شنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۶


«ال‌اس‌دی» در علفزار!
...

در «فرهنگ دهخدا»، تقیه اینچنین تعریف شده: «تحفظ از ضرر غیر، به وسیلة موافقت کردن با او در قول یا فعل مخالف حق»! به زبان ساده‌تر، «تقیه» عبارت است از «بندگی قدرت» و «اطاعت از زورمند» در گفتار و کردار غیر اخلاقی، به بهانة «حفظ خود»! از این نظر، «تقیه» در تقابل کامل با افسانه‌های شاه پریان و روانکاوی قرار می‌گیرد. وجه تشابه افسانه‌های شاه پریان و روانکاوی در این است که هر دو، انسان را به مسیر روبرو شدن با واقعیات، و مقاومت در برابر مشکلات هدایت می‌کنند. حال آنکه «تقیه» انسان را به گریز از مشکلات، و پناه گرفتن در سایة غیر رهنمون می‌شود. افسانه‌های شاه پریان به کودک امکان می‌دهد، به طور غیرمستقیم، و بدون هراس از منهیات اخلاقی، از وجود تمایلات منفی و بدی‌ها در خود آگاه شده، تلاش کند رفتارش را با الگوهای والای اجتماعی هماهنگ سازد. منظور از «الگوهای والای اجتماعی»، قهرمانان اسطوره‌ای نیست، منظور افرادی است که در اجتماع، در کردار خود انسجام دارند، و هر روز به رنگی در نمی‌آیند، و «تقیه» را هم سرمشق زندگی خود قرار نمی‌دهند.

هدف از روانکاوی نیز دستیابی به همین انسجام است، که به فرد توانائی روبرو شدن با مشکلات و واقعیت‌های زندگی را می‌دهد. برای روشن‌تر شدن مطلب به ارائة یک نمونة ساده اکتفا می‌کنیم. کسی که به مواد مخدر پناه می‌برد، به نوعی مرتکب «تقیه» می‌شود. به این ترتیب که به دلیل هراس از مشکلات و واقعیات زندگی، به دلیل احساس عجز و ناتوانی در برابر آنها، «آگاهانه» خود را در پناه «گروه تبهکار»، یا قاچاقچیان مواد مخدر قرار می‌دهد. گروهی که در تقابل با ارزش‌های والای اجتماع قرار می‌گیرند. چرا که قاچاق مواد مخدر، همواره با خشونت، جنایت و برده فروشی توام است. گسترة فاجعه‌ای به نام «تقیه»، با همین مختصر مشخص می‌شود. همچنین جایگاه واقعی روحانیت شیعه، که پیوسته «تقیه» را توجیه کرده، و خود را در کنار «تبهکاران» قرار داده نیز به صراحت روشن می‌شود. واقعیتی که برای ما ایرانیان، از فتوای خیانت‌بار میرزای شیرازی تا به امروز، به واقعیتی ملموس و روزمره تبدیل شده. هر چند پیوند سنتی روحانیت ادیان ابراهیمی، به طور عام، و پیوند روحانیت شیعه، به طور خاص، با سلطه پیوندی است ذاتی. چرا که «پرستش»، نهایتاً انسان را از «انسانیت» خود تهی کرده، به بنده‌ای حقیر و ذلیل تبدیل می‌کند. و در این راستاست که حکومت اسلامی، 28 سال است به «پروپاگاند جنگ» دامن می‌زند. پروپاگاندی که در خطبه‌های نماز جمعه 11 آبانماه سالجاری، به نوعی «فراخوان» جنگ تبدیل شده.

در این خطبه‌ها، اکبر هاشمی دانشجویان را دعوت می‌کند، تا اگر تشخیص می‌دهند که دولت با آمریکا مبارزه نمی‌کند، با تاسی به آن‌ها که روز 13 آبانماه سال 1358، سفارت آمریکا را در تهران اشغال کردند، وارد عمل شده، رأساً مبارزه با آمریکا را آغاز کنند! بله، این پیام خطبه‌های نماز جمعة این هفته بود! اما پیش از پرداختن به این خطبه‌ها بهتر است سری به کشور انگلستان بزنیم که پس از 20 سال مغازلة پنهانی با «بن‌لادن»، ناچار به برقراری ارتباط علنی «علیاحضرت» با پادشاه عربستان شده! و فریاد اعتراض پیروان «تقیه» را هم به آسمان برده.

بله، در این مدت، حاکمیت انگلستان، همگام با دیگر دموکراسی‌های غرب، از یکسو، با حمایت از اسلام گرایان افراطی، به چپاول و جنگ افروزی در منطقه مشغول بود، و از سوی دیگر به انتقاد از اسلام‌گرائی افراطی می‌پرداخت! فواید این شیوة نوین جهت دفاع از حقوق بشر، این بود که، آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک، پشتیبانی خود از «القاعده» و دیگر تروریست‌های جدائی‌طلب در چچنی و بوسنی را انکار می‌کردند. به زبان ساده‌تر، «عموسام» به دیپلماسی بازارسیاه روی آورده بود، و ضمن حمایت بی‌قید و شرط از بن‌لادن و شرکاء، حاکمیت کشورهای مسلمان نشین را به دلیل عدم رعایت حقوق بشر و سستی در مبارزه با تروریسم مورد عتاب و خطاب هم قرار می‌داد! اما همانطور که گفتیم، به دلیل خارج شدن کنترل بهای نفت از دست ایالات متحد و شرکاء، عموسام در منطقه به افلاس افتاده، و دلیل دعوت رسمی حاکمیت انگلستان از پادشاه عربستان نیز همین افلاس «پساجنگ سرد» است. ولی‌گویا بعضی‌ها هنوز به قول معروف دوزاری‌شان نیافتاده، و می‌پندارند که به روال سابق می‌توان خاک منطقه را به توبره کشید، و در منطقه تاخت و تاز به راه انداخت. از جمله، رادیو و سایت فارسی «بی‌بی‌سی»، که فراموش کرده ما می‌دانیم، حاکمیت انگلستان تا چه حد مدافع «حقوق بشر» است!

روز جمعه، دوم نوامبر سالجاری، رسانة حکومتی انگلستان از بی‌اعتنائی مقامات دولت انگلیس به پادشاه عربستان و انتقاد «دنیس کیبل»، کفیل رهبری حزب لیبرال دمکرات این کشور از میهمان الیزابت دوم خبر داده. حضرت «کیبل»، در انتقاد از روابط آشکار میان دو حاکمیت زبان به اعتراض گشوده‌:

«برای حفظ منافع بریتانیا ما باید با همه کشورها رابطه داشته باشیم ولی ضرورتی ندارد که رهبران کشورهایی را میهمان ملکه کنیم که رژیم های‌شان را فاسد و زورگو می‌شناسیم.»


این گزافه گوئی‌ها، شباهت زیادی به نفس‌کش طلبیدن دستاربندان جمکران دارد، که نان‌شان را از دست عموسام دریافت می‌کنند، و شعار مبارزه با آمریکا هم می‌دهند! ولی همانطور که شاهدیم دیپلماسی بازار سیاه دیگر رونقی ندارد، و «مسترکیبل» بهتر است بداند، اگر پادشاه عربستان تسلیحات تولیدی انگلستان را ابتیاع نکند، ‌ حزب لیبرال دمکرات، مانند دیگر احزاب انگلستان، برای شام و نهار باید زغال سنگ میل بفرمایند! بله، متأسفانه دوران «تقیه» به سر آمده! پس بازگردیم به خطبه‌های نماز جمعة این هفته، به عنوان کامل‌ترین الگوی «پروپاگاند جنگ»!

گفتیم که هدف «پروپاگاندجنگ»، قطع ارتباط افراد با «واقعیات» است، از طریق تشویق احساسات و هیجانات. همچنین گفتیم که، جهت هدایت افکار عمومی در این مسیر، دستگاه پروپاگاند، به شایعه پراکنی، واژگون نمائی، دروغ، جایگزین کردن کل با جزء، ارجاع به گذشتة اسطوره‌ای و آینده موهوم و ... و آمیختن «واقعیت» و «حقیقت» با یکدیگر متوسل می‌شود. در این راستا پیام خطبة اول نماز جمعه، القاء این مطلب است که می‌توان، بر محور «ابهام»، یک «واقعیت صریح» را تبیین کرد! گفتیم که خطبه‌های نماز جمعه، مطالبات استعمار از ایرانیان است که توسط ساواک تنظیم می‌شود. در این راستا، فرمان «پژوهش» در مورد شکل‌گیری «نظام اسلامی» بر محور «قران» صادر شده! می‌دانیم که «قران» کذا، چند قرن پس مرگ محمد گردآوری شد، و جز روایات واحادیث هیچ پایه و اساسی ندارد. همچنین می‌دانیم که قران، در هر حال کوچک‌ترین ارتباطی با زمان حال نمی‌تواند داشته باشد، و از اینرو راهکاری برای مسائل امروز نیست. اما آنچه استعمار می‌طلبد این است که مردم ایران، زمان حال را به دست فراموشی بسپارند، و در «زمان گریزی» اسطوره‌های قرانی قرار گیرند!

بله، به عبارت دیگر خواست استعمار این است که ارتباط جامعة ایران با واقعیت‌های زمان حال گسسته شود. درست همانطور که فرد معتاد به دلیل عجز و ناتوانی، از واقعیات می‌گریزد تا به دامان مواد مخدر پناه برد. همانطور که گفتیم فرار از واقعیت نوعی «تقیه» است، و فقط نشانه‌ای است از ضعف و ناتوانی! و بر اساس تبلیغات حکومت اسلامی، همین ضعف و ناتوانی می‌باید به الگوی اجتماعی ما ملت تبدیل شود. این شیوة بلاهت پرور را ساواک از زبان اکبر رفسنجانی پخش می‌کند، چرا که این فرد، برگزیده‌ترین مهرة استعمار در ایران به شمار می‌رود. اکبر رفسنجانی مانند خمینی، خاتمی و شرکاء، به مقتضای منافع استعمار، هر روز رنگ عوض می‌کند. شعار نبرد با آمریکا می‌دهد؛ با مک فارلین ملاقات می‌کند؛ خواهان ادامه جنگ با عراق می‌شود؛ جنگ تحمیلی را نکوهش می‌کند؛ و اگر تا دیروز خواهان مذاکرة بی‌قید و شرط با آمریکا بود، اکنون مبارزه با آمریکا را ترجیح می‌دهد! گفتیم که استعمار، ‌ همانند فاشیسم سفله‌پرور است، و حکومت ایران یک فاشیسم استعماری است، بنابراین، علاوه بر فرصت طلبی، خصوصیت بوقلمون‌صفتی و حماقت نیز از ویژگی‌های نخبگان حکومت جمکران به شمار می‌رود. ویژگی‌هائی که می‌باید به تمامی کادرهای حکومت جمکران گسترش یابد. و منطبق بر آموزش‌ «کادرهای» صدر اسلام هم باشد! مقصود از کادرهای صدر اسلام، حتماً همان علی، ابوبکر و عمر است، که در راه حفظ «کیان اسلام»، شمشیر می‌زدند، و در واقع اسلام را «بهانة» قتل و غارت کرده بودند. همانطور که سده‌ها بعد دستاربندان، مبارزه با آمریکا را جهت چپاول ما ملت بهانه کرده‌اند، و امروز هم جهت تربیت کادر متخصص غارت، الگوی «صدر اسلام» توصیه می‌فرمایند:

«در شکل گیری حکومت اسلامی بهترین راه این بود که پیامبر کادرسازی کنند و افرادی را برای جامعه بزرگی که در آینده می‌خواهند شکل دهند تربیت کنند.»


به این ترتیب، جهت کادرسازی، از «پرستش»، یا ذلت و حقارت انسان باید آغاز کرد! تا جامعة‌ مطلوب استعمار ایجاد شود. پس از ارائة شیوة «علمی» کادر سازی، اکبر رفسنجانی به نقل روایت «نماز» از جانب امام ششم شیعیان می‌پردازد. تو گوئی آنحضرت «مورخ» بوده‌اند، و در مورد رخدادهای تاریخی سخن گفته‌اند! بله، در این بخش از «پروپاگاند جنگ»، ارتباط با واقعیت به کلی گسسته می‌شود، و مخاطب به سوی «آسمان آبی» هدایت می‌گردد، تا با «وحی»، «جبرئیل»، «فرشته» و «پیامبر» ارتباط‌ برقرار کند:

«جبرئیل از آسمان آبی آمد و پیامبر را تعلیم داد تا وضو بگیرند و نماز بخوانند[...]»

و امام ششم با چشمان خودش این صحنه را دیده، و در دفتر خاطراتش یادداشت کرده، تا اکبر رفسنجانی با استفاده از یادداشت‌های آنحضرت چنین ترهاتی را امروز به ما تحویل ‌دهد. خطبة دوم علفزار، در ظاهر به مسائل امروز اختصاص یافته، ولی در واقع آنچه به عنوان رخدادها به خیل گوسفندان حاضر در علفزار تحویل داده می‌شود، سراپا دروغ است، و فقط جهت ارعاب مردم ساخته و پرداخته شده.

با بهره گرفتن از تهدیدهای آمریکا، ساواک به خط و نشان کشیدن برای ایرانیان پرداخته و اکبر رفسنجانی که هست و نیست خود و قبیله‌اش را مدیون استعمار است، با توسل به اصل «تقیه»، و واژگون‌نمائی، زبان به انتقاد از سلطه می‌گشاید! وی می‌گوید، قدرت‌های بزرگ چشم طمع به خلیج فارس دارند! و می‌خواهند منابع انرژی در منطقه را تاراج کنند! عجب! مگر منابع خلیج فارس در اختیار قدرت‌های بزرگ نیست؟ پس روی سخن رفسنجانی با کدام قدرت است؟ قدرتی‌که جایگزین قدرت‌های فعلی خواهد شد؟ در اینصورت چرا از تهدیدهای آمریکا انتقاد می‌کند؟ آمریکا که دهه‌هاست در منطقه به چپاول مشغول است! نکند روی سخن سردار اکبر با رقبای آمریکاست، که اینگونه نعل وارونه می‌زند؟ به احتمال قریب به یقین، نوکران آمریکا از تضعیف عموسام به وحشت افتاده‌اند، و به همین دلیل است که رفسنجانی دست به دامن دانشجونمایان شده، تا خیمه شب بازی اشغال سفارت آمریکا را دوباره، و از طریق دیگری تکرار کنند، باشد که نان عمو سام و نوکران‌اش بار دیگر در روغن افتد!

رفسنجانی، پس از اشاراتی «شکمی» به رخدادهای زمان شاه، این رخدادها را جنگ آمریکا با اسلام می‌خواند! و باید بپذیریم که دلیل ایجاد جمهوری‌اسلامی در افغانستان و عراق، مخالفت آمریکا با اسلام بوده! البته انسان باید احمق باشد که همکاری ایالات متحد با طالبان را در منطقه ببیند، و ادعای سازمان سیا در مبارزه با افراط‌گرایان اسلامی را هم همزمان بپذیرد! ولی پذیرفتن این امر برای امثال رفسنجانی کاملاً طبیعی است. موجودیت رفسنجانی، خود بخشی از مبارزة دروغین آمریکا با طالبان است. بنابراین سردار اکبر، ضمن ابراز بندگی و اعلام آمادگی جهت مذاکره با ارباب، «نهضت اسلامی» را هم، که ساخته و پرداختة استعمار انگلیس است، حاصل «پیروزی اسلام» در ایران می‌خواند! ولی مهمترین بخش خطبه‌ها، فراخوان رفسنجانی خطاب به دانشجویان جهت تکرار سناریوی مهوع 13 آبان 1358 است.

بله دانشجویان در ایران، بهترین ابزار پخش و تشدید «پروپاگاند» به شمار می‌روند. چرا که دست پروردگان نظام سرکوب‌اند. «توحش» را در خانواده تجربه کرده‌اند، و در مدرسه و دانشگاه، همین توحش را، به عنوان «ارزش والا»، در ذهن‌شان «نهادینه» می‌کنند. به همین دلیل،‌ ایجاد آشوب در کشورمان، همیشه از جوانان آغاز می‌شود؛ از دانشگاه، یا از حوزه‌های به اصطلاح علمیه که، هیچکدام ارتباطی با دانش و علم ندارند. به یاد داریم که چندی پیش «فارس نیوز»، پیام علی خامنه‌ای به دانشجویان را برای بار دوم منتشر کرده بود. در این پیام هم خامنه‌ای از دانشجویان خواسته بود به جای دولت دست به کار استقرار عدالت شوند! اتفاقاً ساواک هم در خطبة دوم نماز جمعه از زبان رفسنجانی خواستار حضور دانشجویان در نبرد با آمریکا شده! و می‌گوید، اگر دولت با آمریکا مبارزه نمی‌کند، و محضوراتی دارد، وقت را تلف نکنید! نظام، بی‌نظام! بشتابید و حماسه بیافرینید، و تحریم و جنگ را هم دوباره بر ملت حاکم کنید، تا باز هم مانند دوران خوش جنگ تحمیلی، در «همة زمینه‌ها» پیشرفت کنیم:

«آنزمان از طرف نظام و دولت[...] اقدامی نمی‌شد زیرا نمی‌خواستند باآمریکا درگیر شوند بنابراین دانشجویان خود اقدام کردند و آن حادثة عظیم را به وجود آوردند[...] اگر قرار است در این روز مبارزه با استکبار جهانی اتفاقاتی بیفتد در جهت اعتلای اسلام و پیشرفت کشور و عظمت انقلاب اسلامی باشد.»


اگر در کشوری نظم برقرار بود، و نظامی وجود داشت، دجالی به نام رفسنجانی را، به دلیل دعوت به شورش و قانون شکنی روانة زندان می‌کردند. ولی در جمکران «نظم» حاکم نیست. در جمکران نظم استعماری، یا سرکوب سازمان یافته مستقر شده، تا زمینة سازمان‌دهی شورش فراهم آید، در همان مسیری که تهاجم نظامی عراق به ایران، الگوی شورش را به ارزش گذارد.

گفتیم که پیش از تهاجم نظامی عراق به ایران، نیروهای زرهی از مرزهای عراق به پایتخت فراخوانده شدند، تا پیشروی ارتش عراق به تجزیة کشورمان منجر شود. به همین دلیل ارتش عراق در برابر خود جز غیرنظامیان هیچ ندید. تصاویر نخستین روز حمله به ایران که از تلویزیون فرانسه پخش می‌شد، پیشروی تانک‌های عراقی در روستاهای بی‌دفاع را، که هدف بمباران قرار گرفته بودند، و دستگیری زنان و کودکان روستائی توسط نظامیان عراقی را به نمایش می‌گذاشت. در شهرها جز شهربانی، هیچ نیروی مسلحی در برابر ارتش عراق وجود نداشت. و در خرمشهر، یک نوجوان سیزده ساله، در برابر تانک‌های عراقی، جز پیکر خود هیچ سلاحی برای دفاع نیافت. و امروز اکبر رفسنجانی بجای تشریح خیانت حکومت اسلامی، که غیر نظامیان را در برابر ارتش زرهی عراق قرار داده بود، زبان به تمجید از خودکشی آن نوجوانی پرداخته که مرگ را بر زندگی ترجیح داد، تا دستاربندان،‌ مرگش را به ابزار «پروپاگاند» نماز علفزار خود تبدیل کنند، و رفسنجانی مزدور بگوید این سرنوشت را خودش انتخاب کرد تا به دیگران درسی داده باشد:

«یک نوجوان[...] در شرایطی که تانک‌های عراقی خیابان‌های شهرش را در می‌نوردید کاری کارستان کرد[...] او این سرنوشت را برای خودش پیش آورد تا درسی به دیگران دهد و خون جوانان کشور را به جوش آورد و این خبر روی بال فرشتگان به گوش تمام دنیا برسد.»

بله! یک پسر بچه سیزده ساله، وقتی پیکر خود را به زیر تانک می‌اندازد، بر اساس تفکرات حاج‌اکبر، «حساب» کرده که درسی هم به دیگران بدهد! همانطور که اکبر رفسنجانی در حال حساب کردن نرخ روز است، تا نان را به همان نرخ بخورد، و دیگران هم بجای دفاع از خود، مرگ را برگزینند، که هم بازار روضه‌خوان‌ها کساد نشود، و هم مطالبات بیشرمانة استعمار را همه روزه از زبان «رفسنجانی مبارز» بخورد مردم بدهند. فرشتگان هم در این نمایش مهوع، نقش خبرنگار بر عهده می‌گیرند! و همانطور که جبرئیل ازآسمان آبی به زمین آمد تا نماز خواندن به محمد بیاموزد، فرشتگان، خبر این مرگ فجیع را به جهانیان برسانند! همانطور که شاهدیم «پروپاگاند جنگ» در این دو خطبة استعماری به اوج خود ‌رسیده. تمامی رشته‌های منطقی با واقعیات در این دو خطبه گسسته می‌شود. موجودات زمینی با پدیده‌های موهوم آسمانی جایگزین می‌شوند، فرشتگان، درجایگاه «خبرنگار» قرار می‌گیرند، و جبرئیل، در جایگاه معلم! و محمد، شخصیت اسطوره‌ای، متخصص آموزش «کادر» معرفی می‌شود، و نهایت امر، آیه‌های ضد و نقیض قران، در جایگاه قانون اساسی «نظام اسلامی» قرار می‌گیرد. نظامی که شاهدیم فاقد هرگونه «انتظام» است. چرا که علناً از دانشجو می‌خواهد، خارج از چارچوب دولت و نظام به مبارزه با آمریکا برخیزد. تنها اگر کسی مواد توهم‌زای «ال‌اس‌دی» مصرف کند، در تصاویر موهومی که به ذهن‌اش هجوم می‌آورد، چنین تداوم مرگباری خواهد یافت.

شاید لازم آمده، دانشجونمایان، با قایق‌های حاوی مواد منفجره به ناوگان آمریکا در خلیج فارس حمله کنند، تا هم زمینة تهاجم نظامی به ایران فراهم آید، و هم خون جوانان دیگر به جوش آمده، و ما هم این «خبر» بهجت‌اثر را از روی بال فرشتگان دریافت کنیم! ولی می‌باید گفت که، نه! چنین نخواهد شد! به خطبه نویس ساواک، و سرداراکبر که طوطی‌وار مهملاتش را تکرار می‌کند می‌گوئیم که، «تاریخ تکرار نخواهد شد!»


جمعه، آبان ۱۱، ۱۳۸۶

کدوی شکسته!
...

امسال ایام «مبارک» هالوین مصادف است با ضربت خوردن کدوی عموسام! همانطور که دیدیم، کدوی عموسام با خروج بی‌نظیر بوتو از پاکستان به شدت ترک خورد! و هر چه سعودالفیصل دست و پا زد، تا شکست در پاکستان را با پیروزی در«خلیج فارس» جبران کند، موفق نشد! چون یک هفته قبل از پیشنهاد «اعلیحضرت» پادشاه عربستان، روسیه مخالفت خود را با طرح آیندة حضرت‌والا اعلام کرده بود! اما پیش از ادامة مطلب، در این ایام «مبارک»، جهت پایان دادن به هیاهوی دموکراسی طلبی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که گوش فلک را کر ‌کرده، بهتر است یادآور شویم، متن رسمی مخالفت این سازمان فاشیستی با دموکراسی، در «آفتاب نیوز»، مورخ 6 مردادماه سال 1385 منتشر شده. بنابراین سایت‌های «مستقل» که سازمان بهزاد نبوی و محسن آرمین را مدافع دمکراسی معرفی می‌کنند، ‌بهتر است نگاهی به مطلب «آفتاب نیوز» در این تاریخ «میمون» بیاندازند، تا ما هم فرصت کنیم، و بپردازیم به «پیشنهاد انقلابی» سعودالفیصل!

پس از گذشت 20 سال، بالاخره پادشاه عربستان افتخار شرفیابی به کاخ «باکینگهام» را یافت، البته علیاحضرت ملکة عربستان همسر تاجدارشان را همراهی نمی‌کردند، چون خرج شام و ناهارشان در باکینگهام کمر الیزابت دوم را می‌شکست. طی 20 سال اخیر، حاکمیت انگلستان، گویا به دلیل «تعهد شدید به اسلام»، ترجیح می‌داد که، «بن‌لادن» را به عنوان پادشاه عربستان به رسمیت بشناسد. و امروز که منافع «بریتیش پترولیوم» در منطقه تهدید می‌شود، حاکمیت «علیاحضرت» ملکة انگلستان، به ناچار، «تعهد» خود به «اسلام طالبانی» را با «تعهد» به اسلام «سلطنت طالبانی» جایگزین فرمود، و دعوت از «سعودالفیصل» را در این چارچوب می‌توان بررسی کرد. شیخ سعودی، پس از ملاقات با الیزابت دوم، گویا به دلیل صرف «پودینگی» بسیار انگلیسی، از شلغم پخته، نبوغ‌شان جرقه زده و پیشنهادی داده‌اند که کارساز ایالات متحد و نوکران‌اش، به ویژه سازمان «القاعده» باشد!

در عمل، پیشنهاد استعماری ایشان، یعنی ایجاد کنسرسیوم غنی سازی اورانیوم در کشور سوئیس، تهدید مستقیم «صلح» در کشورهای حاشیة خزر است. در برابر مخالفت روسیه با تجهیز حکومت جمکران به سلاح اتمی، آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک، به زعم خود خیلی زرنگی کرده‌اند، و از زبان «خادم» تاجدار خود، که همان «خادم‌الحرمین» باشد، طرحی ارائه داده‌اند، که اگر امروز نتواند روضه‌خوان‌ها را چون پاکستان به سلاح اتمی مجهز کند، در دراز مدت از طریق کشور سوئیس این مهم را به انجام خواهد رساند! و در صورت اجرای این طرح «جادوئی»، هیچیک از اعضای دائم شورای امنیت، مسئولیت تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای را بر دوش نخواهند داشت! اینچنین است که، بعضی‌ها می‌خواهند روسیه در برابر عمل انجام شده قرار دهند. گام بعدی در این طرح حکیمانه این است که ایالات متحد و نوکرانش در اروپای شرقی، بلافاصله از تهدید موشکی جمکران احساس خطر کرده،‌ خواستار نصب سپردفاعی در کشورشان می‌شوند! البته این همان طرح سابق آمریکا است، و پیشتر هم با مخالفت روسیه روبرو شده بود. و باعث شد در آستانه سفر ولادیمیر پوتین به ایران، کاندی رایس و رابرت گیتس را، نیم ساعت سرپا در انتظار ملاقات با ولادیمیر پوتین معطل کنند!

بله، از وقتی استعمار غرب کنترل بر بهای نفت را از دست داده، غربی‌ها در صدد بر آمده‌اند که سازمان اوپک را با «کنسرسیوم تولید سوخت هسته‌ای»، در کشور سوئیس جایگزین کنند. از‌آنجا که در این کشور، اخیراً یک حزب فاشیستی به قدرت دست یافته، در نتیجه، محل امنی جهت تأمین منافع ایالات متحد به شمار می‌رود. سوئیس به عنوان مرکز پولشوئی و تجارت‌اسلحه گروه‌های وابسته به مافیای غرب، ‌میزبان شرکت‌هائی است که معاملات غیرقانونی نفت کشورمان را نیز بر عهده دارند. در ضمن بهتر است بدانیم که چند شرکت تجاری متعلق به برادر بن‌لادن، در همین کشور به ثبت رسیده‌اند، این شرکت‌ها بدون کوچک‌ترین مزاحمتی به «فعالیت‌های» خود همچنان ادامه می‌دهند!

از نظر تاریخی نیز، سوئیس سابقة بسیار درخشانی دارد! این کشور ضمن اعلام بی‌طرفی در جنگ دوم جهانی، محل عبور نظامیان ارتش هیتلر بود، و پس از پایان جنگ، بانک‌های سوئیس اموال نازی‌ها را کاملاً از گزند روزگار محفوظ داشتند. در عین حال کشور سوئیس به خاطر رفتار غیرانسانی با یهودیان آواره محکوم شده. ولی مهم‌ترین ویژگی کشور به اصطلاح «بی‌طرف» سوئیس این است که بانک‌های‌اش در برابر دولت پاسخگو نیستند! و پولشویان جهان می‌توانند، پس از فروش بردگان، تجارت مواد مخدر، و دیگر فعالیت‌های مختلف غیرقانونی و غیرانسانی، پول‌های‌شان را با خیال راحت بدهند دست این بانک‌های «متمدن»! بله با در نظر گرفتن چنین سابقة فعالیت‌های درخشان اقتصادی می‌توان حدس زد که، جهت ایجاد کنسرسیوم غنی‌سازی اورانیوم، کشور سوئیس خیلی ایده‌آل است! به عنوان نمونه، ممکن است روزی تشکیلات القاعده که مستقیماً از سازمان سیا دستور می‌گیرد، بدون اینکه مسئولان بسیار «بی‌طرف» دولت سوئیس در جریان باشند،‌ اورانیوم غنی شده به دست آورده، به بهانة «مبارزه» با آمریکا، و تحت حمایت سازمان سیا، در سطح جهانی دست به باجگیری از بسیاری دولت‌ها و ملت‌ها بزند! و دلیل «استقبال» شایان توجه نوکران سنتی ایالات متحد، از به اصطلاح «پیشنهاد» شیخ عربستان فقط همین «جزئیات» بی‌ارزش است. برای روشن‌تر شدن مطلب می‌باید ببینیم پیامد دستیابی القاعده به سلاح هسته‌ای چه خواهد بود؟

پیامد دستیابی مترسک سازمان سیا ـ که فعلاً آنرا «القاعده» می‌نامند، به سلاح هسته‌ای،‌ مانند جنگ ایران و عراق، تأمین همه‌جانبة منافع اردوگاه ناتو است. به این ترتیب که از یکسو، تمامی کشورهای حاشیة خلیج فارس ناچار خواهند بود به نیروگاه اتمی مجهز شوند، و سوخت هسته‌ای را بنا بر اقتضای منافع آمریکا و متحدانش دریافت کنند، یا دریافت نکنند ـ‌ در عمل این کشورها از وابستگی کامل به منابع نفتی که در داخل مرزهایشان قرار گرفته، به مرحلة وابستگی به سوخت هسته‌ای گام بر می‌دارند، که اینبار در خارج از مرزهای‌شان تولید می‌شود! به زبان ساده‌تر اگر، ملت‌های منطقه تاکنون یک در میلیون امکان اعمال فشار بر چند ملیتی‌های غارتگر را داشتند، از لحظه‌ای که وابستگی به سوخت اتمی پیدا کنند، در برابر استعمار غرب بکلی خلع سلاح خواهند شد!

و از سوی دیگر، در دست دیپلماسی غرب، همین کشورهای خلع سلاح شده، ابزار اعمال فشار بر کشورهای چین، هند و روسیه خواهند بود. به این ترتیب که، سازمان «القاعده»، به اوپوزیسیون رسمی حکومت‌های حاشیة خلیج فارس تبدیل می‌شود. و آیندة کشورهای منطقه، شرایط کشور افغانستان در دوران حکومت «ملاعمر»، یا در بهترین شرایط،‌ کشور افغانستان در دوران کرزای خواهد شد. می‌بینیم که سازمان سیا، آیندة بسیار روشنی برای همه‌مان ترسیم کرده: تبدیل کل منطقه به اتحادجماهیر طالبان! و در راستای چنین سیاستی است که روزی‌نامة گاردین، در نقش مددکار نماز علفزار «ظاهر» شده، به بلبل زبانی در مورد طرح پیشنهاد «سازندة» عربستان مشغول می‌شود.

روزی‌نامة گاردین، همان رسانه‌‌ای ‌است که با توسل به محبوبیت آرامگاه کوروش کبیر، پروپاگاند ارائه «تصویردل‌آزار» از سدسیوند را آغاز کرد، و هنوز هم پامنبری‌های‌اش در ایالات متحد،‌ به طبل زدن و هیاهو بر ضد آبگیری سدسیوند مشغول‌اند. و مسلم است که در شرایط فعلی، مردم ایران به دلیل نفرت از حکومت اسلامی، بر ارزش‌های ایران باستان متمرکز شده، چنین پروپاگاندهائی را چشم بسته می‌پذیرند. و به همین دلیل، شاخة دوم پامنبری‌های گاردین، به طبل زدن برای «میهن پرستی» می‌پردازد. و ما هم در اینجا به «برادران» میهن‌پرست و مقیم ایالات متحد یادآور می‌شویم که، «پرستش» در هرحال با «لائیسیته» در تضاد قرار می‌گیرد، چه پرستش خدا باشد، چه پرستش میهن! بله بازگردیم به گاردین، که مانند دیگر شیپورهای چپ‌نمای اروپا، با ایجاد هرگونه ساختار زیر بنائی در کشورمان به کلی مخالف‌ است.

چپ اروپا،‌ ایران را مانند عربستان، و در مقام یک بازار مصرف می‌خواهد و بس. و شاهدیم که حکومت اسلامی در ایران، دقیقاً در همین مسیر گام برداشته. به این ترتیب که با سازمان دادن یک تخریب همه جانبه از طریق جنگ، و نابود کردن تدریجی مراکز تولید که در دوران پهلوی ایجاد شده بود، کشورمان را گام به گام به الگوی عربستان نزدیک می‌کند. و ایجاد کنسرسیوم سوخت هسته‌ای در کشور سوئیس، در عمل می‌تواند تداوم همین سیاست تخریب به شمار آید. و به همین دلیل بعضی‌ها، از جمله اربابان گاردین، شکم‌شان را برای تأسیس این کنسرسیوم خیلی صابون زده‌اند، و طبیعی است که نوکران ضدامپریالیست آمریکا در منطقه نیز با طرح اربابان موافقت خواهند کرد. اما این روزها بخت از اربابان گاردین روی برگردانده، و روزگار با حاکمیت اسلام پناه انگلستان سر ستیز دارد. هنوز سایت «بی‌بی‌سی» جرأت نکرده، خروج خانم بوتو از پاکستان را «منعکس» کند! و هنوز مرکب ترهات «شیخ ال سعود» در گاردین خشک نشده بود که، نخست وزیر روسیه فریاد زد: «نی‌یت»! فکر ایجاد کنسرسیوم در سوئیس را از سر به در کنید! ظاهراً در این ایام «مبارک» هالوین، اگر بچه‌ها مشت، مشت آب‌نبات و شکلات می‌خورند، نصیب عموسام جز تو سری هیچ نخواهد بود!


پنجشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۶

هالوین حسینی!
...

پیش از پرداختن به وبلاگ امروز لازم است توضیح داده شود که، جبهة لائیک هیچ اشکالی با سپاه پاسداران، بسیج و افراد و گروه‌های حکومت اسلامی ندارد. اشکال ما با قانون اساسی این حکومت است، که مانند قانون اساسی پیشین، ابزار اعمال فشار استعمار غرب بر ما ایرانیان شده. یک روز به نام «خدا، شاه، میهن» و یک روز به نام «الله، امام، و میهن اسلامی»! تا زمانیکه قانون اساسی کشورمان «به نام مردم ایران» نوشته نشود، ما این قانون را به رسمیت نمی‌شناسیم. اشکال ما با حکومت اسلامی در این است که قانون اساسی مضحک این حکومت پوشالی، «مردم ایران» را نادیده گرفته. به دلیل نزدیک بودن مرگ حکومت جمکران، این مختصر را گفتیم، تا پادوهای سازمان سیا که تا دیروز دمکراسی اسلامی می‌طلبیدند، بدانند که ما نیک می‌دانیم اینان نقاب «لائیسیته» را از اینرو بر چهره زده‌اند، که راه را بر «زبان تهدید» گروه‌های سرکوب در داخل بگشایند! چرا که از سال براندازی، باز هم سیاست استعمار در کشورمان بر «الگوی نافرمانی واژگون» متمرکز شده.

سیاست استعمار در کشورمان، از دوران رضامیرپنج تا امروز، به تناوب بر دو محور «نافرمانی واژگون» و «فرمانبرداری مستقیم» استوار است. پیشتر گفتیم که از هنگام براندازی بهمن 1357، کاربرد اعلام مواضع رسمی ایالات متحد، «هدایت» حکومت اسلامی به اتخاذ «مواضع مناسب» بوده. و «مواضع مناسب»، عبارتند از تعبیر واژگونة مواضع ایالات متحد! این شیوة فرمانبرداری و اطاعت بی‌قیدو شرط، بر فرمان معروف روح‌الله منطبق است‌ که بر اساس آن: «هر چه آمریکا بگوید، باید عکسش را انجام بدهید»! و دیدیم که این «فرمایشات»،‌ سیاست خارجی کشور را یکبار و برای همیشه گویا تعیین کرد! بله، اطاعت و بندگی و ذلت بر دو نوع است: «فرمانبرداری مستقیم» و «نافرمانی واژگون»، که بر اساس اصل تضارب منفی در منفی، همیشه تبدیل می‌شود به همان «فرمانبرداری مستقیم»!

طی دوران رضامیرپنج، برای نخستین بار، الگوی اطاعت از طریق «نافرمانی واژگون» پیاده شد. کلنل رضاخان،‌ که با حمایت کارخانة‌رجاله پروری کودتا کرده بود‌، ناگهان از دستورات انگلستان سرپیچی کرده می‌گوید، «چشمتان کور!» این چند هزار مستشار و جاسوس هیتلر، مثل خودمان نژادشان «آریائی» است، و میهمان‌ ما هستند. و ما «آریائی‌ها» رسم نداریم مهمان را از خانة خودش بیرون کنیم! به ویژه که این میهمانان عزیز، به گفتة نوام چامسکی و هاوارد زین، چندین و چند سال بود که از پشتیبانی صمیمانة آمریکا و انگلستان نیز بهره‌مند بودند و دنیا نمی‌دانست! رضاخان در ادامه می‌گوید، حال می‌خواهید ما دوستان گرمابه و گلستان دولت فخیمه را از ایران اخراج کنیم، اینکارها را بکنیم تا نژاد «آریائی» بدنام شود، و پشت سرمان حرف در بیاورند، و فیلم «سیصد» بسازند؟ کورخوانده‌اید! اگر خودمان را هم از ایران اخراج کنید، ما «آریائی‌های» عزیز هیتلری را اخراج نمی‌کنیم. اصلاً به قول «مش‌قاسم»، ما حتی اگر بی‌ناموسی هم بکنیم، با اخراج این فاشیست‌های ناز«نازی» از مملکت، حاضر نیستیم نام ایران و ایرانی را در تاریخ به ننگ‌ آلوده کنیم.

آری! و اینچنین بود که آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک، در برابر چنین منطق «میهن پرستانه‌ای» سر تعظیم فرود آورده، و بجای میهمان، صاحبخانه، یا همان رضاشاه ‌کبیر را اخراج کردند! چرا که، تنها به این ترتیب بود که می‌توانستند، ‌ منافع میهمانان را تا به امروز محفوظ نگاه دارند. پس از یک دوره اعمال سیاست «فرمانبرداری»، که در دورة محمدرضا پهلوی در ایران اجرا شد، آنگلوساکسون‌ها باز هم ترجیح دادند «الگوی نافرمانی» را از نو مستقر کنند. و اینچنین بود که یک فقره رضامیرپنج «روانپریش» را با دستار و نعلین در جمکران به تخت نشاندند. ولی امروز مرگ جمکرانیان نزدیک شده. به همین دلیل تمام جناح‌های کاذبی که ناتو در منطقه، به ویژه در کشورهای عضو پیمان سنتو ایجاد کرده، یا «متحد» شده‌‌اند، و یا «سعی بیهوده» بر اتحاد دارند. دیروز سایت «بی‌بی‌سی»، شکمش را برای بازگشت «نواز شریف» به پاکستان صابون مفصلی زده بود،‌ و امروز خبردار شدیم، «بی‌نظیر بوتو» هم ناچار شده فرار را بر قرار ترجیح دهد، و به نواز شریف بپیوندد! بله، گویا قرار شده «نواز شریف» از عربستان، و «بی‌نظیر بوتو» از امارات بر استقرار دموکراسی سازمان ناتو در منطقه نظارت عالیه اعمال کنند! فرار «بی‌نظیر بوتو»، حامی طالبان را به اربابان سایت «بی‌بی‌سی» از صمیم قلب تسلیت باید گفت! چرا که کار به خانم «بوتو» پایان نمی‌گیرد، و اگر تحولات در همین مسیر پیش رود، به زودی نوبت به گورکن‌ها و عبدالله گل هم می‌رسد.

در جمکران احمدی‌نژاد، خواهان «مناظره» با شرکای‌اش خاتمی و رفسنجانی شده! البته شیوة عمل درست به همان ترتیب است که چندی پیش، علی خامنه‌ای، رفسنجانی و احمدی نژاد خواهان «مذاکره» با آمریکا شده بودند! و می‌دانیم که حکومت جمکران، هم در افغانستان و هم در عراق، با اشغالگران جنایتکار ناتو همکاری می‌کند. برای اطلاع کسانی که اصول «نوکرداری» را نمی‌شناسند،‌ باید بگوئیم، معمولاً کسی با نوکران‌اش «مذاکره»‌ نمی‌کند، به آن‌ها فرمان می‌دهد و بس! و اگر تا دیروز «الکساندر هیگ»، در عشق‌آباد به رفسنجانی فرمان می‌داد، و از پنهان‌کاری هم گلایه‌ها داشت، امروز این نوع خاص از «مذاکرات»، مستقیماً و به عنوان «گوشزد کردن اشتباهات آمریکا» در کشور عراق انجام می‌شود! چرا که، عموسام به این خیال خام افتاده که «پیمان سنتو» را به صورت نخستین خود در آورده، عراق را به محور ایران، ترکیه و پاکستان بیافزاید و همان پیمان بغداد را از نو زنده کند! دلیل به جنب و جوش افتادن «دیپلماسی جمکران» در منطقه و نافرمانی‌های اخیر مهرورزی در باب فناوری هسته‌ای فقط همین می‌تواند باشد!

جهت مشخص شدن مواضع جمکران در مورد فعالیت هسته‌ای، امروز «نیکولاس برنز»، اظهار داشته:

«ایران باید قطعنامه 24 مارس 2007 را اجرا کرده، و غنی‌سازی را متوقف کند.»

همین پیام برای حکومت «مستقل» جمکران کافی بود تا بداند چگونه پاسخ‌دندان شکنی به آمریکا بدهد، که «سیلی محکمی» هم به «استکبار» زده باشد. چرا که، جهت شرکت در مراسم «هالوین»، نقاب ترسناک هم لازم دارد! بنابراین، امسال «هالوین حسینی» خواهیم داشت! با شرکت حسینی، سخنگوی وزارت امورخارجة گورکن‌ها که در استانبول می‌گوید، چرا به رژیم وابسته و دیکتاتوری شاه فناوری هسته‌ای دادید، و به ما که ارواح شکم‌مان بسیار مستقل و دموکراتیک هستیم، فناوری نمی‌دهید؟! پس از این «بیانات»، نوبت به احمدی‌نژاد رسید که پرت‌و پلاهای پوسیده و مستعمل روح‌الله خمینی را از نو تکرار کند، و بگوید آن‌ها به ما احتیاج دارند، وای به حال‌شان اگر چرخشی در ارتباط اقتصادی ما پیش آید! البته این سخنان از دهان حاکمیتی در آمده که نفت ما را به چپاول ایالات متحد می‌دهد، و ناچار است ارز حاصل از چپاول نفت را در بانک‌های غرب به «امانت» بگذارد، در مقابل، وام با بهرة کلان بگیرد، تا نان و گوشت برای مردم وارد کند، و جهت توزیع همان نان و گوشت، بنزین را هم از ایالات متحد «ابتیاع» کند! با توجه به این شرایط است که این «گنده‌گوئی‌ها» را معمولاً گوزیدن بر آب می‌نامند:

«بیش از آنکه ایران به آن‌ها احتیاج داشته باشد آن‌ها به ایران احتیاج دارند و می‌دانند که اگر ایران چرخشی جدی در ارتباطات اقتصادی‌اش با کشورهای اروپایی داشته باشد چه اتفاقی می‌افتد.»


بله، حال ببینیم اگر این «چرخش جدی» در ارتباطات اقتصادی دولت قدرقدرت جمکران با اروپا پیش‌آید، چه‌ها خواهد شد؟! نخست باید بگوئیم که این «چرخش جدی» در ارتباطات اقتصادی جمکران با غرب، «چرخشی ناگزیر» خواهد بود، و نه «چرخشی اختیاری!» چرا که تلاش آمریکا و متحدانش برای ایجاد محور ترکیه، پاکستان، عراق و ایران،‌ با بحرانی که دو حاکمیت سرسپردة سازمان سیا در پاکستان و ترکیه را در آستانة فروپاشی قرار داده، محکوم به شکست خواهد بود. و این شکست، ریشه در بحران نفت دارد.

از این پس، ایالات متحد و شرکای‌اش قادر نخواهند بود با استفاده از دست‌نشاندگان‌شان در «اوپک»، سرنوشت بهای نفت را در جهان همه روزه تعیین کنند! برای روشن‌تر شدن این مطلب لازم است اشاره کنیم که طی دوران «جنگ سرد»، ایالات متحد، تعیین‌کنندة بهای نفت در جهان بود. حضور جمهوریخواهان در کاخ سفید، به معنای ‌افزایش بهای نفت، و حضور دمکرات‌ها به معنای کاهش بها بود. اگر به یاد داشته باشیم، به محض اینکه جنگ ایران و عراق آغاز شد، به دلیل حضور کارتر دمکرات در کاخ سفید، بهای نفت که بالغ بر 39 دلار در هر بشکه بود، بر خلاف تصور همگان کاهش یافت! و دولت «مستقل» و ضدامپریالیست روح‌الله، که سفارت آمریکا را هم در تهران اشغال کرده بود، اجازه نیافت حتی یکبار سخن از بستن تنگة هرمز به میان آورد! بله، «استقلال» دستاربندان تا به این حد بود که، دهانشان را هم بدون اجازة ارباب نمی‌توانستند باز کنند. و امروز هم اختیار زبان گورکن‌های ضدامپریالیست به دست ایالات متحد است. پس، بلبل زبانی احمدی‌نژاد را در این چارچوب می‌توان بررسی کرد. در غیر اینصورت، حکومت اسلامی چگونه می‌تواند، از اجرای قطعنامه‌های شورای امنیت سرپیچی کند، و ایالات متحد هم هیچ نگوید؟ این اظهار لطف‌ها، تاکنون فقط شامل اسرائیل شده! همان اسرائیلی که، احمدی نژاد می‌خواهد از صفحة روزگار حذف کند، و در واقع بر همان محورهای سیاسی قرار گرفته که حکومت جمکران را حمایت می‌کند. بله، باز گردیم به «سلاح نفت» که از دست عموسام خارج شده، ولی به دست نوکران‌اش در اوپک نیفتاده، و به همین دلیل مدعیان حکومت از «نیل تا فرات»، مانند طالبان شیعی مسلک در ایران، پاکستان و ترکیه به افلاس افتاده‌اند. اولمرت، یک‌شبه «سرطان» گرفت؛ بی‌نظیر بوتو که قصد «آزاد سازی» کشمیر کرده بود، جهت دیدار از فرزندان‌اش، به امارات گریخت؛ ایالات متحد، تا دو سه روز دیگر، ناچار است تکلیف دولت «مستقل» اردوغان را با کردهای «پ‌ک‌ک» روشن کند. در این راستا، جهت ممانعت از ورود ترکیه به جنگ با کردها، «دز براون» و دیگر وزاری دفاع اروپای غربی، دست التماس به سوی مسعود بارزانی در عراق دراز کرده‌اند! در چنین شرایطی، حکومت سرسپردة جمکران بهتر است بجای خط و نشان کشیدن برای اربابان، بجای اصرار بر «نشست امنیتی مشترک با ترکیه و عراق»، و به جای کوبیدن بر طبل توخالی «غنی‌سازی»، به حال نزار همپالکی‌های‌اش در ترکیه و پاکستان بنگرد، که خود نیز بزودی، در «چرخشی جدی»، به جرگة هم اینان خواهد پیوست!

در رمان «توپ مرواری»، پس از هر جنایت و چپاول، «ناخدا کلمب»، نامه‌ای برای سلطان می‌نویسد، که همیشه با جملة «هنی! قسم به خاک پای جواهرآسای اعلیحضرت قدر قدرت [...] » آغاز می‌شود. اینبار «ناخدا کلمب» ناچار خواهد بود، به جای نامه، یک طومار برای عمو سام ارسال دارد. «دز براون»، و اعضای پیمان سابق بغداد، همگی این نامه را امضاء خواهند کرد!


چهارشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۶

صلح‌ستیزان!
...

هدف ایالات متحد از «جنجال» پیرامون بحران دروغین هسته‌ای، تهدید به تهاجم نظامی، و اعمال تحریم‌های یک جانبه، فراهم آوردن فرصت برای پادوهای سنتی خود در حکومت اسلامی است، تا اینان بتوانند با بهره برداری از «وحشت» عمومی، دو قطب حکومتی و کاذب «صلح‌طلب» و «ستیزه‌جو» تشکیل دهند؛ دو قطبی که هر دو در واقع فقط «جنگ طلب‌اند»!

گروه «صلح‌طلب»، با هیاهو پیرامون استعفای پاسدار «لاریجانی»، او را به دروغ، طرفدار صلح و آرامش معرفی می‌کند! و گروه «ستیزه‌جو» سعی دارد با یادآوری جنایتی به نام اشغال سفارت آمریکا در تهران، خود را هر چه بیشتر «ضدامپریالیست» جلوه دهد! جالب اینجاست که فصل مشترک هر دو گروه کاذب، اکبر رفسنجانی، خادم وفادار ساواک است!

بله، رفسنجانی در آخرین «فیلم» سازمان سیا، همزمان در چهار جبهه، نقش‌آفرینی می‌کند! از یک سو، هم‌صدا با «بی‌بی‌سی»، «نیویورک‌تایمز»، «رادیو فردا» و چوب دست‌های‌اش‌، از کنار رفتن لاریجانی، «مرد صلح»، ابراز تأسف می‌کند، از سوی دیگر همچنان مصمم است که به «مبارزه با آمریکا» ادامه دهد! در جبهة سوم، سردار اکبر، «شهید مظلوم» در روزی‌نامة «روزآن لاین» می‌شود! این نقش را، رفسنجانی به صورت اشتراکی، با همراهی آخوند منتظری، شیخ صانعی و موسوی اردبیلی به صحنه آورده. دستاربندان دوست داشتنی و مامانی‌ای، که جملگی گویا مورد ظلم و ستم پرزیدنت مهرورزی قرار گرفته‌اند؛ مهرورزی‌ای که از دو سال پیش نقش «لولو» عهده‌دار شده! و بالاخره، در چهارمین جبهه، رفسنجانی، طرفدار اشغال نظامی عراق، جهت رفع «سلطه» از این کشور نیز هست! بله، اخیراً رفسنجانی از تهاجم نظامی آمریکا به عراق، تحت عنوان «رفع سلطه» یاد می‌کند! و یادآوری کنیم که، این بیانات ابلهانه و وقیحانة سردار اکبر، هم امروز‌ از سوی «حنا زرچوبه» نیز انتشار یافته‌! حال بازگردیم به دو گروه «کاذب» که ایالات متحد سعی دارد، از طریق پروپاگاند «تحریم» و «جنگ» بر عرصة سیاسی کشور حاکم کند.

دو گروه ساخته و پرداختة «سازمان سیا» که می‌باید، با شعار پایان دادن به بحران هسته‌ای، پای به عرصة انتخابات مضحک جمکران گذارده، «مجلس» مضحک‌تر از این «دولت» تشکیل دهند، می‌باید با شعار «صلح‌طلبی»، در واقع، زمینة تهاجم نظامی به ایران را فراهم کنند، تا بتوانند با فراغ بال به سینه زدن برای آخوند منتظری، شیخ صانعی و موسوی اردبیلی بپردازند. دستاربندانی که گویا از مدافعان سر سخت «دمکراسی» هم به شمار می‌روند، و این مدت ما ملت «بی‌خبر» بودیم! بد نیست بدانیم راه حل معجزه‌آسای «مبارزه با آمریکا» از سوی روزی‌نامة «گاردین»، در اختیار نوکران‌سنتی استعمار قرار گرفته! و سایت «بی بی‌سی»، بلافاصله آنرا به فارسی برگرداند، تا «نخبگان» جمکران بی‌بهره نمانند!

به این ترتیب، چهار روز پس از «پروپاگاند تحریم»، و تهدید به تهاجم نظامی، که از سوی ایالات متحد و رسانه‌های حوزة‌ ناتو مطرح شد، پروپاگاند غرب، یک «زبان دوگانه»‌ و دروغین نیز بر رسانه‌ها حاکم کرد: «زبان ستیزه و صلح»! به وضوح می‌بینیم که مخاطب واقعی «زبان تحریم» و «زبان جنگ» گروه رفسنجانی و شبه‌اصلاح‌طلبان جمکران‌اند، ‌ که تحت نظارت سازمان سیا، و با توسل به اعتقادات مذهبی مردم، 28 سال است، به بهانة «نبرد با آمریکا» و «مبارزه با استکبار جهانی»، در واقع به چپاول و سرکوب ما ایرانیان مشغول‌ شده‌اند. هم اینان، اکنون نیز، ‌ با خوراک تبلیغاتی‌ای که حاکمیت آمریکا برای‌شان فراهم آورده، باز هم پرچم «ستیزه با آمریکا» برافراشته‌اند.

پروپاگاند در واقع از جانب «لاریجانی» و «شیرین عبادی»، در مقام «طرفداران صلح» آغاز شد. لاریجانی همان کسی است که مأموریت داشت، از طریق ایجاد بحران دروغین در زمینة هسته‌ای، ارعاب ما ملت را تداوم بخشد. اگر کسانی در «رادیو فردا» و سایت «بی‌بی‌سی» فراموش کرده‌اند که لاریجانی سر در کدام آخور دارد، ما فراموش نکرده‌ایم! و می‌دانیم چرا اکبر رفسنجانی، هم‌صدا با ولایتی، ابراهیم یزدی، «نیویورک تایمز»، «بی‌بی‌سی»، «رادیو فردا» و دیگر رسانه‌های عموسام از «کناره‌گیری» لاریجانی ابراز تأسف کرده، و به دروغ، این فرد را طرفدار صلح و آرامش معرفی می‌کند!

ما همچنین می‌دانیم، به چه دلیل، «حنازرچوبه»، خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی، به بهانة اعتراض به «شیرین عبادی»، متن کامل مصاحبة وی با روزنامة فرانسوی فیگارو را در اختیار «مشتاقان» قرار داده، تا به شوت و پرت‌ها بباوراند، شیرین عبادی «لائیک» و طرفدار «جدائی دین از سیاست» شده! حال آنکه عبادی همان کسی است که مانند لاهیجی و اکبر رفسنجانی، هیچ تضادی بین اسلام و دموکراسی نمی‌بیند! و اگر «شیرین عبادی»، ناگهان در روزی‌نامة فیگارو خواستار جدائی دین از سیاست است، به این دلیل است که ایالات متحد، دیگر هیچ شانسی برای حفظ گروه خاتمی و رفسنجانی برای خود در نظر نگرفته. آمریکا می‌پندارد، ما ملت فریب تبلیغات «لائیک‌‌نماهای» دست‌پروردة عموسام را خواهیم خورد، و بر پایة این خیال خام است، که امروز فعلة‌ فاشیسم با صورتک «لائیسیته» به مردمفریبی مشغول شده‌اند! البته، طبیعی است که در چنین شرایطی، پادوهای محفل نوبل پیشقدم باشند. پس لائیسیتة «شیرین عبادی»، و صلح طلبی پاسدار لاریجانی، ارزانی فیگارو و اکبر رفسنجانی باد! تا کیهان، گویا نیوز، رادیو زمانه، روزآنلاین و دیگر سایت‌های استحمار، برایشان به پروپاگاند بپردازند.

پیشتر گفتیم که «پروپاگاند»، عبارت است از «پیامی» که از سوی «حاکمیت» فرستاده می‌شود تا از جانب مردم «پاسخ» مناسب خود را دریافت کند. همچنین گفتیم که در منطقة نفوذ ایالات متحد، این «حاکمیت»، همان حاکمیت آمریکا است. و امروز، برای اینکه بدانیم «پیام تحریم»، و در واقع «پیام جنگ»، خطاب به کدام گروه در ایران فرستاده شده، می‌باید ببینیم کدام گروه، «زبان ستیزه» را در مورد آمریکا به کار گرفته. یادآور شویم که «زبان ستیزه»، با «واکنش منطقی» به تحریم‌ها کاملاً متفاوت است. «واکنش منطقی» به تحریم‌ها، بر قوانین و مقررات حقوق بین‌الملل تکیه دارد، و بر اساس این قوانین است که تحریم‌ها بی‌فایده خواهد بود. چرا که برخلاف تصور بعضی‌ها، آنچه روابط بین کشورهای جهان را تنظیم می‌کند، مبنائی حقوقی دارد، و هرگز با شعارهای سیاسی و مردمفریب جمکران ارتباط نداشته. بر اساس این قوانین، ایالات متحد به هیچ عنوان نمی‌تواند کشورهای دیگر، به ویژه کشورهائی مانند چین، روسیه و هند را به قانون شکنی، و رعایت تحریم‌های بی‌اساس و یک جانبة خود ملزم کند. به زبان ساده‌تر، اگر آمریکا می‌تواند، به صورتی یکجانبه، و برخلاف قوانین بین‌الملل، تحریم را بر ملت ایران اعمال کند، نمی‌تواند دیگران را نیز به شکستن مرزهای قوانین بین‌الملل فراخواند! برای روشن‌تر شدن مطلب، می‌توان گفت، اگر کسی قصد دزدی دارد، می‌تواند «شانس» و «بخت» خود را امتحان کند، ولی نمی‌تواند افراد دیگر را هم وادار به دزدی کند! در مورد کشورها نیز همین شرایط برقرار است، نقض قوانین و مقررات بین‌الملل به ‌ صورت یک‌جانبه، همچنانکه در مورد عراق شاهد بودیم، فاقد هر گونه وجاهت قانونی است!

و همچنانکه شاهد بودیم، پس از تهاجم نظامی جبهة ‌ناتو به این‌کشور، سازمان ملل نتوانست خیمه وخرگاه خود را در بغداد به پا کند. و هنوز نیز چنین مجوزی از طرف جامعة جهانی دریافت نکرده. چرا که، تهاجم نظامی به کشور عراق را نمی‌توان همانطور که «جرم» را در جمکران «توجیه» می‌کنند، به قبول عام نشاند. قوانین بین‌الملل بر اساس توحش ادیان تدوین نشده‌اند. و تهاجم به عراق، تجاوز به مقررات بین‌المللی بود، که «جرم» تلقی می‌شود. عراق، کشوری است که مانند کشور ایران یا کشور اسرائیل، از سوی سازمان ملل به رسمیت شناخته شده، و تا زمانی که قوانین و مقررات بین‌المللی ‌را آشکارا نقض نکرده،‌ هیچ نوع تحریم و تهاجمی را بر آن نمی‌توان توجیه کرد. به یاد داریم که تحریم‌ها زمانی به کشور عراق اعمال شد که این کشور به کویت حمله کرده بود. و امتداد همین تحریم‌ها، زمینة‌ تهاجم نظامی به عراق را فراهم آورد. البته موضوع بحث ما در این وبلاگ، نه تحریم کشور عراق، که تحریم کشور ایران است.

تحریم‌ها، برای نخستین بار، در دوران جنگ سرد، و پس از اشغال سفارت آمریکا در سال 1358، بر ملت ایران اعمال شد. در آن ‌زمان، به دلیل شاهکار «دانشجویان» خط روح‌الله، تحریم‌ها کاملاً قانونی بود، چرا که اشغال سفارت هر کشور، طبق قوانین و مقررات بین‌المللی، به معنای اشغال خاک آن ‌کشور تلقی می‌شود، و در چنین شرایطی، از نظر حقوق بین‌الملل، «حق واکنش مناسب» برای کشوری که سفارتش به اشغال درآمده، محفوظ است. آن هنگام که ساواک، مشتی ارذال و اوباش را به سوی سفارت آمریکا «هی» کرد، از این مقررات کاملاً آگاه بود. حال ببینیم، هدف از اشغال سفارت ایالات متحد در تهران چه بوده؟

هدف اصلی از ارتکاب به چنین جنایتی در حق ملت ایران، از یک سو ایجاد وجهة کاذب برای نوکران «سازمان سیا» در قلب حکومت اسلامی بود، تا به همه بباورانند، روح‌الله و شرکاء، مترسک‌های سازمان سیا نیستند! و از سوی دیگر، «اشغال» سفارت، زمینة فروش اسلحه در بازار سیاه به ایران را فراهم آورد. بله آنزمان، اتحاد جماهیر شوروی، طبق توافق‌های «جنگ سرد»، حق فروش سلاح‌های استراتژیک به ایران نداشت، و حکومت «امام زمان» ناچار بود، در هرحال تجهیزات خود را از اسرائیل، ایالات متحد و دیگر اعضای سازمان ناتو و در بازار سیاه، به چند برابر قیمت تهیه کند! و اینجاست که ارتباط اشغال سفارت آمریکا، و جنگ با عراق روشن می‌شود؛ اینجاست که مشخص می‌شود، چرا جنگ با عراق «نعمت الهی» بوده! و چرا تحریم‌ها، به گفتة رفسنجانی و علی‌خامنه‌ای باعث «پیشرفت ما در همة زمینه‌ها» شد! همانطور که اشغال نظامی عراق در ذهن علیل رفسنجانی «رفع سلطه» به شمار می‌رود، خرید اسلحه از بازار سیاه هم گویا «پیشرفت» تلقی می‌شود. چرا که پیشرفت آمریکا در نظر نوکران‌اش در جمکران، «پیشرفت» جهانیان تلقی خواهد شد،‌ پیشرفت در سرکوب‌ و چپاول ما مردم که به همت گروه برژینسکی امکانپذیر شده بود!

تهدید کشورمان به تهاجم نظامی دقیقاً در راستای همین سیاست صورت می‌پذیرد! «مردم را به مرگ می‌گیرند، تا به تب راضی شوند.» و جهت تحقق چنین سیاستی، لازم است تا ایالات متحد بتواند از طریق ریزه‌خواران سنتی‌اش، از یکسو، آتش «دشمنی دروغین» با آمریکا را دامن زند، و از سوی دیگر، تهدید تهاجم نظامی را به بهانه‌های واهی تداوم بخشد، تا شوت و پرت‌ها بپندارند، مهرورزی با آمریکا دشمن است، و اگر طرفداران آمریکا به قدرت برسند، تهدیدهای نظامی به پایان خواهد رسید! و ما با آمریکا «دوست گرمابه و گلستان» خواهیم شد. دلیل انتشار تصاویر حضور جیمی کارتر در کنار شاه ایران، در «گویا نیوز» تداعی «آن روزهای خوش دوستی» بود! چرا که، بعضی‌ها قصد دارند به ما القاء کنند، ‌ روزگاری بوده که حاکمیت ایران سلطنتی بود، و حاکمیت آمریکا با ما «دوست»! اشتباه «شوت‌‌ها و پرت‌ها» در همینجاست. در واقع حاکمیت ایالات‌متحد، هرگز با ما دوستی نداشته. از کودتای میرپنج تا به امروز، حاکمیت ایران،‌ چه در نقش «آمریکا ستیز»، و چه در نقش «آمریکا پرست»، درجایگاه حاکمیتی فاشیستی، همواره بهترین ابزار ایالات متحد برای سرکوب ما ملت بوده!

به همین دلیل است که پادوهای ساواک، همان‌ها که می‌پندارند، با اشغال سفارت آمریکا در تهران، نام‌شان در فهرست مبارزان «ضد‌امپریالیست» بر تارک جهان خواهد درخشید، پس از پایان جنگ با عراق، ناگهان طرفدار «آشتی با آمریکا» شده، و امروز دوباره «آمریکاستیز» شده‌اند! به عنوان نمونه، معصومه ابتکار که تا دیروز به بوسیدن چکمة «برادر الگور»‌مشغول بود، همزمان پرچم «ستیزه با آمریکا» را نیز بالا برده! اینان می‌پندارند، ما مردم به سوی گروهی متمایل خواهیم شد، که مانند سلطنت طلبان، دوستی با آمریکا را در دستورکار خود قرار می‌دهند، و در نتیجه همان گروهی که از سوی ساواک مأمور اشغال سفارت آمریکا شده بود، تا زمینه‌ساز اعمال تحریم و تحمیل جنگ بر علیه ما ایرانیان شود، امروز جهت پرکردن فضای‌خالی «مبارزه با آمریکا»، اعلام آمادگی کرده! البته اینبار مشخص نیست عباس عبدی‌ها، اصغرزاده‌ها و بالاخره، معصومه ابتکارها با اشغال کدام سفارتخانه، «ضدامپریالیست» بودن‌شان را می‌خواهند به اثبات برسانند؟

تاریخ تکرار نخواهد شد. «جنگ سرد» به پایان رسیده، اتحاد جماهیر شوروی دیگر وجود خارجی ندارد، آمریکا و متحدانش، انحصار فروش سلاح به کشور ایران را از دست داده‌اند. و به همین دلیل، سپاه پاسداران را در فهرست تروریست‌ها قرار می‌دهند! به گزارش «نیویورک تایمز»، دیروز «ولادیمیر پوتین» در مراسم بزرگداشت قربانیان جنایات استالین حضور یافته، و مطمئن باشیم، نوبت به استالین‌های دست‌پروردة سازمان سیا نیز خواهد رسید.


سه‌شنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۶


«جرم» و جنگ!
...

پیش از پرداختن به وبلاگ امروز صریحاً عنوان کنیم که، نویسندة این وبلاگ از عملیات دانشجونمایان هیچگونه حمایتی به عمل نخواهد آورد. اگر این مملکت قانون دارد، پلیس موظف است با کلیة کسانی که بدون مجوز، «تظاهرات» به راه می‌اندازند، برخورد کند. این دو سطر را نوشتیم تا چپ‌نمایان و شرکای‌شان بدانند، دیگر نمی‌توان با «آشوب‌طلبی»، مطالبات واقعی مردم این کشور را در انحصار گروه‌های فشار و اوباش قرار داد. قبولی در کنکور ورودی، و پای گذاشتن به محیط دانشگاه، به هیچ عنوان مجوزی جهت لات‌بازی نیست. و اگر امروز چپ‌نمایان پنداشته‌اند جنگ زرگری‌شان را با فاشیست‌های «تحکیم وحدت» می‌توانند بر کل جامعه تحمیل کنند، صریحاً بگوئیم، کور خوانده‌اند. ما بخوبی می‌دانیم که، دعوای «چپ‌الله» و «تحکیم وحدت»، در عمل دنبالة جنگ‌زرگری میان شبه اصطلاح‌طلبان حکومتی با شبه اصولگرایان است؛ اصلاح‌طلبانی که اصولاً‌ کاری با «اصلاحات» ندارند، و اصول‌گرایانی که فاقد هرگونه «اصول» در بنیادهای فکری و عقیدتی‌شان هستند! اگر در حکومت اسلامی اصولگرائی وجود ‌داشت، پیوند «تبهکاری» با قوة قضائیه،‌ که ادعا می‌شود در دست اصولگرایان است، اینچنین آشکار نمی‌شد. حال بپردازیم به وبلاگ امروز، و بررسی «جرم» از نظر حقوقی، و «گناه»!

می‌دانیم که «جرم»، عبارت است از «قانون شکنی» و گناه، در مقام سرپیچی از فرامین الهی است. به زبان ساده‌تر، «جرم»، به صراحت تعریف شده و «مشهود» است، حال آنکه فرامین الهی صراحت ندارد و سرپیچی از آن‌ها «مشهود» نیست. به عنوان نمونه، قتل نفس، در قاموس مذاهب «گناه» است، ولی همین مذاهب جهت تأمین منافع خود «قتل» را توجیه می‌کنند. به همین دلیل است که دستاربندان به خود حق می دهند فتوی قتل دیگران را صادر کنند. و کسی که مرتکب قتل می‌شود، نه تنها قاتل به شمار نمی‌آید که مورد تشویق هم قرار می‌گیرد، همانطور که آخوند کاشانی، از آنجا که منافع استعمار انگلیس به خطر افتاده بود، فتوای قتل رزم‌آرا را صادر کرد، و یا اینکه، روح‌الله، جهت حفظ منافع اربابان‌اش در غرب،‌ فتوی به قتل سلمان رشدی داد! بله، دعوت به ارتکاب چنین قتل‌هائی در جمکران «جرم» نیست! «گناه» هم نیست، چرا که، فرمان قتل از سوی یک دستاربند صادر شده! در صورتی که تشویق به قتل و ارتکاب به قتل، از نظر حقوقی در هر حال «جرم» است! ولی از آنجا که در جمکران و دیگر حکومت‌های اسلامی «جرم» را روحانی جماعت با تکیه بر قران «تفسیر» و «تعبیر» می‌کند،‌ در بسیاری از موارد، آنچه می‌باید «جرم مسلم» به شمار آید، نادیده انگاشته می‌شود! در عمل، یکی از «فواید» قانون اساسی اسلامی، در همین اصل «ابهام جرم» قرار دارد.

امروز خبر رسید که شاهرودی، رئیس قوة قضاییه در حکومت اسلامی، یک متهم به هواپیما‌ربائی را عفو کرده! این اقدام از سوی همان قوه قضائیه‌ای انجام می‌گیرد، که با تکیه بر اسلام تاکنون هزاران بیگناه را به قتل رسانده، و اخیراً نیز چندین نفر را با برچسب «اوباش»‌دستگیر، و بدون محاکمه اعدام کرده! و خبر «عفو» یک هواپیما‌ربا،‌ از این نظر اهمیت دارد که نشان می‌دهد، «تبهکاری» در عمق همین حاکمیت ریشه دوانده. در غیر اینصورت، کسی که به جرم هواپیماربائی دستگیر می‌شود، می‌باید محاکمه شده، و در چارچوب قوانین، پاسخگوی اقدام جنایتکارانة خود، و به خطر انداختن جان ده‌ها انسان دیگر باشد. اقدام به هواپیماربائی شوخی بردار نیست، و مانند اقدام به سرقت مسلحانه، یک جنایت به شمار می‌رود. چنین جنایتی، در هیچ کشور جهان مورد عفو قرار نمی‌گیرد. مگر آنکه شخص جنایتکار وابستگی مستقیم به حاکمیت داشته باشد. که در مورد فعلی، گویا این امر صادق باشد!

علاوه بر اتحاد با اصولگرایان، «تبهکاری» با جماعت شبه‌اصلاح‌طلب نیز اتحادی دیرینه برقرار کرده. کافی است نگاهی داشته باشیم به پروندهای فساد مالی. و برای بررسی این پرونده‌ها، با نگاهی به سوءاستفاده‌های‌کلان و دریافت رشوه در قراردادهای نفتی که در انحصار قبیله رفسنجانی و پیروان خاتمی است، یک نکته به اثبات می‌رسد: خارج از تمام لاف و گزاف‌ها، حکومت اسلامی فقط باندی متشکل از تشکیلات مافیائی وابسته به ایالات متحد است! و جای بحث ندارد که، ویژگی حکومت‌های دست نشاندة آمریکا و شرکاء در جهان سوم، تحمیل شرایط جنگی و فراهم آوردن زمینة چپاول و سرکوب است؛ مسائلی که ما ایرانیان از دوران کودتای کلنل رضاخان، تا به امروز به صورتی روزمره شاهدیم.

و برخلاف ادعای روشنفکران «فاست‌فود»، شرایطی که بر ما تحمیل شده، هیچ ارتباطی با ضعف «سنت پارلمانی» ندارد. استعمار غرب هر جا پای گذاشته، شرایطی مشابه به وجود آورده. کافی است نگاهی به عراق، افغانستان، پاکستان و ‌ترکیه بیاندازیم. در عراق، چهار سال است که ارتش ایالات متحد و نظامیان انگلستان به کشتار، سرکوب و چپاول مردم و مملکت مشغول‌اند. در افغانستان اوضاع به مراتب وخیم‌تر از عراق است، چرا که ارتش دموکراسی‌پرور ناتو، که ارواح شکمش جهت نابودی طالبان به کشور افغانستان لشکرکشی کرده، نه تنها در «موسی قلعه» رسماً با طالبان متحد شده، که ضمن نابودی کشاورزی، افغانستان را به نخستین مرکز تولید موادمخدر جهان تبدیل کرده، و می‌دانیم که مواد مخدر ارتباط مستقیم با جنگ و خرید و فروش برده دارد. البته رسانه‌های غرب، نام چنین شرایطی را «دمکراسی» گذارده‌اند، دلیل هم دارد. فکر نکنید قلم به مزدهای تفنگ‌فروشان ندانسته مرتکب چنین حماقت‌ها می‌شوند. به هیچ‌عنوان! ریزه‌خواران صاحبان صنایع نظامی غرب، از این جهت شرایط افغانستان و عراق را «دموکراتیک» می‌خوانند، که نوکران ضدامپریالیست‌شان، به ویژه در جمکران، بتوانند به ما بگویند، دمکراسی غرب همین است که می‌بینید، فساد اخلاقی، اضمحلال، سقوط و آدمکشی!

حال آنکه اگر کسی غرب را بشناسند،‌ و با سازوکار حاکمیت در غرب آشنائی داشته باشد، نیک می‌داند که پایه‌های حاکمیت در غرب صرفاً بر «اخلاق مدنی» استوار شده. حال این پرسش مطرح می‌شود که «اخلاق مدنی» اصولاً چیست؟ «اخلاق مدنی»، چارچوب «قانون اساسی» در یک حاکمیت دمکراتیک است، که از یک سو «حریم خصوصی» شهروندان را رعایت می‌کند، و از سوی دیگر یکی از وظائف اساسی دولت را «تأمین امنیت اجتماعی» شهروندان به شمار می‌آورد. و «امنیت اجتماعی» مجموعه‌ای است شامل امنیت اقتصادی، امنیت جانی و امنیت اخلاقی. جهت پرهیز از اطالة کلام وارد جزئیات نمی‌شویم، ولی به عنوان نمونه می‌گوئیم، مدیر یک مدرسه، مسئول امنیت اخلاقی، جانی و مالی شاگردان در داخل مدرسه است. همانطور که پدر و مادر مسئول امنیت جانی و مالی فرزندان تحت قیمومت خود محسوب می‌شوند. حال ببینیم «امنیت اخلاقی» چیست؟

«امنیت اخلاقی»، عبارت است از «رعایت عرف اجتماعی». به این ترتیب که شهروندان حق ندارند عرصة عمومی را به حریم خصوصی خود تبدیل کنند. یا به زبان ساده‌تر حریم خصوصی خود را بر حریم عمومی «تحمیل» کنند. در این چارچوب است که فحاشی و توهین به افراد دیگر، مانند ایجاد مزاحمت برای همسایگان، و یا عریان شدن در خیابان «جرم» شناخته می‌شود. و در همین چارچوب است که اعمال خشونت فیزیکی بر اطفال یا بر افراد بالغ مستوجب مجازات است. و در همین چارچوب است که شبکه‌های تجارت زن و کودک نیز ممنوع شناخته می‌شود، حال آنکه «افراد بالغ» در برقراری هرگونه روابط جنسی آزاداند. چرا که، نبود ترادف میان مفاهیم «جرم» و «گناه»، ویژگی جوامع دمکراتیک است.

جرم را حقوق مدنی «تعریف» می‌کند، ‌حال آنکه «گناه» را روحانی جماعت، با تکیه بر دستورات توحش دین، به ویژه توحش ادیان ابراهیمی، «تفسیر» می‌کند. در نتیجه،‌ «جرم» چارچوب مشخص و روشنی دارد، ولی «گناه» فاقد «صراحت قانونی» است. و به این دلیل است که در حکومت اسلامی، به اقتضای منافع فرد، یا گروه ذی‌نفوذ، به سادگی می‌توان از «گناه»، تفسیر مناسب ارائه داد. به عنوان نمونه،‌ می‌توان به پروندة سوءاستفاده مالی توسط «رفیق‌دوست»، سوءاستفاده‌های مالی توسط پسر واعظ طبسی، دریافت رشوه توسط فرزندان اکبر رفسنجانی و نمونه‌های فراوان دیگری اشاره کرد. در پروندة رفیق‌دوست،‌ یک‌نفر اعدام شد، ولی شخص رفیق‌دوست، به دلیل ارتباط نزدیک با اکبر رفسنجانی نه تنها اعدام نشد که در زندان هم به فعالیت‌های «اقتصادی» خود ادامه داد. یا پسر واعظ طبسی مجازات نشد، چون قوه قضائیة «جرم» را نادیده گرفت، و با گستاخی تمام اعلام کرد پسر واعظ طبسی قانون را نمی‌شناخته! در مورد پسر اکبر رفسنجانی شرایط به مراتب زننده‌تر است. شرکت‌های نفتی «توتال» و «استات اویل»، رسماً به پرداخت رشوه به مهدی هاشمی اذعان کرده، و به دلیل اثبات جرم‌شان، به پرداخت چند میلیون دلار جریمه هم محکوم شده‌اند، چرا که «پرداخت» و «دریافت» رشوه در قوانین «غیر مذهبی»، در هر حال «جرم» است. حال آنکه در قوانین حکومت اسلامی، «دریافت رشوه» می‌تواند به اقتضای زمان نادیده انگاشته شود، چون «جرم» را به تفسیر و تعبیر روحانیت منوط کرده‌اند. روحانیتی که خود «شریک جرم» است. در نتیجه مهدی هاشمی، که رشوه دریافت کرده، از نظر قوة قضائیه جمکران مرتکب «جرم» نشده! علت پافشاری فعلة فاشیسم بر «حکومت اسلامی»، جهت تحمیل «ابهام» دینی بر کلیة قوانین است، و همین انعطاف پذیری در «قوانین الهی» است که «دین» را برای فاشیسم اینچنین دوست‌داشتنی کرده! در قوة قضائیه ایران، همین «انعطاف» یا «ابهام»، راه را بر هرگونه جنایت، فساد مالی و اخلاقی گشوده. به عنوان نمونه می‌توان به شش یا هفت ازدواج غیر قانونی عطاالله مهاجرانی اشاره کرد، عملی که «جرم» شناخته نشد، چرا که مهاجرانی از پادوهای اکبر رفسنجانی است. ولی همین قوة قضائیه، اخیراً یک زن و مرد را به جرم «ازدواج غیر قانونی» سنگسار کرده، و لاریجانی، مسئول «حقوق بشر اسلامی» هم از این جنایت وحشیانه «دفاع» می‌کند! بله، فواید «ابهام» فراوان است، و به همین دلیل، ساواک سعی بر تحکیم ابهام بر تمامی مسائل دارد. و در همین راستا، سخنرانی‌ به اصطلاح اصلاح‌طلبان به نحوی تنظیم می‌شود که در ابتدا مفاهیم مدرن مطرح شوند، و در انتها، کلیة همین «مفاهیم» را در شکم قران دفن می‌کنند!

به عنوان نمونه می‌پردازیم به تبلیغات اکبر رفسنجانی برای «اسلام»، که در «حنازرچوبه»، خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی منعکس می‌شود. این تبلیغات از ساختاری دوگانه برخوردار است. به این ترتیب که، ابتدا از مفاهیم دمکراتیک «دفاع» صورت می‌پذیرد، و در انتها، این مفاهیم در بطن قرآن قرار می‌گیرند! سخنرانی رفسنجانی در شهر ساری، در تاریخ 30 مهرماه، کاملاً بر این الگوی استعماری منطبق است. «حنازرچوبه»، مهملات رفسنجانی را تحت عنوان «محدود کردن دانشجویان باعث بدبینی به واقعیت‌ها می‌شود»، منتشر کرده. تا به مخاطب این امر القاء شود که اکبر رفسنجانی مدافع «آزادی» و «واقعیت» است! حال آنکه دلیل حضور ابدمدت اکبر رفسنجانی در رأس هرم قدرت، در واقع ضدیت وی با «آزادی» و «واقعیات» را به اثبات می‌رساند! سردار اکبر، عمری را در سایة ابهام، به چپاول و جنایت گذرانده، و حتی اگر هم بخواهد نمی‌تواند از اردوگاه غارتگران خارج شود! ولی اگر مطالعة سخنان رفسنجانی را ادامه دهیم درمی‌یابیم که، رفسنجانی همان جائی قرار دارد که محمد خاتمی، و دیگر فعلة فاشیسم: نقطة سکون.

رفسنجانی در جمع دانشجویان، ابتدا به سینه زنی برای دموکراسی و آزادی می‌پردازد، ولی در پایان این سخنان «آزادی‌خواهانه» معلوم می‌شود که همه آزادی‌های مورد نظر سرداراکبر در «قران» وجود دارد! و قران همان «قانون اساسی» است که خداوند در صحرای عربستان، با دست خودش «نوشت»، و محمد، به دلیل رعایت همین قانون اساسی در همة جنگ‌ها پیروز شد! بله، قران، «قانون اساسی» مورد نظر اکبر رفسنجانی است، که امروز و در هزارة سوم، از سوی ایالات متحد بر ملت ایران تحمیل می‌شود، تا بتوان به سادگی «گناه» را در ترادف با «جرم» قرار داده، «جرم» را نادیده گرفت، و مجرمین را به ارتکاب جرم تشویق کرد! و این «عدالت واژگونه» را «عدالت اسلامی» می‌نامند. بی‌جهت نیست که عموسام در ترکیه، «حزب توسعه و عدالت» را به حکومت رسانده!

حزب رجب اردوغان، که ادعای ضدامپریالیسم‌اش گوش فلک را کر کرده، حدود دو هفته ‌است جهت گوشمالی «پ.ک.ک» چنگ و دندان نشان می‌دهد، و بجای درخواست رسمی از اشغالگران آمریکائی در عراق، جهت تأمین امنیت مرزهای‌اش، از دولت عراق درخواست کرده رهبران این حزب را تحویل ترکیه بدهد! فعلاً قرار شده، کاندی رایس سری به ترکیة ضدامپریالیست بزند، تا بعداً اردوغان، پس از شرفیابی به حضور جرج بوش، در جریان تصمیمات «انقلابی» آمریکا و حکومت ضدامپریالیست عبدالله‌گل قرار گیرد! بله، «استقلال» دولت عبدالله گل، شباهت فراوانی به «استقلال» حکومت جمکران دارد! 28 سال پیش، یک «قانون اساسی» بی‌اساس و سراپا متناقض نوشتند، تا زباله‌های بازیافتی سفارت انگلستان و پادوهای سازمان سیا، «حجاب» را اجباری کرده، و با شعار «مرگ بر آمریکا»، نفت مملکت را حراج کنند، و منافع صاحبان صنایع نظامی غرب را هم به همین صورت تأمین کنند!

حدود دو دهه پس از آغاز جنگ ایران و عراق، در روز 4 آبانماه سالجاری، رحیم صفوی به خبرنگاران می‌گوید :

«جنگ‌طلبان آمریکائی صاحبان کارتل‌های نفتی هستند[...] صاحبان صنایع نظامی آمریکا پشت سر استراتژی یک جانبه‌گرائی آمریکا ایستاده‌اند[...] فروش سلاح بزرگترین درآمد کارخانجات آمریکاست و تسلط بر منابع نفت جهان از اهداف استراتژیک آمریکا محسوب می‌شود[...]آلمان فرانسه و انگلیس[...] سلاح شیمیائی و گاز خردل در اختیار صدام‌حسین قرار دادند [...] از 300 هزار جانباز جنگ، 45 هزار نفر جانباز شیمیائی هستند، که هر هفته یکی از آنان به شهادت می‌رسد [...]»

همانطور که می‌بینیم، آمار جنگ ایران و عراق در زبان امثال رحیم‌صفوی، به تلفات نظامیان محدود می‌ماند؛ تلفات غیرنظامیان، خسارات عظیم جنگ، آوارگی و بی‌خانمانی میلیون‌ها ایرانی، و ... جائی در بررسی‌های عالمانة ایشان ندارد! بله، یادمان نرود که این جنگ، همان «نعمت الهی» معروف روح‌الله است، که پس از تحریم‌ها، به گفتة اکبر رفسنجانی و علی‌خامنه‌ای باعث «پیشرفت ما» در همة زمینه‌ها هم شده! و به برکت همان «ابهام دینی» در قانون اساسی است که می‌توان چنین جنگ وحشیانه‌ای را همه روزه در برابر هزاران قربانی آن با چنین وقاحتی توجیه کرد و آنرا «نعمت‌الهی» نامید. با در نظر گرفتن ابعاد چنین جنگی می‌توان به ابعاد خیانت و سرسپردگی کسانی که در داخل، به مطالبة «سهم ما از دریای خزر» برخاسته‌اند، و آن‌ها که در مخالفت با توافق‌های خزر، «بیانیه» پشت «بیانیه» صادر می‌کنند نیز پی ‌برد. همان گروه‌هائی که دیروز موجودیت‌شان در گرو جنگ در خلیج فارس، و تقابل بین ایرانی و عرب بود، و امروز در گرو بحران و تنش پیرامون مسئلة خزر است!

دوشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۶

هفتم آبانماه!
...

امروز هفتم آبانماه، روز بزرگداشت کوروش کبیر است. امسال حکومت ایران هم در این بزرگداشت شریک شده، چرا که، کوروش را نیز مانند حقوق بشر، دموکراسی و انتخابات آزاد در قرآن پیدا کرده‌اند! البته کوروش مورد نظر حکومت اسلامی نامش‌اش «ذوالقرنین» است! و هیچ ارتباطی به کوروش هخامنشی ندارد. و معلوم نیست بعضی‌ متخصصین «کشف منظور»، بر اساس کدام شواهد به چنین اکتشافاتی نائل شده، و دریافته‌ا‌ند کوروش همان ذوالقرنین باید باشد؟! ولی اگر هدف «کاشفان منظور» در جمکران مشخص نیست، این امر کاملاً مشخص است که چرا سایت «بی‌بی‌سی»، تحت عنوان «بزرگداشت کوروش از سوی دولت ایران»، داستان‌اش را با خطر به زیر آب رفتن آرامگاه کوروش و آبگیری سد سیوند آغاز کرده! بله، همانطور که گفتیم هدف پروپاگاند تحریک احساسات و به حاشیه راندن عقل سلیم و منطق متعارف است. بنابراین رعایای الیزابت دوم باید کوروش کبیر را با «خطر تخریب» آرامگاهش در پاسارگاد مرتبط کنند، و همانطور که روح‌الله، روز4 آبانماه 1343، از زبان اینان برای استقلال مملکت «اعلام خطر» می‌کرد، «بی‌بی‌سی» هم در مورد آرامگاه کوروش «اعلام خطر» کند! دلیل «خطر» همان است که بارها اشاره کرده‌ایم: ایجاد ساختارهای زیربنائی در ایران، منافع یهودستیزان غرب را تهدید می‌کند. همچنان که نیروگاه بوشهر را نیز شرکت زیمنس نیمه‌کاره رها کرد، و اکنون نیز با تجهیز گورکن‌ها به فناوری غنی‌سازی، از یکسو تحریم اقتصادی بر ما ملت تحمیل می‌کند، و از سوی دیگر مانع به پایان رساندن نیروگاه توسط روسیه می‌شود.

سایت رعایای الیزابت دوم، پس از «اعلام خطر»، ادعا می‌کند، اهمیت کوروش هخامنشی، از جشن‌های 2500 ساله آغاز شده! بله، در «تفکرات» رعایای ملکه، پیش ازجشن‌های 2500 ساله، کسی به اهمیت کوروش هخامنشی پی نبرده بود! و به زعم «بی‌بی‌سی»، اگر امروز در ایران مراسم بزرگداشت کوروش کبیر بر پا می‌شود،‌ به این دلیل نیست که ایرانیان به ارتباط «تاریخ» با «هویت» خویش پی برده‌اند، و به ایجاد گسست در تاریخ خود واکنش نشان می‌دهند، بلکه به این دلیل است که رجاله‌های ساخته و پرداخته آنگلوساکسون‌ها، «تضعیف» شده‌اند! به این ترتیب باید بپذیریم که رعایای الیزابت دوم این خیال خام را در سر می‌پرورانند، ‌که در آینده روح‌الله دیگری از زباله‌های بازیافتی بیرون کشیده، و یک «انقلاب ضدامپریالیستی» دیگر سازمان دهند! در راستای چنین حساب‌های کورکورانه‌ای است که کوروش کبیر در سایت «بی‌بی‌سی» تبدیل می‌شود به یک جنگ افروز که سی‌سال پادشاهی کرده:

«کوروش (یا کوروش کبیر) بنیانگذار امپراتوری هخامنشی بود که در دوران سی ساله پادشاهی خود در قرن ششم پیش از میلاد فتوحات زیادی به نام خود ثبت کرد[...]»


این است تعریف آنگلوساکسون‌ها از کوروش کبیر! به این ترتیب کوروش کبیر، که به عنوان بنیانگزار نظریة «امپراطوری» در تاریخ بشر، افتخار صدور نخستین اعلامیة حقوق بشر را نیز به نام خود ثبت کرده، تبدیل می‌شود به یک پادشاه کشورگشا! چون پادوهای حاکمیت انگلستان مصلحت نمی‌دانند از اعلامیة حقوق بشر در ایران باستان سخنی به میان آورند! خصوصاً که نظامیان «امپراطوری» انگلستان که 4 سال است در عراق لنگر انداخته‌، و جز کشتار، چپاول و خرید و فروش «برده»، در کارنامة درخشان خود هیچ‌ ندارند، خود از مدعیان رعایت «حقوق بشر» به شمار می‌روند! از اینرو بهتر است، این حقوق بشر را در انحصار حاکمیت کشوری قرار دهیم که افتخار حمایت همه جانبه از جنایات موسولینی، هیتلر، فرانکو و طالبان را در کارنامة معاصر خود محفوظ دارد!

ولی اگر رعایای الیزابت دوم به تخریب چهرة کوروش کبیر پرداخته‌اند، نوکران ضدامپریالیست‌شان در جمکران، با زدن نعل وارونه، و با توسل به تبلیغات مضحک روزنامة کیهان، همدستی با شاهنشاهی حومة واشنگتن را «مخالفت با سلطنت» جلوه می‌دهند! و برای چنین خیمه‌شب‌بازی مبتذلی چه کسی مناسب تر از آخوند ابطحی، که 28 سال است، آداب بندگی، ذلت و لیسیدن چکمة عموسام را در مکتب نوکرصفتی محمد خاتمی آموخته؟

آخوند ابطحی، به بهانة مخالف جلوه دادن محمد خاتمی با دارودستة رضا پهلوی،‌ پاچة پاسدار شریعتمداری را به دندان گرفته و می‌کشد! و امروز چه کسی منفورتر از سرپرست کیهان، که مانند سرپرست اطلاعات، ریزه‌خوار محفل آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک است؟ ابطحی که خود از غلام‌بچگان «حرم» محمد خاتمی است، به شریعتمداری می‌گوید، چرا می‌نویسید داریوش شایگان «گفتگوی‌تمدن‌ها» را مطرح کرده، و این افتخار را از محمد خاتمی دریغ می‌کنید؟ در ادامه، ابطحی که گویا فراموش کرده، ساواک محمد خاتمی را به آلمان اعزام کرده می‌گوید، این داریوش شایگان عضو دفتر فرح پهلوی بوده، و «ضد انقلاب» است! بله، امروز کار اصلاح طلبان کشکی و اصولگرایان شکمی به همانجائی رسیده که می‌باید برسد: «جنگ زرگری»، جهت تبلیغ غیرمستقیم برای سلطنت «کودتائی»! چرا که دستاربندان مزدور می‌پندارند باز هم مانند سال 1921، دست غیبی از آستین برون آمده، و دستاربندان را در پناه خود حفظ خواهد کرد! از این روست که ابطحی، ابلهانه تلاش می‌کند تا خاتمی را از طیف سلطنت طلب «متمایز» کند! همچنان‌که پاسدار اکبر تلاش دارد شدیداً با سلطنت به مخالفت دروغین برخیزد! هرچند که هر دو کور خوانده‌اند، چون دیگران را کور پنداشته‌اند. برای ندیدن «اتحادسنتی» سلطنت‌طلب‌ها با حاکمیت جمکران، از اصولگرا، تا شبه اصلاح‌طلب، انسان فقط باید کور و کر و احمق مادرزاد باشد! درست مانند خرده‌پاهای ساواک جمکران! به ویژه مانند آخوند ابطحی که فریاد برآورده، ای کیهان! چرا محمد خاتمی را به پای «فرح پهلوی» قربانی می‌کنی؟ مگر نمی‌دانی محمد خاتمی طرح گفتگوی تمدن‌ها را خودش ابداع کرده؟ و مگر نمی‌دانی که اگر جهانیان به رهنمودهای «خردمندانه» این «حکیم بزرگوار» گوش فرا داده بودند، امروز صلح و آرامش در سراسر جهان بر قرار بود؟

ولی مگر این حرف‌های «منطقی» به گوش پاسدار شریعتمداری فرو می‌رود؟ خیر! پس ابطحی باید فریاد برآورد که پاسدار شریعتمداری مخالف خاتمی و طرفدار سلطنت است! و سایت مبتذل مشارکت‌چی‌ها هم این ترهات را بازتاب دهد، چرا که اربابان حکومت جمکران، علیرغم خوش‌رقصی‌های «رهبر فرزانه» و شرکاء، جهت فراهم آوردن زمینة تهاجم نظامی به کشورمان، کارشان گره خورده‌! و اگر بحران و تنش پایان گیرد، مرگ جمکرانیان فرا خواهد رسید! و «اشغال طلبان»، ‌ از همین آرامش و صلح است که به هراس افتاده،‌ هذیان می‌گویند! ابطحی، تنها نیست! محسن میردامادی هم، در جمکران به کشفیات بزرگی نائل آمده!

میردامادی،‌ با تکرار طوطی‌وار مهملات مسعود بهنود، مهرورزی را «پوپولیست» خوانده! سپس ادعا می‌کند، «پوپولیست‌ها»‌ دمکراسی را به خطر می‌اندازند! حتماً دمکراسی مورد نظر میردامادی‌ و پوپولیسم احمدی نژاد، در چاه جمکران قابل رویت است! چرا که در حکومت اسلامی، همانقدر پوپولیسم وجود دارد، که دمکراسی! جریان اصلاح طلبی چنان مفلوک و مندرس است که پریشانگوئی‌های مسعود بهنود را، به عنوان تعاریف دقیق و علمی از پدیده‌های سیاسی به شمار می‌آورد! بله، و زمانی که ابراهیم نبوی، یا بهنود و دیگر پادوهای ساواک، به «تعریف» پدیده‌های سیاسی بنشینند، مسلم است که در حکومت اسلامی یک دمکراسی هم می‌یابند که از سوی احمدی نژاد مورد تهدید قرار می‌گیرد! البته نباید فراموش کنیم که دمکراسی اهالی «روزآنلاین»، همان حکومت اکبر رفسنجانی است!

اگر اکبر رفسنجانی را با دمکراسی در ترادف قرار داده‌اند، از اینروست که دستاربند است، ولی بی‌ریش! در نتیجه، در چشمان شهلای بهنود و نبوی، عین دمکراسی خواهد بود! چون اینان حتماً در هزارة سوم، نوع ویژه‌ای از دمکراسی را اختراع، و سپس کشف کرده‌اند، که با ریش در تضاد قرار می‌گیرد، ولی با جماعت دستاربند هرگز! و اگر دقت کنیم می‌بینیم فدائیان سرداراکبر از شیرین عبادی و مهرانگیز کار گرفته، تا محمدرضا خاتمی، همه به آخوند صانعی هم ارادت می‌ورزند، البته نه به عنوان «دمکراسی»، بلکه به عنوان آخوند «پیشرو»! چون جناب صانعی کمی تا اندکی «ریش» دارند، و از این جهت نمی‌توانند کاملاً «دمکراسی» باشند!

بله آقای صانعی، مانند جناب منتظری، تفسیرهای بسیار «مترقی» از اسلام و قران ارائه داده‌اند، که امپریالیسم آمریکا، به دلیل دشمنی با اسلام از انتشار آن‌ها جلوگیری کرده، ‌ و امروز که عموسام در عراق و افغانستان زمین‌گیر شده، تفسیرهای «مدرن» حضرت آیت‌الله صانعی را در تمامی سایت‌های فعلة فاشیسم می‌توانیم بخوانیم! و فراموش نکنیم که به محض بهبود اوضاع عمو سام، این تفسیرهای مدرن باز هم «ناپدید» خواهند شد، و باز ما می‌مانیم و آخوندهای مرتجع! و بازهم محسن میردامادی، محسن آرمین، و همة محسن‌های آزادیخواه و دمکراسی پرور کشور، دود می‌شوند و به هوا می‌روند! و باز هم ما می‌مانیم، و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، ‌که برای حفظ اسلام به جنگ صلیبی با مجاهدین خلق خواهد پرداخت، و یا محمدرضا خاتمی که، با تکیه بر «فلسفة حکومتی امام‌علی» می‌خواهد به حساب خود دمکراسی هم بر پا کند! شاید محمد خاتمی هم دست به کار ‌شود، و همراه با معصومه ابتکار که جهت «کارآموزی» به کیهان آورده بود،‌ یک «دمکراسی» به پا ‌کند! از مطلب دور افتادیم باز گردیم به ترهات میردامادی!

میردامادی، پس از 28 سال همکاری صمیمانه در سرکوب و چپاول، مانند محمد هاشمی، و بهزاد نبوی، ناگهان امروز از خواب غفلت بیدار شده، می‌گوید چه «افتضاحی» به راه افتاده! چرا ‌همه دروغ می‌گویند، شرف و وجدان کجاست؟ دیگر امیدی به آینده نیست:

«از نظر یکدستی، جریان حاکم بر تمامی امور کشور در تاریخ پس از انقلاب بی‌نظیر است [...] آنچه امروز کشور ما با آن روبرو است، با کمال تأسف زوال اخلاقی جامعه، رواج دروغ و ظاهرسازی و بی‌انصافی، اضمحلال سرمایه‌های اجتماعی، تخریب بنیان‌های اقتصادی، انزوای ایران در جامعه جهانی [...] و به دور از شاخص‌های امید به آینده است.»

از این «بیانات» می‌باید نتیجه گرفت که، تا پیش از احمدی نژاد، اوضاع گویا بر وفق مراد امثال میردامادی بوده! نه دروغ وجود داشت، نه زوال اخلاقی، نه ظاهرسازی، نه انزوای جهانی! به ویژه در دوران ریاست اکبر رفسنجانی و محمد خاتمی، که اوضاع مملکت واقعاً عالی بود! به محض اینکه احمدی نژاد به ریاست جمهوری جمکران رسید، این شرایط «غیرانسانی» حاکم شد! و در نتیجه استخر فاشیسمی که میردامادی و شرکاء 28 سال در آن شناور بودند، تبدیل شد به دمکراسی! و نه تنها اسلام، که حتی کل مملکت نیز در خطر افتاده! البته اگر دقت کنیم خواهیم دید میردامادی اغراق نمی‌‌کند، هر آنچه در مورد اوضاع اسفبار جامعه می‌گوید، در وجود خودش متجلی است، به همین دلیل وقتی عنوان می‌کند، اگر دستی از غیب برون نیاید بیچاره خواهیم شد، اوضاع و احوال شخص خود را مد نظر دارد:

«اگر فکری برای این بحران‌ها نشود شاهد سوختن خشک و تر، اصلاح‌طلب و محافظه‌کار، راست و چپ، اسلام‌گرا و ملی‌گرا، مذهبی و سکولار و نخبه و عامه خواهیم بود.»

بله، یک قطره باران بر مورچه‌ای فرو افتاده، و «حضرت» مورچه فریاد برآورده که دنیا را آب برد! مورچه‌ای که در سطور بالا، نگران همة گروه‌ها بود، ‌ناگهان به خط و نشان کشیدن برای چپ‌ها می‌پردازد و می‌گوید، ایمان مردم بر باد رفت! و ما متوجه می‌شویم نگرانی اصلی میردامادی،‌ برای «ایمان مردم» است، همان مسئله‌ای که به ایشان و حزب مشارکت هیچ ارتباطی ندارد! زمانی که فعلة فاشیسم دور بر می‌دارد، و بجای این آخوند و آن دستاربند، مونتسکیو را مرجع تقلیدش می‌کند، شاید خودش نداند، ولی خیلی به موسولینی شباهت پیدا می‌کند! که گفته‌اند «خلق را تقلیدشان بر باد داد!» پس موسولینی جمکران را رها می‌کنیم، ترهات «ژان پیر پرن» در روزی‌نامة «لیبراسیون» را هم بررسی نمی‌کنیم، چون نعل وارونه است، و می‌پردازیم به سخنان «بهروز علیجانی» در باب روشنفکری! که در رادیو زمانة خودمان «منعکس» شده!

بهروز علیجانی در واقع سخنان رامین احمدی را گویا «نقد» کرده! هر چند که رامین احمدی، حرفی نزده که ارزش نقد کردن داشته باشد! سخنان رامین جان بیشتر به سخنان روشنفکران «فاست فود‌ها» و «مک‌دونالدهای» مخروبه آمریکا شباهت دارد! روشنفکران «فاست فود»، کسانی هستند که ایالات متحد جهت تشکیل «اوپوزیسیون» حکومت جمکران،‌ از «مقامات» پیشخدمتی بیرون ‌می‌کشد، درست مانند روح‌الله و شرکاء، که مستقیماً از مراکز بازیافت زباله استخراج شده‌اند. بالاخره آن ‌حکومت، با آن «یدوبیضا»، این اوپوزیسیون را هم لازم دارد! که از دوران افراسیاب گفته‌اند، «بیله دیگ، بیله چغندر!»

و بر اساس همین ضرب‌المثل باستانی، بهروز علیجانی به ما می‌گوید، «رادیو زمانه اهداف دموکراتیک دارد!» و ما هم باور می‌کنیم! به ویژه وقتی لجن‌پراکنی‌های پارسی پور را در مورد صادق هدایت و فروغ فرخزاد خواندیم،‌ در نیت «پاک» و اهداف دمکراتیک اهالی «زمانه» شک نکردیم! بهروز علیجانی سپس به ما می‌گوید، اگر پس از جنبش مشروطه در ایران کودتا شد، نه به دلیل دخالت استعمار، که به دلیل نبود سنت پارلمانی است! بله کلنل رضا‌خان با حمایت استعمار انگلیس کودتا نکرد! ایشان پس از اینکه مشاهده کردند «سنت» پارلمانی ما ضعیف است، گفتند بد نیست کودتائی هم بکنیم! و به این ترتیب هر جا سنت پارلمانی ضعیف باشد، «رضامیرپنج» کودتا می‌کند! این همان نمونه‌ای است که بهروز علیجانی به ما ارائه می‌دهد، تا متوجه شویم در ایران، همان اشکالی وجود دارد، که در کشور فرانسه وجود داشت! بله، رامین احمدی، جمکران را با اتحاد جماهیر شوروی مقایسه کرده بود، بهروز علیجانی، به بهانة «نقد» ترهات وی، فرانسه را با کشور استعمارزدة ایران به قیاس می‌کشد! و انقلاب کبیر فرانسه را هم با براندازی‌های استعماری در کشورمان در ترادف قرار می‌دهد! بدون اینکه بداند، ما می‌دانیم که فرانسه یک قدرت استعماری بوده، و ما یک کشور استعمار زده! باید دید «روشنفکر» بعدی که با توسل بر اصل مقدس «ترادف کلی»، به «نقد» بیانات شیوای علیجانی خواهد پرداخت، پس از تأکید بر نقش دمکراسی‌پرور «رادیو زمانه»، و عشق جاودان «بنیاد بیلدربرگ» به دمکراسی، چه ترهاتی را به خورد مخاطب خواهد داد! و باید دید، سال آینده، با توجه به جنایات ارتش انگلستان در عراق، کوروش کبیر را چگونه معرفی خواهند کرد؟ امروز، روز بزرگداشت کوروش کبیر، بنیانگذار امپراطوری هخامنشی و نقطة آغاز تاریخ ما ایرانیان است. کوروش، که پیام‌آور آزادی ملت‌ها از زنجیر اسارت بود:

«منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ[...]، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارگوشة جهان[...] آنگاه که بدون جنگ و پيکار به بابل وارد شدم، مردمان مرا با شادمانی پذیرا شدند[...] نگذاشتم سربازانم رنج و آزاری به مردم اين دیار وارد آورند[...] من برای صلح کوشيدم [...] من برده‌داری را بر انداختم[...] فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند [...] من همه شهرهايی را که ويران شده بود از نو ساختم [...] همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، بازگرداندم [...] خانه‌های ويران آنها را آباد کردم [...] باشد که دل‌ها شاد گردد [...] تا خدايانی که به جايگاه‌های مقدس نخستين بازشان‌گرداندم، هر روز در پيشگاه خدای بزرگ، زندگانی دراز برایم آرزو کنند [...] من صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.»



یکشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۶


حاکمیت آشوب!
...

پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، لازم است اشارة مختصری به وسعت پروپاگاند سازمان سیا جهت ارائة «تصویر دل‌آزار» از کشور روسیه داشته باشیم، پروپاگاندی که حتی تا «هنگ کنگ» هم رسیده! بله، سایت اینترنتی «آسیا تایمز»، که به زبان انگلیسی و چینی منتشر می‌شود، اکتشافات بزرگی کرده و می‌نویسد، پوتین یک «پیام ویژه» به ایران داده! به ادعای «آسیا تایمز»، این پیام ویژه همان قرارداد «کهنسالی» است که، به موجب آن از چندین دهه‌ پیش، تهاجم نظامی به کشور ایران، تهاجم به امپراتوری تزارها، و سپس به اتحاد جماهیر شوروی محسوب می‌شد! بله، در دوران شیرین «جنگ سرد»، بر اساس توافقی میان شوروی‌ها، آمریکا و انگلیس، اتحاد جماهیر شوروی هرگونه حمله نظامی به کشور ایران را حمله به خاک خود محسوب می‌کرد، و با به ارزش گذاشتن این «قرارداد»، که ریشه‌هایش عملاً به دوران قاجار باز می‌گردد، در چنین شرایطی برای خود حق واکنش نظامی نیز محفوظ می‌داشت. این «قرارداد» ریشه در راهبردی دارد که هر کشور قدرتمندی آنرا «عمق استراتژیک» می‌خواند، و در شرایط «عادی» این «عمق استراتژیک» معمولاً در خاک کشورهای همسایه قرار می‌گیرد. در همین راستا، کشور ایران نیز، به دلیل همسایگی با اتحادجماهیر شوروی در این چارچوب قرار گرفته بود، و امروز نیز به دلیل اینکه کشور ما با روسیه مرز مشترک دارد، بدیهی است که نوعی «عمق‌استراتژیک» در مورد ایران هنوز از جانب روسیه رعایت می‌شود. بنابراین «آسیا تایمز» عزیز، بهتر است پروپاگاند دست دوم سازمان سیا را برای کسانی نقل کند که از توافق‌های جهانی بی‌خبراند. حال بپردازیم به وبلاگ امروز.

پیشتر گفتیم که، «پروپاگاند جنگ»، محور اصلی پروپاگاند سازمان سیا در کشورمان را تشکیل می‌دهد، ولی «جنگ» چیست؟ «جنگ»، همچون «شورش»، نوعی «مرز شکنی» است. با این تفاوت که «شورش»، مرزهای درون یا چارچوب‌های «قوانین» رایج یک جامعه را مورد تهدید قرار می‌دهد، حال آنکه «جنگ»، تجاوز به مرزهای شناخته شده از سوی جوامع بین‌المللی است. اما برخلاف «پروپاگاند جنگ»، که به صورت برهه‌ای و آشکارا در دیالوگ ایالات متحد و دستاربندان جمکران مشاهده می‌کنیم، ویژگی پروپاگاند شورش، «تداوم» و پیوستگی آن است. پیش از براندازی بهمن 1357، «پروپاگاند شورش» به حوزه‌های علمیه و دانشگاه محدود می‌شد. اما پس از استقرار حکومت اسلامی، پروپاگاند شورش فراگیر شد، و حتی به عرصة حاکمیت گام نهاد. جهت بررسی چگونگی فراگیر شدن «پروپاگاند شورش»، ابتدا می‌پردازیم به بررسی «نشانه‌های شورش» در سخنان مقام معظم رهبری و دیگر عوامل حکومت اسلامی، تا در گام بعدی، همین نشانه‌ها را در سخنرانی معروف روح‌الله خمینی نشان دهیم.

همانطور که گفتیم، غرب، به سرکردگی آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک، جهت تداوم و گسترش منافع استعماری خود، زمینه‌ساز «تداوم سرکوب» در ایران می‌شود. و هر گاه که، ابزار سرکوب فرسوده شود، استعمار، یک براندازی سازماندهی می‌کند، تا حاکمیت فرسوده را، با حاکمیتی به مراتب وابسته‌تر، ولی «تازه‌نفس» جایگزین کند. آخرین براندازی استعمار در ایران، در بهمن‌ماه 1357 سازمان یافت، و امروز پس از گذشت 28 سال از استقرار حکومت اسلامی، به صراحت می‌بینیم که براندازی سلطنت پهلوی، در واقع به دلیل مقابلة مستقیم با اتحاد جماهیر شوروی صورت نگرفت، بلکه جهت استقرار نوعی فضای سیاسی بود که، بعدها آنرا «اتحاد جماهیر اسلامی» ‌نامیدند، بهترین شاهد این مدعا، تهاجم نظامی غرب به کشور عراق، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است.

حال می‌باید به ویژگی‌های «اتحاد جماهیر اسلامی»، یا همان «آرمان ‌والای» سازمان سیا، نگاهی بیاندازیم. مهم‌ترین ویژگی این «فضای آرمانی»، حاکمیت پیوستة عامل «هرج و مرج» در جوامع مسلمان است، همانطور که امروز در جمکران، عراق، افغانستان، پاکستان، و ترکیه به صراحت مشاهده می‌کنیم. این نوع «هرج و مرج»، توسط حاکمیت‌ها و با تکیه بر ساختارهای «امنیتی استعماری‌ای» ایجاد می‌شود، که خود دست‌نشاندة غرب‌‌اند، و از این راه، زمینة «سرکوب عمومی» همیشه برای غرب امکانپذیر می‌شود! جهت سازمان دادن به این سرکوب‌ها ابتدا لازم است که نوعی «شورش» سازماندهی شود. به زبان ساده‌تر، ‌لازم است حاکمیت، از سوی افراد و گرو‌ه‌ها، خارج از هرگونه چارچوب قانونی، پیوسته به چالش کشیده شود، تا بتواند «سرکوب» را به جامعه اعمال کند. لازم به تذکر است، در مورد ایران، ابزار «شورش» از اهمیتی دو چندان برخوردار می‌شود، همانطور که پیشتر گفتیم، اگر غرب به دلیل «قراردادهای» چند جانبه نمی‌تواند به ایران حملة نظامی صورت دهد، پس بهترین راه،‌ جهت مخدوش کردن «عمق استراتژیک» روسیه در خاک ایران، همان بهره‌برداری از «ابزار شورش» خواهد بود! شورشی که «عمق استراتژیک» را دچار از هم گسیختگی می‌کند، و پیوسته از سوی غرب حمایت می‌شود.

پیش از ادامة مطلب، تعریف مختصری نیز از «شورش» و «قانون» ارائه می‌دهیم، تا درک موضوع بحث کمی ساده‌تر شود. «شورش»، بنابرتعریف، عبارت است از حرکت فردی، یا گروهی، که با شکستن عمدی مرزهای قانون در ملاءعام، و جهت به چالش کشاندن حاکمیت صورت می‌پذیرد. «قانون»، در کشورهائی که «سه قوه»، از یکدیگر متمایزاند، یک «هنجار حقوقی» است، و این مجموعه از سوی «قوة مقننه» به تصویب می‌‌رسد، تا قوة مجریه، ملزم به اجرای آن باشد. امروز در کشورهائی که «حقوق مدنی» را به رسمیت می‌شناسند، «قانون»، تنها منشاء اصلی حق و حقوق انسان‌ها است.

بر این اساس، برای بهره‌مندی از هر نوع «آزادی»، الزاماتی وجود دارد که عبارتند از «وظیفه»، «رعایت محدوده‌ها»، «قبول مسئولیت» و پاسخگوئی. چرا که قانون به خودی خود معیار «حق» نیست. قانون، جهت برقراری «نظم اجتماعی» وضع شده، نه برای دستیابی به «آرمان والای عدالت»! «آرمان‌های عدالت‌طلبانه» در عرصة مسئولیت قوة قضائیه قرار می‌گیرد، و از طریق این «قوه»، «حقوقدان» وظیفه دارد، با هدف «احقاق حق»، یا آنچه برخی دستیابی به «آرمان‌های والای عدالت» می‌نامند، قوانین را «تفسیر» کند. و جهت چنین‌کاری است که «قوانین حقوقی» در اختیار وی قرار می‌گیرد. حال بازگردیم به اصل مطلب.

در وبلاگ «تشویق و تخریب» گفتیم که استعمار، به بهانة ایجاد «دمکراسی» و «اصلاحات»، زمینة شورش و آشوب ایجاد می‌کند، تا بتواند به این ترتیب، دمکراسی و اصلاحات را به حاشیه رانده، به سرکوب همه جانبه بپردازد. نمونة آشوب‌های دوران ریاست جمهوری کندی را در ایران به یاد داریم و می‌دانیم که آشوب‌ها ریشه در «تحولات» استعماری در حوزة علمیه و دانشگاه داشت. اکنون می‌توانیم نگاهی داشته باشیم به دوران ریاست جمهوری کلینتون، که همان سناریوی دوران ریاست جمهوری کندی تکرار می‌شود. به این ترتیب که مشتی فرصت طلب حرفه‌ای که از آغاز براندازی 57 در جنایات و سرکوب حکومت اسلامی پیشقراول بوده‌اند، از قبیل بهزاد نبوی، محمد خاتمی، خوئینی‌ها، مهاجرانی، و ... با شعار اصلاحات، صحنه‌ای سیاسی به نام «اصلاح‌طلبی» را اشغال کرده، همزمان اراذل و اوباش ساواک را به عنوان «اصولگرا» و «تندرو» به خیابان‌ها می‌کشاندند، تا همانند سال‌های 40، عملاً اصلاحات و فضای باز سیاسی را از پایه به «تعطیل» بکشانند. همانطور که می‌توان حدس زد در چنین شرایطی راه برای سرکوب گشوده خواهد شد. سرکوبی که منطقاً ـ منطق جنگ سرد ـ می‌بایست به براندازی هم بیانجامد.

دوران محمد خاتمی را به یاد داریم، و فراموش نکرده‌ایم که یکی از شاهکارهای ریاست جمهوری وی طراحی شورش در دانشگاه بود! بر اساس این طرح، قرار بود که با تکیه بر «بحران» دانشگاه، یک براندازی نیز سازمان داده شود، ولی همانطور که پیشتر نیز گفتیم، سیاست‌های دوران «جنگ سرد» را، مشکل می‌توان در دوران «پسا جنگ سرد» اعمال کرد. و از آنجا که فاشیسم سفله‌پرور است، نزد عملة فاشیسم، جز حماقت، بلاهت، بزدلی و چپاولگری، هیچ نخواهیم دید. و به همین دلیل، ‌ پروژة براندازی از طریق آشوب‌های دانشگاه‌، به صورتی کاملاً مفتضحانه به شکست انجامید. حال بپردازیم به نشانه‌های شورش در سخنان پادوهای ساواک در حاکمیت جمکران.

این بررسی را با سخنان «معصومه ابتکار» آغاز می‌کنیم. «ابتکار» از جمله اوباشی است که در اشغال سفارت آمریکا نیز نقش عمده‌ای داشته. و امروز عضو شورای شهر تهران است. پدر ایشان، همانند چمران، از سوی سازمان امنیت ایران به ایالات متحد اعزام شده بود، و معصومه ابتکار صرفاً به دلیل سه سال «اقامت» در ایالات متحد، از جمله نخبگان حکومت جمکران به شمار می‌رود! ولی «ابتکار»، در دوران جنگ با عراق، فرستادة ویژة خمینی در روزی‌نامه کیهان بوده، و می‌توان حدس زد که، از همان ‌زمان به عنوان «کنیزک سوگلی» دستگاه شیادی و مزدوری محمد خاتمی از موقعیتی استثنائی برخوردار شده است. «مهر نیوز»، مورخ 5 آبانماه سالجاری از زبان «ابتکار»، به ما می‌گوید، شورای شهر، تحت نظارت دولت قرار ندارد! بله، معلوم نیست، «معصومه ابتکار» که چند دیپلم ریز و درشت هم به لچک خود «سنجاق» کرده، تا همچون محسن رضائی و الله‌کرم به مقام «دکترا» ارتقاء درجه یابد، چنین ادعای ابلهانه‌ای را از کجا آورده:

«دولت اصلاً حق ندارد در مورد احداث مونوریل دخالت کند[...] تصمیم گیری در این باره به این بر می‌گردد که چقدر به قانون و رأی مردم اعتقاد داریم[...]»


بله، در این «زبان شورش»، معصومه ابتکار، مانند دیگر ریزه‌خواران سفرة سازمان سیا، «کل» را تابع «جزء» به شمار آورده، در نتیجه اختیارات یک نهاد مدنی را که می‌باید تابع قوانین قوة مجریه باشد، فراتر از اختیارات دولت می‌خواهد! بر اساس اظهارات ابتکار، می‌باید استنتاج کرد که، ‌«شهر تهران»، مشمول قوانین «وزارت کشور» نخواهد شد! و دولت که حق نظارت عالیه بر شهرداری‌ها دارد، می‌باید از حق و حقوق قانونی خود محروم ‌شود! چرا که، معصومه ابتکار مانند پدرشان افتخار پادوئی ساواک را دارند!

در همین راستا، آخوند ناطق نوری نیز، در رابطه با حوزه‌های علمیه عنوان می‌کند که، این حوزه‌ها نباید تحت نظارت دولت باشند! البته ایشان حتماً مقصودشان این است که، حوزه‌های علمیه باید مانند دوران قاجار و پهلوی، تحت نظارت مستقیم کارخانة رجاله پروری قرار گیرند، تا هر گاه منافع استعمار ایجاب کرد، اینان «احساس تکلیف» کرده، مثل روح‌الله خمینی و محتشمی‌پور فتوی صادر کنند!

اما در سخنان آخوند مکارم شیرازی، نشانة «شورش»، در مقام «جایگزین کردن قانون» با «اعتقادات مذهبی» خود را نشان می‌دهد. چرا که، حضرت‌آیت‌الله گویا برای دانشجویان «پیامی» فرستاده‌اند! بر اساس ترهات مکارم شیرازی، مسلمانان هیچ کاری با قانون ندارند! برای مسلمین تکیه بر اسلام کافی است! چون در برابر «مسلمان»، همواره «دشمن» وجود دارد، و جهت «پیروزی» بر دشمن باید به «اسلام» تکیه کرد! مکارم شیرازی جهت به کرسی نشاندن ترهات‌اش روضه‌ای نیز در بارة جنگ 33 روزة لبنان خوانده! چرا که، این تنها جنگی است، که در آن جبهة ناتو وادار به عقب نشینی شد. ولی می‌دانیم که، در عمل، بدون سلاح‌های پیشرفته، و کادرهای آزموده، امکان عقب نشاندن ارتش اسرائیل وجود نداشت! و این امر هیچ ارتباطی با اسلام و امام زمان نمی‌تواند داشته باشد:

«اگر در مسايل ديگري از اين دست روي اصول مسلم اسلام تكيه كنيم همواره موفق خواهيم شد»

به زعم آخوند مکارم، شکست مفتضحانة ارتش اسرائیل، پیروزی اسلام بوده! و حتماً اگر دانشجویان ایران «خیلی» مسلمان باشند، ارتش اسرائیل را باز هم شکست می‌دهند، تا مکارم و شرکاء، مانند دوران «نعمت الهی»، بازهم «موفق شوند»، جیب‌شان را از حق دلالی در بازارسیاه حسابی پر کنند! اما در بررسی «پیام شورش»، مهم‌تر از ترهات مکارم، همان پیام علی‌خامنه‌ای به دانشجویان ایران است.

در این پیام، رهبر جمکران دانشجویان را آشکارا به «شورش» و گام برداشتن ورای قوانین حقوقی فرا می‌خواند! و البته جای هیچ تعجبی نیز وجود ندارد، همانطور که بارها گفتیم، حاکمیت استعماری، «خودبرانداز» است و به همین جهت شورش را تشویق می‌کند. در تاریخ ششم آبانماه سال 1381، علی‌خامنه‌ای، در پیام خود، از دانشجویان می‌‌خواهد که، جهت استقرار عدالت در جامعه کوشا باشند؛ بجای دولت به مبارزه با فساد برخیزند؛ از قوه قضائیه بخواهند با فساد مالی مبارزه کند! می‌بینیم که دانشجو در جمکران به دانشگاه می‌رود، تا وظایف دولت، نیروهای انتظامی، و ضابطین قوة قضائیه را انجام دهد! دانشجو به دانشگاه نمی‌رود که تحصیل کند! دانشگاه، محلی است برای «قانون شکنی»، و پیام این قانون شکنی را نیز شخص رهبر جمکران صادر می‌کند. البته ما می‌دانیم که، این پیام‌ها تحت نظارت سازمان امنیت جمکران تهیه می‌شود، و در راستای منافع استعمار قرار می‌گیرد:

«هر جوان معتقد به عدل اسلامي، [...] از كساني كه مظنون به چنين تخلفاتي شناخته مي‌شوند، پاسخ مي‌طلبد و همچنين [...] از دولت و مجلس و دستگاه قضايي، عملكرد قاطعانه براي ريشه كن كردن اين فسادها را مطالبه مي‌كند. امروز اين مهمترين و مطرح‌ترين مساله كشور ماست و نسل جوان دانشجوي متعهد و مؤمن نمي‌تواند نسبت به آن بي‌تفاوت بماند.»

آن‌زمان،‌ چون ارتش ایالات متحد،‌ جهت «مبارزه فرضی» با طالبان در افغانستان لنگر انداخته بود، رهبر فرزانه، موقع را مغتنم شمرده، جهت براندازی، پیش‌بینی‌های لازم را صورت داده بودند، ‌تا اگر بخت‌ یاری کرد، ارتش آمریکا سری هم به تهران بزند! ولی سازمان سیا و نوکران‌‌اش‌، هر دو کور خوانده بودند! در نتیجه، امروز که ایالات متحد بازهم نوکران‌اش را متهم به تروریسم کرده، همین پیام را دوباره «فارس نیوز» انتشار داده، تا آنرا «بازخوانی» کنیم، شاید «فرجی» شود! البته فارس‌نیوز، پیشتر نیز «تخصص» خود را در زمینة تکرار «پروپاگاند» به مرحلة اجرا ‌گذارده بود. اگر به یاد داشته باشیم مصاحبة «جنجالی» روزی‌نامه شرق را نیز همین «خبرگزاری» از نو منتشر کرد، تا به همپالکی‌هایش در شرق بگوید، به چه دلیل دکان برژینسکی تعطیل شده! و امروز هم، پیام 5 سال پیش «رهبر فرزانه» را همین «خبرگزاری» از نو منتشر می‌کند!

طبق درخواست رهبر معظم، دانشجویان ایران وظیفه دارند با فسادی که ناشی از وجود حکومت اسلامی است، مبارزه کنند! البته خامنه‌ای نمی‌گوید، دانشجو با کدام اختیار قانونی می‌تواند چنین «اقداماتی» صورت دهد؟ و اگر دانشجو می‌باید «عدالت» را برقرار کند، ‌ پس فلسفة وجودی «دولت»، قوة مقننه، و قوة قضائیه در جمکران چیست؟ پاسخ این است که فلسفة وجودی این به اصطلاح «سه‌قوه» فقط دامن زدن به آتش خشم عمومی است، تا شورش بر پا شود! و الحق که حکومت جمکران، در این زمینه بسیار موفق بوده، ولی افسوس که جنگ سرد به پایان رسیده،‌ و پروپاگاندهای فرسوده دیگر به کار نیاید! آن‌ زمان که ساواک برای روح‌الله سخنرانی تهیه می‌کرد، و 15 خرداد به راه می‌انداخت، گذشت! سخنرانی روح‌الله در چهارم آبان‌ماه سال 1343، رسماً بر «نفی قوانین» تکیه داشت. مشتی ریش و یک جفت نعلین، با پشتیبانی کارخانه‌رجاله پروری، جهت گرم کردن تنور شورش، در مقابل دستگاه سرکوب سازمان سیا نفس‌کش می‌طلبید، ضمن تشویق نمایندگان مجلس به «کتک‌کاری»، با الحاق ایران به «پیمان وین» نیز مخالفت می‌کرد. خمینی، این دیوانة قدرت، به جای آنکه به آسایشگاه روانی اعزام شود، به «زندان سیاسی» رفت، تا در درازمدت در جایگاه «رهبر انقلاب» قرار گیرد!

با این وجود می‌باید اذعان داشت که، بیشترین نشانه‌های «قانون شکنی» و «شورش» در سخنرانی‌های خمینی‌ به چشم می‌خورد! و عجیب است که روح‌الله خمینی که روز 11 فوریه سال 1979، تفاوت مجلس شورا و به قول خودش «ثنا» را نمی‌دانست! و اگر آخوند مفتح نبود، خودش «مجلس ثنا» تعیین می‌کرد، در سال 1343، هم مجلس سنا می‌شناخت، هم مجلس شورا و هم قانون اساسی مشروطه را از بر بود! و با اتکا به همین قانون، سفسطه می‌کرد و می‌گفت امروز نظارت شیوخ بر قوانین وجود ندارد! بله، امروز که سخنرانی «امام زمان» را مطالعه می‌کنیم متوجه می‌شویم که این سخنرانی مستقیماً از طرف ساواک به روح‌الله داده شده بود، تا روخوانی شود:

«از اول‌ مشروطه‌ تا حالا به‌ حسب‌ نص‌ قانون‌، به‌ حسب‌ نص‌ قانون‌، قانون‌ را كه‌ قبول‌ دارند، به‌حسب‌ نص‌، به‌ حسب‌ نص‌ قانون‌، به‌ حسب‌ اصل‌ دوم‌ متمم‌ قانون‌ اساسی‌ تا مجتهدین‌ نظارت‌ نكنند در مجلس‌، قانون‌ هیچی‌ نیست‌. [...] اگر یك‌ ملا توی‌ این‌ مجلس‌ بود، تو دهن‌ اینها می‌زد! [...] من‌ به‌ آنهایی‌ كه‌ مخالفت‌ كردند، این‌ حرف‌ را دارم‌، به‌ آنها، كه‌ چرا خاك‌ به ‌سرت‌ نریختی‌؟ چرا پا نشدی‌ یقه‌ی‌ این‌ مردكه‌ را بگیری‌؟ همین‌، من‌ مخالفم‌! [...] مخالفت‌ این‌ است‌؟! باید هیاهو كنید؛ باید بریزید وسط‌ مجلس‌؛ به‌ هم‌ بپرید كه‌ نگذرد این‌ مطلب‌. به‌ صرف‌ اینكه‌ من‌ مخالفم ‌درست‌ می‌شود؟! [...] باید نگذارید یك‌ همچو مجلسی‌ وجود پیدا كند. از مجلس‌ ببریدشان‌ بیرون [...] ما این‌ قانونی‌ كه‌ گذراندند، به‌ اصطلاح‌ خودشان‌، قانون‌ نمی‌دانیم‌. ما این‌ مجلس‌ را مجلس‌ نمی‌دانیم‌. ما این‌ دولت‌ را دولت‌ نمی‌دانیم‌. [...]»

بله، این نشانه‌های آشکار شکستن چارچوبه‌های قانون در گفتار براندازانه بود، که پس از استقرار حکومت اسلامی نیز در ایران عملاً فراگیر شد. امروز مجلس مضحک جمکران، همان مجلسی است که روح‌الله در سال 43 خواستار تشکیل آن بوده. مجلسی متشکل از مشتی لات و اوباش که بجای بحث در مورد طرح و یا لوایح پیشنهادی دولت کتک‌کاری می‌کنند، به روی یکدیگر اسلحه می‌کشند، و مجلس را عملاً به میدان بارفروشان تبدیل کرده‌اند! از سوی دیگر، نفی قانون و نفی دولت، همین شرایطی است که امروز بر جامعة ایران حاکم شده. به عبارت دیگر، در شرایط فعلی،‌ این حاکمیت، «زبان شورش» در سال 1343 را، بر کل جامعه حاکم کرده. و تنها به دلیل پایان «جنگ سرد» است که، فراگیر شدن این «زبان» به براندازی منجر نمی‌شود. ولی فراگیر شدن هر پدیده‌ای، صرفاً نشانه‌ای است از رسیدن آن به «نقطة اوج». و از آنجا که، طبق قوانین فیزیک، حاکم بر جهان واقعیات،‌ پیامد رسیدن به نقطه اوج، آغاز سقوط خواهد بود، فراگیر شدن «زبان شورش» را می‌باید به فال نیک گرفت. پایان حکومت مزدوران دور نیست.