«الاسدی» در علفزار!
...
در «فرهنگ دهخدا»، تقیه اینچنین تعریف شده: «تحفظ از ضرر غیر، به وسیلة موافقت کردن با او در قول یا فعل مخالف حق»! به زبان سادهتر، «تقیه» عبارت است از «بندگی قدرت» و «اطاعت از زورمند» در گفتار و کردار غیر اخلاقی، به بهانة «حفظ خود»! از این نظر، «تقیه» در تقابل کامل با افسانههای شاه پریان و روانکاوی قرار میگیرد. وجه تشابه افسانههای شاه پریان و روانکاوی در این است که هر دو، انسان را به مسیر روبرو شدن با واقعیات، و مقاومت در برابر مشکلات هدایت میکنند. حال آنکه «تقیه» انسان را به گریز از مشکلات، و پناه گرفتن در سایة غیر رهنمون میشود. افسانههای شاه پریان به کودک امکان میدهد، به طور غیرمستقیم، و بدون هراس از منهیات اخلاقی، از وجود تمایلات منفی و بدیها در خود آگاه شده، تلاش کند رفتارش را با الگوهای والای اجتماعی هماهنگ سازد. منظور از «الگوهای والای اجتماعی»، قهرمانان اسطورهای نیست، منظور افرادی است که در اجتماع، در کردار خود انسجام دارند، و هر روز به رنگی در نمیآیند، و «تقیه» را هم سرمشق زندگی خود قرار نمیدهند.
هدف از روانکاوی نیز دستیابی به همین انسجام است، که به فرد توانائی روبرو شدن با مشکلات و واقعیتهای زندگی را میدهد. برای روشنتر شدن مطلب به ارائة یک نمونة ساده اکتفا میکنیم. کسی که به مواد مخدر پناه میبرد، به نوعی مرتکب «تقیه» میشود. به این ترتیب که به دلیل هراس از مشکلات و واقعیات زندگی، به دلیل احساس عجز و ناتوانی در برابر آنها، «آگاهانه» خود را در پناه «گروه تبهکار»، یا قاچاقچیان مواد مخدر قرار میدهد. گروهی که در تقابل با ارزشهای والای اجتماع قرار میگیرند. چرا که قاچاق مواد مخدر، همواره با خشونت، جنایت و برده فروشی توام است. گسترة فاجعهای به نام «تقیه»، با همین مختصر مشخص میشود. همچنین جایگاه واقعی روحانیت شیعه، که پیوسته «تقیه» را توجیه کرده، و خود را در کنار «تبهکاران» قرار داده نیز به صراحت روشن میشود. واقعیتی که برای ما ایرانیان، از فتوای خیانتبار میرزای شیرازی تا به امروز، به واقعیتی ملموس و روزمره تبدیل شده. هر چند پیوند سنتی روحانیت ادیان ابراهیمی، به طور عام، و پیوند روحانیت شیعه، به طور خاص، با سلطه پیوندی است ذاتی. چرا که «پرستش»، نهایتاً انسان را از «انسانیت» خود تهی کرده، به بندهای حقیر و ذلیل تبدیل میکند. و در این راستاست که حکومت اسلامی، 28 سال است به «پروپاگاند جنگ» دامن میزند. پروپاگاندی که در خطبههای نماز جمعه 11 آبانماه سالجاری، به نوعی «فراخوان» جنگ تبدیل شده.
در این خطبهها، اکبر هاشمی دانشجویان را دعوت میکند، تا اگر تشخیص میدهند که دولت با آمریکا مبارزه نمیکند، با تاسی به آنها که روز 13 آبانماه سال 1358، سفارت آمریکا را در تهران اشغال کردند، وارد عمل شده، رأساً مبارزه با آمریکا را آغاز کنند! بله، این پیام خطبههای نماز جمعة این هفته بود! اما پیش از پرداختن به این خطبهها بهتر است سری به کشور انگلستان بزنیم که پس از 20 سال مغازلة پنهانی با «بنلادن»، ناچار به برقراری ارتباط علنی «علیاحضرت» با پادشاه عربستان شده! و فریاد اعتراض پیروان «تقیه» را هم به آسمان برده.
بله، در این مدت، حاکمیت انگلستان، همگام با دیگر دموکراسیهای غرب، از یکسو، با حمایت از اسلام گرایان افراطی، به چپاول و جنگ افروزی در منطقه مشغول بود، و از سوی دیگر به انتقاد از اسلامگرائی افراطی میپرداخت! فواید این شیوة نوین جهت دفاع از حقوق بشر، این بود که، آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک، پشتیبانی خود از «القاعده» و دیگر تروریستهای جدائیطلب در چچنی و بوسنی را انکار میکردند. به زبان سادهتر، «عموسام» به دیپلماسی بازارسیاه روی آورده بود، و ضمن حمایت بیقید و شرط از بنلادن و شرکاء، حاکمیت کشورهای مسلمان نشین را به دلیل عدم رعایت حقوق بشر و سستی در مبارزه با تروریسم مورد عتاب و خطاب هم قرار میداد! اما همانطور که گفتیم، به دلیل خارج شدن کنترل بهای نفت از دست ایالات متحد و شرکاء، عموسام در منطقه به افلاس افتاده، و دلیل دعوت رسمی حاکمیت انگلستان از پادشاه عربستان نیز همین افلاس «پساجنگ سرد» است. ولیگویا بعضیها هنوز به قول معروف دوزاریشان نیافتاده، و میپندارند که به روال سابق میتوان خاک منطقه را به توبره کشید، و در منطقه تاخت و تاز به راه انداخت. از جمله، رادیو و سایت فارسی «بیبیسی»، که فراموش کرده ما میدانیم، حاکمیت انگلستان تا چه حد مدافع «حقوق بشر» است!
روز جمعه، دوم نوامبر سالجاری، رسانة حکومتی انگلستان از بیاعتنائی مقامات دولت انگلیس به پادشاه عربستان و انتقاد «دنیس کیبل»، کفیل رهبری حزب لیبرال دمکرات این کشور از میهمان الیزابت دوم خبر داده. حضرت «کیبل»، در انتقاد از روابط آشکار میان دو حاکمیت زبان به اعتراض گشوده:
«برای حفظ منافع بریتانیا ما باید با همه کشورها رابطه داشته باشیم ولی ضرورتی ندارد که رهبران کشورهایی را میهمان ملکه کنیم که رژیم هایشان را فاسد و زورگو میشناسیم.»
این گزافه گوئیها، شباهت زیادی به نفسکش طلبیدن دستاربندان جمکران دارد، که نانشان را از دست عموسام دریافت میکنند، و شعار مبارزه با آمریکا هم میدهند! ولی همانطور که شاهدیم دیپلماسی بازار سیاه دیگر رونقی ندارد، و «مسترکیبل» بهتر است بداند، اگر پادشاه عربستان تسلیحات تولیدی انگلستان را ابتیاع نکند، حزب لیبرال دمکرات، مانند دیگر احزاب انگلستان، برای شام و نهار باید زغال سنگ میل بفرمایند! بله، متأسفانه دوران «تقیه» به سر آمده! پس بازگردیم به خطبههای نماز جمعة این هفته، به عنوان کاملترین الگوی «پروپاگاند جنگ»!
گفتیم که هدف «پروپاگاندجنگ»، قطع ارتباط افراد با «واقعیات» است، از طریق تشویق احساسات و هیجانات. همچنین گفتیم که، جهت هدایت افکار عمومی در این مسیر، دستگاه پروپاگاند، به شایعه پراکنی، واژگون نمائی، دروغ، جایگزین کردن کل با جزء، ارجاع به گذشتة اسطورهای و آینده موهوم و ... و آمیختن «واقعیت» و «حقیقت» با یکدیگر متوسل میشود. در این راستا پیام خطبة اول نماز جمعه، القاء این مطلب است که میتوان، بر محور «ابهام»، یک «واقعیت صریح» را تبیین کرد! گفتیم که خطبههای نماز جمعه، مطالبات استعمار از ایرانیان است که توسط ساواک تنظیم میشود. در این راستا، فرمان «پژوهش» در مورد شکلگیری «نظام اسلامی» بر محور «قران» صادر شده! میدانیم که «قران» کذا، چند قرن پس مرگ محمد گردآوری شد، و جز روایات واحادیث هیچ پایه و اساسی ندارد. همچنین میدانیم که قران، در هر حال کوچکترین ارتباطی با زمان حال نمیتواند داشته باشد، و از اینرو راهکاری برای مسائل امروز نیست. اما آنچه استعمار میطلبد این است که مردم ایران، زمان حال را به دست فراموشی بسپارند، و در «زمان گریزی» اسطورههای قرانی قرار گیرند!
بله، به عبارت دیگر خواست استعمار این است که ارتباط جامعة ایران با واقعیتهای زمان حال گسسته شود. درست همانطور که فرد معتاد به دلیل عجز و ناتوانی، از واقعیات میگریزد تا به دامان مواد مخدر پناه برد. همانطور که گفتیم فرار از واقعیت نوعی «تقیه» است، و فقط نشانهای است از ضعف و ناتوانی! و بر اساس تبلیغات حکومت اسلامی، همین ضعف و ناتوانی میباید به الگوی اجتماعی ما ملت تبدیل شود. این شیوة بلاهت پرور را ساواک از زبان اکبر رفسنجانی پخش میکند، چرا که این فرد، برگزیدهترین مهرة استعمار در ایران به شمار میرود. اکبر رفسنجانی مانند خمینی، خاتمی و شرکاء، به مقتضای منافع استعمار، هر روز رنگ عوض میکند. شعار نبرد با آمریکا میدهد؛ با مک فارلین ملاقات میکند؛ خواهان ادامه جنگ با عراق میشود؛ جنگ تحمیلی را نکوهش میکند؛ و اگر تا دیروز خواهان مذاکرة بیقید و شرط با آمریکا بود، اکنون مبارزه با آمریکا را ترجیح میدهد! گفتیم که استعمار، همانند فاشیسم سفلهپرور است، و حکومت ایران یک فاشیسم استعماری است، بنابراین، علاوه بر فرصت طلبی، خصوصیت بوقلمونصفتی و حماقت نیز از ویژگیهای نخبگان حکومت جمکران به شمار میرود. ویژگیهائی که میباید به تمامی کادرهای حکومت جمکران گسترش یابد. و منطبق بر آموزش «کادرهای» صدر اسلام هم باشد! مقصود از کادرهای صدر اسلام، حتماً همان علی، ابوبکر و عمر است، که در راه حفظ «کیان اسلام»، شمشیر میزدند، و در واقع اسلام را «بهانة» قتل و غارت کرده بودند. همانطور که سدهها بعد دستاربندان، مبارزه با آمریکا را جهت چپاول ما ملت بهانه کردهاند، و امروز هم جهت تربیت کادر متخصص غارت، الگوی «صدر اسلام» توصیه میفرمایند:
«در شکل گیری حکومت اسلامی بهترین راه این بود که پیامبر کادرسازی کنند و افرادی را برای جامعه بزرگی که در آینده میخواهند شکل دهند تربیت کنند.»
به این ترتیب، جهت کادرسازی، از «پرستش»، یا ذلت و حقارت انسان باید آغاز کرد! تا جامعة مطلوب استعمار ایجاد شود. پس از ارائة شیوة «علمی» کادر سازی، اکبر رفسنجانی به نقل روایت «نماز» از جانب امام ششم شیعیان میپردازد. تو گوئی آنحضرت «مورخ» بودهاند، و در مورد رخدادهای تاریخی سخن گفتهاند! بله، در این بخش از «پروپاگاند جنگ»، ارتباط با واقعیت به کلی گسسته میشود، و مخاطب به سوی «آسمان آبی» هدایت میگردد، تا با «وحی»، «جبرئیل»، «فرشته» و «پیامبر» ارتباط برقرار کند:
«جبرئیل از آسمان آبی آمد و پیامبر را تعلیم داد تا وضو بگیرند و نماز بخوانند[...]»
و امام ششم با چشمان خودش این صحنه را دیده، و در دفتر خاطراتش یادداشت کرده، تا اکبر رفسنجانی با استفاده از یادداشتهای آنحضرت چنین ترهاتی را امروز به ما تحویل دهد. خطبة دوم علفزار، در ظاهر به مسائل امروز اختصاص یافته، ولی در واقع آنچه به عنوان رخدادها به خیل گوسفندان حاضر در علفزار تحویل داده میشود، سراپا دروغ است، و فقط جهت ارعاب مردم ساخته و پرداخته شده.
با بهره گرفتن از تهدیدهای آمریکا، ساواک به خط و نشان کشیدن برای ایرانیان پرداخته و اکبر رفسنجانی که هست و نیست خود و قبیلهاش را مدیون استعمار است، با توسل به اصل «تقیه»، و واژگوننمائی، زبان به انتقاد از سلطه میگشاید! وی میگوید، قدرتهای بزرگ چشم طمع به خلیج فارس دارند! و میخواهند منابع انرژی در منطقه را تاراج کنند! عجب! مگر منابع خلیج فارس در اختیار قدرتهای بزرگ نیست؟ پس روی سخن رفسنجانی با کدام قدرت است؟ قدرتیکه جایگزین قدرتهای فعلی خواهد شد؟ در اینصورت چرا از تهدیدهای آمریکا انتقاد میکند؟ آمریکا که دهههاست در منطقه به چپاول مشغول است! نکند روی سخن سردار اکبر با رقبای آمریکاست، که اینگونه نعل وارونه میزند؟ به احتمال قریب به یقین، نوکران آمریکا از تضعیف عموسام به وحشت افتادهاند، و به همین دلیل است که رفسنجانی دست به دامن دانشجونمایان شده، تا خیمه شب بازی اشغال سفارت آمریکا را دوباره، و از طریق دیگری تکرار کنند، باشد که نان عمو سام و نوکراناش بار دیگر در روغن افتد!
رفسنجانی، پس از اشاراتی «شکمی» به رخدادهای زمان شاه، این رخدادها را جنگ آمریکا با اسلام میخواند! و باید بپذیریم که دلیل ایجاد جمهوریاسلامی در افغانستان و عراق، مخالفت آمریکا با اسلام بوده! البته انسان باید احمق باشد که همکاری ایالات متحد با طالبان را در منطقه ببیند، و ادعای سازمان سیا در مبارزه با افراطگرایان اسلامی را هم همزمان بپذیرد! ولی پذیرفتن این امر برای امثال رفسنجانی کاملاً طبیعی است. موجودیت رفسنجانی، خود بخشی از مبارزة دروغین آمریکا با طالبان است. بنابراین سردار اکبر، ضمن ابراز بندگی و اعلام آمادگی جهت مذاکره با ارباب، «نهضت اسلامی» را هم، که ساخته و پرداختة استعمار انگلیس است، حاصل «پیروزی اسلام» در ایران میخواند! ولی مهمترین بخش خطبهها، فراخوان رفسنجانی خطاب به دانشجویان جهت تکرار سناریوی مهوع 13 آبان 1358 است.
بله دانشجویان در ایران، بهترین ابزار پخش و تشدید «پروپاگاند» به شمار میروند. چرا که دست پروردگان نظام سرکوباند. «توحش» را در خانواده تجربه کردهاند، و در مدرسه و دانشگاه، همین توحش را، به عنوان «ارزش والا»، در ذهنشان «نهادینه» میکنند. به همین دلیل، ایجاد آشوب در کشورمان، همیشه از جوانان آغاز میشود؛ از دانشگاه، یا از حوزههای به اصطلاح علمیه که، هیچکدام ارتباطی با دانش و علم ندارند. به یاد داریم که چندی پیش «فارس نیوز»، پیام علی خامنهای به دانشجویان را برای بار دوم منتشر کرده بود. در این پیام هم خامنهای از دانشجویان خواسته بود به جای دولت دست به کار استقرار عدالت شوند! اتفاقاً ساواک هم در خطبة دوم نماز جمعه از زبان رفسنجانی خواستار حضور دانشجویان در نبرد با آمریکا شده! و میگوید، اگر دولت با آمریکا مبارزه نمیکند، و محضوراتی دارد، وقت را تلف نکنید! نظام، بینظام! بشتابید و حماسه بیافرینید، و تحریم و جنگ را هم دوباره بر ملت حاکم کنید، تا باز هم مانند دوران خوش جنگ تحمیلی، در «همة زمینهها» پیشرفت کنیم:
«آنزمان از طرف نظام و دولت[...] اقدامی نمیشد زیرا نمیخواستند باآمریکا درگیر شوند بنابراین دانشجویان خود اقدام کردند و آن حادثة عظیم را به وجود آوردند[...] اگر قرار است در این روز مبارزه با استکبار جهانی اتفاقاتی بیفتد در جهت اعتلای اسلام و پیشرفت کشور و عظمت انقلاب اسلامی باشد.»
اگر در کشوری نظم برقرار بود، و نظامی وجود داشت، دجالی به نام رفسنجانی را، به دلیل دعوت به شورش و قانون شکنی روانة زندان میکردند. ولی در جمکران «نظم» حاکم نیست. در جمکران نظم استعماری، یا سرکوب سازمان یافته مستقر شده، تا زمینة سازماندهی شورش فراهم آید، در همان مسیری که تهاجم نظامی عراق به ایران، الگوی شورش را به ارزش گذارد.
گفتیم که پیش از تهاجم نظامی عراق به ایران، نیروهای زرهی از مرزهای عراق به پایتخت فراخوانده شدند، تا پیشروی ارتش عراق به تجزیة کشورمان منجر شود. به همین دلیل ارتش عراق در برابر خود جز غیرنظامیان هیچ ندید. تصاویر نخستین روز حمله به ایران که از تلویزیون فرانسه پخش میشد، پیشروی تانکهای عراقی در روستاهای بیدفاع را، که هدف بمباران قرار گرفته بودند، و دستگیری زنان و کودکان روستائی توسط نظامیان عراقی را به نمایش میگذاشت. در شهرها جز شهربانی، هیچ نیروی مسلحی در برابر ارتش عراق وجود نداشت. و در خرمشهر، یک نوجوان سیزده ساله، در برابر تانکهای عراقی، جز پیکر خود هیچ سلاحی برای دفاع نیافت. و امروز اکبر رفسنجانی بجای تشریح خیانت حکومت اسلامی، که غیر نظامیان را در برابر ارتش زرهی عراق قرار داده بود، زبان به تمجید از خودکشی آن نوجوانی پرداخته که مرگ را بر زندگی ترجیح داد، تا دستاربندان، مرگش را به ابزار «پروپاگاند» نماز علفزار خود تبدیل کنند، و رفسنجانی مزدور بگوید این سرنوشت را خودش انتخاب کرد تا به دیگران درسی داده باشد:
«یک نوجوان[...] در شرایطی که تانکهای عراقی خیابانهای شهرش را در مینوردید کاری کارستان کرد[...] او این سرنوشت را برای خودش پیش آورد تا درسی به دیگران دهد و خون جوانان کشور را به جوش آورد و این خبر روی بال فرشتگان به گوش تمام دنیا برسد.»
بله! یک پسر بچه سیزده ساله، وقتی پیکر خود را به زیر تانک میاندازد، بر اساس تفکرات حاجاکبر، «حساب» کرده که درسی هم به دیگران بدهد! همانطور که اکبر رفسنجانی در حال حساب کردن نرخ روز است، تا نان را به همان نرخ بخورد، و دیگران هم بجای دفاع از خود، مرگ را برگزینند، که هم بازار روضهخوانها کساد نشود، و هم مطالبات بیشرمانة استعمار را همه روزه از زبان «رفسنجانی مبارز» بخورد مردم بدهند. فرشتگان هم در این نمایش مهوع، نقش خبرنگار بر عهده میگیرند! و همانطور که جبرئیل ازآسمان آبی به زمین آمد تا نماز خواندن به محمد بیاموزد، فرشتگان، خبر این مرگ فجیع را به جهانیان برسانند! همانطور که شاهدیم «پروپاگاند جنگ» در این دو خطبة استعماری به اوج خود رسیده. تمامی رشتههای منطقی با واقعیات در این دو خطبه گسسته میشود. موجودات زمینی با پدیدههای موهوم آسمانی جایگزین میشوند، فرشتگان، درجایگاه «خبرنگار» قرار میگیرند، و جبرئیل، در جایگاه معلم! و محمد، شخصیت اسطورهای، متخصص آموزش «کادر» معرفی میشود، و نهایت امر، آیههای ضد و نقیض قران، در جایگاه قانون اساسی «نظام اسلامی» قرار میگیرد. نظامی که شاهدیم فاقد هرگونه «انتظام» است. چرا که علناً از دانشجو میخواهد، خارج از چارچوب دولت و نظام به مبارزه با آمریکا برخیزد. تنها اگر کسی مواد توهمزای «الاسدی» مصرف کند، در تصاویر موهومی که به ذهناش هجوم میآورد، چنین تداوم مرگباری خواهد یافت.
شاید لازم آمده، دانشجونمایان، با قایقهای حاوی مواد منفجره به ناوگان آمریکا در خلیج فارس حمله کنند، تا هم زمینة تهاجم نظامی به ایران فراهم آید، و هم خون جوانان دیگر به جوش آمده، و ما هم این «خبر» بهجتاثر را از روی بال فرشتگان دریافت کنیم! ولی میباید گفت که، نه! چنین نخواهد شد! به خطبه نویس ساواک، و سرداراکبر که طوطیوار مهملاتش را تکرار میکند میگوئیم که، «تاریخ تکرار نخواهد شد!»
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت