پنجشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۹۵

زال‌ممد شاهی!




بر اساس اسطوره‌های یونان باستان،   الهه‌های نه‌گانه یا «موزا»،   بر هنرهای آزاد نظارت داشته‌اند،   و راهبری این «موزاها» را «موزاژت» عهده‌دار بوده.   به باور یونانیان باستان،   شاعر هنگامی می‌توانست شعری بسراید که پری الهام‌بخش بر او گذر کرده باشد.   به عبارت دیگر،   آفریدن یک اثر هنری،  در آن دوران امری آسمانی تلقی می‌شد؛  در توان هر کسی نبود.   و پر واضح است که «موزاها» بر همه گذر نمی‌کردند.   در واقع،   متفکران مدرنیته که هنرمند را  به «ابرمرد» و خالق تشبیه کرده‌اند،  بر همین ریشه‌های اساطیری تکیه داشته‌اند.   چرا که پیش از مدرنیته،  هنرمند  در چارچوب بینش کلاسیک،  مقلد طبیعت به شمار می‌رفت،   و آفرینش فقط در انحصار «خداوند» بود.   این الهیت کلاسیک،   همچنانکه در وبلاگ‌های گذشته نیز اشاره کرده‌ام،  همچون «حقیقت» در فلسفة کلاسیک،   «ناب،  یکتا،  جاودان و غیرقابل‌تغییر» بوده.    و همانطور که پیشتر هم به کرات گفته‌ایم،  ناب‌گرائی در زمینة سیاسی،  سلطه بر پیکر و ذهن و زبان انسان‌هاست،  و محور اصلی حاکمیت‌های فاشیستی ‌‌است.

به دلیل تحمیل نگرش فاشیستی بر جامعة ایران است که در کشورمان،  آزادی بیان و بررسی آثار هنرمندان،  در عمل متوقف شده.  و در این شرایط سکون با تحرکات ضدعلمی، و گاه  مغرضانه‌ای روبرو می‌شویم که  نقد و بررسی علمی آثار هنری به بررسی آنچه «شخصیت واقعی» هنرمند معرفی می‌کنند،   تبدیل می‌شود.   و در کنار این به اصطلاح «شخصیت‌شناسی»،   که بر پایه پوشالی شایعه و خاطره و نقل‌قول استوار شده،  کار به قضاوت اخلاقی در مورد هنرمند هم می‌کشد. 

به طور مثال،   بجای بررسی آثار فروغ فرخزاد،   مانند خاله‌زنک‌ها به قضاوت در باره مسائل زندگی خصوصی وی می‌نشینند و جای تعجب نیست!  اگر فردی جذب نگرش حاکم بر جامعة‌ مبتلا به طاعون فاشیسم استعماری شود،‌   قادر نخواهد بود میان هنرمند و هنرش تفاوتی  ببیند!   طاعونیان،  شعر فروغ فرخزاد را تابعی از زندگی خصوصی وی می‌انگارند و همچون خاله‌زنک‌ها می‌خواهند از طریق بررسی جزئیات زندگی غیرحرفه‌ای وی به «کُنه» نگرش فروغ دست یابند!   البته همانطور که پیشتر هم نوشته‌ام،   امثال گلستان که در این زمینة خاص تخصص دارند،‌  شهرت خود را مدیون محافل بدون مرز استعمارند و تعریف و تمجید از روشنفکری این جماعت ارزانی امثال شیخ صادق صبا و دیگر پامنبری‌‌های‌ کدخدا باد!   

ولی فروغ فرخزاد و قضاوت در مورد زندگی وی،   مشتی است نمونة خروار!  در همین راستا  یکی از مشاهیر طویله مشروعه،‌   در مقایسة شاهنامه با اسطوره‌های یونان چنین نتیجه گرفته بودکه «زنان شاهنامه،  بجز سودابه،  همه نجیب‌ بوده‌اند، ‌ حال آنکه زنان اسطوره‌های یونان از نجابت بی‌بهره‌اند!»   یکی دیگر از نخبگان طویلة کذا نیز مولوی و سعدی را در دادگاه حماقت و بلاهت‌ محاکمه و محکوم نموده،   چرا که پرسوناژهای حکایات‌شان از نبوغ «علی عین» پیروی نکرده‌اند:

«[...] سعدی، آموزش دهنده دروغ مصلحت‌آمیز،   از این‌حالت و راه‌کار در خور آن،  نیز غافل شده [...] به قول علی (ع)،   هرکس استبداد به رأی کرد،  هلاک شد.  هرگاه چنین می‌کرد [...]‌ حکم قتل صادر نمی‌شد[...]»
منبع:  گویانیوز،  مورخ 3 آبانماه‌ سالجاری

این جفنگیات سازمان تبلیغات اسلامی که تحت عنوان «بررسی» و نقد ادبی مهمترین سخندانان ادبیات جهان به رشتة تحریر در آمده واقعاً خنده دار است.  خصوصاً که نویسنده به دلیل ایرانی بودن و آشنائی به زبان فارسی‌ به خود اجازه داده که بیش از تمامی مراکز ادبی جهان که دهه‌های متمادی را وقف بررسی آثار سعدی و مولوی کرده‌اند،  «زبان‌درازی» کند.  البته جهت شرکت در دادگاه تفتیش عقاید سعدی و مولوی،   مشتاقان می‌توانند به سایت گویا‌نیوز‌ مراجعه فرمایند تا ما هم بپردازیم به اصل مطلب؛   تاراج و تخریب فرهنگی ایران از طریق به اصطلاح «تحقیقات آکادمیک!»  

ظاهراً غارت نفت و سرکوب فرهنگی ایرانیان توسط آخوندیسم کفاف امور یانکی‌ها را نمی‌دهد؛  ‌ آمریکا برای عادی‌سازی خشونت و تجاوز و یکجانبه‌گرائی، ‌ یا بهتر بگوئیم جهت تبلیغ برای آخوندیسم،  دست به دامن «تحقیقات آکادمیک» در مورد فروغ فرخزاد شده!  یکصد سال است که خاک ایران از طریق لات و آخوند،  به صورت نیابتی اشغال شده.  یکصد سال است که غارت نفت ایران،  نابودی کشاورزی و صنعت هر چند ابتدائی کشورمان ادامه دارد.   یکصد سال از سرکوب فرهنگی،  جهت «تطبیق» کلیات سعدی با احکام توحش آخوند می‌گذرد،  و همزمان شاهد تحریف غزلیات حافظ و شاهنامة فردوسی،  جهت پوچ‌سازی و تطبیق‌آن‌ها با احکام توحش اسلام هستیم‌،   و ... و همچنانکه در وبلاگ «سپهری و سلمان سامی» هم گفتیم،‌  شیپور رسمی طویلة مشروعه رسماً به تخریب سهراب سپهری پرداخته و می‌کوشد او را طرفدار «اسلام و عرفان» معرفی کند!   پس تعجبی نداردکه گاوچران‌ها نیز به نوبة خود برای تخریب فروغ فرخزاد،  دست به «تحقیقات آکادمیک» بزنند.      

فروغ فرخزاد،   در تاریخ 5 ژانویه 1935 میلادی در تهران متولد شد،   و در تاریخ 13 فوریه 1967،   به گفتة رسانه‌ها در یک سانحة رانندگی جان سپرد.   «اسیر»،  نخستین مجموعة آثار فروغ در سال 1952،   و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»،  آخرین مجموعة سروده‌های‌اش بود که در سال 1964 انتشار یافت.   طی این 12 سال،‌   گذشته از فعالیت‌های هنری در زمینة سینما،   سه مجموعة دیگر از آثار فروغ به نام‌های «دیوار»،  «عصیان» و «تولدی دیگر» نیز انتشار یافت.  در دوران پهلوی دوم،  حاکمیت تمامی تلاش خود را به خرج داد تا هنر فروغ، و نگرش زنانه‌اش به جامعه را در سایه‌ها قرار دهد.   پس از کودتای 22  بهمن 1357،‌ آخوندیسم راه گذشته را همچنان ادامه داد،   و با میدان دادن به هتاکی و اظهارات خاله‌زنکی و «خودمانی» در مورد فروغ فرخزاد،   او را به ابزار آخوندپرستی و «سرکوب آزادی بیان» تبدیل کرد.

رادیوفردا و بی‌بی‌سی،  بوق‌های استعمار آتلانتیسم پیوسته به یاد فروغ فرخزاد می‌افتند،   و در هر فرصتی به بهانة سالگرد،  تولد و مرگ وی عده‌ای از جمله خواهرش را بالای منبر می‌فرستند تا اینان با نقل خاطرات‌شان از فروغ،  او را از جایگاه واقعی اجتماعی‌اش ـ  شاعر،  هنرمند و فیلمساز ـ اخراج کرده،  از وی تصویر زن تحت قیمومت «مرد» ارائه دهند.  و اما طی این سه دهه و اندی،  پروفسور فرزانه میلانی به تحقیقات پیرامون فروغ فرخزاد،  یا بهتر بگوئیم به «تخریب» وی اشتغال داشته‌اند.   البته ایشان در این تخریب فرهنگی تنها نبودند؛   ابراهیم گلستان در این عرصة فرهنگ‌ستیزی کمک‌های شایانی به خانم میلانی کرده و نامه‌های عاشقانه‌ای را که فروغ فرخزاد برایش نوشته بوده در اختیار فرزانه «خانم» گذارده!  ‌ چرا که بر اساس شایعات،   «فروغ فرخزاد عاشق ابراهیم گلستان بوده!»   تا اینجای قضیه هیچ اشکالی ندارد،   یک زن که از قضای روزگار شاعر سرشناس و بی‌نظیری نیز بوده،  ‌ عاشق مردی به نام ابراهیم گلستان شده و برایش نامه‌های عاشقانه نوشته.   البته شیوة بیان ابراهیم گلستان به صراحت نشان می‌دهد که وی یک لات تمام عیار است،   ولی اینکه فروغ فرخزاد عاشق چنین «پدیده‌ای» شده باشد،   فقط به خودش مربوط می‌شود و بس. 

فرض می‌کنیم پایه و اساس رابطه فروغ فرخزاد با ابراهیم گلستان بر عشق استوار بوده.   همچنین فرض می‌کنیم،   تحقیقات فرزانه میلانی در مورد فروغ فرخزاد،   با هدف «تخریب»  وی صورت نگرفته.   ولی با توجه به ‌اظهارات اخیر ابراهیم گلستان در مورد «حریم خصوصی»،‌   و گزارش‌های بی‌بی‌سی از «تحقیقات» فرزانه میلانی و ...  و از همه مهم‌تر متن عامیانه و  بازاری نامه‌های عاشقانه منتسب به فروغ فرخزاد،  به نظر می‌رسد که هدف اصلی از این تحقیقات و حواشی‌‌شان بیشتر ارائة تصویر خاله‌زنکی و روان‌پریش از فروغ فرخزاد،   و «عادی‌سازی» روابط آخوندی ـ  تجاوز به حریم خصوصی ـ  باشد.   

از متن نامة فروغ شروع کنیم که به گزارش بی‌بی‌سی،   فرزانه میلانی،  آن را در اختیار رضا شکر‌اللهی قرار داده و اعتراض کاربران بی‌بی‌سی را به همراه آورده:

«[...] فروغ در بخشی از این نامه نوشته:"شاهی‌جانم،   باید برایم دعا کنی.  قربان لب‌های عزیزت بروم.   قربان چشم‌های عزیزت بروم.   قربان بند کفش‌هایت بروم.  چه دوستت دارم، چه دوستت دارم،  چه دوستت دارم..."[...]»
منبع:‌  بی‌بی‌سی،  مورخ  26 اکتبر16 20 

بله این بخشی است از «نامة عاشقانة فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان!»  بی‌بی‌سی می‌گوید «شاهی»،‌  همان ابراهیم گلستان است و این نامه هم به خط فروغ نوشته شده!  چه اشکالی دارد؟!   خرمشاهی هم در افاضاتی که تحت عنوان تحلیل شعر حافظ قلمی کرده،  نوشته،‌ «منظور» حافظ از «می دو ساله» همان قرآن است!   احسان طبری هم نوشته «ابن‌مقفع» به شدت از معاویه متنفر بوده:‌

«[...]روزبه پوردادویه [...]جوانی زیبا،  سواری توانا،  مردی کریم و سخی بوده [...] ‌‌نخست کاتب داود بن‌یوسف از امیران بنی‌امیه شد.  سپس [...] با خلیفه آشنا شد و خلیفه عرب را این جوان تیز هوش و فاضل و مغرور ایرانی پسند نیافتاد.  [روزبه] از سفیان‌بن معاویه بن یزید [...]‌ نفرت داشت[...]‌»
منبع: راه توده،‌ شماره 573،‌ مورخ 6 آبان‌ماه سالجاری 

به این ترتیب نظریه‌پرداز حزب «مردم‌فروش» توده،  که «ابن‌مقفع» را از نزدیک دیده و خیلی خوب می‌شناسد،  تلاش دارد از وی تصویری مطلوب آخوندیسم طویلة مشروعه بسازد،   و چرا راه دور برویم؟!   نامة‌ «عاشقانة» فروغ فرخزاد به «شاهی» نیز در همین مسیر «تنظیم» شده،   هر چند ادعا می‌کنند،  نامة‌کذا به خط فروغ است!   نمی‌دانستیم در بی‌بی‌سی «خط‌شناس» هم دارند!   البته اگر فروغ عاشق ابراهیم گلستان بوده،  و این فرد را «شاهی» می‌خواند،   هیچ اهمیتی ندارد.   مشکل «زبان» این نامه‌ است.   ‌زبانی که در نامة به اصطلاح عاشقانة‌ فروغ به کار رفته،   زبان «عامیانه» فردی است که جنسی‌ات مشخص ندارد و همچون زینب و فاطمه قربان صدقة فردی می‌رود که از قضای روزگار او هم جنسیت مشخص ندارد،   و نام‌اش «شاهی» است!   خلاصة کلام،   یک فرد فاقد جنسیت همچون «14 معصوم» طویله مشروعه از فرد فاقد جنسیت دیگری می‌خواهد تا برای‌اش عین آخوند «دعا» کند!    این زبان «ابتر» از فروغ،  آنهم برای ابراز عشق بعید به نظر می‌آید.  در تمامی سروده‌های فروغ،  به ویژه در عاشقانه‌های‌اش جنسی‌ات وی به عنوان یک زن آنچنان چشمگیر است که هیچ تردیدی در موردش امکان‌پذیر نیست و دقیقاً به همین دلیل است که محفل زن‌ستیز «شیخ‌وشاه» چشم دیدن فروغ را ندارد.  این آخوند شیعی است که با «نامة» کذا جنسی‌ات فروغ را نفی می‌کند،  همانطور که سعدی،  حافظ و فردوسی و سپهری و مشیری را تخریب کرده.   

در واقع تصویری که در این چند سطر از فروغ ارائه می‌شود،  ‌تصویر فردی است که به خشتک آخوند دخیل بسته و از قضای روزگار آخوند کذا را «شاهی» خطاب می‌کند.   مسلم است که اگر در نامة‌کذا،  از واژة «شیخی» استفاده می‌شد،   همه می‌فهمیدند که بساط خر رنگ کنی و لودگی پهن شده!  شاید متن این نامه در واقع التماس دعای علی خامنه‌ای به درگاه «اشتون کارتر» باشد که پس از بر هم خوردن توازن قوا در مدیترانه،  ‌ علاالدین بروجردی را هول‌هولکی به پاریس فرستاد!   شاید هم یکی از هزارنامة‌ «فدایت شوم» ابراهیم گلستان به امیرعباس هویدا باشدکه به فروغ فرخزاد منسوب شده!  در هر حال،    شوت‌وپرت‌ها شدیداً به انتشار این نامه اعتراض فرموده‌اند،   و ... و شیپور آتلانتیسم توانسته با مشتی جفنگیات یک فضای دو قطبی مطلوب به راه اندازد تا ابراهیم گلستان،  ابوی لیلی‌جان بتواند،  ‌ با نفی «حریم خصوصی»،   از تجاوز و خشونت تصویر دلپذیر ارائه دهد:
«[...] ابراهیم گلستان [...] اعلام کرد که این نامه‌ها را که سند تاریخی محسوب می‌شوند، خودش در اختیار خانم میلانی قرار داده [وی افزود] وقتی دو نفر مورد توجه اشخاص قرار می‌گیرند هیچ نوع حریم خصوصی ندارند[...]»
منبع:‌ بی‌بی‌سی،  ‌26 اکتبر 2016 

این تعریف «علمی ـ شکمی» از «حریم خصوصی» را حتماً حاج‌ ابراهیم گلستان،  فیلسوف حومة لندن از مبال روتاری کلاب استخراج کرده‌اند!   بله،   «دو نفر» که مورد توجه اشخاص قرار می‌گیرند حریم خصوصی ندارند،  چرا؟   چون نوچة محفل هویدا این نظریه را «خلق» کرده تا تجاوز و خشونت را «عادی» جلوه دهد.    البته ابوی لیلی گلستان برای ادعای‌اش دلائل شکمی و محکمی آورده،‌  و با سه «ادعا» ثابت کرده که «تمدن» با حرف ساخته می‌شود!   ایشان ابتدا ادعا کرده‌اند که ترسوها حریم خصوصی می‌خواهند؛   برای افراد آزاده و متفکر حریم خصوصی هیچ اهمیتی ندارد  و... و  هر کس،‌  هر آنچه بخواهد می‌گوید و با همین «چیزها» تمدن ساخته می‌شود:‌      

«[...] حریم خصوصی به خاطر ترسی است که اشخاص از چیزهائی که می‌فهمند یا نمی‌فهمند، دارند؛ برای آدمی که آزاده است و فکر می‌کند،  حریم خصوصی مهم نیست.  حریم خصوصی برای هیچکس وجود ندارد و هر کسی هر چه بخواهد می‌گوید و از روی همین چیزهاست که تمدن یک دوره‌ای ایجاد می‌شود[...]»
همان منبع‌
 
هم‌میهنان گرامی!   این است معنا و مفهوم «تمدن» از زبان فیلسوف و روشنفکر و هنرمند  بی‌بی‌سی!   به عبارت دیگر «تمدن» پایه و اساس «مادی» ندارد!   «ور» می‌زنند،  تمدن ‌ساخته می‌شود!  به عنوان نمونه،   تمدن هیچ ارتباطی با صنایع و هنر و تکنولوژی و علم و ... ندارد،   همه‌اش «حرف» است!   اینجاست که می‌بینیم زمانیکه مقام معظم زال‌ممد به «فرهنگ تشیع» اشاره می‌فرمایند،   در واقع به بازنشخوار فضولات محفل آورام گلستان یا محفل «شاهی» مشغول شده‌اند!   و هیچ تفاوتی هم نمی‌کند؛   محفل چه «شیخی»،  چه «شاهی»،  در هر حال متجاوز است،   چرا که «حریم خصوصی» انسان را به رسمیت نمی‌شناسد.   استدلال محفل جنایتکار احترام به ادیان همان استدلال شکمی لوتی و عنترهای سازمان سیا و «ام. ای. 6» است.   اینان برای توجیه جاسوسی سازمان‌های امنیتی از شهروندان می‌گویند،   «کسی که کار خلافی نمی‌کند،  چیزی برای پنهان کردن ندارد!»   به عبارت دیگر،‌  هیچکس حق ندارد برای خود حریم خصوصی قائل شود! حال آنکه اساس و محور دمکراسی،   به عنوان نظم حقوقی انسان‌محور،‌  رعایت حریم خصوصی شهروندان است.   و این حریم «پیکر،  مکان،  و شیوة زندگی افراد» را همزمان شامل می‌شود.   در نتیجه،   اگر اظهارات شکمی ابراهیم گلستان را یک مرحله منطقی به پیش رانیم،‌  خواهیم دیدکه انواع مرزشکنی،‌ از تجاوز نظامی به کشورها گرفته تا تجاوز به افراد امری است «عادی» و نمی‌باید در برابر آن مقاومت به خرج داد!  البته این نسخه را برای دیگران نوشته‌اند؛   آن‌ها که در برابر آخوند تسلیم نمی‌شوند و نظم قرون وسطائی کدخدا را نمی‌پذیرند!    

  اگر ورود غیرمجاز به محل سکونت افراد جرم شناخته می‌شود،   در طویله مشروعه چنین نیست!  اگر ورود غیرمجاز به حریم خصوصی افراد جرم شناخته می‌شود،‌ سازمان سیا از این قوانین «معاف» است!   از همة افراد،  به دلخواه جاسوسی کند،  و امثال ابراهیم گلستان هم با مزخرف‌بافی‌های «فیلسوف‌نمایانه‌شان» به زبان فارسی برای نظام توحش سازمان سیا تبلیغ می‌کنند!   بله،  سیا حق دارد نامه‌های‌ شما را بخواند،   به‌ گفتگوی تلفنی‌ شما گوش فرا دهد،   گرایش جنسی‌تان را «کشف» کند،  و ... و خلاصه از جزئیات زندگی شما آگاه شود!   مگر شما کار خلاف کرده‌اید که می‌ترسید «تحت نظر» قرار بگیرید؟!   به این ترتیب است که سازمان سیا می‌خواهد در جایگاه «خداوند» خونخوار ادیان ابراهیمی بنشیند و‌ مانند آخوند در مورد همه «قضاوت» کند،  و از هر کس که شیوة زندگی آخوندی ندارد به نحوی انتقام بگیرد و از هرکس که به فاشیسم احترام می‌گذارد،‌    تصویر دلپذیر ارائه دهد.

انتشار نامه‌های فرانسوا میتران به معشوقه‌اش در راستای ‌ارائه تصویر دلپذیر «عاشق خوش قریحه و شیرین بیان» از یک سیاست‌مدار عوامفریب صورت گرفته که حتی بر زندگی خصوصی‌اش هم فریب و دروغ حاکم بود،   و «تحقیقات» پروفسور فرزانه میلانی در مورد فروغ فرخزاد هم نمونه‌ای است از سیاست «تخریب!»



یکشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۹۵

از مانش تا موصل!




عبور ناوگان روسیه از کانال مانش،   به پروپاگاند سازمان سیا بر علیه شاپور بختیار پایان داد! در تاریخ 21 اکتبر سالجاری،   «سیریل امار»،  مجری تلویزیون اسرائیل ـ آی 24 ـ  با یک فیلم‌ساز اسرائیلی و «الی‌ازر تزافریر»،   رئیس سازمان موساد در دوران آریامهر مصاحبه‌ای ترتیب داد.   و طی این مصاحبه که البته بخش‌های دردسرساز آنهم به زبان فرانسه پخش نشد،  «تزافریر» تأکید کرد که پیش از انتصاب شاپور بختیار به سمت نخست وزیری،   برخی از درباریان پهلوی برای ترور خمینی از موساد کمک خواسته بودند.   وی افزود،   این تقاضا در پی «چراغ سبز» دولت فرانسه صورت گرفت.  گویا وزیر کشور فرانسه با پیام ویژة والری ژیسکار به تهران آمده بود و به حضرات بفرما زده!   اینان هم دست به دامن موساد شدند،  و موساد هم تقاضای ترور را نپذیرفت!   «تزافریر» همچنین تأکید کرد،  «از آنجا که جیمی کارتر شیفتة روح‌الله خمینی شده بود،   شاه را رها کرد.»   انتشار این مطالب از تلویزیون اسرائیل نشان می‌دهد که دولت اسرائیل از شایعات محافل راست افراطی در مورد شاپور بختیار فاصله گرفته،   و دیگر قادر نیست از تروریسم اسلام سیاسی حمایت ‌کند!  البته ترور افراد توسط سازمان‌های اطلاعاتی آنقدرها کار پیچیده‌ای نیست،  ولی آ‌نچه اهمیت دارد تغییر ویراست رسمی آتلانتیسم و قرار گرفتن «درباریان پهلوی» بجای شاپور بختیار است.  دولت اسرائیل به این ترتیب به استقبال تحولات منطقه شتافته.   بله،‌  با استقرار ناوگان روسیه در مدیترانه،   توازن قوا در «استخر ناتو» به طور کلی بر هم خواهد خورد،   و آتلانتیست‌ها سخت پریشان شده‌اند!  ریشة آ‌شفتگی اینان مسکوت ماندن سناریوی تجزیة سوریه است.  و به همین دلیل شیپورهای آتلانتیسم بر علیه روسیه بسیج شده‌اند و به ویژه تهاجم تبلیغاتی گسترده‌ای بر علیه شخص پوتین سازمان داده‌اند.  باشد تا به «سنت رایج» سدة اخیر،  باز هم جیب ملت جرمانی را بزنند و نانی برای قبیلة روتچیلد به تنور بچسبانند!   از اینرو،   همزمان با عبور ناوگان روسیه از بیخ گوش ملکة انگلستان،   رادیوفردا،  ناگهان به یاد «جنایات استالین» افتاد،   و آلمان هم تصمیم گرفت جهت مبارزه «با تهدید روسیه» بودجة نظامی‌اش را افزایش دهد:

«[...]‌ اورسولا فن درلاین،  وزیر دفاع آلمان[...]‌تأکید کرد [...]‌ وزارت دارائی [...] ‌با افزایش بودجه دفاعی تا 10 میلیارد یورو تا سال 2020 موافقت کرده [...] وی دلیل این تصمیم گیری را رفتارهای تهاجمی روسیه در درگیری‌های سوریه و آفریقا عنوان می‌کند[...]‌»
منبع:  سپوتنیک،   مورخ 22 اکتبر 2016   

یادآور شویم در شبکة خبرسازی آتلانتیسم،   دفاع روسیه از منافع‌اش،  به معنای «رفتارهای تهاجمی روسیه» تلقی می‌شود!  باری،   ارتش ناتو به پاس فداکاری دولت آلمان،   «آرند فریتاگ فون لورینگ هوون» را به ریاست دکان نوین جاسوسی‌اش منصوب کرده.  و به گزارش سپوتنیک،   مورخ 22 اکتبر سالجاری،   ایشان از سال 2007 ،  به مدت 3 سال در جایگاه «قائم‌مقام آژانس اطلاعاتی آلمان» فعالیت داشته‌اند،  و اکنون نیز سفیر آلمان در جمهوری چک هستند.   کسی چه می‌داند،   شاید کشف اخیر «جاسوس روسیه» در جمهوری چک را مدیون خوش‌خدمتی‌های «فون لورینگ هوون» باشیم.   در هر حال،   هستة حاکمیت در آلمان،  همچون دیگر کشورهای اروپای غربی «ضد روسی» است و مانند طویلة مشروعه به رعیت‌منشی برای آنگلوساکسون‌ها «افتخار» می‌کند.   البته در طویلة مشروعه،  این «افتخار» به صورت واژگون،  یعنی در قالب شاخ‌وشانه کشیدن‌های آبکی برای ارباب منعکس می‌شود.   همانطور که رسانه‌ها حمایت آتلانتیست‌ها از فاشیسم در اوکراین را «حمایت از دمکراسی» می‌خوانند!
     
باری پس از برگزاری نشست «اوکراین،  آلمان،  فرانسه و روسیه» در شهر برلن،  ‌ روسیه در حلب آتش‌بس موقت اعلام کرد و این آتش‌بس تا امروز ادامه یافت.  و همین امروز نیروهای ائتلاف «بین‌المللی» ـ   این ائتلاف شامل اعضای بریکس نمی‌شود ـ  موفق شدند یک پل مهم را در «حسکه» بمباران کرده و دامنة تخریب سوریه را گسترش دهند!

به گزارش سایت فرانسه زبان سپوتنیک،  این هشتمین پلی است که در سوریه ویران می‌شود.   و شاهدیم که رسانه‌های غرب این عملیات تخریبی را به هیچ عنوان بازتاب نمی‌دهند،  باشد تا پرستیژ «کدخدا» و رعایای جنایتکارش مخدوش نشود.   اینان با شعار دمکراسی و حمایت از آزادی‌بیان،  بر علیه لائیسیته و روابط حقوقی معاصر بسیج شده‌اند،   تا سوریه را با خاک یک‌سان کنند.   به عبارت دیگر،  می‌باید قبول کرد که،   در منطقة‌ نفوذ آنگلوساکسون‌ها،   «اطلاع‌رسانی» معنائی جز ارائة تصویر دلپذیر از محفل جنایتکار احترام به ادیان ندارد.   و جای تعجب نیست که رسانه‌های غرب در مورد کشتار غیرنظامیان یمن و عراق و به ویژه در مورد حمایت مادر ترزا از «پوپولیسم» و توحش جمع نیز سکوت اختیار کرده‌اند.

مادر ترزا،   نخست‌وزیر برکیست،   رسماً پارلمان بریتانیا را در پرانتز گذاشته و با اتکاء به «خواست مردم» نه تنها در مورد مسائل بریتانیا که در مورد اتحادیة اروپا هم تصمیم‌گیری می‌کند!   به عنوان مثال،  ایشان با انتخاب «میشل بارنیه» به عنوان نمایندة اتحادیة اروپا جهت انجام «مذاکرات برکسیت» مخالفت کرده‌اند!  ‌ یعنی «طرف مذاکره» با انگلستان که فرضاً حافظ منافع اتحادیة اروپا تلقی می‌شود،  می‌باید مورد تأئید انگلستان قرار گیرد!   و جالب اینکه،  در این میانه،  بوق‌های رسمی بروکسل‌ستان به مصداق «سکوت علامت رضاست» به این روابط «ارباب ـ رعیتی» هیچ اعتراضی نمی‌کنند،  ‌ همانطور که در مورد مسدود شدن حساب‌های بانکی «راشا تودی» در بریتانیا نیز ساکت مانده‌اند.  البته در این میانه یورونیوز،   بوق رسمی برتری‌طلبان تلاش کرد تا با سفسطه و مغلطه و ...  از دولت مادر ترزا سلب مسئولیت کرده،   مسدود شدن حساب‌های راشاتودی را در انگلستان به حساب «بانک‌ها» بگذارد!

بله این روزها بانک‌های بریتانیا «مستقل» شده‌اند و هر کاری که دوست داشته باشند انجام می‌دهند.   البته به شرطی که این‌کارها با نفرت‌فروشی و تروریسم‌پروری و آخوندنوازی و دیگر عملیات ضدحقوقی آنگلوساکسون‌ها «هم‌سوئی» نشان دهد.   به عنوان نمونه،  هیچیک از بانک‌های «مستقل و آزاد» بریتانیا با تهاجم نظامی به کشور عراق مخالفت نکردند،   و دلیل هم از روز روشن‌تر است.  تخریب و تاراج و به ویژه تجزیة عراق،   بدون استقرار «حکومت اسلامی» امکانپذیر نمی‌شد.   ولی از آنجا که آمریکا ناچار شده از مواضع خود در سوریه عقب‌نشینی کند،‌ ‌ «رویال بانک اسکاتلند» هم برای انسداد حساب‌های راشاتودی «فتوی» صدوریده:

«[...] مقام‌های بانک "نت‌وست" که از مجموعه بانک سلطنتی اسکاتلند است،  روز ۱۲ اکتبر با ارسال نامه‌ای به این شبکه تلویزیونی نسبت به مسدود شدن حساب‌های آن‌ها از روز ۱۴ نوامبر اطلاع رسانی کرده بود[...]»
منبع:  یورونیوز،  مورخ 17 اکتبر 2016     

و از قضای روزگار،   تصمیم  مقامات بانک «نت‌وست» با تغییر موضع وزارت امور خارجه آمریکا و تعیین تاریخ «نشست لوزان» برای ملاقات وزرای امور خارجه روسیه و آمریکا  تقارن زمانی نشان می‌دهد.   یادآور شویم،‌  پس از «نشست لوزان»،   جان کری سراسیمه به لندن دویده،   با رعایای اروپائی‌اش دیدار کرد و ... و خلاصه قرار شد «موصل» آزاد شود!

آمریکا از سال 2003 کشور عراق را اشغال کرده،   و به گواهی اظهارات شخص هیلاری کلینتون و همچنین اسناد ویکی‌لیکس،‌   تشکیلات تروریستی داعش که در عراق هم مستقر شده،   توسط آمریکا سازمان یافته.   ولی یک‌روز پس از نشست لوزان،   وزیر امور خارجة آمریکا در لندن با رعایای اروپائی‌اش دیدار می‌کند و «همه با هم» برای آزاد کردن موصل از اشغال داعش به اجماع می‌رسند!   خلاصه همانطور که موسی فرمود،   «‌نشست لوزان بی‌نتیجه بود!»   به این معنا که کدخدا به نتیجة مطلوب نرسید،   و ناچار شد از تجزیة عراق صرفنظر کند!   به همین دلیل عملیات «آزادی موصل»،‌   با اخراج جمکرانی‌ها،  نوکران وفادار آمریکا از کرکوک و نینوا آغاز شد!   چرا که حکومت طویلة مشروعه درکنار  نیروهای «بابا بارزانی»،  در عمل عامل اجرای سیاست‌های لندن جهت تجزیة عراق است و اگر آمریکا ناچار شده از سیاست‌های لندن فاصله بگیرد،  اوباش جمکران هم می‌باید از عراق خارج شوند.   البته فکر نکنید «لندن» دست روی دست می‌گذارد و بیکار می‌نشیند،  ‌به هیچ عنوان!   به محض برخورد پاترنوس با «موانع»،  سازمان ملل برای مخدوش کردن اعتبار خود دست به‌کار می‌شود و بر علیه دولت سوریه قطعنامه می‌صدورد؛‌ به اصطلاح «پارلمان عراق» قانون ممنوعیت تولید و فروش نوشابه‌های الکلی را به تصویب می‌رساند و گام دیگری به سوی قهقرای اسلامگرائی بر می‌دارد،  و همة لوتی‌وعنترهای محفل جنایتکار احترام به ادیان،‌   برای «بازگشت به گذشتة نورانی»، ‌ یعنی ستایش «گله‌سالاری،  اسلام سیاسی و روابط ضدحقوقی»،  و خصوصاً نفی مدرنیته و لائیسیته بسیج می‌شوند.

اکونومیست،   بوق قبیلة روتچیلد‌ها،   پدیده‌ای به نام «پوتین‌ایسم» خلق می‌کند؛  ‌ «نیوزویک» با طرح یک پرسش دبستانی،  حکومت مفلوک جمکران را در مقام «رقیب روسیه» می‌نشاند ـ سایت ایران دیپلماسی،  مورخ 23 اکتبر سالجاری ـ   داس‌الله در مدح «عزم رضاشاهی» قلم می‌فرساید،  و ... و رادیوفردا هم به پروفسور «فریدون خاوند» تریبون می‌دهد تا ایشان با طرح پرسش کودکستانی «آیا استالین را می‌توان دوست داشت؟»  در دکان «نه شرقی،  نه غربی» آلمان نازی بنشینند و یک فاشیست شناخته شده ـ ابراهیم گلستان ـ  را در جایگاه «روشنفکر چپ» بنشانند؛  نگرش «انسان‌محور» مارکس را با استالین‌ایسم در ترادف قرار دهند،  و نهایت امر برای کدخدا  «دوقطبی کاذب» بسازند!

مقاله فریدون خاوند را بررسی نمی‌کنیم،  چرا که به چند دلیل از پایه و اساس «نامربوط» است! نخست اینکه ژوزف استالین رهبر «اتحاد شوروی» بود،   اگر کسی او را دوست دارد،  به پروفسور خاوند مربوط نمی‌شود!   دیگر اینکه،  آورام گلستان که ادعا می‌کند استالین را دوست دارد،   «روشنفکر» نیست!  هیچ روشنفکری نمی‌تواند سیاستمدار را دوست داشته باشد.  فقط در گنداب حکومت دین‌فروشان است که هر «چارپائی بر او کتابی چند» از قماش حاج فرج دباغ و آورام گلستان «روشنفکر» معرفی می‌شوند!   «روشنفکر»،  بنابرتعریف،  اهل «تفکر و استدلال» است،   در نتیجه،   دیر یا زود،  نهایت امر در برابر ایدئولوژی و «عرصة توجیه» قرار خواهد گرفت!  در واقع قلم‌فرسائی «پروفسور» خاوند در مورد شخص استالین،   تکرار همان تبلیغاتی است که سازمان سیا تنظیم کرده تا از طریق آن نگرش انسان‌محور کارل مارکس را با «استالینیسم» در ترادف قرار دهد،   و به این ترتیب از اهمیت مبارزة سرنوشت‌ساز ارتش سرخ با آلمان نازی تا حد امکان بکاهد!   فراموش نکنیم که به گواهی تحقیقات مورخان سرشناس آمریکا،   حامیان موسولینی و هیتلر در لندن و واشنگتن نشسته بودند،   و اینک نیز شاهدیم که هم‌اینان از تروریسم در سوریه حمایت می‌کنند،  و ... و چرا راه دور برویم؟ در تاریخ 3 اکتبر سالجاری،   سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا رسماً روسیه را از «مبارزه با تروریسم» برحذر داشت:   وبلاگ  «حلب و هیتلر!»

حال باید دید چه پیش آمده که همزمان با مراسم وقوقیة جماعت در طویلة مشروعه،  رادیوفردا هم به پروفسور خاوند تریبون داده؟!   برای پاسخ به این پرسش کافی است به سفر 4 روزة‌ اسقف کلیسای ارتدوکس روسیه به بریتانیا،  دیدار وی با اسقف کانتربری و الیزابت دوم،   و سپس عبور ناوگان روسیه از کانال مانش نیم‌نگاهی بیاندازیم!   بله،  در میعاد «ترافالگار دی»،   یک‌روز پس از ملاقات اسقف اعظم روسیه با الیزابت دوم،   ناوگان «دریای شمال» روسیه به مقصد مدیترانه از کانال مانش عبور کرد،  حال آنکه مسیر دیگری هم برای عبور وجود داشت!   و نیازی نیست بگوئیم که عبور این ناوگان از کانال مانش،   تهدید مستقیم لندن به شمار می‌رود!   و همانطور که در آغاز گفتیم،   استقرار این ناوگان در مدیترانه،  توازن قوا را در این دریا که «استخر سازمان ناتو» خوانده می‌شد،  بر هم خواهد زد.   مسلماً تغییر «کلان ستراتژیک» به فروپاشی‌های کلان نیز منجر خواهد شد.  و به استنباط ما تغییرات بنیادین در مصر، ترکیه،  سوریه و لبنان در راه ‌است،   و همین تحولات اجتناب‌ناپذیر است که به اخراج اوباش جمکران از عراق منجر شده،   و از سوی دیگر،   دولت ترکیه را نیز در برابر دولت دست‌نشاندة عراق قرار داده.