پنجشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۹۵

زال‌ممد شاهی!




بر اساس اسطوره‌های یونان باستان،   الهه‌های نه‌گانه یا «موزا»،   بر هنرهای آزاد نظارت داشته‌اند،   و راهبری این «موزاها» را «موزاژت» عهده‌دار بوده.   به باور یونانیان باستان،   شاعر هنگامی می‌توانست شعری بسراید که پری الهام‌بخش بر او گذر کرده باشد.   به عبارت دیگر،   آفریدن یک اثر هنری،  در آن دوران امری آسمانی تلقی می‌شد؛  در توان هر کسی نبود.   و پر واضح است که «موزاها» بر همه گذر نمی‌کردند.   در واقع،   متفکران مدرنیته که هنرمند را  به «ابرمرد» و خالق تشبیه کرده‌اند،  بر همین ریشه‌های اساطیری تکیه داشته‌اند.   چرا که پیش از مدرنیته،  هنرمند  در چارچوب بینش کلاسیک،  مقلد طبیعت به شمار می‌رفت،   و آفرینش فقط در انحصار «خداوند» بود.   این الهیت کلاسیک،   همچنانکه در وبلاگ‌های گذشته نیز اشاره کرده‌ام،  همچون «حقیقت» در فلسفة کلاسیک،   «ناب،  یکتا،  جاودان و غیرقابل‌تغییر» بوده.    و همانطور که پیشتر هم به کرات گفته‌ایم،  ناب‌گرائی در زمینة سیاسی،  سلطه بر پیکر و ذهن و زبان انسان‌هاست،  و محور اصلی حاکمیت‌های فاشیستی ‌‌است.

به دلیل تحمیل نگرش فاشیستی بر جامعة ایران است که در کشورمان،  آزادی بیان و بررسی آثار هنرمندان،  در عمل متوقف شده.  و در این شرایط سکون با تحرکات ضدعلمی، و گاه  مغرضانه‌ای روبرو می‌شویم که  نقد و بررسی علمی آثار هنری به بررسی آنچه «شخصیت واقعی» هنرمند معرفی می‌کنند،   تبدیل می‌شود.   و در کنار این به اصطلاح «شخصیت‌شناسی»،   که بر پایه پوشالی شایعه و خاطره و نقل‌قول استوار شده،  کار به قضاوت اخلاقی در مورد هنرمند هم می‌کشد. 

به طور مثال،   بجای بررسی آثار فروغ فرخزاد،   مانند خاله‌زنک‌ها به قضاوت در باره مسائل زندگی خصوصی وی می‌نشینند و جای تعجب نیست!  اگر فردی جذب نگرش حاکم بر جامعة‌ مبتلا به طاعون فاشیسم استعماری شود،‌   قادر نخواهد بود میان هنرمند و هنرش تفاوتی  ببیند!   طاعونیان،  شعر فروغ فرخزاد را تابعی از زندگی خصوصی وی می‌انگارند و همچون خاله‌زنک‌ها می‌خواهند از طریق بررسی جزئیات زندگی غیرحرفه‌ای وی به «کُنه» نگرش فروغ دست یابند!   البته همانطور که پیشتر هم نوشته‌ام،   امثال گلستان که در این زمینة خاص تخصص دارند،‌  شهرت خود را مدیون محافل بدون مرز استعمارند و تعریف و تمجید از روشنفکری این جماعت ارزانی امثال شیخ صادق صبا و دیگر پامنبری‌‌های‌ کدخدا باد!   

ولی فروغ فرخزاد و قضاوت در مورد زندگی وی،   مشتی است نمونة خروار!  در همین راستا  یکی از مشاهیر طویله مشروعه،‌   در مقایسة شاهنامه با اسطوره‌های یونان چنین نتیجه گرفته بودکه «زنان شاهنامه،  بجز سودابه،  همه نجیب‌ بوده‌اند، ‌ حال آنکه زنان اسطوره‌های یونان از نجابت بی‌بهره‌اند!»   یکی دیگر از نخبگان طویلة کذا نیز مولوی و سعدی را در دادگاه حماقت و بلاهت‌ محاکمه و محکوم نموده،   چرا که پرسوناژهای حکایات‌شان از نبوغ «علی عین» پیروی نکرده‌اند:

«[...] سعدی، آموزش دهنده دروغ مصلحت‌آمیز،   از این‌حالت و راه‌کار در خور آن،  نیز غافل شده [...] به قول علی (ع)،   هرکس استبداد به رأی کرد،  هلاک شد.  هرگاه چنین می‌کرد [...]‌ حکم قتل صادر نمی‌شد[...]»
منبع:  گویانیوز،  مورخ 3 آبانماه‌ سالجاری

این جفنگیات سازمان تبلیغات اسلامی که تحت عنوان «بررسی» و نقد ادبی مهمترین سخندانان ادبیات جهان به رشتة تحریر در آمده واقعاً خنده دار است.  خصوصاً که نویسنده به دلیل ایرانی بودن و آشنائی به زبان فارسی‌ به خود اجازه داده که بیش از تمامی مراکز ادبی جهان که دهه‌های متمادی را وقف بررسی آثار سعدی و مولوی کرده‌اند،  «زبان‌درازی» کند.  البته جهت شرکت در دادگاه تفتیش عقاید سعدی و مولوی،   مشتاقان می‌توانند به سایت گویا‌نیوز‌ مراجعه فرمایند تا ما هم بپردازیم به اصل مطلب؛   تاراج و تخریب فرهنگی ایران از طریق به اصطلاح «تحقیقات آکادمیک!»  

ظاهراً غارت نفت و سرکوب فرهنگی ایرانیان توسط آخوندیسم کفاف امور یانکی‌ها را نمی‌دهد؛  ‌ آمریکا برای عادی‌سازی خشونت و تجاوز و یکجانبه‌گرائی، ‌ یا بهتر بگوئیم جهت تبلیغ برای آخوندیسم،  دست به دامن «تحقیقات آکادمیک» در مورد فروغ فرخزاد شده!  یکصد سال است که خاک ایران از طریق لات و آخوند،  به صورت نیابتی اشغال شده.  یکصد سال است که غارت نفت ایران،  نابودی کشاورزی و صنعت هر چند ابتدائی کشورمان ادامه دارد.   یکصد سال از سرکوب فرهنگی،  جهت «تطبیق» کلیات سعدی با احکام توحش آخوند می‌گذرد،  و همزمان شاهد تحریف غزلیات حافظ و شاهنامة فردوسی،  جهت پوچ‌سازی و تطبیق‌آن‌ها با احکام توحش اسلام هستیم‌،   و ... و همچنانکه در وبلاگ «سپهری و سلمان سامی» هم گفتیم،‌  شیپور رسمی طویلة مشروعه رسماً به تخریب سهراب سپهری پرداخته و می‌کوشد او را طرفدار «اسلام و عرفان» معرفی کند!   پس تعجبی نداردکه گاوچران‌ها نیز به نوبة خود برای تخریب فروغ فرخزاد،  دست به «تحقیقات آکادمیک» بزنند.      

فروغ فرخزاد،   در تاریخ 5 ژانویه 1935 میلادی در تهران متولد شد،   و در تاریخ 13 فوریه 1967،   به گفتة رسانه‌ها در یک سانحة رانندگی جان سپرد.   «اسیر»،  نخستین مجموعة آثار فروغ در سال 1952،   و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»،  آخرین مجموعة سروده‌های‌اش بود که در سال 1964 انتشار یافت.   طی این 12 سال،‌   گذشته از فعالیت‌های هنری در زمینة سینما،   سه مجموعة دیگر از آثار فروغ به نام‌های «دیوار»،  «عصیان» و «تولدی دیگر» نیز انتشار یافت.  در دوران پهلوی دوم،  حاکمیت تمامی تلاش خود را به خرج داد تا هنر فروغ، و نگرش زنانه‌اش به جامعه را در سایه‌ها قرار دهد.   پس از کودتای 22  بهمن 1357،‌ آخوندیسم راه گذشته را همچنان ادامه داد،   و با میدان دادن به هتاکی و اظهارات خاله‌زنکی و «خودمانی» در مورد فروغ فرخزاد،   او را به ابزار آخوندپرستی و «سرکوب آزادی بیان» تبدیل کرد.

رادیوفردا و بی‌بی‌سی،  بوق‌های استعمار آتلانتیسم پیوسته به یاد فروغ فرخزاد می‌افتند،   و در هر فرصتی به بهانة سالگرد،  تولد و مرگ وی عده‌ای از جمله خواهرش را بالای منبر می‌فرستند تا اینان با نقل خاطرات‌شان از فروغ،  او را از جایگاه واقعی اجتماعی‌اش ـ  شاعر،  هنرمند و فیلمساز ـ اخراج کرده،  از وی تصویر زن تحت قیمومت «مرد» ارائه دهند.  و اما طی این سه دهه و اندی،  پروفسور فرزانه میلانی به تحقیقات پیرامون فروغ فرخزاد،  یا بهتر بگوئیم به «تخریب» وی اشتغال داشته‌اند.   البته ایشان در این تخریب فرهنگی تنها نبودند؛   ابراهیم گلستان در این عرصة فرهنگ‌ستیزی کمک‌های شایانی به خانم میلانی کرده و نامه‌های عاشقانه‌ای را که فروغ فرخزاد برایش نوشته بوده در اختیار فرزانه «خانم» گذارده!  ‌ چرا که بر اساس شایعات،   «فروغ فرخزاد عاشق ابراهیم گلستان بوده!»   تا اینجای قضیه هیچ اشکالی ندارد،   یک زن که از قضای روزگار شاعر سرشناس و بی‌نظیری نیز بوده،  ‌ عاشق مردی به نام ابراهیم گلستان شده و برایش نامه‌های عاشقانه نوشته.   البته شیوة بیان ابراهیم گلستان به صراحت نشان می‌دهد که وی یک لات تمام عیار است،   ولی اینکه فروغ فرخزاد عاشق چنین «پدیده‌ای» شده باشد،   فقط به خودش مربوط می‌شود و بس. 

فرض می‌کنیم پایه و اساس رابطه فروغ فرخزاد با ابراهیم گلستان بر عشق استوار بوده.   همچنین فرض می‌کنیم،   تحقیقات فرزانه میلانی در مورد فروغ فرخزاد،   با هدف «تخریب»  وی صورت نگرفته.   ولی با توجه به ‌اظهارات اخیر ابراهیم گلستان در مورد «حریم خصوصی»،‌   و گزارش‌های بی‌بی‌سی از «تحقیقات» فرزانه میلانی و ...  و از همه مهم‌تر متن عامیانه و  بازاری نامه‌های عاشقانه منتسب به فروغ فرخزاد،  به نظر می‌رسد که هدف اصلی از این تحقیقات و حواشی‌‌شان بیشتر ارائة تصویر خاله‌زنکی و روان‌پریش از فروغ فرخزاد،   و «عادی‌سازی» روابط آخوندی ـ  تجاوز به حریم خصوصی ـ  باشد.   

از متن نامة فروغ شروع کنیم که به گزارش بی‌بی‌سی،   فرزانه میلانی،  آن را در اختیار رضا شکر‌اللهی قرار داده و اعتراض کاربران بی‌بی‌سی را به همراه آورده:

«[...] فروغ در بخشی از این نامه نوشته:"شاهی‌جانم،   باید برایم دعا کنی.  قربان لب‌های عزیزت بروم.   قربان چشم‌های عزیزت بروم.   قربان بند کفش‌هایت بروم.  چه دوستت دارم، چه دوستت دارم،  چه دوستت دارم..."[...]»
منبع:‌  بی‌بی‌سی،  مورخ  26 اکتبر16 20 

بله این بخشی است از «نامة عاشقانة فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان!»  بی‌بی‌سی می‌گوید «شاهی»،‌  همان ابراهیم گلستان است و این نامه هم به خط فروغ نوشته شده!  چه اشکالی دارد؟!   خرمشاهی هم در افاضاتی که تحت عنوان تحلیل شعر حافظ قلمی کرده،  نوشته،‌ «منظور» حافظ از «می دو ساله» همان قرآن است!   احسان طبری هم نوشته «ابن‌مقفع» به شدت از معاویه متنفر بوده:‌

«[...]روزبه پوردادویه [...]جوانی زیبا،  سواری توانا،  مردی کریم و سخی بوده [...] ‌‌نخست کاتب داود بن‌یوسف از امیران بنی‌امیه شد.  سپس [...] با خلیفه آشنا شد و خلیفه عرب را این جوان تیز هوش و فاضل و مغرور ایرانی پسند نیافتاد.  [روزبه] از سفیان‌بن معاویه بن یزید [...]‌ نفرت داشت[...]‌»
منبع: راه توده،‌ شماره 573،‌ مورخ 6 آبان‌ماه سالجاری 

به این ترتیب نظریه‌پرداز حزب «مردم‌فروش» توده،  که «ابن‌مقفع» را از نزدیک دیده و خیلی خوب می‌شناسد،  تلاش دارد از وی تصویری مطلوب آخوندیسم طویلة مشروعه بسازد،   و چرا راه دور برویم؟!   نامة‌ «عاشقانة» فروغ فرخزاد به «شاهی» نیز در همین مسیر «تنظیم» شده،   هر چند ادعا می‌کنند،  نامة‌کذا به خط فروغ است!   نمی‌دانستیم در بی‌بی‌سی «خط‌شناس» هم دارند!   البته اگر فروغ عاشق ابراهیم گلستان بوده،  و این فرد را «شاهی» می‌خواند،   هیچ اهمیتی ندارد.   مشکل «زبان» این نامه‌ است.   ‌زبانی که در نامة به اصطلاح عاشقانة‌ فروغ به کار رفته،   زبان «عامیانه» فردی است که جنسی‌ات مشخص ندارد و همچون زینب و فاطمه قربان صدقة فردی می‌رود که از قضای روزگار او هم جنسیت مشخص ندارد،   و نام‌اش «شاهی» است!   خلاصة کلام،   یک فرد فاقد جنسیت همچون «14 معصوم» طویله مشروعه از فرد فاقد جنسیت دیگری می‌خواهد تا برای‌اش عین آخوند «دعا» کند!    این زبان «ابتر» از فروغ،  آنهم برای ابراز عشق بعید به نظر می‌آید.  در تمامی سروده‌های فروغ،  به ویژه در عاشقانه‌های‌اش جنسی‌ات وی به عنوان یک زن آنچنان چشمگیر است که هیچ تردیدی در موردش امکان‌پذیر نیست و دقیقاً به همین دلیل است که محفل زن‌ستیز «شیخ‌وشاه» چشم دیدن فروغ را ندارد.  این آخوند شیعی است که با «نامة» کذا جنسی‌ات فروغ را نفی می‌کند،  همانطور که سعدی،  حافظ و فردوسی و سپهری و مشیری را تخریب کرده.   

در واقع تصویری که در این چند سطر از فروغ ارائه می‌شود،  ‌تصویر فردی است که به خشتک آخوند دخیل بسته و از قضای روزگار آخوند کذا را «شاهی» خطاب می‌کند.   مسلم است که اگر در نامة‌کذا،  از واژة «شیخی» استفاده می‌شد،   همه می‌فهمیدند که بساط خر رنگ کنی و لودگی پهن شده!  شاید متن این نامه در واقع التماس دعای علی خامنه‌ای به درگاه «اشتون کارتر» باشد که پس از بر هم خوردن توازن قوا در مدیترانه،  ‌ علاالدین بروجردی را هول‌هولکی به پاریس فرستاد!   شاید هم یکی از هزارنامة‌ «فدایت شوم» ابراهیم گلستان به امیرعباس هویدا باشدکه به فروغ فرخزاد منسوب شده!  در هر حال،    شوت‌وپرت‌ها شدیداً به انتشار این نامه اعتراض فرموده‌اند،   و ... و شیپور آتلانتیسم توانسته با مشتی جفنگیات یک فضای دو قطبی مطلوب به راه اندازد تا ابراهیم گلستان،  ابوی لیلی‌جان بتواند،  ‌ با نفی «حریم خصوصی»،   از تجاوز و خشونت تصویر دلپذیر ارائه دهد:
«[...] ابراهیم گلستان [...] اعلام کرد که این نامه‌ها را که سند تاریخی محسوب می‌شوند، خودش در اختیار خانم میلانی قرار داده [وی افزود] وقتی دو نفر مورد توجه اشخاص قرار می‌گیرند هیچ نوع حریم خصوصی ندارند[...]»
منبع:‌ بی‌بی‌سی،  ‌26 اکتبر 2016 

این تعریف «علمی ـ شکمی» از «حریم خصوصی» را حتماً حاج‌ ابراهیم گلستان،  فیلسوف حومة لندن از مبال روتاری کلاب استخراج کرده‌اند!   بله،   «دو نفر» که مورد توجه اشخاص قرار می‌گیرند حریم خصوصی ندارند،  چرا؟   چون نوچة محفل هویدا این نظریه را «خلق» کرده تا تجاوز و خشونت را «عادی» جلوه دهد.    البته ابوی لیلی گلستان برای ادعای‌اش دلائل شکمی و محکمی آورده،‌  و با سه «ادعا» ثابت کرده که «تمدن» با حرف ساخته می‌شود!   ایشان ابتدا ادعا کرده‌اند که ترسوها حریم خصوصی می‌خواهند؛   برای افراد آزاده و متفکر حریم خصوصی هیچ اهمیتی ندارد  و... و  هر کس،‌  هر آنچه بخواهد می‌گوید و با همین «چیزها» تمدن ساخته می‌شود:‌      

«[...] حریم خصوصی به خاطر ترسی است که اشخاص از چیزهائی که می‌فهمند یا نمی‌فهمند، دارند؛ برای آدمی که آزاده است و فکر می‌کند،  حریم خصوصی مهم نیست.  حریم خصوصی برای هیچکس وجود ندارد و هر کسی هر چه بخواهد می‌گوید و از روی همین چیزهاست که تمدن یک دوره‌ای ایجاد می‌شود[...]»
همان منبع‌
 
هم‌میهنان گرامی!   این است معنا و مفهوم «تمدن» از زبان فیلسوف و روشنفکر و هنرمند  بی‌بی‌سی!   به عبارت دیگر «تمدن» پایه و اساس «مادی» ندارد!   «ور» می‌زنند،  تمدن ‌ساخته می‌شود!  به عنوان نمونه،   تمدن هیچ ارتباطی با صنایع و هنر و تکنولوژی و علم و ... ندارد،   همه‌اش «حرف» است!   اینجاست که می‌بینیم زمانیکه مقام معظم زال‌ممد به «فرهنگ تشیع» اشاره می‌فرمایند،   در واقع به بازنشخوار فضولات محفل آورام گلستان یا محفل «شاهی» مشغول شده‌اند!   و هیچ تفاوتی هم نمی‌کند؛   محفل چه «شیخی»،  چه «شاهی»،  در هر حال متجاوز است،   چرا که «حریم خصوصی» انسان را به رسمیت نمی‌شناسد.   استدلال محفل جنایتکار احترام به ادیان همان استدلال شکمی لوتی و عنترهای سازمان سیا و «ام. ای. 6» است.   اینان برای توجیه جاسوسی سازمان‌های امنیتی از شهروندان می‌گویند،   «کسی که کار خلافی نمی‌کند،  چیزی برای پنهان کردن ندارد!»   به عبارت دیگر،‌  هیچکس حق ندارد برای خود حریم خصوصی قائل شود! حال آنکه اساس و محور دمکراسی،   به عنوان نظم حقوقی انسان‌محور،‌  رعایت حریم خصوصی شهروندان است.   و این حریم «پیکر،  مکان،  و شیوة زندگی افراد» را همزمان شامل می‌شود.   در نتیجه،   اگر اظهارات شکمی ابراهیم گلستان را یک مرحله منطقی به پیش رانیم،‌  خواهیم دیدکه انواع مرزشکنی،‌ از تجاوز نظامی به کشورها گرفته تا تجاوز به افراد امری است «عادی» و نمی‌باید در برابر آن مقاومت به خرج داد!  البته این نسخه را برای دیگران نوشته‌اند؛   آن‌ها که در برابر آخوند تسلیم نمی‌شوند و نظم قرون وسطائی کدخدا را نمی‌پذیرند!    

  اگر ورود غیرمجاز به محل سکونت افراد جرم شناخته می‌شود،   در طویله مشروعه چنین نیست!  اگر ورود غیرمجاز به حریم خصوصی افراد جرم شناخته می‌شود،‌ سازمان سیا از این قوانین «معاف» است!   از همة افراد،  به دلخواه جاسوسی کند،  و امثال ابراهیم گلستان هم با مزخرف‌بافی‌های «فیلسوف‌نمایانه‌شان» به زبان فارسی برای نظام توحش سازمان سیا تبلیغ می‌کنند!   بله،  سیا حق دارد نامه‌های‌ شما را بخواند،   به‌ گفتگوی تلفنی‌ شما گوش فرا دهد،   گرایش جنسی‌تان را «کشف» کند،  و ... و خلاصه از جزئیات زندگی شما آگاه شود!   مگر شما کار خلاف کرده‌اید که می‌ترسید «تحت نظر» قرار بگیرید؟!   به این ترتیب است که سازمان سیا می‌خواهد در جایگاه «خداوند» خونخوار ادیان ابراهیمی بنشیند و‌ مانند آخوند در مورد همه «قضاوت» کند،  و از هر کس که شیوة زندگی آخوندی ندارد به نحوی انتقام بگیرد و از هرکس که به فاشیسم احترام می‌گذارد،‌    تصویر دلپذیر ارائه دهد.

انتشار نامه‌های فرانسوا میتران به معشوقه‌اش در راستای ‌ارائه تصویر دلپذیر «عاشق خوش قریحه و شیرین بیان» از یک سیاست‌مدار عوامفریب صورت گرفته که حتی بر زندگی خصوصی‌اش هم فریب و دروغ حاکم بود،   و «تحقیقات» پروفسور فرزانه میلانی در مورد فروغ فرخزاد هم نمونه‌ای است از سیاست «تخریب!»