یکشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۹۵

حاج شاریکوف!




پس از شکست کودتای ارتش ناتو در ترکیه،   کودتائی که در صورت موفقیت می‌بایست به پاکستان و ایران نیز سرایت می‌کرد،  بی‌بی‌سی و رادیو فردا به یاد «شاپور بختیار» افتادند. بختیار تنها دولت‌مرد تاریخ معاصر ایران است که درکنار توحش و حماقت «مردم» قرار نگرفت؛   در برابر آخوند ایستاد و رسماً با تروریسم ـ  پوپولیسم ـ و استقرار حکومت آخوند مخالفت کرد،   و با تأکید بر اینکه «اول ایرانی هستم،  بعد مسلمان»،   نظم «طویلة شیعی مشروعه» را در هم ریخت!   به همین دلیل نحله‌های شاه‌‌الله،  داس‌الله و اوباش انقلابی،  به ویژه انواع اوباش روشنفکر‌نما و مستفرنگ چشم دیدن بختیار را ندارند.  و از آنجا که این سه گلة وحش،   طی سدة اخیر،  نان لندن و واشنگتن را به تنور چسبانده‌،  گذشته از نیویورک‌تایمز و شاخک‌های اروپائی‌اش،   بوق‌های فارسی‌زبان استعمار نیز برای این جانوران وحشی احترامات فائقه قائل‌اند؛   مدام به اینان تریبون می‌دهند.

با این وجود موضوع وبلاگ ما عربده‌جوئی «مفرح» مم‌جواد در بوق کهنه‌فروشان نیویورک نیست.  موضوع این وبلاگ تغییرات گسترده‌ای است که توافق اخیر آمریکا و روسیه در ژنو به همراه آورده،   و واکنش محافل به این تغییرات.   این تحولات که همزمان با سفر والری گراسیموف به آنکارا،   به انحصار ارتش ناتو بر ترکیه نیز پایان داد،  در پی تعطیلی پایگاه لیبرتی و برکناری بزسرگلة مفتی‌های عربستان،   پایه و اساس محفل کودتای زوج «خامنه‌ای ـ موسوی» را به لرزه درآورد.    طی 35 سال اخیر مفتی عربستان با تکفیر ایرانیان،  ‌ علوفة حکومت زال‌ممد را تأمین می‌کرد،  و پایگاه لیبرتی هم ابزار مظلوم‌نمائی دارودستة‌ رجوی و عربده‌جوئی حکومت اوباش جمکران شده بود.  و البته این نمایشات «سیاسی ـ عقیدتی» فقط به دلیل حضور انحصاری ارتش ناتو در ترکیه می‌توانست به روی صحنه برود.               

همانطور که شاهد بودیم،   در تاریخ 9 سپتامبر سالجاری،  ‌ وزرای امور خارجه روسیه و آمریکا در ژنو به یک توافق 5 ماده‌ای در مورد سوریه دست یافتند،   و پس از اهداء پیتزا و ودکا به خبرنگاران،   یادآور شدند که جزئیات توافق ژنو محرمانه باقی خواهد ماند.   پس از انتشار خبر این «توافق»،   هیلاری کلینتون در مراسم 11 سپتامبر غش کرد؛   «حجاب» به نمایش مد نیویورک راه یافت؛   خبر «سوپر مهم» حاجی شدن هیزاکسلنسی شاریکوف،  سفیر کبیر انگلستان در عربستان نیز منتشر شد!

ایشان که اکنون 60 امین بهار زندگی پرافتخار  ـ  افتخار خدمت در وزارت امور خارجة  بریتانیا ـ  را می‌گذرانند،  در آغاز آشوب‌های بهار عرب به دین اسلام مشرف شدند و پس از توافق «روسیه ـ آمریکا»،  دست در دست کشتزار مسلمه‌شان مراسم «توحش» حج را بجای آوردند و ثابت کردند که وزارت امور خارجة انگلستان طبق معمول به سنت خشونت و تجاوز «یکتاپرستان» احترام می‌گذارد،‌   و همچنان پیرو راه تخریب «ابراهیم» است.   البته حمایت حاکمیت بریتانیا از خشونت و توحش ادیان ابراهیمی چند سده سابقه دارد،   و ردپای این سیاست انسان‌ستیز را در سراسر مناطق نفوذ استعمار انگلستان،   به ویژه در عراق،  مصر و  ایران،   مراکز تمدن «غیرسامی» که بر اروپای مسیحی «تقدم تاریخی» دارند،   به صراحت مشاهده می‌کنیم.   پیشتر در این مورد به تفصیل توضیح داده‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نیست،   فقط بگوئیم دلیل نفرت نژادپرستان غرب از تمدن‌های «غیرسامی» این است که در لجنزار دهکدة یکدست جهانی نمی‌توان این تمدن‌ها را در مسیر بهره‌وری آتلانتیسم جنایتکار به این سادگی‌ها «حل» کرد!

به  عنوان نمونه،  جهان‌بینی اقوام ایرانی که در شاهنامة فردوسی انعکاس یافته،‌  هرگز نمی‌تواند با نفرت‌فروشی ادیان ابراهیمی هماهنگ شود.   و برخلاف تبلیغات رسانه‌های غرب،‌ این نفرت‌فروشی به هیچ عنوان به دین اسلام محدود نمی‌ماند؛   توحش یهودی‌ات و مسیحی‌ات از توحش اسلام هیچ کم ندارد.   وجه مشترک این سه پایة توحش و تحجر، ضدیت با روابط حقوقی معاصر ـ  انسان‌محور ـ  است.   عشق یک‌سویة واتیکانی،  همانقدر مخرب و انسان‌ستیز است که نفرت آخوند یهودی و مسلمان.   گفتگوی سرشار از توحش مفتی عربستان و مقامات جمکرانی را که فراموش نکرده‌ایم!  

اینان با تمرکز بر بی‌بی‌گوزک‌های‌شان،‌   به مخالفان‌ برچسب «کافر» می‌زنند،   تا جنایت را «به نام خدا» توجیه کنند.   بله،‌  برخلاف مجموعه ترهاتی که بی‌بی‌سی تحت عنوان «نامه‌ای از لندن» به خورد مخاطب می‌دهد،   خداوند ادیان ابراهیمی،   به گواهی بی‌بی‌گوزک‌های تورات و انجیل و قرآن،  همیشه تشنة خون بوده،  ‌هست،  و خواهد بود.   و به همین دلیل پیروان‌اش در وحشی‌گری گوی سبقت از یکدیگر می‌ربایند.   کافی است به اخراج یهودیان از انگلستان در قرن سیزدهم،  قتل‌عام پروتستان‌ها در فرانسه،   تصفیة آلمان و فرانسه ویشی‌ست از یهودیان و کولی‌ها و ... و معلولین نیم‌نگاهی بیاندازیم،   تا دریابیم تمرکز نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا بر شخص ولادیمیر پوتین،   همچون تمرکز بی‌بی‌سی و رادیوفردا بر شخص شاپور بختیار،  بازتابی است از الهامات و مطالبات لجنزار «احترام به ادیان.»   و ویژگی این لجنزار چیزی نیست جز شیطان‌سازی و مسئولیت‌گریزی.

به عنوان نمونه پس از نشست گروه 20 در هانگ‌ژو،   معلوم شد «علت» تجاوز نظامی آمریکا و انگلستان به کشور عراق،   «‌اطلاعات نادرست» سرویس‌های امنیتی فرانسه بوده:

«[...] در حالی که سرویس های اطلاعاتی غربی ناامیدانه در حال جستجو برای یافتن مدارکی در زمینه سلاح های کشتار جمعی بغداد بودند، سرویس اطلاعات خارجی فرانسه به سیا اطلاع داد[...]»
منبع: ‌ بی‌بی‌سی،   مورخ 11 سپتامبر 2016

بله،  دیدید چه شد؟  آمریکا و انگلستان خودشان سرویس اطلاعاتی نداشتند،   از «اطلاعات» سرویس‌های فرانسه استفاده ‌کردند و...و این اطلاعات هم «نادرست» از کار درآمد!   حال این پرسش مطرح می‌شود که چرا بوق‌های آتلانتیسم،   برای یافتن این بهانة ابلهانه،  13 سال وقت گذاشته‌اند؟!   برای پاسخ به این پرسش باید ببینیم چرا نمایندگان مجلس عوام بریتانیا 5 سال وقت گذاشتند تا بفهمند،   حمله نظامی به لیبی «درست» نبوده؛   یا اینکه چرا دیویدکامرون،   همزمان با آغاز آتش بس سوریه،   هول‌هولکی استعفا داده و می‌گوید از سیاست کناره‌گیری می‌کند!  ‌ از همه مهم‌تر اینکه چرا وزرای امورخارجه آلمان و فرانسه،   بیش از یک‌سال وقت گذاشتند تا بفهمند دولت اوکراین هم موظف است مفاد «توافق مینسک» را اجرا کند؟!   بله،  با جستجوی پاسخ برای این پرسش‌ها،   در کنار تحلیل حزب توده از شاپور بختیار،   و زوزه‌های باراک اوباما و حزب دمکرات بر علیه روسیه و همچنین تحولات اخیر عراق و لیبی و عربستان و خصوصاً رسوائی «وادا» ـ  سازمان به اصطلاح جهانی مبارزه با دوپینگ ـ  تاحدودی به ابعاد گستردة 5 مادة محرمانة «توافق ژنو» نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم.   

از «وادا» شروع کنیم که در سال 1999 درکانادا پایه‌ریزی شد تا در سراسر جهان با دوپینگ «مبارزه» کند.   ویکی‌پدیا می‌گوید،   شعار این سازمان «درست ورزش کنید» بوده.   در راستای همین شعار عوام‌فریب،   شاهد تساهل و تسامح و گاه کوری سازمان کذا در مورد دوپینگ ورزشکاران حوزة آتلانتیسم هستیم،   و طی مسابقات المپیک ریو این روابط «ابراهیمی» به اوج خود رسید.   وارد جزئیات نمی‌شویم،   فقط بگوئیم در المپیک «ریو»، خشونت و حماقت و سیاست ـ   هر آنچه با ورزش و ورزشکاری در تضاد آشکار قرار می‌گیرد ـ  به اوج خود رسید!   مسئولان المپیک به لات‌بازی ورزشکارانی که از دست دادن با حریف اسرائیلی یا روسی،  خودداری کردند،   هیچ واکنشی نشان ندادند؛   از تبلیغ اسلام و چادرسیا در مراسم المپیک استقبال نمودند،  و ... و نهایت امر تیم پارالمپیک روسیه را از شرکت در مسابقات محروم کردند.   اینچنین بودکه در جدول رده‌بندی مدال‌ها،  لوطی،  یعنی آمریکا شاگرد اول شد و عنترش بریتانیا هم شاگرد دوم!   ولی از آنجا که دوران جنگ سرد به پایان رسیده،   این پیروزی‌های «چشمگیر» پس از توافق ژنو،  ‌ تبدیل شد به رسوائی فراگیر!

جریان از این قرار بود که سایت «وادا» توسط گروه «فنسی بیر» هک شد و مدارک و اسنادی که نشان می‌داد،   سازمان کذا دوپینگ ورزشکاران طویلة‌ «برتری‌طلبان» را نادیده گرفته در شبکة مجازی انتشار یافت.   در واکنش به این رسوائی،   یک سوپرمارکت «دروغ و توجیه» هم توسط آتلانتیسم افتتاح شد تا نه تنها «درست» ورزش کنیم که،   «افکار عمومی» را نیز به مسیر «درست» هدایت کنیم.   به عنوان نمونه سوپر مارکت دروغ ادعا کرد که،  اگر آزمایش دوپینگ ژیمناست 14 سالة‌آمریکائی مثبت بوده،  به دلیل مشکل فشارخون وی بوده،   و دکتر برای‌اش داروهائی تجویز فرموده که از قضای روزگار انرژی‌زا هم بوده‌اند!  بله،   وقاحت و دریدگی طویلة مشروعه از آسمان سرچشمه نگرفته؛   ریشه در توحش ادیان ابراهیمی دارد!   ورزشکاران معلول حق ندارند مشکل جسمانی داشته باشند ولی یک ورزشکار غیرمعلول و 14 ساله مشکل فشار خون دارد و دوپینگ‌اش «مجاز» است!   و به دلیل همین «فشار خون» است که شیپورهای تبلیغاتی لندن و واشنگتن به «دین مبین»،  و به ویژه به پرسوناژ موهوم ابراهیم اینهمه ارادت دارند،   و برای عادی‌سازی خشونت و تخریب ایران و ایرانی ـ  به ارزش گذاشتن آخوند ـ   هیچ فرصتی را از دست نمی‌دهند.  

کافی است به «‌سفرة پنج‌تن سازمان سیا» در رادیوفردا،  و یا تبلیغات ایران‌ستیز بی‌بی‌سی از قماش «پرگار،  نامه‌ای از لندن،  به عبارت دیگر و...» نیم‌نگاهی بیاندازیم.   محور اصلی تمامی این تبلیغات «نفی‌لائیسیته و سرکوب جامعة ‌مختلط» است.   اگر بی‌بی‌سی این تبلیغات را در یک نظام دمکراتیک پخش کند،   ریاست محترم‌اش باید پاسخگوی تبلیغ فاشیسم باشد!  در نتیجه بی‌بی‌سی این چرندیات آخوندنواز را به زبان فارسی و از زبان «ایرانی‌نمایان» پخش می‌کند.    

در همین راستا،  سفرة پنج‌تن سیا،   زبان فارسی را از «زبان فردوسی»،   به «زبان سعدی» تبدیل می‌کند،  ‌ بدون آنکه در نظر بیاورد که «زبان سعدی»،   خود میراث‌دار زبان فردوسی است.  خلاصه عشق در هر حال غیرمنطقی ـ  کور ـ  است،   ولی زمانیکه عشق «محفلی» و ایدئولوژیک از کار درآ‌ید،   مثل عشق شیخ مسعود بهنود،   خرکی و مضحک هم می‌شود و خودفروختگی عاشق را برملا می‌کند.   در واقع شیخ مسعود به این دلیل از زبان فردوسی نفرت دارد که،  در شاهنامة فردوسی «میهن‌دوستی و عشق و خرد و راستگوئی» به ارزش گذاشته شده،   و اثری از ستایش دین اسلام و دروغ و تجاوز و برده‌داری در آن به چشم نمی‌خورد.   همچنین در شاهنامه،   با پرسوناژ سیاووش برخورد می‌کنیم.   سیاووش شاهزاده است؛‌   ولی شاهزاده‌ای که در خدمت «قدرت» نیست!  سیاووش مسئولیت‌پذیر،  ‌راستگو و درست‌کار است و کورکورانه از «پدر» اطاعت و تقلید نمی‌کند.  به همین دلیل علیرغم خواست پدر،   ‌برای نشکستن پیمان صلحی که با «دشمن ایران زمین» بسته،‌  از تاج و تخت چشم می‌پوشد.   و این یکی از مهم‌ترین مشکلاتی است که اعضای طویلة مشروعه با شاهنامة فردوسی دارند!   یک شاهزادة میهن‌دوست می‌بینند که انسانی‌ات و راستی را قربانی «قدرت» و یکجانبه‌گرائی نمی‌کند.  پرسوناژ کیکاووس،  پادشاه ایران زمین و پدر سیاووش را می‌بینند که علیرغم سبک‌سری و حماقت،   برخلاف احمد شاملو که به صراحت خود را مالک فرزنداش می‌‌شمرد ـ   وبلاگ نفت و خاملو ـ     چنین حقی برای خود قائل نمی‌شود.   می‌بینیم که حتی پرسوناژهای بی‌خرد در شاهنامه نیز از شعارسرایان‌ خلقی و خاکی و مدعیان «روشنفکری» نگرشی انسانی‌تر دارند.   دلیل هم روشن است؛‌   جهان‌بینی اقوام ایرانی که در شاهنامة فردوسی انعکاس یافته،   با نگرش «قبیله‌ای» اقوام سامی در تضاد آشکار قرار گرفته.     

اقوام سامی یک «پدر آسمانی» و نفرت‌فروش دارند،  که مثل هیتلر و روح‌الله خمینی دشمن زندگی و تشنة جنگ و جنایت و خشونت است.   و در نخستین جمعة‌ پس از توافق آمریکا و روسیه در ژنو،   سایت بی‌بی‌سی هولهولکی این «‌پدر وحشی و آسمانی» را بجای «پدر همة‌ انسان‌ها» نشاند،   و با ردیف کردن اسامی هنرمندان و فلاسفه و شعرای بلندآوازة تاریخ بشر و اشاره به تک بیت معروف مولوی ـ   پای استدلالیان چوبی بود ـ  تلاش کرد «استدلال منطقی» را با «استدلال» در چارچوب نگرش عرفانی در ترادف قرار دهد،  باشد تا هرگونه تردید و پرسش و تفکر را نفی کند:

«[...]‌ صوفیانی مثل «مولانا رومی» که «پای استدلالیان» را [...] «بی‌تمکین» می‌خوانند،  عقل را «فضول» و مانع وصول عاشق به معشوق حقیقی (خدا) می‌دانند[...] همین صوفی مسلک‌های متدیّن [...] با توکّل بی‌حدّشان به «دل»[...]‌ از «عقل» که جای آن،  در وجود جسمانی انسان[...] است،  رو گردانده [...] ‌و حتّی با آن به دشمنی و جنگ برخاسته‌اند[...] ‌چون [...] «عقل» فضول است، سؤال می‌کند[...] شکّ می‌کند، گمراه می‌کند[...]»
منبع:  ‌بی‌بی‌سی،   مورخ 25 شهریورماه سالجاری

بله،  می‌بینیم که طرح پرسش،  باعث «گمراهی» می‌شود!  به عبارت دیگر وقتی پرسشی مطرح می‌کنید،   معلوم  است که از راه «راست و درست»گوسفندی الله و یهوه و کدخدای جهانی خارج شده‌اید و نظم دهکدة جهانی را تهدید می‌کنید!   به ویژه اگر در این «ایام مبارک» که شاهد تلسکوپاژ المپیک و ‌میعاد 11 سپتامبر و آتش‌بس سوریه و توافق 5 ماده‌ای روسیه و آمریکا و جشن ابراهیمی «قتل‌عام گوسفندان» هستیم،   اگر سئوال‌کنید «چرا حجاب به نمایش مد نیویورک راه یافته؛   چرا یونسکو در آلمان تبلیغ روسری می‌کند؛   چرا به سوی سفارت روسیه در کی‌یف کوکتل مولوتوف پرتاب می‌شود؛   چرا در آستانة نشست غیرمتعهدها، پادگان نظامی هند در کشمیر مورد تهاجم تروریست‌ها قرار می‌گیرد؛   چرا پس از ابراز لطف نیویورک تایمز به مم‌جواد ظریف،   اوباش جمکران برای تبدیل مکه به مرکز ایران شعار می‌دهند؛  و ... و چرا انفجارهای اخیر نیویورک مانند انفجار ماراتون بوستون به دیگ زودپز مرتبط شده،   ساکنان دهکدة جهانی را که همه بندة حق هستند،  «گمراه» می‌کنید و آرامش حیوانی «بهشت کلاسیک» را از آنان سلب می‌کنید.   در نتیجه،   آتلانتیسم دیگر نمی‌تواند مطالبات محفلی‌اش را به حساب «خدای درونی» بگذارد؛   قدرت پویای تفکر را با «عقل خداداد» در ترادف قرار دهد و رفتار غریزی و یکجانبه‌گرائی را توجیه کند:

«[...]من بندۀ حقّ نتوانسته‌ام به شکّ نیفتم و سؤال نکنم و به «عقل» خداداد متوسّل نشوم[...] فقط در مورد جانورهای دیگر که از قوّۀ «تفکّر» و «تعقّل» برخوردار نشده‌اند، می‌توانیم بگوییم که به جای «عقل»،  مجموعۀ «غریزه»های طبیعی راهنمای آن‌هاست، که راهنمایی است بی‌فکر و بی‌خطا و بی‌گناه در حیات طبیعی همۀ جانورها،  از جمله انسان[...]»
همان منبع

همچنانکه می‌بینیم این بندة حق نیز مانند همة بندگان دیگر انسان‌ستیز است؛   با یک چرخش قلم سه واژة فکر و خطا و گناه را با یکدیگر در ترادف قرار می‌دهد،   تا دامنة ابهام را برای مخاطب تا حد امکان گسترش دهد.   و وقتی مخاطب را در اعماق ابهام فرو برد،‌  پیام اصلی پروپاگاند محفل احترام به ادیان،  یعنی عدم پاسخگوئی در برابر قوانین حقوقی انسان‌محور را بازنشخوار می‌کند:              

«[...] شاید روا باشدکه «دل» [...] را با «عقل» [...] به مقایسه نگیریم،   و فاصلۀ خود و خدا را، که هرگز از عرش تا زمین نبوده [...]‌ از میان برداریم،   و به جای «خدای بالا سر»،  جوابگوی «خدای توی سر» باشیم تا «انسانیت» را به کمال برسانیم[...]»
همان منبع

اشکال «بندة حق»،   مانند دیگر انواع فاشیست‌جماعت این است که می‌پندارد،  با کوفتن بر طبل «انسانیت»،   می‌تواند انسان‌ستیزی و خشونت‌طلبی و ضدیت‌اش را با اجتماع پنهان دارد.   ولی اگر کسی به انسانی‌ات پایبند است،   مسلماً باید از این نکتة پیش‌پاافتاده نیز آگاه باشد که انسان و انسانی‌ات «پویا» است و به «کمال رسیدن» هر پدیدة پویا به مفهوم «سکون و ایستائی و مرگ» آن است!   به عبارت دیگر،   «بندة حق» در این «ایام مبارک» که چندین و چند توسری جانانه در عراق و سوریه و لیبی نثار«کدخدا» شده،   و به ویژه در 75مین سالگرد فرار پرافتخار پهلوی اول ـ  25 شهریور 1320 ـ  برای انسانی‌ات آرزوی مرگ دارد و خواهان بازگشت به عصر طلائی هیتلر و موسولینی است!   

آنروزها که اعلیحضرت رضاشاه کبیر برای حفظ حق مالکیت مرد بر زن و فرزند ـ  پایه و اساس تحجر و توحش ـ  دکان کشف حجاب افتتاح فرمودند تا راه جفتک‌پرانی آخوند مسدود نشود!   بله،   آنروزها گذشت که فروغی زیردم دریده،   کلیات سعدی را «مثله» و یا به قولی «تصحیح» می‌کرد،  تا بر احکام «شرع مبین» منطبق باشد.   البته آن روزها هنوز تروریست با انسان‌محور،  و خلاقیت هنری با «عرصة تکرار» در ترادف قرار نگرفته بود.   آنروزها «قصه‌ها و حکایات» مادربزرگ شیخ مسعود بهنود را با رمان به قیاس نمی‌کشیدند.   خوشبختانه این کمبودهای «فرهنگی» طویلة مشروعه را همین هفته،   شیخ صادق صبا،‌  کاشف آخوند مترقی و لیبرال و حرمسرادار و جنایتکار برطرف کرد!

ایشان برای نشخوار گذشته و بازنویسی تاریخ به میهمانی شیخ مسعود بهنود رفتند و سر سفرة‌ پنج‌تن سازمان سیا،  به قول داش‌مشتی‌ها «لا لنگ هم نون پنیر سبزی خوردند»؛   و ضمن مدح و ستایش شیخ مسعود آخوندپرست،   چند لگد هم نثار فردوسی و شاهنامه و مرحوم «گور ویدال» کردند!   چه اشکالی دارد؛  گورویدال که نمی‌تواند به ادعاهای پوچ شیخ صادق واکنشی نشان دهد!   همانطور که شاپور بختیار هم نمی‌تواند در برابر ترهات‌پراکنی بی‌بی‌سی و رادیوفردا از خود دفاع کند.   بی‌بی‌سی و رادیوفردا،   همچنان که در ابتدای وبلاگ گفتیم پس از شکست کودتای ارتش ناتو در ترکیه،   به یاد شاپور بختیار افتادند و دامنه نشخوارگذشته جهت لجن‌پراکنی به لائیسیته را همزمان گسترش دادند.   از بساط رادیوفردا فاکتور می‌گیریم و می‌رویم به سراغ برنامة «پرگار» در بی‌بی‌سی،   چرا که در این برنامه شاپور بختیار را در حضور سردبیر راه توده محاکمه کردند،   تا در این روزگار تلخ که آمریکا ناچار شده پایگاه لیبرتی و مفتی مفتگوی عربستان،  دو منبع تأمین علوفه جهت تغذیة زوج کودتاچی «خامنه‌ای ـ موسوی» را برچیند،   دستی به سروگوش «مردم» ‌فروشان بکشند!  از اینرو راه توده هم سرمقالة خود را به برنامة بی‌بی‌سی اختصاص داده،   و ضمن ارائة یک تحلیل شکمی از اوضاع ایران در دوران پهلوی دوم،   بدون اینکه به فرار پرافتخار پهلوی دوم و چراغ سبز بلشویک‌های مسکویت به محفل «کارتر ـ برژینسکی» برای کودتای 22 بهمن 57 در ایران اشاره کند،   می‌نویسد،   ارتش از شاپور بختیار حمایت نکرد؛  مردم طرفدار امام بودند؛  شاپور بختیار از امام اطاعت نکرد و سرنگون شد و به پاریس رفت و از این به بعد نمی‌توان از بختیار به عنوان رهبر سیاسی حمایت کرد،  چون او کودتای نوژه را سازمان داد،  و صدام حسین را به جنگ با ایران تشویق کرد:
 
«[...]  طراحی کودتای نوژه و همراهی با صدام حسین و حتی تشویق و همکاری با او ـ  به همراه برخی ژنرال‌های شاه که خود را به بغداد رسانده بودند ـ  برای حمله عراق به ایران.  یعنی دو فاجعه‌ای که اولی خنثی شد،   اما دومی به جنگی ویرانگر تبدیل شد[...]»
منبع:  راه توده،  شمارة 568

از نقش «پرویزـ قاف»،   دلال اسرائیل در لو دادن کودتای نوژه فاکتور می‌گیریم.   این کودتا سازمان یافت،  تا افشا شود و نیروی هوائی ایران را ابتر کند.   به این ترتیب هیچ نیروئی در برابر نیروی هوائی عراق باقی نمی‌ماند،   و از یک‌سو راه برای تخریب زیرساخت‌ها و شهرهای مرزی ایران هموار می‌شد،   و از سوی دیگر حکومت متزلزل و منفور ملایان می‌توانست نارضایتی عمومی از آخوندیسم را تحت‌الشعاع جنگ قرار دهد.  فرض محال که محال نیست؛   فرض کنیم صدام حسین از واشنگتن و مسکو دستور نمی‌گرفت،   و صرفاً به دلیل تشویق یک ایرانی پناهنده،  فرمان تهاجم نظامی به ایران را صادر کرده!   در اینصورت باید ببینیم،  چرا سردبیر نابغة راه توده که ادعا می‌کند شاپور بختیار با حکومت دین مخالف بوده،  کاری کرده که این حکومت تقویت شود؟   بله،   طرح همین یک پرسش برای فروپاشاندن تبلیغات ابله‌فریب طویلة‌ مشروعه کفایت می‌کند.   اگر شاپور بختیار مخالف حکومت آخوند بود،   مسلماً کاری نمی‌کرد که این حکومت تقویت شود.  از سوی دیگر صدام حسین «مستقل» نبود که بتواند برای تهاجم نظامی به این یا آن کشور تصمیم بگیرد و ... و نهایت امر،   بلشویک‌ها هنوز قدرت را به دست داشتند و آمریکا هم علیرغم سیلی‌های سختی که گویا از خمینی دجال دریافت کرده بود،   هنوز پابرجا بود.  و هر چند واشنگتن از عظمت و شوکت حاج روح‌الله در جا خشک شده بود و جیک نمی‌زد،   قلادة صدام حسین را همچنان در دست داشت،    قلادة اسرائیل را هم رها کرده بود تا لبنان را تجزیه کند و زمینه را برای ایجاد «هلال شیعی» مطلوب حزب دمکرات فراهم آورد.   سیاستی که اینک به صورت واژگون و در قالب شعارهای اوباش جمکران برای «تبدیل مکه به مرکز ایران» مطرح می‌شود.   این نوکرصفتی و خشونت‌طلبی ویژگی ذاتی حکومت اسلامی است که طی 38 سال اخیر به صور مختلف بروز کرده و راه توده می‌خواهد با خودشیرینی برای انگلستان،   مزدوری آخوند برای لندن و واشنگتن را به شاپور بختیار منسوب کند،   و همزمان  از خود تصویر کاذب «مخالف خیانت» ارائه دهد:

«[...]‌پس از خنثی شدن کودتای نوژه که حزب توده ایران در آن نقش کلیدی داشت،  ارتش عراق به ایران حمله کرد.   حمله‌ای که بختیار حداقل، مشوق آن بود[...] برای این دوره از حیات آقای بختیار هیچ مدالی به سینه او نصب نمی‌شود که نام "رهبر سیاسی" یا "طرفدار مصدق" و یا "نجات دهنده ایران" و از این نوع القاب و صفات را یدک بکشد.  من آن را خیانت می‌دانم [...]»
همان منبع

اگر حزب توده در لو رفتن کودتای نوژه نقش داشته،   با توجه به اینکه هدف اصلی و غائی از سازمان دادن به این کودتا لو دادن آن جهت خرد کردن نیروی هوائی ایران و وارد کردن عراق به یک جنگ فرسایشی و ایجاد حاشیه امن برای تاخت‌وتاز اسرائیل بوده،   باید بگوئیم حزب کذا بی‌تردید با «پرویزـ  قاف» ـ   پادوی اسرائیل که شب پیش از لو رفتن کودتا،   تهران را به مقصد اروپا ترک کرد ـ  در ارتباط تنگاتنگ بوده.   و مسلماً این ارتباط محفلی همچنان ادامه دارد.  در اینصورت لازم است نشان افتخار «طرفدار مصدق» و نجات‌دهندة اسرائیل را به سینه داس‌الله نصب کنیم.   چرا که شاپور بختیار،  به گواهی عملکردش طی 37 روز،   ثابت کرد که برخلاف محمد مصدق،  در سنگر توحش پوپولیسم نمی‌نشیند و اهل مردم‌فروشی و «همرنگی با جماعت» هم نیست.