عابقوشتایسم!
محاکمة کارل
مارکس، تحریف نگرش نیچه، لگدپرانی به مولوی، همراه
با روضهخوانی برای کودتای 22 بهمن 1357 و مجیزگوئی از نوچة محفل ایرانستیز هویدا
از تراوشات مکتبی است که آن را «عابقوشتایسم» مینامیم و وبلاگ امروز را به این مکتب
نازنازی اختصاص میدهیم، که بخش جمکرانی آتلانتیسم به شمار میرود. دکانی است ضددمکراتیک، مردانه، شیعیمسلک و به ویژه متعهد به کودتای 22 بهمن
1357 که مسقطالرأس آن در سایت رادیوفردا قرار گرفته و پشت دخلاش هم شیخ صادق صبا
نشسته!
بله شیخ صادق
که پیشتر در بنگاه خبرسازی جنتلمنهای نزولخورسیتی به فروش «روشنفکر» دینی و
آخوند مترقی و لیبرال و انواع اوباش ضداجتماعی اهتمام میورزید، در پی
ناکامی کودتای ارتش ناتو در ترکیه، به رادیوفردا آمده و با کمک اسمعیل خوئی، به گسترش ابتذال ـ ضدیت با جامعة معاصر ـ مشغول شده. ولی روند کار همان است که ایشان در بیبیسی به اجرا
میگذاشتند. یعنی شیخ صادق به میهمانی چماقدار یا چپنما میرود
و با کمک میزبان، مطالبات استعماری محافل
افراطی غرب را به مخاطب حقنه میکند. محور اصلی این مطالبات همچنانکه در وبلاگهای
پیشین نیز به کرات گفتهایم ضدیت با لائیسیته، یعنی جامعة انسانی ـ جامعة مختلط ـ
و خصوصاً حقوق برابر انسانهاست.
پیش از شکست
کودتای سایمون گس در ایران، کودتائی که
اوباش آن را «جنبشسبز» میخوانند، شاهد
بودیم که همین مطالبات در سایتهای خبرسازی آتلانتیسم با توسل به آخوند منتظری و
حاجفرج دباغ و پاسدار اکبر مطرح میشد.
ولی اینک که کودتای ترکیه هم ناکام مانده،
بوقهای آتلانتیسم، فایل
صوتی آخوند منتظری را به عنوان تکهاستخوانی دندانگیر برای جمکرانیان و هواداران
برونمرزیشان پرتاب کردند، باشد تا
اینان با کاروان خردجال و جنگزرگری و «مشق سیا»، دو قطبیکاذب مطلوب آتلانتیسم ـ تمرکز بر
«نکوهش» و یا «ستایش» آخوند ـ را ایجاد
نمایند، و از این مسیر برای احکام توحش
فقه شیعه که تحت عنوان «قانون اساسی» به ملت ایران تحمیل شده، در مقام یک میراث گرانسنگ «حقوقی» بازاریابی کنند. جالب
اینکه در آمریکا نیز همین روند را شاهدیم!
کاندیداهای دو
حزب ابدمدت ینگهدنیا، اینک بر «داعش» متمرکز شدهاند، و در این راستا سربازگیری و تأمین هزینه جهت
اشاعة تروریسم را عادی جلوه میدهند. از یکسو دونالدترامپ، تأمین هزینه برای داعش را به حساب اوباما و
هیلاری کلینتون مینویسد، و از سوی
دیگر، هیلاری کلینتون ترامپ را به عضوگیری برای داعش
متهم مینماید. به این ترتیب کار بجائی میرسد
که، آمریکائیها به هرکس رأی دهند تفاوتی
نداشته باشد؛ رئیس جمهورشان طرفدار داعش خواهد بود و برای این
جریان تروریستی تسهیلات لازم را فراهم خواهد آورد! البته رئیسجمهور آمریکا، در عمل با توافق «محافل» انتخاب میشود، نه با
«رأی مردم!» ولی تأسفآورتر اینکه محافل کذا این روز و
روزگار دیگر نیازی به حفظ ظاهر هم نمیبینند؛
رسماً دو طرفدار داعش را برای رقابت با یکدیگر به میدان آوردهاند. مسلم بدانیم شوتوپرتها هم برای رأی دادن به
رئیسجمهور آینده صف خواهند کشید، و مراسم «تف سربالای جمعی» ویراست یانکی را به
مورد اجرا خواهند گذارد. در هر حال،
با توجه به شکست کودتای یانکیها
در ترکیه، نتیجة انتخابات نوامبر آینده هر چه باشد، رئیسجمهور آتی با شکست و ناکامی پای به کاخ
سفید میگذارد؛ برنامههایاش نیز هر چه
باشد، هیچ اهمیتی ندارد. وعدهها بازتاب واقعیات جهانی است، نه گپ و گفتگوی تلویزیونی. مگر
وعدههای باراک اوباما به مردم آمریکا تحقق یافت، که اینک بعضیها به برنامههای ترامپ و کلینتون
چسبیدهاند؟!
همانطور که
شاهد بودیم «خدمات» اوباما فقط شامل حال محافل ضدلائیسیته شد، که طی
سدة اخیر از تروریسم «اسلام سیاسی» ـ در
ایران این تروریسم نتیجة عمل محفل شیخوشاه است ـ
حمایت کردهاند. و انتشار فایل صوتی آخوند منتظری، نامهنگاری
اعلیحضرت و ... و به ویژه حضور شیخ صادق صبا در میهمانی اسمعیل خوئی در راستای
مطالبات همین محافل متجاوز تنظیم شده.
همچنانکه شاهد
بودیم دکان «فایل صوتی» کذا، شیخ کودتاچی و ضدبشر را در جایگاه «ضداستبداد»
نشاند، و تلاش بر این متمرکز شد تا در احکام توحش
«مشروعه» و مطالبات برتریطلبانة شیعیمسلکان رد پای «حمایت از حقوق انسانها» نیز
رویت شود! از همه مهمتر،
موسوی و زهراخانوم نیز با این فایل
از پستوی بیبیسی بیرون پریدند، و بازار «پشک در ویترین» که تا حدودی کساد شده
بود از نو رونق گرفت. همزمان با این عملیات «قهرمانانه» نامة اعلیحضرت
نیز در ظاهر امر ـ چرا که واقعیت این بساط
فاقد اهمیت است ـ به آزادی یکی از مدافعان
جنبش سایمون گس از زندان بلاد موسولینی منجر شد.
این «زندانی» که در ایران طرفدار جنبش «سر» سایمن گس بود و پس از ناکامی
کودتا راهی فرنگ شده و در کنار اعلیحضرت نشسته،
همچنانکه شاهدیم، هم ادعای طرفداری از دمکراسی دارد و هم حامی کودتای
نظامیان ارتش ناتو در ترکیه است! به عبارت دیگر،
این پرسوناژ رسانهای میان کودتا و «روند حقوقی» به هیچ عنوان تفاوتی
نمیبیند! و دقیقاً به همین دلیل است که از دکان خمینیپرستی
میرحسین موسوی جلاد به دامان شاه «مشروعهپناه» میانبر زده. ایشان برای عوامالناس شعار میدهند، که «مخالفت با رضاپهلوی، دلیل جمهوریخواهی نیست!» بله، تا حدودی درست هم میگوید، چرا که، نفی یک پدیده به هیچ عنوان به معنای تأئید پدیدهای
دیگر نخواهد بود. ولی فراموش نکنیم که طرفداری از «شاه مشروعه»، به صراحت ضدیت آشکار با دمکراسی است؛ تردیدی وجود ندارد!
در هر حال، این قماش
افراد، همچون گروه رجوی، دو جزء
محفل کودتائی شیخوشاه شیعی را به یکدیگر مرتبط میکنند، و «عابقوشت»
پارتی اسمعیل خوئی نیز به همین مناسبت سازمان یافته. شیخ
صادق ابتدا اسمعیل خوئی ـ به اختصار «ا.خ»
ـ را به مخاطب معرفی میکند و حسابی باد
در بادباناش میاندازد. سپس از او میپرسد چه کسانی را به میهمانی دعوت
کرده، و چه برنامهای برایشان در نظر گرفته. جناب «اخ»
پاسخ میدهد، 5 نفر ـ مارکس و نیچه،
مولوی، امیر پرویز پویان و ابراهیم
گلستان ـ را دعوت کرده و میخواهد برایشان سمفونی
«نینوا» پخش کند:
«[...] اگر
قرار باشد فقط یکی را برگزینام نینوای حسینجان علیزاده خواهد بود برای اینکه
نخستین سمفونی است که پس از انقلاب آفریده شده و در آن به گونهای، به گونهای بسیار رسا، درد و
رنجی را که همه ایرانیان از شکست انقلاب حس میکنند به زیباترین صورتی که در موسیقی
ممکن است بیان کرده[...]»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 12 اوت 2016
بله، اسمعیل
خوئی که دست در دست سازمان سیا اینبار میزبان «پنج تن» شده، کشف کرده که سمفونی نینوا، ساختة «حسینجان»، درد و
رنجی را بازتاب میدهد که «همة ایرانیان» از شکست انقلاب ـ مقصودشان باید همان کودتای 22 بهمن 1357 باشد ـ احساس میکنند! به نظر میرسد که «شاعر» لندننشین،
علیرغم قریب چهار دهه دوری از میهن، از احساسات قلبی «همة ایرانیان» بخوبی آگاه است، و از
قضای روزگار این احساس را با «نینوا» و «حسینجان» هم مرتبط میداند. خلاصه
بگوئیم، در برنامة شیخ صادق رایحة تعفن شیعیمسلکی و
دکان کربلائی «پنجتن» و نوحه و زوزه سخت مشام را میآزارد، خصوصاً که «درد و رنج» همه ایرانیان به «رنج»
آنحضرت در صحرای کربلا و مصائب 5 تن نیز وصله میشود. ولی اشتباه نکنیم، این تازه اول کار است!
در گام بعد، تهاجم اسمعیل خوئی به مولوی ـ شاعر و عارف سنی مذهب ـ و نیچه و مارکس آغاز میشود. خوئی تلویحاً چنین میگوید که مارکس به بشریت
خیانت کرده، و اگر «سکوت» اختیار میکرد بهتر میبود:
«[...] اگر
مارکس قانونهای تکامل تاریخی را کشف میکرد،
ولی بیان نمیکرد، شاید که به سود انسانیت میبود [...]»
همان منبع
بله، اگر یاوه گوئی حاج اسمال را یک مرحله منطقی به
پیش رانیم میتوان گفت؛ شاید، اگر نیوتن هم زیر درخت از افتادن سیب بر زمین سر
در جیب تفکر فرو نمیبرد، و حرفی نمیزد، «سکوت» وی به سود «انسانیات» تمام میشد! البته مقصود
حاجآقا همان انسانیات مطلوب محفل «احترام به ادیان» باید باشد. همان
محفل گوسفندپرور که با آزادی بیان و تفکر و تخیل فردی سرستیز دارد. خلاصه باید
دید انسانیت را در کدام چارچوب «تعریف» میکنیم. در هر حال، آیا یک
متفکر «رسانهای» میتواند به خود حق دهد که با چنین نگرش آخوندی و قضا و قدری با مسیر رشد تفکر فلسفی، علمی و اجتماعی برخورد نماید؟ پاسخ مسلماً منفی است! این قماش برخورد فقط نشان از دریدهگوئی و
مرزشکنی است! خلاصه بگوئیم، میزان درک و آگاهی خوئی را بر ملا میکند، نه صرفاً از نظریات مارکس، که به طور کلی از تفکر. ولی آنچه
در این مقطع اهمیت پیدا میکند، نه شناخت
ابتدائی یک «شاعر» از یک فیلسوف، که تهاجم
یک «شعارسرای» جمکرانی به یکی از مهمترین متفکران دوران مدرنیته است. فراموش نکردهایم که خوئی و امثال وی پشت سر
روحالله خمینی ایستادند، و هر چند ادعای
برخورداری از «نگرشی علمی» به رخدادهای تاریخی داشتند جز نعلین آخوند هیچ نمیدیدند.
خوئی در
میهمانیاش یکی از متفکران مدرنیته را مورد تهاجم قرار میدهد، که از قضای روزگار، بنیانگزار نگرش علمی به رخدادهای تاریخی و
اجتماعی است. نگرشی که پیش از وی اصولاً
وجود خارجی نداشته. متفکری که قدرت مخرب
«دین» را میشناسد، و با به زیر سئوال
بردن رنگولعاب بومی، مذهبی، قبیلهای و ... با دکان فاشیسم و بساط نفرتفروشی و روضه و
زوزة «حسین در کربلا» در تضاد آشکار قرار گرفته.
در واقع مارکس، به «عابگقوشت»
پارتی دعوت شده، تا حاج اسمال بتوانند در حضور شیخ صادق و آورام
گلستان، نوچة محفل امیرعباس هویدا، به قول لاتها «توی دهنش بزنند!» باری محفل «نه شرقی، نه غربی» ساکن لندن، پس از
اینکه حساب کارل مارکس را رسید، و خیانتاش را به اثبات رساند، میرود
به سراغ «نیچه»، یکی دیگر از متفکران
عمدة مدرنیته.
نیچه با الهام از فلسفة «پارمنید»، مرگ
خداوند یکتا و جاودان و ناپیدای فلسفة کلاسیک را نوید میدهد. نیچه میگوید،
هر چه زنده است، وجود
دارد و هر آنچه وجود دارد، در حال تغییر و حرکت است. در
نتیجه، خداوند تغییرناپذیری که فلسفة
کلاسیک بر موجودیتاش صحه میگذارد، خداوندی است مرده چرا که تغییری در او به وجود
نمیآید. نیچه به این ترتیب، با رد یگانگی
و جاودانگی، بر سلطة تاریخیای که حتی
سالها بعد یکتاگرائی هگلی نیز به آن مفتخر بود،
نقطه پایان میگذارد. خداوند مدرنیته، یکتا نیست،
زمینی، پدیدار
و متکثر و متغیر است؛ آتشی است که به آب و باد و خاک تبدیل میشود. در
نگرش نیچه، شاهد مرگ خداوند ادیان ابراهیمی در اروپا هستیم. نیچه
در عرصة زبان نیز با اسطوره دیونیزوس، خداوند شراب و شادیها، زبان خشک و بیروح الهیت
کلاسیک را از سریر قدرت به زیر میافکند، و ... ولی برداشت میزبان شیخ صادق صبا از نیچه
بسیار «مفرح» است.
اسمعیل خوئی نگرش نیچه را با مطلقگرائی اسطورهفروشان
آتلانتیست در ترادف قرار میدهد، و عرصههای «ارزشی» و فرهنگستیز را به «فرهنگ»
تزریق میکند، تا نیچه را در جایگاه
«پیشگو» بنشاند، و استقرار حکومت اسلامی و ایجاد داعش را هم به
حساب روند طبیعی تاریخ بنویسد! اینهمه تا
به هر ترتیب ممکن از آتلانتیسم و سیاستهای جهانی واشنگتن در خاورمیانه، هر چند با زبان الکن خاله زنکی و با استدلالی
چوبینپای سلب مسئولیت کرده باشد:
«[...] نیچه کشف کرد که [...] ارزشهای فرهنگی انسان در
طول تاریخ زاده میشوند [...] از بین میروند و ارزشهای دیگری جایشان را میگیرد
[...] این یک برزخ ارزشی است که نام دیگرش نیهیلیسم است [...] نیچه نیهیلیسم دوران
کنونی را به راستی پیشبینی کرد[...] نیهیلیسمی که [...] خونریزترین و وحشتانگیزترین
نمودش هم همین داعش است و پیش از آن هم جمهوری اسلامی خودمان[...]»
همان منبع
اگر مشتی ملای نوقلم هر گونه برخورد عینی با پدیدههای
فرهنگی را به قول خودشان «نیهیلیسم» میخوانند،
«تردید» فلسفی در جاودانگی آدابورسوم و باورها که در تبلیغات محافل سلطهطلب
«فرهنگ» نام گرفته، یک بُرد بزرگ برای جامعة
متمدن بوده، نه یک برزخ «ارزشی!» آنان که مرتباً بر طبل «ارزش، ارزش» میکوبند ـ این مسئله بیشتر در ادبیات آخوند و داسالله
دیده میشود ـ چنین وانمود میکنند که
گوئی پدیدهای به نام «ارزش غائی و نهائی» نیز میتواند وجود داشته باشد. حال آنکه چنین ارزشی وجود ندارد؛ و زمانشمول بودن ارزشها را جامعة متمدن مدیون
متفکران مدرنیته است. ولی اینکه گسترش یک فاشیسم دینی، سرکوبگر
و وابسته را که از طریق بودجههای «سری» سازمان سیا بر یک منطقه حاکم شده به نگرش فلسفی
نیچه، یا به قول «حاجاسمال»، به
پیشگوئیهای وی منسوب کنیم، از آن حرفهای
خالهزنکی است. حرفهائی که انسان را نهایتاً به ورطهای «هدایت» میکند که حاجاسمال
و شرکاء در آن دستوپا میزنند. خوئی چنین
القاء میکند که نیچه «به درستی» تروریسم اسلام سیاسی را پیشبینی کرده بود، و خلاصه موج خشونت و جنایتی که برای پاسداری از
منافع آتلانتیسم، از طریق گسترش فاشیسم به
راه افتاده، یک حرکت «قابلفهم»
تاریخی، اجتماعی و سیاسی است!
در هر حال، اگر نیچه «به درستی» اینهمه را پیشبینی کرده
بود، شاید همزمان پیشبینی کرده بود که
میهمان دیگر بساط نینوا و کربلا و روضه و زوزه با سمفونی، باید «آورام» گلستان باشد! چرا که آورام گلستان، همانطور که میدانیم از نوچههای محبوب محفل
هویداست؛ و از «روسری» بخوبی پاسداری میکند،
و از این نظر به شیخ بهرام بیضائی و دیگر
اعضای محفل ایرانیستیزان «سازمان یافته» خیلی خیلی نزدیک است. از قضای روزگار شیخ صادق و اسمعیل خوئی و شرکاءشان
نیز سر در همین آخور استعماری دارند، و به
همین دلیل بر شیوة بیان «یکدست» و گوسفندی و «درست» تأکید میکنند، و هنر و
هنرمند را «در خدمت ابهام» میخواهند. اسمعیل خوئی مفتخر است که، «شیوة
نگارش» را از آورام گلستان آموخته:
«شیوة نویسندگی شسته رفته را از اوآموختم [...] آموختم
که در هنر، شعار ما باید [سنتزی باشد] از هنر
برای هنر و هنر برای مردم [...]»
همان منبع
سنتز «هنر
برای هنر، و هنر برای مردم» به این معناست
که خلاقیت و نگرش فردی باید با سلیقة جمع در هم آمیخته شود! از
اینجا نتیجه میگیریم که «هنر» در قاموس «شاعر لندنی» جمکران باید در خدمت «اهداف»
باشد؛ خلاقیت فردی را بازتاب دهد، ولی به سلیقة عوام نیز احترام بگذارد. خلاصه این نوع هنر چیزی نیست جز همان «اسلام
مترقی و دمکراتیک!» به
عبارت دیگر، در عرصة هنر، محفلنشینان مطلقگرا از لندن برای دیگران نسخة
«خودسانسوری» پیچیدهاند. البته سمتگیریها و اهداف علنی محفل کذا یعنی
زنستیزی، نفی فردیات، سرکوب
آزادی بیان و ... شناخته شده است، و برای دستیابی به شناخت کافی از مککارتیسم، هیچ نیازی به مجیزگوئی اسمعیل از ابراهیم نداریم.
چرا که،
در این «میهمانی ابراهیمی» به
صراحت میبینیم هیچ هنرمند و شاعر و متفکری از «جنس مخالف» هم حضور ندارد. حتماً حاجاسمال جامعة مختلط را برنمیتابند!
البته بجز
میهمانان زنده، دیگران، یعنی مولوی و مارکس و نیچه، به عنوان کیسة بوکس «دعوت» شدهاند! آمدهاند تا حاجاسمال آپرکاتهای سنگینشان را
بر چانة یک یک اینان «آزمایش» فرمایند! مولوی،
شاعر و عارف سنی مذهب مورد تهاجم قرار میگیرد؛
متفکران
مدرنیته نیز که به مارکس و نیچه محدود شدهاند ـ چرا که آپارتمان جا نداشته ـ کتکخورشان گویا خیلی ملس است، چراکه
در قید حیات نیستند! در این میهمانی، جائی هم برای فروید و داروین پیشبینی
نشده، و مسلم بدانیم حکمتی دارد! و حکمت دقیقاً همان است که میدانیم. چپنما، همچون چماقدار از فروید وحشت دارد. چرا که
ساختار شخصیتی چپنما به دلیل عدم تکامل نتوانسته از «پدر» ـ نماد قدرت ـ
فاصله بگیرد. به همین دلیل است که
بجای حمایت از آزادی انسانها، چپنما مانند آخوند، وکیل
خودخواندة «مردم» میشود، و به دنبال «خدا»
میگردد. با این تفاوت که خدای چپنما بر
خلاف خدای آخوند، نه در گردوخاک صحرای
عربستان و گندابة مسجد، که بالای یک میز صدمتری نشسته، و اسماش «صدر هیئت رئیسه» است. و همینجا باید بپرسیم به چه دلیل فردی که یک
عمر بر طبل «چپ» میزند، چرا در میهمانیاش استالین و برژنف و کاسیگین
را دعوت نمیکند و گریبان مارکس را گرفته؟
مگر کارل مارکس مارکسیست بود، و از استقرار بلشویسم حمایت کرده بود؟ نه؛ در
تبلیغات سازمان سیا، کارل مارکس با
بلشویسم مسکوویت ترادف یافته و لوتی و عنترهای سازمان کذا هم وظیفه دارند خود را
به مارکس بچسبانند تا متفکر مدرنیته را به لجن سازمان کذا بیالایند. بگذریم
و برویم به سراغ متفکران مدرنیته که به میهمانی کذا دعوت نشدند!
علاوه بر
فروید، داروین هم از میهمانی کربلائی
سازمان سیا محروم شده! البته مشکل
جمکرانیان با داروین این است که امکان دارد داروین آنان را به عنوان حلقة گمشده شناسائی
کرده، فرضیهاش را به اثبات عینی برساند! آنها که آمیزهای از میمون مقلد، و قواد خلیلالله مخرب هستند، بهتر است دور و بر داروین نچرخند؛ برایشان
خطر دارد! حال نگاهی به آبگوشت اسمعیل خوئی بیاندازیم. گوشت
بوقلمون، پاچة خوک و نخودلوبیا که به گفتة
والدة حاج اسمال حتماً «دستتو میخوری!»
اینهمه به همراه ویسکی و ودکا و جین،
با نوای سمفونی «نینوای حسینجان!» خلاصه اگر از رایحة تعفن بوقلمون آبپز جان سالم
به در بردید، مراقب باشید ویسکی و ودکا و
جین را با هم قاطی نکنید که سر از بیمارستانهای سوپر مدرن لندن در میآورید که
بیشتر به مردهشویخانههای قرن نوزدهم شباهت دارد. خلاصه بگوئیم، میهمانی اسمعیل خوئی یک کودتاست در عرصة سنتی و
مدرنیته! کودتائی است بر علیه انسانمحوری مدرنیته، و کودتائی است بر علیه آبگوشت سنتی خودمان! و در میانة این کودتا که به مراتب از کودتای 22
بهمن 57 و همراهی ارتش شاهنشاهی با انقلابیون خونینتر و وحشیانهتر است، شاهد گسترش روابط جاهلمسلکی فرنگی ـ خوردن آبگوشت قلابی با ویسکی و جین ـ در محفل مردانه هستیم. فقط یک روضهخوان کم دارند، که آنهم مسلماً پس از انتخابات ریاست جمهوری
یانکیها سروکلهاش در میهمانی آتی یکی دیگر از نخالههای نخبه و برگزیدة شیخ صادق
صبا پیدا خواهد شد.
<< بازگشت