سه‌شنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۵

برکسیت و ببخشید!




زمانیکه دولت انگلستان به عضویت در اتحادیة اروپا تمایل داشت،  با اعضای این اتحادیه وارد «مذاکره» شد،   ولی همین دولت برای خروج از همین اتحادیه،   «رفراندوم» برگزار می‌کند و نظر «مردم» را می‌پرسد،   چرا؟  چون نئونازی‌ها و افراط‌گرایان چپ،‌  نه تنها در انگلستان،  که در سراسر اروپا،  برطبل تخریب اتحادیه می‌کوبند.   به همین دلیل است که گنده‌آخوند ـ  پاترنوس ـ  برای «خروج از اتحادیه» در کنار تل موهوم «مردم» نشسته و ظاهراً نظرآنان را جویا می‌شود.    از قضای روزگار،   همزمان با برگزاری همین رفراندوم کشکی «پاترنوس»،   که انسان را بی‌اختیار به یاد رفراندوم جمهوری خمینی می‌اندازد،   دونالد ترامپ هم قدم رنجه فرموده و به اسکاتلند می‌آیند،  و نتیجة این «دیدار» فرخنده چیزی نیست جز اینکه اکثر «مردم» انگلستان به خروج از اتحادیه «رأی» می‌دهند!   به این ترتیب،   حاکمیت نژادپرست و برتری‌طلب انگلستان،   برای تخریب اتحادیة اروپا،   رسماً پای در مسیر «پوپولیسم» گذارده.   همان مسیری که لندن پس از جنگ جهانی اول طی کرد و موفق شد،   اتحاد شوروی را ازطریق محور «تهران ـ  برلین» مورد تهاجم قرار دهد.

از اینرو به محض اینکه خبر «رأی مردم» انگلستان به «برکسیت» منتشر شد،   شاهد پارسیدن  وزیردفاع جرمانی به مسکو،  و حمایت زال‌ممد از «ارسال مزدور مسلح» به دیگر کشورها بودیم!   به این ترتیب،   محور سنتی «تهران ـ  برلین» به صورت نمادین بازسازی شده!  از پارس وزیر دفاع آلمان به روسیه فاکتور می‌گیریم،‌  و می‌پردازیم  به دم‌جنبانی علی خامنه‌ای برای اربابان فرنگی‌اش.              

مقام معظم پس از برکسیت ناگهان «مخالف استبداد و خشونت» از آب درآمدند!  اشتباه نکنیم،   زال‌ممد معظم فقط با استبداد و خشونتی که «اربابان غربی‌ا‌ش» در رسانه‌ها نمی‌پسندند،   مخالفت می‌کند!  ‌یعنی «استبداد» پادشاه بحرین،   و خشونت «داعش!»   ولی به طور مثال با استبداد در داخل مرزهای ایران و حتی با «ارسال مزدور مسلح» به کشورهای دیگر هیچ مخالفتی ندارد!

باری با رسمیت یافتن پوپولیسم در انگلستان،   قلادة علی خامنه‌ای را نیز به میمنت و مبارکی گشودند تا دم مفصلی برای ارباب بجنباند.   و باید بگوئیم در این زمینه،  مقام معظم به استادی رسیده‌اند.   خامنه‌ای می‌خواهد وانمود کند که غرب «داعش» را برای رویاروئی با جمکران سازمان داده،   نه برای تثبیت حکومت توحش شیعی‌مسلکان.  و برای اثبات چنین دروغ شاخداری است که دست به واژگون‌نمائی زده:   

«[...]  رهبر جمهوری اسلامی [...]کشورهای غربی را به ایجاد گروه حکومت اسلامی (داعش) برای مقابله جمهوری اسلامی متهم کرد[...]‌»
منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ 6 تیرماه سالجاری 

مقام معظم چاه جمکران پس از این «واژگون نمائی»، دست به کار عادی‌سازی «بسیج مزدور» و تجاوز به خاک دیگرکشورها شده و از متجاوز و مزدور تجلیل می‌کند:

«[...] این موضوع از ماجراهای عجیب و شگفتی‌های تاریخ است که جوانانی از ایران و کشورهای دیگر با ایمان و انگیزه قوی از همسر جوان و کودک خردسال و زندگی راحت خود می‌گذرند و در یک کشور غریب،  در راه خدا مجاهدت می‌کنند و در این مسیر به شهادت می‌رسند[...]‌»
همان منبع

نیازی نیست که بگوئیم این قماش «جوانان» که پای به میدان بازی‌های زال‌ممد گذاشته‌اند،   از قماش همان جوانانی هستند که دهه‌هاست در «افغانستان،  چچنی،  یوگسلاوی،  ... و سوریه» در راه خدا،  یا بهتر بگوئیم در راه اهداف آتلانتیسم می‌جنگند.   در واقع خامنه‌ای زبان به توجیه عملیات تخریبی اربابان غربی‌اش گشوده؛   تعجبی هم ندارد،   هر کجا تروریسم،  به ویژه «اسلام سیاسی» پای بگیرد،  آتلانتیسم نیز همانجاست.   و حداقل طی سدة اخیر،  و پس از کودتای میرپنج،   اسلام سیاسی با صورتک‌های مختلف «شیخ‌و‌شاه» شیعی‌مسلک،  و یا پاسدار و نظامی شیعی‌مسلکی در ایران حکومت می‌کند.  ولی پس از «برکسیت»،   دامنة توحش محفل «شیخ‌وشاه» گسترش بیشتری یافته؛  دیگر به شیعی‌مسلکان محدود نمی‌ماند،   زال‌ممد وکیل مدافع خودخواندة «مردم بحرین» شده:

«[خامنه‌ای ] در بخش دیگری از سخنان خود گفته است که در بحرین "موضوع"،  شیعه و سنی نیست بلکه اصل ماجرا حاکمیت جائرانة یک اقلیت مستکبر خودخواه بر یک اکثریت گسترده است [...]»
همان منبع

بله،  بهتر است همینجا بگوئیم،  اقلیت و اکثریت در قاموس یک فاشیست آدمخوار همان شیعه و سنی است.   جنایتکاری که در رأس یک تشکیلات سرکوبگر استعماری،  دهه‌هاست  ابتدائی‌ترین حقوق انسانی ایرانیان را پایمال کرده،   زمانیکه در مورد بحرین پای اکثریت و اقلیت به میان می‌آورد،  مقصودی جز همان شیعه و سنی ندارد.   برای فاشیست‌ها،  اکثریت و اقلیت فاقد مفهوم حقوقی و پارلمانی معاصر است؛   اینان در گنداب صدراسلام دست وپا می‌زنند.   برای اینان همچون فعلة جنایتکار دستگاه هیتلر بعضی‌ها «اکثریت‌اند» ـ  معمولاً‌ اکثریت هم به دنیا می‌آیند ـ  و برخی دیگر نیز «اقلیت!»  فقط بستگی به این دارد که امثال خامنه‌ای در این هیاهوی «اقلیت و اکثریت» نان‌شان را در کدام منجلاب چونه می‌گیرند. 

ولی فرض محال که محال نیست؛   فرض کنیم خامنه‌ای از فهم و شعور کافی جهت درک واژگان حقوقی معاصر برخوردار است.  اما شیوة برخورد وی با آنچه "موضوع" می‌خواند کاملاً‌ روشن است.  خلاصه بگوئیم،  شخصاً هیچ مخالفتی با «استبداد» ندارد.  خامنه‌ای به این توهم دامن می‌زند که اکثریت جامعة ایران از همان اراذل و اوباشی تشکیل شده که در اطراف وی می لولند،‌   در نتیجه فقط با «استبداد اقلیت» مخالفت می‌کند،   نه با استبداد اکثریت!   با این وجود،  خامنه‌ای و اوباش حکومت اسلامی نیک می‌دانند که اکثریت ملت ایران با آن‌ها نیستند؛  و به همین دلیل است که دست از سرکوب نمی‌شویند.  حال این پرسش مطرح می‌شود که اگر زال‌ممد با حکومت استبدادی جمکران هیچ مشکلی ندارد،   چرا با حکومت «استبدادی» پادشاه بحرین مخالف است؟  پاسخ روشن است؛ در ذهن علیل این موجودات ماقبل‌تاریخ،‌   نوعی استبداد «خوب» وجود دارد که همان استبداد مورد نظر خودشان است.   این همان استبداد «برحق» لات‌های جمکرانی است که به مصداق «نیگا به دست ننه کن،  مثل  ننه غربیله کن» از ننه تقلید می‌کنند و ننه‌شان کسی نیست جز عموسام.   

«ننه آتلانتیست» ـ  آمریکا و فرانسه ـ  به بحرین اعتراض کرده‌‌،   لازم آمده که عنترهای جمکرانی هم به لوطی اقتداء کنند و عربدة مخالفت با «استبداد» سر دهند!  بر اساس آنچه به این عنترها آموخته‌اند،  تهاجم به حریم خصوصی انسان‌ها و ملت‌ها،   دخالت در امور داخلی دیگر کشورها،  و حمایت از انواع روابط یک‌سویه و ضدحقوقی،‌   «حق مسلم» زال‌ممد،  و انقلابیونی است که با دست الهی سازمان سیا و کودتای ارتش شاهنشاهی،  روز 22 بهمن 1357 به پیروزی رسیده‌اند!  این حقی است الهی که توسط «ارباب فکل‌کراواتی تروریسم» به این عنترها اعطاء شده.  بیا و درست‌اش کن؛  خود ارباب اینک در لجنزار پوپولیسم دست‌وپا می‌ز‌ند.  پوپولیسمی که روز 23 ژوئن سالجاری با سناریوی مسخرة «رأی مردم انگلستان» رسمیت هم یافته!  

جالب اینجاست که بوق‌های آتلانتیسم،  بدون استثناء خود را به خریت زده و زبان به ستایش «دمکراسی انگلستان» گشوده‌اند،  و از احترام این دمکراسی به «رأی مردم» چه بی‌بی‌گوزک‌ها که برای خوش‌خیال‌ها و شوت‌وپرت‌ها نمی‌بافند!  فراموش نکرده‌ایم که در دوران تونی بلر برای مخالفت با شرکت ارتش انگلستان در تهاجم به عراق،   2 میلیون نفر،  فقط در لندن تظاهرات کردند!   اگر در انگلستان احترام به افکارعمومی اینهمه اهمیت دارد،  چرا آن روز اهمیت نداشت؟  شاید چون آنروزها افکار عمومی با تروریسم هم‌سوئی نشان نمی‌داد!   ولی همانطور که در وبلاگ «حکومت سگ‌ پائولوف» نیز گفتیم،  حاکمیت جهت تعیین‌تکلیف خود به «رأی مردم» تکیه نمی‌کند؛   نه در انگلستان،  و نه در هیچ کشور دیگری.   بساط «رأی‌ مردم» همان است که بالاتر نیز گفتیم،  زمانیکه می‌خواهند بدون مسئولیت دست به جنایت و تجاوز بزنند،  جنایات‌شان را «خواست مردم» جا می‌زنند.  خصوصاً در حاکمیت نژاد‌پرست و برتری‌طلبی همچون انگلستان که 300 سال است بدون وقفه در سراسر جهان به تاراج و چپاول و جنایت مشغول است،   «آراء عمومی» یعنی کشک!   بوق‌های آتلانتیسم هر چه می‌خواهند بگویند،   رفراندوم «برکسیت» فقط با هدف گسترش دامنة حماقت و خشونت، یعنی تقویت تشکل‌های فاشیست برگزار شد،   و به همین دلیل نیز دونالد ترامپ از «برکسیت» حمایت کرد.  

ولی با وجود تمام دورخیزهای حاکمیت انگلستان،‌  جهان در شرایط سال‌های پس از جنگ جهانی اول نیست،   و بعید به نظر می‌رسد که نژادپرستان آنگلوساکسون بتوانند برادران «آریائی نژاد‌شان» را باز هم در آلمان «نازنازی» و دیگر کشورها بر علیه مسکو بسیج کنند.  وزیر دفاع جرمانی می‌تواند تا ابد به روسیه پارس کند؛   بوق‌های آتلانتیسم می‌توانند جار بزنند که ولادیمیر پوتین از «برکسیت» خوشحال شده؛   فرانسه می‌تواند نقش «نگران‌سلطنه» بر عهده بگیرد؛  آمریکا می‌تواند این و آن را تهدید کند؛  و ...  ولی دکان برکسیت به نتیجه‌ای که اینان می‌خواستند نخواهد رسید.   به قول خامنه‌ای «موضوع» خیلی جالب شده؛   حاکمیت انگلستان با هدف بحران‌سازی و فروپاشاندن اتحادیة اروپا دکان شارلاتانیسم «رفراندوم» باز کرد،  شیپورهای آتلانتیسم زوزه می‌کشند:  «پوتین از نتیجة رفراندوم خیلی خوشحال شده!» در اینمورد ویژه،  خریداران حماقت و خشونت می‌توانند به همة رسانه‌های ضدروس مراجعه فرمایند ما فقط به فیگارو اکتفا می‌کنیم:

«برکسیت:  روسیه از بدبختی اروپا،   و تضعیف انگلستان خوشحال است»
 منبع:  فیگارو،   ‌مورخ 28 ژوئن 2016
شاید فیگارو بتواند توضیح دهد چرا انگلستان کاری کرده که «پوتین خوشحال شود!»  ما که نمی‌توانیم پروپاگاند روس‌ستیز را همینجا رها می‌کنیم و می‌پردازیم به تحولات واقعی!  در مورد تحولات واقعی اگر از عضویت هند و پاکستان در «سازمان شانگهای»،   و مخالفت همین سازمان با عضویت جمکرانی‌ها بگذریم ـ  صدای آلمان،  ‌مورخ 24 ژوئن 2016   ـ می‌رسیم به گسترش حماقت در جمکران و عادی شدن روابط ترکیه و اسرائیل و ... و خصوصاً می‌رسیم به «غلط کردم» سلطان رجب اردوغان!    بله،‌  سرانجام دولت قدرقدرت و مستقل و گنده‌لات ترکیه ناچار شد از جنایتی که مرتکب شده بود ‌عذرخواهی کند!   البته همانطور که پیشتر هم گفتیم،   بدون حمایت بروکسل‌ستان،   ترکیه از این غلط‌ها نمی‌کرد.  ولی زمانیکه کار به «گ... خوردم» می‌رسد،  «سطل پشک» را روی سر اولاند و مرکل خالی نمی‌کنند؛‌   روی میز رجب اردوغان می‌گذارند و می‌گویند:  «جام زهر را سر بکش!»   اینهم از مزایای «نوکری» است.   

به یاد داریم که پس از این جنایت که منجر به سرنگونی جنگندة روسیه و قتل یکی از خلبانان آن شد،   داوات اوغلو مورد الطاف ویژة بروکسل‌ستان قرارگرفت و خلاصه رسانه‌های آتلانتیست وانمود می‌کردند که ترکیه با عضویت در اتحادیة اروپا فقط چند میلی‌متر فاصله دارد!   منتهی ارتش ناتو نتوانست با تکیه بر جنایت اخوان‌ال‌مسلمین،  روسیه را از بمباران تروریست‌ها در سوریه منصرف کند!   همچنانکه شاهد بودیم،   آمریکا جهت جلوگیری از درگیری اتمی،  اعلام کرد که جنگنده‌های‌اش را از پایگاه «اینچیرلیک» بیرون می‌برد!  بعد هم گفتند،   جنگنده‌های عربستان یا آلمان  ـ  تفاوتی نمی‌کند ـ‌  جای ارباب را پر کرده‌اند.  در هر حال،   «کله‌پز برخاست،  سگ جایش نشست!»  ولی سگه هم نتوانست کاری از پیش ببرد و پس از آزادی «پالمیرا»،   یک کنسرت هم در آن برگزار کردند،  تا بعضی‌ها بدانند سوریه جای روضه و زوزه و این ‌حرفها نیست!   و دقیقاً پس از آزادی پالمیرا بود که داوات اوغلو،   نخست‌وزیر ترکیه،   و موشه یعلون،   وزیر دفاع اسرائیل از کابینه به بیرون پرتاب شدند.    هم،  بساط عشق و عاشقی آنجلا مرکل و رجب اردوغان تعطیل شد،   و هم بنیامین نتانیاهو از فرانسه فاصله گرفت.   به عبارت دیگر،   جایگاه سنتی زوج «آلمان ـ فرانسه» در دو کشور ترکیه و اسرائیل به شدت تضعیف شد.  و نیازی نیست بگوئیم،   این امر به ویژه پس از سفر 3 روزة پاپ به ارمنستان و به رسمیت شناختن نسل‌کشی ارامنه،   زمینة مناسبی برای عادی شدن روابط «ترکیه ـ  اسرائیل» فراهم آورد.   ترکیه عقب‌نشینی کرد و قرار شد،   ‌هم به حمایت نظامی از حماس پایان دهد،  و هم مشتری «گاز» اسرائیل شود.   

عادی شدن روابط ترکیه و اسرائیل به سیاستی که پیش از «بهار عرب»،   با هدف تبدیل غزه به یک کشور «مستقل» آغاز شده بود،   نقطة پایان گذارد و  اینچنین بود که رسیدیم به مرحلة سرنوشت ساز «ببخشید!»   در این مرحله دو لایة نیمه پنهان و آشکار وجود دارد.   در مرحلة نیمه‌پنهان آمریکا پادوهای جمکرانی و سوری‌اش،   ‌احمد جبرا و شمخانی را به مسکو فرستاد.  و در مرحلة آشکار،   رجب اردوغان ناچار شد نامة «ببخشید» بنویسد!   البته اردوغان همچون خامنه‌ای و دیگر سگ‌های وفادار استعمار،  اختیار ندارد از طرف خودش صحبت کند؛   از سوی ارباب طلب بخشش می‌کند!   به همین دلیل بوق‌های نژادپرستان اروپا که تحت نظارت لندن قرار دارند،   پیرامون «ببخشید» کذا تفسیرهای متعدد و متفاوت و گاه مضحکی ارائه داده‌اند تا «اصل مطلب» را تا حد امکان ماستمالی کرده باشند.   در هر حال،   «ببخشیدنامة» اردوغان،‌ آنهم پس از عضویت پاکستان در پیمان شانگهای،  و رد عضویت جمکرانی‌ها،   و به ویژه عادی شدن روابط ترکیه با اسرائیل،  حکومت اوباش جمکران را بیشتر در انزوا انداخته.