فرنچ فضولات!
هرگاه یانکیها
ناچار میشوند به «روند حقوقی» تن در دهند، محور طالبانسازی «پکن ـ واشنگتن»، پارلمان
اروپا و حکومت زالممد، این ناکامی را
جبران میکنند! محور «پکن ـ واشنگتن» برای رسمیت بخشیدن به
تروریسم، آناً بساط مذاکرات صلح با
طالبان میگستراند؛ پارلمان اروپا مقررات «ضدحقوقی» بر علیه روسیه
تصویب میکند؛ حکومت زالممد هم لاتبازی و سرکوب را گسترش میدهد. نهایت
امر همه دست در دست یکدیگر، در چهار
کشوری که میباید تجزیه شوند تا آنگلوساکسونها بتوانند «کردستان بزرگ» را در
منطقه پایهریزی کنند، و فصل جدیدی بر پروژههای
لجنزار قومی و دینی خود بیافزایند، دست به
کشتار و تخریب و بحرانسازی میزنند.
در همین
چارچوب است که، سفر «ویکتوریا نولاند» به مسکو ـ سپوتنیک، مورخ 17 مه 2016 ـ جهت رفع بحران دستساز اوکراین، و همچنین نتایج امیدبخش مذاکرات وین پیرامون
بحران قرهباغ و سوریه، هم دامنة بحران را در جمکران گسترش داده، و هم به
گلولهباران شهر حلب و انفجار بمب و قتلعام غیرنظامیان در عراق انجامیده! خلاصه پس
از 3 روز که از سفر وزیر اطلاعات ملایان به عراق میگذرد، شاهدیم که نتایج «مطلوب» آتلانتیسم به بار آمده!
البته
فقط جمکرانیها از تجزیة عراق حمایت نمیکنند،
«فستیوال کن» نیز پشتیبان همین
روند توحش و تحجر است.
به همین دلیل
نیز در تاریخ 16 مه سالجاری، همزمان با
آغاز مذاکرات صلح سوریه، جبرئیل بر «فستیوالیان»
کن نازل شد و اینان نیز به «مؤمنان» مژده دادند که فیلم «امیر کوستوریتسا» را حذف کرده، به فهرست فیلمهائی که قرار است در بخش خارج
از مسابقة فستیوال نمایش داده شود، فیلم
دیگری افزودهاند! از قضای روزگار این
فیلم را «برنار هانری لوی»، انتر شهیر و سرشناس
آتلانتیسم، در مورد «پیشمرگهها» سر هم کرده!
یکوقت فکر
نکنید فستیوال کَن «سیاسی» است؛ ابداً! این فستیوال درست مثل وقوقیههای جمکرانیها، نوعی
دکان «عبادی ـ سیاسی» جهت به ارزش گذاردن روابط قبیلهای ـ ضدحقوقی ـ در «دهکدة جهانی» است. منتهی
دکان کذا در جمکران با چادر و لچک و تفکیک جنسیتی و لغو کنسرت و تهاجم به میهمانیهای
مختلط، و بسیج گلة وحش له و علیه بهائیان، یعنی تحمیل ارزشهای «آخوندی ـ قبیلهای» از قماش «پاکی و نجسی و درست و غلط»
همراه میشود، ولی در اروپا با مانوور ارتش ناتو در مرزهای
روسیه، خردجال و کاسور در خیابانهای
فرانسه و علم کردن «صادقخان» و «احترام عرس» و ... و یوروویژن و فستیوال فیلم توأم
است.
افتضاح
«یوروویژن» را که فراموش نکردهایم؛ اعلام پیروزی تصنیف یک «تاتار ساکن کریمه» که با
نکوهش «جنایات آنها» ـ همانها که در
برابر جنایات آلمان نازی از خود دفاع کردهاند ـ در واقع از ارتش اشغالگر آلمان نازی تقدیر میکرد!
خلاصه بگوئیم، هدف غائی فعالیتهای ادبی و هنری در حوزة
ناتو، ایجاد ترادف میان دو مفهوم متضاد، یعنی باورمحوری فاشیسم، و انسانمحوری مدرنیته است. آنها
که ایندو مفهوم نامربوط را به یکدیگر وصله میکنند، همچون وزیر امورخارجة بریتانیا از برگزاری کنسرت
تئاتر مارینسکی در پالمیرا ابراز انزجار مینمایند!
برگزاری این
کنسرت در حضور جمعی از خانوادههای سوری و نظامیان سوریه و روسیه یک پیام اساسی
داشت. و آن اینکه علیرغم کشتار و ویرانی، «زندگی بر مرگ پیروز است!» و از آنجا که این پیام با شعار فاشیستی «زنده
باد مرگ»، و پروپاگاند مرگپرستی فاشیستها در تضاد قرار میگیرد، زوزه و
عربدة وزیر امورخارجة بریتانیا را در پی آورد! و اینچنین بود که ابتدا «صادقخان»، و سپس
«احترام عرس» از صندوقهای مارگیری محور سنتی «آنگلو ـ ژرمن» بیرون پریدند! و
همچنانکه در وبلاگ «از رونالد تا دونالد» گفتیم،
نامزد انتخاباتی حزب جمهوریخواه آمریکا که به تمایلات نژادپرستانهاش
«مفتخر» هم هست، لبخند بسیار ملیحی به «صادقخان نازنازی» تحویل
داد!
پس از ابراز
الطاف ملوکانة دونالد ترامپ نسبت به صادقخان، معلق
زدن انترهای آتلانتیسم برای کوکلوکسکلانها نیز شدت گرفت. و اینچنین بود که برنار هانری لوی، برای
صیقل زدن ماتحت آخوند، یعنی به ارزش
گذاشتن «صادقخان» و مجیزگوئی از «اسلام سکولار»،
قلم به نیش گرفت و با نوشتن یک
«مشق سیا»، دُم مفصلی برای ارباب جنباند. عبادت «هانری لوی» چنان مورد پسند «خداوند
ابراهیم» قرار گرفت که جبرئیل را بر 69مین «فستیوال کن» نازل کرد و بقیه قضایا هم
که از «شرح و بسط» بینیاز است؛ فیلم امیر کوستوریتسا را حذف کردند، و «فیلم»
مجیزگوئی از جنگ و جهاد و تجزیهطلبی و ایجاد کردستان بزرگ را بجای آن نشاندند؛ فقط «برای
رضای خدا!» خدای بدوی آتلانتیستها که «لات»
و سیاستزده و متجاوز و ضداجتماعی، و در
یک کلام «وحشی و مخرب» است!
باری، از
آنجا که مشق هانری لوی سخت به مذاق خداوند وحشی و بدوی آتلانتیستها خوش آمده بود، سایت
ایران دیپلماسی هم در راه گسترش توحش و حماقت بلافاصله «فرنچ فضولات» سازمان سیا
را ترجمه کرد تا سایت گویانیوز هم گرسنه نماند!
چرا که محور اصلی ترهاتی که هانری
لوی سر هم کرده، «حذف روابط حقوقی معاصر»، و
جایگزین کردنشان با روابط قبیلهای و عوامپسندانه و خالهزنکی است!
نیازی نیست که
بگوئیم کاربرد این جایگزینی جادوئی، توجیه و عادیسازی روابط «ضدحقوقی» و «یکجانبهگرائی»
است. و جهت تنظیم چنین پروپاگاندی، کافی است زبان استدلال و مسئولیت حقوقی را با
«زبان توجیه» سلیقهها جایگزین کنیم. به این ترتیب حمایت از تروریسم، تبدیل
میشود به «کار غلط»؛ اسرائیلپرستی با «کار درست» در ترادف قرار میگیرد، و راه حرکت به سوی «چاهک مطلقگرائی» هموار میشود. پس از دستوپا زدن در چاهک متعفن مطلقگرائی است
که برنار هانری لوی، نور «اسلام سکولار»
در جبین «صادقخان» رویت میکند و او را «مهمترین مرد اروپا» میخواند، چرا؟ چون
بوقهای آتلانتیسم ذکر صادقخان گرفتهاند.
هانری لوی پس
از اینکه با استدلال شکمی و ادعای پوچ «ثابت» کرد که صادقخان مهمترین مرد اروپاست،
شخصاً در جایگاه قضاوت مینشیند و
«پیروزی» صادقخان را از زوایای متفاوت مورد بررسی شکمی قرار میدهد! باشد که عملکرد واقعی او را پنهان دارد و
درکمال حماقت تأکید کند، آنچه صادقخان
انجام داده، یعنی ارتباط با تروریستهای
اسلامگرا میتواند «درست و یا غلط باشد.»
در این راستا، مطلب «فرنچ فضولات» ابتدا به اظهارات ابلهانة
صادقخان ـ به سخرهگرفتن مسلمانان
غیرجهادی بریتانیا ـ و ارتباط وی با
القرضاوی و دیگر مدافعان تروریسم اشاره میکند:
«دیدار [...] با اسلامگرایان تندرو تحت نظارت سازمان دوستداران
الاقصی [در سال 2004] مصاحبه [...] با تلویزیون
[حکومت اسلامی] ایران و مقایسة مسلمانان میانهروی انگلیسی با "عمو تامها"
[...] ارتباطات با [...] یاسر السیری، نویسنده
مصری که [...] مرگ رهبر القاعده را شرافتمندانه خوانده بود. و با ساجل
ابوابراهیم، شبهنظامی جهادی که [...] احتمالا
جهادیهای دیگر را در پاکستان آموزش میداد [...] و یوسف القرضاوی، واعظ
مذهبی مستقر در قطر [...]»
منبع: گویانیوز، مورخ 17
مه 2016
همین فهرست
کوتاه از «فعالیتهای» صادقخان به صراحت نشان میدهد که شهردار لندن را از کدام چاهک
بیرون آوردهاند. و اگر تصفیة اخیر در حزب کارگر بریتانیا و اخراج
چند رأس «یهودستیز» از این تشکیلات را با سوابق درخشان صادقخان در کنار هم
بگذاریم به صراحت میبینیم که حزب کذا مکانی است جهت تولید و توزیع جهادیون و
یهودستیزان. البته حزب محافظهکار انگلستان
هم بیکار ننشسته، این حزب به وظیفة
تاریخیاش یعنی حمایت از «صلیبیون» در داخل، و پشتیبانی از اسلام و یهودیات «سیاسی» در خارج
از مرزها مشغول است. دربار بریتانیا هم که میدانیم عین مسابقات یوروویژن
«غیرسیاسی» است، هیچ دخالتی در مسائل
سیاسی نکرده و نمیکند! فقط معلوم نیست چرا زمانیکه باراک اوباما به
لندن آمده بود، تا به اهالی کاخ باکینگهام تفهیم کند که بیهوده
شکمشان را برای خروج از اتحادیه اروپا و بازگشت به دوران نورانی هیتلر صابون
نزنند، پرنس چارلز و عیالشان غایب بودند؟!
اگر به یاد
داشته باشیم، پس از «آزادی پالمیرا» موضوع سفر رسمی ولیعهد
بریتانیا به تهران مطرح شد، و سپس اجرای
کنسرت تئاتر مارینسکی در پالمیرا، عربدهجوئی
وزیر امورخارجة بریتانیا را در پی آورد. با
توجه به این رخدادها میتوان صفوف فاشیستها را با صراحت بیشتری مشخص کرد، و دریافت که افتضاحات یوروویژن، راهپیمائی برای کردستان آزاد در بلاد جرمانی، و لطف
و مرحمت ناگهانی فستیوال کن به هانری لوی، در واقع حیطة لجنزار فاشیسم در هزارة سوم را نشان
میدهد.
در این مرداب
سکون است که هانری لوی و ایران دیپلماسی و گویانیوز، شاخک
غیررسمی بیبیسی در کنار یکدیگر قرار میگیرند،
تا «روابط حقوقی» را با قضاوت
ارزشی جایگزین کنند؛ حمایت از
خشونت و تجاوز و ضدیات با اجتماع را تلطیف نمایند، و
استقرار یک خشونتطلب در جایگاه شهردار لندن را «کنار آمدن با حقایق زندگی» جلوه
دهند:
«[...] این سخنان [سوابق صادقخان] درست است؟ غلط است؟ آیا [انتخاب]
انتخابات نخستین شهردار مسلمان یک پایتخت بزرگ اروپائی کنار آمدن با حقایق زندگی
است؟»
همان منبع
این بخش از «فرنچ فضولات» دو پیام مشخص به مخاطب ارسال
میکند. نخست اینکه، صادقخان با «رأی
مردم» انتخاب شده، و دیگر آنکه ساکنان
لندن با «حقایق زندگی» کنار آمدهاند! منتهی در عالم خلسه و جذبة خوشرقصی برای سازمان
سیا، هانری لوی فراموش میکند که ارتباط با تروریستها
و حمایت از تروریسم طبق قوانین بریتانیا جرم به شمار میآید. و اگر
صادقخان به جرم حمایت از تروریسم بازداشت نشده، به این
دلیل نیست که «مردم با حقایق زندگی کنار» آمدهاند؛ این حاکمیت بریتانیاست که با تروریسم کنار
آمده! البته این موضوع هیچ تازگی ندارد؛ طی سدة
اخیر بریتانیا، به عنوان فاتح جنگ اول جهانی، همین سیاست ضداجتماعی را در سراسر مناطق نفوذش اعمال کرده، و
نهایت امر موفق شده با سازمان دادن به 2 کودتای سوم اسفند ـ در ایران و اوکراین ـ یک محور «ضددمکراتیک» در مرزهای روسیه بسازد. شهردار
شدن صادقخان هم بخشی است از همین سیاست انسانستیز. و
دقیقاً به همین دلیل است که برنار هانری لوی برای صیقل زدن ماتحت صادقخان، و
تطهیر وی قلم به دمش بسته و حسابی برای پاترنوس دمجنبانی کرده. هانری
لوی میگوید، صادقخان به تروریسم احترام میگذارد، ولی خود را از سازمانهای تروریست به دور نگاهداشته:
«[...] واقعیت این است که او به هر حال خود را از جنبشهای
اسلامی (افراطی)، که در بدترین حالت به آنها ادای احترام میکند، دور نگه
داشته [...]»
همان منبع
تناقضگوئی و شارلاتانیسم به کنار، معلوم
نیست هانری لوی از کجا میداند که شهردار لندن خود را از تروریستها دور
نگهداشته؟ باری در ادامة «فرنچ فضولات» یک
صادقخان دیگر را میبینیم که «واقعیت» روابطاش با شبکههای تروریسم اسلامی بخار
و نابود شده و به «ادعای مخالفان» تقلیل یافته! زمانیکه هانری لوی ادعای پوچ خود را به مخاطب
حقنه کرد، در ادامة «فرنچ فضولات» میگوید، «صادقخان میداند که اسلام با دولت سکولار
سازگار است!» و اینجاست که میبینیم شعار پوچی که محفل نوبل پس
از اعطاء جایزه به شیرین عبادی در دهاناش انداخته بود از کجا آوردهاند. به یاد
داریم که شیرین عبادی طوطیوار تکرار میکرد:
«اسلام با دمکراسی تضادی ندارد؛ اسلام ...!» بله،
این شعار ابلهپسند در واقع ساخته و پرداختة محفل برنار هانری لوی است که
در دهان «شیرین» افتاده بود. و همین محفل
است که امروز از «سازگاری اسلام با دولت سکولار» بیبیگوزک ساخته. پس برویم
به سراغ دلائلی که هانری لوی برای ارائة تصویر «سکولار» از صادقخان جهادپرست ارائه
کرده. جریان از این قرار است که گویا صادقخان به طور
تلویحی از حضور زنان برقع پوش در لندن انتقاد فرمودهاند:
«[...] اگر
صادقخان ( آنگونه که مخالفانش ادعا میکنند) روابط خطرناک خود را با افرادی که
گرایشهای افراطی دارند حفظ کرده، قطعاً همزمان این اصل را نیز حفظ کرده است که
اسلام با دولت سکولار سازگار است. [او] با انتقاد ضمنی از حضور روزافزون زنان برقع
پوش در خیابانهای لندن [...] از این پوشش به عنوان مانع برقراری ارتباط رو در رو
میان افراد جامعه یاد کرده[...]»
همان منبع
همچنانکه میبینیم هانری لوی، در انتقاد ضمنی و به ویژه «فرضی» صادق خان از
«برقع»، از حیطة ارتباط رودرو در جامعه
پای فراتر نمیگذارد. در واقع «فرنچ
فضولات» این پرسش را مطرح نمیکند که صادقخان با شرایطی که نهایت امر به برقعپوشی
زن منجر شده مخالف است، یا فقط با برقعپوشی
در لندن مشکل دارد؟ دلیل هم روشن است؛ کسی که به تروریسم «اسلام سیاسی» ارادت دارد، هرگز توحش و تحجر را به زیر سئوال نمیبرد.
تحجری که سرکوب زن و زنانگی پایه و اساس آن است؛ هر چند توحش
ادیان ابراهیمی، و به ویژه تحجر اسلام در
مورد زن، به برقع محدود نمیماند. ولی این
واقعیت فاقد اهمیت است. مهم این است که هانری
لوی برای تأمین منافع برتریطلبان، باد در بادبان توحش اسلام بیاندازد و برای تکمیل
ترهات علی خامنهای در باب «اسلام ناب» و غیره، «یک اسلام روشنفکر» هم اختراع کند:
«[...]انتخاب صادقخان میتواند و باید به عنوان یک پیروزی
آشکار اسلام روشنفکر در برابر اسلام افراطی و تفکرات ارتجاعی در نظر گرفته شود [...]
مواضع او در نخستین اقدامش به عنوان شهردار لندن حمایتی آشکار از یهودیها بود[...]»
همان منبع
نخست ببینیم عبارت مسخرة «اسلام روشنفکر» چه معنائی
دارد؟ به عبارت دیگر، ببینیم چگونه میتوان از یک مجموعة متناقض که
گویا مخالفت با یهودستیزی را با حمایت از تروریسم اسلام سیاسی، تعددزوجات، بردهفروشی، پدوفیلی،
زنستیزی و «رجلپرستی» در هم آمیخته، و اتوبوس های لندن را به زیور «سبحانالله»
آلوده، یک مفهوم روشنفکرانه در چارچوب
حقوقی و علمی هزارة سوم میلادی ارائه داد؟
ولی هانری لوی کاری با استدلال
منطقی و تفکر ندارد، ایشان با شعار «یس، وی کن» پای به میدان ترهاتبافی گذاشتهاند؛ غیرممکن هم نمیشناسند! ولی
واقعیت با ادعاهای «فرنچ فضولات» تضاد آشکار دارد.
همچنانکه در وبلاگ «از رونالد تا دونالد» هم گفتیم صادقخان،
در واقع ماکت انگلیسی باراک اوباماست. مجموعهای است متناقض که همچون الگوی آمریکائیاش، هم از تروریسم اسلام سیاسی حمایت میکند، هم ادعای مخالفت با یهودستیزی دارد! خلاصه
بگوئیم، ایشان یک شارلاتان تمام عیار تشریف
دارند که همزمان چندین موضع متخالف اتخاذ کردهاند، و همچون خمینی، جماعت شوتوپرت را شیفته و فریفتة چرندیاتشان ساختهاند. بله، فقط یک پوپولیست تمام عیار، یا یک ملای خودفروخته است که میتواند هم مجیز
«احترام» به آراء عمومی را بگوید، هم با لائیسیته و برابری و مساوات حقوقی، یعنی اصول غیرقابل تردید «انسانمحوری» مخالف
باشد. و فقط یک فاشیست نظیر هانری لوی است
که میتواند دمکراسی و آزادی بیان را با ارزشهای قبیلهای و محفلی از قماش «سازگاری
و همزیستی» جایگزین کند:
«[...] میشل ولبک [در رمان تسلیم] پیشبینی کرده که
فرانسه [...] مجبور خواهد شد[...] رئیس جمهوری از یک حزب اسلامی داشته باشد. داستانی که البته معکوس شده[...] آنچه ما در
انتخابات شهردار لندن شاهدش بودیم نه تسلیم دموکراسی در برابر اسلام که رسیدن به یک
همزیستی بود.»
همان منبع
هانری لوی فراموش کرده که دمکراسی «همزیستی» قبایل
نیست، همزیستی افراد مسئول و آزاد در یک
مجموعة حقوقی انسانمحور است. و در این
چارچوب، در کشور بریتانیا که ظاهراً «نظم
دمکراتیک» دارد، نمیتوان تحت عنوان
حمایت از «همزیستی»، قوانین قرونوسطی را
حاکم کرد. یک دولت دمکراتیک نمیتواند در
جامعه به ارزشهای قرونوسطائی مسلمانان اولویت دهد و حق انتخاب آزاد انسانها را
نفی کند. به عبارت دیگر در یک دمکراسی، دست
قبیلة مسلمانان را برای سرکوب زنان و فرزندانشان باز نمیگذارند! آنچه در
بریتانیا رخ داده، پیروزی دمکراسی نیست؛ جاخالی دادن حاکمیت اینکشور در برابر توحش اسلام
سیاسی و فاشیسم است. و هانری لوی تسلیم
حاکمیت بریتانیا در برابر استبداد و توحش را «همزیستی» نام نهاده.
<< بازگشت