پالمیرا و پاترنوس!
گم شدن سر
بریدة شکسپیر؛ بر آب انداختن پتة رئیس سازمان سیا توسط سفارت
آمریکا در مسکو؛ انتشار خبر سفر ولیعهد
انگلستان به ایران، و به ویژه تلاش کدخدا و رعایا برای صدور قطعنامه
بر علیه ملت ایران ـ فارسنیوز، مورخ 30 مارس سالجاری ـ آنهم با تکیه بر خوشرقصیهای سپاه پاسداران، مهمترین پیامدهای آزادی «پالمیرا» میباید به
شمار آید!
خبرکوتاه بود:
پالمیرا آزاد شد! و با آزادی «پالمیرا» تمامی استراتژیهای آتلانتیسم
جهت تجزیة سوریه، و تبدیل منطقه به چندین
طویلة دینی و قومی فروپاشید! به همین دلیل کدخدا و رعایای اروپائیاش، در
مورد این رخداد مهم نظامی سکوت کردند، و
از آنجا که بر خلاف ادعای مضحک یورونیوز،
اطلاعات در حوزة آتلانتیسم به شدت
کنترل میشود، بوقهای تبلیغاتی غرب نیز این
رخداد مهم را نادیده گرفتند! کار بجائی رسید که «ایندیپندنت»، بوق
اسلامنوازان غرب، برای آنکه میدان را از
دست ندهد، به سکوت کاخ سفید و دولت
بریتانیا اعتراض کرد! البته دلیل سکوت
آتلانتیستها روشنتر از آن است که نیازمند تفسیر باشد؛ آزادی پالمیرا، همچون
مذاکرات صلح سوریه در ژنو هیچ به مذاق اینان خوش نیامده، و عملیات تروریستی در پاریس، بروکسل، و سپس در لاهور، «واکنش» به همین شرایط «ناخوشایند» میتواند
تلقی شود!
مسلم بود که
جنگفروشان اسلامپرور در برابر تحولات سوریه، یعنی در برابر امکان استقرار صلح و دمکراسی در
اینکشور، بیکار نخواهند نشست. چرا که
استقرار نظم دمکراتیک در سوریه، هر آنچه
را که آتلانتیستها طی سدة اخیر در مناطق مسلماننشین آسیای جنوبی رشتهاند، پنبه خواهد کرد! البته عملیات تروریستی بروکسل و لاهور موضوع این
وبلاگ نیست؛ ولی عملیات تروریستی 22
مارس، در شهری که علاوه بر نهادهای اتحادیه اروپا، مقر
سرفرماندهی ارتش ناتوست، برخلاف ادعای شیپورهای غرب، نمیتواند
کار هر کسی باشد! از سوی دیگر، تقارن این عملیات با سفر وزیرامورخارجه آمریکا
به مسکو، و به ویژه افشاگری سفارت آمریکا در مسکو بر علیه
«جان برنان»، رئیس سازمان سیا، آنهم پس
از آزادی «پالمیرا» نشان میدهد که وزارت امور خارجه ایالات متحد، از مواضع
سازمان سیا در سوریه آنقدرها خرسند نیست،
و آن را چندان مورد حمایت قرار نمیدهد:
«[...] ویلیام
استیونس، دبیر مطبوعاتی سفارت آمریکا در مسکو اعلام کرد [...]
جان برنان[...] اوائل ماه مارس[...] به
مسکو سفر کرده بود تا [...] بر اهمیت اجرای توافق آتشبس در سوریه و نیز بر اهمیت
پایبندی روسیه و دولت بشار اسد به این توافق تأکید نماید[...] به علاوه، مدیر سیا
[...] بار دیگر از موضع آمریکا در حمایت از روند تحولات سیاسی در سوریه به شرط
کنارهگیری بشار اسد سخن گفت[...]»
منبع: سپوتنیک، مورخ 28 مارس 2016
همچنانکه میبینیم، دبیر
مطبوعاتی سفارت آمریکا در مسکو، برای
افشای مذاکرات جان برنان، «چند هفته» صبر کرده! ایشان زمانیکه
از شکست طرح آمریکا برای استقرار حکومت اسلامی در سوریه اطمینان خاطر یافتند، یعنی
پس از آزادی «پالمیرا»، دست به افشاگری زدهاند. حال
اگر به همزمانی انفجار بمب در لاهور، و افشا
شدن مواضع از دست رفتة رئیس سازمان سیا، و همچنین به تقارن سفر جان برنان با نشست
مشترک جان کری و سرتاج عزیز، معاون «نواز شریف» در اوائل ماه مارس نیم نگاهی
بیاندازیم، به صراحت میبینیم که انفجار
بمب در لاهور، واکنشی است به شکست سناریوی اسلامنوازی آتلانتیستها
و ناکامی اینان در راه عادیسازی حضور سیاسی «طالبان!»
همزمان با سفر
بیسروصدای جان برنان به مسکو، «سرتاج عزیز»،
مشاور نواز شریف در امور خارجی طی نشست
مشترک خبری با وزیر امورخارجه ایالات متحد اعلام داشت که رهبران طالبان 35 سال است
در پاکستان سکونت دارند و اگر با افغانستان مذاکره نکنند، دیگر از حمایت پاکستان
برخوردار نخواهند شد:
«[...] مشاور نخستوزیر پاکستان در امور خارجی [...] در
کنفرانس مشترک خبری با جانکری، وزیرامور
خارجه ایالات متحد اعلام داشت: [...] اسلامآباد برای اولین بار در 7 جولای 2015
توانست رهبری طالبان افغانستان را برای مذاکره مستقیم با دولت کابل راضی کند[...]
و به آنها اعلام کرد که ما در 35 سال گذشته میزبان شما بودیم، اما [...] سیاست پاکستان تغییر کرده و اینکشور
به دنبال مبارزه بدون امتیاز با تروریسم است[...]»
منبع: فارس
نیوز، مورخ 3 مارس 2016
بله پاکستان در اوائل ماه مارس، هم از
مذاکره با تروریستها حمایت میکرد و هم میخواست با تروریسم مبارزه کند! حال
باید ببینیم چه پیش آمده که از قضای روزگار،
همزمان با «آزادی پالمیرا»، دهها
مسیحی در لاهور، حوزة انتخاباتی نواز
شریف با بمب منفجر میشوند؛ اسلامگرایان، «میهمانان محترم دولت پاکستان» مسئولیت این
انفجار را بر عهده میگیرند، و ... و دولت
اینکشور بدون اخراج سران طالبان، خواستار
مبارزه با تروریسم میشود؟! این عدم انسجام و تناقض در گفتار و کردار به
پاکستان محدود نمیماند؛ «وجه مشترک» آتلانتیستها و تمام حکومتهای دستنشاندهشان
است. کافی
است به حکومت جمکران، یعنی مفلسترین و
وحشیترین دستنشاندة آتلانتیسم در منطقه نیم نگاهی بیاندازیم. پس از آزادی «پالمیرا»، زبان جمکرانیها 24 ساعت تمام بند آمد،
به دو دلیل! نخست اینکه شکست سناریوی ارباب یانکیشان مسلم
شده بود، و دیگر آنکه رسانهها از سفر
رسمی ولیعهد انگلستان به تهران سخن به میان آوردند!
حکومت اوباش که برای معرکة 7 اسفندماه جنگ زرگری راه
انداخته بود و به همپالکیهایش برچسب «انگلیسی» میزد، اینک
میباید به استقبال ولیعهد انگلستان بشتابد!
و البته شرایط بریتانیا هم چندان
تعریفی ندارد! دولت انگلستان، چوبدار کدخداست، و اینک که کدخدا به افلاس افتاده، میباید
سپر بلای عموسام شود. گویا ولیعهد
انگلستان، «بز گر» کاخ باکینگهام میباید
این مأموریت را بر عهده گیرد.
پرنس چارلز در تاریخ 15 مارس سالجاری ـ همزمان با اعلام فرمان پوتین در مورد عقبنشینی
از سوریه ـ برای دیدار رسمی از کشورهای
بالکان راهی این منطقه شد، و به گزارش فیگارو، مورخ 14 مارس سالجاری، قرار بود طی این سفر 6 روزه اعلیحضرت همه را به
همزیستی مسالمتآمیز فراخوانند! به عبارت دیگر،
بریتانیا در حال فاصله گرفتن از
سیاستهای وحشیانة دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون در این منطقه است. و با توجه به تقارن «آزادی پالمیرا» با انتشار
خبر سفر پرنس چارلز به تهران، به استنباط
ما بریتانیا ناچار شده سیاستاش را در ایران نیز تعدیل کند. و اگر
ایندو خبر «ناخوشایند» را در کنار چرخش سیاست لندن و واشنگتن در ترکیه قرار دهیم، علت لالمانی
24 ساعتة حکومت جمکران را بهتر درک خواهیم کرد!
حمایت رسمی کاردار سفارت انگلستان در ترکیه از دو
خبرنگاری که از تجهیز داعش توسط نیروهای امنیتی ترکیه پرده برداشتند ـ فیگارو،
مورخ 28 مارس سالجاری، و همچنین مخالفت کاخ سفید با درخواست ترکیه برای
برگزاری دیدار دوجانبة اردوغان با اوباما، نشان میدهد که ترکیه در جایگاه
بازنده نشسته و جز عربستان و اتحادیة اروپا،
یار و غمخواری نمیتواند داشته
باشد. در نتیجه تکلیف جمکرانیها، مهمترین شریک
تجاری ترکیه، و همچنین تکلیف الیزابت دوم که اردوغان را روی
سرش گذاشته بود و حلوا حلوا میکرد، روشن شده.
خلاصه بگوئیم سفر رسمی پرنس چارلز
به جمکران، اگر هم صورت پذیرد، برای پاترنوس و پادوهای شیعیمسلکاش جز رسوائی
ارمغان دیگری نخواهد داشت. به همین دلیل
پس از انتشار خبر آزادی «پالمیرا»، شیپور
وزارت امور خارجه بریتانیا که بخش دوم تهاجم به سعدی را آغاز کرده بود، برای سر بریدة شکسپیر معرکه گرفت و زبان
جمکرانیها هم باز شد و «تِته، پتِهای» کردند!
لاتهای مسلح جمکران «هماهنگی روسیه» با محور مقاومت را
مورد تأئید قرار دادند ـ بیبیسی، مورخ 28 مارس سالجاری ـ و شمخانی نیز به آزادی «پالمیرا» افتخار کرد
ـ سپوتنیک، مورخ 28
مارس 2106 . از سوی دیگر، حسن
روحانی بلافاصله پشت سر علی خامنهای پناه گرفت:
«[...] حسن روحانی [...] شامگاه یکشنبه هشتم فروردین، بر تبعیت کامل دولت از رهنمودهای علی خامنهای [...]
تأکید کرد و گفت که تضعیف رهبر تضعیف همه ما است[...]»
منبع:
رادیوفردا، مورخ 28 مارس
2016
حسن روحانی که اول فرورینماه برای نبرد رسانهای با
علی خامنهای، بساط «اول اخلاق، بعد اقتصاد» پهن کرده بود، بلافاصله سفرهاش را برچید و به این ترتیب کسادی
دور دوم مراسم تف سربالای مردمی هم «تضمین» شد!
و اما پس از این مقدمة طولانی
بپردازیم به اصل مطلب، یعنی معرکه گرفتن شیپور وزارت امور خارجة
بریتانیا برای «سر بریدة شکسپیر!»
این بساط که از قضای روزگار در اوج تهاجم اوباش به
کلیات سعدی به راه افتاده، در واقع از «شکسپیر»
ابزاری ساخته تا از توهم ـ روابط ضدحقوقی ـ تصویر دلپذیر ارائه دهد. به این منظور بوق خشونتگستری، یک بیبیگوزک «سوپرابتدائی» ساخته تا به مخاطب چند
دروغ شاخدار حقنه کند. نخست اینکه محل دفن شکسپیر «مشخص» است، هر چند
نام شکسپیر بر سنگ مزارش حک نشده! دیگر
آنکه جمجمة شکسپیر را از قبری که در آن هیچ نبوده دزدیدهاند:
«[...] محققان [...] برای اولین بار محل دفن شکسپیر[...]
در استرتفورد را بررسی کردند [...]زمانی کسی جمجمه او را از قبر بیرون آورده بوده
[...] روی سنگ قبر هم هیچ نامی نیست[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 28 مارس 2016
یادآور شویم در مورد اینکه شکسپیر خالق آثاری باشد که
به وی نسبت داده شده، صاحبنظران سرشناس ابراز تردید کردهاند، و این
موضوع حتی در بخش انگلیسی زبان ویکیپدیا
نیز مطرح شده. در هر حال آنچه اهمیت دارد، آثاری است که به
شکسپیر منسوب شده، نه جنازه و جمجمة گمشدة وی در مدفن فرضیاش! ولی خوب از آنجا که وظیفة بیبیسی پخش و گسترش
حماقت است، همانطور که کربلائیهای
جمکران به سر بریدة حسین آویزان شدهاند،
بیبیسی نیز دو دستی به جمجمه گمشدة شکسپیر چسبیده تا پیام اصلی پروپاگاند
سازمان سیا، یعنی پیروی از ترهات آخوند
را به مخاطب حقنه کند:
«[...] پدر پاتریک تیلور، کشیش کلیسای شکسپیر [ضمن تأکید بر اینکه از شواهد به دست آمده در مورد جمجمه گمشدة شکسپیر]
قانع نشده، میگوید، ما قصد داریم که حرمت این مقبره را طبق وصیت
شکسپیر حفظ کنیم و نگذاریم که این حرمت شکسته شود. ما باید با ابهام که دقیقاً نمیدانیم چه چیز زیر
این سنگ است کنار بیاییم[...]»
همان منبع
بله «پدر پاتریک» یک مدفن خالی
از تابوت و جنازه را که روی آن یک سنگ گذاشتهاند، مدفن شکسپیر میدانند، و آنچه
روی این سنگ مزار بدون نام و نشان حک شده، نیز برای ایشان «وصیت شکسپیر» شمرده میشود و
میخواهند «حرمت این وصیت» را به هر ترتیب حفظ کنند. به این میگویند «بیبیگوزک به شیوة
فرنگستانی!» باری، وصیت شکسپیر فرضی از منظر پدر تیلور هم، البته به ادعای بیبیسی، چنین است:
«[...] دوست خوب، محض رضای مسیح، از حفر این تربت بپرهیز، آمرزیده باد کسی که این سنگ را محفوظ بدارد و
نفرین بر کسی که استخوانهای [مرا] جابجا کند[...]»
همان منبع
با توجه به اینکه به گزارش بیبیسی
نه جنازهای هست و نه مدفنی وجود دارد، و
روی سنگ هم نام و نشانی نیست، اگر به سطور فوق دقت کنیم، خواهیم دید که پدر پاتریک در واقع پاترنوس،
یعنی نماد روابط «ضدحقوقی» و
یکجانبهگرائی و تکرار دورباطل را تداعی میفرمایند! و چرا راه
دور برویم؟ 3 روز پس از «آزادی پالمیرا»
دوباره «کدخدا» و رعایایاش با تکیه بر بادنفخ سپاه پاسداران کودتای 22 بهمن1357،
و بلبل زبانیهای اخیر ممجواد
ظریف، هیاهو به راه انداخته و میخواهند قطعنامة 2231
شورای امنیت را در مسیر منافع شکمی خود تفسیر کنند.
یادآور شویم در این قطعنامه
«از ایران درخواست شده که از آزمایش موشکهائی که توان حمل کلاهک هستهای دارند، خودداری کند.»
و از آنجا که برخلاف احکام توحش
دین، قطعنامة شورای امنیت چارچوب
«حقوقی» دارد، واژگانی که در آن به کار میرود، جای «شبهه و ابهام» باقی نمیگذارد. ولی
همانطور که پدر پاتریک مخاطب را احمق انگاشته و بر حماقت خود پای میفشارد، چرا که
ناناش در گرو همان قبر خالی و سنگ قبر بینام و نشان است؛ آتلانتیستها هم به هر ترتیب میخواهند با تکیه
بر هارت و پورت نوکران جمکرانیشان یک قطعنامه بر علیه ملت ایران صادر کنند، باشد
که هم فاجعة «آزادی پالمیرا» برایشان تاحدودی قابل تحمل شود، و هم از
افلاس بیشتر نوکران جمکرانیشان ممانعت به عمل آورده، و به
قول معروف «حرمت این سنگ» را نگهدارند.
چرا که این «سنگ» علاوه بر
شکسپیر، «شاه عباس» را نیز تداعی میکند! بله، شکسپیر و «سبیل علیشاه» هر دو در قرن شانزدهم
میلادی زیسته و معاصر یکدیگر بودهاند. و هنگامی که بوق پاترنوس از «سنگ مزار شکسپیر»
یاد میکند، در واقع به دوران شیرین و سرشار از نکبت و ادبار
شیوخ صفوی و بساط درویشبازی و روضه و زوزه و آدمخواری و فورووافور و به ویژه
پایتخت دوم بریتانیا، یعنی «آستانقدس»
کذا اشاره دارد! به دورانی که ایستائی و
سکون بر ایران حاکم شد، و ما هم از مطلب دور افتادیم! پس بازگردیم به بساط صدور قطعنامه بر علیه ملت
ایران.
این بساط با خوشرقصی اوباش
جمکران در اوائل ماه مارس به راه افتاد، و بر خلاف انتظار ملایان با وتوی روسیه روبرو شد، و
حکومت زالممد را 48 ساعت در خفقان فرو برد! سپس بوقهای آتلانتیسم، همسو
با اراذل جمکران، برای مخدوش کردن اعتبار
شورای امنیت سازمان ملل ادعا کردند که متن قطعنامه «مبهم» است! به عبارت دیگر، این
جانوران وحشی تفاوت حقوقی «درخواست» و «دستور» را نمیشناسند! در
قطعنامه 2231 از ایران «درخواست» شده، در نتیجه دولت ایران در «رد یا پذیرش» آن آزاد
است. ولی اینکه سپاه پاسداران کودتا، پس از
آزادی «پالمیرا»، پیرامون آزمایش موشکی جنجال به راه
انداخته، تا ضمن تأمین علوفة ارباباناش، تحریم
اقتصادی را نیز بر ملت ایران تحمیل کند، جای
هیچگونه تردیدی نیست. عملکرد سپاه
پاسداران، طی چند هفتة گذشته به صراحت
ثابت کرد که، این «مجموعه» منشعب از همان
ارتش شاهنشاهی است که برعلیه دولت قانونی بختیار کودتا کرد تا یکجانبهگرائی و توحش
آخوند بر ملت ایران حاکم شود. در واقع
سپاه پاسداران در مسیر منافع سازمان آدمخوار ناتو گام برمیدارد. و «موشکبازی»
اخیر مزدوران غرب در کشورمان به صراحت نشان میدهد که حکومت پوشالی «شیخ وشاه» بدون
بحران، و تحمیل تحریم بر ملت ایران نمیتواند
دوام و بقاء داشته باشد.
<< بازگشت