شنبه، مهر ۱۷، ۱۳۹۵

سپهری و سلمان سامی!




به طبل جنگ چه مي‌کوبيد؟
که طشت خالي رسوائي
‌زبام نام شما افتاد
وگر صدائي از او برخاست
‌صداي خوف و خجالت بود

ناکامی یک کنیزالاسلام،  عضو کمیسیون اروپا،   برای نشستن در جایگاه دبیرکل جدید سازمان ملل،  و استعفای دایان جونز،  دبیرکل «مؤنث» یوکیپ ـ  ایشان فقط 18 روز در این جایگاه دوام آوردند ـ   نشان می‌دهد که سناریوی محفل «کارتر ـ برژینسکی» در راه زنانه کردن فاشیسم  بین‌المللی با شکست روبرو شده،   و مسلماً این ناکامی دامنگیر «مادر ترزا»،  نخست‌وزیر بریتانیا نیز خواهد شد.  و شاید به همین دلیل باشد که شبکة اینترنت برای «بُرقع» به عنوان «نماد فرهنگ» احترام قائل شده،   و بوق وزارت امورخارجة بریتانیا،  بی‌بی‌سی ولادیمیر پوتین و شورای امنیت سازمان ملل را مورد تهاجم قرار داده.
        
آمریکا هنوز کنوانسیون منع تبعیض سازمان ملل را امضاء نکرده،  ولی بوق وزارت امور خارجة بریتانیا،   به طرفداری از واشنگتن،  خشونت‌طلبی را به حساب «شورای امنیت سازمان ملل» می‌نویسد باشد تا،   هم خشونت‌طلبی یانکی‌ها را پوشش داده باشد،  و هم نهاد حقوقی سازمان ملل را به «خشونت‌طلبی» متهم نماید.   البته شیپور نژادپرستان از آنجا که شهامت ندارد مستقیماً چنین اتهام بیشرمانه‌ای را بر زبان راند،   این وظیفة‌ الهی را به کنیزمطبخی اکبر رفسنجانی،‌  ‌مهرانگیز کار واگزار کرده:       

«مهرانگیز کار:  پشت ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد گرم است.»
منبع: بی‌بی‌سی،‌   مورخ  6 اکتبر 2016

به عبارت دیگر،   باید بپذیریم که شورای امنیت سازمان ملل از سرکوب ایرانیان توسط حکومت دست‌نشاندة غرب حمایت می‌کند!  این هم باید بخشی باشد از پروپاگاند ابله‌پرور و مضحک فاشیست‌ها.  این جانوران وحشی به این ترتیب،‌  هم وظایف «حقوقی» شورای امنیت را تحریف می‌کنند،‌   و هم روابط حقوقی را با خشونت‌طلبی ـ  روابط ضدحقوقی ـ   در ترادف قرار می‌دهند.   اینچنین است که «حقوق بشر» را تبدیل کرده‌اند به حقوق بشر «نسبی!»  عملی که به معنای تجاوز و تهاجم به مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر است!  

جنجال و هیاهوی بوق‌های طویلة مشروعه پیرامون انتشار تصویر مریم رجوی در دانشگاه آریامهر ـ   نام این دانشگاه را حکومت کودتائی آخوند تغییر داده ـ  نشان می‌دهد که حقوق بشر مطلوب «زیگمار گابریل»،   در واقع «حقوق مریم رجوی» بوده!   فراموش نکنیم که،   پرسوناژ «مریم» در بی‌بی‌گوزک‌های ادیان ابراهیمی نماد «زن الهی» است.  زنی که نه از مرد، که از خداوند باردار می‌شود!  البته به صورت نیابتی و از طریق گابریل،  یا همان جبرئیل تازیان و شیعیان!  گویا مریم،   جوان و تپل‌مپل بوده و مورد پسند «خداوند» قرار گرفته و از آنجا که خداوند خودشان قادر به انجام عملیات «لازم» برای همخوابگی با زن مطلوب‌شان نبودند،‌  و «وایگرا» هم در دسترس‌شان نبود،  گریبان گابریل را گرفته،  به ایشان «وکالت» ‌دادند.   شرایط «مریم رجوی» هم تا آنقدرها با «مریم» بی‌بی‌گوزکی تفاوت ندارد؛ ‌ سناتور مک‌کین و رودولفو جولیانی و کوشنر و دیگر عملة پیزی افندی و هاف‌هافوی آتلانتیسم به ایشان لطف و عنایت فراوان دارند،   و از آنجا که اینان حتی با وایگرا،   به قول معروف اینکاره نیستند،   به «گابریل» وکالت ‌داده‌اند تا در طویلة مشروعه نانی هم برای «مریم» به تنور بچسباند.   ولی خوب زیگمار گابریل را که دیده‌اید؛   اگر هم بخواهد و «توانائی» داشته باشد، با آن شکم گنده کاری برای مریم از دست‌اش بر نخواهد آمد!  به همین دلیل گابریل نیز ناچار شد دست به دامان «دانشجونمایان» دانشگاه آریامهر شود.   ولی خوب،   مریم رجوی سال‌های سال است که در فرانسه لنگر انداخته و دست دانشجویان جمکرانی به او نمی‌رسد،  پس فکر بکری کردند؛   عکس مریم قجر عضدانلو را به عنوان فارغ‌التحصیل دانشگاه آریامهر به دیوار چسباندند تا بوق‌های طویلة مشروعه به رهبری رادیوفردا،  ‌ از هیچ و پوچ،  طوفان و هیاهو به راه اندازند و روند «شیطان‌سازی» هر چه بیشتر شتاب گیرد.    اما اینبار،  به چند دلیل بی‌بی‌سی،  پیرامون شیطان‌سازی با رادیوفردا به اجماع نرسیده!

نخست اینکه،‌  دولت عربستان،   یا بهتر بگوئیم «شرکت نفتی آرامکو»،  در مورد تعیین سقف تولید نفت با روسیه به توافق رسید؛   دیگر آنکه «بلومبرگ» پتة دولت اسرائیل را بر آب انداخت و از همکاری این دولت با تروریست‌های سوریه پرده برداشت.   و نهایت امر لگد فیفا‌ هم بر پوزة آخوندهای شیعه فرود آمد و برای مراسم تاسوعای ملایان،  تیم فوتبال ایران و کره جنوبی را در استادیوم آزادی به «مسابقه» فراخواند!   به این ترتیب امت همیشه در صحنه می‌باید میان فوتبال و دکان کربلا یکی را «انتخاب» کند،   و نیازی نیست که بگوئیم با توجه به نفرتی که از حکومت آخوند ایجاد شده،‌   مسابقة‌ فوتبال دکان کربلا را کساد خواهد کرد!   و از آنجا که جمع همیشه در مسیر «احساسات پوچ» بسیج می‌شود،‌  مردم از لج ملایان هم که شده به تماشای مسابقة فوتبال تمایل گوسفندی و «مردمی» نشان خواهند داد!   مسلم است که این واکنش «قابل پیش‌بینی» طرفداران فوتبال،  ستون‌های ‌طویلة ‌یک‌صد سالة مشروعه را که انگلستان پس از سرکوب مشروطه‌طلبان در ایران بر پا کرده سخت متزلزل می‌کند.   

یادآور شویم شعار اصلی مشروطه‌طلبان در صدر انقلاب مشروطه،   «جدائی دین از سیاست» بود.   به عبارت دیگر اینان با تحمیل احکام توحش شریعت بر جامعه مخالف بودند،‌   و برخلاف شارلاتان‌های حزب توده،   پرسوناژ موهوم «سلمان پارسی» را به عنوان شخصیت تاریخی به مخاطب حقنه نمی‌کردند:

«یکی از چهره‌های شگفت و مرموز و جذاب تاریخ کشور ما چهره روزبه پورمرزبان موسوم به سلمان فارسی از صحابه معروف پیامبر اسلام است[...]‌ سلمان به احتمال قوی در تشکیل ایدئولوژی اسلامی نقش داشته است و در نزدیکی بسیار زیاد و صمیمانه و محرمانه‌اش به محمد ابن‌عبدالله و خاندانش به ویژه به علی و آل او تردیدی نیست[...]‌»
منبع:  راه توده،  مورخ 15 مهرماه سالجاری

سطور فوق بخشی است از تحقیقات «علمی» حضرت احسان طبری ـ  ایشان را نظریه‌پرداز حزب توده می‌خواندند ـ   و می‌بینیم که نظریه‌پردازی «استاد» طبری،   همانقدر «معتبر و مستدل» است که نظریه‌پردازی پرسوناژ موهوم سلمان پارسی!   در واقع،‌   «تحقیقات» و نظریه‌پردازی‌ احسان طبری چیزی نیست جز «تکرار» قصه‌ها و روایاتی که در سازمان سیا سر هم شده تا رسم و رسوم قبائل صحرانشین عرب در قرن هفتم میلادی را به هر نحوی که شده به ایران و ایرانی پیوند دهد.   حال آنکه فرهنگ اقوام ایرانی،  به گواهی شاهنامة فردوسی،  با نگرش قبیله‌ای بیگانه بوده.

در شاهنامه از تخریب،  برده‌فروشی و ازدواج قبیله‌ای و سنگسار و قصاص ـ  مشترکات ادیان ابراهیمی ـ  هیچ اثری نیست!   در نتیجه،   پرسوناژی که به ادعای احسان طبری از ایران راهی صحرای عربستان شده و سازمان سیا در تبلیغات‌اش وی را به «نظریه‌پرداز اسلام» تبدیل کرده،  ‌ در واقع «سلمان سامی» است!  البته «تحقیقات» کاماراد احسان طبری به این مختصر محدود نمی‌ماند.   ایشان در همة زمینه‌ها «تحقیقات» فرموده‌اند و به ویژه کشف کرده‌اند که «مردم از ظلم و اسراف پادشاهان ساسانی به تنگ آمدند و با آغوش باز به اسلام گرویدند» و ... و این همان تبلیغاتی است که در حوزة ‌فرهنگی «ناتو» تنظیم می‌شود تا آخوند،‌   یعنی نماد سرکوب لائیسیته و آزادی بیان را به ارزش بگذارد.   در این تبلیغات چند ویراست رسمی کلیشه‌ای نیز وجود دارد که در زمینه‌های متفاوت،  به صور مختلف «بازتولید» می‌شود. تبلیغاتی که انسان را نفی می‌کند و موجودیت‌اش را به گفته‌های دیگران تقلیل می‌دهد.  به عنوان نمونه،‌   اگر بخواهیم سهراب سپهری را نفی کنیم و از او تصویر مورد پسند آخوند ارائه دهیم کافی است چند عبارت کلیشه‌ای از تولیدات «اتاق‌های فکر» لندن و واشنگتن را تکرار کنیم و اطمینان داشته باشیم که تولیدات ارباب در بوق رسمی جمکران منعکس خواهد شد:

«[...] سهراب سپهری نقاش و شاعری طبیعت‌گرا بود که با الهام از رمز و راز و زیبائی‌های دنیای پیرامون،  تصویرهائی شاعرانه با مضمون‌های عرفانی،  فلسفی و غنایی سرود و اینگونه جایگاهی ویژه در میان ادب دوستان این مرزوبوم یافت[...]»
منبع:  ایرنا،   مورخ 5 اکتبر 2016،‌ کد خبر:‌82257229

بله سهراب سپهری نقاش و شاعر «طبیعت‌گرا» بوده،‌  و مضمون شعرهای‌اش هم عرفانی و غنائی و فلسفی است!   به عبارت دیگر،‌   شعرهای سپهری هم مانند شاهکارهای «ایران درودی»،  فقط به درد دهکدة جهانی می‌خورد،   چرا که با «واقعیت» ـ  زمان و مکان مشخص ـ  هیچ ارتباطی ندارد!  همانطور که می‌بینیم در سطور فوق،   غایب اصلی،  کسی نیست جز سهراب سپهری و توانائی و خلاقیت و نگرش او به عنوان «هنرمند ایرانی» در قرن بیستم! هنرمندی که برخلاف ادعای بوق رسمی جمکران،   هیچ ارتباطی با ناکجاآباد آخوندی و طبیعت بی‌در و پیکر و عرصة «تکرار» نداشته و ندارد،   و خلاصه بگوئیم عضو «طویلة ‌مشروعه» نیست:‌

من به اندازة یک ابر دلم می‌گیرد،  وقتی از پنجره می‌بینم
حوری ـ  دختر بالغ همسایه ـ  
پای کمیاب‌ترین نارون روی زمین
فقه می‌خواند

مسلماً بوق‌های جمکران از اینکه در شعر سپهری دختری پای نارون نشسته،   این نتیجة «هوشمندانه» را گرفته‌اند که سپهری شیفتة طبیعت است!   ما هم به این نتیجه رسیدیم که،   برای درک این نکته که سهراب سپهری،  در هر حال با عرصة تکرار و توحش آخوند و باورهای جمع بیگانه است،‌  همین چند بیت کفایت می‌کند.  خلاصه سپهری را به عنوان شاعر  نمی‌توان در دهکدة جهانی در محراب دین‌فروشی و عرفان‌بازی‌های بیخ‌دیواری و خیابانی ملایان ذوب کرد!   البته «محققان» طویلة مشروعه برای «تخریب» سپهری دست از «تلاش» بر نخواهند داشت،   و این روند به سهراب سپهری هم محدود نمی‌ماند.   هر هنرمند ایرانی که با عرصه تکرار و توحش و باورهای جمع در تضاد قرار گرفته باشد،  ‌ مورد تهاجم «تحقیقات بفرمودة» سازمان سیا قرار می‌گیرد.   و نیازی نیست که بگوئیم اکثر این تهاجمات،  صادق هدایت و‌ فروغ فرخزاد را هدف قرار می‌دهد.   به عنوان نمونه،   برای اینکه فروغ فرخزاد را نفی کنند؛   بجای بررسی سروده‌های‌اش،‌   در مورد وی دست به «وراجی‌های خاله‌زنکی» می‌زنند!   یکی می‌آید و از وی «خاطره‌ای» نقل می‌کند؛   دیگری راوی خاطرات دیگران از فروغ فرخزاد می‌شود؛   اوباشی می‌بینیم که با صورتک مخالف حکومت،  مثل خاله‌شلخته‌ها پشت سر فروغ فرخزاد بدگوئی می‌کنند؛  و نهایت امر دیگران به بهانة‌ «حمایت» از فروغ از وی «تصویر مردم‌پسند» ارائه می‌دهند.  ولی جملگی این «کاردانان» با شعر فروغ و آثار ادبی وی بیگانه‌اند و اصولاً حرفی برای گفتن در این زمینه ندارند:

«[...] فروغ راست‏گوئی را وظیفه خود می‌دانست و راست شنیدن را حق خود.  اهل کتمان و لاپوشانی نبود و از تعارف دروغین و تقیه و ادا و اطوار تا حد توان پرهیز می‌کرد[...]»
منبع:‌  ایران وایر،‌  ‌مورخ  2 اکتبر 2016

این بیانات آخوندی فرضاً «نقد ادبی» می‌باید به شمار آید!   بله،  سطور فوق بخشی است از اظهارات خاله زنکی و عالمانة‌ پروفسور «فرزانه میلانی» در مورد فروغ فرخزاد!  «ایران وایر» ایشان را «نویسنده و پژوهش‌گر نام‌دار ادبیات ایران» معرفی کرده و می‌گوید،   مدیر پیشین انجمن مطالعات زنان خاورمیانه در امریکا و رئیس کنونی بخش مطالعات خاورمیانه و آسیای جنوبی در دانشگاه ویرجینیا هستند،  و بزودی کتابی را در مورد «فروغ فرخزاد» منتشر می‌کنند که ثمرة 39 سال کار تحقیقاتی‌شان است!   بله،   خانم میلانی از نخبگان ساکن ینگه دنیا هستند،  موهای‌شان هم زیر چادرسیا پنهان نشده،   هر چند چادرسیا را درونی کرده‌اند! به عبارت دیگر،   فرزانه میلانی از انواع آخوند‌های مؤنثی است که در ینگه‌دنیا برای صیقل زدن ماتحت آخوند از طریق تکرار تبلیغات ایران‌ستیز سازمان سیا «پرورش» یافته:

«[...] آزادی فردی هم از دغدغه‌های همیشگی فروغ فرخزاد بود[...] بی‌سبب نیست که اولین شعری که فروغ را مطرح و وارد صحنۀ ادبیات فارسی کرد، شعر «گناه» بود.  در فضای مسموم سال‌های بعد از کودتای 1935،   زمانیکه انگشت‌های اتهام به سوی دیگری نشانه می‌رفت، زنی با شهامتی حیرت‌آور و صداقتی ستودنی،  خود را و نه دیگری را گناهکار اعلام کرد[...]»
همان منبع

البته از  کودتای 1935 اطلاعی نداریم!   ولی با توجه به اینکه فروغ فرخزاد در تاریخ 5 ژانویه 1935 ‌ متولد شده،‌   باید بدانیم و آگاه باشیم که وی با «اعتراف به گناه» مخالفت‌اش را  با کودتای کذا اعلام داشته،   و با اینعمل «حزبی ـ خلقی» پای به عرصة ادبیات فارسی گذارده!  باید پرسید این اظهارات سرشار از نبوغ،  که در واقع بازتولید ترهات یکتاپرستانی است که در بی‌بی‌گوزک‌های‌شان «زن» را گناهکار و وسوسه‌گر و شریک شیطان به شمار می‌آورند،  از چه رو در مورد شعر فروغ مطرح شده؟!  شاید فروغ فرخزاد در این مورد به حاجیه میلانی نامه‌ای نوشته که ایشان با این «صراحت»،  هم موضع‌گیری‌های سیاسی وی را اعلام می‌کنند و هم زمینة شعری او را مورد «بررسی علمی» قرار می‌دهند.   ولی در انتظار نمانیم؛   در لجنزار احترام به ادیان،   همة «تحقیقات علمی» و گزارشات رسانه‌ای و ادبی‌نما و فیلم‌های صدمن‌یک‌قاز چیزی نیست جز تکرار همان اصول اساسی «ادیان ابراهیمی»؛  روندی که به صور مختلف مرتباً «تکرار» می‌شود.   

به عبارت دیگر در محفل جنایتکار «احترام به ادیان» همة راه‌ها به «شیطان» ختم ‌می‌شود،  به چند دلیل.   نخست اینکه بر اساس روایات اقوام سامی،‌  شیطان‌ بر پرسوناژ بی‌بی‌گوزکی «آدم» تقدم زمانی دارد،‌   دیگر آنکه از «خداوند» که او را از آتش آفریده و پدر نمادین اوست،  بی‌قید و شرط اطاعت نمی‌کند،   و «برتری» آدم را نمی‌پذیرد.   به همین دلیل است که بی‌بی‌سی،‌   قلادة‌ «استیون روزنبرگ» را بازکرده تا حسابی به پوتین پارس کند.   البته موضوع این وبلاگ جفنگ‌بافی روزنبرگ و شرکاء در مورد رئیس فدراسیون روسیه نیست. موضوع تهاجم زیرجلکی طویلة مشروعه به روسیه است.   

این تهاجم که به پیروی از فیلیپب هاموند در قالب «اعتراض به کنسرت» آغاز شد،   و صف ملایان طرفدار انگلستان را مشخص کرد،  پس از سفر زیگمار گابریل به تهران،   در قالب داستان چاقوکشی در کنسرت داریوش در شهر کلن مطرح شده،   و محور ضدکنسرت «جمکران ـ لندن» را به جرمانی پیوند داده.   ولی تجدید میثاق نازی‌های آلمان با طویلة‌ اسلام سیاسی به این مختصر محدود نمی‌ماند!  چه نشسته‌اید که همزمان با جشن‌های  مهرگان، کلیسای انجیلی آلمان برای حسین عین و بساط کربلا ماتم گرفته:

«[به گزارش خبرگزاری تسنیم]‌ شب گذشته کلیسای انجیلی برلین در سوگ حسینی به عزا نشست[...]‌ این برنامه [...] با حضور رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی [...] و کشیش میخائیل فنتسل،‌  نماینده کلیسای انجیلی برگزار شد[...]‌ این کشیش [...]‌ با تأکید بر اهمیت نخستین ماه سال هجری قمری [...]‌گفت [...] اما این ماه از جایگاه ویژه و متفاوتی در فرهنگ شیعیان برخوردار است[...]»
منبع:  سپوتنیک،   مورخ 7 اکتبر 2016 

بله،  به صراحت می‌بینیم که پشت سر ملا چه کسانی ایستاده‌اند،  و عرصة انسان‌ستیز تکرار ـ  مرگ‌پرستی و پدرپرستی ـ   چگونه در جفنگیات این «پدر» و آن پدر پدرسوخته با «فرهنگ» ترادف می‌یابد!   این حرکت «ضدفرهنگی»،  از مشترکات آلمان نازی و طویلة مشروعه است؛   هر دو بر توحش جمع پای می‌فشارند.  کافی است نیم نگاهی به تراوشات ذهن علیل آدولف هیتلر بیاندازیم:

«[...] استدلال‌های منطقی [...] نیستند که تاریخ را می‌سازند بلکه خطابه‌های تحریک کننده هیجانات مردم هستند که مسیر تاریخ را تعیین می‌کنند[...]»
منبع: ویکی‌پدیا،  «نبرد من»

بله،  دیدیم که چگونه «مسیر تاریخ» را دست‌ودل‌بازی‌کمپانی آمریکائی فورد و کمک‌های نقدی بانک‌های نیویورک و لندن به «حزب نازی» تعیین کرد!   شاید برای تکرار همین «مسیر تاریخ» باشد که غربی‌ها برده فروشی و پدوفیلی و حجاب‌ و مرگ‌پرستی را به عنوان «فرهنگ» شناسائی می‌کنند و مسلماً برای تکرار همین «مسیر مقدس و تاریخ‌ستیز» است که سازمان سیا به احترام حجاب و برقع،   تصاویر «برقع سکسی برای جشن‌‌های هالوین» را از روی شبکة جهانی اینترنت، ‌ حذف ‌کرده.