جمعه، تیر ۰۷، ۱۳۹۲

نی‌یت و نابوکو!

 
انعقاد قرارداد 270 میلیارد دلاری بین شرکت‌های نفتی چین و روسیه در «فوروم سنت‌پترزبورگ» باعث شد «جسد» نلسون ماندلا را بستری کنند،   تا همزمان با مراسم وقوقیة جمکرانیان،  دبیرکل سازمان ملل هم جهانیان را به ورد خواندن «دعوت» کند.  بله،  «جهانیان» دعا کنند که یک «مرده» زنده بماند،‌  چرا که،   همزمان با ورود ناوچه‌های موشک‌انداز ایران به بندر آستراخان،  به گزارش نووستی،   ‌مورخ 28 ژوئن 2013،‌  جمهوری آذربایجان هم از پروژة «نابوکو» بیرون رفت!
 
یادآورشویم،  از یک‌سو نلسون ماندلا 94 ساله و بیمار است،  و از سوی دیگر منطقاً هیچکس قرار نیست «عمر جاودان» داشته باشد.   ولی خوب دبیرکل سازمان ملل را محفل «احترام به ادیان» منصوب می‌کند.   محفلی که موجودیت‌اش با حماقت و توحش اسطوره‌ها پیوندی ناگسستنی برقرار کرده.  باری،  محفل احترام به ادیان،   در پی انعقاد قرارداد نفتی چین و روسیه چندین پاره شد،   و در هر پارة آن چند بحران توهین و افتخار به راه افتاد.   «توهین» برای «تغییر سنگر» فرصت‌طلبان،  و افتخار هم برای «تثبیت» سنگر متزلزل قدیم!   به عنوان نمونه،   در پی نشست گروه 8،   یک نمایندة حزب سوسیالیست جمهوری ایرلند ـ  دولت تحت‌الحمایة‌ آمریکا ـ  طی سخنرانی در مجلس اینکشور،  باراک اوباما را،   به دلیل حمایت از تروریست‌ها در سوریه،  «جنایتکار جنگی» خواند؛   ویلیام هیگ،  وزیر امور خارجة بریتانیا نیز به همکاری با آمریکا ـ  در زمینة جاسوسی و تهاجم به حریم خصوصی ـ  «افتخار» کرد!  
 
و اما در فرانسه،   و آلمان شرایط متفاوت است!   در آلمان،  گونترگراس همزمان بر علیه آنجلا مرکل و هلموت کهل قیام کرده و در کنار حزب سوسیال دمکرات نشسته.  حال آنکه در فرانسه، ‌ خارج از جنجال‌ نژادپرستان و دین‌فروشان،‌   رسانه‌های اسلام‌نواز،   به ویژه «لوپوئن»،  رئیس‌جمهور فرانسه را مورد تهاجم قرار داده‌اند!   گویا سفر «مارین‌لوپن»،  رهبر فاشیست‌های فرانسه به روسیه نتایج مطلوب به بار نیاورده!   حضرات انتظار داشتند،‌  اینبار با شعار خروج از ناتو،‌  ضمن تکمیل تصویر «ضدناتوی» ژنرال دوگل، ‌ نمایش انتخاباتی دوران شیراک را باردیگر به صحنه آورده،   و باز هم در برابر فاشیست‌های «جبهة‌ملی»،   احزاب راست را به عنوان ناجیان «جمهوری فرانسه» به قدرت برسانند!  
 
به استنباط ما «بازتولید» این نمایش مورد تأئید مسکو قرار نگرفته و خلاصه به مارین لوپن گفتند،  «نی‌یت!»  در نتیجه،   رهبر ویشی‌ست‌ها که تلاش می‌کرد مواضع منطقی اتخاذ کند، دوباره به سنگر قدیم بازگشت و نشخوار شعارهای ابلهانة «پدر» را از سرگرفت.  و برای جبران عقب‌نشینی ویشی‌ست‌ها دولت «مستقل» تونس با آزادی «فمن‌ها» وارد معرکه شد.
  
اعضای گروه «فمن» پس از ابراز ندامت از «توهین» به سنت‌‌های کشور «اسلامی» تونس آزاد شدند!  و آزادی کنیزکان جرج سوروس به شرط «توبه»،   به صراحت نشان داد که هدف از سازمان دادن به اوباش مؤنث و نشاندن‌شان در جایگاه «مدافع حقوق‌ زن» در واقع تأکید بر الزام «احترام به سنت» در کشورهای مسلمان‌نشین،  و به ویژه در تونس بوده!  برنامة دیگری در دست تهیه نداشته‌اند،  تعجبی هم ندارد؛  ‌ پیامد ازدواج سیاسی «الغنوشی ـ مارتین ایندیک» جز گسترش لجنزار توهین و احترام نمی‌توانست باشد!  پیش از اینکه اوباش «فمن» به تونس ارسال شوند،   با تکیه بر درافشانی‌های خواهر «کارولین فوره»،   مکرر گفتیم و باز هم می‌گوئیم،  مأموریت جهانی این «گله»،   همچون تشکل‌های القاعده،  طالبان،   فدائیان اسلام و ... و خصوصاً «آش‌فروش‌ها»،  پاسداری از «ویراست رسمی» یا بهتر بگوئیم،  پشتیبانی پنهان و غیرمستقیم از سرکوب مدافعان دمکراسی در سراسر جهان است.   
 
اگر «منابع مالی»‌ گروه «فمن» برملا شود،  خواهیم دید که اینان با آش‌فروش‌ها،  چماق‌کش‌های حکومت جمکران و ... و به طورکلی با حکومت‌های دینی و مخالف‌نمایان‌شان «آخور اشتراکی» دارند!    بی‌دلیل نیست که در گیرودار نمایش مهوع محاکمه و آزادی اعضای «فمن»،   به دو قطب کاذب حکومت پوشالی جمکران یعنی علی خامنه‌ای و خواهر «آسیه امینی»تریبون داده‌اند،   تا اینان از طریق نشخوار و بازنشخوار  پروپاگاند محفل «احترام به ادیان»،   چندین و چند ویراست رسمی را به مخاطب حقنه کنند و از چهرة کریه ارباب که با ماجرای «ادوارد سنودن»،  به مراتب کریه‌تر هم شده «تصویر دلپذیر» ارائه دهند!
 
از «خواهر» آسیه امینی شروع کنیم که در فرنگ  لنگر اندخته‌اند و معلوم نیست چه فعالیتی دارند و مخارج‌شان از کدام منبع تأمین می‌شود؟!   جالب اینجاست که همین فرد که منبع درآمدش مشخص نیست،  در جایگاه مدافع حقوق زنان ایران نشسته و هم‌صدا با حاجیه سیمین بهبهانی و دیگر اعضای گلة آش‌فروش‌ها ضمن کوفتن بر طبل «اعتقادات» و باورهای‌اش،   حقوق اجتماعی و آزادی‌های انسانی زن را به «حضور زن در جامعه» تقلیل داده،   و در جامعه‌ای که زن همچون کالا دست به دست می‌شود،   بر طبل توخالی «حق کار»‌،  یا بهتر بگوئیم «حق استثمار» زن می‌کوبد:                
 
«[...] من اعتقاد دارم یکی از اساسی‌ترین مسائلی که [...]  جنبش زنان [...] به آن پرداخته،  مسئله‌ حقوق اقتصادی زنان،  مشارکت اقتصادی،  حق کار و حق مدیریت در کار است[...]»
منبع: سایت زمانه،  ‌مورخ 27 ژوئن 2013  
        
«خواهر» امینی فراموش کرده‌اند که «حق کار» با برخورداری از «حقوق انسانی» بر پایة مقاوله‌نامه‌های معاصر تفاوت‌های پایه‌ای دارد.  به کار گرفتن فی‌نفسة زنان در جامعه،   به هیچ عنوان مشکل «حقوق زن» در جامعة سنتی را حل نمی‌کند،  چرا که از دیرباز زنان در این جوامع به مراتب بیش از مردان کار کرده‌اند!‌   ولی «خواهر» آسیه امینی در چارچوب منافع «پاترنوس» درست می‌گویند،   نشاندن «حضور زن» بجای «حقوق زن»،  همانطور که پیشتر هم به کرات گفته‌ایم زمینة مناسب و مطلوب جهت «ایجاد ترادف» میان روابط یک‌سویه و روابط حقوقی ـ دوسویه ـ  فراهم می‌آورد.   به این ترتیب است که،   هم «قواد» در جایگاه «کارفرما» می‌نشیند،‌  و از افلاس محفل بیلدربرگ کاسته می‌شود،  و هم حقوق آسیه امینی و دیگر آش‌فروش‌ها افزایش می‌یابد و... و از همه مهم‌تر،   فاشیست‌های اسلام‌نواز «غرب»‌ در جایگاه «مدافع حقوق زن» و طرفدار دمکراسی تثبیت می‌شوند!    
 
از قضای روزگار،   «علی خامنه‌ای» هم برای تثبیت همین سنگر فریب وراجی به راه انداخته.   بی‌دلیل نیست که اظهارات «مستدل» مقام معظم قلعة‌ حیوانات را بی‌بی‌سی،   مورخ 26 ژوئن 2013  منعکس کرده.   ایشان فرموده‌اند:  در انتخابات ـ  همان مراسم تف سربالای جمعی را می‌گوید ـ  مخالفان هم به «نظام» اعتماد کردند،   چون نظام‌شان را دوست دارند!   خامنه‌ای در ادامة سخن‌پراکنی‌اش با تأکید بر اینکه،   آمریکا می‌خواهد حکومت جمکران را «تغییر» دهد،   طرفداران دمکراسی در ایران را شریک اربابان‌اش در لندن و واشنگتن جا زده.   خلاصه بگوئیم،  نزد جمکرانیان خوش‌رقصی برای استعمار غرب به آش‌فروش‌ها و داس‌الله محدود نمی‌شود؛ کل محفل «شیخ‌وشاه» در همین مسیر گام برمی‌دارد.  
 
منتهی «کار» اینان در دوران پهلوی ساده‌تر بود؛  ملایان به قول خودشان جهت حفظ دین مبین با «کفر» و «مادی‌گرائی» مبارزه می‌کردند،   و در حالی که اوباش دانشجونما برای سرنگونی «شاه» پشت سر آخوند صف کشیده بودند،  اعلیحضرت هم برای حفظ «ایران آباد» با مارکسیست‌ها و کمونیست‌ها جهاد «اکبر» می‌فرمودند!
 
ولی در واقع،   هم شیخ و هم شاه،   جز سرکوب ملت ایران هدفی دنبال نمی‌کردند.  با این وجود،  پس از کودتای 22 بهمن 1357،   به دلیل هیاهوئی که یانکی‌ها بالاجبار پیرامون «انقلابی» بودن آخوندها به راه انداختند،   کار محفل «شیخ‌وشاه» مشکل‌تر شد.   خلاصه،   ملایان دیگر نمی‌توانستند همچون دوران شاه روابط علنی با آمریکا داشته باشند!   وظیفة اینان،  جهت خوش‌رقصی هر چه بیشتر برای لندن و واشنگتن به سر دادن شعار ضدآمریکائی محدود می‌شد.  و می‌بینیم که علی خامنه‌ای نیز همچون سلف‌اش می‌کوشد از «ارباب» تصویر مخالف نظام و طرفدار دمکراسی و «حقوق‌بشر» ارائه دهد،  و این تصویر واژگونه و دروغین در بی‌بی‌سی «انعکاس» مناسب می‌یابد.   باری،   علی خامنه‌ای،  همزمان با پرتاب ارباب به جایگاه «مخالف نظام»،   تداوم بحران دست‌ساز هسته‌ای را هم به حساب «لجبازی» آمریکا و اسرائیل می‌گذارد و مدعی می‌شود که آمریکا با این بحران‌سازی خواهان تغییر نظام است!  
 
با این ترهات‌بافی‌های کسالت‌آور و تکراری،‌  خامنه‌ای یک بار دیگر،  با یک تیر چند نشان می‌زند؛ هم در برابر بحران‌های اقتصادی،  ساختاری و اداری و ... که نتیجة 34 سال نوکرصفتی حکومت جمکران است از خود و همپالکی‌های‌اش «سلب مسئولیت» می‌کند؛   هم اسرائیل مفلوک را در جایگاه حاکمیتی «قدرقدرت» و سیاستگزار قرار می‌دهد،  و از همه مهم‌تر،  آمریکا را که طی سه دهة اخیر از طریق پشتیبانی از آخوند به چپاول ملت ایران مشغول بوده،   مخالف حکومت توحش جمکرانی‌ها معرفی می‌کند:   
           
«[...] در رأس آن‌ها آمریکاست و محرک اصلی آن‌ها هم صهیونیست‌ها هستند.  این‌ها نمی‌خواهند موضوع هسته‌ای حل بشود.   اگر لجبازی آن‌ها نبود،   به راحتی حل می‌شد [...] اما نمی‌خواهند قضیه تمام شود [...] هدف آن‌ها [...] تغییر دادن نظام سیاسی است[...]»
همان منبع
 
جالب اینجاست که همین علی خامنه‌ای،  بارها  و بارها تحریم‌هائی را که به دلیل بحران هسته‌ای بر ملت ایران تحمیل شده،  عامل «پیشرفت» در همة زمینه‌ها خوانده بود!   گویا مقام معظم شکرافشانی‌های گذشتة خود را هم از یاد برده‌اند،   و دلیل این فراموشی نیز روشن است!   ایشان از توانائی‌های فوق‌طبیعی برخوردار شده و کشفیات عجیبی کرده‌اند.   به عنوان نمونه،  از یک‌سو «می‌دانند» که مخالفان نظام در انتخابات شرکت کرده‌اند،   و از سوی دیگر،  «انگیزة» واقعی مخالفان را هم می‌شناسند:
 
«[...] حتی کسانی که طرفدار نظام نیستند اما منافع ملی برایشان مهم است،  در این انتخابات به نظام اعتماد کردند[...] این نشاندهندة این است که حتی کسانی که طرفدار نظام هم نیستند،  به نظام اعتماد دارند و می‌دانند که نظام [...]‌ می‌تواند منافع کشور و عزت ملی را حفظ و از آن دفاع کند[...]»
 
همچنانکه می بینیم خامنه‌ای همچون خداوند خونخوارش از آنچه در ذهن دیگران می‌گذرد آگاه است!  بله،   حتی کسانی که طرفدار نظام توحش نیستند هم «می‌دانند» که این نظام کودتائی،  استبدادی،  پوشالی و دست‌نشانده منافع کشور را «حفظ» می‌کند!  اگر این اظهارات واقعیت داشته باشد،‌  منطقاً می‌باید نتیجه گرفت که «منافع کشور» هیچ ارتباطی با «منافع ایران» ندارد؛  همان منافع لندن و واشنگتن است!   چرا که،  منافع شیخ‌الله با منافع استعماری لندن و واشنگتن هم‌سوئی نشان می‌دهد،  و در دوران «اعلیحضرت» نیز در بر همین پاشنه می‌چرخید.
 
در هر حال، ‌ این روزها،   علی خامنه‌ای تنها کسی نیست که «علم غیب»‌ پیدا کرده!  در گویانیوز نیز بعضی‌ها «می‌دانند» بیش از 18 میلیون نفر به «حسن فوتبال» رأی داده‌اند،  چون انتخابات ریاست جمهوری برای‌شان مثل مسابقات فوتبال بوده!   به عبارت دیگر،  در کشور ایران،  علاوه بر«جنبش مستقل» و موهومی که خواست جوانان‌اش «تقلید» از جوانان غرب است،  می‌باید بیش از 18 میلیون نفر را نیز در ردة صغیر و مهجور و دیوانه قرار دهیم!   نیازی نیست که بگوئیم،  هدف از یاوه‌گوئی‌های این افراد،   در واقع ارائة‌ «تصویر مهجور» و «بی‌مسئولیت» از اکثریت ملت ایران است!   تنها به این ترتیب می‌توان «قیمومت آخوند» را بر ملت ایران  توجیه کرد و کل ایرانیان را «مقلد» جلوه داد.   بخش «فرهنگی» این پروپاگاند ایرانی‌ستیز را،  علاوه بر رسانه‌های پوچ‌پرداز جمکران،  امثال «سپانلو» گسترش می‌دهند.  ایشان نه تنها از صادق چوبک به عنوان «نویسندة گداها» یاد کرده‌اند،   که دیگر نویسندگان ایران که همچون چوبک «فقر» را به تصویر کشیده‌اند،   «مقلد» نامیده و تخطئه فرموده‌اند:
 
«[...] سپانلو،  چوبک را نویسنده گداها می‌خواند[...] ‌نویسنده‌ای که آثارش تجسم پلیدی‌ها، خشونت‌ها و پلشتی‌های اجتماع و سرنوشت شوم انسان‌های تیره‌بخت است [...] سپانلو [...] با تاکید بر اهمیت و ارزش آثار این نویسنده [...] و شیوع تب چوبک در میان داستان نویسان ایرانی می‌گوید[...] نویسندگان مبتلا شده به این تب هم [...] به تقلید از او،  داستان‌های‌شان را با نشان دادن پلشتی‌های جامعه آغاز می‌کردند[...] اما محمدعلی سپانلو معتقد است که نوشته‌های مقلدین،   هیچگاه به پایه کارهای ابداعی چوبک نرسید و کسی هم به عنوان نفر دوم در این سطح،   هرگز مطرح نشده است[...]»
منبع:  رادیو بین‌المللی فرانسه،   مورخ 27 ژوئن 2013 
 
محمدعلی سپانلو با این اظهارات «مستدل» و «حرفه‌ای» در واقع «تخیل» و «آفرینش» در آثار دیگر نویسندگان را نفی می‌کند و پیروی از یک سبک نگارش را با یک «بیماری واگیردار» در ترادف قرار می‌دهد.  اینهمه فقط به این دلیل که ایشان به این مسئله «معتقد» هستند!   اگر ایشان «اعتقادات‌شان» را یک روز دیرتر ـ   جمعه 28 ژوئن سالجاری ـ  مطرح می‌کردند،   به احتمال زیاد بجای قضاوت در مورد پیروان سبک چوبک،‌  حکم اعدام اینان را صادر می‌کردند!   چرا که،   در آخرین جمعة ماه ژوئن،   خط لولة‌ «نابوکو» چشم از جهان فروبست و برای جبران مافات،  بی‌بی‌سی ناچار شد پیرامون شایعة تخریب خانة رهبر بهائیان در بغداد معرکه بگیرد!
 
 
...

سه‌شنبه، تیر ۰۴، ۱۳۹۲

از دوحه تا شیراز!




 

برای ایجاد  هماهنگی آتی میان ایران و قطر،  پاترنوس از یک‌سو داستان شیرازی بودن «موزه المسند»،  مادر امیر «جدید» قطر را بر سرزبان‌ها  انداخته،  ‌ و از سوی دیگر برای ایرانیان یک «جنبش مستقل مردم» اختراع کرده.  جنبشی که هم باهوش و زرنگ است و هم طرفدار مدرنیته و دمکراسی!  و در بطن این جنبش موهوم،‌  اکثر جوانان ایران می‌خواهند از جوانان آمریکا و اروپا تقلید کنند:

 

«[...]  جنبش مستقل مردم [...] تاکنون نه از ولی فقيه و نه از هيچکس ديگر رودست نخورده [...] چون سرتاپای حاکميت را به درستی می‌شناسد و بازی مستقل خودش را می‌کند.  جنبشی که طرفدار ترديدناپذير دموکراسی و مدرنيته است.   نسل جوان ايرانی به حق می‌خواهد مانند نسل جوان در جامعة‌ آمريکايی و اروپايی زندگی کند.  اين خواست غيرقابل مقاومت است و راه گريزی از آن متصوَر نيست.   اين خواست حداکثر بر همة‌‌ خواست‌های حداقل سايه می‌اندازد و تفکيک کامل آن‌ها از يکديگر در جهان امروز ناممکن است[...] »

منبع:  ‌گویانیوز،  ‌مورخ 24 ژوئن سالجاری  

 

می‌بینیم که از قضای روزگار این قماش دمکراسی هم مانند اسلام عزیز بر «باورهای جمع» منطبق شده و در واقع با دمکراسی در تضاد قرار گرفته.   خلاصه این «جنبش مستقل مردم»‌ که خیلی هم «باهوش و زرنگ» است باید همان تل موهومی باشد که 34 سال پیش «نسل جوان» آن با هوش و ذکاوت و به ویژه با تأسی بر علی شریعتی،‌  میمون‌وار از شیوة‌ زندگی دیگران تقلید می‌کرد و پای در وادی موهوم کربلا گذاشته بود.  حال در رابطه با آنچه عنوان شده،   حداقل سه پرسش مطرح می‌شود.  

 

نخست‌ اینکه جوان ایرانی،   خارج از آنچه فیلم‌های هولیوود به او نشان داده،‌  از زندگی جوانان در اروپا و آمریکا چه می‌داند؟   دیگر آنکه چه عواملی می‌خواهد از اکثریت نسل جوان کشورمان چنین میمون‌های مقلدی ‌بسازد و ... و از همه مهم‌تر اینکه «تقلید» از شیوة زندگی دیگران چه ارتباطی می‌تواند با انسان‌محوری و هنجارهای دمکراتیک داشته باشد؟!

 

بر خلاف تأئیدات گویانیوز،  زندگی در یک نظام دمکراتیک به دلیل میدان دادن به فردیت‌ها و خلاقیت‌ها،  مسیری «ضدتقلید» می‌پیماید.  افراد در نظام دمکراتیک می‌آموزند که تلاش کنند با بهره‌برداری از امکانات فردی و اجتماعی‌شان‌ در مسیر رشد و شکوفائی خود گام بردارند.   به عبارت‌ دیگر،   نظام دمکراتیک به هیچ عنوان مشوق «تقلید» نیست!   دلیل هم اینکه «تقلید»‌ و پیروی،  بنابرتعریف نشان تأئید «برتری» دیگران است!   تفاوتی نمی‌کند از چه کسی تقلید کنیم؛   از شیوة زندگی قوم و قبیلة‌ محمد ‌صاد یا از شیوة زندگی جوانان اروپا و آمریکا!   در هر حال،  با «تقلید» از دیگران  «فردی‌ات»‌ خود را «نفی» می‌کنیم.

 

در دوران پهلوی‌ها،‌  تبلیغات استعمار چنین القاء می‌کرد که سلطنت پهلوی شیوة زندگی غربی را بر جامعة ایران حاکم کرده،  حال آنکه به هیچ عنوان چنین نبود.   دولت ایران،  به ویژه از دوران نکبت‌بار امیرعباس هویدا،  دست به تبلیغات گسترده برای خرافات اسلام و اسلام‌گرائی زد.  و ساواک با شایعه‌پراکنی،   از آخوندهای بی‌دستار نظیر «علی شریعتی» و شرکاء «روشنفکر» و مخالف و قهرمان می‌ساخت و تحویل جوانان می‌داد.  جوانانی که در ساختار سراسر ممیزی شدة ایران هر گونه امکان رشد و شکوفائی ـ ‌ علمی،  هنری،  فلسفی و سیاسی ـ ‌ از آن‌ها دریغ شده بود.  طی ایندوره،   در حسینیة ارشاد و اماکن‌ مشابه که با بودجة دولتی و تأییدات ساواک فعال شده بود،   «اسلام انسان‌ساز» و به اصطلاح خیلی «مترقی» را به جوانان می‌فروختند.  

 

وحشت دربارپهلوی‌ از نفوذ بلشویسم روس،   چشم جامعة ایران را نیز کور کرده بود؛  همه به دنبال «مبارزه با مارکسیست‌ها» بودند که می‌خواستند اموال‌شان را بگیرند و جوانان‌شان را «فریب»‌ دهند!   حال آنکه نکبت و ادبار و فریب و غارت،   نه از مارکسیسم که از ویرانکدة آخوندیسم بر سر ملت ایران فروریخت.   برای دریافت ابعاد حماقت‌گستری دولت ایران نیم نگاهی به آثار انسان‌ستیز «علی شریعتی»‌،‌  که در اوج سانسور توسط ساواک پشت‌سرهم تجدیدچاپ می‌شد،   کفایت خواهد کرد.  و چرا راه دوربرویم؟   «فرمایشات ملوکانه» در کیهان،  مورخ 28 مردادماه سال 2537 در برابر ماست!   به عنوان نمونه،  شاهنشاه لات‌بازی‌‌های خیابانی را به حساب «مارکسیست‌ها» نوشته و نقش اسلام‌گرایان و ملایان جیره‌خوار دولت هویدا را نادیده انگاشته‌اند:

 
 

«فرمایشات شاهنشاه در بارة‌ شورش‌ها: [...]  به تظاهرکنندگان دستورات مارکسیستی و کمونیستی می‌رسد.» 

 

این برخوردهای جانبدارانه و استعماری،   اگر نگوئیم «دبستانی» با منافع ملت ایران مستقیماً از جانب محافل غرب راهبری می‌شد و نتیجه هم امروز در برابر ماست.   34 سال حکومت «مردم‌سالاری» شیخ‌الله!   و اینک پس از گذشت بیش از سه دهه،   همان دستگاه استعماری برای حقنه کردن ویراست «مردم‌سالاری» شاه‌الله به ملت ایران،  دست به اختراع پدیدة نیست‌درجهانی به نام «جنبش مستقل مردم» زده.  جنبشی که گویا قرار است،  با نفی حرکت مسئولانة انسان‌ها در جامعه،  ‌و با تقلید از شیوة زندگی جوانان آمریکائی و اروپائی،‌   دمکراسی و مدرنیته را نیز برای ملت ایران به ارمغان آورد!   

 

با توجه به فعالیت‌های خیلی «فرهنگی» کشیش‌ها در اروپا و آمریکا،  و همچنین با در نظر گرفتن هویت‌سازی نوین فاشیست‌ها بر پایة‌ «گرایش به همجنس» و «حق ازدواج» به احتمال زیاد «رهبر» این «جنبش مستقل مردم» نیز در آمریکا لنگر انداخته:

 

«[...] داعیه عبدالله [...]امام جماعت مسجدی در واشنگتن [...] خودش همجنس‌گراست و می‌گوید ازدواج همجنس‌گرایان طبق احکام اسلام مجاز است[...]»

منبع:  بی‌بی‌سی،  ‌مورخ 22 ژوئن سالجاری 

 

خلاصه،   نسل جوانی که اهل «تقلید»‌ است،   می‌باید «مرجع تقلید» هم داشته باشد!  در غیراینصورت نمی‌توانند همچون دوران نورانی خمینی دجال به جامعة یکدست و آرمانی مطلوب استعمار برسند و خواست اکثریت موهوم را به عنوان «دمکراسی» بر «اقلیت» تحمیل کنند!   دکان‌هائی که «جنبش مستقل مردم» اختراع کرده‌اند بد نیست چند اصل اساسی را در نظر داشته باشند.   نخست اینکه،   تحمیل خواست اکثریت بر اقلیت را «پوپولیسم» یا «مردم سالاری» می‌خوانند،   در حالیکه در یک دمکراسی اقلیت از «حقوق قانونی» خود برخوردار است و این حقوق هیچ ارتباطی با «خواست اکثریت» ندارد!    دیگر آنکه،   «خواست مردم» ـ  اقلیت یا اکثریت ـ  الزاماً از وجاهت «حقوقی» برخوردار نیست،  و «انسان‌محور» نیز به شمار نمی‌آید.   در نتیجه،  تأکید قلم‌زن‌های وطنی بر «خواست اکثریت» و «حق مسلم» بیش از آنچه دمکراسی را به ارزش بگذارد،  توحش پوپولیسم و فاشیسم را تشویق می‌کند.   و از همه مهم تر اینکه،   «شرکت در انتخابات» و رأی دادن،  برای «تأئید» برنامه‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نامزدهاست،  نه جهت ابراز «ضدیت» و «نه گفتن» به این و آن!  

 

به عبارت دیگر،  شرکت در انتخابات «طبیعی» و «سنتی» نیست؛   عملی است در تضاد آشکار با روابط یک‌سویة سنتی که به انسان «مسئول» و «پاسخگو» نیاز دارد.  خلاصه بگوئیم،   در  حکومت سنتی‌،   برگزاری انتخابات هیچ مفهومی ندارد،  ‌ چرا که موجودیت حقوقی و فعالیت قانونی در قالب احزاب «اوپوزیسیون» به رسمیت شناخته نمی‌شود.   به عنوان نمونه،‌   در قطر،   مخالف سیاسی  نمی‌تواند از طریق تشکیل حزب مطالبات‌ و برنامه‌های‌اش را مستقیماً در سطح جامعه مطرح نماید؛  مخالف می‌باید به شیوة ابراهیمی یک «قربانی» به حرمسرای امیر تقدیم کند و با ایشان به «تفاهم» برسد!   ازدواج «موزه المسند» با شیخ قطر ـ  که امروز به نفع پسرش،‌  شیخ تمیم از قدرت کناره گرفت ـ   شاهدی است براین مدعا!

 

پدر «موزه» از مخالفان امیر قطر بود،  و برای حل «اختلاف» قرار شد دخترش،  «موزه» را به حرمسرای شیخ بفرستد،   به شرط اینکه پسر «موزه» ـ  ایشان همسر دوم امیر بودند ـ   ولیعهد قطر شود!   خلاصه،   34 سال پیش «موزه» با امیر قطر ازدواج کرد تا در سال 2013،   خاندان «المسند» در حکومت قطر سهمی داشته باشد!   این مختصر را گفتیم تا روشن شود  «سیاست ما،  عین دیانت ماست» از محدودة «برده فروشی» پای فراتر نمی‌گذارد.   برای خروج از لجنزار محفل بیلدربرگ،   بدنیست سری به «یوتوب» بزنیم!  کنسرت اخیر «آنا نت‌ربکو» و «دیمیتری کوروستوفسکی» در میدان سرخ روی خط است.   

 

                               

 

دوشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۹۲

زد و ضد!

 
اظهارات مضحک باراک اوباما و جنجال رسانه‌های غرب پیرامون «خیانت» ادوارد سنودن یک هدف مشخص را دنبال می‌کند؛   ‌توجیه تهاجم سازمان یافته به حریم خصوصی افراد به بهانة مبارزه با تروریسم!   بوق‌های پاترنوس می‌کوشد این دروغ شاخدار ـ  خیانت ادوارد سنودن ـ  را به  افکار عمومی بفروشد،   تا تجاوز به حریم خصوصی افراد را «عادی و مفید» جلوه دهد!   این است مرحلة دوم «مبارزات» آتلانتیست‌ها در راه «آزادی و استقلال» جنایتکاران و متجاوزان!   و به همین دلیل است که اوباش جمکران و به ویژه مخالف‌نمایان‌شان،  به صور مختلف بر طبل توخالی «استقلال و آزادی» می‌کوبند.
 
پیشتر هم گفتیم،‌  باز هم می‌گوئیم،   مبهماتی از قماش نفی، ‌ احترام،  تغییر،  افتخار و ... از پوچ‌پردازی‌های محفل «حق طبیعی» است که از تخریب و مرگ تغذیه می‌کند.  این محفل طی سدة اخیر وحشیگری‌‌اش را در قالب «تشویق حماقت» و «گسترش افتخارات» به کشورمان  صادر کرده.   و همچنانکه شاهدیم پس از اجرای مراسم «تف سربالای جمعی» این روند شدت نیز گرفته.   اعضای بیلدربرگ زبان به تحسین «شهامت ایرانیان» گشوده‌اند؛  ‌پیروزی پشت پیروزی نصیب ورزشکاران ایران می‌شود؛   کاپیتان تیم فوتبال «فتوی» صادر می‌کند؛  و ... و حکومت مرده شویان هم کتاب منتشر می‌کند به نام «ضد!»
 
به این ترتیب حکومت ملایان جمکران،   هم خود را به فیلم «زد» پیوند می‌زند و هم به فیلم «جنگ جهانی زد» که در مراسم افتتاح 35 امین جشنوارة بین المللی  فیلم مسکو به نمایش در آمد!  یادآور شویم 35 امین جشنوارة بین‌المللی فیلم مسکو  در تاریخ 20 ژوئن 2013 به ریاست «نیکیتا میخالکوف» آغاز شد.   بله،  مدت‌هاست که «چپ‌نمائی» و به ویژه چسبیدن به ولادیمیر پوتین در دستور کار موش‌های فاضلاب بیلدربرگ قرارگرفته،   و کار بجائی رسیده که رئیس چاقوکش‌های «موتلفه» زبان به تحسین «ایستادگی» پوتین در برابر اوباما ‌گشوده،   و در تاریخ 24 ژوئن 2013،  سایت نوچة ملاممد اردکانی ـ  دیپلماسی ایرانی ـ  هم این مدح و ثنا و تملق را بازتابانده:
«[...] محمدنبی حبیبی [...]تصریح کرد[...]‌پوتین مردانه در برابر اوباما ایستاد و گفت حاضر به همراهی و حمایت ازآدمخواران نیست.  این یک گام به جلو برای شکست گرگ‌های جهانی علیه ملت سوریه است [...]»

 
دبیرکل باند«موتلفه» که همچون مخملباف و شرکاء «فعالیت اجتماعی» را با چاقوکشی آغاز کرده،   اینک زبان به نکوهش «فعالیت» مزدوران اعزامی اربابان‌اش در کشور سوریه گشوده و می‌پندارد با تجلیل و ستایش  از ولادیمیر پوتین می‌تواند حکومت ملایان را در سنگر برنده بیاندازد!   حال آنکه به گواهی فروپاشی محور «ترکیه ـ  برزیل»،   و شرایط نوین مصر و عراق و به ویژه تحولات لبنان،   سنگر «حکومت سنت با اقتصاد نئوکان» در حال فروپاشی است!   وارد جزئیات نمی‌شویم فقط می‌گوئیم،   ارتش لبنان که در جنگ 33 روزه اعلام «بی‌طرفی» کرده بود،  ناچار شده بر علیه شبه‌نظامیان جیره‌خوار عربستان و قطر وارد میدان شود!   و به همین دلیل است که امروز در پاسخ به پیام ولادیمیر پوتین،   شیخ حسن روحانی دولت «غایب» خود را «منادی صلح و دوستی در جهان» معرفی کرده!  
 
«[...] دکترحسن روحانی [...] در پاسخ به پیام تبریک ولادیمیر پوتین [...]‌تاکید کرد[...] دولت من منادی صلح و دوستی برای همه ملت های جهان است [...]»

منبع:  ایسنا،  مورخ 24 ژوئن 2013 
 
به عبارت دیگر،   حکومت انتصابی محفل بیلدربرگ در جمکران ناچار است از مواضع انقلابی نهضت «عاظادی» و حاج روح‌الله عقب کشیده،   بساط جهاد و نابودی اسرائیل و نبرد با آمریکا را تعطیل کند و این است دلیل «معجزات» پیاپی،  یعنی کاهش نرخ ارز و طلا و پیروزی‌های چشمگیر در عرصه‌های ورزشی!  امروز که رایحة تعفن جمکران در سراسر جهان پراکنده شده،   لازم است با ارائة‌ تصویر «درخشان» از این لاشة‌ پوسیده چشم جهانیان را خیره کنند!   و این درخشش به «نور مرگ» نیاز دارد؛   نوری که از توحش پوپولیسم و ناسیونالیسم یعنی از «ضدیت» با حقوق و آزادی‌های فردی ساطع می‌شود.  پس بازگردیم به کتاب «ضد!»     
 
کتاب مذکور هیچ ارتباطی با انسان‌محوری ندارد و بر خلاف «زد» معروف به مبارزات‌ مارکسیست‌ها هم نپرداخته.   فارس‌نیوز،  ‌مورخ 23 ژوئن 2013 ،  می‌نویسد کتاب «ضد» حاوی اشعار عاشقانه و عارفانه است!   بله،   لات‌واوباش نه تنها جشن و شادی،‌  و به اصطلاح «انتخابات‌اش» بر ضدیت و نفی و خشونت استوار شده که عرصة ادبیات را هم با لجنزار خشونت تعلقات و تعصبات اشتباه گرفته.   دلیل هم روشن است؛  در طویلة اخلاق‌گرایان ضدیت و نفی و خشونت با «فرهنگ» ترادف یافته.   در نتیجه اعضای طویلة‌کذا مداح و هتاک ـ  از قماش گرمارودی و میرشکاک ـ  را شاعر و ادیب می‌خوانند و قصه‌های «اخلاقی» شیوخ مذکر و مونث را هم با «رمان» در ترادف قرار می‌دهند!
 
به همین دلیل بی‌بی‌سی و بوق‌های هم‌سو می‌کوشند،   «فهیمه رحیمی» را به عنوان نویسندة‌ «رمان» به ما حقنه کنند.   دلیل هم اینکه شیخ فهیمه،  ویراست درونمرزی آذر نفیسی،  در مرداب توحش «مطلق‌گرایان» شناور بود.   آن مرحوم مانند آش‌فروش‌ها «کتاب خواندن» را «ارزش» می‌انگاشت و به عنوان «مادر»،  بر اساس اعتقادات‌اش کتاب می‌نوشت که جوانان بخوانند:
 
«[...] من مادری هستم که دوست دارم نسل جوانم کتاب بخواند[...] من فقط عاشقانه می‌نویسم،  چون معتقد هستم خداوند خود عاشق‌ترین عاشق‌هاست [...] بدون عشق،  زندگی فناست[...]»

منبع:  دویچه وله،  مورخ 18 ژوئن سالجاری 
 
دویچه وله در مورد مضمون «عشق» در کتاب‌های فهیمه رحیمی می‌نویسد، ‌ عشق و عاشقی در چارچوب «سنتی» در تمام کتاب‌های وی «تکرار» شده:
 
«[...]‌این مضمون،   از نخستین کتاب نویسنده [...] تا واپسین اثر او به اشکال گوناگون تکرار شده [...] تعریف عشق و روابط عاشقانه در رمان‌های رحیمی،  در چارچوب شناسه‌های سنتی می‌گنجد و از این‌رو هیچ‌گاه با قیچی سانسور وزرات ارشاد اسلامی روبرو نشده است[...]»

 
پیشتر در مورد ویژگی‌های «رمان» به عنوان عرصة دمکراتیک ـ  آزادی انسان از زنجیر سنت‌ها ـ  توضیح داده‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نمی‌بینیم.   فقط یادآور شویم ادعای ابلهانة «عاشق بودن خدا» روی دیگر سکة توحش پیروان ادیان ابراهیمی است که نه تنها وجود «خدا»،  که «یگانگی» او را هم به اثبات «علمی» رسانده‌اند!  خلاصه توحش مطلق‌گرایان و اخلاق محوران یا بهتر بگوئیم «قبیلة‌ ضد» ‌از همین منبع موهوم سرچشمه می‌گیرد.  توحشی که شتاب گسترش آن به ویژه پس از برپائی آئین‌های «تف سربالای جمعی» در همة زمینه‌ها شدت گرفته و خلاصه حکومت جمکران و مخالف‌نمایان‌اش در عرصة‌ تحریف و صدور فتوی با یکدیگر مسابقه گذاشته‌اند.  
 
به عنوان نمونه سایت «اخبار روز»،   به صورت سینه‌خیز دست به تلطیف جنایات حکومت زده و برای سعید سلطانپور که توسط حکومت ملایان تیرباران شد،  مطلبی قلمی کرده تحت عنوان:‌
 
«به یاد سعید سلطان‌پور،  در سالگرد جان باختن‌اش [...] محمد امین محمدپور [سعید سلطانپور] متوفی تهران 1360[...]»

منبع:  اخبار روز،  ‌مورخ 21 ژوئن سالجاری
 
پس از اینکه دیلی‌تلگراف،   بزرگ‌بوق فاضلاب اخلاق‌گرایان با توسل به شیمون‌پرز،   بنیانگزار امپراطوری هخامنشی را با فاشیست‌های یهودی قرن بیستم در ترادف قرار داد،‌  جمکرانیان «همه با هم» ـ  در داخل و خارج مرزها ـ‌  «سرقدم رفته» و با «معجزات‌شان» دامنة تقدس و ترادف کلی را به نحو چشمگیری گسترش داده‌اند.   و اینچنین بود که در سایت ایسنا «توهم» با «تکنیک»،   و مقاله‌نویسی با «مجازات شلاق» ترادف یافت.   و اما در سایت‌های مخالف‌نمایان،   «دمکراسی»،   از یک‌سو با ابهام و توحش «تغییر»،    و از سوی دیگر با «رادیکالیسم» در ترادف قرار گرفت و یکی از خواهران برای «احترام به مادران رادیکال» فتوی صدوریدند!   مطلب را با ترادف‌های «ایسنا» ادامه می‌دهیم.
 
پاسدار علی لاریجانی که پیشتر به نقش سرنوشت‌ساز ایرانیان در دوران ظهور امام غایب‌شان اشاره کرده بودند،   امروز گام بلند دیگری در عرصة توحش و حماقت برداشته،   اسلام‌شناسی را با فن و «تکنیک» مترادف دیده‌ و «حضور» امام غایب‌اش را «تجربة تاریخی» خوانده:
«[...] اسلام‌شناسی فنی است که [به] ملا شدن نیاز دارد [...] باید راهی که فقها رفته‌اند را برویم[...]‌ دو تجربه مهم در تاریخ اسلام [...] وجود دارد[...]  تجربه حکومت علوی [...] و تجربه [...] مربوط به پدیده حضور حضرت ولی عصر است.   ما در میانه این دو تجربه هستیم[...]»

منبع:  ایسنا،  مورخ 24 ژوئن سالجاری
 
بله پاسدار لاریجانی به دلیل قرار گرفتن در میان دو «تجربة» موهوم و اسطوره‌ای که با علمیت «تاریخ»‌ نیز بیگانه‌ است،   به هذیان گوئی افتاده‌اند،  و «فن» اسلام‌شناسی را به گنجینة هذیانات اخلاق‌گرایان می‌افزایند!   چرا که هم «می‌توانند» و هم «تغییر» الزامی است!   در تداوم همین روند حماقت‌گستری است که در قالب طنز،  مقاله نویسی با شلاق و تنبیه ترادف یافته:‌
 
«مقاله‌نویسی [...] از آن کارهای پردردسر است [...] حتا برای اهل فن [...] مقاله‌ نوشتن دربارة‌ اهمیت محیط‌زیست برای کسانی که اعتقادی به حفظ محیط‌ زیست ندارند،  جان‌فرساست.  اما در این سختی، آموزش و تنبیه هم نهفته است[...] از همة‌ قضات درخواست می‌کنیم از این نوع حکم‌های ابتکاری [...] صادر کنند،  چون درد شلاق زود از بین می‌رود،  اما اگر دردی در اثر آگاهی حاصل شود تا همیشه خواهد بود[...]»

ایسنا،  مورخ 23 ژوئن سالجاری
          
می‌بینیم که بعضی دردها مثل خداوند خونخوار ابراهیم «تاهمیشه» می‌ماند!   به این ترتیب «طنزپرداز» ایسنا پوزی هم به علف «جاودانگی» زده تا آرامش مرگ را یواشکی به ارزش بگذارد و دُمی هم برای خواهر آذر نفیسی و «چمدان» لبریز از توحش سنت سایت «بی‌بی‌سی» بجنباند.   حال اگر به عنوان مصاحبة رهبر حزب کومله در سایت نوسکولاریسم بنگریم،   ردپای چمدان بی‌بی‌سی را بهتر خواهیم دید:‌
 
«کسانی که رأی دادند یا ندادند هر دو خواهان تغییر در سیاست نظام بودند.  عبدالله مهتدی، دبیرکل حزب کومه‌له»
 
خلاصه،   «تغییر سیاست نظام» را از دست ندهیم که این «شبه‌سیاست» در هر حال از عرصة توحش سنت‌گرایان و دور باطل تعلقات خارج نخواهد شد،   چرا که در غیر اینصورت موجودیت آخوند به زیر سئوال می‌رود و منافع استعماری لندن و واشنگتن خدشه‌دار می‌شود. و اما در عرصة توحش و تحریف و انسان‌ستیزی اعضای «قبیلة ضد»،  هیچکس به گردپای آش‌فروش‌ها نمی‌رسد.   خواهر «شادی. ‌صاد» برای «تغییر»،  طرفداران دمکراسی را هم در چمدان آش‌فروش‌ها قرار داده و یک مجموعة رادیکال به دست آورده که «آرمانگرا»‌ است،   و همه می‌باید به این مجموعة موهوم که همچون کشیش‌های واتیکان با نظم و مقررات «بیگانه» ‌است و در جامعه احساس غربت و تنهائی می‌کند،  احترام بگذارند:
 
«من [...] بر این گمانم که مهم‌ترین وظیفه هر کس که تغییری را در جامعه ایران خواستار است [...] گوش دادن به صدای رادیکال‌هاست [...] نیروی عظیم،  هشیار و جسوری است [...]‌ آنقدر جسور که [...] در این سی‌واندی [...] همچنان به دنبال آرزوها و آرمان‌هایش است و آنقدر تاثیرگذار است که بسیاری از مطالبات و آرزوهای مردم براساس آرمان بزرگ آن‌ها شکل گرفته [...] آرزوی [...] عدالت و دموکراسی برای همه[...]‌ منصوره بهکیش،  یکی از آن‌هاست[...] گروه مادران خاوران را زنده نگه می‌دارد [...]  آگاهی‌رسانی می‌کند،  به همراه دیگران به خاوران می‌رود و دادخواهی می‌کند، کتک می‌خورد و بازداشت می‌شود اما رای نمی‌دهد[...] رادیکال‌هائی که [...] نه خارج نشین بی‌درداند،  نه بی‌عمل و منفعل‌اند[...] رادیکال‌هائی که [...] بیگانه‌ای در میان جمع هستند [...] خارج از چارچوب می‌اندیشند و عمل می‌کنند[...] رادیکال‌ها، از قابل احترام‌ترین آدم‌های جامعة ما هستند[...]»

منبع:  بی‌بی‌سی‌،  وبلاگ ناظران،  مورخ 13 ژوئن سالجاری
 
اگر این خواهر فرنگ‌نشین که پس از کودتای ناکام هیزاکسلنسی تغییر آخور داده‌اند، ‌ پیش از ردیف کردن واژگان پوچ و  «جادوئی»،  کمی مطالعه می‌کردند مسلماً دوزاری‌شان می‌افتاد و از مفهوم رادیکالیسم آگاه می‌شدند!   درو غ چرا؟  تا آنجا که ما می‌دانیم در جوامع متمدن «رادیکالیسم» هرگز با پدرپرستی و مادرستائی ارتباطی نداشته!   به این رادیکال‌پرست جمکرانی که به تحسین حماقت و توحش «مادر رادیکال» نشسته بگوئیم،  احترام به مادر یعنی دوبار احترام به «پدر»‌ نمادین؛   احترام به آخوندی که در چارچوب روابط سنتی پدرسالار به هم‌بستری زن با مرد «رسمیت» بخشیده،  و ستایش از مردی که در جامعه‌ای که با نیازهای فردی زن‌ بیگانه است،  زن را به «مادر» تبدیل کرده!   به عبارت دیگر این مزخرفات هم بخشی است از همان کتاب «ضد» که در ضدیت با انسان و حقوق و آزادی‌های اجتماعی انسان سر هم شده!  خلاصه چون نیک بنگریم،  مرده‌شویان و مخالف‌نمایان‌شان هم با فیلم «ضد» در جشنوارة مسکو «حضور معنوی» به هم رسانده‌اند!            
 
 
...