از دوحه تا شیراز!
برای ایجاد هماهنگی آتی میان ایران و قطر، پاترنوس از یکسو داستان شیرازی بودن «موزه
المسند»، مادر امیر «جدید» قطر را بر
سرزبانها انداخته، و از سوی دیگر برای ایرانیان یک «جنبش مستقل
مردم» اختراع کرده. جنبشی که هم باهوش و
زرنگ است و هم طرفدار مدرنیته و دمکراسی! و
در بطن این جنبش موهوم، اکثر جوانان
ایران میخواهند از جوانان آمریکا و اروپا تقلید کنند:
«[...] جنبش مستقل مردم [...] تاکنون نه از ولی فقيه و
نه از هيچکس ديگر رودست نخورده [...] چون سرتاپای حاکميت را به درستی میشناسد و
بازی مستقل خودش را میکند. جنبشی که
طرفدار ترديدناپذير دموکراسی و مدرنيته است.
نسل جوان ايرانی به حق میخواهد
مانند نسل جوان در جامعة آمريکايی و اروپايی زندگی کند. اين خواست غيرقابل مقاومت است و راه گريزی از آن
متصوَر نيست. اين خواست حداکثر بر همة خواستهای حداقل سايه
میاندازد و تفکيک کامل آنها از يکديگر در جهان امروز ناممکن است[...] »
منبع: گویانیوز، مورخ 24 ژوئن سالجاری
میبینیم که از قضای روزگار این قماش دمکراسی هم مانند
اسلام عزیز بر «باورهای جمع» منطبق شده و در واقع
با دمکراسی در تضاد قرار گرفته. خلاصه این «جنبش مستقل مردم» که خیلی هم «باهوش
و زرنگ» است باید همان تل موهومی باشد که 34 سال پیش «نسل جوان» آن با هوش و ذکاوت
و به ویژه با تأسی بر علی شریعتی، میمونوار
از شیوة زندگی دیگران تقلید میکرد و پای در وادی موهوم کربلا گذاشته بود. حال در رابطه با آنچه عنوان شده، حداقل سه
پرسش مطرح میشود.
نخست اینکه جوان ایرانی، خارج
از آنچه فیلمهای هولیوود به او نشان داده،
از زندگی جوانان در اروپا و آمریکا چه میداند؟ دیگر
آنکه چه عواملی میخواهد از اکثریت نسل جوان کشورمان چنین میمونهای مقلدی بسازد
و ... و از همه مهمتر اینکه «تقلید» از شیوة زندگی دیگران چه ارتباطی میتواند با
انسانمحوری و هنجارهای دمکراتیک داشته باشد؟!
بر خلاف تأئیدات گویانیوز، زندگی در یک نظام دمکراتیک به دلیل میدان دادن
به فردیتها و خلاقیتها، مسیری «ضدتقلید»
میپیماید. افراد در نظام دمکراتیک میآموزند
که تلاش کنند با بهرهبرداری از امکانات فردی و اجتماعیشان در مسیر رشد و شکوفائی
خود گام بردارند. به عبارت دیگر، نظام
دمکراتیک به هیچ عنوان مشوق «تقلید» نیست!
دلیل هم اینکه «تقلید» و پیروی، بنابرتعریف نشان تأئید «برتری» دیگران است! تفاوتی
نمیکند از چه کسی تقلید کنیم؛ از شیوة زندگی قوم و قبیلة محمد صاد یا از
شیوة زندگی جوانان اروپا و آمریکا! در هر حال، با «تقلید» از دیگران «فردیات» خود را «نفی» میکنیم.
در دوران پهلویها، تبلیغات استعمار چنین القاء میکرد که سلطنت
پهلوی شیوة زندگی غربی را بر جامعة ایران حاکم کرده، حال آنکه به هیچ عنوان چنین نبود. دولت
ایران، به ویژه از دوران نکبتبار
امیرعباس هویدا، دست به تبلیغات گسترده
برای خرافات اسلام و اسلامگرائی زد. و ساواک
با شایعهپراکنی، از آخوندهای بیدستار نظیر «علی شریعتی» و شرکاء
«روشنفکر» و مخالف و قهرمان میساخت و تحویل جوانان میداد. جوانانی که در ساختار سراسر ممیزی شدة ایران هر
گونه امکان رشد و شکوفائی ـ علمی، هنری، فلسفی و سیاسی ـ از آنها دریغ شده بود. طی ایندوره،
در حسینیة ارشاد و اماکن مشابه که با بودجة دولتی و تأییدات ساواک فعال
شده بود، «اسلام انسانساز» و به اصطلاح خیلی «مترقی» را به
جوانان میفروختند.
وحشت دربارپهلوی از نفوذ بلشویسم روس، چشم
جامعة ایران را نیز کور کرده بود؛ همه به
دنبال «مبارزه با مارکسیستها» بودند که میخواستند اموالشان را بگیرند و جوانانشان
را «فریب» دهند! حال آنکه نکبت و ادبار
و فریب و غارت، نه از مارکسیسم که از ویرانکدة آخوندیسم بر سر
ملت ایران فروریخت. برای دریافت ابعاد حماقتگستری دولت ایران نیم
نگاهی به آثار انسانستیز «علی شریعتی»،
که در اوج سانسور توسط ساواک پشتسرهم تجدیدچاپ میشد، کفایت خواهد
کرد. و چرا راه دوربرویم؟ «فرمایشات
ملوکانه» در کیهان، مورخ 28 مردادماه سال
2537 در برابر ماست! به عنوان نمونه، شاهنشاه لاتبازیهای خیابانی را به حساب
«مارکسیستها» نوشته و نقش اسلامگرایان و ملایان جیرهخوار دولت هویدا را نادیده
انگاشتهاند:
«فرمایشات شاهنشاه در بارة شورشها: [...] به تظاهرکنندگان دستورات مارکسیستی و کمونیستی
میرسد.»
این برخوردهای جانبدارانه و استعماری، اگر نگوئیم «دبستانی» با منافع ملت ایران مستقیماً
از جانب محافل غرب راهبری میشد و نتیجه هم امروز در برابر ماست. 34 سال
حکومت «مردمسالاری» شیخالله! و اینک پس از گذشت بیش از سه دهه، همان
دستگاه استعماری برای حقنه کردن ویراست «مردمسالاری» شاهالله به ملت ایران، دست به اختراع پدیدة نیستدرجهانی به نام «جنبش
مستقل مردم» زده. جنبشی که گویا قرار
است، با نفی حرکت مسئولانة انسانها در
جامعه، و با تقلید از شیوة زندگی جوانان
آمریکائی و اروپائی، دمکراسی و مدرنیته
را نیز برای ملت ایران به ارمغان آورد!
با توجه به فعالیتهای خیلی «فرهنگی» کشیشها در اروپا
و آمریکا، و همچنین با در نظر گرفتن هویتسازی
نوین فاشیستها بر پایة «گرایش به همجنس» و «حق ازدواج» به احتمال زیاد «رهبر» این
«جنبش مستقل مردم» نیز در آمریکا لنگر انداخته:
«[...] داعیه عبدالله [...]امام جماعت مسجدی در واشنگتن
[...] خودش همجنسگراست و میگوید ازدواج همجنسگرایان طبق احکام اسلام مجاز است[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 22 ژوئن سالجاری
خلاصه، نسل جوانی که اهل «تقلید» است، میباید
«مرجع تقلید» هم داشته باشد! در
غیراینصورت نمیتوانند همچون دوران نورانی خمینی دجال به جامعة یکدست و آرمانی
مطلوب استعمار برسند و خواست اکثریت موهوم را به عنوان «دمکراسی» بر «اقلیت» تحمیل
کنند! دکانهائی که «جنبش مستقل مردم»
اختراع کردهاند بد نیست چند اصل اساسی را در نظر داشته باشند. نخست
اینکه، تحمیل خواست اکثریت بر اقلیت را «پوپولیسم» یا
«مردم سالاری» میخوانند، در حالیکه در یک دمکراسی اقلیت از «حقوق قانونی»
خود برخوردار است و این حقوق هیچ ارتباطی با «خواست اکثریت» ندارد! دیگر آنکه،
«خواست مردم» ـ اقلیت یا اکثریت ـ الزاماً از وجاهت «حقوقی» برخوردار نیست، و «انسانمحور» نیز به شمار نمیآید. در نتیجه،
تأکید قلمزنهای وطنی بر «خواست اکثریت» و «حق مسلم» بیش از آنچه دمکراسی
را به ارزش بگذارد، توحش پوپولیسم و
فاشیسم را تشویق میکند. و از همه مهم تر اینکه، «شرکت
در انتخابات» و رأی دادن، برای «تأئید»
برنامههای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نامزدهاست،
نه جهت ابراز «ضدیت» و «نه گفتن» به این و آن!
به عبارت دیگر، شرکت در انتخابات «طبیعی» و «سنتی» نیست؛ عملی
است در تضاد آشکار با روابط یکسویة سنتی که به انسان «مسئول» و «پاسخگو» نیاز
دارد. خلاصه بگوئیم، در حکومت
سنتی، برگزاری انتخابات هیچ مفهومی ندارد، چرا که موجودیت حقوقی و فعالیت قانونی در قالب
احزاب «اوپوزیسیون» به رسمیت شناخته نمیشود. به
عنوان نمونه، در قطر، مخالف سیاسی
نمیتواند از طریق تشکیل حزب مطالبات و برنامههایاش را مستقیماً در سطح
جامعه مطرح نماید؛ مخالف میباید به شیوة
ابراهیمی یک «قربانی» به حرمسرای امیر تقدیم کند و با ایشان به «تفاهم» برسد! ازدواج
«موزه المسند» با شیخ قطر ـ که امروز به
نفع پسرش، شیخ تمیم از قدرت کناره گرفت ـ
شاهدی است براین مدعا!
پدر «موزه» از مخالفان امیر قطر بود، و برای حل «اختلاف» قرار شد دخترش، «موزه» را به حرمسرای شیخ بفرستد، به شرط
اینکه پسر «موزه» ـ ایشان همسر دوم امیر
بودند ـ ولیعهد قطر شود! خلاصه، 34 سال
پیش «موزه» با امیر قطر ازدواج کرد تا در سال 2013، خاندان
«المسند» در حکومت قطر سهمی داشته باشد! این مختصر را گفتیم تا روشن شود «سیاست ما،
عین دیانت ماست» از محدودة «برده فروشی» پای فراتر نمیگذارد. برای
خروج از لجنزار محفل بیلدربرگ، بدنیست سری به «یوتوب» بزنیم! کنسرت اخیر «آنا نتربکو» و «دیمیتری
کوروستوفسکی» در میدان سرخ روی خط است.
<< بازگشت