جمعه، تیر ۰۷، ۱۳۹۲

نی‌یت و نابوکو!

 
انعقاد قرارداد 270 میلیارد دلاری بین شرکت‌های نفتی چین و روسیه در «فوروم سنت‌پترزبورگ» باعث شد «جسد» نلسون ماندلا را بستری کنند،   تا همزمان با مراسم وقوقیة جمکرانیان،  دبیرکل سازمان ملل هم جهانیان را به ورد خواندن «دعوت» کند.  بله،  «جهانیان» دعا کنند که یک «مرده» زنده بماند،‌  چرا که،   همزمان با ورود ناوچه‌های موشک‌انداز ایران به بندر آستراخان،  به گزارش نووستی،   ‌مورخ 28 ژوئن 2013،‌  جمهوری آذربایجان هم از پروژة «نابوکو» بیرون رفت!
 
یادآورشویم،  از یک‌سو نلسون ماندلا 94 ساله و بیمار است،  و از سوی دیگر منطقاً هیچکس قرار نیست «عمر جاودان» داشته باشد.   ولی خوب دبیرکل سازمان ملل را محفل «احترام به ادیان» منصوب می‌کند.   محفلی که موجودیت‌اش با حماقت و توحش اسطوره‌ها پیوندی ناگسستنی برقرار کرده.  باری،  محفل احترام به ادیان،   در پی انعقاد قرارداد نفتی چین و روسیه چندین پاره شد،   و در هر پارة آن چند بحران توهین و افتخار به راه افتاد.   «توهین» برای «تغییر سنگر» فرصت‌طلبان،  و افتخار هم برای «تثبیت» سنگر متزلزل قدیم!   به عنوان نمونه،   در پی نشست گروه 8،   یک نمایندة حزب سوسیالیست جمهوری ایرلند ـ  دولت تحت‌الحمایة‌ آمریکا ـ  طی سخنرانی در مجلس اینکشور،  باراک اوباما را،   به دلیل حمایت از تروریست‌ها در سوریه،  «جنایتکار جنگی» خواند؛   ویلیام هیگ،  وزیر امور خارجة بریتانیا نیز به همکاری با آمریکا ـ  در زمینة جاسوسی و تهاجم به حریم خصوصی ـ  «افتخار» کرد!  
 
و اما در فرانسه،   و آلمان شرایط متفاوت است!   در آلمان،  گونترگراس همزمان بر علیه آنجلا مرکل و هلموت کهل قیام کرده و در کنار حزب سوسیال دمکرات نشسته.  حال آنکه در فرانسه، ‌ خارج از جنجال‌ نژادپرستان و دین‌فروشان،‌   رسانه‌های اسلام‌نواز،   به ویژه «لوپوئن»،  رئیس‌جمهور فرانسه را مورد تهاجم قرار داده‌اند!   گویا سفر «مارین‌لوپن»،  رهبر فاشیست‌های فرانسه به روسیه نتایج مطلوب به بار نیاورده!   حضرات انتظار داشتند،‌  اینبار با شعار خروج از ناتو،‌  ضمن تکمیل تصویر «ضدناتوی» ژنرال دوگل، ‌ نمایش انتخاباتی دوران شیراک را باردیگر به صحنه آورده،   و باز هم در برابر فاشیست‌های «جبهة‌ملی»،   احزاب راست را به عنوان ناجیان «جمهوری فرانسه» به قدرت برسانند!  
 
به استنباط ما «بازتولید» این نمایش مورد تأئید مسکو قرار نگرفته و خلاصه به مارین لوپن گفتند،  «نی‌یت!»  در نتیجه،   رهبر ویشی‌ست‌ها که تلاش می‌کرد مواضع منطقی اتخاذ کند، دوباره به سنگر قدیم بازگشت و نشخوار شعارهای ابلهانة «پدر» را از سرگرفت.  و برای جبران عقب‌نشینی ویشی‌ست‌ها دولت «مستقل» تونس با آزادی «فمن‌ها» وارد معرکه شد.
  
اعضای گروه «فمن» پس از ابراز ندامت از «توهین» به سنت‌‌های کشور «اسلامی» تونس آزاد شدند!  و آزادی کنیزکان جرج سوروس به شرط «توبه»،   به صراحت نشان داد که هدف از سازمان دادن به اوباش مؤنث و نشاندن‌شان در جایگاه «مدافع حقوق‌ زن» در واقع تأکید بر الزام «احترام به سنت» در کشورهای مسلمان‌نشین،  و به ویژه در تونس بوده!  برنامة دیگری در دست تهیه نداشته‌اند،  تعجبی هم ندارد؛  ‌ پیامد ازدواج سیاسی «الغنوشی ـ مارتین ایندیک» جز گسترش لجنزار توهین و احترام نمی‌توانست باشد!  پیش از اینکه اوباش «فمن» به تونس ارسال شوند،   با تکیه بر درافشانی‌های خواهر «کارولین فوره»،   مکرر گفتیم و باز هم می‌گوئیم،  مأموریت جهانی این «گله»،   همچون تشکل‌های القاعده،  طالبان،   فدائیان اسلام و ... و خصوصاً «آش‌فروش‌ها»،  پاسداری از «ویراست رسمی» یا بهتر بگوئیم،  پشتیبانی پنهان و غیرمستقیم از سرکوب مدافعان دمکراسی در سراسر جهان است.   
 
اگر «منابع مالی»‌ گروه «فمن» برملا شود،  خواهیم دید که اینان با آش‌فروش‌ها،  چماق‌کش‌های حکومت جمکران و ... و به طورکلی با حکومت‌های دینی و مخالف‌نمایان‌شان «آخور اشتراکی» دارند!    بی‌دلیل نیست که در گیرودار نمایش مهوع محاکمه و آزادی اعضای «فمن»،   به دو قطب کاذب حکومت پوشالی جمکران یعنی علی خامنه‌ای و خواهر «آسیه امینی»تریبون داده‌اند،   تا اینان از طریق نشخوار و بازنشخوار  پروپاگاند محفل «احترام به ادیان»،   چندین و چند ویراست رسمی را به مخاطب حقنه کنند و از چهرة کریه ارباب که با ماجرای «ادوارد سنودن»،  به مراتب کریه‌تر هم شده «تصویر دلپذیر» ارائه دهند!
 
از «خواهر» آسیه امینی شروع کنیم که در فرنگ  لنگر اندخته‌اند و معلوم نیست چه فعالیتی دارند و مخارج‌شان از کدام منبع تأمین می‌شود؟!   جالب اینجاست که همین فرد که منبع درآمدش مشخص نیست،  در جایگاه مدافع حقوق زنان ایران نشسته و هم‌صدا با حاجیه سیمین بهبهانی و دیگر اعضای گلة آش‌فروش‌ها ضمن کوفتن بر طبل «اعتقادات» و باورهای‌اش،   حقوق اجتماعی و آزادی‌های انسانی زن را به «حضور زن در جامعه» تقلیل داده،   و در جامعه‌ای که زن همچون کالا دست به دست می‌شود،   بر طبل توخالی «حق کار»‌،  یا بهتر بگوئیم «حق استثمار» زن می‌کوبد:                
 
«[...] من اعتقاد دارم یکی از اساسی‌ترین مسائلی که [...]  جنبش زنان [...] به آن پرداخته،  مسئله‌ حقوق اقتصادی زنان،  مشارکت اقتصادی،  حق کار و حق مدیریت در کار است[...]»
منبع: سایت زمانه،  ‌مورخ 27 ژوئن 2013  
        
«خواهر» امینی فراموش کرده‌اند که «حق کار» با برخورداری از «حقوق انسانی» بر پایة مقاوله‌نامه‌های معاصر تفاوت‌های پایه‌ای دارد.  به کار گرفتن فی‌نفسة زنان در جامعه،   به هیچ عنوان مشکل «حقوق زن» در جامعة سنتی را حل نمی‌کند،  چرا که از دیرباز زنان در این جوامع به مراتب بیش از مردان کار کرده‌اند!‌   ولی «خواهر» آسیه امینی در چارچوب منافع «پاترنوس» درست می‌گویند،   نشاندن «حضور زن» بجای «حقوق زن»،  همانطور که پیشتر هم به کرات گفته‌ایم زمینة مناسب و مطلوب جهت «ایجاد ترادف» میان روابط یک‌سویه و روابط حقوقی ـ دوسویه ـ  فراهم می‌آورد.   به این ترتیب است که،   هم «قواد» در جایگاه «کارفرما» می‌نشیند،‌  و از افلاس محفل بیلدربرگ کاسته می‌شود،  و هم حقوق آسیه امینی و دیگر آش‌فروش‌ها افزایش می‌یابد و... و از همه مهم‌تر،   فاشیست‌های اسلام‌نواز «غرب»‌ در جایگاه «مدافع حقوق زن» و طرفدار دمکراسی تثبیت می‌شوند!    
 
از قضای روزگار،   «علی خامنه‌ای» هم برای تثبیت همین سنگر فریب وراجی به راه انداخته.   بی‌دلیل نیست که اظهارات «مستدل» مقام معظم قلعة‌ حیوانات را بی‌بی‌سی،   مورخ 26 ژوئن 2013  منعکس کرده.   ایشان فرموده‌اند:  در انتخابات ـ  همان مراسم تف سربالای جمعی را می‌گوید ـ  مخالفان هم به «نظام» اعتماد کردند،   چون نظام‌شان را دوست دارند!   خامنه‌ای در ادامة سخن‌پراکنی‌اش با تأکید بر اینکه،   آمریکا می‌خواهد حکومت جمکران را «تغییر» دهد،   طرفداران دمکراسی در ایران را شریک اربابان‌اش در لندن و واشنگتن جا زده.   خلاصه بگوئیم،  نزد جمکرانیان خوش‌رقصی برای استعمار غرب به آش‌فروش‌ها و داس‌الله محدود نمی‌شود؛ کل محفل «شیخ‌وشاه» در همین مسیر گام برمی‌دارد.  
 
منتهی «کار» اینان در دوران پهلوی ساده‌تر بود؛  ملایان به قول خودشان جهت حفظ دین مبین با «کفر» و «مادی‌گرائی» مبارزه می‌کردند،   و در حالی که اوباش دانشجونما برای سرنگونی «شاه» پشت سر آخوند صف کشیده بودند،  اعلیحضرت هم برای حفظ «ایران آباد» با مارکسیست‌ها و کمونیست‌ها جهاد «اکبر» می‌فرمودند!
 
ولی در واقع،   هم شیخ و هم شاه،   جز سرکوب ملت ایران هدفی دنبال نمی‌کردند.  با این وجود،  پس از کودتای 22 بهمن 1357،   به دلیل هیاهوئی که یانکی‌ها بالاجبار پیرامون «انقلابی» بودن آخوندها به راه انداختند،   کار محفل «شیخ‌وشاه» مشکل‌تر شد.   خلاصه،   ملایان دیگر نمی‌توانستند همچون دوران شاه روابط علنی با آمریکا داشته باشند!   وظیفة اینان،  جهت خوش‌رقصی هر چه بیشتر برای لندن و واشنگتن به سر دادن شعار ضدآمریکائی محدود می‌شد.  و می‌بینیم که علی خامنه‌ای نیز همچون سلف‌اش می‌کوشد از «ارباب» تصویر مخالف نظام و طرفدار دمکراسی و «حقوق‌بشر» ارائه دهد،  و این تصویر واژگونه و دروغین در بی‌بی‌سی «انعکاس» مناسب می‌یابد.   باری،   علی خامنه‌ای،  همزمان با پرتاب ارباب به جایگاه «مخالف نظام»،   تداوم بحران دست‌ساز هسته‌ای را هم به حساب «لجبازی» آمریکا و اسرائیل می‌گذارد و مدعی می‌شود که آمریکا با این بحران‌سازی خواهان تغییر نظام است!  
 
با این ترهات‌بافی‌های کسالت‌آور و تکراری،‌  خامنه‌ای یک بار دیگر،  با یک تیر چند نشان می‌زند؛ هم در برابر بحران‌های اقتصادی،  ساختاری و اداری و ... که نتیجة 34 سال نوکرصفتی حکومت جمکران است از خود و همپالکی‌های‌اش «سلب مسئولیت» می‌کند؛   هم اسرائیل مفلوک را در جایگاه حاکمیتی «قدرقدرت» و سیاستگزار قرار می‌دهد،  و از همه مهم‌تر،  آمریکا را که طی سه دهة اخیر از طریق پشتیبانی از آخوند به چپاول ملت ایران مشغول بوده،   مخالف حکومت توحش جمکرانی‌ها معرفی می‌کند:   
           
«[...] در رأس آن‌ها آمریکاست و محرک اصلی آن‌ها هم صهیونیست‌ها هستند.  این‌ها نمی‌خواهند موضوع هسته‌ای حل بشود.   اگر لجبازی آن‌ها نبود،   به راحتی حل می‌شد [...] اما نمی‌خواهند قضیه تمام شود [...] هدف آن‌ها [...] تغییر دادن نظام سیاسی است[...]»
همان منبع
 
جالب اینجاست که همین علی خامنه‌ای،  بارها  و بارها تحریم‌هائی را که به دلیل بحران هسته‌ای بر ملت ایران تحمیل شده،  عامل «پیشرفت» در همة زمینه‌ها خوانده بود!   گویا مقام معظم شکرافشانی‌های گذشتة خود را هم از یاد برده‌اند،   و دلیل این فراموشی نیز روشن است!   ایشان از توانائی‌های فوق‌طبیعی برخوردار شده و کشفیات عجیبی کرده‌اند.   به عنوان نمونه،  از یک‌سو «می‌دانند» که مخالفان نظام در انتخابات شرکت کرده‌اند،   و از سوی دیگر،  «انگیزة» واقعی مخالفان را هم می‌شناسند:
 
«[...] حتی کسانی که طرفدار نظام نیستند اما منافع ملی برایشان مهم است،  در این انتخابات به نظام اعتماد کردند[...] این نشاندهندة این است که حتی کسانی که طرفدار نظام هم نیستند،  به نظام اعتماد دارند و می‌دانند که نظام [...]‌ می‌تواند منافع کشور و عزت ملی را حفظ و از آن دفاع کند[...]»
 
همچنانکه می بینیم خامنه‌ای همچون خداوند خونخوارش از آنچه در ذهن دیگران می‌گذرد آگاه است!  بله،   حتی کسانی که طرفدار نظام توحش نیستند هم «می‌دانند» که این نظام کودتائی،  استبدادی،  پوشالی و دست‌نشانده منافع کشور را «حفظ» می‌کند!  اگر این اظهارات واقعیت داشته باشد،‌  منطقاً می‌باید نتیجه گرفت که «منافع کشور» هیچ ارتباطی با «منافع ایران» ندارد؛  همان منافع لندن و واشنگتن است!   چرا که،  منافع شیخ‌الله با منافع استعماری لندن و واشنگتن هم‌سوئی نشان می‌دهد،  و در دوران «اعلیحضرت» نیز در بر همین پاشنه می‌چرخید.
 
در هر حال، ‌ این روزها،   علی خامنه‌ای تنها کسی نیست که «علم غیب»‌ پیدا کرده!  در گویانیوز نیز بعضی‌ها «می‌دانند» بیش از 18 میلیون نفر به «حسن فوتبال» رأی داده‌اند،  چون انتخابات ریاست جمهوری برای‌شان مثل مسابقات فوتبال بوده!   به عبارت دیگر،  در کشور ایران،  علاوه بر«جنبش مستقل» و موهومی که خواست جوانان‌اش «تقلید» از جوانان غرب است،  می‌باید بیش از 18 میلیون نفر را نیز در ردة صغیر و مهجور و دیوانه قرار دهیم!   نیازی نیست که بگوئیم،  هدف از یاوه‌گوئی‌های این افراد،   در واقع ارائة‌ «تصویر مهجور» و «بی‌مسئولیت» از اکثریت ملت ایران است!   تنها به این ترتیب می‌توان «قیمومت آخوند» را بر ملت ایران  توجیه کرد و کل ایرانیان را «مقلد» جلوه داد.   بخش «فرهنگی» این پروپاگاند ایرانی‌ستیز را،  علاوه بر رسانه‌های پوچ‌پرداز جمکران،  امثال «سپانلو» گسترش می‌دهند.  ایشان نه تنها از صادق چوبک به عنوان «نویسندة گداها» یاد کرده‌اند،   که دیگر نویسندگان ایران که همچون چوبک «فقر» را به تصویر کشیده‌اند،   «مقلد» نامیده و تخطئه فرموده‌اند:
 
«[...] سپانلو،  چوبک را نویسنده گداها می‌خواند[...] ‌نویسنده‌ای که آثارش تجسم پلیدی‌ها، خشونت‌ها و پلشتی‌های اجتماع و سرنوشت شوم انسان‌های تیره‌بخت است [...] سپانلو [...] با تاکید بر اهمیت و ارزش آثار این نویسنده [...] و شیوع تب چوبک در میان داستان نویسان ایرانی می‌گوید[...] نویسندگان مبتلا شده به این تب هم [...] به تقلید از او،  داستان‌های‌شان را با نشان دادن پلشتی‌های جامعه آغاز می‌کردند[...] اما محمدعلی سپانلو معتقد است که نوشته‌های مقلدین،   هیچگاه به پایه کارهای ابداعی چوبک نرسید و کسی هم به عنوان نفر دوم در این سطح،   هرگز مطرح نشده است[...]»
منبع:  رادیو بین‌المللی فرانسه،   مورخ 27 ژوئن 2013 
 
محمدعلی سپانلو با این اظهارات «مستدل» و «حرفه‌ای» در واقع «تخیل» و «آفرینش» در آثار دیگر نویسندگان را نفی می‌کند و پیروی از یک سبک نگارش را با یک «بیماری واگیردار» در ترادف قرار می‌دهد.  اینهمه فقط به این دلیل که ایشان به این مسئله «معتقد» هستند!   اگر ایشان «اعتقادات‌شان» را یک روز دیرتر ـ   جمعه 28 ژوئن سالجاری ـ  مطرح می‌کردند،   به احتمال زیاد بجای قضاوت در مورد پیروان سبک چوبک،‌  حکم اعدام اینان را صادر می‌کردند!   چرا که،   در آخرین جمعة ماه ژوئن،   خط لولة‌ «نابوکو» چشم از جهان فروبست و برای جبران مافات،  بی‌بی‌سی ناچار شد پیرامون شایعة تخریب خانة رهبر بهائیان در بغداد معرکه بگیرد!
 
 
...