جمعه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۹


بیطار و بنیامین!

...
از همان روزی که فرزندان آدم
صدر پیغام‌آوران حضرت باریتعالی
زهر تلخ دشمنی در خون‌شان جوشید
آدمی‌ات مرده بود.

محافلی که در سال 2003 پیرامون تهاجم به کشور عراق به اجماع رسیده بودند، اینک جهت ممانعت از استقرار صلح در منطقه به دو شاخة کاذب «طرفدار صلح» و «طرفدار اسرائیل» تقسیم شده‌، جیره‌خواران‌شان را در حماس و حکومت جمکران برای کارشکنی در مذاکرات صلح تشویق می‌کنند. اینان برای دستیابی به اهداف ‌شوم‌شان یک‌سال فرصت گرفته‌اند!

مهلت جادوئی یک‌ساله، مدت زمانی است که آنگلوساکسون‌ها برای تجهیز حکومت مرده‌شویان به سلاح هسته‌ای خود را نیازمند آن می‌بینند. به همین دلیل است که هیلاری کلینتن، برای دستیابی به صلح در فلسطین نیز حدوداً «یک‌سال» وقت لازم دارد، و می‌بینیم که حکومت مرده‌شویان جهت تولید سوخت ‌هسته‌ای رآکتور تهران به همین مدت زمان نیاز پیدا کرده! به گزارش ایسنا مورخ، 9 شهریورماه 1389، علی‌اکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی اظهار داشت، «طی یکسال سوخت کامل رآکتور تهران را تولید خواهیم کرد.» اظهارات صالحی با کدخبر: 05802 ـ 8906 در ایسنا انتشار یافته. البته این «مهلت یکساله» را در واقع «هری سیمور»، مشاور رئیس‌جمهور ایالات متحد در امور کنترل تسلیحات کشتار جمعی و تروریسم برای هیلاری کلینتن و صالحی تعیین کرده بود، آنهم یک‌روز پیش از تزریق سوخت هسته‌ای به نیروگاه بوشهر! به گزارش نووستی، مورخ 29 مردادماه سالجاری، هری سیمور تأکید کرده، که حکومت‌اسلامی تا سال آینده سلاح هسته‌ای خواهد ساخت. ایشان اطلاعات موثق خود را متکی بر داده‌های سازمان اطلاعات آمریکا دانستند.

ما هم تردیدی نداریم که «داده‌های سازمان اطلاعات آمریکا» کاملاً دقیق است، چرا که ایالات متحد می‌خواهد به بهانة مذاکرات صلح «یکسال فرصت» به دست آورد تا با تجهیز جمکرانیان به سلاح اتمی با یک تیر چند نشان بزند، که نخستین‌شان ماستمالی کردن مذاکرات صلح و همزمان تقویت حماس خواهد بود. چرا که اگر این مذاکرات به نتیجه نرسد، سازمان آزادی‌بخش فلسطین می‌باید صحنه را به نفع اسلامگرایان دست پروردة اسرائیل ترک گوید و آن‌ها که روز پنجشنبه در واشنگتن در ظاهر برای دستیابی به صلح حضور به هم رسانده بودند جز این نمی‌خواهند. از تونی بلر و هیلاری کلینتن گرفته تا نتانیاهو همه برای پیروزی حماس دست به دعا برداشته‌اند. البته دعا و ثنای اینان به تجهیز اسلام‌گرایان حماس محدود می‌شود. کافی است روند تهاجم به غیرنظامیان اسرائیل چند ماه تداوم یابد تا افکار عمومی در این کشور به جانب جنگ‌طلبان متمایل شود. همین برای زنده شدن الاغ مردة لازار یعنی حکومت جمکران کفایت خواهد کرد. بلافاصله تل موهوم «مردم» با شعار «مرگ بر اسرائیل» لشکرکشی خیابانی و لات‌بازی‌های دوران امام روشن‌ضمیر را از سر می‌گیرد و نان اصلاح‌طلبان و جنبش سبز و ... و طرفداران «حق»، «عدالت» و «اسلام رحمانی» و انواع مبهمات باز هم در روغن فراوان شناور خواهد شد.

قرن ما
روزگار مرگ انسانی‌ات است

این است دلیل سخنرانی ابلهانة «خوزه ماریا آسنار» در اسرائیل در مخالفت با مذاکرات صلح! می‌بینیم که نوکران سازمان سیا از آقای «آسنار» گرفته تا مقامات حکومت اسلامی جمکران همه و همه در سنگر واحد «حق» نشسته‌اند و این «حق» عبارت است از «حق مخالفت» با مذاکرات صلح، و «حق ممانعت» از استقرار صلح در منطقه. همزمان با سخنرانی آسنار در اسرائیل، تونی بلر هم در واشنگتن از مذاکرات صلح پشتیبانی به عمل آورده! اگر به یاد داشته باشیم در سال 2003 تونی بلر و آسنار هر دو در یک سنگر نشسته و پشتیبان تهاجم به عراق بودند. حال باید ببینیم چه شده که سنگرهای این دو کاتولیک متعهد و مکتبی تا این حد از یکدیگر فاصله گرفته؟ با توجه به اظهارات «آسنار» و مصاحبة‌ اخیر تونی بلر با «بی‌بی‌سی» باید بگوئیم این «شکاف» ظاهری است، و ایندو جنایتکار همچنان در یک سنگر نشسته‌ و از جنگ‌افروزی در منطقه حمایت می‌کنند.

دست‌ خون‌آلود را در پیش چشم خلق پنهان می‌کنند
[...]
هیچ حیوانی به حیوانی نمی‌دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می‌کنند

به گزارش فیگارو، مورخ اول سپتامبر 2010، تونی بلر در مصاحبه با «بی‌بی‌سی» تهاجم نظامی به ایران را موجه دانسته، البته در صورتیکه ثابت شود حکومت جمکران به سلاح‌های کشتار جمعی دست‌ یافته! می‌دانیم که برای اثبات این امور هیچ نیازی به اسناد و شواهد نیست، کافی است همچون مورد عراق «باور مطلوب» توسط شیپورهای مرگ‌فروشان به افکار عمومی حقنه شود تا آنگلوساکسون‌ها در دو سوی آتلانتیک سفرة پر برکت جنگ را بگسترانند.

منافع جنگ‌افروزی، برخلاف تبلیغات رسانه‌های غرب، به فروش سلاح محدود نمی‌ماند. فروش تجهیزات نظامی فقط بخشی است از فواید جنگ. به عنوان نمونه کافی است به عراق بنگریم. اشغال این کشور، خارج از چپاول و تاراج نفت، به گسترش توحش، یعنی سرکوب اقلیت‌ها و تشکل‌های لائیک انجامید و کوتاه سخن، ترس و وحشت را بر روزمرة ملت عراق تحمیل کرد. البته ما مشابه همین شرایط را به محض استقرار حکومت خیابانی شیخ‌مهدی در ایران تجربه کرده‌ایم. پس از انقلاب «پرشکوه» 22 بهمن، ما نه در خیابان امنیت داشتیم و نه در خانه. برنامة‌ شلاق زدن افراد به «گناه» نوشیدن مشروب از همان نخستین روزهای بهار عاظادی تحت نظارت شهربانی آیرون‌ساید آغاز شد. البته در ظاهر این اعمال وحشیانه توسط کمیته‌های انقلاب انجام می‌گرفت،‌ هر چند که برنامة هجوم به خانه‌های مردم و غارت اموال را پیش از 22 بهمن آغاز کرده بودند. تاراجگران غنائم خود را به مسجد محل می‌بردند تا متولی مسجد هر طور صلاح می‌داند آن‌ها را میان مستضعفین «تقسیم» کند. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم در واقع مستضعفی در کار نبود؛ اشیاء عتیقه و کتب‌نفیس از خانة بعضی‌ها سر در می‌آورد یا از طریق برخی دیپلمات‌های غرب از مرز خارج می‌شد و ... و خلاصه برای مبارزه با «ضد انقلاب» راه‌های فراوان وجود داشت که لزومی ندارد وقت این وبلاگ را به آن اختصاص دهیم.

پس از اشغال فرمایشی سفارت آمریکا، روند سرکوب شتاب بیشتری گرفت؛ جشن و میهمانی، تخته نرد، ورق، و ... تهدیدی بود برای «نظام مقدس!» خلاصه زمانیکه «نعمت ‌الهی» آغاز شد زمینة مناسب جهت استقرار «حکومت مردم» فراهم آمد. یکی از برنامه‌های «مردم» کذا کتک زدن ایرانیان در خیابان بود. زن و مرد به یک‌سان از این «حقوق» اسلامی برخوردار می‌شدند و اگر نظر ما را بخواهید، این دوران نکبت‌بار باید الهام‌بخش منادیان «برابری حقوق» در جمکران باشد! کتک خوردن خارج از تعلقات جنسی، قومی و دینی لذت عجیبی داشت! چقدر افتخارآمیز و حتی «افتخارآلود» بود که زن و مرد در خیابان‌های تهران از لباس شخصی‌های ساواک کتک بخورند، و حتی اتومبیل‌ها نیز از این «حقوق الهی» بی‌بهره نمانند، خلاصه بگوئیم، ماهیت «ضداستبدادی» علماء و روحانیت شیعه بر جهانیان آشکار شد و استاد همایون کاتوزیان برای انتشار جفنگیا‌ت تاریخی‌‌شان خارج از ترهات فوکویاما مسلماً از همین رخدادها الهام گرفته‌اند. پیش از ادامة مطلب لازم است پایه و اساس تولیدات طویلة مک‌کارتی در باب «روحانی» و «دین» ضداستبداد را توضیح دهیم، شاید پس از این توضیحات، پروفسور کاتوزیان و همکاران «شرافتمندشان» برای تبلیغ آخوندپرستی و گسترش مقدسات ترفند دیگری بیابند.

پس بازگردیم به آنچه در وبلاگ «طوطی و تزار» از تحقیقات علمی استاد «نقل» کرده بودیم. یعنی همان ابهاماتی که ایشان جهت بزک کردن چهرة کریه اسلام به هم بافته‌اند. کاتوزیان برای حقنه کردن اراجیف سازمان سیا به مخاطب، همزمان به «جمع مقدس» و «باورهای مقدس‌جمع» متوسل شده تا ضمن تحریف مطالبات مبارزان صدرمشروطه، و اختراع دین ضداستبداد، آخوند جماعت را مدافع مشروطه و روسیه را طرفدار مشروعه معرفی کند! برای درک پشتک و واروهای استاد ابتدا باید ببینیم ایشان از کدام «مشروطه» سخن می‌گویند؟ چرا که استاد علیرغم بسی ادعا، مشروطه‌شان بیشتر به همان مشروعة کذا می‌ماند! شاهد بودیم که در سال 1906 میلادی، پس از توافق روسیه و انگلستان، قانون اساسی مشروعه را به ملت ایران تحمیل کردند و پس کودتای بلشویک‌ها، زمانیکه بریتانیا یکه‌تاز میدان سیاست داخلی در ایران شد، سرکوب آزادی‌خواهان و حمایت از اوباش اسلام‌گرا شدت گرفت و حکومت «مردم» و «باورهای مردمی» بر ملت ایران به منصة ظهور رسید. نتیجة این سیاست استعماری اینک در برابر ماست: استقرار حکومت‌های توحش اسلامی در ایران، ترکیه، پاکستان، عراق و افغانستان.

البته برای استقرار چنین حکومت‌هائی در عراق و افغانستان آنگلوساکسون‌ها ناچار به لشکرکشی هم شدند، و خلاصه از فداکاری و جانفشانی در راه اعتلای اسلام هیچ فروگذار نکردند. از اینرو به تونی بلر برای انتشار خاطرات‌اش حدود 6 میلیون یورو پیش‌پرداخت شده! به گزارش فیگارو، مورخ اول سپتامبر 2010، تونی بلر در «خاطرات» خود تأکید می‌کند که، اگر صدام حسین را سرنگون نمی‌کردیم، اوضاع به مراتب از اینکه هست وخیم‌تر می‌شد! بله، همچنانکه شاهدیم وقاحت و بیشرمی در انحصار آخوند کدیور و موسوی نیست؛ «اهل‌چنج» سر و ته یک کرباس‌اند. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به پژوهش‌های «تاریخی» استاد کاتوزیان که ادعا می‌کنند «رهبران مذهبی» از مشروطه‌خواهان حمایت می‌کردند، چرا که در اسلام حاکمیت استبدادی «توجیه» نشده بود.

بله، آنچه سال‌ها پیش زنده یاد احمد کسروی با ارائة اسناد و شواهد معتبر و با ذکر مشخصات از عملکرد روحانیت و پیوند سنتی اوباش و دستاربند ارائه کرده، همگی «باطل» است! «حق» با کاتوزیان است که در دو گام، حدیث و روایت و بی‌بی‌گوزک را بجای رخدادهای تاریخی ‌نشانده. کاتوزیان مسلماً به پند و اندرزهای خردمندانة‌ پروفسور بنی‌صدر هم گوش کرده. بنی‌صدر اینروزها برای فروش کالای مبهم و بنجل «حق‌» چنان عرق شرافت می‌ریزد که در«روزآنلاین» سیلاب به راه افتاده، البته سیلی از عرق شرافت! رایحة تعفن شرافت و ناموس و مسائل زیرشکم سراسر سایت کذا را فرا گرفته، و خلاصه بدون ماسک آنطرف‌ها نروید که ممکن است از نسیم خوش پفیوزی و خودفروختگی به حال تهوع دچار شوید، و اصلاً فراموش کنید که حکومت اسلامی همچون دیگر حکومت‌های اسلامی جیره‌خوار یانکی‌هاست و 31 سال است که نعل وارونه می‌زند.

جالب اینکه ارز حاصل از چپاول نفت ایران در بانک‌های غرب ذخیره می‌شود، سلاح و تجهیزات حکومت امام زمان نیز از چین و اسرائیل می‌آید؛ بنزین‌اش را هم ارتش ناتو در ترکیه تأمین می‌کند. گوسفند و گندم‌اش از گرجستان وارد می‌شود و مخالف‌نمایان این حکومت از پاسدار و حقوق‌دان و انواع قلم به مزد نیز همگی در حوزة دلار و یورو ساکن شده و پس از 31 سال همچنان بر طبل خط توحش امام روشن‌ضمیر می‌کوبند! مگر آن وحشی بیابانی، رهبر کبیرتان «ضدآمریکائی» نبود، پس شما چرا برای حمایت از مواضع فکری و ایدئولوژیک این حضرت خردجال در یونجه‌زارهای آمریکا و مراتع سرسبز اروپا نشسته‌اید؟!

کجا بودیم؟ از مطلب دور افتادیم! بله از دو گام جادوئی کاتوزیان می‌گفتیم که ابهام مقدس را بجای رخدادهای تاریخی ‌نشانده. «استاد» ابتدا پیوند اوباش و دستاربند را به حمایت «جمع مقدس»، روحانیت از مبارزان صدرمشروطه تبدیل کرده، سپس گروه مبهم «جامعة شهری» را بجای مشروطه‌طلبان می‌نشانند، ‌ و به این ترتیب خود نیز در سنگر «حق» سازمان سیا جلوس می‌فرمایند:

«در مجموع رهبران مذهبی و مراکز شهری از موضع اینان [مشروطه خواهان] حمایت به عمل می‌آوردند، چرا که در آموزة اسلامی توجیهی جهت حاکمیت استبدادی وجود نداشت، در تئوری دولت شیعی استبداد دولتی مشروعیتی نداشت، و علماء از جامعة شهری که شامل زمین‌داران، تجار و توده‌های مردم عادی می‌شد، و به حرکت مشروطه تمایل داشت، جدا نشدند.»

همایون کاتوزیان، تاریخ و سیاست ایران، انتشارات راتلیج، 2002، صفحة 132.

حال باید از این مورخ برجسته بپرسیم کدام «رهبرمذهبی» در ایران با اجرای احکام شریعت مخالفت کرده، و کدام «جامعة شهری» خواهان جدائی دین از سیاست شده که سرکار این مزخرفات را سر هم کرده‌اید؟ باید حضورتان بگوئیم، شما و دیگر بوق‌های طویلة مک‌کارتی سخت کور خوانده‌اید، اگر می‌پندارید که مفاهیم معاصر حقوقی و دیگر علوم انسانی را می‌توانید از واژه‌های گنگ و مبهم قرآن و حدیث و روایات و نهج‌البلاغه استخراج کنید. اسلام هیچ تعریف مشخصی از استبداد ارائه نداده؛ اسلام خود نوعی از انواع «استبداد بدوی» است.

این دین همچون دیگر ادیان هرگز نظریة‌ سیاسی نبوده، چرا که دین از «تفکر» ناشی نمی‌شود، ریشه در «توهم» و «باورها» دارد. به همین دلیل است که دین، انسان را حقیر و ذلیل و «بندة خدا» می‌خواهد و به همین دلیل است که در یک نظام دمکراتیک و انسان‌محور اعتقادات مذهبی می‌باید الزاماً «حریم‌ خصوصی» افراد به شمار آید، چرا که این اعتقادات انسان‌ستیز و فاقد انسجام منطقی است. در مجموعه آیات قرآن و حدیث و روایات اسلام از ظلم، ستم، حق و عدالت فراوان یاد شده، ولی این واژه‌ها گنگ و ساختارشکن‌اند و همچون توهمات و باورها در هیچ چارچوب منطقی و مستدل و حقوقی قرار نمی‌گیرند. در نتیجه، شما و همپالکی‌های‌تان نمی‌توانید انتخابات، فعالیت‌های اجتماعی و تشکل‌های سیاسی را از آیة گنگ «و امر هم شوری بینهم» استخراج کنید! خوانندة گرامی! امیدوارم با این توضیحات شیوة «علمی» کاتوزیان و دیگر تبلیغات‌چی‌های سازمان سیا روشن‌تر شده باشد!

پس بازگردیم به هم‌سوئی واژگون سگ‌های‌ هار سازمان سیا جهت مخالفت با مذاکرات صلح. امروز مرده‌شویان جمکران مخالفت صریح خود را با مذاکرات صلح ابراز داشتند و البته هیچ جای تعجب نیست، چرا که اسرائیل و آمریکا نیز با صلح مخالف‌اند، اینان فقط می‌خواهند از طریق وقت‌کشی، هم جناح محمود عباس را به نفع اسلام‌گرایان حماس منزوی کنند، و هم از مرده‌شویان جمکران یک پاکستان دوم بسازند. به این ترتیب، هم حکومت جمکران و هم اسرائیل دوباره جان خواهند گرفت و می‌توانند برای گسترش منافع یانکی‌ها به عربده‌جوئی و جنگ زرگری دیرینه ادامه دهند. به همین دلیل است که خوزه‌ ماریا آسنار در سخنرانی خود سیاست اسلام‌نوازی اوباما را «ضد اسرائیل» معرفی می‌کند! حال آنکه به گواهی تاریخ، تقویت اسلام‌گرایان در عمل فقط از طریق تقویت جنگ‌طلبان اسرائیل و ارتش ناتو صورت پذیرفته. کافی‌ است نگاهی به تجاوزات و کشتار ارتش اسرائیل در لبنان و فلسطین بیاندازیم تا دریابیم این تحرکات با استقرار حکومت خیابانی شیخ مهدی بازرگان و زوزه‌های آن وحشی بیابانی در باب «راه قدس از کربلا می‌گذرد» چگونه تقارن زمانی ایجاد کرده بود! این است دلیل واژگون‌نمائی آسنار.

روز گذشته خوزه ماریا آسنار در اجلاس سالانة کنگرة جهانی یهود از اسلام نوازی اوباما انتقاد کرد و آنرا به زیان اسرائیل دانست، و سایت حنازرچوبه، مورخ 11 شهریورماه 1389، سخنان نخست وزیر پیشین اسپانیا را با کد: 253378 منتشر کرد تا همه بدانند و آگاه باشند که پیش از اوباما، سیاست آمریکا هرگز اسلام‌نواز نبوده! البته حنازرچوبه طرفداری همین آسنار از حملة ارتش آمریکا و انگلیس به ملت‌های «مسلمان» افغانستان و عراق را پنهان می‌کند، تا آبروی نداشتة حکومت اسلامی بیش از این‌ها نرود. ولی با در نظر گرفتن تبلیغات گسترده‌ای که به راه افتاده، به عنوان نمونه می‌باید بپذیریم که براندازی پهلوی دوم، کودتای ضیاءالحق، و اسلامی شدن مدارس ترکیه پس از کودتای ارتش حتماً به این معنا بوده که آمریکا، در مقام فرماندة ارتش ناتو از مخالفان سرسخت اسلام است. و حتماً برای مبارزه با اسلام بوده که واشنگتن طالبان و القاعده را مورد حمایت مالی، لوژیستیک و سیاسی قرار می‌داد، و در دوران بوش به زور سر نیزه حکومت توحش اسلامی را بر ملت‌های عراق و افغانستان تحمیل کرده! می‌بینیم که خوزه ماریا آسنار مفلوک با انتقاد از سیاست اوباما، در واقع چندین دروغ شاخدار به مخاطب تحویل می‌دهد. آسنار از یک‌سو چنین القاء می‌کند که پیش از ریاست جمهوری اوباما، حاکمیت آمریکا به اسلام نزدیک نبوده، و از سوی دیگر، حمایت اوباما را از اسلام تهدید منافع اسرائیل می‌شمارد‌.

اما جیغ‌ و فریاد و زوزة آسنار بیشتر بر علیه روابط نوین آمریکا با روسیه است. به عبارت دیگر، فرانکیست‌های اسپانیا همچون مرده‌شویان جمکران آرزوی «بازگشت به گذشته»، یعنی دوران امام روشن‌ضمیرشان را دارند، آنروزهای خوبی که همة فاشیست‌ها از «جنگ سرد» دلگرم بودند و می‌پنداشتند که «در» همچنان بر همین پاشنه خواهد چرخید:

«خوزه ماريا اسنار [...] از باراك اوباما [...]‌ به خاطر تلاش براي نزديك شدن به جهان اسلام [...] انتقاد كرد[...] وي [...] گفت [ اين سیاست] خطر تضعيف اسرائيل [...] بهترين متحد آمريكا را در بردارد [آسنار] همچنين تلاش اوباما براي ايجاد رابطه جديد با روسيه [...] را نيز مورد انتقاد قرار داد [آسنار گفت] ‌اوباما [...] با [...] دشمنان آمريكا نزديك شده[...]»

حال اگر نگاهی به تاچریة امروز و سخنرانی‌های مقامات حکومت مرده‌شویان بیاندازیم از همسوئی‌شان با سخنان آسنار مبهوت خواهیم شد! مرده‌شویان، بدون استثناء به نشخوار همان پروپاگاند سازمان سیا مشغول شده‌اند که برای تداوم وضع موجود به نفع اسرائیل، مذاکرات صلح را با «خیانت» در ترادف قرار می‌دهد. به این ترتیب، افکار عمومی در کشورهای حامی صلح در منطقه با حاکمیت‌های‌شان در تقابل قرار می‌گیرند، و به یاد داریم که برای تحکیم پایه‌های چنین سیاستی بود که انور سادات را در مصر ترور کردند و قتل او را نیز به حساب خالد اسلامبولی نوشتند. بوق‌های ارتش ناتو، «صلح» با اسرائیل را به عنوان دلیل ترور انور سادات به افکار عمومی جهان حقنه کردند تا همه بدانند «صلح» در کل منطقه خیانت به آرمان فلسطین شمرده می‌شود. حال آنکه در واقع استقرار صلح در منطقه، خیانت به منافع ارتش ناتو است. به همین دلیل بود که در آن روزهای نورانی که از قضای روزگار با حکومت زوج خوشبخت «موسوی ـ خامنه‌ای» تقارن زمانی داشت، و خلاصه نسیم «اسلام رحمانی» در سراسر کشور می‌وزید، اهدای نفت رایگان در برابر دریافت سلاح جهت تداوم جنگ با عراق از یکسو، و نبرد با شوروی در افغانستان از سوی دیگر، «خدمت به آرمان فلسطین» به شمار می‌رفت! چون در این شرایط بود که اسرائیل توانست لبنان را تجزیه کرده و زمینه‌ساز فاجعة صبرا و شتیلا شود. آنروزهای طلائی گذشت! و خلاصه کار بجائی رسیده که تلویزیون اسرائیل مخالفان جنبش‌سبز را «اسلام‌گرا» می‌خواند! از شما چه پنهان، تا امروز نمی‌دانستیم «اینهمه» اسلامگرا هستیم!

شب گذشته شبکة تلویزیونی فرانسه یک زن آلمانی ساکن دوبی به نام «گیرت مولر» را برای ادای فریضة واجب «امر به معروف و نهی از منکر» به کانال 24 آورده بود. خانم گیرت مولر، دامپزشک متخصص امراض بازهای شکاری تشریف دارند، چهل ساله‌اند و مجرد و با سگ‌محترم‌شان زندگی می‌کنند؛ ایشان در مورد تجردشان می‌گویند، «هنوز مرد رویاهایم را نیافته‌ام!» باید پرسید برای یک زن چهل‌ساله چه رویاهائی باقی می‌ماند که در آن بتوان برای مردی هم جائی باز کرد؟! شاید ایشان در باورشان یک «تین ایجر» باشند! هیچ اشکالی هم ندارد خودشان می‌دانند و رویاهای‌شان! باری خانم مولر را آورده بودند تا موعظة تهیه‌کنندة برنامه را از زبان مبارک‌ خود تکمیل کنند.

طی برنامه مجریان به ما می‌گفتند، در دوبی زن‌ها صورت‌شان را در برابر دوربین می‌پوشانند، یا زن‌ها پس از اینکه مردها غذا خوردند، می‌توانند غذا میل کنند و ... و یک صحنة مهوع از غذا خوردن مردان را نیز نشان دادند که از حق نگذریم بسیار «اشتها آور» بود. پس از اینکه مستخدمین فیلیپینی میز را چیدند، مردان به غذا خوردن پرداختند، البته بدون کارد و چنگال و این ‌جور ابزار فساد و غرب‌زدگی! خلاصه، نقش‌شان را خوب ایفا کردند؛ وقتی تناول‌شان به پایان رسید، نیمی از غذاها روی میز پخش شده بود! دوباره زنان فیلیپینی آمدند و میز را تمیز کردند و ... و یکی از مردان باز شکاری‌اش را به کلینیک ویژة بازهای شکاری برد که همین «گیرت مولر» خودمان ریاست آنرا بر عهده داشتند. گویا امیرنشین کذا دامپزشک را هم باید وارد کند، آنهم از آلمان! بالاخره وقتی ماشین پولشوئی را آلمان برای‌تان نصب می‌کند تا پول نقد را به صورت قانونی به شمش طلا تبدیل کنید، دامپزشک‌‌تان هم باید آلمانی باشد! مسلماً بین پولشوئی و دامپزشکی ارتباطی معنوی وجود دارد که ما از آن بی‌خبر مانده‌ایم چون رویاهای گیرت‌مولر در دسترس‌مان نیست!

در هر حال، طی این برنامة به اصطلاح مستند و بسیار «جالب» گفته شد که در دوبی زنان از حقوق مساوی با مردان برخوردارند، چرا که می‌توانند کار کنند! ‌ ولی هیچ زنی اجازه نمی‌دهد از صورت‌اش فیلم ‌بردارند! خلاصه مقداری تل چادرسیاه که صورت‌شان هم دیده نمی‌شد و در حال بافتن گلیم بودند، به عنوان زنان برخوردار از حقوق‌ مساوی به خورد ما دادند. بعد هم «گیرت مولر» جهت موعظه به ساحل آمد، البته دست در دست سگ‌اش! خانم مولر فرمودند، «من هرگز در پلاژهای عمومی مایو نمی‌پوشم؛ فکرش را بکنید اگر صاحب یکی از این بازهای شکاری مرا با مایو ببیند چه می‌شود؟! اینجا رسم نیست! باید به فرهنگ مردم احترام گذاشت! من هیچ خوشم نمی‌آید که این توریست‌ها با مایو و لباس دکلته در برابر مردم ظاهر شوند، هر جا یک آداب و رسومی دارد و... و من فقط در استخرهای خصوصی شنا می‌کنم!»

پس از پخش پروپاگاند محفل «احترام به ادیان» دوباره همان مردی که باز شکاری‌ 30 هزار یوروئی‌اش را به کلینیک برده بود در برابرمان ظاهر ‌شد. شب هنگام بود و ایشان با دو پسربچه وسط بیابان نشسته بودند، آتش روشن کرده و یک کتری آلومینیومی دود گرفته هم روی آتش بود، گویا می‌خواستند قهوه درست کنند. گزارشگر از زبان او به ما چنین می‌گوید: «این سنت ماست که از پدران‌مان به ما رسیده و ما وظیفه داریم آنرا به فرزندان خود منتقل کنیم!» نمی‌دانم مقصودشان از «سنت پدران‌شان» همان قهوه درست کردن وسط بر بیابان بود، یا حق ویزیت نجومی‌ای که شیخ امارات جهت معاینة «رایگان» بازها به این بیطارة آلمانی می‌پردازد! به هر تقدیر، یادآور شویم که شبکة 24 تحت نظارت محافل «چپ‌نمای» کشور فرانسه اداره می‌شود!

از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
آدمی‌ات مرده بود
گرچه آدم زنده بود

بله، اگر به فرضیات علمی در مورد پیدایش جهان نگاهی بیندازیم می‌بینیم که هزاران‌ هزار سال پیش پدران نوع بشر چاردست‌وپا راه می‌رفتند، روزگاری هم روی درخت زندگی می‌کردند و اگر گهگاه نارگیلی به دست‌شان می‌آمد برای خوردن آن با دیگر بوزینه‌ها نبرد می‌کردند و خلاصه چند تن از پدران آیندة بشریت به این ترتیب لت‌وپار می‌شدند، ولی همین میمون‌ها که ما انسان‌ها برای‌شان آنقدرها ارزش «فلسفی» قائل نیستیم، ‌ از بسیاری انسان‌ها فهمیده‌تر هستند. اینان اگر نارگیل‌شان را سق می‌زنند، با نارگیل دیگر میمون‌ها کاری ندارند، و خصوصاً برای قاپ زدن غذای دیگران و زدن جیب‌شان «فیلم مستند» توجیهی نمی‌سازند و به اسم «دکتر دامپزشک» دروغ هم نمی‌گویند. افسوس که گردانندگان بسیار محترم شبکة 24 فرانسه، این سنت نیکوی پدران‌شان را بکلی فراموش کرده‌اند!

در عوض بنیامین نتانیاهو روز گذشته در نشست واشنگتن به سنت پدران‌اش علاقة عجیبی نشان داد! هر چه محمود عباس بر اجرای قوانین و مقررات بین‌المللی پای ‌فشرد، نتانیاهو بیشتر در استخر بی‌بی‌گوزک‌های کتاب‌مقدس شناور ‌شد؛ تنها راه رستگاری ایشان زدن به صحرای کربلا بود. بله، پس از تأکید محمود عباس بر رعایت موازین حقوق بین‌المللی و اجرای مصوبه‌های شورای امنیت و سازمان ملل، نتان‌یاهو یک راست به سراغ ابراهیم رفت! همان حضرت که «بت‌شکن» لقب گرفته‌اند و حاضر بودند به فرمان خداوند سر فرزندشان را گوش تا گوش ببرند. همان ابراهیم که همسرش را به عنوان خواهرش معرفی کرد و در سن نودسالگی هم جشن ختنه سوران‌ گرفته بود! نتانیاهو اصلاً به قوانین و مقررات کاری نداشت. ایشان که مثل موش در تله افتاده بودند، میان پیامبران جرجیس را گرفته و می‌گفتند، ما با هم برادریم، پدرمان ابراهیم بوده و ... و خلاصه آنقدر در شارلاتانیسم شتاب به خرج دادند که اسحاق را با اسمعیل اشتباه گرفتند و خودشان تبدیل شدند به پسر اسماعیل! امروز با شعار برادران بسیجی در باب «بت‌شکنی» احمدی نژاد معلوم شد پدرشان همان پرزیدنت «احمی» است! باری اگر نتانیاهو به همین ترتیب ادامه دهد بزودی می‌رسد به اصل مطلب، یعنی آغاز آفرینش در اسطوره‌های مقدس ادیان ابراهیمی، همان روز خوبی که قابیل برادرش را به قتل رساند!

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
[...]
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانی‌ات است






چهارشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۹


طوطی و تزار!
...

هم‌میهنان گرامی! ‌ ما «دمکراسی صفوی» داشتیم و خودمان نمی‌دانستیم! اگر انتشارات «راتلیج» مطالبات استعمار و تبلیغات فوکویاما را تحت عنوان تحقیقات و پژوهش‌های عالمانة پروفسور همایون‌کاتوزیان منتشر نکرده بود، نادان از این جهان می‌رفتیم!

چگونه می‌توان یک زن قربانی توحش حکومت دینی را به ابزار گسترش ابتذال تبدیل کرد، و از مصائب بیش از 14 میلیون آوارة پاکستانی ابزار تبلیغات فاشیسم‌ اسلامی ساخت؟ این عملیات قهرمانانه توسط رهبر فرزانه و روزی‌نامة کیهان صورت پذیرفته! اولی، یعنی علی خامنه‌ای، «کمک به هم‌دین» را بجای کمک به انسان نشانده، برای کمک به سیل‌زدگان پاکستان از مسلمین استمداد می‌طلبد! خامنه‌ای با ارسال «پیام» به نام «اخوت اسلامی» خواهان کمک به مصیبت‌زدگان پاکستان شده، ‌ حال آنکه به حکم انسانی‌ات، ما وظیفه داریم به همة انسان‌ها کمک کنیم. حتی در دورة‌ سعدی نیز، به مصداق تک بیت معروف «تو کز محنت دیگران بی‌غمی، نشاید که نامت نهند آدمی»، چنین وظیفه‌ای برای انسان متصور بوده، هر چند که در عصر سعدی، «انسان»، نمی‌توانست از تعریف حقوقی در مفهوم معاصر برخوردار باشد. بله، می‌بینیم که علی‌خامنه‌ای نه تنها با زمان خود هماهنگی ندارد که با نگرش و زبان دوران سعدی نیز بیگانه باقی مانده، چرا که علی خامنه‌ای همچون استاد کاتوزیان و شرکاء نگرش استعماری اربابان‌اش را به مخاطب منتقل می‌کند؛ «به نام اخوت اسلامی به مردم پاکستان کمک کنید!» باید پرسید این سخنان ابلهانه و موهن چه مفهومی دارد؟

خامنه‌ای از یک‌سو چنین القاء می‌کند که 15 میلیون آوارة پاکستانی بدون استثناء مسلمان‌اند، و از سوی دیگر خواهان کمک «مسلمانان» ایران به این گروه «مسلمانان» می‌شود. به عبارت دیگر غیرمسلمانان کشور ایران وظیفه ندارند به آوارگان کمک کنند. روشن‌تر بگوئیم خامنه‌ای با ایراد چنین سخنانی ایران را در ذهن علیل‌اش «تصفیه» کرده و غیرمسلمانان را از جامعه اخراج نموده. درست همانطور که هیتلر با فرستادن کولی‌ها، یهودیان و همجنس‌گرایان و معلولین به «اردوگاه» دست به پالایش آلمان زده بود. باری در تاریخ 9 شهریورماه 1389، پیام انسان‌ستیز خامنه‌ای در سایت شخصی وی انتشار یافت. البته همین پیام پیشتر در رسانه‌های حکومت از جمله در حنازرچوبه در اختیار مشتاقان مقام معظم قرار گرفته بود. پس رهبر حکومت مرده‌شویان را در حنازرچوبه رها می‌کنیم و می‌پردازیم به گسترش ابتذال از طریق توسل به آزار رسانه‌ای یک زن زندانی به نام سکینه آشتیانی محمدی، که نه جرم‌اش برای ما مشخص شده و نه موجودیت‌ واقعی‌اش! چرا که «سکینه» و اتهامات‌اش در رسانه‌های فارسی زبان موجودیت یافت و سپس از طریق «لولا داسیلوا»، بار دیگر به ایران صادر شد، تا همگان، چه در ایران و چه در غرب بتوانند از آن به مقتضای مصالح و منافع عالیه خود بهره‌مند شوند. روشن‌تر بگوئیم، سکینه آشتیانی یک کالای تجارتی چندمنظوره و چندبعدی است که در بازار سیاست استعمار برای فروش به افکارعمومی «تولید» می‌شود و هر گروه مزدور برای فروش یکی از ابعاد آن پیشقدم شده آگهی‌تجارتی پخش می‌کند.

پس از ابراز آمادگی لولا داسیلوا جهت اعطای پناهندگی به خانم آشتیانی شاهد بودیم که ویلیام هیگ، وزیر امور خارجة انگلستان نیز از حکم «قرون وسطائی» سنگسار ابراز انزجار فرمودند، سپس نوبت به اتحادیة «محترم» اروپا رسید و برنار هانری لوی، مدافع بی‌قید و شرط سیاست «یک کشور، یک مذهب» نیز در این استخر لجن شیرجه زد و ... و سرانجام رئیس جمهور فرانسه و همسرش به ناچار مانند بسیاری از شخصیت‌‌‌های اروپا در برابر توحش حکومت اسلامی به ویژه در این مورد خاص موضع‌گیری کردند. بالاخره وقتی چنین جنجالی در مورد توحش و خشونت حکومت اسلامی به راه می‌افتد، سکوت و بی‌اعتنائی و بی‌تفاوتی شخصیت‌های سرشناس آنان را در کنار دژخیمان جمکران قرار خواهد داد. پس موضعگیری رئیس جمهور فرانسه و همسرش در مورد سکینه کاملاً بجا و به موقع است.

ولی اشکال اینجاست که حکومت اسلامی از روز نخست بر اساس همین قماش خشونت و توحش پایه‌ریزی شده. و اگر به یاد داشته باشیم، صدر حاج سیدجوادی، وزیر دادگستری دولت خیابانی مهدی بازرگان همگان را در روزی‌نامة کیهان بشارت داده بود که قانون اساسی حکومت کذا بر اساس «حدیث مسلم»، «روایت معصوم» و «نهج‌البلاغه» تدوین خواهد شد! و تا آنجا که ما به یاد داریم، هیچیک از «روشنفکرنمایان» و حقوق‌دانان و قلمزن‌های «کانون نویسندگان» و آن‌ها که امروز برای حقوق‌بشر گریبان می‌درند به این مزخرفات و مهملات اعتراض نفرمودند! دلیل هم اینکه اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن جز استقرار همین حکومت توحش در کشور هیچ نمی‌خواستند. و آفتاب آمد، دلیل آفتاب! لشکرکشی ارتش ناتو به افغانستان و عراق جهت استقرار همین قماش حکومت بی‌قانون بود. می‌بینیم که در اهداف‌شان هم کاملاً موفق شده‌اند، به ویژه در افغانستان که همزمان با سرکوب رسانه‌ها، امکان تحصیل برای کودکان، خصوصاً دختربچه‌ها روز به روز کاهش می‌یابد. گروه طالبان که همچون خمینی با امپریاس می‌جنگد، خارج از قاچاق تریاک و هروئین، تهاجم به مدارس، تخریب آموزشگاه‌های مختلط و مسموم‌ کردن دانش‌آموزان دختر را نیز در دستورکار «الهی» خود قرار داده. خلاصه اسلام‌شان همچون اسلام پیروان خط امام «روشن‌ضمیر» ناب و محمدی است و طبق تعریف علمی محمد خاتمی از «عدالت» در نهج‌البلاغه، هر چیز در کشور افغانستان بجای خود قرار گرفته! به همین دلیل است که مشاور کرزای، همکار سازمان سیا از آب در می‌آید. افتضاح چنان بالا گرفته که نیویورک تایمز، بوق کهنه‌فروش‌های نیویورک نیز این ارتباط مقدس را افشا کرده تا نگویند دست‌اش در همان کاسه افتاده.

به گزارش نووستی، مورخ 5 شهریورماه 1389، روز پنجشنبه، نیویورک تایمز به نقل از مقامات کابل و واشنگتن، محمدضیاء صالحی، مشاورعالی رئیس جمهور افغانستان را به ارتباط با سازمان سیا متهم کرده. این آقای صالحی پیشتر پروندة‌ فساد اداری هم داشتند و خلاصه «گل بودند و به سبزه نیز آراسته شدند.» می‌بینیم که نام ایشان نیز از هر نظر بامسمی است؛ هم محمد هستند، و هم روشن و نورانی و صالح و درستکار! و به همین دلائل روشن و واضح و مبرهن، همین فرد «صالح» در جایگاه ریاست امنیت ملی افغانستان قرار گرفته، و در برابر «کار» و خدمات‌اش از سازمان سیا مزد دریافت می‌کند. که از قدیم گفته‌اند، «مزد آن گرفت، جان برادر که کار کرد.» ولی شاعر هرگز به نوع «کار» اشاره نکرده‌.

به عنوان نمونه سعدی کار کردن برای سازمان سیا را هرگز نکوهش نمی‌کند، چرا که در دورة‌ سعدی این سازمان وجود نداشت. ولی مسلم بدانیم که محمد خاتمی و دیگر مرده‌شویان بزودی ما را با مواضع «امام علی» عزیز و دانشمندشان در مورد «کار کردن» برای سازمان سیا نیز آگاه خواهند کرد. کافی است ساواک از خشتک مصباح یزدی یا از لیفة‌ تنبان مکارم شیرازی یکی از همان نامه‌های «خیلی خیلی محرمانة» آنحضرت را خطاب به مالک اشتر بیرون بکشد و یک نسخه‌اش را نیز برای افشاگری در اختیار ابوالحسن بنی‌صدر بگذارد، تا «مسلمین» از تکلیف الهی خود در برابر سازمان سیا کاملاً آگاه شوند و بدانند که «خدمت» به این سازمان موجب رضایت الهی است. به شرط آنکه همچون نیکوکاری در حق مستمندان از چشم مردم پنهان بماند. بله، نیکوکاری انواع مختلف دارد که خدمت در بارگاه «سیا» در رأس آن قرار می‌گیرد:

«صالحی که در رأس ادارة امنیت ملی قرار داشت [...] سالیان دراز از ادارة‌ استخبارات امریکا [سازمان سیا] پول دریافت می‌کرد [...] فقط او می‌توانست سیا را از نقطه نظر معلومات تأمین کند و یا دیدگاه امریکا را در بین اطرافیان رئیس جمهور پیشکش نماید [...]»


البته این گزارش به زبان دری است، ولی اگر کمی تلاش به خرج داده شود، مسلماً نیازی به ترجمة آن نخواهد بود. در هر حال، به گزارش نیویورک‌تایمز، نمایندة‌ رسمی سازمان سیا از تأئید یا تکذیب ارتباط صالحی با سازمان کذا خودداری ورزیده. و این کاری است بسیار عاقلانه! هم‌میهنان گرامی! آمریکائی‌ها «خر» که نیستند، این موجودات پلید خودشان را به خریت می‌زنند تا کارشان را بهتر پیش ببرند. نمایندة سازمان سیا اگر خبر کذا را تکذیب می‌کرد، در صورت انتشار اسناد ارتباط صالحی با سازمان مذکور دروغگو شناخته می‌شد، اعتبار خود را از دست می‌داد، و می‌بایست در ادارة کاریابی ثبت‌نام کند. ولی اگر ایشان خبر فوق را تأئید می‌کردند، تازه معلوم می‌شد سازمان سیا در چپاول و جنایات باند کرزای شریک است! می‌بینیم که بهترین راه این بود که آنحضرت «سکوت» فرمایند. به این ترتیب در افغانستان تزلزل و تردید بر افکار عمومی حاکم می‌شود و هیچکس نمی‌تواند به کرزای و اطرافیان‌اش اعتماد داشته باشد. بله، این است فواید «شیوة» نه تأئید، و‌ نه تکذیب!

در عوض نمایندة سازمان سیا تأکید کرده که «این سازمان برای پیشبرد اهداف سیاسی آمریکا در افغانستان تلاش می‌کند و این اتهامات غیرمعقول در واقعیت موجود هیچ تغییری ایجاد نخواهد کرد!» اتفاقاً ما هم با ایشان موافق‌ایم. هدف سازمان سیا پیشبرد سیاست آمریکاست در نتیجه همکاری دولت دست‌نشاندة ایالات متحد در افغانستان با این سازمان در چنین چارچوبی کاملاً معقول و منطقی می‌نماید، خصوصاً که ارتش ایالات متحد سال‌هاست این کشور را رسماً اشغال کرده! آنچه غیرمعقول می‌باید تلقی شود، سیاست آمریکاست در افغانستان و در دیگر کشورهای منطقه!

ماجرای صالحی از این قرار است که در ماه ژوئیه و در چارچوب تحقیقات پیرامون فساد اداری، ایشان به جرم دریافت رشوه از قاچاقچیان تریاک بازداشت می‌شوند، سپس حمیدکرزای دستیاران‌اش را می‌فرستد تا او را آزاد ‌کنند. چرا که اگر این فرد محاکمه شود، شرکت کرزای در قاچاق تریاک بر همگان آشکار خواهد شد. اما آنچه اهمیت دارد داستان‌های نیویورک‌تایمز نیست! مهم این است که حدود یک هفته پس از سفر «جان کری» به افغانستان، نیویورک تایمز معرکة افشاگری ‌می‌گیرد. یادآور شویم سناتور«جان کری» اسلام پناه در تاریخ 29 مردادماه سالجاری به افغانستان رفت. از نظر ما حزب طالبان‌پروران قصد دارد زیر پای کرزای را جارو کند و با برگزاری مسابقات مارگیری، یک نوکر گمنام و «مردمی» از صندوق‌های «آراء مردم» بیرون بکشد، تا همچون نمونة ایران، در افغانستان نیز برای «اصلاحات» معرکه به‌ راه اندازد. این همان برنامه‌ای است که از شهریور 1320، پس از کودتای موفق ارتش بر علیه رضاشاه، با هیاهوی محمد مصدق و دیگر فدائیان اسلام در ایران به راه افتاده، و همچنانکه شاهد بودیم پس از کودتای ننگین 22 بهمن 1357، همین جریان به ظهور ملاممد خاتمی «اصلاح‌طلب»، از اعضای محفل سرکوب کیهان انجامید. و اینک در ادامة همین برنامه سکان هیاهوسالاری به دست دیگران افتاده و لات‌بازی و قانون‌شکنی همچنان ادامه دارد. این است دلیل اهمیت رمان تاریخی «حاجی آقا»!

در این حکایت تاریخی، حاجی‌آقا، یک قالب پوچ و تهی است که در آن علاوه بر چندین پرسوناژ تاریخی معاصر، مهم‌ترین «شخصیت» مقدس شیعیان نیز حضوری نمادین پیدا می‌کند. البته پرسوناژ «حاجی‌آقا» مکان تردد پرسوناژهای انسان‌ستیز و بوقلمون‌صفت متعددی است که هیچیک شخصیت منسجمی ندارند. آنان نان را به نرخ روز می‌خورند و همرنگ جماعت می‌شوند. پرسوناژهای موجود در «شخصیت» تقدس فروش حاجی ابوتراب، بدون استثناء به زینت فریب، کلاهبرداری، قساوت، شقاوت، خساست،‌ جبونی، ‌ حقارت و خیانت آراسته‌اند؛ خیانت به منافع ملی، خیانت به همسر، و خلاصه خیانت به نزدیکان و اطرافیان‌! حتی نام پرسوناژ نیز یک فریب است؛ حاجی آقا هرگز به مکه نرفته، پدرش او را «حاجی‌ابوتراب» نام نهاده. یادآور شویم «ابوتراب» کنیة علی، امام اول شیعیان است که طبق روایات در خانة کعبه متولد شده و می‌توانیم بگوئیم که او نیز مانند حاجی ابوتراب صادق هدایت، «حاجی» به دنیا‌ آمده بود!

اگر فرصتی دست داد «حاجی‌آقا» را به صورت جداگانه بررسی خواهیم کرد. آنچه به صورت نقل قول از پرسوناژ حاجی در این وبلاگ می‌آوریم، پروپاگاند سیاسی استعمار غرب در ایران است که پس از شهریور 1320 آغاز شد، و تداوم آنرا در حکومت اسلامی شاهدیم. به همین دلیل است که پرسوناژ تقدس‌فروش «حاجی ابوتراب» فراماسونی است که تبلیغات «انجمن» را از طریق آخوند در جامعه «پخش» می‌کند. جالب اینجاست که حاجی هر چند عضویت خود را در «فراموشخانه» منکر می‌شود، نهایتاً عضو «انجمن» از آب درمی‌آید! حاجی پس از استعفای پهلوی اول، زمانیکه به حجت‌الشریعه جهت تبلیغ مقدسات اسلام در روستاهای ایران چک بانکی می‌دهد، به او گوشزد می‌کند که این پول حساب دارد، چرا که «انجمن» آنرا پرداخت کرده:

«انجمن از شما قدردانی خواهد کرد [...] سعی بکنید که در مجامع عمومی [...] رسوخ بکنید و به خصوص فراموش نکنید که شهرت‌هائی بر ضد روس‌ها بدهید [...] سربسته به شما میگم که ما تنها نیستیم و دستگاه بزرگی از ما حمایت می‌کنه [...] دستگاه حاکمه [...] هم از خودمانه[...] بعد [حاجی] ‌دست کرد و چکی از جیب جلذقه‌اش در آورد، به مبلغ هشت‌هزار و دویست تومان و به دست حجت‌الشریعه داد. او گرفت نگاه کرد و چشم‌های‌اش برق زد [...] و گفت خدا سایة حضرت‌عالی را از سر بنده کم نکند! [حاجی گفت] اشتباه نکنید این پول را انجمن تصویب کرده، و باید به مصرف تبلیغات برسه [...] فردا صبح به طرف اورومیه حرکت می‌کنید. [...] ممکنه در آنجا به آخوندهای دیگر بر بخورید که از عراق و بین‌النهرین آمده‌اند [...] رقابت در میان نیست، باید با آن‌ها صمیمانه همکاری بکنید، چون مقامات صلاحیت‌دار اینطور صلاح دیدند [...]»
منبع: «حاجی آقا»، ص. 56.

یادآور شویم که در کل داستان این ملاقات از هر جهت «یگانه» است. چرا که این تنها ملاقات حاجی ابوتراب است که برخلاف معمول در اتاق، یعنی خارج از هشتی کذا و فقط با یک‌نفر صورت می‌پذیرد. این ملاقات محرمانه و غیررسمی است و تنها از منظر «اخوت اسلامی» رسمیت دارد! حاجی از سوی «انجمن» به حجت‌الشریعه برای همکاری با آخوندهای عرب و تبلیغ بر علیه آزادی‌خواهان مأموریت «رسمی» می‌دهد. و به همین دلیل است که در مکان این ملاقات سری همنشینی نمادهای انسان‌ستیز ابتذال و تقدس سرمایه‌داری سنتی و استعماری را با ابزار ارتباطات مدرن شاهدیم. در اتاق مذکور، علاوه بر یک دستگاه تلفن و قالی‌هائی که تا زیر سقف چیده شده، دعای پنج‌تن، باسمه‌های مریم و عیسی،‌ کارت‌پستال زنان برهنه، دو گاوصندوق و تصدیق ابتدائی کیومرث، پسر کوچک حاجی‌آقا نیز به چشم می‌خورد! در میان این مجموعه زن‌باره‌گی و زن‌ستیزی، تشیع و مسیحیت، سرمایه‌داری سنتی و ابزار ارتباطات مدرن، پیش از آنکه از زبان حاجی آقا برنامة فراماسون‌ها برای سرکوب آزادیخواهان از طریق گسترش مقدسات را بشنویم، شاهد «ابراز عبودیت» حجت‌الشریعه به حاجی هستیم:

«حاجی آقا [...] در اتاقی را باز کرد [...] سربخاری [...] باسمة عیسی و مریم دیده می‌شد و یک دعای پنج‌تن هم آن بالا به دیوار بود [...] در محوطة تنگی که میان دو گاو صندوق احداث شده بود، حاجی آقا ایستاد و حجت‌الشریعه هم دست به سینه جلو او منتظر فرمان بود.»

یادآور شویم در این داستان تلفن ابزاری است برای ارعاب و فریب. در طول داستان یک‌بار از دربار به حاجی تلفن می‌شود، چرا که یکی از پرسوناژهای حاجی ابوتراب، «پدر میرسپاسی»، رانندة دربار پهلوی است. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به فراماسونری در جمکران و تصویر «ابراز عبودیت» منوچهر متکی به علی‌خامنه‌ای که در سایت «بی‌بی‌سی» هم انتشار یافته. در این تصویر از راست به چپ علی‌خامنه‌ای، علی‌اکبر ولایتی، منوچهر متکی و یکی از نوچه‌های‌اش دیده می‌شوند. متکی و نوچه‌اش یکدست به سینه دارند، نیش‌شان تا بناگوش باز شده و به کرنش مشغول‌اند. حال این پرسش مطرح می‌شود که به چه دلیل ساواکی‌های قلم به مزد دست از افشاگری پیرامون فراماسون‌ها نمی‌شویند؟ پاسخ به این پرسش روشن است، این افشاگری‌ها با هدف رد گم کردن صورت می‌پذیرد. به عنوان نمونه در کتاب‌هائی که به قلم اسماعیل رائین در دورة پهلوی دوم منتشر شد، بسیاری از فراماسون‌های مهم از قلم افتاده‌اند. بخشی از اینان پس از انتشار کتاب‌های کذا، با حفظ دکان، از ایران خارج شده گهگاه به کشور بازمی‌گشتند. گروهی دیگر پیش از خروج شاه ایران را ترک کردند، ولی عده‌ای از حضرات حتی پس از کودتای 22 بهمن 57 نیز در کشور ماندند، بدون اینکه احدی مزاحم‌شان شود. اینان تحت حمایت حکومت اسلامی و روحانیت وابسته به لژها همچنان به فعالیت‌های خود ادامه می‌دهند. به عبارت دیگر افشاگری‌های آقای رائین، همچون افشاگری‌های دانشجونمایان پیرو خط آن وحشی بیابانی و یا خاطرات فردوست تماماً نمایشی و هدف‌دار بوده و صرفاً جهت گسترش ابهام و ابتذال است.

روند گسترش ابتذال نیز مانند دیگر شیوه‌های انسان‌ستیز طویلة مک‌کارتی وارداتی است و فقط بر باورها تکیه دارد. کافی است نگاهی داشته باشیم به جنجال پیرامون سکینه محمدی آشتیانی در غرب،‌ و هتاکی کیهان به کارلا برونی، همسر نیکولا سرکوزی. همچنانکه در وبلاگ‌های «پروپاگاند» نیز گفتیم، سایت‌های فارسی زبان، ‌ به ویژه بوق‌های آنگلوساکسون‌ها از جمله «بی‌بی‌سی» و رادیوفردا «پیام قدرت» را منعکس می‌کنند، و آنچه در رسانه‌های حکومت اسلامی به عنوان واکنش به پیام کذا منتشر می‌شود، در واقع همان پاسخ مورد نیاز و مطلوب اربابان حکومت اسلامی است. این است دلیل خشونت و ابتذال مطالب کیهان جمکران. این محفل استحماری تمامی مطالبات یانکی‌ها را به بهترین وجه بازتاب می‌دهد. البته دیگر رسانه‌های مرده‌شویان از جمله حنازرچوبه نیز در همین مسیر گام برمی‌دارند، ولی اینان با پاسدار شریعتمداری، سوگلی طویلة مقدس عموسام از زمین تا آسمان فاصله دارند. سابقة «خدمات» محفل استحماری کیهان از چندین دهه فراتر می‌رود.

در مورد خاص سکینه محمدی، کیهان جهت گسترش ابتذال از شایعات رسانه‌های فرانسه «تغذیه» می‌کند و خبرگزاری «فرانس‌پرس» نیز تبدیل شده به بلندگوی کیهان! به این ترتیب پروپاگاند فروش ابتذال و تجاوز به حریم خصوصی یعنی گسترش عوام‌گرائی همچنان وسعت می‌گیرد. به موازات این برنامة مهوع، انتشارات «راتلیج» نیز به گسترش ابهام مشغول شده، البته از زبان «پروفسور» کاتوزیان، فروشندة روسری و اسلام سبز رحمانی و متخصص لجن‌پراکنی به هدایت و فروغ فرخزاد.

پروفسور کاتوزیان ادعا کرده‌اند در دورة مشروطیت، «مردم» چون می‌دانستند علما با استبداد مخالف‌اند و روسیه با مشروطه مخالف است، پشت سر علما قرار گرفتند! بین خودمان بماند، این قماش آکروباسی فقط از کش لاستیکی تنبان عموسام برمی‌آید. «استاد» کاتوزیان از طریق بازنشخوار ترهات فوکویاما در باب دین ضداستبداد عملاً دست به بازنویسی تاریخ ایران زده‌اند. اولاً تجربة تاریخی نشان داده که «علما» هرگز نمی‌توانند ضداستبداد باشند، مگر اینکه استبداد مطلوب خود را به استبداد موجود ترجیح دهند. به استاد کاتوزیان یادآور شویم که پدیدة مبهم «علما» همچون تل موهوم «مردم» در هر حال انسان‌ستیز است بنابراین مخالفت‌اش با استبداد همواره نشان هواداری‌اش از یک استبداد دیگر خواهد بود. مسلماً پروفسور کاتوزیان تاکنون یاد گرفته‌اند که صرف ضدیت با استبداد هرگز نمی‌تواند بر موافقت با دمکراسی دلالت داشته باشد! خمینی هم از دیکتاتوری انتقاد می‌کرد، موسوی و کروبی هم از استبداد «گلایه‌ها» دارند، و خلاصه کم نیستند شارلاتان‌هائی که با فریاد «مرگ بر دیکتاتور»، جهت استقرار یک دیکتاتوری تازه نفس خیز برداشته‌اند و شاهدیم که «دستگاه بزرگی» که از حاجی‌آقای هدایت حمایت می‌کرد دست مقدس‌اش همچنان تکیه‌گاه هم اینان باقی مانده.

از سوی دیگر، برخلاف ادعای این «دانشمند کبیر»، یعنی همایون کاتوزیان،‌ نه تنها روسیه تزاری با مشروطه مخالف بود که انگلستان نیز از مخالفان سرسخت مشروطه‌خواهان به شمار می‌رفت. هر دوی این امپراتوری‌ها در ایران منافع استعماری داشتند. بهتر است دکتر کاتوزیان این نکتة پیش‌پاافتاده را به یاد داشته باشند که هیچ کشوری از منافع ملی ایران دفاع نکرده و نخواهد کرد. بله، روسیه مخالف مشروطه بود انگلستان هم با حمایت از مزدورانی از قماش تقی‌زاده و فروغی خود را طرفدار مشروطه جلوه می‌داد، ولی شاهد بودیم که پس از انقلاب اکتبر، زمانیکه روس‌ها ایران را به انگلستان واگذاردند، قلع و قمع سرداران مشروطه آغاز شد، و این لندن بود که از کودتای سیدضیا به کودتای میرپنج و سپس به کودتای شهریور 20 پرید و ... و سرانجام کار را به کودتای 22 بهمن 1357 کشاند.

بارها گفته‌ایم، باز هم تکرار می‌کنیم، منافع استعمار، ‌ یعنی چپاول و سرکوب ملت‌ها تداوم دارد، و این «تداوم» را قدرت‌های استعماری از طریق تحمیل گسست‌های پیاپی بر ملت‌های تحت سلطه تحمیل می‌کنند. این واقعیت تاریخی را به صراحت و وضوح می‌توان در کشورهای منطقه مشاهده کرد، به شرط آنکه که مخاطب را «ابله» نیانگاریم:

«در مجموع رهبران مذهبی و مراکز شهری از موضع اینان [مشروطه خواهان] حمایت به عمل می‌آوردند، چرا که در آموزة اسلامی توجیهی جهت حاکمیت استبدادی وجود نداشت، در تئوری دولت شیعی استبداد دولتی مشروعیتی نداشت، و علماء از جامعة شهری که شامل زمین‌داران، تجار و توده‌های مردم عادی می‌شد، و به حرکت مشروطه تمایل داشت، جدا نشدند.»
همایون کاتوزیان، تاریخ و سیاست ایران، انتشارات راتلیج 2002، صفحة 132.


بله، دین اسلام «آموزه» به مفهوم معاصر دارد و دولت شیعی هم «تئوری» داشته و ما نمی‌دانستیم! حتماً این آموزه و آن تئوری همان مزخرفاتی است که محمدخاتمی از نهج‌البلاغه استخراج کرده. همانکه «همه چیز» را در جای خودش قرار می‌داد و «عدالت» را برقرار می‌کرد! اتفاقاً سایت «پیک‌نت» هم این «تئوری» مضحک را به نقل از ملاممد منتشر کرده بود! باری این به اصطلاح تئوری، که به ادعای شما ضداستبداد هم هست، هرگز انسان محور نبوده و نخواهد بود. در نتیجه، اظهارات مستدل و مبرهن شما در باب ضداستبداد بودن اسلام بی‌اساس و مهمل است. اسلام، نظریة سیاسی نیست، دین است! دین، بر باورها و جزم‌های زمان‌گریز تکیه دارد، حال آنکه نظریة سیاسی در زمان و مکان مشخص در ارتباط با نیازهای مشخص جامعه تنظیم می‌شود. سیاست برخلاف دیانت هرگز خارج از زمان و مکان قرار نمی‌گیرد. آن‌ها که سیاست را به دیانت می‌آمیزند همچون فدائیان اسلام جیره‌خوار استعماراند.

مسترکاتوزیان! درگذشته‌ای نه چندان دور، روسیه تزاری مخالف مشروطه بود، انگلستان چطور؟ روسیه تزاری و اتحاد جماهیر شوروی دیگر وجود ندارند، شما که نمی‌توانید حاکمیت فعلی روسیه را به دوران تزارها بازگردانید. سیاست کنونی روسیه هر چه باشد، با سیاست زمان تزارها یکسان نخواهد بود. به عبارت دیگر بازگشت به دوران «تزارروشن‌ضمیر» امکان پذیر نیست. البته برای شما و دیگر فدائیان فکل‌کراواتی اسلام، تبلیغ توهم «بازگشت به گذشته» تنها راه به سوی آینده است، چرا که این شعار کارفرمایان شماست. اما وقتی چنین واقعیت‌های به اصطلاح تاریخی و در واقع «من‌درآوردی» را به زبان انگلیسی منتشر می‌کنید، باید بدانید که نگارش جملة معروف «بر ما واضح و مبرهن است که ...» در آغاز آن الزامی است!



سه‌شنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۹


مبالباران!
...
«حاجی معتقد بود که زندگی یعنی تقلب، تزویر، پشت‌هم‌اندازی و کلاهبرداری زیرا جامعة او روی این اصول درست‌ شده بود[...]»
صادق هدایت، «حاجی آقا»، ص. 25.

یانکی‌ها برای فراهم آوردن زمینة جنگ در منطقه به حکومت گورکن‌ها و دولت اسرائیل یک‌سال فرصت داده‌اند. این است دلیل ابراز تمایل نتانیاهو و پاسدار لاریجانی به «مذاکره!» اولی حاضر شده هر هفته با فلسطینی‌ها مذاکره کند، و دومی، یعنی پاسدار لاریجانی به خبرنگار ایسنا می‌گوید، ما هیچوقت مخالف مذاکره با گروه 1+ 5 نبوده‌ایم. بله، پاسدار لاریجانی همچون دیگر مقامات حکومت مرده‌شویان اهل قانون و مقررات شده! حتماً ما بودیم که با مذاکرات مخالفت می‌کردیم! اشکال کار اینجاست که ریاست مجلس مرده‌شویان گویا فراموش کرده‌اند که هدف از این مذاکرات گردن نهادن حکومت اسلامی به تعهدات‌ بین‌المللی‌اش می‌باید تلقی شود! به عبارت دیگر، پنتاگون اینبار نمی‌تواند با لوطی و عنترهای‌اش در منطقه سیرک «مذاکره برای مذاکره» به راه بیاندازد. در هر حال، اظهارات علی لاریجانی در سایت ایسنا، مورخ 7 شهریورماه 1389با کد: 04178 ـ 8906 انتشار یافته.

«حاجی [...] می‌اندیشید زبان یک تکه گوشت است که می‌شود به هر سو گردانید و از اینرو کارچاق‌کنی، پشت‌هم‌اندازی، جاسوسی، چاپلوسی و عوامفریبی جزو غریزة او شده بود[...]»
همان منبع.

روز شنبه، هزاران تن از فاشیست‌های «تی‌پارتی» در واشنگتن تجمع کردند تا از زبان «گلن بک»، هوچی فاکس‌نیوز بشنوند که:

«شگفت‌انگیز است! امروز آمریکا به سوی خدا می‌رود[...]»

روز ششم از ماه ششم تقویم ملک‌شاهی خجسته روزی است! در این روز فرخنده یعنی ششم شهریورماه، صاحب ‌اصلی دکان خدافروشی نقاب از چهره برداشته و در کنار گورکن‌ها نشست. در ایالات متحد، اوباما مسجد می‌سازد؛ «تی‌پارتی» افتخار به هم می‌بافد و ... و اینهمه در شرایطی که حذف تدریجی طبقة‌ متوسط را در ینگه دنیا شاهدیم. خلاصه برای خاموش کردن صدای میلیون‌ها بیکار و مقروض و درمانده، سر دادن زوزة افتخار و معنویت آنهم توسط مشتی جنایتکار الزامی شده. روز شنبه حدود 300 هزار تن از مفتخوران و علافان «متدین» در واشنگتن تجمع کردند تا «سارا پیلین» با همان زبان الکن‌اش برای آن‌ها سخنرانی کند. به گزارش فیگارو، مورخ 28 اوت 2010، پیلین نخست به عنوان «مادر سرباز» مقداری افتخار قرقره کرده و خطاب به جمعیت می‌گوید، «ما همه با هم هستیم ... شما میهن‌دوستان هیچوقت عقب نشینی نمی‌کنید و ...» و خلاصه از این قماش مزخرفات که افتضاحات جنگ کره و ویتنام، به ویژه جنایات ارتش اشغالگر در عراق و افغانستان، یعنی رخدادهای تاریخی را از خاطر فعلة فاشیسم می‌زداید! می‌بینیم که سردمداران «تی‌پارتی» نیز همچون «حاجی‌‌آقای» صادق هدایت زبان‌شان را مثل دم الاغ به همه طرف می‌چرخانند، پس چرا محمد خاتمی چنین نکند؟! مگر ملاممد خاتمی از ساراپیلین یا از «گلن‌بک» کمتر است،‌ به هیچ ‌عنوان!

محمد خاتمی در 38 امین نشست ماهانة سمساری «باران» طی یک سخنرانی سرشار از حماقت و بلاهت و شیادی، با تکیه بر مبهمات نهج‌البلاغه بر «آزادی انسان» تأکید کرده و می‌گوید، «عدالت» یعنی «هر چیز باید بجای خودش باشد!» البته شیاد اردکان فراموش کرده که «هر چیز» در نهج‌البلاغه، از جمله «عدالت» در هر حال نمی‌تواند به هزارة سوم اسباب‌کشی کند! «عدالت»، «آزادی» و دیگر مفاهیم جامعة معاصر در زمان و مکان حال «تعریف» می‌شود، نه در ابهامات و پوچ‌پردازی‌های نهج‌البلاغه‌ای که به علی منسوب شده. هر چند این نخستین بار نیست که محمد خاتمی می‌کوشد با نبش قبر خلیفة چهارم و قرقره کردن آیات قرآن برای جامعة ایران نسخة معاصر بپیچد، و مسلماً نخستین بار هم نیست که سایت «پیک‌نت»، دکان «مردمی» حزب توده، به بازار گرمی برای شیاد اردکان پرداخته؛ آبشخورشان یکی ‌است.

سایت توده‌پرست «پیک نت» با حذف تمامی بخش‌های ابلهانة سخنرانی ملاممد، به انتشار چند سطر از اظهارات نسبتاً قابل قبول وی در باب «دولت» اکتفا کرده و به نقل از نوچة آخوند بهشتی می‌نویسد، «وظیفة‌ دولت تأمین آزادی و امنیت شهروندان است و یک حکومت عادل حق ندارد برای تحمیل خواسته‌های خود، علیه شهروندان به سلاح متوسل شود.» بله، این سخنان در ظاهر بسیار منطقی می‌نماید اما در واقع منطق‌ستیز است، چرا که واژه‌ها و مفاهیمی چون شهروند، منافع‌ملی، امنیت، آزادی و... نمی‌تواند با تکیه بر نهج‌البلاغه تعریف شود؛ این واژگان می‌باید در ارتباط با جهان معاصر و انسان امروز به معنا دست یابد. متن نهج‌البلاغه ارتباطی با زمان و مکان مشخص، یعنی جامعة معاصر ایران ندارد. از سوی دیگر علی ‌علیه‌السلام هر قدر نابغه و شجاع و دیندار و عادل و غیره ‌بوده باشند، نمی‌توانستند با نظریة «دولت» در مفهوم معاصر آشنائی برقرار کنند. با این وجود شاهدیم که مرده‌شویان و به ویژه ملاممد تلاش دارند مفاهیم حقوقی معاصر را از مقبرة آنحضرت به هر ترتیب استخراج کنند، تا پیک‌نت برای‌شان تبلیغات به راه اندازد. در حالیکه برخلاف توهمات اهالی پیک‌نت، در شنزارهای عربستان و در عصر خلیفة چهارم این صحبت‌ها هرگز محلی از اعراب نداشته:

«دولت [...] جهت حفظ تمامیت ارضی، امنیت جامعه و منافع ملی اگر لازم باشد باید سلاح را بکار ببرد [...] یک حکومت عادل نمی‌تواند این [...] امکان را علیه شهروندان، برای تحمیل خواسته‌های خود بکار ببرد [...] باید از آن در مسیر حراست از آزادی و امنیت شهروندان استفاده کند و این [...] معیار برای شناخت یک حکومت عادل است.»


چه تعریف علمی و مستدلی! جان می‌دهد برای سوسیالیست‌نمایان سرگذر! آنچه مسئولان «شریف» پیک‌نت از مخاطب پنهان داشته‌اند این است که آزادی و عدالتی که محمد خاتمی از آن سخن می‌گوید از ابهامات انسان‌ستیز منابعی همچون نهج‌البلاغه استخراج شده و هیچ تفاوتی با استقلال و آزادی مطلوب خمینی دجال نداشته و ندارد. اما خوب، اهالی «پیک نت» نه تنها نمی‌توانند به این نکتة پیش پا افتاده اشاره کنند که راضی نیستند چشم مخاطب‌شان به کل مزخرفات خاتمی بیفتد! البته دلیل دارد؛ «دکان مردمی» حزب توده نمی‌خواهد «مردم» را دلسرد کند! درست مثل اهالی «رادیوفردا» که دوست دارند در گزارش خود به ما بگویند، کشتار و جنایات حکومت اسلامی، فقط از مردادماه 1367 آغاز شد و در این فجایع فقط شورشیان مسلح قربانی شدند!

فایدة این قماش گزارش‌ها بسیار است. نخست اینکه به مخاطب تلویحاً چنین تفهیم می‌کنند که تا سال 1367،‌ حکومت اسلامی هیچ جنایتی مرتکب نشده! دیگر آنکه به ما می‌گویند آخوند منتظری با این جنایات مخالفت کرده، و مهمتر از همه با پخش این جفنگیات، در ارتباط مستقیم این کشتار وحشیانه با پایان گرفتن جنگ 8 ساله ایجاد گسست می‌کنند. حال آنکه کشتار زندانیان بی‌دفاع پیامد مستقیم نوشیدن جام زهرمار توسط امام سیزدهم بود.

پیش از پرداختن به گزارش «رادیوفردا» نگاهی خواهیم داشت به فرازهائی از پوچ‌پردازی‌های حجت‌الاسلام محمد خاتمی، پیشخدمت وفادار جرج سوروس و خادم آستان مقدس مک‌کارتی. ایشان همچون دیگر مقامات جمکران، مدام زیرلب زمزمه می‌کنند، «قر تو کمرم فراوونه، نمی‌دونم کجا بریزم»! و از احساس دلپذیر «خودفیلسوف‌بینی» و خود صاحب‌نظردانی سرشار و لبریز شده در بنیاد «باران»، به آهنگ «نم نم بارون میاد، باز دلم تورو می‌خواد»، زبان‌شان را به همه طرف چرخانده، حسابی قر ریخته‌اند. و اما بشنویم از اهالی «پیک‌نت» که با شنیدن صدای دلنشین ملاممد و مشاهدة قر و غمزة شتری ایشان،‌ چنان از خود بی‌خود می‌شوند که قمة کذا را سخت بر فرق مخاطب می‌کوبند.

بله! حکایت زیبائی یوسف و میهمانان زلیخا و ترنج و اینحرف‌ها را که فراموش نکرده‌ایم! ولی اینروزها هیچیک از رسانه‌چی‌های سبز با دیدن روی زیبا، آنهم روی چون ماه «حاجی آقا» دستش را نخواهد برید، بلکه ترجیح می‌دهد فرق مخاطب را بشکافد تا او را با درد و رنج «امام علی» و شمشیر خوارج آشنا کرده باشد. به این ترتیب «سبزاللهی‌ها» با یک تیر چندین و چند نشان خواهند زد. از یکسو به ما یادآوری می‌کنند که ماه «مبارک» رمضان است و همه می‌باید به پیروی از احکام توحش مکلف باشند؛ همه باید روزه بگیرند و اگر دستشان رسید عملیات قهرمانانة سینما رکس آبادان را هم «بازتولید» کرده، به «دشمنان اسلام» که به «مقدسات» مسلمین «توهین» روا می‌دارند تفهیم کنند که واشنگتن، و به ویژه محفل «تی‌پارتی» هم بر احترام به مقدسات تأکید ویژه دارد، و اینکه محفل کیهان مفلوک جمکران نیز از پامنبری‌های همان «تی‌پارتی» کذا است.

البته کیهان بدون اشاره به نام «تی پارتی»، تعداد تظاهرکنندگان روز شنبه را مستقلاً به نیم میلیون نفر افزایش داده، تا نان خوبی برای ارباب به تنور چسبانده باشد. کیهان، همچون دیگر شیپورهای تفنگ‌فروشان تظاهر کنندگان را «مخالفان اوباما» معرفی می‌‌کند. حال آنکه دارودستة «سارا پیلین» هیچ مخالفتی با طالبان‌پروران حزب دمکرات ندارند؛ اینان همچون حزب‌الله و سبزالله و دیگر گروه‌های الله در شهرهای ایران از نانخورهای حاکمیت‌اند، و فقط برای ارعاب مخالفان سیاست‌های هیئت حاکمه خیابان‌ها را اشغال کرده، لشکرکشی و عربده‌جوئی به راه می‌اندازند. خلاصه «تی‌پارتی»، هم از دوستان اوباما است، و هم از دوستان پاسدار شریعتمداری!

در ایالات متحد از خداپرستی امثال آقای «گلن بک» و دیگر فعلة فاشیسم ممانعت به عمل می‌آید؟ خوب است که روسای جمهور فعلی و قبلی‌شان پای ثابت کلیسا و مسجد بوده و هستند، پس چه دلیلی دارد که «گلن بک»، این بوق زنگ‌زدة «فاکس نیوز» بجای طرح مطالبات «تی پارتی» ذکر خدا بگیرد، یا ساراپیلین خواهان «اعاده حیثیت» آمریکا شود؟ و اصولاً به چه مناسبت جمعیت عربدة «یو. اس. ای.» سر می‌داد؟ چه خبر شده؟ مگر کسی «یو. اس. ای» این لات‌ولوت‌ها را از دست‌شان گرفته که همچون کفتار زوزه می‌کشند؟ نکند از توقیف کوکائین‌ها دل‌شان به درد آمده باشد؟

به گزارش فرانس پرس، یک روز پیش از تظاهرات «تی‌پارتی»، حدود 3 تن کوکائین به دست پلیس ساحلی آمریکا افتاد و خلاصه تاجرش بیچاره شد. البته فکر نکنید فاشیست‌ها فقط در ینگه‌دنیا احساس خطر می‌کنند، به هیچ عنوان! در روسیه نیز گروه‌های افراطی به تحرکات خود شدت بخشیده‌اند. از جمله آخرین شاهکارهای کله‌تراشیده‌ها تهاجم به جمعیت حاضر در یک کنسرت راک است. پلیس هم چندتن از مهاجمین را دستگیر کرده، بقیه هم گریخته‌اند!

جالب اینجاست که پلیس کشور اشغال‌شدة آلمان نیز در برابر فاشیست‌ها از خود صبر و بردباری فراوان نشان می‌دهد و برای سرگرم شدن‌شان ابتکار جالبی به خرج داده. پلیس بلاد جرمانی یک گروه از اینان را به عنوان «چپ‌افراطی» استخدام کرده! بله، ویژگی چپ کذا این است که هیچ برنامه و مطالبة خاصی ندارد، جز کتک‌کاری با فاشیست‌ها،‌ آنهم در خیابان! روند کار چنین است که نئونازی‌ها در خیابان تجمع می‌کنند تا چپ‌گرایان به آنان حمله‌ور شوند و امکانی فراهم آید که پلیس هم «دخالت» کند! پس از ارائة یک نمایش روحوضی و هولناک در برابر رهگذران و شهروندان آلمان فدرال، خبر دستگیری چند تن از «چپ‌گرایان» نیز توسط پلیس در بوق گذاشته می‌شود. این است «پیام» حاکمیت آلمان فدرال به شهروندان از طریق نمایشات کذا: چپ‌گرائی یعنی کتک‌کاری با فاشیست‌ها در خیابان! دستگیرتان می‌کنند، کتک‌ می‌خورید و بعضی اوقات هم کله‌تراشیده‌ها در خلوت پوست از کله‌تان می‌کنند!‌ خلاصه همان بازی‌ای است که در سال‌های 1930 در اروپای مرکزی به راه انداخته بودند. البته طراحان و مجریان این نمایش مهوع، که چنین سناریوی هولناکی را دوباره به اجرا گذارده‌اند، پول توجیبی‌شان را همچنان از «اهل‌چنج» می‌گیرند. و «اهل چنج» با توسل به «اهل بیت»، ثروت‌ ملت‌ها را به تاراج می‌برد. به این می‌گویند، سیاست «مید. این. جرمنی»، بگذریم!

همچنانکه بالاتر هم گفتیم، روز ششم از ماه ششم را می‌باید به فال نیک گرفت. حکومت مرده‌شویان ناچار شده سناریوی دستگیری اعضای شبکة هاله اسفندیاری را «بازتولید» کند. پس از دستگیری چندتن از رابطین حکومت با سوئد، آخوند مصلحی، وزیر اطلاعات حکومت قدرقدرت روضه‌خوان‌ها ادعا کرده یک شرکت سوئدی فروشندة لوازم آرایش تهدیدی است برای امنیت نظام «مقدس»! بله، این «نظام» که حداقل هفته‌ای یک بار «استکبار جهانی» را در چمن‌دانشگاه سابق تهران شکست می‌دهد، و روزی پنج نوبت پشت ابرقدرت‌ها را با نام اسلام و الله و حسن و حسین به لرزه در می‌آورد، و با نمایش تجهیزات ساخت چین و اسرائیل برای تأمین حقوق حقة ‌مردم فلسطین و نابودی اسرائیل ابراز آمادگی می‌کند، امنیت‌اش را یک شرکت فروش لوازم آرایش به خطر می‌اندازد! سخن کوتاه، حکومت اسلامی ناچار شده بخش دیگری از شبکة ارتباطی خود را با ارباب برچیند و این عمل جانگداز را می‌باید به مصداق «با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام» با شعار «پیروزی بر دشمن» و دستگیری «جاسوس‌های پلید» صورت دهد. همانطور که هنگام دستگیری عیال شائول بخاش،‌ استاد جهانبگلو و ... و رکسانا صابری و دیگران همین عربده‌ها را سر داده بود.

این سوئدی‌ها اصلاً دست‌شان نمک ندارد! دربار سوئد چه فداکاری‌ها که در حق حکومت جمکران نکرد! ‍ برای خوشایند مرده‌شویان، خانوادة پهلوی را به عروسی دربار سوئد دعوت نکردند، ولی یادشان نرفت که برای سفیر گورکن‌ها کارت بفرستند، بعد هم گفتند، مسئولیت ارسال دعوتنامه با وزارت امورخارجه بوده! اما این جانفشانی‌ها فقط قطره‌ای است از دریای کرامت سوئد در حق «اسلام و مسلمین»! در دوران جنگ، شهید جاودان، اولاف پالمه برای استقرار صلح بین عراق و ایران چقدر به ملایان اسلحه فروخت، ولی مگر رهبرکبیر انقلاب صلح می‌فرمودند! ایشان دوپا را در یک نعلین کرده هم‌صدا با کاسپار واینبرگر، وزیر دفاع رونالد ریگان تکرار می‌فرمودند، «اگر این جنگ 20 سال هم طول بکشد، ما ایستاده‌ایم!» ولی وقتی واینبرگر را از وزارت دفاع بیرون انداختند، امام عزیزمان نیز «سینه‌خیز» خود را به جام کذا رسانده آن را با ولع «هرت» کشیدند، و ساواک جمکران «هول‌هولکی» یک استعفا نامة احمقانه برای میرحسین موسوی سر هم کرد و ... و اینگونه بود که هزاران جوان ایرانی در زندان‌های حکومت عدل علی و خلخال همان زن معروف یهودی تیرباران شدند و ... و خلاصه فرصتی فراهم آمد تا «رادیوفردا» بتواند ارتباط مستقیم پایان جنگ و قتل عام زندانیان را همانطور که می‌بینیم ماست‌مالی کند! البته این عمل مزورانه با توسل به زبان لق ایرانی‌نمایان و جانوران وحشی و آدمخورانی از قماش آخوند کدیور متقلب صورت می‌گیرد.

در تاریخ 7 شهریورماه سالجاری، مستر امیر مصدق کاتوزیان یک مصاحبة قهوه‌خانه‌ای ترتیب داده‌اند تا به ما ملت بگویند، 21 سال پیش حکومت اسلامی بسیاری از زندانیان سیاسی را اعدام کرد، و اکنون از برگزاری مراسم سوگواری بستگان‌شان در خاوران نیز ممانعت به عمل می‌آورد. ایشان در ادامه، ضمن اشاره به «مخالفت» آخوند منتظری با این جنایات تأکید کرده‌اند که حکم قتل زندانیان را شخص خمینی صادر کرده بود! جالب اینجاست که مستندات تاریخی «مستر» کاتوزیان عبارت است از «انتشار دستخطی در خاطرات آیت‌الله منتظری!» می‌باید اذعان داشت که، هم خاطرات آخوند منتظری بسیار «معتبر» است، هم دستخط کذا؛ درست عین متن استعفای «خیلی خیلی محرمانة» میرحسین موسوی که بلافاصله سر از دکان ابوالحسن بنی‌صدر در پاریس در می‌آورد! سخن کوتاه، می‌خواهند کاسه و کوزه‌ها را بر سر مرده‌ای بشکنند که در دوران زندگی هم مسئولیتی جز «تخلی» نداشته!

باری یانکی‌ها تمام تلاش خود را به خرج می‌دهند تا بقیة کفتارها که هنوز به درد سازمان سیا و «ام. آی. 6» می‌خورند پاک و معصوم و ضدخشونت شده، مسئولیت جنایات‌شان به گردن خمینی بیفتد. همچنانکه امثال نهاوندی و همایون و غیره نیز انگشت اتهام را به سوی شاه گرفته‌اند. حال آنکه ساواک و شهربانی و به طور کلی نیروهای «امنیتی ـ نظامی» در این نظام کودتائی هرگز از خمینی و موسوی و غیره «دستور» نمی‌گیرند؛ بین خودمان بماند، از شاه و رضاشاه هم دستور نمی‌گرفتند؛ ارباب اینان در ایران نیست. پس بهتر است رادیوفردا این قصه‌های حسن‌کچل را برای دیگران به هم ببافد:‌

«دستخطی که اولین بار در خاطرات آیت‌الله منتظری بازتاب یافت، نشان می‌دهد که دستور اعدام‌ها را آیت‌الله خمینی صادر کرده بود.»


برای گذاردن مهر تأئید بر چنین چرندیاتی، امیرمصدق کاتوزیان با دو تن از بستگان زندانیان یعنی فاطمه گوارائی، در تهران، و رضا معینی، در پاریس گفتگو کرده و در این گیرودار از آخوند کدیور هم به عنوان «مخالف» این اعدام‌ها یاد می‌کند! کدیور هم که نمی‌خواهد مستمری‌اش از تهران قطع شود، به نوبة خود خواستار «نورافشانی» در تاریکخانه شده! او می‌گوید، تنها به قاضی نرویم باید ببینیم چه کسانی خشونت را آغاز کردند. بله، کدیور هم ژست مخالفت با خشونت گرفته، چون «مدروز» چنین ایجاب می‌کند.

«فراموش نکنید که ظاهراً برای مردم باید اظهار همدردی و دلسوزی کرد، چون امروز مد شده. اما در باطن باید پدرشان را درآورد. یک حرف‌هائی است که مد می‌شه و این حربة ماست[...]»
«حاجی آقا»، ص. 55.

این همان «حربة» رادیوفردا است که به دست کدیور افتاده. آخوند کدیور هرگز نخواهد ‌پرسید، «علت» خشونت چه بوده و ریشة خشونت‌ها در کجاست؟ چرا که در اینصورت پای اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن به میان کشیده خواهد شد، و دست آخوند کدیور هم رو می‌شود. حامیان حکومت خشونت و توحش جمکران در غرب نشسته‌اند، و فقط جهت پنهان نگاه داشتن دست‌های این جنایتکاران است که ما ملت می‌باید رخدادهای تاریخی را از زبان جیره‌خواران‌شان، با چاشنی «بی‌بی‌گوزک» صحرای کربلا بشنویم. خلاصه، کارخانة بازنویسی تاریخ ایران بدون وقفه به تولید بنجل جهت صدور به ایران ادامه می‌دهد:

«در برنامة این هفته دیدگاه‌ها با دو تن از بستگان زندانیان اعدام شده و [...] محسن کدیور از روحانیان منتقد این اعدام‌ها ...»


پس از اینکه مشخص شد کدیور را می‌باید همچون منتظری مخالف «این اعدام‌ها»، و نه دیگر جنایات حکومت شناسائی کرد، «ف.گاف»، «ر. میم» و «میم. کاف» در مسیر مطلوب کاتوزیان، یعنی تأئید حکومت اسلامی و انتقاد از برخی جنایات آن آستین‌ها را بالا زده عرق شرافت می‌ریزند. و ما متوجه می‌شویم که ای داد بی‌داد، حکومت اسلامی جمکران کارنامة بسیار درخشانی دارد، و فقط بعضی مسائل پیش‌پاافتاده این کارنامة مشعشع را لکه‌دار کرده:

«این اعدام‌های دسته جمعی در کارنامه جمهوری اسلامی یک لکه ننگین است. [رضا معینی می‌گوید] برادر بزرگ من [...] از سیاسیون سرشناس [...] سال‌ها در زندان شاه بود. آزاد شد و در جمهوری اسلامی دستگیر شد [...]»


بهتر است بدانیم برادربزرگ این آقای «رضا معینی» که از سیاسیون سرشناس تشریف داشتند و «سال‌ها» در زندان شاه به سر برده بودند، برای اولین بار در سال 1356، یعنی چند ماه قبل از سقوط سلطنت و به جرم پخش اعلامیه و نوارهای خمینی دجال دستگیر شده بودند. این سیاسی سرشناس پس از انقلاب شکوهمند هم دوباره دستگیر می‌شوند، و پنج فقیه و آیت‌الله از جمله شخص منتظری با اعدام ایشان مخالفت می‌کنند،‌ ولی در سال 67 اعدام می‌شوند:

«[...] اولین بار که در سال 56 برادر من دستگیر شده بود، اتهام و جرمش پخش نوار و اعلامیه‌های آیت‌الله خمینی بود. دموکراسی فردا در ایران بدون پاسخگوئی به خانواده‌های قربانیان ناممکن است.»


به ایشان اطمینان می‌دهیم که «دمکراسی» در صورت تحقق مشخص خواهد کرد که «قربانی» کیست و «قربانی‌نمایان» چه کسانی‌اند. باید ببینیم اصلاً کسی می‌خواهد بداند مسئولیت اعدام‌ها با کیست، یا اینکه کاتوزیان با طرح پرسش‌های نامربوط در واقع در پی گرم کردن تنور آخوندیسم و فوت کردن در آستین پارة امثال منتظری و نعلین‌های متعفن آخوند جماعت از جمله کدیور است؟ مستر کاتوزیان ابتدا کدیور را از زبان رضا معینی، شاگرد منتظری معرفی می‌کند، و پس از ستودن شهامت منتظری، آخوند کدیور را به عنوان «منتقد» دهة اول «انقلاب» به مخاطب حقنه می‌فرماید، سپس تاج‌زاده منفور را نیز به عنوان پامنبری در کنار‌ کدیور می‌نشاند:‌

«آقای کدیور! تنها کسی [...] که اعدام های سال 67 را [...] علنی کرد و مقام قائم مقامی ولایت فقیه را بر سر آن گذاشت، استاد شما [...] حسینعلی منتظری بود [...] آقای معینی هم به آن اشاره کردند [...] در 15 ایراد اساسی که به گفته خودتان به زمامداری دهة اول انقلاب گرفتید، یکی هم اعدام‌های سال 67 است[...]»

نگفتم! ما ملت همه وامدار منتظری و کدیور و بسیاری آخوندها و توله ‌آخوندهای ناشناس و سرشناس دیگری هستیم که در آیندة نزدیک یک به یک از سوراخ همین «رادیو‌فردا» سرشان را بیرون خواهند آورد. خلاصه بگوئیم، لازم بود 31 سال از استقرار حکومت توحش بگذرد تا آخوند کدیور بر ملت ایران منت گذاشته ایراداتی هم بر حکومت بی‌قانون توحش استعماری وارد بدانند. در هر حال، مستر کاتوزیان به نقل از کدیور چنین القاء می‌کند که همة زندانیان سیاسی حکومت اسلامی عضو سازمان‌های مسلح بوده‌اند که در صورت پیروزی شرایطی مشابه شرایط دولت «پل‌پت» بر ایران حاکم می‌کردند، و خلاصه، نباید تنها به قاضی رفت!

بله این است فایدة اصلی مصاحبه‌های شاخک سازمان سیا: توجیه جنایت و وحشیگری با توسل به دروغ و حدسیات و خصوصاً «پیش‌گوئی»! ابتدا جنایات حکومت اسلامی را به کشتارهای سال 1367 محدود می‌کنند، سپس خمینی مفلوک و کفن پوسیده را تنها مسئول این جنایات می‌‌شناسند، در گام بعدی به دروغ می‌گویند که همة زندانیان سیاسی عضو گروه‌های مسلح بوده‌اند! در مرحلة پایانی است که آخوند کدیور پس از نگریستن در گوی بلورین «آیندة» ایران را نیز در کامبوج رویت کرده و می‌فرمایند، ای مسلمانان! بیائید و دست آقای لاجوردی را ببوسید که اگر گروه‌های مسلحی که در برابر دولت قرار گرفته بودند، پیروز می‌شدند ایران بجای آنکه ژاپن دوم بشود، می‌شد کامبوج دوم:

«به باور وی [آقای کدیور] در صورت پیروزی سازمان‌های مسلحی هم که در آن زمان در مقابل حکومت قرار گرفته بودند، چه بسا رویدادهای مشابه کامبوج و ماجراهای خمرهای سرخ تکرار می‌شد [کدیور می‌گوید] محکومیت اگر صورت می‌گیرد، محکومیت بنیاد خشونت است [...] اگر عاملان و آمران جنایت را محکوم می‌کنیم [...] باید آغازکنندگان خشونت را [...] چه حکومت باشد و چه معارضان حکومت به شکل بی‌طرفانه مورد بررسی قرار دهیم[...]»


به، به! شاخک سازمان سیا با توسل به «باور» آخوند کدیور چه معجزاتی کرده! تمام زندانیان سال 67 در پایان همین مصاحبه تبدیل می‌شوند به خشونت‌طلب، یعنی آغازکنندگان خشونت. در نتیجه اعدام‌شان کار درستی بوده! همچنانکه گفتیم در همة نظام‌های متمدن جهان نیز شورش مسلحانه بر علیه حکومت جنایت محسوب می‌شود و حداکثر مجازات را دارد چه رسد به حکومت توحش برخاسته از کودتای ارتش ناتو! اما برخلاف اظهارات ابلهانة کدیور، بسیاری از جوانانی که توسط دژخیمان مسلمان ارتش ناتو در ایران به قتل رسیدند، تنها جرم‌شان مخالفت با توحش این حکومت بود. اینان مسلح نبودند؛ و آن‌ها که مسلح بودند نیز آغازگر خشونت نبودند.

باید از این شیخ مزور که با تکیه بر عبارت «چه بسا»، آیندة یک ملت را در گذشته پیش‌بینی می‌کند بپرسیم، مگر مخالفان حکومت توحش همه مسلح و طرفدار مجاهدین خلق بودند؟ دانش‌آموزانی که به برکت خبرچین‌های حزب توده در مدارس دستگیر شدند «مجاهد» و «مسلح» بودند؟ روزنامه نگارانی که در «بهارعاظادی» دستگیر و تیرباران شدند، مجاهد خلق بودند؟ دانش‌آموزان و دانشجویانی که در گیرودار انقلاب «فرهنگی» ناپدید شدند مسلح بودند؟ صاحبان پلاژهای بندرپهلوی هم حتماً مسلح بودند! شیخ مأبون! نکند ملت ایران مسلح و آغازگر خشونت بوده و با خمینی دجال سر جنگ داشته؟!

همانطور که پیشتر هم گفتیم وقتی آخوند جماعت دهان می‌گشاید، درست مثل این است که «درب»‌ مبالی به قدمت سیزده سده باز شود. آنهم مبالی که در هزارة سوم روزی یک میلیارد مشتری پروپاقرص و ثابت قدم دارد! حال مجسم کنید اگر سه آخوند همزمان دهان باز کنند چه فاجعه‌ای پیش خواهد‌‌ آمد. «سخنرانی» محمد خاتمی در بنیاد «باد و باران»، و نورافشانی آخوند کدیور در «رادیوفردا» و درافشانی آخوند مصلحی در جمکران به تخلیة «بریتیش میوزیوم» انجامید. گفته شد که در این موزة «کهن‌سال» رایحة مشکوکی به مشام می‌رسید و مسئولان پنداشتند شاید گاز سمی باشد. به همین دلیل است که «پیک‌نت» به انتشار بخش کوتاهی از سخنرانی خاتمی اکتفا کرده! مسئولان دکان مردمی حزب توده بیم آن دارند که با انعکاس تمامی افاضات ملاممد شیاد، توده‌های جهان از رایحة مبال کذا مسموم شوند، و دنیای «متمدن» اینان را به داشتن سلاح‌های کشتار جمعی متهم کند.