شنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۷



«خاموشی» در بحرین!

...
کودتای بلشویک‌ها که حدود هشت دهه روسیه، خاورمیانه و سپس هند را در سکون و انزوا فرو برد چنان به مذاق نزول‌خورهای «سیتی» لندن خوش آمده که همزمان قصد احیای اتحادجماهیر شوروی و گسترش توحش اسلامی در ایران را دارند. بله! آنگلوساکسون‌ها دوباره به این صرافت افتاده‌اند که تقویت دو شاخة پرسود «اسلام ـ کمونیسم» بازده خوبی خواهد داشت! تحکیم این فضای دو قطبی با کودتای بلشویک‌ها در اکتبر 1917 آغاز شده، در سال 1921 با کودتای میرپنج به اوج رسید. علیرغم فرسایش استالینیسم و حکومت توحش اسلامی، آنگلوساکسون‌ها دست بردار نیستند. اصولاً این جماعت به هر چه پوسیده و فرسوده و گندیده است دل می‌بندند. اگر به حاکمیت جمکران با دقت بنگریم، خواهیم دید که از غار حرا در صدر اسلام به تهران صادر شده! لباس‌های نخست وزیر بریتانیای «کبیر» را هم اگر با چشم بصیرت بنگریم، خواهیم دید که البسة کذا را از کمد لباس «توماس مور» ابتیاع کرده‌اند! از علیاحضرت‌شان هم هیچ نمی‌گوئیم، آنقدر پشتکار دارند که یک ولیعهد60 ساله به جهان اسلام تقدیم کرده‌اند! بله، هم‌ اینان اینک سعی در احیای اتحاد جماهیر شوروی و تقویت بازوی سرکوب اسلام، «سازمان تبلیغات اسلامی» را در ایران دارند.

این سازمان استحماری که با استقرار حکومت فدائیان اسلام در کشورمان تأسیس شده، جهت کودتای فرهنگی، جدیداً وظائف و اختیارات نوینی بر عهده گرفته. به گزارش «فارس نیوز»، مورخ 29 نوامبر 2008، اساسنامة جدید سازمان تبلیغات اسلامی به تصویب رسید. این سازمان یکی دیگر از شاخه‌های سرکوب استعمار غرب است که وظیفة «فرهنگ‌ستیزی» و گسترش ابتذال در حکومت اسلامی را بر عهده دارد. ابتذال وقتی به زیور توحش اسلام نیز آراسته باشد، در حکومت جمکران پذیرفته خواهد شد، چرا که این حکومت خود آئینة تمام نمای ابتذال اسلامی است. متن کامل اساسنامة این تشکل سرکوبگر که آخوند مهدی خاموشی با دلارهای نفتی در رأس آن نشسته، در «فارس‌نیوز» منتشر شده، و ما در این فرصت به چند ماده از آن اشاره می‌کنیم، تا به این ترتیب بخشی از وسعت دامنة سرکوب در حکومت اسلامی را به نمایش بگذاریم.

سازمان تبلیغات اسلامی که قرار است از این پس «سازمان»‌ نامیده شود تا کمتر ایجاد نفرت کند، در سال 1358 تاسیس شد. فارس نیوز می‌نویسد، به فرمان خمینی، ولی امام سیزدهم هر چند تبلور کامل توحش و تحجر بودند، سازمان‌های سرکوب تاکنون به «فرمان استعمار غرب» و با امضاء مترسک‌های استعمار در ایران تأسیس شده، و «سازمان» نیز از این روند کلی مستثنی نخواهد بود. از جمله وظائف «سازمان» تنظیم مطالبات استعمار غرب در قالب خطبه‌های نماز جمعه است که حدود سه دهه افتخار شنیدن آن را داریم. و شاهدیم که خطبه‌های کذا در راستای تأمین منافع سازمان ناتو در برابر اتحاد جماهیر شوروی تنظیم شده‌اند. و حتی امروز که اتحاد جماهیر شوروی دیگر جود ندارد، روال این خطبه‌ها هیچ تغییری نکرده. چرا که مطالبات سازمان ناتو مانند احکام الهی غیر قابل تغییر است. به همین دلیل در اساسنامة تشکل کذا تأکید شده که این سازمان در چارچوب «سیاست‌های مقام رهبری» اداره می‌شود. سیاست‌های مقام رهبری چیست؟ همان سیاستی که طی سه دهة اخیر شاهدیم: مزدوری و نوکری برای آمریکا، از طریق کوبیدن بر طبل جنگ و تحریم.

چرا؟ چون هر کجا جنگ و شورش و بی‌نظمی به راه افتد راه رشد و توسعة ملت‌ها مسدود شده منافع سرمایه سالاری غرب تأمین خواهد شد، و هر جنگ و شورشی به تقویت سرمایه‌سالاری جهانی می‌انجامد. دلیل تهاجم گستردة تروریستی به شهر بمبئی در هند را در همین نکتة پیش پا افتاده می‌باید جستجو کرد. سازمان دمکراسی پرور ناتو اخیراً با برادران مسلمان در سومالی که به یک منطقة آشوب‌زده تبدیل شده، بساط راهزنی دریائی را سازمان داده، و به ربودن کشتی‌ها و امر مقدس باج‌گیری مشغول است. اهالی ناتو باجگیری‌های پر سر و صدا را نیز از نوکران خود در جمکران و عربستان آغاز کردند تا سوءظن جهانیان برطرف شود! و کسی به دزدان دریائی مظنون نشود و زبان‌مان لال فکر نکند راهزنان با آن سازمان صلح طلب و عدالت گستر ارتباطی دارند. یا بهتر بگوئیم کسی فکر نکند این راهزنان تجهیزات خود را از دست‌های مقدس ناتو دریافت می‌کنند، و مانند طالبان و اعضای القاعده توسط این سازمان «آموزش» می‌بینند.

ولی تهاجم تروریستی به هند، و واکنش رسانه‌های غرب به این تهاجمات نشان داد که مهاجمین به ایستگاه راه‌آهن، بیمارستان و مراکز توریستی شهر بمبئی بجز سازمان خداجو و دین پرور ناتو رهبر دیگری نمی‌توانند داشته باشند. گزارش‌های رسمی پلیس هند حاکی از آن است که در میان تروریست‌ها، بیگانگان رنگین پوست به ویژه «سیاه پوست» حضور داشته‌اند. سایت نووستی، مورخ 28 نوامبر هم به این مطلب اشاره کرده.

اما سایت «دویچه وله»، مورخ 27 نوامبر از رخدادهای هند «تفسیر» جالبی ارائه می‌دهد که شباهت فراوان به سخنرانی‌های خمینی دجال در دوران پهلوی دارد. به گفتة رادیو آلمان، «مسلمین» که خود را «مجاهدین دکن» می‌خوانند، دولت مرکزی هند را «غاصب» می‌دانند! بد نیست بدانیم که بمبئی، پایتخت اقتصادی هند جزو همین منطقة دکن است! دویچه وله در تفسیر شیوای خود می‌فرماید، چون پیش از استقلال هند «مسلمین» در این منطقه نفوذ داشته‌اند، اکنون ادعای حکومت بر این منطقه را دارند! عجیب است که مسلمین کذا زمانی که استعمار انگلیس پاکستان را از هند جدا می‌کرد، خفقان گرفته بودند. و جالب اینجاست است که «دویچه وله» این مطلب را از زبان خود عنوان می‌کند:

«در گذشته و پیش از استقلال هند، مسلمانان در این منطقه نفوذ زیادی داشتند و نسبت به آن دعوی تاریخی دارند.»

چه خوب! در گذشته و پیش از استقلال عربستان، اردن، عراق، و... ترک‌های عثمانی بر این مناطق حاکم بوده‌اند، پس نمی‌باید تعجب کرد که بر اساس استدلال دویچه وله امروز ترکیه حق داشته باشد براین مناطق ادعای حاکمیت کند! یا اینکه در گذشته و پیش از استقلال کرواسی، این کشور از ساتراپی‌های امپراطوری هخامنشی بود، پس امروز ایران هم می‌تواند نسبت به این کشور «دعوی تاریخی» داشته باشد! به نظر می‌رسد اهالی دویچه‌وله مانند گورکن‌های جمکران قوانین بین‌المللی را به رسمیت نمی‌شناسند و به همین دلیل است که چنین ترهات بی‌اساسی تحویل مخاطبان فارسی زبان می‌دهند. اما صدای «دل‌نواز» آلمان در ادامه یک گام دیگر به سوی حکومت اسلامی برداشته می‌گوید، دولت هند «کافر» است! البته رادیو آلمان این مهملات را از زبان گروه‌های افراطی نقل می‌کند، ولی به مصداق سکوت علامت رضاست، در رد این مزخرفات هم هیچ نمی‌گوید:

«[...] در هند گروه‌های افراطی بسیاری [...] دولت مرکزی هند را کافر و غاصب می‌دانند.»

این هم پیامد واقعی نشست «اتحاد اسلام و مسیحیت» در واتیکان! در واقع، به گفتة دویچه وله، جانا سخن از زبان ما می‌گوئی! دولت هند «کافر» است، چرا که بجای اینکه هند را به طویله‌ای چون عربستان و پاکستان یا جمکران تبدیل کند، از هند بزرگترین دمکراسی جهان را به جامعة بشری تحویل داده. و این امر اصلاً به مذاق کسانی که دمکراسی را ارث پدری اسقف ویلیامز و فرزندان پاپ و هیتلر می‌دانند، خوش نمی‌آید. در نتیجه «دویچه وله» نیز به نوبة خود به هند هشدار می‌دهد که دیگ خشم «بنیادگرایان» از ثبات و آرامش و رشد و ترقی سخت به‌ جوش می‌آید. و خلاصة مطلب، ملت‌های غیرمسیحی بدانند و آگاه باشند که پیشرفت و ترقی خارج از اروپای غربی و به ویژه خارج از قلمرو کلیسای کاتولیک از نظر سازمان ناتو «کفر» محسوب خواهد شد. آشفتگی و عقب‌افتادگی در کشور ترکیه برای همین تداوم یافته که از «قل، قل» کردن دیگ خشم مسلمین ممانعت به عمل آورند:

«هر کشوری که بخواهد از ثبات و آرامش برخوردار شود، یا در جهت رشد و ترقی و ساختن جامعه‌ای به سامان گام بردارد، خواه ناخواه نفرت و کینه بنیادگرایان را برمی‌انگیزد.»


این را می‌گویند موضع‌گیری صریح و قاطع! اتفاقاً حکمت تأسیس سازمان تبلیغات اسلامی ریشه در همین «آموزه‌های» دویچه وله دارد. به موجب مادة سوم اساسنامة «سازمان»، تشکل کذا موظف است «اندیشة تابناک» اسلام و «تقویت روح عبودیت الهی» را به ویژه در نسل جوان تقویت کند! به این ترتیب نسل جوان می‌آموزد که آرامش، ثبات، ترقی و پیشرفت با روح عبودیت الهی و منافع اعضای ناتو در تضاد قرار می‌گیرد. سازمان همچنین مأموریت دارد که توطئه‌های «فرهنگی ـ تبلیغی» بیگانگان را شناسائی کرده و با تکیه بر «جامعیت اسلام»، انحطاط و بطلان مکتب‌های انحرافی را تبیین کند! یکی از مهم‌ترین وظائف این سازمان «مدرنیزاسیون» یا پیش بردن روند کودتاهای اسلامی، جهت «حذف شیوه‌های سنتی» است که «نامتناسب» با ارزش‌های اسلامی برآورد خواهند شد! البته «شیوه‌های نامتناسب» پیشتر توسط «اتاق فکر» در سازمان سیا مشخص می‌شود؛ «سازمان» مفلوک اسلامی فقط مسئولیت «حذف» آن‌ها را بر عهده می‌گیرد.

می‌دانیم که نوروز و چهارشنبه سوری نیز با ارزش‌های اسلامی هیچ نسبتی ندارد و در واقع باید حذف شود، تا ایران بیش از پیش به عربستان و امارات شباهت یافته، بازار مکارة آنگلوساکسون‌ها کاملاً «یکدست» شود. آنوقت است که ما ایرانیان هم از نعمت حضور هنرمندی چون مایکل‌جکسون می‌توانیم بهره‌مند شویم. چرا که ایشان اسلام آورده‌اند و همة فعالیت‌های‌شان از جمله کودک‌باره‌گی، اسلامی و متناسب با ارزش‌های «سازمان» خواهد بود. شاید پرزیدنت مهرورزی هم جهت دعوت‌ از مایکل جکسون به جمکران راهی امارات شده‌اند. در هر حال کشورهای مبتلا به طاعون اسلام هنرمندشان هم باید مایکل جکسون باشد. هم کودک‌باره است، هم بی‌هنر و هم مقلد. خلاصه تمام ارزش‌های «متناسب» اسلام را در خود «جمع» کرده. بهتر بگوئیم، ایشان اصولاً مانند دین مبین «جامعیت» دارند. به همین دلیل می‌توانند دست در دست سید مهدی خاموشی، برای شخم زدن «فرهنگی» ایران و اجرای اساسنامة «سازمان» به حضور رهبر فرزانه هم مشرف شوند. «کرم نما و فرود آ، که خانه، خانة توست.»

حکومت جمکران و اصولاً اتحادجماهیر نوکری فقط پسر کشیش جکسون را کم داشت که به «کمال» برسد و «معنویت» خود را به اثبات برساند. این حضرت به مراتب از آن سگ‌های‌ هار که در عراق، افغانستان و ایران رها شده‌اند خطرناک‌تر است، چون برای «تماشای‌اش» پول هم باید پرداخت کرد. حداقل آن سگ‌ها بدون چشمداشت به دلارهای پشت‌سبز کارشان را انجام می‌دهند. در هر حال وظیفة مایکل ـ ایشان پس از تشرف به اسلام «میکائیل» نامیده می‌شوند ـ همراهی با سید مهدی خاموشی در اجرای اساسنامة جدید خواهد بود. به عبارت دیگر، مجموعة مایکل و سیدمهدی خاموشی، همان مردم‌سالاری «کاسه و شمشیر» است که در صدر اسلام هم داشتیم. مایکل، با تقلید ناشیانه از جیمز براون می‌رقصد، سید مهدی هم کاسة گدائی به دست گرفته پول جمع می‌کند. هر کس هم «رأی» در کاسة سید مهدی نیاندازد، مشمول اساسنامة سازمان خواهد شد، که به گفتة فارس نیوز، عبارت است از «دفاع از اصول اسلام»، «طراحی شیوه‌های نوین تبلیغی فراگیر، غیرمستقیم و اثربخش». به زبان آدمیزاد آنرا «پروپاگانداسلامی» گویند.

پروپاگاند، همانطورکه پیشتر هم اشاره شد، «منطق‌گریز» و «عقل‌ستیز» است و از طریق تحریک احساسات توده‌ها، مسیر حرکت افکار عمومی را مشخص می‌کند. به زبان ساده‌تر، آنگلوساکسون‌ها قصد «هدایت گلة گمشده» به سوی یک اسلام نوین را دارند. البته اینبار از «طریق علمی»! براساس مادة 14 این اساسنامة‌ ابلهانه و متناقض، سید مهدی باید با توسل به پروپاگاند از توحش اسلام دفاع کند و با توسل به «شیوه‌های علمی» با ادیان دیگر که در اساسنامة کذا «ضداسلامی» خوانده می‌شود به مقابله برخیزد! درست همان‌کاری که پاسدار اکبر، سروش و دیگر عملة فاشیسم به آن اشتغال دارند: توسل به «استدلال منطقی» برای اثبات یا نفی پدیده‌ای کاملاً غیرمنطقی و مبهم که «دین» نامیده شده! می‌بینیم که سایت رادیوزمانه بی‌جهت ترهات پاسداراکبر را برای‌مان منتشر نمی‌کند. بدون این مهملات نوسازی اساسنامة سازمان تبلیغات اسلامی امکانپذیر نمی‌شد. همچنانکه ترجمة سه جلد کتاب کولاکوفسکی پیرامون مارکسیسم مسلماً به «رفقا» کمک خواهد کرد تا بجای تجمع زیر پل سیدخندان که به نخستین جرقه‌های «انقلاب شکوهمند» منجر شد، در کنسرت اسلامی مایکل جکسون تجمع کرده و مطابق اساس‌نامة «سازمان» و توصیة خواهر سپیده صلح‌جو، «سطح آگاهی و بینش دینی» مردم را هم ارتقاء بخشند.

به موازات تقویت و احیای توحش اسلامی در منطقه، کمونیست‌های نازنازی روسیه هم خواهان احیای اتحاد شوروی شده‌اند. و خبرگزاری‌«حنازرچوبه»، مورخ نهم آذرماه سالجاری، در حالی که با دمش گردو می‌شکست، این خبر بهجت اثر را با کد خبر 244087، تحت عنوان «روسیه باید در روابط با غرب تجدید نظر کند» منتشر کرده. این پیشنهاد جادوئی از سوی «گنادی زوگانوف»، رهبر حزب کمونیست روسیه مطرح شده! و هرچند جای تعجب نیست، ولی ما علامت تعجب می‌گذاریم! چرا؟ چون تاواریش زوگانوف فرموده‌اند، «روسیه بجای همکاری با سازمان ناتو و غرب، بهتر است روابط خود را با جمهوری‌های شوروی سابق، آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین گسترش دهد.» بعله! گفتیم که خادمان حرم مقدس مک‌کارتیسم بی‌دلیل سراغ کولاکوفسکی نرفته‌اند، کارفرمایان‌شان «رویائی دارند»! رویائی که با رویای کشیش لوترکینگ هیچ ارتباطی ندارد! سازمان هوور، «آشپزی» برای تبلیغات رفقا در حزب توده را بر عهدة عباس‌میلانی، و نانوائی برای تنور اسلام را بر دوش پاسداراکبر گذارده. و اهالی «حنا زرچوبه» هم پنداشته‌اند در همچنان بر پاشنة دوران استالین می‌چرخد، چرا که در سیزدهمین کنگرة سالانة حزب کمونیست روسیه هیئت‌هائی از کشورهای دیگر از جمله گرجستان و حتی انگلستان هم شرکت داشته‌اند! و خلاصه نسیم «انقلاب اکتبر» در کلة پوک بعضی‌ها وزیدن گرفته.

فقط آنگلوساکسون‌های هوادار احیای دو شاخة «اسلام ـ اتحادجماهیرشوروی» و نوکران‌شان یک نکتة مهم را فراموش کرده، ‌ و از هول هلیم توی دیگ افتاده‌اند. حاکمیت روسیه بر خلاف سال 1917، در موضع ضعف نیست و تاواریش لنین هم دیگر در قید حیات نیستند که جهت کودتا از راه آلمان با ترن مخصوص روانة روسیه شوند. و اما در ایران! در کشور ایران، اسلام و حکومت اسلامی به پایان رسیده، و هر چه اساسنامه برای «سازمان» تدوین شود، این سازمان که سهل است، هیچ سازمان دیگری در چارچوب این حکومت کارآئی نخواهد داشت، و هیچ حرکت دیگری هم با تکیه بر بساط دین‌فروشی نمی‌تواند در ایران به موفقیت دست یابد. در نتیجه تنها برگ برندة آنگلوساکسون‌ها در منطقه همان مایکل جکسون باید باشد، که اینبار همزمان نقش لنین، کلنل میرپنج و خمینی را بازی خواهند کرد، البته این عملیات در قصر آل‌خلیفه و در جزیرة سابقاً ایرانی بحرین صورت می‌گیرد!


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

جمعه، آذر ۰۸، ۱۳۸۷

جنگ و جفنگ!


...
«این را هم بگوئیم که علی قربانش بروم درویش مسلک و دمکرات بود و سوسیالیست هم بود. یعنی خلاصه سوسیال دمکرات تمام عیار بود. و پیش از آنکه فرنگی‌ها مسلک‌های عجیب و غریب امروزی [...] را اختراع کنند [...] حضرت[...] همة این‌ها را از بر داشت[...] و بعضی معتقدند که تمایلات کمونیست افراطی هم در وجود مبارک‌شان مشاهده می‌شد.»
ص. 63ـ62، توپ‌مرواری.

استقرار یک عضو حزب دمکرات‌ در کاخ سفید، بر عملة فاشیسم تأثیر مواد توهم‌زا را دارد! به محض اینکه انتخابات آمریکا به پایان می‌رسد و پادوهای محافل فاشیسم از استقرار حزب دمکرات در رأس سه قوه اطمینان حاصل می‌کنند، بازار پریشانگوئی در سطح جهانی آناً گرم می‌شود. فاشیست‌های جهان اسلام آزادیخواه‌ می‌شوند، فاشیست‌های کاتولیک هم جهت لجن‌پراکنی به آنتونیو گرامشی تلاش می‌کنند او را به کلیسا پیوند بزنند. در سال 1977 که جیمی کارتر منفور برای جهاد «انتخاب» شد نیز اوضاع بر همین منوال بود.

ظاهراً فاشیست‌های بینوا و تاریخ‌ستیز که گذشت زمان و تحولات ناشی از آن را برنمی‌تابند، چنین پنداشته‌اند که با ورود اوباما به کاخ سفید، همان روزهای خوش دوران کارتر تکرار خواهد شد. در نتیجه وزغ‌های مرداب فاشیسم هم‌صدا به آواز خواندن مشغول‌ شده‌اند. در چاه جمکران، «رفقا» دوباره «مارکسیست» شده، به جنگ زرگری با خدمة حرم مقدس مک‌کارتیسم پرداخته‌اند، و دستاربندان به رهبری اکبر بهرمانی مدافع آزادی و آزاد‌اندیشی شده‌‌اند. از سوی دیگر، سرداران سپاه پاسداران نیز رؤیای نبرد با آمریکا در کلة پوک‌شان می‌پرورانند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم، چون انترهای باغ وحش اسلام را نیک می‌شناسیم. انترهائی که نمی‌دانند این لوطی، با لوطی پیشین تفاوت دارد.

پیام مورخ 8 آذرماه سالجاری در «ریا نووستی»، بخش «نامه‌های شما» متعلق به نویسندة این وبلاگ است. فکر نمی‌کنم در هیچ کجای دنیا یک وبلاگ نویس ناچار باشد ارسال پیام‌های خود را تأئید کند. ولی در عرصة فعالیت‌های «فرهنگی» هم‌میهنان گرامی چنین کاری اجباری شده، چرا که به راستی، هنر نزد ایرانیان است و بس! به ویژه آن‌ها که صادق هدایت را هم «عضو حزب توده» می‌خوانند! البته خود صادق هدایت از اینکه در چنین حزب پر افتخاری عضویت داشته آگاه نبوده! ولی مسلماً بعضی‌ها بیش از شخص هدایت در جریان زندگی او قرار دارند. تعجبی هم ندارد، «کشف و الهام» به همه دست می‌دهد، به ویژه به آخوندهای واتیکان!

اینان در پی افلاس اربابان‌شان در ایالات متحد، مثل کشتی شکسته‌گان به هر تخته پاره‌ای متوسل می‌شوند تا خود را روی آب نگاهدارند. واتیکان پس از اینکه کلیساهای آمریکای جنوبی را با کشیش‌های فاشیست صادراتی اشغال کرد و هیچ نتیجه‌ای هم نگرفت ـ نفرت مردم آمریکای جنوبی از ایالات متحد روز به روز افزایش یافته ـ اینک سعی دارد خود را به نحوی به شخصیت‌های محبوب چپ در غرب بچسباند تا آنان را به لجن فاشیسم بیالاید. در این راستا چندی پیش خادمان حرم مقدس موسولینی اعلام کرده‌اند، جان لنون را بخشیده‌اند! البته هیچکس از آخوندهای واتیکان طلب بخشایش نکرده بود! ولی ملایان کاتولیک احتیاج داشتند خود را در رسانه‌ها مطرح کنند، تا همه بدانند و آگاه باشند که واتیکان هنوز زنده ‌است.

به همین دلیل سایت ناخداکلمب برای شادی دل پردرد اهالی واتیکان، پریشان‌گوئی‌های «کاتولیک ـ فاشیست‌ها» را بی‌درنگ منتشر کرد، بدون اینکه در برابر ترهات‌ آخوندهای واتیکان موضع‌گیری کند. به راستی که سایت فارسی ناخداکلمب روز به روز به سمساری‌هائی که در جمکران نام «خبرگزاری» بر خود گزارده‌اند شباهت بیشتری پیدا می‌کند. در هر حال کشیش‌ها که از همدلی و هم‌سوئی ناخداکلمب دلگرم شده بودند، جان لنون را رها کرده لجن پراکنی به «آنتونیو گرامشی» را آغاز کردند!

به گزارش لوموند، مورخ 28 نوامبر 2008، سراسقف ایتالیائی «لوئیجی دو ماجیستریس»، معاون سابق «دادگاه مسائل اخلاقی» واتیکان، روز 25 نوامبر اعلام کرد: آنتونیوگرامشی کاتولیک از جهان رفت! البته لوموند هنوز در حد سایت بی‌بی‌سی فارسی «پیشرفت» نکرده! در نتیجه توضیح می‌دهد که عالیجناب «دو ماجیستریس» مهمل می‌گویند، و هیچ اسناد و شواهدی برای اثبات چرندیات ایشان وجود ندارد. بله، اینبار واتیکان برای مبارزه با چپ‌گرایان ایتالیا بهترین راه را برگزیده: پیوند آنتونیو گرامشی، فیلسوف و بنیانگذار حزب کمونیست ایتالیا به کلیسای کاتولیک! آنتونیو گرامشی که در تاریخ 27 آوریل 1937 درگذشت، ده‌سال آخر عمر خود را در زندان فاشیست‌ها گذراند. فاشیست‌ها که پیوندشان با واتیکان دیگر بر هیچکس پوشیده نیست. ولی از آنجا که آخوند جماعت به بیشرمی و دروغگوئی عادت دارد، عالیجناب «دو ماجیستریس» گفته‌اند، گرامشی در اتاق خود تصویر «تر‌ز مارتن» را داشته و در آخرین روزهای بیماری از راهبه‌ها تقاضا می‌کرده که تصویر این خواهر مقدس را به دستش بدهند تا او را درآغوش بگیرد.

سراسقف کذا این اطلاعات مؤثق را از برادر یکی از راهبه‌ها که هنگام مرگ بر بالین گرامشی حضور داشته به دست آورده. و از آنجا که آخوند جماعت مجموعه‌ای است از شارلاتانیسم و بلاهت، «دو ماجیستریس» فراموش می‌کند که در بیمارستان‌هائی که توسط راهبه‌ها اداره می‌شود،‌ در و دیوار از صلیب و تصویر قدیسین پوشیده شده، در نتیجه طبیعی است که در اتاق آنتونیو گرامشی نیز در بیمارستان کذا تصویر «ترز مقدس» وجود داشته باشد. ولی اینکه گرامشی تصویر کذا را در آغوش می‌گرفته، حتماً از رویاهای طلائی اهالی واتیکان باید باشد.

اینان به صورت کاملاً اتفاقی همزمان با انتخاب جیمی‌کارتر به ریاست جمهوری، در سال 1977، دروغ‌های مشابهی را پخش کردند. یک شیخ کاتولیک به نام «جوزپه دلا ودوا» با تکیه بر اظهارات یک راهبه ادعا کرد که گرامشی در آخرین لحظات زندگی به کاتولیسیسم باز گشته! ولی علیرغم مهملات اهالی واتیکان، به گزارش لوموند، هیچ سندی دال بر بازگشت گرامشی به دین وجود ندارد، و خاکستر آنتونیو گرامشی همچنان در گورستان انگلیسی‌های شهر رم نگهداری می‌شود. این گورستان در قرن نوزدهم برای دفن «بیگانگان غیرکاتولیک» در شهر رم ـ که آنزمان توسط پاپ‌ها اداره می‌شد ـ ایجاد شده بود.

لوموند می‌افزاید فرضیة بازگشت گرامشی به کاتولیسیسم به هیچ عنوان قابل قبول نیست و مورخین و مذهبیون باید با چنین اظهاراتی با احتیاط کامل برخورد کنند. چرا که در مکاتبات گرامشی با خواهرزاده‌اش، «تاتیانا شوشت» هیچ اثری از بازگشت و تمایل به مذهب مشاهده نمی‌شود. تاتیانا، به گرامشی بسیار نزدیک بوده و مکاتبات ایندو تا آخرین روزهای حیات گرامشی ادامه یافته. همچنین گزارش‌های پلیس در مورد گرامشی هیچ اشاره‌ای به تمایلات نوین مذهبی نزد وی ندارد. «پائولو فره‌رو»، دبیرکل تشکل نوین کمونیست ایتالیا می‌گوید، «این اظهارات مضحک و غیرقابل اثبات برای تخریب گرامشی صورت می‌پذیرد. بزودی کمونیست‌ها یا جنایتکار شناخته خواهند شد یا توبه‌کار، در اینصورت به ما خواهند گفت که گرامشی اصلاً «لیبرال» بوده.» بله، همانطور که امروز به ما می‌گویند صادق هدایت عضو حزب کذا بوده. کسانی که چنین ادعای مضحکی دارند، برای شناخت بهتر صادق هدایت بد نیست کمی «مطالعه» کنند، تا ببینند، صادق هدایت کمونیست‌های مرزپرگهر را به دلیل تبلیغات دینی‌شان مسخره می‌کرد، و با گله‌داری و گله‌پروری‌های دینی، مردمی، توده‌ای، یا بهتر بگوئیم با تل گمراهان دینی و ضددینی بکلی بیگانه بود.

حال بازگردیم به پیام نویسندة این وبلاگ در سایت «ریا نووستی». این پیام به مقالة به اصطلاح تحلیلی «مایکل روبین» درباب راه‌های «مبارزة آمریکا با تهدید ایران هسته‌ای» مربوط می‌شد که در تاریخ هفتم آذرماه سالجاری در نووستی انتشار یافت. مستر روبین، که مخاطبان را ابله پنداشته می‌نویسند، آمریکا برای مبارزه با تهدید ایران هسته‌ای باید بودجة نظامی را افزایش داده، به ویژه در آسیای مرکزی پایگاه نظامی ایجاد کند. البته می‌دانیم که تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای همچنان در دستورکار پنتاگون قرار دارد و کارفرمایان مستر روبین هم باید برای «مبارزه» با خادمان وفادار خود در چاه جمکران در اطراف روسیه پایگاه نظامی احداث کنند!

چنین تحلیل‌های شیرین و دلپذیری است که بوی خوش جنگ را به مشام سپاه پاسداران منافع استعمار در کشورمان رسانده! در نتیجه «سید محمد حجازی»، جانشین فرماندة کل سپاه ناگهان کشف کرده‌اند که «جنس اوباما» با بقیه تفاوتی ندارد! عجیب است که واژة «جنس» اینچنین اهمیت پیدا کرده. احمدی‌نژاد هم «جنس هنر» تعیین می‌کرد. گویا شغل اصلی فرماندهان سپاه و بسیج خرید و فروش «جنس» در مناطق آزاد پاکستان باشد! در هر حال سردار حجازی که نمی‌دانند، اوباما باید از سیاست پنتاگون پیروی کند، فرموده‌اند، اوباما برای برداشتن هر گام باید حمایت کنگره را داشته باشد. پس مراقب باشیم و فریب صلح‌طلبی او را نخوریم، ممکن است آمریکا ناگهان تغییر سیاست بدهد و جنگ بزرگ‌تری به راه بیاندازد!

اتفاقاً این فرمایشات مضحک هم در سایت نووستی، مورخ هشتم آذرماه انتشار یافته بود. آنچه در سخنان سردار حجازی اهمیت دارد این است که ایشان از جنگ با عراق به عنوان یک واقعة ناگوار یاد می‌کنند! حال آنکه این همان جنگی بود که امام ‌سیزدهم در کمال نوکری و بیشرمی سال‌ها آنرا «نعمت الهی» می‌خواندند. و شکم‌اشان را برای 20 سال بهره‌وری از این نعمت صابون زده بودند، و این همان جنگی است که به همراه تحریم‌ها باعث پیشرفت امام چهاردهم در همة زمینه‌ها شده! و از همه گذشته این همان جنگی است که در پی اشغال سفارت آمریکا توسط عملة ساواک بر ما ملت تحمیل شد. عملی که پس از گذشت سه دهه، ابتدا مهدوی‌کنی، استاد اعظم و سپس اکبر بهرمانی آنرا محکوم کرده‌اند. در هر حال سردار حجازی فرموده‌اند به گفتة کارشناسان، راه خروج آمریکا از بحران اقتصادی یک جنگ نوین است و خلاصه بعید نیست که یک «سناریوی کوتاه مدت» تمام استراتژی‌های دولت جدید آمریکا را تغییر دهد!

این سخنان یک روز پس از رأی مثبت پارلمان عراق به طرح امنیتی آمریکا ایراد شده. طبق مفاد این طرح دولت عراق می‌تواند پس از شش ماه از طریق رفراندوم خروج پیش از موعد نیروهای اشغالگر را خواستار شود. به همین دلیل است که آخوند جنتی هم از زبان سازمان تبلیغات اسلامی در وقوقیة امروز به شش‌ماه دیگر دلخوش کرده که ارتش آمریکا عراق را ترک کرده وارد ایران شود. چون حضرات خروج ایالات متحد از عراق را قطعی و پیروزمندانه می‌انگارند. ولی ما به جیره خواران آمریکا و سازمان ناتو دو نکتة مهم را یادآور می‌شویم. نخست اینکه طبق مفاد طرح امنیتی، دولت عراق برای برپائی رفراندوم ماه ژوئیة 2009 کوچکترین اجباری ندارد! دیگر اینکه پیامد تهاجم تروریستی به کشور هند، پاکستان و دیگر طالبان منطقه را به ویژه در ایران تضعیف خواهد کرد. پس ابتدا شهادت جانگداز سخنگوی طالبان را حضور «دی هوپ شفر» و نوکران به ویژه در چاه جمکران تسلیت بگوئیم، تا بپردازیم به برق شدیدی که از چشمان بعضی‌ها در فرانسه پرید و آسمان کنار رود سن را مثل روز روشن کرد!

از شما چه پنهان، پنداشتیم که در پاریس هم «چند تن از رفقا زیر پل تجمع کرده‌اند» و برق جرقه‌های انقلاب شکوهمند در چشمان‌شان مثل پروژکتور زمین و زمان را روشن کرده. ولی بعد متوجه شدیم که خیر! نخست وزیر هند، پاکستان و القاعده را در عملیات خرابکارانة اخیر مقصر می‌داند و این اظهارات برق از چشمان برنار کوشنر، وزیر امورخارجة فرانسه پرانده. چرا؟ چون اگر سازمان ناتو دست و پای «آی.اس.آی» را جمع نکند، ممکن است این دکان پر رونق قاچاق مواد مخدر و برده فروشی را از دست بدهد. به زبان ساده‌تر موجودیت پاکستان که به کوشش دمکرات‌ها هسته‌ای هم شده، امروز به خطر افتاده.

اعلام خطر هند به پاکستان، در واقع اعلام خطر به شبکة تولید و پرورش طالبان در منطقه است. شبکه‌ای که تحت نظارت سازمان ناتو فعالیت دارد و امارات، عربستان و حکومت جمکران را شامل می‌شود. بله برنار کوشنر، که معمولاً خوش‌مشرب و شیرین زبان است، تته، پته‌کنان می‌گفت، «البته ممکن است تروریست‌ها از خاک پاکستان وارد شده باشند، ولی دولت پاکستان هرگز از تروریست‌ها پشتیبانی نمی‌کند! دولت پاکستان برای مبارزه با تروریسم، برای هرگونه همکاری با هند آمادگی دارد!» وقتی وزارت امورخارجة فرانسه چنین مواضع صریحی اتخاذ می‌کند، باید به سردار حجازی و شرکاء بگوئیم، اگر جنگی آغاز شود، آمریکا آغازگر آن نخواهد بود، ولی همین آمریکا مسلماً بازندة آن خواهد شد. به آن‌ها که رؤیای تبدیل ایران به «پل پیروزی» در سر می‌پرورانند اطمینان می‌دهیم که اینبار بجای عبور «افتخارآفرین» از «پل پیروزی» در عمق درة شکست و رسوائی سرنگون خواهند شد.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

پنجشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۷



«کلاه» کوفسکی!


...
امروز می‌پردازیم به کولاکوفسکی و جنجال چپ‌نمایان جمکران بر علیه استالینیسم. همانطورکه در وبلاگ «داس و صندوق» گفتیم، چپ‌نمایان در ایران نعلین‌پرست‌اند، هیچ ارتباطی با عدالت اجتماعی و خصوصاً ماتریالیسم ندارند. این چپ‌نمایان پیش از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، مانند سازمان‌های تبلیغاتی استعمارغرب از مدافعان پروپاقرص استالینیسم بودند. با یک تفاوت کلی، غربی‌ها ضمن حمایت «اقتصادی ـ سیاسی» از استالین و استالینیسم در شوروی سابق، برای حفظ ظاهر، ‌ عدم رعایت حقوق بشر و نبود آزادی را در شوروی محکوم می‌کردند! در حالیکه چپ‌نمایان ایران، برای حفظ ظاهر و پنهان داشتن پیوندهای طبیعی خود با استعمار غرب، با تمام قوا سیاست سرکوب تحرکات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی را در چارچوب فلسفة مارکس «توجیه» می‌فرمودند! این «توجیهات» که نهایت امر در افکار روشنفکر‌نماهای دانشگاهی ایران از مارکسیسم صرفاً یک نظام دیکتاتوری ساخته بود، هم تبلیغات را در مسیر توجیه سنتی سیاست در کشور ایران، یعنی یک استبداد سوق می‌داد، و هم این استبداد را به دلیل وابستگی ظاهری به بنیاد فکری سوسیالیسم بسیار «مقبول» و تمام و کمال معرفی می‌کرد: با یک تیر دو نشان!

زمانیکه تانک‌های ارتش سرخ وارد پراگ شدند، همین «بینوایان فرهنگی» که خود را روشنفکر می‌پندارند خفقان گرفتند. تنها روشنفکری که اشغال پراگ را محکوم کرد مصطفی رحیمی بود. همان کسی که با حکومت اسلامی نیز رسماً مخالفت کرد، آنهم زمانیکه «داس‌الله» دست در دست شیخ مهدی بازرگان و حجره‌‌نشین‌های بازار زیر عبای روح‌الله و تحت نظارت عالیة رمزی کلارک به «مبارزات» مشغول بودند تا براندازی حکومت در پس پردة زوزه‌های امام و عربده‌های «امت» مانع رسیدگی به جنایات و چپاول کارگزاران استعمار در ایران شود. اینهمه برای اینکه اینان پس از «انقلاب شکوهمند» بتوانند در بلاد غرب منبر و تریبون درست کنند و در جایگاه اوپوزیسیون قرار گیرند!

تحلیل‌های عمیق «راه توده» از انقلاب شکوهمند به ما می‌گوید که «چند تن از رفقا زیر پل تجمع کردند»، و خلاصه جرقه‌های «انقلاب» یک دفعه از همانجا برخاست و دنیا را گرفت! بله، به همین سادگی! ارتش و ساواک و شهربانی هیچکاره بودند، و از سازمان ناتو هم دستور نمی‌گرفتند! همین داستان‌ها و حکایت‌های شیرین امروز نیز به همین سادگی و در همین چارچوب «کودکانه» تحویل ملت ایران داده می‌شود! چندتن از رفقا از زیر پل سیدخندان انقلاب ضدامپریالیست سازمان دادند، و زمانیکه ژنرال هویزر به ایران وارد شد، گفت ای دل غافل! آب از سر سازمان ناتو گذشته و دیگر هیچ‌کاری از دست ما بر نمی‌آید! و همزمان با ورود هویزر به تهران، رسانة استحماری کیهان به طبل زدن مشغول بود که چه نشسته‌اید، هویزر برای سازش با دربار و کودتا به تهران آمده! رادیو مسکو هم طی «انقلاب» بزرگ امام جمکران خفقان گرفته بود! انگار نه انگار که سازمان ناتو درمرزهای‌اش طرح کودتا پیاده می‌کند. همانطورکه پیشتر هم گفتیم، 22 بهمن، محصول توطئة غرب و سکوت اتحاد جماهیر شوروی است.

خلاصة مطلب، اینجا بود که رفقا درنگ را جایز ندانسته، زیر پل تجمع کردند تا از کودتای ژنرال هویزر جلوگیری به عمل آورند. و موفق هم شدند! چون مأموریت هویزر براندازی سلطنت و استقرار حکومت اسلامی در کل منطقه بود. اصولاً سازمان ناتو بدون توسل به اسلام و مسلمین قادر نیست سیاست‌های استعماری خود را اعمال کند. چرا که اسلام مانند دیگر ادیان ابراهیمی دشمن خونی دمکراسی است. و به همین دلیل سازمان سیا برای ایجاد آشوب در هند، بزرگترین دمکراسی جهان به مسلمین متوسل شده.

با توجه به تهاجم تروریست‌ها به هتل‌ها، بیمارستان‌ها و مرکز مذهبی یهودیان در شهر بمبئی، باید بگوئیم سفر کاندی رایس به خاورمیانه بسیار پربار بوده. ولی این تحرکات وحشیانه از موضع ضعف انجام می‌گیرد. ایالات متحد در هر حال برتری نظامی جهانی را از دست داده و پیوندهای آهنین دو سوی آتلانتیک در حال خرد شدن است. و بسیار طبیعی است که فروپاشی از نقطة ضعیف پیمان آتلانتیک، یعنی از کشور فرانسه آغاز شود. امروز نیکولا سرکوزی، رئیس جمهور فرانسه، ضمن سخنرانی در برابر مجمع شهرداران این کشور رسماً به سرمایه گذاری بانک‌های فرانسه در بازار مسکن ایالات متحد اعتراض کرده گفت، دولت هیچ دلیلی نمی‌بیند که بانک‌های فرانسه با پشتگرمی به اعتبار دولتی چنین سیاست‌هائی در خارج از مرزها در پیش گیرند!

البته نیکولا سرکوزی، و اعقاب وی در مقام ریاست جمهور فرانسه، پیشتر چنین شکرخوری‌هائی نمی‌کردند. پیشتر از این، بانک‌های اروپا موظف بودند، پس‌انداز اروپائیان را در ایالات متحد به ابزار «مشوق مصرف» تبدیل کنند: قرض بگیرید! بیگاری کنید! قسط بپردازید و با پرداخت بهره «زندگی» کنید! اینهمه برای آنکه دژ مقدس «سرمایه‌داری» را در برابر ابلیس «اتحادشوروی» مورد حمایت همه‌جانبه قرار دهند.

این بود دلیل شیرین‌کاری‌های اروپائیان در راه خدمت به ینگه‌دنیا!‌ و چنین برنامة گسترده‌ای که پس از جنگ دوم به مرحلة اجرا درآمد پدیده‌ای به وجود آورد به نام «شیوة زندگی» در ایالات متحد! ولی دیگر اجرای چنین برنامه‌هائی امکانپذیر نخواهد بود، چون بانک‌های اروپائی می‌باید در اروپا سرمایه گذاری کنند. و همین تغییر مکان انباشت سرمایه، محورهای اقتصادی و سیاسی نوینی را خارج از کنترل آمریکا قرار خواهد داد، و نخستین پیامد آن تضعیف اتحاد جماهیر نوکری و در رأس آنان حکومت جمکران است.

همانطور که می‌بینیم اگر عاملان و پادوهای سیاست‌ آمریکا کوچک‌تر از آنند که بدانند چه می‌کنند، تکاپوی اینان دست در دست چپ‌نمایان جمکران در داخل و فعالیت‌های «فرهنگی» خادمان حرم شهید مک‌کارتی در ینگه دنیا واقعاً حکمتی دارد.

اینکه عباس میلانی مترجم آثار کولاکوفسکی شده و همزمان جیغ‌وفریاد «رفیق» ناصر زرافشان در سایت «عصر نو» به آسمان برخاسته یک دلیل عمده دارد: سازمان «هوور» و چپ نمایان جمکران در راستای اهداف پنتاگون رویای جایگزینی «جمهوری اسلامی» با «جمهوری خلق» در سر می‌پرورانند. و جهت تحقق چنین خواب «آشفته‌ای» کافی است، بجای «اسلامی»، بگذاریم «خلقی». هیچ تغییر دیگری در کار نخواهد بود. ولی شرط اول چنین جایگزینی مقدسی این است که «تقدس» و روند فاشیستی «تقدیس» پا بر جا بماند. در نتیجه سازمان «هوور» مصلحت خویش در آن می‌بیند که آثار کولاکوفسکی به قلم توانای پروفسور عباس میلانی ـ با سوابق درخشان‌ فرهنگی‌ ایشان آشنائیم ـ به زبان فارسی ترجمه شود! و رفیق ناصرزرافشان، برندة خوشبخت قلم زرین، به میلانی اعتراض کرده بفرمایند، آثار کولاکوفسکی تخریب مارکسیسم است! و سایت «عصر نو»، مورخ 21 نوامبر 2008، تیتر بزند: «مارکسیسم استالینیسم ندارد»!

مسلم است که مارکسیسم استالینیسم ندارد، مارکسیسم نه تنها ارتباطی با استالینیسم ندارد که با لنینیسم نیز کاملاً بی‌ارتباط است! این «ارتباط» فرضی را ما نساختیم، و همین «استالینیست‌ها» و توده‌ای‌ها طی سالیان دراز و با چاپ هزاران کتاب و دفترچه آنرا ساخته و پرداخته بودند. لنینیسم، برداشت و تفسیر لنین از نظریة مارکس بوده. اما کولاکوفسکی، که خشم آقای زرافشان را برانگیخته کیست؟

کولاکوفسکی،‌ فیلسوف و متخصص تاریخ فلسفه، متولد 1927 در کشور لهستان است. وی از دانشگاه ورشو فارغ‌التحصیل شده. ایشان عضو سازمان جوانان کمونیست لهستان بودند، و در سال 1956، یعنی سه سال پس از مرگ استالین شدیداً با کمونیسم مخالف شده به جریان روشنفکران مسیحی می‌پیوندند. فراموش نکنیم که روشنفکران مسیحی در کشورهای عضو پیمان ورشو، نه تنها به آزادی و برابری بسیار علاقمند بودند، که خود را سوسیالیست هم می‌خواندند! خلاصه نوعی از انواع «اصلاح‌طلبان» جمکرانی خودمان بودند! کولاکوفسکی در سال 1966 به دلیل انتقاد از عملکرد دولت از حزب کمونیست و در سال 1968 از دانشگاه، و سپس به همراه گروهی از مارکسیست‌های یهودی متهم به طرفداری از اسرائیل از کشور اخراج می‌شود. کولاکوفسکی دو سال در دانشگاه «مک‌گیل» ایالت کبک تدریس می‌کند، سپس به ایالات متحد می‌رود. می‌گویند، کولاکوفسکی از مخالفان سرسخت «پست‌مدرنتیه» و نسبیت فرهنگی نیز هست! کولاکوفسکی آثار فراوانی در زمینة ادبی، ادبیات مذهبی و فلسفی دارد و در بین آثار متعدد او می‌توان به سه جلد کتاب معروف پیرامون مارکسیسم اشاره داشت: «تولد»، «تحول» و «فروپاشی». کولاکوفسکی می‌گوید سیستم استالین تمام روابط اجتماعی را دولتی کرده بود، و در این سیستم مردم به صورت ذرات منفرد در برابر یک حکومت قدر قدرت قرار گرفته بودند.

البته کولاکوفسکی در این مسئلة ویژه کاملاً محق است. چرا که استالین با تکیه بر حمایت همة جانبة غرب و از طریق ارعاب مردم کشور حکومت می‌کرد. ولی به یاد داشته باشیم که استالین از آسمان به زمین نیفتاده بود. استالین دست پروردة کودتای بلشویک‌ها بود. کودتائی که در زمان وقوع، بر سکوت رضایتمندانة استعمار انگلستان تکیه داشت. و اما ببینیم آقای زرافشان که با قرائت‌های مختلف از مارکسیسم مخالفت می‌کنند، حرف حساب خودشان چیست؟

ایشان به شیوة ملایان، دقیقاً به تقدیس مارکس، لنین و مارکسیسم پرداخته می‌گویند،‌ سرمایه‌داری لیبرال در آغاز قرن بیستم قصد داشت مارکسیسم را ابتر کرده و مارکس را دفن کند. ولی لنین در برابر چنین جریان‌هائی ایستاد! درست همانطورکه خمینی ادعا می‌کرد آمریکا دشمن اسلام است! درست همانطورکه گورکن‌ها ادعا می‌کنند، خمینی در برابر غرب ایستاد و اسلام را زنده کرد! رفیق زرافشان چنین می‌فرمایند:

«سرمایه‌داری لیبرال[...] می‌خواست مارکس را هم مسخ و دفن کند و از او یک امامزادة بی‌معجزه و بی‌خطر و خاصیت [...] درست کند و لنین در برابر چنین جریان‌هائی قدعلم کرد و ایستاد.»


اولاً خدمت آقای زرافشان عرض کنیم که این سرمایه‌داری که ما می‌بینیم هرگز لیبرال نبوده! بله! در کمال تأسف، این مطلبی است که نه تنها اقتصاددانان غرب که امثال نوآم چامسکی بارها و بارها به آن اشاره داشته‌اند. ثانیاً مارکسیسم یک نظریة منسجم «اجتماعی ـ اقتصادی» است و بر خلاف آنچه ایشان عنوان می‌کنند، هیچ قدرتی در جهان نمی‌تواند یک ساختار تفکر و اندیشه را «نابود» کند! ولی آنچه لنین در عمل انجام داد نه تنها مسخ مارکسیسم در کشور روسیه بود، که به صورتی بسیار سخاوتمندانه بر عمر همین سرمایه‌داری غیرلیبرال حدود یک سده افزود. چرا که به مرور زمان از مارکسیسم، البته در قالب لنینیسم و سپس استالینیسم، «یک امامزادة بسیار بی‌خطر» در خدمت سرمایه‌داری غرب درست کردند، امامزاده‌ای بی‌معجزه، هر چند بسیار خطرناک برای منافع «مردم اتحاد جماهیر شوروی» و مردم بسیاری کشورهای دیگر.

و امروز که این امامزادة فقر و توحش فروریخته، همان سرمایه‌داری که به زعم آقای زرافشان لیبرال است، خواهان امتداد مسیر ضدبشری حکومت «داس‌الله» بر ایران و دیگر کشورهای منطقه شده. ظهور یک‌شبه سوسیالیست‌های دوآتشه در آمریکای لاتین، که از قضای روزگار کلنل ارتش آمریکائی، و جاسوس و خبرچین سازمان سیا و غیره هم هستند، شاید زنگ خطری باشد برای همة مردم جهان. امروز در منطقة خاورمیانه نیز که تاکنون با تکیه بر نظریه‌های «کشکی ـ انقلابی» و اسلامی غارت می‌شدند، گویا قرار شده از این پس نظریه‌های انقلابی «لنین» منبع غارت و چپاول توده‌ها شود. در چارچوب چنین طرح‌های غارت و چپاول است که ایجاد آشوب توسط اسلام‌گرایان در بزرگترین دمکراسی جهان را می‌توان بررسی کرد. سرمایه‌داری جهانی از تغییر مکان انباشت سرمایه سخت ناخشنود است، و با توسل به اسلام گرایان می‌کوشد به هر ترتیب محور انباشت سرمایه در مسیر «روسیه ـ هند» را بشکند.







نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

چهارشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۷



داس و صندوق!


...
آقای ناصر زرافشان و شیخ مسعود بهنود در مطالب‌شان دو تعریف نوین از دمکراسی ارائه داده‌اند که در عمل ثابت می‌کند، اگر شیخ مسعود هم‌صدا با غرب‌پرستان «انتخابات آزاد عراق» را تبریک می‌گفت، چپ‌نمایان جمکران نیز هم‌صدا با جرج بوش تهاجم نظامی به عراق، و چپاول و سرکوب مردم این کشور را «دمکراسی» می‌خوانند؛ نهایت امر این دو گروه آبشخور واحدی دارند: ایالات متحد! شاید بتوان این سئوال را مطرح کرد که، آمریکا در ایران چه می‌خواهد؟ جواب در شرایط فعلی روشن است، تداوم حکومت توحش دینی و تداوم دور باطل شیخ و شاه.

«صندوقی است و رأی دادنی!» این است تعریف جامع و کامل دمکراسی، ویراست شیخ مسعود بهنود که در سایت «ناروب» مخفف «نان را به نرخ روز بخوریم» انتشار یافته! بله می‌بینیم که دمکراسی عبارت است از یک «جعبه»، یک تکه کاغذ و دستی که تکه کاغذ کذا را در آن جعبه می‌اندازد. البته حضور جعبه و کاغذ برای استقرار این قماش دمکراسی الزامی نیست، حضور انسان‌ها هم الزامی نخواهد بود، و هیچ اهمیتی ندارد که اصلاً به چه چیز رأی می‌دهید. می‌توانید به تهاجم نظامی آمریکا به عراق و یا تداوم حکومت اسلامی در ایران رأی بدهید! مگر زمانیکه پنتاگون و سازمان ناتو «نیت خیر» تهاجم به عراق را داشتند، اعضای شورای امنیت سازمان ملل رأی ندادند؟ ‌ چرا! ولی بدون صندوق! روسیه و چین «رأی سکوت» دادند، انگلستان و فرانسه هم رأی مثبت. اما در ملاءعام مسائل به صورت دیگری مطرح شد.

در واقع، کشور چین همچنان به خفقان خود ادامه داده، تونی بلر نزدیک بود در نشست خبری در مسکو از ولادیمیر پوتین کتک مفصلی نوش جان کند، و دولت فرانسه هم با جنگ مخالفت می‌کرد! به ویژه شخص دومینیک دوویلپن سخنرانی پرشوری کرد که اشک به چشم حاضران و غایبان آورد، و همه آنقدر اشک ریختند و مِف و مِف کردند که فرصت نداشتند ببینند، مدت‌ها پس از تهاجم وحشیانة آنگلوساکسون‌ها به عراق، مأموران امنیتی فرانسه در این کشور به قتل می‌رسند! پس نیروهای امنیتی‌ فرانسه در عراق «حضور» داشتند، در غیر اینصورت به قتل نمی‌رسیدند! اما در عراق چه می‌گذشت؟

در عراق، پاسداران حکومت مستقل چاه جمکران به آب و جارو کردن زمین اشتغال داشتند تا در برابر قدوم «ارباب» فرش قرمز پهن کنند. چرا که در حکومت جمکران، بر اساس اطلاعیه‌های رسمی سپاه پاسداران، «نهادینه کردن نوکری» رکن اساسی استقلال تعریف شده. همین ابراز نوکری تلویزیونی اکبر بهرمانی نیز مسلماً نشان «استقلال» اوست. بهتر بگوئیم نشان «استقلال» او از آزادی‌های اجتماعی است. سردار سازندگی طی بحران هسته‌ای برای اروپائی‌ها نوکری می‌کرد، و برای خامنه‌ای و مهرورزی خط و نشان مفصل می‌کشید! وقتی هفتة گذشته دومینیک دوویلپن گوشی را به دستش داد، فهمید که بدون ارباب مانده، و ممکن است مانند همان ده نفر کذا، به اتهام جاسوسی برای اسرائیل به هلفدانی بیافتد. پس مصلحت خویش در آن دید که خود را از بی‌اربابی برهاند؛ سریعاً صندوقی یافت و رأی نوکری در آن انداخت!

سپس نوبت به «دون بنی‌صدر» با اسب و نیزه و قابلمه رسید که وارد صحنه شوند، و از مبارزات خود با خمینی برای‌مان قصه‌ها بگویند. بنی‌صدر از هنگامی که با سید ابراهیم نبوی مصاحبه کرده ـ سایت آخوندی «تودی» هم مصاحبة ‌کذا را روی خط گذاشته بود ـ شباهت فراوانی به «دون کیشوت» پیدا کرده، از اینرو ایشان را «دون بنی‌صدر» می‌خوانیم. ولی سید ابراهیم در این نقش‌آفرینی، علیرغم عینک «ری‌بن» قرضی‌شان نتوانستند نقش «سانچو» را بخوبی بازی کنند!‌ بگذریم، البته سایت آخوندی «تودی» آن مصاحبه را برداشت و از این پس مشتاقان فقط روی «یوتوب» می‌توانند «بگومگوی» سید ابراهیم نبوی و سید «دون بنی‌صدر» را تماشا کنند، و به حال ملت ایران بگریند یا بخندند. بستگی دارد که به «خنده» رأی می‌دهند، یا به گریه! اما پیش از رأی دادن، بد نیست با نظر جناب ناصر زرافشان، حقوقدان و رئیس کانون نویسندگان چاه جمکران نیز در باب دمکراسی آشنا شویم! پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که بررسی سخنان آقای زرافشان را به فرصت دیگری موکول می‌کنیم. در این وبلاگ فقط نگاهی خواهیم داشت به دیدگاه ریاست کانون نویسندگان ایران نسبت به «دمکراسی» و «آزادی بیان».

از قضای روزگار نظر جناب زرافشان در مورد دمکراسی بازتاب کامل تبلیغات محافل فاشیست غرب در ایران است. آقای زرافشان در مصاحبه‌ای که در سایت «عصر نو»، مورخ اول آذرماه سالجاری انتشار یافته، ادعا می‌کنند، دمکراسی را آمریکا می‌آورد! سپس می‌افزایند آنچه در عراق می‌بینیم، همان دمکراسی است! البته ایشان به عنوان نویسنده، فعال سیاسی و به ویژه ریاست کانون کذا اظهاراتی هم پیرامون «همجنسگرایان» فرموده‌اند که توسط ایرج مصداقی بررسی شده و نویسندة این وبلاگ ضمن «گوگلیدن» در سایت «زیر چتر چل تیکه» آنرا مشاهده کرد. باری! در جواب قصة آقای زرافشان باید گفت، آنچه در عراق مشاهده می‌کنیم، هیچ ارتباطی با دمکراسی ندارد. و در واقع پس از جرج بوش و مسئول فاکس‌نیوز، آقای زرافشان باید نخستین کسی باشند که اشغال نظامی عراق و چپاول و سرکوب مردم‌‌ این کشور را اینچنین قاطعانه «دمکراسی» می‌خوانند! و همانطور که گفتیم این هم‌آوائی تاریخچه‌ای شیرین دارد که از کودتای 22 بهمن شروع شده.

شاید تحلیل این به اصطلاح دمکراسی از نظر سیاسی در این مقطع جالب باشد، می‌دانیم که پروپاگاند استعمار غرب از زبان اسقف کانتربری و «حضرت» پاپ ادعا دارد که دمکراسی غرب برخاسته از «مسیحیت» است! حال آنکه می‌دانیم دمکراسی در اروپا به دلیل تضعیف بنیاد توحش کلیسا، توسط بورژوازی استقرار یافت، و پیش از مسیحیت، در رم و یونان باستان نظام‌های «دمکراتیک» ـ البته نه در چارچوب دمکراسی مدرن و امروزی ـ تا حدودی تجربه شده بود. فاشیست‌ها با تکیه بر پروپاگاند غرب و تبلیغات محافل مذهبی قصد القاء این امر را دارند که دمکراسی نمی‌تواند در یک کشور غیرمسیحی و خصوصاً غیراروپائی استقرار یابد، حال آنکه، کشور هند، به عنوان بزرگترین دمکراسی جهان نه مسیحی است، نه اروپائی. ولی آقای زرافشان به این مسائل اصلاً کاری ندارند! ایشان آمده‌اند تا به ما بگویند با مطالب کولاکوفسکی در مورد مارکسیسم موافق نیستند!

چرا؟ چون «حاج» عباس میلانی که مانند دیگر هم‌میهنان فرهیختة ساکن ینگه دنیا افتخار خدمت در آبدارخانة مک‌کارتیسم را دارند، کتاب‌های کولاکوفسکی را ترجمه فرموده‌اند! البته این «ترجمه» با همان سواد فارسی ششم ابتدائی‌شان صورت گرفته. محور پروپاگاند کارفرمایان امثال میلانی کاملاً شناخته شده‌ است، پس دلیل جنجال آقای زرافشان چیست؟ مگر مزخرفات مطهری در ایران منتشر نمی‌شود؟ حالا کولاکوفسکی از یک عقب‌ماندة ذهنی به نام مطهری هم کمتر است؟ از این گذشته، جناب زرافشان! سرکار که یکی از همان قلم‌های کذائی و طلائی را دریافت فرموده‌اید چرا به آزادی بیان می‌تازید؟ مگر مردم صغیر و مهجوراند؟ آثار مارکس در دسترس‌شان است، آثار کولاکوفسکی هم می‌تواند در اختیارشان قرار گیرد، از نظر سرکار و دیگر مدافعان «نمایشی» آزادی بیان، وجود کتاب‌هائی که صددرصد مورد تأئید شما نیست، آیا اشکالی دارد؟ اگر شما با قرائت کولاکوفسکی از مارکسیسم مخالف‌اید، می‌توانید بجای برپائی مراسم جنجال و فاتحه بر مزار شاملو، نقدی بر آثار کولاکوفسکی به رشتة تحریر درآورید. مگر این کولاکوفسکی بینوا حق ندارد در مورد مارکس و مارکسیسم دهانش را باز کند؟ مارکس از نظر شما «مقدس» است یا مارکسیسم؟

مارکس یک نظریة «اجتماعی ـ اقتصادی»، و به اعتباری «علمی» ارائه کرده، و خود وی تأکید دارد که نظریه‌اش جهانشمول نیست. به عبارت دیگر، مارکس به هیچ عنوان ادعای پیامبری نکرده! این شما و همکاران‌تان هستید که مارکس را پیامبر و مارکسیسم را دین می‌خواهید! چون از این طریق است که می‌توان در ایران از مارکسیسم همان استفاده‌ای را به عمل آورد که طی سدة اخیر از دین به عمل آمده؛ سرکوب مردم کشور. می‌دانیم که دین «مقدسات» دارد. پس بکوشیم زمینة تقدیس در مارکسیسم را هم فراهم آوریم تا برسیم به دمکراسی «داس و چکش»، حکومتی که تفاوت چندانی با همان «دمکراسی صندوقی» شیخ بهنود نخواهد داشت!

در این نوع دمکراسی‌ها آنچه اهمیت دارد این است که رأی می‌دهند. مهم نیست به چه چیز رأی می‌دهند. در سخنان حکیمانة شیخ مسعود،‌ یک جای خالی وجود دارد؛ جای خالی «انسان» که به وضوح چشم را می‌آزارد. همانطورکه در صدر اسلام هم پیامبر گرامی دمکراسی‌شان را ـ این دمکراسی را شیرین عبادی‌ها، بنی‌صدرها و حزب توده در قرآن کشف کرده‌اند ـ بدون در نظر گرفتن انسان اعمال می‌فرمودند! این نوع دمکراسی همان است که آخوند ویلیامز، اسقف کانتربری برای ما می‌پسندند: دمکراسی دینی! این دمکراسی را در صدر اسلام نیز تجربه کرده‌ایم. و نام واقعی آن مردم‌سالاری کاسه و شمشیر است.

مردم‌سالاری کاسه و شمشیر به این ترتیب استقرار یافت که «آنحضرت» ابتدا کاسة گدائی را در برابر یک، یک «شهروندان» می‌گرفتند تا هر کس به دلخواه «رأی» خود را درآن بریزد. و می‌دانیم که آن روزها همه «موظف» بودند رأی بدهند. و اگر کسی از «رأی دادن» امتناع می‌کرد، پیامبر مهربان شمشیر بران خود را بر فرق او فرود می‌آوردند، تا طرف بفهمد که «رأی دادن» در مردم‌سالاری دینی واجب شرعی است و اگر کسی «رأی» ندهد، به قول ناخداکلمب «گناهکار» است و باید «حد شرعی» در مورد او اجرا شود. بله، خدواند منان برای هدایت بشر به راه این قماش مردم‌سالاری هزاران پیامبر را برای سعادت و خوشبختی ما گمراهان ارسال کرده. بنابراین هر جا صندوقی بگذارند و به شما بگویند،‌ «رأی بدهید»، حتی اگر تک تنها وسط بیابان باشید باید بدانید که در جمهوری خلق داس‌الله، یا در مردم‌سالاری دینی زندگی می‌کنید و همواره شهروند «کاسه و شمشیر» به شمار خواهید رفت. کسی نمی‌گوید که دمکراسی «الزاماتی» دارد. دمکراسی انسان‌محور است و بدون آزادی‌های فردی و اجتماعی وجود خارجی نخواهد داشت.

اما برای همة پیروان عموسام،‌ از خادمان حرم شهید مک‌کارتی تا چپ‌نمایان آخوندپرست جمکران خبرهای بدی داریم: رابرت گیتس در پست خود ابقاء شد! این امر به معنای آن است که «چنجی» درکار نخواهد بود. سیاست آمریکا به همان روال افلاس و پس‌روی می‌باید ادامه یابد، چون در ایالات متحد تصمیم با پنتاگون و شاخه‌های صنایع نظامی است و پنتاگون هم با تکیه بر تنها «آس برندة» خود، به نظر نمی‌آید در شرایطی باشد که بتواند از دست‌پروردگان عموسام در چاه جمکران حمایتی صورت دهد.







نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

سه‌شنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۷



سوراخ و دعا!


...
در توضیح پیرامون ارتباط نویسنده با روانکاوی، تأکید می‌کنیم که یک روانکاو می‌تواند نویسنده هم باشد ـ فروید نویسنده‌ای توانا بود ـ ولی یک نویسنده، فی‌نفسه هرگز نمی‌تواند در جایگاه روانکاو قرار گیرد. همچنانکه دیروز هم گفتیم، تخیلات ادبی را نمی‌توان در ترادف با نوعی «علمی‌ات» قرار داد. از تکیه بر چنین شیوه‌هائی است که مخدوش‌کردن مرز مفاهیم حاصل می‌‌شود، و می‌دانیم که این شیوه‌ای است فاشیستی.

این روزها سرشار از «چنج» شده. به بعضی از آن‌ها واقعاً «نید» هم داشتیم! البته این چنج‌ها به دلیل چرخش سیاست ایالات متحد ایجاد می‌شود، نه به دلیل امدادهای غیبی. به یاد داشته باشیم که شرایط اجتماعی همواره «منتج» است، نه دلخواه! ولی گاه پیش می‌آید که این شرایط باعث خشنودی ما هم بشود. ازجمله عقب‌نشینی ایالات متحد در حمایت از طالبان منطقه. عاقبت ایالات متحد ناچار شد دکان گدائی حماس، سازمان ساخته و پرداختة آریل شارون را در ایالات متحد تعطیل کند!

رهبر این سازمان، شیخ یاسین را آریل شارون با سلام و صلوات از مصر وارد کرده، و یک مسجد هم برای‌‌اش در سرزمین فلسطین ساخت. اسلام هم که می‌دانیم به گفتة صادق هدایت کاسة گدائی است و شمشیر بران. «برادر» شارون، هم کاسة گدائی برای حماس فراهم آورد و هم شمشیر بران، تا این سازمان در داخل فلسطین جنگ به راه اندازد و «نبرد با اسرائیل» را نیز در منطقه تشدید کند. چرا که عرفات و سازمان فتح دیگر به درد جنگ افروزی نمی‌خوردند. و خلاصه درهای این «نعمت الهی» داشت به روی دولت اسرائیل بسته می‌شد، که حسنی مبارک شیخ یاسین را در کوچه پس کوچه‌های قاهره از درون سطل‌زباله بیرون کشید، و فوراً به شارون تلفن کرده گفت: «یا حبیبی! باید ببینی! اگر چه فلج‌ است، به هر سازی که بزنی می‌رقصد!» و اینگونه بود که سازمان حماس آفریده شد. و گاوچران‌ها هم برای داغ و گرم نگاهداشتن تنور شیخ یاسین، از سال 1995، حماس را یک سازمان تروریستی معرفی کردند.

ولی این سازمان به اصطلاح «تروریستی» حدود سیزده سال در ینگه دنیا یک «دکان خیریه» داشت، به نام «بنیاد و توسعة سرزمین مقدس»! سازمان کذا به گفتة سایت ناخداکلمب، مورخ 25 نوامبر 2008، بزرگترین بنیاد خیریة اسلامی در ایالات متحد بوده و بیش از 12 میلیون دلار برای حمایت از حماس پرداخت کرده، و هیچکس هم مزاحم فعالیت‌های خیرخواهانه‌اش نشده بود! از قضای روزگار مقر سازمان مذکور در ایالت تگزاس قرار داشته. به عبارت دیگر مستقیماً تحت نظارت خانوادة بوش به جنگ‌افروزی در فلسطین «کمک» می‌رسانده. ولی از آنجا که گاوچران‌ها پس از شکست در جنگ 33 روزه و جنگ قفقاز همچنان عقب، عقب می‌روند، به ناچار باید دست و پای سازمان خیریة کذا را هم جمع می‌کردند. به همین دلیل پس از 13 سال، ناگهان سرویس‌های امنیتی دریافتند که ای دل غافل! این بنیاد خیریه در واقع مرکز تأمین سلاح و تجهیزات برای تروریست‌ها است! این آمریکائی‌ها آنقدر خوش قلب و ساده‌دل‌اند که همه را مانند خود «انسان‌های خوش نیت» می‌پندارند!

به عنوان نمونه وقتی سازمان کذا در ایالات متحد سلاح و مهمات ابتیاع می‌کرد، آمریکائی‌ها «تصور» می‌کردند «بنیاد توسعه» قصد شکار گوزن و گاو وحشی دارد تا با گوشت آن‌ها برای کودکان گرسنة فلسطین آبگوشت بزباش بپزد، و با شاخ آن‌ها هم برای‌شان اسباب بازی بسازد. بله! اینهمه از آمریکائی‌ها بدگوئی نکنید! مگر انصاف و عدالت اسلامی ندارید؟ مگر همین ولیعهد بحرین «تصور» نکرده بود که آن هفت میلیون دلار را که خرج چشمان شهلا و گیسوان افشان مایکل جکسون کرده، پس خواهد گرفت؟ «تصورکردن» که جرم نیست!

سی‌سال پیش هم بعضی‌ها تصور کرده بودند که با یک حرکت دست آخوندها را کنار زده و بجای‌شان می‌نشینند. در نتیجه بجای حضور در کنگرة «سوسیال ـ دمکرات‌ها» به دست‌بوس یک جفت نعلین در «نوفل لوشاتو» شتافتند،‌ تا عاقبت از ترس همین نعلین‌های وحشی در ینگه‌دنیا چشم از جهان فرو بندند و بر افتخارات جبهة ملی‌شان چند لایة دیگر‌ بیفزایند. درست مثل اعضای کانون به اصطلاح نویسندگان که به پابوس رهبرکبیر انقلاب شتافتند، تا ماهیت واقعی کانون کذا را بر ما آشکارتر کنند و آبروی قلم و قلم‌زن را در این سرزمین تا ابد بر زمین بریزند.

بله، تا امروز دلیل شرفیابی سیمین دانشور به حضور نعلین کبیر را نمی‌دانستیم! امروز متوجه شدیم که سیمین جان وقتی شیخ موسی‌صدر را «زیارت» می‌کنند، گوئی به جای ترنگ دست‌شان را می‌برند. سایت بالاترین مطلبی از «مؤسسة امام صدر»، مورخ 12 آبانماه منتشر کرده، که به دلیل ابتذال بیش از حد ممکن است به قلم آیدین آغداشلو هم نگاشته شده باشد. آغداشلو از نخبگان برگزیدة سایت ناخداکلمب و متخصص لجن‌پراکنی، به ویژه لجن‌پراکنی به فروغ فرخزاد است. در واقع لجن‌پراکنی تنها هنر نوچة معصومة سیحون است. از مطلب دور افتادیم.

می‌گفتیم که سایت «بالاترین» از زبان سیمین دانشور مطلبی در باب روی زیبای موسی صدر منتشر کرده. به زبانی چنان مبتذل که زبان اوباش و آخوندها را تداعی می‌کند. در نتیجه بالاجبار از «نقل قول» صرفنظر می‌کنیم. منبع این مطلب وزین، وبلاگ «شرح صدر» به نقل از مجلة «گوهران»، ویژة نیمایوشیج، مورخ 13 دیماه 1385 است! بیچاره نیما! پس سیمین و موسی را رها کرده، بازگردیم به تصورات خوشباورانة عموسام.

به گفتة «بی‌بی‌سی»، امروز دیگر ایالات متحد فهمیده که مانند باباآدم «فریب» خورده ولی نه از حوا، که از یک مشت ریشوی عضو سازمان حماس! پس عموسام خشمگین شده پنج نفر از مدیران این سازمان را به تأمین مالی گروه حماس متهم کرده، و دادگاه پس از یکسال فس‌وفس زدن، برای‌ متهمان حکم صادر فرموده. «بی‌بی‌سی» هم که در جایگزین کردن «جرم» با «گناه» تخصص و تجربه دارد، می‌نویسد، دادگاه مدیران مذکور را «گناهکار» اعلام کرد! و اما این ماجرای هیجان‌انگیز، مانند همة اسلام‌پروری‌ها و آخوندپرستی‌ها یک سرش در چاه جمکران است! در نتیجه، بزودی گورکن‌ها نیز ناچار خواهند شد دست‌وپای عده‌ای از نوکران وفادار عموسام را به عنوان جاسوس اسرائیل جمع کنند. برنامة جاسوس‌‌گیری بدون دلیل آغاز نشده! و بنی‌صدر بدون دلیل باب گفتگو با سردار سازندگی را باز نکرده! وقتی اوضاع وخیم است باید صفوف را فشرده‌تر کرد. صفوف را در جمکران چگونه می‌توان فشرده‌ترکرد؟ با انتساب جنایات و خیانت‌ها به خمینی، و دیگر اجساد پوسیدة این حکومت «شترگاوپلنگ»!

اصولا «مرگ» برای حکومت گورکن‌ها «نعمت الهی» است. چون همة تقصیرها را می‌توان به گردن مردگان انداخت! در نتیجه آنروز که اکبر هاشمی در سیمای کریه جام جمکران ظاهر شد تا نسبت به علی خامنه‌ای ابراز «بندگی» و «عبودیت» کند، از اشغال سفارت آمریکا در تهران نیز انتقاد کرد. سپس نوبت به بنی‌صدر، پامنبری حکومت در فرانسه رسید، تا ضمن بازارگرمی برای خود، به اکبر بهرمانی پیام مقاومت و ایستادگی ارباب را برساند. بنی‌صدر که «چلنگر» او را «بنی‌سطل» می‌نامید، فرموده‌اند، «دانشجویان فقط موسوی خوئینی‌ها را در جریان قرار داده بودند. من به گروگان‌گیری اعتراض کردم، شما و دیگران چرا در برابر خمینی ساکت ماندید؟!»

بله! باب گفتگو بین بنی‌صدر و گروه حاج‌اکبر به این ترتیب باز ‌شده، تا بنی‌صدر، که هنوز در مرحلة قیاس به نفس گیر افتاده، ما را هم ابله ‌پندارد. همچنانکه بعضی‌ از هواداران امام سیزدهم که برای حضرت‌اش فراوان سینه می‌زدند، در باب خریت ما ملت شعر هم سرودند! رئیس جمهور مردمی و فاشیست در هجرت با این بیانات به مخاطبین اینچنین حالی می‌کنند که مشتی اراذل از قبیل عبدی و اصغرزاده و ... به دلخواه خود به سفارت آمریکا حمله کرده‌اند، و خمینی‌هم بلافاصله ـ البته از زبان ساواک منفور ـ گفته این «انقلاب دوم» است! و با اینکار سیاست تمامی منطقة نفتخیز خلیج‌فارس را همین چند رأس اوباش در هم می‌ریزند! به همین سادگی که «استاد» می‌فرمایند! و سازمان سیا هم نشسته بود تا ببیند اصغرزاده برایش چه تصمیمی می‌گیرد! به گفتة بنی‌صدر، رمزی کلارک می‌خواست به ایران بیاید ولی خمینی مخالفت کرده!

بله همین خمینی که مانند بازرگان افتخار پادوئی برای گروه رمزی کلارک را داشت با آمدن ولینعمت‌‌اش به تهران مخالفت هم کرده! این «ترهات» را منتشر می‌کنند تا هیچکس این واقعیت را به ذهن خود راه‌ ندهد که اشغال سفارت آمریکا بخشی از یک توطئة وسیع بر ضد ملت ایران بود. بیگانگان با استقرار حکومت اسلامی و حاکمیت فدائیان اسلام در کشورمان این توطئه را آغاز کردند، و شخص بنی‌صدر خود جزئی از همین توطئه بود، و هنوز عنصری است از همان توطئه. و امروز که مرکز توطئه در ایالات متحد تضعیف شده، هر یک از اجزای منفور این دسیسة انسان‌ستیز تلاش دارد، خیانت و مزدوری خود را به مردگان منتسب کند. به یاد داریم که آخوند مهدوی کنی هم چندی پیش مخالفت خود را با اشغال سفارت آمریکا اعلام فرموده، احمد خمینی را طرفدار اینکار معرفی کردند! اینهمه دادوفریاد و صحنه‌سازی برای آن است که کسی به آمریکا، ارباب واقعی حکومت آخوندها ظن بد نبرد.

گفتیم که ایالات متحد در نشست آپک، یک گام به عقب برداشت و اطمینان داشته باشیم که این پس‌روی که از مدت‌ها پیش با عضویت کوبا در «پیمان ریو» آغاز شده، در دوران ریاست جمهوری اوباما شتاب بیشتری خواهد یافت. اگر شرایط امروز را با دوران نفرت‌بار ریاست جمهوری جیمی‌کارتر مقایسه کنیم، خواهیم دید که بنی‌صدر، حاج اکبر و گورکن‌های ارسالی‌شان به فرنگ که بس نیک ورد آورده‌اند، سوراخ دعا را بکلی گم کرده‌اند.

اینروزها، بر خلاف دوران ریاست جمهوری کارتر، نان فاشیست‌ها رو به آجر شدن گذاشته. پس از شهادت جانگداز «یورگ هایدر»، اطریشی‌ها یک‌باره متوجه شدند که تشکل‌های فاشیست را نمی‌توانند به حاکمیت وارد کنند. در نتیجه حزب دست راستی اطریش برای تشکیل دولت با سوسیال دمکرات‌ها ائتلاف کرد! و گروه شهید «یورگ هایدر» با 29 درصد آراء از این ائتلاف کنار گذارده شد! به گزارش فیگارو، مورخ 23 نوامبر 2008، سوسیال دمکرات‌ها با 29 درصد و محافظه‌کاران با 26 درصد آراء به مجلس راه یافته‌اند. و حذف فاشیست‌ها از ساختار دولت یکی از مهم‌ترین «چنج‌های» تاریخ معاصر در اروپای مرکزی است. «چنج» کذا به سرمایه‌سالاری جهانی تفهیم کرد که تکرار شرایط سال‌های طلائی 1930 و فاشیسم‌نوازی سرمایه‌داری‌ آنگلوساکسون‌ها در پناه به اصطلاح بحران اقتصادی می‌تواند برای لندن و واشنگتن گران‌تر از آن تمام شود که «تصور» ‌کرده‌اند!





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

دوشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۷



یوسف و مایکل!


...
در روزهای اخیر چندین و چند «رخداد» خجسته و فرخنده در عرصة پدرسوختگی را شاهد بودیم، از آنجمله است ابراز علاقة حاکمیت انگلستان به حقوق بشر و دمکراسی در ایران، تبلیغات مریم ریدلی، کارمند «ام.آی.6» برای اسلام، و بالاخره گرویدن مایکل جکسون به دین مبین. اما پیش از ادامة مطلب، لازم است حضور فرهیختگان آدمخوار جمکران بگوئیم که «دون کیشوت» روایت نیست، حکایت نیست، قصه و داستان و حدیث هم نیست، «دون کیشوت» رمان است. نه به دلیل آنکه به قلم «سروانتس» نگاشته شده، بلکه فقط به این دلیل که در چارچوب «تعریف رمان» قرار می‌گیرد!

نخبگان جمکران همانطور که پیشتر هم گفتیم تلاش دارند تا با تحریف هر مفهوم و مقولة «انسان محور» آنرا تخریب کنند. «تاریخ»، «مارکسیسم»، «مدرنیته»، «رمان»، «رنسانس»، «دمکراسی» و به ویژه «فرضیة فروید» از آنجمله است. آخرین دستاورد «این گروه خشن» ایجاد ارتباط بین دین و فرضیة فروید است که با کد خبر: 8709 ـ 00348، در سرویس فرهنگ و ادب ایسنا، مورخ اول آذرماه سالجاری تحت عنوان «نشست ادبیات و روانپزشکی برپا شد»، انتشار یافته.

بله از قرار معلوم روز سی‌ام ‌آبانماه سال 1387، یک نشست بسیار علمی در تالار اجتماعات بیمارستان میلاد برگزار شده که در آن روانکاوی را به دین و ادبیات، و فروید را به فئودور داستایوسکی و کارل گوستاو یونگ «پیوند» زده‌اند. استادان، احمد محیط، محمد صنعتی، احمد جلیلی، شمس لنگرودی، محمدعلی‌سپانلو و افشین یداللهی در این نشست شرکت داشته‌اند. در نشست کذا، نخبگان تلاش کرده‌اند تا با حذف «علمی‌ات» روانکاوی آنرا به شعر و شاعری و رمان‌نویسی «تقلیل» رتبه دهند.

پیشتر گفتیم که ابزار روانکاوی، «گویش» یا سخنان فردی است. این سخنان تنها هنگامی می‌تواند زمینة روانکاوی قرار گیرد که «در حضور روانکاو» بر زبان رانده شود. خارج از این روند، روانکاوی امکانپذیر نیست. اگر به روانکاو مراجعه کنید، به شما نمی‌گوید هر هفته یک یا چند صفحه برایش مطلب بنویسید! آنچه اهمیت دارد سخنانی است که طی یک زمان مشخص در حضور روانکاو بر زبان می‌آورید. به این ترتیب روانکاو قادر به شناخت ساختار ضمیر ناخودآگاه یا بهتر بگوئیم درک «زبان ضمیر ناخودآگاه» شما خواهد شد. چرا که «زبان ضمیر ناخودآگاه» در هر فرد ساختار ویژة خود را دارد. ولی فردی‌ات این زبان در «نشست علمی» کذا آشکارا نفی شده. حضرات جمع شده بودند تا به قول خودشان ارتباط بین «ادبیات و روانپزشکی» را برای‌مان «توضیح» دهند.

البته نیازی به برگزاری نشست کذا نبود! چرا که «زبان» در هر حال ابزار روانکاوی ‌است، و ادبیات هم با «زبان» سروکار دارد. ولی اگر روانکاوی با زبان سروکار دارد و اگر فروید برای تبیین نظریة خود به اسطوره‌های یونان باستان متوسل شده، هیچ عقل سلیمی اسطوره‌پردازان یونان باستان را «روانکاو» نمی‌انگارد. به عبارت دیگر اگر فروید به ادبیات متوسل شد، ادیبان محترم نمی‌توانند خود را به روانکاوی «پیوند» دهند. از این گذشته با مطالعة آثار یک نویسنده نمی‌توان وی را روانکاوی کرد! به عنوان نمونه با مطالعة آثار هدایت یا اشعار سعدی نمی‌توان به ساختار شخصیتی اینان پی برد، چرا؟ چون آنچه می‌تواند از سوی روانکاو مورد بررسی علمی قرار گیرد «سخن» فرد در «زمان حال» و در مکان مشخص: در حضور روانکاو و در ارتباط با مسائل مشخص است، نه نوشته‌های او!

در نتیجه ادیبان و شاعران محترم نمی‌توانند در جایگاه روانکاو قرار گیرند. اما در یک حکومت «توهم محور» که ابهام سراسر آنرا فراگرفته، مرز مفاهیم مخدوش می‌شود، و در چنین شرایطی است که «علمی‌ات» و چارچوب‌های علمی و فلسفی جایگاه خود را از دست داده، واژگونه می‌شوند. استاد محیط در این نشست استحماری فرموده‌اند که داستایوسکی و فروید روانکاوی را پایه‌ریزی کرده‌اند! این مهملات فقط به این دلیل عنوان می‌شود که تعهد داستایوسکی به کلیسا و ارزش‌های مسیحیت، که در قالب «تخیلات ادبی» به شاهکار وی، «جنایت و مکافات» تبدیل شد، در ترادف با «علمی‌ات» روانکاوی قرار گیرد.

به این ترتیب استاد محیط می‌توانند همة نویسندگان متعهد و مکتبی جمکران را در ترادف با زیگموند فروید قرار داده، در گام بعدی در عرصة روانکاوی هم «انقلاب» بفرمایند! و مثلاً بجای اسطورة اودیپ یکی از بی‌بی‌گوزک‌های ادیان ابراهیمی یا داستان رستم و سهراب را مبنای روانکاوی جدید و دینی خود کنند! چرا؟ چون در اسطورة ادیپ، زندگی بر مرگ، حال بر گذشته، یا بهتر بگوئیم پسر بر پدر غلبه می‌کند، ولی در قصه‌های قرآنی توحش خدواند ابراهیم، و تمایلات پدر، به عنوان نماد زمینی خداوند، فرزند را موظف به تکریم در برابر سلطة قدرت می‌کند. یا به طور مثال، در حماسة رستم و سهراب، «پدر» برای دفاع از میهن، ندانسته فرزند را نابود می‌کند. به عبارت دیگر، در ادیان ابراهیمی و در حماسه، اولویت با مرگ و ذلت و حقارت است. در روانکاوی فروید و در چارچوب اسطورة اودیپ چنین نیست. پسر بر پدر پیروز می‌شود و به فرمانروائی می‌رسد. اسطورة ادیپ هر چند مانند دیگر اسطوره‌ها برخاسته از ناخودآگاه جمعی است، با مرگ‌پرستی و بندگی بیگانه است و روی به زندگی دارد.

اشکال «استاد محیط» از همینجا سر چشمه می‌گیرد، چون ایشان بجای زندگی، مرگ را به ما توصیه می‌فرمایند و ما را به ایمان و اعتقادات «دینی» دعوت می‌کنند. بله، روانکاو در جمکران همه را دعوت می‌کند که به «معاد» اعتقاد داشته باشند، تا از «آرامش روانی» برخوردار شوند. حال آنکه هدف از روانکاوی دستیابی به تعادل روانی است نه آرامش گورستانی! این نوع آرامش نیازمند روانکاوی نیست، با مصرف مواد مخدر نیز به دست می‌آید. امتحان بفرمائید!

اگر هر بار دچار اضطراب می‌شوید به ورد خواندن و صلیب کشیدن و رکوع و سجود بپردازید، دقیقاً به همان مرحله‌ای می‌رسید که یک معتاد به مواد مخدر در آن سیر می‌کند. و با توسل به این شیوه‌ها هرگز ریشه‌های واقعی اضطراب‌ خود را نخواهید شناخت. هر چه اضطراب گسترش یابد شما بیشتر به سوی همان خدائی می‌روید و التماس و استغاثه می‌کنید، که نهایت امر خالق «اضطرابات» است! عملی بی‌نتیجه، یا بهتر بگوئیم همچون اعتیاد، با نتیجه‌ای مقطعی. بله، دینداری و ‌آرامش دیندار درست همان آرامش یک معتاد است، آنزمان که مواد مخدر استفاده می‌کند. اما میزان مواد مخدر مورد استفادة یک معتاد به مرور زمان افزایش می‌یابد، چرا که ترس و اضطراب از روبرو شدن با واقعیت‌های زندگی اگر درمان نشود، روز به روز گسترش خواهد یافت. چرا؟ چون زندگی کردن در جامعه به تعادل شخصیت نیاز دارد. نهایتاً کسی که بجای «تعادل» در پی «آرامش» می‌دود، هراس و دلهره‌اش را از رویاروئی روزمره هر چه بیشتر افزایش می‌دهد، بنابراین یا در «توهم دین» غرق می‌شود یا در «توهم مخدر». پیشتر در این‌ مورد توضیح مفصل داده‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم ولی تأکید داریم که پناه بردن به «توهم الهی» یا به «مواد مخدر» هر دو ناشی از ترس و به نوعی «فرار» از واقعیت‌های زندگی است. با این وجود استاد محیط با ما موافق نیستند. و به همین دلیل است که ایشان داستایوسکی را در ترادف با فروید قرار داده، می‌فرمایند:

«چه کسی بهتر از فئودور داستایوسکی به لایه‌های تاریک ذهن فرو رفته است و ازآن‌سو، زیگموند فروید هم به اینکار مبادرت کرده است و این‌ها بانیان رشتة روانپزشکی هستند که یکی از راه ادبیات و دیگری از راه علم روانشناسی [روانپزشکی] به این مسئله می‌پردازد.»


بله چه کسی بهتر از استاد محیط به لایه‌های تاریک تبلیغات استحماری فرو رفته تا علم روانکاوی را در ترادف با تخیلات یک ادیب قرار دهد، ‌ آنهم نه هر تخیلاتی، تخیلات یک مسیحی متعهد و فناتیک را! متأسفانه برخلاف اظهارات آقای محیط، داستایوسکی را به هیچ عنوان نمی‌توان بنیان‌گذار روانکاوی به شمار آورد! داستایوسکی یک نویسنده است که آثارش در غرب، به ابزار تبلیغات محافل افراطی برای تخریب اگزیستانسیالیسم، و در ایران نیز به ابزار تخریب شیوة روانکاوی فروید تبدیل شده است. البته جناب محیط در ادامة سخنان علمی خود به شیوة دستاربندان شیاد ما را به اعتقاد به جهان معنوی نیز فرا می‌خوانند و می‌گویند، ایمان بیاورید یا بنویسید:

«محیط، ایمان به زندگی پس از مرگ را یکی از راه‌های دستیابی به آرامش در مواجهه با مرگ عنوان کرد و امر نوشتن را به عنوان دیگر مسیر دستیابی به رهائی از مرگ دانست.»

همانطورکه گفتیم هدف از زندگی «آرامش» نیست، حفظ «تعادل» است، چون زندگی آرامش نمی‌شناسد، و هراس و دلهرة انسان نیز از مرگ کاملاً طبیعی است. ولی اگر این هراس زندگی روزمرة فرد را آشفته کند، روانکاوی می‌تواند راهی برای دستیابی به تعادل ارائه دهد. اصولاً هر عامل ناشناخته‌ و موهومی که با ایجاد هراس نظم زندگی روزمره را مخدوش کند، می‌تواند از طریق روانکاوی تلطیف شود. «نوشتن» به هیچ عنوان چنین عملکردی ندارد! در ضمن همه نمی‌توانند بنویسند، ولی تقریباً همة انسان‌ها می‌توانند حرف بزنند. پس بررسی سخنان علمی استاد محیط را در همینجا به پایان می‌بریم.

ولی در نشست کذا ادیبان فرهیخته هم سخنان شیوائی بر زبان رانده‌اند که بتوانند، رمان معاصر را به حماسه پیوند زده، بین فردوسی و گابریل گارسیامارکز نیز بی‌راهه ایجاد کنند و ادعا فرمایند، ساختار شخصیتی «قهرمانان» را ایندو بخوبی بیان کرده‌اند! و البته تحت لوای این «ترهات»، حضرات مایل‌اند «انسان‌محوری» رمان را بخوبی کتمان کنند! هدف اصلی همین است.

یکی از نعلین‌ها به نام شیخ حسین انصاریان، در سایت تابناک مورخ چهارم آذرماه سالجاری، ضمن انتقاد از سریال یوسف و زلیخا، ادعا کرده قصة یوسف و زلیخا را «خداوند» بیان کرده، یوسف «پیامبر» بوده و «معصوم» و از این دست مهملات. حجج اسلام همانطورکه گفتیم حوزة تخصصی‌شان به بخش شکم و زیرشکم محدود می‌شود، این یک جفت نعلین هم با تکیه بر بی‌بی‌گوزک‌های قرآن به کارگردان فرمان داده، دیالوگ‌ها را مطابق با «نص صریح» روایات قرآن بسازد تا تقدس آن حضرت خدشه‌دار نشود!

باز هم خوب است به شکل و قیافة بازیگران ایراد نگرفته و از عدم تطابق چهرة بازیگر نقش زلیخا با «عکس زلیخا» در قرآن که خداوند شخصاً با دوربین «نیکون الهی» گرفته‌اند اعتراض نفرموده! امیدواریم که فردا پاسداراکبر، سوگلی حرمسرای شیخ‌ عباس میلانی، در سایت دین پرور زمانه «بحث علمی» پیرامون پیامبری و معصومی‌ات یوسف را فراموش نکند! و توضیح بفرمایند که آیا یوسف پیامبر بوده یا خیر؟ آیا پیامبر معصوم است یا نه؟ بعد هم استدلال بفرمایند، از کجا معلوم که یوسف را خداوند فرستاده؟ و ... و از کجا معلوم که «مریم ریدلی» اصلاً مسلمان شده باشد؟ شاید خبرنگار «فارس نیوز» از مشاهدة این انگلیسی تپل‌مپل و خنده رو با آن روسری رنگ و وارنگ دیگ تخیلات‌اش به جوش آمده! ولی اگر در اسلام «مریم ریدلی» تردید داریم، در مسلمانی مایکل جکسون جای شک و شبهه باقی نمی‌ماند.

به گزارش یونایتدپرس، مورخ 21 نوامبر، این خوانندة مردمی در حضور کت ستیونس سابق شهادتین بر زبان راندند. به یاد داریم که مایکل جکسون پس از یکسال زندگی مشترک با ولیعهد بحرین از ایشان جدا شدند و شاهزادة بحرینی هم از وی به دادگاه انگلستان شکایت بردند و فرمودند، «مایکل‌جان هفت میلیون دلار به اینجانب بدهکار است!» البته مایکل جکسون تکذیب می‌کرد. ولی خلاصة مطلب گویا کت ستیونس سابق توانسته یک هواخواه مناسب برای مایکل بیابد که پرداخت دیون ایشان به ولیعهد بحرین را متعهد شود.

بله در دکان القاعده، خارج از جنایت، کارهای پر درآمد دیگری هم وجود دارد، از جمله تبلیغ برای دین مبین. و کت ستیونس سابق هم خرج و مخارج‌اش زیاد است! این خوانندة سابق، پیشتر در لندن نقش الله‌کرم ایفا می‌کرد، و بر علیه «توهین به مقدسات» کتاب سوزان به راه می‌انداخت. امروز دکان لات‌بازی خیابانی تعطیل شده، در نتیجه «یوسف اسلام» کار و کاسبی جدیدی یافته. ولی برخلاف یوسف روایات قرآنی که از چاه برآمد و به اوج ماه رسید، یوسف هزارة سوم از هنر و موسیقی به منجلاب خوش‌رقصی برای محافل اسلام پناه غرب سقوط کرد. به گزارش لوموند، مورخ 22 نوامبر 2008، مقامات سعودی پناهندگی ملاعمر به عربستان را هم تکذیب کردند، ولی اگر نظر ما را بخواهید یک روز پس از مسلمانی برادر مایکل، پادشاه عربستان که چند روز پیش قرار بود ملاعمر را در دامان پرمهر خود پناه دهد، به دلیل مخالفت بعضی‌ها به مایکل جکسون رضایت داده. پورسانتاژ برادر کت ستیونس هم در ینگه دنیا «نقد» پرداخت شد که مالیات هم ندهند.

چه کسی بهتر از ملاعمر به لایه‌های تاریک توحش قدرت‌پرستی فرو رفته است و از آنسو، کت ستیونس هم به اینکار مبادرت کرده است و این‌ها بانیان خودفروشی‌اند که یکی از راه خودفروشی سیاسی و دیگری از راه دین‌فروشی به خود فروشان به این مسئله می‌پردازد.






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

یکشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۷



هیچ‌سالاری!

...
در پی عقب نشینی نوین ایالات متحد، در نشست «آپک» در کشور پرو، گاوچران‌ها خود را ناچار می‌بینند که صفوف‌شان را فشرده‌تر کرده، گامی دیگر به خادمان وفادارشان در ایران نزدیک‌ شوند. به همین دلیل شیخ مهدوی کنی دوباره از سوراخ فراموشخانة کذا سر بیرون آورده، تا «خط امام» را برای هزارمین بار «ترسیم» ‌کند! اینبار خط امام آن نیست که طی سال‌ها از رسانه‌ها و از دهان شخص خمینی تبیین می‌شد! بله، تعجب نکنیم، خط آمریکا تغییر کرده در نتیجه «خط امام» هم به ‌ناچار مسیر نوینی خواهد داشت. چون خط امام در واقع سایة سیاست آمریکا در ایران است، همچنانکه حکومت اسلامی نیز سایة خدا و در واقع سایة حاکمیت غرب بر سر ما ایرانیان شده.

درمورد مسیر حرکت پروپاگاند غرب پیشتر توضیح دادیم و گفتیم که این پروپاگاند از غرب به زبان لایه‌های مختلف سیاسی در جمکران نفوذ می‌کند و هر گروه به فراخور حال خود از این موهبت الهی بهره می‌گیرد. جالب اینجاست که پروپاگاند کذا پس از اینکه توسط سازمان تبلیغات گورکن‌ها مورد استفاده قرار گرفت، پای به ادبیات مخالف‌نمایان ساکن بلاد غرب می‌گذارد، و به مقالات و بررسی‌های «فلسفی»، «ادبی»، «سیاسی» و از این قبیل تبدیل می‌شود! محور نوین این پروپاگاند، «احمق‌انگاری» و «لوده‌پنداری» مخاطب با توسل به «اندک‌ نمائی» است.

سایت کاریکاتوریست‌های «کاکس» نام احمدی نژاد را به اختصار «احمی» می‌نویسد. ما هم فکر می‌کنیم نه تنها نام پرزیدنت مهرورزی، که نام دیگر نخبگان این حکومت مستقل و مردمی را می‌باید به نوبة خود مختصر کنیم، چرا که اینان به همراه اوپوزیسیون‌ دست‌سازشان همگی می‌باید از علامت اختصاری «سداس»، «سگ دست‌آموز استعمار» برخوردار شوند. و از اینروست که همة امور کشور ایران را هم «مختصر» می‌بینند. چند روز پیش پرزیدنت «احمی» در زنجان فرمودند، برای دفاع از کشور از «چاقوی زنجان» استفاده خواهند فرمود. و اوپوزیسیون آخوندی مقیم سایت دین پرور زمانه، بلافاصله شعار «اتحاد چاقوکشان جهان» را سر دادند. به این می‌گویند «مبارزات کفتاری»!

به این ترتیب که چارچشمی مراقب‌اید و گوش می‌خوابانید تا شیر طمعه‌ای به چنگ آرد، وقتی از موفقیت آقاشیره اطمینان حاصل کردید، به شیوة کفتارها، یا بهتر بگوئیم به صورت یک گله کفتار به سوی لاشة شکار شده هجوم می‌آورید. از دو حال خارج نیست، یا شیر خود را از رویاروئی با گله ناتوان می‌بیند، و شکار خود را به شما واگذار می‌کند، یا اینکه موفق می‌شود گلة کفتار را تارومار کند. در هر حال یک اصل مسلم است، کفتارها هرگز به شکار نمی‌روند، همواره منتظر می‌شوند تا شیر و ببر و پلنگ شکار کنند و آن‌ها به لاشة بیجان شکار هجوم آورند.

«سیاست» داهیانة امام سیزدهم نیز دقیقاً از طبیعت کفتار اقتباس شده بود. به این ترتیب که در انتظار تعریف و تمجید و یا انتقاد رسانه‌های غرب می‌نشستند تا ببینند اشکال کارشان کجاست. به همین دلیل نخبگان جمکران، و در رأس آنان رهبران کبیر انقلاب شکوهمند ژنرال هویزر سی‌سال است که در واقع به ساز رسانه‌های غرب می‌رقصند. فارس نیوز، مورخ 23 نوامبر2008، با آخوند مهدوی کنی مصاحبه‌ای ترتیب داده که در آن مهدوی، «خط امام» را برای‌مان توضیح می‌دهد. خط زیگزاگ، گاه منحنی و گاه شکسته که مدعی حرکت در یک «مسیر موهوم» به نام اسلام است.

گویا خمینی به مهدوی کنی گفته بود، اگر آمریکا از شما تعریف کرد بدانید عیب و ایرادی در شما وجود دارد. بله، باید به مادر امام تبریک گفت ـ چون پدرشان ناشناس است ـ که فرزندی با این هوش و فراست و کیاست به جامعة بشری تقدیم کرده‌اند. چرا که بر اساس «نصایح» خردمندانة روح‌الله، هر وقت آمریکا از گورکن‌ها انتقاد می‌کرد به این معنا بود که کارشان هیچ نقصی ندارد، بلکه آمریکا از روی پلیدی قصد ایجاد شک و شبهه در ذهن «امت اسلام» را دارد:‌

«امام می‌فرمود اگر دیدید که آمریکا خیلی از شما تعریف کرد، بدانید، که عیبی در شما هست و مشکل دارید. اگر مشکل نداشتید، آمریکا از خط شما تمجید نمی‌کرد.»

به این می‌گویند یک رهبر واقعی در کشور ایران. رهبری که همه را به راه بلاهت خود هدایت می‌کند. آری! و بر پایة چنین استدلالی، در روزهای گذشته که آمریکا خفقان گرفته بود، مهدوی کنی و شرکاء در بلاتکلیفی به سر می‌بردند! تا اینکه امروز جرج بوش روی ماه دیمیتری مدودف را بوسیده گفت: «میک لاو، نات وار»! درست است که ما اختلافاتی داریم ولی ما دو ابر قدرت‌ایم که باید ارتباط خود را علیرغم اختلافات با یکدیگر حفظ کنیم. و دیمیتری مدودف فرمودند، «دا!» البته اگر ما هم از دو روز پیش دو فروند هواپیمای حامل موشک اتمی را بر فراز «آرکتیک» به پرواز در آورده بودیم، و تهدید استقرار موشک‌های «اسکندر مهیب» را هم با تمام قوا حفظ می‌کردیم، همچون دیمیتری مدودف، لبخند شیرین تحویل جرج بوش می‌دادیم و می‌گفتیم، «دا!» ولی ما هواپیمای مسافربری هم نداریم، چه رسد به هواپیمای حامل موشک بالیستیک! در نتیجه ما باید با چاقوی زنجان «دشمن» را تهدید کنیم! همان چاقوها با تیغة ریختگی که دیگر ساخته هم نمی‌شود! پس بازگردیم به خط امام، ویراست 23 نوامبر 2008 از زبان مهدوی کنی، استاد اعظم تاریکخانه‌ها و عکاس‌خانه‌ها!

مصاحبة مهدوی کنی بسیار مفصل و به همان اندازه احمقانه است. البته مهدوی کنی بی‌دلیل مصاحبه نکرده! ایشان کار و زندگی دارند، لژ دارند، باید به امور نوچه‌ها رسیدگی کنند و از همه مهم‌تر، ایشان می‌باید پنج نوبت در روز در برابر قادر متعال زانو به زمین بزنند، پیشانی بر خاک بمالند و اوراد بخوانند تا «بندگی»، «زبونی» و «حقارت» را در خود تقویت کرده، آنرا به «برادران» مؤمن و متعهد لژ منتقل کنند. بله دلیل اینکه مهدوی کنی سر از سوراخ فراموشخانه بیرون آورده این است که راه بر آشکار کردن رسمی روابط پنهان حکومت جمکران با آمریکا بگشاید، آنهم از زبان یک «امام‌دروغین» مرده!

به گفتة مهدوی کنی، خمینی هرگز مخالفتی با برقراری «ارتباط با آمریکا» نداشته! بلکه مخالفت ایشان با «سازش با آمریکا» بوده! این است «خط امام»! این خط همواره بنا بر مصالح آمریکا از نو ترسیم می‌شود، پس جای تعجب نیست که خط کج و معوج و منقطعی باشد که گاه به عقب باز می‌گردد، و در واقع خط سایة استعمار در ایران است: خط حاکمیت پوشالی، خط شیادی، خط حماقت و خط لودگی که ادعای استقلال هم دارد. ولی در واقع پیروان این خط، پس از دریافت فرامین واژگون استعمار، آن‌ها را واژگون کرده بر زبان می‌رانند. به این ترتیب اگر آمریکا قصد جنگ افروزی داشته باشد، خواهان صلح و آرامش می‌شود، سپس سازمان تبلیغات اسلامی برای خمینی یک سخنرانی ضدامپریالیست مرغوب تهیه و تدوین می‌کند، که در آن خمینی عربدة جنگ، و صدور انقلاب و نابودی اسرائیل سر می‌دهد!

اما این روزها از بوق‌های ایالات متحد در مورد ایران هیچ نمی‌شنویم. سکوت است و سکوت! و سکوت، همانطورکه می‌دانیم «علامت رضاست»! این «رضا» متکثر است، باید بگوئیم «رضاها». رضا می‌تواند «رضای حق» باشد، یا «رضا به داده» و یا «رضا پهلوی»! هر چه باشد «رضائی» است گسترده و فراگیر که از ابراز بندگی تلویزیونی سردار اکبر به رهبر فرزانه آغاز شد.

روز گذشته اکبر بهرمانی که از پیام دومینیک دوویلپن در دل خون می‌گریست، در جام کریه جمکران ظاهر شده به ابراز حقارت و بندگی و عبودیت به درگاه رهبری پرداخت! بله حتی دستگاه مافیا هم به این حکومت جمکران شرف دارد! هیچ مافیائی، برای ابراز وفاداری به یک مافیائی دیگر پیام تلویزیونی ارسال نمی‌کند! در جمکران همه باید ببینند که سردار اکبر قدر قدرت در انظار عموم نسبت به زیردست سابق خود ابراز ذلت می‌کند، چرا؟ چون حاکمیت آمریکا در یک چرخش اجباری از خامنه‌ای مفلوک حمایت کرده! در نتیجه، همین خامنه‌ای که سردار اکبر در اوج بحران هسته‌ای تلویحاً از برکناری‌اش سخن می‌گفت، و می‌خواست «شورای رهبری» را بجایش بنشاند؛ همین خامنه‌ای پلید، امروز از زبان حاج‌اکبر در جایگاه خداوند قرار می‌گیرد!

ارتقاء درجة رهبر فرازنه به «احمی» خودمان نیز اعتماد به نفس فراوان اعطا کرده! ایشان فرموده‌اند، کشور را با نفت بشکه‌ای پنج دلار هم اداره می‌کنیم. به راستی که هیچکس نمی‌توانست درک عمیق و وسیع پرزیدنت حکومت الهی جمکران را از امور سیاسی اینچنین استادانه در یک جملة کوتاه بازتاب دهد.

بله «احمی» حق دارد، کشور ایران را با نفت بشکه‌ای «هیچ» دلار هم می‌توان اداره کرد، اینهمه به شرط اینکه ملت ایران در خط همان امام دجال قرار گیرد، و مانند دولت اسلامی نیک بیاموزد که در برابر زور سر تعظیم فرود آورد. اما پرزیدنت مهرورزی فراموش نکند که این حکومت اسلامی است که سگ دست آموز گاوچران‌هاست، نه ملت ایران!


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...