یوسف و مایکل!
...
در روزهای اخیر چندین و چند «رخداد» خجسته و فرخنده در عرصة پدرسوختگی را شاهد بودیم، از آنجمله است ابراز علاقة حاکمیت انگلستان به حقوق بشر و دمکراسی در ایران، تبلیغات مریم ریدلی، کارمند «ام.آی.6» برای اسلام، و بالاخره گرویدن مایکل جکسون به دین مبین. اما پیش از ادامة مطلب، لازم است حضور فرهیختگان آدمخوار جمکران بگوئیم که «دون کیشوت» روایت نیست، حکایت نیست، قصه و داستان و حدیث هم نیست، «دون کیشوت» رمان است. نه به دلیل آنکه به قلم «سروانتس» نگاشته شده، بلکه فقط به این دلیل که در چارچوب «تعریف رمان» قرار میگیرد!
نخبگان جمکران همانطور که پیشتر هم گفتیم تلاش دارند تا با تحریف هر مفهوم و مقولة «انسان محور» آنرا تخریب کنند. «تاریخ»، «مارکسیسم»، «مدرنیته»، «رمان»، «رنسانس»، «دمکراسی» و به ویژه «فرضیة فروید» از آنجمله است. آخرین دستاورد «این گروه خشن» ایجاد ارتباط بین دین و فرضیة فروید است که با کد خبر: 8709 ـ 00348، در سرویس فرهنگ و ادب ایسنا، مورخ اول آذرماه سالجاری تحت عنوان «نشست ادبیات و روانپزشکی برپا شد»، انتشار یافته.
بله از قرار معلوم روز سیام آبانماه سال 1387، یک نشست بسیار علمی در تالار اجتماعات بیمارستان میلاد برگزار شده که در آن روانکاوی را به دین و ادبیات، و فروید را به فئودور داستایوسکی و کارل گوستاو یونگ «پیوند» زدهاند. استادان، احمد محیط، محمد صنعتی، احمد جلیلی، شمس لنگرودی، محمدعلیسپانلو و افشین یداللهی در این نشست شرکت داشتهاند. در نشست کذا، نخبگان تلاش کردهاند تا با حذف «علمیات» روانکاوی آنرا به شعر و شاعری و رماننویسی «تقلیل» رتبه دهند.
پیشتر گفتیم که ابزار روانکاوی، «گویش» یا سخنان فردی است. این سخنان تنها هنگامی میتواند زمینة روانکاوی قرار گیرد که «در حضور روانکاو» بر زبان رانده شود. خارج از این روند، روانکاوی امکانپذیر نیست. اگر به روانکاو مراجعه کنید، به شما نمیگوید هر هفته یک یا چند صفحه برایش مطلب بنویسید! آنچه اهمیت دارد سخنانی است که طی یک زمان مشخص در حضور روانکاو بر زبان میآورید. به این ترتیب روانکاو قادر به شناخت ساختار ضمیر ناخودآگاه یا بهتر بگوئیم درک «زبان ضمیر ناخودآگاه» شما خواهد شد. چرا که «زبان ضمیر ناخودآگاه» در هر فرد ساختار ویژة خود را دارد. ولی فردیات این زبان در «نشست علمی» کذا آشکارا نفی شده. حضرات جمع شده بودند تا به قول خودشان ارتباط بین «ادبیات و روانپزشکی» را برایمان «توضیح» دهند.
البته نیازی به برگزاری نشست کذا نبود! چرا که «زبان» در هر حال ابزار روانکاوی است، و ادبیات هم با «زبان» سروکار دارد. ولی اگر روانکاوی با زبان سروکار دارد و اگر فروید برای تبیین نظریة خود به اسطورههای یونان باستان متوسل شده، هیچ عقل سلیمی اسطورهپردازان یونان باستان را «روانکاو» نمیانگارد. به عبارت دیگر اگر فروید به ادبیات متوسل شد، ادیبان محترم نمیتوانند خود را به روانکاوی «پیوند» دهند. از این گذشته با مطالعة آثار یک نویسنده نمیتوان وی را روانکاوی کرد! به عنوان نمونه با مطالعة آثار هدایت یا اشعار سعدی نمیتوان به ساختار شخصیتی اینان پی برد، چرا؟ چون آنچه میتواند از سوی روانکاو مورد بررسی علمی قرار گیرد «سخن» فرد در «زمان حال» و در مکان مشخص: در حضور روانکاو و در ارتباط با مسائل مشخص است، نه نوشتههای او!
در نتیجه ادیبان و شاعران محترم نمیتوانند در جایگاه روانکاو قرار گیرند. اما در یک حکومت «توهم محور» که ابهام سراسر آنرا فراگرفته، مرز مفاهیم مخدوش میشود، و در چنین شرایطی است که «علمیات» و چارچوبهای علمی و فلسفی جایگاه خود را از دست داده، واژگونه میشوند. استاد محیط در این نشست استحماری فرمودهاند که داستایوسکی و فروید روانکاوی را پایهریزی کردهاند! این مهملات فقط به این دلیل عنوان میشود که تعهد داستایوسکی به کلیسا و ارزشهای مسیحیت، که در قالب «تخیلات ادبی» به شاهکار وی، «جنایت و مکافات» تبدیل شد، در ترادف با «علمیات» روانکاوی قرار گیرد.
به این ترتیب استاد محیط میتوانند همة نویسندگان متعهد و مکتبی جمکران را در ترادف با زیگموند فروید قرار داده، در گام بعدی در عرصة روانکاوی هم «انقلاب» بفرمایند! و مثلاً بجای اسطورة اودیپ یکی از بیبیگوزکهای ادیان ابراهیمی یا داستان رستم و سهراب را مبنای روانکاوی جدید و دینی خود کنند! چرا؟ چون در اسطورة ادیپ، زندگی بر مرگ، حال بر گذشته، یا بهتر بگوئیم پسر بر پدر غلبه میکند، ولی در قصههای قرآنی توحش خدواند ابراهیم، و تمایلات پدر، به عنوان نماد زمینی خداوند، فرزند را موظف به تکریم در برابر سلطة قدرت میکند. یا به طور مثال، در حماسة رستم و سهراب، «پدر» برای دفاع از میهن، ندانسته فرزند را نابود میکند. به عبارت دیگر، در ادیان ابراهیمی و در حماسه، اولویت با مرگ و ذلت و حقارت است. در روانکاوی فروید و در چارچوب اسطورة اودیپ چنین نیست. پسر بر پدر پیروز میشود و به فرمانروائی میرسد. اسطورة ادیپ هر چند مانند دیگر اسطورهها برخاسته از ناخودآگاه جمعی است، با مرگپرستی و بندگی بیگانه است و روی به زندگی دارد.
اشکال «استاد محیط» از همینجا سر چشمه میگیرد، چون ایشان بجای زندگی، مرگ را به ما توصیه میفرمایند و ما را به ایمان و اعتقادات «دینی» دعوت میکنند. بله، روانکاو در جمکران همه را دعوت میکند که به «معاد» اعتقاد داشته باشند، تا از «آرامش روانی» برخوردار شوند. حال آنکه هدف از روانکاوی دستیابی به تعادل روانی است نه آرامش گورستانی! این نوع آرامش نیازمند روانکاوی نیست، با مصرف مواد مخدر نیز به دست میآید. امتحان بفرمائید!
اگر هر بار دچار اضطراب میشوید به ورد خواندن و صلیب کشیدن و رکوع و سجود بپردازید، دقیقاً به همان مرحلهای میرسید که یک معتاد به مواد مخدر در آن سیر میکند. و با توسل به این شیوهها هرگز ریشههای واقعی اضطراب خود را نخواهید شناخت. هر چه اضطراب گسترش یابد شما بیشتر به سوی همان خدائی میروید و التماس و استغاثه میکنید، که نهایت امر خالق «اضطرابات» است! عملی بینتیجه، یا بهتر بگوئیم همچون اعتیاد، با نتیجهای مقطعی. بله، دینداری و آرامش دیندار درست همان آرامش یک معتاد است، آنزمان که مواد مخدر استفاده میکند. اما میزان مواد مخدر مورد استفادة یک معتاد به مرور زمان افزایش مییابد، چرا که ترس و اضطراب از روبرو شدن با واقعیتهای زندگی اگر درمان نشود، روز به روز گسترش خواهد یافت. چرا؟ چون زندگی کردن در جامعه به تعادل شخصیت نیاز دارد. نهایتاً کسی که بجای «تعادل» در پی «آرامش» میدود، هراس و دلهرهاش را از رویاروئی روزمره هر چه بیشتر افزایش میدهد، بنابراین یا در «توهم دین» غرق میشود یا در «توهم مخدر». پیشتر در این مورد توضیح مفصل دادهایم و تکرار مکررات نمیکنیم ولی تأکید داریم که پناه بردن به «توهم الهی» یا به «مواد مخدر» هر دو ناشی از ترس و به نوعی «فرار» از واقعیتهای زندگی است. با این وجود استاد محیط با ما موافق نیستند. و به همین دلیل است که ایشان داستایوسکی را در ترادف با فروید قرار داده، میفرمایند:
«چه کسی بهتر از فئودور داستایوسکی به لایههای تاریک ذهن فرو رفته است و ازآنسو، زیگموند فروید هم به اینکار مبادرت کرده است و اینها بانیان رشتة روانپزشکی هستند که یکی از راه ادبیات و دیگری از راه علم روانشناسی [روانپزشکی] به این مسئله میپردازد.»
بله چه کسی بهتر از استاد محیط به لایههای تاریک تبلیغات استحماری فرو رفته تا علم روانکاوی را در ترادف با تخیلات یک ادیب قرار دهد، آنهم نه هر تخیلاتی، تخیلات یک مسیحی متعهد و فناتیک را! متأسفانه برخلاف اظهارات آقای محیط، داستایوسکی را به هیچ عنوان نمیتوان بنیانگذار روانکاوی به شمار آورد! داستایوسکی یک نویسنده است که آثارش در غرب، به ابزار تبلیغات محافل افراطی برای تخریب اگزیستانسیالیسم، و در ایران نیز به ابزار تخریب شیوة روانکاوی فروید تبدیل شده است. البته جناب محیط در ادامة سخنان علمی خود به شیوة دستاربندان شیاد ما را به اعتقاد به جهان معنوی نیز فرا میخوانند و میگویند، ایمان بیاورید یا بنویسید:
«محیط، ایمان به زندگی پس از مرگ را یکی از راههای دستیابی به آرامش در مواجهه با مرگ عنوان کرد و امر نوشتن را به عنوان دیگر مسیر دستیابی به رهائی از مرگ دانست.»
همانطورکه گفتیم هدف از زندگی «آرامش» نیست، حفظ «تعادل» است، چون زندگی آرامش نمیشناسد، و هراس و دلهرة انسان نیز از مرگ کاملاً طبیعی است. ولی اگر این هراس زندگی روزمرة فرد را آشفته کند، روانکاوی میتواند راهی برای دستیابی به تعادل ارائه دهد. اصولاً هر عامل ناشناخته و موهومی که با ایجاد هراس نظم زندگی روزمره را مخدوش کند، میتواند از طریق روانکاوی تلطیف شود. «نوشتن» به هیچ عنوان چنین عملکردی ندارد! در ضمن همه نمیتوانند بنویسند، ولی تقریباً همة انسانها میتوانند حرف بزنند. پس بررسی سخنان علمی استاد محیط را در همینجا به پایان میبریم.
ولی در نشست کذا ادیبان فرهیخته هم سخنان شیوائی بر زبان راندهاند که بتوانند، رمان معاصر را به حماسه پیوند زده، بین فردوسی و گابریل گارسیامارکز نیز بیراهه ایجاد کنند و ادعا فرمایند، ساختار شخصیتی «قهرمانان» را ایندو بخوبی بیان کردهاند! و البته تحت لوای این «ترهات»، حضرات مایلاند «انسانمحوری» رمان را بخوبی کتمان کنند! هدف اصلی همین است.
یکی از نعلینها به نام شیخ حسین انصاریان، در سایت تابناک مورخ چهارم آذرماه سالجاری، ضمن انتقاد از سریال یوسف و زلیخا، ادعا کرده قصة یوسف و زلیخا را «خداوند» بیان کرده، یوسف «پیامبر» بوده و «معصوم» و از این دست مهملات. حجج اسلام همانطورکه گفتیم حوزة تخصصیشان به بخش شکم و زیرشکم محدود میشود، این یک جفت نعلین هم با تکیه بر بیبیگوزکهای قرآن به کارگردان فرمان داده، دیالوگها را مطابق با «نص صریح» روایات قرآن بسازد تا تقدس آن حضرت خدشهدار نشود!
باز هم خوب است به شکل و قیافة بازیگران ایراد نگرفته و از عدم تطابق چهرة بازیگر نقش زلیخا با «عکس زلیخا» در قرآن که خداوند شخصاً با دوربین «نیکون الهی» گرفتهاند اعتراض نفرموده! امیدواریم که فردا پاسداراکبر، سوگلی حرمسرای شیخ عباس میلانی، در سایت دین پرور زمانه «بحث علمی» پیرامون پیامبری و معصومیات یوسف را فراموش نکند! و توضیح بفرمایند که آیا یوسف پیامبر بوده یا خیر؟ آیا پیامبر معصوم است یا نه؟ بعد هم استدلال بفرمایند، از کجا معلوم که یوسف را خداوند فرستاده؟ و ... و از کجا معلوم که «مریم ریدلی» اصلاً مسلمان شده باشد؟ شاید خبرنگار «فارس نیوز» از مشاهدة این انگلیسی تپلمپل و خنده رو با آن روسری رنگ و وارنگ دیگ تخیلاتاش به جوش آمده! ولی اگر در اسلام «مریم ریدلی» تردید داریم، در مسلمانی مایکل جکسون جای شک و شبهه باقی نمیماند.
به گزارش یونایتدپرس، مورخ 21 نوامبر، این خوانندة مردمی در حضور کت ستیونس سابق شهادتین بر زبان راندند. به یاد داریم که مایکل جکسون پس از یکسال زندگی مشترک با ولیعهد بحرین از ایشان جدا شدند و شاهزادة بحرینی هم از وی به دادگاه انگلستان شکایت بردند و فرمودند، «مایکلجان هفت میلیون دلار به اینجانب بدهکار است!» البته مایکل جکسون تکذیب میکرد. ولی خلاصة مطلب گویا کت ستیونس سابق توانسته یک هواخواه مناسب برای مایکل بیابد که پرداخت دیون ایشان به ولیعهد بحرین را متعهد شود.
بله در دکان القاعده، خارج از جنایت، کارهای پر درآمد دیگری هم وجود دارد، از جمله تبلیغ برای دین مبین. و کت ستیونس سابق هم خرج و مخارجاش زیاد است! این خوانندة سابق، پیشتر در لندن نقش اللهکرم ایفا میکرد، و بر علیه «توهین به مقدسات» کتاب سوزان به راه میانداخت. امروز دکان لاتبازی خیابانی تعطیل شده، در نتیجه «یوسف اسلام» کار و کاسبی جدیدی یافته. ولی برخلاف یوسف روایات قرآنی که از چاه برآمد و به اوج ماه رسید، یوسف هزارة سوم از هنر و موسیقی به منجلاب خوشرقصی برای محافل اسلام پناه غرب سقوط کرد. به گزارش لوموند، مورخ 22 نوامبر 2008، مقامات سعودی پناهندگی ملاعمر به عربستان را هم تکذیب کردند، ولی اگر نظر ما را بخواهید یک روز پس از مسلمانی برادر مایکل، پادشاه عربستان که چند روز پیش قرار بود ملاعمر را در دامان پرمهر خود پناه دهد، به دلیل مخالفت بعضیها به مایکل جکسون رضایت داده. پورسانتاژ برادر کت ستیونس هم در ینگه دنیا «نقد» پرداخت شد که مالیات هم ندهند.
چه کسی بهتر از ملاعمر به لایههای تاریک توحش قدرتپرستی فرو رفته است و از آنسو، کت ستیونس هم به اینکار مبادرت کرده است و اینها بانیان خودفروشیاند که یکی از راه خودفروشی سیاسی و دیگری از راه دینفروشی به خود فروشان به این مسئله میپردازد.
نخبگان جمکران همانطور که پیشتر هم گفتیم تلاش دارند تا با تحریف هر مفهوم و مقولة «انسان محور» آنرا تخریب کنند. «تاریخ»، «مارکسیسم»، «مدرنیته»، «رمان»، «رنسانس»، «دمکراسی» و به ویژه «فرضیة فروید» از آنجمله است. آخرین دستاورد «این گروه خشن» ایجاد ارتباط بین دین و فرضیة فروید است که با کد خبر: 8709 ـ 00348، در سرویس فرهنگ و ادب ایسنا، مورخ اول آذرماه سالجاری تحت عنوان «نشست ادبیات و روانپزشکی برپا شد»، انتشار یافته.
بله از قرار معلوم روز سیام آبانماه سال 1387، یک نشست بسیار علمی در تالار اجتماعات بیمارستان میلاد برگزار شده که در آن روانکاوی را به دین و ادبیات، و فروید را به فئودور داستایوسکی و کارل گوستاو یونگ «پیوند» زدهاند. استادان، احمد محیط، محمد صنعتی، احمد جلیلی، شمس لنگرودی، محمدعلیسپانلو و افشین یداللهی در این نشست شرکت داشتهاند. در نشست کذا، نخبگان تلاش کردهاند تا با حذف «علمیات» روانکاوی آنرا به شعر و شاعری و رماننویسی «تقلیل» رتبه دهند.
پیشتر گفتیم که ابزار روانکاوی، «گویش» یا سخنان فردی است. این سخنان تنها هنگامی میتواند زمینة روانکاوی قرار گیرد که «در حضور روانکاو» بر زبان رانده شود. خارج از این روند، روانکاوی امکانپذیر نیست. اگر به روانکاو مراجعه کنید، به شما نمیگوید هر هفته یک یا چند صفحه برایش مطلب بنویسید! آنچه اهمیت دارد سخنانی است که طی یک زمان مشخص در حضور روانکاو بر زبان میآورید. به این ترتیب روانکاو قادر به شناخت ساختار ضمیر ناخودآگاه یا بهتر بگوئیم درک «زبان ضمیر ناخودآگاه» شما خواهد شد. چرا که «زبان ضمیر ناخودآگاه» در هر فرد ساختار ویژة خود را دارد. ولی فردیات این زبان در «نشست علمی» کذا آشکارا نفی شده. حضرات جمع شده بودند تا به قول خودشان ارتباط بین «ادبیات و روانپزشکی» را برایمان «توضیح» دهند.
البته نیازی به برگزاری نشست کذا نبود! چرا که «زبان» در هر حال ابزار روانکاوی است، و ادبیات هم با «زبان» سروکار دارد. ولی اگر روانکاوی با زبان سروکار دارد و اگر فروید برای تبیین نظریة خود به اسطورههای یونان باستان متوسل شده، هیچ عقل سلیمی اسطورهپردازان یونان باستان را «روانکاو» نمیانگارد. به عبارت دیگر اگر فروید به ادبیات متوسل شد، ادیبان محترم نمیتوانند خود را به روانکاوی «پیوند» دهند. از این گذشته با مطالعة آثار یک نویسنده نمیتوان وی را روانکاوی کرد! به عنوان نمونه با مطالعة آثار هدایت یا اشعار سعدی نمیتوان به ساختار شخصیتی اینان پی برد، چرا؟ چون آنچه میتواند از سوی روانکاو مورد بررسی علمی قرار گیرد «سخن» فرد در «زمان حال» و در مکان مشخص: در حضور روانکاو و در ارتباط با مسائل مشخص است، نه نوشتههای او!
در نتیجه ادیبان و شاعران محترم نمیتوانند در جایگاه روانکاو قرار گیرند. اما در یک حکومت «توهم محور» که ابهام سراسر آنرا فراگرفته، مرز مفاهیم مخدوش میشود، و در چنین شرایطی است که «علمیات» و چارچوبهای علمی و فلسفی جایگاه خود را از دست داده، واژگونه میشوند. استاد محیط در این نشست استحماری فرمودهاند که داستایوسکی و فروید روانکاوی را پایهریزی کردهاند! این مهملات فقط به این دلیل عنوان میشود که تعهد داستایوسکی به کلیسا و ارزشهای مسیحیت، که در قالب «تخیلات ادبی» به شاهکار وی، «جنایت و مکافات» تبدیل شد، در ترادف با «علمیات» روانکاوی قرار گیرد.
به این ترتیب استاد محیط میتوانند همة نویسندگان متعهد و مکتبی جمکران را در ترادف با زیگموند فروید قرار داده، در گام بعدی در عرصة روانکاوی هم «انقلاب» بفرمایند! و مثلاً بجای اسطورة اودیپ یکی از بیبیگوزکهای ادیان ابراهیمی یا داستان رستم و سهراب را مبنای روانکاوی جدید و دینی خود کنند! چرا؟ چون در اسطورة ادیپ، زندگی بر مرگ، حال بر گذشته، یا بهتر بگوئیم پسر بر پدر غلبه میکند، ولی در قصههای قرآنی توحش خدواند ابراهیم، و تمایلات پدر، به عنوان نماد زمینی خداوند، فرزند را موظف به تکریم در برابر سلطة قدرت میکند. یا به طور مثال، در حماسة رستم و سهراب، «پدر» برای دفاع از میهن، ندانسته فرزند را نابود میکند. به عبارت دیگر، در ادیان ابراهیمی و در حماسه، اولویت با مرگ و ذلت و حقارت است. در روانکاوی فروید و در چارچوب اسطورة اودیپ چنین نیست. پسر بر پدر پیروز میشود و به فرمانروائی میرسد. اسطورة ادیپ هر چند مانند دیگر اسطورهها برخاسته از ناخودآگاه جمعی است، با مرگپرستی و بندگی بیگانه است و روی به زندگی دارد.
اشکال «استاد محیط» از همینجا سر چشمه میگیرد، چون ایشان بجای زندگی، مرگ را به ما توصیه میفرمایند و ما را به ایمان و اعتقادات «دینی» دعوت میکنند. بله، روانکاو در جمکران همه را دعوت میکند که به «معاد» اعتقاد داشته باشند، تا از «آرامش روانی» برخوردار شوند. حال آنکه هدف از روانکاوی دستیابی به تعادل روانی است نه آرامش گورستانی! این نوع آرامش نیازمند روانکاوی نیست، با مصرف مواد مخدر نیز به دست میآید. امتحان بفرمائید!
اگر هر بار دچار اضطراب میشوید به ورد خواندن و صلیب کشیدن و رکوع و سجود بپردازید، دقیقاً به همان مرحلهای میرسید که یک معتاد به مواد مخدر در آن سیر میکند. و با توسل به این شیوهها هرگز ریشههای واقعی اضطراب خود را نخواهید شناخت. هر چه اضطراب گسترش یابد شما بیشتر به سوی همان خدائی میروید و التماس و استغاثه میکنید، که نهایت امر خالق «اضطرابات» است! عملی بینتیجه، یا بهتر بگوئیم همچون اعتیاد، با نتیجهای مقطعی. بله، دینداری و آرامش دیندار درست همان آرامش یک معتاد است، آنزمان که مواد مخدر استفاده میکند. اما میزان مواد مخدر مورد استفادة یک معتاد به مرور زمان افزایش مییابد، چرا که ترس و اضطراب از روبرو شدن با واقعیتهای زندگی اگر درمان نشود، روز به روز گسترش خواهد یافت. چرا؟ چون زندگی کردن در جامعه به تعادل شخصیت نیاز دارد. نهایتاً کسی که بجای «تعادل» در پی «آرامش» میدود، هراس و دلهرهاش را از رویاروئی روزمره هر چه بیشتر افزایش میدهد، بنابراین یا در «توهم دین» غرق میشود یا در «توهم مخدر». پیشتر در این مورد توضیح مفصل دادهایم و تکرار مکررات نمیکنیم ولی تأکید داریم که پناه بردن به «توهم الهی» یا به «مواد مخدر» هر دو ناشی از ترس و به نوعی «فرار» از واقعیتهای زندگی است. با این وجود استاد محیط با ما موافق نیستند. و به همین دلیل است که ایشان داستایوسکی را در ترادف با فروید قرار داده، میفرمایند:
«چه کسی بهتر از فئودور داستایوسکی به لایههای تاریک ذهن فرو رفته است و ازآنسو، زیگموند فروید هم به اینکار مبادرت کرده است و اینها بانیان رشتة روانپزشکی هستند که یکی از راه ادبیات و دیگری از راه علم روانشناسی [روانپزشکی] به این مسئله میپردازد.»
بله چه کسی بهتر از استاد محیط به لایههای تاریک تبلیغات استحماری فرو رفته تا علم روانکاوی را در ترادف با تخیلات یک ادیب قرار دهد، آنهم نه هر تخیلاتی، تخیلات یک مسیحی متعهد و فناتیک را! متأسفانه برخلاف اظهارات آقای محیط، داستایوسکی را به هیچ عنوان نمیتوان بنیانگذار روانکاوی به شمار آورد! داستایوسکی یک نویسنده است که آثارش در غرب، به ابزار تبلیغات محافل افراطی برای تخریب اگزیستانسیالیسم، و در ایران نیز به ابزار تخریب شیوة روانکاوی فروید تبدیل شده است. البته جناب محیط در ادامة سخنان علمی خود به شیوة دستاربندان شیاد ما را به اعتقاد به جهان معنوی نیز فرا میخوانند و میگویند، ایمان بیاورید یا بنویسید:
«محیط، ایمان به زندگی پس از مرگ را یکی از راههای دستیابی به آرامش در مواجهه با مرگ عنوان کرد و امر نوشتن را به عنوان دیگر مسیر دستیابی به رهائی از مرگ دانست.»
همانطورکه گفتیم هدف از زندگی «آرامش» نیست، حفظ «تعادل» است، چون زندگی آرامش نمیشناسد، و هراس و دلهرة انسان نیز از مرگ کاملاً طبیعی است. ولی اگر این هراس زندگی روزمرة فرد را آشفته کند، روانکاوی میتواند راهی برای دستیابی به تعادل ارائه دهد. اصولاً هر عامل ناشناخته و موهومی که با ایجاد هراس نظم زندگی روزمره را مخدوش کند، میتواند از طریق روانکاوی تلطیف شود. «نوشتن» به هیچ عنوان چنین عملکردی ندارد! در ضمن همه نمیتوانند بنویسند، ولی تقریباً همة انسانها میتوانند حرف بزنند. پس بررسی سخنان علمی استاد محیط را در همینجا به پایان میبریم.
ولی در نشست کذا ادیبان فرهیخته هم سخنان شیوائی بر زبان راندهاند که بتوانند، رمان معاصر را به حماسه پیوند زده، بین فردوسی و گابریل گارسیامارکز نیز بیراهه ایجاد کنند و ادعا فرمایند، ساختار شخصیتی «قهرمانان» را ایندو بخوبی بیان کردهاند! و البته تحت لوای این «ترهات»، حضرات مایلاند «انسانمحوری» رمان را بخوبی کتمان کنند! هدف اصلی همین است.
یکی از نعلینها به نام شیخ حسین انصاریان، در سایت تابناک مورخ چهارم آذرماه سالجاری، ضمن انتقاد از سریال یوسف و زلیخا، ادعا کرده قصة یوسف و زلیخا را «خداوند» بیان کرده، یوسف «پیامبر» بوده و «معصوم» و از این دست مهملات. حجج اسلام همانطورکه گفتیم حوزة تخصصیشان به بخش شکم و زیرشکم محدود میشود، این یک جفت نعلین هم با تکیه بر بیبیگوزکهای قرآن به کارگردان فرمان داده، دیالوگها را مطابق با «نص صریح» روایات قرآن بسازد تا تقدس آن حضرت خدشهدار نشود!
باز هم خوب است به شکل و قیافة بازیگران ایراد نگرفته و از عدم تطابق چهرة بازیگر نقش زلیخا با «عکس زلیخا» در قرآن که خداوند شخصاً با دوربین «نیکون الهی» گرفتهاند اعتراض نفرموده! امیدواریم که فردا پاسداراکبر، سوگلی حرمسرای شیخ عباس میلانی، در سایت دین پرور زمانه «بحث علمی» پیرامون پیامبری و معصومیات یوسف را فراموش نکند! و توضیح بفرمایند که آیا یوسف پیامبر بوده یا خیر؟ آیا پیامبر معصوم است یا نه؟ بعد هم استدلال بفرمایند، از کجا معلوم که یوسف را خداوند فرستاده؟ و ... و از کجا معلوم که «مریم ریدلی» اصلاً مسلمان شده باشد؟ شاید خبرنگار «فارس نیوز» از مشاهدة این انگلیسی تپلمپل و خنده رو با آن روسری رنگ و وارنگ دیگ تخیلاتاش به جوش آمده! ولی اگر در اسلام «مریم ریدلی» تردید داریم، در مسلمانی مایکل جکسون جای شک و شبهه باقی نمیماند.
به گزارش یونایتدپرس، مورخ 21 نوامبر، این خوانندة مردمی در حضور کت ستیونس سابق شهادتین بر زبان راندند. به یاد داریم که مایکل جکسون پس از یکسال زندگی مشترک با ولیعهد بحرین از ایشان جدا شدند و شاهزادة بحرینی هم از وی به دادگاه انگلستان شکایت بردند و فرمودند، «مایکلجان هفت میلیون دلار به اینجانب بدهکار است!» البته مایکل جکسون تکذیب میکرد. ولی خلاصة مطلب گویا کت ستیونس سابق توانسته یک هواخواه مناسب برای مایکل بیابد که پرداخت دیون ایشان به ولیعهد بحرین را متعهد شود.
بله در دکان القاعده، خارج از جنایت، کارهای پر درآمد دیگری هم وجود دارد، از جمله تبلیغ برای دین مبین. و کت ستیونس سابق هم خرج و مخارجاش زیاد است! این خوانندة سابق، پیشتر در لندن نقش اللهکرم ایفا میکرد، و بر علیه «توهین به مقدسات» کتاب سوزان به راه میانداخت. امروز دکان لاتبازی خیابانی تعطیل شده، در نتیجه «یوسف اسلام» کار و کاسبی جدیدی یافته. ولی برخلاف یوسف روایات قرآنی که از چاه برآمد و به اوج ماه رسید، یوسف هزارة سوم از هنر و موسیقی به منجلاب خوشرقصی برای محافل اسلام پناه غرب سقوط کرد. به گزارش لوموند، مورخ 22 نوامبر 2008، مقامات سعودی پناهندگی ملاعمر به عربستان را هم تکذیب کردند، ولی اگر نظر ما را بخواهید یک روز پس از مسلمانی برادر مایکل، پادشاه عربستان که چند روز پیش قرار بود ملاعمر را در دامان پرمهر خود پناه دهد، به دلیل مخالفت بعضیها به مایکل جکسون رضایت داده. پورسانتاژ برادر کت ستیونس هم در ینگه دنیا «نقد» پرداخت شد که مالیات هم ندهند.
چه کسی بهتر از ملاعمر به لایههای تاریک توحش قدرتپرستی فرو رفته است و از آنسو، کت ستیونس هم به اینکار مبادرت کرده است و اینها بانیان خودفروشیاند که یکی از راه خودفروشی سیاسی و دیگری از راه دینفروشی به خود فروشان به این مسئله میپردازد.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت