...
پیرامون «آرمانشهر» افلاطون که در وبلاگ دیروز به آن اشاره داشتیم، لازم است یادآور شویم که افلاطون از مخالفان «دمکراسی» بوده. البته دمکراسی آتنیها در دوران افلاطون، با دمکراسی، در مفهوم مدرن کلمه تفاوتهای اساسی دارد. به عنوان نمونه در دمکراسی یونان باستان، زنان و «خارجیها» همتراز بردگان به شمار رفته، از حق رأی برخوردار نبودند. باید در نظر داشت که در آرمانشهر افلاطون، حکومت از آن «نخبگان» بود. ولی یک نکتة مهم را نیز به یاد داشته باشیم که آنچه افلاطون میگوید، اگر چه از یک چارچوب «منطقی» برخوردار است، هنگامیکه فلسفة افلاطون به تعریف ویژة خود از «خدا» میپردازد، چارچوب «منطقی» فوق میشکند. چرا؟ چون معیار «منطق»، انسانی است. «منطق» را انسان تعریف میکند، نه خدا! و افلاطون برای توجیه فلسفة خود چارچوب منطق را رها کرده به اسطورة «عصرطلائی» متوسل میشود؛ به زمانیکه «کرونوس» برای حکمرانی بر آدمیان، به موجوداتی برتر از انسان متوسل شد؛ افلاطون آنان را «دمون» میخواند.
بنابراین فلسفة افلاطون زمانی که متافیزیک را وارد چارچوب منطقی خود میکند، در واقع تزلزل ساختار فلسفی را به همراه میآورد، چرا که «فیزیک» از شناخت «متافیزیک» عاجز است و آنچه انسان به عنوان یک موجود مادی در مورد متافیزیک به زبان میآورد، از حدس و گمان و توهم فراتر نخواهد رفت. حدس و گمان و توهم هم با «منطق» در تضاد قرار میگیرد، و به همچنین است در مورد تضاد مطالب این وبلاگ با توهمات سیاستپیشههای ایرانینما!
به خواهران و برادران یادآور شویم که مطالب این وبلاگ را نمیتوان به مطالبات «اوپوزیسیون» رسمی حکومت جمکران «وصله» کرد. دلیل هم اینکه، مطالب این وبلاگ هیچ ارتباطی با گرایشهای دینی و ایدئولوژیک ندارد. ما هیچ ارادتی به اسلام خمینی، اسلام بنیصدر، اسلام طالقانی، اسلام رجوی و به طورکلی به اسلام، مسیحیت، یهودیت و دیگر ادیان نداریم. و کسانیکه خود را مدافع اسلام یا دیکتاتوری کارگری میدانند و برای جایگزینی یک نوع اسلام با نوع دیگر آن، یا جایگزینی یک دیکتاتوری با دیکتاتوری دیگر «مبارزات» میفرمایند، لازم است چند نکتة پیش پا افتاده را بدانند. نخست اینکه «مخالفت با حکومت جمکران» به هیچ عنوان دلیل «آزادیخواهی» نیست! بله! متأسفانه این یک واقعیت است! ما در چارچوب یک نظام دمکراتیک خواهان آزادیهای اجتماعی هستیم، و خارج از یک دمکراسی گسترده و فراگیر تأمین این آزادیها را امکانپذیر نمیدانیم. از سوی دیگر، برای استقرار یک نظام دمکراتیک مردم را به مرگ و حبس و تحمل شکنجه فرا نمیخوانیم، چه این شیوهها لایق پیروان راه حماقت و شهادت است، و ما برخلاف فاشیستها مرگپرست نیستیم، چرا که هدف ما «زندگی» است، نه پس از آن!
دیگر اینکه ما با «براندازان» شریف و حرفهای و بسیار محترم مخالفایم، و طبیعی است که در این راستا هرگونه حرکت مسلحانه بر ضد حاکمیت را نیز محکوم خواهیم کرد. این مختصر را گفتیم تا به گروههای مختلف «اوپوزیسیون» که برای براندازی حاکمیت ایران به «اجماع درونی» رسیدهاند، و به همین دلیل کوچکترین انتقادی هم از مواضع یکدیگر به عمل نمیآورند، تفهیم کرده باشیم که نه تنها ما در خارج از مرزها از شعارهای مزورانه و نهایتاً ابلهانهشان حمایت نمیکنیم که در داخل مرزها نیز دستشان در برابر ملت ایران رو شده.
در پایان به هممیهنان گرامی و «آزادیخواه» که پس از جنجال پیرامون «مدرک تقلبی» اینک به هیاهو در مورد «ثروت افسانهای» جانشین پیشنهادی مشغول شدهاند یادآور شویم که وارد آوردن اتهام سوءاستفادة مالی بدون ارائة اسناد و شواهد جرم است. البته نه در نظام نعلین، چرا که این نظام از پایه و اساس بر چپاول ثروتهای ملی استقرار یافته. قلم به مزدهای درونمرزی و برونمرزی جمکران بهتر است بجای شایعه پراکنی و گمانهزنی در مورد سوءاستفادههای احتمالی امثال «محصولی»، نوک قلم تیزبینشان را به رشوه خواریهای مسلم و تأئید شدة فرزند شریف و برومند آخوندبهرمانی از شرکتهای «توتال» و «ستات اویل» اختصاص دهند، چرا که پرداخت رشوه به پسر اکبر بهرمانی در دادگاه ویژه به اثبات رسیده، و شرکتهای مذکور به همین دلیل به پرداخت چند میلیون دلار جریمه نیز محکوم شدهاند. ما هم پیشتر به نقل از روزنامة لوموند به محکومیت این شرکت ها اشاره کردهایم.
خلاصه بگوئیم برادران و خواهران بهتر است بجای برچسب زدن، به امور مسلم بپردازند. چرا که ما اصولاً برچسب زدن را ویژة آخوند جماعت میدانیم، جماعتی که بجز مهملگوئی و ادعای پوچ کار دیگری ندارد. نعلینها همیشه خود را در جایگاه قاضی قرار میدهند و به قضاوت ابلهانه در مورد دیگران مینشینند و صلاحیت اخلاقی دیگران را هم در «دادگاه بلاهت» خود به زیر سئوال میبرند. چرا؟ چون ناخداکلمب اینان را در جایگاه «قضاوت» نشانده، آنهم قضاوت در بارة اخلاقیات یک جامعه! به عنوان نمونه آخوند ملاحسنی، در وقوقیة دیروز خود محمد خاتمی را ضداسلام توصیف کرده. علامت تعجب هم نمیگذاریم. همانطورکه گفتیم فعلة فاشیسم تلاش میکند پادوهای وفادار غرب را «سکولار» و «مخالف نظام» معرفی کند، تا شاید شوتوپرتها را یکبار دیگر بفریبد. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به افلاطون و توسل به اسطوره برای توجیه فلسفه.
در کتاب چهارم «قوانین»، آمده است، همانطور که انسان برای شبانی یک گلة گاو، از گاو استفاده نمیکند، خداوند هم چون آدمیان را دوست داشت، «دمونها» را برای فرمانروائی بر آنان انتخاب کرد و به همین دلیل مردم در خوشبختی و صلح و صفا میزیستند:
«داستانی که سینه به سینه به ما رسیده، حاکی از این است که در آن زمان آدمیان در سعادت کامل به سر میبردهاند و همة مایحتاجشان به خودی خود فراهم میشده است. کرونوس میدانست که هیچ جاندار فانی آن مایه قدرت روحی ندارد که همة امور بشری را به یاری اراده و نیروی خود اداره کند، و با اینهمه گرفتار غرور نشود و لکة بیدادگری به دامنش ننشیند. بدین ملاحظه پادشاهان و فرمانروایان جامعة بشری را از میان آدمیان برنگزید، بلکه ذواتی آسمانی از نسل خدایان، یعنی دمونها را بدین منظور انتخاب کرد. ما هم امروز جز این نمیکنیم، یعنی هرگز گاوی را به شبانی گلة گاو، و بزی را به نگهبانی گلة بز نمیگماریم، بلکه خود ما که آفریدگانی برتر از چارپایان هستیم بر آنها فرمان میرانیم. خدا نیز چون آدمیان را دوست داشت، همین روش را پیش گرفت و موجوداتی برتر از ما، یعنی دمونها را، به نگهبانی آدمیان گماشت که به آسانی و بیآنکه رنجی تحمل کنند، همة امور آدمیان را سامان بخشیدند و آشتی و صفا و شرم و عدالت را در میان ما برقرار ساختند، و بدینسان آدمیان را از نزاع و نبرد و ناهماهنگی رهاندند و به هماهنگی و سعادت کامل رساندند. حقیقتی که در این داستان نهفته این است که اگر زمام حکومت در جامعه به دست خدائی نباشد، بلکه انسان فانی برآن فرمان براند، درد و رنج آن جامعه هرگز پایان نخواهد یافت. این داستان به ما یاد میدهد که باید زندگی دوران کرونوس را سرمشق خود سازیم و آن عنصر ابدی و خدائی را که در ما نهفته است رهبر خود قرار دهیم و ادارة امور خانه و جامعة خود را به دست آن بسپاریم و تنها فرمان خرد را در مقام قانون بنشانیم.»
افلاطون، «قوانین»، جلد چهارم، ص. 2145، انتشارات خوارزمی.
نیازی به تفسیر نیست. میبینیم که نظریة «خدا»، سعادت کامل، عدالت، و ... برخلاف آنچه عنوان میشود، نزد «بتپرستان» یونان باستان نیز به صراحت جاری بوده. با این وجود همانطور که پیشتر گفتیم در چارچوب نظریة فروید، دوران طفولیت و بیمسئولیتی همواره در ضمیر ناخودآگاه انسان نوعی «عصرطلائی» را تداعی میکند. عصری که «راهبری» زندگانی نه در چارچوب مسئولیت افراد که در راستای مسئولیتی «فراانسانی»، یا همان مسئولیت خداوندی قرار میگیرد. خداوندی که نویددهندة «هماهنگی»، آرامش و تداوم شادیهای دوران کودکی خواهد بود!
بنابراین فلسفة افلاطون زمانی که متافیزیک را وارد چارچوب منطقی خود میکند، در واقع تزلزل ساختار فلسفی را به همراه میآورد، چرا که «فیزیک» از شناخت «متافیزیک» عاجز است و آنچه انسان به عنوان یک موجود مادی در مورد متافیزیک به زبان میآورد، از حدس و گمان و توهم فراتر نخواهد رفت. حدس و گمان و توهم هم با «منطق» در تضاد قرار میگیرد، و به همچنین است در مورد تضاد مطالب این وبلاگ با توهمات سیاستپیشههای ایرانینما!
به خواهران و برادران یادآور شویم که مطالب این وبلاگ را نمیتوان به مطالبات «اوپوزیسیون» رسمی حکومت جمکران «وصله» کرد. دلیل هم اینکه، مطالب این وبلاگ هیچ ارتباطی با گرایشهای دینی و ایدئولوژیک ندارد. ما هیچ ارادتی به اسلام خمینی، اسلام بنیصدر، اسلام طالقانی، اسلام رجوی و به طورکلی به اسلام، مسیحیت، یهودیت و دیگر ادیان نداریم. و کسانیکه خود را مدافع اسلام یا دیکتاتوری کارگری میدانند و برای جایگزینی یک نوع اسلام با نوع دیگر آن، یا جایگزینی یک دیکتاتوری با دیکتاتوری دیگر «مبارزات» میفرمایند، لازم است چند نکتة پیش پا افتاده را بدانند. نخست اینکه «مخالفت با حکومت جمکران» به هیچ عنوان دلیل «آزادیخواهی» نیست! بله! متأسفانه این یک واقعیت است! ما در چارچوب یک نظام دمکراتیک خواهان آزادیهای اجتماعی هستیم، و خارج از یک دمکراسی گسترده و فراگیر تأمین این آزادیها را امکانپذیر نمیدانیم. از سوی دیگر، برای استقرار یک نظام دمکراتیک مردم را به مرگ و حبس و تحمل شکنجه فرا نمیخوانیم، چه این شیوهها لایق پیروان راه حماقت و شهادت است، و ما برخلاف فاشیستها مرگپرست نیستیم، چرا که هدف ما «زندگی» است، نه پس از آن!
دیگر اینکه ما با «براندازان» شریف و حرفهای و بسیار محترم مخالفایم، و طبیعی است که در این راستا هرگونه حرکت مسلحانه بر ضد حاکمیت را نیز محکوم خواهیم کرد. این مختصر را گفتیم تا به گروههای مختلف «اوپوزیسیون» که برای براندازی حاکمیت ایران به «اجماع درونی» رسیدهاند، و به همین دلیل کوچکترین انتقادی هم از مواضع یکدیگر به عمل نمیآورند، تفهیم کرده باشیم که نه تنها ما در خارج از مرزها از شعارهای مزورانه و نهایتاً ابلهانهشان حمایت نمیکنیم که در داخل مرزها نیز دستشان در برابر ملت ایران رو شده.
در پایان به هممیهنان گرامی و «آزادیخواه» که پس از جنجال پیرامون «مدرک تقلبی» اینک به هیاهو در مورد «ثروت افسانهای» جانشین پیشنهادی مشغول شدهاند یادآور شویم که وارد آوردن اتهام سوءاستفادة مالی بدون ارائة اسناد و شواهد جرم است. البته نه در نظام نعلین، چرا که این نظام از پایه و اساس بر چپاول ثروتهای ملی استقرار یافته. قلم به مزدهای درونمرزی و برونمرزی جمکران بهتر است بجای شایعه پراکنی و گمانهزنی در مورد سوءاستفادههای احتمالی امثال «محصولی»، نوک قلم تیزبینشان را به رشوه خواریهای مسلم و تأئید شدة فرزند شریف و برومند آخوندبهرمانی از شرکتهای «توتال» و «ستات اویل» اختصاص دهند، چرا که پرداخت رشوه به پسر اکبر بهرمانی در دادگاه ویژه به اثبات رسیده، و شرکتهای مذکور به همین دلیل به پرداخت چند میلیون دلار جریمه نیز محکوم شدهاند. ما هم پیشتر به نقل از روزنامة لوموند به محکومیت این شرکت ها اشاره کردهایم.
خلاصه بگوئیم برادران و خواهران بهتر است بجای برچسب زدن، به امور مسلم بپردازند. چرا که ما اصولاً برچسب زدن را ویژة آخوند جماعت میدانیم، جماعتی که بجز مهملگوئی و ادعای پوچ کار دیگری ندارد. نعلینها همیشه خود را در جایگاه قاضی قرار میدهند و به قضاوت ابلهانه در مورد دیگران مینشینند و صلاحیت اخلاقی دیگران را هم در «دادگاه بلاهت» خود به زیر سئوال میبرند. چرا؟ چون ناخداکلمب اینان را در جایگاه «قضاوت» نشانده، آنهم قضاوت در بارة اخلاقیات یک جامعه! به عنوان نمونه آخوند ملاحسنی، در وقوقیة دیروز خود محمد خاتمی را ضداسلام توصیف کرده. علامت تعجب هم نمیگذاریم. همانطورکه گفتیم فعلة فاشیسم تلاش میکند پادوهای وفادار غرب را «سکولار» و «مخالف نظام» معرفی کند، تا شاید شوتوپرتها را یکبار دیگر بفریبد. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به افلاطون و توسل به اسطوره برای توجیه فلسفه.
در کتاب چهارم «قوانین»، آمده است، همانطور که انسان برای شبانی یک گلة گاو، از گاو استفاده نمیکند، خداوند هم چون آدمیان را دوست داشت، «دمونها» را برای فرمانروائی بر آنان انتخاب کرد و به همین دلیل مردم در خوشبختی و صلح و صفا میزیستند:
«داستانی که سینه به سینه به ما رسیده، حاکی از این است که در آن زمان آدمیان در سعادت کامل به سر میبردهاند و همة مایحتاجشان به خودی خود فراهم میشده است. کرونوس میدانست که هیچ جاندار فانی آن مایه قدرت روحی ندارد که همة امور بشری را به یاری اراده و نیروی خود اداره کند، و با اینهمه گرفتار غرور نشود و لکة بیدادگری به دامنش ننشیند. بدین ملاحظه پادشاهان و فرمانروایان جامعة بشری را از میان آدمیان برنگزید، بلکه ذواتی آسمانی از نسل خدایان، یعنی دمونها را بدین منظور انتخاب کرد. ما هم امروز جز این نمیکنیم، یعنی هرگز گاوی را به شبانی گلة گاو، و بزی را به نگهبانی گلة بز نمیگماریم، بلکه خود ما که آفریدگانی برتر از چارپایان هستیم بر آنها فرمان میرانیم. خدا نیز چون آدمیان را دوست داشت، همین روش را پیش گرفت و موجوداتی برتر از ما، یعنی دمونها را، به نگهبانی آدمیان گماشت که به آسانی و بیآنکه رنجی تحمل کنند، همة امور آدمیان را سامان بخشیدند و آشتی و صفا و شرم و عدالت را در میان ما برقرار ساختند، و بدینسان آدمیان را از نزاع و نبرد و ناهماهنگی رهاندند و به هماهنگی و سعادت کامل رساندند. حقیقتی که در این داستان نهفته این است که اگر زمام حکومت در جامعه به دست خدائی نباشد، بلکه انسان فانی برآن فرمان براند، درد و رنج آن جامعه هرگز پایان نخواهد یافت. این داستان به ما یاد میدهد که باید زندگی دوران کرونوس را سرمشق خود سازیم و آن عنصر ابدی و خدائی را که در ما نهفته است رهبر خود قرار دهیم و ادارة امور خانه و جامعة خود را به دست آن بسپاریم و تنها فرمان خرد را در مقام قانون بنشانیم.»
افلاطون، «قوانین»، جلد چهارم، ص. 2145، انتشارات خوارزمی.
نیازی به تفسیر نیست. میبینیم که نظریة «خدا»، سعادت کامل، عدالت، و ... برخلاف آنچه عنوان میشود، نزد «بتپرستان» یونان باستان نیز به صراحت جاری بوده. با این وجود همانطور که پیشتر گفتیم در چارچوب نظریة فروید، دوران طفولیت و بیمسئولیتی همواره در ضمیر ناخودآگاه انسان نوعی «عصرطلائی» را تداعی میکند. عصری که «راهبری» زندگانی نه در چارچوب مسئولیت افراد که در راستای مسئولیتی «فراانسانی»، یا همان مسئولیت خداوندی قرار میگیرد. خداوندی که نویددهندة «هماهنگی»، آرامش و تداوم شادیهای دوران کودکی خواهد بود!
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت