جمعه، آبان ۱۷، ۱۳۸۷



خندة زندگی!

...
همانطورکه در وبلاگ دیروز گفتیم فعلة فاشیسم می‌کوشند «طنز» را که یک شیوة بیان هنری است در ترادف با «توهین» قرار داده، از این مسیر دامنة «تقدس» را گسترش دهند. روند «تأمین تقدس» همه جانبه است، چه برای افراد، و چه برای گروه‌ها و یا اعتقادات و باورها. روند «تأمین تقدس» هیچ فرد و گروهی را کنار نمی‌گذارد. خلاصه بگوئیم فاشیسم تلاش دارد پرده‌ای از «معنویتی» ساختگی بر پدیده‌های مادی بیفکند، تا از این طریق «آزادی بیان» و به ویژه «طنز» محدود گردد. می‌دانیم که «فردپرستی»، «ذوب شدن در رهبری»، «گزافه‌گوئی‌های محترمانه»، «دست‌بوسی» و مهملاتی از این قبیل همگی ریشه در معنویت و تقدس بخشیدن به افراد دارد. البته همانطور که گفتیم این روند «مهوع» می‌تواند به صوری متفاوت گروه‌ها، ادیان، حتی حیوانات و اماکن را نیز در بر گیرد! و در هر حال گسترش «تقدس» راه را بر خنده و شادی می‌بندد، و همین امر برای تحمیل یک نظام فاشیست اساسی است.

همانطور که پیشتر هم به نقل از میکائیل باکتین گفتیم، زبان حاکمیت مقدس، زبان تهدید و ارعاب است، و بازتاب چنین زبانی در جامعه، گسترش زبان ترس و اطاعت و ستایش خواهد بود. بدیهی است که در چنین شرایطی زبان طنز امکان ابراز وجود نخواهد یافت. به طور مثال، در پس «تبلیغات» فریبکارانة محافل «احترام به ادیان»، می‌توان گسترش زبان تهدید را به صراحت باز یافت، زبانی که «تقدس» را به عرصة روابط اجتماعی وارد می‌کند. به این ترتیب است که می‌توان آزادی بیان را تحت عنوان جلوگیری از «توهین به مقدسات» سرکوب کرد. و همچنانکه در سال 1313 شاهد بودیم، وزیر «فرهنگ» یک حاکمیت مدافع آلمان نازی، با تکیه بر همین «ترهات» صادق هدایت را ممنوع‌القلم اعلام می‌کند.

ولی ممنوع‌القلم شدن هدایت به دلیل سخرة تازیان نبوده! چرا که منطقاً اگر حکومت کلنل میرپنج آنچنان که ادعا می‌کرد شیفتة آلمان نازی و ادعاهای برتری نژاد آریائی ‌بود، و اگر آنطور که گورکن‌ها در کمال حماقت ادعا دارند، سلطنت پهلوی با دین مخالفت می‌کرد، وزیر معارف‌اش، جناب حکمت، نمی‌بایست از به سخره گرفتن تازیان و مسلمانان خشمگین می‌شدند! ولی می‌بینیم که واکنش وزیر فرهنگ این حکومت که به طرفداری از هیتلر افتخار می‌کرد، در برابر استهزاء اعراب در تضاد با خط سیاسی همین حکومت قرار می‌گیرد؛ البته این تضاد به هیچ عنوان تعجب‌آور نیست.

چرا؟ چون وزارت فرهنگ کذا با «طنز» مخالف است نه با اسلام و اعراب! چون همین «طنز» می‌توانست تقدس حکومت کلنل میرپنج را نیز متزلزل ‌کند! اگر صادق هدایت و علی مقدم بجای طنز و کاریکاتور چند جلد کتاب سرشار از ناسزا و هتاکی به نمایندة عراق، اعراب و دین اسلام منتشر می‌کردند، جناب وزیر فرهنگ مسلماً تا این حد خشمگین نمی‌شدند! و پس از گذشت هفتاد و پنجسال از این «خشم مقدس» ما هم شاهد مداحی انور سولتانی‌ها از «شهروند» عرب و کرد و مسلمان با آن زبان مبتذل و بازاری نبودیم. خلاصه می‌گوئیم، عملة فاشیسم هیچ مشکلی با «توهین» ندارد، چرا که موجودیت‌ اینان خود توهینی است به انسان و انسانی‌ات. قلم به مزدهای استعمار و عمال حکومت‌های دست‌نشانده با «آزادی بیان» مخالف‌اند، به ویژه زمانیکه این آزادی در قالب طنز ارائه شود، چرا که طنز «تقدس شکن» نیز خواهد بود.

مطلبی که به قلم «انور سولتانی» در سایت اخبار روز انتشار یافته بود، همزمان دو مسیر «تقدیس» و «توهین» را دنبال می‌کرد، تقدیس اقوام و اسلام از یک‌سو، و تخریب صادق هدایت به عنوان انسان، نویسنده، کاریکاتوریست و طنز نویس از سوی دیگر. پیشتر گفتیم که ایرانی‌نمایان جیره‌خوار استعمار با فروغ فرخزاد و صادق هدایت مشکلات فراوان دارند، چرا که برچسب هیچ گروهی به این دو نمی‌چسبد. نه گلة مسلمین می‌توانند در پناه اینان سنگر بگیرند و نماز و روزه‌اشان را به اسم اینان برگزار کنند، و نه گلة چپ‌ و توده‌ای‌ها می‌توانند این دو را به «چپ‌نمائی‌های»‌ خود بچسبانند. به همین دلیل است که تخریب صادق هدایت و فروغ فرخزاد در رأس برنامه‌های «فرهنگی» اربابان داش‌صفار قرار گرفته. و از حق نگذریم در کنار پارسی‌پورها و دیگر نان‌خورهای شناخته شدة سفارت چاه جمکران، «پروفسورها» و «دکترهای» ساکن فرنگ نیز در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنند.

همانطور که در وبلاگ «حکمت مزدوری» گفتیم طنز در سال 1313 در ایران به رسمیت شناخته نمی‌شد، پس جای تعجب نیست که امروز نیز پادوهای استعمار تلاش خود را بر ممنوعیت همین «طنز» متمرکز کرده باشند، چرا که «طنز»، بنا بر تعریف میکائیل باکتین، دیواره‌های ترس و وحشت را فرو می‌ریزد و «فاصله‌ها» را از میان بر می‌دارد. اما کسی که در یک نظام «تقدس گستر» و استعماری، از قماش حکومت جمکران زندگی می‌کند، می‌باید پیوسته در هراس باشد. پس به هر ترتیب می‌باید با طنز مبارزه کرد؛ «خنده» را واپس زد چرا که دیوارهای هراس را متزلزل می‌کند. به این دلیل است که نهضت منفور آزادی هر از گاه با صدور «بیانیه» خواهان آزادی برپائی مراسم زوزه و ضجه و مرده‌شوئی و رفتن به گورستان می‌شود، چون هیچیک از این مراسم با خنده و شادی ارتباطی ندارد. و البته به یاد داشته باشیم که «کانون نویسندگان» نیز برای ورد خواندن بر سر مزار شاملو بیانیه صادر می‌کند. اتفاقاً برای صدور همین قماش بیانیه‌هاست که عملة ساواک از اجرای مراسم گورکنی و زوزه و روضة اینان ممانعت به عمل می‌آورند! تشکل‌های «سیاسی» و کانون به اصطلاح لائیک نویسندگان چاه جمکران، با صدور بیانیه‌های کذا تلویحاً به ما می‌گویند که «آزادی» را در ارتباط با مرگ و برپائی مراسم پس از مرگ شخصیت‌ها بجوئیم، نه در ارتباط با «زندگی» و «انسان»‌.

چرا؟ چون مرگ و سوگواری و مرده پرستی و شیون و زاری فواید بسیار دارد. مرگ هرگز کسی را به «خنده» نمی‌اندازد. مرگ ناشناخته‌ای است که هیچکس را از آن گریزی نیست، در نتیجه کاملاً منطقی است که «تمرکز بر مرگ» هراس و نگرانی بیافریند، و اندک شمردن دقایق و اهداف زندگانی را در افراد تقویت کند. کسی که به گورستان می‌رود در هر سنگ مزار آیندة مسلم خود و دیگران را خواهد دید! و چه بهتر که ما ایرانیان آیندة خود را در مرگ ببینیم! چرا که هیچ اهمیتی برای زندگی و تداوم زندگی قائل نخواهیم شد! این همان هدفی است که سیاست استعمار در ایران دنبال می‌کند. تبلیغات شهادت طلبی و گریز ‌از دنیا و پرداختن به معنویت و سینه‌زنی و گریه و زاری و زوزه و ضجه که سه دهه ‌است از زبان مشتی چپاولگر جنایتکار هر روز به خورد ما ملت داده ‌شده، فقط برای تأمین منافع استعمار است. و این منافع به دلیل پیوند مستقیم با مقدسات و روضه‌خوانان، با طنز و شوخی و خنده در تضاد کامل قرار می‌گیرد.

اگر در حالت عادی برای مرگ کسی شادی نمی‌کنند، زندگی انسان، یا آنچه زندگی انسانی می‌نامیم، با خنده و شادی ارتباطی غیرقابل انکار دارد، و تلاش استعمار ایجاد گسست در همین ارتباط است، تا از این طریق مرگ را در رأس اهداف اجتماعی مردم ایران قرار دهد.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت