...
در پی سخنان متفکران و فلاسفة حکومت روضهخوانها، به ویژه پس از سخنرانی سرشار از بلاهت مقام رهبری که در آن شکست مارکسیسم و پایان لیبرال دمکراسی ـ مسلماً به دلیل رویت این فروپاشیها در «ماه» ـ مطرح شده بود سایت فارسی ناخداکلمب هم روز 26 اکتبر 2008، در تأئید ضمنی مهملات رهبر فرزانة جمکران یک مطلب «علمی» تحت عنوان «کارل مارکس و بحران سرمایهداری» منتشر کرد! بله، وقتی ترهاتبافی «مد» میشود همین اشکالات هم بروز میکند. هممیهنان گرامی به پیروی از مد شهرة عالماند، و همین مدپرستی باعث میشد که هر وقت ما از بلاد فرنگ به مرز پر گهر باز میگشتیم، ضمن تحویل گرفتن نگاههای متحیر آزاد زنان فامیل با آخرین مد پاریس و لندن در شهر تهران آشنا میشدیم، و در مییافتیم که وقتمان در فرنگ واقعاً به بطالت گذشته، چرا که از قافلة مد عقب افتاده بودیم!
اصولاً عقب ماندن از «قافله» باعث میشود که شما هرگز به «خیمه» نرسید و میدانیم که قافله، خیمه، شتر و بیابان در ضمائر ما ایرانیان تمامیت «اسلام» را تداعی میکند. اسلام چیست؟ اسلام همان است که از اواسط قرن هفتم میلادی توسط تازیان و در قرن بیستم توسط «نازیان» بر ما تحمیل شد، تا همچنان با روضه و زوزه و حدیث و روایت و فرمایش معصوم و ... و گورکن و پاسدار و بسیج دمخور باشیم و از «قافلة توحش» نیز عقب نمانیم! تا بتوانیم خود را به «خیمة تحجر» رسانده، نظام «قافلهسالاری» را برقرار کنیم.
نظام قافله سالاری یک نظام جهانی است که رأس آن در ایالات متحد قرار دارد، و از طریق شاخکهای برون مرزیاش تغذیه میکند. برای فراهم آوردن امکانات چنین تغذیهای لازم است برای دیگران نیز خوراک تبلیغاتی فراهم آید. و این خوراک تبلیغاتی همان است که در رسانههای غرب و به ویژه در سایت «بیبیسی» ساخته و پرداخته میشود. و از آنجا که غذاهای انگلیسی اصولاً قابل خوردن نیست، سایت «بیبیسی» تلاش میکند پروپاگاند خود را به ذائقة مردم نزدیک کند. به عنوان نمونه پروپاگاند ناخداکلمب برای ما ایرانیان شباهت فراوانی به سفرة نذری پیدا کرده، که در آن همه نوع خوراکی، به ویژه آش شلهقلمکار میتوان یافت. و مقالة وزین «کارل مارکس و بحران سرمایهداری» از آن جمله است.
در این مقاله تلاش فراوان به خرج داده شده تا با تشبیه «کارل مارکس» به «پیشوا»، «مارکسیسم» نیز در ترادف با «فاشیسم» قرار گیرد. در واقع مقالة کذا تکرار ناشیانة مهملات چهل سال پیش هانتینگتون است که در کمال حماقت مارکس را «سیاستمدار مبتدی» خوانده بود. در وبلاگ «ایسم و اگر» به این مطلب اشاره داشتیم. همانطور که بارها در این وبلاگ تکرار کردهایم، کارل مارکس فیلسوفی است که «انسان» را محور «تاریخ» قرارداده و «مارکسیسم» به هیچ عنوان «آموزش» شیوههای دستیابی به قدرت نیست. ولی گردانندگان سایت ناخداکلمب که از انقلاب اکتبر و کودتای بلشویکها خاطرة خوشی دارند، و به ویژه خدمات رفیق استالین و آدولف هیتلر را هرگز فراموش نخواهند کرد، ترجیح میدهند کارل مارکس را «پیشوای کمونیسم» بخوانند، همانطورکه هیتلر هم برای فاشیستها «پیشوا» بود.
در نتیجه برادر علی امینینجفی در «بیبیسی» ابتدا با یک نقل قول از «گاردین»، ادعا میکند مارکس اگر زنده بود از «آشوب نظام سرمایهداری» خیلی ذوق میکرد، چرا که به زعم ایشان برخی از نظریات خود را محقق میدید. نویسنده در ادامه از کارل مارکس تصویری نزدیک به خمینی تحویلمان میدهند. مارکس هم مغضوب شده بود و هیچ کشوری به او اجازة اقامت نمیداد تا اینکه به لندن آمد و در کتابخانة «بریتیش میوزیوم» به مطالعه مشغول شد. جناب نجفی سپس ادعا میکنند که مارکس قصد داشته نظام موجود را براندازد و نظم نوین را مستقر کند! به همین دلیل، البته به ادعای آقای نجفی، کارل مارکس تصمیم میگیرد «نظریات سیاسی» خود را با دادههای اقتصادی «مستدل» کند و از اینرو هر روز به کتابخانة «بریتیش میوزیوم» رفته، علم اقتصاد را «مطالعه» میکرد و یادداشت برمیداشت! به عبارت دیگر، آثار مارکس در کتابخانة بریتیش میوزیوم به صورت پراکنده وجود داشته و کارل مارکس فقط آنها را گردآوری کرده:
«مارکس که در آرزوی برانداختن نظام موجود و برپا کردن نظمی تازه بود[...] در انگلستان [...] به مطالعة دقیق علم اقتصاد [پرداخت] او هر روز به کتابخانة بریتیش میوزیوم میرفت و[...] یادداشت بر میداشت.»
اتفاقا خمینی را هم تبعید کردند. و پس از چند سال حزب دمکرات آمریکا به قصد جهاد با کمونیستها قیام کرد و امام سیزدهم پس از پانزده سال ولگردی در نجف، قرعة دولت به نامشان درآمد و ناگهان راهی پاریس شدند تا نظم موجود را براندازند! البته ایشان برخلاف کارل مارکس نیازی به «مستدل کردن» نظریات سیاسی خود نداشتند، در نتیجه محتاج «مطالعة» علم اقتصاد نبودند. نظریات سیاسی امام سیزدهم در یک کلمه خلاصه میشد: اسلام! و این کلمه همة علوم گذشته، حال و آینده را در خود داشت! از امام میپرسیدند برنامة شما برای حکومت چیست؟ پاسخ میداد: اسلام! میگفتند آزادی زنان در حکومت شما چه حد و حدودی دارد؟ میگفت در اسلام زنان آزاداند. به او میگفتند برنامة اقتصادی شما چیست؟ نوچهاش بنیصدر پاسخ میداد: اقتصاد اسلامی! و این چنین است که امروز احزاب و گروههای سیاسی در حکومت اسلامی به دو دسته تقسیم شدهاند: «اصولگرا» و «اصلاحطلب»! و برنامة هر دو مانند برنامة رهبرکبیر «انقلابشان» فقط همان اسلام است!
تفاوت اسلام اصولگرایان با اسلام اصلاحطلبان در این است که اسلام اصولگرایان با اسلام اصلاحطلبان «تفاوت» دارد! از سوی دیگر، برنامة اقتصادی اصولگرایان و اصلاحطلبان را هم بانکهای غرب تنظیم میکنند، چرا که امامشان یک روز که از دست بنیصدر عصبانی بودند، فرمودند: «اقتصاد مال خر است!» البته مقصودشان این بود که بنیصدر خر است، ولی از آنزمان دیگر اصولگرایان و اصلاحطلبان با اقتصاد کاری ندارند؛ چون اینان که خر نیستند، نوکراند.
به این دلیل، کارل مارکس در مطلب «بیبیسی»، رفته، رفته، به نوکران آنگلوساکسونها در جهان سوم شباهت پیدا میکند، نوکری که خواهان براندازی سرمایهداری هم بوده! و دیدیم که خمینی هم مانند دیگر مزدوران استعمار فقط خواهان براندازی بود. امام سیزدهم به برکت بوقهای استعمار ناگهان از عمق چاه سر بر آوردند، به اوج ماه رسیدند، و طوطیوار مطالبات براندازانة ارباب را بازگو فرمودند:
«شاه باید برود، جنگ نعمت الهی است، اگر این جنگ بیست سال هم ادامه داشته باشد ما ایستادهایم، و...»
ولی همانطور که دیدیم برخلاف کارل مارکس، خمینی هیچ نیازی به مستدل کردن نظریات سیاسیاش نداشت، چون این نظریات در غرب تولید و تکثیر میشد و یک نسخه از آن را هم به دست امام میدادند که روخوانی کند. بله! گویا در «نجف» چنین شایع شده که مارکس هم مانند روحالله خواهان رفتن شاه بوده!
البته باید حضور برادر «نجفی» بگوئیم نظریات مارکس «فلسفه» بود و آنچه شما «آشوب» در سرمایهداری مینامید، بازتاب واقعیت نظام سرمایه سالاری جهانی و «توحش» نهفته در بطن آن است که مارکس به آن اشاره کرده. ولی کارل مارکس برای «نظریات» خود جامعة صنعتی انگلستان در قرن نوزدهم را مد نظر داشته نه کل جهان را! به عبارت دیگر مارکس به هیچ عنوان مدعی «جهانشمول» بودن نظریات خود نیست. مارکس در ماه نوامبر 1877 در نامهای به «میکائیلوفسکی» تأکید میکند که نظریة «تاریخی ـ فلسفی» وی نمیتواند به یک نظریة جبری برای همة جوامع تبدیل شود.
منبع: «اقتصاد»، جلد دوم، انتشارات گالیمار، 1968، ص. 1555، کارل مارکس.
البته اگر تعریف «تاریخ» در نظریة مارکس را بشناسیم میدانیم که اصل جادوئی «ترادف کلی» بر آن حاکم نیست. نظریة مارکس بر پویائی انسان در زمان و مکان مشخص تأکید دارد از اینرو میگوید، «کمونیسم فینفسه هدفی برای رشد و شکوفائی انسان، شکل و صورت جامعة بشری نیست.»
منبع: «دست نوشتههای 1844»، انتشارات سوسیال، 1962، ص. 99، کارل مارکس.
به عبارت دیگر مارکسیسم، «دین» نیست، مارکسیسم با سرکوبگری دین، یا نفی همزمان انسان، زمان و مکان بیگانه است. بنابراین دلیل ندارد که برادر نجفی «ثابت» کنند، دوران مارکس سپری شده، و اسلام پیروز شده. چرا که بر خلاف القائات ایشان مارکسیسم در شوروی وجود نداشت، و با فروپاشی شوروی مارکسیسم شکست نخورده است!
البته امروز در قرن نوزدهم نیستیم. و بر خلاف ادعاهای «برادر» نجفی ما فکر نمیکنیم که، «جان میناردکینز» از سوی خداوند برانگیخته شد تا «تعادل» را در سرمایهداری برقرار کند. جناب نجفی شکر ایزد بجا آوردهاند که امروز کارگران وضعشان روبراه شده، و اگر در قرن نوزدهم وضعشان بد بود، دیگر چنین نیست. اگر این «استنتاج» کشکی و کورکورانه را بپذیریم میباید در ادامه بگوئیم، آنها که امروز در جهان سوم در شرایط مشابه کارگران قرن نوزدهم اروپا زندگی میکنند، چشمشان کور! بروند در قرن نوزدهم کارگری کنند! بله، بیجهت نیست که «برادر» نجفی در بنگاه تبلیغاتی ناخداکلمب متخصص اقتصاد میشوند. ایشان وظیفه دارند در کمال خونسردی، تلویحاً چرندیات خامنهای را برای خوانندگان محترمشان تکرار کنند:
«تحقق مارکسیسم جز فساد و رکود و ورشکستگی به بار نیاورده.»
به عبارت دیگر آنچه استالین با نفی مارکسیسم و با حمایت غرب بر مردم اتحاد جماهیر شوروی تحمیل کرد، از نظر ایشان همان مارکسیسم است! حضور برادر نجفی عرض کنیم خوشبختانه تحقق اسلام نیز جز فساد و رکود و ورشکستگی برای مردم ایران، عراق و افغانستان به بار نیاورده. در نتیجه سرکار کاملاً حق دارید که دین اسلام را در ترادف با مارکسیسم قرار دهید، چون آن «مارکسیسم» و این «اسلام» هر دو یک مهم را به ثمر رساندند، اقتصاد استعمار را رونق بخشیدند. و اگر بختتان یار شود، و جنگ از عراق به سوریه سرایت کند، اقتصاد غرب تا هشت سال آینده نیز تعادل و توازن بیشتری خواهد یافت.
روز یکشنبه، همزمان با انتشار مقالة «برادر» نجفی، هلیکوپترهای آمریکا به یک منطقة مرزی در خاک سوریه حمله کردند و چند غیرنظامی را برای دستگرمی به قتل رساندند. پنتاگون هم پس از دو روز خفقان، امروز ادعا کرد، از این محل «تروریست» به عراق وارد میشد! این مزخرفات در تمام سایتهای فارسی زبان و جیرهخوار ناتو بدون هیچ تفسیر و تحلیلی بازتاب یافت. و امروز پاسداران جیرهخوار غرب از افتتاح یک پایگاه نظامی در بندر جاسک خبر دادند. پاسداران حکومت اسلامی که بنزین و تجهیزاتشان را از دستهای پرمهر عموسام دریافت میکنند، اعلام کردهاند، اگر آمریکا نگاه چپ به ما بکند تنگة هرمز را میبندیم. البته حکومت امام زمان در واقع ژاندارمی خلیج فارس را بر عهده گرفته تا روسیه مسیر چپاول نفت را تهدید نکند. با توجه به سوابق مبارزات حکومت اسلامی باید بگوئیم نوکران سازمان سیا پس از جهاد با اتحاد شوروی، اکنون ملت ایران را در خلیج فارس سپر بلای آمریکا در برابر روسیه کردهاند.
ولی این مسائل در برابر ماجرای مدرک تحصیلی کردان، و رقابت هیجانانگیز «اصولگرایان» با «اصلاحطلبان» هیچ اهمیتی ندارد. همانطور که حزب دمکرات میگوید: «چنج، وی نید»! ما هم به «تغییر» احتیاج داریم. مهم نیست که پیامد «چنج» کذا یک فاجعة دیگر باشد، مهم این است که بازارهای بورس در بلاد غرب رونق خود را حفظ کنند، تا «بیبیسی» بتواند باز هم پیروزی اسلام و شکست مارکسیسم را برای ما فارسیزبانان فریاد کند.
اصولاً عقب ماندن از «قافله» باعث میشود که شما هرگز به «خیمه» نرسید و میدانیم که قافله، خیمه، شتر و بیابان در ضمائر ما ایرانیان تمامیت «اسلام» را تداعی میکند. اسلام چیست؟ اسلام همان است که از اواسط قرن هفتم میلادی توسط تازیان و در قرن بیستم توسط «نازیان» بر ما تحمیل شد، تا همچنان با روضه و زوزه و حدیث و روایت و فرمایش معصوم و ... و گورکن و پاسدار و بسیج دمخور باشیم و از «قافلة توحش» نیز عقب نمانیم! تا بتوانیم خود را به «خیمة تحجر» رسانده، نظام «قافلهسالاری» را برقرار کنیم.
نظام قافله سالاری یک نظام جهانی است که رأس آن در ایالات متحد قرار دارد، و از طریق شاخکهای برون مرزیاش تغذیه میکند. برای فراهم آوردن امکانات چنین تغذیهای لازم است برای دیگران نیز خوراک تبلیغاتی فراهم آید. و این خوراک تبلیغاتی همان است که در رسانههای غرب و به ویژه در سایت «بیبیسی» ساخته و پرداخته میشود. و از آنجا که غذاهای انگلیسی اصولاً قابل خوردن نیست، سایت «بیبیسی» تلاش میکند پروپاگاند خود را به ذائقة مردم نزدیک کند. به عنوان نمونه پروپاگاند ناخداکلمب برای ما ایرانیان شباهت فراوانی به سفرة نذری پیدا کرده، که در آن همه نوع خوراکی، به ویژه آش شلهقلمکار میتوان یافت. و مقالة وزین «کارل مارکس و بحران سرمایهداری» از آن جمله است.
در این مقاله تلاش فراوان به خرج داده شده تا با تشبیه «کارل مارکس» به «پیشوا»، «مارکسیسم» نیز در ترادف با «فاشیسم» قرار گیرد. در واقع مقالة کذا تکرار ناشیانة مهملات چهل سال پیش هانتینگتون است که در کمال حماقت مارکس را «سیاستمدار مبتدی» خوانده بود. در وبلاگ «ایسم و اگر» به این مطلب اشاره داشتیم. همانطور که بارها در این وبلاگ تکرار کردهایم، کارل مارکس فیلسوفی است که «انسان» را محور «تاریخ» قرارداده و «مارکسیسم» به هیچ عنوان «آموزش» شیوههای دستیابی به قدرت نیست. ولی گردانندگان سایت ناخداکلمب که از انقلاب اکتبر و کودتای بلشویکها خاطرة خوشی دارند، و به ویژه خدمات رفیق استالین و آدولف هیتلر را هرگز فراموش نخواهند کرد، ترجیح میدهند کارل مارکس را «پیشوای کمونیسم» بخوانند، همانطورکه هیتلر هم برای فاشیستها «پیشوا» بود.
در نتیجه برادر علی امینینجفی در «بیبیسی» ابتدا با یک نقل قول از «گاردین»، ادعا میکند مارکس اگر زنده بود از «آشوب نظام سرمایهداری» خیلی ذوق میکرد، چرا که به زعم ایشان برخی از نظریات خود را محقق میدید. نویسنده در ادامه از کارل مارکس تصویری نزدیک به خمینی تحویلمان میدهند. مارکس هم مغضوب شده بود و هیچ کشوری به او اجازة اقامت نمیداد تا اینکه به لندن آمد و در کتابخانة «بریتیش میوزیوم» به مطالعه مشغول شد. جناب نجفی سپس ادعا میکنند که مارکس قصد داشته نظام موجود را براندازد و نظم نوین را مستقر کند! به همین دلیل، البته به ادعای آقای نجفی، کارل مارکس تصمیم میگیرد «نظریات سیاسی» خود را با دادههای اقتصادی «مستدل» کند و از اینرو هر روز به کتابخانة «بریتیش میوزیوم» رفته، علم اقتصاد را «مطالعه» میکرد و یادداشت برمیداشت! به عبارت دیگر، آثار مارکس در کتابخانة بریتیش میوزیوم به صورت پراکنده وجود داشته و کارل مارکس فقط آنها را گردآوری کرده:
«مارکس که در آرزوی برانداختن نظام موجود و برپا کردن نظمی تازه بود[...] در انگلستان [...] به مطالعة دقیق علم اقتصاد [پرداخت] او هر روز به کتابخانة بریتیش میوزیوم میرفت و[...] یادداشت بر میداشت.»
اتفاقا خمینی را هم تبعید کردند. و پس از چند سال حزب دمکرات آمریکا به قصد جهاد با کمونیستها قیام کرد و امام سیزدهم پس از پانزده سال ولگردی در نجف، قرعة دولت به نامشان درآمد و ناگهان راهی پاریس شدند تا نظم موجود را براندازند! البته ایشان برخلاف کارل مارکس نیازی به «مستدل کردن» نظریات سیاسی خود نداشتند، در نتیجه محتاج «مطالعة» علم اقتصاد نبودند. نظریات سیاسی امام سیزدهم در یک کلمه خلاصه میشد: اسلام! و این کلمه همة علوم گذشته، حال و آینده را در خود داشت! از امام میپرسیدند برنامة شما برای حکومت چیست؟ پاسخ میداد: اسلام! میگفتند آزادی زنان در حکومت شما چه حد و حدودی دارد؟ میگفت در اسلام زنان آزاداند. به او میگفتند برنامة اقتصادی شما چیست؟ نوچهاش بنیصدر پاسخ میداد: اقتصاد اسلامی! و این چنین است که امروز احزاب و گروههای سیاسی در حکومت اسلامی به دو دسته تقسیم شدهاند: «اصولگرا» و «اصلاحطلب»! و برنامة هر دو مانند برنامة رهبرکبیر «انقلابشان» فقط همان اسلام است!
تفاوت اسلام اصولگرایان با اسلام اصلاحطلبان در این است که اسلام اصولگرایان با اسلام اصلاحطلبان «تفاوت» دارد! از سوی دیگر، برنامة اقتصادی اصولگرایان و اصلاحطلبان را هم بانکهای غرب تنظیم میکنند، چرا که امامشان یک روز که از دست بنیصدر عصبانی بودند، فرمودند: «اقتصاد مال خر است!» البته مقصودشان این بود که بنیصدر خر است، ولی از آنزمان دیگر اصولگرایان و اصلاحطلبان با اقتصاد کاری ندارند؛ چون اینان که خر نیستند، نوکراند.
به این دلیل، کارل مارکس در مطلب «بیبیسی»، رفته، رفته، به نوکران آنگلوساکسونها در جهان سوم شباهت پیدا میکند، نوکری که خواهان براندازی سرمایهداری هم بوده! و دیدیم که خمینی هم مانند دیگر مزدوران استعمار فقط خواهان براندازی بود. امام سیزدهم به برکت بوقهای استعمار ناگهان از عمق چاه سر بر آوردند، به اوج ماه رسیدند، و طوطیوار مطالبات براندازانة ارباب را بازگو فرمودند:
«شاه باید برود، جنگ نعمت الهی است، اگر این جنگ بیست سال هم ادامه داشته باشد ما ایستادهایم، و...»
ولی همانطور که دیدیم برخلاف کارل مارکس، خمینی هیچ نیازی به مستدل کردن نظریات سیاسیاش نداشت، چون این نظریات در غرب تولید و تکثیر میشد و یک نسخه از آن را هم به دست امام میدادند که روخوانی کند. بله! گویا در «نجف» چنین شایع شده که مارکس هم مانند روحالله خواهان رفتن شاه بوده!
البته باید حضور برادر «نجفی» بگوئیم نظریات مارکس «فلسفه» بود و آنچه شما «آشوب» در سرمایهداری مینامید، بازتاب واقعیت نظام سرمایه سالاری جهانی و «توحش» نهفته در بطن آن است که مارکس به آن اشاره کرده. ولی کارل مارکس برای «نظریات» خود جامعة صنعتی انگلستان در قرن نوزدهم را مد نظر داشته نه کل جهان را! به عبارت دیگر مارکس به هیچ عنوان مدعی «جهانشمول» بودن نظریات خود نیست. مارکس در ماه نوامبر 1877 در نامهای به «میکائیلوفسکی» تأکید میکند که نظریة «تاریخی ـ فلسفی» وی نمیتواند به یک نظریة جبری برای همة جوامع تبدیل شود.
منبع: «اقتصاد»، جلد دوم، انتشارات گالیمار، 1968، ص. 1555، کارل مارکس.
البته اگر تعریف «تاریخ» در نظریة مارکس را بشناسیم میدانیم که اصل جادوئی «ترادف کلی» بر آن حاکم نیست. نظریة مارکس بر پویائی انسان در زمان و مکان مشخص تأکید دارد از اینرو میگوید، «کمونیسم فینفسه هدفی برای رشد و شکوفائی انسان، شکل و صورت جامعة بشری نیست.»
منبع: «دست نوشتههای 1844»، انتشارات سوسیال، 1962، ص. 99، کارل مارکس.
به عبارت دیگر مارکسیسم، «دین» نیست، مارکسیسم با سرکوبگری دین، یا نفی همزمان انسان، زمان و مکان بیگانه است. بنابراین دلیل ندارد که برادر نجفی «ثابت» کنند، دوران مارکس سپری شده، و اسلام پیروز شده. چرا که بر خلاف القائات ایشان مارکسیسم در شوروی وجود نداشت، و با فروپاشی شوروی مارکسیسم شکست نخورده است!
البته امروز در قرن نوزدهم نیستیم. و بر خلاف ادعاهای «برادر» نجفی ما فکر نمیکنیم که، «جان میناردکینز» از سوی خداوند برانگیخته شد تا «تعادل» را در سرمایهداری برقرار کند. جناب نجفی شکر ایزد بجا آوردهاند که امروز کارگران وضعشان روبراه شده، و اگر در قرن نوزدهم وضعشان بد بود، دیگر چنین نیست. اگر این «استنتاج» کشکی و کورکورانه را بپذیریم میباید در ادامه بگوئیم، آنها که امروز در جهان سوم در شرایط مشابه کارگران قرن نوزدهم اروپا زندگی میکنند، چشمشان کور! بروند در قرن نوزدهم کارگری کنند! بله، بیجهت نیست که «برادر» نجفی در بنگاه تبلیغاتی ناخداکلمب متخصص اقتصاد میشوند. ایشان وظیفه دارند در کمال خونسردی، تلویحاً چرندیات خامنهای را برای خوانندگان محترمشان تکرار کنند:
«تحقق مارکسیسم جز فساد و رکود و ورشکستگی به بار نیاورده.»
به عبارت دیگر آنچه استالین با نفی مارکسیسم و با حمایت غرب بر مردم اتحاد جماهیر شوروی تحمیل کرد، از نظر ایشان همان مارکسیسم است! حضور برادر نجفی عرض کنیم خوشبختانه تحقق اسلام نیز جز فساد و رکود و ورشکستگی برای مردم ایران، عراق و افغانستان به بار نیاورده. در نتیجه سرکار کاملاً حق دارید که دین اسلام را در ترادف با مارکسیسم قرار دهید، چون آن «مارکسیسم» و این «اسلام» هر دو یک مهم را به ثمر رساندند، اقتصاد استعمار را رونق بخشیدند. و اگر بختتان یار شود، و جنگ از عراق به سوریه سرایت کند، اقتصاد غرب تا هشت سال آینده نیز تعادل و توازن بیشتری خواهد یافت.
روز یکشنبه، همزمان با انتشار مقالة «برادر» نجفی، هلیکوپترهای آمریکا به یک منطقة مرزی در خاک سوریه حمله کردند و چند غیرنظامی را برای دستگرمی به قتل رساندند. پنتاگون هم پس از دو روز خفقان، امروز ادعا کرد، از این محل «تروریست» به عراق وارد میشد! این مزخرفات در تمام سایتهای فارسی زبان و جیرهخوار ناتو بدون هیچ تفسیر و تحلیلی بازتاب یافت. و امروز پاسداران جیرهخوار غرب از افتتاح یک پایگاه نظامی در بندر جاسک خبر دادند. پاسداران حکومت اسلامی که بنزین و تجهیزاتشان را از دستهای پرمهر عموسام دریافت میکنند، اعلام کردهاند، اگر آمریکا نگاه چپ به ما بکند تنگة هرمز را میبندیم. البته حکومت امام زمان در واقع ژاندارمی خلیج فارس را بر عهده گرفته تا روسیه مسیر چپاول نفت را تهدید نکند. با توجه به سوابق مبارزات حکومت اسلامی باید بگوئیم نوکران سازمان سیا پس از جهاد با اتحاد شوروی، اکنون ملت ایران را در خلیج فارس سپر بلای آمریکا در برابر روسیه کردهاند.
ولی این مسائل در برابر ماجرای مدرک تحصیلی کردان، و رقابت هیجانانگیز «اصولگرایان» با «اصلاحطلبان» هیچ اهمیتی ندارد. همانطور که حزب دمکرات میگوید: «چنج، وی نید»! ما هم به «تغییر» احتیاج داریم. مهم نیست که پیامد «چنج» کذا یک فاجعة دیگر باشد، مهم این است که بازارهای بورس در بلاد غرب رونق خود را حفظ کنند، تا «بیبیسی» بتواند باز هم پیروزی اسلام و شکست مارکسیسم را برای ما فارسیزبانان فریاد کند.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت