آلیزیدن!
...
«رودیو»، به مراسمی اطلاق میشود که در روستاهای آمریکا برای داغ زدن بر چارپایان برپا میشد. بعدها این مراسم سر از شهرها به در آورد و تبدیل به نمایشات تفریحی شد که در آن کابویهای حرفهای، گرفتن اسب یا گاو وحشی با کمند و رام کردنشان را به صحنه میآوردند. مراسم «رودیو» در بسیاری از فیلمهای آمریکائی گنجانده میشود تا بیننده با «فرهنگ» گاوچرانها و محور اصلی سیاستشان در ایران آشنا شود. بله! گاوچرانها به جفتک علاقه فراوانی دارند. هم خودشان جفتک میاندازند و هم از تماشای جفتکپرانی خادمان خود لذت میبرند.
جفتک انداختن در فرهنگ دهخدا، «آلیزیدن» و «اسکیزیدن» نیز گفته میشود. و این روزها همانطورکه گفتیم جفتک انداختن «مد» شده، یا بهتر بگوئیم همه برای جفتکپرانی به «اجماع» رسیدهاند. یکی از جفتکهای پر سروصدای این هفته، جفتک سردار همدانی بود که گرد و خاک فراوان به راه انداخت. سردار همدانی فرمودند، «ما به جنبشهای آزادیبخش منطقه سلاح و تجهیزات میدهیم!» این سخنان البته برای دادن بهانه به اربابان آمریکائی است که تجهیزات پاسداران مزدور را تأمین میکنند و خواهان حفظ انحصار خود بر بازار اسلحه در ایراناند. و به همین دلیل آمریکا شرکت روسی «آبارون اکسپورت» را دو سال تحریم کرد تا نوامیساش در جمکران محفوظ بماند.
پس از شکست برنامة آمریکا برای گسترش جنگ به سوریه، سردار همدانی جفنگیات خود را رسماً تصحیح کردند، تا «آلیزیدن» علیلاریجانی، غلامبچة سفارت آغاز شود. علیکوچیکه، در تاریخ هفتم آبانماه سالجاری در فارسنیوز و ایسنا، به اربابان خود هشدار داد که خود را روی مینهای مجاهدین نیاندازند که پایشان «اوخ» میشود. علیکوچیکه سپس پیروزی اسلام بر آمریکا را اعلام فرمودند! امروز هم غلامبچة سفارت، اشغال سفارت آمریکا در تهران را نشانة استقلال و پیروزی اسلام بر آمریکا خواند. به این ترتیب میتوان دریافت که پیروزی اسلام کذا برای ما ملت به تحریم اقتصادی و جنگ منجر میشود. ولی همانطورکه گفتیم جفتکپرانی برای ورود به صحنة سیاست ایران اصولاً الزامی است.
در وبلاگ «داس و جفتک» گفتیم، ما ایرانیان به جفتکپرانیهای خلقی و مردمی و اسلامی عادت داریم. و به همین دلیل است که کل حاکمیت و اوپوزیسیون آن از رهبر، پاسدار شریعتمداری، اسمال تیغزن، محمد خاتمی و مهرورزی گرفته تا خواهر آذرماجدی و دیگر اعضای «داسالله» همگی به جفتکپرانی «قیام» کردهاند، تا کام ارباب شیرین شود. چون ارباب در جفتکهای خود در عراق، افغانستان و گرجستان ناکام مانده و سخت آزرده خاطر است. این افلاس به یک «اجماع» نیاز دارد، تا فرهیختگان با تأسی به هانتینگتون، فوکویاما، رژیس دبره و دیگر خدمة ناتو به معلق زدن برای ارباب مشغول شوند.
ولی از آنجا که عموسام جفتکپرانی فرهیختگان و فرزانگان مرز پرگهر را بر معلق زدن روشنفکران غرب ترجیح میدهد، اینان نیز آرزوی پدر معنوی را برآورده میکنند و هر یک در عرصة ویژهای به «آلیزیدن» و «اسکیزیدن» میپردازند. به عنوان نمونه «پارسیپور»، آلیزیدن به آثار ادبی را عهده دار میشود، و به بهانة «نقدادبی»، جفتک پرانی به صادق هدایت را در سایت رادیوزمانه آغاز میکند. البته پارسیپور مانند همة نانخورهای خارج نشین حکومت چاه جمکران نه تنها در ادبیات که در همة امور صاحب نظر است، به ویژه در مسائل «صیغه» و «تاریخ».
حاجیه پارسیپور در بیبیگوزکهائی که به عنوان خاطرات نقل میکند به یک نفر میگوید، اگر کسی «خسرو روزبه» را نشناسد، تاریخ را نمیشناسد و حرکت او یک «جنبش کور سیاسی» خواهد بود. به این ترتیب مشاهده میکنیم که شناخت «روزبه» شرط لازم و کافی برای آغاز یک جنبش سیاسی است. و هر کس ایشان را بشناسد «تاریخ» را میشناسد و در یک «جنبش کور سیاسی» شرکت نخواهد کرد، بلکه مانند حاجیه پارسیپور در جنبش جفنگگوئی سیاسی فعال خواهد شد.
هر چند که پارسیپور در این مراسم استعماری «رودیو» تنها نیست، ابداً! خوشبختانه از این نظر هیچ کمبودی نداریم. همین آذرماجدی، به تنهائی گوی سبقت از خلخالی، خمینی و منتظری ربوده. تفسیر علمی ایشان از کوروش کبیر از فضل و کمالاتی است که کاماراد ماجدی به دلیل شناخت خسرو روزبه و در نتیجه شناخت «تاریخ» به دست آورده، در غیراینصورت داس و چکش کذا را بر آرامگاه بنیانگزار امپراطوری هخامنشی و نقطة آغاز تاریخ ایران فرود نمیآورد. البته امثال ماجدی به دلیل فقر فرهنگی به «آلیزیدن» پرداختهاند. در غیر اینصورت هیچ گروه سیاسی بجز «فاشیست ـ مسلمانها» تاریخ و رخدادهای تاریخی را نفی نمیکند. یا هیچ گروه سیاسی بجز فعلة مسلمان فاشیسم، آمریکا را طرفدار آزادی و دمکراسی نمیخواند. ولی رهبری «داسالله»، از حزب توده، فدائی اقلیت و اکثریت و راهکارگر و غیره به هواداران چنین تفهیم کرده بودند که، «آمریکا، طرفدار دمکراسی است، و هر کس صحبت از آزادی و دمکراسی بکند، طرفدار آمریکاست!»
اما امروز، با توجه به اینکه آمریکا و هم پیماناناش برای استقرار حکومت توحش اسلامی مشابه حکومت جمکران به افغانستان و عراق لشکرکشی کردهاند، «داسالله» از این شکرخوریها نمیکند. امروز وظیفة «داسالله» این است که آمریکا را مدافع «دمکراسی» معرفی کرده، مدعی شود که «گسترش روابط با ایالات متحد به استقرار آزادی و دمکراسی در ایران منجر خواهد شد!» در همین چارچوب، گورکنها با نشخوار ترهات امثال رژیس دبره، همصدا با اربابان از «شکست لیبرال دمکراسی و مارکسیسم» سخن میگویند. این دروغ بزرگ به این دلیل به خورد مخاطبان داده میشود که اکنون منافع سازمان ناتو و به ویژه منافع ایالات متحد ایجاب میکند، روابط پنهان خود را با حکومت گورکنها آشکار کند و با ما «دوست» باشد. به همین دلیل بود که منوچهر متکی دست به دامان برندة انتخابات شده بود و تلویحاً میگفت به ما رحم کنید، هر کدام برنده شدید «چنج» را از یاد نبرید. بله، امروز قرار است آمریکا با نوکراناش در جمکران «آشتی» کند، از اینرو «داسالله» هم با آمریکا آشتی کرده، نور دمکراسی و آزادی را هم در جبین گاوچرانها رؤیت میکند.
ولی سی سال پیش خط سیاسی داسالله خیلی با امروز متفاوت بود، چون روزبه را میشناخت و وارد جنبش سیاسی کور هم نمیشد. کاملاً بر عکس! برای خوردن نان به نرخ روز رهبران مزدور یک جنبش سیاسی کاذب دو چشم که دارند دو چشم دیگر هم قرض میکنند، تا ببینند ارباب کدام راه را نشان میدهد، تا هواداران را به همان چاه «ارشاد» کنند. در نتیجه، در بهمنماه سال 1357، داسالله به ما میگفت، «آمریکا طرفدار دمکراسی و آزادی است، ما برای آزادی و دمکراسی انقلاب نکردیم!» یا وقتی از حضرات میپرسیدیم، چرا به دنبال یک آخوند بیسواد و خرفت راه افتادهاید، میفرمودند، «انقلاب که بدون رهبری نمیشود!» و از همه مهمتر وقتی اشراقی، داماد خمینی و پدر عیال محمدرضا خاتمی صحبت از حجاب اجباری کرد، و ما ضمن ابله شمردن خمینی و همراهان «نظر» داسیون را جویا شدیم، سخت اعتراض کرده فرمودند، «یک نهضت ضدامپریالیست را که به خاطر چادر تخطئه نمیکنند!» خلاصه اینکه برنامة «داسیون» به چند شعار کوتاه محدود بود. اینان میگفتند «وقتی به قدرت برسیم بورژوازی را نابود میکنیم، مرزها را میبندیم، مملکت را میسازیم، همانطور که مائو و استالین اینکار را کردند.» البته بخش اعظم این برنامه را امام سیزدهم با اطاعت از فرامین ارباب به انجام رساند، ولی با پیروی از محمد و علی! میبینیم که داسالله و داشالله هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند، برنامههایشان یکی است فقط الگوهای مطلوبشان متفاوت مینماید. به عنوان نمونه هر دو در رهبری ذوب شده میگفتند «خمینی، شخصیت بزرگی است، این آدم قربانی لباسش شده!»
تا اینکه روز هشتم مارس سال 1979ما با اینکه خسرو روزبه را نمیشناختیم، به مناسبت روز جهانی زن تظاهرات کردیم ـ البته خواهر آذر ماجدی در این تظاهرات حضور نداشتند ـ و امروز میبینیم که حق با ما بود نه با چپنمایان بینوای مبتلا به فقرفرهنگی که نه تنها از مارکسیسم هیچ نمیدانند که سالهاست چند شعار زهوار در رفته و زپرتی را که از فاشیستها دزدیدهاند، به عنوان شعار چپ به خورد جوانان میدهند.
چندی پیش در همین وبلاگ به مطلبی اشاره داشتیم که به قلم فردی به نام یاسر عزیزی در سایت اخبار روز منتشر شده بود. نویسنده پس از دمجنبانی برای اصلاحطلبان، به نقل از یکی از بزرگان جنبش «چپ» فرموده بودند، «چپ نباید عاقل باشد، چپ باید عاشق باشد.» همین نویسندة فرهیخته و دلسوخته اخیراً در همان سایت اخبار روز زبان به انتقاد از «یورگن هابرماس» گشوده! هابرماس از اعضای فرهیختة مکتب فرانکفورت است که بر خط تولید «دین عقلانی» و دیگر مهملات مورد استفادة عملة فاشیسم همچون سروش و خاتمی نظارت عالیه اعمال میکند. پیشتر گفتیم که مکتب فرانکفورت برای ساخت و پرداخت یک چارچوب به اصطلاح فلسفی جهت توجیه فاشیسم و نفی فلسفة انسانمحور مارکس به راه افتاد، و تا همین اواخر «داسیون» با هابرماس و شرکاء خیلی دوست بودند، ولی اخیراً گویا دفاع از سکولاریسم برای شرکای آخوندها «واجب شرعی» به شمار میرود، چرا؟ چون بزودی کسانی کشف میکنند که آمریکا طرفدار سکولاریسم است و لنین هم یک مسیحی متعهد و مکتبی بوده. حضرات از بیم مارکس، به «لنین» هم رضایت دادهاند، تا شاید استالین با پرتو افشانیهای ویژه بتواند مارکس را از صفحة روزگار حذف کند. چون مارکس فیلسوف بود، و لنین در پی کسب قدرت و استقرار دیکتاتوری کارگری. استالین این دیکتاتوری را به بهترین وجه پیاده کرد، البته بدون کارگران! در نتیجه اشارة فعلة فاشیسم به لنین شتافتن به استقبال استالین است!
سایت هفتان تیتر زده: «از مسیح تا لنین»! تا بتواند بازار پیوند مقدس اسطوره به تاریخ را داغ نگاه دارد. این پیوند با یک «تا» امکانپذیر شده و نه تنها به مسیح فرضی موجودیتی تاریخی بخشیده، که تعلق لنین به ادیان ابراهیمی را نیز به اثبات میرساند! برادران! اگر شواهد و مدارک تاریخی برای موجودیت مسیح دارید ارائه دهید تا پدر آنحضرت و جبرئیل هم بتوانند وارد «تاریخ» شوند، و «خداوند» هم پاداش جفتکهایتان را در همین جهان بدهد، چون جهان دیگری در کار نیست.
و ما که از بد حادثه به این جهان پای گذاشتهایم، به فعلة محترم فاشیسم یادآور میشویم که برخلاف ادعای رادیو فردا و شرکاء رابطة ایالات متحد با ایران هرگز قطع نشده. و اگر بعضیها رویای ایجاد روابط گرم و دوستانه با ایران در سر میپرورانند، سخت کور خواندهاند. امروز در ایران هیچکس آمریکا را مدافع آزادی و دمکراسی نمیداند. استقرار حکومتهای اسلامی در افغانستان و عراق تحت نظارت ارتش ناتو شاهدی است بر این مدعا. در ضمن آنها که میپندارند اگر با گورکنها روابط دوستانه برقرار کنند، میتوانند از عراق خارج شده، دوستانه ارتش آمریکا را به سواحل خزر اعزام کنند بیشتر کور خواندهاند. ارتش ناتو، با توافق آمریکا، فرانسه و انگلستان و سکوت چین و روسیه وارد عراق شد، و برای خروج از عراق نیز باید همین اجماع را در شورای امنیت به دست آورد.
در شرایط فعلی بعید به نظر میرسد که چین و روسیه مانند حکومت جمکران اهل معلق زدن برای پنتاگون باشند. پس تفاوتی نمیکند مککین به کاخ سفید وارد شود یا اوباما. مهم این است که اینبار رئیس جمهور آمریکا بر خلاف روال مرسوم با افتخار و پیروزی و شعارهای پوچ حقوق بشر به کاخ سفید پای نخواهد گذاشت. برندة انتخابات چهارم نوامبر سال 2008، برندة بحران و شکست نظام سرمایهسالاری و قانون جنگل خواهد بود.
جفتک انداختن در فرهنگ دهخدا، «آلیزیدن» و «اسکیزیدن» نیز گفته میشود. و این روزها همانطورکه گفتیم جفتک انداختن «مد» شده، یا بهتر بگوئیم همه برای جفتکپرانی به «اجماع» رسیدهاند. یکی از جفتکهای پر سروصدای این هفته، جفتک سردار همدانی بود که گرد و خاک فراوان به راه انداخت. سردار همدانی فرمودند، «ما به جنبشهای آزادیبخش منطقه سلاح و تجهیزات میدهیم!» این سخنان البته برای دادن بهانه به اربابان آمریکائی است که تجهیزات پاسداران مزدور را تأمین میکنند و خواهان حفظ انحصار خود بر بازار اسلحه در ایراناند. و به همین دلیل آمریکا شرکت روسی «آبارون اکسپورت» را دو سال تحریم کرد تا نوامیساش در جمکران محفوظ بماند.
پس از شکست برنامة آمریکا برای گسترش جنگ به سوریه، سردار همدانی جفنگیات خود را رسماً تصحیح کردند، تا «آلیزیدن» علیلاریجانی، غلامبچة سفارت آغاز شود. علیکوچیکه، در تاریخ هفتم آبانماه سالجاری در فارسنیوز و ایسنا، به اربابان خود هشدار داد که خود را روی مینهای مجاهدین نیاندازند که پایشان «اوخ» میشود. علیکوچیکه سپس پیروزی اسلام بر آمریکا را اعلام فرمودند! امروز هم غلامبچة سفارت، اشغال سفارت آمریکا در تهران را نشانة استقلال و پیروزی اسلام بر آمریکا خواند. به این ترتیب میتوان دریافت که پیروزی اسلام کذا برای ما ملت به تحریم اقتصادی و جنگ منجر میشود. ولی همانطورکه گفتیم جفتکپرانی برای ورود به صحنة سیاست ایران اصولاً الزامی است.
در وبلاگ «داس و جفتک» گفتیم، ما ایرانیان به جفتکپرانیهای خلقی و مردمی و اسلامی عادت داریم. و به همین دلیل است که کل حاکمیت و اوپوزیسیون آن از رهبر، پاسدار شریعتمداری، اسمال تیغزن، محمد خاتمی و مهرورزی گرفته تا خواهر آذرماجدی و دیگر اعضای «داسالله» همگی به جفتکپرانی «قیام» کردهاند، تا کام ارباب شیرین شود. چون ارباب در جفتکهای خود در عراق، افغانستان و گرجستان ناکام مانده و سخت آزرده خاطر است. این افلاس به یک «اجماع» نیاز دارد، تا فرهیختگان با تأسی به هانتینگتون، فوکویاما، رژیس دبره و دیگر خدمة ناتو به معلق زدن برای ارباب مشغول شوند.
ولی از آنجا که عموسام جفتکپرانی فرهیختگان و فرزانگان مرز پرگهر را بر معلق زدن روشنفکران غرب ترجیح میدهد، اینان نیز آرزوی پدر معنوی را برآورده میکنند و هر یک در عرصة ویژهای به «آلیزیدن» و «اسکیزیدن» میپردازند. به عنوان نمونه «پارسیپور»، آلیزیدن به آثار ادبی را عهده دار میشود، و به بهانة «نقدادبی»، جفتک پرانی به صادق هدایت را در سایت رادیوزمانه آغاز میکند. البته پارسیپور مانند همة نانخورهای خارج نشین حکومت چاه جمکران نه تنها در ادبیات که در همة امور صاحب نظر است، به ویژه در مسائل «صیغه» و «تاریخ».
حاجیه پارسیپور در بیبیگوزکهائی که به عنوان خاطرات نقل میکند به یک نفر میگوید، اگر کسی «خسرو روزبه» را نشناسد، تاریخ را نمیشناسد و حرکت او یک «جنبش کور سیاسی» خواهد بود. به این ترتیب مشاهده میکنیم که شناخت «روزبه» شرط لازم و کافی برای آغاز یک جنبش سیاسی است. و هر کس ایشان را بشناسد «تاریخ» را میشناسد و در یک «جنبش کور سیاسی» شرکت نخواهد کرد، بلکه مانند حاجیه پارسیپور در جنبش جفنگگوئی سیاسی فعال خواهد شد.
هر چند که پارسیپور در این مراسم استعماری «رودیو» تنها نیست، ابداً! خوشبختانه از این نظر هیچ کمبودی نداریم. همین آذرماجدی، به تنهائی گوی سبقت از خلخالی، خمینی و منتظری ربوده. تفسیر علمی ایشان از کوروش کبیر از فضل و کمالاتی است که کاماراد ماجدی به دلیل شناخت خسرو روزبه و در نتیجه شناخت «تاریخ» به دست آورده، در غیراینصورت داس و چکش کذا را بر آرامگاه بنیانگزار امپراطوری هخامنشی و نقطة آغاز تاریخ ایران فرود نمیآورد. البته امثال ماجدی به دلیل فقر فرهنگی به «آلیزیدن» پرداختهاند. در غیر اینصورت هیچ گروه سیاسی بجز «فاشیست ـ مسلمانها» تاریخ و رخدادهای تاریخی را نفی نمیکند. یا هیچ گروه سیاسی بجز فعلة مسلمان فاشیسم، آمریکا را طرفدار آزادی و دمکراسی نمیخواند. ولی رهبری «داسالله»، از حزب توده، فدائی اقلیت و اکثریت و راهکارگر و غیره به هواداران چنین تفهیم کرده بودند که، «آمریکا، طرفدار دمکراسی است، و هر کس صحبت از آزادی و دمکراسی بکند، طرفدار آمریکاست!»
اما امروز، با توجه به اینکه آمریکا و هم پیماناناش برای استقرار حکومت توحش اسلامی مشابه حکومت جمکران به افغانستان و عراق لشکرکشی کردهاند، «داسالله» از این شکرخوریها نمیکند. امروز وظیفة «داسالله» این است که آمریکا را مدافع «دمکراسی» معرفی کرده، مدعی شود که «گسترش روابط با ایالات متحد به استقرار آزادی و دمکراسی در ایران منجر خواهد شد!» در همین چارچوب، گورکنها با نشخوار ترهات امثال رژیس دبره، همصدا با اربابان از «شکست لیبرال دمکراسی و مارکسیسم» سخن میگویند. این دروغ بزرگ به این دلیل به خورد مخاطبان داده میشود که اکنون منافع سازمان ناتو و به ویژه منافع ایالات متحد ایجاب میکند، روابط پنهان خود را با حکومت گورکنها آشکار کند و با ما «دوست» باشد. به همین دلیل بود که منوچهر متکی دست به دامان برندة انتخابات شده بود و تلویحاً میگفت به ما رحم کنید، هر کدام برنده شدید «چنج» را از یاد نبرید. بله، امروز قرار است آمریکا با نوکراناش در جمکران «آشتی» کند، از اینرو «داسالله» هم با آمریکا آشتی کرده، نور دمکراسی و آزادی را هم در جبین گاوچرانها رؤیت میکند.
ولی سی سال پیش خط سیاسی داسالله خیلی با امروز متفاوت بود، چون روزبه را میشناخت و وارد جنبش سیاسی کور هم نمیشد. کاملاً بر عکس! برای خوردن نان به نرخ روز رهبران مزدور یک جنبش سیاسی کاذب دو چشم که دارند دو چشم دیگر هم قرض میکنند، تا ببینند ارباب کدام راه را نشان میدهد، تا هواداران را به همان چاه «ارشاد» کنند. در نتیجه، در بهمنماه سال 1357، داسالله به ما میگفت، «آمریکا طرفدار دمکراسی و آزادی است، ما برای آزادی و دمکراسی انقلاب نکردیم!» یا وقتی از حضرات میپرسیدیم، چرا به دنبال یک آخوند بیسواد و خرفت راه افتادهاید، میفرمودند، «انقلاب که بدون رهبری نمیشود!» و از همه مهمتر وقتی اشراقی، داماد خمینی و پدر عیال محمدرضا خاتمی صحبت از حجاب اجباری کرد، و ما ضمن ابله شمردن خمینی و همراهان «نظر» داسیون را جویا شدیم، سخت اعتراض کرده فرمودند، «یک نهضت ضدامپریالیست را که به خاطر چادر تخطئه نمیکنند!» خلاصه اینکه برنامة «داسیون» به چند شعار کوتاه محدود بود. اینان میگفتند «وقتی به قدرت برسیم بورژوازی را نابود میکنیم، مرزها را میبندیم، مملکت را میسازیم، همانطور که مائو و استالین اینکار را کردند.» البته بخش اعظم این برنامه را امام سیزدهم با اطاعت از فرامین ارباب به انجام رساند، ولی با پیروی از محمد و علی! میبینیم که داسالله و داشالله هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند، برنامههایشان یکی است فقط الگوهای مطلوبشان متفاوت مینماید. به عنوان نمونه هر دو در رهبری ذوب شده میگفتند «خمینی، شخصیت بزرگی است، این آدم قربانی لباسش شده!»
تا اینکه روز هشتم مارس سال 1979ما با اینکه خسرو روزبه را نمیشناختیم، به مناسبت روز جهانی زن تظاهرات کردیم ـ البته خواهر آذر ماجدی در این تظاهرات حضور نداشتند ـ و امروز میبینیم که حق با ما بود نه با چپنمایان بینوای مبتلا به فقرفرهنگی که نه تنها از مارکسیسم هیچ نمیدانند که سالهاست چند شعار زهوار در رفته و زپرتی را که از فاشیستها دزدیدهاند، به عنوان شعار چپ به خورد جوانان میدهند.
چندی پیش در همین وبلاگ به مطلبی اشاره داشتیم که به قلم فردی به نام یاسر عزیزی در سایت اخبار روز منتشر شده بود. نویسنده پس از دمجنبانی برای اصلاحطلبان، به نقل از یکی از بزرگان جنبش «چپ» فرموده بودند، «چپ نباید عاقل باشد، چپ باید عاشق باشد.» همین نویسندة فرهیخته و دلسوخته اخیراً در همان سایت اخبار روز زبان به انتقاد از «یورگن هابرماس» گشوده! هابرماس از اعضای فرهیختة مکتب فرانکفورت است که بر خط تولید «دین عقلانی» و دیگر مهملات مورد استفادة عملة فاشیسم همچون سروش و خاتمی نظارت عالیه اعمال میکند. پیشتر گفتیم که مکتب فرانکفورت برای ساخت و پرداخت یک چارچوب به اصطلاح فلسفی جهت توجیه فاشیسم و نفی فلسفة انسانمحور مارکس به راه افتاد، و تا همین اواخر «داسیون» با هابرماس و شرکاء خیلی دوست بودند، ولی اخیراً گویا دفاع از سکولاریسم برای شرکای آخوندها «واجب شرعی» به شمار میرود، چرا؟ چون بزودی کسانی کشف میکنند که آمریکا طرفدار سکولاریسم است و لنین هم یک مسیحی متعهد و مکتبی بوده. حضرات از بیم مارکس، به «لنین» هم رضایت دادهاند، تا شاید استالین با پرتو افشانیهای ویژه بتواند مارکس را از صفحة روزگار حذف کند. چون مارکس فیلسوف بود، و لنین در پی کسب قدرت و استقرار دیکتاتوری کارگری. استالین این دیکتاتوری را به بهترین وجه پیاده کرد، البته بدون کارگران! در نتیجه اشارة فعلة فاشیسم به لنین شتافتن به استقبال استالین است!
سایت هفتان تیتر زده: «از مسیح تا لنین»! تا بتواند بازار پیوند مقدس اسطوره به تاریخ را داغ نگاه دارد. این پیوند با یک «تا» امکانپذیر شده و نه تنها به مسیح فرضی موجودیتی تاریخی بخشیده، که تعلق لنین به ادیان ابراهیمی را نیز به اثبات میرساند! برادران! اگر شواهد و مدارک تاریخی برای موجودیت مسیح دارید ارائه دهید تا پدر آنحضرت و جبرئیل هم بتوانند وارد «تاریخ» شوند، و «خداوند» هم پاداش جفتکهایتان را در همین جهان بدهد، چون جهان دیگری در کار نیست.
و ما که از بد حادثه به این جهان پای گذاشتهایم، به فعلة محترم فاشیسم یادآور میشویم که برخلاف ادعای رادیو فردا و شرکاء رابطة ایالات متحد با ایران هرگز قطع نشده. و اگر بعضیها رویای ایجاد روابط گرم و دوستانه با ایران در سر میپرورانند، سخت کور خواندهاند. امروز در ایران هیچکس آمریکا را مدافع آزادی و دمکراسی نمیداند. استقرار حکومتهای اسلامی در افغانستان و عراق تحت نظارت ارتش ناتو شاهدی است بر این مدعا. در ضمن آنها که میپندارند اگر با گورکنها روابط دوستانه برقرار کنند، میتوانند از عراق خارج شده، دوستانه ارتش آمریکا را به سواحل خزر اعزام کنند بیشتر کور خواندهاند. ارتش ناتو، با توافق آمریکا، فرانسه و انگلستان و سکوت چین و روسیه وارد عراق شد، و برای خروج از عراق نیز باید همین اجماع را در شورای امنیت به دست آورد.
در شرایط فعلی بعید به نظر میرسد که چین و روسیه مانند حکومت جمکران اهل معلق زدن برای پنتاگون باشند. پس تفاوتی نمیکند مککین به کاخ سفید وارد شود یا اوباما. مهم این است که اینبار رئیس جمهور آمریکا بر خلاف روال مرسوم با افتخار و پیروزی و شعارهای پوچ حقوق بشر به کاخ سفید پای نخواهد گذاشت. برندة انتخابات چهارم نوامبر سال 2008، برندة بحران و شکست نظام سرمایهسالاری و قانون جنگل خواهد بود.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت