...
دو روز پس از «انتصاب» اوباما به ریاست جمهوری ایالات متحد، و برپائی نشست اتحاد فاشیستها در واتیکان، «جنگ با سایهها» با شدت تمام از سر گرفته شد. تنور دینپروری و جنجال پیرامون توهین به مقدسات در کشورهای مبتلا به طاعون اسلام آغاز به کار کرد، چرا که اوباما برای ادارة کاخ سفید «راهم امانوئل» را برگزید، کسی که در دورة توحش ریاست جمهوری بیل کلینتون در همین سمت انجام وظیفه میکرد. دوران شیرین کلینتون را که فراموش نکردهایم: از سال 1992 تا سال 2000، دورة جنگهای بدون تلفات برای پنتاگون بود. ظهور طالبان، بمباران غیرنظامیان در یوگسلاوی، عراق و سودان و کودتا در هائیتی و به ویژه دوران جنگ غیرمستقیم با روسیه از طریق تجهیز تروریستهای اسلامگرا در قفقاز و به ویژه در چچنی. و اما پیروزیهای نظامی به خارج از مرزها محدود نماند.
دوران کلینتون در داخل مقارن با گسترش فقر، نقض آشکار قانون اساسی کشور از طریق اعطای اختیارات ویژه به نیروهای «امنیتی ـ نظامی»، افتضاحات مالی «وایت واتر» و بالاخره جنجال لوینسکی بود. اعطای اختیارات غیرقانونی به نیروهای امنیتی به برکت انفجار در دفاتر فدرال ایالت اوکلاهما تأمین شد، و گور ویدال نویسندة صاحبنام آمریکائی در اثری به نام «پایان آزادیها» به ریشههای مشکوک این انفجارها اشاره دارد. در مورد «راهم امانوئل» مطلب فراوان است، شاید در فرصت دیگری به آن بپردازیم ولی مهم است بدانیم که پدر امانوئل عضو شبکة تروریستی «ایرگون» در اسرائیل بوده. امانوئل دارای دو تابعیت است، و داوطلبانه در جنگ اول خلیج فارس شرکت کرده! ایشان در 24 سالگی نیز پای به قوة مقننة آمریکا گذاشتهاند، و از مدافعان سرسخت طرح جرج بوش برای تهاجم نظامی به عراق بودند. امروز که این شبکه در عراق و افغانستان به سختی شکست خورده، اوباما را در عمل برای جمع و جور کردن افتضاحات و سرپوش گذاشتن بر شکستها به کاخ سفید آوردهاند. با این وجود، واتیکان و دیگر ریزهخواران جنگ و مدافعان تقدس همچنان بر تداوم مسیر گذشته پای میفشارند.
در تداوم مسیر فاشیستی گسترش تقدسها، «اصلاحات» هم به عنوان تداوم راه پیامبران «تقدس» یافته. همان اصلاحاتی که پس از یازده سال هنوز از زبان «صاحبنظران» اصلاحطلب اصولاً تعریف نشده، و هیچ برنامة سیاسی مشخصی هم ندارد. همان «اصلاحاتی» که هم با مردمسالاری و آزادی همسو است، هم با دین و حاکمیت استبدادی ولیفقیه! و از همه مهمتر اصلاحاتی که سکولاریسم و لیبرال دمکراسی را همزمان دشمن خود نیز میداند. بله این ابهامی است که در ایران نام «اصلاحات» بر آن گذاشتهاند، و در واقع تکیهگاه ابهام انسانستیزتری است که «حکومت اسلامی» نام گرفته. هیچکدام از اینان چارچوب صریح و مشخص ندارد، و همواره مسیرشان را منافع استعمار در هر گام تعریف میکند.
به عنوان نمونه «حقوق زن» در اصلاحات کذا جائی ندارد، و رادیو فردا «حضور زن» را بجای آن توصیه میکند. آزادیهای اجتماعی در اصلاحات «تعریف» نشده، و مشتی شعار پوچ و ابلهانه را بلندگوهای تبلیغاتی بجای آن قرار دادهاند، از آنجمله است: «تغییر برای برابری، یا آزادی را بجای استبداد بگذاریم تا عدالت برقرار شود!» ولی عدالت کذا برخلاف آنچه ما میپنداریم عدالت اجتماعی در مفهوم نوین آن نیست، توحشی است که عدالت علی و عدالت اسلامی نام دارد و اصلاحطلبان با بیشرمی تمام پس از سه دهه حکومت اسلامی استقرار چنین عدالتی را هم خواستار میشوند. پیشتر هم گفتیم هیچیک از گروههای مدعی اصلاحطلبی برنامة اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ارائه نمیدهد. به عنوان نمونه هیچکس نمیداند اصلاحطلبان برای اسکان کارتنخوابها چه برنامهای دارند، یا اینکه جایگاه آموزش و پرورش، بهداشت و مسکن و مرکز جهلگستری و تولید و پرورش آخوند در برنامة اصلاحطلبان کجاست؟ همه منتظراند به قدرت برسند، چپاول کنند، واردات را افزایش دهند، از واردات کمیسیون بگیرند، و برنامة خود را از این یا آن سفارتخانه دریافت کنند.
در همین چارچوب است که محمد خاتمی دوباره سر از لجنزار فاشیسم برآورده تا وراجی کند و بگوید اصلاحات «گفتگو» است، یا بهتر بگوئیم در واقع حرافی و مهملبافی است. اگر اصلاحطلبان قدرت را در دست گیرند، محمد خاتمی و شرکاء ضمن حراج نفت، وراجی خواهند کرد؛ دانشگاه را به آشوب میکشند؛ ساواک سرکوب میکند؛ محمدخاتمی لبخند میزند؛ و غرب هم گسترش آزادیها را در ایران به ملت چپاول شده «تبریک» خواهد گفت. همچنان که طی دوران هشتسالة اصلاحات کذا شاهد همین «برنامه» بودیم. گفتیم که سیاست آمریکا در ایران بجز چپاول و سرکوب هیچ نیست، منتهی این سیاست را جمهوریخواهان با تهدید و دمکراتها با ایجاد آشوب اعمال میکنند. و از آنجا که گروه خاتمی و دارودستة حاج اکبر با دمکراتها میانة خوبی دارند، برای کسب قدرت خیز برداشته و مهملگوئی آغاز کردهاند.
محمد خاتمی به این توهم دچار شده که رسالتی الهی دارد و این «اصلاحات» که ساخته و پرداختة روتاری کلاب لندن است، تداوم راه پیامبران بوده، راهی که به «رشد هستهای» نیز منجر خواهد شد. گویا «انتخاب» اوباما و انتصاب «راهم امانوئل» بسیاری را به این توهم دچار کرده که بازگشت به دوران توحش ریاست جمهوری بیل کلینتون امکانپذیر است، و از آنجا که آمریکا در همین دوران نفرت و وحشت پاکستان را به سلاح هستهای مجهز کرد، روضهخوانهای جمکران نیز به این خیال باطل افتادهاند که میتوانند «بنیانگذار هستهای باشند که رشد کند.»
کارفرمایان محمد خاتمی در واتیکان و به ویژه در کلیسای کانتربری یک سخنرانی بیسروته، عوامفریب و به ویژه مضحک برای خادم وفادارشان تهیه و تنظیمکردهاند تا ایشان آنرا در «نخستین نشست ویژة تبیین مبانی نظری اصلاحات» طوطیوار روخوانی کنند و باعث خندة ما شوت وپرتها شوند.
پیرامون اهمیت «خنده» و مبارزة فاشیستها با طنز یادآور شویم که «طنز» در اسطوره و حماسه وجود ندارد، ایندو شیوة بیان با «خنده» بیگانهاند. در مورد اهمیت طنز پیشتر چند وبلاگ نوشتهایم و با تکیه بر تئوری رمان، اثر باکتین گفتیم که «رمان» موجودیت خود را به عنوان شیوة بیان انسانی مدیون فروپاشی حماسه یا عرصة تقدسهاست. سروانتس در رمان «دون کیشوت»، با به سخره گرفتن ارزشهای جهان مسیحیت به ما میگوید، شوالیههای مسیحی برای از میان بردن پلیدیها به جنگ با سایهها میروند. و ویژگی «جنگ با سایهها» نیز پایان ناپذیری آن است.
این جنگ در ایران با تهاجم محمد خاتمی به مفاهیم انسانمحور دمکراسی، لیبرالیسم و سکولاریسم آغاز شده. و جای تعجب نیست، محمد خاتمی و ارباباناش افتخار عضویت در محفل فاشیسم بینالملل را دارند: گسترش تقدس، احترام به ادیان، گفتگوی ادیان و خلاصة مطلب، حکومت ادیان. وبلاگ امروز را به بررسی سخنرانی خاتمی اختصاص میدهیم تا ابعاد عوامفریبانة آنرا هر چه بهتر نشان دهیم.
خاتمی پس از دریافت ضمانت و پشتیبانی از جانب واتیکان با ورود نوچة برژینسکی به کاخ سفید دلگرم شده و انسانستیزی و شارلاتانیسم را با تمام قوا آغاز کرده، تا از یکسو احمدی نژاد مفلوک را سوسیالیست جلوه دهد و از سوی دیگر، با شعار «مردم رعیت نیستند»، مهر تأئید بر «بندگی» همین مردم بزند. سخنان محمد خاتمی که تحت عنوان «مردم رعیت نیستند و تأمین آب و نان هم لطف حکومت نیست»، در سایت «اطلاعات نت»، مورخ هشتم نوامبر سالجاری انتشار یافته. در این سخنرانی که با ارجاع به ادیان ابراهیمی آغاز میشود، محمد خاتمی برای دارودستة خود «مأموریت مقدس» قائل شده و خلاصه برای هی کردن اراذل و اوباش به خیابانها کافی است همان روزنامة دانمارکی یک کاریکاتور از خاتمی چاپ کند، تا برنامة حضور مردم همیشه در صحنه بار دیگر به راه افتد. همانطور که در وبلاگ «خندة زندگی» گفتیم، وظیفة فعلة فاشیسم گسترش تقدس است و برای چنین کاری از محمد خاتمی، مأمور تبلیغات جنگ 8 ساله، شایستهتر نخواهیم یافت.
خاتمی پس از اشاره به «بیبیگوزک» معجزات عصای موسی، ضمن تأکید بر واقعیت «جادو» میگوید، ما که عصای موسی نداریم تا جادو را باطل کند، ولی رشد و بیداری مردم هر جادوئی را باطل خواهد کرد! ایشان سپس در ادامة همین ترهات پیامبرگونه، تاریخ ایران را از آغاز تا امروز «بررسی» کرده، به این نتیجه میرسند که جهان همواره به ایران نیاز داشته، چه پیش از اسلام، چه بعد از تهاجم تازیان. بله، عملة فاشیسم برای اصالت بخشیدن به این خیمهشب بازی استعماری که برای نخستین بار، پانزده روز پس از نخست وزیری تونی بلر، برای سرکوب مطالبات مردم در ایران به راه افتاد، امروز نیازمند گزافهگوئی و اغراق در مورد کشور ایران شدهاند. دکان امت و جهان اسلام دیگر کساد شده، هیچ اشکالی ندارد! دکان کشور ایران را باز میکنیم و از گذشتة پرافتخاری میگوئیم که از نظر تاریخی هم آنرا اصلاً به رسمیت نمیشناسیم. چرا که بر اساس همان لباسی که بر تن حضرت حجتالاسلام کردهاند، مبداء تاریخ ایران در عربستان رقم میخورد، ولی از آنجا که اربابان حججاسلام نیازمندند، هر گاه لازم شد از تاریخ ایران پیش از اسلام نیز به گزافه یادی خواهیم کرد.
هیچ «هزینهای» ندارد. تحریف تاریخ حوزة تخصصی فاشیستهاست. خاتمی پس از ستایش ابلهانه از تاریخ ایران میگوید، آنروزها ایران ابر قدرت بود، ولی دویست سیصدسال است که اوضاع خراب شده! البته این «تاریخ» ویراست آبدارخانة بنیاد گفتگوی توحشها در کشور فاشیستپرور سوئیس باید باشد، چرا که راه حل آنهم فاشیستی و عوامفریبانه است. خاتمی میگوید، برای درمان دردهای اصلی کافی است
«به جای استبداد، آزادی به جای وابستگی، استقلال و به جای عقب ماندگی، پیشرفت قرار گیرد و نیز در همة مراحل عدالت در جامعه برقرار شود.»
این چرندیات «برنامة» اصلاحطلبان برای حل مشکلات جامعة ایران است، و اجرائی کردن آن فقط به یک پاک کن و یک مداد احتیاج دارد. استبداد را پاک میکنیم، به جایاش مینویسیم، آزادی! و همینطور ادامه میدهیم، یعنی هر آنچه دوست نداریم پاک میکنیم و جایش آنچه میخواهیم مینویسیم! آخر کار حتماً «عدالت» هم در جامعه برقرار خواهد شد. در این روند «جادوئی» نیازی نیز به تعریف مفاهیم استبداد، آزادی و عدالت نداریم. میدانیم که ارائة تعریف مسئولیت به همراه میآورد، و یکی از شگردهای حکومتهای وابسته فرار از مسئولیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. ولی اگر یک تکه چوب را سی سال در رأس امور مملکت قرار میدادند از محمد خاتمی مسلماً درک و فهم بیشتری میداشت، حداقل فهمیده بود که در جهان مادی برای انجام هر کاری میباید برنامه، امکانات و مسیر مشخص ارائه داد. و نمیتوان با یک چرخش قلم «استبدادی» موهوم را برداشت و آزادیای موهومتر بجای آن گذاشت. ولی وقتی کسی به مفتخواری عادت میکند، مفتگوئی هم پیشة راستین وی خواهد شد، درست مانند دستاربندان. و محمد خاتمی هم یک دستاربند مزدور بیش نیست:
«از اصول مهم اصلاحطلبی [...] احترام به باز بودن فضای بحث [...] و بیهزینه بودن اظهار نظر کردن و آزادی بیان و فکر است.»
خاتمی حق دارد! از همه مهمتر «آزادی بیان» است که در اصلاحطلبی هیچ «هزینهای» ندارد، البته بستگی دارد که چه کسی حرف میزند و چه چیزی بیان میشود! چرا که اسمال تیغ زنها و خاتمیها همواره از «آزادی بیان»، خصوصاً به ضرب چاقو و پنجه بکس آزاد بودهاند. ولی صاحبنظران، خیر! به طور مثال اگر صاحبنظری در تخالف با قرائت حاکم «دینی» قرار گیرد، سرش میتواند به سادگی بر باد رود. و یا گروهی را همچون نمونة قتلهای زنجیرهای سر میبرند تا بقیه حساب کارشان را بکنند! اینها قسمتهای ناگفتة «اصلاحطلبی» فیلسوف اردکان است.
ولی ترهات سید اردکان در واقع با هدف گسترش دامنة بحثهای فقرفرهنگی حوزة جهلیه به ادبیات سیاسی ایران ادا میشود. این وراجیها در واقع نوعی توطئة کلامی بر علیه مطالبات واقعی مردم است. میباید به محمد خاتمی بگوئیم که اوباما برخلاف تصور سرکار کلینتون نیست، و مردم ایران را دیگر با شعار پوچ «اصلاحات» نمیتوان فریفت. حرکتی که سکولاریسم و لیبرال دمکراسی را دشمن خود میداند فقط میتواند انسانستیز باشد، و هر حرکت انسانستیزی الزاماً در چارچوب فاشیسم قرار خواهد گرفت.
درست است که مردم رعیت نیستند، و تأمین آب و نان لطف حکومت نیست، ولی مردم «بنده» هم نیستند! و برای تداوم زندگی به حداقل رفاه مادی هم نیاز دارند: تأمین مسکن، بهداشت و آموزش «لطف» نیست، وظیفة دولت است و تأمین آن نه تنها «هزینه» دارد که نیازمند برنامه نیز هست. و چنین برنامههائی در کمال تأسف، نه در صدر اسلام و نه در دوران عیسی و موسی ارائه نشده، با حرافی و وراجی و پوچگوئی عملة فاشیسم هم نمیتوان نبود برنامة سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را جبران کرد. «هستهای» که به فرمان ارباب کاشتهاید، «پوک» است و اگر صد سال بر آن باران ببارد به بار نخواهد نشست.
دوران کلینتون در داخل مقارن با گسترش فقر، نقض آشکار قانون اساسی کشور از طریق اعطای اختیارات ویژه به نیروهای «امنیتی ـ نظامی»، افتضاحات مالی «وایت واتر» و بالاخره جنجال لوینسکی بود. اعطای اختیارات غیرقانونی به نیروهای امنیتی به برکت انفجار در دفاتر فدرال ایالت اوکلاهما تأمین شد، و گور ویدال نویسندة صاحبنام آمریکائی در اثری به نام «پایان آزادیها» به ریشههای مشکوک این انفجارها اشاره دارد. در مورد «راهم امانوئل» مطلب فراوان است، شاید در فرصت دیگری به آن بپردازیم ولی مهم است بدانیم که پدر امانوئل عضو شبکة تروریستی «ایرگون» در اسرائیل بوده. امانوئل دارای دو تابعیت است، و داوطلبانه در جنگ اول خلیج فارس شرکت کرده! ایشان در 24 سالگی نیز پای به قوة مقننة آمریکا گذاشتهاند، و از مدافعان سرسخت طرح جرج بوش برای تهاجم نظامی به عراق بودند. امروز که این شبکه در عراق و افغانستان به سختی شکست خورده، اوباما را در عمل برای جمع و جور کردن افتضاحات و سرپوش گذاشتن بر شکستها به کاخ سفید آوردهاند. با این وجود، واتیکان و دیگر ریزهخواران جنگ و مدافعان تقدس همچنان بر تداوم مسیر گذشته پای میفشارند.
در تداوم مسیر فاشیستی گسترش تقدسها، «اصلاحات» هم به عنوان تداوم راه پیامبران «تقدس» یافته. همان اصلاحاتی که پس از یازده سال هنوز از زبان «صاحبنظران» اصلاحطلب اصولاً تعریف نشده، و هیچ برنامة سیاسی مشخصی هم ندارد. همان «اصلاحاتی» که هم با مردمسالاری و آزادی همسو است، هم با دین و حاکمیت استبدادی ولیفقیه! و از همه مهمتر اصلاحاتی که سکولاریسم و لیبرال دمکراسی را همزمان دشمن خود نیز میداند. بله این ابهامی است که در ایران نام «اصلاحات» بر آن گذاشتهاند، و در واقع تکیهگاه ابهام انسانستیزتری است که «حکومت اسلامی» نام گرفته. هیچکدام از اینان چارچوب صریح و مشخص ندارد، و همواره مسیرشان را منافع استعمار در هر گام تعریف میکند.
به عنوان نمونه «حقوق زن» در اصلاحات کذا جائی ندارد، و رادیو فردا «حضور زن» را بجای آن توصیه میکند. آزادیهای اجتماعی در اصلاحات «تعریف» نشده، و مشتی شعار پوچ و ابلهانه را بلندگوهای تبلیغاتی بجای آن قرار دادهاند، از آنجمله است: «تغییر برای برابری، یا آزادی را بجای استبداد بگذاریم تا عدالت برقرار شود!» ولی عدالت کذا برخلاف آنچه ما میپنداریم عدالت اجتماعی در مفهوم نوین آن نیست، توحشی است که عدالت علی و عدالت اسلامی نام دارد و اصلاحطلبان با بیشرمی تمام پس از سه دهه حکومت اسلامی استقرار چنین عدالتی را هم خواستار میشوند. پیشتر هم گفتیم هیچیک از گروههای مدعی اصلاحطلبی برنامة اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ارائه نمیدهد. به عنوان نمونه هیچکس نمیداند اصلاحطلبان برای اسکان کارتنخوابها چه برنامهای دارند، یا اینکه جایگاه آموزش و پرورش، بهداشت و مسکن و مرکز جهلگستری و تولید و پرورش آخوند در برنامة اصلاحطلبان کجاست؟ همه منتظراند به قدرت برسند، چپاول کنند، واردات را افزایش دهند، از واردات کمیسیون بگیرند، و برنامة خود را از این یا آن سفارتخانه دریافت کنند.
در همین چارچوب است که محمد خاتمی دوباره سر از لجنزار فاشیسم برآورده تا وراجی کند و بگوید اصلاحات «گفتگو» است، یا بهتر بگوئیم در واقع حرافی و مهملبافی است. اگر اصلاحطلبان قدرت را در دست گیرند، محمد خاتمی و شرکاء ضمن حراج نفت، وراجی خواهند کرد؛ دانشگاه را به آشوب میکشند؛ ساواک سرکوب میکند؛ محمدخاتمی لبخند میزند؛ و غرب هم گسترش آزادیها را در ایران به ملت چپاول شده «تبریک» خواهد گفت. همچنان که طی دوران هشتسالة اصلاحات کذا شاهد همین «برنامه» بودیم. گفتیم که سیاست آمریکا در ایران بجز چپاول و سرکوب هیچ نیست، منتهی این سیاست را جمهوریخواهان با تهدید و دمکراتها با ایجاد آشوب اعمال میکنند. و از آنجا که گروه خاتمی و دارودستة حاج اکبر با دمکراتها میانة خوبی دارند، برای کسب قدرت خیز برداشته و مهملگوئی آغاز کردهاند.
محمد خاتمی به این توهم دچار شده که رسالتی الهی دارد و این «اصلاحات» که ساخته و پرداختة روتاری کلاب لندن است، تداوم راه پیامبران بوده، راهی که به «رشد هستهای» نیز منجر خواهد شد. گویا «انتخاب» اوباما و انتصاب «راهم امانوئل» بسیاری را به این توهم دچار کرده که بازگشت به دوران توحش ریاست جمهوری بیل کلینتون امکانپذیر است، و از آنجا که آمریکا در همین دوران نفرت و وحشت پاکستان را به سلاح هستهای مجهز کرد، روضهخوانهای جمکران نیز به این خیال باطل افتادهاند که میتوانند «بنیانگذار هستهای باشند که رشد کند.»
کارفرمایان محمد خاتمی در واتیکان و به ویژه در کلیسای کانتربری یک سخنرانی بیسروته، عوامفریب و به ویژه مضحک برای خادم وفادارشان تهیه و تنظیمکردهاند تا ایشان آنرا در «نخستین نشست ویژة تبیین مبانی نظری اصلاحات» طوطیوار روخوانی کنند و باعث خندة ما شوت وپرتها شوند.
پیرامون اهمیت «خنده» و مبارزة فاشیستها با طنز یادآور شویم که «طنز» در اسطوره و حماسه وجود ندارد، ایندو شیوة بیان با «خنده» بیگانهاند. در مورد اهمیت طنز پیشتر چند وبلاگ نوشتهایم و با تکیه بر تئوری رمان، اثر باکتین گفتیم که «رمان» موجودیت خود را به عنوان شیوة بیان انسانی مدیون فروپاشی حماسه یا عرصة تقدسهاست. سروانتس در رمان «دون کیشوت»، با به سخره گرفتن ارزشهای جهان مسیحیت به ما میگوید، شوالیههای مسیحی برای از میان بردن پلیدیها به جنگ با سایهها میروند. و ویژگی «جنگ با سایهها» نیز پایان ناپذیری آن است.
این جنگ در ایران با تهاجم محمد خاتمی به مفاهیم انسانمحور دمکراسی، لیبرالیسم و سکولاریسم آغاز شده. و جای تعجب نیست، محمد خاتمی و ارباباناش افتخار عضویت در محفل فاشیسم بینالملل را دارند: گسترش تقدس، احترام به ادیان، گفتگوی ادیان و خلاصة مطلب، حکومت ادیان. وبلاگ امروز را به بررسی سخنرانی خاتمی اختصاص میدهیم تا ابعاد عوامفریبانة آنرا هر چه بهتر نشان دهیم.
خاتمی پس از دریافت ضمانت و پشتیبانی از جانب واتیکان با ورود نوچة برژینسکی به کاخ سفید دلگرم شده و انسانستیزی و شارلاتانیسم را با تمام قوا آغاز کرده، تا از یکسو احمدی نژاد مفلوک را سوسیالیست جلوه دهد و از سوی دیگر، با شعار «مردم رعیت نیستند»، مهر تأئید بر «بندگی» همین مردم بزند. سخنان محمد خاتمی که تحت عنوان «مردم رعیت نیستند و تأمین آب و نان هم لطف حکومت نیست»، در سایت «اطلاعات نت»، مورخ هشتم نوامبر سالجاری انتشار یافته. در این سخنرانی که با ارجاع به ادیان ابراهیمی آغاز میشود، محمد خاتمی برای دارودستة خود «مأموریت مقدس» قائل شده و خلاصه برای هی کردن اراذل و اوباش به خیابانها کافی است همان روزنامة دانمارکی یک کاریکاتور از خاتمی چاپ کند، تا برنامة حضور مردم همیشه در صحنه بار دیگر به راه افتد. همانطور که در وبلاگ «خندة زندگی» گفتیم، وظیفة فعلة فاشیسم گسترش تقدس است و برای چنین کاری از محمد خاتمی، مأمور تبلیغات جنگ 8 ساله، شایستهتر نخواهیم یافت.
خاتمی پس از اشاره به «بیبیگوزک» معجزات عصای موسی، ضمن تأکید بر واقعیت «جادو» میگوید، ما که عصای موسی نداریم تا جادو را باطل کند، ولی رشد و بیداری مردم هر جادوئی را باطل خواهد کرد! ایشان سپس در ادامة همین ترهات پیامبرگونه، تاریخ ایران را از آغاز تا امروز «بررسی» کرده، به این نتیجه میرسند که جهان همواره به ایران نیاز داشته، چه پیش از اسلام، چه بعد از تهاجم تازیان. بله، عملة فاشیسم برای اصالت بخشیدن به این خیمهشب بازی استعماری که برای نخستین بار، پانزده روز پس از نخست وزیری تونی بلر، برای سرکوب مطالبات مردم در ایران به راه افتاد، امروز نیازمند گزافهگوئی و اغراق در مورد کشور ایران شدهاند. دکان امت و جهان اسلام دیگر کساد شده، هیچ اشکالی ندارد! دکان کشور ایران را باز میکنیم و از گذشتة پرافتخاری میگوئیم که از نظر تاریخی هم آنرا اصلاً به رسمیت نمیشناسیم. چرا که بر اساس همان لباسی که بر تن حضرت حجتالاسلام کردهاند، مبداء تاریخ ایران در عربستان رقم میخورد، ولی از آنجا که اربابان حججاسلام نیازمندند، هر گاه لازم شد از تاریخ ایران پیش از اسلام نیز به گزافه یادی خواهیم کرد.
هیچ «هزینهای» ندارد. تحریف تاریخ حوزة تخصصی فاشیستهاست. خاتمی پس از ستایش ابلهانه از تاریخ ایران میگوید، آنروزها ایران ابر قدرت بود، ولی دویست سیصدسال است که اوضاع خراب شده! البته این «تاریخ» ویراست آبدارخانة بنیاد گفتگوی توحشها در کشور فاشیستپرور سوئیس باید باشد، چرا که راه حل آنهم فاشیستی و عوامفریبانه است. خاتمی میگوید، برای درمان دردهای اصلی کافی است
«به جای استبداد، آزادی به جای وابستگی، استقلال و به جای عقب ماندگی، پیشرفت قرار گیرد و نیز در همة مراحل عدالت در جامعه برقرار شود.»
این چرندیات «برنامة» اصلاحطلبان برای حل مشکلات جامعة ایران است، و اجرائی کردن آن فقط به یک پاک کن و یک مداد احتیاج دارد. استبداد را پاک میکنیم، به جایاش مینویسیم، آزادی! و همینطور ادامه میدهیم، یعنی هر آنچه دوست نداریم پاک میکنیم و جایش آنچه میخواهیم مینویسیم! آخر کار حتماً «عدالت» هم در جامعه برقرار خواهد شد. در این روند «جادوئی» نیازی نیز به تعریف مفاهیم استبداد، آزادی و عدالت نداریم. میدانیم که ارائة تعریف مسئولیت به همراه میآورد، و یکی از شگردهای حکومتهای وابسته فرار از مسئولیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. ولی اگر یک تکه چوب را سی سال در رأس امور مملکت قرار میدادند از محمد خاتمی مسلماً درک و فهم بیشتری میداشت، حداقل فهمیده بود که در جهان مادی برای انجام هر کاری میباید برنامه، امکانات و مسیر مشخص ارائه داد. و نمیتوان با یک چرخش قلم «استبدادی» موهوم را برداشت و آزادیای موهومتر بجای آن گذاشت. ولی وقتی کسی به مفتخواری عادت میکند، مفتگوئی هم پیشة راستین وی خواهد شد، درست مانند دستاربندان. و محمد خاتمی هم یک دستاربند مزدور بیش نیست:
«از اصول مهم اصلاحطلبی [...] احترام به باز بودن فضای بحث [...] و بیهزینه بودن اظهار نظر کردن و آزادی بیان و فکر است.»
خاتمی حق دارد! از همه مهمتر «آزادی بیان» است که در اصلاحطلبی هیچ «هزینهای» ندارد، البته بستگی دارد که چه کسی حرف میزند و چه چیزی بیان میشود! چرا که اسمال تیغ زنها و خاتمیها همواره از «آزادی بیان»، خصوصاً به ضرب چاقو و پنجه بکس آزاد بودهاند. ولی صاحبنظران، خیر! به طور مثال اگر صاحبنظری در تخالف با قرائت حاکم «دینی» قرار گیرد، سرش میتواند به سادگی بر باد رود. و یا گروهی را همچون نمونة قتلهای زنجیرهای سر میبرند تا بقیه حساب کارشان را بکنند! اینها قسمتهای ناگفتة «اصلاحطلبی» فیلسوف اردکان است.
ولی ترهات سید اردکان در واقع با هدف گسترش دامنة بحثهای فقرفرهنگی حوزة جهلیه به ادبیات سیاسی ایران ادا میشود. این وراجیها در واقع نوعی توطئة کلامی بر علیه مطالبات واقعی مردم است. میباید به محمد خاتمی بگوئیم که اوباما برخلاف تصور سرکار کلینتون نیست، و مردم ایران را دیگر با شعار پوچ «اصلاحات» نمیتوان فریفت. حرکتی که سکولاریسم و لیبرال دمکراسی را دشمن خود میداند فقط میتواند انسانستیز باشد، و هر حرکت انسانستیزی الزاماً در چارچوب فاشیسم قرار خواهد گرفت.
درست است که مردم رعیت نیستند، و تأمین آب و نان لطف حکومت نیست، ولی مردم «بنده» هم نیستند! و برای تداوم زندگی به حداقل رفاه مادی هم نیاز دارند: تأمین مسکن، بهداشت و آموزش «لطف» نیست، وظیفة دولت است و تأمین آن نه تنها «هزینه» دارد که نیازمند برنامه نیز هست. و چنین برنامههائی در کمال تأسف، نه در صدر اسلام و نه در دوران عیسی و موسی ارائه نشده، با حرافی و وراجی و پوچگوئی عملة فاشیسم هم نمیتوان نبود برنامة سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را جبران کرد. «هستهای» که به فرمان ارباب کاشتهاید، «پوک» است و اگر صد سال بر آن باران ببارد به بار نخواهد نشست.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت