سه‌شنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۷



شکم و سیاست!

...
تفو برتو ای چرخ گردون تفو!

تفاوتی ندارد چه کسی نامزد انتخابات ریاست قوة مجریه در حکومت اسلامی باشد. تا زمانیکه قانون اساسی ایران از زنجیر اسارت دین آزاد نشده، انتخابات حکومت اسلامی را می‌باید تحریم کرد.

سگ‌های سیرک عموسام باز هم به معلق زدن پرداخته‌اند. تفاوت سیرک عموسام با سیرک‌های دیگر این است که سیرک‌ها برای هر «فصل» برنامه‌های خود را تغییر می‌دهند، تا بتوانند مشتری بیشتری جلب کنند. سیرک عموسام نیازی به تغییر برنامه نمی‌بیند! و با مشتی اراذل و اوباش در داخل و خارج از مرزها شبکه‌ای درست کرده که نقش اوپوزیسیون ایفا کند. از قضای روزگار اوپوزیسیون کذا هم برنامه‌های‌اش ثابت است: صدور بیانیه‌های مضحک و عوامفریبانه در راستای قانون‌شکنی.

فواید قانون‌شکنی این است که مانع استقرار نظم و سازمان یافتن جامعه خواهد ‌شد. و همان‌ها که سه دهة پیش از طریق قانون‌شکنی و آشوب و کودتا در ایران به حکومت رسیده‌اند، دوباره برای تکرار همین «امرخیر» خیز برداشته‌اند. اینان که خود را به گزافه «وسیع‌ترین جبهة سیاسی در داخل کشور» می‌خوانند، و همگی پیشتر به قانون اساسی همین حکومت اسلامی رأی مثبت داده‌اند، امروز با صدور بیانیه خواستار نقض این قانون شده‌اند!

ابراهیم یزدی، احمدصدر حاج سید جوادی، صباغیان، سحابی، و ... و دیگر ریزه خواران شبکة رمزی کلارک در ایران از اینکه طبق قانون اساسی «رهبر تنفیذ می‌کند» ابراز نارضایتی کرده‌، می‌خواهند از شرکت در رأی‌گیری خودداری کنند. چرا؟ چون نهایت امر در این «انتخابات» هیچکس شرکت نخواهد کرد، و کارمندان وفادار سیرک عموسام از طریق هماهنگی با مطالبات مردم می‌خواهند مانند روحانیت و حزب توده و دیگر عوام‌گرایان «در کنار مردم قرار گیرند». باشد که باز هم مانند بهمن 1357 به کمک یکدیگر جیب ما مردم را بزنند.

وقتی وزیر کشور مهجور شیخ مهدی بازرگان به قول خودش با تکیه بر «حدیث مسلم» و «فرمایش معصوم»، قانون اساسی تدوین می‌کرد، همین ابراهیم یزدی‌ و سحابی‌ و شرکاء نه تنها مخالفتی با ولایت فقیه نداشتند و خفقان گرفتند، که دیگران را به دلیل مخالفت با این «یاسای دینی» نکوهش هم ‌کردند! وقتی ابوالحسن بنی‌صدر دست خمینی را در برابر خبرنگاران جهان بوسه‌باران می‌کرد، تا حکم ریاست از دست رهبر عظیم‌الشان به ایشان «تنفیذ» شود، اینان همچنان خفقان گرفته بودند! وقتی حاج‌اکبر و محمد خاتمی دست خامنه‌ای را می‌بوسیدند تا حکم ریاست دریافت کنند نیز کسی صدای‌اش در نمی‌آمد. نه انتخابات تحریم می‌شد، نه کسی به رسم موهن و قرون‌وسطائی دست بوسی اعتراض می‌کرد، «تنفیذ» حکم نیز از طرف ولی‌فقیه کاملاً «طبیعی» بود! ولی امروز با مشاهدة جمال بی‌مثال گروه برژینسکی و اعضای اسلام‌پرور حزب دمکرات در درگاه کاخ‌سفید، یک مرتبه امر بر همة اینان مشتبه شده و می‌پندارند در دوران ریاست جمهوری جیمی‌کارتر سیر می‌کنند، و می‌توانند برنامه‌های لات‌بازی و آشوب‌طلبی دوران محمدرضا پهلوی را یک بار دیگر به اجرا در آورند.

باید گفت، آرزو بر جوانان عیب نیست! اما اعضای به اصطلاح «وسیع‌ترین» جبهة سیاسی چندین دهه با جوانی فاصله دارند، شاید به جنون پیری گرفتار آمده‌اند که می‌پندارند هنوز می‌توان با توسل به شیوة «تمرکز بر یک نقطه»، با تحریک افکارعمومی، توده‌های مردم را بر «محور نفرت» از یک فرد یا یک گروه جذب کرد و چند شعار پیش‌ساختة ساواک را هم در بوق و کرنا گذاشت تا بازگردیم به دوران شیرین «عبادی ـ سیاسی» و براندازی. چرا؟ چون حاج عباس میلانی در رادیو فردا فرموده‌اند، سیاست‌های درست اوباما مشکلات ایران را حل خواهد کرد!

اصولاً این اوباما را امدادهای غیبی برای حل مشکلات ما ملت به کاخ سفید ارسال کرده. پس فرصت را از دست ندهیم و از ایشان بخواهیم پیش از حل مشکلات اقتصادی بانک‌ها و مؤسسات مالی ایالات متحد، پیش از حل بحران نظامی در عراق و افغانستان، اگر آب به دست دارند زمین بگذارند و اول مشکلات «ما» را حل کنند! مشکلات سیاست‌مداران و حاکمان ما را حل کنند که بی‌پدرند و در بدر به دنبال «پدر» می‌گردند. سی سال پیش از سلالة محمد بودند و از تبار حسین، حال که دکان اسلام و مرگ‌پرستی و زوزه و روضه کساد شده، «ما» فرزندان کوروش‌ شده‌ایم. ولی کسی نمی‌گوید که ملت ایران به چه دلیل باید همواره از جمله «یتیمان» تاریخ بشر باشد. وقتی هم به دنبال «پدر» می‌گردیم پدر را زنده نمی‌خواهیم، باید «پدر مرده» باشیم تا امکان سوگواری برای پدر محفوظ بماند. ما یتیمان تاریخ همواره «فرزند» دیگری هستیم، هرگز خود بجای پدر نخواهیم نشست؛ هرگز هویتی مستقل از پدر نخواهیم داشت؛ «ما» می‌باید همانطور که استعمار می‌خواهد در مرحلة کودکی در جا بزنیم و به طفولیت خود هم «افتخار» ‌کنیم! ولی چه کسی به مرگ و ایستائی افتخار می‌کند؟! مرداب‌ها هم اگر زبان بگشایند، خود را رودخانه‌ای خروشان خواهند خواست! مرداب‌ها اگر زبان می‌گشودند آرزو می‌کردند که کوه و دشت را درنوردند و به دریاها برسند. به آنجا که امواج هیچوقت آرام نمی‌گیرد.

ما زنده به‌آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست

به این حضرات می‌گوئیم که ما فرزندان کوروش نیستیم! ما ایرانی هستیم و کوروش فقط بخشی از هویت ما است، هویت ایرانی هر لحظه در حال «شدن» است. هویت یک ملت را نمی‌توان «یکبار و برای همیشه» تعریف کرد، چرا که ملت ایران زنده است و زنده می‌ماند، ولی توسلی‌ها، شاه ویسی‌ها، مرتاضی لنگرودی‌ها و ... و به ویژه احمدصدر حاج سیدجوادی‌ها و ابراهیم یزدی‌ها انسان‌نماهائی مرده‌اند که در محفل استعماری «سیاست ما عین دیانت ماست» باز هم صورتک «حقوق بشر» بر چهرة پلید خود گذاشته‌اند، تا از طریق بازی با واژه‌ها و مهمل‌بافی منافع اربابان‌شان را در کشورمان حفظ کنند.

دکان شارلاتانیسم سیاسی که در کمال بلاهت نام «کمیتة انتخابات آزاد، سالم و عادلانه در ایران» بر خود گذاشته، یک بیانیة مضحک صادر کرده تا ضمن درخواست اصلاح قانون «انتخابات» چاه جمکران، در کمال بیشرمی به ما بگوید که قانون اساسی حکومت اسلامی با اعلامیة جهانی حقوق بشر هم‌سوئی دارد:

«مبنا و مستند حقوقی این نوشتار قانون اساسی [حکومت] اسلامی ایران، اعلامیة جهانی حقوق بشر [...] میثاق بین‌المللی حقوق مدنی [...] است. [...] سه سند یاد شده [...] به تأئید دولت و مجلس ایران نیز رسیده و از اینرو، بنا بر مادة 9 قانون مدنی در حکم قوانین داخلی محسوب شده و لازم‌الاتباع تلقی ‌می‌شوند.»


چه خوب! پس اصل اول و دوم قانون اساسی چاه جمکران چه می‌شود؟ همان اصولی که با اعلامیة جهانی حقوق بشر در تضاد کامل قرار می‌گیرد! دولت باید رسماً قانون اساسی را نقض کند تا پادوهای «ملی ـ مذهبی» گروه برژینسکی بتوانند نامزد انتخابات در کشوری باشند که اصولاً انتخابات در آن جز شبیه‌سازی فاشیستی هیچ نیست؟ مگر دولت ایران می‌تواند اسنادی را تأئید و اجرا کند که با قانون اساسی در تضاد قرار می‌گیرد؟ نه! پس دلیل صدور این بیانیة مسخره و مردم‌فریب چیست؟

دلیل صدور بیانیة کذا تأکید بر این دروغ بزرگ است که در یک حکومت مدعی تقدس الهی «انتخابات» نه تنها می‌تواند برگزار شود، که این به اصطلاح انتخابات می‌تواند تحت شرایطی «سالم» و «عادلانه» هم باشد! خلاصه بگوئیم این بیانیه یک مردم‌فریبی و شیادی جهت توجیه بنیادین حکومت ولایت فقیه است و بس! آنان که این اعلامیه را صادر کرده‌اند، پس از سه دهه همکاری فعال با عمال حکومت اسلامی اینک «دم مسیحائی» در کالبد این مرده می‌دمند!

وبلاگ رامین مولائی، مورخ پنجم نوامبر 2008 مطلبی دارد به قلم شیوا و چاپلوس ابطحی، نوچة بازاری محمد خاتمی که می‌گوید، وقتی قانون اساسی را تدوین می‌کردیم، ‌ شأن خمینی را بالاتر از ریاست قوة مجریه می‌انگاشتیم، در ضمن تجربة قانونگزاری هم نداشتیم! ابطحی این مهملات را ردیف کرده تا بگوید:

«اینکه گفته می‌شود سیاست از دین جداست قابل قبول نمی‌باشد.»

البته آخوند ابطحی حق دارد نگران جدائی دین از سیاست باشد، چون این «جدائی» نان اربابان‌اش را آجر خواهد کرد، و گرمای مطبوع تنور مزدوری نعلین‌ها برای جنتلمن‌های نزولخور لندن نیز به سردی خواهد گرائید. ولی حزب آخوندپرست توده نیز از انزوای نعلین در عرصة سیاست سخت نگران شده. چون داس و نعلین همواره خود را در کنار «مردم» قرار می‌دهند. در این راستا محور سرمقالة «راه توده»، مورخ 10 نوامبر 2008 را بیانیة کمیتة شیرین عبادی و شرکاء تشکیل می‌دهد. بله، پس از انتشار بیانیة محفل نوبل در جمکران، «رفقا» هم تماس‌هائی با طرفداران انتخابات «آزاد»، «دمکراتیک» و «واقعی» برقرار کرده و سخنان فریبندة آنان را به عنوان سرمقاله تحویل مخاطبان شوت و پرت خود می‌دهند.

در این سرمقاله می‌بینیم که حتی «خطر» ترور محمد خاتمی وجود دارد! چرا که بر اساس ترهات این مقاله، میلیون‌ها ایرانی هوادار این شخصیت فرهیخته معرفی می‌شوند، و ملت ایران گویا 8 سال لات‌بازی‌های خاتمی را در رأس دولت جمکران بکلی فراموش کرده‌! راه توده همچنین به ما می‌گوید، روحانیت را دارند از صحنه کنار می‌گذارند و ممکن است اوضاع شبیه دوران کودتای کلنل آیرون‌ساید شود!

می‌بینیم که در اینجا نیز «رفقا» دقیقاً هم‌صدا با آخوندهای مزدور در بوق استعمار می‌دمند و ادعا دارند که سلطنت پهلوی با روحانیت مخالف بوده! همان میرپنجی که از بودجة دربار حوزة علمیة قم را بنیان گذاشت، به گفتة نعلین‌ها و رفقا با روحانیت مخالف بوده! خلاصة مطلب راه توده به ما می‌گوید، روحانیت پشت سرخاتمی خواهد ایستاد تا خطر حاکمیت مطلق نظامی را از سر ما ملت دور فرماید!

البته اگر رفقا تاریخ معاصر ایران را نمی‌شناسند به آنان یادآور می‌شویم که حکومت ایران از تاریخ 21 فوریة سال 1921، یک حکومت «نظامی ـ استعماری» است و اگر در شهریور 1320، به دلیل استعفای رضاشاه، سلطنت پهلوی در ایران طی چند سالی جنبة قانونی پیدا کرد، با خدمات محمد مصدق همین سلطنت در تاریخ 28 مردادماه 1332 باز هم به یک حکومت نظامی تبدیل شد. و دقیقاً همین حاکمیت، بدون هیچگونه دخل‌وتصرفی در بهمن‌ماه 1357 با کودتای سازمان ناتو جنبة نظامی خود را همچنان محفوظ نگاه داشته. البته این مختصر جسارتاً عرض شد! چون ما تردیدی نداریم که «رفقا» در جریان کودتای 22 بهمن قرار دارند، ولی خودشان را به کوچة علی‌چپ می‌زنند تا بتوانند با گرفتن ذکر «انقلاب»، به مصداق وصف‌العیش نصف‌العیش احساس «لنینی‌ات» کنند!

ولی لنین هم قدرت را با کودتا و سکوت استعمار بریتانیا به دست گرفت، همچنانکه اتحاد جماهیر شوروی نیز در برابر کودتاهای پیاپی سازمان ناتو در ایران همیشه سکوت کرد. ولی «رفقا»! آنروزهای خوب گذشت. خوشبختانه دیگر اتحادجماهیر شوروی وجود ندارد تا استعمار غرب به بهانة «مقابله» با خطر کمونیسم در ایران آخوندپروری به راه بیاندازد. تحلیل‌های شکمی «رفقا» هم دیگر کارساز «انقلاب» و «حماسه» نخواهد شد. مردم ایران نیک می‌دانند که آمریکا به دلیل شکست سیاسی و فروپاشی اقتصادی ناچار است در سیاست طالبان‌پروری خود در منطقه تجدید نظر کند. در نتیجه نه تنها باید دست و پای نوکران دستاربند خود را جمع و جور کند که «رؤیای» خام برقراری یک حکومت «قانونی» اسلامی را نیز می‌باید با خود به گور ببرد. شاید به همین دلیل است که رفقا بجای قرار گرفتن «در کنار مردم»، اینک مصلحت خویش در آن دیده‌اند که با شکم مردم پیوند برقرار کنند تا بهتر بتوانند حرف‌های شکمی بزنند:

«هیچ سیاستی اگر پیوند با شکم تودة مردم نداشته باشد [...] به سرانجام نمی‌رسد [...] نیروی چپ و دمکرات باید اینگونه سخن بگوید.»

مسلماً «تاواریش‌های» آخوندپرست که چنین سیاست‌هائی را توصیه می‌کنند، می‌دانند که آنچه وارد شکم می‌شود، نهایتاً به کجا ختم خواهد شد! موفق باشید رفقا!


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت