الهام در بریستول!
...
محور پروپاگاند غرب در ایران باز هم بر «اسرائیلستیزی» متمرکز شده. البته اینبار احمدی نژاد پاککن به دست نگرفته، هریتیج کلاب، یک پاککن فرسوده به دست کیهان داده تا با شعارهای ابلهانة خمینی، زمینة بحران را فراهم آورد. چرا که «صلح»، به ویژه در منطقة خاورمیانه و خاورنزدیک با منافع حاکمیت ایالات متحد در تضاد قرار میگیرد. و بازگشت «داسالله» به شعارهای فرسودة بهمن 57 و ادعای پوچ طرفداری آمریکا از دمکراسی و سکولاریسم به صراحت به دلیل پسروی «داشالله» رخ داده! بله این چپنمائی در ایران در واقع طاعونی است که پیوسته جهت تقویت راست افراطی بر ما تحمیل میشود.
طاعونیان چپنما در ایران، برای اعلام مواضع سیاسی خود، همواره «تحلیلهای» پوچ راست افراطی را ملاک قرار میدهند! تحلیلهائی که بر اساس «واژگوننمائی» در سازمان سیا ساخته و پرداخته شده و تحویل ساواک میشود. بر اساس این تحلیلهای استعماری و بیپایه، گروه فدائیان خلق اکثریت، برای تثبیت موضع خود به عنوان «چپ»، حاکمیت فاشیست جمکران را «لیبرال» میخواند، تا ضمن لجنپراکنی به لیبرالیسم، با در نظر گرفتن فضای حاکم بر جامعه از گروه شیخ مهدی بازرگان، خاتمی و اکبربهرمانی و قوچانی، «تصویری دلپذیر» ارائه داده باشد. در همین راستاست که سپیده صلحجو و شرکاء ادعا دارند، آمریکا مدافع دمکراسی و سکولاریسم است، تا دست حکومت اسلامی را برای سرکوب طرفداران دمکراسی و سکولاریسم باز کنند، و از این طریق مخارج رفقا جهت بست نشستن در مسجد لندن تأمین شود.
در تداوم همین سیاست مزورانه است که «دولت» و «قوانین» در تحلیلهای «داسالله» جائی ندارد. این تحلیلها به «ملت»، «مردم»، «کارگران» و اخیراً «زحمتکشان» محدود میماند! «داسالله» بیشرمانه میگوید، بدون مردم سکولار، دولت سکولار نمیشود! و بدون مردم دمکرات، دولت دمکراتیک نداریم! خلاصة مطلب ملت را بجای دولت مینشانند تا تنور پوپولیسم گرم و داغ بماند. اینکه فعلة فاشیسم جملگی از مهرانگیز کار تا خواهر سپیده صلحجو، تأمین مطالبات مردم را به «گرایشات فرضی» همین «مردم» منوط میکنند، تا وظیفة دولت را عملاً لوث کرده، و نقش دولت در روند مسائل اجتماعی و سیاسی را بیارزش جلوه دهند میباید در همین راستا تحلیل شود! این ترهات استعماری ریشه در شعارهای گورکنها دارد؛ گورکنها هستند که قصد تطبیق شرایط امروز کشور را با شرایط 1400 سال پیش در صحرای عربستان دارند، و مرتباً به مصداق «آیة شریفة قرآن»، تأکید میکنند، خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد، مگر اینکه آن قوم تغییر کند! بله، میبینیم که چپنمایان جمکران با آخوند جماعت چه آبشخور مشترکی درست کردهاند. «داسالله» با مارکس و مارکسیسم اصلاً کاری ندارد، و شعارهایاش منطبق است بر شعارهای راست افراطی، آنهم راستافراطی نعلین پوش! دلیل بازگشت چپنمایان به شعارهای بهمن 57، بازگشت راست افراطی به مهملات خمینی در باب نابودی اسرائیل است. کیهان در سر مقالة امروز خود پرچم نبرد با اسرائیل را دوباره برافراشته، چون کنفرانس صلح مسکو منافع ارباباناش را حسابی تهدید میکند.
«رفقا» هم به نقطة صفر بازگشتهاند و به نشخوار شعارهای عوامفریب بهمن 57 مشغول شدهاند. اینان به شیوة امام دجالشان طرفداران دمکراسی را آمریکائی قلمداد میکنند، و آمریکا را هم مدافع دمکراسی و سکولاریسم! چرا؟ چون اوضاع سخت بحرانی است. در شرایط فعلی، دولت اسرائیل میباید به مرزهای قانونی خود باز گردد، و به فلسطینیان اخراجی خسارت بپردازد. به همین دلیل پاسدار شریعتمداری هم یکباره از پای منقل به یاد آورده که پاک کردن اسرائیل از صحنة روزگار خواست احمدی نژاد نبوده، «فرمان» خمینی بوده! میدانیم که این فرامین باید در بوق گذاشته شود تا بحران در خاورمیانه و خاورنزدیک تداوم یابد. برپائی نشست اتحاد اسلام و مسیحیت در واتیکان بیدلیل نبود.
نخستین پیامد این نشست، روز گذشته در کلیسای «مقبرة مقدس» در اسرائیل بروز کرد. در این راستا آخوندهای کاتولیک و ارتدوکس روز یکشنبه نهم ماه نوامبر سالجاری در کلیسای مذکور با یکدیگر دست به گریبان شده، به زد و خورد پرداختند. کلیسای «مقبرة مقدس» یکی از مقدسترین اماکن مذهبی خاجپرستهاست که در اورشلیم قرار دارد. بر طبق «بیبیگوزکهای» مسیحیان، عیسی پسر خدا، یا پسر همان یوسف نجار خودمان در این مکان مصلوب شده و از همین مکان هم به آسمان رفته! ما هم باور میکنیم! در هر حال این کلیسای بسیار مقدس بین کاتولیکها، ارتدوکسها و ... تقسیم شده و کلیددار آنهم مسلمان است! دیروز در این کلیسا میان آخوندهای کاتولیک و ارتدوکس یک «گفتگوی ادیان» بسیار دیدنی به راه افتاد و پلیس اسرائیل ناچار به مداخله شد. شبکههای خصوصی هم فیلم این «گفتگوی تمدنها» را چندین بار پخش کردند و خلاصه متوجه شدیم که مسیحیت نیز درست مانند اسلام دین دوستی و محبت است. به گزارش «فرانس پرس»، کشیشها با وسائل کلیسا به یکدیگر حمله کردند و بعضیها سعی داشتند لباس یکدیگر را پاره کنند. البته دلیل این گفتگوی توحشها به صراحت مشخص نشده! ولی اسلام و واتیکان از دوران هیتلر همواره بر علیه کلیسای ارتدوکس با یکدیگر متحد شدهاند، چرا که کلیسای ارتدوکس به ویژه در روسیه نفوذ دارد.
هدف نشست اتحاد اسلام و مسیحیت در واتیکان که از قضای روزگار با پیروزی اوباما مقارن شد، تقویت سیاست جنگ افروزی در منطقه است. همان سیاست «یک قوم یک کشور»، که استعمار بریتانیا با ایجاد دو کشور پاکستان و اسرائیل در منطقه دنبال میکند. در چارچوب همین سیاست حزب محافظهکار انگلستان سیاست اسلام پروری خود را رسماً آغاز فرمود. سیاست نوین حزب کذا تقویت اسلام و حماقت از طریق زنان است. و به همین جهت روز اول اکتبر سالجاری حضرت دیوید کامرون، رهبر حزب محافظهکار انگلستان یک زن 36سالة مسلمان پاکستانی را که هیچ سابقهای هم در فعالیتهای سیاسی ندارد به عنوان تنها نامزد حزب برای انتخابات ماه مه 2010
در بریستول شرقی معرفی کرده! این برندة خوشبخت «عادیلا شافی» نام دارد و از یک خانوادة کارگر مهاجر برخاسته که در سال 1972 از پاکستان به انگلستان مهاجرت کرده. سایت لوموند، مورخ دهم نوامبر 2008، در اینمورد گزارشی دارد که به آن استناد میکنیم.
عادیلا در سخنرانی خود میگوید، «از 18 سالگی همواره به حزب کارگر رأی دادهام، چون خانوادهام به این حزب رأی میدادند.» این طرفداری خانوادگی تا سال 2002 ادامه یافته! از 6 سال پیش به دلائلی که بر ما نامعلوم است، عادیلا بر علیه قدرت پدرسالاری قیام کرده و حزب محافظهکار را برگزیده! البته هیچ سند و مدرکی در دست نیست که اظهارات فوق را ثابت کند، چرا که رأی افراد سری است و هر کس فقط خودش میداند به چه کسی رای داده. بگذریم! و بپردازیم به ادامة قصة کدوقلقلهزن و خاله سوسکه، ویراست حزب محافظهکار انگلستان.
باری! به محض ورود خانوادة عادیلا به بریستول، پدرش در کارخانة رولزرویس مشغول به کار میشود، و با حقوق کارگری زندگی همسر و پنج فرزند خود را تأمین میکند. باید بگوئیم درآمد کارگران در انگلستان باید خیلی بالا باشد، چرا که خانوادة عادیلا، به گفتة وی حتی ازکمکهای دولت هم استفاده نکردهاند! بله، این تکخال برنده که از آستین حزب محافظهکار بیرون کشیده شده از پیروان مکتب خودآزاری نیز هست. ایشان میگویند که پدرشان همیشه میفرمودند، «اگر سردته، لباس بیشتر نپوش، اگر گرسنهای، غذا نخور»! پدر محترم عادیلا مانند امام راحل «درویش صفت» بودهاند. و معلوم نیست چرا با این نگرش درویشانه به زندگی ازدواج کرده، و پس از تحویل پنج عدد فرزند به جامعه برای سیرکردن شکم خانوادة محترمشان «پاکستان» را رها کرده به «کفرستان» مهاجرت میفرمایند؟
خلاصة مطلب عادیلا و فرمایشات پدرش را خداوندگار ویژة جهان اسلام آفریده که در آن مردم موظفاند زندگی مادی را فراموش کنند، و به معنویات بپردازند، چون مادیات بد است و فقط به درد استعمارگران غرب میخورد که از معنویات غافل باشند، و دیگ خشم خداوند را به جوش آورند. در عوض خداوند از «ما» که به معنویات میپردازیم خیلی خشنود و راضی است! و همین خشنودی خداوند هم برای «زندگی» کافی است، البته در شعارهای جمکران! چرا که در واقعیت، انسان بهنجار از خود مراقبت میکند که زنده بماند! در جهان اسلام انسانها باید زندگی را حقیر بشمارند، نیازهای طبیعی را سرکوب کنند و عرفان و اسلام و شهادتطلبی و خاکسترنشینی را «هدف زندگی» بدانند تا پای استعمار لنگ نماند.
بله این عادیلا شافی که به عنوان الگو در انگلستان ساخته و پرداخته شده، پس از قیام بر ضد پدر و مادر، البته به «پیروی از برادر» به حزب محافظهکار رأی میدهد! به احتمال زیاد برادرش از نظر شخصیتی قدرتمندتر از پدر بوده، و همین برتری باعث میشود که این فاطمة بریستولنشین در هزارة سوم در سن 30 سالگی پدر را رها کرده رهبری برادر را به جان بخرد! اگر نمیدانید این را میگویند استقلال رأی! ولی بهتر است بدانیم که عادیلا در دانشگاه روانشناسی هم تدریس میکند! اما این عادیلا چگونه کشف شد؟
عادیلا به «کشف و الهام» دچار شد! در سال 2005 که دیوید کامرون به رهبری حزب محافظهکار برگزیده میشود، در پاکستان یک زلزلة شدید روی میدهد! و عادیلا با کمک همسرش، «ایجاز» 117 هزار جلد کتاب جمعآوری میکند و طی دوازده روز همه را به پاکستان میفرستد تا زلزله زدگان وقتشان را تلف نکرده، به مطالعه مشغول شوند و به این ترتیب سرما و گرسنگی و بیخانمانی را هم فراموش کنند. و به همین دلیل در ماه مارس 2007 دولت پاکستان به عادیلا نشان افتخار اعطاء میکند، و عادیلا میگوید، «متوجه شدم که به تنهائی میتوان روند مسائل را تغییر داد»، مثل اینکه به من «الهام» شد! و خلاصه همین الهامات نیروی عجیبی هم به عادیلا داده، درست مثل اینکه «دوپینگ» کرده باشد، البته یک «دوپینگ دینی». و پس از این دوپینگ دینی است که همة افراد مذکر خانواده، از قبیل پدر، برادر و همسر عادیلا او را به فعالیت سیاسی تشویق میکنند!
او میگوید، «آنها مرا در جایگاه نمایندگی مجلس میدیدند.» و از آنجا که عادیلا شیفتة شخصیت دیوید کامرون هم شده بود، دست رد به سینة پدر و برادر و همسر نمیزند. عادیلا در ستایش کامرون میگوید، او به خانواده اهمیت میدهد، میخواهد آموزش و بهداشت را بهبود بخشد، و ... و عادیلا میخواهد فرزنداناش بریتانیائی کامل شناخته شوند و بتوانند با بریتانیائیها معاشرت کنند، نه فقط با پاکستانیها! بله میبینیم که باز هم انگلستان عین 22 بهمن 1357، «شایستهترینها» را برگزیده: یک موجود شیفتة قدرت که قدرت را ابتدا در پدر، سپس در برادر و بالاخره در دیوید کامرون رهبر حزب محافظهکار انگلستان رؤیت میکند. البته این محصول مهاجرت، که نهایت امر محصول سیاستهای دولت انگلستان در پاکستان است، در صورت پیروزی حزب دیوید کامرون، دوست دارد در جایگاه وزارت امورخارجه قرار گیرد، چون از امور داخلی چندان شناختی ندارد.
عادیلا از هم اکنون مبارزات انتخاباتی را برای احراز جایگاه نمایندگی بریستول شرقی آغاز کرده و در پی آن است که رأی جمعیت مسلمان این منطقه را به دست آورد، ولی به گزارش لوموند، مسلمانان بریستول، در حوزة بریستول غربی رأی میدهند نه در بریستول شرقی! ولی این مهم از چشمان تیزبین این پاکستانی شیفتة قدرت پنهان مانده. همچنانکه فروپاشی «سیاسی ـ اقتصادی» ایالات متحد هم از دیدگان پاسدار شریعتمداری و «رفقا» پنهان مانده، و نتیجة انتخابات آمریکا را در تحلیلهای «عمیق» خود نادیده گرفتهاند.
این نخستین بار است که بازندگان انتخابات خوشحال و برندگان آن دلخوراند! حزب جمهوریخواه سروسامان دادن به شکست، عقبنشینی و بحران را به دمکراتها واگذار کرد و شاد و خندان صحنه را ترک گفت! روز پنجم نوامبر، نانسی پلوسی ماتم گرفته بود، ولی در عوض چشمان جرج بوش و دیک چنی از خوشحالی برق میزد، و راهم امانوئل دوست داشتنی ما نیز سخت دلخور مینمود. ولی کو چشم بینا! میگویند «عشق کور است!» ولی عشق «داسالله» و «داشالله» به گاوچرانها کارش از کوری دیگر به خرفتی و رسوائی کشیده.
طاعونیان چپنما در ایران، برای اعلام مواضع سیاسی خود، همواره «تحلیلهای» پوچ راست افراطی را ملاک قرار میدهند! تحلیلهائی که بر اساس «واژگوننمائی» در سازمان سیا ساخته و پرداخته شده و تحویل ساواک میشود. بر اساس این تحلیلهای استعماری و بیپایه، گروه فدائیان خلق اکثریت، برای تثبیت موضع خود به عنوان «چپ»، حاکمیت فاشیست جمکران را «لیبرال» میخواند، تا ضمن لجنپراکنی به لیبرالیسم، با در نظر گرفتن فضای حاکم بر جامعه از گروه شیخ مهدی بازرگان، خاتمی و اکبربهرمانی و قوچانی، «تصویری دلپذیر» ارائه داده باشد. در همین راستاست که سپیده صلحجو و شرکاء ادعا دارند، آمریکا مدافع دمکراسی و سکولاریسم است، تا دست حکومت اسلامی را برای سرکوب طرفداران دمکراسی و سکولاریسم باز کنند، و از این طریق مخارج رفقا جهت بست نشستن در مسجد لندن تأمین شود.
در تداوم همین سیاست مزورانه است که «دولت» و «قوانین» در تحلیلهای «داسالله» جائی ندارد. این تحلیلها به «ملت»، «مردم»، «کارگران» و اخیراً «زحمتکشان» محدود میماند! «داسالله» بیشرمانه میگوید، بدون مردم سکولار، دولت سکولار نمیشود! و بدون مردم دمکرات، دولت دمکراتیک نداریم! خلاصة مطلب ملت را بجای دولت مینشانند تا تنور پوپولیسم گرم و داغ بماند. اینکه فعلة فاشیسم جملگی از مهرانگیز کار تا خواهر سپیده صلحجو، تأمین مطالبات مردم را به «گرایشات فرضی» همین «مردم» منوط میکنند، تا وظیفة دولت را عملاً لوث کرده، و نقش دولت در روند مسائل اجتماعی و سیاسی را بیارزش جلوه دهند میباید در همین راستا تحلیل شود! این ترهات استعماری ریشه در شعارهای گورکنها دارد؛ گورکنها هستند که قصد تطبیق شرایط امروز کشور را با شرایط 1400 سال پیش در صحرای عربستان دارند، و مرتباً به مصداق «آیة شریفة قرآن»، تأکید میکنند، خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد، مگر اینکه آن قوم تغییر کند! بله، میبینیم که چپنمایان جمکران با آخوند جماعت چه آبشخور مشترکی درست کردهاند. «داسالله» با مارکس و مارکسیسم اصلاً کاری ندارد، و شعارهایاش منطبق است بر شعارهای راست افراطی، آنهم راستافراطی نعلین پوش! دلیل بازگشت چپنمایان به شعارهای بهمن 57، بازگشت راست افراطی به مهملات خمینی در باب نابودی اسرائیل است. کیهان در سر مقالة امروز خود پرچم نبرد با اسرائیل را دوباره برافراشته، چون کنفرانس صلح مسکو منافع ارباباناش را حسابی تهدید میکند.
«رفقا» هم به نقطة صفر بازگشتهاند و به نشخوار شعارهای عوامفریب بهمن 57 مشغول شدهاند. اینان به شیوة امام دجالشان طرفداران دمکراسی را آمریکائی قلمداد میکنند، و آمریکا را هم مدافع دمکراسی و سکولاریسم! چرا؟ چون اوضاع سخت بحرانی است. در شرایط فعلی، دولت اسرائیل میباید به مرزهای قانونی خود باز گردد، و به فلسطینیان اخراجی خسارت بپردازد. به همین دلیل پاسدار شریعتمداری هم یکباره از پای منقل به یاد آورده که پاک کردن اسرائیل از صحنة روزگار خواست احمدی نژاد نبوده، «فرمان» خمینی بوده! میدانیم که این فرامین باید در بوق گذاشته شود تا بحران در خاورمیانه و خاورنزدیک تداوم یابد. برپائی نشست اتحاد اسلام و مسیحیت در واتیکان بیدلیل نبود.
نخستین پیامد این نشست، روز گذشته در کلیسای «مقبرة مقدس» در اسرائیل بروز کرد. در این راستا آخوندهای کاتولیک و ارتدوکس روز یکشنبه نهم ماه نوامبر سالجاری در کلیسای مذکور با یکدیگر دست به گریبان شده، به زد و خورد پرداختند. کلیسای «مقبرة مقدس» یکی از مقدسترین اماکن مذهبی خاجپرستهاست که در اورشلیم قرار دارد. بر طبق «بیبیگوزکهای» مسیحیان، عیسی پسر خدا، یا پسر همان یوسف نجار خودمان در این مکان مصلوب شده و از همین مکان هم به آسمان رفته! ما هم باور میکنیم! در هر حال این کلیسای بسیار مقدس بین کاتولیکها، ارتدوکسها و ... تقسیم شده و کلیددار آنهم مسلمان است! دیروز در این کلیسا میان آخوندهای کاتولیک و ارتدوکس یک «گفتگوی ادیان» بسیار دیدنی به راه افتاد و پلیس اسرائیل ناچار به مداخله شد. شبکههای خصوصی هم فیلم این «گفتگوی تمدنها» را چندین بار پخش کردند و خلاصه متوجه شدیم که مسیحیت نیز درست مانند اسلام دین دوستی و محبت است. به گزارش «فرانس پرس»، کشیشها با وسائل کلیسا به یکدیگر حمله کردند و بعضیها سعی داشتند لباس یکدیگر را پاره کنند. البته دلیل این گفتگوی توحشها به صراحت مشخص نشده! ولی اسلام و واتیکان از دوران هیتلر همواره بر علیه کلیسای ارتدوکس با یکدیگر متحد شدهاند، چرا که کلیسای ارتدوکس به ویژه در روسیه نفوذ دارد.
هدف نشست اتحاد اسلام و مسیحیت در واتیکان که از قضای روزگار با پیروزی اوباما مقارن شد، تقویت سیاست جنگ افروزی در منطقه است. همان سیاست «یک قوم یک کشور»، که استعمار بریتانیا با ایجاد دو کشور پاکستان و اسرائیل در منطقه دنبال میکند. در چارچوب همین سیاست حزب محافظهکار انگلستان سیاست اسلام پروری خود را رسماً آغاز فرمود. سیاست نوین حزب کذا تقویت اسلام و حماقت از طریق زنان است. و به همین جهت روز اول اکتبر سالجاری حضرت دیوید کامرون، رهبر حزب محافظهکار انگلستان یک زن 36سالة مسلمان پاکستانی را که هیچ سابقهای هم در فعالیتهای سیاسی ندارد به عنوان تنها نامزد حزب برای انتخابات ماه مه 2010
در بریستول شرقی معرفی کرده! این برندة خوشبخت «عادیلا شافی» نام دارد و از یک خانوادة کارگر مهاجر برخاسته که در سال 1972 از پاکستان به انگلستان مهاجرت کرده. سایت لوموند، مورخ دهم نوامبر 2008، در اینمورد گزارشی دارد که به آن استناد میکنیم.
عادیلا در سخنرانی خود میگوید، «از 18 سالگی همواره به حزب کارگر رأی دادهام، چون خانوادهام به این حزب رأی میدادند.» این طرفداری خانوادگی تا سال 2002 ادامه یافته! از 6 سال پیش به دلائلی که بر ما نامعلوم است، عادیلا بر علیه قدرت پدرسالاری قیام کرده و حزب محافظهکار را برگزیده! البته هیچ سند و مدرکی در دست نیست که اظهارات فوق را ثابت کند، چرا که رأی افراد سری است و هر کس فقط خودش میداند به چه کسی رای داده. بگذریم! و بپردازیم به ادامة قصة کدوقلقلهزن و خاله سوسکه، ویراست حزب محافظهکار انگلستان.
باری! به محض ورود خانوادة عادیلا به بریستول، پدرش در کارخانة رولزرویس مشغول به کار میشود، و با حقوق کارگری زندگی همسر و پنج فرزند خود را تأمین میکند. باید بگوئیم درآمد کارگران در انگلستان باید خیلی بالا باشد، چرا که خانوادة عادیلا، به گفتة وی حتی ازکمکهای دولت هم استفاده نکردهاند! بله، این تکخال برنده که از آستین حزب محافظهکار بیرون کشیده شده از پیروان مکتب خودآزاری نیز هست. ایشان میگویند که پدرشان همیشه میفرمودند، «اگر سردته، لباس بیشتر نپوش، اگر گرسنهای، غذا نخور»! پدر محترم عادیلا مانند امام راحل «درویش صفت» بودهاند. و معلوم نیست چرا با این نگرش درویشانه به زندگی ازدواج کرده، و پس از تحویل پنج عدد فرزند به جامعه برای سیرکردن شکم خانوادة محترمشان «پاکستان» را رها کرده به «کفرستان» مهاجرت میفرمایند؟
خلاصة مطلب عادیلا و فرمایشات پدرش را خداوندگار ویژة جهان اسلام آفریده که در آن مردم موظفاند زندگی مادی را فراموش کنند، و به معنویات بپردازند، چون مادیات بد است و فقط به درد استعمارگران غرب میخورد که از معنویات غافل باشند، و دیگ خشم خداوند را به جوش آورند. در عوض خداوند از «ما» که به معنویات میپردازیم خیلی خشنود و راضی است! و همین خشنودی خداوند هم برای «زندگی» کافی است، البته در شعارهای جمکران! چرا که در واقعیت، انسان بهنجار از خود مراقبت میکند که زنده بماند! در جهان اسلام انسانها باید زندگی را حقیر بشمارند، نیازهای طبیعی را سرکوب کنند و عرفان و اسلام و شهادتطلبی و خاکسترنشینی را «هدف زندگی» بدانند تا پای استعمار لنگ نماند.
بله این عادیلا شافی که به عنوان الگو در انگلستان ساخته و پرداخته شده، پس از قیام بر ضد پدر و مادر، البته به «پیروی از برادر» به حزب محافظهکار رأی میدهد! به احتمال زیاد برادرش از نظر شخصیتی قدرتمندتر از پدر بوده، و همین برتری باعث میشود که این فاطمة بریستولنشین در هزارة سوم در سن 30 سالگی پدر را رها کرده رهبری برادر را به جان بخرد! اگر نمیدانید این را میگویند استقلال رأی! ولی بهتر است بدانیم که عادیلا در دانشگاه روانشناسی هم تدریس میکند! اما این عادیلا چگونه کشف شد؟
عادیلا به «کشف و الهام» دچار شد! در سال 2005 که دیوید کامرون به رهبری حزب محافظهکار برگزیده میشود، در پاکستان یک زلزلة شدید روی میدهد! و عادیلا با کمک همسرش، «ایجاز» 117 هزار جلد کتاب جمعآوری میکند و طی دوازده روز همه را به پاکستان میفرستد تا زلزله زدگان وقتشان را تلف نکرده، به مطالعه مشغول شوند و به این ترتیب سرما و گرسنگی و بیخانمانی را هم فراموش کنند. و به همین دلیل در ماه مارس 2007 دولت پاکستان به عادیلا نشان افتخار اعطاء میکند، و عادیلا میگوید، «متوجه شدم که به تنهائی میتوان روند مسائل را تغییر داد»، مثل اینکه به من «الهام» شد! و خلاصه همین الهامات نیروی عجیبی هم به عادیلا داده، درست مثل اینکه «دوپینگ» کرده باشد، البته یک «دوپینگ دینی». و پس از این دوپینگ دینی است که همة افراد مذکر خانواده، از قبیل پدر، برادر و همسر عادیلا او را به فعالیت سیاسی تشویق میکنند!
او میگوید، «آنها مرا در جایگاه نمایندگی مجلس میدیدند.» و از آنجا که عادیلا شیفتة شخصیت دیوید کامرون هم شده بود، دست رد به سینة پدر و برادر و همسر نمیزند. عادیلا در ستایش کامرون میگوید، او به خانواده اهمیت میدهد، میخواهد آموزش و بهداشت را بهبود بخشد، و ... و عادیلا میخواهد فرزنداناش بریتانیائی کامل شناخته شوند و بتوانند با بریتانیائیها معاشرت کنند، نه فقط با پاکستانیها! بله میبینیم که باز هم انگلستان عین 22 بهمن 1357، «شایستهترینها» را برگزیده: یک موجود شیفتة قدرت که قدرت را ابتدا در پدر، سپس در برادر و بالاخره در دیوید کامرون رهبر حزب محافظهکار انگلستان رؤیت میکند. البته این محصول مهاجرت، که نهایت امر محصول سیاستهای دولت انگلستان در پاکستان است، در صورت پیروزی حزب دیوید کامرون، دوست دارد در جایگاه وزارت امورخارجه قرار گیرد، چون از امور داخلی چندان شناختی ندارد.
عادیلا از هم اکنون مبارزات انتخاباتی را برای احراز جایگاه نمایندگی بریستول شرقی آغاز کرده و در پی آن است که رأی جمعیت مسلمان این منطقه را به دست آورد، ولی به گزارش لوموند، مسلمانان بریستول، در حوزة بریستول غربی رأی میدهند نه در بریستول شرقی! ولی این مهم از چشمان تیزبین این پاکستانی شیفتة قدرت پنهان مانده. همچنانکه فروپاشی «سیاسی ـ اقتصادی» ایالات متحد هم از دیدگان پاسدار شریعتمداری و «رفقا» پنهان مانده، و نتیجة انتخابات آمریکا را در تحلیلهای «عمیق» خود نادیده گرفتهاند.
این نخستین بار است که بازندگان انتخابات خوشحال و برندگان آن دلخوراند! حزب جمهوریخواه سروسامان دادن به شکست، عقبنشینی و بحران را به دمکراتها واگذار کرد و شاد و خندان صحنه را ترک گفت! روز پنجم نوامبر، نانسی پلوسی ماتم گرفته بود، ولی در عوض چشمان جرج بوش و دیک چنی از خوشحالی برق میزد، و راهم امانوئل دوست داشتنی ما نیز سخت دلخور مینمود. ولی کو چشم بینا! میگویند «عشق کور است!» ولی عشق «داسالله» و «داشالله» به گاوچرانها کارش از کوری دیگر به خرفتی و رسوائی کشیده.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت