پنجشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۷



«کلاه» کوفسکی!


...
امروز می‌پردازیم به کولاکوفسکی و جنجال چپ‌نمایان جمکران بر علیه استالینیسم. همانطورکه در وبلاگ «داس و صندوق» گفتیم، چپ‌نمایان در ایران نعلین‌پرست‌اند، هیچ ارتباطی با عدالت اجتماعی و خصوصاً ماتریالیسم ندارند. این چپ‌نمایان پیش از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، مانند سازمان‌های تبلیغاتی استعمارغرب از مدافعان پروپاقرص استالینیسم بودند. با یک تفاوت کلی، غربی‌ها ضمن حمایت «اقتصادی ـ سیاسی» از استالین و استالینیسم در شوروی سابق، برای حفظ ظاهر، ‌ عدم رعایت حقوق بشر و نبود آزادی را در شوروی محکوم می‌کردند! در حالیکه چپ‌نمایان ایران، برای حفظ ظاهر و پنهان داشتن پیوندهای طبیعی خود با استعمار غرب، با تمام قوا سیاست سرکوب تحرکات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی را در چارچوب فلسفة مارکس «توجیه» می‌فرمودند! این «توجیهات» که نهایت امر در افکار روشنفکر‌نماهای دانشگاهی ایران از مارکسیسم صرفاً یک نظام دیکتاتوری ساخته بود، هم تبلیغات را در مسیر توجیه سنتی سیاست در کشور ایران، یعنی یک استبداد سوق می‌داد، و هم این استبداد را به دلیل وابستگی ظاهری به بنیاد فکری سوسیالیسم بسیار «مقبول» و تمام و کمال معرفی می‌کرد: با یک تیر دو نشان!

زمانیکه تانک‌های ارتش سرخ وارد پراگ شدند، همین «بینوایان فرهنگی» که خود را روشنفکر می‌پندارند خفقان گرفتند. تنها روشنفکری که اشغال پراگ را محکوم کرد مصطفی رحیمی بود. همان کسی که با حکومت اسلامی نیز رسماً مخالفت کرد، آنهم زمانیکه «داس‌الله» دست در دست شیخ مهدی بازرگان و حجره‌‌نشین‌های بازار زیر عبای روح‌الله و تحت نظارت عالیة رمزی کلارک به «مبارزات» مشغول بودند تا براندازی حکومت در پس پردة زوزه‌های امام و عربده‌های «امت» مانع رسیدگی به جنایات و چپاول کارگزاران استعمار در ایران شود. اینهمه برای اینکه اینان پس از «انقلاب شکوهمند» بتوانند در بلاد غرب منبر و تریبون درست کنند و در جایگاه اوپوزیسیون قرار گیرند!

تحلیل‌های عمیق «راه توده» از انقلاب شکوهمند به ما می‌گوید که «چند تن از رفقا زیر پل تجمع کردند»، و خلاصه جرقه‌های «انقلاب» یک دفعه از همانجا برخاست و دنیا را گرفت! بله، به همین سادگی! ارتش و ساواک و شهربانی هیچکاره بودند، و از سازمان ناتو هم دستور نمی‌گرفتند! همین داستان‌ها و حکایت‌های شیرین امروز نیز به همین سادگی و در همین چارچوب «کودکانه» تحویل ملت ایران داده می‌شود! چندتن از رفقا از زیر پل سیدخندان انقلاب ضدامپریالیست سازمان دادند، و زمانیکه ژنرال هویزر به ایران وارد شد، گفت ای دل غافل! آب از سر سازمان ناتو گذشته و دیگر هیچ‌کاری از دست ما بر نمی‌آید! و همزمان با ورود هویزر به تهران، رسانة استحماری کیهان به طبل زدن مشغول بود که چه نشسته‌اید، هویزر برای سازش با دربار و کودتا به تهران آمده! رادیو مسکو هم طی «انقلاب» بزرگ امام جمکران خفقان گرفته بود! انگار نه انگار که سازمان ناتو درمرزهای‌اش طرح کودتا پیاده می‌کند. همانطورکه پیشتر هم گفتیم، 22 بهمن، محصول توطئة غرب و سکوت اتحاد جماهیر شوروی است.

خلاصة مطلب، اینجا بود که رفقا درنگ را جایز ندانسته، زیر پل تجمع کردند تا از کودتای ژنرال هویزر جلوگیری به عمل آورند. و موفق هم شدند! چون مأموریت هویزر براندازی سلطنت و استقرار حکومت اسلامی در کل منطقه بود. اصولاً سازمان ناتو بدون توسل به اسلام و مسلمین قادر نیست سیاست‌های استعماری خود را اعمال کند. چرا که اسلام مانند دیگر ادیان ابراهیمی دشمن خونی دمکراسی است. و به همین دلیل سازمان سیا برای ایجاد آشوب در هند، بزرگترین دمکراسی جهان به مسلمین متوسل شده.

با توجه به تهاجم تروریست‌ها به هتل‌ها، بیمارستان‌ها و مرکز مذهبی یهودیان در شهر بمبئی، باید بگوئیم سفر کاندی رایس به خاورمیانه بسیار پربار بوده. ولی این تحرکات وحشیانه از موضع ضعف انجام می‌گیرد. ایالات متحد در هر حال برتری نظامی جهانی را از دست داده و پیوندهای آهنین دو سوی آتلانتیک در حال خرد شدن است. و بسیار طبیعی است که فروپاشی از نقطة ضعیف پیمان آتلانتیک، یعنی از کشور فرانسه آغاز شود. امروز نیکولا سرکوزی، رئیس جمهور فرانسه، ضمن سخنرانی در برابر مجمع شهرداران این کشور رسماً به سرمایه گذاری بانک‌های فرانسه در بازار مسکن ایالات متحد اعتراض کرده گفت، دولت هیچ دلیلی نمی‌بیند که بانک‌های فرانسه با پشتگرمی به اعتبار دولتی چنین سیاست‌هائی در خارج از مرزها در پیش گیرند!

البته نیکولا سرکوزی، و اعقاب وی در مقام ریاست جمهور فرانسه، پیشتر چنین شکرخوری‌هائی نمی‌کردند. پیشتر از این، بانک‌های اروپا موظف بودند، پس‌انداز اروپائیان را در ایالات متحد به ابزار «مشوق مصرف» تبدیل کنند: قرض بگیرید! بیگاری کنید! قسط بپردازید و با پرداخت بهره «زندگی» کنید! اینهمه برای آنکه دژ مقدس «سرمایه‌داری» را در برابر ابلیس «اتحادشوروی» مورد حمایت همه‌جانبه قرار دهند.

این بود دلیل شیرین‌کاری‌های اروپائیان در راه خدمت به ینگه‌دنیا!‌ و چنین برنامة گسترده‌ای که پس از جنگ دوم به مرحلة اجرا درآمد پدیده‌ای به وجود آورد به نام «شیوة زندگی» در ایالات متحد! ولی دیگر اجرای چنین برنامه‌هائی امکانپذیر نخواهد بود، چون بانک‌های اروپائی می‌باید در اروپا سرمایه گذاری کنند. و همین تغییر مکان انباشت سرمایه، محورهای اقتصادی و سیاسی نوینی را خارج از کنترل آمریکا قرار خواهد داد، و نخستین پیامد آن تضعیف اتحاد جماهیر نوکری و در رأس آنان حکومت جمکران است.

همانطور که می‌بینیم اگر عاملان و پادوهای سیاست‌ آمریکا کوچک‌تر از آنند که بدانند چه می‌کنند، تکاپوی اینان دست در دست چپ‌نمایان جمکران در داخل و فعالیت‌های «فرهنگی» خادمان حرم شهید مک‌کارتی در ینگه دنیا واقعاً حکمتی دارد.

اینکه عباس میلانی مترجم آثار کولاکوفسکی شده و همزمان جیغ‌وفریاد «رفیق» ناصر زرافشان در سایت «عصر نو» به آسمان برخاسته یک دلیل عمده دارد: سازمان «هوور» و چپ نمایان جمکران در راستای اهداف پنتاگون رویای جایگزینی «جمهوری اسلامی» با «جمهوری خلق» در سر می‌پرورانند. و جهت تحقق چنین خواب «آشفته‌ای» کافی است، بجای «اسلامی»، بگذاریم «خلقی». هیچ تغییر دیگری در کار نخواهد بود. ولی شرط اول چنین جایگزینی مقدسی این است که «تقدس» و روند فاشیستی «تقدیس» پا بر جا بماند. در نتیجه سازمان «هوور» مصلحت خویش در آن می‌بیند که آثار کولاکوفسکی به قلم توانای پروفسور عباس میلانی ـ با سوابق درخشان‌ فرهنگی‌ ایشان آشنائیم ـ به زبان فارسی ترجمه شود! و رفیق ناصرزرافشان، برندة خوشبخت قلم زرین، به میلانی اعتراض کرده بفرمایند، آثار کولاکوفسکی تخریب مارکسیسم است! و سایت «عصر نو»، مورخ 21 نوامبر 2008، تیتر بزند: «مارکسیسم استالینیسم ندارد»!

مسلم است که مارکسیسم استالینیسم ندارد، مارکسیسم نه تنها ارتباطی با استالینیسم ندارد که با لنینیسم نیز کاملاً بی‌ارتباط است! این «ارتباط» فرضی را ما نساختیم، و همین «استالینیست‌ها» و توده‌ای‌ها طی سالیان دراز و با چاپ هزاران کتاب و دفترچه آنرا ساخته و پرداخته بودند. لنینیسم، برداشت و تفسیر لنین از نظریة مارکس بوده. اما کولاکوفسکی، که خشم آقای زرافشان را برانگیخته کیست؟

کولاکوفسکی،‌ فیلسوف و متخصص تاریخ فلسفه، متولد 1927 در کشور لهستان است. وی از دانشگاه ورشو فارغ‌التحصیل شده. ایشان عضو سازمان جوانان کمونیست لهستان بودند، و در سال 1956، یعنی سه سال پس از مرگ استالین شدیداً با کمونیسم مخالف شده به جریان روشنفکران مسیحی می‌پیوندند. فراموش نکنیم که روشنفکران مسیحی در کشورهای عضو پیمان ورشو، نه تنها به آزادی و برابری بسیار علاقمند بودند، که خود را سوسیالیست هم می‌خواندند! خلاصه نوعی از انواع «اصلاح‌طلبان» جمکرانی خودمان بودند! کولاکوفسکی در سال 1966 به دلیل انتقاد از عملکرد دولت از حزب کمونیست و در سال 1968 از دانشگاه، و سپس به همراه گروهی از مارکسیست‌های یهودی متهم به طرفداری از اسرائیل از کشور اخراج می‌شود. کولاکوفسکی دو سال در دانشگاه «مک‌گیل» ایالت کبک تدریس می‌کند، سپس به ایالات متحد می‌رود. می‌گویند، کولاکوفسکی از مخالفان سرسخت «پست‌مدرنتیه» و نسبیت فرهنگی نیز هست! کولاکوفسکی آثار فراوانی در زمینة ادبی، ادبیات مذهبی و فلسفی دارد و در بین آثار متعدد او می‌توان به سه جلد کتاب معروف پیرامون مارکسیسم اشاره داشت: «تولد»، «تحول» و «فروپاشی». کولاکوفسکی می‌گوید سیستم استالین تمام روابط اجتماعی را دولتی کرده بود، و در این سیستم مردم به صورت ذرات منفرد در برابر یک حکومت قدر قدرت قرار گرفته بودند.

البته کولاکوفسکی در این مسئلة ویژه کاملاً محق است. چرا که استالین با تکیه بر حمایت همة جانبة غرب و از طریق ارعاب مردم کشور حکومت می‌کرد. ولی به یاد داشته باشیم که استالین از آسمان به زمین نیفتاده بود. استالین دست پروردة کودتای بلشویک‌ها بود. کودتائی که در زمان وقوع، بر سکوت رضایتمندانة استعمار انگلستان تکیه داشت. و اما ببینیم آقای زرافشان که با قرائت‌های مختلف از مارکسیسم مخالفت می‌کنند، حرف حساب خودشان چیست؟

ایشان به شیوة ملایان، دقیقاً به تقدیس مارکس، لنین و مارکسیسم پرداخته می‌گویند،‌ سرمایه‌داری لیبرال در آغاز قرن بیستم قصد داشت مارکسیسم را ابتر کرده و مارکس را دفن کند. ولی لنین در برابر چنین جریان‌هائی ایستاد! درست همانطورکه خمینی ادعا می‌کرد آمریکا دشمن اسلام است! درست همانطورکه گورکن‌ها ادعا می‌کنند، خمینی در برابر غرب ایستاد و اسلام را زنده کرد! رفیق زرافشان چنین می‌فرمایند:

«سرمایه‌داری لیبرال[...] می‌خواست مارکس را هم مسخ و دفن کند و از او یک امامزادة بی‌معجزه و بی‌خطر و خاصیت [...] درست کند و لنین در برابر چنین جریان‌هائی قدعلم کرد و ایستاد.»


اولاً خدمت آقای زرافشان عرض کنیم که این سرمایه‌داری که ما می‌بینیم هرگز لیبرال نبوده! بله! در کمال تأسف، این مطلبی است که نه تنها اقتصاددانان غرب که امثال نوآم چامسکی بارها و بارها به آن اشاره داشته‌اند. ثانیاً مارکسیسم یک نظریة منسجم «اجتماعی ـ اقتصادی» است و بر خلاف آنچه ایشان عنوان می‌کنند، هیچ قدرتی در جهان نمی‌تواند یک ساختار تفکر و اندیشه را «نابود» کند! ولی آنچه لنین در عمل انجام داد نه تنها مسخ مارکسیسم در کشور روسیه بود، که به صورتی بسیار سخاوتمندانه بر عمر همین سرمایه‌داری غیرلیبرال حدود یک سده افزود. چرا که به مرور زمان از مارکسیسم، البته در قالب لنینیسم و سپس استالینیسم، «یک امامزادة بسیار بی‌خطر» در خدمت سرمایه‌داری غرب درست کردند، امامزاده‌ای بی‌معجزه، هر چند بسیار خطرناک برای منافع «مردم اتحاد جماهیر شوروی» و مردم بسیاری کشورهای دیگر.

و امروز که این امامزادة فقر و توحش فروریخته، همان سرمایه‌داری که به زعم آقای زرافشان لیبرال است، خواهان امتداد مسیر ضدبشری حکومت «داس‌الله» بر ایران و دیگر کشورهای منطقه شده. ظهور یک‌شبه سوسیالیست‌های دوآتشه در آمریکای لاتین، که از قضای روزگار کلنل ارتش آمریکائی، و جاسوس و خبرچین سازمان سیا و غیره هم هستند، شاید زنگ خطری باشد برای همة مردم جهان. امروز در منطقة خاورمیانه نیز که تاکنون با تکیه بر نظریه‌های «کشکی ـ انقلابی» و اسلامی غارت می‌شدند، گویا قرار شده از این پس نظریه‌های انقلابی «لنین» منبع غارت و چپاول توده‌ها شود. در چارچوب چنین طرح‌های غارت و چپاول است که ایجاد آشوب توسط اسلام‌گرایان در بزرگترین دمکراسی جهان را می‌توان بررسی کرد. سرمایه‌داری جهانی از تغییر مکان انباشت سرمایه سخت ناخشنود است، و با توسل به اسلام گرایان می‌کوشد به هر ترتیب محور انباشت سرمایه در مسیر «روسیه ـ هند» را بشکند.







نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت