داس و صندوق!
...
آقای ناصر زرافشان و شیخ مسعود بهنود در مطالبشان دو تعریف نوین از دمکراسی ارائه دادهاند که در عمل ثابت میکند، اگر شیخ مسعود همصدا با غربپرستان «انتخابات آزاد عراق» را تبریک میگفت، چپنمایان جمکران نیز همصدا با جرج بوش تهاجم نظامی به عراق، و چپاول و سرکوب مردم این کشور را «دمکراسی» میخوانند؛ نهایت امر این دو گروه آبشخور واحدی دارند: ایالات متحد! شاید بتوان این سئوال را مطرح کرد که، آمریکا در ایران چه میخواهد؟ جواب در شرایط فعلی روشن است، تداوم حکومت توحش دینی و تداوم دور باطل شیخ و شاه.
«صندوقی است و رأی دادنی!» این است تعریف جامع و کامل دمکراسی، ویراست شیخ مسعود بهنود که در سایت «ناروب» مخفف «نان را به نرخ روز بخوریم» انتشار یافته! بله میبینیم که دمکراسی عبارت است از یک «جعبه»، یک تکه کاغذ و دستی که تکه کاغذ کذا را در آن جعبه میاندازد. البته حضور جعبه و کاغذ برای استقرار این قماش دمکراسی الزامی نیست، حضور انسانها هم الزامی نخواهد بود، و هیچ اهمیتی ندارد که اصلاً به چه چیز رأی میدهید. میتوانید به تهاجم نظامی آمریکا به عراق و یا تداوم حکومت اسلامی در ایران رأی بدهید! مگر زمانیکه پنتاگون و سازمان ناتو «نیت خیر» تهاجم به عراق را داشتند، اعضای شورای امنیت سازمان ملل رأی ندادند؟ چرا! ولی بدون صندوق! روسیه و چین «رأی سکوت» دادند، انگلستان و فرانسه هم رأی مثبت. اما در ملاءعام مسائل به صورت دیگری مطرح شد.
در واقع، کشور چین همچنان به خفقان خود ادامه داده، تونی بلر نزدیک بود در نشست خبری در مسکو از ولادیمیر پوتین کتک مفصلی نوش جان کند، و دولت فرانسه هم با جنگ مخالفت میکرد! به ویژه شخص دومینیک دوویلپن سخنرانی پرشوری کرد که اشک به چشم حاضران و غایبان آورد، و همه آنقدر اشک ریختند و مِف و مِف کردند که فرصت نداشتند ببینند، مدتها پس از تهاجم وحشیانة آنگلوساکسونها به عراق، مأموران امنیتی فرانسه در این کشور به قتل میرسند! پس نیروهای امنیتی فرانسه در عراق «حضور» داشتند، در غیر اینصورت به قتل نمیرسیدند! اما در عراق چه میگذشت؟
در عراق، پاسداران حکومت مستقل چاه جمکران به آب و جارو کردن زمین اشتغال داشتند تا در برابر قدوم «ارباب» فرش قرمز پهن کنند. چرا که در حکومت جمکران، بر اساس اطلاعیههای رسمی سپاه پاسداران، «نهادینه کردن نوکری» رکن اساسی استقلال تعریف شده. همین ابراز نوکری تلویزیونی اکبر بهرمانی نیز مسلماً نشان «استقلال» اوست. بهتر بگوئیم نشان «استقلال» او از آزادیهای اجتماعی است. سردار سازندگی طی بحران هستهای برای اروپائیها نوکری میکرد، و برای خامنهای و مهرورزی خط و نشان مفصل میکشید! وقتی هفتة گذشته دومینیک دوویلپن گوشی را به دستش داد، فهمید که بدون ارباب مانده، و ممکن است مانند همان ده نفر کذا، به اتهام جاسوسی برای اسرائیل به هلفدانی بیافتد. پس مصلحت خویش در آن دید که خود را از بیاربابی برهاند؛ سریعاً صندوقی یافت و رأی نوکری در آن انداخت!
سپس نوبت به «دون بنیصدر» با اسب و نیزه و قابلمه رسید که وارد صحنه شوند، و از مبارزات خود با خمینی برایمان قصهها بگویند. بنیصدر از هنگامی که با سید ابراهیم نبوی مصاحبه کرده ـ سایت آخوندی «تودی» هم مصاحبة کذا را روی خط گذاشته بود ـ شباهت فراوانی به «دون کیشوت» پیدا کرده، از اینرو ایشان را «دون بنیصدر» میخوانیم. ولی سید ابراهیم در این نقشآفرینی، علیرغم عینک «ریبن» قرضیشان نتوانستند نقش «سانچو» را بخوبی بازی کنند! بگذریم، البته سایت آخوندی «تودی» آن مصاحبه را برداشت و از این پس مشتاقان فقط روی «یوتوب» میتوانند «بگومگوی» سید ابراهیم نبوی و سید «دون بنیصدر» را تماشا کنند، و به حال ملت ایران بگریند یا بخندند. بستگی دارد که به «خنده» رأی میدهند، یا به گریه! اما پیش از رأی دادن، بد نیست با نظر جناب ناصر زرافشان، حقوقدان و رئیس کانون نویسندگان چاه جمکران نیز در باب دمکراسی آشنا شویم! پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که بررسی سخنان آقای زرافشان را به فرصت دیگری موکول میکنیم. در این وبلاگ فقط نگاهی خواهیم داشت به دیدگاه ریاست کانون نویسندگان ایران نسبت به «دمکراسی» و «آزادی بیان».
از قضای روزگار نظر جناب زرافشان در مورد دمکراسی بازتاب کامل تبلیغات محافل فاشیست غرب در ایران است. آقای زرافشان در مصاحبهای که در سایت «عصر نو»، مورخ اول آذرماه سالجاری انتشار یافته، ادعا میکنند، دمکراسی را آمریکا میآورد! سپس میافزایند آنچه در عراق میبینیم، همان دمکراسی است! البته ایشان به عنوان نویسنده، فعال سیاسی و به ویژه ریاست کانون کذا اظهاراتی هم پیرامون «همجنسگرایان» فرمودهاند که توسط ایرج مصداقی بررسی شده و نویسندة این وبلاگ ضمن «گوگلیدن» در سایت «زیر چتر چل تیکه» آنرا مشاهده کرد. باری! در جواب قصة آقای زرافشان باید گفت، آنچه در عراق مشاهده میکنیم، هیچ ارتباطی با دمکراسی ندارد. و در واقع پس از جرج بوش و مسئول فاکسنیوز، آقای زرافشان باید نخستین کسی باشند که اشغال نظامی عراق و چپاول و سرکوب مردم این کشور را اینچنین قاطعانه «دمکراسی» میخوانند! و همانطور که گفتیم این همآوائی تاریخچهای شیرین دارد که از کودتای 22 بهمن شروع شده.
شاید تحلیل این به اصطلاح دمکراسی از نظر سیاسی در این مقطع جالب باشد، میدانیم که پروپاگاند استعمار غرب از زبان اسقف کانتربری و «حضرت» پاپ ادعا دارد که دمکراسی غرب برخاسته از «مسیحیت» است! حال آنکه میدانیم دمکراسی در اروپا به دلیل تضعیف بنیاد توحش کلیسا، توسط بورژوازی استقرار یافت، و پیش از مسیحیت، در رم و یونان باستان نظامهای «دمکراتیک» ـ البته نه در چارچوب دمکراسی مدرن و امروزی ـ تا حدودی تجربه شده بود. فاشیستها با تکیه بر پروپاگاند غرب و تبلیغات محافل مذهبی قصد القاء این امر را دارند که دمکراسی نمیتواند در یک کشور غیرمسیحی و خصوصاً غیراروپائی استقرار یابد، حال آنکه، کشور هند، به عنوان بزرگترین دمکراسی جهان نه مسیحی است، نه اروپائی. ولی آقای زرافشان به این مسائل اصلاً کاری ندارند! ایشان آمدهاند تا به ما بگویند با مطالب کولاکوفسکی در مورد مارکسیسم موافق نیستند!
چرا؟ چون «حاج» عباس میلانی که مانند دیگر هممیهنان فرهیختة ساکن ینگه دنیا افتخار خدمت در آبدارخانة مککارتیسم را دارند، کتابهای کولاکوفسکی را ترجمه فرمودهاند! البته این «ترجمه» با همان سواد فارسی ششم ابتدائیشان صورت گرفته. محور پروپاگاند کارفرمایان امثال میلانی کاملاً شناخته شده است، پس دلیل جنجال آقای زرافشان چیست؟ مگر مزخرفات مطهری در ایران منتشر نمیشود؟ حالا کولاکوفسکی از یک عقبماندة ذهنی به نام مطهری هم کمتر است؟ از این گذشته، جناب زرافشان! سرکار که یکی از همان قلمهای کذائی و طلائی را دریافت فرمودهاید چرا به آزادی بیان میتازید؟ مگر مردم صغیر و مهجوراند؟ آثار مارکس در دسترسشان است، آثار کولاکوفسکی هم میتواند در اختیارشان قرار گیرد، از نظر سرکار و دیگر مدافعان «نمایشی» آزادی بیان، وجود کتابهائی که صددرصد مورد تأئید شما نیست، آیا اشکالی دارد؟ اگر شما با قرائت کولاکوفسکی از مارکسیسم مخالفاید، میتوانید بجای برپائی مراسم جنجال و فاتحه بر مزار شاملو، نقدی بر آثار کولاکوفسکی به رشتة تحریر درآورید. مگر این کولاکوفسکی بینوا حق ندارد در مورد مارکس و مارکسیسم دهانش را باز کند؟ مارکس از نظر شما «مقدس» است یا مارکسیسم؟
مارکس یک نظریة «اجتماعی ـ اقتصادی»، و به اعتباری «علمی» ارائه کرده، و خود وی تأکید دارد که نظریهاش جهانشمول نیست. به عبارت دیگر، مارکس به هیچ عنوان ادعای پیامبری نکرده! این شما و همکارانتان هستید که مارکس را پیامبر و مارکسیسم را دین میخواهید! چون از این طریق است که میتوان در ایران از مارکسیسم همان استفادهای را به عمل آورد که طی سدة اخیر از دین به عمل آمده؛ سرکوب مردم کشور. میدانیم که دین «مقدسات» دارد. پس بکوشیم زمینة تقدیس در مارکسیسم را هم فراهم آوریم تا برسیم به دمکراسی «داس و چکش»، حکومتی که تفاوت چندانی با همان «دمکراسی صندوقی» شیخ بهنود نخواهد داشت!
در این نوع دمکراسیها آنچه اهمیت دارد این است که رأی میدهند. مهم نیست به چه چیز رأی میدهند. در سخنان حکیمانة شیخ مسعود، یک جای خالی وجود دارد؛ جای خالی «انسان» که به وضوح چشم را میآزارد. همانطورکه در صدر اسلام هم پیامبر گرامی دمکراسیشان را ـ این دمکراسی را شیرین عبادیها، بنیصدرها و حزب توده در قرآن کشف کردهاند ـ بدون در نظر گرفتن انسان اعمال میفرمودند! این نوع دمکراسی همان است که آخوند ویلیامز، اسقف کانتربری برای ما میپسندند: دمکراسی دینی! این دمکراسی را در صدر اسلام نیز تجربه کردهایم. و نام واقعی آن مردمسالاری کاسه و شمشیر است.
مردمسالاری کاسه و شمشیر به این ترتیب استقرار یافت که «آنحضرت» ابتدا کاسة گدائی را در برابر یک، یک «شهروندان» میگرفتند تا هر کس به دلخواه «رأی» خود را درآن بریزد. و میدانیم که آن روزها همه «موظف» بودند رأی بدهند. و اگر کسی از «رأی دادن» امتناع میکرد، پیامبر مهربان شمشیر بران خود را بر فرق او فرود میآوردند، تا طرف بفهمد که «رأی دادن» در مردمسالاری دینی واجب شرعی است و اگر کسی «رأی» ندهد، به قول ناخداکلمب «گناهکار» است و باید «حد شرعی» در مورد او اجرا شود. بله، خدواند منان برای هدایت بشر به راه این قماش مردمسالاری هزاران پیامبر را برای سعادت و خوشبختی ما گمراهان ارسال کرده. بنابراین هر جا صندوقی بگذارند و به شما بگویند، «رأی بدهید»، حتی اگر تک تنها وسط بیابان باشید باید بدانید که در جمهوری خلق داسالله، یا در مردمسالاری دینی زندگی میکنید و همواره شهروند «کاسه و شمشیر» به شمار خواهید رفت. کسی نمیگوید که دمکراسی «الزاماتی» دارد. دمکراسی انسانمحور است و بدون آزادیهای فردی و اجتماعی وجود خارجی نخواهد داشت.
اما برای همة پیروان عموسام، از خادمان حرم شهید مککارتی تا چپنمایان آخوندپرست جمکران خبرهای بدی داریم: رابرت گیتس در پست خود ابقاء شد! این امر به معنای آن است که «چنجی» درکار نخواهد بود. سیاست آمریکا به همان روال افلاس و پسروی میباید ادامه یابد، چون در ایالات متحد تصمیم با پنتاگون و شاخههای صنایع نظامی است و پنتاگون هم با تکیه بر تنها «آس برندة» خود، به نظر نمیآید در شرایطی باشد که بتواند از دستپروردگان عموسام در چاه جمکران حمایتی صورت دهد.
«صندوقی است و رأی دادنی!» این است تعریف جامع و کامل دمکراسی، ویراست شیخ مسعود بهنود که در سایت «ناروب» مخفف «نان را به نرخ روز بخوریم» انتشار یافته! بله میبینیم که دمکراسی عبارت است از یک «جعبه»، یک تکه کاغذ و دستی که تکه کاغذ کذا را در آن جعبه میاندازد. البته حضور جعبه و کاغذ برای استقرار این قماش دمکراسی الزامی نیست، حضور انسانها هم الزامی نخواهد بود، و هیچ اهمیتی ندارد که اصلاً به چه چیز رأی میدهید. میتوانید به تهاجم نظامی آمریکا به عراق و یا تداوم حکومت اسلامی در ایران رأی بدهید! مگر زمانیکه پنتاگون و سازمان ناتو «نیت خیر» تهاجم به عراق را داشتند، اعضای شورای امنیت سازمان ملل رأی ندادند؟ چرا! ولی بدون صندوق! روسیه و چین «رأی سکوت» دادند، انگلستان و فرانسه هم رأی مثبت. اما در ملاءعام مسائل به صورت دیگری مطرح شد.
در واقع، کشور چین همچنان به خفقان خود ادامه داده، تونی بلر نزدیک بود در نشست خبری در مسکو از ولادیمیر پوتین کتک مفصلی نوش جان کند، و دولت فرانسه هم با جنگ مخالفت میکرد! به ویژه شخص دومینیک دوویلپن سخنرانی پرشوری کرد که اشک به چشم حاضران و غایبان آورد، و همه آنقدر اشک ریختند و مِف و مِف کردند که فرصت نداشتند ببینند، مدتها پس از تهاجم وحشیانة آنگلوساکسونها به عراق، مأموران امنیتی فرانسه در این کشور به قتل میرسند! پس نیروهای امنیتی فرانسه در عراق «حضور» داشتند، در غیر اینصورت به قتل نمیرسیدند! اما در عراق چه میگذشت؟
در عراق، پاسداران حکومت مستقل چاه جمکران به آب و جارو کردن زمین اشتغال داشتند تا در برابر قدوم «ارباب» فرش قرمز پهن کنند. چرا که در حکومت جمکران، بر اساس اطلاعیههای رسمی سپاه پاسداران، «نهادینه کردن نوکری» رکن اساسی استقلال تعریف شده. همین ابراز نوکری تلویزیونی اکبر بهرمانی نیز مسلماً نشان «استقلال» اوست. بهتر بگوئیم نشان «استقلال» او از آزادیهای اجتماعی است. سردار سازندگی طی بحران هستهای برای اروپائیها نوکری میکرد، و برای خامنهای و مهرورزی خط و نشان مفصل میکشید! وقتی هفتة گذشته دومینیک دوویلپن گوشی را به دستش داد، فهمید که بدون ارباب مانده، و ممکن است مانند همان ده نفر کذا، به اتهام جاسوسی برای اسرائیل به هلفدانی بیافتد. پس مصلحت خویش در آن دید که خود را از بیاربابی برهاند؛ سریعاً صندوقی یافت و رأی نوکری در آن انداخت!
سپس نوبت به «دون بنیصدر» با اسب و نیزه و قابلمه رسید که وارد صحنه شوند، و از مبارزات خود با خمینی برایمان قصهها بگویند. بنیصدر از هنگامی که با سید ابراهیم نبوی مصاحبه کرده ـ سایت آخوندی «تودی» هم مصاحبة کذا را روی خط گذاشته بود ـ شباهت فراوانی به «دون کیشوت» پیدا کرده، از اینرو ایشان را «دون بنیصدر» میخوانیم. ولی سید ابراهیم در این نقشآفرینی، علیرغم عینک «ریبن» قرضیشان نتوانستند نقش «سانچو» را بخوبی بازی کنند! بگذریم، البته سایت آخوندی «تودی» آن مصاحبه را برداشت و از این پس مشتاقان فقط روی «یوتوب» میتوانند «بگومگوی» سید ابراهیم نبوی و سید «دون بنیصدر» را تماشا کنند، و به حال ملت ایران بگریند یا بخندند. بستگی دارد که به «خنده» رأی میدهند، یا به گریه! اما پیش از رأی دادن، بد نیست با نظر جناب ناصر زرافشان، حقوقدان و رئیس کانون نویسندگان چاه جمکران نیز در باب دمکراسی آشنا شویم! پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که بررسی سخنان آقای زرافشان را به فرصت دیگری موکول میکنیم. در این وبلاگ فقط نگاهی خواهیم داشت به دیدگاه ریاست کانون نویسندگان ایران نسبت به «دمکراسی» و «آزادی بیان».
از قضای روزگار نظر جناب زرافشان در مورد دمکراسی بازتاب کامل تبلیغات محافل فاشیست غرب در ایران است. آقای زرافشان در مصاحبهای که در سایت «عصر نو»، مورخ اول آذرماه سالجاری انتشار یافته، ادعا میکنند، دمکراسی را آمریکا میآورد! سپس میافزایند آنچه در عراق میبینیم، همان دمکراسی است! البته ایشان به عنوان نویسنده، فعال سیاسی و به ویژه ریاست کانون کذا اظهاراتی هم پیرامون «همجنسگرایان» فرمودهاند که توسط ایرج مصداقی بررسی شده و نویسندة این وبلاگ ضمن «گوگلیدن» در سایت «زیر چتر چل تیکه» آنرا مشاهده کرد. باری! در جواب قصة آقای زرافشان باید گفت، آنچه در عراق مشاهده میکنیم، هیچ ارتباطی با دمکراسی ندارد. و در واقع پس از جرج بوش و مسئول فاکسنیوز، آقای زرافشان باید نخستین کسی باشند که اشغال نظامی عراق و چپاول و سرکوب مردم این کشور را اینچنین قاطعانه «دمکراسی» میخوانند! و همانطور که گفتیم این همآوائی تاریخچهای شیرین دارد که از کودتای 22 بهمن شروع شده.
شاید تحلیل این به اصطلاح دمکراسی از نظر سیاسی در این مقطع جالب باشد، میدانیم که پروپاگاند استعمار غرب از زبان اسقف کانتربری و «حضرت» پاپ ادعا دارد که دمکراسی غرب برخاسته از «مسیحیت» است! حال آنکه میدانیم دمکراسی در اروپا به دلیل تضعیف بنیاد توحش کلیسا، توسط بورژوازی استقرار یافت، و پیش از مسیحیت، در رم و یونان باستان نظامهای «دمکراتیک» ـ البته نه در چارچوب دمکراسی مدرن و امروزی ـ تا حدودی تجربه شده بود. فاشیستها با تکیه بر پروپاگاند غرب و تبلیغات محافل مذهبی قصد القاء این امر را دارند که دمکراسی نمیتواند در یک کشور غیرمسیحی و خصوصاً غیراروپائی استقرار یابد، حال آنکه، کشور هند، به عنوان بزرگترین دمکراسی جهان نه مسیحی است، نه اروپائی. ولی آقای زرافشان به این مسائل اصلاً کاری ندارند! ایشان آمدهاند تا به ما بگویند با مطالب کولاکوفسکی در مورد مارکسیسم موافق نیستند!
چرا؟ چون «حاج» عباس میلانی که مانند دیگر هممیهنان فرهیختة ساکن ینگه دنیا افتخار خدمت در آبدارخانة مککارتیسم را دارند، کتابهای کولاکوفسکی را ترجمه فرمودهاند! البته این «ترجمه» با همان سواد فارسی ششم ابتدائیشان صورت گرفته. محور پروپاگاند کارفرمایان امثال میلانی کاملاً شناخته شده است، پس دلیل جنجال آقای زرافشان چیست؟ مگر مزخرفات مطهری در ایران منتشر نمیشود؟ حالا کولاکوفسکی از یک عقبماندة ذهنی به نام مطهری هم کمتر است؟ از این گذشته، جناب زرافشان! سرکار که یکی از همان قلمهای کذائی و طلائی را دریافت فرمودهاید چرا به آزادی بیان میتازید؟ مگر مردم صغیر و مهجوراند؟ آثار مارکس در دسترسشان است، آثار کولاکوفسکی هم میتواند در اختیارشان قرار گیرد، از نظر سرکار و دیگر مدافعان «نمایشی» آزادی بیان، وجود کتابهائی که صددرصد مورد تأئید شما نیست، آیا اشکالی دارد؟ اگر شما با قرائت کولاکوفسکی از مارکسیسم مخالفاید، میتوانید بجای برپائی مراسم جنجال و فاتحه بر مزار شاملو، نقدی بر آثار کولاکوفسکی به رشتة تحریر درآورید. مگر این کولاکوفسکی بینوا حق ندارد در مورد مارکس و مارکسیسم دهانش را باز کند؟ مارکس از نظر شما «مقدس» است یا مارکسیسم؟
مارکس یک نظریة «اجتماعی ـ اقتصادی»، و به اعتباری «علمی» ارائه کرده، و خود وی تأکید دارد که نظریهاش جهانشمول نیست. به عبارت دیگر، مارکس به هیچ عنوان ادعای پیامبری نکرده! این شما و همکارانتان هستید که مارکس را پیامبر و مارکسیسم را دین میخواهید! چون از این طریق است که میتوان در ایران از مارکسیسم همان استفادهای را به عمل آورد که طی سدة اخیر از دین به عمل آمده؛ سرکوب مردم کشور. میدانیم که دین «مقدسات» دارد. پس بکوشیم زمینة تقدیس در مارکسیسم را هم فراهم آوریم تا برسیم به دمکراسی «داس و چکش»، حکومتی که تفاوت چندانی با همان «دمکراسی صندوقی» شیخ بهنود نخواهد داشت!
در این نوع دمکراسیها آنچه اهمیت دارد این است که رأی میدهند. مهم نیست به چه چیز رأی میدهند. در سخنان حکیمانة شیخ مسعود، یک جای خالی وجود دارد؛ جای خالی «انسان» که به وضوح چشم را میآزارد. همانطورکه در صدر اسلام هم پیامبر گرامی دمکراسیشان را ـ این دمکراسی را شیرین عبادیها، بنیصدرها و حزب توده در قرآن کشف کردهاند ـ بدون در نظر گرفتن انسان اعمال میفرمودند! این نوع دمکراسی همان است که آخوند ویلیامز، اسقف کانتربری برای ما میپسندند: دمکراسی دینی! این دمکراسی را در صدر اسلام نیز تجربه کردهایم. و نام واقعی آن مردمسالاری کاسه و شمشیر است.
مردمسالاری کاسه و شمشیر به این ترتیب استقرار یافت که «آنحضرت» ابتدا کاسة گدائی را در برابر یک، یک «شهروندان» میگرفتند تا هر کس به دلخواه «رأی» خود را درآن بریزد. و میدانیم که آن روزها همه «موظف» بودند رأی بدهند. و اگر کسی از «رأی دادن» امتناع میکرد، پیامبر مهربان شمشیر بران خود را بر فرق او فرود میآوردند، تا طرف بفهمد که «رأی دادن» در مردمسالاری دینی واجب شرعی است و اگر کسی «رأی» ندهد، به قول ناخداکلمب «گناهکار» است و باید «حد شرعی» در مورد او اجرا شود. بله، خدواند منان برای هدایت بشر به راه این قماش مردمسالاری هزاران پیامبر را برای سعادت و خوشبختی ما گمراهان ارسال کرده. بنابراین هر جا صندوقی بگذارند و به شما بگویند، «رأی بدهید»، حتی اگر تک تنها وسط بیابان باشید باید بدانید که در جمهوری خلق داسالله، یا در مردمسالاری دینی زندگی میکنید و همواره شهروند «کاسه و شمشیر» به شمار خواهید رفت. کسی نمیگوید که دمکراسی «الزاماتی» دارد. دمکراسی انسانمحور است و بدون آزادیهای فردی و اجتماعی وجود خارجی نخواهد داشت.
اما برای همة پیروان عموسام، از خادمان حرم شهید مککارتی تا چپنمایان آخوندپرست جمکران خبرهای بدی داریم: رابرت گیتس در پست خود ابقاء شد! این امر به معنای آن است که «چنجی» درکار نخواهد بود. سیاست آمریکا به همان روال افلاس و پسروی میباید ادامه یابد، چون در ایالات متحد تصمیم با پنتاگون و شاخههای صنایع نظامی است و پنتاگون هم با تکیه بر تنها «آس برندة» خود، به نظر نمیآید در شرایطی باشد که بتواند از دستپروردگان عموسام در چاه جمکران حمایتی صورت دهد.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت