بالی و برتدی!
در تاریخ 7 اکتبر 2013،
نشست سران «اپک» شامل کشورهای «آسیاـ
اوقیانوسیه» در «بالی» آغاز شد و به گزارش
سایت نووستی، به محض ورود ولادیمیر
پوتین به غرفة «اپک»، رئیس جمهور اندونزی، «سوسیلو
بامبانگ» ضمن نواختن گیتار با ترانة «هپی. برت. دی. تو. یو» از او استقبال کرد:
«[...] رییس جمهور اندونزی [...] ضمن نواختن گیتار، ترانه Happy Birthday to You را به
افتخار روز تولد پوتین اجرا کرد[...] دیگر شرکت کنندگان اجلاس سران [در خواندن این ترانه او را همراهی کردند] کار همتای اندونزیایی
برای پوتین بسیار غیرمنتظره بود [...] رییس جمهوری روسیه حتی تاحدی شرمنده به نظر
میرسید[...]»
منبع: نووستی، مورخ 7 اکتبر سالجاری
همچنانکه میبینیم، علیرغم تلاشهای محفل رایش برای انتخاب دختر
شایستة جهان اسلام در اندونزی، رئیسجمهور این کشور نمیتواند بساط روضه و زوزه
و سنت به راه اندازد. در نتیجه، این
کمبود توحش را بیبیسی و بوقهای همسو
جبران میکنند. به عنوان نمونه، آنروزها که شاپور بختیار پیشنهاد میکرد برای
تعیین نوع حاکمیت رفراندوم برگزار شود، رادیو بیبیسی با پخش بیانیههای ابلهانة حاج
روحالله برای «تظاهرات پرشور انقلابیون» که با
شعار «مرگ بر بختیار» به خیابانها
هجوم آورده بودند، معرکه گرفته بود. اینک
نیز در راستای همان سیاست تشویق توحش و حماقت است که بوق وزارت امور خارجة
بریتانیا گلة اوباش مونث و مذکر را برای تأئید فاشیسم اسلامی به صور مختلف به
میدان آورده. از آنجمله است،
«ستایش» از رفتار «غیرمنطقی» آخوندپرستانی که با شرکت فعال در مراسم تف
سربالای مردمی، به وغوغساهابهای محفل رایش امکان میدهند حکومت
ملایان کودتاچی را مطلوب و محبوب ملت ایران جلوه دهند. به یاد داریم که وغوغساهابهای کذا پیشتر این
گلة آخوندپرست را «طرفدار» اصلاحات و میانهروی و تغییر و غیره میخواندند، ولی پس از «نشست بیشکک»، هماینان
در سایت بیبیسی، مورخ 5 اکتبر 2013، تبدیل شدند به «رأی دهندگان معترض!»
«رأی دهندة
معترض» کسی است که از قیمومت آخوند بر ملت ایران طرفداری میکند و در کمال حماقت
چنین میپندارد که در حکومت دستنشاندة استعمار با «تغییر ریاست قوة مجریه» سیاست
حاکم بر کشور هم «تغییر» خواهد کرد. حال
آنکه «تغییر سیاست» در حکومت اسلامی پیامد سنگینتر شدن وزنة چین و هند و روسیه در
برابر «اسلام نوازی» یا تشویق حماقت آنگلوساکسونهاست. آنگلوساکسونهای مفلسی که پس
از توافق «روسیه ـ آمریکا» درمورد سوریه، امکان لاتبازی و چادرنوازی را در ترکمنستان و تاجیکستان
از دست دادند، و بلافاصله نگران «نفوذ فرهنگی چین» در
تاجیکستان شدند.
جریان از اینقرار بود که ابتدا دولت چین در نشست بیشکک
قراردادی برای احداث یک خط لولة گاز از مسیر «ترکمنستان ـ تاجیکستان» به چین امضا کرد. سپس پارلمان تاجیکستان به حضور نظامی روسیه در
خاک اینکشور تا سال 2043 میلادی رأی موافق داد،
و اینچنین بود که بیبیسی به این
صرافت افتاد که به شیوة سنتی، کاهش دامنة
تاراج و توحش لندن در تاجیکستان و ترکمنستان را از طریق حکومت جمکران و با توسل به
وزارت امور خارجه، گلة نویسندگان، ناظران،
صاحبنظران و ... و خلاصه «نخبگان» محفل
رایش و روسری جبران کند. به همین دلیل،
نویسندگان جمکرانی به بهانة مخالفت
با سانسور، به حمایت از قانون اساسی
ولایتفقیه پرداختند؛ «ناظران» برای «مراسم تف سربالای مردمی» معرکه
گرفتند و ... و از همه مهمتر، برخلاف مقررات وزارت امور خارجه جمکران، مأموریت سفیر ملایان در تاجیکستان به صورت
«استثنائی و دلبخواه» تمدید شد:
«[...] نمونه دیگر [...] شعردوست، سفیر ایران در دوشنبه است که [...] علیرغم گذشت
شش سال از مأموریتش [...] هنوز هم قصد بازگشت به تهران را ندارد [...]»
منبع: فارسنیوز، مورخ 7 اکتبر سالجاری
البته چسبیدن سفیر ملایان به تاجیکستان از تفسیر بینیاز
است؛ وظیفة وزارت امورخارجه ملایان، صدور «اسلام راستین»، یعنی بمب و ریش و چادر و تعصب و حماقت به
کشورهای سابقاً شورائی است، جهت حفظ منافع
استعماری لندن و واشنگتن. در راستای همین روند گسترش تروریسم است که
پاسدار علی لاریجانی را به صربستان فرستادهاند تا با پریشانگوئیهای سنتی در
دانشگاه بلگراد، حکومت کودتائی و توحش پدرسالاری جمکران را با
«دمکراسی» در ترادف قرار دهد، و شرکت «مردم» در مراسم تف سربالای جمعی را نشان
«رشد دمکراسی» بخواند:
«[...] انقلاب اسلامی 34 سال قبل دیکتاتوری شاه را که وابسته
به آمریکا بود سرنگون کرد و دموکراسی را به وجود آورد [...] 73 درصد مردم در رأیگیری
شرکت کردهاند که حاکی از رشد دموکراسی در کشور ایران است[...]»
منبع: فارسنیوز، مورخ 7 اکتبر سالجاری
همه بدانند، «سرنگونی شاه»، یعنی دمکراسی!
و اینجاست که میتوان به صراحت دریافت، به چه دلیل در داخل و خارج کشور، لوتی و عنترهای سازمان سیا برای ایجاد ترادف
میان «علی خامنهای» و «سلطان» قلم میفرسودند؛ اربابانشان در لندن و واشنگتن برای «بازتولید»
کودتای مردمی 22 بهمنماه 1357، شکم صابون
زده بودند. ولی همچنانکه شاهد بودیم، «انقلاب» هیزاکسلنسی، «سایمون گاس» شکست خورد، و حکومت
خردرگل با رهبر مفلس، گلة «زندانیان
تزئینی» و «مخالفان دروغین» و قوم و قبیلهشان جملگی وبال گردن لندن شدند! هیزاکسلنسی نیز در برابر این شکست با تردستی
فراوان، شیخ حسن فوتبال را از صندون «تف
سربالای جمعی» بیرون کشید تا «اسلام راستین» را به مسکو صادر کند. ولی کور
خوانده بودند؛ تحولات سوریه، به ویژه پس از صدور قطعنامة 2118 ، شرایطی ایجاد کرد که نهایت امر یانکیها ناچار به
یک عقبنشینی «کلان ـ استراتژیک» دیگر شدند. و برای پوشش دادن به این عقبنشینی بود که جنگ
زرگری «کاخ سفید ـ کنگره» برای «سلب مسئولیت» از دولت فدرال آمریکا به راه افتاد. بعد هم
یک «تروریسم» هولیوودی به این جنگ زرگری افزودند تا ضمن بالاکشیدن حقوق نیمی از
کارمندان فدرال، کاهش کمکهای نظامی به
اسرائیل و رفع تحریمهای اقتصادی علیه ملت ایران را به حساب اختلافات دو حزب
جمهوریخواه و دمکرات بنویسند. به این ترتیب کاخ سفید در موضعگیریهای منطقهای
«شکست» نخورده، و هیچ مسئولیتی هم در رفع
تحریم ملت ایران و کاهش کمکهای آمریکا به اسرائیل نخواهد داشت! شرایط فوق در اروپا زمینه را برای مخالفت با
سنت قواد خلیلالله فراهم کرد، و «شورای اروپا» با صدور یک بیانیه «سنت ختنه» را
اعمال خشونت بر کودک به شمار آورد.
در واکنش به این موضعگیری،
جیغ و فریاد «امت محمد» و «فرزندان
اسرائیل» به آسمان برخاست و ... و بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل برای جبران مافات به «خشتک»
ایرانیان حملهور شد تا با یک تیر چند نشان بزند.
هم خود را طرفدار «تغییر نظام»
توحش ملایان نشان دهد، تا حکومت جمکران که
تاکنون برچسب «آمریکائی» به طرفداران دمکراسی الصاق میکرد، بتواند
مخالفان خود را «طرفدار اسرائیل» معرفی کند، و هم
حقوق وآزادیهای اجتماعی را به پوشیدن شلوار جین تقلیل دهد! و با
توجه به بازتاب گستردة واکنش ابلهانة جمکرانیان در سایت بیبیسی، باید
اذعان کنیم که نخست وزیر اسرائیل میداند چه بگوید.
به محض انتشار سخنان بنیامین نتانیاهو، گلة اوباش برای اثبات «آزادی» در جمکران، شلوار
جین پوشیدند و سایت بیبیسی هم در راستای سیاست تشویق حماقت، از این
«بسیج مردمی» گزارش تهیه کرد. البته شیپور وزارت امور خارجه بریتانیا، به
ویژه پس از توافقهای 30 ژوئن «آمریکا ـ روسیه»، روند تشویق حماقت را از طریق نخبگان و ناظران و
غیره گسترش میدهد، هر چند در این روند، همزمان ابعاد حماقتاش هم افزایش مییابد.
به عنوان نمونه اهالی بیبیسی، ضمن نکوهش تحریمکنندگان نمایش مهوع
«انتخاباتی» جمکران، مدعی شدهاند که این
عمل برای خارجنشینان نوعی «تفریح» و «عادت» شده و هر بار «تکرار» میشود! حال
آنکه برخلاف «خارجنشینان»، مسائل کشور برای «مردم» جنبة حیاتی دارد و به
همین دلیل «مستدل» است که «معترضان» در «مراسم تف سربالای مردمی» شرکت فعال داشتهاند:
«[...] رأیدهندگان معترض [...] دستور کاری ایدئولوژیک و
راهبردی برای تحول سیاسی در ایران ندارند [...] برای آنها تغییرات گام به گام، ملموس
و ممکن به سمت زندگی بهتر ملاک قضاوت و تصمیمهای سیاسی هستند[...]»
منبع: بی بیسی، مورخ 5 اکتبر 2013
همچنانکه میبینیم بر اساس تحلیل خیلی عمیق بیبیسی، تجمع افراد بیمسئولیت و بلاتکلیف و سردرگم در
برابر حوزههای رأیگیری چاه جمکران نهایت امر به «تغییر ملموس» و «ممکن» منجر خواهد
شد، چرا؟ چون
کسب مشروعیت برای جیرهخواران لندن و واشنگتن اگر برای ملت ایران جز تاراج و سرکوب
و آوارگی نتیجه دیگری نداشته، برای کارفرمایان بیبیسی «زندگی بهتر» را در حد
ممکن تأمین کرده! و برای تداوم همین
شرایط جادوئی لازم آمده بیبیسی، مخالفان
تداوم حکومت اسلامی را «خارج نشین» بخواند تا بتواند ساکنان ایران را طرفدار تداوم
حکومت جمکران معرفی کند. ولی شیخ صادق صبا و ارباباناش چند نکتة اساسی
را نادیده گرفتهاند.
نخست اینکه برخلاف پادوهای بیبیسی، این اقلیت
«خارج نشین» که معرکة ملایان را تحریم میکند،
ایرانی است و طرفدار دمکراسی! دیگر آنکه تحریم نمایش مهوع آخوندها نه تکرار است، و نه تفریح!
دلیل هم اینکه این تحریم منطقی و مداوم
است، نه «طبیعی» و «سنتی!» «تداوم» مخالفت منطقی ما با اعمال غیرمنطقی، هیچ ترادفی با «تکرار» دورباطل توسط لاتها
ندارد. به عبارت دیگر،
برخلاف «لات»، ما در لجنزار دور باطل ـ تعلقات و تعصبات ـ دستوپا نمیزنیم و در هر مقطع به صراحت با
تکرار دور باطل لات مخالفت کردهایم. این مخالفت مداوم، هیچ
ترادفی با عادت و تکرار و سنت ندارد. و از
آنجا که درک این مسائل برای آخوندجماعت مشکل است ناچاریم به زبان سادهتر
بگوئیم، با تحریف و تقلید و شبیهسازی و
سفسطه و مغلطه، «ویراستهای رسمی» هرگز به
مطالب «مستدل» و «حقوقی» تبدیل نخواهد شد.
به عنوان نمونه در ساختار حقوقی بینالمللی مزخرفات جمعی و
قبیلهای از قماش «وفای به عهد» و «مرور زمان» وجود ندارد. ولی بیبیسی، مورخ 3 اکتبرسالجاری موفق شده با تزریق این
ارزشهای دوران تحجر به ساختارهای حقوقی بینالمللی معاصر، این ساختار منطقی را با «حق طبیعی» در ترادف
قرار دهد! این «تزریقات» که با پرتاب اسرائیل به جایگاه «ظالم»،
و نشاندن حکومت ملایان جمکران در جایگاه «شهید
مظلوم» تقارن یافته، جز تشویق حماقت و پوشش
دادن به لاتبازی حکومت ملایان در زمینة بحران دستساز هستهای، هدف دیگری دنبال نمیکند:
«[...] میتوان گفت اصول کلی حقوقی، آندسته از اصول طبیعی هستند که از نظم منطقی
حقوق ناشی میشوند و از مفاهیم عدالت و عقل استخراج میشوند. این اصول توسط ملل متمدن جهان به رسمیت شناخته
شدهاند [...] برخی از این اصول درون نظامهای
حقوق داخلی به وجود آمدهاند و متعاقباً به نظام حقوق بینالملل وارد شدهاند. مانند اصل وفای به عهد،
اصل حسننیت، اصل مرور زمان [...]»
بله، همه بدانند که
اصول کلی حقوقی «طبیعی» و «یکسویه» است! به عبارت دیگر حقوق بینالمللی، همان احکام
توحش شریعت است که در جمکران و عربستان و پاکستان به اجرا در میآید. میبینیم
که پیوند «لات و سنت» ناگسستنی است. چرا که،
بدون پیوند با گذشتة موهوم و ارزشهای
سنت، زندگی لات هیچ مفهومی نخواهد داشت. زیستن
در زمان حال، بدون دفتریادداشت پدر، برای لات امکانپذیر نیست. دلیل
هم اینکه لات به دلیل پفیوزی و مسئولیتگریزی،
هرگز از سوی خود سخن نخواهد گفت،
راستش را بخواهید، حرفی هم برای گفتن ندارد. لات
طوطیوار فرامین «پدر» را تکرار میکند. به عنوان نمونه، کنیز الاسلامهای جمکران به دو دسته تقسیم شدهاند.
یک گروه به رهبری لاجوردی، مدیر سیاسی
و فرهنگی مرکز امور زنان و نهاد ریاست جمهوری خود را سخنگوی تل موهوم «خانواده
شهدا» میداند، و از زبان این تل موهوم خواهان سرکوب زنان میشود:
«[لاجوردی] با تأکید بر لزوم برخورد با بدحجابان گفته است
[...] ما در جامعهای زندگی میکنیم که خانوادههای شهدا در آن زندگی میکنند [...]
خانواده عزیز شهدا به ما مراجعه کردند و نگران پایمال شدن خون شهدا بودهاند و
گفتهاند که متأسفانه وضعیتی را که ما در ارتباط با حجاب و عفاف در جامعه میبینیم
شایسته نظام اسلامی نیست[...]»
منبع: سایت روز، مورخ 7 اکتبر سالجاری
میبینیم که «تف
سربالای مردمی»، دستپخت سایمون گاس چه نتایج درخشانی به بار
آورده! «خانوادة شهدا» در کنار چماقدار و
بسیجی و کفنپوش میخواهد برای یک ملت تعیین تکلیف کند! در
صورتی که کشته شدن یک سرباز در جبهة جنگ، به قوم و قبیلهاش حق قضاوت و فضولی به امور
دیگران را نمیدهد! حال ببینیم چه مخالفتی
با اظهارات پامنبری حسن فوتبال صورت میگیرد.
«خواهر» مینا جعفری، حقوقدان،
بجای مخالفت صریح با اوباش گشتارشاد که برای ایرانیان ایجاد مزاحمت میکنند، به جسد
محمدصاد متوسل شده و میخواهند با نبش قبر پیامبرشان در هزارة سوم، حریم
خصوصی را بر اساس اعتقاداتشان «بازتعریف» کنند:
«[...]مینا جعفری، [میگوید
ما فقه پویا داریم] در خود شرع و رویه پیامبر اکرم هم بر این نبوده بخواهند به حریم
خصوصی افراد وارد شوند [...] سیره پیامبر
هیچگاه در حوزه پوشش افراد برای مسئولان الگو نبوده [...] پیامبر هرگز به حوزه
پوشش افراد وارد نشدند[...]»
همان منبع
خدمت «خواهر» جعفری بگوئیم، بوق شیخپرستی
را از سر گشادش میزنید، حریم خصوصی و مفاهیم اجتماعی، فلسفی و کاربردی آن برخاسته از شکلگیری حقوق
اجتماعی معاصر است و به دوران پس از جنگ دوم بازمیگردد. به هر
تقدیر در صدر اسلام اصولاً «حوزة خصوصی» و عمومی مفهوم مدرن نداشته که شما
پیامبرتان را برای اثبات و رد آن از قبر بیرون کشیدهاید. ولی جالب اینکه، از قضای روزگار «زنان مترقی» عربستان هم به
جسد محمدصاد آویختهاند، باشد که «حق»
رانندگی به دست آورند! استدلال «حقوقی» زنان عربستان این است که چون در
صدر اسلام زنان پیامبر شتر سوار میشدند، پس ما هم حق داریم رانندگی کنیم! ولی اشکال
از کنیزالاسلامهاست که جسد محمدصاد را با خودشان به دوران «مدرنیته» آوردهاند و میکوشند
برای آنحضرت در دوران جدید مسجد و منبر جاسازی کنند! بهتر
است هم اینان و هم «خواهران» ایرانینمایشان بدانند که، «حقوق زن» در اسلام هرگز وجود خارجی نداشته و
ندارد! اسلام دین مردسالاری است، بیجهت برای معطر کردن این دکان متعفن تلاش
نکنید.
اسلام و قرآن را هر چقدر بزک کنید، در این
دین مبین، حقوق زن به «اطاعت از مرد» محدود
میشود، و جایگاه زن نیز هرگز از «کشتزار مرد» فراتر نخواهد
رفت! به فرض که پادشاه عربستان با صدور «فرمان» به
شما آزادزنان «پیشرو» اجازة رانندگی هم بدهد، برای خروج از خانه، مسافرت و ... و به اجازة مرد نیاز دارید! خواهران
اگر بجای نگریستن به پشتسر، کمی دقت به خرج دهند، میبینند
که به طورکلی حقوق انسانی در سنت ـ ادیان
ابراهیمی ـ وجود ندارد. و برای کسب این حقوق می باید زنجیر سنت را گسست، نه اینکه زنجیر اسارت را آراست. از
مطلب دور افتادیم، بازگردیم به تمجید بیبیسی از شرکت «رأیدهندگان
معترض» در مراسم تف سربالای جمعی، و نکوهش
تحریم کنندگان انتخابات که این سایت آنها را «خارجنشین» میخواند:
«[...] آنچه را این گروههای [...]خارج کشوری نمیبینند این
است که اگر[...] تبعید روندهای سیاسی در ایران برای آنها به نوعی عادت، تفنن و یا [...] سرگرمی تبدیل شده، برای گروههای ناراضی در داخل، روندهای
جاری [...] زندگی واقعی آنها را رقم میزنند. برای آنها فشار تحریمها، گرانی کمرشکن [...] تهدید
حمله خارجی، به خطر افتادن تمامیت ارضی و
خطر تداوم زمامداری دولتهای ماجراجو، موضوعات
و دغدغههای واقعی سیاست را تشکیل میدهند[...]»
خوشحالیم که بالاخره یکی به فکر ایرانیان بود؛ حالا اگر انگلیسی هم باشد که چه بهتر! ولی چه بگوئیم که، سطور
فوق فقط عمق حماقت اهالی بیبیسی را آشکار میکند. طی سدة
اخیر، تحریمهای اقتصادی فقط به دلیل یکجانبهگرائی
جیره خواران استعمار بر ملت ایران تحمیل شده.
از صدور فتوی میرزای شیرازی گرفته،
تا ملی کردن نفت و اشغال سفارت
آمریکا و غنیسازی اورانیوم! امروز
هم که پایه و اساس این تحریمها به لرزه درآمده به دلیل چرخش سیاست روسیه و حمایت
چین و هند از سیاست نوین است، نه «تجمع مردم!» و صدالبته به همچنین است در مورد تهاجم نظامی! حکومت
جمکران خود برای این تهاجم زمینهسازی میکرد،
ولی جنگ 33 روزه بساط خوشرقصی ملایان را برای ارباب در هم ریخت. همانطورکه
سفر ولادیمیر پوتین به تهران به انزوای سیاسی کشورمان پایان داد. امروز هم نتایج جنگ سوریه سرنوشت حکومت
خودفروخته جمکران را رقم خواهد زد. ولی فرض
کنیم که روسیه در سیاست منطقه هیچ نقشی ایفا نمیکند و استراتژی بینالمللی تابع «شرکت»
مردم در معرکه ملایان است. در اینصورت میتوان
ادعا کرد که کشف آب در مریخ هم پیامد «انتخاب» شیخ حسن روحانی بوده!
از شوخی گذشته، اگر
آمار «خوشبینانة» وزارت کشور جمکران را هم بپذیریم، بیش از
30 درصد ایرانیان «داخلنشین» از حضور در مراسم تف سربالای جمعی خودداری کردهاند. با اینحال
استقبال اکثریت از فاشیسم، نه در ایران و
نه در هیچ مقطع تاریخی به فاشیسم و استبداد مشروعیت نداده و نخواهد داد. در
وبلاگ «مذاکره و مردم» هم گفتیم، «فاشیسم» در هر حال یک بیماری مهلک اجتماعی
است، حتی اگر همچون مورد دستگاه هیتلر و موسولینی، مورد تأئید
ملتها باشد، و یا همچون مورد حکومت جمکران، از حمایت غرب برخوردار شود، و از ستایش «اهلهنر!»