نقطه صفر!
...
دخالت مستقیم روسیه جهت ممانعت از براندازی در کشور سوریه، از یکسو حکومت جمکران را به «نقطة صفر» یعنی «راه امام» بازگرداند، و از سوی دیگر مهار احساسات پرشور اسلامگرایان ترکیه را الزامی نمود و ... و همچنین پس از کودتا در مالدیو، اتحادیة اروپا کودتاچیان را به رعایت حقوقبشر فراخواند! اینهم یکی دیگر از «معجزات» وتوی قطعنامه علیه سوریه که ایجاب میکند «کودتاچی» در جایگاه مدافع حقوق بشر قرار گیرد. و اما معجزة دیگر انفجار بمب در شهر «حمص» است؛ آنهم پس از عقبنشینی اتحادیة عرب از مواضع گاوچرانها.
در آستانة 33امین سالگردکودتای ننگین ارتش ناتو در کشورمان، حکومت جمکران «یک دست شد» و همة مقامات «قلعة حیوانات» دست در دست میرحسین جلاد در «راه امام» قرار گرفتند. از سوی دیگر، فوگ راسموسن، دبیرکل ناتو برای جمع کردن دست و پای رجب اردوغان وارد ترکیه شد. روضه و زوزة شبکة تلویزیونی «یورونیوز» برای «مردم سوریه» ریشه در همین مصائب دارد! در اینکشور، ارتش آدمخوار ناتو، از یکسو شورشیان مسلح را مورد پشتیبانی قرار میدهد، و از سوی دیگر زمینة سرکوب غیرنظامیان را فراهم میآورد! نهایت امر همین سازمان برای «مردم سوریه» مراسم روضه و زوزه هم به راه میاندازد، چرا؟ چون نمیتواند محور استعماری «تفلیس ـ تهران ـ قطر ـ تلآویو» را بازسازی کند.
وتوی قطعنامة یانکیها بر علیه سوریه این محور استعماری را در هم شکست و به ویژه سنگر مهرورزی را فروپاشاند. اینگونه بود که غرب، حکومت اسلامی، و مخالفنمایاناش همگی دستدردست یکدیگر به سنگرهای مأنوس قدیمی بازگشتند و ... و خلاصه بساط شایعه پراکنی، با هدف بازار گرمی برای میرحسین جلاد از سرگرفته شد! اوباش حزبالله به آرامگاه اعلیحضرت پناه بردند؛ داسالله هم که طی دوران پیامبری سردار اکبر سازندگی خفقان گرفته بود، ناگهان نگران «بازتولید» سلطنت شد؛ و در همین گیرودار لاریجانی کشف کرد که حکومت اسلامی «بزرگترین دمکراسی منطقه است!» همزمان با این کشفیات، «احمی» هم دریافت که «دمکراسی تحقیر مردم است!»
بله از مهرورزی یاد بگیریم؛ لاتبازی، چادرسیا، سنگسار و قصاص و به طور کلی حاکمیت توحش و «قانون زور» تحقیر انسان نیست؛ دمکراسی، یعنی اقتدار «نظم انسانمحور» موجب «تحقیر» میشود! دلیل هم اینکه «احمی» ترسیده. مهرورزی میپنداشت با تکیه بر یک کودتاچی ونزوئلائی و شیخک قطر از همة طوفانها به دور است، ولی بساط سوریه کاسه کوزهاش را درهم ریخت و زباناش دوباره از وحشت «باز» شد. جالب اینکه، مهرورزی هم عین ملاممد خاتمی، «ضددمکراسی» از کار درآمده، ولی شهامت ندارد بگوید که «مخالفت با دمکراسی» شرط لازم و کافی برای استخدام در طویلة مقدس مککارتی است. «احمی» جرأت ندارد بگوید، استقرار دمکراسی در ایران منافع غرب را مستقیماً تهدید میکند.
در بعضی پایتختهای اروپا که نیازی به معرفی هم ندارند، دست مأموران دولت سوریه را بازگذاشتهاند تا به تظاهرات سوریها «حمله» کنند. بله، هیچ دلیلی ندارد که سوریها هم از دمکراسی طرفداری کنند؛ برای تحقق سیاستهای استعماری کافی است، از یکسو «مردم سوریه» در غرب با دولت مخالف باشند و به دولت «اعتراض» کنند، و از سوی دیگر، «مردم سوریه» در داخلمرزها نیز برای ابراز مخالفت دست به «شورش مسلحانه» بزنند. هر گروهی که خارج از این دو قطب حماقت و توحش عمل کند، به ویژه در غرب سرکوب خواهد شد. و این برنامه آنقدر ادامه مییابد تا بشار اسد نیز حکومت را به «مردم» واگذارد! همان سناریوئی که 33 سال پیش با موفقیت تمام در کشور ایران پیاده شد، و پیامد شوم آن گریبان دیگر ملتهای منطقه را گرفت.
هدف طراحان سناریوی «حکومت مردم» در کشورهای مسلماننشین ایجاد حاشیة امن برای اسرائیل، از طریق تحکیم پایههای انسانستیزی در کشورهای مسلماننشین است. و «مقدسات» دینی، بومی و قومی بهترین اهرمهای انسانستیزی به شمار میروند. این است ریشة اختراع «بهارعرب» و «بیداری اسلامی!» اولی فصل بهار را به «ایستائی» تعلقات قومی پیوند زده، و دومی نیز بیداری انسانها را منوط به «توحش» اسلام میکند. خلاصه، بهتر از این نمیتوان با پویائی انسانها به ستیزه برخاست و نان حاکمیت اسرائیل را در روغن انداخت.
ممانعت از مذاکرات صلح، و ایجاد انزوای کاذب برای اسرائیل سیاستی است که آمریکا، چین، آلمان و فرانسه را با «قطر» در یک سنگر قرار داده. به همین دلیل است که به موازات «گفتگوهای» سازندة فرستادة ویژه یانکیها با طالبان در شیخ نشین قطر، چینیها نیز دست نوازش به سروگوش مقام معظم و «انقلاب اسلامی» میکشند، و از «پیشرفتهای ایران» در دوران رهبری ایشان تمجید به عمل میآورند! دولت چین با اسرائیل همکاریهای گستردة نظامی دارد. ولی خوب «مصلحت» چنین ایجاب میکند که این همکاریها از چشم تیزبین مقام معظم و رسانههای جمکران پنهان بماند، چرا؟ چون رسانههای غرب در مورد روابط نظامی چین و اسرائیل سکوت اختیار کردهاند. همین رسانهها هستند که سخت نگران «مردم» سوریه نیز شدهاند و از سرکوب سوریهای طرفدار دمکراسی در بلاد غرب هیچ نمیگویند.
بین خودمان بماند، «هوا» خیلی خیلی پس است! به دلائلی که برای ما ناشناخته باقی مانده دولت روسیه از سنگر سنتی تاواریشها خارج شده و با جایگاه «حسین مظلوم» وداع کرده! به همین دلیل بود که وزیر امورخارجة روسیه از رفتن به دمشق سخت دلخور به نظر میرسید! بله، گویا قرار نبود سرگئی لاوروف به دمشق مسافرت کند؛ قرار بر این بوده که فجایع لیبی در سوریه هم تکرار شود؛ ولی در آخرین لحظات، و مسلماً به ارادة «قادر متعال» اوضاع «تغییر» کرد. در نتیجة همین تغییر «الهی»، معلوم شد اتحادیة عرب هرگز به مأموریت ناظران خود در سوریه پایان نداده!
به گزارش حنازرچوبه، مورخ 19 بهمنماه سالجاری، «یک مقام مسئول در اتحادیة عرب اعلام داشت، این اتحادیه هیچ دستوری مبنی بر خروج ناظراناش از سوریه صادر نکرده.» شگفتا! این مقام مسئول چرا تا به حال «سکوت» اختیار کرده بود؟ ما که نمیتوانیم برای این پرسش پاسخی منطقی بیابیم! تا آنجا که ما میدانیم، در تاریخ 28 ژانویه 2012، «ناظران عرب» سوریه را ترک کردند و «گزارش» خود را نیز از اوضاع اینکشور تحویل مقامات ذیصلاح دادند. همچنین به «ما» تلویحاً گفتند، قطعنامة شورای امنیت بر اساس گزارش کذا تنظیم شده بود، اما اینهم «دروغ» از آب درآمد! پیامهای کاربران رسانههای معروف فرانسه حکایت از آن داشت که «گزارش» ناظران اتحادیة عرب نادیده گرفته شده، و «قطر» در این جریان نقش اساسی داشته!
بله این صحنهسازی مهوع را «قطر» به راه انداخته؛ کاخ سفید، آلمان، فرانسه و ... و ترکیه و اسرائیل و گرجستان هم در این توطئه هیچ نقشی نداشتهاند. یک وقت فکر نکنید مسافرت ساکاشویلی به واشنگتن با هدف «بازسازی» محور فروپاشیدة «تفلیس ـ تهران ـ قطر ـ تلآویو» صورت پذیرفته، به هیچ عنوان! ساکاشویلی برای احوالپرسی رفته بود به کاخ سفید. یادآور شویم ملاقات اوباما با رئیس جمهور محبوب، «مردمی» و به ویژه «برگزیدة» مردم گرجستان در مطلبی به قلم «لوکیانوف»، تحت عنوان «آیا روسیه گرجستان را به طور قطعی از دست خواهد داد» در سایت فارسی نووستی، مورخ 13 بهمنماه 1390 مورد بحث و بررسی قرار گرفته. وارد جزئیات این تفسیر نمیشویم فقط یادآوری کنیم، در تاریخ 14 بهمنماه سالجاری نشست دو روزة امنیتی مونیخ آغاز شد، و در تاریخ 15 بهمنماه بود که خبر اعتراض وزیر امورخارجة روسیه به پیشنهاد «سوریه در برابر تهاجم نظامی به ایران» در رسانههای غرب انتشار یافت. در واقع، اسرائیل و یانکیها میخواستند برای داغ کردن تنور به اصطلاح «انتخابات» حکومت جمکران، یک «مینی جنگ» نمایشی به راه بیاندازند تا با یک تیر چند نشان در منطقه بزنند.
سناریوی یانکیها این بود که با پرتاب چند موشک ناقابل به «مراکز هستهای» جمکران ضمن ایجاد جنجال و هیاهو، این عملیات را به حساب اسرائیل بنویسند تا همزمان چند دروغ شاخدار را به افکار عمومی جهان حقنه کنند. اینان میخواستند از یکسو اسرائیل و آمریکا را «دشمن» حکومت ملایان معرفی کنند، و از سوی دیگر بساط دستساز هستهایشان را برچینند، و نهایت امر با تکیه بر «ارعاب» ملت ایران، یک مشروعیت رسانهای هم برای حکومت ملایان کسب کنند. برای به صحنه آوردن این سناریوی مهوع گاوچرانها به تأئید یا بهتر بگوئیم به «سکوت» دولت روسیه نیاز داشتند. و برای این سکوت حاضر بودند حتی سوریه را نیز به تاواریشها واگذار نمایند. اما زمینة این بده بستان فراهم نشد و همانطور که دیدیم وزیر امورخارجة روسیه پس از ابراز مخالفت دولتاش با این طرح ناچار شد به سوریه هم مسافرت کند! در واقع پیش از نشست شورای امنیت بود که روسیه قطعنامة کذا را «وتو» کرد، و به این ترتیب برای همیشه سنگر «حسین مظلوم» را رها نمود.
این «سنگری» بود که تاواریشها طی دوران نورانی «اتحاد جماهیر شوروی» در آن پناه گرفته بودند. طی دوران موجودیت اتحاد کذا، حضرات ضمن سرکوب «انقلابی» ملتهای اتحاد جماهیر شوروی، دست امریکا را برای انجام هرگونه جنایت و وحشیگری از جمله در ایران باز گذاشته، سر ملتها را به شعار «نبرد با امپریالیسم» گرم میکردند. دیدیم که اینان در برابر تمام کودتاهائی که در ایران صورت پذیرفت چگونه در سنگر «سکوت» نشستند؛ مسلماً این سکوت «حکمتی» داشته! و مسلماً اظهار نظر اخیر «تاواریش» پریماکوف در مورد مسائل «فرضی» ناظران «سنی مذهب» اتحادیة عرب با بشار اسد در همین حکمت ریشه دارد! همچنانکه در وبلاگ «روزگار سیا» گفتیم، تاواریش سابق از اختلافات «شیعه ـ سنی» سخن به میان آورده بودند؛ شاید نمیدانستند که همسر بشار اسد نیز سنی مذهب است! در عوض اهالی «فیگارو»، نه تنها از دین و مذهب «اسما الاسد» آگاه بودند که از «بیحجابیاش» هم دل پرخونی داشتند و هیچ نمیگفتند!
سایت فیگارو، مورخ 8 فوریه 2012 مطلبی به قلم «ژرژ مالبرونو» در مورد «اسما الاسد» همسر بشار اسد منتشر کرده تا همه بدانند سکوت این «اسما» در واقع «خیانت است به قرآن!» مطلب فیگارو از آن مطالبی است که فقط در چنتة خالهشلختههای اسلامفروش میتوان یافت. «مسیو» مالبرونو مقالة وزینشان را با الصاق برچسب «سازشکار» به پیشانی همسر بشار اسد آغاز کرده و با تهاجم به حریم خصوصی و شایعهپراکنی آن را به پایان میرسانند، تا به ما بگویند، همسر بشار اسد میباید از جایگاه واقعی اجتماعی خود خارج شده و در کنار «سنی مذهبها» قرار گیرد، چرا که سنی مذهب است!
بله، درد حضرات این است که میخواهند از توحش اسلام ایدئولوژی سیاسی بسازند و آن را بر ملتهای کشورهای مسلماننشین تحمیل نمایند؛ ولی این سیاست انسانستیز در کشور سوریه ناکام مانده. در نتیجه، هوچیهای رسانههای غرب همسر بشار اسد را هدف گرفتهاند، و او را به دلیل عدم حمایت از «آزادیخواهان» محکوم میکنند. حال آنکه همسر بشار اسد، از جایگاه انسانی زن، وظیفه دارد در برابر اسلامگرایان بایستد، و از جایگاه اجتماعی همسر رئیس جمهور، موظف است شورشیان مسلح را محکوم کند. ولی برای هوچیهای سیرک عموسام این مواضع منطقی به هیچ عنوان قابل قبول نیست! خواست اینان مرزشکنی در عرصة سیاسی است؛ عملی که انسان را از جایگاه انسانیاش خارج کرده، به جایگاه حیوانات وحشی پرتاب میکند. و از آنجا که همسر بشار اسد از جایگاه واقعی خود، به عنوان انسان خارج نمیشود، در قاموس تبلیغاتچیهای استعمار «سازشکار» به شمار میآید!
مسیو «مالبرونو» مینویسد، «قریب یکسال است که همسر بشار اسد، با سکوت خود از سرکوب ها حمایت میکند. در آغاز شورش، نزدیکاناش او را آشفته میانگاشتند؛ آخر چگونه ممکن است کسی که در بهترین محلات لندن زندگی کرده، دانشآموز کوئینز کالج بوده و همکلاسیهایاش او را اما صدا میکردند بتواند بر خاک افتادن جوانان آزادیخواه را ببیند و ساکت بماند؟ چگونه این وکیل برجسته میتواند از نگریستن به واقعیت خودداری کند؟» بله چگونه ممکن است کسی از این جوانان «آزادیخواه» طرفداری نکند؟ به ویژه که این حضرات همچون انواع لیبیائیشان، «آزادی» را برای کشتار و سرکوب مخالفانشان میخواهند، و به همین دلیل نیز بعضیها اینان را «مسلح» کردهاند! هر کس در سنگر توحش اینان ننشیند، مالبرونو او را «مخالف آزادی» معرفی خواهد کرد. حال ببینیم علت برآشفتن ایشان چیست؟ پریشانی ایشان علتی ندارد، جز عدم همراهی همسر بشار اسد با شورشیان مسلح!
گویا همزمان با ورود لاوروف به دمشق، یعنی در تاریخ 7 فوریه سالجاری، دفتر «اسما الاسد» برای روزنامة تایمز لندن پیامی به این مضمون ارسال کرده که، «رئیس جمهور، رئیس جمهور سوریه است نه رئیس جمهور بخشی از مردم سوریه و بانوی اول نیز از او در این جایگاه حمایت میکند.» این اظهارات منطقی به مذاق مسیو مالبرونو اصلاً خوش نیامده و ایشان ناچار شدهاند دست به قلم ببرند و بنویسند، «واه واه؛ خدا بدور! این حرفا آدمو یاد کنگرة حزب بعث میندازه که 40 ساله قدرت رو در دمشق قبضه کرده!» مالبرونو به اینجا که رسیده اختیار از کف داده و تجاوزی هم به حریم خصوصی خانوادة اسد کرده. به گفتة ایشان ازدواج اسما و بشار اسد برخلاف «سنت رایج» در سوریه، ازدواج عاشقانه بوده و «همه» به این زوج جوان و سنتشکن امید داشتهاند! معلوم نیست «همه» به چه کسانی ارجاع میدهد، ولی خوانندگان گرامی بدانند و آگاه باشند که طبقات حاکم در فرانسه، با «ازدواجهای مصلحتی» بیگانهاند! در هر حال، گویا «همه» در جریان سیاستهای کلان منطقهای نبودهاند که چنین امیدهای واهی در سر میپروراندند. سیاست سوریه، همچون سیاست دیگر کشورهای منطقه در داخل مرزها تعیین نمیشود، و این یک واقعیت است. اما وقتی ادامة مطلب را مطالعه کنیم، متوجه میشویم که «همه» از دریچة چشم نویسنده به مسائل مینگرند!
چنینگفت مالبرونو، از قول «همه!» وقتی در سال 2001، «اسما» برای اولین بار با بشاراسد به پاریس آمد، همه فکر میکردن خیلی کلاس داره. بجای اینکه بره بوتیک «هرمس»، رفت به مدرسة عالی علوم سیاسی؛ وقتی ازش خواستن با شبکة اول مصاحبه کنه، قبول نکرد. زندانی نظام بود! مطلب به اینجا که میرسد، مالبرونو در عرصة خاله زنکی باز هم پیشرفت میکند و بساط رویاروئی «اسما» را با مادر شوهر و خواهر شوهر «پهن» میکند. ایشان مینویسند، «اسما میبایست با دو زن مقابله میکرد، مادرشوهرش، انیسا و ...» و ما هم مطلب وزین فیگارو را همینجا درز میگیریم، چرا که هیچ تمایلی نداریم از مسائل خانوادگی دیگران «تغذیه» کنیم. این سفرة پررونق ارزانی شیفتگان تهاجم به حریم خصوصی! فقط یادآور شویم که در بخش پایانی «مقالة» وزین مسیو مالبرونو، از زبان یک دیپلمات غربی به مخاطب گفته میشود، «در چهرة همسر بشار اسد هیچ اثری از همدردی با مردم به چشم نمیخورد!»
خیلی بد شد که اسما الاسد چادرسیا سرش نیانداخته و در کنار «مردم» ننشسته! خیلی بد شد که همسر بشار اسد با جوانان «آزادیخواه» همدردی نمیکند، به ویژه این جوانان رعنا و ریشو که از سوی شیخکهای سعودی و قطر مسلح میشوند. و اما بدتر از بد اینکه «فوگ راسموسن» هم مجبور شد بساط رجب اردوغان را در ترکیه برچیند و سر ایشان را در سینی بگذارد. به گزارش سایت انگلیسیزبان نووستی، مورخ 10 فوریه 2012، امروز دبیرکل ناتو در ترکیه اعلام داشت که این سازمان در سوریه دخالت نظامی نخواهد کرد. به عبارت دیگر، دولت ترکیه بساط اعزام مزدور مسلح به سوریه را تعطیل میکند. به یاد داریم که هفتة گذشته نیز اوباما مجبور شد ضمن جمع کردن دکان «قضیة هستهای» مقام معظم به جنگ زرگری ایشان با اسرائیل پایان دهد. و در میانة راه اعلام مواضع «اوباما ـ راسموسن» تغییر موضع خندهآور اتحادیة عرب را شاهد بودیم.
حنازرچوبه، مورخ 19 بهمنماه سالجاری در گزارشی با کد: 30807215 مینویسد، خارج از بحران مالی اتحادیة عرب، ناظران این اتحادیه یکماه از خانوادهشان دور بودند و به دلیل افزایش خشونت در سوریه، دبیرکل به آنان مرخصی داد تا با همسر و فرزندانشان دیدار کنند:
«[...] دبیر كل اتحادیه عرب 28 ژانویه فعالیت ناظران را [...] به دلیل افزایش خشونتها از سوی همه طرفها متوقف كرد [...] در نتیجه [...] به دلیل اینكه بیش از یكماه از خانواده و وطنشان دور بودند، دبیركل [...] مدتی به آنان مرخصی [داد] تا به خانوادههای خود سركشی كنند[...]»
از معجزات وتوی قطعنامة جنگافروزان در تاریخ 4 فوریه 2012 ، هر چه بگوئیم کم گفتهایم! چه بسیار مزدوران، که همچون «اتحادیة عرب»، ناچار به تکذیب رسمی مزدوریشان شدند؛ چه بسیار کوروکرها که پس از این وتو «شفا» یافتند؛ چه بسیار شارلاتانها که شارلاتانتر شدند؛ و چه بسیار ابلهان که میزان بلاهتشان افزایش یافت. و از همه مهمتر 5 روز پس از وتوی قطعنامة یانکیها در شورای امنیت سازمان ملل، وزیر امور خارجة حکومت کفنفروشها، و امروز هم رهبر «قلعة حیوانات» به جنجال سبز پیوسته و بر ادامة «راه امام» تأکید کردند. اینگونه بود که دور «باطل شیخ و شاه» در داخل و خارج ایران تکمیل شد و خلاصه «فعلة فاشیسم» در جایگاه واقعیشان قرار گرفتند؛ به همچنین است در غرب!
پس از وتوی قطعنامه علیه سوریه، جنگفروشان غرب «پیشگو» از آب در آمدند! حضرات دریافتند که، مذاکرات دولت سوریه با اوپوزیسیون اینکشور بجائی نخواهد رسید و شاید به همین دلیل بود که روز گذشته یک اتومبیل حاوی مواد منفجره در شهر «حمص» منفجر شد! هدف از انفجار بمب در میان غیرنظامیان «حمص» چیست؟ قرار دادن مذاکرات در بنبست! پس هیچ دلیلی ندارد که برای شناسائی آمران این بمبگزاری اتلاف وقت کنیم، چرا که سرچشمة این جنایات شناخته شده است. کاخسفید، همچون جیرهخواراناش در حکومت جمکران سیاستی «مذاکره ستیز» دارد، و متحدان اروپائیاش هم جز این راه «مقدس» هیچ مسیری نمیشناسند. خواست اینان استقرار یک حکومت خیابانی در سوریه است و بس. به این ترتیب تمام کشورهای «بهارزده» دستدردست حکومت جمکران در مسیر ایجاد انزوای کاذب برای اسرائیل گام برخواهند داشت و نان اربابان بنیامین نتانیاهو برای دهههای متوالی در روغن فراوان شناور خواهد شد. این است دلیل «بدبینی» کاخ سفید به فرجام مذاکرات اوپوزیسیون سوریه با دولت اینکشور!
حال این پرسش مطرح میشود که کاخسفید و پامنبریهایاش چگونه میتوانند از نتیجة مذاکراتی آگاه باشند که هنوز آغاز نشده! به عبارت دیگر، چگونه است که یانکیها پادوهایشان را در سوریه همزمان بجای «اوپوزیسیون» و دولت سوریه نشاندهاند؟ برای روشنتر شدن مطلب لازم است توضیح دهیم که، آمریکا میتواند از مطالبات تروریستهای اسلامگرا آگاه باشد، چرا که مطالبات اینان همان مطالبات آمریکاست. ولی کاخ سفید نمیتواند از قبل بداند «پاسخ» دیگر طرفهای درگیر در سوریه به مطالباتاش چیست! روشن تر بگوئیم، گاوچرانها نمیتوانند در «زمان حال» از آنچه در «آینده» پیش میآید آگاه باشند. به عنوان نمونه، اظهارات شیخ نصرالله در باب کمکهای نظامی حکومت جمکران به حزبالله لبنان طی جنگ 33 روزه، حکومت ملایان را از جایگاه واقعی و پنهاناش به بیرون پرتاب کرد و آن را در جایگاه «آرمانیاش»، یعنی مبارزه با اسرائیل قرار داد.
سخنان شیخ نصرالله در سایت فارسی نووستی، مورخ 21 بهمنماه سالجاری موجود است. رهبرحزبالله میگوید، طی جنگ 33 روزه از کمکهای نظامی حکومت اسلامی بهرهمند شده، ولی از این حکومت دستور نمیگیرد. به عبارت دیگر حکومت اسلامی ناچار خواهد شد از «آرمانهای» حزبالله لبنان پیرویکند. حزب اللهی که پس از جنگ 33 روزه مهارش از دست یانکیها خارج شد! این مختصر را گفتیم، تا گاوچرانها بدانند، «دست بالای دست بسیار است» و دیگر نمیتوانند با توسل به امثال میرحسین جلاد به «براندازی» سازمان دهند. تعطیل شدن دکان توحش «مردم» در کشورمان را به عموسام و متحدان مردم پرستاش در اروپا «تسلیت» میگوئیم!
...