جمعه، بهمن ۲۱، ۱۳۹۰



نقطه صفر!
...


دخالت مستقیم روسیه جهت ممانعت از براندازی در کشور سوریه،  از یک‌سو حکومت جمکران را به «نقطة صفر» یعنی «راه امام» بازگرداند،   و از سوی دیگر مهار احساسات پرشور اسلام‌گرایان ترکیه را الزامی نمود  و ... و همچنین پس از کودتا در مالدیو،   اتحادیة‌ اروپا کودتاچیان را به رعایت حقوق‌بشر فراخواند!   اینهم یکی دیگر از «معجزات» وتوی قطعنامه علیه سوریه که ایجاب می‌کند «کودتاچی» در جایگاه مدافع حقوق بشر قرار گیرد.  و اما معجزة‌ دیگر انفجار بمب در شهر «حمص» است؛   آنهم پس از عقب‌نشینی اتحادیة عرب از مواضع گاوچران‌ها.
   
در آستانة ‌33امین سالگردکودتای ننگین ارتش ناتو در کشورمان،  حکومت جمکران «یک دست شد» و همة‌ مقامات «قلعة حیوانات» دست در دست میرحسین جلاد در «راه امام» قرار گرفتند.   از سوی دیگر،   فوگ راسموسن،  دبیرکل ناتو برای جمع کردن دست و پای رجب اردوغان وارد ترکیه شد.   روضه و زوزة شبکة تلویزیونی‌ «یورونیوز» برای «مردم سوریه» ریشه در همین مصائب دارد!   در اینکشور،  ارتش آدمخوار ناتو،  از یک‌سو شورشیان مسلح را مورد پشتیبانی قرار می‌دهد،  و از سوی دیگر زمینة سرکوب غیرنظامیان را فراهم می‌آورد!   نهایت امر همین سازمان برای «مردم سوریه» مراسم روضه و زوزه هم به راه می‌اندازد،  ‌چرا؟  چون نمی‌تواند محور استعماری  «تفلیس ـ تهران ـ قطر ـ تل‌آویو» را بازسازی کند.  

وتوی قطعنامة یانکی‌ها بر علیه سوریه این محور استعماری را در هم شکست و به ویژه سنگر مهرورزی را فروپاشاند.   اینگونه بود که غرب،  حکومت اسلامی،‌  و مخالف‌نمایان‌اش همگی دست‌دردست یکدیگر به سنگرهای مأنوس قدیمی بازگشتند و ... و خلاصه بساط شایعه پراکنی،  با هدف بازار گرمی برای میرحسین جلاد از سرگرفته شد!   اوباش حزب‌الله به آرامگاه اعلیحضرت پناه بردند؛  داس‌الله هم که طی دوران پیامبری سردار اکبر سازندگی خفقان گرفته بود،  ناگهان نگران «بازتولید» سلطنت شد؛   و در همین گیرودار لاریجانی کشف کرد که حکومت اسلامی «بزرگ‌ترین دمکراسی منطقه است!» همزمان با این کشفیات،   «احمی» هم دریافت که «دمکراسی تحقیر مردم است!»

بله از مهرورزی یاد بگیریم؛   لات‌بازی،  چادرسیا،   سنگسار و قصاص و به طور کلی حاکمیت توحش و «قانون زور» تحقیر انسان نیست؛   دمکراسی،   یعنی اقتدار «نظم انسان‌محور» موجب «تحقیر» می‌شود!  دلیل هم اینکه «احمی» ترسیده.   مهرورزی می‌پنداشت با تکیه بر یک کودتاچی ونزوئلائی و شیخک قطر از همة طوفان‌‌ها به دور است،  ولی بساط سوریه کاسه کوزه‌اش را درهم ریخت و زبان‌اش دوباره از وحشت «باز» شد.  جالب اینکه، مهرورزی هم  عین ملاممد خاتمی،  «ضددمکراسی» از کار درآمده،  ولی شهامت ندارد بگوید که «مخالفت با دمکراسی» شرط لازم و کافی برای استخدام در طویلة مقدس مک‌کارتی است.   «احمی» جرأت ندارد بگوید،   استقرار دمکراسی در ایران منافع غرب را مستقیماً تهدید می‌کند.         

در بعضی پایتخت‌های اروپا که نیازی به معرفی هم ندارند،   دست مأموران دولت سوریه را بازگذاشته‌اند تا به تظاهرات سوری‌ها «حمله» کنند.   بله،   هیچ دلیلی ندارد که سوری‌ها هم از دمکراسی طرفداری کنند؛   برای تحقق سیاست‌‌های استعماری کافی است،   از یک‌سو «مردم سوریه» در غرب با دولت مخالف باشند و به دولت «اعتراض» کنند،  و از سوی دیگر،  «مردم سوریه» در داخل‌مرزها نیز برای ابراز مخالفت‌ دست به «شورش مسلحانه» بزنند.   هر گروهی که خارج از این دو قطب حماقت و توحش عمل کند،   به ویژه در غرب سرکوب خواهد شد.   و این برنامه آنقدر ادامه می‌یابد تا بشار اسد نیز حکومت را به «مردم» واگذارد!   همان سناریوئی که 33 سال پیش با موفقیت تمام در کشور ایران پیاده شد،   و پیامد شوم آن گریبان دیگر ملت‌های منطقه را گرفت.

هدف طراحان سناریوی «حکومت مردم»‌ در کشورهای مسلمان‌نشین ایجاد حاشیة امن برای اسرائیل،  ‌ از طریق تحکیم پایه‌های انسان‌ستیزی در کشورهای مسلمان‌نشین است.   و «مقدسات» دینی،   بومی و قومی بهترین اهرم‌های انسان‌ستیزی به شمار می‌روند.   این است ریشة اختراع «بهارعرب» و «بیداری اسلامی!»   اولی فصل بهار را به «ایستائی» تعلقات قومی پیوند زده،  و دومی نیز بیداری انسان‌ها را منوط به «توحش» اسلام می‌کند.   خلاصه،   بهتر از این نمی‌توان با پویائی انسان‌ها به ستیزه برخاست و نان حاکمیت اسرائیل را در روغن انداخت.  

ممانعت از مذاکرات صلح،   و ایجاد انزوای کاذب برای اسرائیل سیاستی است که آمریکا، چین،  آلمان و فرانسه را با «قطر» در یک سنگر قرار داده.   به همین دلیل است که به موازات «گفتگوهای»‌ سازندة‌ فرستادة‌ ویژه یانکی‌ها با طالبان در شیخ نشین قطر،   چینی‌ها نیز دست نوازش به سروگوش مقام معظم و «انقلاب اسلامی» می‌کشند،  و از «پیشرفت‌های ایران» در دوران رهبری ایشان تمجید به عمل می‌آورند!   دولت چین با اسرائیل همکاری‌های گستردة نظامی دارد.   ولی خوب «مصلحت» چنین ایجاب می‌کند که این همکاری‌ها از چشم تیزبین مقام معظم و رسانه‌های جمکران پنهان بماند،   چرا؟  چون رسانه‌های غرب در ‌مورد روابط نظامی چین و اسرائیل سکوت اختیار کرده‌اند.   همین رسانه‌ها هستند که سخت نگران «مردم» سوریه نیز شده‌اند و از سرکوب سوری‌های طرفدار دمکراسی در بلاد غرب هیچ نمی‌گویند.
       
بین خودمان بماند،   «هوا» خیلی خیلی پس است!   به دلائلی که برای ما ناشناخته باقی مانده ‌ دولت روسیه از سنگر سنتی تاواریش‌ها خارج شده و با جایگاه «حسین مظلوم» وداع کرده!  به همین دلیل بود که وزیر امورخارجة روسیه از رفتن به دمشق سخت دلخور به نظر می‌رسید! بله،  گویا قرار نبود سرگئی لاوروف به دمشق مسافرت کند؛   قرار بر این بوده که فجایع لیبی در سوریه هم تکرار شود؛   ولی در آخرین لحظات،  و مسلماً به ارادة «قادر متعال» اوضاع «تغییر» کرد.   در نتیجة همین تغییر «الهی»،   معلوم شد اتحادیة عرب هرگز به مأموریت ناظران خود در سوریه پایان نداده!

به گزارش حنازرچوبه،   ‌مورخ 19 بهمن‌ماه سالجاری،   «یک مقام مسئول در اتحادیة‌ عرب اعلام داشت،  این اتحادیه هیچ دستوری مبنی بر خروج ناظران‌اش از سوریه صادر نکرده.» شگفتا!   این مقام مسئول چرا تا به حال «سکوت» اختیار کرده بود؟   ما که نمی‌توانیم برای این پرسش پاسخی منطقی بیابیم!   تا آنجا که ما می‌دانیم،  در تاریخ 28 ژانویه 2012، ‌ «ناظران عرب» سوریه را ترک کردند و «گزارش» خود را نیز از اوضاع اینکشور تحویل مقامات ذی‌صلاح  دادند.   همچنین به «ما» تلویحاً گفتند،  قطعنامة شورای امنیت بر اساس گزارش کذا تنظیم شده بود،   اما اینهم «دروغ» از آب درآمد!   پیام‌های کاربران رسانه‌های معروف فرانسه حکایت از آن داشت که «گزارش» ناظران اتحادیة عرب نادیده گرفته شده،  و «قطر» در این جریان نقش اساسی داشته!

بله این صحنه‌سازی‌ مهوع را «قطر» به راه انداخته؛   کاخ سفید،  آلمان،  فرانسه و ... و ترکیه و اسرائیل و گرجستان هم در این توطئه هیچ نقشی نداشته‌اند.   یک وقت فکر نکنید مسافرت ساکاشویلی به واشنگتن با هدف «بازسازی» محور فروپاشیدة «تفلیس ـ تهران ـ قطر ـ تل‌آویو» صورت پذیرفته،  به هیچ عنوان!   ساکاشویلی برای احوالپرسی رفته بود به کاخ سفید.   یادآور شویم ملاقات اوباما با رئیس جمهور محبوب،‌  «مردمی» و به ویژه «برگزیدة» مردم گرجستان در مطلبی به قلم «لوکیانوف»،   تحت عنوان «آیا روسیه گرجستان را به طور قطعی از دست خواهد داد» در سایت فارسی نووستی،   مورخ 13 بهمن‌ماه 1390 مورد بحث و بررسی قرار گرفته.   وارد جزئیات این تفسیر نمی‌شویم فقط یادآوری ‌کنیم،  در تاریخ 14 بهمن‌ماه سالجاری  نشست دو روزة امنیتی مونیخ آغاز شد،   و در تاریخ 15 بهمن‌ماه بود که خبر اعتراض وزیر امورخارجة روسیه به پیشنهاد «سوریه در برابر تهاجم نظامی به ایران» در رسانه‌های غرب انتشار یافت.   در واقع،   اسرائیل و یانکی‌ها می‌خواستند برای داغ کردن تنور به اصطلاح «انتخابات» حکومت جمکران،   یک «مینی جنگ» نمایشی به راه بیاندازند تا با یک تیر چند نشان در منطقه بزنند.

 سناریوی یانکی‌ها این بود که با پرتاب چند موشک ناقابل به «مراکز هسته‌ای» جمکران ضمن ایجاد جنجال و هیاهو،   این عملیات را به حساب اسرائیل بنویسند تا همزمان چند دروغ شاخدار را به افکار عمومی جهان حقنه کنند.   اینان می‌خواستند از یک‌سو اسرائیل و آمریکا را «دشمن» حکومت ملایان معرفی کنند،  ‌ و از سوی دیگر بساط دست‌ساز هسته‌ای‌شان را برچینند،  و نهایت امر با تکیه بر «ارعاب» ملت ایران،   یک مشروعیت رسانه‌ای هم برای حکومت ملایان کسب کنند.   برای به صحنه آوردن این سناریوی مهوع گاوچران‌ها به تأئید یا بهتر بگوئیم به «سکوت» دولت روسیه نیاز داشتند.  و برای این سکوت حاضر بودند حتی سوریه را نیز به تاواریش‌ها واگذار نمایند.   اما زمینة این بده بستان  فراهم نشد و همانطور که دیدیم وزیر امورخارجة روسیه پس از ابراز مخالفت دولت‌اش با این طرح ناچار شد به سوریه هم مسافرت کند!   در واقع پیش از نشست شورای امنیت بود که روسیه قطعنامة کذا را «وتو» کرد،   و به این ترتیب برای همیشه سنگر «حسین مظلوم» را رها نمود.

این «سنگری» بود که تاواریش‌ها طی دوران نورانی «اتحاد جماهیر شوروی» در آن پناه گرفته بودند.   طی دوران موجودیت اتحاد کذا،  حضرات ضمن سرکوب «انقلابی» ملت‌های اتحاد جماهیر شوروی،   دست امریکا را برای انجام هرگونه جنایت و وحشی‌گری از جمله در ایران  باز گذاشته،    سر ملت‌ها را به شعار «نبرد با امپریالیسم» گرم می‌‌کردند.  دیدیم که ‌اینان در برابر تمام کودتاهائی که در ایران صورت پذیرفت چگونه در سنگر «سکوت» نشستند؛  مسلماً این سکوت «حکمتی» داشته!   و مسلماً اظهار نظر اخیر «تاواریش» پریماکوف در مورد مسائل «فرضی» ناظران «سنی مذهب» اتحادیة عرب با بشار اسد در همین حکمت ریشه دارد! همچنانکه در وبلاگ «روزگار سیا» گفتیم،   تاواریش سابق از اختلافات «شیعه ـ سنی» سخن به میان آورده بودند؛  شاید نمی‌دانستند که همسر بشار اسد نیز سنی مذهب است!   در عوض اهالی «فیگارو»،  نه تنها از دین و مذهب «اسما الاسد» آگاه بودند که از «بی‌حجابی‌اش» هم دل پرخونی داشتند و هیچ نمی‌گفتند!

سایت فیگارو،  مورخ 8 فوریه 2012 مطلبی به قلم «ژرژ مالبرونو» در مورد «اسما ال‌اسد» همسر بشار اسد منتشر کرده تا همه بدانند سکوت این «اسما» در واقع «خیانت است به قرآن!» مطلب فیگارو از آن مطالبی است که فقط در چنتة خاله‌شلخته‌های اسلام‌فروش می‌توان یافت. «مسیو» مالبرونو مقالة وزین‌شان را با الصاق برچسب «سازشکار» به پیشانی همسر بشار اسد آغاز کرده و با تهاجم به حریم خصوصی و شایعه‌پراکنی آن را به پایان می‌رسانند،  تا به ما بگویند،  همسر بشار اسد می‌باید از جایگاه واقعی اجتماعی خود خارج شده و در کنار «سنی مذهب‌ها» قرار گیرد،  چرا که سنی مذهب است!   

بله،   درد حضرات این است که می‌خواهند از توحش اسلام ایدئولوژی سیاسی بسازند و آن را بر ملت‌های کشورهای مسلمان‌نشین تحمیل نمایند؛   ولی این سیاست انسان‌ستیز در کشور سوریه ناکام مانده.  در نتیجه،   هوچی‌های رسانه‌های غرب همسر بشار اسد را هدف گرفته‌اند،   و او را به دلیل عدم حمایت از «آزادیخواهان» محکوم می‌کنند.  حال آنکه همسر بشار اسد،  از جایگاه انسانی زن،  وظیفه دارد در برابر اسلام‌گرایان بایستد،  و از جایگاه اجتماعی همسر رئیس جمهور،  موظف است شورشیان مسلح را محکوم کند.   ولی برای هوچی‌های سیرک عموسام این مواضع منطقی به هیچ عنوان قابل قبول نیست!   خواست اینان مرزشکنی در عرصة‌ سیاسی است؛  عملی که انسان را از جایگاه انسانی‌اش خارج کرده،    به جایگاه حیوانات وحشی پرتاب می‌کند.   و از آنجا که همسر بشار اسد از جایگاه واقعی خود،  به عنوان انسان خارج نمی‌شود،   در قاموس تبلیغات‌چی‌های استعمار «سازشکار» به شمار می‌آید!

مسیو «مالبرونو» می‌نویسد،  «قریب یکسال است که همسر بشار اسد،  با سکوت خود از سرکوب ها حمایت می‌کند.  در آغاز شورش،  نزدیکان‌اش او را آشفته می‌انگاشتند؛  آخر چگونه ممکن است کسی که در بهترین محلات لندن زندگی کرده،  دانش‌آموز کوئینز کالج بوده و همکلاسی‌های‌اش او را اما صدا می‌کردند بتواند بر خاک افتادن جوانان آزادیخواه را ببیند و ساکت بماند؟  چگونه این وکیل برجسته می‌تواند از نگریستن به واقعیت خودداری کند؟»  بله چگونه ممکن است کسی از این جوانان «آزادیخواه» طرفداری نکند؟  به ویژه که این حضرات همچون انواع لیبیائی‌شان،   «آزادی» را برای کشتار و سرکوب مخالفان‌شان می‌خواهند،   و به همین دلیل نیز بعضی‌ها اینان را «مسلح» کرده‌اند!   هر کس در سنگر توحش اینان ننشیند،‌  مالبرونو او را «مخالف آزادی» معرفی خواهد کرد.  حال ببینیم علت برآشفتن ایشان چیست؟  پریشانی ایشان علتی ندارد،  جز عدم همراهی همسر بشار اسد با شورشیان مسلح!

گویا همزمان با ورود لاوروف به دمشق،   یعنی در تاریخ 7 فوریه سالجاری،  دفتر «اسما ال‌اسد» برای روزنامة تایمز لندن پیامی به این مضمون ارسال کرده که،   «رئیس جمهور،  رئیس جمهور سوریه است نه رئیس جمهور بخشی از مردم سوریه و بانوی اول نیز از او در این جایگاه حمایت می‌کند.»   این اظهارات منطقی به مذاق مسیو مالبرونو اصلاً خوش نیامده و ایشان ناچار شده‌اند دست به قلم ببرند و بنویسند،  «واه واه؛  خدا بدور!  این ‌حرفا آدمو یاد کنگرة حزب بعث میندازه که 40 ساله قدرت رو در دمشق قبضه کرده!»   مالبرونو به اینجا که رسیده اختیار از کف داده و تجاوزی هم به حریم خصوصی خانوادة اسد کرده.   به گفتة ایشان ازدواج اسما و بشار اسد برخلاف «سنت رایج» در سوریه، ‌ ازدواج عاشقانه بوده و «همه» به این زوج جوان و سنت‌شکن امید داشته‌اند!   معلوم نیست «همه» به چه کسانی ارجاع می‌دهد،   ولی خوانندگان گرامی بدانند و آگاه باشند که طبقات حاکم در فرانسه،   با «ازدواج‌های مصلحتی» بیگانه‌اند!  در هر حال،   گویا «همه» در جریان سیاست‌های کلان منطقه‌ای نبوده‌اند که چنین امیدهای واهی در سر می‌پروراندند.   سیاست سوریه،   همچون سیاست دیگر کشورهای منطقه در داخل مرزها تعیین نمی‌شود،‌   و این یک واقعیت است.   اما وقتی ادامة مطلب را مطالعه کنیم،   متوجه می‌شویم که «همه» از دریچة‌ چشم نویسنده به ‌مسائل می‌نگرند!  

چنین‌گفت مالبرونو،   از قول  «همه!»    وقتی در سال 2001،‌  «اسما» برای اولین بار با بشاراسد  به پاریس آمد،  همه فکر می‌کردن خیلی کلاس داره.    بجای اینکه بره بوتیک «هرمس»،  رفت به مدرسة عالی علوم سیاسی؛  وقتی ازش خواستن با شبکة‌ اول مصاحبه کنه،‌  قبول نکرد.  زندانی نظام بود!   مطلب به اینجا که می‌رسد،  مالبرونو در عرصة خاله زنکی باز هم پیشرفت می‌کند و بساط رویاروئی «اسما» را با مادر شوهر و خواهر شوهر «پهن» می‌کند.   ایشان می‌نویسند،  ‌ «اسما می‌بایست با دو زن مقابله می‌کرد،  ‌مادرشوهرش،  انیسا و ...» و ما هم مطلب وزین فیگارو را همینجا درز می‌گیریم،   چرا که هیچ تمایلی نداریم از مسائل خانوادگی دیگران «تغذیه» کنیم.   این سفرة پررونق ارزانی شیفتگان تهاجم به حریم خصوصی!   فقط یادآور شویم که در بخش پایانی «مقالة» وزین مسیو مالبرونو،  ‌ از زبان یک دیپلمات غربی به مخاطب گفته می‌شود،   «در چهرة همسر بشار اسد هیچ اثری از همدردی با مردم به چشم نمی‌خورد!»

خیلی بد شد که اسما ال‌اسد چادرسیا سرش نیانداخته و در کنار «مردم» ننشسته!   خیلی بد شد که همسر بشار اسد با جوانان «آزادیخواه» همدردی نمی‌کند،   به ویژه این جوانان رعنا و ریشو که از سوی شیخک‌های سعودی و قطر مسلح می‌شوند.   و اما بدتر از بد اینکه «فوگ راسموسن» هم مجبور شد بساط رجب اردوغان را در ترکیه برچیند و سر ایشان را در سینی بگذارد.   به گزارش سایت انگلیسی‌زبان نووستی،   مورخ 10 فوریه 2012،   امروز دبیرکل ناتو در ترکیه اعلام داشت که این سازمان در سوریه دخالت نظامی نخواهد کرد.  به عبارت دیگر،  دولت ترکیه بساط اعزام مزدور مسلح به سوریه را تعطیل می‌کند.   به یاد داریم که هفتة گذشته نیز اوباما مجبور شد ضمن جمع کردن دکان «قضیة هسته‌ای» مقام معظم به جنگ زرگری ایشان با اسرائیل پایان دهد.   و در میانة راه اعلام مواضع «اوباما ـ راسموسن» تغییر موضع خنده‌آور اتحادیة عرب را شاهد بودیم.   

حنازرچوبه،   مورخ 19 بهمن‌ماه سالجاری در گزارشی با کد: 30807215  می‌نویسد،   خارج از بحران مالی اتحادیة عرب،   ناظران این اتحادیه یک‌ماه از خانواده‌شان دور بودند و به دلیل افزایش خشونت در سوریه،  دبیرکل به آنان مرخصی داد تا با همسر و فرزندان‌شان دیدار کنند:‌      

«[...] دبیر كل اتحادیه عرب 28 ژانویه فعالیت ناظران را [...] به دلیل افزایش خشونت‌ها از سوی همه طرف‌ها متوقف كرد [...]  در نتیجه [...] به دلیل اینكه بیش از یك‌ماه از خانواده و وطنشان دور بودند،  دبیركل [...] مدتی به آنان مرخصی [داد] تا به خانواده‌های خود سركشی كنند[...]»

از معجزات وتوی قطعنامة جنگ‌افروزان در تاریخ 4 فوریه 2012 ،   هر چه بگوئیم کم گفته‌ایم!   چه بسیار مزدوران،  که همچون «اتحادیة عرب»،‌   ناچار به تکذیب رسمی مزدوری‌شان شدند؛   چه بسیار کوروکرها که پس از این وتو «شفا» یافتند؛   چه بسیار شارلاتان‌ها که شارلاتان‌تر شدند؛  و چه بسیار ابلهان که میزان بلاهت‌شان افزایش یافت.  و از همه مهم‌تر 5 روز پس از وتوی قطعنامة یانکی‌ها در شورای امنیت سازمان ملل،   وزیر امور خارجة حکومت کفن‌فروش‌ها،   و امروز هم رهبر «قلعة حیوانات» به جنجال سبز پیوسته و بر ادامة «راه امام» تأکید کردند.    اینگونه بود که دور «باطل شیخ و شاه» در داخل و خارج ایران تکمیل شد و خلاصه «فعلة فاشیسم» در جایگاه واقعی‌شان قرار گرفتند؛  به همچنین‌ است در غرب!

پس از وتوی قطعنامه علیه سوریه،   جنگ‌فروشان غرب «پیشگو» از آب در آمدند!   حضرات دریافتند که،  مذاکرات دولت سوریه با اوپوزیسیون این‌کشور بجائی نخواهد رسید و شاید به همین دلیل بود که روز گذشته یک اتومبیل حاوی مواد منفجره در شهر «حمص» منفجر شد! هدف از انفجار بمب در میان غیرنظا‌میان «حمص» چیست؟  قرار دادن مذاکرات در بن‌بست!   پس هیچ دلیلی ندارد که برای شناسائی آمران این بمب‌گزاری اتلاف وقت کنیم،  چرا که سرچشمة این جنایات شناخته شده است.  کاخ‌سفید،  همچون جیره‌خواران‌اش در حکومت جمکران سیاستی «مذاکره ‌ستیز» دارد،   و متحدان اروپائی‌اش هم جز این راه «مقدس» هیچ مسیری نمی‌شناسند.   خواست اینان استقرار یک حکومت خیابانی در سوریه است و بس.  به این ترتیب تمام کشورهای «بهارزده» دست‌دردست حکومت جمکران در مسیر ایجاد انزوای کاذب برای اسرائیل گام برخواهند داشت و نان اربابان بنیامین نتان‌یاهو برای دهه‌های متوالی  در روغن فراوان شناور خواهد شد.   این است دلیل «بدبینی» کاخ سفید به فرجام مذاکرات اوپوزیسیون سوریه با دولت اینکشور!

حال این پرسش مطرح می‌شود که کاخ‌سفید و پامنبری‌های‌اش چگونه می‌توانند از نتیجة مذاکراتی آگاه باشند که هنوز آغاز نشده!   به عبارت دیگر،  چگونه است که یانکی‌ها پادوهای‌شان را در سوریه همزمان بجای «اوپوزیسیون» و دولت سوریه نشانده‌اند؟   برای روشن‌تر شدن مطلب لازم است توضیح دهیم که،  آمریکا می‌تواند از مطالبات تروریست‌های اسلام‌گرا آگاه باشد،  چرا که مطالبات اینان همان مطالبات آمریکاست.   ولی کاخ سفید نمی‌تواند از قبل بداند «پاسخ» دیگر طرف‌های درگیر در سوریه به مطالبات‌اش چیست!   روشن تر بگوئیم،  گاوچران‌ها نمی‌توانند در «زمان حال» از آنچه در «آینده» پیش می‌آید آگاه باشند.   به عنوان نمونه،  اظهارات شیخ نصرالله در باب کمک‌های نظامی حکومت جمکران به حزب‌الله لبنان طی جنگ 33 روزه،    حکومت ملایان را از جایگاه واقعی‌ و پنهان‌اش به بیرون پرتاب کرد و آن را در جایگاه «آرمانی‌اش»،   یعنی مبارزه با اسرائیل قرار داد. 

سخنان شیخ نصرالله در سایت فارسی نووستی،  مورخ 21 بهمن‌ماه سالجاری موجود است.   رهبرحزب‌الله می‌گوید،   طی جنگ 33 روزه از کمک‌های نظامی حکومت اسلامی بهره‌مند شده،  ولی از این حکومت دستور نمی‌گیرد.   به عبارت دیگر حکومت اسلامی ناچار خواهد شد از «آرمان‌های» حزب‌الله لبنان پیروی‌کند.   حزب اللهی که پس از جنگ 33 روزه مهارش از دست یانکی‌ها خارج شد!   این مختصر را گفتیم،   تا گاوچران‌ها بدانند،  «دست بالای دست بسیار است» و دیگر نمی‌توانند با توسل به امثال میرحسین جلاد به «براندازی» سازمان دهند.   تعطیل شدن دکان توحش «مردم» در کشورمان را به عموسام و متحدان مردم پرست‌اش در اروپا «تسلیت» می‌گوئیم! 
  


 













...












Share




سه‌شنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۹۰


روزگار سیا!
...


مخالفت روسیه با دخالت نظامی و براندازی در سوریه،  پیامد منطقی جنگ 33 روزه است. امروز سرگئی لاوروف،   وزیر امورخارجة روسیه وارد دمشق شد، ‌ و به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی،   مورخ 7 فوریه 2012،  «مسئولیت‌» رهبر هر کشور را یادآوری کرد:

«هر رهبر،  در هر کشور می‌باید از مسولیت‌اش آگاه باشد.  شما از این مسولیت آگاه هستید[...]»

به زبان ساده‌تر،  لاوروف به «مسئولیت» رهبر هر کشور،‌  به این معنا که در برابر ملت‌اش  «پاسخگو» باشد اشاره دارد.   روشن‌تر بگوئیم، ‌ روسیه می‌خواهد بساط «توجیه» و بازی مهوع «کی بود، کی بود،  من نبودم»،   یا «خواست خداست» را،   به ویژه در «قلعة حیوانات» برچیند و این فرصت طلائی امروز در سوریه مهیا شده.

برخلاف توهم «بعضی‌ها»،   سرنوشت سوریه،  ‌ آیندة‌ همسایگان‌اش را به ویژه در اسرائیل و ترکیه رقم خواهد زد،  و این روند دیر یا زود گریبان حکومت جمکران را نیز خواهد گرفت.       به همین دلیل است که محافل «احترام به ادیان» در غرب به هراس افتاده و در ایران قلادة جیره‌خواران‌شان را برای دفاع از «حجاب» و «صدور انقلاب» و «نسل مذهبی» رها کرده‌اند. خارج از سخنرانی‌های گوساله‌پسند مقامات حکومت،   توقیف نمایشی رسانة «روزگار»،  و نامه نگاری «جمعی» فرزندان موسوی و کروبی به «مردم» ایران در راستای همین سیاست ابله‌فریب صورت می‌گیرد.

یک روز پس از ناکامی جنگ‌افروزان در شورای امنیت سازمان ملل،   اوباما و هیلاری کلینتن در مواضع‌شان بازنگری کردند!   هیلاری کلینتن ناچار شد پس از دو سال طفره رفتن،  ملاقات با «لیبرمن»،   وزیر امورخارجة اسرائیل را بپذیرد و ... و شخص اوباما نیز برای جمع کردن دست و پای «لئون پانه‌تا»،‌   دولت اسرائیل و دیگر محافل،   به ویژه جهت برچیدن بساط رهبر «قلعة حیوانات» که با «قضیة هسته‌ای» معرکه گرفته بود پای به میدان گذاشت. 

رئیس جمهور آمریکا،  طی مصاحبه با شبکة «ان. بی. سی» اعلام داشت،  «حکومت اسلامی فاقد امکانات و فناوری‌های لازم جهت ساخت سلاح هسته‌ای است و تمایلی هم به چنین کاری ندارد.»   این بخش از سخنان اوباما،  در سایت فارسی نووستی،  ‌مورخ 17 بهمن‌ماه سالجاری انتشار یافته:

«[...] دلائلی در دست نداریم که ایران در حال حاضر تمایل و یا امکاناتی برای انجام این‌کار دارا می‌باشد[...]»‌

خلاصه بگوئیم،   با این سخنان،  هر آنچه مقام معظم در وقوقیة 14 بهمن‌ماه سالجاری رشته بودند پنبه شد!   البته پیش از عقب‌نشینی هیلاری کلینتن و اوباما،   دکان‌های دیگر جیره‌خواران عموسام در بحرین،  قطر و ... و به ویژه در پاکستان،   جمع و جور شده بود.   اما در ترکیه و جمکران اوضاع کمی متفاوت است.    

دولت ترکیه که پیش از «وتو» در باب مخالفت با تهاجم به ایران جاروجنجال به راه انداخته بود،   از «سکوت» حکومت اسلامی در برابر «وتو» انتقاد به عمل آورد و حکومت جمکران هم سعی کرد با توسل به «چادرسیا»،  اعتراض ترکیه را به روی خودش نیاورد!   بله می‌بینیم که بحث شیرین «چادرسیا» فواید بسیار دارد؛   این تکه پارچه،  یا بهتر بگوئیم این نماد توحش پدرسالاری،   از ‌«انقلاب» بلشویک‌ها تا به امروز،   همواره بهترین پناهگاه مزدوران استعمار در ایران بوده و هست.

چه روزگار تلخ و سیاهی برای اسرائیل،  ترکیه و حکومت جمکران!  در پی عقب‌نشینی یانکی‌ها و متحدان‌شان در سوریه که از یک‌سو به «اتحاد» حماس و فتح در «دوحه»،   و از سوی دیگر به سنگ روی یخ شدن مقام معظم انجامید،   رجب اردوغان نیز،  در حال بازنشخوار مزخرفات اربابان‌اش در غرب،  چندین کیلومتر به عقب پرتاب شد.

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی،  مورخ 7 فوریه 2012، ‌ رجب اردوغان می‌خواهد در روند استقرار صلح سوریه،   «ابتکار عمل» به خرج دهد!   با اینهمه،  جالب‌ است که بدانیم نخست وزیر ترکیه همچنان بر طبل جنگ و براندازی می‌کوبد.  اردوغان ضمن ابراز مخالفت با دولت سوریه،  خود را «در کنار مردم» این کشور قرار داده؛‌  حال آنکه منطقاً،   مسائل داخلی کشورهای دیگر،  از جمله مسائل سوریه به هیچ عنوان ارتباطی به آقای اردوغان ندارد. ولی خوب وقتی جیره‌خواران عموسام می‌‌توانند به فضولی در امور دیگران مشغول باشند،  هیچ دلیلی ندارد که مشکلات کشور خود را حل کنند!   همانطور که  شاهدیم،  مقامات «قلعة حیوانات» به محض پیروزی  «انقلاب‌شان»،  ‌ برای تأمین منافع اسرائیل در جایگاه «قیم» فلسطینی‌ها لنگر انداختند.   اردوغان هم می‌پندارد که با پارس کردن به «دولت سوریه»،‌ خواهد توانست نانی برای اسرائیل به تنور بچسباند!   اما خیلی کور خوانده؛  وقتی روزگار سازمان سیا اینچنین تلخ و «سیا» شده،‌   دولت ترکیه جای خود دارد.      

چه «روزگار» تلخی!   سازمان سیا نتوانست با چند بمب «ناقابل»،  دو قطب‌کاذب را بر جامعة ایران تحمیل کند تا حکومت اسلامی را از مرگ حتمی نجات دهد.  در نتیجه،‌   برای تداوم «خط توحش امام»،  رادیوفردا به دمیدن در شیپور «نهضت عاظادی» و دارودستة‌ ملاممد خاتمی مشغول شده؛  این است دلیل توقیف «روزگار»!   آنهم به جرم واهی «مصاحبه» با داداش کوچیکة‌ ممد یونسکو!  در واقع یانکی‌ها برای اعمال سیاست‌های انسان‌ستیزشان به «رهبرسازی» نیاز دارند،  و «قربانی» و«شهید» نیز برای ساخت و پرداخت «رهبر» الزامی است.

اگر نیم نگاهی به تصاویر روی جلد «روزگار» توقیف شده در سایت رادیوفرا،  ‌مورخ 6 فوریه سالجاری بیاندازیم،   با مسیر «مطلوب» گاوچران‌ها در کشورمان بهتر و بیشتر آشنا می‌شویم: تداوم حکومت «شیخ و شاه»؛   شیخ مهدی بازرگان؛  زینب کوماندو و ... و خلاصه بگوئیم خواست آمریکا چیزی نیست جز «اسلام ناب محمدی!»   اما یانکی‌ها در این مسیر مقدس تنها نیستند؛‌  از همراهی و همدلی تاواریش‌های دوران جنگ سرد و راست‌گرایان فرانسه نیز برخوردار می‌شوند.    

در هم‌سوئی با راست محافظه‌کار فرانسه،  تاواریش سابق،   «یوگنی پریماکوف» جهت تداوم پروپاگاند محفل «کارتر ـ برژینسکی»،   یعنی تحمیل فاشیسم اسلامی بر ملت‌ها،   پای به میدان گذاشته‌اند.   ایشان فرموده‌اند،   دلیل مخالفت اتحادیة عرب با دولت «بشار اسد» این است که اعضای این اتحادیه «سنی» مذهب‌اند و با «شیعیان» میانة خوشی ندارند!   بله،   سرانجام روشن شد که کودتای 22 بهمن 1357،  همچون کودتاهای پیشین در ایران،  از حمایت «ایدئولوژیک» بلشویک‌ها برخودار بوده!   در بخش پایانی وبلاگ امروز نگاهی خواهیم داشت  به اظهارات جنجالی «کلود گه‌‌آن»،   وزیر کشور فرانسه در فیگارو، ‌ مورخ 5 فوریه 2012 ، و سخنان «یوگنی پریماکف» در سایت فرانسه زبان نووستی،  مورخ 6 فوریه سالجاری.

مواضع اینان بازتاب یکی از انواع دوقطبی‌های کاذبی است که در غرب با فاشیسم،  و در شوروی،  با استالینیسم بر ملت‌ها تحمیل شد.   وجه مشترک این نوع «دوقطبی»،  پیوند زدن «مکان» به «ایدئولوژی» و یا به «مقدسات» ادیان ابراهیمی است.   اینگونه است که ایجاد گسست در تداوم تاریخی،  ‌ از طریق نفی گذشتة غیریهودی،  غیرمسیحی و غیراسلامی اقوام و ملت‌ها امکان‌پذیر می‌شود.   خلاصه،   مخالفت مسکو با قطعنامة پیشنهادی یانکی‌ها،  نه فقط در لندن و پاریس،   که حتی در داخل مرزهای روسیه نیز  پیامدهای شگفت‌انگیزی به همراه آورد.   در انگلستان،   ویلیام هیگ،   وزیر امورخارجه پس از «وتو» اظهار داشت،  «دخالت نظامی در سوریه از طریق شورای امنیت امکانپذیر نیست.»   از این مختصر می‌توان دریافت که «متن» قطعنامة پیشنهادی،  هیچ ارتباطی با آنچه رسانه‌های غرب در بوق گذاشته بودند نداشته!   به عبارت دیگر برنامة حضرات زمینه‌سازی برای دخالت نظامی در سوریه بود،   و به همین دلیل،   سوزان رایس،  نمایندة یانکی‌ها در شورای امنیت،  همچون وزیر امور خارجة بریتانیا،   «در کنار مردم سوریه» لنگر انداخت.   

به صراحت بگوئیم،  «مردم سوریه»،   همان «مردم ایران» و «مردم» تمام کشورهائی هستند که براندازی دولت‌های‌شان در دستور کار آتلانتیست‌ها قرار می‌گیرد.   و مخالفت بی‌هدف و گنگ با دولت،   هیاهو و غوغاسالاری از ویژگی‌های این «مردم» است.   این قماش «مردم» بدون استثناء خواهان «رفتن شاه» هستند،   چرا؟ چون فقط در چنین شرایطی است که استعمار فرسوده می‌تواند جای خود را به استعمار تازه نفس بسپارد،‌   و دامنة سرکوب را گسترش دهد.   همان شرایطی که 33 سال پیش با «رفتن شاه» در کشورمان به وجود آمد،   و اهرم‌های سرکوب استعماری،  یعنی ساواک و شهربانی و ارتش را به بهانة «انقلاب مردمی» از قید هر گونه نظارت قانونی خارج کرده،  دست‌نخورده و تروتازه در اختیار رهبر «تازه نفس» گذاشت.   برای تداوم همین شرایط بود که «جنجال سبز» به راه افتاد،  و در راستای همین سیاست است که امروز در «مالدیو»،   مستعمرة سابق بریتانیا در اقیانوس هند کودتا می‌شود!   پیش از ادامة مطلب یک پرانتز باز می‌کنیم تا به نشانه‌های «چرخش» سیاست انگلستان نگاهی بیاندازیم.  

دولت بریتانیا پس از مسافرت دیوید کامرون به مسکو،   سیاست خود را ابتدا در رابطه با اسرائیل،   و سپس در مورد چین،  فرانسه و آلمان تغییر داد.   مسافرت بدون جنجال «تزیپی لیونی» به لندن،   مخالفت بریتانیا با طرح مالی «آلمان ـ فرانسه» در اروپا،   و از همه مهم‌تر اعزام زیردریائی هسته‌ای به «مالویناس» از همین تغییر سیاست نشان دارد.   یادآور شویم،   ادعای حاکمیت آرژانتین بر جزایر «مالویناس»،  حمایت رسمی چین را در پی آورده بود،    در نتیجه اعزام زیردریائی هسته‌ای بریتانیا به «مالویناس»،   پیام روشنی است به چین،  آرژانتین و نهایت امر به واشنگتن.

به  استنباط ما و با توجه به تغییر سیاست لندن بود که دولت چین ناچار شد در شورای امنیت برای «وتو» در کنار روسیه قرار گیرد.   روشن‌تر بگوئیم،   قرار گرفتن چین در کنار روسیه،   از روی اجبار صورت گرفت؛  تمایلی در میان نبود!    به عبارت دیگر،   وتوی قطعنامه توسط چین،   می‌تواند بازتاب «واکنش» این کشور به چرخش سیاست لندن تلقی شود.   سفر قریب‌الوقوع یک هیئت چینی به دمشق هم شاهدی است براین مدعا.    همچنانکه در وبلاگ «سنگ‌پای دمشق» گفتیم،   چرخش استراتژیک لندن به احتمال زیاد سقوط بنیامین نتان‌یاهو،  نیکولا سرکوزی و دولت آنجلا مرکل را در پی خواهد آورد.   و اما در چارچوب اقتصادی، عدم حمایت لندن از طرح «مرکل ـ سرکوزی»،  می‌تواند به خروج قریب‌الوقوع یونان و چند کشور دیگر از منطقة یورو منجر شود.   شاید به همین دلیل،  روز گذشته رهبر یکی از احزاب یونان با تحمیل «انقلاب فقر» بر ملت مخالفت کرد؛  و به این ترتیب موضوع «توافق» احزاب یونان با طرح «مرکل ـ سرکوزی» منتفی شد.   

این عدم «توافق»،   به معنای شکست کودتای مالی اروپا در کشور یونان است؛  یا بهتر بگوئیم،  نقطة پایانی است بر نمایش مبارزه با بحران موهوم «مالی!»  کوتاه سخن،  خروج یونان معنائی جز تعطیلی دکان اعطای «وام» اتحادیة اروپا به کشور مذکور نخواهد داشت.  خروج محتمل یونان از اتحادیة اروپا مسلماً در ترکیه نیز پیامدهائی دارد که بررسی‌شان در این وبلاگ امکانپذیر نیست.   پس اقتصاد یونان و ترکیه را رها می‌کنیم و می‌پردازیم به دوقطبی‌های کاذب،   یا همان پیش‌شرط‌های «دینی ـ  بومی» در اظهارات «کلود گه‌آن»،  و سخنرانی تاواریش «پریماکوف»،   نخست‌وزیر «محبوب» بوریس‌ یلتسین!

نخست‌وزیر اسبق روسیه،   ادعا می‌کند،  «تعلقات دینی» ‌ناظران اتحادیة عرب در سیاست‌شان دخالت دارد.   حال آنکه اتحادیة عرب از پایه و اساس جیره‌خوار غرب است،   و «ناظران‌اش» نیز نمی‌توانند از این حیطة «پرافتخار» خارج شوند.   به عبارت دیگر،  وظیفة «مقدس» ناظران مذکور جز تأمین منافع لندن و واشنگتن نبوده و نیست.  شاید در‌آینده،   دیگر قدرت‌های منطقه‌ای،  یعنی روسیه،  ‌هند و چین بتوانند این روند استعماری را تغییر دهند،  ولی فعلاً «در» بر همین پاشنه می‌چرخد و طرفداری شیخک قطر از تهاجم نظامی به سوریه،   و همچنین اخراج سفرای دمشق از تونس و کشورهای عضو اتحادیة عرب شاهدی است بر این مدعا.

می‌بینیم که غرب در کنار «مردم» سوریه قرارگرفته،   و جیره‌خواران‌اش نیز برای تأمین منافع ارباب به پارس کردن افتاده‌اند.   شاید سفرای سوریه از برخی کشورهای اروپائی نیز اخراج شوند.  در هر حال،   واکنش اتحادیة‌ عرب و اروپا نشان می‌دهد که شکل‌گیری جبهة‌ جدیدی را در منطقه شاهد خواهیم بود.  جبهه‌ای که هیچ ارتباطی با حکومت «دین» ندارد.   کافی است تاواریش پریماکوف نیم‌نگاهی به پیش‌نویس قانون اساسی سوریه بیاندازند.   این متن از مدت‌ها پیش برای رفراندوم آماده شده و امروز،  حتی‌ فرانس‌پرس هم به انتشار «خبر» آن رضایت داد!   

حال که به «فرانس پرس» رسیدیم نگاهی داشته باشیم به جنجال رسانه‌ای پیرامون اظهارات اخیر «کلود گه‌آن»،  ‌وزیر کشور فرانسه.   یادآور شویم این سخنان مصرف داخلی دارد و هدفی جز عوام‌فریبی و دوقطبی کردن فضای سیاسی فرانسه دنبال نمی‌کند.   به عنوان نمونه،‌ امروز واکنش نمایندة مارتینیک به اظهارات وزیر کشور باعث شد،  هیئت دولت مجلس نمایندگان را ترک کند.   خلاصه علیرغم خفقان رسانه‌ها،   مسیر  این پروپاگاند روشن است، بگذریم.      

مسیو «گه‌آن» می‌گویند،  «تمدن‌ها» با یکدیگر ترادفی ندارند!   ایشان به پیروی از راه مقدس روژه گارودی،  در واقع «تمدن» معاصر غرب را با مجموعه آداب و رسوم «صحرائی» که در اکثر کشورهای مسلمان‌نشین با پشتیبانی غرب به حکومت تبدیل شده،   در ترادف قرار داده‌اند!   به عنوان نمونه،‌   وزیر کشور فرانسه کتک زدن زنان،  سنگسار،  تعدد زوجات و ... و قصاص را «تمدن» به شمار می‌آورند،  حال آنکه در هزارة سوم پس از فروپاشی شوروی،   و با از میان رفتن «بهانة» غربی‌ها پیرامون ضدیت «بلشویسم» با دین،  این وحشیگری‌ها را که همواره کارساز استعمار غرب بوده،   دیگر نمی‌توان در چارچوب «مدنی‌ات» قرار داد،   به چند دلیل.

نخست اینکه «شهرنشینی» و «تمدن» با بساط «صدراسلام» در تضاد قرار می‌گیرد!   در مکه و مدینه،  دین اسلام با نخستین نشانه‌های «تمدن» و «فرهنگ»،   یعنی با مجسمه‌سازی و سرودن شعر مخالفت ورزید!   قرآن،   کتاب «آسمانی»‌ امت مسلمان با «هنر» بیگانه است؛   امروز چگونه می‌توان هنرستیزی را یک «تمدن» به شمار آورد؟  از سوی دیگر،   «زن‌ستیزی» در احکام قرآن هم نمی‌تواند معیار مناسبی برای «تمدن» شناخته شود؛   چرا که در اینصورت هر مردی که زنش را کتک می‌زند،   «مسلمان» شناسائی خواهد ‌شد!   و اما مهم‌ترین ویژگی احکام قرآن تأمین حاشیة امن «عدم مسئولیت» برای پیامبر «صاد» است.

عدم مسئولیت،   یعنی عدم پاسخگوئی.   و عدم پاسخگوئی،‌  یعنی بی‌خیال «حقوق انسانی!»  کشوری که مسئولان‌اش «پاسخگو» نباشند،  «قانون» و «نظم قانونی» نخواهد داشت.   بی‌قانونی و عدم پاسخگوئی توحشی است که طی 33 سال اخیر،‌   به برکت «انقلاب اسلامی» در کشورمان به اوج رسیده.  و در راستای توجیه و تأئید همین توحش است که امثال زهراخانوم می‌توانند در کمال بیشرمی ادعا کنند که «میرحسین و علی‌خامنه‌ای،  در جریان کشتار زندانیان سیاسی نبوده‌اند!»   بله،   در حکومت «قلعة‌حیوانات» رئیس «جمهور» و نخست‌وزیر،   از همه جا بی‌خبراند،  هر چند در ظاهر به «ادارة امور کشور» مشغول‌اند!   در چنین باغ‌وحشی است که امثال حاج سیدجوادی،   نامة سرگشاده می‌نویسند و می‌گویند،   «اگر اشتباهی شده،  ما را ببخشید،  ما مسلمانیم!»   به عبارت دیگر،  از آنجا که این جماعت «مسلمان‌اند»،   نهضت عاظادی نیز قرار نیست پاسخگوی جنایات‌اش باشد.   اتفاقاً وقوقیة علی‌خامنه‌ای را هم در همین راستا تنظیم کردند.   علی‌خامنه‌ای در نماز علفزار می‌گوید،   «اگر اشتباهی از رهبر سر زد می‌باید به او تذکر دهند!»   خلاصه اگر «اشتباهی» از رهبر سر زده و مقام معظم هیچ قدمی برای کشور برنداشته‌اند،  به این دلیل بوده که هیچکس به ایشان «تذکر» نداده!   به عبارت دیگر خامنه‌ای و دیگر مقامات حکومت جمکران «مسئول» عملکردشان نیستند!   این است شاه‌کلید حاکمیت استبدادی:  گسترش بی‌مسئولیتی و ایجاد حاشیة امن برای کسانیکه ظاهراً همه‌کارة کشوراند.   با توجه به حاشیة امن «عدم مسئولیت» در حکومت جمکران است که   به اهمیت «پیام» لاوروف به بشار اسد،   پیرامون «مسئولیت رهبران همة کشورها» پی می‌بریم.

به مصداق «به در می‌گن،  تا دیوار بشنوه»،   وزیر امور خارجة روسیه در عمل،   برای رهبران جمکران،‌   ترکیه و شیخک‌نشین‌های حاشیة خلیج فارس پیام روشنی ارسال داشته!  خلاصه،  دوران بی‌مسئولیتی به پایان خود نزدیک می‌‌شود.  چرا که در داخل مرزهای روسیه نیز،   جهت تأمین مشروعیت سیاسی،‌  گسترش دامنة‌ مسئولیت حاکمیت الزامی شده.  و برای جلوگیری از رشد همین مسئولیت حاکمیت در روسیه است،   که فریاد «الله‌اکبر» جیره‌خواران غرب در منطقه به آسمان برخاسته.
   

 













...













Share