شنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۸


«روز» و رسوائی!
...
«حقوق انسانی» و تفاوت‌های آن با «حق»، ریشه در تقابل قوانین انسان‌محور در دمکراسی با احکام توحش «نظام مقدس» دارد. از آنجا که حقوق انسانی مبهم و «جمع‌محور» نیست با «حاکمیت مردم» در تضاد قرار می‌گیرد. پیشتر گفته‌ایم بازهم تکرار می‌کنیم دمکراسی «نظام تعادل» منطقی است، بنابراین استقرار دمکراسی در ایران به هیچ عنوان نمی‌تواند ملت ایران را به سپر بلای آنگلوساکسون‌ها در برابر همسایگان‌اش تبدیل کند. به عبارت دیگر ایجاد انسداد در ارتباط ایران با کشورهای حوزة خلیج فارس یا با کشورهای حاشیة‌ خزر در هر حال غیرقابل قبول خواهد بود. واقعیت جغرافیائی کشور ایران و پیوندهای تاریخی‌اش را نمی‌توان برای حفظ منافع استعمار غرب نادیده گرفت. سیاست نفی زمان و مکان، 80 سال است که بر ملت ایران تحمیل می‌شود ولی دیگر شرایط مطلوب برای تداوم چنین سیاستی فراهم نیست.

امروز یعنی اول اسفندماه 1388، ژنرال الکساندر هیگ درگذشت! همچنین بعضی‌ها ناچار شدند از حضور گستردة مردم در راهپیمائی 22 بهمن سپاسگزاری به عمل آورند! بله، اکبر بهرمانی علیرغم «نصایح» حکیمانة‌ شیخ مسعود بهنود از خواب غفلت برخاست! اینهمه در شرایطی که «روز آن‌لاین» و حاج عباس میلانی به دلیل زرنگی بیش از حد در همین خواب غفلت فرو رفتند و پته‌شان بر آب افتاد! اینان پس از انتشار وبلاگ «بوی بهبود»، ویراست نوینی از مطلب عباس میلانی منتشر کردند. هدف ما هم همین بود که با توسل به همان شیوة پروپاگاند سازمان سیا، یعنی استفادة همزمان از «راست» و «دروغ» در مخاطب ایجاد تزلزل کرده، به قول معروف آب درلانة‌ مورچه بیاندازیم که انداختیم! به این ترتیب که تاریخ تولد میرحسین موسوی را در مطلب کذا تغییر دادیم و نتیجة ملموس در برابرمان است.

مطلب پروفسور عباس میلانی، مورخ 27 بهمن‌ماه سالجاری، با تاریخ 29 بهمن‌ماه در ویراست نوین روی سایت حاج اکبر می‌درخشد. حال آنکه نسخة قدیمی مطلب کذا، هم به صورت تصویر و هم در نسخة «پی.‌دی.اف» در دست ماست! همچنین نسخة‌ مذکور به صورت «کشد» در «داتابیس گوگل» در دسترس همگان قرار دارد. از این به بعد اگر خواستید «اصلاحات» کنید و اشتباهات‌تان را ماستمالی بفرمائید، می‌باید از «گوگل» بخواهید «داتابیس» خود را در چارچوب مصارف سیاسی و محفلی‌تان «چنج» کند! البته یک «راه منطقی» هم وجود داشت، و آن اینکه مسئول روزنامه جهت اشتباهات در مطلب مذکور از خوانندگان عذرخواهی کرده و آن‌ها را تصحیح کند! ولی می‌دانیم که فعلة فاشیسم، به دلیل حماقت و توحش «منطق‌ستیز» است، اینان خود را موجودات برتر و مقدس و عاری از هر گونه خطا و اشتباه می‌انگارند، در نتیجه همچون خمینی و خلخالی و حاج‌اکبر هرگز اشتباه نمی‌کنند! به طور مثال، حتی عنوان مقالة «پروفسور» حاج عباس میلانی، «موسوی: مردی برای تمام فصول» از نظر نگارش غلط است. زمانیکه پس از یک اسم خاص، در اینجا «موسوی»، دو نقطه می‌گذاریم، یعنی آنچه پس از دو نقطه می‌آید سخنان موسوی است! اگر نویسنده بخواهد از «دو نقطه» به عنوان ابزار ارتباط میان معانی و مفاهیمی استفاده کند که در دو سوی «دو نقطه» نگاشته، این صورتبندی می‌باید الزاماً شامل دو جملة توصیفی باشد! دو جمله‌ای که یکدیگر را تکمیل خواهند کرد. بله استفاده از نقطه‌گذاری‌، چه «دو نقطه» و ویرگول و خط تیره و دیگر ابزارها در امر نگارش قواعد و مقرراتی هم دارد! بگذریم و بازگردیم به حقوق انسانی.

حقوق انسانی در یک جامعه بر همان «حق بی‌طرفی»، یا قرار گرفتن «فراتر از حق و باطل» تکیه خواهد کرد. با این وجود مهم‌ترین حق انسان در یک جامعه، حق برخورداری از نظم و امنیت و آرامش است. یعنی هر آنچه در یک نظام دست‌نشانده و بحران‌ساز که همچون حکومت اسلامی ادعای «تقدس» هم دارد از انسان دریغ خواهد شد. در چنین نظام‌های سراسر توحش لازم است «مردم» برای دفاع از «مقدسات» ـ دینی و بومی ـ همواره در صحنه باشند. به همین دلیل تحریک افکار عمومی و ایجاد تنش در جامعة ایران از الزامات سیاست‌های استعماری شده. تحریک افکار عمومی یا بهتر بگوئیم «تحمیق عوام» از طریق تحمیل پروپاگاند صورت می‌پذیرد. به عنوان نمونه نگاهی خواهیم داشت به ماجرای «خلیج فارس» که به دلیل حماقت و بلاهت حاکم بر رسانه‌های جمکران بعضی‌ها آن را با «دریای عرب» یکسان می‌انگارند! حال آنکه «خلیج» با «دریا» تفاوت دارد. از سوی دیگر، «دریای عرب» هیچ ارتباطی به خلیج فارس ندارد. ولی سایت بلاهت‌گستر و حماقت‌نواز «ایسنا» اصولاً با این مسائل بیگانه است.

این خبرگزاری مفلوک، امروز یک مطلب مضحک و بی‌اساس منتشر کرده می‌نویسد، یک شرکت هواپیمائی در نقشة راه خود بجای «خلیج فارس» از «دریای عرب» استفاده کرده. چنین ادعائی فقط نشان از حماقت و بی‌شعوری تبلیغات‌چی‌های ساواک جمکران دارد که «آداب تخلی» در توضیح‌المسائل امام روشن ضمیرشان را با «خبررسانی» اشتباه گرفته‌اند و نمی‌دانند که «دریای عرب» نام دریائی است در جنوب دریای عمان، و در هر حال، اگر اهالی ایسنا تفاوت مفاهیم «خلیج» و «دریا» را نمی‌شناسند، گویا عدم آگاهی‌شان باید برای ایرانیان «وطن‌پرست» برخورنده تلقی شود تا بازار توهین به مقدسات بومی از رونق نیفتد:

«یک شركت هواپیمائی ایرانی در نقشة راه خود كه در مونیتورهای مقابل مسافران نشان داده شد، از واژة‌ غيرمتعارف دریای عرب بجاي خليج فارس استفاده كرد.»

حضور نویسندة نابغة مطلب کذا در درجة نخست عرض کنیم، شما که عرق ملی‌تان «شکوفا» شده بهتر است بدانید که نه خلیج فارس «واژه» است و نه دریای عمان! در هر حال، این مطلب حکیمانه با کدخبر: 8812 ـ 00213 در سایت ایسنا، مورخ اول اسفندماه 1388 انتشار یافته. بهتر است اهالی ایسنا از حذف یا بازنویسی آن صرفنظر کنند چرا که همچون همپالکی‌های‌شان در «روز» فقط بیشتر رسوا خواهند شد.

البته عمله و ‌اکرة حکومت از این تعارفات با کسی ندارند، دروغ گفتن، پنهان‌کاری، لاپوشانی و مداحی، تقدس‌فروشی و در یک کلام مهمل‌گوئی اساس «اصول دین‌شان» است. اینان از هر فرصتی برای تزریق «مقدسات» به «زبان اجتماعی» استفاده می‌کنند. به عنوان مثال حنازرچوبه، مورخ 30 بهمن‌ماه 1388، در خبر بسیار مؤثقی با کد: 967608 تحت عنوان ابلهانة «آخرین جملة خلبان سانحة هوائی در بیروت» می‌نویسد، تیم فرانسوی مأمور بررسی محتوای جعبة ‌سیاه هواپیمای اتیوپی که چندی پیش در آب‌های لبنان سقوط کرد، «خطای انسانی» را عامل سانحه دانست. البته نمی‌دانستیم «سانحة هوائی» خلبان هم دارد! در هر حال، حنازرچوبه به عنوان دلیل مبرهن به سخنان فرضی خلبان، آنهم چند ثانیه پیش از سقوط اشاره کرده:

«خلبان هواپيماي اتیوپیائی چند ثانيه پيش از سقوط به عنوان آخرين جمله [گفت] خلاص ... کارمان تمام شد... خدا ما را رحمت کند[...]»


از این سخنان مقطع، البته در قاموس تبلیغاتچی‌های کودن ساتاس، می‌باید نتیجه گرفت که «خطای انسانی» عامل سقوط هواپیمای مذکور بوده، در غیر اینصورت حتماً خلبان یاد خداوند بخشندة مهربان نمی‌افتاد، یادی از طرفداران دمکراسی می‌کرد!‌ می‌دانیم که طرفداران دمکراسی در ذهن علیل پاسدار شریعتمداری و همپالکی‌های‌اش که در ینگه‌ دنیا خیمه‌ زده‌اند «بی‌دین» به شمار می‌روند، چرا که نمی‌خواهند اعتقادات و باورهای مذهبی‌شان را به صورت «قانون» بر همه تحمیل کنند. بله این است اشکال اساسی استقرار دمکراسی در ایران برای سازمان سیا.

در دمکراسی نمی‌توان روزی پنج نوبت «مردم» را به صحنه آورد، و چماق مقدسات بومی و دینی بر فرق ملت ایران کوبید. بدون چماق مقدسات و برپائی «سنگر حق»، چپاول و تاراج و سرکوب ملت ایران نیز مشکل خواهد شد. به همین دلیل است که رادیوفردا، شاخک سازمان سیا، به بهانة دفاع از حقوق بشر در ایران گزارشی منتشر کرده که در عمل فقط به نقض حقوق «جمع دینداران» محدود می‌شود! در این گزارش آشوب‌طلبان اسلام‌گرا نظیر «محمد ‌ملکی»، عملة تحکیم وحدت و اعضای دین‌فروش دکان شیرین‌عبادی همگی در جایگاه «زندانیان سیاسی» قرار گرفته‌اند! از نقض حقوق اقلیت‌های مذهبی نیز شدیداً انتقاد شده! به عبارت دیگر، این جانوران وحشی در کشور ایران «انسان» به چشم‌شان نمی‌خورد، فقط گلة اسلام‌گرایان سیاست زده و دیگر گوسفندان ‌الهی را می‌بینند که «حقوق‌شان» به رسمیت شناخته نمی‌شود.

پای ثابت دفاع از حقوق گله‌های «مقدس» خارج از عبدالکریم لاهیجی و شادی ‌صدر همان دیان علائی خودمان است. لاهیجی و شادی صدر مدافعان حقوق گلة حسینی و دیان علائی هم مدافع حقوق بهائیان و صلح و آزادی است. ویژگی این حقوق همچنانکه در ابتدای این وبلاگ گفتیم‌ پیوندشان با تقدس ‌الهی یعنی «سنگر حق» یا همان مظهر توحش و انسان‌ستیزی است که تنها هدف‌اش در هم ریختن نظم روزمرة انسان‌ها از طریق فروپاشانی جایگاه واقعی اجتماعی انسان جهت تبدیل جامعه به جنگل وحوش است. همان وحوشی که «احساس تکلیف» می‌کنند!
به گزارش ایسنا، مورخ، اول اسفندماه 1388، آخوندمکارم شیرازی امروز حرف «حق» را بر زبان رانده. ایشان حضور مردم را حلال مشکلات حکومت روضه خوان‌ها دانسته‌اند:

«اگر مردم در صحنه باشند ما هیچ مشکلی نخواهیم داشت، اما اگر مردم در صحنه نباشند مشکلات زیاد خواهد شد.»


سخنان گهربار مکارم، ‌ با کد:00393 ـ 8812 در سایت ایسنا انتشار یافته. می‌بینیم که برای رفع مشکلات مکارم لازم است «مردم» در صحنه باشند و «احساس تکلیف» کنند. پیشتر در مورد فواید «احساس تکلیف» توضیح داده‌ایم. این احساس جادوئی‌ دهه‌هاست در زمینة تاراج ملت ایران یار و یاور آنگلوساکسون‌ها شده، پس دلیلی ندارد که از این «گاو شیرده» چشم پوشی کنند. گاو کذا نه تنها برای چپاول ملت ایران که جهت نقض حقوق انسانی همواره بهترین ابزار به شمار می‌رود. به عنوان نمونه، نگاهی داشته باشیم به سرکوب اجتماعی در ایران، پیش از ظهور خردجال در 22 بهمن 1357. پیشتر به صورت شتابزده از اختیارات نامحدود پدر در خانواده و سرکوب زنان سخن گفته‌ایم، پس در اینجا بپردازیم به سرکوب فرد در جامعة ایران. کسانی که توسط پدر سرکوب نمی‌شدند، در اجتماع از این «نعمت‌الهی» بهره می‌بردند. به عنوان نمونه مسئلة بی‌اهمیتی نظیر قدم زدن در خیابان‌های پایتخت نوعی شکنجه بود، به ویژه برای زنان. باحجاب و بی‌حجاب به یکسان مورد آزار و تهاجم قرار می‌گرفتند بدون اینکه پلیس کمترین دخالتی بکند. در واقع شرایط به گونه‌ای بود که زنان ترجیح می‌دادند به عنوان «همراه مرد» در خیابان حضور یابند، تا از امنیت نسبی برخوردار شوند. البته اینرا هم بگوئیم که مردان نیز امنیت چندانی نداشتند. خارج از آدم‌ربائی‌های ساواک، برنامه‌‌های دیگری برای ارعاب به اجرا در می‌آمد که اگر فرصتی بود نمونه‌هائی از آن ارائه خواهیم داد. پس بازگردیم به حقوق اولیة انسان در یک جامعة بهنجار، یعنی حق برخورداری از آرامش و امنیت در زندگی روزمره، ‌ خارج از فعالیت‌های سیاسی «حق!»

یعنی حق ورود به فضای اجتماعی جهت خرید، رفتن به محل کار و یا پرسه زدن در خیابان بدون برخورد با گله‌های‌مقدس مدافع سنگرحق از قبیل عزاداران حسینی، مادران سوگوار، امت همیشه در صحنه، معترضین و خصوصاً فعالان سیاسی و گروه‌ها و احزاب حق‌طلب مخل آرامش و آسایش. چنین «حقی» برای ایرانی وجود دارد؟ خیر! فضای اجتماعی از دیرباز توسط گلة سگ‌های‌ هار اشغال شده بود. سگ‌هائی که برای تأمین منافع نامشروع استعمار هر روز برای دفاع از یک سنگر جدید یا سنتی «حق» به خیابان‌ها می‌ریزند. از آن جمله است، اعتراض به رمان سلمان رشدی، ابراز نفرت از کاریکاتور محمد، اعتراض به سیاست ارباب در لندن، اعتراض به جعل نام خلیج همیشه فارس، و... و از همه مهم‌تر «اعتراض به تقلب» در شبه‌انتخابات جمکران جهت تأکید بر تداوم خط توحش امام و ادامة لشکرکشی‌های خیابانی.

حدود یک هفته پس از راهپیمائی مفتضح 22 بهمن، علی خامنه‌ای در آذربایجان وعده داد که از این پس هر وقت «دشمن در کمین باشد، مردم نیز در صحنه حضور خواهند یافت.» سخنرانی خامنه‌ای با کد 965202 در حنازرچوبه، مورخ 28 بهمن‌ماه سالجاری انتشار یافته. بله، این است یکی دیگر از معجزات سفر هیلاری کلینتون به قطر. هر وقت نیاز به سرکوب باشد، ساواک جمکران بلافاصله «دشمن» را در کمین خواهد دید و «مردم» را به صحنه می‌آورد تا اهداف اربابان امام روشن‌ضمیر تحقق یابد:

«[رهبر] با اشاره به بروز حوادث بعد از انتخابات [...] افزودند: دشمن تلاش کرد تا با استفاده از اين حوادث، [حکومت اسلامی] را تضعیف کند [...] اگر قبل از انتخابات، بايد با استدلال گفته می‌شد که دشمن در کمین است، مردم بعد از حوادث انتخابات، دیدند که دشمن چگونه در کمین است، بنابراین بلافاصله در میدان حاضر شدند و از اين پس هم همینگونه خواهد بود[...]»


بله، علی خامنه‌ای مفلوک پس از عرض ادب پاسداران جهان اسلام به وزیر امورخارجة یانکی‌ها در قطر، قوت قلب فراوان یافته و می‌پندارد، هر روز ساواک «مردم» را برای ترساندن «دشمن در کمین» به خیابان خواهد آورد. البته ما نمی‌خواهیم امید مقام معظم را ناامید کنیم، ولی باید حضورشان بگوئیم، کور خوانده‌اید! اوضاع ارباب در لندن و واشنگتن وخیم‌تر از آن است که می‌نماید، به همین دلیل امروز گوشی را به دست استاد مکارم شیرازی داده‌اند و ایشان‌ «اگر»‌ کذا را به «حضور مردم» مرتبط فرموده‌اند! طی هفتة اول ماه مارس خواهیم دید که مقامات جنایتکار جمکران می‌باید دکان «مردم» و «سنگرحق» را برای همیشه تعطیل کنند.




...

جمعه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۸


بوی بهبود!
...
اینروزها شاهد معجزات فراوان در منطقه‌ایم. از آنجمله است معجزة مسافرت هیلاری کلینتون به قطر، پروپاگاند «فارس‌نیوز» برای میرحسین و طاعون سبز و ... ولی یک معجزه هنوز به وقوع نپیوسته، و آنهم معجزة تجهیز حکومت اسلامی به سلاح هسته‌ای است. این معجزه نه تنها مذاکرات صلح را در منطقه بکلی ابتر خواهد کرد که نان حاکمیت اسرائیل، یعنی بنای عموسام را در روغن فراوان شناور ساخته، نقش اسرائیل را به عنوان قدرت برتر منطقه تثبیت خواهد کرد. بی‌دلیل نیست که اهالی «هاآرتز»، شاخک نیویورک‌تایمز، برای تبدیل گورکن‌ها به قدرت هسته‌ای در کنار دیوار ندبه دست به دعا برداشته و بساط عجز و لابه و روضه و زوزه به راه انداخته‌اند. همچنین اهود اولمرت نیز برای «بازاریابی» راهی آذربایجان شد تا امکانات جنگ‌افروزی در قفقاز را بررسی کند. چرا که هر جنگ برای کرکس‌ها چندین و چند معجزه به همراه می‌آورد که مهم‌ترین‌شان گسترش خشونت و توحش است. یعنی شرایطی که به «پیشرفت» باندهای تبهکار «در همة زمینه‌ها»‌ منجر می‌شود. بی‌دلیل نبود که امام روشن‌ضمیر، جنگ استعماری با عراق را «نعمت‌الهی» خواندند و بی‌دلیل نیست که بعضی‌ها در خارج مرزها خواهان بازگشت به خط توحش ایشان هستند و مطالبات‌شان توسط «ساتاس» در وقوقیه‌ها گنجانده می‌شود. بله، جنگ و بحران اگر برای ملت‌های منطقه جز فقر و نکبت هیچ ندارد، برای تفنگ فروش‌های دو سوی آتلانتیک و نوکران‌شان در منطقه همواره «نعمت الهی» و معجزه خواهد بود. پس بپردازیم به معجزات!

یکی از معجزات طاعون سبز، کاهش تعداد قربانیان و زندانیان نخستین دهة استقرار حکومت اسلامی است! کسانیکه پس از تصفیة خونین دانشگاه‌ها و کودتای 1360 به قتل رسیدند همچون برف در آفتاب تموز آب می‌شوند! بله، همه چیز در اسلام وجود دارد پس همه چیز در رنگ «سبز»‌ هم وجود دارد، چرا که هر دو مبهم‌اند و «ابهام» مرز و کرانه ندارد. به همین دلیل «جنبش سبز» از نظر ما جنبش فاشیست‌ها است. تمام گرایش‌های به ظاهر متفاوت اوپوزیسیون که رنگ‌شان «سبز» شده در همین ابهام دست‌وپا می‌زنند. به نظر می‌رسد که جنبش کذا از جمله چهارپایان باشد! به طور مثال، سبز «رحمانی» میرحسین یک‌پا در صدر اسلام، و یک‌پا در صحرای کربلا دارد، یک‌پا نیز در جمکران گذاشته، ولی پای چهارم‌اش در بلاد غرب سرگردان مانده‌! و اما دیگر سبزها هر یک گرایش‌های متفاوت خودشان را دارند و تفسیرهای متفاوت و متناقض از «سبز» ارائه می‌دهند، که البته در یک امر هماهنگی کامل را حفظ کرده‌اند: هیچ ارتباطی با دمکراسی ندارند. از اینروست که ما تمامی گرایشات موسوم به «سبز» را غیردمکراتیک به شمار می‌آوریم. بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، باز هم می‌گوئیم، دمکراسی همچون جمهور فاقد «رنگ» است. از نظر ما «دمکراسی راستین» پیشنهادی رضاپهلوی همان دیکتاتوری «خدا، شاه، میهن» است، همچنانکه «دمکراسی دینی» حاج‌فرج‌دباغ همان دیکتاتوری خمینی. نظریة حاج‌فرج که به عادت معهود از دیگران سرقت شده و پس از تحمل «تحریف» به عنوان نظریات این «فیلسوف» دلخسته در سایت‌های حاج‌اکبر انتشار یافته در واقع همان حکومت توحشی است که با کودتای 22 بهمن در کشورمان مستقر شد.

در وبلاگ «شاخسارآفتاب» به این سرقت نظری اشاره کردیم و گفتیم آن سکولاریسم سیاسی مسروقه در عرصة تشکیلات دولتی «بی‌خدا» است. البته سرقت نظریات دیگران و تحریف آن‌ها شیوة بین‌الملل «آزادی‌خواران» است و همة به اصطلاح «روشنفکران» ‌دینی جمکران نظیر علی شریعتی و شرکاء به همین شیوة مقدس متوسل شده، می‌شوند و خواهند شد. چرا که دین‌فروشان مدعی روشنفکری همچون آخوند جماعت از «تفکر» عاجزاند. مهارت اینان «سرقت» نظریات انسان‌محور و تحریف و تخریب آن‌هاست، همان کاری که محفل فرانکفورت انجام می‌دهد. منتهی اعضای محفل فرانکفورت، نظیر یورگن هابرماس و شرکاء همانطور که پیشتر هم گفتیم می‌دانند چه می‌کنند، حال آنکه «نخبگان» خیابانی جهان سوم فقط مقلدانی ناشی‌اند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به معجزات!

یکی دیگر از همین معجزات «هویدا ستائی» شیخ مسعود و میرحسین فروشی حاج عباس میلانی است. این معجزات نیز در راستای پاتیناژ گورکن‌ها و اتخاذ مواضع لحظه‌ای به وقوع می‌پیوندد. حاج عباس یک بی‌بی‌گوزک تمام عیار یعنی سراپا دروغ در مورد میرحسین موسوی به هم بافته که در واقع بازتولید سناریوی فیلم‌های مبتذل هولیوود است، آنهم در ویراستی کربلائی! البته اینهمه به زبان الکن پروفسور عباس میلانی، «روشنفکر» برجسته و تاریک‌اندیش و کوته بین آستان مقدس سازمان سیا که سیاست‌اش سفله‌پروری و بنده‌نوازی است. عباس میلانی را همه می‌شناسیم و به یاد داریم که ایشان پیش از بی‌بی‌گوزک‌نگاری در باب فضائل و هنرها و سجایای میرحسین موسوی یک رسالة علمی و مستدل برای تطهیر امیرعباس هویدا به رشته تحریر درآورده، و نوشته بودند که، ‌ «هویدا خیلی نخست وزیر خوبی بود،‌ چون خیلی اهل مطالعه بود!» این یکی از ماهرانه‌ترین عملیات پیوند گ..ز به شقیقه در تاریخچة جراحی پلاستیک استعماری می‌باید تلقی شود، تاکنون هیچکس در انجام چنین عملیاتی موفقیت نداشته! اصلاً از صدر اسلام گفته‌اند، «هنر پیشخدمتی سازمان سیا، نزد بعضی از ایرانیان است و بس.» بله در همین دو جملة کوتاه عباس میلانی که در وصف هویدا بیان شده، تمامی هنر پیشخدمتی ایشان تجلی می‌یابد. به عنوان نمونه اگر بپرسیم هویدا چه نوع کتابی مطالعه می‌کرد، و مگر مطالعه کردن دلیل بر خوبی یک جنایتکار است؟ حاج عباس هیچ پاسخی نخواهند داشت، چرا که میلانی همچون دیگر پادوهای سازمان کذا یک الگوی نگارش در اختیار دارد که نوع گزافة‌ آن هم در اختیار پاسدار شریعتمداری قرار گرفته. البته ما این امر را نادیده می‌گیریم و فرض می‌کنیم استاد عباس میلانی برای دل خودشان می‌نویسند! در اینصورت باید ببینیم «وجه مشترک» امیرعباس هویدا و میرحسین موسوی چیست که حاج عباس هر دو را به یک شیوه می‌ستاید؛ به شیوة پروپاگاندیست‌های استعمار؟

آنچه مسلم است،‌ از نظر تاریخی، هویدا نخست‌وزیری خود را همچون مصدق مدیون تروریسم فدائیان اسلام است که «رزم آرا» و «منصور» را ترور کردند. و از نظر تاریخی، میرحسین موسوی نیز نخست وزیری خود را مدیون یک رشته ترور و کودتاست که آخرین‌شان کودتا بر علیه بنی‌صدر بود. ترورهای پس از کودتا همچنان که گفتیم توسط سازمان بهزاد نبوی صورت گرفت. سازمانی که تحت نظارت مستقیم موساد و سازمان سیا در «سنگر حق» لنگر انداخته. موسوی نیز در همین سنگر نشسته. بگذریم و بازگردیم به مقالة میلانی که تحت عنوان، «موسوی: مردی برای تمام فصول» در سایت حاج اکبر مورخ 27 بهمن‌ماه 1388 انتشار یافته.

در این مقاله دکتر عباس میلانی، میرحسین موسوی را روشنفکر، هنرمند و طرفدار دمکراسی معرفی کرده، یک داستان عاشقانة بازاری هم در باب آشنائی زهرا رهنورد و میرحسین ضمیمة مطلب کذا فرموده و قرار است این مقالة سراپا دروغ به زبان انگلیسی در «نیو ریپابلیک» هم منتشر شود! میلانی همچنین ادعا می‌کند که «زهرا رهنورد» در دهة پنجاه از فمینیست‌های اسلامی هنرمند و سرشناس بوده که در نمایشگاه یا در حسینیة ارشاد با میرحسین آشنا شده و خلاصه ازدواج‌شان عاشقانه بوده! قابل توجه تین‌ایجرهای شوت‌وپرت و هالو! از نظر میلانی، رهنورد از نوابغی است که در همان دهة پنجاه سخنرانی‌های آتشین ایراد می‌کرد و زن‌ستیزی اسلام را به حساب مردسالاری می‌گذاشت! به عبارت دیگر میلانی هیچ شناختی از زهره کاظمی ندارد و بر اساس الگوئی که در اختیارش گذاشته شده «شخصیت‌سازی» می‌کند. و به همین دلیل می‌گوید ازدواج موسوی با چنین زنی نشان روشنفکری اوست. البته ما پیشتر در مورد زهره کاظمی و میرحسین موسوی توضیح داده‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نیست ولی اگر حاج عباس قصد داستان‌سرائی دارد باید دست‌ نگهدارد تا همة آن‌هائی که سوابق میرحسین موسوی و به ویژه سوابق عیال دروغپرداز و فرصت‌طلب‌شان را می‌شناسند فراموشی بگیرند. میلانی می‌نویسد، «هنوز کسی با زندگینامة‌ موسوی آشنا نیست و از اینرو شخصیت ایشان در هاله‌ای از ابهام قرارگرفته.» البته شاید میلانی چنین می‌پندارد ولی میرحسین موسوی شناخته شده‌تر از آن است که امثال میلانی بتوانند با ترهات‌بافی او را «ناشناس» جلوه دهند.

باری در ادامة قصة زهره و میرحسین آمده که ایشان، یعنی میرحسین بسیار خجالتی هستند و طی دوران جنگ «نظام کوپنی» خیلی خوبی به راه انداختند که هیچ فسادی در آن وجود نداشت و در مورد اعدام‌ها هم ایشان اصلاً در جریان نبودند. در ضمن آن‌ها که اعدام شدند، چشمشان کور! همه از مجاهدین‌ خلق بودند و می‌خواستند با قیام مسلحانه حکومت را براندازند، تعدادشان هم قابل ملاحظه نبود فقط 3 تا 4 هزار نفر بودند! در مورد ایران‌گیت، میلانی می‌نویسد، موسوی تنها نبود خامنه‌ای هم در این ماجرا حضور داشت. میلانی همچنین حذف مقام نخست‌وزیری توسط رفسنجانی را به خامنه‌ای نسبت داده می‌کوشد خامنه‌ای را دشمن شماره یک موسوی معرفی کند حال آنکه خامنه‌ای در کودتای انتخابات در جبهة میرحسین و بهرمانی نشسته بود و به دلیل شکست کودتا ناچار شد همه را به اطاعت از قانون فرا خواند. در انتهای این داستان میرحسین و همسرش، همچون امامان شیعی‌مسلکان از سوی حاکم ظالم مورد آزار و شکنجه قرارمی‌گیرند ولی مقاومت می‌کنند و خداوند هم از آنان حمایت می‌کند. البته خداوندگار این جماعت همچنانکه می‌دانیم در کارخانة رجاله پروری نشسته.

و اما مهم‌ترین بخش بی‌بی‌گوزک میلانی، «تاریخ» و «محل» تولد میرحسین موسوی است! به گفتة‌ میلانی، میرحسین موسوی در سال 1341، یعنی در سال 1962 میلادی در شهر خمین واقع در استان آذربایجان به دنیا آمده! به عبارت دیگر موسوی اکنون 47 یا 48 ساله است، و خمین هم در استان آذربایجان قرار گرفته! این بخشی است از همان الگوی سازمان سیا برای مخدوش کردن مرزهای زمان و مکان. تناقض‌گوئی لایة دیگر همین الگوی استعماری است. میلانی می‌گوید، پدر میرحسین مکنت چندانی نداشت ولی پسرش را برای تحصیل به دانشگاه ملی فرستاد که خصوصی و ویژة طبقات مرفه بود. البته میلانی مزخرف می‌گوید، تنها ویژگی دانشگاه خصوصی کذا این بود که کنکور ورودی نداشت و پشت کنکوری‌ها با پرداخت شهریه‌ای بالاتر از شهریة دانشگاه دولتی می‌توانستند در آن نام‌نویسی کنند. باری میلانی یک داستان حسین در کربلا سر هم کرده که در آن دو گروه مبتذل نیک و بد در برابر یکدیگر قرار گرفته‌اند. یک گروه متحجر اسلامی به رهبری خامنه‌ای و اوباش، و یک گروه متجدد اسلامی به رهبری میرحسین و همسرش! داستان نیز بر محور موهوم «دشمنی دیرینه» خامنه‌ای با موسوی یعنی بر یک دروغ شاخدار متمرکز شده:

«ازدواجش با زهرا رهنورد خود نشانگر حیاتی پر از سرکشی و تقابل در برابر سنت‌ها و نیروهای ارتجاع است. [...] خامنه‌ای [...] تکثر مراکز قدرت را بر نمی‌تابید و در عین حال کینه موسوی را هم به دل داشت [...] موسوی [...] از زمان انتخابات تا به حال [...] هر روز نسبت به این رژیم بیگانه‌تر و به ارزش‌های دمکراتیک نزدیک‌تر می‌شود [...]»


بله می‌بینیم که چرندیات میلانی، ویراست نوینی از روایات و بی‌بی‌گوزک‌های صحرای کربلاست که انتهای آن مشخص نیست، چرا که ایالات متحد به حمایت از جنبش سبز پایان داده و به همین دلیل رهبر فرزانه خواهان «برادری» در خلیج فارس شدند و مواضع اوپوزیسیون مفلوک جمکران هم لغزنده‌تر شد. اینجاست که می‌رسیم به دعا و ثنای مسعود بهنود تحت عنوان «ششم بهمن و 22 بهمن» که در همان سایت، مورخ 25 بهمن‌ماه منتشر شده. شیخ مسعود ضمن تجلیل از «خرد» هویدا، خامنه‌ای را در ترادف با شاه قرار داده و می‌گوید، ‌ دستگیری میرحسین و کروبی فاجعه خواهد بود. در این مورد بحث نمی‌کنیم چرا که حکومت اسلامی فاقد قوة قضائیه است، و قوة کذا همچون قوة ‌مقننه تحت نظارت غلامان وفادار هیزاکسلنسی «انجام وظیفه» می‌کند. فقط محض اطلاع شیخ مسعود که خودش را به آن راه زده بگوئیم، ‌ اتفاقاً دستگیری موسوی و کروبی می‌تواند بازار کسادشان را حسابی رونق بخشد، شما هم که جز این نمی‌طلبید! بگذریم، مسعود بهنود قصة تجمع «مردم» در میدان شهیاد را نقل کرده و می‌گوید، در سال 1354 هم تجمع ساختگی به راه انداخته بودند و همه می‌دانستند جز شاه! و خلاصه امروز هم همه می‌دانند جز خامنه‌ای! به عبارت دیگر خامنه‌ای همان «شاه ظالم» است که به فرمودة جیمی کارتر و امام روشن‌ضمیر می‌بایست می‌رفت، که رفت.

بله شاه ایران، بجای فرونشاندن بحران، ملت ایران را در بحران رها کرد و گریخت! بگذریم، شیخ مسعود فرموده‌اند، هویدا یک سیاستمدار اروپائی بود و در 18 سالگی برای فرار از دست نازی‌ها به ایران مشرف شده و زمان جنگ به سربازی رفته بود. عجیب است اما تاریخ و نیاکان‌مان به ما می‌گویند نازی‌ها در آن روزها در ایران تشریف داشتند. پس منطقاً امیر عباس هویدا که فارسی نمی‌دانست و به ادعای شیخ مسعود، به چهار زبان از جمله زبان آلمانی مسلط بود از چنگ نازی‌ها نگریخت، کاملاً بر عکس! ایشان به آغوش نازی‌ها پناه آوردند. شیخ مسعود همچنین با توسل به کتاب سراپا چاخان فریدون هویدا، ‌ یک قصه هم برای امیرعباس هویدا سر هم کرده و او را دوست صمیمی هنرمندان و روشنفکران و فلاسفة‌ غرب از سارتر تا کامو و فلینی و غیره معرفی می‌کند! و اینجاست که بهنود هم به ما می‌گوید هویدا آخرین رمان‌های جهان را می‌خواند و همین امر او را از متملقان دربار متمایز می‌کرد!

بله، اینجاست که متوجه می‌شویم «ارزش‌های» بهنود و میلانی سرچشمة واحدی دارد! البته شیخ مسعود هویدا را طرفدار حقوق شهروندی هم معرفی می‌کند. و دلیل گزافه‌گوئی شیخ مسعود این است که می‌پندارد هیچکس از سوابق «درخشان» هویدا آگاه نیست! البته ایشان اشتباه می‌کنند. علیرغم حدیث و روایات ایشان، جای یک جانور وحشی به نام امیر عباس هویدا در آسایشگاه روانی بود. می‌خواهید باز هم بگوئیم یا همین مختصر کفایت می‌کند؟ از نظر ما کفایت می‌کند! پس بازگردیم به قصة بهنود که احمدی‌نژاد را هم با شاه مقایسه می‌کند. به عبارت دیگر روایات شیخ مسعود دو «شاه» پیدا کرده، خامنه‌ای و احمدی‌نژاد! این دو «پادشاه» اگر می‌خواهند بمانند باید رفتار «عقلانی» داشته باشند و رفتار عقلانی عبارت است از ایجاد فضای باز سیاسی جهت اثبات «حق» علیه «باطل». همان دکان مقدسی که در آن «باطل» برنامه‌های دولت است و با استدلال می‌توان آنرا به «اثبات» رساند! بله این نوع «باطل» ویژة همان متجددهای قصة میلانی است که بجای مسجد می‌رفتند «حسینة ارشاد» و به سخنان پوچ علی‌شریعتی به دقت گوش می‌دادند. خارج از این طیف مبتذل و متجدد کسی نمی‌تواند حق و باطل را با استدلال به اثبات برساند، آنهم زمانی که باطل برنامة دولت جمکران است که در لندن و واشنگتن تنظیم می‌شود. بله هم‌میهنان گرامی! «بحث منطقی» در صدا و سیما را از دست ندهید که ممکن است به نخود سیاه نرسید:

«سازمان صدا و سیما شروع کند به میدان دادن به دارندگان تفکرهای مختلف[...] همین‌ها که شعرهای به طنز می‌گویند، مقالات استدلالی در باطل بودن نظرات دولت دارند، اقتصاددانان، کارشناسان مسائل سیاست خارجی و فرهنگی. همزمان فضای کمی و کیفی فعالیت روزنامه‌ها آزاد شود[...] فضا دادن به احزاب سیاسی که از خمودی به در آیند. احزابی که بتوانند تظاهراتی در جاهای هر چند بزرگ [ولی نه خیابان] برپا دارند و خود مسئوولیتش را به عهده گیرند. کمی راه گشودن به انتشار کتاب‌ها و دادن مجوزهای بیشتر به فیلم‌ها و تئاترها. نمایشگاه‌ها و کنسرت‌ها [...]»


می‌بینیم که سیاست شیخ مسعود هم عین دیانت آخوند مدرس معنوی شده. در کشوری که اکثریت مردم در مرز خط فقر زندگی می‌کنند، نیازهای مادی و ملموس را می‌باید با وراجی‌های صدمن‌یک قاز پیرامون نظرات دولت جایگزین کرد، و این است همان راه «عقلانی»! شیخ مسعود پس از ارائة این راهکارهای عقلانی و گمراه کننده تأکید می‌کند که انقلاب به ما آموخت که در «واقعیت» زندگی کنیم و با توجه به آنچه شیخ مسعود واقعیت می‌خواند متوجه می‌شویم که ایشان و حاج عباس واژگون‌نمائی را باید در الگوی‌شان رعایت کنند:

«هیچ حادثه‌ای چون انقلاب [به ما]‌عادت نداد که از رویا به درآئیم و [...‌] در واقعیت‌ها زندگی کنیم. گر چه هنوز هم بسیاری از ما بر همان قرارند اما هیچگاه به اندازة امروز آمادة معالجه نبوده‌ایم. مهیای بهبود نبوده‌ایم.»

البته آرزو بر جوانان عیب نیست ولی بیماری مزدوری برای استعمار بهبودناپذیر است!




...

پنجشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۸


شاخسار آفتاب!
...
ای آتشی که شعله‌کشان از درون شب
برخاستی به رقص
اما بدل به سنگ شدی در سحرگهان!
ای یادگار خشم فروخوردة زمین
در روزگار گسترش ظلم آسمان!

ده‌سال پیش در چنین روزی نادرنادرپور درگذشت. و اینهم فرصتی است طلائی برای رهبران حزب «خاله‌زنک‌ایسم» و اعضای محفل «کرنش» و «احترام به ادیان» که جهت لجن‌پراکنی، نادرپور را نیز همچون فروغ فرخزاد از جایگاه رفیع شاعر فرود آورده و همراه با گلة «گوسفندان متعهد» و «دشمن‌ستیز» در «سنگر حق» مستقر کنند. برخلاف ادعای بوق‌های استعمار،‌ نادرپور هرگز به «گلة متعهدان» نپیوست.

مانند آفتاب برآمد
تنها،
تنهاتر از تمامی تنهایان
فرهادوار تیشه به کف راه می‌گشود
هر واژة‌ کلامش
یک شاخه نور بود
هر نقطة‌ پیام‌اش
یک گردباد آتش
(فریدون مشیری)

جسارتاً محض اطلاع «منتقدین ادبی» لجنزار فاشیسم می‌باید عرض کنیم، «سارتر» از «تعهد» نویسنده دفاع می‌کرد، نه از تعهد شاعر! ژان‌پل ‌سارتر شعر را فاقد «اکنونی‌ات» می‌دانست و برای آن ارزش فلسفی قائل نبود. در «ادبیات چیست»، سارتر صریحاً به این مطلب اشاره دارد. از سوی دیگر، «تعهد» مطلوب اگزیستانسیالیست‌ها فاقد «تقدس الهی» است؛ اگزیستانسیالیسم مکتبی است بی‌خدا! با این وجود نهایت امر ژان‌پل ‌سارتر هم ناچار شد از مواضع خود در مورد «تعهد» نویسنده عقب‌نشینی کند، چرا که این موضع‌گیری با «حق انتخاب آزاد» که اگزیستانسیالیسم مدافع آن است در تضاد قرار می‌گرفت. پیشتر در این مورد مفصل توضیح داده‌ایم. به گله‌پروران و جمع‌پرستان و دیگر متصدیان طویلة یانکی‌ها توصیه می‌کنیم قلم آغشته به لجن‌شان را برای «بزرگداشت» مفاخر فرهنگ ایران نفرسایند.

با هدف ممانعت از حل بحران دست‌ساز هسته‌ای و به دلیل افلاس دو قطب کاذب استعماری «جمکران ـ اسرائیل»، تمام سگ‌های دست‌آموز آنگلوساکسون‌ها به گروه‌های متعدد تقسیم شده معلق زدن برای «مهتر» را آغاز کرده‌اند. یک گروه بر محور «حق و باطل» متمرکز شده، گروه دیگر بر «جدائی دین از سیاست». و جای تعجب نیست که در این آشفته بازار، کیهان جمکران از زبان هم‌محفلی‌ا‌ش هاله‌اسفندیاری، حاج فرج دباغ را به دروغ مدافع «جدائی دین از سیاست»‌ معرفی نماید، و حنازرچوبه نیز رضا‌پهلوی و اطرافیان میرحسین موسوی را به عنوان طرفداران «جدائی دین از سیاست» برای فروش در دکان خود عرضه کند. بله، رسانه‌های رسمی حکومت اسلامی در کمال بیشرمی مهم‌ترین خواستة‌ مبارزان صدرمشروطه یعنی «جدائی دین از سیاست» را اینک خواست مخالف‌نمایان جنبش‌سبز و وابستگان به آستان استعمار وانمود می‌کنند. و همزمان رادیوفردا، ‌ از زبان عبدالکریم لاهیجی به تبلیغ برای قانون اساسی کشکی جمکران مشغول شده آن را «ضامن آزادی‌ها» می‌نامد! آری، سیرک عموسام برای انحراف افکار عمومی از اصل مطلب برنامة خود را آغاز کرده.

اصل مطلب همچنانکه گفتیم تداوم بحران دست‌ساز هسته‌ای و ممانعت از مذاکرات صلح در منطقه است و بهترین راه جهت دستیابی به چنین اهداف مقدسی گشودن سنگرهای ابله‌فریب و مبهم «دشمن» و «حق» علیه «باطل» است. چرا که سنگرهای کذا به گسترش دامنة تقدس و خشونت کمک فراوان می‌کند. فراموش نکنیم که هر سنگر حق یک سنگر انسان‌ستیزی است. در نتیجه، این به اصطلاح اوپوزیسیون جمکران، دست در دست مدافعان حکومت نعلین در حال سرسره بازی سیاسی است و در هیچ موضع مشخصی قرار نخواهد گرفت.

عصای علم بباید که بشکند جادو
جواب مار، گهی اژدهاست ای ایران
زکارنامة ننگین زور و زر اکنون
زمین عشق سرای بلاست ای ایران
به یاد قصة خونرنگ عشق و آزادی
به غم نشسته دل کوچه‌هاست ای ایران
(بادکوبه‌ای)

پس از مصاحبة مطبوعاتی احمدی‌نژاد، لغزش مواضع رسانه‌های فارسی شتاب بیشتری گرفت. رسانه‌های داخل ناگهان به آغوش اوپوزیسیون برون‌مرزی پناه برده، رهبران آن را به دروغ طرفدار «جدائی دین از سیاست» معرفی کردند، حال آنکه سایت‌های فارسی زبان جیره‌خوار حاج اکبر سازندگی، از زبان همین به اصطلاح مدافعان «جدائی دین از سیاست» بر طبل حکومت دینداران و اسلام «عدالت‌ورز» می‌کوبند.
اتاق فکربکر سازمان سیا جهت تخریب اصل و اساس دمکراسی، یعنی «جدائی دین از سیاست»، نوع دینی آن را برای نشخوار و بازنشخوار پادوهای‌اش در داخل و خارج مرزهای ایران به بازار آورده. این سازمان مقدس که 31 سال پیش با افزودن صفت جادوئی «اسلامی» به «جمهور» آنرا به زنجیر توحش مقدسات کشاند، می‌پندارد جامعة ایران هنوز در سال 1357 در جا می‌زند، و هر چه شعار پوچ و ابلهانه نظیر «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» در ینگه‌دنیا تولید شود طوطی‌وار تکرار خواهد کرد. در نتیجه لوطی یکبار دیگر حاج فرج دباغ، فیلسوف خیابانی جمکران را برای مصاحبه به میدان معرکه آورده تا ایشان ضمن پیوند گ...ز به شقیقه و ارائة «5 پیشنهاد» سرشار از نبوغ برای «حکومت آینده» در واقع ویراست نوینی از سخنرانی‌های عوامفریبانة خمینی در نوفل‌لوشاتو به امت «دیندار» تحویل دهند. متن مصاحبة حاج‌فرج‌دباغ به دلیل ابتذال بیش از حد ابتدا در «روز» آن‌لاین و سپس در «گویانیوز» انتشار یافت و کیهان، مورخ 28 بهمن‌ماه سالجاری پس از اعمال تحریف «مطلوب»، آن را در ذیل متن مصاحبة احمدی‌نژاد منتشر کرد!

از فرط شادمانی
رفتم کنار پنجره با اشتیاق [...]‌
هوا را که از غبار پهن
و بوی خاکروبه و ادرار منقبض شده بود
درون سینه فرو دادم
(فروغ فرخزاد)

در واقع با اینکار پاسدار شریعتمداری که از بعضی قسمت‌های مصاحبة مهرورزی سخت دلخور شده بود چنگ و دندانی به احمدی‌نژاد نشان می‌دهد. و البته چون نمی‌توانست به این منظور از دندان‌های شخص خود استفاده کند، به ناخن و دندان مصنوعی عیال شائول‌بخاش متوسل شده، حاج‌فرج را طرفدار «جدائی دین از سیاست» معرفی می‌نماید. حال آنکه نظریه‌پرداز کلاس‌ اکابر ضمن نشخوار ترهات خمینی دجال، «جدائی دین از سیاست» را نظارت مستقل دینداران بر کلیة امور کشور دانسته و ادعا دارد که به این ترتیب «دمکراسی دینی» برقرار خواهد شد و دینداران «عدالت» را بر کشور حاکم می‌کنند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم!

موهبتی‌ست زیستن، آری
در زادگاه شیخ ابودلقک کمانچه‌کش فوری
و شیخ ای‌دل‌ ای‌دل تنبک‌تبار تنبوری
[...]
جائیکه برگزیدگان فکری ملت
[...]‌
وقتی در کلاس اکابر حضور می‌یابند
می‌دانند،
که ناتوانی از خواص تهی‌کیسه بودن است، نه نادانی

حاج‌فرج را بی‌دلیل از زباله‌دان استخراج نکرده‌اند. اصولاً گاوچران‌ها شیفتة زباله‌اند چرا که در قرن بیستم تمام رهبران و قهرمانان مرزپرگهر را از طریق «بازیافت زباله» آفریده‌اند، و زباله‌های بازیافتی نیز برای شکر به درگاه آفریدگارشان، به تلاوت آیات آمریکائی مشغول‌اند. آیات آمریکائی آمیزه‌ای است از مطالبات انسان‌محور با سمی کشنده یعنی توحش احکام ادیان ابراهیمی. روشن‌تر بگوئیم برای تولید «آیات آمریکائی» کافی است صفت جادوئی «دینی» به مطالبات انسانی افزوده شود، یا اینکه مطالبات مذکور را در «سنگر حق» قرار دهیم. به این ترتیب با زدن برچسب‌ واژه‌های مبهم از قبیل «دشمن»، «محارب»، «خوارج» و ... قتل و نابودی مخالفان ‌سیاسی به عنوان «باطل» توجیه خواهد شد.

باری آخرین «آیات آمریکائی» همزمان در کیهان،‌ حنازرچوبه، «روز» و «گویانیوز» برای فروش به شوت‌وپرت‌ها و «دینداران» عرضه شده. و به موازات این پروپاگاند بلاهت‌گستر، «گویانیوز» هم کالاهای حماقت‌پرور «دشمن» و «حق و باطل» را به حراج می‌گذارد. فصل مشترک بنجل‌های تولیدی سازمان کذا سرچشمة مقدس آن‌ها، یعنی روایات و قصص کتب آسمانی ادیان ابراهیمی است که همگی از همان ابهام جادوئی و موردنیاز استعمار برخوردارند.

جهت فروش تولیدات توحش‌گستر سازمان سیا در داخل کشور لازم است کیهان و حنازرچوبه از طریق «تحریف»، آن‌ها را بر مطالبات مدافعان دمکراسی منطبق کنند! برای انجام این عمل خداپسندانه، کیهان به هم محفلی خود، هاله اسفندیاری متوسل شده و از زبان عیال شائول بخاش می‌نویسد، «حاج‌فرج‌دباغ، خواهان جدائی دین از سیاست است.» حال آنکه مصاحبة حاج‌فرج‌دباغ در سایت «روز» خلاف این ادعا را ثابت می‌کند. فیلسوف خیابانی حکومت جمکران طی مصاحبة خود با «فرزانه بذرپاش» می‌گوید، «اگر استبداد دینی وجود دارد، پس دمکراسی دینی هم وجود دارد.» می‌بینیم که برای فیلسوف شدن در جمکران، همة عقب‌افتاده‌های‌ذهنی واجد شرایط لازم‌ خواهند بود.

باید به حاج‌فرج بگوئیم، «دین» به خودی خود استبدادی و انسان‌ستیز است، و آن‌ها که در سازمان سیا عبارت مضحک «استبداد دینی» را اختراع کردند، در واقع یک استبداد را به استبداد دین افزوده‌اند که از این طریق بتوانند «دین ضداستبداد» را هم برای نشخوار در اختیار بینوایان فرهنگی نظیر سرکار قرار دهند. دین به عنوان بنیاد‌ سلطة «مقدس» وقتی در کنار استبداد، به عنوان نظام سیاسی قرار می‌گیرد به معنای «استبداد دوگانة مقدس» است. «استبداد» هیچ تقابلی با استبداد ‌دینی نخواهد داشت چرا که هر دو انسان‌ستیزاند، حال آنکه دمکراسی به عنوان یک نظام «انسان‌محور» با خدامحوری دین در تقابل قرار می‌گیرد. در نتیجه بهتر است از بازنشخوار مزخرفات فوکویاما و شرکاء دست بردارید. حاج‌فرج‌دباغ در همین مصاحبه یک رفراندوم گوساله‌پسند هم پیشنهاد کرده که از رفراندوم 12 فرودین‌ماه 1358 هیچ کم و کاستی ندارد. قرار است همه جمع شوند و به حکومت اسلامی بدون ولایت فقیه آری یا نه بگویند تا از این مفر مشروعیت نظام توحش دست نخورده بماند و شیخ کروبی هم از رشوه‌های دریافتی حق و حساب فیلسوف جمکران را پرداخت نماید. چرا که در نظام آینده، دین مستقل است و قوة‌ قضائیه تحت نظارت دینداران قرار می‌گیرد و خلاصه بساط سنگسار و قصاص و دریافت رشوه به راه خواهد بود:

«دموکراسی دینی هیچ تفاوتی با دموکراسی ندارد و تنها چون مسئولیتش بر عهده دینداران است می‌تواند نامش دموکراسی دینی باشد [در دمکراسی دینی] دینداران بنا بر تکلیف دینی‌شان [...] ‌قوة قضاییه مستقل برپا خواهند کرد [...] عدالت را در همه جامعه سایه‌گستر خواهند کرد [...] دیگران را هم انسان و دارای حقوق برابر با خود خواهند دانست[...]»


بله طویلة مناسبی خواهد بود این «حکومت» برای جفتک‌پرانی امثال حاج‌فرج و دیگر خانه‌شاگرد‌های سازمان سیا. متن مصاحبة «جغجغه شکستة» محفل کرنش را بررسی نمی‌کنیم چرا که فقط اتلاف وقت خواهد بود. این مردک که سی سال است به عنوان فیلسوف به ملت ایران حقنه شده، هنوز نمی‌داند نظریة سیاسی بدون چارچوب فلسفی اصولاً نمی‌تواند موجودیت داشته باشد! از اینرو ضمن سر هم کردن مزخرفاتی نظیر «جدائی دین از دولت» و غیره، دو نوع سکولاریسم هم «کشف» و «اختراع» کرده: سیاسی و فلسفی. حاج‌فرج همچون پاسدار شریعتمداری ادعا می‌کند سکولاریسم فلسفی، بی‌دینی و بی‌اعتقادی است، ولی فراموش می‌کند که آن سکولاریسم سیاسی، که وی خود را طرفدار آن جا زده، در چارچوب‌های تعریف شده، حامی «بی‌خدائی در عرصة عمل دولتی‌ و تشکیلاتی» است! این است عاقبت نسخه‌برداری از نظریات دیگران! فیلسوف جمکران همچنین برای پنهان داشتن نقش استعمار غرب در پشتیبانی از «فاشیست ـ ‌مسلمان‌ها»، تعریف نوینی از بنیادگرائی اسلامی نیز ارائه داده و ظهور آنرا به صدر اسلام نسبت می‌دهد:

«بنیادگرائی اسلامی از بعد از فوت پیامبر اسلام با ظهور خوارج آغاز شد و تا امروز هم ادامه یافته.»


فکر می‌کنم همین مختصر برای اثبات حماقت و خودفروختگی این آدمخوار کفایت کند. بله، آنگلوساکسون‌ها هیچ نقشی در ایجاد فدائیان اسلام، اخوان‌المسلمین و طالبان و القاعده نداشته‌اند! این تشکل‌ها ریشه در بی‌بی‌گوزک «خوارج» دارد که برای توجیه حذف فیزیکی مخالفان در حکومت‌های اسلامی بسیار مفید به فایده است. هر مسلمانی که با تکیه بر مزخرفات اسلام مخالف حکومت اسلامی باشد در سنگر «خوارج» قرار می‌گیرد و باید نابود شود. هر کس هم به نام انسانی‌ات با توحش حکومت اسلامی مخالفت کند «دشمن» و «محارب» شناخته شده، شامل «قتلو تقتیلا» می‌شود و خلاصه تا اسلام «حاکم» است، قتل مخالف هم جایز شمرده خواهد شد. در هر حال، کیهان جمکران از زبان هاله اسفندیاری بازارگرمی برای حاج‌فرج دباغ را آغاز کرده. ما با بی‌صبری منتظریم، کیهان لندن که با هدف تحریف انسان‌محوری «رنسانس»، پیشتر حاج‌فرج دباغ آدمخوار را معمار رنسانس اسلامی معرفی کرده بود، تا «رنسانس دینی» بفروشد، اینبار هم کالای بنجل و پوسیدة سازمان سیا را با عناوین ابله‌فریب و نوین جهت فروش به متقاضیان عرضه نماید. چه اشکالی دارد؟ مگر حنازرچوبه چه می‌کند؟

حنازرچوبه می‌کوشد میرحسین موسوی را به رضاپهلوی بچسباند و رضاپهلوی را هم طرفدار جدائی دین از سیاست معرفی کند! به این ترتیب میرحسین موسوی که هزاران بار خواهان بازگشت به خط امام روشن‌ضمیرش شده بود، ناگهان مدافع لائیسیته هم از آب درمی‌آید. می‌بینیم که با توسل به دروغ و تحریف می‌توان معجزات فراوان صورت داد. خصوصاً هنگامی که رهبران گروه‌های سیاسی «مرزپرگهر» اتخاذ مواضع‌شان بیشتر به پاتیناژ روی یخ شباهت داشته و لغزان باشد. خلاصه بگوئیم، «حضرات» جز خوشخدمتی و پیشخدمتی در بارگاه استعمار هیچ موضعی ندارند! رضا پهلوی، که چندی پیش در مصاحبه با «عنایت فانی» رسماً به تکرار شعار پوپولیست‌ها پرداخته و از «حاکمیت مردم»، و «جدائی دین از دولت» سخن می‌گفت، اخیراً طرفدار «جدائی دین از سیاست شده»، و می‌گوید بی‌خیال مسائل هسته‌ای، ما با اطرافیان موسوی هم تماس داریم! مواضع «نوین» رضاپهلوی با کد: 965803 در حنازرچوبه، مورخ 28 بهمن‌ماه سالجاری انتشار یافته.

بله به گزارش حنازرچوبه، گویا رضا پهلوی با هفته‌نامة بسیار «معتبر» پاری‌ماچ مصاحبه کرده و ضمن تمجید از جسارت و شهامت موسوی، برای برانداختن حکومت اسلامی خواهان کمک «جهان آزاد» شده و از غربی‌ها می‌خواهد بجای پرداختن به بحران هسته‌ای به اوپوزیسیون کمک کنند! حنازرچوبه هم به مصداق «سکوت علامت رضاست» برای ابراز رضایت از سخنان رضا پهلوی متن مصاحبة او را بدون تحلیل و تفسیر منتشر کرده.

دیار دور من، ای خاک بی‌همتای یزدانی
خیالت در سر زرتشت و مهرت در دل مانی
ترا ویران نخواهد ساخت فرمان تبه‌کاران
ترا در خود نخواهد سوخت آتش‌های شیطانی

و اما گویا نیوز، در کنار ترهات فاشیست‌ها و چپ‌نمایان، مطلبی از شهلا شفیق، یکی از اعضای شریف محفل احترام به ادیان و از متخصصین صاحب‌مقام لجن‌پراکنی به مفاخر فرهنگ معاصر ایران منتشر کرده تا همزمان چند پیام را به مخاطب حقنه کند. نخست اینکه در سال 1357 به دلیل پیوستن سکولارها به صفوف اسلام‌گرایان در ایران «انقلاب» شد! آنهم بر ضد استبداد، چرا که هیچکس با استعمار مخالفتی نداشت. به عبارت دیگر، سازمان سیا و آشوب‌طلبان ساواک مخالف استبداد بودند، و هیچ نقشی هم در براندازی حکومت ایران نداشتند، فقط «طبقة متوسط» انقلاب کرد! بله، در ایران همه چیز یا در یک قوطی کنسرو می‌گذرد، یا در صحرای کربلا که در آن جز «مردم» و «حاکم ظالم» هیچ نیست!

شهلا شفیق هم با توسل به واژگان مبهم کتب ادیان ابراهیمی نظیر، ظلم و ستم و حق و باطل به ما می‌گوید، دفعة‌ پیش اشتباه کردیم «باطل» را بجای «حق» گرفتیم! و حاجیه سیمین بهبهانی نیز در مطلب ایشان، به دلیل «حق‌طلبی» بیش از حد، یعنی لنباندن آش نذری و سرودن اشعار «مردمی» و خصوصاً مصرف کشک فاسد و عشق‌ورزی با حیوانات استفراغ فرموده‌اند:

آه! عشق ورزيدم
با چگونه حيوانی
[...]
وای! حال قی دارم

راستش ما هم از این فوران ذوق و قریحه به حال تهوع دچار شدیم! باری لازم است اینبار سکولارها خوب حواس‌شان را جمع کنند و «حق» را بجای «باطل» بنشانند که اعضای مکتب «کرنش» دیگر در مقالة‌ وزین شهلاجان استفراغ نفرمایند. در پایان این بررسی «علمی ـ استفراغی» از براندازی 1357، خانم شفیق می‌پردازند به اصل مطلب، یعنی تأکید بر همان شعار استعماری حق و باطل:

«راه افتادن به دام اسلاميسم دهه‌ها پيش از انقلاب هموار شده بود و کار را به پيروزی باطل به نام حق کشاند. باد که امروز هشياری با ما باشد.»


به عبارت دیگر، اهالی مرزپرگهر! اینبار هشیار باشید که «باطل» را بجای «حق» ننشانید. چرا که برای تداوم سیاست استعمار حرکت هم‌میهنان گرامی در چرخة جهنمی «حق و باطل» الزامی است. پس بشتابید به جستجوی «حق» و خصوصاً در جهت «باد»! حال پس از این مقدمة طولانی نگاهی خواهیم داشت به «حق»، در چارچوب حقوق انسانی و از منظر قوانین دمکراتیک، و تفاوت آن با «حق» در چارچوب احکام الهی. به طور کلی می‌توان گفت که حقوق‌ انسانی صریح و فاقد تقدس و ابهام است، و از این نظر با مفهوم واژة «حق» در ادیان الهی در تضاد کامل قرار خواهد گرفت.

«حق» چیست؟ در یک جامعة بهنجار «حق» به قوانین حقوقی انسان‌محور ارجاع می‌کند. در نتیجه همة افراد جامعه، انسان شمرده می‌شوند و اگر جرم و جنایتی هم مرتکب شوند، به عنوان انسان به جرائم‌شان رسیدگی می‌شود نه به عنوان باطل و ظالم گناه‌کار! به زبان ساده‌تر در یک جامعة بهنجار هیچکس «باطل» نیست، چرا که هیچکس «حق» نیست! حق و باطل به دلیل نشأت گرفتن از مبهمات مقدس هرگز با استدلال منطقی و در دادگاه به اثبات نمی‌رسد. توهمی به نام حق‌وباطل موجودیت خود را فقط در چارچوب مبهم و گنگ «تقدس‌» الهی می‌تواند «توجیه» کند. یعنی زمانیکه به صورت «تعبدی» باور کنیم خداوند «وجود» دارد، محمد پیامبر او بوده و قرآن کلام الهی است، و نهایتاً نتیجه بگیریم که به عنوان مسلمان «حق» با ما است. به عبارت دیگر هنگامیکه «ذهنیت» و باورهای موهوم و مقدس خود را در ترادف با «عینیت» علمی قرار دهیم و همواره در «سنگر حق» جایگاه خود را محفوظ بدانیم می‌توانیم دیگران را باطل و ستمگر و ظالم به شمار آوریم!

واژة «حق»، همچون دیگر واژگان قرآنی نظیر ظلم، ستم، دشمن، عدالت، و ... فاقد چارچوب حقوقی صریح و انسانی است. این واژگان مبهم که از «منبع مقدس»‌ استخراج شده، بهترین ابزار انسان‌ستیزی و پایمال‌کردن حقوق انسانی به شمار می‌رود. به همین دلیل است که همة قلم به مزدهای سازمان سیا به این واژگان متوسل می‌شوند. و با تکیه بر همین واژگان ویژه است که بوق‌های زنگ‌زدة عموسام به تحریف «جدائی دین از سیاست» مشغول شده‌اند. امروز پاسدار شریعتمداری «حجتیه» را نیز طرفدار جدائی دین از سیاست معرفی کرده. اگر چنین باشد، باید بگوئیم انجمن حجتیه نیز از طرفداران پروپاقرص دمکراسی است. برای ما جای بسی خوشوقتی است که روحانیون شیعه به این حد از رشد اجتماعی رسیده‌اند که تفاوت مادیات یعنی مسائل سیاسی را با دین می‌شناسند!

جدائی دین از سیاست، به عنوان اصل اساسی در یک دمکراسی، روحانی را از دخالت در تدوین قوانین و نظارت بر اجرای آن منع می‌کند، چرا که روحانی به عنوان مبلغ خدامحوری نمی‌تواند «انسان‌محور» باشد و بر امور جامعه نظارت کند. در دمکراسی، این شهروند است که حق تدوین و نظارت بر اجرای قوانین را دارد، چرا که «شهروند»، بنابرتعریف باورهای مقدس خود و دیگران را حریم خصوصی می‌داند، و برای رعایت همین حریم است که اعلامیة جهانی حقوق ‌بشر، حقوق انسان‌ها را فراتر از گرایش و تعلقات مذهبی و قومی‌شان مد نظر قرار داده. بدون جدائی دین از سیاست «آزادی بیان» در جامعه محقق نخواهد شد. آزادی بیان پدیده‌ای «انسانی» است و همچون انسان فراتر از حق‌وباطل قرار خواهد گرفت.

من در سکوت یخ زدة این شب سیاه
تنهاترین صدایم و تنهاترین کسم
تنهاتر از خدا
[...]
تنها تر از سرود سحرگاهی نسیم
در شهر خفتگان

امروز 29 بهمن‌ماه 1388، در دهمین سالگرد درگذشت نادرپور، فروپاشی جبهة طالبان را شاهدیم؛ از پکن تا تهران سنگرهای توحش روی به ویرانی گذارده. امروز رئیس جمهور ایالات متحد، علیرغم ابراز ناخشنودی دولت چین، و به ویژه علیرغم تمایل حزب دمکرات بالاجبار با دالائی‌لاما، رهبر بودائیان تبت ملاقات می‌کند. امروز همچنین با شکست عملیات نمایشی آنگلوساکسون‌ها در ولایت «هلمند»، طالبان‌پروران حزب دمکرات کارت برندة خود را از دست دادند. هدف از این عملیات که در رسانه‌های غرب «موشترک» تلفظ می‌شود، کسب یک پیروزی رسانه‌ای جهت فرار از افغانستان بود! عملیات مذکور دستاوردی جز کشتار غیرنظامیان افغان نداشت. به گزارش نووستی، مورخ 29 بهمن‌ماه سالجاری طالبان از خبرنگاران جهان برای مشاهدة شکست عملیات «موشترک» دعوت به عمل آورده‌اند.

ما هم از سوت‌سوتک‌های سازمان سیا دعوت می‌کنیم، دست از تحریف شعارهای ما بردارند! «جدائی دین از سیاست» هرگز در چارچوب تقدس ادیان قرار نمی‌گیرد، همچنانکه جمهور فراتر از چارچوب حقیر مقدسات الهی می‌نشیند. در«جمهور»، انسان، نه حق است نه باطل. انسان حتی اگر مجرم هم باشد «باطل» و «ستمگر» و «ظالم» به شمار نخواهد رفت. این برچسب‌ها برای تخریب و نابودی انسان به کار گرفته می‌شود. این رده‌بندی‌های مبهم ریشه در توحش و تقدس ادیان ابراهیمی دارد که جز بنده و برده هیچ نمی‌شناسند. انسان آزاد است، و جایگاهی فراتر از بندگان حقیر و خداوند انسان‌ستیزشان دارد.

هان، ‌ ای ستیغ دور!
آیا بر آستان بهاری که می‌رسد
تنهاترین صدای جهان را، سکوت تو
امکان انعکاس تواند داد؟
(نادر نادرپور)



...

سه‌شنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۸


نشان و نکیسا!
...
مبادا که در قرن آزادگی
به پیشانی این داغ رسوا زنیم
مبادا که با دیدن آفتاب
چو خفاش خود را به رویا زنیم

اصل اساسی «جدائی دین از سیاست»، تدوین قوانین و نظارت بر اجرای آن‌ها را بر عهدة «شهروند» می‌گذارد. و شهروند بنابرتعریف «لائیک» است. لائیک کسی را گویند که در پی تبدیل باورهای مقدس و اعتقادات دینی خود به «قانون» و تحمیل آن بر دیگر افراد جامعه نیست، چرا که انسان را فراسوی حق‌وباطل می‌داند. به عبارت دیگر «دین‌ستیز» یا «بی‌دین» خواندن طرفداران «لائیسیته» نشان بلاهت نخبگان جمکران است.

چه هستند این‌ها که خواهند ما
دم از قصة عبد و مولا زنیم

اکنون که حکومت فرسودة اسلامی قدرت سرکوب نظامی خود را به تدریج از دست می‌دهد، غربی‌ها به شیوة‌ معهود جهت اشباع فضای جامعه با شعار پوچ «دفاع از حقوق‌بشر» جاروجنجال به راه انداخته‌اند تا از این مفر مطالبات ملت ایران همچنان مسکوت بماند. پس جای تعجب نیست که سگ‌های‌ هار استعمار در داخل و خارج مرزها، از جواد لاریجانی گرفته تا شیرین عبادی، جملگی در هم‌سوئی کامل با استعمار بر طبل «حقوق‌بشر» بکوبند. تحفة محفل نوبل که در 31 سال کشتار و سرکوب حکومت اسلامی شریک بوده، اکنون در سایت رادیوفردا مخالفت خود را فقط با «اعدام‌های اخیر» اعلام می‌کند. به عبارت دیگر اعدام‌های پیشین، به ویژه طی دوران نخست‌وزیری میرحسین از منظر ایشان «برحق» می‌باید تلقی شود.

راهپیمائی 22 بهمن اخیر در واقع پایان حکومت اسلامی جمکران و تمام محفلک‌های وابسته به کودتای بهمن 57، از جمله محفل آمریکائی «سبز» بود. به صراحت می‌توانیم بگوئیم حاکمیت ایران اکنون در نقطة صفر قرار گرفته. و به همین دلیل است که بعضی زرنگ‌های حرفه‌ای همة‌ کسانی را که از شرکت در این نمایش مهوع خودداری کردند به حساب طرفداران محفل کودتای ناکام ریخته‌ و می‌گویند، «ما پیروز شدیم!» البته اینان کاملاً «حق» دارند! طاعون سبز در عرصة پس‌روی و فروپاشی پیروز شد و ما طرفداران دمکراسی این پیروزی را به فال نیک می‌گیریم، چرا که فاشیست‌های سبز در دو قطبی کردن فضای جامعه و ایجاد «سنگر حق» شکست خوردند و اکنون حامیان‌شان در غرب می‌کوشند، با تحریف شعارهای مدافعان دمکراسی، جنبش‌های مدنی را از اهداف واقعی خود یعنی تأمین آزادی‌های فردی و اجتماعی به بیراهة پوچ‌پردازی، سیاست‌پرستی، ایدئولوژی‌جوئی و ... سوق دهند.

بیا تا بجنگیم با اهرمن
به پرچم نشان اهورا زنیم
به فرهنگ خود بازگردیم و کم
چو بی‌مایگان سر به هر جا زنیم

برای مبارزه با تحرکات فاشیست‌ها و اربابان‌شان در غرب لازم است بر یک اصل اساسی، یعنی «حق انتخاب بی‌طرفی» یا حفظ حداقل آزادی انسانی در جنگ زرگری بین دو جناح کاذب پافشاری کنیم. به عبارت دیگر می‌باید از فرو افتادن در دام «سنگرحق» به هر قیمت اجتناب کرد. و برای حفظ این جایگاه انسانی لازم است بدانیم «سنگر حق» با توسل به چه نوع ترفندهائی ایجاد می‌شود. سنگر کذا از رده‌های مختلف رسمی و غیررسمی در مقیاس درونمرزی و برونمرزی تشکیل ‌شده. در خارج از مرزها یانکی‌ها و شرکاء فروشگاه‌های زنجیره‌ای دفاع از حقوق بشر را در اختیار گرفته و مطالبات استعماری خود را در بسته‌بندی دفاع از حقوق‌بشر به جهانیان قالب می‌کنند، از آنجمله است لشکرکشی به عراق و افغانستان و طالبان‌پروری.

در داخل مرزها، سنگر «حق رسمی» متعلق به حکومت «مقدس» است. به زبان ساده‌تر هر کس از حکومت توحش طرفداری کند، در سنگر حق رسمی قرار خواهد گرفت و همة جرم و جنایات‌اش نادیده گرفته می‌شود، چرا که «تقدس» همواره فراتر از قوانین و مقررات قرار می‌گیرد. به همین دلیل است که جنایتکارانی همچون محمدخاتمی یا اکبر بهرمانی، میرحسین موسوی و ... در این حکومت هرگز پاسخگوی اعمال خود نخواهند بود؛ اینان به دلیل حمایت اربابان‌شان همواره در «سنگر حق» لنگر انداخته‌اند. حقانیت جاودان این آدمخواران از «خزندگی» و «لغزش» پیوسته‌شان نشأت می‌گیرد. روشن‌تر بگوئیم چنین افرادی به دلیل «حق‌طلبی» فاقد جایگاه واقعی و مشخص اجتماعی‌ بوده و می‌توانند جایگاه‌های متفاوتی را همزمان اشغال کنند.

برای روشن‌تر شدن مطلب به ارائة نمونة «حق‌طلبان» جمکران اکتفا می‌کنیم. کسانی که به عنوان «دانشجو» به سفارتخانه‌ها حمله ‌می‌برند، از جایگاه واقعی اجتماعی خود خارج شده، به اموری دخالت می‌کنند که خارج از صلاحیت و وظائف قانونی‌شان قرار گرفته. به زبان ساده‌تر این افراد آشکارا قانون‌شکنی می‌کنند و شاهدیم که هیچ مانعی در برابرشان وجود ندارد. در دانشگاه‌ها نیز بعضی دانشجویان فراتر از مقررات قرار گرفته و دانشگاه را به مکان فعالیت سیاسی، محفلی و گروهی تبدیل می‌کنند. اینان نیز دقیقاً در دانشگاه‌ها همان اهدافی را دنبال می‌کنند که امثال ماشاالله قصاب و دیگر چماقداران حکومت در معابر عمومی. هدف اینان ایجاد اختلال در نظم زندگی روزمرة افراد، یعنی ایجاد «سنگرحق» در تمام اماکن اجتماعی است.

دکان «سنگر حق» در دانشگاه از همان 16 آذر کذا افتتاح شد و شاهدیم که این دکان کسادی نمی‌شناسد. چرا که جهت تأمین منافع نامشروع استعماری، وظیفة همة دولت‌های دست‌نشانده، گسترش آشوب در سطح جامعه جهت افزایش دامنة سرکوب است. و به همین دلیل تمامی فعلة استعمار از رهبر فرزانه گرفته تا اکبر «سازنده» و ملاممد بازنده، و ... چشم امیدشان به همین دانشجونمایان و به اصطلاح «مردم» است. پیشتر به چند نمونه از سخنرانی‌های سرشار از بلاهت «رهبر» و «اکبر» و شرکاء برای تشکل‌های سرکوبگر دانشجوئی اشاره کرده‌ایم، پس تکرار مکررات نمی‌کنیم. ولی با توجه به اینکه آشوب‌طلبان در دانشگاه ـ چه مخالف و چه موافق دولت ـ همگی از جمله جیره‌خواران ساواک‌اند، دانشجویان مدافع استقرار دمکراسی در جامعه می‌توانند تصاویر صحنه‌های آشوب‌سازی در دانشگاه و نام و مشخصات فعلة فاشیسم را از هر دو گروه بر روی شبکة اینترنت بگذارند، تا کاربران ایرانی با چهرة کارگزاران واقعی استعمار بهتر آشنا شوند و حکومت جمکران نتواند همچون حکومت سابق عمله و اکرة ساواک را در مواقع لزوم به عنوان «مخالف» و یا «زندانی سیاسی» به ملت ایران حقنه کند. مطمئن باشیم که به این ترتیب دکان حقوق‌بشر عبادی نیز کساد خواهد شد، چرا که فعالیت دکة محفل نوبل بر دو محور متفاوت تمرکز یافته: «تولید» زندانی سیاسی دروغین، یا بهتر بگوئیم معرفی ساو‌اکی‌های جمکران به عنوان زندان سیاسی و همچنین لوث کردن پروندة جنایات قوة قضائیه که نمونه‌های فراوانی از آن در دست است، ولی مسلماً ماستمالی شدن پروندة قتل زهرا کاظمی یکی از مهم‌ترین‌شان به شمار می‌رود.

بیا تا سر ظلم ضحاک را
به گرز گران کاوه‌آسا زنیم
درفش کیانی برآریم و باز
به قلب ستم بی‌محابا زنیم

پیش از ادامة مطلب، در مورد انتشار ابراز عشق حاج اکبر به رهبر در «گویا نیوز» باید بگوئیم، متأسفانه سایت کذا عکس دلربای رهبر و اکبر را از مصاحبة طوفانی اکبرشاه «حذف» کرده، چرا که ارواح شکمش همچون دیگر سایت‌های فارسی زبان «مستقل» و به ویژه مدافع «آزادی بیان» است. با استناد بر عملکرد مزورانة همین رسانه‌هاست که بارها گفته‌ایم و باز هم می‌گوئیم، مخالفان دمکراسی هرگز نمی‌توانند مدافع آزادی بیان باشند. آزادی بیان «انسانی» است و رفتار انسانی نیز «منطقی» خواهد بود. کسی که پیوسته به فریب و نیرنگ و دروغ متوسل می‌شود انسانی‌ات خود را نفی می‌کند چرا که دروغ و ریا با منطق در تضاد قرار می‌گیرد. در واقع، هیچ استدلال منطقی برای توجیه انواع ابهام، یعنی فریب و دیگر عملیات قهرمانانه نظیر دروغ، خشونت و تقیه وجود ندارد. همة این اعمال «مبهم» به معنای سرکوب انسان، و تهی کردن انسان از انسانی‌ات‌اش خواهد بود. و کسی که انسان را سرکوب می‌کند مخالف دمکراسی است و به طریق اولی «آزادی بیان» را نیز برنخواهد تافت. بی‌دلیل نیست که حکومت اسلامی اینچنین شیفتة واژگان مبهم «عدالت»، «حق»، «خدا» و «مردم» است.

اخیراً عبارت «ملت ایران» نیز توسط «فضله‌های فاضل» به این مجموعة مبهم افزوده شده! حضرات بجای اینکه از سوی خود و با تکیه بر جایگاه اجتماعی خود سخن بگویند، «ملت ایران» را به ابزار تأمین مطالبات اربابان‌شان تبدیل کرده‌اند. از آن جمله است، ‌ ملت ایران خواهان قطع رابطه با انگلستان است، و یا ملت ایران مذاکرات صلح با اسرائیل را محکوم می‌کند و ... مزخرفاتی از این قبیل. عجیب است که ملت ایران هرگز خواهان برخورداری از رفاه، نظم قانونی، امنیت و آموزش و بهداشت نبوده و نیست! چه ملت عجیبی است این «ملت مبهم» ایران که هیچ حق و حقوق انسانی برای خود قائل نیست ولی همواره به اموری دخالت می‌کند که نه تنها هیچ ارتباطی با منافع ملی ایرانیان ندارد که رسماً ناقض منافع مذکور نیز به شمار می‌رود! اگر خوانندگان محترم نظر ما را بخواهند، این «ملت» عجیب همان «امت اسلام» یا «مردم همیشه در صحنه» باید باشد که جز عربده‌جوئی در خیابان هیچ نمی‌طلبد.

کنون وقت آن شد که چون تهمتن
نهیبی به رخش توانا زنیم
سر دیو و جادوگران پلید
بکوبیم و بر سنگ خارا زنیم

در همین راستا، امروز یکی از «چپ‌نمایان» جمکران اعلام داشت، «خیابان در مشت ماست!» ما هم از سرداران قدرقدرت جمکران به ویژه از تیمسار احمدی مقدم عاجزانه تقاضا داریم دکان عمله و اکرة ساواک را از خیابان برچینند، و همان «ملت ایران» را که اینروزها پیوسته مخاطب قرار می‌دهند از چنگ اراذل و اوباش‌شان نجات دهند. به همچنین امروز علاالدین بروجردی، رئیس «کمیسیون کرنش» نیز در مهرنیوز، مورخ 27 بهمن‌ماه سالجاری، به نامة «مزورانه ـ عاجزانة» هیزاکسلنسی پاسخی قاطعانه، هر چند بسیار «مبهم» ارائه دادند. پاسخی که بازتابی است از سردرگمی اربابان‌شان در فرنگ و استیصال دوستان‌شان در اسرائیل.

مبادا دگرباره از یک فریب
ندای دریغا دریغا زنیم

نخست‌وزیر اسرائیل هم که راهی مسکو شده در مصاحبه با خبرنگار «کامرسانت» جز پاسخ‌هائی به همان میزان قاطع و مبهم چیزی در چنته نداشت! و این نمایش «قاطعیت مبهم» نشا‌ن داد که افلاس دو قطب کاذب حکومت اسلامی، یعنی برج پوشالی‌ای که بر دو پایة لرزان «دولت مهرورزی» و «جنبش‌سبز» بنا شده از افلاس دو قطب کاذب «جمکران ـ اسرائیل» در مقام «آشپزباشی» و «بنای» عموسام سرچشمه می‌گیرد.

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 16 فوریه 2010،‌ بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل می‌گوید، ما ارسال سلاح و تجهیزات نظامی به گرجستان را متوقف کرده‌ایم. حال آنکه پیشتر رئیس جمهور «اوسه‌‌تیای جنوبی»‌ ادعا کرده بود که اسرائیل تجهیز گرجستان را از سر گرفته. اما نخست‌وزیر اسرائیل به «کامرسانت» می‌گوید، ما ارسال سلاح به گرجستان را متوقف کردیم به امید آنکه روسیه نیز در مناطق بی‌ثبات به ما تأسی کند! البته این سخنان در واقع مطالبات حاکمیت ایالات متحد است، اگر نه نخست‌وزیر مفلوک اسرائیل در جایگاهی قرار ندارد که در برابر کرملین اینچنین هارت‌وپورت به راه بیاندازد.

باری نووستی می‌افزاید، در ماه سپتامبر 2008، «آنا آزری»، سفیر اسرائیل در روسیه در یک نشست مطبوعاتی اعلام داشت که پیش از جنگ قفقاز، اسرائیل ارسال اسلحه به گرجستان را به درخواست روسیه متوقف کرده بود. یادآور شویم، دیمیتری روگزین، فرستادة روسیه در ناتو اخیراً اعلام داشت که ظرفیت نظامی گرجستان نسبت به دورة پیش از جنگ قفقاز افزایش یافته! در هر حال، آنکه گرجستان را به بازار اسلحه تبدیل کرده ارتش ناتو است و به یاد داریم که یک ایرانی‌نما به نام «اردبیلی» در مقام رابط دولت جمکران با ناتو برای تهیة‌ سلاح در گرجستان لنگر انداخته بود؛ همانجا هم دستگیر شد. بگذریم و بازگردیم به پاسخ‌های «مبهم» نخست وزیر اسرائیل به پرسش‌های کامرسانت در سایت فرانسه زبان نووستی.

از نخست‌وزیر اسرائیل پرسیده‌اند، اگر روسیه موشک‌های «اس ـ 300» را به ایران تحویل دهد، آیا اسرائیل هم ارسال سلاح به گرجستان را از سر خواهد گرفت؟ نتانیاهو جواب داده، «اظهارات پرزیدنت مدودف را می‌پذیرد چرا که می‌داند سیاست روسیه تضمین ثبات در منطقه است.» وی سپس می‌افزاید، «ثبات در منطقه برای هر دو کشور نیکوست»! اگر پاسخ نخست‌وزیر اسرائیل را از چارچوب تعارفات دیپلماتیک خارج کنیم می‌توانیم بگوئیم، دکان جنگ افروزی آمریکا از طریق دمیدن در بوق اسرائیل در منطقه ظاهراً می‌باید تعطیل شود، و در نتیجه دکان تهدیدهای نمایشی اسرائیل از سوی گورکن‌ها نیز برچیده خواهد شد. و برای فرار از همین شرایط بود که گورکن‌ها «جنبش سبز» به راه انداخته بودند. همچنانکه پیشتر نیز گفتیم، استقرار «صلح» در منطقه نه تنها پایان حکومت اسلامی، که پایان 8 دهه فاشیسم استعماری در کشورمان را نوید می‌دهد. و برای تداوم همین فاشیسم است که چپ‌نمایان جمکران،‌ همچون ماشاالله قصاب خیابان را «در مشت گرفته‌اند»! اینان مدعی‌اند که «لشکر» طرفداران جنبش سبز در راهپیمائی مفتضحانة 22 بهمن اخیر شرکت نکرده‌ است! ما در همینجا به همة آتش‌بیاران معرکة «سبز» که از یکسو برای پادگان‌ها و مراکز تجمع «برادران پاسدار و بسیجی» و از سوی دیگر برای «حقوق‌بشر» سینه چاک می‌دهند، اطمینان می‌دهیم که حرکت ملت ایران به سوی دمکراسی دیگر غیرقابل اجتناب شده. با جاروجنجال و ترفندهای عوام‌فریبانه نمی‌توان در برابر این خواست تاریخی ایرانیان سد ایجاد کرد؛ خلاصه بگوئیم، انسداد 80 سالة استعماری و نظارت روحانی‌جماعت بر تدوین و اجرای قوانین در کشور نفس‌های آخر را می‌کشد.

بیا چون نیاکان بهدین‌مان
که چنگی به چنگ نکیسا زنیم
[...]
گل عبرت از باغ دیروزها
بچینیم و بر فرق فردا زنیم
به امید ایران آباد و شاد
دگر باره دل را به دریا زنیم
(بادکوبه‌ای)




...

دوشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۸


زرنگ و «فرزانه»!
...

پس از پایان مذاکرات «خردمندان ناتو» با مقامات روسیه، ویلیام برنز و هیلاری کلینتون برای تبیین سیاست‌های نوین ایالات متحد سفرهای خود را به منطقه آغاز کردند. همچنین به گزارش نووستی، مورخ 26 بهمن‌ماه ‌سالجاری، بنیامین نتانیاهو نیز راهی مسکو خواهد شد. در مورد سفر ویلیام برنز، معاون وزارت امور خارجة آمریکا پیشتر توضیح دادیم. برنامة این مسافرت از پیش تعیین شده بود و به همین دلیل منوچهر متکی را برای جاروکشی به کشورهای محل عبور برنز اعزام کردند. اما سفر هیلاری کلینتون به کشورهای حاشیة خلیج فارس پس از پایان مذاکرات در دستورکار ایالات متحد قرار گرفت. و امیرقطر رسماً اعلام داشت، «انا»، یعنی «من» خواب دیده‌ام کسی می‌آید.

باری هیلاری کلینتون روز گذشته وارد قطر شد و عجیب اینکه همزمان با ورود ایشان به شیخ‌نشین مذکور یک ناو جمکران که تا خرخره پاسدار بار زده بود در سواحل قطر پهلو گرفت. فارس نیوز، مورخ 26 بهمن‌ماه سالجاری، دلیل حضور نیروی دریائی جمکران در سواحل قطر را «تعامل و گسترش همکاری نظامی» با این کشور اعلام کرد! در ضمن خبر رسید که رحیم مشائی هم در قطر است. نمی‌دانم چرا امیرقطر خواب ندیده بود که این‌ها هم می‌آیند! البته فکر بد نکنیم! نیروی دریائی حکومت قدرقدرت جمکران برای بوسیدن زمین ادب و عرض ارادت آنطرف‌ها نرفته! برادران رفته‌اند قطر که به هیلاری بگویند امام‌شان گفته، «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.» بله قدرت اسلام را دستکم نگیریم! رحیم صفوی، مشاور مقام رهبری نیز برای اثبات قدرت‌ جهانی اسلام، چند دقیقه در باب «بستن تنگة هرمز» پارسیده، و خبر پارسیدن مشاور رهبر فرزانه در حنازرچوبه، مورخ 26 بهمن‌ماه سالجاری انتشار یافت.

و اما هیلاری کلینتون در قطر چون این بشنید، در حالیکه چشمانش از خوشحالی برق می‌زد نسبت به دیکتاتوری نظامی در ایران هشدار داد. نه اینکه تا به حال در ایران دمکراسی هلند برقرار بوده، امروز وزیر امورخارجة ایالات متحد از قدرت گرفتن سپاه پاسداران ابراز نگرانی می‌کند. شاید هم دمکراسی برقرار بوده ولی از چشم ما پنهان مانده، چرا که «معنویت» را نمی‌توان مشاهده کرد، نامرئی است. و خلاصه طی 31 سال اخیر گورکن‌ها یک «دمکراسی معنوی» در اعماق چاه جمکران به راه انداخته بودند که رئیس جمهور آن، «آقا امام زمان» و نخست وزیرش هم میرحسین موسوی بوده. و به دلیل وجود همین دمکراسی هزارساله در جمکران است که اینروزها غلام‌حسین الهام، نوچة رفسنجانی به بهانة انتقاد از موسوی، او را مدافع «عدالت اجتماعی» معرفی می‌کند. البته برای کسانی که دوران درخشان رونق بازارسیاه و دلالی و خرید‌وفروش جنگ‌زدگان را در دوران صدارت میرحسین از نزدیک مشاهده نکرده‌اند، درک عدالت‌طلبی موسوی مشکل است، ولی غلامحسین الهام که همچون دیگر اوباش حکومت از مزایای چنین عدالت‌گستری‌هائی برخوردار شده نیک می‌داند چه می‌گوید.

از مطلب دور افتادیم بازگردیم به چهرة شاداب هیلاری، همان هیلاری که از قدرت گرفتن نظامیان در ایران ابراز نگرانی کرده! گویا آب و هوای قطر به ایشان ساخته باشد؛ چرا که علیرغم نگرانی از نقض حقوق‌بشر اینچنین خندان و خوشحال به نظر می‌رسند. دلم برای بیل کلینتون می‌سوزد که بجای مسافرت به قطر مجبور است به هائیتی زلزله زده برود! به محض خروج از بیمارستان ایشان را گفتند سری به هائیتی بزنید! البته کسی در آمریکا جرأت نمی‌کند از جرج بوش چنین درخواستی داشته باشد. باراک اوباما نه تنها 100 میلیون دلار نقد در اختیار ایشان گذاشته، که تمام کمک‌های نقدی به زلزله زدگان هائیتی نیز تحت نظارت‌شان خواهد بود! در عوض افتخار پادوئی این بساط نصیب بیل کلینتون شده.

هیلاری ضمن ناز و کرشمه برای حضار در قطر تفریح می‌کند، در حالیکه ویلیام در هائیتی به شمارش اجساد اشتغال دارد. بله از دوران حمورابی گفته‌اند، دنیا دار مکافات است! آنروزها که «مونیکا لوینسکی» با پیتزا از پرزیدنت کلینتون پذیرائی می‌کرد، گذشت. امروز امیرقطر شخصاً برای هیلاری برة بریان می‌برد. به عنوان «آتراکسیون» هم نیروی دریائی جهان اسلام برای‌شان رقص شکم اجرا می‌کند، تا رحیم مشائی بتواند وزیر امورخارجة یانکی‌ها را مستقیماً با جذابیت‌های گردشگری در جمکران آشنا کند. در این گیرودار هم دیگ حسادت علی‌مطهری به جوش آمده، فریاد و فغان سر داده که، پنهان کاری خوب نیست، یواشکی مذاکره نکنید! اما دیگر کار از کار گذشته! هیلاری در کنار امیر قطر رقص پاسداران پری‌پیکر «میراث فرهنگی» تماشا می‌کند و «تبارک‌الله» می‌گوید! از وقتی آمریکا پشت جنبش سبز را خالی کرد، و فارین پالیسی نوشت، در راهپیمائی 22 بهمن «حباب سبز» ترکید، همة عمله و اکرة حاج‌اکبر، از جمله خود ایشان به رعشه افتاده و هذیان می‌گویند.

پس بهتر است از عمله و اکره‌شان آغاز کنیم که در روزآنلاین به جسد «شاپور بختیار» متوسل شده می‌کوشند شیخ مهدی بازرگان منفور را «یار بختیار» معرفی کنند! بله حاج فرخ نگهدار، «رهبر» ترانس ژنیک‌های «اکثریت» یعنی همان حبة انگور که در مسجد لندن کارگاه «تولید» بی‌بی‌گوزک باز کرده، یک بی‌بی‌گوزک هم در باب «فضائل» شیخ مهدی بازرگان به رشتة تحریر درآورده که جای پای شیخ مسعود بهنود در آن دیده می‌شود. بله بی‌بی‌گوزک را با پا می‌نویسند، با «پای چپ» نگارش آن را آغاز می‌کنند و ضمن ورد خواندن و فوت کردن با پای راست آنرا به اتمام می‌رسانند. البته این در صورتی است که همچون برادر فرخ نگهدار متعهد و مکتبی باشید، ‌ در غیر اینصورت می‌توان با پای راست وارد شده و پس از اتمام بی‌بی‌گوزک‌نگاری با پای دلخواه خارج شوید. بله، بی‌بی‌گوزک تولید کارگاه «نگهدار» را از دست ندهید که از شناخت چهرة بی‌بی‌گوزکانة مهدی بازرگان نازنازی بی‌نصیب می‌مانید و آنوقت است ‌که باید هم‌صدا با مرحوم روانبخش بخوانید، «بی‌نصیبم نازی جون، بی‌تو غریبم نازی جون، پیش چشمم می‌رود حجله رقیب‌ام نازی جون ...» حال که به فرخ نگهدار رسیدیم بد نیست یادی از دوران درخشان صدارت شیخ مهدی و شرکت حبة‌ انگور در«بحث آزاد» تلویزیون چاه جمکران نیز بکنیم که گفته‌اند، وصف‌العیش، نصف‌العیش!

نخستین روزهای دولت خیابانی سرشار از رأفت و عطوفت اسلام «رحمانی» بود. هنوز تهاجم به دفتر روزنامه‌ها آغاز نشده بود و «مردم» نمی‌دانستند که در حکومت علوی چه کارها باید بکنند. هنوز به 8 مارس هم نرسیده بودیم و خلاصه «مردم» منتظر بودند که امام علاوه بر معجزاتی که تاکنون صورت داده «مسکن رایگان» هم تقسیم کنند و ... و به همین دلیل بود که «مردم» به اعدام‌های جمعی توجهی نداشتند. صفحة اول روزنامه‌های صبح و عصر را تصاویر اعدامیان پوشانده بود و «مردم» دل‌شان از نابودی «ضد انقلاب» خنک می‌شد! شیخ مهدی هم در نخست وزیری نشسته بود که خبر اعتراض رئیس مجلس فرانسه را به گوشش رساندند و ایشان هم بلافاصله از اعدام‌ها ابراز نارضایتی فرمودند! مهدی بازرگان حتی در این حد شرافت اخلاقی نداشت که در اعتراض به کشتار مقامات رژیم پهلوی از پست نخست وزیری استعفا دهد!

البته دلیل داشت! هر یک از اینان را اگر از طریق قانونی محاکمه می‌کردند، ارتباط «امام» و اعضای دولت‌خیابانی با دربار پهلوی و ساواک برملا می‌شد. پس بهتر این بود که اعدام‌ها ادامه یابد و شیخ مهدی ریاکار نیز در جایگاه مخالف اعدام تثبیت شود. همچنانکه 8 ماه بعد، همین فرد ضمن اسباب‌کشی به جایگاه مخالف اشغال سفارت آمریکا، برای اثبات مخالفت خود استعفا داد، ولی در شورای انقلاب باقی ماند و در جایگاه اوپوزیسیون هم نشست! اصولاً شیخ مهدی چون «دینامیک» خوانده بود در زمینة رنگ عوض کردن و پوست انداختن بسیار دینامیک بود. همین فرد در دورة ریاست حاج اکبر، دور اروپا و آمریکا راه افتاده از همه می‌خواست به ایران بازگردند!

دوران حاج اکبر را که فراموش نکرده‌ایم، همان عصر طلائی ترور، آدم‌ربائی و ... و همان دوره‌ای که «مردم» رفسنجانی را در جایگاه پیامبری رؤیت می‌کردند. بله در چنین دوران درخشانی بود که شیخ مهدی بازرگان اوضاع را مطلوب و مطبوع ارزیابی می‌کردند! بی‌جهت نیست که امروز فرخ نگهدار، به مداحی «بازرگان» نشسته و از «بازرگانی» و «کاسبکاری» در عرصة شرافت اخلاقی ستایش می‌کند. سابقة فرخ نگهدار نیز مانند شیخ مهدی بسیار «درخشان» است. «نگهدار» مخالفان خود را در سازمان فدائیان خلق به ساواک معرفی می‌کرد. البته در اینجا نیازی به توضیح سوابق این فرد نداریم رفقای سابق‌اش به اندازة کافی در این‌مورد قلم‌فرسائی کرده‌اند و اظهارات‌شان روی شبکه در دسترس همگان است. پس بهتر است ما به آنچه دیگران نگفته‌اند بپردازیم. از آنجمله است «بحث آزاد» حاج فرج دباغ و مصباح یزدی با احسان طبری و فرخ نگهدار!

این بحث یکی از همان نمایش‌های مهوعی بود که حزب توده، با هدف تحکیم پایه‌های نظری حکومت توحش در آن ایفای نقش می‌کرد. در گیرودار تصفیة خونین دانشگاه‌ها احسان طبری و مصباح یزدی با عنترهای‌شان در برابر یکدیگر قرار گرفته در تلویزیون سراسری بحث می‌کردند! به عبارت دیگر مدعیان پیروی از فلسفة‌ انسان‌محور «ماتریالیسم» با معتقدین به «جزم» خدامحوری و «وحدانیت» ارواح شکم‌شان «گفتگو» به راه انداخته بودند. همچنانکه پیشتر هم در این وبلاگ گفتیم «بحث» و «گفتگو» بر استدلال منطقی تکیه دارد و «ابهام‌گریز» است. روشن‌تر بگوئیم، «گفتگو»، بنابرتعریف انسانی است، اکنونی‌ات دارد و در زمان و مکان مشخص و با تکیه بر استدلال منطقی صورت می‌گیرد. در نتیجه با تکیه بر «ابهام مقدس» و باورها نمی‌توان «گفتگو» کرد. اصولاً «گفتگو» برای تبادل نظرات منطقی و مستدل برقرار می‌شود، نه برای «تکرار» سخنان دیگران یا تکرار آیات الهی. ولی از آنجا که این مسائل در جامعة ایران مطرح نمی‌شد، بحث و گفتگو هم با وراجی و بازنشخوار آیات و روایات و غیره در ترادف قرار گرفته بود و تلویزیون اسلام با چهار نخبة جمکران نمایش روحوضی را به عنوان «بحث آزاد» به خورد مخاطب می‌داد. البته در این نمایش فرخ نگهدار همچنانکه گفتیم «رل نعش» ایفا می‌کرد و بعضی‌ها به شوخی می‌گفتند، «جوان مودبی است و در گفتگوی بزرگترها دخالت نمی‌کند.»

ولی خوشبختانه امروز حاج فرخ نگهدار از دوران جوانی خیلی فاصله گرفته و به اصطلاح پای به سن گذاشته، هر چند از نظر درک و آگاهی و شناخت هنوز در دوران طفولیت در جا می‌زند. دلیل هم روشن است، گورکن‌ها بجای پیشرفت، پس‌رفت می‌کنند و دقیقاً به همین دلیل می‌توانند با مردگان گفتگو کنند و از زبان گذشتگان دروغ بگویند. این جماعت یعنی بزغاله‌های ترانس ژنیک سازمان سیا چنان آفریده شده‌اند که از نظر درک و فهم در جهت عکس زمان حرکت کنند و آینده را در «بازگشت به گذشته» بجویند. درست عین هیتلر، امام روشن ضمیر و همین پاپ خودمان.

به گزارش فیگارو، مورخ 15 فوریه 2010، در پی انتشار گزارش «دوفی» عالیجناب جرمن شپرد، 30 رأس از آخوندهای ایرلندی را به حضور پذیرفته تا فکری برای کودک‌باره‌گی کشیش‌های محترم کاتولیک بفرمایند. گزارش «دوفی» مجموعه‌ای است در باب سی ‌سال سوءاستفادة جنسی کشیش‌های ایرلندی از کودکان پرورشگاه! البته آخوندهای کاتولیک در ایالات متحد، آلمان، اطریش و به ویژه در آمریکای لاتین سوابق بسیار درخشانی در این زمینه برای خود فراهم آورده‌اند. اصولاً روحانی جماعت در سرکوب افراد بی‌دفاع و بی‌پناه همواره «سوابق‌اش» درخشان بوده، و به همین جهت است که «هالة نور» را پشت‌سرشان می‌بینیم! نور از عقب‌شان ساطع می‌شود، چرا که در هر گام با رویت عظمت خداوند برق از ک...ن‌شان می‌پرد. به عنوان نمونه کافی است نگاهی به اظهارات اکبر بهرمانی در گویا نیوز داشته باشیم. حاج اکبر هم به دلیل جاخالی دادن یانکی‌ها برق پرانده و به رهبری ابراز ارادت مفصلی کرده می‌گویند ما همدیگر را خیلی دوست داریم. گویا نیوز یک عکس هم از دو دلدادة جمکران بالای مقالة‌کذا چسبانده که در آن خامنه‌ای و سردار اکبر همچون «کلارک گیبل» و «ویویان‌لی» به یکدیگر زل زده‌اند! عین آفیش فیلم برباد رفته است فقط «ویویان لی» با عمامه و یک من ریش به «طرف» لبخند می‌زند! و «طرف» کسی نیست جز سردار اکبر! بله ایشان هم گویا خواب دیده بودند، «کسی می‌آید که همه چیز را قسمت می‌کند.» از اینرو پله‌ها را جارو کرده و شیشه‌ها را شسته بودند که حضرت خضر تشریف بیاورند و مرادشان را بدهند ولی گویا به سرنوشت کسی دچار شدند که برای رهائی از دست حضرت خضر به حضرت عباس متوسل شد!

آورده‌اند در دوران قدیم، پیش از تولد ادیسون، یعنی آنزمان که هنوز خانه‌ها «برق» نداشت، و هیچ جا برق نداشت، زنی بود که به همسرش خیانت می‌کرد. این زن پلید که دل در گروی مرد همسایه داشت، هر شب هنگام خواب ریسمانی به دستگیرة در اتاق گره می‌زد و سر دیگر آنرا به شست‌پای خود می‌بست. هر شب همسرش از او دلیل این کار را می‌پرسید و پاسخ می‌شنید، چهل روز، پیش از طلوع آفتاب درگاه خانه را آب و جارو کرده‌ام که حضرت خضر بیایند. می‌ترسم بیایند و من خواب بمانم. این ریسمان را می‌بندم که اگر در را باز کردند از خواب بیدار شوم و حاجت بطلب‌ام. روزها به این ترتیب گذشت، و هر روز مرد از همسرش می‌پرسید آنحضرت نیامدند؟ و پاسخ منفی می‌شنید. البته اگر حضرت خضر نمی‌آمدند، مرد همسایه می‌آمد و در تاریکی ریسمان را می‌گرفت و خود را به معشوق می‌رساند. باری یک شب، آن زن خیانتکار که در جمکران مستحق سنگسار هم هست به خواب رفته بود، که فکربکری به ذهن همسرش خطور کرد. ایشان از آنجا که مثل بعضی‌ها خیلی زرنگ و فرصت‌طلب تشریف داشتند، با خود گفتند، «چرا حضرت خضر مراد اینو بده؟» و به این ترتیب آن مرد زرنگ ریسمان را از شست پای همسرش‌ باز کرده و به پای خودش می‌بندد. نیمه‌های شب معشوق زن به عادت معهود در را باز کرده، ریسمان را دنبال می‌کند و مستقیم می‌رود به بستر آقا و ... و ناگهان فریاد «یا حضرت عباس» آقا به آسمان می‌رود و طرف که متوجه اشتباه خود شده بود سرآسیمه پا به فرار می‌گذارد. زن خیانت پیشه از فریاد شوی محترم از خواب پریده می‌پرسد، «چی شده، همسر مهربانم؟» و همسر مهربان ترسان و لرزان فریاد می‌زند، «خضر! خضر آمده بود، وای! وای! اگر حضرت عباس به دادم نرسیده بود، خضر ک...نمو پاره کرده بود. قربون‌تون برم حضرت عباس!»

بله این است عاقبت زرنگی و پدرسوختگی! به گزارش فارس‌نیوز، ‌ مورخ 26 بهمن‌ماه سال‌جاری، فارین پالیسی، با اشاره به تظاهرات 22 بهمن امسال نوشت، «حباب جنبش سبز ترکید!» در نتیجه «گویا نیوز» هم به نقل از ایلنا، از زبان اکبر بهرمانی چنین می‌نویسد:

«[اکبر بهرمانی گفت] هم من و هم شخص آيت‌الله خامنه‌ای [...] در طول بيش از 50 سال آشنائی و همکاری [...] به ويژه طی يکی دو سال اخير بارها و بارها از استحکام روابط خويش در جلسات خصوصی و حتی در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های عمومی سخن گفته‌ايم [...]»


بله، ما هم امیدواریم که ایشان و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای «فکربکر» به مخیله‌شان خطور‌ نکند و «زرنگی» نکنند که اگر خضر سراغ‌شان بیاید، مجبور خواهند شد فریاد زنان به دامان حضرت عباس پناه ببرند! حال آنکه خضر هزارة سوم از حضرت عباس هراسی ندارد!






...

یکشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۸


کمیسیون کرنش!
...
من در میان تودة سازنده‌ای قدم به عرصة هستی
نهاده‌ام
[...]
که در پناه آسمان درخشان امن و امنیت‌اش
از صبح تا غروب ششصدوهفتادوهشت [...]‌هیکل گچی
به تبلیغ طرح‌های سکون و سکوت مشغول‌اند

ما در وبلاگ «ببر و باکو»، ضمن تأکید بر «جدائی دین از سیاست»، مخالفت خود را با قانون اساسی مشروطه نیز اعلام کردیم. دلیل هم روشن است، نظارت روحانی بر تدوین و اجرای قوانین اصل «جدائی دین از سیاست» را ابتر خواهد کرد، همچنانکه «جمهوری» را با صفت «اسلامی» ابتر کردند. روز 12 فروردینماه 1358 با برگزاری یک «شبه رفراندوم» برای عبارت متناقض «جمهوری اسلامی» یک مشروعیت 99 درصدی اختراع شد و همین کافی بود تا «ولایت فقیه» در مجلس خبرگان کذا به تصویب برسد. سپس یک قانون اساسی مبهم و سرشار از بلاهت را در هیاهوی اشغال فرمایشی سفارت آمریکا «خواست مردم» جلوه دادند. در صورتیکه خارج از طرفداران لائیسیته، حتی مجاهدین خلق نیز با این شبه‌قانون رسماً مخالفت کردند. ولی وقتی یک حکومت دست نشانده مشروعیت خود را از تل موهوم «مردم» می‌گیرد، همة سیاست‌های استعماری، از جمله سرکوب ملت را نیز خواست همان «مردم» معرفی خواهد کرد. و چرا راه دور برویم؟ پس از انتشار «نامة سرگشادة» هیزاکسلنسی، «سایمون گاس» همة نوکران استعمار بریتانیا در مهرنیوز، مورخ 25 بهمن ماه 1388، هم‌صدا کاهش روابط با انگلستان را «خواست مردم»‌ معرفی می‌کنند!

این «مردم» کیستند؟ اینان همان خادمان استعمار و دشمنان اصلی ملت ایران‌اند. این «مردم» همان اوباش‌اند که با فتوی دستاربند خیابان‌های شهر را اشغال می‌کنند، به سفارتخانه‌ها حمله می‌کنند، شخصیت‌های سیاسی را ترور می‌کنند و ... و همین اوباش اخیراً به سفارتخانه‌های فرانسه و ایتالیا نیز حمله بردند بدون اینکه مأموران انتظامی حکومت قدرقدرت از قانون‌شکنی‌شان ممانعت به عمل آورند،‌ چرا که این «مردم»‌ بازوهای استعمار در ایران‌اند. به محض پیروزی «انقلاب» شکوهمند و استقرار دولت خیابانی مهدی بازرگان لشکرکشی‌های خیابانی «مردم» نیز شدت یافت. شب‌ها خمینی در تلویزیون قطب‌زاده به روخوانی بیانیه‌های ساواک مشغول بود، روزها هم «مردم» به حمایت از همین «امام» خمینی در خیابان عربده می‌زدند، به دفاتر روزنامه‌ها حمله می‌کردند و رادیوی مفتضح حکومت اسلامی برای‌مان سرودهای بندتنبانی مداحان ساواک را پخش می‌کرد تا به ما بگوید پرستش خمینی دجال و سر دادن زوزة «الله اکبر» در ترادف است با «آزادی»:

این بانگ آزادی است کز خاوران خیزد
فریاد انسان‌هاست کز نای جان خیزد
[...]
ما نغمة الله‌اکبر بر زبان داریم
ما چون خمینی رهبری روشن‌روان داریم

بله این ابیات نغز و بندتنبانی همراه با ملودی‌های خردرچمن، چند روز پس از ورود «امام» روشن‌ضمیر از «سروصدای» چاه جمکران، یا همان رادیو و تلویزیون برای «مردم» پخش شد و ما دریافتیم که مداحان و مطرب‌های ساواک همچون حقوقدانان طراح «پیش‌نویس قانون اساسی» جمکران برای سرقدم رفتن «وقت کافی» در اختیار داشته‌اند. البته برنامه‌های رادیو و تلویزیون به این مختصر محدود نمی‌شد، ابدا!ً استعدادهای اسلامی «مردم» را دست‌کم نگیریم! لابلای این سرودهای بندتنبانی، «آورام» یزدی به همراه آبدارچی حسینیه ارشاد، «استاد» اصفهانی و چند سر لات‌ولوت و چاقوکش «شو» اسلامی برای‌مان اجرا می‌کردند.

آنروزها از آنجا که حضرات در موضع قدرت بودند، نمایش «شمشیر بران» به اجرا در آمده بود. آورام یزدی با یک من ریش و با لهجة آمریکائی از تیمسار رحیمی می‌خواست که به گناهان خود «اعتراف» کرده و «توبه» کند. و در حالیکه رحیمی تکرار می‌کرد «من سوگند وفاداری خورده‌ام»، تیمسار ناجی، فرماندار نظامی اصفهان ترسان و لرزان به «اشتباهات» خود اعتراف می‌کرد. البته هر دو نفر به یکسان تیرباران شدند، ولی دو خاطرة متفاوت از خود برجای گذاشتند. باری، جالب است که امروز، این «مردم» بسیار نگران حال آورام یزدی شده‌ا‌ند، به ویژه در «گویانیوز»! همچنین گروهی از «مردم» در همین «نیوز» خواهان «رهبری» خاتمی و کروبی هستند و ... و خلاصه همان «مردم»‌ ایران‌ستیز بار دیگر به «صحنه» آمده، همچون سال 1357،‌ مطالبات اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن را برای ما ملت ایران نشخوار می‌کنند. اما اینبار شمشیر بران در کار نیست چرا که آنگلوساکسون‌ها به افلاس افتاده‌اند. این روزها مد رایج همان «کاسة گدائی» است با چاشنی «نامة سرگشاده»!

همان نامه‌ای که هیزاکسلنسی «سایمون‌گاس» با دست‌های مقدس‌شان به رشتة تحریر درآوردند تا نوکران‌شان در «مجلس اسلامی» با توسل به «قطب‌نمای بصیرت» مطالبات حاکمیت انگلستان را به عنوان «خواست مردم» و «احقاق حق مردم» مطرح کرده در بوق بگذارند. «کرمی راد» و «آقازاده»، اعضای «کمیسیون امنیت ملی» که ریاست‌اش هم با علاءالدین بروجردی مفلوک است، به خبرنگار مهرنیوز گفته‌اند، «چون دخالت انگلستان در ایجاد آشوب‌های پس از انتخابات به اثبات رسیده، باید برای توسعة کشور و حفظ حق مسلم مردم با این کشور قطع رابطه کنیم، و همة مسئولان برای کاهش روابط به اجماع رسیده‌اند.» مسلم است که همه برای کاهش روابط با ارباب در لندن به «اجماع» می‌رسند، چرا که خواست ارباب جز این نیست. چه خوش گفت جرج اورول که سگ‌های دست‌آموز خوب برای معلق زدن نیازی به شنیدن صدای شلاق مربی ندارند. منتهی برخلاف سگ‌های سیرک عموسام، سگ‌های دست‌آموز استعمار بریتانیا در جمکران برای معلق زدن به «نامة سرگشاده» هیزاکسلنسی محتاج بودند.

فقط باید از این گوساله‌های ننه حسن که در کمیسیون امنیت‌ ملی به نوکری برای استعمار مشغول‌اند بپرسیم، چرا رهبران آشوب، یعنی محمد خاتمی، میرحسین‌موسوی، شیخ کروبی، و ... تحت پیگرد قانونی قرار نگرفته‌اند، یا چرا «مجلس خبرگان رهبری» از «ولی فقیه» به دلیل سکوت در برابر آشوب‌ها بازخواست نمی‌کند؟ همچنین اعضای کمیسیون کذا می‌باید توضیح دهند، در صورت کاهش روابط سیاسی با انگلستان، تکلیف روابط پنهان اقتصادی‌ با این کشور یعنی پولشوئی، قاچاق کالا، برده فروشی، قاچاق اسلحه، و ... که جملگی از طریق امارات در جریان است چه خواهد شد؟ و از همه مهم‌تر، ارز حاصل از چپاول نفت که در بانک‌های لندن ذخیره شده چه می‌شود؟ قرار است جنتلمن‌های نزولخور هم مانند یانکی‌ها دارائی‌های ایران را در بانک‌های‌شان «برای همیشه» مسدود کنند تا «توسعة کشور» تضمین شود؟ گویا «برنامه» همین باشد! حال به فواید «سیاست ما عین دیانت ماست» بهتر پی می‌بریم.

این شعار استعماری که توسط اربابان در دهان آخوند مدرس خودفروخته گذاشته شد و خمینی و دیگر ملایان به «بازنشخوار» آن پرداختند، در واقع سیاست را به پوچ‌پردازی و سردادن شعار مبهم تقلیل می‌دهد. اوباش با تکیه بر این شعار از یکسو با نفی «اکنونی‌ات» مشکلات و مسائل جامعه، راه حل مشکلات را در توضیح‌المسائل و نهج‌البلاغه و آیات مبهم قرآن می‌جویند و شرایط واقعی، یعنی «انسان در زمان و مکان مشخص» را نادیده می‌انگارند، و از سوی دیگر، با حذف عامل اقتصاد از سیاست کشور، آن را به پوچ‌گوئی و ابهام تبدیل می‌کنند. چرا که دین مدعی «معنویت» است، حال آنکه سیاست بر امکانات مادی پای می‌فشارد. با در نظر گرفتن این مسائل است که «مسئولان» مفلوک جمکران، قطع یا کاهش روابط با اربابان‌شان را در لندن با حفظ منافع ملی مترادف می‌خوانند، حال آنکه چنین سیاستی، همچون نمونة قطع رابطه با آمریکا در واقع به زیان ملت ایران است و فقط منافع آنگلوساکسون‌ها را تأمین خواهد کرد.

همچنانکه پیشتر هم گفتیم انگلستان، به عنوان نخستین تولیدکننده و فروشندة انرژی فسیلی در جهان، سهامدار اصلی کنسرسیوم و تعیین کنندة سیاست در کشور ایران به شمار می‌رود. و این سیاست را با در نظر گرفتن منافع ملی خود و به ویژه منافع شرکای‌اش در ایالات متحد اعمال می‌کند. به یاد داریم که فاتحان جنگ جهانی دوم آنگلوساکسون‌ها و اتحاد جماهیر شوروی بودند و در پیمان آتلانتیک شمالی،‌ انگلستان «شریک» ایالات متحد است. هر چند آمریکا فرماندة ارتش ناتو به شمار می‌رود، عملیات نظامی انگلستان تحت فرماندهی آمریکا صورت نمی‌گیرد. در صورت لزوم این فرماندهی «مشترک» خواهد بود. همچنین فرماندهی ارتش کشورهای کانادا، استرالیا و دیگر کشورهای تحت‌الحمایة بریتانیا بر عهدة ملکة انگلستان است. این مختصر را گفتیم تا چارچوب قدرت امپراطوری بریتانیا روشن‌تر شود، و بعضی‌ها به این توهم دچار نشوند که انگلستان «ببرکاغذی» است! به هیچ عنوان! سیاستگزار منطقه هنوز انگلستان است و اگر این کشور مصلحت خود را در کاهش یا قطع روابط سیاسی با روضه‌خوان‌های جمکران دیده، مسلماً منافع استراتژیک و اقتصادی خود را مد نظر قرار داده. از اینرو سفیر بریتانیا نامة سرگشاده می‌نویسد، و عاجزانه از پادوهای‌اش تقاضا می‌کند که روابط‌شان را با ارباب کاهش ندهند، تا نوکران نیز به پیروی از رهنمودهای داهیانه و نوکرانة خمینی، هر آنچه غربی‌ها می‌گویند عکس‌اش را انجام دهند!

حال اگر مجلس گورکن‌ها طبق معمول «سیاست لجبازی» در پیش گرفته و با ارباب قطع رابطه کند، جنتلمن‌های نزولخور لندن با یک تیر چند نشان خواهند زد. نخست‌ اینکه نوکران‌شان را همچون دوران طلائی «انقلاب» شکوهمند، نیرومند و مستقل جلوه می‌دهند، دیگر اینکه در مورد آشوب‌های آیندة فاشیست‌های طاعون سبز از خود سلب مسئولیت خواهند نمود. می‌دانیم که برای هی کردن «مردم خداجو» به خیابان‌ها و لشکرکشی‌های خیابانی هیچ نیازی به حضور سفیر و دیپلمات‌های غرب در ایران وجود ندارد. مجری سیاست‌های استعمار «مجموعة ‌مقدس» ساواک و شهربانی است. در نتیجه قطع رابطه با انگلستان، دست اهرم‌های استعمار را برای ایجاد آشوب و گسترش سرکوب باز می‌گذارد. به همین دلیل است که همة ‌بزغاله‌های ترانس ژنیک استعمار یعنی اعضای شورای امنیت ملی جمکران «بع‌بع‌کنان» قصد برآوردن «خواست مردم» را دارند.

بروجردی، رئیس ترانس ژنیک‌ها به مهرنیوز می‌گوید، روز سه شنبه به نامة سرگشادة هیزاکسلنسی پاسخ خواهد داد! «کرمی راد»، خواهان «برخورد قاطعانه» شده، می‌گوید «هیچ تردیدی در دخالت انگلستان در اغتشاشات وجود ندارد، مجلس طرحی برای کاهش روابط با این کشور تهیه کرد و قرار است طرح مذکور در کمیسیون امنیت ملی بررسی شود.» بله یک جلسه تشکیل شد و در آن مسئولان وزارت امورخارجه، سفیر گورکن‌ها در انگلستان، نمایندگانی از وزارت اطلاعات و نمایندة اتاق بازرگانی حضور یافته و ابتدا قطع کامل و سپس کاهش روابط را مطرح کردند! کرمی‌راد، در ادامه می‌گوید، «ما اسنادی در دست داریم که نقش مستقیم انگلستان در آشوب‌ها را ثابت می‌کند و با اجماع میان مسئولان باید روابط خود را با این کشور کاهش دهیم» چرا که این عمل نشان اراده برای حفظ حقوق مسلم «مردم» است:‌

«اسنادی در اختیار ما قرار گرفته است که نشان از نقش مستقیم انگلیس در فتنه‌های بعد از انتخابات دارد [...] کاهش سطح روابط حداقل کاری است که ما می‌توانیم انجام دهیم و این نشان‌دهندة اراده کشورمان برای حفظ تمامیت و حقوق مسلم مردم است.[...] ما نباید بگذاریم کشورهای بیگانه مانعی برای توسعه کشورمان [شوند] بهترین پاسخ به اینگونه کشورها برخورد قاطعانه است.»


نمی‌دانستیم قطع یا کاهش «رابطة سیاسی» باعث توسعة کشور هم می‌شود! مسلماً این توسعه از قماش همان توسعه‌ای خواهد بود که پس از اشغال سفارت آمریکا نصیب ملت ایران شد، یعنی توسعة دلالی و گسترش روابط با همان شبکة پنهان تجارت که تحت نظارت سازمان سیا در منطقه فعالیت می‌کند. بهتر است به کرمی‌راد بگوئیم حقوق ‌مسلم آن «مردم» که در گرو گسترش روابط پنهان با ارباب است، با حقوق ملت ایران در تضاد قرار می‌گیرد.

به یاد داریم که همین «مهرنیوز» از جمله سایت‌های بسیار نزدیک به حضرت محمد خاتمی معرفی می‌شد، و «ذکر» اصلاح‌طلبان گرفته بود. ولی علیرغم تمامی خوش‌رقصی‌های مهرنیوز، کمیسیون امنیت ملی نمی‌تواند خوشخدمتی در پیشگاه انگلستان را با شعار «حقوق مردم» توجیه کند. دورة شیرین شارلاتانیسم مصدق با شعار منافع ملی دیگر سپری شده! ولی جالب اینجاست که یک عضو دیگر از همین «کمیسیون» کاهش روابط را به دلیل هم‌سوئی انگلستان با آمریکا و اسرائیل الزامی دانسته!

فردی به نام «علی آقازاده» که افتخار «سیدی» هم دارد از خواب بیدار شده و کشف کرده که انگلستان با آمریکا متحد است! این است نتیجة سی‌سال حاکمیت لات و چاقوکش در ایران. عضو کمیسیون امنیت ملی جمکران گویا از «اتحاد» انگلستان و آمریکا تا به حال بیخبر بوده. حال که چشمان شهلای‌اش به واقعیات روشن شده، شعارهای پوچ سازمان تبلیغات اسلامی را برخاسته از «عزم ملی» معرفی می‌کند:

«آقا‌زاده [این طرح را] ناشی از عزم ملی و اجماع مسئولان [دانسته، گفت] این پیشنهاد تقریباً مورد تأئید همة نمایندگان مجلس و مسئولان کشوری بوده و در واقع واکنشی [است] به شیطنت‌های [...] این کشور در وقایع بعد از انتخابات ایران[...]»


باید پرسید، کدام مسئولان و چه مجلسی؟ و من چقدر به این مجلس و این مسئولان افتخار می‌کنم! الحق که از نظر «حماقت» گوی سبقت از امام‌شان ربوده‌اند. جا دارد مسئولان و نمایندگان مجلس کذا را به گاری ببندند تا حداقل وجودشان به درد کاری بخورد! بله، این مجلس بازتولید همان مجلس دوران نکبت‌بار هویداست، مجلسی که «توفیق» آنرا «مجلس شوربا» می‌نامید. البته آنروزها مجلس سنا هم داشتیم که فروغ‌فرخزاد آنرا مجلس «سپاس و ثنا» خواند، ‌ و در «توفیق» به مجلس «دعا و ثنا» شهرت یافت. مجلس چاه جمکران مجموعه‌ای است از «شوربا» و «دعا و ثنا». پیشتر امیرعباس هویدا برای دفاع از لوایح دولت در مجلس شوربا حضور یافته می‌گفت، «شاهنشاه آریامهر»! کار تمام بود و همه چیز تصویب می‌شد! امروز در مجمع کشکی فرمایشی جمکران می‌گویند، «اسلام، امام، رهبر، ‌ حق مردم» و اجماع حاصل می‌شود و همة‌ برگزیدگان امت روی «مسند مخمل‌پوش» به معلق زدن می‌پردازند:

من می‌توانم از فردا
با اعتماد کامل
خود را [...] به یک دستگاه مسند مخمل‌پوش
در مجلس تجمع و تأمین آتیه
یا مجلس سپاس و ثنا میهمان کنم
زیرا که من تمام مندرجات مجلة هنر و دانش‌ و
تملق و کرنش را می‌خوانم
(فروغ‌فرخزاد)

سرودة سیاوش کسرائی در وبلاگ «ببر و باکو»، بخشی از شعر «شبنمی و آه» در رثای فروغ بود:

آی! ای گل‌های فراموشی باغ
مرگی از باغچة خلوت ما می‌گذرد داس به دست
و گلی چون لبخند
می‌برد از بر ما
[...]
راه را گر گره افتاده به پای
باد را گر نفس خوشبو در سینه شکست
آب را اشک اگر آمد در چشم زلال
گل یخ را پرها ریخت اگر
[...]





...