شاخسار آفتاب!
...
ای آتشی که شعلهکشان از درون شب
برخاستی به رقص
اما بدل به سنگ شدی در سحرگهان!
ای یادگار خشم فروخوردة زمین
در روزگار گسترش ظلم آسمان!
دهسال پیش در چنین روزی نادرنادرپور درگذشت. و اینهم فرصتی است طلائی برای رهبران حزب «خالهزنکایسم» و اعضای محفل «کرنش» و «احترام به ادیان» که جهت لجنپراکنی، نادرپور را نیز همچون فروغ فرخزاد از جایگاه رفیع شاعر فرود آورده و همراه با گلة «گوسفندان متعهد» و «دشمنستیز» در «سنگر حق» مستقر کنند. برخلاف ادعای بوقهای استعمار، نادرپور هرگز به «گلة متعهدان» نپیوست.
مانند آفتاب برآمد
تنها،
تنهاتر از تمامی تنهایان
فرهادوار تیشه به کف راه میگشود
هر واژة کلامش
یک شاخه نور بود
هر نقطة پیاماش
یک گردباد آتش
(فریدون مشیری)
جسارتاً محض اطلاع «منتقدین ادبی» لجنزار فاشیسم میباید عرض کنیم، «سارتر» از «تعهد» نویسنده دفاع میکرد، نه از تعهد شاعر! ژانپل سارتر شعر را فاقد «اکنونیات» میدانست و برای آن ارزش فلسفی قائل نبود. در «ادبیات چیست»، سارتر صریحاً به این مطلب اشاره دارد. از سوی دیگر، «تعهد» مطلوب اگزیستانسیالیستها فاقد «تقدس الهی» است؛ اگزیستانسیالیسم مکتبی است بیخدا! با این وجود نهایت امر ژانپل سارتر هم ناچار شد از مواضع خود در مورد «تعهد» نویسنده عقبنشینی کند، چرا که این موضعگیری با «حق انتخاب آزاد» که اگزیستانسیالیسم مدافع آن است در تضاد قرار میگرفت. پیشتر در این مورد مفصل توضیح دادهایم. به گلهپروران و جمعپرستان و دیگر متصدیان طویلة یانکیها توصیه میکنیم قلم آغشته به لجنشان را برای «بزرگداشت» مفاخر فرهنگ ایران نفرسایند.
با هدف ممانعت از حل بحران دستساز هستهای و به دلیل افلاس دو قطب کاذب استعماری «جمکران ـ اسرائیل»، تمام سگهای دستآموز آنگلوساکسونها به گروههای متعدد تقسیم شده معلق زدن برای «مهتر» را آغاز کردهاند. یک گروه بر محور «حق و باطل» متمرکز شده، گروه دیگر بر «جدائی دین از سیاست». و جای تعجب نیست که در این آشفته بازار، کیهان جمکران از زبان هممحفلیاش هالهاسفندیاری، حاج فرج دباغ را به دروغ مدافع «جدائی دین از سیاست» معرفی نماید، و حنازرچوبه نیز رضاپهلوی و اطرافیان میرحسین موسوی را به عنوان طرفداران «جدائی دین از سیاست» برای فروش در دکان خود عرضه کند. بله، رسانههای رسمی حکومت اسلامی در کمال بیشرمی مهمترین خواستة مبارزان صدرمشروطه یعنی «جدائی دین از سیاست» را اینک خواست مخالفنمایان جنبشسبز و وابستگان به آستان استعمار وانمود میکنند. و همزمان رادیوفردا، از زبان عبدالکریم لاهیجی به تبلیغ برای قانون اساسی کشکی جمکران مشغول شده آن را «ضامن آزادیها» مینامد! آری، سیرک عموسام برای انحراف افکار عمومی از اصل مطلب برنامة خود را آغاز کرده.
اصل مطلب همچنانکه گفتیم تداوم بحران دستساز هستهای و ممانعت از مذاکرات صلح در منطقه است و بهترین راه جهت دستیابی به چنین اهداف مقدسی گشودن سنگرهای ابلهفریب و مبهم «دشمن» و «حق» علیه «باطل» است. چرا که سنگرهای کذا به گسترش دامنة تقدس و خشونت کمک فراوان میکند. فراموش نکنیم که هر سنگر حق یک سنگر انسانستیزی است. در نتیجه، این به اصطلاح اوپوزیسیون جمکران، دست در دست مدافعان حکومت نعلین در حال سرسره بازی سیاسی است و در هیچ موضع مشخصی قرار نخواهد گرفت.
عصای علم بباید که بشکند جادو
جواب مار، گهی اژدهاست ای ایران
زکارنامة ننگین زور و زر اکنون
زمین عشق سرای بلاست ای ایران
به یاد قصة خونرنگ عشق و آزادی
به غم نشسته دل کوچههاست ای ایران
(بادکوبهای)
پس از مصاحبة مطبوعاتی احمدینژاد، لغزش مواضع رسانههای فارسی شتاب بیشتری گرفت. رسانههای داخل ناگهان به آغوش اوپوزیسیون برونمرزی پناه برده، رهبران آن را به دروغ طرفدار «جدائی دین از سیاست» معرفی کردند، حال آنکه سایتهای فارسی زبان جیرهخوار حاج اکبر سازندگی، از زبان همین به اصطلاح مدافعان «جدائی دین از سیاست» بر طبل حکومت دینداران و اسلام «عدالتورز» میکوبند.
اتاق فکربکر سازمان سیا جهت تخریب اصل و اساس دمکراسی، یعنی «جدائی دین از سیاست»، نوع دینی آن را برای نشخوار و بازنشخوار پادوهایاش در داخل و خارج مرزهای ایران به بازار آورده. این سازمان مقدس که 31 سال پیش با افزودن صفت جادوئی «اسلامی» به «جمهور» آنرا به زنجیر توحش مقدسات کشاند، میپندارد جامعة ایران هنوز در سال 1357 در جا میزند، و هر چه شعار پوچ و ابلهانه نظیر «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» در ینگهدنیا تولید شود طوطیوار تکرار خواهد کرد. در نتیجه لوطی یکبار دیگر حاج فرج دباغ، فیلسوف خیابانی جمکران را برای مصاحبه به میدان معرکه آورده تا ایشان ضمن پیوند گ...ز به شقیقه و ارائة «5 پیشنهاد» سرشار از نبوغ برای «حکومت آینده» در واقع ویراست نوینی از سخنرانیهای عوامفریبانة خمینی در نوفللوشاتو به امت «دیندار» تحویل دهند. متن مصاحبة حاجفرجدباغ به دلیل ابتذال بیش از حد ابتدا در «روز» آنلاین و سپس در «گویانیوز» انتشار یافت و کیهان، مورخ 28 بهمنماه سالجاری پس از اعمال تحریف «مطلوب»، آن را در ذیل متن مصاحبة احمدینژاد منتشر کرد!
از فرط شادمانی
رفتم کنار پنجره با اشتیاق [...]
هوا را که از غبار پهن
و بوی خاکروبه و ادرار منقبض شده بود
درون سینه فرو دادم
(فروغ فرخزاد)
در واقع با اینکار پاسدار شریعتمداری که از بعضی قسمتهای مصاحبة مهرورزی سخت دلخور شده بود چنگ و دندانی به احمدینژاد نشان میدهد. و البته چون نمیتوانست به این منظور از دندانهای شخص خود استفاده کند، به ناخن و دندان مصنوعی عیال شائولبخاش متوسل شده، حاجفرج را طرفدار «جدائی دین از سیاست» معرفی مینماید. حال آنکه نظریهپرداز کلاس اکابر ضمن نشخوار ترهات خمینی دجال، «جدائی دین از سیاست» را نظارت مستقل دینداران بر کلیة امور کشور دانسته و ادعا دارد که به این ترتیب «دمکراسی دینی» برقرار خواهد شد و دینداران «عدالت» را بر کشور حاکم میکنند. علامت تعجب هم نمیگذاریم!
موهبتیست زیستن، آری
در زادگاه شیخ ابودلقک کمانچهکش فوری
و شیخ ایدل ایدل تنبکتبار تنبوری
[...]
جائیکه برگزیدگان فکری ملت
[...]
وقتی در کلاس اکابر حضور مییابند
میدانند،
که ناتوانی از خواص تهیکیسه بودن است، نه نادانی
حاجفرج را بیدلیل از زبالهدان استخراج نکردهاند. اصولاً گاوچرانها شیفتة زبالهاند چرا که در قرن بیستم تمام رهبران و قهرمانان مرزپرگهر را از طریق «بازیافت زباله» آفریدهاند، و زبالههای بازیافتی نیز برای شکر به درگاه آفریدگارشان، به تلاوت آیات آمریکائی مشغولاند. آیات آمریکائی آمیزهای است از مطالبات انسانمحور با سمی کشنده یعنی توحش احکام ادیان ابراهیمی. روشنتر بگوئیم برای تولید «آیات آمریکائی» کافی است صفت جادوئی «دینی» به مطالبات انسانی افزوده شود، یا اینکه مطالبات مذکور را در «سنگر حق» قرار دهیم. به این ترتیب با زدن برچسب واژههای مبهم از قبیل «دشمن»، «محارب»، «خوارج» و ... قتل و نابودی مخالفان سیاسی به عنوان «باطل» توجیه خواهد شد.
باری آخرین «آیات آمریکائی» همزمان در کیهان، حنازرچوبه، «روز» و «گویانیوز» برای فروش به شوتوپرتها و «دینداران» عرضه شده. و به موازات این پروپاگاند بلاهتگستر، «گویانیوز» هم کالاهای حماقتپرور «دشمن» و «حق و باطل» را به حراج میگذارد. فصل مشترک بنجلهای تولیدی سازمان کذا سرچشمة مقدس آنها، یعنی روایات و قصص کتب آسمانی ادیان ابراهیمی است که همگی از همان ابهام جادوئی و موردنیاز استعمار برخوردارند.
جهت فروش تولیدات توحشگستر سازمان سیا در داخل کشور لازم است کیهان و حنازرچوبه از طریق «تحریف»، آنها را بر مطالبات مدافعان دمکراسی منطبق کنند! برای انجام این عمل خداپسندانه، کیهان به هم محفلی خود، هاله اسفندیاری متوسل شده و از زبان عیال شائول بخاش مینویسد، «حاجفرجدباغ، خواهان جدائی دین از سیاست است.» حال آنکه مصاحبة حاجفرجدباغ در سایت «روز» خلاف این ادعا را ثابت میکند. فیلسوف خیابانی حکومت جمکران طی مصاحبة خود با «فرزانه بذرپاش» میگوید، «اگر استبداد دینی وجود دارد، پس دمکراسی دینی هم وجود دارد.» میبینیم که برای فیلسوف شدن در جمکران، همة عقبافتادههایذهنی واجد شرایط لازم خواهند بود.
باید به حاجفرج بگوئیم، «دین» به خودی خود استبدادی و انسانستیز است، و آنها که در سازمان سیا عبارت مضحک «استبداد دینی» را اختراع کردند، در واقع یک استبداد را به استبداد دین افزودهاند که از این طریق بتوانند «دین ضداستبداد» را هم برای نشخوار در اختیار بینوایان فرهنگی نظیر سرکار قرار دهند. دین به عنوان بنیاد سلطة «مقدس» وقتی در کنار استبداد، به عنوان نظام سیاسی قرار میگیرد به معنای «استبداد دوگانة مقدس» است. «استبداد» هیچ تقابلی با استبداد دینی نخواهد داشت چرا که هر دو انسانستیزاند، حال آنکه دمکراسی به عنوان یک نظام «انسانمحور» با خدامحوری دین در تقابل قرار میگیرد. در نتیجه بهتر است از بازنشخوار مزخرفات فوکویاما و شرکاء دست بردارید. حاجفرجدباغ در همین مصاحبه یک رفراندوم گوسالهپسند هم پیشنهاد کرده که از رفراندوم 12 فرودینماه 1358 هیچ کم و کاستی ندارد. قرار است همه جمع شوند و به حکومت اسلامی بدون ولایت فقیه آری یا نه بگویند تا از این مفر مشروعیت نظام توحش دست نخورده بماند و شیخ کروبی هم از رشوههای دریافتی حق و حساب فیلسوف جمکران را پرداخت نماید. چرا که در نظام آینده، دین مستقل است و قوة قضائیه تحت نظارت دینداران قرار میگیرد و خلاصه بساط سنگسار و قصاص و دریافت رشوه به راه خواهد بود:
«دموکراسی دینی هیچ تفاوتی با دموکراسی ندارد و تنها چون مسئولیتش بر عهده دینداران است میتواند نامش دموکراسی دینی باشد [در دمکراسی دینی] دینداران بنا بر تکلیف دینیشان [...] قوة قضاییه مستقل برپا خواهند کرد [...] عدالت را در همه جامعه سایهگستر خواهند کرد [...] دیگران را هم انسان و دارای حقوق برابر با خود خواهند دانست[...]»
بله طویلة مناسبی خواهد بود این «حکومت» برای جفتکپرانی امثال حاجفرج و دیگر خانهشاگردهای سازمان سیا. متن مصاحبة «جغجغه شکستة» محفل کرنش را بررسی نمیکنیم چرا که فقط اتلاف وقت خواهد بود. این مردک که سی سال است به عنوان فیلسوف به ملت ایران حقنه شده، هنوز نمیداند نظریة سیاسی بدون چارچوب فلسفی اصولاً نمیتواند موجودیت داشته باشد! از اینرو ضمن سر هم کردن مزخرفاتی نظیر «جدائی دین از دولت» و غیره، دو نوع سکولاریسم هم «کشف» و «اختراع» کرده: سیاسی و فلسفی. حاجفرج همچون پاسدار شریعتمداری ادعا میکند سکولاریسم فلسفی، بیدینی و بیاعتقادی است، ولی فراموش میکند که آن سکولاریسم سیاسی، که وی خود را طرفدار آن جا زده، در چارچوبهای تعریف شده، حامی «بیخدائی در عرصة عمل دولتی و تشکیلاتی» است! این است عاقبت نسخهبرداری از نظریات دیگران! فیلسوف جمکران همچنین برای پنهان داشتن نقش استعمار غرب در پشتیبانی از «فاشیست ـ مسلمانها»، تعریف نوینی از بنیادگرائی اسلامی نیز ارائه داده و ظهور آنرا به صدر اسلام نسبت میدهد:
«بنیادگرائی اسلامی از بعد از فوت پیامبر اسلام با ظهور خوارج آغاز شد و تا امروز هم ادامه یافته.»
فکر میکنم همین مختصر برای اثبات حماقت و خودفروختگی این آدمخوار کفایت کند. بله، آنگلوساکسونها هیچ نقشی در ایجاد فدائیان اسلام، اخوانالمسلمین و طالبان و القاعده نداشتهاند! این تشکلها ریشه در بیبیگوزک «خوارج» دارد که برای توجیه حذف فیزیکی مخالفان در حکومتهای اسلامی بسیار مفید به فایده است. هر مسلمانی که با تکیه بر مزخرفات اسلام مخالف حکومت اسلامی باشد در سنگر «خوارج» قرار میگیرد و باید نابود شود. هر کس هم به نام انسانیات با توحش حکومت اسلامی مخالفت کند «دشمن» و «محارب» شناخته شده، شامل «قتلو تقتیلا» میشود و خلاصه تا اسلام «حاکم» است، قتل مخالف هم جایز شمرده خواهد شد. در هر حال، کیهان جمکران از زبان هاله اسفندیاری بازارگرمی برای حاجفرج دباغ را آغاز کرده. ما با بیصبری منتظریم، کیهان لندن که با هدف تحریف انسانمحوری «رنسانس»، پیشتر حاجفرج دباغ آدمخوار را معمار رنسانس اسلامی معرفی کرده بود، تا «رنسانس دینی» بفروشد، اینبار هم کالای بنجل و پوسیدة سازمان سیا را با عناوین ابلهفریب و نوین جهت فروش به متقاضیان عرضه نماید. چه اشکالی دارد؟ مگر حنازرچوبه چه میکند؟
حنازرچوبه میکوشد میرحسین موسوی را به رضاپهلوی بچسباند و رضاپهلوی را هم طرفدار جدائی دین از سیاست معرفی کند! به این ترتیب میرحسین موسوی که هزاران بار خواهان بازگشت به خط امام روشنضمیرش شده بود، ناگهان مدافع لائیسیته هم از آب درمیآید. میبینیم که با توسل به دروغ و تحریف میتوان معجزات فراوان صورت داد. خصوصاً هنگامی که رهبران گروههای سیاسی «مرزپرگهر» اتخاذ مواضعشان بیشتر به پاتیناژ روی یخ شباهت داشته و لغزان باشد. خلاصه بگوئیم، «حضرات» جز خوشخدمتی و پیشخدمتی در بارگاه استعمار هیچ موضعی ندارند! رضا پهلوی، که چندی پیش در مصاحبه با «عنایت فانی» رسماً به تکرار شعار پوپولیستها پرداخته و از «حاکمیت مردم»، و «جدائی دین از دولت» سخن میگفت، اخیراً طرفدار «جدائی دین از سیاست شده»، و میگوید بیخیال مسائل هستهای، ما با اطرافیان موسوی هم تماس داریم! مواضع «نوین» رضاپهلوی با کد: 965803 در حنازرچوبه، مورخ 28 بهمنماه سالجاری انتشار یافته.
بله به گزارش حنازرچوبه، گویا رضا پهلوی با هفتهنامة بسیار «معتبر» پاریماچ مصاحبه کرده و ضمن تمجید از جسارت و شهامت موسوی، برای برانداختن حکومت اسلامی خواهان کمک «جهان آزاد» شده و از غربیها میخواهد بجای پرداختن به بحران هستهای به اوپوزیسیون کمک کنند! حنازرچوبه هم به مصداق «سکوت علامت رضاست» برای ابراز رضایت از سخنان رضا پهلوی متن مصاحبة او را بدون تحلیل و تفسیر منتشر کرده.
دیار دور من، ای خاک بیهمتای یزدانی
خیالت در سر زرتشت و مهرت در دل مانی
ترا ویران نخواهد ساخت فرمان تبهکاران
ترا در خود نخواهد سوخت آتشهای شیطانی
و اما گویا نیوز، در کنار ترهات فاشیستها و چپنمایان، مطلبی از شهلا شفیق، یکی از اعضای شریف محفل احترام به ادیان و از متخصصین صاحبمقام لجنپراکنی به مفاخر فرهنگ معاصر ایران منتشر کرده تا همزمان چند پیام را به مخاطب حقنه کند. نخست اینکه در سال 1357 به دلیل پیوستن سکولارها به صفوف اسلامگرایان در ایران «انقلاب» شد! آنهم بر ضد استبداد، چرا که هیچکس با استعمار مخالفتی نداشت. به عبارت دیگر، سازمان سیا و آشوبطلبان ساواک مخالف استبداد بودند، و هیچ نقشی هم در براندازی حکومت ایران نداشتند، فقط «طبقة متوسط» انقلاب کرد! بله، در ایران همه چیز یا در یک قوطی کنسرو میگذرد، یا در صحرای کربلا که در آن جز «مردم» و «حاکم ظالم» هیچ نیست!
شهلا شفیق هم با توسل به واژگان مبهم کتب ادیان ابراهیمی نظیر، ظلم و ستم و حق و باطل به ما میگوید، دفعة پیش اشتباه کردیم «باطل» را بجای «حق» گرفتیم! و حاجیه سیمین بهبهانی نیز در مطلب ایشان، به دلیل «حقطلبی» بیش از حد، یعنی لنباندن آش نذری و سرودن اشعار «مردمی» و خصوصاً مصرف کشک فاسد و عشقورزی با حیوانات استفراغ فرمودهاند:
آه! عشق ورزيدم
با چگونه حيوانی
[...]
وای! حال قی دارم
راستش ما هم از این فوران ذوق و قریحه به حال تهوع دچار شدیم! باری لازم است اینبار سکولارها خوب حواسشان را جمع کنند و «حق» را بجای «باطل» بنشانند که اعضای مکتب «کرنش» دیگر در مقالة وزین شهلاجان استفراغ نفرمایند. در پایان این بررسی «علمی ـ استفراغی» از براندازی 1357، خانم شفیق میپردازند به اصل مطلب، یعنی تأکید بر همان شعار استعماری حق و باطل:
«راه افتادن به دام اسلاميسم دههها پيش از انقلاب هموار شده بود و کار را به پيروزی باطل به نام حق کشاند. باد که امروز هشياری با ما باشد.»
به عبارت دیگر، اهالی مرزپرگهر! اینبار هشیار باشید که «باطل» را بجای «حق» ننشانید. چرا که برای تداوم سیاست استعمار حرکت هممیهنان گرامی در چرخة جهنمی «حق و باطل» الزامی است. پس بشتابید به جستجوی «حق» و خصوصاً در جهت «باد»! حال پس از این مقدمة طولانی نگاهی خواهیم داشت به «حق»، در چارچوب حقوق انسانی و از منظر قوانین دمکراتیک، و تفاوت آن با «حق» در چارچوب احکام الهی. به طور کلی میتوان گفت که حقوق انسانی صریح و فاقد تقدس و ابهام است، و از این نظر با مفهوم واژة «حق» در ادیان الهی در تضاد کامل قرار خواهد گرفت.
«حق» چیست؟ در یک جامعة بهنجار «حق» به قوانین حقوقی انسانمحور ارجاع میکند. در نتیجه همة افراد جامعه، انسان شمرده میشوند و اگر جرم و جنایتی هم مرتکب شوند، به عنوان انسان به جرائمشان رسیدگی میشود نه به عنوان باطل و ظالم گناهکار! به زبان سادهتر در یک جامعة بهنجار هیچکس «باطل» نیست، چرا که هیچکس «حق» نیست! حق و باطل به دلیل نشأت گرفتن از مبهمات مقدس هرگز با استدلال منطقی و در دادگاه به اثبات نمیرسد. توهمی به نام حقوباطل موجودیت خود را فقط در چارچوب مبهم و گنگ «تقدس» الهی میتواند «توجیه» کند. یعنی زمانیکه به صورت «تعبدی» باور کنیم خداوند «وجود» دارد، محمد پیامبر او بوده و قرآن کلام الهی است، و نهایتاً نتیجه بگیریم که به عنوان مسلمان «حق» با ما است. به عبارت دیگر هنگامیکه «ذهنیت» و باورهای موهوم و مقدس خود را در ترادف با «عینیت» علمی قرار دهیم و همواره در «سنگر حق» جایگاه خود را محفوظ بدانیم میتوانیم دیگران را باطل و ستمگر و ظالم به شمار آوریم!
واژة «حق»، همچون دیگر واژگان قرآنی نظیر ظلم، ستم، دشمن، عدالت، و ... فاقد چارچوب حقوقی صریح و انسانی است. این واژگان مبهم که از «منبع مقدس» استخراج شده، بهترین ابزار انسانستیزی و پایمالکردن حقوق انسانی به شمار میرود. به همین دلیل است که همة قلم به مزدهای سازمان سیا به این واژگان متوسل میشوند. و با تکیه بر همین واژگان ویژه است که بوقهای زنگزدة عموسام به تحریف «جدائی دین از سیاست» مشغول شدهاند. امروز پاسدار شریعتمداری «حجتیه» را نیز طرفدار جدائی دین از سیاست معرفی کرده. اگر چنین باشد، باید بگوئیم انجمن حجتیه نیز از طرفداران پروپاقرص دمکراسی است. برای ما جای بسی خوشوقتی است که روحانیون شیعه به این حد از رشد اجتماعی رسیدهاند که تفاوت مادیات یعنی مسائل سیاسی را با دین میشناسند!
جدائی دین از سیاست، به عنوان اصل اساسی در یک دمکراسی، روحانی را از دخالت در تدوین قوانین و نظارت بر اجرای آن منع میکند، چرا که روحانی به عنوان مبلغ خدامحوری نمیتواند «انسانمحور» باشد و بر امور جامعه نظارت کند. در دمکراسی، این شهروند است که حق تدوین و نظارت بر اجرای قوانین را دارد، چرا که «شهروند»، بنابرتعریف باورهای مقدس خود و دیگران را حریم خصوصی میداند، و برای رعایت همین حریم است که اعلامیة جهانی حقوق بشر، حقوق انسانها را فراتر از گرایش و تعلقات مذهبی و قومیشان مد نظر قرار داده. بدون جدائی دین از سیاست «آزادی بیان» در جامعه محقق نخواهد شد. آزادی بیان پدیدهای «انسانی» است و همچون انسان فراتر از حقوباطل قرار خواهد گرفت.
من در سکوت یخ زدة این شب سیاه
تنهاترین صدایم و تنهاترین کسم
تنهاتر از خدا
[...]
تنها تر از سرود سحرگاهی نسیم
در شهر خفتگان
امروز 29 بهمنماه 1388، در دهمین سالگرد درگذشت نادرپور، فروپاشی جبهة طالبان را شاهدیم؛ از پکن تا تهران سنگرهای توحش روی به ویرانی گذارده. امروز رئیس جمهور ایالات متحد، علیرغم ابراز ناخشنودی دولت چین، و به ویژه علیرغم تمایل حزب دمکرات بالاجبار با دالائیلاما، رهبر بودائیان تبت ملاقات میکند. امروز همچنین با شکست عملیات نمایشی آنگلوساکسونها در ولایت «هلمند»، طالبانپروران حزب دمکرات کارت برندة خود را از دست دادند. هدف از این عملیات که در رسانههای غرب «موشترک» تلفظ میشود، کسب یک پیروزی رسانهای جهت فرار از افغانستان بود! عملیات مذکور دستاوردی جز کشتار غیرنظامیان افغان نداشت. به گزارش نووستی، مورخ 29 بهمنماه سالجاری طالبان از خبرنگاران جهان برای مشاهدة شکست عملیات «موشترک» دعوت به عمل آوردهاند.
ما هم از سوتسوتکهای سازمان سیا دعوت میکنیم، دست از تحریف شعارهای ما بردارند! «جدائی دین از سیاست» هرگز در چارچوب تقدس ادیان قرار نمیگیرد، همچنانکه جمهور فراتر از چارچوب حقیر مقدسات الهی مینشیند. در«جمهور»، انسان، نه حق است نه باطل. انسان حتی اگر مجرم هم باشد «باطل» و «ستمگر» و «ظالم» به شمار نخواهد رفت. این برچسبها برای تخریب و نابودی انسان به کار گرفته میشود. این ردهبندیهای مبهم ریشه در توحش و تقدس ادیان ابراهیمی دارد که جز بنده و برده هیچ نمیشناسند. انسان آزاد است، و جایگاهی فراتر از بندگان حقیر و خداوند انسانستیزشان دارد.
هان، ای ستیغ دور!
آیا بر آستان بهاری که میرسد
تنهاترین صدای جهان را، سکوت تو
امکان انعکاس تواند داد؟
(نادر نادرپور)
برخاستی به رقص
اما بدل به سنگ شدی در سحرگهان!
ای یادگار خشم فروخوردة زمین
در روزگار گسترش ظلم آسمان!
دهسال پیش در چنین روزی نادرنادرپور درگذشت. و اینهم فرصتی است طلائی برای رهبران حزب «خالهزنکایسم» و اعضای محفل «کرنش» و «احترام به ادیان» که جهت لجنپراکنی، نادرپور را نیز همچون فروغ فرخزاد از جایگاه رفیع شاعر فرود آورده و همراه با گلة «گوسفندان متعهد» و «دشمنستیز» در «سنگر حق» مستقر کنند. برخلاف ادعای بوقهای استعمار، نادرپور هرگز به «گلة متعهدان» نپیوست.
مانند آفتاب برآمد
تنها،
تنهاتر از تمامی تنهایان
فرهادوار تیشه به کف راه میگشود
هر واژة کلامش
یک شاخه نور بود
هر نقطة پیاماش
یک گردباد آتش
(فریدون مشیری)
جسارتاً محض اطلاع «منتقدین ادبی» لجنزار فاشیسم میباید عرض کنیم، «سارتر» از «تعهد» نویسنده دفاع میکرد، نه از تعهد شاعر! ژانپل سارتر شعر را فاقد «اکنونیات» میدانست و برای آن ارزش فلسفی قائل نبود. در «ادبیات چیست»، سارتر صریحاً به این مطلب اشاره دارد. از سوی دیگر، «تعهد» مطلوب اگزیستانسیالیستها فاقد «تقدس الهی» است؛ اگزیستانسیالیسم مکتبی است بیخدا! با این وجود نهایت امر ژانپل سارتر هم ناچار شد از مواضع خود در مورد «تعهد» نویسنده عقبنشینی کند، چرا که این موضعگیری با «حق انتخاب آزاد» که اگزیستانسیالیسم مدافع آن است در تضاد قرار میگرفت. پیشتر در این مورد مفصل توضیح دادهایم. به گلهپروران و جمعپرستان و دیگر متصدیان طویلة یانکیها توصیه میکنیم قلم آغشته به لجنشان را برای «بزرگداشت» مفاخر فرهنگ ایران نفرسایند.
با هدف ممانعت از حل بحران دستساز هستهای و به دلیل افلاس دو قطب کاذب استعماری «جمکران ـ اسرائیل»، تمام سگهای دستآموز آنگلوساکسونها به گروههای متعدد تقسیم شده معلق زدن برای «مهتر» را آغاز کردهاند. یک گروه بر محور «حق و باطل» متمرکز شده، گروه دیگر بر «جدائی دین از سیاست». و جای تعجب نیست که در این آشفته بازار، کیهان جمکران از زبان هممحفلیاش هالهاسفندیاری، حاج فرج دباغ را به دروغ مدافع «جدائی دین از سیاست» معرفی نماید، و حنازرچوبه نیز رضاپهلوی و اطرافیان میرحسین موسوی را به عنوان طرفداران «جدائی دین از سیاست» برای فروش در دکان خود عرضه کند. بله، رسانههای رسمی حکومت اسلامی در کمال بیشرمی مهمترین خواستة مبارزان صدرمشروطه یعنی «جدائی دین از سیاست» را اینک خواست مخالفنمایان جنبشسبز و وابستگان به آستان استعمار وانمود میکنند. و همزمان رادیوفردا، از زبان عبدالکریم لاهیجی به تبلیغ برای قانون اساسی کشکی جمکران مشغول شده آن را «ضامن آزادیها» مینامد! آری، سیرک عموسام برای انحراف افکار عمومی از اصل مطلب برنامة خود را آغاز کرده.
اصل مطلب همچنانکه گفتیم تداوم بحران دستساز هستهای و ممانعت از مذاکرات صلح در منطقه است و بهترین راه جهت دستیابی به چنین اهداف مقدسی گشودن سنگرهای ابلهفریب و مبهم «دشمن» و «حق» علیه «باطل» است. چرا که سنگرهای کذا به گسترش دامنة تقدس و خشونت کمک فراوان میکند. فراموش نکنیم که هر سنگر حق یک سنگر انسانستیزی است. در نتیجه، این به اصطلاح اوپوزیسیون جمکران، دست در دست مدافعان حکومت نعلین در حال سرسره بازی سیاسی است و در هیچ موضع مشخصی قرار نخواهد گرفت.
عصای علم بباید که بشکند جادو
جواب مار، گهی اژدهاست ای ایران
زکارنامة ننگین زور و زر اکنون
زمین عشق سرای بلاست ای ایران
به یاد قصة خونرنگ عشق و آزادی
به غم نشسته دل کوچههاست ای ایران
(بادکوبهای)
پس از مصاحبة مطبوعاتی احمدینژاد، لغزش مواضع رسانههای فارسی شتاب بیشتری گرفت. رسانههای داخل ناگهان به آغوش اوپوزیسیون برونمرزی پناه برده، رهبران آن را به دروغ طرفدار «جدائی دین از سیاست» معرفی کردند، حال آنکه سایتهای فارسی زبان جیرهخوار حاج اکبر سازندگی، از زبان همین به اصطلاح مدافعان «جدائی دین از سیاست» بر طبل حکومت دینداران و اسلام «عدالتورز» میکوبند.
اتاق فکربکر سازمان سیا جهت تخریب اصل و اساس دمکراسی، یعنی «جدائی دین از سیاست»، نوع دینی آن را برای نشخوار و بازنشخوار پادوهایاش در داخل و خارج مرزهای ایران به بازار آورده. این سازمان مقدس که 31 سال پیش با افزودن صفت جادوئی «اسلامی» به «جمهور» آنرا به زنجیر توحش مقدسات کشاند، میپندارد جامعة ایران هنوز در سال 1357 در جا میزند، و هر چه شعار پوچ و ابلهانه نظیر «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» در ینگهدنیا تولید شود طوطیوار تکرار خواهد کرد. در نتیجه لوطی یکبار دیگر حاج فرج دباغ، فیلسوف خیابانی جمکران را برای مصاحبه به میدان معرکه آورده تا ایشان ضمن پیوند گ...ز به شقیقه و ارائة «5 پیشنهاد» سرشار از نبوغ برای «حکومت آینده» در واقع ویراست نوینی از سخنرانیهای عوامفریبانة خمینی در نوفللوشاتو به امت «دیندار» تحویل دهند. متن مصاحبة حاجفرجدباغ به دلیل ابتذال بیش از حد ابتدا در «روز» آنلاین و سپس در «گویانیوز» انتشار یافت و کیهان، مورخ 28 بهمنماه سالجاری پس از اعمال تحریف «مطلوب»، آن را در ذیل متن مصاحبة احمدینژاد منتشر کرد!
از فرط شادمانی
رفتم کنار پنجره با اشتیاق [...]
هوا را که از غبار پهن
و بوی خاکروبه و ادرار منقبض شده بود
درون سینه فرو دادم
(فروغ فرخزاد)
در واقع با اینکار پاسدار شریعتمداری که از بعضی قسمتهای مصاحبة مهرورزی سخت دلخور شده بود چنگ و دندانی به احمدینژاد نشان میدهد. و البته چون نمیتوانست به این منظور از دندانهای شخص خود استفاده کند، به ناخن و دندان مصنوعی عیال شائولبخاش متوسل شده، حاجفرج را طرفدار «جدائی دین از سیاست» معرفی مینماید. حال آنکه نظریهپرداز کلاس اکابر ضمن نشخوار ترهات خمینی دجال، «جدائی دین از سیاست» را نظارت مستقل دینداران بر کلیة امور کشور دانسته و ادعا دارد که به این ترتیب «دمکراسی دینی» برقرار خواهد شد و دینداران «عدالت» را بر کشور حاکم میکنند. علامت تعجب هم نمیگذاریم!
موهبتیست زیستن، آری
در زادگاه شیخ ابودلقک کمانچهکش فوری
و شیخ ایدل ایدل تنبکتبار تنبوری
[...]
جائیکه برگزیدگان فکری ملت
[...]
وقتی در کلاس اکابر حضور مییابند
میدانند،
که ناتوانی از خواص تهیکیسه بودن است، نه نادانی
حاجفرج را بیدلیل از زبالهدان استخراج نکردهاند. اصولاً گاوچرانها شیفتة زبالهاند چرا که در قرن بیستم تمام رهبران و قهرمانان مرزپرگهر را از طریق «بازیافت زباله» آفریدهاند، و زبالههای بازیافتی نیز برای شکر به درگاه آفریدگارشان، به تلاوت آیات آمریکائی مشغولاند. آیات آمریکائی آمیزهای است از مطالبات انسانمحور با سمی کشنده یعنی توحش احکام ادیان ابراهیمی. روشنتر بگوئیم برای تولید «آیات آمریکائی» کافی است صفت جادوئی «دینی» به مطالبات انسانی افزوده شود، یا اینکه مطالبات مذکور را در «سنگر حق» قرار دهیم. به این ترتیب با زدن برچسب واژههای مبهم از قبیل «دشمن»، «محارب»، «خوارج» و ... قتل و نابودی مخالفان سیاسی به عنوان «باطل» توجیه خواهد شد.
باری آخرین «آیات آمریکائی» همزمان در کیهان، حنازرچوبه، «روز» و «گویانیوز» برای فروش به شوتوپرتها و «دینداران» عرضه شده. و به موازات این پروپاگاند بلاهتگستر، «گویانیوز» هم کالاهای حماقتپرور «دشمن» و «حق و باطل» را به حراج میگذارد. فصل مشترک بنجلهای تولیدی سازمان کذا سرچشمة مقدس آنها، یعنی روایات و قصص کتب آسمانی ادیان ابراهیمی است که همگی از همان ابهام جادوئی و موردنیاز استعمار برخوردارند.
جهت فروش تولیدات توحشگستر سازمان سیا در داخل کشور لازم است کیهان و حنازرچوبه از طریق «تحریف»، آنها را بر مطالبات مدافعان دمکراسی منطبق کنند! برای انجام این عمل خداپسندانه، کیهان به هم محفلی خود، هاله اسفندیاری متوسل شده و از زبان عیال شائول بخاش مینویسد، «حاجفرجدباغ، خواهان جدائی دین از سیاست است.» حال آنکه مصاحبة حاجفرجدباغ در سایت «روز» خلاف این ادعا را ثابت میکند. فیلسوف خیابانی حکومت جمکران طی مصاحبة خود با «فرزانه بذرپاش» میگوید، «اگر استبداد دینی وجود دارد، پس دمکراسی دینی هم وجود دارد.» میبینیم که برای فیلسوف شدن در جمکران، همة عقبافتادههایذهنی واجد شرایط لازم خواهند بود.
باید به حاجفرج بگوئیم، «دین» به خودی خود استبدادی و انسانستیز است، و آنها که در سازمان سیا عبارت مضحک «استبداد دینی» را اختراع کردند، در واقع یک استبداد را به استبداد دین افزودهاند که از این طریق بتوانند «دین ضداستبداد» را هم برای نشخوار در اختیار بینوایان فرهنگی نظیر سرکار قرار دهند. دین به عنوان بنیاد سلطة «مقدس» وقتی در کنار استبداد، به عنوان نظام سیاسی قرار میگیرد به معنای «استبداد دوگانة مقدس» است. «استبداد» هیچ تقابلی با استبداد دینی نخواهد داشت چرا که هر دو انسانستیزاند، حال آنکه دمکراسی به عنوان یک نظام «انسانمحور» با خدامحوری دین در تقابل قرار میگیرد. در نتیجه بهتر است از بازنشخوار مزخرفات فوکویاما و شرکاء دست بردارید. حاجفرجدباغ در همین مصاحبه یک رفراندوم گوسالهپسند هم پیشنهاد کرده که از رفراندوم 12 فرودینماه 1358 هیچ کم و کاستی ندارد. قرار است همه جمع شوند و به حکومت اسلامی بدون ولایت فقیه آری یا نه بگویند تا از این مفر مشروعیت نظام توحش دست نخورده بماند و شیخ کروبی هم از رشوههای دریافتی حق و حساب فیلسوف جمکران را پرداخت نماید. چرا که در نظام آینده، دین مستقل است و قوة قضائیه تحت نظارت دینداران قرار میگیرد و خلاصه بساط سنگسار و قصاص و دریافت رشوه به راه خواهد بود:
«دموکراسی دینی هیچ تفاوتی با دموکراسی ندارد و تنها چون مسئولیتش بر عهده دینداران است میتواند نامش دموکراسی دینی باشد [در دمکراسی دینی] دینداران بنا بر تکلیف دینیشان [...] قوة قضاییه مستقل برپا خواهند کرد [...] عدالت را در همه جامعه سایهگستر خواهند کرد [...] دیگران را هم انسان و دارای حقوق برابر با خود خواهند دانست[...]»
بله طویلة مناسبی خواهد بود این «حکومت» برای جفتکپرانی امثال حاجفرج و دیگر خانهشاگردهای سازمان سیا. متن مصاحبة «جغجغه شکستة» محفل کرنش را بررسی نمیکنیم چرا که فقط اتلاف وقت خواهد بود. این مردک که سی سال است به عنوان فیلسوف به ملت ایران حقنه شده، هنوز نمیداند نظریة سیاسی بدون چارچوب فلسفی اصولاً نمیتواند موجودیت داشته باشد! از اینرو ضمن سر هم کردن مزخرفاتی نظیر «جدائی دین از دولت» و غیره، دو نوع سکولاریسم هم «کشف» و «اختراع» کرده: سیاسی و فلسفی. حاجفرج همچون پاسدار شریعتمداری ادعا میکند سکولاریسم فلسفی، بیدینی و بیاعتقادی است، ولی فراموش میکند که آن سکولاریسم سیاسی، که وی خود را طرفدار آن جا زده، در چارچوبهای تعریف شده، حامی «بیخدائی در عرصة عمل دولتی و تشکیلاتی» است! این است عاقبت نسخهبرداری از نظریات دیگران! فیلسوف جمکران همچنین برای پنهان داشتن نقش استعمار غرب در پشتیبانی از «فاشیست ـ مسلمانها»، تعریف نوینی از بنیادگرائی اسلامی نیز ارائه داده و ظهور آنرا به صدر اسلام نسبت میدهد:
«بنیادگرائی اسلامی از بعد از فوت پیامبر اسلام با ظهور خوارج آغاز شد و تا امروز هم ادامه یافته.»
فکر میکنم همین مختصر برای اثبات حماقت و خودفروختگی این آدمخوار کفایت کند. بله، آنگلوساکسونها هیچ نقشی در ایجاد فدائیان اسلام، اخوانالمسلمین و طالبان و القاعده نداشتهاند! این تشکلها ریشه در بیبیگوزک «خوارج» دارد که برای توجیه حذف فیزیکی مخالفان در حکومتهای اسلامی بسیار مفید به فایده است. هر مسلمانی که با تکیه بر مزخرفات اسلام مخالف حکومت اسلامی باشد در سنگر «خوارج» قرار میگیرد و باید نابود شود. هر کس هم به نام انسانیات با توحش حکومت اسلامی مخالفت کند «دشمن» و «محارب» شناخته شده، شامل «قتلو تقتیلا» میشود و خلاصه تا اسلام «حاکم» است، قتل مخالف هم جایز شمرده خواهد شد. در هر حال، کیهان جمکران از زبان هاله اسفندیاری بازارگرمی برای حاجفرج دباغ را آغاز کرده. ما با بیصبری منتظریم، کیهان لندن که با هدف تحریف انسانمحوری «رنسانس»، پیشتر حاجفرج دباغ آدمخوار را معمار رنسانس اسلامی معرفی کرده بود، تا «رنسانس دینی» بفروشد، اینبار هم کالای بنجل و پوسیدة سازمان سیا را با عناوین ابلهفریب و نوین جهت فروش به متقاضیان عرضه نماید. چه اشکالی دارد؟ مگر حنازرچوبه چه میکند؟
حنازرچوبه میکوشد میرحسین موسوی را به رضاپهلوی بچسباند و رضاپهلوی را هم طرفدار جدائی دین از سیاست معرفی کند! به این ترتیب میرحسین موسوی که هزاران بار خواهان بازگشت به خط امام روشنضمیرش شده بود، ناگهان مدافع لائیسیته هم از آب درمیآید. میبینیم که با توسل به دروغ و تحریف میتوان معجزات فراوان صورت داد. خصوصاً هنگامی که رهبران گروههای سیاسی «مرزپرگهر» اتخاذ مواضعشان بیشتر به پاتیناژ روی یخ شباهت داشته و لغزان باشد. خلاصه بگوئیم، «حضرات» جز خوشخدمتی و پیشخدمتی در بارگاه استعمار هیچ موضعی ندارند! رضا پهلوی، که چندی پیش در مصاحبه با «عنایت فانی» رسماً به تکرار شعار پوپولیستها پرداخته و از «حاکمیت مردم»، و «جدائی دین از دولت» سخن میگفت، اخیراً طرفدار «جدائی دین از سیاست شده»، و میگوید بیخیال مسائل هستهای، ما با اطرافیان موسوی هم تماس داریم! مواضع «نوین» رضاپهلوی با کد: 965803 در حنازرچوبه، مورخ 28 بهمنماه سالجاری انتشار یافته.
بله به گزارش حنازرچوبه، گویا رضا پهلوی با هفتهنامة بسیار «معتبر» پاریماچ مصاحبه کرده و ضمن تمجید از جسارت و شهامت موسوی، برای برانداختن حکومت اسلامی خواهان کمک «جهان آزاد» شده و از غربیها میخواهد بجای پرداختن به بحران هستهای به اوپوزیسیون کمک کنند! حنازرچوبه هم به مصداق «سکوت علامت رضاست» برای ابراز رضایت از سخنان رضا پهلوی متن مصاحبة او را بدون تحلیل و تفسیر منتشر کرده.
دیار دور من، ای خاک بیهمتای یزدانی
خیالت در سر زرتشت و مهرت در دل مانی
ترا ویران نخواهد ساخت فرمان تبهکاران
ترا در خود نخواهد سوخت آتشهای شیطانی
و اما گویا نیوز، در کنار ترهات فاشیستها و چپنمایان، مطلبی از شهلا شفیق، یکی از اعضای شریف محفل احترام به ادیان و از متخصصین صاحبمقام لجنپراکنی به مفاخر فرهنگ معاصر ایران منتشر کرده تا همزمان چند پیام را به مخاطب حقنه کند. نخست اینکه در سال 1357 به دلیل پیوستن سکولارها به صفوف اسلامگرایان در ایران «انقلاب» شد! آنهم بر ضد استبداد، چرا که هیچکس با استعمار مخالفتی نداشت. به عبارت دیگر، سازمان سیا و آشوبطلبان ساواک مخالف استبداد بودند، و هیچ نقشی هم در براندازی حکومت ایران نداشتند، فقط «طبقة متوسط» انقلاب کرد! بله، در ایران همه چیز یا در یک قوطی کنسرو میگذرد، یا در صحرای کربلا که در آن جز «مردم» و «حاکم ظالم» هیچ نیست!
شهلا شفیق هم با توسل به واژگان مبهم کتب ادیان ابراهیمی نظیر، ظلم و ستم و حق و باطل به ما میگوید، دفعة پیش اشتباه کردیم «باطل» را بجای «حق» گرفتیم! و حاجیه سیمین بهبهانی نیز در مطلب ایشان، به دلیل «حقطلبی» بیش از حد، یعنی لنباندن آش نذری و سرودن اشعار «مردمی» و خصوصاً مصرف کشک فاسد و عشقورزی با حیوانات استفراغ فرمودهاند:
آه! عشق ورزيدم
با چگونه حيوانی
[...]
وای! حال قی دارم
راستش ما هم از این فوران ذوق و قریحه به حال تهوع دچار شدیم! باری لازم است اینبار سکولارها خوب حواسشان را جمع کنند و «حق» را بجای «باطل» بنشانند که اعضای مکتب «کرنش» دیگر در مقالة وزین شهلاجان استفراغ نفرمایند. در پایان این بررسی «علمی ـ استفراغی» از براندازی 1357، خانم شفیق میپردازند به اصل مطلب، یعنی تأکید بر همان شعار استعماری حق و باطل:
«راه افتادن به دام اسلاميسم دههها پيش از انقلاب هموار شده بود و کار را به پيروزی باطل به نام حق کشاند. باد که امروز هشياری با ما باشد.»
به عبارت دیگر، اهالی مرزپرگهر! اینبار هشیار باشید که «باطل» را بجای «حق» ننشانید. چرا که برای تداوم سیاست استعمار حرکت هممیهنان گرامی در چرخة جهنمی «حق و باطل» الزامی است. پس بشتابید به جستجوی «حق» و خصوصاً در جهت «باد»! حال پس از این مقدمة طولانی نگاهی خواهیم داشت به «حق»، در چارچوب حقوق انسانی و از منظر قوانین دمکراتیک، و تفاوت آن با «حق» در چارچوب احکام الهی. به طور کلی میتوان گفت که حقوق انسانی صریح و فاقد تقدس و ابهام است، و از این نظر با مفهوم واژة «حق» در ادیان الهی در تضاد کامل قرار خواهد گرفت.
«حق» چیست؟ در یک جامعة بهنجار «حق» به قوانین حقوقی انسانمحور ارجاع میکند. در نتیجه همة افراد جامعه، انسان شمرده میشوند و اگر جرم و جنایتی هم مرتکب شوند، به عنوان انسان به جرائمشان رسیدگی میشود نه به عنوان باطل و ظالم گناهکار! به زبان سادهتر در یک جامعة بهنجار هیچکس «باطل» نیست، چرا که هیچکس «حق» نیست! حق و باطل به دلیل نشأت گرفتن از مبهمات مقدس هرگز با استدلال منطقی و در دادگاه به اثبات نمیرسد. توهمی به نام حقوباطل موجودیت خود را فقط در چارچوب مبهم و گنگ «تقدس» الهی میتواند «توجیه» کند. یعنی زمانیکه به صورت «تعبدی» باور کنیم خداوند «وجود» دارد، محمد پیامبر او بوده و قرآن کلام الهی است، و نهایتاً نتیجه بگیریم که به عنوان مسلمان «حق» با ما است. به عبارت دیگر هنگامیکه «ذهنیت» و باورهای موهوم و مقدس خود را در ترادف با «عینیت» علمی قرار دهیم و همواره در «سنگر حق» جایگاه خود را محفوظ بدانیم میتوانیم دیگران را باطل و ستمگر و ظالم به شمار آوریم!
واژة «حق»، همچون دیگر واژگان قرآنی نظیر ظلم، ستم، دشمن، عدالت، و ... فاقد چارچوب حقوقی صریح و انسانی است. این واژگان مبهم که از «منبع مقدس» استخراج شده، بهترین ابزار انسانستیزی و پایمالکردن حقوق انسانی به شمار میرود. به همین دلیل است که همة قلم به مزدهای سازمان سیا به این واژگان متوسل میشوند. و با تکیه بر همین واژگان ویژه است که بوقهای زنگزدة عموسام به تحریف «جدائی دین از سیاست» مشغول شدهاند. امروز پاسدار شریعتمداری «حجتیه» را نیز طرفدار جدائی دین از سیاست معرفی کرده. اگر چنین باشد، باید بگوئیم انجمن حجتیه نیز از طرفداران پروپاقرص دمکراسی است. برای ما جای بسی خوشوقتی است که روحانیون شیعه به این حد از رشد اجتماعی رسیدهاند که تفاوت مادیات یعنی مسائل سیاسی را با دین میشناسند!
جدائی دین از سیاست، به عنوان اصل اساسی در یک دمکراسی، روحانی را از دخالت در تدوین قوانین و نظارت بر اجرای آن منع میکند، چرا که روحانی به عنوان مبلغ خدامحوری نمیتواند «انسانمحور» باشد و بر امور جامعه نظارت کند. در دمکراسی، این شهروند است که حق تدوین و نظارت بر اجرای قوانین را دارد، چرا که «شهروند»، بنابرتعریف باورهای مقدس خود و دیگران را حریم خصوصی میداند، و برای رعایت همین حریم است که اعلامیة جهانی حقوق بشر، حقوق انسانها را فراتر از گرایش و تعلقات مذهبی و قومیشان مد نظر قرار داده. بدون جدائی دین از سیاست «آزادی بیان» در جامعه محقق نخواهد شد. آزادی بیان پدیدهای «انسانی» است و همچون انسان فراتر از حقوباطل قرار خواهد گرفت.
من در سکوت یخ زدة این شب سیاه
تنهاترین صدایم و تنهاترین کسم
تنهاتر از خدا
[...]
تنها تر از سرود سحرگاهی نسیم
در شهر خفتگان
امروز 29 بهمنماه 1388، در دهمین سالگرد درگذشت نادرپور، فروپاشی جبهة طالبان را شاهدیم؛ از پکن تا تهران سنگرهای توحش روی به ویرانی گذارده. امروز رئیس جمهور ایالات متحد، علیرغم ابراز ناخشنودی دولت چین، و به ویژه علیرغم تمایل حزب دمکرات بالاجبار با دالائیلاما، رهبر بودائیان تبت ملاقات میکند. امروز همچنین با شکست عملیات نمایشی آنگلوساکسونها در ولایت «هلمند»، طالبانپروران حزب دمکرات کارت برندة خود را از دست دادند. هدف از این عملیات که در رسانههای غرب «موشترک» تلفظ میشود، کسب یک پیروزی رسانهای جهت فرار از افغانستان بود! عملیات مذکور دستاوردی جز کشتار غیرنظامیان افغان نداشت. به گزارش نووستی، مورخ 29 بهمنماه سالجاری طالبان از خبرنگاران جهان برای مشاهدة شکست عملیات «موشترک» دعوت به عمل آوردهاند.
ما هم از سوتسوتکهای سازمان سیا دعوت میکنیم، دست از تحریف شعارهای ما بردارند! «جدائی دین از سیاست» هرگز در چارچوب تقدس ادیان قرار نمیگیرد، همچنانکه جمهور فراتر از چارچوب حقیر مقدسات الهی مینشیند. در«جمهور»، انسان، نه حق است نه باطل. انسان حتی اگر مجرم هم باشد «باطل» و «ستمگر» و «ظالم» به شمار نخواهد رفت. این برچسبها برای تخریب و نابودی انسان به کار گرفته میشود. این ردهبندیهای مبهم ریشه در توحش و تقدس ادیان ابراهیمی دارد که جز بنده و برده هیچ نمیشناسند. انسان آزاد است، و جایگاهی فراتر از بندگان حقیر و خداوند انسانستیزشان دارد.
هان، ای ستیغ دور!
آیا بر آستان بهاری که میرسد
تنهاترین صدای جهان را، سکوت تو
امکان انعکاس تواند داد؟
(نادر نادرپور)
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت