سیاست «چارچرخه»!
...
حکومت روضهخوانها که طی 31 سال اخیر با تکیه بر بیبیگوزکهای صحرای کربلا، برای حفظ منافع آنگلوساکسونها به لاتبازی و عربدهجوئی در داخل و یکجانبهگرائی در عرصة بینالمللی مشغول بود، پس از شکست کودتای پیروان خط امام «راه حسینی» را رها کرده، پای در مسیر بیبیگوزکهای «حسنی» میگذارد. این است یکی از پیامدهای عقبنشینی آنگلوساکسونها در برابر حاکمیت روسیه! همچنانکه پیشتر هم گفتیم سیاست دولت قدرقدرت جمکران در لندن و واشنگتن تعیین میشود نه در تهران. و در ایران آنگلوساکسونها تاکنون سیاست خود را بر الگوی توهمات مقدس شیعیمسلکان منطبق کردهاند، چرا که این توهمات مقدس بر دو محور انسانستیز «شورش» و «بندگی» متمرکز شده. با توسل به هر یک از دو محور کذا میتوان «یکجانبهگرائی»، «قانونشکنی» و «مزدوری» را در پوشش مقدس «حقطلبی» توجیه نمود.
«راه حسینی» همان راه قانونشکنی، یکجانبهگرائی و مرگپرستی و شورش است، حال آنکه «راه حسنی» راه «اطاعت»، «بندگی» و مزدوری بیقید و شرط برای آنگلوساکسونهاست. البته فصلمشترک هر دو مسیر هم سرکوب ملت ایران جهت «تأمین منافع» استعماری است از طریق گسترش خشونت و ابتذال. به عنوان نمونه آنچه در دوران نکبتبار نخست وزیری امیرعباس هویدا شاهد بودیم همان راه «حسنی» بود. و از آنجمله است سرکوب مطالبات صنفی، کشتار کارگران، آدمربائی، قتل و ... و خصوصاً سرکوب «آزادی بیان» از طریق تشویق ابتذال در عرصة مطبوعات و فرهنگ. به آتش کشیدن آرشیو هفته نامة «توفیق» به دلیل انتشار کاریکاتور هویدا و رونق مسجدسازی و کابارهنوازی و ... و نهایتاً بازار گرمی برای آلاحمد، علیشریعتی و آخوندمطهری از نمونههای راستین سیاست «راه حسنی» در داخل مرزهاست. طی اینمدت، در خارج مرزپرگهر، بساط چاکری و نوکری و تاراج ثروتهای ملی همچنان برقرار و استوار بود. بد نیست بدانیم که هویدا نیز مانند محمد مصدق نخست وزیری خود را مدیون جنایات فدائیان اسلام است.
باری پس از فرسایش راه «حسنی» هویدا، آنگلوساکسونها «الگوی حسین» را برای حاکمیت در ایران مناسب تشخیص داده، قرار شد همة نوکرانشان «کاری حسینی» بکنند. البته همة پیشبینیهای لازم برای انجام «کار حسینی» از قبل صورت گرفته بود. به محض اینکه دستگاه «جان کندی» انقلاب سفید را تجویز کرد، بریتانیا هم جهت «رهبرسازی» قلادة خمینی را گشود تا با «شاه» مخالفت کند.
در مورد انقلاب سفید پیشتر توضیح دادهایم، بعضی از اصول آن نظیر ایجاد سپاه دانش و سپاه بهداشت مفید بود ولی تقسیم اراضی بین روستائیان و عدم نظارت بر کاربرد وامهای کشاورزی و ... این طرح را به شکست کشاند و سیل روستائیان آواره به سوی شهرهای بزرگ سرازیر شد. البته اعتراض خمینی بیشتر به حقوق اجتماعی زنان در اصول این انقلاب، و خصوصاً تقسیم املاک کسانی بود که خمس و زکات ایشان را میپرداختند. در هر حال روند رهبرسازی که از اعتراض ابلهانة خمینی به انقلاب سفید آغاز شد، با اعتراض مضحک روحالله به کاپیتولاسیون، «جایگاه رهبری» وی را مستحکمتر گردانید. تا اینکه سرانجام این جانور وحشی را با کمک «مردم» به عنوان «رهبرکبیر انقلاب» به ملت ایران تحمیل کردند. و «مردم»، دست در دست رهبرشان پای در «راه حسینی» گذاردند. راه مرگ و خشونت و ابتذال مقدس جهت سرکوب ملت ایران، و لاتبازی و نفسکشطلبی در صحنة بینالمللی جهت تأمین منافع غرب.
راه حسینی یا همان «حاکمیت مردم»، ضمن قانونشکنی آشکار به همة امور کشور دخالت کرده و سیاست دولت را مستقیماً «در خیابان» تعیین میکند. این همان راهی است که در تمام سخنرانیهای ابلهانة خامنهای، رفسنجانی، خاتمی، میرحسین موسوی، کروبی و در تمام وقوقیههای جمعه از آن حمایت به عمل میآید. به عبارت دیگر مسیر کذا در چارچوب تبلیغات «ساتاس» قرار گرفته و پشتیبانی سازمان سیا را از پیروان خط توحش خمینی اعلام میکند. همچنانکه شاهد بودیم طی روزهای اخیر مزدوران بیگانه با شعار «حقطلبی» در برابر سفارتخانههای فرانسه و ایتالیا تجمع کرده و قطعنامههای ابلهانه صدوریدند، نیروهای انتظامی هم هیچ ممانعتی از تجمع این اوباش و خرابکاریهایشان به عمل نیاوردند. چرا که اوباش مذکور «دانشجو» بوده و به پیروی از رهنمودهای «رهبر» و اکبرسازندگی و ملاممد خاتمی، و به ویژه بر اساس حق جادوئی «حاکمیت مردم»، با خروج از جایگاه واقعی اجتماعیشان به «سنگر حق» اسبابکشی کرده خواهان اجرای حق و عدالت شده بودند!
پیش از ادامة مطلب، جهت رفع سوءتفاهم در مورد پافشاری بر «حق بیطرفی» و لزوم قرار گرفتن خارج از جبهة «حق» لازم است توضیحاتی بیاوریم. وقتی میگوئیم برای حفظ حقوق و آزادیهای انسانی خودداری از پیوستن به جبهة حق الزامی است دلیل موجه دارد. پیوستن به جبهة حق ایجاب میکند که برخورد منطقی را کنار بگذاریم و به پیروی از احساسات در کنار کسانی قرار گیریم که همچون خمینی خود را حامل «حق» معرفی میکنند، در نتیجه همة خواستههایشان بدون استثناء «حق» خواهد بود. دوران نکبتبار خمینی را فراموش نکردهایم، خمینی «حق» بود و مخالفاناش هم باطل. و همین امر کودتای 1360 را «توجیه» کرد، خمینی میخواست بنیصدر را بر کنار کند و «حق» با خمینی بود.
البته پیشتر گفتیم که برکناری بنیصدر در واقع به دلیل شکست طرح تجزیة ایران از طریق جنگ الزامی شده بود و حکومت جمکران هم وظیفه داشته و دارد که الزامات سیاست آنگلوساکسونها را به عنوان «حقطلبی» حسینی خواست حکومت و خواست رهبر «مقدس» جلوه دهد تا همة مخالفان سیاست استعمار، در جبهة باطل «یزیدیان» قرار گیرند. آنگلوساکسونها در مورد «جنبش سبز» نیز همین سیاست را به اجرا در آوردهاند. براساس تبلیغات مزورانة اینان، میرحسین «مظلوم» و مدافع «حق مردم»، در برابر «حاکم ظالم» قیام کرده و خواست «مردم» نیز همان خواست موسوی میشود! حال آنکه موسوی به گواهی بیانیهها و مصاحبههایاش خواهان بازگشت به گذشته و تداوم لاتبازی خط امام است.
در گیرودار حقطلبیهای موسوی، عدهای به قتل میرسند و گروهی هم زندانی میشوند ولی شاهدیم که طی 8 ماه اخیر هیچ محدودیتی شامل حال رهبران شورش نشده. دلیل روشن است؛ اربابان حکومت اسلامی با هدف کودتا، قصد سربازگیری برای خط توحش امام را داشتند، طرحی که شکست خورد. به همین دلیل حاکمیت بریتانیا، به زبان بیزبانی خواهان کاهش سطح روابط دیپلماتیک با جمکران شده است. در واقع حضرات بجای فراخواندن سفیرشان که در سازماندهی کودتا ناکام مانده با انتشار نامة سرگشاده، از گورکنها میخواهند هیزاکسنلسی را به لندن بازگردانند تا همة کاسه کوزهها به سر نوکران در جمکران شکسته شود. و به یاد داریم که پاسدار اللاریجانی، غلامبچة سفارت کذا از طرح یک فوریتی کاهش روابط با انگلستان چه استقبالی به عمل آورده بود. بگذریم و بازگردیم به اتخاذ موضع «بیطرف» در نبرد حق و باطل.
«بیطرف ماندن» به این معناست که اگر برای قربانیان سرکوب «ابراز تأسف» میکنیم، این عمل به هیچ عنوان با پیوستن به «جبهة حق» و همصدائی با «حقطلبان» قانونشکن در ترادف قرار نخواهد گرفت. به عبارت دیگر در زمینة سیاست واکنش از روی احساسات نه تنها نشان حماقت که خروج از مسیر منطقی مطالبات انسانی است، و این بیراهه جنبش مدنی را به نیستی رهنمون خواهد شد. روشنتر بگوئیم ما خواهان «رفتار منطقی» هستیم و رفتار منطقی حکم میکند که همدردی با قربانیان خشونت به پیوستن ما به «جبهة حق» منجر نشود، چرا که «جنبشسبز»، خارج از تمامی مطالبات عوامفریبانه و پوچاش، یک جریان قانونشکن و آشوبطلب و خشونتپرست است که خود را «حق» میانگارد. همصدائی با قانونشکنان، بویژه اگر اینان برای خود «تقدس» و محبوبیت «مردمی» هم قائل باشند به همان فاجعهای خواهد انجامید که پیشتر در 22 بهمن 1357 تجربه کردهایم. یعنی حاکمیت دو ابهام «مردم» و حکومت «حق»، برای تأمین منافع استعمار! مجموعهای که بخوبی سرکوب همه جانبة آزادیهای انسانی را «توجیه» خواهد کرد.
به عنوان طرفداران دمکراسی یکبار و برای همیشه میباید به اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن تفهیم کرد که با «رهبرسازی» و قانونشکنی، آشوب و شهیدسازی نمیتوانند ملت ایران را در کنار فاشیستهای «مخالفنما» قرار دهند. خلاصه عمر این سناریو که طی 80 سال گذشته به عناوین مختلف تکرار شده، دیگر به سر آمده. در عرصة حقوباطل هیچ جایگاهی برای «انسان» وجود ندارد. کسی که طرفدار دمکراسی است از قانونشکنی و سنگرسازی در میدان «حق» دفاع نخواهد کرد.
باری روز گذشته، رسانههای جمکران ادعا کردند که 50 میلیون ایرانی در راهپیمائی 22 بهمن شرکت داشتند. البته جای تعجب نیست چرا که خارج از نیروهای نظامی و گروههای دولتی که میبایست الزاماً در مراسم کذا حضور یابند، «مردم محلة کشتارگاه»، یعنی همة پیروان خطامام و مخالفنمایان به بهانة ابراز مخالفت، و در واقع جهت ایجاد «مشروعیت خیابانی» برای الاغ مردة لازار، یعنی حکومت امام زمان در صحنه حضور یافتند.
عبارت «مردم محلة کشتارگاه»، از سرودة فروغ فرخزاد به عاریت گرفته شده و کنایه از کسانی است که باید برای «تعبیر» خواب «سوبژکتیویتة» شعر که در بیداری خواب دیده، کاری بکنند! یادآور شویم «سوبژکتیویته» در شعر، مانند «راوی» در رمان است و با سراینده در ترادف قرار نمیگیرد، در نتیجه در مصراع، «من خواب دیدهام» ضمیر اول شخص مفرد «من»، به فروغ فرخزاد ارجاع نخواهد کرد، بلکه مخاطب را به یک مجموعه از «سوبژکتیویته» ارجاع میدهد که شامل ذهنیت کودکی است که در بیداری یک ستارة قرمز را خواب دیده و این ستاره به باورهای مقدس مادر، قدرت پدر، تمایلات کودکانه، فقرفرهنگی و فقر و دستتنگی مردمی پیوند یافته که منتظراند «کسی بیاید». پیشتر این شعر را بررسی کردهایم. ابتذال، فقر و فقرفرهنگی و اعتقادات کودکانة عوام به مقدسات در همسوئی کامل با تصویر خشن «مردم محلة کشتارگاه» قرار میگیرد. مردمی که زندگیشان با خون عجین شده. «خاک باغچه»، «آب حوض» و «تخت کفش» این «مردم» به خون آغشته است. این شعر در کنار «مرز پرگهر»، آینة تمامنمای ابتذال و خشونت حاکم بر ایران در دورة «سیاست حسنی» امیرعباس هویدا است. و اکنون شاهد چرخش حکومت اسلامی به سوی همین سیاست هستیم. سیاستی که روز 21 بهمنماه از زبان کاظم غریبآبادی، سفیر جدید جمکران در یکی از مهمترین مراکز سرمایهسالاری جهان، یعنی هلند رسماً اعلام شد!
به گزارش مهرنیوز، مورخ 23 بهمنماه 1388، غریبآبادی پس از تسلیم استوارنامة خود به «بئاتریکس»، ملکة هلند، در مصاحبه با بزرگترین شبکة خبری این کشور اظهار داشت، «راه مذاکره برای حل منطقی تبادل سوخت بسته نشده، و درخواست باراک اوباما برای حل و فصل مشکلات دو کشور باید منطقی باشد.»
چقدر منطقی بودن خوب است!
«و من چقدر از همة چیزهای خوب خوشم میآید
و من چقدر دلم میخواهد
که [...] روی چارچرخة یحیی میان هندوانهها و خربزهها بنشینم
و دور میدان محمدیه بچرخم»
آخ ...
چقدر صلح امام حسن خوب است
بله صلح امام حسن خیلی خوب است، چرا که امام دوم شیعیان با آگاهی کامل از اینکه طرف مقابل تعهدات خود را انکار خواهد کرد صلح میفرمایند! و چنین صلحی به ادعای مهرنیوز، مورخ 23 بهمنماه سالجاری نشان از «درایت و هوشمندی» ایشان دارد، چرا که آن بزرگوار خواهان ارائة «چهرة منطقی» از اسلام بودهاند! بله، آنروزها هیچکس نبود که به این حضرت بگوید ابهام با «منطق» در تقابل کامل قرار گرفته! در عوض امروز ما هستیم که به «گروه دین و اندیشه» در مهرنیوز بگوئیم با این مهملات در واقع امامتان را به مضحکه تبدیل کردهاید.
«مهرنیوز» در مطلبی تحت عنوان «صلح امام حسن چهرة منطقی و صلحآمیز اسلام را متجلی کرد» مینویسد، اوضاع نامساعد و عوامل گوناگون باعث شد صلح بر ایشان تحمیل شود! عجیب است که چند سطر بالاتر امام کذا مصلحت «شیعیان فرضی» را در صلح دیده و خواسته بودند به جهانیان ثابت کنند که اسلام خشونت را نفی میکند و منطقی و صلح دوست است! اما بعداً کاشف به عمل میآید که صلحدوستی ایشان به دلیل عدم امکان توسل به سیاست «شمشیر بران» اینچنین به اوج رسیده. و در نتیجة همین شرایط ناگوار آنحضرت نیز به سیاست «کاسة گدائی» روی آوردهاند.
مهرنیوز مینویسد، عدهای از بزرگان با تزویر معاویه در کنار وی قرار گرفتند و او نیز برای تثبیت حکومت خود به صلح با امام حسن نیاز داشت! میبینیم که منطقیتر از این نمیتوان استدلال کرد! باری امام مصلحت شیعیان را در آن دیدند که با معاویه صلح کنند. به عبارت دیگر همچون دو جناح کاذب در جمکران، معاویه و امام حسن نیز به افلاس افتاده و چارهای جز همکاری نداشتند. در نتیجه امام عزیز از معاویه تعهد گرفتند که به امیرالمومنین دشنام ندهد، از بیتالمال کوفه صرفنظر کند و هزینة زندگی بازماندگان جنگ با علی را تا پایان عمرشان تأمین نماید! میبینیم که امام حسن سپاهیان علی را پس از مرگ «بیمة عمر» فرمودند! چرا که در اسلام همه چیز هست، حتی بازنشستگی و بیمة عمر! باری در انتهای مستندات کذا که هوش و ذکاوت امام را به «اثبات» میرساند، مهرنیوز مینویسد، تردیدی نیست که ایشان میدانستند معاویه به هیچیک از تعهداتاش عمل نخواهد کرد و این عمل ماهیت فریبکارانه و قدرتطلبی معاویه را بر همگان آشکار خواهد نمود. میبینیم که سیاست امام حسن عزیزمان هم مانند سیاست نوکران آنگلوساکسونها در جمکران «معنوی» بوده.
البته همة این داستانها از لیفة تنبان روشنفکران سازمان سیا استخراج شده، به دست سیدمهدی خاموشی داده میشود تا از آن برای ما ملت «تاریخ تشیع» بسازد، بدون اینکه در نظر بگیرد رخدادهای تاریخی ارتباطی با معنویات ندارد، رخداد تاریخی فقط میتواند دلائل منطقی و مادی داشته باشد:
«اوضاع نامساعد [باعث شد] که صلح به عنوان یک مسئلة ضروری [بر ایشان تحمیل شود] هر خردمندی در آن شرایط قرار میگرفت چارهای جز مسالمت نداشت [...] آن حضرت فرمود [...] اگر با معاویه درگیر شوم، [اطرافیان] مرا به او تحویل میدهند [...] امام آگاه بود که معاویه به هیچکدام از این مفاد عمل نخواهد کرد اما حداقل ماهیت قدرت طلب معاویه [...] بر همگان آشکار میشد[...]»
چقدر معاویه قدرت طلب بود، و چقدر امام حسن صلحطلب و چقدر من هر دو را دوست دارم:
«امام [...] در پاسخ شخصى که به صلح آن حضرت اعتراض کرد [...] موجبات اقدام خود را چنین بیان کرد: اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى میکردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمیکردم، زیرا خلافت بر بنىامیه حرام است[...]»
ایشان حتماً در ادامه فرموده بودند، من چقدر خلافت را دوست میدارم! نتیجة 4 سال «خلافت» یانکیها در اوکراین این شد که روسیه جهت انتقال گاز به اروپا بجای اوکراین الویت را به خط لولة «نورت ستریم» بدهد که گاز را از آبهای دانمارک و فنلاند به آلمان میرساند!
به گزارش مهرنیوز، آخوند صدیقی در وقوقیة امروز تهران ادعا کرده، «حضور ملت ایران در راهپیمائی 22 بهمن تجدید حیات انقلاب اسلامی بوده.» حال آنکه ساتاس و ارباباناش در سازمان سیا کور خواندهاند! حتی اگر ادعای بیپایة ورقپارههای جمکران، مبنی بر شرکت 50 میلیون ایرانی در این مراسم را بپذیریم، با توجه به حضور گستردة چپنمایان و دارودستة موسوی و شرکاء در تظاهرات کذا، بیش از 20 میلیون ایرانی در این نمایش مهوع شرکت نکردند. اینان هم با حکومت اسلامی مخالفاند، و هم با جنبش سبز. در واقع این آمار ثابت میکند برخلاف تبلیغات رسانههای استعمار، جنبش سبز به هیچ عنوان «فراگیر» نیست. بهتر است بگوئیم تظاهرات کذا آغازی است بر پایان 31 سال فریب جنایت و تقلب.
با توجه به شرایط باید حضور اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن عرض کنیم، سیاست حسینی و حسنی دیگر کارآئی خود را از دست داده. از این پس لازم است به سیاست زینالعابدین بیمار، یعنی دراز کشیدن رو به قبله متوسل شوید، که هم نوآوری کرده باشید و هم واقعگرائی.
«راه حسینی» همان راه قانونشکنی، یکجانبهگرائی و مرگپرستی و شورش است، حال آنکه «راه حسنی» راه «اطاعت»، «بندگی» و مزدوری بیقید و شرط برای آنگلوساکسونهاست. البته فصلمشترک هر دو مسیر هم سرکوب ملت ایران جهت «تأمین منافع» استعماری است از طریق گسترش خشونت و ابتذال. به عنوان نمونه آنچه در دوران نکبتبار نخست وزیری امیرعباس هویدا شاهد بودیم همان راه «حسنی» بود. و از آنجمله است سرکوب مطالبات صنفی، کشتار کارگران، آدمربائی، قتل و ... و خصوصاً سرکوب «آزادی بیان» از طریق تشویق ابتذال در عرصة مطبوعات و فرهنگ. به آتش کشیدن آرشیو هفته نامة «توفیق» به دلیل انتشار کاریکاتور هویدا و رونق مسجدسازی و کابارهنوازی و ... و نهایتاً بازار گرمی برای آلاحمد، علیشریعتی و آخوندمطهری از نمونههای راستین سیاست «راه حسنی» در داخل مرزهاست. طی اینمدت، در خارج مرزپرگهر، بساط چاکری و نوکری و تاراج ثروتهای ملی همچنان برقرار و استوار بود. بد نیست بدانیم که هویدا نیز مانند محمد مصدق نخست وزیری خود را مدیون جنایات فدائیان اسلام است.
باری پس از فرسایش راه «حسنی» هویدا، آنگلوساکسونها «الگوی حسین» را برای حاکمیت در ایران مناسب تشخیص داده، قرار شد همة نوکرانشان «کاری حسینی» بکنند. البته همة پیشبینیهای لازم برای انجام «کار حسینی» از قبل صورت گرفته بود. به محض اینکه دستگاه «جان کندی» انقلاب سفید را تجویز کرد، بریتانیا هم جهت «رهبرسازی» قلادة خمینی را گشود تا با «شاه» مخالفت کند.
در مورد انقلاب سفید پیشتر توضیح دادهایم، بعضی از اصول آن نظیر ایجاد سپاه دانش و سپاه بهداشت مفید بود ولی تقسیم اراضی بین روستائیان و عدم نظارت بر کاربرد وامهای کشاورزی و ... این طرح را به شکست کشاند و سیل روستائیان آواره به سوی شهرهای بزرگ سرازیر شد. البته اعتراض خمینی بیشتر به حقوق اجتماعی زنان در اصول این انقلاب، و خصوصاً تقسیم املاک کسانی بود که خمس و زکات ایشان را میپرداختند. در هر حال روند رهبرسازی که از اعتراض ابلهانة خمینی به انقلاب سفید آغاز شد، با اعتراض مضحک روحالله به کاپیتولاسیون، «جایگاه رهبری» وی را مستحکمتر گردانید. تا اینکه سرانجام این جانور وحشی را با کمک «مردم» به عنوان «رهبرکبیر انقلاب» به ملت ایران تحمیل کردند. و «مردم»، دست در دست رهبرشان پای در «راه حسینی» گذاردند. راه مرگ و خشونت و ابتذال مقدس جهت سرکوب ملت ایران، و لاتبازی و نفسکشطلبی در صحنة بینالمللی جهت تأمین منافع غرب.
راه حسینی یا همان «حاکمیت مردم»، ضمن قانونشکنی آشکار به همة امور کشور دخالت کرده و سیاست دولت را مستقیماً «در خیابان» تعیین میکند. این همان راهی است که در تمام سخنرانیهای ابلهانة خامنهای، رفسنجانی، خاتمی، میرحسین موسوی، کروبی و در تمام وقوقیههای جمعه از آن حمایت به عمل میآید. به عبارت دیگر مسیر کذا در چارچوب تبلیغات «ساتاس» قرار گرفته و پشتیبانی سازمان سیا را از پیروان خط توحش خمینی اعلام میکند. همچنانکه شاهد بودیم طی روزهای اخیر مزدوران بیگانه با شعار «حقطلبی» در برابر سفارتخانههای فرانسه و ایتالیا تجمع کرده و قطعنامههای ابلهانه صدوریدند، نیروهای انتظامی هم هیچ ممانعتی از تجمع این اوباش و خرابکاریهایشان به عمل نیاوردند. چرا که اوباش مذکور «دانشجو» بوده و به پیروی از رهنمودهای «رهبر» و اکبرسازندگی و ملاممد خاتمی، و به ویژه بر اساس حق جادوئی «حاکمیت مردم»، با خروج از جایگاه واقعی اجتماعیشان به «سنگر حق» اسبابکشی کرده خواهان اجرای حق و عدالت شده بودند!
پیش از ادامة مطلب، جهت رفع سوءتفاهم در مورد پافشاری بر «حق بیطرفی» و لزوم قرار گرفتن خارج از جبهة «حق» لازم است توضیحاتی بیاوریم. وقتی میگوئیم برای حفظ حقوق و آزادیهای انسانی خودداری از پیوستن به جبهة حق الزامی است دلیل موجه دارد. پیوستن به جبهة حق ایجاب میکند که برخورد منطقی را کنار بگذاریم و به پیروی از احساسات در کنار کسانی قرار گیریم که همچون خمینی خود را حامل «حق» معرفی میکنند، در نتیجه همة خواستههایشان بدون استثناء «حق» خواهد بود. دوران نکبتبار خمینی را فراموش نکردهایم، خمینی «حق» بود و مخالفاناش هم باطل. و همین امر کودتای 1360 را «توجیه» کرد، خمینی میخواست بنیصدر را بر کنار کند و «حق» با خمینی بود.
البته پیشتر گفتیم که برکناری بنیصدر در واقع به دلیل شکست طرح تجزیة ایران از طریق جنگ الزامی شده بود و حکومت جمکران هم وظیفه داشته و دارد که الزامات سیاست آنگلوساکسونها را به عنوان «حقطلبی» حسینی خواست حکومت و خواست رهبر «مقدس» جلوه دهد تا همة مخالفان سیاست استعمار، در جبهة باطل «یزیدیان» قرار گیرند. آنگلوساکسونها در مورد «جنبش سبز» نیز همین سیاست را به اجرا در آوردهاند. براساس تبلیغات مزورانة اینان، میرحسین «مظلوم» و مدافع «حق مردم»، در برابر «حاکم ظالم» قیام کرده و خواست «مردم» نیز همان خواست موسوی میشود! حال آنکه موسوی به گواهی بیانیهها و مصاحبههایاش خواهان بازگشت به گذشته و تداوم لاتبازی خط امام است.
در گیرودار حقطلبیهای موسوی، عدهای به قتل میرسند و گروهی هم زندانی میشوند ولی شاهدیم که طی 8 ماه اخیر هیچ محدودیتی شامل حال رهبران شورش نشده. دلیل روشن است؛ اربابان حکومت اسلامی با هدف کودتا، قصد سربازگیری برای خط توحش امام را داشتند، طرحی که شکست خورد. به همین دلیل حاکمیت بریتانیا، به زبان بیزبانی خواهان کاهش سطح روابط دیپلماتیک با جمکران شده است. در واقع حضرات بجای فراخواندن سفیرشان که در سازماندهی کودتا ناکام مانده با انتشار نامة سرگشاده، از گورکنها میخواهند هیزاکسنلسی را به لندن بازگردانند تا همة کاسه کوزهها به سر نوکران در جمکران شکسته شود. و به یاد داریم که پاسدار اللاریجانی، غلامبچة سفارت کذا از طرح یک فوریتی کاهش روابط با انگلستان چه استقبالی به عمل آورده بود. بگذریم و بازگردیم به اتخاذ موضع «بیطرف» در نبرد حق و باطل.
«بیطرف ماندن» به این معناست که اگر برای قربانیان سرکوب «ابراز تأسف» میکنیم، این عمل به هیچ عنوان با پیوستن به «جبهة حق» و همصدائی با «حقطلبان» قانونشکن در ترادف قرار نخواهد گرفت. به عبارت دیگر در زمینة سیاست واکنش از روی احساسات نه تنها نشان حماقت که خروج از مسیر منطقی مطالبات انسانی است، و این بیراهه جنبش مدنی را به نیستی رهنمون خواهد شد. روشنتر بگوئیم ما خواهان «رفتار منطقی» هستیم و رفتار منطقی حکم میکند که همدردی با قربانیان خشونت به پیوستن ما به «جبهة حق» منجر نشود، چرا که «جنبشسبز»، خارج از تمامی مطالبات عوامفریبانه و پوچاش، یک جریان قانونشکن و آشوبطلب و خشونتپرست است که خود را «حق» میانگارد. همصدائی با قانونشکنان، بویژه اگر اینان برای خود «تقدس» و محبوبیت «مردمی» هم قائل باشند به همان فاجعهای خواهد انجامید که پیشتر در 22 بهمن 1357 تجربه کردهایم. یعنی حاکمیت دو ابهام «مردم» و حکومت «حق»، برای تأمین منافع استعمار! مجموعهای که بخوبی سرکوب همه جانبة آزادیهای انسانی را «توجیه» خواهد کرد.
به عنوان طرفداران دمکراسی یکبار و برای همیشه میباید به اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن تفهیم کرد که با «رهبرسازی» و قانونشکنی، آشوب و شهیدسازی نمیتوانند ملت ایران را در کنار فاشیستهای «مخالفنما» قرار دهند. خلاصه عمر این سناریو که طی 80 سال گذشته به عناوین مختلف تکرار شده، دیگر به سر آمده. در عرصة حقوباطل هیچ جایگاهی برای «انسان» وجود ندارد. کسی که طرفدار دمکراسی است از قانونشکنی و سنگرسازی در میدان «حق» دفاع نخواهد کرد.
باری روز گذشته، رسانههای جمکران ادعا کردند که 50 میلیون ایرانی در راهپیمائی 22 بهمن شرکت داشتند. البته جای تعجب نیست چرا که خارج از نیروهای نظامی و گروههای دولتی که میبایست الزاماً در مراسم کذا حضور یابند، «مردم محلة کشتارگاه»، یعنی همة پیروان خطامام و مخالفنمایان به بهانة ابراز مخالفت، و در واقع جهت ایجاد «مشروعیت خیابانی» برای الاغ مردة لازار، یعنی حکومت امام زمان در صحنه حضور یافتند.
عبارت «مردم محلة کشتارگاه»، از سرودة فروغ فرخزاد به عاریت گرفته شده و کنایه از کسانی است که باید برای «تعبیر» خواب «سوبژکتیویتة» شعر که در بیداری خواب دیده، کاری بکنند! یادآور شویم «سوبژکتیویته» در شعر، مانند «راوی» در رمان است و با سراینده در ترادف قرار نمیگیرد، در نتیجه در مصراع، «من خواب دیدهام» ضمیر اول شخص مفرد «من»، به فروغ فرخزاد ارجاع نخواهد کرد، بلکه مخاطب را به یک مجموعه از «سوبژکتیویته» ارجاع میدهد که شامل ذهنیت کودکی است که در بیداری یک ستارة قرمز را خواب دیده و این ستاره به باورهای مقدس مادر، قدرت پدر، تمایلات کودکانه، فقرفرهنگی و فقر و دستتنگی مردمی پیوند یافته که منتظراند «کسی بیاید». پیشتر این شعر را بررسی کردهایم. ابتذال، فقر و فقرفرهنگی و اعتقادات کودکانة عوام به مقدسات در همسوئی کامل با تصویر خشن «مردم محلة کشتارگاه» قرار میگیرد. مردمی که زندگیشان با خون عجین شده. «خاک باغچه»، «آب حوض» و «تخت کفش» این «مردم» به خون آغشته است. این شعر در کنار «مرز پرگهر»، آینة تمامنمای ابتذال و خشونت حاکم بر ایران در دورة «سیاست حسنی» امیرعباس هویدا است. و اکنون شاهد چرخش حکومت اسلامی به سوی همین سیاست هستیم. سیاستی که روز 21 بهمنماه از زبان کاظم غریبآبادی، سفیر جدید جمکران در یکی از مهمترین مراکز سرمایهسالاری جهان، یعنی هلند رسماً اعلام شد!
به گزارش مهرنیوز، مورخ 23 بهمنماه 1388، غریبآبادی پس از تسلیم استوارنامة خود به «بئاتریکس»، ملکة هلند، در مصاحبه با بزرگترین شبکة خبری این کشور اظهار داشت، «راه مذاکره برای حل منطقی تبادل سوخت بسته نشده، و درخواست باراک اوباما برای حل و فصل مشکلات دو کشور باید منطقی باشد.»
چقدر منطقی بودن خوب است!
«و من چقدر از همة چیزهای خوب خوشم میآید
و من چقدر دلم میخواهد
که [...] روی چارچرخة یحیی میان هندوانهها و خربزهها بنشینم
و دور میدان محمدیه بچرخم»
آخ ...
چقدر صلح امام حسن خوب است
بله صلح امام حسن خیلی خوب است، چرا که امام دوم شیعیان با آگاهی کامل از اینکه طرف مقابل تعهدات خود را انکار خواهد کرد صلح میفرمایند! و چنین صلحی به ادعای مهرنیوز، مورخ 23 بهمنماه سالجاری نشان از «درایت و هوشمندی» ایشان دارد، چرا که آن بزرگوار خواهان ارائة «چهرة منطقی» از اسلام بودهاند! بله، آنروزها هیچکس نبود که به این حضرت بگوید ابهام با «منطق» در تقابل کامل قرار گرفته! در عوض امروز ما هستیم که به «گروه دین و اندیشه» در مهرنیوز بگوئیم با این مهملات در واقع امامتان را به مضحکه تبدیل کردهاید.
«مهرنیوز» در مطلبی تحت عنوان «صلح امام حسن چهرة منطقی و صلحآمیز اسلام را متجلی کرد» مینویسد، اوضاع نامساعد و عوامل گوناگون باعث شد صلح بر ایشان تحمیل شود! عجیب است که چند سطر بالاتر امام کذا مصلحت «شیعیان فرضی» را در صلح دیده و خواسته بودند به جهانیان ثابت کنند که اسلام خشونت را نفی میکند و منطقی و صلح دوست است! اما بعداً کاشف به عمل میآید که صلحدوستی ایشان به دلیل عدم امکان توسل به سیاست «شمشیر بران» اینچنین به اوج رسیده. و در نتیجة همین شرایط ناگوار آنحضرت نیز به سیاست «کاسة گدائی» روی آوردهاند.
مهرنیوز مینویسد، عدهای از بزرگان با تزویر معاویه در کنار وی قرار گرفتند و او نیز برای تثبیت حکومت خود به صلح با امام حسن نیاز داشت! میبینیم که منطقیتر از این نمیتوان استدلال کرد! باری امام مصلحت شیعیان را در آن دیدند که با معاویه صلح کنند. به عبارت دیگر همچون دو جناح کاذب در جمکران، معاویه و امام حسن نیز به افلاس افتاده و چارهای جز همکاری نداشتند. در نتیجه امام عزیز از معاویه تعهد گرفتند که به امیرالمومنین دشنام ندهد، از بیتالمال کوفه صرفنظر کند و هزینة زندگی بازماندگان جنگ با علی را تا پایان عمرشان تأمین نماید! میبینیم که امام حسن سپاهیان علی را پس از مرگ «بیمة عمر» فرمودند! چرا که در اسلام همه چیز هست، حتی بازنشستگی و بیمة عمر! باری در انتهای مستندات کذا که هوش و ذکاوت امام را به «اثبات» میرساند، مهرنیوز مینویسد، تردیدی نیست که ایشان میدانستند معاویه به هیچیک از تعهداتاش عمل نخواهد کرد و این عمل ماهیت فریبکارانه و قدرتطلبی معاویه را بر همگان آشکار خواهد نمود. میبینیم که سیاست امام حسن عزیزمان هم مانند سیاست نوکران آنگلوساکسونها در جمکران «معنوی» بوده.
البته همة این داستانها از لیفة تنبان روشنفکران سازمان سیا استخراج شده، به دست سیدمهدی خاموشی داده میشود تا از آن برای ما ملت «تاریخ تشیع» بسازد، بدون اینکه در نظر بگیرد رخدادهای تاریخی ارتباطی با معنویات ندارد، رخداد تاریخی فقط میتواند دلائل منطقی و مادی داشته باشد:
«اوضاع نامساعد [باعث شد] که صلح به عنوان یک مسئلة ضروری [بر ایشان تحمیل شود] هر خردمندی در آن شرایط قرار میگرفت چارهای جز مسالمت نداشت [...] آن حضرت فرمود [...] اگر با معاویه درگیر شوم، [اطرافیان] مرا به او تحویل میدهند [...] امام آگاه بود که معاویه به هیچکدام از این مفاد عمل نخواهد کرد اما حداقل ماهیت قدرت طلب معاویه [...] بر همگان آشکار میشد[...]»
چقدر معاویه قدرت طلب بود، و چقدر امام حسن صلحطلب و چقدر من هر دو را دوست دارم:
«امام [...] در پاسخ شخصى که به صلح آن حضرت اعتراض کرد [...] موجبات اقدام خود را چنین بیان کرد: اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى میکردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمیکردم، زیرا خلافت بر بنىامیه حرام است[...]»
ایشان حتماً در ادامه فرموده بودند، من چقدر خلافت را دوست میدارم! نتیجة 4 سال «خلافت» یانکیها در اوکراین این شد که روسیه جهت انتقال گاز به اروپا بجای اوکراین الویت را به خط لولة «نورت ستریم» بدهد که گاز را از آبهای دانمارک و فنلاند به آلمان میرساند!
به گزارش مهرنیوز، آخوند صدیقی در وقوقیة امروز تهران ادعا کرده، «حضور ملت ایران در راهپیمائی 22 بهمن تجدید حیات انقلاب اسلامی بوده.» حال آنکه ساتاس و ارباباناش در سازمان سیا کور خواندهاند! حتی اگر ادعای بیپایة ورقپارههای جمکران، مبنی بر شرکت 50 میلیون ایرانی در این مراسم را بپذیریم، با توجه به حضور گستردة چپنمایان و دارودستة موسوی و شرکاء در تظاهرات کذا، بیش از 20 میلیون ایرانی در این نمایش مهوع شرکت نکردند. اینان هم با حکومت اسلامی مخالفاند، و هم با جنبش سبز. در واقع این آمار ثابت میکند برخلاف تبلیغات رسانههای استعمار، جنبش سبز به هیچ عنوان «فراگیر» نیست. بهتر است بگوئیم تظاهرات کذا آغازی است بر پایان 31 سال فریب جنایت و تقلب.
با توجه به شرایط باید حضور اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن عرض کنیم، سیاست حسینی و حسنی دیگر کارآئی خود را از دست داده. از این پس لازم است به سیاست زینالعابدین بیمار، یعنی دراز کشیدن رو به قبله متوسل شوید، که هم نوآوری کرده باشید و هم واقعگرائی.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت