«حق» و هنر!
...
انسان نه «حق» است، نه «باطل»، انسان آزاد است و برخوردار از «حق انتخاب». هر فرد یا گروهی که حق انتخاب آزاد را از انسان سلب میکند، در واقع انسانیات وی را میزداید و انسان را در جایگاه برده و بنده قرار میدهد. در راستای همین شیوة آزادیستیز است که بعضیها وظیفه دارند همة مفاخر فرهنگ ایران را در «سنگر حق» بنشانند.
صرافی نیویورکتایمز بیانیة محفل «الی ویزل» را در انتقاد از مهرورزی منتشر کرده و رادیوفردا هم بلافاصله بیانیة کذا را در اختیار شوتوپرتها قرار داده. اهالی نیویورکتایمز زمانیکه حکومتاسلامی نفسکشطلبی و عربدهجوئی میکند، به تفسیر و «تحریف» قرآن پرداخته، از زبان فعلة فاشیسم «اسلام خوب» و «مترقی» به ما معرفی میکنند، اما زمانیکه حکومت اسلامی به «فس فس» میافتد، صرافی نیویورکتایمز ضمن ستایش از اسلام «سبز» و مردمسالاری برخاسته از «خلخال آن زن یهودی»، زبان به سرزنش شخص احمدینژاد میگشاید! میبینیم که کارفرمایان نیویورکتایمز هم با حکومت اسلامی هیچ مخالفتی ندارند، و اگر از مهرورزی گلایه میکنند، صرفاً به دلیل عقبنشینی محفل «اس. اس» یعنی «اسلامنوازان اسرائیلپرست» غرب از دکان هستهای است. اما از آنجا که چاقو دستة خودش را نمیبرد، شیپور حزب دمکرات آمریکا به ناچار از نوکران محفل«اس. اس» انتقاد میکند تا به همه بباوراند که حکومت مفلس جمکران «مستقل» است.
بله، هر بار تنش در بحران دستساز هستهای کمی آرام میگیرد، دست دولت اسرائیل در پوست گردو گیر میکند و سقوط شاخص بازار سهام جیغ و فریاد محفل «الی ویزل» را به آسمان میرساند. چرا که استقرار صلح در منطقه تهدید مستقیم منافع شبکة پنهان اقتصادی به شمار میرود. این شبکة مقدس شامل دلالان محترم اسلحه، قاچاقچیان شریف مواد مخدر و برده فروشان مؤمن، خداجو و دینباوری است که تحت نظارت سازمان سیا فعالیت میکنند و یک چشمه از عملیاتشان همان «ایران گیت» کذا بود.
شبکة پنهان در برابر نفت رایگان برای ادامة جنگ با عراق به گورکنها اسلحه میداد و ارز حاصل از فروش نفت را برای سازماندهی شبکة خرابکار «کنتراها» در اختیار جان نگروپونته و «بانو» در آمریکای لاتین میگذارد. همچنانکه بارها در این وبلاگ گفتهایم و باز هم تکرار میکنیم، دولتهای ایران و اسرائیل دو اهرم سرکوب استعماری در کل منطقه به شمار میروند. با استقرار حکومت اسلامی فقط پوشش این سیاست «تغییر» یافت، و روند سرکوب استعماری شتاب بیشتری گرفت. این مختصر را گفتیم تا روشن شود سیاست استعمار در منطقه «تداوم» دارد، و این تداوم را استعمار با اعمال گسستهای پیاپی در ایران و دیگر کشورهای منطقه تضمین میکند. به همین دلیل بررسی تاریخ معاصر کشورمان بدون در نظر گرفتن این اصل اساسی، یعنی تداوم سیاست استعماری، فاقد ارزش علمی خواهد بود.
بریتانیا به عنوان نیرومندترین قدرت استعماری جهان از دورة صفویه در ایران حضور مستمر داشته و به مرور زمان، به ویژه پس از انقلاب اکتبر، نفوذ این امپراتوری در کشورمان افزایش یافت، چرا که پس از کودتای بلشویکها، روسیه به حضور خود در ایران پایان داد و دست بریتانیا برای چپاول و تخریب در ایران هر چه بیشتر باز شد. کودتای کلنل آیرونساید آخوندنواز، مشتی است نمونة خروار از سیاست استعمار بریتانیا بر علیه مطالبات مترقی مبارزان صدرمشروطه، از جمله «جدائی دین از سیاست». کودتای 28 مرداد و کودتای 22 بهمن تداوم همان کودتای آیرونساید بود. نارضایتی مردم ایران از سرکوب استعماری ساواک یک مسئله است، «انقلاب» نامیدن کودتای 22 بهمن مسئلة دیگری است!
حال که به سرکوب استعماری پیش از ظهور خردجال رسیدیم، بد نیست نگاهی داشته باشیم به «اختیارات پدر»، در دورة نکبتبار نخست وزیری هویدا، یعنی پیش از تخلیة «امام» خمینی در فرودگاه مهرآباد.
در دورة هویدا، پدران محترم اختیارات وسیعی داشتند، از آنجمله بود، ممانعت از تحصیل و فعالیتهای فرهنگی دخترانشان. برای نمونه به چند مورد تأسفبار اشاره میکنیم. از سوی وزارت فرهنگ یک بورس تحصیلی در اختیار یکی از دانشآموزان برجستة تهران قرار گرفت و علیرغم وساطت شخصی مدیر دبیرستان، به دلیل مخالفت پدر، دانشآموز مذکور از این فرصت محروم شد چرا که هیچ قانونی وجود نداشت که اختیارات «مطلق» پدر را سلب کند. البته این مسائل به دبیرستان محدود نمیشد. یکی از استادان دانشگاه تهران به وجود همین محدودیتها برای دانشجویاناش اشاره میکند. بعضی دانشجویان دختر اجازه نداشتند در مسافرتهای علمی شرکت کنند! در نتیجه، دانشگاه بجای ارجاع قضیه به وزارت علوم و مراجع بالاتر، یک «راه حل» مناسب یافته بود! دانشجویان محروم با «ویراستاری» گزارش سفر همدورهایهایشان واحد مربوطه را میگذراندند و به این ترتیب «مخالفت پدر» با مسافرت دخترش به سکوت برگزار میشد.
به عبارت دیگر این سوءاستفاده از «قدرت»، مورد «پذیرش ضمنی» جامعه بود. در حالت عادی یعنی در یک جامعة بهنجار، دولت چنین امکانات و اختیاراتی به پدر خانواده نمیدهد. حال مشابه همین رفتار «عصرحجر» را در غرب مشاهده میکنیم. به ویژه در خانوادههایهای مرفه ایرانی که ارواح شکمشان سخت با تحجر مخالفاند و پیش از خروج شاه از ایران کشور را ترک کردهاند، ولی همین رفتار وحشیانه را از خود بروز میدهند. پسر 19 سالهشان آپارتمان «گرفته»، البته به خرج پدر و مادر و جدا از خانواده زندگی میکند، ولی خواهر 25 سالهاش هنوز در کانون گرم خانواده لنگر انداخته، کجا؟ در همین شهر پاریس! بله «گوسفندیات» در ساختار شخصیتی افراد هم وجود دارد حال آنکه در سرزمین گل و بلبل گوسفندیات برای همه «اجباری» است و بیجهت نیست که گورکنها گربة ترانسژنیک تولید نمیکنند، بزغالة «ترانس ژنیک» تولید میکنند! عشق به گوسفند و گله و دامپروری ریشه در «ادیان ابراهیمی» دارد.
حضرت ابراهیم، چنان علاقهای به گوسفند و گله داشتند که به محض ورود به مصر، تصمیم گرفتند، عیالشان را به عنوان «خواهر» خود به کاخ فرعون ارسال کنند، تا «یهوه» ضمن مجازات فرعون، یک گلة پرشمار برای آن حضرت فراهم آورد! اصولاً قادر متعال علاقة عجیبی به «قوادان» داشته و دارند، چرا که «قواد» هم مثل قدرت و قادر با «قاف» نوشته میشود. از سوی دیگر قواد، به دلیل پیشة غیرقانونی خود «اهل تقیه» و «خودانکاری» است و از ترس گرفتار شدن به چنگ قانون هیچوقت جایگاه واقعی اجتماعیاش را در برابر «غیرخودیها» بروز نمیدهد. حال آنکه رهبران شریف و درستکار «جنبش سبز» برای کسب قدرت سیاسی و فریب مردم «تقیه» میکنند و رادیوفردا از زبان ایرانینمایان به ما میگوید، «نه! اینها یعنی موسوی و کروبی، منظورشان از اجرای کامل قانون اساسی جمکران» اجرای کامل قانون اساسی جمکران نیست! خلاصه بگوئیم، کارفرمایان «رادیوکذا» میپندارند با عقبافتادههای ذهنی طرفاند!
باید پرسید، «شما» از کجا میدانید «منظور» موسوی و کروبی چیست؟ به شما منظورشان را گفتهاند یا اینکه فقط «حدس» میزنید زمانیکه میرحسین موسوی به عنوان نمونه میگوید، «باز گردیم به دوران امام روشن ضمیر»، خواهان استقرار «دمکراسی» در ایران است؟ اگر رهبران طاعون سبز طرفدار دمکراسی هستند،
چرا صریحاً مواضع خودشان را اعلام نمیکنند، از چه میهراسند؟ میرحسین که آمادة «شهادت» هم شده بود پس دلیلی ندارد از ترس به دروغ متوسل شود. کسی که شهامت بیان صریح عقاید سیاسی خود را ندارد و اهدافاش را پنهان میکند، دکان شیادی باز کرده. تقیه و پوچپردازی را «فعالیت سیاسی» نمیخوانند، این عمل شارلاتانیسم سیاسی است. همان شیوة خمینی است که برای ایجاد «سنگر حق» علیه باطل و پولاریزاسیون جامعه اعمال میشد، تا «حق بیطرفی» یعنی پایه و اساس آزادی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را لگدمال کند.
برای ایجاد پولاریزاسیون کافی است، ضمن تأکید بر دینباوری خود، مفاد اعلامیة جهانی حقوقبشر را در بوق بگذاریم. مصاحبة میرحسین موسوی و بیانیة کروبی در سایت «کلمه»، بر همین ترفند مزورانه استوار است. پروپاگاند طاعون سبز بر «محوراسلام» تنظیم شده و شاخههای فرعی آن برای ایجاد «اجماع فراگیر» به اعلامیة جهانی حقوقبشر «گریز» میزند. این پروپاگاند میگوید: من مسلمانم، به سرکوبها اعتراض دارم، من طرفدار آزادیبیان و آزادی زندانیان سیاسی هستم، همة معترضین به سرکوب، همة طرفداران آزادی بیان و آزادی زندانیان سیاسی، خارج از تعلقات مذهبی و سیاسی خود میتوانند در کنار من قرارگیرند و خواهان اجرای کامل قانون اساسی حکومت اسلامی شوند! مسلم است که هیچکس با «آزادی بیان» یا آزادی زندانیان سیاسی مخالفت نخواهد کرد، اشکال اینجاست که قانون اساسی حکومت اسلامی تمامی آزادیها، از جمله آزادی بیان را در چارچوب «تقدس» دین «برحق» قرار داده. به عبارت دیگر، اجرای کامل قانون اساسی در عمل با سرکوب تمامی حقوق و آزادیهای «انسانی» توسط زنجیرة مقدسات اسلامی توأم خواهد شد! چرا که دین اسلام «برحق» است، و از اینرو آزادیهای انسانی را اصولاً «باطل» میشمارد. حال آنکه انسان خارج از دو سنگر حق و باطل قرار میگیرد، چرا که انسان «زمینی» است.
نیازهای انسان، آزادیهای اجتماعی و فردی او، و باورها و تخیلاتاش هیچیک را نمیتوان حق یا باطل به شمار آورد. به همین دلیل است که پروپاگاند استعمار میکوشد فضای جامعة ایران را دوقطبی کند. پولاریزاسیون جامعه، با نفی حق بیطرفی، «انسان» را از انسانیات محروم کرده، وادارش خواهد نمود تا به گلة «حق» بپیوندد. در غیراینصورت، چه بخواهد و چه نخواهد در گلة «باطل» قرار خواهد گرفت. برای تأمین منافع استعمار در ایران هیچکس حق ندارد خارج از ایندو سنگر استعماری و پیشساخته بنشیند! به عبارت دیگر، تبلیغات استعماری پایه و اساس آزادی» یعنی «حق انسانی» بیطرف ماندن در «نبرد مقدس» توحش حق و باطل را برای ملت ایران ممنوع میداند. به همین دلیل بود که در وبلاگ «شیخ و شنل قرمزی» گفتیم «شاهالله» دست در دست پیروان خط امام، حزب توده و دیگر خودفروختگان در «سنگر حق» لنگر انداخته!
رضا پهلوی که انتخابات جمکران را محکوم کرده بود پس از جنجال 23 خردادماه به یکباره مدافع میرحسین موسوی از آب درآمد و به این ترتیب در کنار کسانی قرار گرفت که به پیروی از تبلیغات سازمان سیا، سلطنت را «سکولار» میدانند! حال این پرسش منطقی مطرح میشود که به فرض محال اگر سلطنت سکولار وجود داشته باشد و سلطنت پهلوی هم همان سلطنت «نیست در جهان» و سکولار بوده، چرا به مرور زمان، اختیارات آخوندجماعت و بساط آخوندپروری در ایران اینچنین گسترش یافت؟ به عنوان نمونه چرا در دورة مصدق مدارس مختلط تعطیل میشود؟ یا به چه دلیل بعد از کودتا شاه «سکولار» در همسوئی کامل با آخوند بر این عمل ضدفرهنگی صحه میگذارد؟ چرا در دورة نکبتبار هویدا آنقدر بساط روضهخوانی رونق میگیرد که حتی خوانندگان موسیقی پاپ هم برای گرم کردن دکانشان دست به روضهخوانی و عارفنمائیهای «روحوضی» میزنند و ... چرا در این سلطنت فرضاً «سکولار»، بجای ممانعت از سرکوب زنان، همچون نمونههائی که در بالا آوردیم، روز به روز بساط روضه و زوزه و حسینیهسازی و توجیهات مذهبی بر فضای جامعه سنگین و سنگینتر شد؟
به عقیدة ما پاسخ روشن است، همة این فعالیتها زمینهسازی برای ایجاد «سنگر حق» امام روشن ضمیر بود تا ایشان بتوانند توهمات مقدس را به ایدئولوژی حکومت تبدیل فرمایند. به محض اینکه چنین معجزهای محقق شد، فعلة فاشیسم جهت تکمیل لجنپراکنی به فرهنگ ایران، از دیوان حافظ تا سرودههای فروغ فرخزاد را سریعاً به ایدئولوژی تبدیل کردند، و فروغ فرخزاد، نماد آزادی زن ایرانی را پس از مرگ در سنگر طرفداران خمینی و امام زمان مستقر نمودند. بله، وقتی حق و باطل بر جامعه حاکم شود مفاخر فرهنگی هم میباید «سنگر حق» را انتخاب کنند.
البته اگر اینان در قید حیات باشند یا وادار به سکوت خواهند شد، یا فرارشان میدهند تا در خارج از مرزها از هر چه قلم و قلمزنی است دست بردارند، و دست استعمار غرب را در کشور برای جفتکاندازی، نویسندهسازی و «شاعرسازی» کاملاً باز بگذارند. اگر هم در قید حیات نباشند، فاشیستهای «فرهیخته» آنها را در سنگر حق مینشانند تا حق و حقوقشان را از ارباب دریافت دارند. خلاصه میکنیم، اگر انسان «آزاد» است، فعلة فاشیسم را به دلیل گلهپرستی و آزادیستیزیاش به سرعت میتوان شناسائی کرد. فروغ فرخزاد و صادق هدایت، از اهداف «ایدهآل» و بسیار بااهمیت فاشیستهای جیرهخوار استعمار برای لجنپراکنی به شمار میروند. دلیل هم اینکه برخلاف اعضای همه فن حریف محفل «احترام به ادیان»، این دو هنرمند ایرانی هیچگاه در «سنگر حق»، چه از آن «شیخ» و چه از آن «شاه» ننشستند.
من میتوانم از فردا
[...]
رسماً به مجمع فضلای فکور و فضلههای فاضل
روشنفکر [...]
بپیوندم
صرافی نیویورکتایمز بیانیة محفل «الی ویزل» را در انتقاد از مهرورزی منتشر کرده و رادیوفردا هم بلافاصله بیانیة کذا را در اختیار شوتوپرتها قرار داده. اهالی نیویورکتایمز زمانیکه حکومتاسلامی نفسکشطلبی و عربدهجوئی میکند، به تفسیر و «تحریف» قرآن پرداخته، از زبان فعلة فاشیسم «اسلام خوب» و «مترقی» به ما معرفی میکنند، اما زمانیکه حکومت اسلامی به «فس فس» میافتد، صرافی نیویورکتایمز ضمن ستایش از اسلام «سبز» و مردمسالاری برخاسته از «خلخال آن زن یهودی»، زبان به سرزنش شخص احمدینژاد میگشاید! میبینیم که کارفرمایان نیویورکتایمز هم با حکومت اسلامی هیچ مخالفتی ندارند، و اگر از مهرورزی گلایه میکنند، صرفاً به دلیل عقبنشینی محفل «اس. اس» یعنی «اسلامنوازان اسرائیلپرست» غرب از دکان هستهای است. اما از آنجا که چاقو دستة خودش را نمیبرد، شیپور حزب دمکرات آمریکا به ناچار از نوکران محفل«اس. اس» انتقاد میکند تا به همه بباوراند که حکومت مفلس جمکران «مستقل» است.
بله، هر بار تنش در بحران دستساز هستهای کمی آرام میگیرد، دست دولت اسرائیل در پوست گردو گیر میکند و سقوط شاخص بازار سهام جیغ و فریاد محفل «الی ویزل» را به آسمان میرساند. چرا که استقرار صلح در منطقه تهدید مستقیم منافع شبکة پنهان اقتصادی به شمار میرود. این شبکة مقدس شامل دلالان محترم اسلحه، قاچاقچیان شریف مواد مخدر و برده فروشان مؤمن، خداجو و دینباوری است که تحت نظارت سازمان سیا فعالیت میکنند و یک چشمه از عملیاتشان همان «ایران گیت» کذا بود.
شبکة پنهان در برابر نفت رایگان برای ادامة جنگ با عراق به گورکنها اسلحه میداد و ارز حاصل از فروش نفت را برای سازماندهی شبکة خرابکار «کنتراها» در اختیار جان نگروپونته و «بانو» در آمریکای لاتین میگذارد. همچنانکه بارها در این وبلاگ گفتهایم و باز هم تکرار میکنیم، دولتهای ایران و اسرائیل دو اهرم سرکوب استعماری در کل منطقه به شمار میروند. با استقرار حکومت اسلامی فقط پوشش این سیاست «تغییر» یافت، و روند سرکوب استعماری شتاب بیشتری گرفت. این مختصر را گفتیم تا روشن شود سیاست استعمار در منطقه «تداوم» دارد، و این تداوم را استعمار با اعمال گسستهای پیاپی در ایران و دیگر کشورهای منطقه تضمین میکند. به همین دلیل بررسی تاریخ معاصر کشورمان بدون در نظر گرفتن این اصل اساسی، یعنی تداوم سیاست استعماری، فاقد ارزش علمی خواهد بود.
بریتانیا به عنوان نیرومندترین قدرت استعماری جهان از دورة صفویه در ایران حضور مستمر داشته و به مرور زمان، به ویژه پس از انقلاب اکتبر، نفوذ این امپراتوری در کشورمان افزایش یافت، چرا که پس از کودتای بلشویکها، روسیه به حضور خود در ایران پایان داد و دست بریتانیا برای چپاول و تخریب در ایران هر چه بیشتر باز شد. کودتای کلنل آیرونساید آخوندنواز، مشتی است نمونة خروار از سیاست استعمار بریتانیا بر علیه مطالبات مترقی مبارزان صدرمشروطه، از جمله «جدائی دین از سیاست». کودتای 28 مرداد و کودتای 22 بهمن تداوم همان کودتای آیرونساید بود. نارضایتی مردم ایران از سرکوب استعماری ساواک یک مسئله است، «انقلاب» نامیدن کودتای 22 بهمن مسئلة دیگری است!
حال که به سرکوب استعماری پیش از ظهور خردجال رسیدیم، بد نیست نگاهی داشته باشیم به «اختیارات پدر»، در دورة نکبتبار نخست وزیری هویدا، یعنی پیش از تخلیة «امام» خمینی در فرودگاه مهرآباد.
در دورة هویدا، پدران محترم اختیارات وسیعی داشتند، از آنجمله بود، ممانعت از تحصیل و فعالیتهای فرهنگی دخترانشان. برای نمونه به چند مورد تأسفبار اشاره میکنیم. از سوی وزارت فرهنگ یک بورس تحصیلی در اختیار یکی از دانشآموزان برجستة تهران قرار گرفت و علیرغم وساطت شخصی مدیر دبیرستان، به دلیل مخالفت پدر، دانشآموز مذکور از این فرصت محروم شد چرا که هیچ قانونی وجود نداشت که اختیارات «مطلق» پدر را سلب کند. البته این مسائل به دبیرستان محدود نمیشد. یکی از استادان دانشگاه تهران به وجود همین محدودیتها برای دانشجویاناش اشاره میکند. بعضی دانشجویان دختر اجازه نداشتند در مسافرتهای علمی شرکت کنند! در نتیجه، دانشگاه بجای ارجاع قضیه به وزارت علوم و مراجع بالاتر، یک «راه حل» مناسب یافته بود! دانشجویان محروم با «ویراستاری» گزارش سفر همدورهایهایشان واحد مربوطه را میگذراندند و به این ترتیب «مخالفت پدر» با مسافرت دخترش به سکوت برگزار میشد.
به عبارت دیگر این سوءاستفاده از «قدرت»، مورد «پذیرش ضمنی» جامعه بود. در حالت عادی یعنی در یک جامعة بهنجار، دولت چنین امکانات و اختیاراتی به پدر خانواده نمیدهد. حال مشابه همین رفتار «عصرحجر» را در غرب مشاهده میکنیم. به ویژه در خانوادههایهای مرفه ایرانی که ارواح شکمشان سخت با تحجر مخالفاند و پیش از خروج شاه از ایران کشور را ترک کردهاند، ولی همین رفتار وحشیانه را از خود بروز میدهند. پسر 19 سالهشان آپارتمان «گرفته»، البته به خرج پدر و مادر و جدا از خانواده زندگی میکند، ولی خواهر 25 سالهاش هنوز در کانون گرم خانواده لنگر انداخته، کجا؟ در همین شهر پاریس! بله «گوسفندیات» در ساختار شخصیتی افراد هم وجود دارد حال آنکه در سرزمین گل و بلبل گوسفندیات برای همه «اجباری» است و بیجهت نیست که گورکنها گربة ترانسژنیک تولید نمیکنند، بزغالة «ترانس ژنیک» تولید میکنند! عشق به گوسفند و گله و دامپروری ریشه در «ادیان ابراهیمی» دارد.
حضرت ابراهیم، چنان علاقهای به گوسفند و گله داشتند که به محض ورود به مصر، تصمیم گرفتند، عیالشان را به عنوان «خواهر» خود به کاخ فرعون ارسال کنند، تا «یهوه» ضمن مجازات فرعون، یک گلة پرشمار برای آن حضرت فراهم آورد! اصولاً قادر متعال علاقة عجیبی به «قوادان» داشته و دارند، چرا که «قواد» هم مثل قدرت و قادر با «قاف» نوشته میشود. از سوی دیگر قواد، به دلیل پیشة غیرقانونی خود «اهل تقیه» و «خودانکاری» است و از ترس گرفتار شدن به چنگ قانون هیچوقت جایگاه واقعی اجتماعیاش را در برابر «غیرخودیها» بروز نمیدهد. حال آنکه رهبران شریف و درستکار «جنبش سبز» برای کسب قدرت سیاسی و فریب مردم «تقیه» میکنند و رادیوفردا از زبان ایرانینمایان به ما میگوید، «نه! اینها یعنی موسوی و کروبی، منظورشان از اجرای کامل قانون اساسی جمکران» اجرای کامل قانون اساسی جمکران نیست! خلاصه بگوئیم، کارفرمایان «رادیوکذا» میپندارند با عقبافتادههای ذهنی طرفاند!
باید پرسید، «شما» از کجا میدانید «منظور» موسوی و کروبی چیست؟ به شما منظورشان را گفتهاند یا اینکه فقط «حدس» میزنید زمانیکه میرحسین موسوی به عنوان نمونه میگوید، «باز گردیم به دوران امام روشن ضمیر»، خواهان استقرار «دمکراسی» در ایران است؟ اگر رهبران طاعون سبز طرفدار دمکراسی هستند،
چرا صریحاً مواضع خودشان را اعلام نمیکنند، از چه میهراسند؟ میرحسین که آمادة «شهادت» هم شده بود پس دلیلی ندارد از ترس به دروغ متوسل شود. کسی که شهامت بیان صریح عقاید سیاسی خود را ندارد و اهدافاش را پنهان میکند، دکان شیادی باز کرده. تقیه و پوچپردازی را «فعالیت سیاسی» نمیخوانند، این عمل شارلاتانیسم سیاسی است. همان شیوة خمینی است که برای ایجاد «سنگر حق» علیه باطل و پولاریزاسیون جامعه اعمال میشد، تا «حق بیطرفی» یعنی پایه و اساس آزادی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را لگدمال کند.
برای ایجاد پولاریزاسیون کافی است، ضمن تأکید بر دینباوری خود، مفاد اعلامیة جهانی حقوقبشر را در بوق بگذاریم. مصاحبة میرحسین موسوی و بیانیة کروبی در سایت «کلمه»، بر همین ترفند مزورانه استوار است. پروپاگاند طاعون سبز بر «محوراسلام» تنظیم شده و شاخههای فرعی آن برای ایجاد «اجماع فراگیر» به اعلامیة جهانی حقوقبشر «گریز» میزند. این پروپاگاند میگوید: من مسلمانم، به سرکوبها اعتراض دارم، من طرفدار آزادیبیان و آزادی زندانیان سیاسی هستم، همة معترضین به سرکوب، همة طرفداران آزادی بیان و آزادی زندانیان سیاسی، خارج از تعلقات مذهبی و سیاسی خود میتوانند در کنار من قرارگیرند و خواهان اجرای کامل قانون اساسی حکومت اسلامی شوند! مسلم است که هیچکس با «آزادی بیان» یا آزادی زندانیان سیاسی مخالفت نخواهد کرد، اشکال اینجاست که قانون اساسی حکومت اسلامی تمامی آزادیها، از جمله آزادی بیان را در چارچوب «تقدس» دین «برحق» قرار داده. به عبارت دیگر، اجرای کامل قانون اساسی در عمل با سرکوب تمامی حقوق و آزادیهای «انسانی» توسط زنجیرة مقدسات اسلامی توأم خواهد شد! چرا که دین اسلام «برحق» است، و از اینرو آزادیهای انسانی را اصولاً «باطل» میشمارد. حال آنکه انسان خارج از دو سنگر حق و باطل قرار میگیرد، چرا که انسان «زمینی» است.
نیازهای انسان، آزادیهای اجتماعی و فردی او، و باورها و تخیلاتاش هیچیک را نمیتوان حق یا باطل به شمار آورد. به همین دلیل است که پروپاگاند استعمار میکوشد فضای جامعة ایران را دوقطبی کند. پولاریزاسیون جامعه، با نفی حق بیطرفی، «انسان» را از انسانیات محروم کرده، وادارش خواهد نمود تا به گلة «حق» بپیوندد. در غیراینصورت، چه بخواهد و چه نخواهد در گلة «باطل» قرار خواهد گرفت. برای تأمین منافع استعمار در ایران هیچکس حق ندارد خارج از ایندو سنگر استعماری و پیشساخته بنشیند! به عبارت دیگر، تبلیغات استعماری پایه و اساس آزادی» یعنی «حق انسانی» بیطرف ماندن در «نبرد مقدس» توحش حق و باطل را برای ملت ایران ممنوع میداند. به همین دلیل بود که در وبلاگ «شیخ و شنل قرمزی» گفتیم «شاهالله» دست در دست پیروان خط امام، حزب توده و دیگر خودفروختگان در «سنگر حق» لنگر انداخته!
رضا پهلوی که انتخابات جمکران را محکوم کرده بود پس از جنجال 23 خردادماه به یکباره مدافع میرحسین موسوی از آب درآمد و به این ترتیب در کنار کسانی قرار گرفت که به پیروی از تبلیغات سازمان سیا، سلطنت را «سکولار» میدانند! حال این پرسش منطقی مطرح میشود که به فرض محال اگر سلطنت سکولار وجود داشته باشد و سلطنت پهلوی هم همان سلطنت «نیست در جهان» و سکولار بوده، چرا به مرور زمان، اختیارات آخوندجماعت و بساط آخوندپروری در ایران اینچنین گسترش یافت؟ به عنوان نمونه چرا در دورة مصدق مدارس مختلط تعطیل میشود؟ یا به چه دلیل بعد از کودتا شاه «سکولار» در همسوئی کامل با آخوند بر این عمل ضدفرهنگی صحه میگذارد؟ چرا در دورة نکبتبار هویدا آنقدر بساط روضهخوانی رونق میگیرد که حتی خوانندگان موسیقی پاپ هم برای گرم کردن دکانشان دست به روضهخوانی و عارفنمائیهای «روحوضی» میزنند و ... چرا در این سلطنت فرضاً «سکولار»، بجای ممانعت از سرکوب زنان، همچون نمونههائی که در بالا آوردیم، روز به روز بساط روضه و زوزه و حسینیهسازی و توجیهات مذهبی بر فضای جامعه سنگین و سنگینتر شد؟
به عقیدة ما پاسخ روشن است، همة این فعالیتها زمینهسازی برای ایجاد «سنگر حق» امام روشن ضمیر بود تا ایشان بتوانند توهمات مقدس را به ایدئولوژی حکومت تبدیل فرمایند. به محض اینکه چنین معجزهای محقق شد، فعلة فاشیسم جهت تکمیل لجنپراکنی به فرهنگ ایران، از دیوان حافظ تا سرودههای فروغ فرخزاد را سریعاً به ایدئولوژی تبدیل کردند، و فروغ فرخزاد، نماد آزادی زن ایرانی را پس از مرگ در سنگر طرفداران خمینی و امام زمان مستقر نمودند. بله، وقتی حق و باطل بر جامعه حاکم شود مفاخر فرهنگی هم میباید «سنگر حق» را انتخاب کنند.
البته اگر اینان در قید حیات باشند یا وادار به سکوت خواهند شد، یا فرارشان میدهند تا در خارج از مرزها از هر چه قلم و قلمزنی است دست بردارند، و دست استعمار غرب را در کشور برای جفتکاندازی، نویسندهسازی و «شاعرسازی» کاملاً باز بگذارند. اگر هم در قید حیات نباشند، فاشیستهای «فرهیخته» آنها را در سنگر حق مینشانند تا حق و حقوقشان را از ارباب دریافت دارند. خلاصه میکنیم، اگر انسان «آزاد» است، فعلة فاشیسم را به دلیل گلهپرستی و آزادیستیزیاش به سرعت میتوان شناسائی کرد. فروغ فرخزاد و صادق هدایت، از اهداف «ایدهآل» و بسیار بااهمیت فاشیستهای جیرهخوار استعمار برای لجنپراکنی به شمار میروند. دلیل هم اینکه برخلاف اعضای همه فن حریف محفل «احترام به ادیان»، این دو هنرمند ایرانی هیچگاه در «سنگر حق»، چه از آن «شیخ» و چه از آن «شاه» ننشستند.
من میتوانم از فردا
[...]
رسماً به مجمع فضلای فکور و فضلههای فاضل
روشنفکر [...]
بپیوندم
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت