پنجشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۸


«کامو» و کفتار!
...

در رویاروئی خونین بین گروه‌ها [...] فجیع‌ترین اتحادها شکل می‌گیرد و شکسته می‌شود. اختلافات شخصی، کینه‌های کهنه‌ و پلیدترین منافع با صورتک «اعتقادات خالصانة‌» سیاسی پای به میدان می‌گذارد. در این نمایش گنگ، جنایات فجیع در ذهن عاملان‌شان ضربات ثانوی و حاشیه‌ای جلوه می‌کند. اینان می‌پندارند، آینده را می‌بینند‌ و به ذهن‌شان هم خطور نمی‌کند که فردا خود قربانی همین روند جهنمی خواهند شد که امروز دیگران را به کام آن می‌فرستند.
رنو کامو، «شاه رمان»، انتشارات پ. او. ال، 1983

این مختصر را برای ایالات متحد و نوکران‌اش در داخل و خارج مرزهای ایران، به ویژه برای آدمخواران مدافع «جنبش سبز» آوردیم، تا بدانند دیگر نمی‌توان روند مقدس کودتا را ادامه داد. جنبش مدنی ایران ارتباطی با «جمهوری ایرانی»، «خط‌ امام» و دیگر شعارهای پوچ و ابلهانة‌ گله‌پرور ادیان ابراهیمی ندارد، و حاکمیت آمریکا را به عنوان مدافع دمکراسی و حقوق بشر به رسمیت نخواهد شناخت. یانکی‌ها به خیال خود یک صورتبندی جادوئی و جاودان ساخته‌اند، ‌ ولی این صورتبندی دیگر کارساز سیاست‌شان نخواهد بود. ایالات متحد، از یکسو ملایان جمکران و پاسداران آدمخوار را حمایت می‌کند، از سوی دیگر، به سرکوب ملت ایران توسط نوکران‌اش معترض است،‌ و نهایت امر آلترناتیو حکومت جمکران را در انحصار همان پیشخدمت‌های محفل برژینسکی می‌طلبد که اینک به عنوان «مخالف» در ینگه دنیا انبار کرده. یعنی همان اراذل و اوباش همکار نهضت عاظادی، ‌ سپاه پاسداران و گروه بهزاد نبوی که سی سال است با توسل به مثلث «یزدی، میرحسین‌موسوی و بهزاد نبوی» تحت نظارت «موساد» به خرابکاری و جنایت و تاراج اشتغال دارند. البته اینهمه با شعار دفاع از حقوق مردم فلسطین! به عبارت دیگر، به نام فلسطین و به کام اسرائیل.

در «شاه رمان» ـ رمان، نام پرسوناژ اصلی است ـ «رنو کامو» ظهور و رشد فاشیسم را به عنوان زمینة اثر خود برگزیده. در این رمان، یهودیان، جمهوریخواهان و کمونیست‌ها قربانی فاشیست‌ها می‌شوند، اما گروهی از یهودیان نیز برای مبارزه با کمونیسم به فاشیست‌ها سخاوتمندانه کمک می‌رسانند. و به همین دلیل رمان مذکور در اروپا «مغضوب» واقع شد، چرا که در تضاد با «باورهای» سیاست‌های ویژة عوام‌‌ قرار می‌گیرد. باور عام چیست؟ همة یهودیان بدون استثناء مخالف هیتلر بودند،‌ و فاشیست‌ها با همة یهودیان دشمنی داشتند. اینکه به دلیل تبلیغات مزورانة کلیسا در اروپا یهودیان منفور به شمار می‌روند، یک واقعیت تأسف‌آور تاریخی است، ولی از یکسو، قربانیان فاشیسم فقط یهودیان نبودند و از سوی دیگر، همة یهودیان به اردوگاه‌ها ارسال نمی‌شدند. در اردوگاه‌های هیتلر چپ‌گرایان، کولی‌ها، معلولین، فراماسون‌ها، و ... در کنار بعضی از یهودیان قرار داشتند. به همین دلیل بود که در وبلاگ «کاگان و کیهان» گفتیم، سخنرانی شیمون پرز در پارلمان آلمان فاقد هر گونه اهمیتی است.

فجایع فاشیسم به یهودیان محدود نمی‌شود، و بعضی از یهودیان هیچ مشکلی با فاشیسم نداشته و ندارند. همین گروه فاشیسم‌نواز است که طی دوران جنگ سرد، «در خدمت پنتاگون» و مک‌کارتیسم، به دمکراسی و سوسیالیسم در سراسر جهان اعلان جنگ داده. کودتای شیلی، تحریم کوبا، و یا ایجاد سازمان‌های خرابکار القاعده و طالبان توسط ارتش ناتو، در هم‌سوئی کامل با منافع همین محفل جنگ‌فروش قرار می‌گیرد. منافع محفل مذکور هیچ ارتباطی با دین و مذهب ندارد، ولی دین اسلام را به ابزار اعمال سیاست خود تبدیل کرده. هستة اصلی انقلابیون جمکران از پیشخدمت‌های همین محفل‌اند که علیرغم شعارهای پوچ‌‌شان برای دفاع از حقوق فلسطینیان، تحت نظارت «موساد» در کشورمان فعال شده‌اند. از آنجمله است، نهضت عاظادی و سازمان منفور مجاهدین انقلاب اسلامی که از «جنبش سبز» طرفداری می‌کنند و مدتی است پاسدار محسن سازگارا، از اعضای شناخته شده‌شان، رهبری جنبش کذا را در ینگه‌دنیا بر عهده گرفته!

سازگارا از نوچه‌های ابراهیم یزدی است که سر از دستگاه حیف‌ومیل بهزاد نبوی در وزارت صنایع در آورد، و از آنجا که عمله و اکرة سازمان سیا همه‌فن‌حریف‌اند و جایگاه مشخص اجتماعی هم ندارند، سازگارا نیز در کنار حاج فرج دباغ، پاسدار اکبر و آرش‌ نراقی، در حلقة کیان به امور «فلسفه» می‌پردازد! این «حلقه» در واقع شعبة جمکرانی حلقة فرانکفورت است. حلقه‌ای که در چارچوب منطق‌ستیز فاشیسم «دین عقلانی» اختراع کرده و «عقل» را در چارچوب «توهمات» و «باورها» در تضاد با «منطق انسانی» قرار می‌دهد. پیشتر گفتیم که حلقة فرانکفورت با هدف «توجیه» «شبه‌فلسفی» فاشیسم به راه افتاد، ولی در واقع فلسفه‌اش جز «سفسطه» و مهمل هیچ نیست. با اینهمه یورگن هابرماس را نمی‌توانیم در کنار حاج فرج دباغ‌ها و نیکفرها قرار دهیم. هابرماس آگاهانه سفسطه می‌کند و می‌داند چه می‌گوید، حال آنکه فلاسفة خیابانی جمکران در چارچوب فقر و افلاس فرهنگی، ویژة عملة سازمان سیا سخن می‌گویند. پس بگذریم و بازگردیم به «رابرت کاگان» که در «واشنگتن پست»، خیلی خیلی طرفدار ایران آباد و «آزادی» و اینجور چیزها شده بود.

در وبلاگ دیروز گفتیم که «مخالفان دمکراسی» و دیگر انسان‌ستیزان بین‌الملل فاشیسم جهت عوامفریبی به واژة جادوئی «آزادی» متوسل شده‌اند. و در تبلیغات هم اینان است که سلطنت پهلوی دوم «استبدادی سکولار» معرفی می‌شود. به عبارت دیگر روضه‌خوان‌های جمکران دست در دست فلاسفة خیابانی و بوق‌های آنگلوساکسون‌ها‌ نظیر شیخ مسعود بهنود گروه هم‌سرایان تشکیل داده، می‌پندارند اگر بر طبل «سلطنت سکولار» بکوبند، نهایت امر و به مرور زمان می‌توان همین مزخرفات را به ملت ایران حقنه کرد. چرا که در اینصورت مهملات فوکویاما در مورد «دین ضداستبداد»، ‌ حکومت دینی را به عنوان «حکومت آزادی‌بخش» به آلترناتیو سلطنت کذا تبدیل می‌کند. به عبارت دیگر چرندیات فوکویاما همان تأکید بر تضاد دروغین «شیخ و شاه» است که ما را از سلطنت پهلوی به حکومت توحش جمکران رهنمون شد، چرا که در تبلیغات ساواک خمینی دجال از مخالفان سرسخت شاه «معرفی» می‌شد. دقیقاً همانطور که جلال آل‌احمد و علی‌شریعتی هم روشنفکر «معرفی» می‌شدند یا همانطور که پاسدار شریعتمداری در کیهان شیخ مسعود بهنود و حاج‌فرج‌دباغ را «سکولار» می‌خواند! طرفداری «رابرت کاگان» از آزادی در ایران در راستای همین تبلیغات قرار می‌گیرد.

روشن‌تر بگوئیم، رابرت‌کاگان از آزادی‌ستیزان شناخته شده و از پیشخدمت‌های سرشناس آستان مقدس مک‌کارتیسم جهانی است. چنین فردی زمانی که از «آزادی» ایران سخن به میان می‌آورد، هدفی جز تخریب و ویرانی ایران دنبال نمی‌کند. سیاست کارفرمایان کاگان، حفظ وضع موجود در منطقه، یعنی حمایت از یکجانبه‌گرائی اسرائیل در جایگاه متجاوز و اشغالگر است.

چرا که فقط با توسل به همین سیاست است که می‌توان در کشورهای منطقه تقابل افکار عمومی را با مذاکرات صلح تشدید کرده، مذاکره با اسرائیل را در ترادف با «خیانت» به منافع فلسطینیان قرار داد. حال آنکه خیانت به منافع فلسطین، ممانعت از شرکت دولت‌های منطقه در مذاکرات صلح است، یعنی همان سیاستی که نوکران آمریکا در جمکران از بهمن‌ماه 1357 مأمور اجرای آن شده‌اند. از قضای روزگار، رابرت کاگان هم طرفدار همین سیاست است.

بد نیست بدانیم که در تاریخ 26 ژانویه 1998، پادوهای پنتاگون: فرانسیس فوکایاما، ریچارد پرل، جان بولتون، پل ولفویتز، رابرت کاگان، ریچارد آرمیتاژ، ‌ پائولا دوبریانسکی، ویلیام بنت، الیوت آبرامز، جفری برگنر، پیتر رودمان، ‌ زلمای خلیل‌زاد، ‌ ویلیام شنایدر، وین وبر، جیمز ولسی، رابرت زلتیک، ویلیام کریستول و دونالد رامسفلد، به رئیس جمهور وقت ایالات متحد،‌ بیل کلینتون نامه نوشته از وی خواستند برای حفظ منافع آمریکا در منطقه سیاست خود را در عراق تغییر داده و صدام حسین را سرنگون کند!

می‌بینیم که همین جانور وحشی‌ یعنی رابرت کاگان و محفل اوست‌ که اکنون خواهان «ایران آزاد» و «آباد» شده! در واقع برای حفظ جایگاه ممتاز اسرائیل لازم است ایران هم مانند عراق آزاد و آباد شود.

باری بی‌دلیل نیست که این یونانی‌تبار «نابغه» در ایالات متحد، یک‌شبه ره صد ساله می‌رود. کاگان که در سال 1958 در یونان متولد شده، در سال 1983، یعنی در سن 25 سالگی، مشاور «جک کمپ» در امورخارجه است و از سال 1984 تا سال 1985، سخنرانی‌های جرج شولتز، وزیر امورخارجة ریگان را تنظیم می‌کند! باید گفت «صدآفرین» به اینهمه استعداد. چنین استعدادهائی همچون استعداد امثال زلمای خلیل‌زادها در زمینة پااندازی،‌ دلالی و جنایت شکوفا می‌شود. کاگان امروز ساکن بروکسل است چرا که همسر «محترمه‌شان»، ویکتوریا نولاند، سفیر ایالات متحد در مقر ناتو در بروکسل، از تاریخ دوم ژوئیه 2008،‌ به عنوان نمایندة «دائم» آمریکا در ناتو انجام وظیفه می‌فرمایند. خلاصه پیشخدمتی برای جنگ فروشان امری است خانوادگی. ویکتوریا نولاند، از سال 2003 تا سال 2005، ‌مشاور امنیتی دیک چنی بوده و به ادعای ویکی‌پدیا «برای ارتقاء دمکراسی و امنیت در افغانستان، عراق، لبنان و کل منطقه تلاش کرده» و عرق جبین ریخته!

ویکتوریا نولاند، از سال 1997 به مدت دو سال در وزارت امورخارجه ریاست بخش اتحاد جماهیر شوروی سابق و فدراسیون روسیه را برعهده داشت. و از سال 93 تا 96 میلادی به عنوان مسئول دفتر «ستراب تالبوت» بر خلع‌سلاح هسته‌ای در اوکراین، قزاقستان، ‌ و بیلوروس، و تهاجم نظامی به کوسوو و هائیتی نظارت کرده و ... و خلاصه هر کجا ضیافت جنگ و جسد بوده، خانوادة محترم کاگان جهت تغذیه در صف نخست مدعوین نشسته‌اند. با در نظر گرفتن سوابق درخشان این خانوادة شریف، به ویژه سوابق رابرت کاگان در حمایت از «دمکراسی» و «آزادی» می‌توانیم به دلائل الطاف ویژة گاوچران‌ها نسبت به امثال سازگارا پی ببریم. سازگارا نوع جهان سومی کاگان‌ها است، که رادیوفردا و دیگر بوق‌های سازمان سیا می‌کوشند او را به عنوان «روشنفکر» به ملت ایران حقنه ‌کنند.

اگر بخواهیم اهداف عموسام را در چند جمله خلاصه کنیم، می‌توانیم بگوئیم حاکمیت آمریکا سی سال پیش یک گله از سگ‌های هار خود را با شعار استقلال، آزادی در ایران به حکومت رساند، و پس از چند کودتای پیاپی، جنگ با عراق را برای تجزیة ایران سازمان داد، و از آنجا که ناکام ماند 8 سال سازندگی و 8 سال اصلاحات را هم ضمیمة وحشیگری‌های خود کرد!‌ پس از پایان یافتن نمایش مهوع و روحوضی سیرک هسته‌ای،‌ اکنون نوبت به برنامة «ایران آزاد» و «آباد» رسیده! و چه کسی شایسته‌تر از رابرت کاگان که تجربة‌ دفاع از عراق آباد و آزاد را در کارنامة درخشان خود دارد!

«در این نمایش گنگ، جنایات فجیع در ذهن عاملان‌شان ضربات ثانوی و حاشیه‌ای جلوه می‌کند[...]»



...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت