
«تصورات» دیپلماتیک!
...
محفل کودتا بیهوده میکوشد مطالبات جنبش مدنی ایران را در خم رنگرزی عموسام به رنگ «سبز» در آورد. جنبش مدنی ایران، هیچ ارتباطی با «جنبش سبز»، یعنی با «پیروان خط امام» و «بازگشت به گذشته» و پیروان شعارهای انحرافی «جدائی دین از دولت و حکومت» ندارد. جریانی که خود را «جنبش سبز» میخواند یک حرکت مزور و خشونتطلب است که با توسل به شعارهای «مبهم» میکوشد همچون سال 1357، پیرامون «نفرت» و «مرگ» ایجاد اجماع کند.
مطالبات جنبشمدنی «انسانمحور» است، روی به زندگی و آینده دارد، و در چارچوب واقعیت زمان و مکان مطرح میشود. این مطالبات را با هیچ سریشمی نمیتوان به مزخرفات «دینپرستانه» و «دینستیزانة» به اصطلاح «جنبش سبز» چسباند. ادعای «فراگیری جنبش سبز» از توهمات فعلة فاشیسم سرچشمه میگیرد، افرادی که میپندارند پس از سی سال جنایت و سرکوب با شعار پوچ و ابلهانة «نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی»، امروز هم میتوانند برنامة خود را با «جمهوری ایرانی» تداوم بخشند، و ابهام دینی «اسلام» را در فریب سبز بپوشانند. اگر مصاحبة سفیر انگلستان را با رسانة رسمی حکومت اسلامی با دقت «مطالعه» کنیم، خواهیم دید که هیزاکسلنسی، پدر معنوی جنبش سبز، پادوهایشان، یعنی رهبران معرکة سبز را به سخره گرفتهاند.
پاسخهای سفیر بریتانیا به پرسشهای رسانة رسمی حکومت اسلامی که در وبلاگ «تف دیپلماتیک» به بخشی از آن اشاره داشتیم، ابعاد گستردة روابط موهن استعمارگر با استعمارزده را بازتاب میدهد. سفیر انگلستان در مصاحبة خود نه تنها حکومت ایران، که رهبران «معترض» به «انتخابات» کذا، و معترضین شوتوپرت را نیز به مضحکه گرفته. و به این عمل میگویند دیپلماسی ظریف استعماری.
از پیامدهای مصاحبة سفیر انگلستان میتوان به تزلزل و لرزش در سایت «گویا نیوز» اشاره کرد. مسئول سایت کذا پس از انتشار این مصاحبه، مقالهای را که در باب سکولاریسم از اسماعیل نوریعلا در رأس مقالات قرار داده بود به پائین صفحه منتقل کرد و یک مطلب قدیمیتر پیرامون «تودههای خشمگین و روحانیت زمینخوار» را به جای آن گذاشت. پس از انتشار خبرویژة کیهان در انتقاد از شیخ صادق صبا و اسماعیلخوئی، سایت گویا دو مقاله در مورد جنگ و جدلهای «معنوی» بر محور شاعر محبوب چپنمایان، «احمد شاملو» را در صدر مطالب قرار داد و سرانجام با چسباندن یک مطلب کشکی و پوچ در مایة «بر ما واضح و مبرهن است که جنبش سبز فراگیرترین جنبش پس از انقلاب شکوهمند میباشد...» و چرندیات «مستدل» دینی، مقالة «سکولاریسم» را به پشت صحنه پرتاب کرد!
و اما خارج از پوچپردازیهای فعلة فاشیسم، لازم است به چند نکتة اساسی پیرامون «اهداف» جنبش مدنی اشاره کنیم. نخست اینکه «آزادی» به هیچ عنوان «هدف» نیست! آزادی «وسیله» است جهت رشد و شکوفائی انسان در جهان هستی. دیگر اینکه خارج از چارچوب حقوقی مشخص، «آزادی» شعاری است پوچ برای ایجاد اجماع و سربازگیری. چه کسی با «آزادی» مخالف است؟ هیچکس! اما همة کسانی که با طرح مطالبات غیردمکراتیک، شعار «آزادی» سر دادهاند مشتی شارلاتان و عوامفریباند. به همچنین است درمورد «فیلسوف» عرصة فقرفرهنگی که سلطنت پهلوی را «استبداد سکولار» خوانده، و آنرا در ترادف با حاکمیت حزب بعث عراق قرار میدهد.
همزمان با مصاحبة سرنوشتساز هیزاکسلنسی، سایمون گاس، سایت زمانه، مورخ 3 بهمنماه سالجاری متن مصاحبة تأسفآور «خلجی ـ نیکفر» را منتشر کرده. نیکفر همان کسی است که دیوان حافظ را با ایدئولوژی سیاسی اشتباه گرفته بود، پس به جرأت میتوان گفت که از نخبگان حکومت گورکنها باید باشد. ایشان که همچون حاجفرج دباغ به عنوان «فیلسوف» به امت همیشه در صحنه حقنه شدهاند، جهت تحریف سکولاریسم، «تعریف» نوین و خیابانی از آن ارائه داده تا بتواند همچون محمد خاتمی، فاشیسم را در ترادف با سکولاریسم قرار دهد!
بله مصاحبة ارباب حکومت اسلامی با حنازرچوبه، فعلة فاشیسم را در داخل و خارج مرزها حسابی به «خلجان» درآورده، بهتر بگوئیم به هذیانگوئی واداشته. ترهات نیکفر را بررسی نمیکنیم، فقط به این «فیلسوف» خیابانی میگوئیم کسی که الگوی اخلاق جامعة امروز ایران را در آثار ابنسینا جستجو میکند، بهتر است از اظهار نظر درمورد دمکراسی و سکولاریسم به شدت بپرهیزد! برخلاف ادعای نوکران سازمان سیا، حکومت پهلوی به هیچ عنوان «سکولار» نبود، چرا که بنا بر تعریف، هیچ نوع حکومت سلطنتی در جهان نمیتواند سکولار باشد! ولی در سکولاریسم حزب بعث عراق نمیتوان تردید کرد. در عمل خارج از چپاول نفت و تقویت حکومت گورکنها، یکی از دلائل لشکرکشی آنگلوساکسونها به عراق، جایگزین کردن حاکمیت سکولار با حکومت دینی بود. ولی ما با اعتقادات دینی مردم کاری نداریم. آنچه ما میگوئیم این است که باورها و توهمات دینی «حریم خصوصی» افراد است و باید از عرصة «سیاست» خارج شود. دوران سرکوب و چپاول ملت ایران با آیات قرآن و توضیح المسائل امام دجال و روشنضمیرتان دیگر به سرآمده، مانیفست مارکس را هم نمیتوان بجای قرآن نشاند. به عبارت دیگر شرکای چپنمایتان که تحت نظارت عالیة موساد با فالانژهای گروه بهزاد نبوی همکاری نزدیک دارند، بیجهت خیز برداشتهاند.
یکی از شیوههای جنجال نانخورهای محفل کودتا جهت گرم کردن بازار «توهین به مقدسات»، بحث و جدل بیپایه پیرامون «مبهمات» است. به عنوان مثال یکنفر ادعا میکند، «مدیریت حضرت نوح بر جامعه ایراد داشته!» حال این نوح اصولاً کیست؟ یکی از موجودات افسانهای ادیان ابراهیمی. یعنی پرسوناژی تخیلی و مقدس، فاقد زمان و مکان مشخص! «جامعة» آنحضرت چه ویژگیهائی داشته؟ همسر و پسرشان در جبهة «باطل» بودند، در نتیجه وقتی طوفان شد، نوح آنان را به کشتی خود راه نداد! بعضیها این بیبیگوزک را برای مدیریت جامعه مناسب نمیدانند! و همینکه چنین ادعای منطقستیزی مطرح میشود فریاد و فغان گورکنها در تمام رسانههای جمکران طنین انداز میشود! یا اینکه ادعا میشود، «وجود خدا را نمیتوان اثبات کرد»، یا قرآن «وحی» نشده و ... و همین مزخرفات تبدیل میشود به بحث سیاسی! بحثی که در جوامع بهنجار بر مسائل «مادی» و ملموس تمرکز یافته. ولی فرهیختگان محفل کودتا میکوشند بحث سیاست در جامعة استعمارزده را به جدال «باورها» تبدیل کرده مطالبات جنبش مدنی را از این طریق به بیراهة مغلطه بکشانند. از آنجمله است، عدم اثبات «فرضیة» ترادف دینداری با «استبداد» که به «استاد» نیکفر امکان میدهد تا استالین را بجای هیتلر نشانده فاشیسم را «سکولار» معرفی کند. این لگدپرانیهای متداول در سخنرانیهای ابلهانة محمد خاتمی مکرر است، ولی خوب همه میتوانند در دریای شیادی و مغلطه و عوامفریبی شناور شوند، و با طرح پرسشهای ابلهانه، حمایت استعمار غرب را از حکومت طالبان جمکران پنهان داشته، حاکمیت دینی را مورد تأئید قرار دهند.
روند کار چنین است که پیوند مستقیم فاشیسم را با توهمات و باورها، و جستجوی آینده در گذشتة موهوم انکار کرده، ضمن تأکید بر «بیدینی» هیتلر و موسولینی، «بازگشت به گذشتة رویائی» را به حساب استالینیسم بنویسند، و در مورد همکاری نزدیک کلیسا با فاشیستها نیز خفقان اختیار کرده و استقبال جهان اسلام از نظم نوین هیتلر را نادیده انگارند! پس از ابتلا به چنین بیماری لاعلاج کوری و کری مطلوب آستان مقدس سازمان سیا، دستهای مقدس همین سازمان «معجزه» کرده، برایتان «امکانات» فراهم میآورد. از آنجمله است، «هنر» بلبل زبانی در عرصة سبکمغزی و شارلاتانیسم، آموزش رموز و فنون «پیوند گوز به شقیقه» و انتشار آن «هنر» و این «پیوندمقدس» در بلندگوهای جهانی:
«آیا در ایرانِ پیش از انقلاب استبداد سکولار برقرار نبود؟ همة اشکالات فقط از اسلام بود که بر صحنه آمد؟ آیا صدام حسین مصداق اسلام بود [...] آیا سکولاریسم در همة دنیا برابر دموکراسی، و [دینداری] در طول تاریخ برابر استبداد بوده [....] کجا ما این دو فرضیه را اثبات کردهایم؟ آیا همة رژیمهای فاشیست رژیمهای دینی بودهاند؟ آیا استالین از ادیان ابراهیمی دفاع کرد؟ آیا هیتلر حاکمی دیندار بود؟ آیا موسولینی از این زاویه برخاست[...]»
بله این قطرهای است از دریای بیکران توهمات «نیکفر» که در کمال بیشرمی و وقاحت ویژة آخوند جماعت نقش حکومت دینی را در سرکوب ملت ایران نادیده میانگارد. دلیل فوران این هذیانات تمایل آنگلوساکسونها به تداوم حکومت دینی در ایران است. هدف آشوبهای پس از انتخابات نیز سازمان دادن به یک کودتا به نفع جنبش سبز یا همان «پیروان خط امام» بود که ناکام ماند. به عبارت دیگر اربابان حکومت جمکران برای دمیدن جان تازه در پیکر الاغ مردة لازار، رهبری آشوب را به میرحسین موسوی و شیخ کروبی سپردند. و پس از شکست چند تلاش کودتائی، روز سوم بهمنماه، هیزاکسلنسی در مصاحبه با حنازرچوبه تأکید کردند، ما هرگز قصد تضعیف حکومت اسلامی را نداشتیم! و ایشان کاملاً حق دارند؛ هدف از آشوبها سازمان دادن به کودتا جهت تقویت همین حکومت بود که به افلاس افتاده:
«بریتانیا نقشی در هیچ توطئهای برای تضعیف جمهوری اسلامی بعد از انتخابات نداشته است.»
بله مگر ممکن است انگلستان دست از حکومت دینی بشوید؟ تازه در مصر راه را برای «اخوانالمسلمین» باز کرده و «طارق رمضان» دوباره مورد الطاف ویژة ایالات متحد قرار گرفته. به همین جهت کودتا در ایران الزامی مینمود. سیاست انگلستان ایجاد «اتحاد جماهیر اسلامی» از قاهره تا تهران را با هدف تقویت اسرائیل در دستورکار دارد. هر چه وزنة اسلامگرایان در منطقه سنگینتر شود، سازمان ناتو میتواند قدرت نظامی اسرائیل را افزایش دهد، چرا که اسلامگرایان برای تأمین منافع ارباب، با تکرار همان شعارهای ابلهانة خمینی خواهان محو اسرائیل خواهند شد و به این ترتیب نان تفنگفروشهای دو سوی آتلانتیک همچون دهة هشتاد میلادی باز هم در روغن شناور خواهد شد. هدف کودتای انتخاباتی در جمکران، نشاندن میرحسین موسوی بجای احمدینژاد نبود. هدف از این کودتا که هنوز روند آن به پایان نرسیده، زنده کردن خط توحش امام و ایجاد مشروعیت 85 درصدی برای وحشیگریهای «تشیع علوی» در افکار عمومی جهان بود. و برای اعمال چنین سرکوب شیرین و پیاده کردن چنین سیاستی چه کسی بهتر از موسوی، خادم وفادار شبکة اقتصاد و سیاست پنهان، یا همان شبکة قاچاقچیان و دلالان تحت نظارت سازمان سیا؟
اگر بخواهیم خطوط اصلی صحنه را ترسیم کنیم، میتوانیم بگوئیم، شش ماه پیش از برگزاری انتخابات دولت ایران با گشایش شبکة تلویزیونی حاکمیت بریتانیا موافقت میکند. سپس سایمون گاس به ایران میآید، و بدون اینکه استوارنامة خود را به دولت تقدیم کند، به صورت غیرقانونی در تهران ساکن میشود. طی اینمدت شاهد آشوبهای خردادماه هستیم، اتباع بریتانیا در تظاهرات غیرقانونی شرکت میکنند، ولی حکومت اسلامی بجای بازداشت و اخراج اینان، اقدام به دستگیری کارکنان «ایرانی» سفارت انگلستان میکند، و از آنجا که انگلستان قانوناً در ایران سفیر هم ندارد هیچ اعتراضی به حضرت «سایمون گاس» وارد نخواهد بود!
ولی جالب اینجاست که وزارت امور خارجة حکومت «مستقل» برای اعتراض به حضور اتباع انگلستان در تظاهرات غیرمجاز حتی شهامت ندارد کنسول بریتانیا را به وزارت امورخارجه احضار کند. به همین دلیل است که سایمون گاس از حضور اتباع بریتانیا در تظاهرات خردادماه اظهار بیاطلاعی میکند، چرا که وزارت امورخارجة جمکران از هرگونه اعتراض رسمی به این فعالیتهای غیرمجاز خودداری کرده! در نتیجه، هیچکس نمیتواند حاکمیت بریتانیا را به دلیل شرکت اتباعاش در آشوبهای کشور ایران نکوهش کند. میبینیم که وزارت امورخارجة حکومت اسلامی برای حفظ پرستیژ ارباب همة تمهیدات لازم را انجام داده و مطمئن باشیم که در آینده نیز انجام خواهد داد. چنانچه سفیر بریتانیا حضور اتباع کشورش را در تظاهرات عاشورا انکار میکند، و از آنجا که دولت قدر قدرت جمکران در اینمورد هیچ اقدام قانونی صورت نداده، حرفی هم برای گفتن نخواهد داشت. به عبارت دیگر بیگانگان حاضر در تظاهرات عاشورا بازداشت هم نشدهاند:
«مقامات ایران هیچگونه اطلاعاتی مبنی بر آنکه اتباع بریتانیائی [...] طی اعتراضات در عاشورا بازداشت شدهاند، به ما اعلام نکردهاند.»
مسلم است! مقامات حکومت جمکران در کنار بیگانگان برای کودتا عرق میریختند ولی کارشان نگرفت! البته هیزاکسلنسی به همراهی و همیاری حکومت دینی برای کودتا هیچ اشارهای نکردهاند. ایشان فقط به پادوهایشان در حکومت اسلامی و جنبش سبز نیش زدهاند که بر «حقطلبی» و پیروزی موسوی تأکید کردهاند. به عبارت دیگر سفیر بریتانیا پادوهای خود را با ظرافت تمام مسخره میکند. همان کسانی را که با حمایت سفارت انگلستان فریاد اعتراض به «تقلب» سر داده، عدهای شوتوپرت را به خیابان کشاندند. طی این اعتراضات چندین نفر جان باختند، دهها تن به زندان افتادند، ولی از آنجا که برنامة کودتا با شکست روبرو شد، سفیر بریتانیا ضمن تأکید بر این امر که در یک دمکراسی نتیجة انتخابات را نمیتوان پیش از برگزاری انتخابات تعیین کرد، واکنش معترضین و رهبرانشان را نیز «غیر دمکراتیک» میخواند. چرا که در یک دمکراسی جبهة حق و باطل نداریم! در نتیجه، مردم هم مجبور نیستند در جبهة حق بنشینند. در یک دمکراسی احزاب سیاسی «قانونی» با برنامههای ملموس و مادی وجود دارند، مردم میتوانند به برنامه و به حزبی که میخواهند رأی دهند، میتوانند به هیچیک از احزاب هم رأی ندهند. حق انتخاب و حق عدم انتخاب برای مردم محفوظ است.
حال میتوان دریافت چرا در یک جامعة بهنجار، گرایش سیاسی مردم عادی همچون باورهایشان «حریم خصوصی» شناخته میشود. سیاست و باورهای مردم بخش «انتخابی» زندگی اجتماعی است. افراد هیچ اجباری برای آشکار کردن گرایشات سیاسی و باورهای خود ندارند. در صورتیکه در یک حکومت دینی چنین نیست. چرا که یک جبهة حق داریم که «دینی» و «سیاسی» است و «حق انتخاب» و «حق بیطرفی» را برای هیچکس به رسمیت نمیشناسد. این مختصر را جهت توجه همان گوسالههای ننه حسن آوردیم که سکولاریسم را در ترادف با فاشیسم قرار میدهند. سکولاریسم، به دلیل عدم تقدس، فاقد جبهة حق و باطل است. حال که تفاوت سکولاریسم با فاشیسم روشن شد، بپردازیم به بخش پایانی مصاحبة سفیر انگلستان.
حنازرچوبه در پایان این مصاحبه توضیح میدهد که سفیر انگلستان حاضر نشد به پرسش ما مبنی بر اینکه «انگلستان چه وقت برای کودتای 28 مرداد 1332 و سرنگونی دولت دمکراتیک مصدق از مردم ایران عذرخواهی میکند؟» پاسخ دهد! به گفتة حنازرچوبه، سفیر انگلستان نوشته، «فکر نمیکنم ایرانیان به رویدادهای گذشته علاقمند باشند.» البته ادعای اینکه دولت محمد مصدق ملی و دمکراتیک بوده نیز از اختراعات نوین بازار تهران باید باشد. تا آنجا که ما میدانیم محمد مصدق خود از عوامل کودتا بود و «بیبیگوزکسازی» از ایشان دیگر امکانپذیر نیست. با توجه به این مهم که ملی کردن نفت در راستای تأمین منافع انگلستان صورت گرفت، مشکل میتوان در همراهی مصدق با کودتا تردید کرد. اما اگر سایمون گاس در اینمورد صحبتی نمیکند، دلیل دارد!
نخست اینکه محمد مصدق در برنامة کودتا شکست نخورد، بنابراین به عنوان خادم سفارت کذا حفظ احتراماش لازم است، و حاکمیت انگلستان قدر خادمان خود را خوب میداند. ولی بین خودمان بماند، هیزاکسلنسی در مورد مصدق چه بگویند؟ بگویند از نوجوانی در استخدام خودمان بوده؟ در اینصورت تصویر «قهرمان ملی» که با این زحمت به ملت ایران حقنه شده فرو میپاشد! و از همه مهمتر نقش فدائیان اسلام در لاتبازیهای «حق طلبانة» مصدق بر همگان آشکار میشود و همة شوتوپرتها به ارتباط خمینی و بازرگان با کودتا پی میبرند و نهضت عاظادی میشود سکة یک پول! سفیر بریتانیا هرگز با فاش کردن واقعیتهای تاریخی خادمان «پیروز» امپراتوری را تخریب نخواهد کرد، این عمل ناشایست کارگاه بیبیگوزکسازی و بازار گرم «تبدیل نوکر به قهرمان» را کساد میکند:
«تصور نمینمایم که ایرانیان واقعاً در مورد رویدادهای تاریخی که قبل از تولد پدرانشان اتفاق افتاده است، علاقمند باشند.»
بله به عبارت دیگر ایرانیان بهتر است تاریخ معاصر را فراموش کنند! در همان معرکة زمانگریز و منطقستیز صحرای کربلا خیمه بزنند و آمادة شهادت باشند! میدانیم که «حماسة مقدس» کربلا «قبل از تولد پدرانشان» اتفاق نیافتاده، توهمی است «مقدس»، خارج از زمان و مکان که در هر زمان و مکان، به ویژه در ایران میتواند «اکنونیات» یافته و «بازتولید» شود. از اینرو نوکران حضرت گاس پیوسته با بوق و کرنا و قمه و زنجیر و غداره این «واقعة موهوم» را از نو زنده میکنند، هر روز هم پروبال بیشتری میگیرد. برای آنها که تفاوت فاشیسم را با سکولاریسم نمیدانند، به این روند رنگ و لعاب دادن به «گذشتة موهوم»، جهت فراموش کردن واقعیت زمان حال و آینده میگویند: فاشیسم!
البته جناب سفیر جرأت نمیکنند در مصاحبه با روزنامههای انگلستان چنین جسارتی به جوانان انگلستان روا دارند. اما سایمونگاس که «تصور نمیکند»، ایرانیان به دانستن تاریخ معاصر علاقمند باشند، چه میگوید؟ سفیر بریتانیا در تمایلات «ایرانیان» برای آگاهی از تاریخ معاصر ابراز تردید کرده! سایمونگاس به نرمی همان میگوید که خادمان بریتانیا در ایران به سختی بر آن پای میفشارند. اینان برخلاف اربابانشان «کاملاً» از «خواست مردم» ایران مطلعاند و از سوی «مردم» سخن میگویند، همچنانکه خمینی میگفت: «مردم» اسلام را میخواهند، برای اسلام انقلاب کردند. همچنانکه خامنهای میگفت، ستارخان برای ابوالفضل قیام کرد. میبینیم که سفیر انگلستان وقتی میگوید «تصور نمیکنم» جای حداقل «تردید» را باقی میگذارد، ولی نوکراناش در جمکران یک گام از ارباب فراتر رفته، با وقاحت تمام بر سخنان مهمل خود به عنوان یک «واقعیت مسلم»، غیرقابل انکار و همگانی «تأکید» میکنند. در واقع حکومت «مستقل» اسلامی با «تشدید» زبان استعمارگر، آنرا در قالب «اصل الهی» و غیرقابل انکار به ملت ایران تحمیل میکند.
مطالبات جنبشمدنی «انسانمحور» است، روی به زندگی و آینده دارد، و در چارچوب واقعیت زمان و مکان مطرح میشود. این مطالبات را با هیچ سریشمی نمیتوان به مزخرفات «دینپرستانه» و «دینستیزانة» به اصطلاح «جنبش سبز» چسباند. ادعای «فراگیری جنبش سبز» از توهمات فعلة فاشیسم سرچشمه میگیرد، افرادی که میپندارند پس از سی سال جنایت و سرکوب با شعار پوچ و ابلهانة «نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی»، امروز هم میتوانند برنامة خود را با «جمهوری ایرانی» تداوم بخشند، و ابهام دینی «اسلام» را در فریب سبز بپوشانند. اگر مصاحبة سفیر انگلستان را با رسانة رسمی حکومت اسلامی با دقت «مطالعه» کنیم، خواهیم دید که هیزاکسلنسی، پدر معنوی جنبش سبز، پادوهایشان، یعنی رهبران معرکة سبز را به سخره گرفتهاند.
پاسخهای سفیر بریتانیا به پرسشهای رسانة رسمی حکومت اسلامی که در وبلاگ «تف دیپلماتیک» به بخشی از آن اشاره داشتیم، ابعاد گستردة روابط موهن استعمارگر با استعمارزده را بازتاب میدهد. سفیر انگلستان در مصاحبة خود نه تنها حکومت ایران، که رهبران «معترض» به «انتخابات» کذا، و معترضین شوتوپرت را نیز به مضحکه گرفته. و به این عمل میگویند دیپلماسی ظریف استعماری.
از پیامدهای مصاحبة سفیر انگلستان میتوان به تزلزل و لرزش در سایت «گویا نیوز» اشاره کرد. مسئول سایت کذا پس از انتشار این مصاحبه، مقالهای را که در باب سکولاریسم از اسماعیل نوریعلا در رأس مقالات قرار داده بود به پائین صفحه منتقل کرد و یک مطلب قدیمیتر پیرامون «تودههای خشمگین و روحانیت زمینخوار» را به جای آن گذاشت. پس از انتشار خبرویژة کیهان در انتقاد از شیخ صادق صبا و اسماعیلخوئی، سایت گویا دو مقاله در مورد جنگ و جدلهای «معنوی» بر محور شاعر محبوب چپنمایان، «احمد شاملو» را در صدر مطالب قرار داد و سرانجام با چسباندن یک مطلب کشکی و پوچ در مایة «بر ما واضح و مبرهن است که جنبش سبز فراگیرترین جنبش پس از انقلاب شکوهمند میباشد...» و چرندیات «مستدل» دینی، مقالة «سکولاریسم» را به پشت صحنه پرتاب کرد!
و اما خارج از پوچپردازیهای فعلة فاشیسم، لازم است به چند نکتة اساسی پیرامون «اهداف» جنبش مدنی اشاره کنیم. نخست اینکه «آزادی» به هیچ عنوان «هدف» نیست! آزادی «وسیله» است جهت رشد و شکوفائی انسان در جهان هستی. دیگر اینکه خارج از چارچوب حقوقی مشخص، «آزادی» شعاری است پوچ برای ایجاد اجماع و سربازگیری. چه کسی با «آزادی» مخالف است؟ هیچکس! اما همة کسانی که با طرح مطالبات غیردمکراتیک، شعار «آزادی» سر دادهاند مشتی شارلاتان و عوامفریباند. به همچنین است درمورد «فیلسوف» عرصة فقرفرهنگی که سلطنت پهلوی را «استبداد سکولار» خوانده، و آنرا در ترادف با حاکمیت حزب بعث عراق قرار میدهد.
همزمان با مصاحبة سرنوشتساز هیزاکسلنسی، سایمون گاس، سایت زمانه، مورخ 3 بهمنماه سالجاری متن مصاحبة تأسفآور «خلجی ـ نیکفر» را منتشر کرده. نیکفر همان کسی است که دیوان حافظ را با ایدئولوژی سیاسی اشتباه گرفته بود، پس به جرأت میتوان گفت که از نخبگان حکومت گورکنها باید باشد. ایشان که همچون حاجفرج دباغ به عنوان «فیلسوف» به امت همیشه در صحنه حقنه شدهاند، جهت تحریف سکولاریسم، «تعریف» نوین و خیابانی از آن ارائه داده تا بتواند همچون محمد خاتمی، فاشیسم را در ترادف با سکولاریسم قرار دهد!
بله مصاحبة ارباب حکومت اسلامی با حنازرچوبه، فعلة فاشیسم را در داخل و خارج مرزها حسابی به «خلجان» درآورده، بهتر بگوئیم به هذیانگوئی واداشته. ترهات نیکفر را بررسی نمیکنیم، فقط به این «فیلسوف» خیابانی میگوئیم کسی که الگوی اخلاق جامعة امروز ایران را در آثار ابنسینا جستجو میکند، بهتر است از اظهار نظر درمورد دمکراسی و سکولاریسم به شدت بپرهیزد! برخلاف ادعای نوکران سازمان سیا، حکومت پهلوی به هیچ عنوان «سکولار» نبود، چرا که بنا بر تعریف، هیچ نوع حکومت سلطنتی در جهان نمیتواند سکولار باشد! ولی در سکولاریسم حزب بعث عراق نمیتوان تردید کرد. در عمل خارج از چپاول نفت و تقویت حکومت گورکنها، یکی از دلائل لشکرکشی آنگلوساکسونها به عراق، جایگزین کردن حاکمیت سکولار با حکومت دینی بود. ولی ما با اعتقادات دینی مردم کاری نداریم. آنچه ما میگوئیم این است که باورها و توهمات دینی «حریم خصوصی» افراد است و باید از عرصة «سیاست» خارج شود. دوران سرکوب و چپاول ملت ایران با آیات قرآن و توضیح المسائل امام دجال و روشنضمیرتان دیگر به سرآمده، مانیفست مارکس را هم نمیتوان بجای قرآن نشاند. به عبارت دیگر شرکای چپنمایتان که تحت نظارت عالیة موساد با فالانژهای گروه بهزاد نبوی همکاری نزدیک دارند، بیجهت خیز برداشتهاند.
یکی از شیوههای جنجال نانخورهای محفل کودتا جهت گرم کردن بازار «توهین به مقدسات»، بحث و جدل بیپایه پیرامون «مبهمات» است. به عنوان مثال یکنفر ادعا میکند، «مدیریت حضرت نوح بر جامعه ایراد داشته!» حال این نوح اصولاً کیست؟ یکی از موجودات افسانهای ادیان ابراهیمی. یعنی پرسوناژی تخیلی و مقدس، فاقد زمان و مکان مشخص! «جامعة» آنحضرت چه ویژگیهائی داشته؟ همسر و پسرشان در جبهة «باطل» بودند، در نتیجه وقتی طوفان شد، نوح آنان را به کشتی خود راه نداد! بعضیها این بیبیگوزک را برای مدیریت جامعه مناسب نمیدانند! و همینکه چنین ادعای منطقستیزی مطرح میشود فریاد و فغان گورکنها در تمام رسانههای جمکران طنین انداز میشود! یا اینکه ادعا میشود، «وجود خدا را نمیتوان اثبات کرد»، یا قرآن «وحی» نشده و ... و همین مزخرفات تبدیل میشود به بحث سیاسی! بحثی که در جوامع بهنجار بر مسائل «مادی» و ملموس تمرکز یافته. ولی فرهیختگان محفل کودتا میکوشند بحث سیاست در جامعة استعمارزده را به جدال «باورها» تبدیل کرده مطالبات جنبش مدنی را از این طریق به بیراهة مغلطه بکشانند. از آنجمله است، عدم اثبات «فرضیة» ترادف دینداری با «استبداد» که به «استاد» نیکفر امکان میدهد تا استالین را بجای هیتلر نشانده فاشیسم را «سکولار» معرفی کند. این لگدپرانیهای متداول در سخنرانیهای ابلهانة محمد خاتمی مکرر است، ولی خوب همه میتوانند در دریای شیادی و مغلطه و عوامفریبی شناور شوند، و با طرح پرسشهای ابلهانه، حمایت استعمار غرب را از حکومت طالبان جمکران پنهان داشته، حاکمیت دینی را مورد تأئید قرار دهند.
روند کار چنین است که پیوند مستقیم فاشیسم را با توهمات و باورها، و جستجوی آینده در گذشتة موهوم انکار کرده، ضمن تأکید بر «بیدینی» هیتلر و موسولینی، «بازگشت به گذشتة رویائی» را به حساب استالینیسم بنویسند، و در مورد همکاری نزدیک کلیسا با فاشیستها نیز خفقان اختیار کرده و استقبال جهان اسلام از نظم نوین هیتلر را نادیده انگارند! پس از ابتلا به چنین بیماری لاعلاج کوری و کری مطلوب آستان مقدس سازمان سیا، دستهای مقدس همین سازمان «معجزه» کرده، برایتان «امکانات» فراهم میآورد. از آنجمله است، «هنر» بلبل زبانی در عرصة سبکمغزی و شارلاتانیسم، آموزش رموز و فنون «پیوند گوز به شقیقه» و انتشار آن «هنر» و این «پیوندمقدس» در بلندگوهای جهانی:
«آیا در ایرانِ پیش از انقلاب استبداد سکولار برقرار نبود؟ همة اشکالات فقط از اسلام بود که بر صحنه آمد؟ آیا صدام حسین مصداق اسلام بود [...] آیا سکولاریسم در همة دنیا برابر دموکراسی، و [دینداری] در طول تاریخ برابر استبداد بوده [....] کجا ما این دو فرضیه را اثبات کردهایم؟ آیا همة رژیمهای فاشیست رژیمهای دینی بودهاند؟ آیا استالین از ادیان ابراهیمی دفاع کرد؟ آیا هیتلر حاکمی دیندار بود؟ آیا موسولینی از این زاویه برخاست[...]»
بله این قطرهای است از دریای بیکران توهمات «نیکفر» که در کمال بیشرمی و وقاحت ویژة آخوند جماعت نقش حکومت دینی را در سرکوب ملت ایران نادیده میانگارد. دلیل فوران این هذیانات تمایل آنگلوساکسونها به تداوم حکومت دینی در ایران است. هدف آشوبهای پس از انتخابات نیز سازمان دادن به یک کودتا به نفع جنبش سبز یا همان «پیروان خط امام» بود که ناکام ماند. به عبارت دیگر اربابان حکومت جمکران برای دمیدن جان تازه در پیکر الاغ مردة لازار، رهبری آشوب را به میرحسین موسوی و شیخ کروبی سپردند. و پس از شکست چند تلاش کودتائی، روز سوم بهمنماه، هیزاکسلنسی در مصاحبه با حنازرچوبه تأکید کردند، ما هرگز قصد تضعیف حکومت اسلامی را نداشتیم! و ایشان کاملاً حق دارند؛ هدف از آشوبها سازمان دادن به کودتا جهت تقویت همین حکومت بود که به افلاس افتاده:
«بریتانیا نقشی در هیچ توطئهای برای تضعیف جمهوری اسلامی بعد از انتخابات نداشته است.»
بله مگر ممکن است انگلستان دست از حکومت دینی بشوید؟ تازه در مصر راه را برای «اخوانالمسلمین» باز کرده و «طارق رمضان» دوباره مورد الطاف ویژة ایالات متحد قرار گرفته. به همین جهت کودتا در ایران الزامی مینمود. سیاست انگلستان ایجاد «اتحاد جماهیر اسلامی» از قاهره تا تهران را با هدف تقویت اسرائیل در دستورکار دارد. هر چه وزنة اسلامگرایان در منطقه سنگینتر شود، سازمان ناتو میتواند قدرت نظامی اسرائیل را افزایش دهد، چرا که اسلامگرایان برای تأمین منافع ارباب، با تکرار همان شعارهای ابلهانة خمینی خواهان محو اسرائیل خواهند شد و به این ترتیب نان تفنگفروشهای دو سوی آتلانتیک همچون دهة هشتاد میلادی باز هم در روغن شناور خواهد شد. هدف کودتای انتخاباتی در جمکران، نشاندن میرحسین موسوی بجای احمدینژاد نبود. هدف از این کودتا که هنوز روند آن به پایان نرسیده، زنده کردن خط توحش امام و ایجاد مشروعیت 85 درصدی برای وحشیگریهای «تشیع علوی» در افکار عمومی جهان بود. و برای اعمال چنین سرکوب شیرین و پیاده کردن چنین سیاستی چه کسی بهتر از موسوی، خادم وفادار شبکة اقتصاد و سیاست پنهان، یا همان شبکة قاچاقچیان و دلالان تحت نظارت سازمان سیا؟
اگر بخواهیم خطوط اصلی صحنه را ترسیم کنیم، میتوانیم بگوئیم، شش ماه پیش از برگزاری انتخابات دولت ایران با گشایش شبکة تلویزیونی حاکمیت بریتانیا موافقت میکند. سپس سایمون گاس به ایران میآید، و بدون اینکه استوارنامة خود را به دولت تقدیم کند، به صورت غیرقانونی در تهران ساکن میشود. طی اینمدت شاهد آشوبهای خردادماه هستیم، اتباع بریتانیا در تظاهرات غیرقانونی شرکت میکنند، ولی حکومت اسلامی بجای بازداشت و اخراج اینان، اقدام به دستگیری کارکنان «ایرانی» سفارت انگلستان میکند، و از آنجا که انگلستان قانوناً در ایران سفیر هم ندارد هیچ اعتراضی به حضرت «سایمون گاس» وارد نخواهد بود!
ولی جالب اینجاست که وزارت امور خارجة حکومت «مستقل» برای اعتراض به حضور اتباع انگلستان در تظاهرات غیرمجاز حتی شهامت ندارد کنسول بریتانیا را به وزارت امورخارجه احضار کند. به همین دلیل است که سایمون گاس از حضور اتباع بریتانیا در تظاهرات خردادماه اظهار بیاطلاعی میکند، چرا که وزارت امورخارجة جمکران از هرگونه اعتراض رسمی به این فعالیتهای غیرمجاز خودداری کرده! در نتیجه، هیچکس نمیتواند حاکمیت بریتانیا را به دلیل شرکت اتباعاش در آشوبهای کشور ایران نکوهش کند. میبینیم که وزارت امورخارجة حکومت اسلامی برای حفظ پرستیژ ارباب همة تمهیدات لازم را انجام داده و مطمئن باشیم که در آینده نیز انجام خواهد داد. چنانچه سفیر بریتانیا حضور اتباع کشورش را در تظاهرات عاشورا انکار میکند، و از آنجا که دولت قدر قدرت جمکران در اینمورد هیچ اقدام قانونی صورت نداده، حرفی هم برای گفتن نخواهد داشت. به عبارت دیگر بیگانگان حاضر در تظاهرات عاشورا بازداشت هم نشدهاند:
«مقامات ایران هیچگونه اطلاعاتی مبنی بر آنکه اتباع بریتانیائی [...] طی اعتراضات در عاشورا بازداشت شدهاند، به ما اعلام نکردهاند.»
مسلم است! مقامات حکومت جمکران در کنار بیگانگان برای کودتا عرق میریختند ولی کارشان نگرفت! البته هیزاکسلنسی به همراهی و همیاری حکومت دینی برای کودتا هیچ اشارهای نکردهاند. ایشان فقط به پادوهایشان در حکومت اسلامی و جنبش سبز نیش زدهاند که بر «حقطلبی» و پیروزی موسوی تأکید کردهاند. به عبارت دیگر سفیر بریتانیا پادوهای خود را با ظرافت تمام مسخره میکند. همان کسانی را که با حمایت سفارت انگلستان فریاد اعتراض به «تقلب» سر داده، عدهای شوتوپرت را به خیابان کشاندند. طی این اعتراضات چندین نفر جان باختند، دهها تن به زندان افتادند، ولی از آنجا که برنامة کودتا با شکست روبرو شد، سفیر بریتانیا ضمن تأکید بر این امر که در یک دمکراسی نتیجة انتخابات را نمیتوان پیش از برگزاری انتخابات تعیین کرد، واکنش معترضین و رهبرانشان را نیز «غیر دمکراتیک» میخواند. چرا که در یک دمکراسی جبهة حق و باطل نداریم! در نتیجه، مردم هم مجبور نیستند در جبهة حق بنشینند. در یک دمکراسی احزاب سیاسی «قانونی» با برنامههای ملموس و مادی وجود دارند، مردم میتوانند به برنامه و به حزبی که میخواهند رأی دهند، میتوانند به هیچیک از احزاب هم رأی ندهند. حق انتخاب و حق عدم انتخاب برای مردم محفوظ است.
حال میتوان دریافت چرا در یک جامعة بهنجار، گرایش سیاسی مردم عادی همچون باورهایشان «حریم خصوصی» شناخته میشود. سیاست و باورهای مردم بخش «انتخابی» زندگی اجتماعی است. افراد هیچ اجباری برای آشکار کردن گرایشات سیاسی و باورهای خود ندارند. در صورتیکه در یک حکومت دینی چنین نیست. چرا که یک جبهة حق داریم که «دینی» و «سیاسی» است و «حق انتخاب» و «حق بیطرفی» را برای هیچکس به رسمیت نمیشناسد. این مختصر را جهت توجه همان گوسالههای ننه حسن آوردیم که سکولاریسم را در ترادف با فاشیسم قرار میدهند. سکولاریسم، به دلیل عدم تقدس، فاقد جبهة حق و باطل است. حال که تفاوت سکولاریسم با فاشیسم روشن شد، بپردازیم به بخش پایانی مصاحبة سفیر انگلستان.
حنازرچوبه در پایان این مصاحبه توضیح میدهد که سفیر انگلستان حاضر نشد به پرسش ما مبنی بر اینکه «انگلستان چه وقت برای کودتای 28 مرداد 1332 و سرنگونی دولت دمکراتیک مصدق از مردم ایران عذرخواهی میکند؟» پاسخ دهد! به گفتة حنازرچوبه، سفیر انگلستان نوشته، «فکر نمیکنم ایرانیان به رویدادهای گذشته علاقمند باشند.» البته ادعای اینکه دولت محمد مصدق ملی و دمکراتیک بوده نیز از اختراعات نوین بازار تهران باید باشد. تا آنجا که ما میدانیم محمد مصدق خود از عوامل کودتا بود و «بیبیگوزکسازی» از ایشان دیگر امکانپذیر نیست. با توجه به این مهم که ملی کردن نفت در راستای تأمین منافع انگلستان صورت گرفت، مشکل میتوان در همراهی مصدق با کودتا تردید کرد. اما اگر سایمون گاس در اینمورد صحبتی نمیکند، دلیل دارد!
نخست اینکه محمد مصدق در برنامة کودتا شکست نخورد، بنابراین به عنوان خادم سفارت کذا حفظ احتراماش لازم است، و حاکمیت انگلستان قدر خادمان خود را خوب میداند. ولی بین خودمان بماند، هیزاکسلنسی در مورد مصدق چه بگویند؟ بگویند از نوجوانی در استخدام خودمان بوده؟ در اینصورت تصویر «قهرمان ملی» که با این زحمت به ملت ایران حقنه شده فرو میپاشد! و از همه مهمتر نقش فدائیان اسلام در لاتبازیهای «حق طلبانة» مصدق بر همگان آشکار میشود و همة شوتوپرتها به ارتباط خمینی و بازرگان با کودتا پی میبرند و نهضت عاظادی میشود سکة یک پول! سفیر بریتانیا هرگز با فاش کردن واقعیتهای تاریخی خادمان «پیروز» امپراتوری را تخریب نخواهد کرد، این عمل ناشایست کارگاه بیبیگوزکسازی و بازار گرم «تبدیل نوکر به قهرمان» را کساد میکند:
«تصور نمینمایم که ایرانیان واقعاً در مورد رویدادهای تاریخی که قبل از تولد پدرانشان اتفاق افتاده است، علاقمند باشند.»
بله به عبارت دیگر ایرانیان بهتر است تاریخ معاصر را فراموش کنند! در همان معرکة زمانگریز و منطقستیز صحرای کربلا خیمه بزنند و آمادة شهادت باشند! میدانیم که «حماسة مقدس» کربلا «قبل از تولد پدرانشان» اتفاق نیافتاده، توهمی است «مقدس»، خارج از زمان و مکان که در هر زمان و مکان، به ویژه در ایران میتواند «اکنونیات» یافته و «بازتولید» شود. از اینرو نوکران حضرت گاس پیوسته با بوق و کرنا و قمه و زنجیر و غداره این «واقعة موهوم» را از نو زنده میکنند، هر روز هم پروبال بیشتری میگیرد. برای آنها که تفاوت فاشیسم را با سکولاریسم نمیدانند، به این روند رنگ و لعاب دادن به «گذشتة موهوم»، جهت فراموش کردن واقعیت زمان حال و آینده میگویند: فاشیسم!
البته جناب سفیر جرأت نمیکنند در مصاحبه با روزنامههای انگلستان چنین جسارتی به جوانان انگلستان روا دارند. اما سایمونگاس که «تصور نمیکند»، ایرانیان به دانستن تاریخ معاصر علاقمند باشند، چه میگوید؟ سفیر بریتانیا در تمایلات «ایرانیان» برای آگاهی از تاریخ معاصر ابراز تردید کرده! سایمونگاس به نرمی همان میگوید که خادمان بریتانیا در ایران به سختی بر آن پای میفشارند. اینان برخلاف اربابانشان «کاملاً» از «خواست مردم» ایران مطلعاند و از سوی «مردم» سخن میگویند، همچنانکه خمینی میگفت: «مردم» اسلام را میخواهند، برای اسلام انقلاب کردند. همچنانکه خامنهای میگفت، ستارخان برای ابوالفضل قیام کرد. میبینیم که سفیر انگلستان وقتی میگوید «تصور نمیکنم» جای حداقل «تردید» را باقی میگذارد، ولی نوکراناش در جمکران یک گام از ارباب فراتر رفته، با وقاحت تمام بر سخنان مهمل خود به عنوان یک «واقعیت مسلم»، غیرقابل انکار و همگانی «تأکید» میکنند. در واقع حکومت «مستقل» اسلامی با «تشدید» زبان استعمارگر، آنرا در قالب «اصل الهی» و غیرقابل انکار به ملت ایران تحمیل میکند.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت