منقل «فرزانه»!
...
فاشیستهای جنبش سبز که طی 8 ماه اخیر نتوانستند با «شایعة» تقلب و شعارهای ابلهانة «مرگ» و «ابهام»، از قبیل «رأی من کو»، «جمهوری ایرانی» و «مرگ بر خامنهای» کاری از پیش ببرند، پس از مصاحبة هیزاکسلنسی دریافتند که باید دامنة محدود شایعه پراکنی را از «تقلب» به «آزادیخواهی» گسترش دهند تا اصلمطلب، یعنی «تداوم حکومت اسلامی» و «خط توحش امام» را در این پهنة فریبنده، فاقد چارچوب و بیحد و مرز دستنخورده نگاه دارند. بله، با تغییر مسیر باد، فاشیستهای سبز در خواستههای تل موهوم «مردم» بازنگری فرموده، از قضای روزگار «متوجه» شدند «مطالبات مردم» کمی تغییر کرده! از اینرو شایعة «تقلب» را در شایعة مطالبات نوین مردم بسته بندی کرده، عربدة «آرمانهای آزادیخوانة مردم» سردادهاند. به عبارت دیگر پیشخدمتهای هیزاکسلنسی، برای «عقیدهسازی» و «سربازگیری» و گسترش اجماع، اکنون به شعارهای پوچتر و عوامفریبانهتری روی آوردهاند و مزخرفات گوسالهپسندشان را از زبان زهرا خانوم، عیال میرحسین، در سایت «روزآنلاین»، یکی از شاخکهای «بیبیسی» منتشر میکنند.
البته دگردیسی اینان با تغییرات دیگر جیرهخواران هیزاکسلنسی در طیف حکومتی تفاوت دارد. «جنبش سبز» که پیشتر خواهان «بازگشت به دوران امام روشن ضمیر» بود و همصدا با عملة ساواک روی پشت بام عربدة «اللهاکبر» سر میداد، امروز «دگردیسی» یافته و ضمن برافراشتن پرچم «سبز» فاشیسم، سخن از «دمکراسی» هم به میان میآورد. چنین گفت عیال میرحسین، زهراخانوم:
«آرمانهای آزادیخواهانه، دموکراسیطلبی، قانونگرایی و مردمسالاری دینی، پایههای خواستههای مردم است که رأی نیز در درون همان قرار میگیرد.»
بله زهراخانوم با چادرسیاه پیرو خط امام است و قانونشکنی میکند، ولی با چادرسبز، همین زهراخانوم توحش مردمسالاری دینی را در آرمانهای آزایخواهانة «مردم» جاسازی کرده و قانونگرا میشود. میبینیم که فارین پالیسی بیدلیل این موجود حقیر و مزور و مزخرفگو را به عنوان «روشنفکر برتر» انتخاب نکرده! سفلهپروری آنگلوساکسونها حکمت عمیقی دارد. ولی ما فریب سخنان بلاهتگستر عمله و اکرة سفارت کذا را نمیخوریم. جنبش سبز، همچون امام روشنضمیر موسوی، خشونتطلب، متقلب و دروغگوست و همچون دیگر اعضای بینالمل پفیوزی، نان را به «نرخ روز» میل میکند.
پیش از ادامة مطلب در تأئید وبلاگ «تصورات دیپلماتیک» تکرار میکنیم، جنبش مدنی با «جنبش سبز» هیچ ارتباطی ندارد. مطالبات جنبش مدنی «انسانمحور» است، از اینرو با مطالبات «مردممحور»، «خدامحور» و «جمع محور» در تضاد قرار خواهد گرفت. و به همین دلیل جنبش مدنی را نمیتوان در خم رنگرزی سازمان سیا به رنگ سبز درآورد! جنبشمدنی «رنگ» نمیگیرد، در سنگر «ننگ» فاشیسم هم نمینشیند.
باری، در پی تأکید هیزاکسلنسی بر مطالبات دولت بریتانیا مبنی بر «تداوم راهپیمائیهای مسالمتآمیز» در ایران، «ساتاس»، شاخک اسلامی سازمان سیا برای سازمان دادن به کودتای «شانزدهم بهمنماه 1388» اعلام آمادگی کرد. البته به گفتة مهرنیوز، مورخ 6 بهمنماه 1388، «سازمان تبلیغات اسلامی برگزاری مراسم پرشکوه اربعین را بر عهده خواهد گرفت»! ولی در واقع «ساتاس» قصد دارد، دستدردست خشونتطلبان «جنبش سبز» دامنة آشوب و بحران را گسترش دهد. به همین دلیل است که خامنهای برای اربابان در اسرائیل و آمریکا پارس میکند، و سایتهای فارسیزبان مخالفنما و قلمزنهای طرفدار «جنبشسبز» ژلاتینی شده، و به لرزه افتادهاند. البته جای تعجب نیست! دورنمای تغییرات وسیع در منطقه رعشه بر اندام جمله پیشخدمتهای سازمان سیا انداخته. از آنجمله است تقاضای عاجزانة آتشبس «الحوثی» در یمن که چرت بعد از وافور رهبری و پاسدار شریعتمداری را حسابی پاره کرد.
مقام معظم رهبری، پس از پاره شدن چرت مقدسشان، به پیشگوئی پرداخته آیندة سیاسی منطقه را در خاکستر «منقل فرزانه» رویت کرده و از «نابودی اسرائیل» در آینده «خبر مؤثق» دادهاند. اصولاً گورکنها برای پنهان داشتن «زمان حال» و ابتر کردن «آینده»، به غیبگوئی متوسل میشوند. اینان توانائیهای شگفتانگیزی دارند. مسائل زمان حال را با تمام جزئیات آن در گذشتة موهوم اسطورههای ادیان ابراهیمی رویت میکنند و برایشان «راه حل» عقلانی هم ارائه میدهند؛ یا اینکه با ارجاع به چند آیة قرآن از رخدادهای «آینده»، «خبرمؤثق» برایمان میآورند! خبرهای موثق گورکنها در واقع همان حدس و گمان اربابانشان در لندن و واشنگتن است. همانطور که هیزاکسلنسی «تصور نمیفرمودند» که ایرانیان بخواهند از تاریخ معاصر آگاه شوند، و حکومت گورکنها بر «اسلام» به عنوان «خواست مردم» تأکید میکند، علیخامنهای هم «اطمینان» دارد که روزی، روزگاری اسرائیل نابود خواهد شد.
در وبلاگ «تصورات دیپلماتیک» گفتیم که هدف از «تهدید» اسرائیل توسط نوکران سازمان سیا، رونق بخشیدن به بازار فروش اسلحه در منطقه است. چرا که تمام کشورهای منطقه را آنگلوساکسونها و دلالانشان تجهیز میکنند. به همین جهت امروز مقام معظم در ملاقات با رئیسجمهور موریتانی فرمودهاند، «بیتردید ملتهای منطقه شاهد نابودی اسرائیل خواهند بود!» البته ایشان روز و ساعت مشخص نابودی اسرائیل را هنوز تعیین نفرمودهاند، ولی اشکالی ندارد، پیری است و هزار درد بیدرمان! باری مزخرفات رهبر حکومت روضهخوانها با کد: 921126 در حنازرچوبه، مورخ 6 بهمنماه 1388 انتشار یافته. ولی آنچه در تحولات اخیر اهمیت دارد، همسوئی سخنان رهبر گورکنها در آمل با مقالة شیخ مسعود بهنود است. هر دو به رموز و فنون رویاروئی در «میدان» اشاره دارند، هر دو از سنگر سنتیشان فاصله گرفته و خلاصه بگوئیم هر دو «انقلاب» کردهاند، یکی در لندن، دیگری در آمل و ما هم از «داووس» شاهد انقلابشان هستیم.
بله شیخ مسعود که همواره از امامزاده، مسجد، لات، آخوند، پیشنماز، دامن کبریائی، وقف و زیارت و مردنگی و مقدسات برایمان قصه و حکایت میگفت، امروز به «استادیوم ورزشی» رفته و از مسابقة فوتبال و پاس دادن توپ به «دروازهبان خودی» برایمان میگوید، و خلاصه آخوند و تابوت و روضه و زوزه و لات و قمهزن جایشان را به «مهندس اسفندیاری» و بازیکنان فوتبال دوران سلطنت سپردهاند! البته این به خودی خود گام بزرگی است به پیش، زیرا مخاطب را از فضای زوزه و روضه و مرگ و ماتم بیرون میبرد. ولی به هوش باشیم، علیرغم خروج از زمینة سوگواری، همچنان در فضای توحش «مردمی» و لاتبازی و زدوبند باقی ماندهایم. روشنتر بگوئیم قصة مسعود بهنود در واقع یک گام به عقب برای «بازتولید» گذشته است!
آنزمان که «مردم» سرشان به فوتبال گرم بود و «ممدبوقی» گوششان را کر میکرد، و آنگلوساکسونها جیب خود را پر میکردند، در پس پردة فضاسازیهای سیاسی، بازار آخوند نوازی و حسینیهسازی و انتشار مزخرفات شریعتی و آلاحمد گرم و داغ بود. بله خلاصه امروز شیخ مسعود بهنود، از فدائیان امام روشن ضمیر به ما میگویند، موسوی جلاد با انتشار بیانیة هفدهم در واقع توپ را به دروازهبان خودی پاس داده تا او شوت کند! اتفاقاً ما هم با بیصبری منتظریم روز 16 بهمن، ساواک جمکران با پیروی از منویات داهیانة هیزاکسلنسی «توپ» را به دروازة حریف وارد کرده، یکبار دیگر توحش استعمار همچون بهمنماه 1357 بر خواستهای ملت ایران پیروز شود. تردیدی نیست که در میانة این میدان، چپنمایان همچنان در سنگر «حق استعماری» یعنی در کنار حزبالله خواهند نشست. هر چند دستهای «مقدس» بعضیها مقالة «اشرف دهقان» پیرامون جنایات آخوندمنتظری را از سایت «پیک ایران» غیب کرد!
ولی داسالله بلندنظرتر از این حرفهاست. «داسیون»، همچون اسلامپرستان معتقدند، هر چه بیشتر کشته شوند و به زندان بروند، محبوبیتشان بیشتر خواهد شد! حال آنکه تاواریشها سخت در اشتباهاند. در سیاست، هیچکس شهادت و حماقت را تأئید نمیکند. فعالیت سیاسی برای «شهادت» نیست برای تغییر شرایط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... در مسیر مطلوب و مورد قبول است! خلاصه فعالیت سیاسی برای دستیابی به اهداف و نهایت امر، پیروزی است نه برای مرگ. تا آنجا که ما به یاد داریم قربانیان چپگرای حکومت اسلامی اکثراً به دلیل گرایشات سیاسیشان از دانشگاهها راهی زندان شدند! هزاران زندانی سیاسی که بعدها توسط موسوی جلاد و هم محفلیهایاش قتل عام شدند، جرمشان هیچ ارتباطی با مبارزة مسلحانه، یا اصولاً یک مبارزة سازماندهی شدة سیاسی بر علیه نظام مقدس نوکران ارتش ناتو نداشت. اینان را به قتل رساندند تا سکوت سیاسی بر فضاهای آموزشی ـ دانشگاه و دبیرستان ـ حاکم شود. ولی در جمکران چپنمایان همچنان شعارهایشان را در همسوئی کامل با روضهخوانها تنظیم میکنند، «بکشید ما را ...»! خلاصه، در جمکران «چپ» هم به نوعی از انواع دردهای «کربلائی» دچار شده، به همین جهت داسالله در تظاهرات «عاشورا» هم شرکت کرد. بله اینان پای در همان راه سی سال پیش گذاشتهاند بدون اینکه در نظر آورند، اوضاع منطقه با سال 1979 تفاوتهای چشمگیری دارد. دلیل ایستائی فکری داسیون این است که، اینان همچون عزاداران حسینی با واقعیت زمان و مکان بیگانهاند و میپندارند ایران یک جزیرة منزوی است که مردم، خلقها و غیره در آن مستقلاً سرنوشت خود را رقم خواهند زد!
از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به سخنرانی علی خامنهای در آمل که با کد: 920574 در حنازرچوبه، مورخ 6 بهمنماه 1368 انتشار یافته. ایشان نیز از «میدان» سخن میگویند ولی در میدان رهبر فرزانه، همچون میدان عمل «سگ نگهبان» فقط «دوست» و «دشمن» وجود دارد. جالب است که اینبار خامنهای به جای جهش به گذشتههای اسطورهای مطلوب هیزاکسلنسی، چندین بار بر «حرکت رو به جلو» تأکید کرده. ولی «حرکت» کذا هم مانند مسابقة شیخ مسعود فقط نوعی «بازگشت به گذشته» است. شیخ مسعود به گذشتة پیش از کودتای 22 بهمن بازگشته و خامنهای به گذشتة پیش از کودتای 1360!
خامنهای در سخنرانی خود ادعا کرده، «در اوائل انقلاب برخی از روشنفکران و طرفداران خلق شعار دمکراسی میدادند، و به مبارزة مسلحانه با مردم برخاستند.» ایشان با وقاحت ویژة آخوند جماعت اینچنین دروغ به هم میبافند. رهبر مفلوک جمکران با تکرار مزخرفات همان پاسدار ساواکی و ارسالی به ینگه دنیا ادعا کرده، «کافران» طرفدار دمکراسی بودند. وی مجاهدینخلق، و همة مخالفان را وابسته به بیگانه دانسته! همچنانکه گفتیم پیری است و هزار درد بیدرمان، از جمله خرفتی! البته خامنهای در جوانی هم کم خرفت نبود.
باید از این شیخ دروغپرداز پرسید، کدام روشنفکر و گروه طرفدار خلق مدافع «دمکراسی» بوده؟ خوب است که به برکت سازمان سیا، بساط آخوند و روضه و زوزه در پایتخت ایران به فعالیت «فرهنگی» جوانان تبدیل شده بود. حسینیة ارشاد را میگویم! مرکز گسترش فاشیسم. خوب است که پس از خروج شاه از ایران، فقط یکنفر حقوقدان رسماً با «جمهوری اسلامی» مخالفت کرد، و همه در سنگر «حق» برای «رفتن شاه» جشن گرفته بودند! سازمان مجاهدین خلق نیز همچون داسالله با دمکراسی مخالف بود و هنوز هم با دمکراسی سر جنگ دارد! امروز هم بوقهای سازمان سیا برای جنبش سبز جنجال و هیاهو به راه انداختهاند تا صدای مدافعان دمکراسی را خاموش کنند. دشمنان دمکراسی در لندن و واشنگتن نشسته و در ایران هم با نوکرانشان حکومت «ضدامپریالیست» تشکیل دادهاند. اما خامنهای وظیفه دارد ارباباناش را در لندن و واشنگتن مدافع دمکراسی و حقوقبشر معرفی کند، تا بتواند مدافعان دمکراسی را در ایران «مزدور بیگانه» بخواند، حال آنکه طی سدة اخیر، شاهدیم نه آمریکا مدافع دمکراسی بوده نه انگلستان. در عوض هر دو از استقرار حکومتهای دینی با چنگ و دندان دفاع کرده و میکنند، پس شیخعلی فرزانه بهتر است نعل وارونه نزند، و دست از بازار گرمی و دمجنبانی برای اربابان بردارد. این مزخرفات را دیگر نمیتوان به ملت ایران فروخت:
«در اوائل انقلاب [منافقین، افراد کافر، طرفداران غرب، و حتی متظاهرین به دین] که مدعی روشنفکری و طرفداری از [...] خلق بودند و شعار دموکراسی میدادند، در مقابل خلقی که نظام اسلامي را [...] بر سر کار آورده [...] بودند، ایستادند و با مردم مقابلة مسلحانه کردند [...] اين جریانها ابتدا با سخنان روشنفکرانه به مبانی امام [...] و جمهوری اسلامی اعتراض کردند و سپس به تدریج ميدان مبارزة فکری و سیاسی را به میدان مبارزة مسلحانه و اغتشاشگری تبدیل کردند[...]»
نمیدانستیم خمینی «مبانی» هم داشته! جز توهم و استعمار، مبانی امام و نظام مقدس چیست؟ بگذریم! شیخعلی ادعا میکند در اوائل انقلاب شکوهمندشان که زهرا خانوم و ماشاالله قصاب یعنی همان «مردم» در خیابان حکومت میکردند، جامعه پای در دوران «تبادل اندیشه» گذاشته بود، ولی مخالفان کار را به درگیری مسلحانه کشاندند! در قاموس فعلة فاشیسم، تفکر و اندیشه همان «توهم» و «باور» است که به ضرب چماق به طرف مقابل «منتقل» میشود. و امروز هم رهبرکبیر میپندارند به خواست قادر متعال، باز هم «مردم» در صحنه حاضر شده «کفار» مخالف نظام مقدس را لتوپار خواهند کرد. البته آرزو بر جوانان عیب نیست، حتی اگر نوکر استعمار باشند. اتفاقاً زهراخانوم، عیال میرحسین هم در سایت «روزآنلاین» ضمن ابراز آمادگی برای شهادت آرزوهای ارباب را به زبان آورده و خواهان «مردمسالاری دینی» شده بودند! بگذریم، خامنهای در سخنرانی خود از مردم همیشه در صحنه میخواهد توطئهها را همچون دوران امام روشنضمیر یعنی همان «اوائل انقلاب» خنثی کنند، چرا که «هویت» حکومت توحش همان هویت «مردم» است و توطئه هم تمامی ندارد:
«هویت جمهوری اسلامی ایران همان هویت مردم و عزم و ایمان آنها است [...] آن زمان با لطف و هدایت الهی مردم در صحنه حاضر شدند و همه توطئهها را خنثی کردند [...] این به معنای تمام شدن توطئهها نبود [...]»
بله توطئه همچنانکه میبینیم ادامه دارد، و از آنجمله است شخصیتسازی از شیخ مهدی بازرگان و آخوند منتظری در ینگه دنیا. به علاوه انتشار سخنان عوامپسند زهرا خانوم که بجای چادرسیاه معمول یک ملحفة سبز روی روسریاش انداخته و «سازش» هم نمیپذیرد، خود بهترین نشانة توطئه است! همسر شیاد و متقلب میرحسین موسوی که پیش از برگزاری مراسم مارگیری با چادرسیاه خواهان «تحویل حکومت به امام زمان» بود، اینک با چادر سبز از «آرمانهای آزادیخواهانه» و مطالبات «مردم» سخن به میان آورده و میگوید «رأی مردم» هم توی همین شعارهاست. خلاصه هر کس میخواهد بداند «رایش» چه شده نگاهی به چادرسبز و پوچپردازیهای زهرا خانوم بیندازد که پیرانه سر هوای «شهادت» کرده و میپندارد اگر ترور شود، نان پیروان خط توحش امام در روغن خواهد افتاد و بازار «نبرد با اسرائیل» گرم میشود. اتفاقاً خامنهای هم در همسوئی کامل با اهداف پنهان محفل کودتا سخن میگوید:
«[طی ] سیسال گذشته دولت امریکا و رژیم صهیونیستي و صهیونیستهای دنیا، دشمنترین دشمنان ملت ایران بودهاند و امروز هم حقاً و انصافاً دشمنترین دشمنان هستند و دل بستن به این دشمنان خطای بزرگی است.»
البته اینجا را رهبر فرزانه راست و درست گفته، فقط یادش رفته که این «دشمنترین»، در واقع دشمن ملت ایران است، نه دشمن آخوند و چادرسیاه و ریش و عمامه و مردمسالاری دینی!
البته دگردیسی اینان با تغییرات دیگر جیرهخواران هیزاکسلنسی در طیف حکومتی تفاوت دارد. «جنبش سبز» که پیشتر خواهان «بازگشت به دوران امام روشن ضمیر» بود و همصدا با عملة ساواک روی پشت بام عربدة «اللهاکبر» سر میداد، امروز «دگردیسی» یافته و ضمن برافراشتن پرچم «سبز» فاشیسم، سخن از «دمکراسی» هم به میان میآورد. چنین گفت عیال میرحسین، زهراخانوم:
«آرمانهای آزادیخواهانه، دموکراسیطلبی، قانونگرایی و مردمسالاری دینی، پایههای خواستههای مردم است که رأی نیز در درون همان قرار میگیرد.»
بله زهراخانوم با چادرسیاه پیرو خط امام است و قانونشکنی میکند، ولی با چادرسبز، همین زهراخانوم توحش مردمسالاری دینی را در آرمانهای آزایخواهانة «مردم» جاسازی کرده و قانونگرا میشود. میبینیم که فارین پالیسی بیدلیل این موجود حقیر و مزور و مزخرفگو را به عنوان «روشنفکر برتر» انتخاب نکرده! سفلهپروری آنگلوساکسونها حکمت عمیقی دارد. ولی ما فریب سخنان بلاهتگستر عمله و اکرة سفارت کذا را نمیخوریم. جنبش سبز، همچون امام روشنضمیر موسوی، خشونتطلب، متقلب و دروغگوست و همچون دیگر اعضای بینالمل پفیوزی، نان را به «نرخ روز» میل میکند.
پیش از ادامة مطلب در تأئید وبلاگ «تصورات دیپلماتیک» تکرار میکنیم، جنبش مدنی با «جنبش سبز» هیچ ارتباطی ندارد. مطالبات جنبش مدنی «انسانمحور» است، از اینرو با مطالبات «مردممحور»، «خدامحور» و «جمع محور» در تضاد قرار خواهد گرفت. و به همین دلیل جنبش مدنی را نمیتوان در خم رنگرزی سازمان سیا به رنگ سبز درآورد! جنبشمدنی «رنگ» نمیگیرد، در سنگر «ننگ» فاشیسم هم نمینشیند.
باری، در پی تأکید هیزاکسلنسی بر مطالبات دولت بریتانیا مبنی بر «تداوم راهپیمائیهای مسالمتآمیز» در ایران، «ساتاس»، شاخک اسلامی سازمان سیا برای سازمان دادن به کودتای «شانزدهم بهمنماه 1388» اعلام آمادگی کرد. البته به گفتة مهرنیوز، مورخ 6 بهمنماه 1388، «سازمان تبلیغات اسلامی برگزاری مراسم پرشکوه اربعین را بر عهده خواهد گرفت»! ولی در واقع «ساتاس» قصد دارد، دستدردست خشونتطلبان «جنبش سبز» دامنة آشوب و بحران را گسترش دهد. به همین دلیل است که خامنهای برای اربابان در اسرائیل و آمریکا پارس میکند، و سایتهای فارسیزبان مخالفنما و قلمزنهای طرفدار «جنبشسبز» ژلاتینی شده، و به لرزه افتادهاند. البته جای تعجب نیست! دورنمای تغییرات وسیع در منطقه رعشه بر اندام جمله پیشخدمتهای سازمان سیا انداخته. از آنجمله است تقاضای عاجزانة آتشبس «الحوثی» در یمن که چرت بعد از وافور رهبری و پاسدار شریعتمداری را حسابی پاره کرد.
مقام معظم رهبری، پس از پاره شدن چرت مقدسشان، به پیشگوئی پرداخته آیندة سیاسی منطقه را در خاکستر «منقل فرزانه» رویت کرده و از «نابودی اسرائیل» در آینده «خبر مؤثق» دادهاند. اصولاً گورکنها برای پنهان داشتن «زمان حال» و ابتر کردن «آینده»، به غیبگوئی متوسل میشوند. اینان توانائیهای شگفتانگیزی دارند. مسائل زمان حال را با تمام جزئیات آن در گذشتة موهوم اسطورههای ادیان ابراهیمی رویت میکنند و برایشان «راه حل» عقلانی هم ارائه میدهند؛ یا اینکه با ارجاع به چند آیة قرآن از رخدادهای «آینده»، «خبرمؤثق» برایمان میآورند! خبرهای موثق گورکنها در واقع همان حدس و گمان اربابانشان در لندن و واشنگتن است. همانطور که هیزاکسلنسی «تصور نمیفرمودند» که ایرانیان بخواهند از تاریخ معاصر آگاه شوند، و حکومت گورکنها بر «اسلام» به عنوان «خواست مردم» تأکید میکند، علیخامنهای هم «اطمینان» دارد که روزی، روزگاری اسرائیل نابود خواهد شد.
در وبلاگ «تصورات دیپلماتیک» گفتیم که هدف از «تهدید» اسرائیل توسط نوکران سازمان سیا، رونق بخشیدن به بازار فروش اسلحه در منطقه است. چرا که تمام کشورهای منطقه را آنگلوساکسونها و دلالانشان تجهیز میکنند. به همین جهت امروز مقام معظم در ملاقات با رئیسجمهور موریتانی فرمودهاند، «بیتردید ملتهای منطقه شاهد نابودی اسرائیل خواهند بود!» البته ایشان روز و ساعت مشخص نابودی اسرائیل را هنوز تعیین نفرمودهاند، ولی اشکالی ندارد، پیری است و هزار درد بیدرمان! باری مزخرفات رهبر حکومت روضهخوانها با کد: 921126 در حنازرچوبه، مورخ 6 بهمنماه 1388 انتشار یافته. ولی آنچه در تحولات اخیر اهمیت دارد، همسوئی سخنان رهبر گورکنها در آمل با مقالة شیخ مسعود بهنود است. هر دو به رموز و فنون رویاروئی در «میدان» اشاره دارند، هر دو از سنگر سنتیشان فاصله گرفته و خلاصه بگوئیم هر دو «انقلاب» کردهاند، یکی در لندن، دیگری در آمل و ما هم از «داووس» شاهد انقلابشان هستیم.
بله شیخ مسعود که همواره از امامزاده، مسجد، لات، آخوند، پیشنماز، دامن کبریائی، وقف و زیارت و مردنگی و مقدسات برایمان قصه و حکایت میگفت، امروز به «استادیوم ورزشی» رفته و از مسابقة فوتبال و پاس دادن توپ به «دروازهبان خودی» برایمان میگوید، و خلاصه آخوند و تابوت و روضه و زوزه و لات و قمهزن جایشان را به «مهندس اسفندیاری» و بازیکنان فوتبال دوران سلطنت سپردهاند! البته این به خودی خود گام بزرگی است به پیش، زیرا مخاطب را از فضای زوزه و روضه و مرگ و ماتم بیرون میبرد. ولی به هوش باشیم، علیرغم خروج از زمینة سوگواری، همچنان در فضای توحش «مردمی» و لاتبازی و زدوبند باقی ماندهایم. روشنتر بگوئیم قصة مسعود بهنود در واقع یک گام به عقب برای «بازتولید» گذشته است!
آنزمان که «مردم» سرشان به فوتبال گرم بود و «ممدبوقی» گوششان را کر میکرد، و آنگلوساکسونها جیب خود را پر میکردند، در پس پردة فضاسازیهای سیاسی، بازار آخوند نوازی و حسینیهسازی و انتشار مزخرفات شریعتی و آلاحمد گرم و داغ بود. بله خلاصه امروز شیخ مسعود بهنود، از فدائیان امام روشن ضمیر به ما میگویند، موسوی جلاد با انتشار بیانیة هفدهم در واقع توپ را به دروازهبان خودی پاس داده تا او شوت کند! اتفاقاً ما هم با بیصبری منتظریم روز 16 بهمن، ساواک جمکران با پیروی از منویات داهیانة هیزاکسلنسی «توپ» را به دروازة حریف وارد کرده، یکبار دیگر توحش استعمار همچون بهمنماه 1357 بر خواستهای ملت ایران پیروز شود. تردیدی نیست که در میانة این میدان، چپنمایان همچنان در سنگر «حق استعماری» یعنی در کنار حزبالله خواهند نشست. هر چند دستهای «مقدس» بعضیها مقالة «اشرف دهقان» پیرامون جنایات آخوندمنتظری را از سایت «پیک ایران» غیب کرد!
ولی داسالله بلندنظرتر از این حرفهاست. «داسیون»، همچون اسلامپرستان معتقدند، هر چه بیشتر کشته شوند و به زندان بروند، محبوبیتشان بیشتر خواهد شد! حال آنکه تاواریشها سخت در اشتباهاند. در سیاست، هیچکس شهادت و حماقت را تأئید نمیکند. فعالیت سیاسی برای «شهادت» نیست برای تغییر شرایط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... در مسیر مطلوب و مورد قبول است! خلاصه فعالیت سیاسی برای دستیابی به اهداف و نهایت امر، پیروزی است نه برای مرگ. تا آنجا که ما به یاد داریم قربانیان چپگرای حکومت اسلامی اکثراً به دلیل گرایشات سیاسیشان از دانشگاهها راهی زندان شدند! هزاران زندانی سیاسی که بعدها توسط موسوی جلاد و هم محفلیهایاش قتل عام شدند، جرمشان هیچ ارتباطی با مبارزة مسلحانه، یا اصولاً یک مبارزة سازماندهی شدة سیاسی بر علیه نظام مقدس نوکران ارتش ناتو نداشت. اینان را به قتل رساندند تا سکوت سیاسی بر فضاهای آموزشی ـ دانشگاه و دبیرستان ـ حاکم شود. ولی در جمکران چپنمایان همچنان شعارهایشان را در همسوئی کامل با روضهخوانها تنظیم میکنند، «بکشید ما را ...»! خلاصه، در جمکران «چپ» هم به نوعی از انواع دردهای «کربلائی» دچار شده، به همین جهت داسالله در تظاهرات «عاشورا» هم شرکت کرد. بله اینان پای در همان راه سی سال پیش گذاشتهاند بدون اینکه در نظر آورند، اوضاع منطقه با سال 1979 تفاوتهای چشمگیری دارد. دلیل ایستائی فکری داسیون این است که، اینان همچون عزاداران حسینی با واقعیت زمان و مکان بیگانهاند و میپندارند ایران یک جزیرة منزوی است که مردم، خلقها و غیره در آن مستقلاً سرنوشت خود را رقم خواهند زد!
از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به سخنرانی علی خامنهای در آمل که با کد: 920574 در حنازرچوبه، مورخ 6 بهمنماه 1368 انتشار یافته. ایشان نیز از «میدان» سخن میگویند ولی در میدان رهبر فرزانه، همچون میدان عمل «سگ نگهبان» فقط «دوست» و «دشمن» وجود دارد. جالب است که اینبار خامنهای به جای جهش به گذشتههای اسطورهای مطلوب هیزاکسلنسی، چندین بار بر «حرکت رو به جلو» تأکید کرده. ولی «حرکت» کذا هم مانند مسابقة شیخ مسعود فقط نوعی «بازگشت به گذشته» است. شیخ مسعود به گذشتة پیش از کودتای 22 بهمن بازگشته و خامنهای به گذشتة پیش از کودتای 1360!
خامنهای در سخنرانی خود ادعا کرده، «در اوائل انقلاب برخی از روشنفکران و طرفداران خلق شعار دمکراسی میدادند، و به مبارزة مسلحانه با مردم برخاستند.» ایشان با وقاحت ویژة آخوند جماعت اینچنین دروغ به هم میبافند. رهبر مفلوک جمکران با تکرار مزخرفات همان پاسدار ساواکی و ارسالی به ینگه دنیا ادعا کرده، «کافران» طرفدار دمکراسی بودند. وی مجاهدینخلق، و همة مخالفان را وابسته به بیگانه دانسته! همچنانکه گفتیم پیری است و هزار درد بیدرمان، از جمله خرفتی! البته خامنهای در جوانی هم کم خرفت نبود.
باید از این شیخ دروغپرداز پرسید، کدام روشنفکر و گروه طرفدار خلق مدافع «دمکراسی» بوده؟ خوب است که به برکت سازمان سیا، بساط آخوند و روضه و زوزه در پایتخت ایران به فعالیت «فرهنگی» جوانان تبدیل شده بود. حسینیة ارشاد را میگویم! مرکز گسترش فاشیسم. خوب است که پس از خروج شاه از ایران، فقط یکنفر حقوقدان رسماً با «جمهوری اسلامی» مخالفت کرد، و همه در سنگر «حق» برای «رفتن شاه» جشن گرفته بودند! سازمان مجاهدین خلق نیز همچون داسالله با دمکراسی مخالف بود و هنوز هم با دمکراسی سر جنگ دارد! امروز هم بوقهای سازمان سیا برای جنبش سبز جنجال و هیاهو به راه انداختهاند تا صدای مدافعان دمکراسی را خاموش کنند. دشمنان دمکراسی در لندن و واشنگتن نشسته و در ایران هم با نوکرانشان حکومت «ضدامپریالیست» تشکیل دادهاند. اما خامنهای وظیفه دارد ارباباناش را در لندن و واشنگتن مدافع دمکراسی و حقوقبشر معرفی کند، تا بتواند مدافعان دمکراسی را در ایران «مزدور بیگانه» بخواند، حال آنکه طی سدة اخیر، شاهدیم نه آمریکا مدافع دمکراسی بوده نه انگلستان. در عوض هر دو از استقرار حکومتهای دینی با چنگ و دندان دفاع کرده و میکنند، پس شیخعلی فرزانه بهتر است نعل وارونه نزند، و دست از بازار گرمی و دمجنبانی برای اربابان بردارد. این مزخرفات را دیگر نمیتوان به ملت ایران فروخت:
«در اوائل انقلاب [منافقین، افراد کافر، طرفداران غرب، و حتی متظاهرین به دین] که مدعی روشنفکری و طرفداری از [...] خلق بودند و شعار دموکراسی میدادند، در مقابل خلقی که نظام اسلامي را [...] بر سر کار آورده [...] بودند، ایستادند و با مردم مقابلة مسلحانه کردند [...] اين جریانها ابتدا با سخنان روشنفکرانه به مبانی امام [...] و جمهوری اسلامی اعتراض کردند و سپس به تدریج ميدان مبارزة فکری و سیاسی را به میدان مبارزة مسلحانه و اغتشاشگری تبدیل کردند[...]»
نمیدانستیم خمینی «مبانی» هم داشته! جز توهم و استعمار، مبانی امام و نظام مقدس چیست؟ بگذریم! شیخعلی ادعا میکند در اوائل انقلاب شکوهمندشان که زهرا خانوم و ماشاالله قصاب یعنی همان «مردم» در خیابان حکومت میکردند، جامعه پای در دوران «تبادل اندیشه» گذاشته بود، ولی مخالفان کار را به درگیری مسلحانه کشاندند! در قاموس فعلة فاشیسم، تفکر و اندیشه همان «توهم» و «باور» است که به ضرب چماق به طرف مقابل «منتقل» میشود. و امروز هم رهبرکبیر میپندارند به خواست قادر متعال، باز هم «مردم» در صحنه حاضر شده «کفار» مخالف نظام مقدس را لتوپار خواهند کرد. البته آرزو بر جوانان عیب نیست، حتی اگر نوکر استعمار باشند. اتفاقاً زهراخانوم، عیال میرحسین هم در سایت «روزآنلاین» ضمن ابراز آمادگی برای شهادت آرزوهای ارباب را به زبان آورده و خواهان «مردمسالاری دینی» شده بودند! بگذریم، خامنهای در سخنرانی خود از مردم همیشه در صحنه میخواهد توطئهها را همچون دوران امام روشنضمیر یعنی همان «اوائل انقلاب» خنثی کنند، چرا که «هویت» حکومت توحش همان هویت «مردم» است و توطئه هم تمامی ندارد:
«هویت جمهوری اسلامی ایران همان هویت مردم و عزم و ایمان آنها است [...] آن زمان با لطف و هدایت الهی مردم در صحنه حاضر شدند و همه توطئهها را خنثی کردند [...] این به معنای تمام شدن توطئهها نبود [...]»
بله توطئه همچنانکه میبینیم ادامه دارد، و از آنجمله است شخصیتسازی از شیخ مهدی بازرگان و آخوند منتظری در ینگه دنیا. به علاوه انتشار سخنان عوامپسند زهرا خانوم که بجای چادرسیاه معمول یک ملحفة سبز روی روسریاش انداخته و «سازش» هم نمیپذیرد، خود بهترین نشانة توطئه است! همسر شیاد و متقلب میرحسین موسوی که پیش از برگزاری مراسم مارگیری با چادرسیاه خواهان «تحویل حکومت به امام زمان» بود، اینک با چادر سبز از «آرمانهای آزادیخواهانه» و مطالبات «مردم» سخن به میان آورده و میگوید «رأی مردم» هم توی همین شعارهاست. خلاصه هر کس میخواهد بداند «رایش» چه شده نگاهی به چادرسبز و پوچپردازیهای زهرا خانوم بیندازد که پیرانه سر هوای «شهادت» کرده و میپندارد اگر ترور شود، نان پیروان خط توحش امام در روغن خواهد افتاد و بازار «نبرد با اسرائیل» گرم میشود. اتفاقاً خامنهای هم در همسوئی کامل با اهداف پنهان محفل کودتا سخن میگوید:
«[طی ] سیسال گذشته دولت امریکا و رژیم صهیونیستي و صهیونیستهای دنیا، دشمنترین دشمنان ملت ایران بودهاند و امروز هم حقاً و انصافاً دشمنترین دشمنان هستند و دل بستن به این دشمنان خطای بزرگی است.»
البته اینجا را رهبر فرزانه راست و درست گفته، فقط یادش رفته که این «دشمنترین»، در واقع دشمن ملت ایران است، نه دشمن آخوند و چادرسیاه و ریش و عمامه و مردمسالاری دینی!
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت