«سایمون» در کربلا!
...
شرکت در راهپیمائی 22 بهمن فقط به معنای «تأئید» حکومت انسانستیزی است که 31 سال پیش با خیانت و جنایت و دروغ توسط آنگلوساکسونها در ایران استقرار یافت. هیچ ایرانی با وجدانی در این مراسم ضد ایرانی شرکت نخواهد کرد، چرا که هیچ توجیه منطقی برای شرکت در سالگرد کودتای ننگین ارتش ناتو و همصدائی با مزدوراناش در جنبشسبز وجود ندارد:
«تنها خواستة جنبش سبز این است که به قانون و به ارزشهای اصلی انقلاب اسلامی برگردیم که یکی از آنها استقلال است.»
این بخشی است از سخنرانی میرحسینموسوی جنایتکار که در رادیوفردا، مورخ 9 فوریه 2010 منعکس شده. بله، پس از مصاحبة کروبی شیاد با «شپیگل» اینک نوبت به دمیدن در بوق «بازگشت به گذشته» توسط میرحسین موسوی رسیده. حال که با «تنها خواستة جنبش سبز» آشنا شدیم بهتر است بدانیم که از قضای روزگار همة اربابان حکومت اسلامی در غرب نیز در همین حد شیفتة «ارزشهای» اسلاماند.
امروز مسیو «دیگار»، رئیس «ث. ان. ار. اس»، مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه، پس از نگریستن در «گوی بلورین» فرمودهاند که، «اکثریت ایرانیان با حکومت اسلامی موافقاند!» در این راستا، پس از مصاحبة «شپیگل» با آخوند کروبی، رادیوفردا و بیبیسی نیز «میرحسین» و «دستغیب» ترانس ژنیک را به صحنه آوردهاند تا برایمان به مداحی «اسلام خوب» بپردازند.
بله، به دلیل ناکامی شنگول و منگولهای ترانسژنیک سازمان سیا در امر مقدس «سربازگیری» برای «شرکت» در راهپیمائی 22 بهمن، آنگلوساکسونها تمام احشام، چوپانان و به ویژه مباشرشان، هیزاکسلنسی «سایمون گاس» را وارد صحنة این پروپاگاند ایرانستیز کردهاند. چرا که اوضاع سخت خراب است و رابرت گیتس، وزیر دفاع ایالات متحد هم سخت پریشانخاطر و افسردهحال ! ایشان روز گذشته در پاریس چنان عصبانی بودند که اگر کارد در پیکر مقدسشان فرو میکردید، خون در نمیآمد. وزیر دفاع ایالات متحد، گریان و نالان برای برچیدن بساط بحران دستساز هستهای گورکنها به فرانسه تشریف آورده بودند، ولی برای تداوم بحران هنوز چشم امیدشان به «جنبش سبز» خیره مانده. و بیدلیل نیست که شیپورهای استعمار میکوشند، «همة مخالفان حکومت اسلامی» را به عنوان مخالفان خامنهای و شخص احمدینژاد در گرداب ابهامی به نام «جنبش سبز» مغروق کرده، این تشکل مزور و خشونتطلب را «فراگیر» جلوه دهند. چرا که «مخالفت با دمکراسی» ویژگی اصلی این جنبش مبهم و انسانستیز است، و مخالفت با استقرار دمکراسی در ایران از مهمترین اهداف غرب به شمار میرود.
رهبران مزور جنبش سبز، به دلیل تأئید مکرر بر «حکومت مقدس»، همواره خود را در جایگاه «حق» میبینند، به همین دلیل همة مخالفانشان را در سنگر «باطل» قرار خواهند داد. حال آنکه «انسان» نه حق است، نه باطل، اما در «تئوکراسی» هیچ جایگاهی برای انسان وجود ندارد. در حکومت الهی، یا در «جبهة حق» هستید، یا در سنگر باطل. به همین دلیل است که آنگلوساکسونها و شرکاء جهت تداوم حکومت تاراج و جنایت «دینی» جنبش سبز را به راه انداختهاند.
تمام اعتراضات موسوی و کروبی و دیگر فعلة فاشیسم به سرکوبهای حکومت، صحنهسازی جهت «سربازگیری» به نفع حکومت اسلامی است. همچنانکه تمام تهدیدهای به اصطلاح تندروها در وقوقیههای نماز جمعه، و انتشار سخنان خمینی در سیمای جذامزدة جمکران فقط با هدف بازارگرمی برای «حکومت ابهام» صورت میپذیرد. بدون توسل به «ابهام» حکومت مقدس، نمیتوان سرکوب را «توجیه» کرد. و مدافعان حکومت الهی از جمله عملة تحکیم وحدت به هیچ عنوان نمیتوانند در جایگاه «مخالف سرکوب» انسان بنشینند. به اینان توصیه میکنیم پیش از بلبلزبانی و گزافهگوئی در باب «ابهام جمهوری اسلامی و صراحت سرکوبها»، کمی مطالعه کنند تا ببینند «سرکوب انسان» چگونه با تکیه بر «ابهام» امکانپذیر میشود.
در یک «جمهوری»، هیچکس نمیتواند شلاق زدن مردم به جرم مصرف نوشابههای الکلی را «اجرای قانون» بداند، چرا که این وحشیگریها فقط به برکت ابهام مقدسی امکانپذیر میشود که بر یک دین «برحق» به نام اسلام تکیه کرده، و نهایت امر به صورت قانونومقررات به جامعه تحمیل شده. در هیچیک از دیکتاتوریهای کارگری، وحشیگریهائی همچون سنگسار و شلاق زدن مردم در ملاءعام اعمال نشده و نمیشود. پس یکبار دیگر تأکید میکنیم، «مخالفان دمکراسی» به هیچ عنوان نمیتوانند مدافع آزادی بیان و دیگر آزادیهای انسانی باشند.
اما کو گوش شنوا! عمو سام تمام چارپایاناش را برای «حفظ کیان اسلام» بسیج کرده. چارپایان عموسام به دو جبهة «حق» و «باطل» تقسیم شدهاند. جبهة «باطل» شامل رسانههای کیهان، فارسنیوز و دیگر ورقپارههای مدافع اسلام، دستدردست صدا و سیمای جمکران میکوشد با توسل به «واژگوننمائی» از مخالفنمایان، یعنی از همان جنبش سبز «تصویر دلپذیر» ارائه دهد. روند کار چنین است که سیمای جمکران با انتشار سخنرانی خشونتطلبانة روحالله خمینی در «تأئید سرکوب» مخالفان برای چارپایان عموسام در هر دو جبهة حق و باطل علوفة کافی فراهم میآورد تا یک گروه به تأئید «امام» خمینی و خشونت بپردازد، و گروه دیگر یعنی مخالفان احمدینژاد، ضمن تمجید و ستایش از خمینی دجال به سیمای جمکران اعتراض کنند که انتشار این سخنرانی «چهرة نورانی» اسلام و بنیانگذار «نورانیتر» حکومت اسلامی را خدشهدار میکند! سپس نوبت به ضرغامی، نوچة پاسدار لاریجانی میرسد که همزمان با ستایش و تمجید از امامروشنضمیر، توضیحات ابلهانه در باب «خشونت واجب» ارائه کرده، مزخرفات خمینی را نشانهای از آگاهی و شناخت سیاسی رهبرکبیر معرفی کند. حال آنکه سخنرانیهای خمینی تحت نظارت ساواک تنظیم میشد، همچنانکه متن وقوقیهها و سخنان دیگر مقامات حکومت گورکنها در همین چارچوب بلاهتگستر تقدس و خشونت، و با هدف تأمین منافع استعمار تنظیم میشود.
خلاصه کنیم، پخش سخنرانی خمینی دجال از تلویزیون در واقع تکه استخوانی است که برای سگهایهار استعمار پرتاب میشود تا همه به دور آن «وقوق» زده فضای جامعه را با هیاهوی ستایش از «خمینی، اسلام و خشونت»، و جنجال مخالفت ظاهری با خشونت و «طرفداری از خمینی و اسلام» اشباع کنند. به این ترتیب است که دستهای خونین استعمار در فضای جامعه 4 بار زوزة «تمجید» از خمینی و اسلام را طنینافکن کرده. «دوبار» عربدة «ستایش از خمینی و اسلام»؛ یکبار روضه و زوزهای که ادعا میکند، «خمینی و اسلام با خشونت هیچ ارتباطی ندارند»؛ و یکبار هم نعرة «تأکید خمینی بر خشونت»، و اینکه این خشونت بر حق بوده! میبینیم که در این پروپاگاند استعماری هیچ جائی برای ایرانی به عنوان «انسان» پیشبینی نشده. به همین دلیل است که این پروپاگاند مهوع در بیبیسی و رادیوفردا اینگونه گسترش مییابد. سایت «رادیوفردا»، مورخ 9 فوریه 2010 بخشی از سخنرانی موسوی برای «دانشجویان» را منتشر کرده و سایت «بیبیسی» هم به نعلین متعفن آخوند دستغیب متوسل شده. به عبارت دیگر «دستاربند» در بیبیسی و «اوباش» در «رادیوفردا» برای فروش «اسلام رحمانی» بسیج شدهاند. «فرانچایز» اسلام رحمانی نیز متعلق است به «امانوئل راحم» خودمان که در کاخ سفید به «شرافت» موسوی «شهادت» میدهد! چرا که تمام سخنان این جنایتکار حرفهای سرشار از «شرافت اخلاقی» و «صداقت» است؛ البته برای تأمین منافع آنگلوساکسونها.
باری میرحسین ضمن تأکید بر این نکتة اساسی که «جنبش سبز» هیچ وابستگی به کشورهای خارجی ندارد، و مدافع «منافع ملی» است ادعا میکند، این جنبش خواهان «تعامل سازنده» با جهان است و هرگز زیاده روی نخواهد کرد و همواره سیاست متعادلی خواهد داشت! ایشان به عنوان شاهدی بر همین کردار «متعادل»، گفتار بسیار متعادلی نیز تقدیم مخاطبین فرموده و میگویند، «ما فقط میخواهیم به قوانین و ارزشهای اصلی انقلاب اسلامی بازگردیم که یکی از آنها استقلال است!» میبینیم که تعادل از این بیشتر واقعاً باعث مرگ خواهد شد! یادآور شویم، سخنرانی موسوی از همان الگوی شیادی سخنرانیهای خمینی در نوفللوشاتو پیروی میکند؛ خلاصه بگوئیم هر دو پروژه یک «معمار» دارد! ایندو «تز» استعماری با تأکید بر «استقلال از بیگانگان»، و ادعای طرفداری از «منافع ملی» و «مخالفت با سرکوب مردم»، و از همه مهمتر، دفاع از اسلام، یک ابهام کامل را بر مسیر سیاسی جامعه حاکم کرده تا «انسان» از حیطة روابط اجتماعی و سیاسی «حذف» شود! این است «مسیر» آقای موسوی.
زمانیکه شاه در ایران بود، خمینی با انتقاد از سیاستهای شاه به «به به و چه چه» از اسلام عزیز مشغول میشد، اما میرحسین موسوی از عامل «شاه» در گفتار مردمفریبانهاش محروم است، با این وجود میپندارد که میتواند سیاست سرکوب خیابانی را بجای «شاه» گذاشته از آن انتقاد به عمل آورد! دلائل وقاحت و بیشرمی موسوی فراوان است که به مهمترینشان یعنی سفلهپروری استعمار میتوان اشاره کرد. سوابق موسوی در جنایت و سرکوب شناخته شدهتر از آن است که او بتواند خود را مخالف سرکوب نشان دهد. موسوی همچون کروبی عامل سرکوب استعماری است و اگر حمایت نیروهای امنیتی نباشد امثال کروبی و موسوی توسط همین «مردم» که پیوسته دم از حمایتشان میزنند تکه تکه خواهند شد. ولی شاهدیم که امروز چنین جنایتکارانی با حمایت بیگانه قصد دارند به رهبر مخالفان هم تبدیل شوند، و 8 ماه است که همین دولت ظاهراً «مخالف» تریبون در اختیارشان قرار میدهد و امکانات مهملبافی و عوامفریبی برایشان فراهم میآورد.
اما از آنجا که اربابان موسوی در دو سوی آتلانتیک به افلاس افتادهاند سخنرانی میرحسین بیشتر جنبة «لودگی» به خود گرفته. رهبر قانونشکن جنبش «مترقی» و «عقلانی» و «رحمانی» سبز میگوید، برای قانونشکنی و آشوبهای خیابانی باید «فضای آزاد» گشود و با «استدلال» و «عقل» و «گفتگو» مشکلات را حل کرد، چرا که در اسلام همین شیوه رایج بوده! بله، در اسلام که «کلام مقدس» هرگونه کلام منطقی را نفی میکند، به زعم ایشان از راه گفتگو و «استدلال» و «عقل» مسائل را حل میکردهاند! عجیب است که در دوران امام روشنضمیر و به ویژه در دورة نخست وزیری همین جناب موسوی چنین شیوهای یکبار هم اعمال نشد، و کسی هم صدای اعتراض میرحسین را به عدم رعایت اصول اسلامی نشنید! البته در فضای «حق و باطل»، یعنی فضای مقدس دوقطبی هرگز امکان «گفتگوی انسانی» به وجود نمیآید، چرا که گفتگوی انسانی «اکنونیات» دارد، و در زمان و مکان مشخص و در شرایط مشخص صورت میگیرد، در نتیجه «مقدسات» در گفتگوی انسانی جایگاهی نخواهد داشت.
بیپرده بگوئیم، تکرار آیات الهی و ارجاع به مهملات و حدیث و روایت را پوچپردازی میخوانند نه «گفتگو». متأسفانه چه بخواهیم و چه نخواهیم، در قرن معاصر، «گفتگو» چارچوب مشخص دارد و از نظر زبانشناسی «تعریف» شده و قانونشکنانحرفهای همچون موسوی و شرکاء نمیتوانند مرزهای مشخص واژگان و مفاهیم را «مخدوش» کنند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به رهنمونهای امامگونة میرحسین در رادیوفردا. موسوی چند پرسش «منطقی» مطرح کرده که بررسی آن برای رفع خستگی بد نیست. ایشان نخست چند مورد «سرکوب» را مطرح کرده، سپس میپرسند، این کارها چه ربطی به اسلام دارد. در گام بعد، موسوی ارتباط اسلام با «اهانت» به «مردم» و به «آزادی اندیشه» را نیز انکار میکند!
جالب است که در کلیگوئیهای ایشان «زدن» و «بستن» یعنی اعمال خشونت غیرقانونی هیچ پیوندی با اسلام ندارد، و «آزادی بیان» نیز نهایتاً جای خود را به «آزادی اندیشه» سپرده که اسلام هم مدافع آن معرفی میشود:
«زدن، گرفتن و بستن چه ربطی به اسلام دارد [ممانعت از برهان و گفتگو] چه ربطی به اسلام دارد. جستجو در احوال شخصی مردم چه ربطی به اسلام دارد. وارسی ایمیلهای مردم چه ربطی به اسلام دارد [...] اهانت به مردم، اهانت به آزادی اندیشه، ارتباطی به اسلام ندارد.»
بله، میبینیم که امروز شاه نیست تا میرحسین موسوی بتواند سرکوب ملت ایران را به حساب «شاهان مستبد» بگذارد، و همچون خمینی و اطرافیان لاتولوتاش از «عدالت اسلامی» داد سخن بدهد. امروز فعلة فاشیسم ناچار شده پیوند اسلام را با هر آنچه نکوهیده است، و خود با توسل به آن سه دهه بر ملت ایران حکومت کرده، «انکار» کند، تا از طریق طرح «استفهام مبهم» و «نفی»، هر چه بیشتر بر ابهام «اسلام» بیفزاید و این عجوز هزارداماد را یک بار دیگر به حجلة بخت بفرستد. اگر یک مرحلة منطقی سخنان مزورانة موسوی را به پیش رانیم در «گرداب» پرسشهای مبهم سرگردان خواهیم شد. به عنوان نمونه، تهچین مرغ چه ربطی به اسلام دارد؟ مزدوری برای بیگانه چه ربطی به اسلام دارد؟ پفیوزی و دروغگوئی و تقلب چه ربطی به اسلام دارد؟ بازداشت قانونشکن چه ربطی به اسلام دارد؟ اهانت به زنان چه ربطی به اسلام دارد و ... ولی همة این مسائل به اسلام مربوط شده، چرا که همین آقای موسوی با ادای سوگند به قانون اساسیحکومت اسلامی، قانونی که به گفتة حاج سیدجوادی مزدور با الهام از «نهجالبلاغه، حدیث مسلم و روایت معصوم» تدوین شده، سالهای متمادی در رأس حکومت اسلامی به سرکوب و کشتار ملت ایران پرداخته! البته شاید رهبر جنبش سبز از این مسائل «بیاطلاع» باشد؛ از حماقت ایشان این نیز عجیب نمینماید.
پس ما حضور ایشان و همپالکیهایشان بگوئیم، اولاً قانونشکنی «جرم» است، و نیروهای انتظامی وظیفه دارند با قانونشکن برخورد کنند تا نظم و امنیت جامعه برهم نخورد. البته میدانیم که در حکومت توحش مقدس، جز بینظمی و آشوب و سرکوب هیچ قانونی وجود ندارد، چرا که در غیراینصورت امثال کروبی و میرحسین موسوی نمیتوانستند 8 ماه آشوب را به روزمرة ملت ایران تبدیل کنند. اما از آنجا که حکومت اسلامی است همة گاوهای حاج میرزاآغاسی در آن از استقلال و آزادی برخوردارند، میبینیم که پیوند قانونشکنی با اسلام ناگسستنی و کهن است! اسلام یک ابهام است و همة اعمال غیرمنطقی و انسانستیز را دقیقاً به همین دلیل میتوان به آن مربوط کرد.
اما گذشته از پوچپردازی و گسترش ابهام، آیا میرحسین موسوی میتواند بگوید «سنگسار»، «قصاص»، «جهاد»، «تعدد زوجات»، «کتک زدن زنان»، «قتل محارب» و دیگر احکام توحش این دین مبین هیچ ربطی به اسلام ندارد؟ مسلماً نمیتواند، چرا که همة این وحشیگریها ریشه در ادیان «رحمانی» اسلام، مسیحیت و یهودیت دارد. تمام سرکوبها به «اسلام» مرتبط است چرا که سرکوب «انسانستیز» است و هرگونه انسانستیزی رامیتوان با تکیه بر «ابهام مقدس» بخوبی «توجیه» کرد!
موسوی در این سخنان با سرقت مطالب دیگران، «از دو قطبی شدن فضای جامعه» هم انتقاد به عمل آورده میگوید، فضا را برای سرکوب مردم دوقطبی کردهاند تا به اهداف خود برسند! حال آنکه میرحسین موسوی خود از عوامل اصلی دو قطبی شدن فضای جامعه است، و این عمل خداپسندانه را جهت فراهم آوردن «امکانات» برای ارباب انجام میدهد. رهبر «متعادل» و «مترقی» جنبش سبز در ادامه ضمن ابراز دوستی با کارگر و معلم و غیره، «همه» را عضو یک خانواده دانسته و از اعضای «خانواده» میخواهد با هر عقیده و مرامی، با «هویت خود» در راهپیمائی 22 بهمن شرکت کنند؛ باشد که پدر خانواده، یعنی آنگلوساکسونها دلشاد شوند.
میدانیم که «خانواده» در حکومت گورکنها «مکان مقدس» سرکوب طبیعی است که در بطن آن «پدر» نقش خداوند خونخوار ابراهیم را ایفا میکند. به همین دلیل است که ساواک جمکران تشکلهای خانوادگی نظیر «مادران عزادار» به راه میاندازد. خلاصه هر کس با هر هویتی، در «مکان مقدس» تحت قیمومت پدر خواهد بود! بررسی مهملات موسوی را در همینجا به پایان میبریم و به رهبر جنبش مفلس سبز یادآور میشویم که ملت ایران «خانواده» نیست، بنابراین نیازی هم به «پدر» و آقابالاسر ندارد! در ضمن «جنبش سبز» شامل «همه» نمیشود، ما به عنوان بخشی از ملت ایران، مدافع دمکراسی هستیم و به هیچ عنوان در کنار کودتاچیان و آدمکشان مزدور بیگانه نخواهیم ایستاد.
در انتهای گزارش رادیوفردا، یکی از مخالفنمایان مزور در پیام خود از «مردم» میخواهد، اگر نمیتوانند در راهپیمائی حضور یابند از خانه یک بادکنک سبز هوا کنند! به عبارت دیگر این موجود زرنگ از آنها که در راهپیمائی شرکت میکنند میخواهد تا از خانه هم بادکنکی هوا کنند تا تعداد طرفداران طاعون سبز حداقل دو برابر جلوه کند! میبینیم که «شارلاتانیسم» یک از ویژگیهای طاعون سبز و طرفداراناش شده؛ درست مانند دوران امامروشنضمیر! و اما روز گذشته رهبر واقعی جنبش سبز، یعنی هیزاکسلنسی برای فوت کردن در آستین پارة جمکرانیان یک نامة سرگشاده برای مستخدمشان، علاالدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی ارسال کرده میفرمایند، خواهش میکنم روابطتان را با ما کاهش ندهید که متأسف میشویم! نامة هیزاکسلنسی در حنازرچوبه و بوقهای آنگلوساکسونها منعکس شد و همه از «اقتدار» حکومت اسلامی انگشت به دهان و حیران ماندند!
خبر ابراز عجز ظاهری سایمونگاس با کد: 951865 در حنازرچوبه مورخ، 20 بهمنماه سالجاری، تحت عنوان «درخواست انگلیس از ایران، روابط خود را با ما کاهش ندهید» انتشار یافته. در این نامه سفیر بریتانیا در واقع از پیشخدمتهای انگلستان در جمکران میخواهد هر چه سریعتر سطح روابط سیاسی را کاهش دهند چرا که امیدی به موفقیت کودتا نمیرود. در واقع سایمون گاس در مأموریت خود ناکام مانده، در نتیجه میخواهد در نقش «حسین مظلوم» تهران را ترک کند و به این ترتیب حکومت جمکران را به عنوان ظالم در جایگاه شمر و یزید تثبیت کند. بله، برای بازتولید اسطورة کربلا، روابط ارباب و نوکری آنگلوساکسونها نیز بر الگوی «بیبیگوزکهای» صحرای کربلا منطبق شده. میرحسین مظلوم از «اسلام سیاه» شکست خورد، پس ارباباش هم باید در نقش حسین مظلوم از بارگاه معاویه رانده شود. البته این کاهش روابط به هیچ عنوان اهمیتی ندارد، سهم 47 درصدی انگلستان در کنسرسیوم همچنان محفوظ است، قاچاق کالا، انسان و موادمخدر و پولشوئی در دوبی به همچنین. از این گذشته، قاچاق مواد مخدر و سلاح نیز از مرز پاکستان پابرجا و استوار خواهد ماند و انگلستان میتواند همچون ایالات متحد روابط «کنیز مطبخی» با حکومت اسلامی برقرار کند:
«رویترز از لندن گزارش داد، سایمون گس در نامهای به علاءالدین بروجردی [...] اعلام کرد هرگونه تصمیم پارلمان ایران برای کاهش سطح روابط با انگلیس تأسف انگیز [تاسفآور] خواهد بود [...] این [ادعا] که انگلیس یا سفارت این کشور در تهران در امور داخلی ایران مداخله میکنند به هيچوجه صحیح نیست.»
البته ما نمیخواهیم در دیپلماسی بریتانیا دخالت کنیم، اما هیزاکسلنسی بهتر از ما میدانند که چنین یاوهگوئیهائی نیازمند ارسال «نامة سرگشاده» نیست! باید از هیزاکسلنسی بپرسیم وزارت امورخارجة بریتانیا شهامت پذیرش شکست کودتا را هم ندارد؟ قربان خاکپای جواهرآسایات! شکست کودتا چه ربطی به اسلام دارد؟
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
«تنها خواستة جنبش سبز این است که به قانون و به ارزشهای اصلی انقلاب اسلامی برگردیم که یکی از آنها استقلال است.»
این بخشی است از سخنرانی میرحسینموسوی جنایتکار که در رادیوفردا، مورخ 9 فوریه 2010 منعکس شده. بله، پس از مصاحبة کروبی شیاد با «شپیگل» اینک نوبت به دمیدن در بوق «بازگشت به گذشته» توسط میرحسین موسوی رسیده. حال که با «تنها خواستة جنبش سبز» آشنا شدیم بهتر است بدانیم که از قضای روزگار همة اربابان حکومت اسلامی در غرب نیز در همین حد شیفتة «ارزشهای» اسلاماند.
امروز مسیو «دیگار»، رئیس «ث. ان. ار. اس»، مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه، پس از نگریستن در «گوی بلورین» فرمودهاند که، «اکثریت ایرانیان با حکومت اسلامی موافقاند!» در این راستا، پس از مصاحبة «شپیگل» با آخوند کروبی، رادیوفردا و بیبیسی نیز «میرحسین» و «دستغیب» ترانس ژنیک را به صحنه آوردهاند تا برایمان به مداحی «اسلام خوب» بپردازند.
بله، به دلیل ناکامی شنگول و منگولهای ترانسژنیک سازمان سیا در امر مقدس «سربازگیری» برای «شرکت» در راهپیمائی 22 بهمن، آنگلوساکسونها تمام احشام، چوپانان و به ویژه مباشرشان، هیزاکسلنسی «سایمون گاس» را وارد صحنة این پروپاگاند ایرانستیز کردهاند. چرا که اوضاع سخت خراب است و رابرت گیتس، وزیر دفاع ایالات متحد هم سخت پریشانخاطر و افسردهحال ! ایشان روز گذشته در پاریس چنان عصبانی بودند که اگر کارد در پیکر مقدسشان فرو میکردید، خون در نمیآمد. وزیر دفاع ایالات متحد، گریان و نالان برای برچیدن بساط بحران دستساز هستهای گورکنها به فرانسه تشریف آورده بودند، ولی برای تداوم بحران هنوز چشم امیدشان به «جنبش سبز» خیره مانده. و بیدلیل نیست که شیپورهای استعمار میکوشند، «همة مخالفان حکومت اسلامی» را به عنوان مخالفان خامنهای و شخص احمدینژاد در گرداب ابهامی به نام «جنبش سبز» مغروق کرده، این تشکل مزور و خشونتطلب را «فراگیر» جلوه دهند. چرا که «مخالفت با دمکراسی» ویژگی اصلی این جنبش مبهم و انسانستیز است، و مخالفت با استقرار دمکراسی در ایران از مهمترین اهداف غرب به شمار میرود.
رهبران مزور جنبش سبز، به دلیل تأئید مکرر بر «حکومت مقدس»، همواره خود را در جایگاه «حق» میبینند، به همین دلیل همة مخالفانشان را در سنگر «باطل» قرار خواهند داد. حال آنکه «انسان» نه حق است، نه باطل، اما در «تئوکراسی» هیچ جایگاهی برای انسان وجود ندارد. در حکومت الهی، یا در «جبهة حق» هستید، یا در سنگر باطل. به همین دلیل است که آنگلوساکسونها و شرکاء جهت تداوم حکومت تاراج و جنایت «دینی» جنبش سبز را به راه انداختهاند.
تمام اعتراضات موسوی و کروبی و دیگر فعلة فاشیسم به سرکوبهای حکومت، صحنهسازی جهت «سربازگیری» به نفع حکومت اسلامی است. همچنانکه تمام تهدیدهای به اصطلاح تندروها در وقوقیههای نماز جمعه، و انتشار سخنان خمینی در سیمای جذامزدة جمکران فقط با هدف بازارگرمی برای «حکومت ابهام» صورت میپذیرد. بدون توسل به «ابهام» حکومت مقدس، نمیتوان سرکوب را «توجیه» کرد. و مدافعان حکومت الهی از جمله عملة تحکیم وحدت به هیچ عنوان نمیتوانند در جایگاه «مخالف سرکوب» انسان بنشینند. به اینان توصیه میکنیم پیش از بلبلزبانی و گزافهگوئی در باب «ابهام جمهوری اسلامی و صراحت سرکوبها»، کمی مطالعه کنند تا ببینند «سرکوب انسان» چگونه با تکیه بر «ابهام» امکانپذیر میشود.
در یک «جمهوری»، هیچکس نمیتواند شلاق زدن مردم به جرم مصرف نوشابههای الکلی را «اجرای قانون» بداند، چرا که این وحشیگریها فقط به برکت ابهام مقدسی امکانپذیر میشود که بر یک دین «برحق» به نام اسلام تکیه کرده، و نهایت امر به صورت قانونومقررات به جامعه تحمیل شده. در هیچیک از دیکتاتوریهای کارگری، وحشیگریهائی همچون سنگسار و شلاق زدن مردم در ملاءعام اعمال نشده و نمیشود. پس یکبار دیگر تأکید میکنیم، «مخالفان دمکراسی» به هیچ عنوان نمیتوانند مدافع آزادی بیان و دیگر آزادیهای انسانی باشند.
اما کو گوش شنوا! عمو سام تمام چارپایاناش را برای «حفظ کیان اسلام» بسیج کرده. چارپایان عموسام به دو جبهة «حق» و «باطل» تقسیم شدهاند. جبهة «باطل» شامل رسانههای کیهان، فارسنیوز و دیگر ورقپارههای مدافع اسلام، دستدردست صدا و سیمای جمکران میکوشد با توسل به «واژگوننمائی» از مخالفنمایان، یعنی از همان جنبش سبز «تصویر دلپذیر» ارائه دهد. روند کار چنین است که سیمای جمکران با انتشار سخنرانی خشونتطلبانة روحالله خمینی در «تأئید سرکوب» مخالفان برای چارپایان عموسام در هر دو جبهة حق و باطل علوفة کافی فراهم میآورد تا یک گروه به تأئید «امام» خمینی و خشونت بپردازد، و گروه دیگر یعنی مخالفان احمدینژاد، ضمن تمجید و ستایش از خمینی دجال به سیمای جمکران اعتراض کنند که انتشار این سخنرانی «چهرة نورانی» اسلام و بنیانگذار «نورانیتر» حکومت اسلامی را خدشهدار میکند! سپس نوبت به ضرغامی، نوچة پاسدار لاریجانی میرسد که همزمان با ستایش و تمجید از امامروشنضمیر، توضیحات ابلهانه در باب «خشونت واجب» ارائه کرده، مزخرفات خمینی را نشانهای از آگاهی و شناخت سیاسی رهبرکبیر معرفی کند. حال آنکه سخنرانیهای خمینی تحت نظارت ساواک تنظیم میشد، همچنانکه متن وقوقیهها و سخنان دیگر مقامات حکومت گورکنها در همین چارچوب بلاهتگستر تقدس و خشونت، و با هدف تأمین منافع استعمار تنظیم میشود.
خلاصه کنیم، پخش سخنرانی خمینی دجال از تلویزیون در واقع تکه استخوانی است که برای سگهایهار استعمار پرتاب میشود تا همه به دور آن «وقوق» زده فضای جامعه را با هیاهوی ستایش از «خمینی، اسلام و خشونت»، و جنجال مخالفت ظاهری با خشونت و «طرفداری از خمینی و اسلام» اشباع کنند. به این ترتیب است که دستهای خونین استعمار در فضای جامعه 4 بار زوزة «تمجید» از خمینی و اسلام را طنینافکن کرده. «دوبار» عربدة «ستایش از خمینی و اسلام»؛ یکبار روضه و زوزهای که ادعا میکند، «خمینی و اسلام با خشونت هیچ ارتباطی ندارند»؛ و یکبار هم نعرة «تأکید خمینی بر خشونت»، و اینکه این خشونت بر حق بوده! میبینیم که در این پروپاگاند استعماری هیچ جائی برای ایرانی به عنوان «انسان» پیشبینی نشده. به همین دلیل است که این پروپاگاند مهوع در بیبیسی و رادیوفردا اینگونه گسترش مییابد. سایت «رادیوفردا»، مورخ 9 فوریه 2010 بخشی از سخنرانی موسوی برای «دانشجویان» را منتشر کرده و سایت «بیبیسی» هم به نعلین متعفن آخوند دستغیب متوسل شده. به عبارت دیگر «دستاربند» در بیبیسی و «اوباش» در «رادیوفردا» برای فروش «اسلام رحمانی» بسیج شدهاند. «فرانچایز» اسلام رحمانی نیز متعلق است به «امانوئل راحم» خودمان که در کاخ سفید به «شرافت» موسوی «شهادت» میدهد! چرا که تمام سخنان این جنایتکار حرفهای سرشار از «شرافت اخلاقی» و «صداقت» است؛ البته برای تأمین منافع آنگلوساکسونها.
باری میرحسین ضمن تأکید بر این نکتة اساسی که «جنبش سبز» هیچ وابستگی به کشورهای خارجی ندارد، و مدافع «منافع ملی» است ادعا میکند، این جنبش خواهان «تعامل سازنده» با جهان است و هرگز زیاده روی نخواهد کرد و همواره سیاست متعادلی خواهد داشت! ایشان به عنوان شاهدی بر همین کردار «متعادل»، گفتار بسیار متعادلی نیز تقدیم مخاطبین فرموده و میگویند، «ما فقط میخواهیم به قوانین و ارزشهای اصلی انقلاب اسلامی بازگردیم که یکی از آنها استقلال است!» میبینیم که تعادل از این بیشتر واقعاً باعث مرگ خواهد شد! یادآور شویم، سخنرانی موسوی از همان الگوی شیادی سخنرانیهای خمینی در نوفللوشاتو پیروی میکند؛ خلاصه بگوئیم هر دو پروژه یک «معمار» دارد! ایندو «تز» استعماری با تأکید بر «استقلال از بیگانگان»، و ادعای طرفداری از «منافع ملی» و «مخالفت با سرکوب مردم»، و از همه مهمتر، دفاع از اسلام، یک ابهام کامل را بر مسیر سیاسی جامعه حاکم کرده تا «انسان» از حیطة روابط اجتماعی و سیاسی «حذف» شود! این است «مسیر» آقای موسوی.
زمانیکه شاه در ایران بود، خمینی با انتقاد از سیاستهای شاه به «به به و چه چه» از اسلام عزیز مشغول میشد، اما میرحسین موسوی از عامل «شاه» در گفتار مردمفریبانهاش محروم است، با این وجود میپندارد که میتواند سیاست سرکوب خیابانی را بجای «شاه» گذاشته از آن انتقاد به عمل آورد! دلائل وقاحت و بیشرمی موسوی فراوان است که به مهمترینشان یعنی سفلهپروری استعمار میتوان اشاره کرد. سوابق موسوی در جنایت و سرکوب شناخته شدهتر از آن است که او بتواند خود را مخالف سرکوب نشان دهد. موسوی همچون کروبی عامل سرکوب استعماری است و اگر حمایت نیروهای امنیتی نباشد امثال کروبی و موسوی توسط همین «مردم» که پیوسته دم از حمایتشان میزنند تکه تکه خواهند شد. ولی شاهدیم که امروز چنین جنایتکارانی با حمایت بیگانه قصد دارند به رهبر مخالفان هم تبدیل شوند، و 8 ماه است که همین دولت ظاهراً «مخالف» تریبون در اختیارشان قرار میدهد و امکانات مهملبافی و عوامفریبی برایشان فراهم میآورد.
اما از آنجا که اربابان موسوی در دو سوی آتلانتیک به افلاس افتادهاند سخنرانی میرحسین بیشتر جنبة «لودگی» به خود گرفته. رهبر قانونشکن جنبش «مترقی» و «عقلانی» و «رحمانی» سبز میگوید، برای قانونشکنی و آشوبهای خیابانی باید «فضای آزاد» گشود و با «استدلال» و «عقل» و «گفتگو» مشکلات را حل کرد، چرا که در اسلام همین شیوه رایج بوده! بله، در اسلام که «کلام مقدس» هرگونه کلام منطقی را نفی میکند، به زعم ایشان از راه گفتگو و «استدلال» و «عقل» مسائل را حل میکردهاند! عجیب است که در دوران امام روشنضمیر و به ویژه در دورة نخست وزیری همین جناب موسوی چنین شیوهای یکبار هم اعمال نشد، و کسی هم صدای اعتراض میرحسین را به عدم رعایت اصول اسلامی نشنید! البته در فضای «حق و باطل»، یعنی فضای مقدس دوقطبی هرگز امکان «گفتگوی انسانی» به وجود نمیآید، چرا که گفتگوی انسانی «اکنونیات» دارد، و در زمان و مکان مشخص و در شرایط مشخص صورت میگیرد، در نتیجه «مقدسات» در گفتگوی انسانی جایگاهی نخواهد داشت.
بیپرده بگوئیم، تکرار آیات الهی و ارجاع به مهملات و حدیث و روایت را پوچپردازی میخوانند نه «گفتگو». متأسفانه چه بخواهیم و چه نخواهیم، در قرن معاصر، «گفتگو» چارچوب مشخص دارد و از نظر زبانشناسی «تعریف» شده و قانونشکنانحرفهای همچون موسوی و شرکاء نمیتوانند مرزهای مشخص واژگان و مفاهیم را «مخدوش» کنند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به رهنمونهای امامگونة میرحسین در رادیوفردا. موسوی چند پرسش «منطقی» مطرح کرده که بررسی آن برای رفع خستگی بد نیست. ایشان نخست چند مورد «سرکوب» را مطرح کرده، سپس میپرسند، این کارها چه ربطی به اسلام دارد. در گام بعد، موسوی ارتباط اسلام با «اهانت» به «مردم» و به «آزادی اندیشه» را نیز انکار میکند!
جالب است که در کلیگوئیهای ایشان «زدن» و «بستن» یعنی اعمال خشونت غیرقانونی هیچ پیوندی با اسلام ندارد، و «آزادی بیان» نیز نهایتاً جای خود را به «آزادی اندیشه» سپرده که اسلام هم مدافع آن معرفی میشود:
«زدن، گرفتن و بستن چه ربطی به اسلام دارد [ممانعت از برهان و گفتگو] چه ربطی به اسلام دارد. جستجو در احوال شخصی مردم چه ربطی به اسلام دارد. وارسی ایمیلهای مردم چه ربطی به اسلام دارد [...] اهانت به مردم، اهانت به آزادی اندیشه، ارتباطی به اسلام ندارد.»
بله، میبینیم که امروز شاه نیست تا میرحسین موسوی بتواند سرکوب ملت ایران را به حساب «شاهان مستبد» بگذارد، و همچون خمینی و اطرافیان لاتولوتاش از «عدالت اسلامی» داد سخن بدهد. امروز فعلة فاشیسم ناچار شده پیوند اسلام را با هر آنچه نکوهیده است، و خود با توسل به آن سه دهه بر ملت ایران حکومت کرده، «انکار» کند، تا از طریق طرح «استفهام مبهم» و «نفی»، هر چه بیشتر بر ابهام «اسلام» بیفزاید و این عجوز هزارداماد را یک بار دیگر به حجلة بخت بفرستد. اگر یک مرحلة منطقی سخنان مزورانة موسوی را به پیش رانیم در «گرداب» پرسشهای مبهم سرگردان خواهیم شد. به عنوان نمونه، تهچین مرغ چه ربطی به اسلام دارد؟ مزدوری برای بیگانه چه ربطی به اسلام دارد؟ پفیوزی و دروغگوئی و تقلب چه ربطی به اسلام دارد؟ بازداشت قانونشکن چه ربطی به اسلام دارد؟ اهانت به زنان چه ربطی به اسلام دارد و ... ولی همة این مسائل به اسلام مربوط شده، چرا که همین آقای موسوی با ادای سوگند به قانون اساسیحکومت اسلامی، قانونی که به گفتة حاج سیدجوادی مزدور با الهام از «نهجالبلاغه، حدیث مسلم و روایت معصوم» تدوین شده، سالهای متمادی در رأس حکومت اسلامی به سرکوب و کشتار ملت ایران پرداخته! البته شاید رهبر جنبش سبز از این مسائل «بیاطلاع» باشد؛ از حماقت ایشان این نیز عجیب نمینماید.
پس ما حضور ایشان و همپالکیهایشان بگوئیم، اولاً قانونشکنی «جرم» است، و نیروهای انتظامی وظیفه دارند با قانونشکن برخورد کنند تا نظم و امنیت جامعه برهم نخورد. البته میدانیم که در حکومت توحش مقدس، جز بینظمی و آشوب و سرکوب هیچ قانونی وجود ندارد، چرا که در غیراینصورت امثال کروبی و میرحسین موسوی نمیتوانستند 8 ماه آشوب را به روزمرة ملت ایران تبدیل کنند. اما از آنجا که حکومت اسلامی است همة گاوهای حاج میرزاآغاسی در آن از استقلال و آزادی برخوردارند، میبینیم که پیوند قانونشکنی با اسلام ناگسستنی و کهن است! اسلام یک ابهام است و همة اعمال غیرمنطقی و انسانستیز را دقیقاً به همین دلیل میتوان به آن مربوط کرد.
اما گذشته از پوچپردازی و گسترش ابهام، آیا میرحسین موسوی میتواند بگوید «سنگسار»، «قصاص»، «جهاد»، «تعدد زوجات»، «کتک زدن زنان»، «قتل محارب» و دیگر احکام توحش این دین مبین هیچ ربطی به اسلام ندارد؟ مسلماً نمیتواند، چرا که همة این وحشیگریها ریشه در ادیان «رحمانی» اسلام، مسیحیت و یهودیت دارد. تمام سرکوبها به «اسلام» مرتبط است چرا که سرکوب «انسانستیز» است و هرگونه انسانستیزی رامیتوان با تکیه بر «ابهام مقدس» بخوبی «توجیه» کرد!
موسوی در این سخنان با سرقت مطالب دیگران، «از دو قطبی شدن فضای جامعه» هم انتقاد به عمل آورده میگوید، فضا را برای سرکوب مردم دوقطبی کردهاند تا به اهداف خود برسند! حال آنکه میرحسین موسوی خود از عوامل اصلی دو قطبی شدن فضای جامعه است، و این عمل خداپسندانه را جهت فراهم آوردن «امکانات» برای ارباب انجام میدهد. رهبر «متعادل» و «مترقی» جنبش سبز در ادامه ضمن ابراز دوستی با کارگر و معلم و غیره، «همه» را عضو یک خانواده دانسته و از اعضای «خانواده» میخواهد با هر عقیده و مرامی، با «هویت خود» در راهپیمائی 22 بهمن شرکت کنند؛ باشد که پدر خانواده، یعنی آنگلوساکسونها دلشاد شوند.
میدانیم که «خانواده» در حکومت گورکنها «مکان مقدس» سرکوب طبیعی است که در بطن آن «پدر» نقش خداوند خونخوار ابراهیم را ایفا میکند. به همین دلیل است که ساواک جمکران تشکلهای خانوادگی نظیر «مادران عزادار» به راه میاندازد. خلاصه هر کس با هر هویتی، در «مکان مقدس» تحت قیمومت پدر خواهد بود! بررسی مهملات موسوی را در همینجا به پایان میبریم و به رهبر جنبش مفلس سبز یادآور میشویم که ملت ایران «خانواده» نیست، بنابراین نیازی هم به «پدر» و آقابالاسر ندارد! در ضمن «جنبش سبز» شامل «همه» نمیشود، ما به عنوان بخشی از ملت ایران، مدافع دمکراسی هستیم و به هیچ عنوان در کنار کودتاچیان و آدمکشان مزدور بیگانه نخواهیم ایستاد.
در انتهای گزارش رادیوفردا، یکی از مخالفنمایان مزور در پیام خود از «مردم» میخواهد، اگر نمیتوانند در راهپیمائی حضور یابند از خانه یک بادکنک سبز هوا کنند! به عبارت دیگر این موجود زرنگ از آنها که در راهپیمائی شرکت میکنند میخواهد تا از خانه هم بادکنکی هوا کنند تا تعداد طرفداران طاعون سبز حداقل دو برابر جلوه کند! میبینیم که «شارلاتانیسم» یک از ویژگیهای طاعون سبز و طرفداراناش شده؛ درست مانند دوران امامروشنضمیر! و اما روز گذشته رهبر واقعی جنبش سبز، یعنی هیزاکسلنسی برای فوت کردن در آستین پارة جمکرانیان یک نامة سرگشاده برای مستخدمشان، علاالدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی ارسال کرده میفرمایند، خواهش میکنم روابطتان را با ما کاهش ندهید که متأسف میشویم! نامة هیزاکسلنسی در حنازرچوبه و بوقهای آنگلوساکسونها منعکس شد و همه از «اقتدار» حکومت اسلامی انگشت به دهان و حیران ماندند!
خبر ابراز عجز ظاهری سایمونگاس با کد: 951865 در حنازرچوبه مورخ، 20 بهمنماه سالجاری، تحت عنوان «درخواست انگلیس از ایران، روابط خود را با ما کاهش ندهید» انتشار یافته. در این نامه سفیر بریتانیا در واقع از پیشخدمتهای انگلستان در جمکران میخواهد هر چه سریعتر سطح روابط سیاسی را کاهش دهند چرا که امیدی به موفقیت کودتا نمیرود. در واقع سایمون گاس در مأموریت خود ناکام مانده، در نتیجه میخواهد در نقش «حسین مظلوم» تهران را ترک کند و به این ترتیب حکومت جمکران را به عنوان ظالم در جایگاه شمر و یزید تثبیت کند. بله، برای بازتولید اسطورة کربلا، روابط ارباب و نوکری آنگلوساکسونها نیز بر الگوی «بیبیگوزکهای» صحرای کربلا منطبق شده. میرحسین مظلوم از «اسلام سیاه» شکست خورد، پس ارباباش هم باید در نقش حسین مظلوم از بارگاه معاویه رانده شود. البته این کاهش روابط به هیچ عنوان اهمیتی ندارد، سهم 47 درصدی انگلستان در کنسرسیوم همچنان محفوظ است، قاچاق کالا، انسان و موادمخدر و پولشوئی در دوبی به همچنین. از این گذشته، قاچاق مواد مخدر و سلاح نیز از مرز پاکستان پابرجا و استوار خواهد ماند و انگلستان میتواند همچون ایالات متحد روابط «کنیز مطبخی» با حکومت اسلامی برقرار کند:
«رویترز از لندن گزارش داد، سایمون گس در نامهای به علاءالدین بروجردی [...] اعلام کرد هرگونه تصمیم پارلمان ایران برای کاهش سطح روابط با انگلیس تأسف انگیز [تاسفآور] خواهد بود [...] این [ادعا] که انگلیس یا سفارت این کشور در تهران در امور داخلی ایران مداخله میکنند به هيچوجه صحیح نیست.»
البته ما نمیخواهیم در دیپلماسی بریتانیا دخالت کنیم، اما هیزاکسلنسی بهتر از ما میدانند که چنین یاوهگوئیهائی نیازمند ارسال «نامة سرگشاده» نیست! باید از هیزاکسلنسی بپرسیم وزارت امورخارجة بریتانیا شهامت پذیرش شکست کودتا را هم ندارد؟ قربان خاکپای جواهرآسایات! شکست کودتا چه ربطی به اسلام دارد؟
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت