شنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۸


«ببر» و باکو!
...
روشنائی می‌مرد
شبنمی با همه جان می‌شد آه
[...]
شاعری دست نوازشگر از پشت جهان برمی‌داشت
زشتی از بند رها می‌گردید
(سیاوش کسرایی)

«جدائی دین از سیاست» یعنی روحانیت نمی‌تواند در قانونگزاری و اجرای قوانین دخالت کند. به عبارت دیگر ما به عنوان طرفدار دمکراسی، با قانون اساسی مشروطه مخالف‌ایم. پس رادیوفردا هم نمی‌تواند پیش‌نویس قانون‌اساسی حکومت اسلامی را توسط عبدالکریم لاهیجی به ما بفروشد.

42 سال پیش در چنین روزی خبر مرگ فروغ فرخزاد در یک «سانحة اتومبیل» پخش شد. پس بهتر است ما هم با «چارچرخة یحیی» میدان «محمدیه» را دور بزنیم و ببینیم چرا کفتارها، یعنی آن‌ها که هشتاد سال است به ملت ایران «معنویت» و «مرز پرگهر» می‌فروشند نگران «دین مبین» شده‌‌ و همچون خمینی دجال زوزة «اسلام در خطر است» سر می‌دهند! یا شاید بهتر باشد ببینیم چرا به موازات دل‌نگرانی کفتارها، بعضی‌ها در «گویانیوز» ضمن گفتگو با مردگان می‌کوشند از طریق «شبیه‌سازی»، آیت‌الله شریعتمداری را در جایگاه خمینی و مدافع قانون اساسی مشروطه جلوه دهند! این نمایش مهوع و مقدس با استناد به خاطرات معتبر و مؤثق شخصیت معتبری همچون «نهاوندی» به راه افتاده که مسلماً ایرانیان به شرافت‌اش «شهادت» خواهند داد. نهاوندی همچنانکه پیشتر هم گفتیم مانند داریوش همایون و شرکاء صرفاً به دلیل خروج از ایران، هم خود را در جایگاه اوپوزیسیون روضه‌خوان‌ها می‌بیند هم در زمرة منتقدان شاه! روشن‌تر بگوئیم امثال نهاوندی، هیچ نقشی در جنایات و چپاول و سرکوب دوران پهلوی ندارند، همه‌‌اش تقصیر شخص «شاه» بود. بله، درست مثل «نخبگان» حکومت گورکن‌ها، همان رجاله‌هائی که پس از سه دهه لفت‌ولیس و دست‌بوسی امروز در فرنگ لنگر انداخته و برای پنهان داشتن دست استعمار، از خامنه‌ای و سرکوب‌ها انتقاد به عمل می‌آورند. تو گوئی طی سه‌ دهه، حکومت اسلامی بدون پشتیبانی غرب و بدون همکاری اینان به سرکوب و تاراج ملت ایران مشغول بوده. به زبان ساده‌تر «خامنه‌ای» دست تنها و یک تنه در برابر ملت ایران ایستاده!

بله در خاطرات جناب «دکتر» نهاوندی هم مزدور و استعمار نمی‌بینیم، فقط تشکل لائیک فلسطینی یاسر عرفات است که به ملایان کمک می‌رساند! یادآور شویم آنروزها ساواک شایع کرده بود که دربار برای سرکوب «مردم» از نیروهای اسرائیلی کمک می‌گیرد! باری، «زبان ابتذال» به کار گرفته شده در قصة کدو قلقله‌زن نهاوندی‌ شباهت فراوانی به نمونة «موطلائی شهرما» دارد، و مسلماً نمایانگر خاستگاه واحد نویسند‌گان خاطرات «پروین غفاری» و «نهاوندی» است. در این قصه، فقط یک شاه وجود دارد؛ یک آیت‌الله شریعتمداری؛ چند پرسوناژ «متوسط»، یک زن «بد» و یک پرسوناژ کلیدی که همان شخص «نهاوندی» است در مقام رابط بین شاه و آیت‌الله شریعتمداری! و این مجموعة «مستقل» در این «قصه» برای سرنوشت کشور ایران تصمیم می‌گیرد. خلاصه کنیم، در عرصة این داستان خام و کودکانه، نه آنگلوساکسون‌ها حضور دارند، نه نوکران‌شان،‌ و نه همسایگان ایران و ابرقدرت شوروی! و این است دلیل استقلال حکومت ایران: توهم، پوچ‌پردازی و دروغ، یعنی پروپاگاند ابله‌‌فریب استعمار.

رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسد
غم به کناره می‌رود مه به کنار می‌رسد
تیر روانه می‌رود سوی نشانه می‌رود
ما چه نشسته‌ایم پس شه ز شکار می‌رسد

پیش از ادامة‌ مطلب به همة خاله‌شلخته‌های «مبارز» که عربده کشیدن و دویدن در خیابان را با فعالیت سیاسی اشتباه گرفته‌ و از آنجا که گویا «اکثریت» دارند، «حق» را به جانب خود می‌پندارند یادآور شویم، سلطنت پهلوی را سازمان سیا با همکاری نیروهای «امنیتی ـ نظامی» و با موافقت مستقیم دربار سرنگون کرد، لات‌بازی و تجمع در خیابان فقط باعث شد که «خلق‌الله» از بسیاری مسائل بی‌خبر بمانند. از آنجمله است، صدور دستور آزادی آشوب‌طلبان شهرهای بزرگ از سوی دربار! بله، «خواهر مبارز»! شما و دیگر «انقلابیون» حرفه‌ای در جریان این همکاری‌های ظریف و خودبراندازانه نیستید، از اینرو می‌پندارید آن کسی که قرار بود بیاید، و «هر چه باد کرده» تقسیم کند، به دلیل «جارو کردن پله‌های پشت‌بام» توسط شما «آزاد زنان» بالاخره از راه رسید! اشتباه‌تان ‌همین‌جاست! هر وقت قرار است «کسی بیاید»، امثال شما را برای جارو کردن ‌پله‌های پشت‌بام و شستن شیشه‌های پنجره بسیج می‌کنند. همچنانکه برای تشریف‌فرمائی «ویلیام برنز» به آذربایجان، وزیر امور خارجه‌تان، منوچهر متکی برای آب و جارو کردن راهی این کشور شده بود.

آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد
راه دهید یار را آن مه ده چهار را
کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد
باغ سلام می‌کند، سرو قیام می‌کند
سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد

بله ارتش ناتو یک محور نوین «تفلیس ـ تهران ـ تل‌آویو» ایجاد کرده که مرکز ثقل آن «باکو» در جمهوری آذربایجان است. البته این ارتش خداجو قصد دارد از این مسیر به افغانستان هم دسترسی داشته باشد، به همین دلیل بود که وزیر امورخارجة گورکن‌ها پس از مسافرت به آذربایجان به صورت یکجانبه صدور روادید برای اتباع اینکشور را لغو کرد! مسلماً او هم، خواب دیده بود «کسی می‌آید!» کسی که گرجستان را به انبار اسلحه تبدیل کرده و برای «تقسیم» اسقاطی‌های ارتش آمریکا به کریدور «تفلیس ـ باکو ـ تهران» نیاز دارد. کسی که مثل هیچکس نیست، و صورتش مثل صورت ویلیام برنز، از امام زمان هم نورانی‌تر خواهد بود.

به گزارش سایت نووستی، مورخ 24 بهمن‌ماه 1388، معاون وزارت امورخارجة ایالات متحد از تاریخ 16 تا 19 فوریه به لبنان، آذربایجان، ترکیه و سوریه سفر خواهد کرد. به گزارش نووستی، در اطلاعیة وزارت امورخارجة آمریکا آمده، برنز برای حمایت از استقلال لبنان به این کشور سفر می‌کند و در تاریخ 19 فوریه برای تحکیم روابط دوجانبه با «الهام علی‌اف» رئیس جمهور آذربایجان ملاقات و گفتگو خواهد داشت و ... و خلاصه پیش از مذاکرات «خردمندان ناتو» با مقامات روسیه این برنامه تنظیم شده بود، و از آنجا که در این مورد طرفین به توافق رسیدند، ویلیام برنز سفر خود را از 16 فوریه آغاز خواهد کرد. می‌بینیم که برخلاف حاکمیت «مستقل» ایران، آمریکا و روسیه اصلاً مستقل نیستند و باید با یکدیگر مذاکره کنند! و اگر طی این مذاکرات توافقی هم حاصل نمی‌شد، مسافرت ویلیام برنز منتفی بود، اما در هر حال منوچهر متکی را برای جاروکشی به آذربایجان ‌فرستادند تا در کمال استقلال و آزادی وظیفة خود، یعنی نوکری برای آنگلوساکسون‌ها را انجام دهد. حال که صحبت از مسافرت پیش آمد بهتر است نگاهی داشته باشیم به تحرکات محفل کودتا برای قطع ارتباط ایران با کشورهای قفقاز، چرا که در این کشورها بساط روضه و زوزه و سوگواری آنقدرها رونق ندارد.

به گزارش بی‌بی‌سی، مورخ 12 فوریه 2010،‌ چند روز پیش از مراسم 22 بهمن سازمان میراث فرهنگی جمکران «دستور» صادر کرد تا در دوران سوگواری تورهای مسافرتی به ترکیه دوبی و ارمنستان لغو شود! چرا که طی این پنج روز قرار بود در ارمنستان کنسرت‌ برگزار شود. اگر چه ارمنستان مسیحی‌نشین است ولی به زعم گورکن‌ها حق ندارد در دوران زوزه و روضة جمکران کنسرت برگزار کند، چنین تحرکاتی نشان عدم رعایت «شئونات اسلامی» است. باری روز 22 بهمن سازمان کذا حرف خود را پس گرفت ولی مسافران تورهای ارمنستان به احتمال زیاد از سفر محروم خواهند شد چرا که آژانس‌های مسافرتی برای هماهنگی برنامة سفر، روادید و محل اقامت زمان کافی نخواهند داشت، در حالیکه برای مسافرت به ترکیه و دوبی مشکل روادید وجود ندارد! بله، این‌هم یکی دیگر از شواهد «استقلال» لات‌بازی در حکومت جمکران است که هیچ قانون و مقرراتی در آن وجود ندارد، جز قانون الهی حفظ منافع کشورهای حوزة دلار که ارمنستان را شامل نمی‌شود. به همین دلیل سازمان میراث فرهنگی فقط مسافرت به «برخی کشورهای همسایه» را ممنوع می‌کند:

«برخی آژانس‌ها [...] اقدام به برگزاری تورهای خارجی به مقصد برخی از کشورهای همسایه می‌کنند که برنامه‌هائی [نظیر] در آن دیده شده [...] تورهائی که با هدف و محتوای نامناسب [شرکت گردشگران در کنسرت‌ها] به مقصد برخی کشورهای همسایه برگزار می‌شود غیرقانونی است و چنانچه آژانس‌ها [...] توری را به این کشورها اعزام کنند مجوز فعالیت آن‌ها لغو می‌شود[...]»


بله «نوکری ناب» در برابرمان قرار گرفته! خداوند مسافرت به ارمنستان را مانند «خلافت بنی‌امیه» حرام کرده، چرا که این کشور در اتحاد جماهیر نوکری عضویت ندارد. در نتیجه بمب‌گزاری در هواپیمائی که از تهران عازم ارمنستان بود «تکلیف الهی» شده و عملی است «حق‌طلبانه»!

من پله‌های پشت‌بام را جارو کرده‌ام
و شیشه‌های پنجره را هم شسته‌ام
کسی می‌آید [...]
و بمب می‌گذارد
و سهم ما را هم می‌دهد
من خواب دیده‌ام ...

بله خیلی‌ها خواب دیده‌اند! از جمله برژینسکی و کارفرمایان گاردین و سازمان سیا که سی سال است با جهاد و شهادت جیب‌شان را پر می‌کنند. اینان سخت نگران «معنویت اسلام» شده، می‌گویند «این دولت» خیلی بد است اسلام را خدشه‌دار کرده. از اینرو کارفرمایان رادیوفردا در سازمان سیا برای «بازگشت» به «پیش نویس» مترقی و پیشرفتة قانون اساسی جمکران خیز برداشته یکی از حقوقدانان برجستة محفل احترام به ادیان یعنی عبدالکریم لاهیجی را برای مصاحبه احضار کرده‌اند تا هر چه می‌طلب‌اند از زبان ایشان به مخاطب حقنه شود.

آقای لاهیجی را پیشتر در این وبلاگ معرفی کرده‌ایم، هر چند ایشان اصولاً نیازی به معرفی ندارند. امیرمصدق کاتوزیان در رادیوفردا از آقای لاهیجی در مورد ماجرای تدوین قانون اساسی سئوال می‌کند، ایشان هم می‌گویند چهار پنج روز قبل از «انقلاب» با چند حقوقدان مدت یکماه وقت گذاشتیم و «پیش نویس» کذا را تهیه کرده به خمینی دادیم! بعد همین پیش‌نویس به نخست‌وزیری رفت و بعد هم به مجلس خبرگان رفت. کاتوزیان می‌پرسد، این پیش‌نویس برای «جمهوری اسلامی» بود؟ لاهیجی می‌گوید، بله! وی می‌افزاید بازرگان پیشنهاد کرد «جمهوری دمکراتیک اسلامی» باشد، خمینی نپذیرفت. البته در اینجا مشاهده می‌کنیم که شیخ مهدی هم از نظر بلاهت دست‌کمی از امام دجال‌اش نداشته در غیراینصورت پیشنهاد مضحک و متناقض «جمهوری دمکراتیک اسلامی» را مطرح نمی‌کرد. باری لاهیجی می‌گوید مبنای این جمهوری دمکراسی بود ولی بعد آنرا به «آراء عمومی» تغییر دادند، خیلی مسائل دیگر نیز تغییر کرد و ما هم دیگر دنبالة قضیه را نگرفتیم. کاتوزیان می‌پرسد در آن پیش‌نویس اصل ولایت فقیه هم بود؟ لاهیجی پاسخ منفی می‌دهد، اما تأکید می‌کند با در نظر گرفتن «شرایط زمان» دو متمم قانون اساسی گذشته یعنی «حضور پنج مجتهد در مجلس» را در آن گنجاندیم که قانونی خلاف دین مبین اسلام در مجلس تصویب نشود! وی می‌افزاید، ترکیب شورای نگهبان را هم از 5 مجتهد و 6 حقوقدان تعیین کردیم. به گفتة لاهیجی 5 مجتهد کذا مراجع تقلیدی هستند که از سوی مردم به رسمیت شناخته می‌شوند، چرا که در مذهب شیعه چنین است! بله، می‌بینیم که پیش‌نویس قانون اساسی حکومت جمکران واقعاً مترقی و پیشرفته بوده و ما نمی‌دانستیم! پنج آخوند در شورای نگهبان عضویت دارند که مرجعیت‌شان را «مردم» تأئید می‌کنند. چقدر در این نخستین روز سال نو چینی که سال «ببر فلزی» است، افسوس می‌خوریم که آنروزها یانکی‌ها در صحنه حضور نداشتند، در غیراینصورت این قانون متحجر را حتماً وتو می‌کردند، و همچون امروز ارواح شکم‌شان از حقوق ملت ایران، «دفاع» جانانه به عمل می‌آوردند.

باری «مسیو» لاهیجی می‌فرمایند هیچ صحبتی از اصول شرعی و اینجور چیزها نبود، اصلاً صحبت شریعت نکرده بودیم فقط گفته بودیم قوانین با «اصول مسلم اسلام» در تقابل قرار نگیرند! باید پرسید اصول مسلم اسلام چیست؟ توحید، نبوت و معاد. سه ابهام ناشی از ابهام اسلام که با همه چیز می‌تواند در تضاد قرار گیرد! پیشرفت بیش از این حتماً باعث مرگ می‌شود! چه خوب شد این پیش‌نویس مترقی تغییر کرد، ملت ایران تاب تحمل چنین پیشرفت‌هائی را نداشت، هنوز هم ندارد! لاهیجی می‌افزاید، به تقلید از قانون اساسی فرانسه گفته بودیم هر قانونی به تصویب مجلس برسد قانون است مگر اینکه رئیس جمهور و یا پنج مجتهد کذا ظرف یک‌ماه نسبت به آن اعتراض کنند و در اینصورت شورای نگهبان رسیدگی خواهد کرد. خلاصة کلام حقوق و آزادی‌ها برای تمام مردم بود و ... و گویا جناب لاهیجی فراموش کرده‌اند که در مجلس و در شورای نگهبان قانون اساسی فرانسه «کشیش» بر قوانین نظارت نمی‌کند! هر چند اکثریت مطلق با کاتولیک‌هاست!

سرانجام لاهیجی در مورد اصلاح قانون اساسی فعلی که طاعون سبز خواهان آن است می‌گوید، اگر مجتهد شبستری بجای جنتی بنشیند و ذهنیت رهبر هم تغییر کند همه چیز درست می‌شود، چرا که تفسیرها تفاوت می‌کند و رفتار رهبر هم عوض خواهد شد:

«در چارچوب همین قانون اساسی [اگر] تناسب قوا به صورتی باشد که در شورای نگهبان بجای [...] امثال آقای جنتی [...] امثال مجتهد شبستری نشسته باشند. من فکر نمی‌کنم که مجتهد شبستری هم به همان صورتی رأی بدهد که آقایان رأی می‌دهند [...] متغیر اول تناسب قوا است و متغیر دوم [...] رهبر [...]‌ این رهبر یا دیگر عوض شود یا [...] عقیده‌اش عوض شود [...] یعنی مبارزه اجتماعی آنقدر شدت و حدت بگیرد که ایشان ناگزیر شود که چنین تغییراتی در رفتار‌های خودش اگر هم نه، در ذهنیت خودش به وجود بیاورد.»

بله پیش به سوی «تغییر ذهنیت» رهبری! هیچ خنده ندارد! ولی مطمئناً این‌ یاوه‌گوئی‌ها صحبت یک حقوقدان نیست! این سخنان گنگ یک فاشیست است که می‌پندارد «ذهنیت» افراد را می‌توان به زور تغییر داد. فقط قاضی دادگاه تفتیش عقاید و شکنجه‌گر ساواک چنین برداشتی دارند. هر چند که ذهنیت رهبر در واشنگتن و لندن تعیین شود.

و من چقدر دلم می‌خواهد فاشیست‌ها
روی چارچرخة یحیی دور میدان اعدام بچرخند
آخ ...
چقدر دور میدان چرخیدن خوب است

در پایان مصاحبه حقوقدان «نمونه» به ما می‌گویند، اگر توازن قوا به نفع جنبش سبز تغییر کند، پیش‌نویس متحجر قانون اساسی برای ملت ایران خیلی خوب خواهد بود، چرا که آرام آرام به سوی یک جمهوری اسلامی می‌رویم که «حالت سکولار» دارد و قوای مقننه و قضائیه در آن بسیار مقتدراند! البته فراموش نکنیم که قوای مذکور این اقتدار را تحت نظارت پنج نعلین کذا به دست خواهند آورد. خلاصه بگوئیم، اگر خیلی پیشرفت کنیم یک حکومت شترگاوپلنگ «با حالت سکولار» خواهیم داشت، و مسلماً سی‌ سال باید صبر کنیم تا حقوقدانان جمکران با همین زبان الکن حقوقی‌شان «حالت سکولار» را هم برای‌مان توضیح دهند. به عنوان نمونه به ما بگویند صیغه، تعددزوجات، کتک زدن زنان به دلیل عدم تمکین، سنگسار، قصاص و قطع دست و پا و شلاق زدن افراد به جرم نوشیدن مشروبات الکلی با «حالت سکولار» چه حال و هوائی دارد:

« اگر قرار است [...] ‌از حکومت جمهوری اسلامی [...] ایدئولوژیک [...] به طرف یک جمهوری اسلامی که بیشتر حالت سکولار دارد برویم [...] بسیار طرح خوبی است [...] به دو دلیل. اول اینکه قوة قانونگذاری [...]‌ بیشترین اختیار را دارد. دوم اینکه قوة قضائیه فوق العاده مقتدری در آن طرح است [...]‌ با توجه به اینکه ما به تقلید از قانون اساسی فرانسه، هم رئیس جمهوری پیش‌بینی کردیم و هم نخست وزیر[...]»


چه خوب! بازگشتیم به نقطة صفر یعنی انتصاب دولت خیابانی و تهیة پیش‌نویس گنگ و مبهم یک ورق‌پاره به نام «قانون اساسی!» چقدر من بازگشت به گذشته را دوست دارم! خوشبختانه یک امر مسلم شده و آن اینکه در مورد صیغه، تعددزوجات، کتک زدن زنان به دلیل عدم تمکین، سنگسار، قصاص و قطع دست و پا و شلاق زدن افراد به جرم نوشیدن مشروبات الکلی هم رئیس جمهور تصمیم خواهد گرفت، هم نخست وزیر! در نتیجه با «حالت سکولار»، یعنی سوار بر «چارچرخة یحیی» باز هم دور میدان محمدیه می‌چرخیم و همچنان متحمل توحش حکومت اسلامی خواهیم شد ...

آخ...
چقدر دور میدان چرخیدن خوب است
[...]
چقدر مزة‌ پپسی خوب است
من خواب آن حالت سکولار را
وقتی خواب نبودم دیده‌ام
چرا [...] مردم محلة کشتارگاه [...] کاری نمی‌کنند
[...]
بعضی‌ها خواب دیده‌اند
کسی می‌آید!

آن‌ها که مجتهد و آخوند دوست دارند، در فرانسه بمانند و با رادیوفردا به مصاحبه‌های داغ و پرهیجان‌شان ادامه دهند باشد که به «حالت سکولار» دچار شوند. ما به همة کارمندان «شریف» سازمان سیا می‌گوئیم، بی‌جهت شکم‌تان را برای جمهوری کشکی نظیر حاکمیت ترکیه با «حالت سکولار» صابون نزنید، جبهة حق‌وباطل هم به راه نیندازید و شعارهای انحرافی سر ندهید. پیش‌نویس قانون اساسی با حضور پنج نعلین در مجلس پیشکش‌تان! حتی یک نعلین هم پای به خانة ملت نخواهد گذاشت. می‌گوئید «اکثریت» با طرفداران حکومت اسلامی و جنبش سبز است؟ بسیار بی‌جا گفته‌اید، چرا که 22 بهمن امسال دقیقاً خلاف ادعای شما را ثابت کرد. ما اقلیت نیستیم! ما خواهان استقرار دمکراسی در ایران هستیم و در این راه «جدائی دین از سیاست» نه تنها الزامی، که اجباری است.

سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجره‌های باز
و هوای تازه
(فروغ فرخزاد)






...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت