شنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۶

آزادی‌خواران!
...
پیش از پرداختن به مطلب امروز، ‌باید یادآور ‌شویم که، نویسندة این وبلاگ با توقیف رسانه‌ها و بازداشت روزنامه نگاران در هر صورت کاملاً مخالف است، حتی اگر مطالبی که در رسانه‌ای منتشر می‌شود، با قوانین و مقررات جاری در تخالف آشکار قرار گیرد. در هر صورت، اگر هم تخلفی از قوانین صریح صورت می‌گیرد، هنجارهای دموکراتیک را در برخورد با رسانه‌ها و روزنامه نگاران بهترین نوع برخورد با قلم می‌دانیم، و در همین چارچوب، در صورت اثبات تخلف از قوانین صریح، جریمة مالی و معذرت‌خواهی رسمی می‌تواند کفایت کند. اما در حکومت اسلامی، نه قوانین صریح وجود دارد و نه هنجار دموکراتیک. این حکومت، تحت نظارت استعمار غرب، و بر اساس آیات متحجر قرآن و مقررات «مدرن» و ابلهانة مشتی دستاربند بر پا شده، و پر واضح است که، «اوپوزیسیون» چنین حکومتی نیز دقیقاً در چارچوب تأمین منافع استعمار فعال شود. در نتیجه طبیعی است که عملکرد قوة قضائیة در چنین حکومتی، در تقابل با منافع ملت ایران قرار گیرد. این مختصر را گفتیم تا بپردازیم به بازداشت «سهیل آصفی»، که به دستاویز جدید فعلة فاشیسم برای ایجاد بحران،‌ و احیاناً آشوب تبدیل شده!

هرچه آمریکا و متحدان‌اش در منطقه تضعیف شوند، حکومت اسلامی، جهت فراهم آوردن زمینة بحران و براندازی تلاش بیشتری صورت خواهد داد. و در این راستا شاهدیم که قوة قضائیه، با سخاوت فراوان به اعدام، سنگسار و تهاجم به مردم بی‌دفاع کشور مشغول شده. وظیفة هاشمی شاهرودی، ریاست قوة «غذائیه» در حکومت «امام زمان»، در این خلاصه شده که تهاجم به حقوق مردم را تشویق کند! همچنان که در وبلاگ «فریب و ابهام» گفتیم، ‌قوة قضائیه در حکومت اسلامی، ابزار اعمال زور است، نه ابزار احقاق حق و حقوق. از اینرو بازداشت امثال «سهیل آصفی» را نمی‌توان خارج از این چارچوب بررسی کرد. آنچه در این میان از اهمیت برخوردار است، این واقعیت است که افرادی جهت آزادی «سهیل آصفی» بسیج شده‌اند، که خود در اغلب جنایات و چپاول حکومت اسلامی، طی سال‌های گذشته شریک بوده‌اند! افرادی از قبیل، محمد هاشمی از قبیلة اکبر هاشمی، و افراد دیگری از «قبایل» بازرگان، سحابی، داماد طالقانی، و یا جلادانی چون جلائی‌پور، حجاریان، پاسداراکبر، محمد موسوی خوئینی‌ها، و بالاخره شرکت‌کنندگان رسوای نشست دانشگاه «ام.آی.‌تی»، از قبیل حقیقت‌جو و مرتاضی لنگرودی ... بله، در یک جمله، تمامی فعلة فاشیسم، به بهانة بازداشت «سهیل آصفی» بسیج شده‌اند، و از دست برخی ناآگاهان،‌ و گاه مغرضان، مدال شهامت و «آزادیخواهی» نیز دریافت کرده‌اند! می‌دانیم که تعارف تکه پاره کردن با دوستان و شرکاء، از رسم و رسوم جهان سوم است؛ رسم و رسوم ملت‌هائی است که با واقعیت‌ها بیگانه نگاه‌داشته شده‌، و در باورهای خود شناور و مغروق‌ باقی مانده‌اند. در چنین شرایطی است که گروه‌های وسیعی از مردم، در طرفه‌العینی، چشم بر واقعیات می‌بندند، و به مداحی و ستایش از کسانی می‌پردازند که در واقع جلادان ملت‌اند. طی بحران‌های سال 57 عربده‌جوئی اینان را از نزدیک مشاهده کرده‌ایم، و بهتر است این تجربة تاریخی را هیچگاه فراموش نکنیم. چرا که، دروغگو نیستیم تا کم‌حافظه باشیم، و به یاد داریم چه گروه‌ها و افرادی برای آزادی پاسداراکبر چماقدار، سینه چاک می‌دادند، تا صدای دیگر زندانیان سیاسی به گوش هیچکس نرسد. ما فراموش نکرده‌ایم، که هدف از «شبیه‌سازی» مخالفان و زندانیان سیاسی، ایجاد یک شبکه از پادوهای حکومت در خارج از ایران بود، تا صدای مخالفان واقعی حکومت اسلامی در جنجال‌ عملة ولایت فقیه گم شود. بله، ما فراموش نکرده‌ایم، چرا که، جیره‌خوار این حکومت نیستیم.

و از آنجا که ما جیره‌خوار این حکومت نیستیم، به صراحت می‌گوئیم، گروهی از عملة ولایت فقیه که آزادی را فقط در چپاول و جنایت می‌شناسند، امروز با بهره‌گیری از رسانه‌های حکومتی و سایت‌های «دولتی»، سخن از «آزادی» به میان آورده‌اند. اینان برای ما ایرانیان از جنایات و توحش حکومتی‌ داد سخن می‌دهند که، همگی‌ در جنایاتش سهیم بوده‌اند، و این را میلیون‌ها ایرانی به چشم دیده‌اند! بله، با انتخاب اکبر رفسنجانی به ریاست مجلس مضحک «معنوی»، و پارس کردن علی خامنه‌ای به مخالفان سرداراکبر، برخی می‌پندارند که می‌توانند موجود مفلوکی به نام علی خامنه‌ای را تنها مسئول مصائب و جنایات‌ این رژیم معرفی کرده، با فراهم آوردن مقدمات حذف وی، باندهای جنایتکار حکومت اسلامی را تطهیر کنند، و بر همکاری آنان در جنایات این رژیم غیرانسانی سر پوش بگذارند. این طرحی بود که دقیقاً به دست عوامل ساواک در سال 57، در مورد رژیم محمدرضا پهلوی نیز به مرحلة اجرا در آمد: «فروپاشی» و «بازسازی فاشیسم»؛ نتایج گهربار چنین طرحی را نیز، طی 28 سال گذشته،‌ ما ایرانیان همه روزه با پوست و گوشت خود لمس کرده‌ایم. اما اینبار فعلة فاشیسم کور خوانده‌اند.

هیچ ایرانی با وجدانی، جهت مطالبة آزادی «سهیل آصفی» و دیگر زندانیان سیاسی، حاضر نخواهد بود با ریزه‌خواران سفرة فاشیسم در ایران و در خارج از مرزها، هم‌صدا و همگام شود. آن‌ها که پس از 28 سال، با استفاده از مجاری تبلیغاتی رژیم و همکاران خارج‌نشین آن، ناگهان «نگران آیندة جامعة ایران» شده‌اند، به ویژه اهالی قبیلة هاشمی رفسنجانی، سحابی و بازرگان، بهتر است بدانند، که نخواهند توانست با سوءاستفاده از احساسات مردم ایران، سرنوشت «سهیل آصفی» را به ابزار تأمین منافع حقیر خود و اربابان‌شان در مغرب زمین تبدیل کنند.





جمعه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۶


گوسفند و «معنویات»!
...

روزنامة لوموند مورخ 9 سپتامبر 2007، از فرمایشات اخیر پاپ در اطریش گزارشی تهیه کرده. روز هفتم سپتامبر حضرت پاپ در شهر وین و در مقابل رئیس جمهور اطریش، سفرا و نمایندگان سازمان‌های بین‌المللی شدیداً از جوامع غربی انتقاد کرده‌اند. پاپ گفته، زندگی برپایة پیشرفت اقتصادی و عدالت اجتماعی شایستة انسان نیست، باید به «ارزش‌های اساسی و جاودان» اهمیت داده شود. بله، آخوندهای کاتولیک می‌پنداشتند که پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، مردم کشورهای اروپای شرقی همگی کار و زندگی را رها کرده، دم در کلیسا‌ها صف می‌بندند، زانو می‌زنند، صلیب می‌کشند، و از این مسیر نان کلیسا در روغن خواهد افتاد! افسوس و صدافسوس که چنین نشد! حتی در کشور عقب افتاده‌ای چون لهستان، دکان «لخ والساها» تعطیل شد، و رمالان کاتولیک که از اردوگاه فاشیسم، پرچم مبارزه با مارکسیسم و ماتریالیسم برافراشته بودند، امروز از زندگی ملت‌ها به شدت آشفته خاطر شده، همه را به «بازگشت به ارزش‌ها» فرا می‌خوانند. البته جماعت آخوند در اروپا با مردم کاری ندارد، بیشتر روی سخن‌اش با حاکمیت‌ها است. حضرات بسیار مایلند که در حکومت شریک شده، دوران شیرین تفتیش عقاید را دوباره زنده کنند. البته این «آرمان انسانی» را بر زبان نمی‌آورند، شعار خادمان کلیسا فعلاً «دفاع» از حقوق بشر است! ولی بشر در ذهن اینان بشری نیست که موجودیت دارد و زندگی می‌کند، مقصود اینان بشری است که هنوز به صورت جنین در شکم مادر قرار دارد. و از اینرو است که به تشویق چماقداران مخالف سقط جنین می‌پردازند، تا آن‌ها با به قتل رساندن پزشکان، و با تهاجم به کلینیک‌هائی که عمل سقط جنین در آن‌ها صورت می‌گیرد، قانون و مقررات «لائیک» را نقض کرده، از «حقوق بشر» دفاع کنند!

بله، دفاع از حقوق بشر در قاموس اصحاب کلیسا، با نقض قوانین مدنی و تجاوز به حریم دیگران توأم است. جالب اینجا است که آخوندهای کلیسای کاتولیک در دفاع از «حقوق بشر کلیسائی»، ‌گوی سبقت را از همپالکی‌های پروتستان، مسلمان و یهودی ربوده‌اند. این جماعت که در ظاهر دنیا را ترک کرده و ازدواج را نیز نفی می‌کنند، می‌گویند، حتی اگر بارداری جان مادر را به خطر اندازد، سقط جنین ممنوع است! اینان در ضمن استفاده از وسایل پیشگیری از بارداری را نیز مردود می‌شمارند. ولی از همه مهمتر مبارزة همه جانبة کلیسا با آزادی بیان است. و در این راستا، برای ایجاد فضای دو قطبی کاذب در جامعه، خلق آثار «ضدمسیح» و «مسیح‌پرستانه» را به شدت تشویق می‌کند. کلیسا، علیرغم دنیاستیزی‌های نمایشی، و شنا کردن در استخر «معنویت»، خود از سهامداران بزرگ صنایع تولید و فروش اسلحه است. و هرچه دامنة جنگ گسترده‌تر شود، آخوندهای مسیحی فربه‌تر خواهند شد. و هرچه ثروت کلیسا افزایش یابد،‌ پشتیبانی آخوندهای مسیحی از فاشیسم اسلامی بیشتر می‌شود. چرا که فاشیست‌های مسلمان در واقع روی دیگر سکة فاشیسم سنتی و مسیحی‌اند. در این چارچوب،‌ شرفیابی محمد خاتمی به درگاه آخوندهای آنگلیکان و کاتولیک را بهتر می‌توان بررسی کرد. بله، همچنان که محمد خاتمی امروز برای دفاع از اسلام در کشور ایران سینه چاک می‌دهد، پاپ هم به دفاع از مسیحیت در اروپا برخاسته، و به همان ترتیب که خاتمی، با نفی گذشتة پیش از اسلام ایران، و نفی اقلیت‌ها و غیرمذهبی‌ها، ملت ایران را محدود در چارچوب ذلت و حقارت اسلام می‌خواهد، پاپ هم با نفی تداوم تاریخی ملت‌های اروپا، موجودیت تاریخی آنان را خارج از زنجیر اسارت مسیحیت نفی می‌کند.

در سخنرانی اخیر خود، پاپ اعتراض کرده که چرا در مقدمة پیش‌نویس قانون اساسی اروپا، بجای «اروپای مسیحی»، از مجموعة‌ میراث «مذهبی»، «اومانیست» و «فرهنگی» یاد شده! چرا که به زعم اصحاب کلیسا، پیش از توحش مسیحیت،‌ در اروپا هیچ وجود نداشته، و پس از استقرار مسیحیت در اروپا نیز هیچ تفکری نمی‌تواند به رسمیت شناخته ‌شود! به زبان ساده‌تر آخوندهای مسیحی همان می‌گویند که رمالان حکومت اسلامی: تاریخ ملت‌ها با اسلام یا مسیحیت آغاز شده، و هیچکس حق ندارد توحش ادیان ابراهیمی را به زیر سئوال برد. می‌بینیم که،‌ وجه مشترک رمالان ادیان ابراهیمی، همان نفی تداوم تاریخ، و در نتیجه نفی عامل انسانی است. در قاموس اینان، بر روی زمین، بجز بندگان هیچ موجودی نمی‌تواند زندگی کند. چرا که در غیر اینصورت تعداد گوسفندان «گلة گمشده»‌کاهش یافته، درآمد «شبانان» نیز تقلیل خواهد یافت! هر چه تعداد گوسفند بیشتر شود، درآمد مسجد و کلیسا هم بیشتر خواهد بود. در نتیجه، هر چه در اروپا از تعداد گوسفندان کاسته شود، اصحاب کلیسا از روضه‌خوانان جهان اسلام بیشتر حمایت خواهند کرد. با توجه به سرسپردگی حکومت‌های اسلامی به کشورهای غربی، گوسفند مسلمان نه تنها برای آخوندهای جهان اسلام که برای دعانویس‌های مسیحی هم سود فراوان به دنبال خواهد آورد. و هر چند اصحاب کلیسا، به ویژه اهالی کلیسای کاتولیک، مردم را از گرایش به دنیا و مادیات منع می‌کنند، مادیات برای‌شان از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.

کلیسای کاتولیک در فرانسه، املاک فراوانی در اختیار دارد ولی تاکنون دیده نشده که اصحاب کلیسا یک خانه در اختیار بیخانمان‌ها قرار دهند، کسانی که هر سال از گرما یا سرما جان می‌سپارند. چرا که آخوند جماعت فقر را «خواست خداوندگار» و «مشیت الهی» می‌داند! بنابراین ثروت افراد هم «خواست خداوند» و مشیت الهی تلقی می‌شود، هر چند از راه جنایت، قاچاق مواد مخدر، تجارت انسان و اسلحه به دست آمده باشد. از اینرو، آخوندهای ادیان ابراهیمی هرگز به نفع فرودستان حرکتی نخواهند کرد، هر چند که در ترهات‌شان همه را به ترک دنیا تشویق می‌کنند، خود بیش از همه به مادیات دنیا وابسته‌اند. به همین دلیل هنگامی که اتحادیة اروپا از واتیکان خواستار پرداخت مالیات بر درآمد شد، نخست وزیر واتیکان به اتحادیة اروپا نصحیت کرد، بجای پرداختن به مادیات، «ارزش‌های معنوی» را رعایت کند!

بله، کمیسیون اقتصادی اتحادیة اروپا اخیراً از دولت «سوسیالیست» ایتالیا خواسته تا در مورد اعطای امتیازات مالیاتی به واتیکان توضیح دهد. و روز چهارشنبه 5 سپتامبر، روزنامة «لارپوبلیکا»، به نقل از نخست وزیر «دولت معنوی» واتیکان نوشت:

«حمله به کلیسا کافی است! [...] این صحبت‌ها چهرة ایتالیا را تخریب می‌کند و به فقرا هم ضربه‌ می‌زند [...] کلیسا همواره در کنار مصیبت دیدگان است! ماموریت جهانی کلیسا، توزیع منابع میان فقرا است! بعضی گروههای شناخته شده قصد بی‌اعتبار کردن کلیسا را دارند!»

با در نظر گرفتن اینکه، سه روز پس از «بی‌اعتبار کردن کلیسا»، حضور حضرت پاپ در وین تنها 7000 گوسفند را بسیج کرده بود،‌ و بسیاری‌ از آن‌ها هم «توریست» بودند، باید به دکانداران واتیکان بگوئیم که، «فروپاشی»، به اتحاد جماهیر شوروی محدود نمی‌ماند، و «خواست خداوند» ابراهیم، در برابر «جبرتاریخ»، محکوم به شکست خواهد بود!

پنجشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۶

فریب و ابهام!
...
همزمان با تلاش همه جانبة حکومت اسلامی، جهت تبدیل مشارکت‌چی‌ها به «اوپوزیسیون»، دادگاه ویژة روحانیت نیز یک دستاربند «اصلاح‌طلب» را بازداشت کرد، تا سناریوی «تأمین وجهه» برای دارودستة محمدرضا خاتمی، به بهترین وجه اجرا شود. فعلاً رمالان در یک جبهة واحد قرار گرفته‌اند، و نوچه‌های بدون دستارشان در جبهة مخالف! ولی به هر دو جبهة دروغین در ایران باید یادآور شویم که مانند ارباب‌شان، ایالات متحد در عراق، شدیداً کور خوانده‌اند! هر چند در عراق، می‌بینیم که مقتدی صدر، هنوز مانند رمالان تهران کارکشته نیست، و مراحل اولیة آموزش ویژة مزدوری را می‌گذراند.

مقتدی‌صدر که پیش از تهاجم نظامی ایالات متحد به عراق خفقان گرفته بود، چرا که منتظر بود اربابان‌اش صدام حسین را ساقط کنند تا او هم بتواند در عراق یک باغ وحش مشابه حکومت رمالان در ایران بر پا کند، امروز از زبان سخنگوی خود به «فرانس پرس» گفته، تا آخرین قطرة خون برای اخراج نظامیان آمریکا از عراق مبارزه خواهد کرد! مقتدی‌صدر که مانند دیگر ریزه‌خواران سفرة ایالات متحد در منطقه، بسیار هم «ضدآمریکائی» است،‌ و عمری جهت مبارزه با امپریالیسم آمریکا، از عموسام حق و حقوق دریافت کرده، چندی پیش به درخواست ارباب 6 ماه آتش بس هم اعلام کرد، به ‌این خیال خام که آمریکا خواهد توانست از عراق خارج شده، با خیال راحت ورود به ایران را تدارک بیند. اما نشد، که نشد! چرا که ایالات متحد، برخلاف آنچه شوت‌و پرت‌ها می‌پندارند جهت خروج از باتلاق عراق، در درجة نخست نیازمند هماهنگی با سیاست روسیه است، نه همراهی با عربدة نوکران خود در عراق و در ایران. بله، از آنجا که دوران پرافتخار جنگ‌های صدراسلام در صحرای حجاز سپری شده، نمی‌توان بدون توافق با شرکاء، ‌ جنگی را آغاز کرد، یا به جنگی پایان داد. بهترین نمونة این امر هم جنگ ایران و عراق است که به تدبیر ایالات متحد آغاز شد، و با همت نوکران مبارزاش در ایران 8 سال ادامه یافت، تا عاقبت دیگر دول با تهدید مستقیم آنرا به پایان برسانند.

به یاد داریم که هدف ایالات متحد، سرنگونی صدام حسین بود که بعدها به شعار اصلی روح‌الله تبدیل شد، و قرار شد ابتدا «صدام کافر» سرنگون شود، تا رمالان بتوانند از کربلا به قدس بروند! بله آن‌روزها، و تا پیش از اصابت موشک به ایرباس ایران‌ایر، ‌ راه قدس از کربلا می‌گذشت! ولی پس از سقوط هواپیمای مسافربری ایرانی، راه قدس اصلاً «مسدود» شد! البته اگر نوکران آمریکا در ایران، مسافرت به قدس را فراموش کرده، جام زهر نوشیدند و خفقان گرفتند، اهداف آمریکا و متحدان‌اش تغییر نکرد! پس از آغاز جنگ اول خلیج فارس در دوران پدر جرج بوش، فرانسه، هم‌صدا با ایالات متحد، رسماً خواهان تجزیة عراق به سه منطقة شیعی، سنی و کرد شد. ولی پس از شلیک یک فروند موشک به پایگاه آمریکا در عربستان سعودی، جبهه ناتو تجزیة عراق را به حال تعلیق در آورد. طی ریاست جمهوری بیل کلینتون، مناطق مسکونی عراق به طور منظم توسط هواپیماهای انگلیس و آمریکا بمباران می‌شد، تا «دموکراسی» برقرار شود! سرانجام وقایع 11 سپتامبر به جبهة ناتو امکان داد تا در عراق سلاح‌های کشتار جمعی هم «پیدا» کند، و جهت نابودی آن‌ها، تهاجم وحشیانة خود را آغاز نماید. اینبار اگر چه حکومت صدام حسین سقوط کرد، ولی تجزیة‌ عراق، علیرغم خوش خدمتی رمالان قم، و مقتدی‌صدر و حکیم، تا هنگامی که ارتش ایالات متحد در این کشور حضور داشته باشد؛ ‌امکانپذیر نخواهد بود. دلیل بسیج عمومی نوکران آمریکا در حکومت اسلامی، و در عراق همین نکتة پیش‌پاافتاده ‌است. پیش از بلبل زبانی سخنگوی مقتدی صدر، لاریجانی، غلام سفارت در تهران نیز خواستار خروج کامل نظامیان ایالات متحد شده بود. البته در پوشش اینکه، هرچه شما در عراق بمانید به نفع ما، و به ضرر شماست! جالب است که لاریجانی «ضدامپریالیست» برای «منافع» آمریکا اینچنین دلسوزی می‌کند! ولی این نخستین بار نیست که اهداف ایالات متحد در تقابل دروغین با اهداف ریزه‌خواران‌اش قرار می‌گیرد.

پیش از لاریجانی، مهرورزی نیز به ایالات متحد پیشنهاد بسیار مخلصانه‌ای ارائه کرده، و گفته بود خیالتان آسوده باشد، بفرمائید بیرون، ما خودمان امنیت عراق را تأمین خواهیم کرد! بله، «آمریکا، باید برود»، تا به کارهای مهم‌تر، از جمله خیمه زدن در سواحل دریای خزر بپردازد! حکومت امام زمان یک «باغ وحش نمونه» هم از روی الگوی ایران، در عراق به پا خواهد کرد!

پیشتر گفتیم که برنامة ایالات متحد برای منطقه، ایجاد یک «اتحادجماهیر اسلامی» از نوکران ضدامپریالیست‌نما بود، که هر گاه منافع پنتاگون ایجاب می‌کرد، می‌توانستند‌ در طرفه‌العینی به دشمنان سرسخت دموکراسی غرب تبدیل شوند، یا تهدیدی فرضی برای اسرائیل به شمار آیند. ولی به دلیل شکست پروژة طالبانیزه کردن منطقه، تجزیة عراق و تجزیة ایران و ترکیه در دستور کار قرار گرفته، تا غرب بتواند اتحادجماهیر «هرج‌ومرج» به راه بیاندازد. به این ترتیب، هم کنترل چاه‌های نفت، و هم کنترل کامل مسیر عبور انرژی را به دست می‌گیرد. ولی بنظر می‌رسد ‌که، این طرح نیز محکوم به شکست خواهد بود، و به این دلیل است که «دیوید مانینگ»، سفیر انگلیس در ایالات متحد، که ماموریت‌اش رو به اتمام است، می‌گوید، جرج بوش تونی بلر را فریب داده! و در ادامه اظهار می‌دارد که، تونی بلر اصلاً طرفدار تهاجم نظامی نبود، و می‌گفت باید با عراق مذاکره کنیم! «دیوید مانینگ» که لقب «سر» را هم یدک می‌کشد، تا بتواند دروغ‌های شاخدارتری بگوید، ادعا کرده، به دلیل دخالت رامسفلد، طرح‌های آمریکا برای انگلیس، کاملاً مبهم و ناشناخته باقی ماندند! بله، این رامسفلد بود که رعایای الیزابت دوم، و خود الیزابت دوم، فرمانده کل قوای امپراتوری انگلستان را «فریب» داد، و نگفت پس از جنگ چه برنامه‌هائی برای عراق دارد! طفلک این تونی بلر از کجا می‌توانست حدس بزند که هدف آمریکا از حمله نظامی به عراق چیست؟ و خبرگزاری «ایسنا»، که دروغ‌های سفیر انگلیس را چاپ کرده، از کجا بداند که طرح‌‌ تهاجم نظامی به عراق، پیش از نخست وزیری تونی بلر وجود داشته یا نه؟! بله هیچ‌کس، در جریان هیچ چیز نبوده، از اینرو، ‌ همه می‌توانند هرآنچه امروز «بهتر» و «پرمنفعت‌تر» می‌نماید ابراز کنند. به ویژه سفیر انگلیس در ایالات متحد که در ادامة این سخنان «شگفت‌انگیز» ادعا کرده، انگلیس نمی‌دانست «رامسفلد» می‌خواهد کنترل عراق را به دست گیرد! بله، انگلیس نمی‌دانست، چون رامسفلد، به ادعای «دیوید مانینگ»، ‌ انگلیس را در ابهام گذاشته بود!

فایدة پیش کشیدن «مسائل» مبهم در این است که، به ابهامات کلی حتی وسعت بیشتری می‌دهد. به عنوان نمونه، نویسندة این وبلاگ، از خود می‌پرسد، اگر سر «دیوید مانینگ» راست می‌گوید، پس چرا در پایان نشست مسکو، ولادیمیر پوتین، پس از آنکه تونی بلر به پرسش‌های خبرنگاران پاسخ داد و قصد رفتن داشت،‌ با آن وضعیت دست تونی بلر را کشید و او را بازگرداند و به خبرنگاران گفت، ادعای وجود سلاح کشتارجمعی، بهانه‌ای برای آغاز یک جنگ است! مگر تونی بلر طرفدار مذاکره با عراق نبود؟! نکند دونالد رامسفلد به ولادیمیر پوتین از تونی بلر صلح دوست بدگوئی کرده ‌بود؟! آیا پوتین هم فریب رامسفلد مکار را خورده بود؟ شاید منظور تونی بلر از حمله به عراق، همان مذاکره با عراق بوده، و زبان انگیسی ما، زبان انگلیسی عهد دقیانوس است! اگر زبان انگلیسی تونی بلر، با زبان انگلیسی رایج تفاوت داشته باشد، چه؟ و هزاران پرسش دیگر از این دست، که تنها بر ابهام قضیه می‌افزاید.

ابهامات و یا سوءفهم‌ها، مواردی ‌است که، خصوصاً در مورد «قوانین و مقررات» جامعه،‌ می‌باید از میان برداشته شود. البته این امر در جوامع دموکراتیک صورت می‌گیرد. در حکومت امام زمان، «ابهام» یکی از ویژگی‌های الهی قوانین است، تا راه برای سوءاستفاده‌ها همچنان باز باشد. به همین دلیل حقوقدانان حکومت رمالان همانطور که پیشتر هم گفتیم، درواقع «حقوق‌نادان‌اند». اینان حقوق می‌گیرند، که مسائل شکمی موجود در توضیح‌المسائل را بجای قانون به ملت حقنه کنند. به عنوان نمونه می‌توان به یکی از مواد لایحة اخیر در مورد ازدواج مجدد اشاره کرد. یکی ازمواد این لایحة مضحک می‌گوید، اگر مردی بخواهد همسر دیگری اختیار کند، باید از دادگاه اجازه بگیرد. و دادگاه، به شرطی موافقت خواهد کرد که مرد متقاضی توانائی مالی داشته باشد، و به اجراء «عدالت» بین همسران‌اش تعهد بدهد! باید از «حقوق‌دانی» که چنین مسئله‌ای مطرح کرده پرسید، اولا، «اجراء عدالت» شامل کدام موارد مشخص می‌شود؟ ثانیاً اگر متقاضی این عدالت مبهم را اجرا نکرد، همسر چگونه می‌تواند عدم «اجراء عدالت» را به ثبوت برساند؟ مگر کسی می‌تواند به عنوان شخص ثالث، و مامور قوة قضائیه بر زندگی خصوصی دیگران نظارت داشته‌ باشد، و ببیند چه کسی «عدالت» کذا را اجرا می‌کند؟! نه! امکان اثبات این امر در هیچ دادگاهی وجود ندارد. و بدون وجود شواهد و مستندات، ادعای یک فرد بر ضد فرد دیگر، به هیچ عنوان در دادگاه قابل قبول نخواهد بود. به این ترتیب، تنها کسی که در این میان، از قبل این قوانین ابلهانه متضرر خواهد شد طبق معمول زنان‌اند:

«ماده 23ـ اختیار همسردائم بعدی، منوط به اجازه دادگاه پس ازاحراز تونائی مالی مرد و تعهد اجراء عدالت بین همسران می‌باشد.»


و اینگونه قوانین ابلهانه را تنها در حکومت رمالان می‌توان یافت، آنجا که مشتی دلال و رمال، با تکیه بر آیات مبهم و متناقض قران، و یک «توضیح المسائل» که از ذهن حجج روانپریش اسلام «تراوش» کرده، «قوانین مترقی»، جهت مردم‌سالاری دینی به بازار می‌آورند. آنجا که دادگاه ویژه روحانیت، پاسدار شریعتمداری، کروبی و شرکاء، با دستگیری و یا طرد مشارکت‌چی‌ها و کارگزاران، سعی دارند اینان را به «اوپوزیسیون» تبدیل کرده، برای‌شان وجهة نداشته را کسب کنند. این بازارگرمی واژگونه، بهترین نمونة ابهام است. و هنگامی که ابهام بر قوانین مملکتی سایه می‌افکند، هیچکس قادر به احقاق حق خود نخواهد بود، بجز کسانی که می‌توانند بهای رأی قاضی را بپردازند. و هنگامی که جامعه به چنین مرحله‌ای می‌رسد، مراجعه به قوة قضائیه محدود به کسانی می‌شود، که بتوانند رأی قاضی را به بهای مناسب «ابتیاع» کنند. در چنین شرایطی «اجرای عدالت» در قوة قضائیه عملاً به گسترش «بی‌عدالتی» تبدیل می‌شود، و قوة قضائیه نه در مسیر احقاق حقوق، که در مسیر اعمال زور و سرکوب طبقاتی حرکت خواهد کرد. در چنین جامعه‌ای، همة ارزش‌های اخلاقی واژگونه می‌شود، و نهایتاً «مرگ» بر «زندگی» ترجیح داده خواهد شد. شاید به همین دلیل «ریچارد فرای» تقاضا کرده پس از مرگ در ایران دفن شود!

«توپ مرواری»، در باب مرگ‌پرستی در اسلام کوچک‌ترین ابهامی باقی نمی‌گذارد:

«قادر متعال بطور معجزه آسائی قانون را در اختیار ما گذاشت تا به وسیله آن مردمان تمام اقطار عالم را [...] به صراط مستقیم نشر و توسعه علوم و تمدن عرب راهنمایی بکنیم [...] لذا از شما دعوت می‌کنم چنانکه حضرخاتم النبیین در کتاب آسمانی خود می‌فرماید: فیقاتل [...]، پس به مقتضای آیة کریمه، باید هرچه زودتر آمادة جهاد و قتال بشوید. فراموش نکنید که محض رضای خدا می‌کشید، و البته آخرت را به دنیا ترجیح می‌دهید.»



چهارشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۶

تنور و «افتخار»!
...

دستاربندان، به رهبری اکبر رفسنجانی آماده براندازی شده‌اند و گروه کارگزاران، بازار، قسمتی از سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی در این مسیر با آنان همکاری می‌کنند. به همین دلیل، «راه توده»، مورخ 11 سپتامبر سال‌جاری،‌ شدیداً از خروج دستاربندان ازحکومت اسلامی ابراز نگرانی کرده! و البته جهت مطرح کردن این مسئله به مطالب واژگونة روزنامه «کارگزاران»، یا همان اعوان و انصار اکبر رفسنجانی متوسل شده است! در وبلاگ دیروز خطوط اصلی ترهات محمد هاشمی، سردستة کارگزاران را بررسی کردیم و گفتیم که دارودستة اکبر رفسنجانی، به دلیل اجرای طرح سهمیه بندی بنزین و طرح «خط لولة صلح» منافع خود و اربابان آمریکائی‌شان را در خطر دیده‌اند، و تلاش همه جانبه‌ای را جهت تحریک افکار عمومی و فراهم آوردن زمینه براندازی آغاز کرده‌اند. بنابراین جهت بررسی شرایط ایران نمی‌توان به تبلیغات گروه کارگزاران تکیه کرد. ولی گویا «راه توده» جهت بررسی شرایط کشور معتبرتر از ارگان «چپاولگران سازندگی» هیچ نیافته! پس جای تعجب نیست که رد گم کند، به ارعاب مردم ایران بپردازد، روحانیت «پیشرو» و «مترقی» بیابد، و به قیاس شرایط امروز ایران با سال 1356 بنشیند! پیش از ادامة مطلب لازم است به اهالی «راه توده» مطالبی را یادآور شویم که مسلماً می‌دانند،‌ ولی به «دلایلی» ترجیح می‌دهند خود را به نادانی بزنند؛ مسیر عوامفریبی، همواره از تجاهل می‌گذرد. برای نویسندة این وبلاگ قابل قبول نیست که «حزب توده» از اهمیت شرایط تاریخی بی‌اطلاع باشد! با اینهمه، تکرار می‌کنیم که تاریخ هرگز به عقب باز نمی‌گردد، و تکرار نخواهد شد. و میان شرایط امروز منطقه با شرایط سال 1356، تفاوت از زمین تا آسمان است. امروز جنگ سرد به پایان رسیده، دیواره‌های امنیتی ایدئولوژیک فروریخته، و از همه مهم‌تر ایالات متحد در موضع ضعف قرار گرفته. حال بازگردیم به سرمقالة «راه توده».

به ادعای «راه توده» اگر دستاربندان از حکومت کنار گذارده شوند، نظامیان (منظور سپاه پاسداران است) جنگ به راه می‌اندازند! «راه توده» با تکیه بر «حدس» و «گمان» روزنامة کارگزاران ادعا می‌کند که اکبر رفسنجانی، جهت ممانعت از پیوستن خامنه‌ای به جنگ طلبان در سپاه پاسداران به دیدار دستاربندان قم شتافته! «راه توده» می‌گوید، فرماندهان سابق سپاه،‌ رحیم صفوی، شمخانی و محسن رضائی قصد دارند وارد مجلس شده و فراکسیون حامی دولت را تشکیل دهند و ... و بررسی مطالب «راه توده» را از همین نقطه آغاز می‌کنیم که محسن رضائی، رحیم صفوی و آنها که به ادعای بی‌پایة «کارگزاران» قصد دارند جهت حمایت از دولت وارد مجلس شوند، در واقع از مخالفان همین دولت‌اند! همگی این «فرماندهان»، پادوهای جنگ طلبان ایالات متحد در ایران‌اند، و حمایت آن‌ها از ادامة جنگ، در هماهنگی کامل با اکبر رفسنجانی، شاهدی است بر این مدعا. بهتر است «راه توده» به ما بگوید، اگر محسن رضائی طرفدار احمدی نژاد است، چرا سر در آخور فرصت طلبی به نام اکبر هاشمی گذاشته، که نان را همیشه به نرخ بندگی و نوکر صفتی خورده؟ آیا راه توده می‌تواند بگوید چرا اکبر هاشمی با حمایت از محسن رضائی، مار در آستین می‌پروراند؟ نه، نمی‌تواند! «راه توده» می‌تواند بگوید چگونه است که هم‌صدا با «کارگزاران» در جمال بی مثال محسن رضائی، یا شمخانی و رحیم صفوی، طرفداری از دولت احمدی نژاد «رویت» کرده‌؟ نه! این پرسش‌ها تنها یک پاسخ دارد، ‌هم کارگزاران و هم «راه توده»، ‌جهت رد گم کردن، به زدن نعل وارونه مشغول شده‌اند، تا همزمان با پشتیبانی از جنگ طلبان و براندازان، خود را مخالف جنگ و براندازی هم جلوه دهند.

به یاد داریم که شعار طرفداران سرداراکبر در زمان انتخابات این بود که جهت «حفظ آزادی‌ها» باید به اکبر هاشمی رأی داد! چرا که اگر احمدی‌نژاد، انتخاب می‌شد، به زعم فعلة فاشیسم، «آزادی‌ها» را سرکوب می‌کرد! البته «آزادی» مورد نظر اینان در واقع «آزادی عمل» دستاربندانی است که با پشتیبانی اوباش، ‌ و حمایت همه جانبة غرب، ‌ 28 سال است به کشتار و سرکوب و چپاول مشغول‌اند، و با اجرای طرح سهمیه بندی بنزین، و کنار رفتن وزرای نفت، صنایع و رئیس بانک مرکزی، زمینة چپاول‌شان روز به روز محدودتر می‌شود. چرا که تاکنون سیاست بانک مرکزی در پیروی از سیاست استعمار این بود که مسیر حرکت پول را در داخل «تعیین» کند، همان پولی که از فروش نفت حاصل می‌شود. و در این راستا فعالیت‌های وزارت صنایع و وزارت نفت به عنوان دو بازوی کمکی استعمار تنظیم شده. وزارت نفت از زمان «انقلاب امام زمان»، به حراج نفت مشغول است، و مواد سوختی مورد نیاز مانند بنزین و نفت‌سفید وارد می‌کند! در این 28 سال، حتی یک پالایشگاه جهت فرآورده‌های نفتی در ایران احداث نشده، ولی تولید و واردات خودرو همچنان افزایش یافته، تا واردات بنزین نیز به همان نسبت افزایش یابد. این قطره‌ای است از دریای وابستگی اقتصادی «حکومت مستقل» اسلامی، به ایالات متحد و شرکاء. و طبیعی است که فعالیت وزارت صنایع نیز بر اساس همین وابستگی روز افزون تنظیم شود. این نگاه گذرا به وابستگی اقتصادی حکومت اسلامی به غرب، کافی است تا بدانیم که حکومت وابسته به اقتصاد غرب، از نظرسیاسی هم نمی‌تواند استقلال داشته باشد. بنابراین جابجائی فرماندهان ابدمدت سپاه پاسداران، رکن اساسی حکومت اسلامی، ‌ نمی‌تواند خارج از وابستگی این حکومت به غرب بررسی شود. همچنان که انتصاب نخست وزیران ایران، پس از کنار گذارده شدن امیرعباس هویدا، همگی با صلاحدید غرب، و در راستای فراهم آوردن زمینه براندازی صورت می‌گرفت.

شاید لازم است به «حزب توده» یادآور شویم که با فرار محمدرضا پهلوی، ملت ایران از کشور فرار نکرده! و کسانی هنوز در قید حیات‌اند که دقایق آشوب‌های سال 1357 را بخوبی به یاد دارند، و به یاد دارند که نخستین بار، کسی که سخن از«انقلاب» به میان آورد، شخص محمدرضا پهلوی بود. او بود که تهاجم به ادارات دولتی، و تخریب بانک‌ها را «انقلاب» نامید! و می‌دانیم که متن سخنرانی‌های شاه می‌باید به تأئید ساواک می‌رسید. و اگر «حزب توده» این مهم را فراموش کرده، می‌گوئیم که سخنرانی مقامات بلندپایه، و مطالب رسانه‌ها بدون استثناء همگی باید به تائید سازمان امنیت برسند. و با توجه به این امر که سازمان‌های «امنیتی ـ نظامی» ایران از هنگام کودتای میرپنج در راستای تأمین منافع غرب فعال‌اند، باید بگوئیم که مطالب روزنامة «کارگزاران» نیز خارج از این چارچوب نمی‌تواند قرار گیرد. حال این پرسش مطرح می‌شود که چگونه «راه توده»، با توسل به شایعه پراکنی کارگزاران، نه تنها در کارگاه «حزب‌توده» دستاربندان «مترقی» و «اصلاح طلب» ساخته، که پاسداران نوچة اکبر رفسنجانی را هم به مخالفان وی تبدیل می‌کند، تا به ما بگوید، علی خامنه‌ای و دولت فعلی جنگ طلب‌اند، و امثال اکبر رفسنجانی و «صافی‌گلپایگانی» صلح طلب؟! و البته «راه توده» جهت اثبات چنین براهین گزافه، ‌ دو عامل مهم را فراموش می‌کند. نخست اینکه ایالات متحد و شرکاء، بدون توافق با روسیه، نمی‌توانند جنگی به راه اندازند، و دیگر آنکه احزاب بسیار شریفی چون «حزب توده» که دهه‌هاست به قول خود، به «پختن نان در تنور جامعه» افتخار می‌کنند، قادر نخواهند بود با این تحلیل‌های عوامفریبانه‌، زمینه‌ساز براندازی شده، دستاربندان مزدور استعمار را یک بار دیگر از زیر ضربة تحولات اجتماعی در ایران نجات دهند.


سه‌شنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۶

بمب و «سوگلی»!
...

پیش از پرداختن به وبلاگ امروز یادآور شویم که هیچ فراخوان و بیانیه‌ای از سوی نویسندة این وبلاگ جهت حمایت از فرد یا گروه خاصی امضا نشده، و نخواهد شد. و این روند تا زمانیکه مدافعان فصلی «حقوق شهروندی» درنیافته‌اند که، جهت تأمین حقوق فردی و گروهی، می‌باید خواستار تأمین حقوق کل افراد جامعه شوند، ادامه خواهد داشت. حال بپردازیم به وبلاگ امروز.

در پی فرسایش گروه‌های شبه‌مخالف و اسلام‌پناه در منطقه، به ویژه در ایران، و در پی زمین‌گیر شدن ارتش ناتو در عراق و افغانستان، استعمار غرب، ‌جهت تقویت حضور خود در خاورمیانه، سیاست ایجاد آشوب سراسری را در پیش گرفته، و سازمان سیا با توسل به شیوه‌های مختلف ایرانیان و دیگر مردم منطقه را به «شورش» فرا می‌خواند. به یاد داریم که پس از ناکامی ژنرال مشارف جهت تقویت پشت جبهة طالبان، شاهد وقایع 11 سپتامبر بودیم. وقایعی که پنتاگون و رسانه‌های «آزاد» آنرا به بن‌لادن، پادوی فداکار سازمان سیا نسبت دادند، ‌ تا مجوز تهاجم نظامی ارتش ناتو به منطقه فراهم آید. می‌دانیم که اقتصاد غرب از جنگ تغذیه می‌کند، و شاهدیم که اقدامات به اصطلاح «ظلم ستیز» و بسیار «قهرمانانة» سازمان القاعده، ‌ دقیقاً در راستای تأمین منافع سیاست غرب است، ‌همچنانکه، ملی کردن نفت و براندازی 22 بهمن کارساز همین اهداف شد. و اگر امروز داستان قهرمانی‌های محمد مصدق و هوش و ذکاوت سرشار روح‌الله خمینی دیگر خریدار ندارد، سازمان القاعده همچنان کارآئی و سازماندهی خود را حفظ کرده، و در امتداد فعالیت‌های سازمان سیا و با همکاری رسانه‌های غرب به تبلیغات خود ادامه می‌دهد.

چند روز پیش، همزمان با حضور جرج بوش در نشست آپک، سازمان سیا بار دیگر، بن‌لادن را از پستو بیرون کشید تا به تهدید اعضای آپک بپردازد، به ویژه اعضائی که از افتخار جیره‌خواری ایالات متحد محروم‌اند! انحصار پخش این نوار بن‌لادن، همانطور که می‌دانیم در اختیار سایت «فیگارو» است، و امروز در سالگرد وقایع 11 سپتامبر، که بازهم جمال بی‌مثال بن‌لادن، «سوگلی» سازمان سیا، بر صفحة تلویزیون‌های «آزاد» ایالات متحد درخشیدن گرفت، تصویر پخش شده از بن‌لادن، همان تصویری است که چند روز پیش در سایت فیگارو به چشم می‌خورد! به عبارت دیگر، متن پیام بن‌لادن از قبل آماده بود، فقط تصویر سایت فیگارو را به آن افزودند، تا بدانیم که یک جبهة متحد دست به دامان سوگلی سازمان سیا شده: جبهة جنگ‌های صلیبی، که صلح را برنمی‌تابد و مانند لاشخور از جسد غیرنظامیان تغذیه می‌کند. شگفت آنکه سخنان گهربار بن‌لادن، شباهت فراوانی به پیام افشاری، عبادی و دیگر ریزه‌خواران سفرة غرب دارد. بن‌لادن، سوگلی سالخوردة سازمان سیا از مردم کشورهای منطقه می‌خواهد «نافرمانی» کنند، تا «این دولت‌های سرسپردة ایالات متحد و اسرائیل» ساقط شوند! همانگونه که روح‌الله مرتب تکرار می‌کرد که، «شاه باید برود»، سوگلی سازمان سیا هم خواستار «رفتن» دولت‌های «مزدور اسرائیل و ایالات متحد» شده! و می‌دانیم که سرنگونی «دولت‌های مزدور اسرائیل و ایالات متحد» در منطقه به همان فاجعه‌ای منجر خواهد شد که پس از سرنگونی رژیم پهلوی در ایران شاهد بودیم. به این معنا که یک استبداد استعماری و فرسوده با استبداد استعماری ولی تازه نفس دیگری جایگزین خواهد شد، تا منافع اربابان «بن‌لادن» افزایش یابد. با این تفاوت که اینبار، فاجعة براندازی ابعاد گسترده‌ای خواهد داشت، و مانند گذشته به ترکیه، پاکستان، افغانستان و ایران محدود نخواهد ماند. اینبار استعمار،‌ کل کشورهای مسلمان‌نشین را هدف ایجاد بحران و آشوب قرار داده. و تهاجم خود را نیز بر ارتش‌ لائیک الجزایر متمرکز کرده.

پیش‌در‌آمد تهدیدهای «بن‌لادن»، دو انفجار در مناطق نظامی الجزایر بود. و می‌دانیم که ارتش الجزایر برخلاف ارتش اسلام پناه پاکستان، سال‌هاست که درگیر مبارزه بر ضد فاشیست‌های مسلمان است. از طرف دیگر، پیامد سخنان سوگلی سازمان سیا، کشف یک بمب قوی در منطقة سکونت نظامیان ترکیه نیز بود. و همانطور که می‌دانیم این «ارتش» فرضاً ضامن لائیسیته در این کشور است! در این وبلاگ امکان پرداختن به جزئیات لائیسیته در ترکیه نخواهد بود، فقط یادآور می‌شویم که علیرغم حضور استعماری ناتو در ترکیه، و علیرغم سرکوب شدید نظامیان، فضای اجتماعی ترکیه، به عنوان یک کشور با اکثریت مطلق مسلمان، به مراتب از فضای جامعة ایران بازتر و پیشرفته‌تر است. حال بازگردیم به تهدید نظامیان ترکیه از سوی تروریست‌های القاعده!

با توجه به وابستگی گروه «بن‌لادن» به سازمان سیا، کشف بمب در منطقة سکونت نظامیان ترکیه را به دو صورت متفاوت می‌توان تحلیل کرد. بمب‌گذاری، هم می‌تواند جهت تقویت گروه اردوغان و عبدالله گل در برابر ارتش ترکیه صورت پذیرفته باشد، تا تهدیدی برای دولت اسلام‌گرای ترکیه شود، و مواضع این دولت را به افراطیون نزدیک‌تر کرده، در تقابل بیشتر با ارتش قرار دهد، و به این ترتیب نقش «اوپوزیسیون» را رسماً و تماماً، همانطور که پیشتر هم گفتیم، به ارتش واگذار کند. در حالت دوم، بمب‌گذاری می‌تواند، از سوی سازمان‌های دیگری که با نقاب القاعده فعال شده‌اند، و به سازمان سیا هم وابسته نیستند، صورت گرفته باشد. در اینصورت، تهدید مستقیماً متوجه ارتش ناتو در منطقه خواهد شد. و این فرضی است که با در نظر گرفتن تضعیف آمریکا و متحدان‌اش‌ در منطقه، ‌بیشتر می‌تواند قابل قبول باشد. جنگ سرد به پایان رسیده، و خطوط مجزا کننده و روشنی میان مناطق نفوذ ناتو و اتحادجماهیر شوروی سابق دیگر وجود خارجی ندارد. بنابراین کاملاً طبیعی است که کشور ترکیه دیگر نتواند موقعیت پیشین خود را به عنوان دژ نفوذناپذیر ناتو حفظ کند، و دچار تغییر و تحولات گسترده‌ای شود، که می‌توان آنرا به نوعی فروپاشی تعبیر کرد.

و فروپاشی صورتبندی‌های جنگ سرد و تضعیف ناتو در کشور ترکیه، مسلماً در ایران به مراتب محسوس‌تر خواهد بود. جهت مشاهدة چنین واقعیتی می‌توانیم نگاهی داشته باشیم به تبلیغات گروه‌های سیاسی در داخل و خارج از ایران. تمامی این گروه‌ها، از تضعیف اربابان غربی خود در منطقه به وحشت افتاده‌اند، و هریک به نوعی فتوای براندازی صادر می‌کند. در داخل مرزها، ترس و وحشت ریزه‌خواران ایالات متحد را در «انتصاب» اکبر رفسنجانی به ریاست مجلس «مقدس» خبرگان مشاهده کردیم. و می‌دانیم که پس از این «انتخابات معنوی»، رفسنجانی راهی قم شد تا اتحاد نوینی میان دستاربندان حامی رحیم صفوی، فرماندة سابق سپاه پاسداران ایجاد کند. دیدار اکبر رفسنجانی با صافی گلپایگانی، و پسر فاضل لنکرانی، برخلاف ادعای حزب توده، دیدار با طرفداران «اصلاح‌طلبی» نیست. صافی گلپایگانی و فاضل لنکرانی همانقدر اصلاح‌طلب بوده‌اند، که محمد خاتمی و علی خامنه‌ای. دیدار رفسنجانی با حامیان اوباش در سپاه پاسداران به منظور ایجاد جبهة مشترک بر ضد دولت احمدی نژاد در درون سپاه است. چرا که، در روند فعلی مسائل، «دولت» در حالت طبیعی، ناچار به پذیرش حضور نیروهای راه سوم در قدرت خواهد بود. منظور از نیروهای راه سوم گروه‌هائی است که در این 28 سال به حاشیه رانده شده‌اند، چرا که خارج از قوم و قبیلة دستاربندان و نوچه‌هایشان در سپاه و بسیج قرار گرفته‌اند. و باز هم تکرار می‌کنیم که چنین تغییر و تحولاتی تنها در چارچوب منافع کلان استراتژیک ابرقدرت‌ها امکانپذیرمی‌شود. و در شرایط فعلی آنچه تغییرات را در ایران اجتناب ناپذیر می‌کند، احداث «خط لولة صلح» از ایران به هند است. و همین امر پادوهای غرب را به شدت به هراس انداخته.

به یاد داریم که پس از ابراز مخالفت ایالات متحد و انگلیس با احداث خط لولة صلح، نژاد حسینیان در سایت رعایای الیزابت دوم به یاد مردمی افتاده بود که در ایران زیر خط فقر زندگی می‌کنند، میرحسین موسوی هم، برای کودکان بیخانمان تهران ابراز نگرانی می‌کرد، و از طرف دیگر، محتشمی پور جنایتکار به شیوه سلف‌اش میرزای شیرازی، خواستار «لغو قرار داد» ایران و هند شده بود، چرا که، هرچه برای مردم ایران از نظر اقتصادی مفید باشد، برای دستاربندان مسلماً مضر خواهد بود؛ منافع اینان با منافع استعمار آنگلوساکسون‌ها همسوئی دارد و به همین دلیل، مانند مجلس خبرگان «معنوی» است! و سفر رفسنجانی به قم نیز در راستای تأمین همین «منافع معنوی» انجام گرفت.

اکبر رفسنجانی و شرکاء که اخیراً از درآمد «معنوی» چند میلیارد دلاری واردات بنزین محروم شده‌اند، براندازی دولت فعلی را تنها راه حفظ «معنویت» خود می‌بینند، و در این مسیر به تحریک افکار عمومی مشغول شده‌اند. همین دیروز، محمد خاتمی شیاد، دلش برای کشور می‌سوخت! و به یاد داریم که چند روز پیش، اکبر رفسنجانی در قم خواهان تأمین مسکن برای طلاب شد، و جهت بازگرداندن قسمتی از ارز حاصل از فروش نفت به کیسة اربابان‌اش، اعزام طلاب به خارج را هم پیشنهاد کرد تا به قول وی، اینان در خارج «نورافشانی» کنند! با توجه به اینکه قرار است واحد پول ایران از «ریال» به «نور» تبدیل شود، مفهوم این «نورافشانی» را بهتر می‌توان درک کرد. و البته جیره‌خواران اکبر رفسنجانی سال‌هاست که در خارج از مرزها به این نوع «نورافشانی» مشغول‌اند، و شهرهای مونترال و تورونتو را به «زینت» ابتذال خود بخوبی آراسته‌اند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به هول و هراس دستاربندان و اوباش حکومتی از احداث خط لولة صلح که منافع اربابان سنتی حکومت اسلامی را خدشه‌دار می‌کند.

در این راستا، برادر اکبر رفسنجانی، محمد هاشمی، که مانند اخوی 28 سال است بر سفرة چپاول و کشتار نشسته، و سال‌ها نیز در رأس صداوسیمای جمکران، مانند محمد خاتمی، تبلیغات جنگ را سرپرستی می‌کرد، و امروز نیز در کنار محسن رضائی در مجمع تشخیص مصلحت به چپاول و وراجی مشغول است، ناگهان به اکتشافات بزرگی در زمینة اجتماعی و اقتصادی نائل شده.

محمد هاشمی که مانند برادر محترم‌اش هم ابله است و هم شارلاتان، متوجه شده که از هنگام «انتخاب» احمدی نژاد ناگهان مسائل و مشکلاتی در ایران بروز کرده که در زمان ریاست «جمهوری» برادرش و محمد خاتمی گویا وجود خارجی نداشته! بله، تا قبل از احمدی نژاد هیچ مشکلی در ایران وجود نداشت و مشکلات در واقع با احمدی نژاد از آسمان به زمین فرود آمد. این مشکلات را محمد هاشمی با بیان مبتذل خود چنین معرفی می‌کند:

«خطر خارجی، سقوط سطح آموزش در مدارس، سقوط ارزش پول ملی، بالارفتن اعتیاد، فساد و هرزگی و ... »

محمد هاشمی در ادامة بررسی مضحک خود از شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران، ادعا می‌کند در دوران سرداراکبر سازندگی‌های فراوانی نیز صورت گرفته! و البته منظور وی می‌باید، از سرگرفتن برنامه‌های عمرانی دورة پهلوی و فناوری هسته‌ای باشد. همان طرح‌ها که به صورت برنامه‌های نیمه‌کاره به محمد خاتمی تحویل دادند. و تنها نتیجة ‌مثبتی که از آنان نصیب ملت ایران شد، ‌ سرازیر کردن ارز حاصل از فروش نفت به کیسة اربابان در غرب، و دلالان در حکومت اسلامی بود. بررسی‌های اقتصادی فعلة فاشیسم مانند شعارهای سیاسی‌شان، همگی بر پایة عوامفریبی استوار است. گفتیم که فاشیسم، مانند استعمار سفله‌پرور است، و از این جهت در حکومت اسلامی شاهد ظهور «نخبگانی» چون محمد هاشمی و اکبر رفسنجانی هستیم. محمد هاشمی به دلیل حماقت ذاتی، دیگران را نیز ابله می‌پندارد. در نتیجه فراموش می‌کند که اگر در ایران حکومت فاسد و سرسپرده وجود نداشت، امثال وی و قوم و قبیله‌اش نمی‌توانستند در رأس هرم قدرت قرار گیرند. بله، اشکال همیشگی اوباش همین است، اینان جایگاه واقعی خود را فراموش می‌کنند، و نمی‌دانند که موقعیت خود را مدیون چپاول اقتصادی و سرکوب اجتماعی‌اند. محمد هاشمی هم نمی‌تواند از این قاعدة کلی مستثنی باشد. هیچکس به این تحفة دهات رفسنجان، که گویا سفری هم به ایالات متحد داشته، نمی‌گوید که در شرایط عادی، امثال سرکار در رأس شبکة تلویزیون دولتی یک کشور قرار نمی‌گیرید. مگر اینکه جانشین کلاه مخملی‌هائی از قبیل صادق قطب‌زاده شوید.

برادر اکبر رفسنجانی در ادامة تحلیل کشکی و عمیق خود از شرایط، ادعا کرده تقصیر مهرورزی است که پروندة ایران به شورای امنیت رفته! و می‌دانیم که این مسئله به دلیل اعتراض رسمی روسیه به فروش غیرقانونی تجهیزات هسته‌ای به ایران، و از زمان محمدخاتمی آغاز شده بود. ظاهراً آن زمان محمد هاشمی در جریان نبوده، ‌چرا که هنوز بنزین سهمیه بندی نشده‌ بود! و امروز به دلیل سهمیه بندی بنزین، همین محمد هاشمی نه تنها کشف کرده مسائل هسته‌ای با مهرورزی آغاز شده، که صریحاً دریافته، «ما» به هند و روسیه خیلی امتیاز داده‌ایم، و باید در این امر تجدید نظر کنیم! به جزئیات «ترهات» محمد هاشمی نمی‌پردازیم، چرا که اتلاف وقت خواهد بود. این مختصر را گفتیم تا ابعاد مخالفت با «خط لولة صلح» را بهتر ببینیم، و بدانیم، چه گروه‌هائی در رأس هرم قدرت حکومت امام زمان، همانند قاچاقچیان انسان و مواد مخدر، از استقرار صلح و آرامش در شرق ایران، متضرر خواهند شد. و موجودیت کدام گروه‌ها در حکومت اسلامی پیوند مستقیم با جنایت، تجارت انسان و قاچاق مواد مخدر دارد.


دوشنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۶

تاریخچة «حذف»!
...

نواز شریف، نخست وزیر طالبان‌پرور پاکستان را به عربستان بازگرداندند. نواز شریف با کودتای پرویز مشارف برکنار شد، و از آنجا که مانند دیگر سیاست‌پیشه‌گان محبوب و جیره‌خوار، پرونده فساد مالی هم داشت، برای مدت 10 سال به عربستان تبعید شد. چندی پیش دیوانعالی کشور پاکستان به برائت نواز شریف «رأی» داد، و قرار شد ایشان دوباره به پاکستان بازگردند و داستان شیرین «روز از نو، روزی از نو» آغاز شود. و به یاد داشته باشیم که همزمان نیز «بی‌نظیر بوتو»، دیگر نخست وزیر طالبان‌پرور پاکستان جهت بازگشت به صحنة مبارزات انتخاباتی اعلام آمادگی کرده! امتیاز خانم «بوتو» بر «نواز شریف» در نزدیکی ایشان به محافل استعمار انگلیس است، و بجای زندگی در عربستان سعودی، در مهد دموکراسی «ناب محمدی»، اوقات را به بطالت در شهر قهرمان‌پرور لندن می‌گذرانند. بله، به مناسبت ورود قریب‌الوقوع دمکرات‌ها به کاخ سفید، که بعضی‌ها آنرا «مسلم» دیده‌اند، هر چند هیچ «یقینی» در میان نیست، هر دو مبارز «آزادیخواه» و «دینی» پاکستان، جهت حضور در صحنة سرکوب، قصاص و سنگسار آمادگی خود را به این وسیله اعلام کرده‌اند. و اگر «نواز شریف» شخصاً به جرم فساد مالی تحت تعقیب است،‌ در توشة مبارزات آزادیخواهانة خانم «بوتو»، علاوه بر حمایت از طالبان، سوءاستفاده‌های کلان همسر محترم‌شان نیز دیده می‌شود. و از این نظر از «نواز شریف» یک امتیاز جلو هستند! بگذریم! امروز پس از اخراج «نواز شریف» از پاکستان، مشخص نیست که بی‌نظیر بوتو بتواند، طبق برنامة‌ پیش‌بینی شده، توسط جنتلمن‌های انگلیسی، بر صندلی نخست وزیری جلوس کرده، به بحران طالبان در افغانستان دامن بزند. این مختصر را گفتیم تا کسانی که از انتصاب «عبدالله‌گل» به مقام ریاست جمهوری ترکیه نیش‌اشان در ایران تا بناگوش دینی‌اشان باز شده، بدانند که خیلی کور خوانده‌اند. به ویژه محمد خاتمی و نوچه‌های سرداراکبر که اخیراً به ایالات متحد «مهاجرت» کرده‌‌اند، و انتخاب وی به ریاست مجلس مسخرة خبرگان را طلیعة گذار آرام به «دموکراسی» تعبیر می‌کنند! و می‌دانیم که جهت چنین ادعای مضحکی لازم است فراموش کنیم که اکبر رفسنجانی، مانند علی‌خامنه‌ای و محمد خاتمی 28 سال است که در رأس هرم قدرت یک حکومت فاشیست مذهبی نشسته. وی حتی اگر منافع خود را در حمایت از دموکراسی ببیند ـ هرچند که نداند دموکراسی اصولاً چیست ـ نمی‌تواند به دلخواه، ارباب سنتی خود را تغییر دهد. بله، متاسفانه عرصة سیاست استعمار، کاروانسرا نیست که به دلخواه به آن داخل شوید، و از آن خارج! نه اکبر رفسنجانی، و نه محمد خاتمی نمی‌توانند اردوگاه فاشیسم را ترک گویند. به ویژه محمد خاتمی که اکنون در به در به دنبال «اصلاح طلب واقعی» می‌گردد، تا اسلام واقعی بر جامعة ایران حاکم کند، و مانند سلف‌اش هیتلر، «آزادانه» به «انسان‌سازی» بپردازد!

محمد خاتمی که سابقه پرافتخاراش در سرکوب همه جانبة «فرهنگی ـ سیاسی» از یادها زدوده نشده، امروز در جمع چماقداران دانشگاه ایلام، «فارغ‌التحصیلان» انجمن اسلامی، به درافشانی پرداخته و ایسنا هم سخنان پرگهر‌ش را منعکس کرده، تا با این شخصیت «فرهیختة» فاشیسم مذهبی بهتر آشنا شویم. خاتمی مانند دیگر فعلة فاشیسم به شعار دادن مشغول شده، و جهت «دفاع از اسلام» نیز اعلام آمادگی کرده! چرا که، به زعم شیاد اردکان، «اسلام در خطر است»! به یاد داریم که این تکیه کلام روح‌الله خمینی، جهت فراهم آوردن زمینة سرکوب اجتماعی و فرهنگی بود، و محمد خاتمی به دلیل «نبوغ» فراوان، می‌پندارد هنوز با تیغة زنگ‌زدة «اسلام سیاسی» می‌توان وارد مبارزات شد. تقاضای عاجل ایشان جهت «حضور دین اسلام در اجتماع»، به دلیل همین عدم شناخت از افکار عمومی ایرانیان است! محمد خاتمی «یک تنه» کشف کرده که، «اسلام در اجتماع حضور ندارد»! جا دارد از رئیس جمهور فرهیختة سابق بپرسیم پس آنچه 28 سال است با سرکوب همه‌جانبه در اجتماع «زنانه ـ مردانة» ایران به مردم حقنه کرده‌اید، چه نام دارد؟ مگر اسلام زمینه‌ساز چپاول و کشتار در ایران نشده؟ پس منظور خاتمی از«حضور اسلام» در جامعه چیست؟

اجزاء این اسلام نوین، ظاهراً توسط فعلة فاشیسم، از مهملات سروش، فردید، ‌ جناب «دکتر» نصر و رامین جهانبگلو اقتباس شده، و بر «معنویات»، «عرفان»، «اخلاق» و «حقیقت» خیلی تکیه دارد! و فواید آنهم در این است که، گذشته از ابهامات فراوان، اصولاً «حقیقت»، «معنویات»، «عرفان» و «اخلاق» در آن «تعریف» نشده. و خلاصة مطلب، همه چیز در «ابهام» باقی می‌ماند. ابهامی که همواره کارساز فاشیسم بوده، و هست. اصولاً فعلة فاشیسم جز از طریق پناه گرفتن در سنگر «ابهام» قادر به عوامفریبی نخواهند بود. این «ابهامی» است که بر تمامی ابعاد زندگی مردم ایران امروز سایه افکنده. و هر کس به نسبت امکانات خود، در پوششی از همین «ابهام» شناور است. روشن است که هر چه در حاکمیت سفله‌پرور فاشیسم، به رأس هرم قدرت نزدیک شویم، با «ابهام» بیشتر و در نتیجه با «تقدس» بیشتری روبرو خواهیم شد. «ابهام» در مورد گذشتة سران حکومت اسلامی، ابهام در قوانین، ابهام در شعارها، و ابهام در نظام، که گفته می‌شود «مقدس» است! و همانطور که نظام را می‌باید «مقدس» شمرد، رهبر، شعارها و قوانین آن را نیز باید «مقدس» دانست. بنابراین هرچه به «رهبری» مرتبط شود، از مجلس مضحک خبرگان گرفته، تا رئیس «جدیدالانتصاب» آن، به نوبة خود «تقدس» می‌یابد و در ابهام قرار می‌گیرد. به همین دلیل امروز مشخص نیست اکبر رفسنجانی در حوزة علمیه چه می‌کرده، ارتباط‌اش با دیگر دستاربندان حوزه چیست، و … همین «ابهام» است که بر مواضع واقعی «نخبگان» حکومت اسلامی سایه افکنده. اینان یک روز شعار نبرد با آمریکا می‌دهند و خواستار صدور اسلام به جهان می‌شوند، روز دیگر جهت مذاکره اعلام آمادگی می‌کنند، و فعلاً هم در مرحلة بلاتکلیفی دست و پا می‌زنند! تا باز شرایطی پیش آید و بتوانند یا شعار «نبرد با آمریکا» سر دهند، یا آمادة مذاکرة شوند. بله، مهم‌ترین فایدة «ابهام» این است که فعلة فاشیسم می‌توانند، هر لحظه 180 درجه تغییر موضع داده، از «نبرد بی‌امان» تا «مذاکره» در چرخش باقی بمانند. اینهمه بدون آنکه در عمل، اصولاً «نبردی» در کار باشد! این جست و خیزهای سیاسی و زدن نعل وارونة مبارزه با امپریالیسم را امروز ملت ایران نیک می‌شناسد.

ملت ایران که در آغاز آشوب‌های 22 بهمن، از ماهیت واقعی آشوب‌طلبان هیچ اطلاعی نداشت، امروز وابستگی‌شان را به استعمار غرب آشکارا به چشم می‌بیند. شرفیابی محمد خاتمی به آستان آخوندهای آنگلیکان و کاتولیک، به صراحت گویای سرسپردگی شخص خاتمی و حامیان‌اش به محافل فاشیسم بین‌الملل است. در نتیجه جای تعجب نیست اگر محمد خاتمی پس از 28 سال جنایت و سرکوب حکومت اسلامی باز هم بر طبل اسلام بکوبد و بگوید «دلش برای کشور می‌سوزد»! ظاهراً محمد خاتمی فراموش کرده که هر چند استعمار با بهره‌گیری از مزدوری «انقلابیون حرفه‌ای» و نهضت‌های «آزادیخواه»، حکومت تحجر و توحش اسلام را بر ملت ایران تحمیل کرد، در جهان واقعیات، ملت ایران، نه به اسلام محدود می‌شود، و نه به هیچ دین دیگری. ملت به عنوان یک مجموعه در هیچ قالبی جز یک قالب دموکراتیک نمی‌تواند متبلور شود. حال آنکه حکومت اسلامی، تنها با حذف گروه‌های غیراسلامی استقرار یافته، و متاسفانه محمد خاتمی و همپالکی‌های فرهیخته‌اش ‌از درک این مسائل ساده عاجزاند. به همین دلیل، پس از 28 سال خدمت در عرصة «مقدس» حذف دیگران، امروز خاتمی پرچم مبارزه با همین عمل «حذف» را برافراشته و می‌گوید:

«ما دلمان برای کشور می‌سوزد[...] میتوان با کارشناسی، عقل و تدبیر و درایت مشکلات را بهتر حل کرد[...] نباید نسبت به حذف بیرحمانة نیروها بی‌تفاوت بود، ‌متاسفانه در همه دوره‌ها حذف وجود داشته‌ [...]»

در اینمورد خاتمی کاملاً حق دارد! نه تنها در همة دوره‌ها «حذف» وجود داشته، که در همة دوره‌ها شارلاتان‌های «ابله» هم وجود داشته‌اند! این شارلاتان‌ها که عمل «حذف» را بر جامعه اعمال می‌‌کنند، به دلیل بلاهت ذاتی‌شان حتی از شارلاتانی خودشان هم آگاه نیستند! اینان پس از سال‌ها اعمال «حذف» بر جامعه، با بلاهت تمام‌ ادعای مخالفت با «حذف» هم دارند! محمد خاتمی در کنار اکبر رفسنجانی، ‌مجاهدین انقلاب اسلامی و گروه مشارکت‌چی‌ها در واقع جهت فراهم آوردن زمینة آشوب فعال شده. چرا که دوران تقدس، و عمر «نظام مقدس» در واقع به پایان رسیده.

پیشتر گفتیم که مضحکه شدن تقدس‌ها نوید دهندة فروپاشی آن‌ها است. و هنگامی که در حکومت اسلامی تقدس‌ها فرو ریزد، زمان گفت‌وشنود اجتماعی فرا خواهد رسید. این همان فرصتی است که استعمار و جیره خواران‌اش نمی‌خواهند در ایران فراهم آید. از هنگام کودتای «میرپنج» تا به امروز، این فرصت از ایرانیان دریغ شده. کودتای «میرپنج» مجال نداد که ایرانیان با جنبش مشروطه آشنا شوند، و به ماهیت واقعی و خواست‌های قشری دستاربندان مزدور پی برند. همین امر باعث شد تا نظریه‌پردازان استعمار، جنبش مشروطه را به «تجددخواهی» پهلوی‌ها تقلیل داده، رضامیرپنج را «تجددخواه» بنمایانند. از طرف دیگر، کودتای 28 مرداد هم مجال نداد، تا به خیانت مصدق و وزاری‌اش رسیدگی شود. و ایرانیان می‌بایست نیم قرن وقت بگذارند، تا به تدریج نقاب «قهرمان ملی» از چهرة مصدق فرو افتد، و دریابند که مصدق با ملی کردن نفت، هم زمینة کودتا را فراهم آورد و هم زمینه ساز چپاول ملت ایران شد. و هنوز بررسی کارنامة دستاربندان و محمد مصدق به هیچ عنوان «کامل» نشده. هنوز فتوای میرزای شیرازی جهت مقروض کردن بانک شاهی آنچنان که شایسته‌ است، مورد بررسی قرار نگرفته، و خیانت وی از بلندگوهای استعماری، «مبارزه‌ای با استعمار» معرفی می‌شود. هنوز مصدق در چارچوب تاریخی کودتای «میرپنج» مورد بررسی قرار نگرفته، تا ایرانیان بدانند، سرکوب فرهنگی و سیاسی چگونه از طریق فروغی و میرپنج سازمان یافت، تا چپاول اقتصادی که به برکت اقدامات محمد مصدق و با طرح استعماری منع عقد قرارداد نفت شمال در سال 1944 آغاز شده بود، با طرح خیانت‌بار ملی کردن نفت کامل شود. بله، پس از نیم قرن هنوز محمد مصدق در عرصة تاریخی‌ات خود قرار نگرفته، و بررسی‌ها متأسفانه «مقطعی» است، و به چند روز بحران‌های اجتماعی و سیاسی در مردادماه 1332 محدود مانده. همچنان که «حضور» استعمار در جامعة ایران به کودتای «میرپنج» محدود شده. در حالیکه حضور اوباش در خیابان‌های پایتخت به عنوان عامل فشار بر حاکمیت و مردم ایران، پیش از جنبش مشروطه نیز مشهود بود: از زمانی که اینان به قهوه‌خانه‌ها هجوم می‌بردند، و به ضرب و شتم مردم پرداخته، قلیان‌ها را می‌‌شکستند، می‌توان حضور «اوباش» را تعیین کننده دانست! چرا که آنزمان منافع رژی تنباکو، فقط از طریق «لغو قرارداد» می‌توانست تأمین ‌شود، و سال‌ها بعد نیز، منافع شرکت نفتی انگلیس از طریق لغو قرارداد عملی شد. بله، متأسفانه شیوة «حذف» که دهه‌هاست بر صحنة سیاست کشور حاکم شده، بحث و بررسی‌های علمی را نیز تحت تأثیر قرار داده، و به این ترتیب شناخت ما ایرانیان از وقایع تاریخی کشورمان با عامل «تدوام تاریخی» بکلی بیگانه شده.




یکشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۶


زنگار دستار!
...

خبر پرداخت 40 میلیون دلار رشوه به پسر اکبر رفسنجانی از سوی شرکت توتال، که در روزنامة لوموند مورخ اول سپتامبر 2007 منتشر شده، خبری است کاملاً موثق! و به همین دلیل، هم شرکت توتال، و هم پادوهای حکومت اسلامی در فرانسه در برابر آن سکوت کرده‌اند. چرا که اگر اینان رسماً به روزنامة لوموند اعتراض کنند، لوموند اسناد و مدارک پرداخت رشوه به مهدی هاشمی را نیز منتشر خواهد کرد، و افتضاح معنویت در «حکومت عدل علی» خیلی بالا خواهد گرفت. خوشبختانه، هنوز در کشور فرانسه لجن‌زاری به نام حکومت «عدل الهی» تأسیس نشده، و اگر رسانه‌ای اتهامی به کسی وارد کند، ناچار است در دادگاه پاسخگو باشد، به همچنین اگر شخص یا گروهی، رسماً به رسانه‌ای اتهام وارد کند. البته در حکومت اسلامی اوضاع کاملاً متفاوت است، چرا که قانون اساسی حکومت اسلامی به یک عامل بی‌نظمی به نام «ولی‌فقیه»، اختیارات تام اعطا کرده که هر گاه منافع استعمار ایجاب کند وارد صحنه شده، به دفاع از حقوق اربابان خود بپردازد. و به همین دلیل، تا زمانی که قانون اساسی اصلاح نشده، جبهة لائیک در انتخابات حکومت اسلامی شرکت نخواهد کرد. و «حقوق‌دانانی» چون شیرین عبادی و شرکاء، بجای خود شیرینی و لیسیدن چکمة «لوئیز آربور»، و دیگر خدمة ایالات متحد در سازمان رسوای ملل، ‌بهتر است به فراهم آوردن زمینه برای رفراندوم قانون اساسی بپردازند.

همانطور که پیشتر گفتیم، اصل اول قانون اساسی حکومت اسلامی، به تنهائی ناقض کلیة آزادی‌های اجتماعی و فردی است، و در چارچوب چنین قانونی، هیچ گروه سیاسی سکولار از حق فعالیت قانونی نمی‌تواند برخوردار شود. آن‌ها که در حکومت اسلامی دکان «سکولاریسم» و «سوسیالیسم» بازکرده‌اند، در واقع تله‌ای برای جوانان ایران تعبیه می‌کنند، تا آن‌ها را پیوسته در معرض تهاجم نیروهای «نظامی ـ امنیتی» نظام حاکم قرار داده، نهایتا راه را برای شورش و براندازی دیگری هموار کنند. و از قضای روزگار قانون اساسی بسیار «مترقی» حکومت اسلامی هم در همین راستا «تدوین» شده، تا هر گاه زمینة بحث منطقی در ایران فراهم می‌شود، و خطر «اصلاحات» واقعی وجود دارد، «رهبر فرزانه» یا «اکبر فرهیخته» به تحریک افکار عمومی بپردازند.

نقش «ولی‌فقیه» در حکومت اسلامی، دقیقاً به نقش «سگ وفادار» می‌ماند. به این مفهوم که سگ کذا تنها زمانی پارس می‌کند، که صاحب‌اش تهدید شود. «ولی‌فقیه» نیز هنگامی که منافع اربابان‌اش در خطر باشد، شروع به «پارس» کردن می‌کند. این چنین است که علی خامنه‌ای به شیوة روح‌الله بازهم به گاز گرفتن پای رسانه‌ها مشغول شده، و به آنها «فرمان» داده بجای پرداختن به جنگ قدرت در مجلس «مضحک» خبرگان، که به زعم فعلة فاشیسم، به «معنویات» می‌پردازد،‌ به «امور دیگر» مشغول شوند. دلیل عربده‌جوئی و نفس‌کش‌طلبی «رهبر فرزانه» این است که، در پی استقرار یک اسلام‌گرای آمریکائی در کاخ ریاست جمهوری «لائیک» ترکیه، ایالات متحد نیازمند پادوهای سنتی خود در حکومت اسلامی شده، ‌ و حضور غلام وفادار، اکبر رفسنجانی را لازم تشخیص داده. بنابراین دیگر هیچ رسانه‌ای حق ندارد در مورد مجلس مضحک «معنوی» مطلبی منتشر کند. چرا که در حکومت اسلامی، هر نوع بررسی و تفسیر واقع‌گرایانه، منجر به ناخشنودی اربابان این حکومت خواهد شد. به همین دلیل هر شخص یا نهاد که بیشتر به محافل استعمار وابسته باشد، از «تقدس» بیشتری هم برخوردار می‌شود، تا از نقد و بررسی در امان بماند! این یکی از مهمترین فواید «تقدیس» و «تقدس» است، و امروز در راستای سیاست نوین استعمار در منطقه، اکبر رفسنجانی هم در ایران باید در جایگاه «قدیسین» حکومت اسلامی قرار گیرد!

ویژگی این جایگاه استحماری در این است که از امروز دیگر هیچکس نمی‌تواند پریشانگوئی‌های اکبر رفسنجانی را نقد و بررسی کرده، پیامدهای آن را تذکر دهد. ولی اکبر رفسنجانی مجاز است هرچه می‌خواهد زمینة آشوب و اغتشاش در مملکت فراهم آورد. به عبارت دیگر، امروز رفسنجانی، از جایگاه عامل ایجاد اغتشاش در امور کشور، به نوعی دیگر مهملاتی را تکرار می‌کند که چندی پیش نژادحسینیان، میرحسین موسوی و محتشمی‌پور منفور، در واکنش به «خط لولة صلح»، بر زبان رانده، و نگران «فقرا»، «کودکان بیخانمان» و «منافع ملی» شده بودند. رفسنجانی که 28 سال است در چپاول و کشتار حکومت اسلامی شرکت فعال دارد، و اخیراً یکی از منابع مهم چپاول، یا همان واردات پر سود بنزین از دستش خارج شده، از دیروز به یاد «طلاب خانه به دوش» افتاده، و می‌گوید چرا به اینان مسکن نمی‌دهید؟! در کشوری که 50 درصد مردم زیر خط فقر زندگی می‌کنند، در کشوری که بسیاری از کارمندان دولت خانه به دوش‌اند و اکبر رفسنجانی در این 28 سال هرگز متوجه خانه بدوشی آن‌ها نشده، امروز «طلاب خانه به دوش» اهمیت فراوان یافته‌اند! چرا که در پی‌نفس‌کش‌طلبی‌های خامنه‌ای، نه تنها اکبر رفسنجانی، هرچه دل تنگش بخواهد، می‌تواند بگوید، که محمدرضا خاتمی نیز به بهانة پاسخ به خامنه‌ای، می‌تواند در واقع به دخالت در پروندة هسته‌ای پرداخته، توافق ایران با آژانس انرژی اتمی را به زیر سئوال برد! و هیچکس هم به این دخالت‌ها اعتراضی نخواهد کرد؛ در حکومت اسلامی در واقع «قانون» وجود خارجی ندارد، آنچه در این نظام حاکم است، منافع استعماری است که در چارچوب روابط پادوهای استعمار خود را بروز می‌دهد. و امروز این روابط در حملة «گازانبری» گروه رفسنجانی به دولت مشاهده می‌شود، ‌بدون اینکه کسی نیز پاسخگو باشد. چرا که «رهبر فرزانه» دیگر نمی‌تواند به ولینعمت خود، سردار اکبر بگوید، «در امور دولت دخالت نکن». و می‌دانیم که خامنه‌ای، مانند بسیاری از فرهیختگان حکومت اسلامی، جایگاه خود را در واقع مدیون همین رفسنجانی است. و به همین دلیل، حمایت مستقیم استعمار از هاشمی، نوچه‌های‌اش را نیز شامل شده.

در پی «انتصاب» سردار اکبر به ریاست مجلس مسخرة خبرگان، می‌بینیم که «کیهان» و سایت مبتذل «رجانیوز»، که به زبان الکن «فقرفرهنگی» خود از رفسنجانی شدیداً «انتقاد» می‌کردند، ناگهان به لیسیدن نعلین همین سرداراکبر مشغول شده‌اند. و دیگران نیز در برابر عربده‌های فقیهانة خامنه‌ای قدرت واکنشی ندارند. و همین امر باعث شد تا رفسنجانی با هدف بسیج طلاب حوزة علمیة قم بر ضد دولت،‌ بیشتر به «بلبل زبانی» مشغول شود، و «حنا زرچوبه»، مورخ 17 شهریورماه سالجاری نیز ترهات حاج‌اکبر در قم را منتشر کند.

رفسنجانی در جمع «طلاب» قم، پس از لاف وگزاف فراوان در مورد دستاوردهای دستاربندان و هوش و ذکاوت کم نظیر روح‌الله، خواستار امتیازات ویژه برای طلاب و شهر قم شده. قرار است الله‌کرم‌های دستاربند به خارج اعزام شوند، «زبان خارجی» بیاموزند و «در دنیا نور افشانی» کنند! و البته با در نظرگرفتن میزان سواد «حجج‌‌اسلام» در حوزة علمیه، می‌توان حدس زد که اینان در چه حد قادراند زبان خارجی بیاموزند و «نور» بیفشانند! به عنوان نمونه اکبر رفسنجانی، یا محمد خاتمی و علی خامنه‌ای، فرهیختگان نظام فقرفرهنگی، بیش از سواد فارسی اندک خود قادر به فراگرفتن زبان خارجی نخواهند بود، بنابراین تکلیف نوچه‌های اینان از نظر «نورافشانی» کاملاً «روشن» است. می‌دانیم که «طلاب» برای کسب علم به حوزه علمیه نمی‌روند، اینان یا وارث قلدری پدران خود در حوزه‌های علمیه‌اند، یا مانند اکبر رفسنجانی به دلیل فقر به حوزه ارسال می‌شوند، و بر حسب میزان توحش خود به خدمت آیت‌الله‌ها در می‌آیند. و در هر حال سر درآخور کارخانة رجاله‌پروری دارند. از این جهت، استعمار سرمایه‌گذاری در حوزه علمیه را در دستورکار خود دارد، تا این مراکز استحماری را به عامل فشار بر دولت و مردم تبدیل کند. به یاد داریم که «طلاب» همواره جهت مخالفت با آزادی‌ها و ایجاد آشوب در صحنه حضور دارند، و هرچه منافع استعمار در ایران افزایش می‌یابد، حوزه‌های علمیه نیز تقویت می‌شوند. از اینرو، سرداراکبر مأموریت یافته جهت تقویت حوزه‌های علمیه، و به ویژه حوزة علمیه قم، ‌ به شعارهای عوامفریب و ابلهانه متوسل شود و بگوید:

«استکبار علیه روحانیت توطئه می‌کند[...] خمینی کشور را از چنگال استکبار و استعمار نجات داد [خمینی ] هوشیارترین روحانی در تاریخ بود [...] ملت و مسئولان قدر روحانیت و شهر قم را بدانند[...] چه اشکالی دارد [...] از آپارتمان‌های سر بفلک کشیده بخشی را هم برای طلاب اختصاص دهیم[...]»

واقعاً چه اشکالی دارد که امور مملکت را به دست الله‌کرم‌های دستاربند بسپاریم؟ مگر در این 28 سال که گروهی از اوباش در سپاه، گروه دیگر به عنوان طلاب قم، و یک گروه هم «مردم همیشه در صحنه» بوده‌اند، اشکالی داشته؟ نه! فقط به دلیل «دستاوردهای مثبت روحانیت»، تعداد «اراذل» افزایش یافته، ‌ و لازم است ارز حاصل از فروش نفت را نه جهت اسکان روستائیان، و نه جهت اسکان کارتن خواب‌ها و گودنشینان، که جهت اسکان اراذل حوزة علمیة قم اختصاص دهیم، تا «حکومت عدل علی» پایدار بماند، و نقش اوپوزیسیون این حکومت استعماری را هم محمدرضا خاتمی و بهزاد نبوی بر عهده گیرند. نیازی به توضیح نیست که در پایان «فرمان» هاشمی، جهت تأمین مسکن برای انگل‌های اجتماع، فریاد «حمایتت می‌کنیم»، در شهر قم شنیده شد. بله اکبر هاشمی که تنها در زمان ریاست جمهوری احمدی‌نژاد نگران «طلاب خانه بدوش» شده، در این 28 سال، گویا کر و کور بوده، و با توجه به دلسوزی‌های اخیر وی برای مردمی که در عراق، به دلیل فقر، ناچار به فروش خون خود شده‌اند، باید گفت رفسنجانی نه تنها همچنان به کوری و کری مبتلاست، که در زمینة بیشرمی نیز به پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌ای نائل آمده. به اربابان رفسنجانی یادآورشویم که پایان حاکمیت سیدضیاء و اخلافش نزدیک است. علیرغم کودتا بر ضد مطالبات مشروطه طلبان، علیرغم تحمیل یک سده سکوت بر ملت ایران، جنبش مشروطه از ایران آغاز شد، هنوز زنده ‌است و در ایران نیز به بار خواهد نشست. ما ایرانیان این «کهن بوم و بر» را از زنجیر اسارت دستاربندان «چرکین تاروپود» آزاد خواهیم کرد.

ای درختان عقیم ریشه‌تان در خاک‌های هرزگی مستور
یک جوانه‌ی ارجمند از هیچ جاتان رست نتواند
ای گروهی برگ چرکین تار چرکین پود
یادگار خشکسالی‌های گردآلود هیچ بارانی شما را شست نتواند ...

(اخوان‌ثالث)