شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۸


آئینه‌های بیمار!
...
یک شعر تازه دارم، شعری برای دیوار
شعری برای بختک، شعری برای آوار

آوار تبلیغات مهوع و بشردوستانة رسانه‌های غرب که بر سرما ملت فروریخته، هر روز سنگین و سنگین‌تر می‌شود. رادیو فردا، هم‌صدا با سه تن از آبمنگل‌ها، کروبی خاتمی و میرحسین‌موسوی دست به دامان «آیات عظام» شده تا مشتی نعلین را به عنوان مدافعان حق‌وحقوق ملت ایران معرفی کند و مطالبات ما را به پس گرفتن آراء فرضی موسوی از مهرورزی تقلیل دهد. در این راستا آخوند منتظری،‌ همان آیت‌الله محبوب «بی‌بی‌سی» هم فتوی صدوریده‌‌اند که «مشروعیت دولت» را «مردم» تعیین می‌کنند!

این آخوند منتظری از آن ناتوهاست که روز به روز زرنگ‌تر و بلاتر و دم‌بریده‌تر می‌شود! ایشان ما را مثل شاگردان‌شان در حوزة ‌کذا کودن و ابله پنداشته‌اند. پس حضور این آیت‌الله بسیار ‌«ناتو» بگوئیم، حکومتی که خود مشروعیت ندارد نمی‌تواند دولت مشروع تشکیل دهد! بساط‌تان را جمع کنید! حکومت اسلامی در مجموع فاقد مشروعیت است. کورخوانده‌اید! هم شما،‌ هم اربابان‌‌ جنایتکارتان در دو سوی آتلانتیک که «مکمل» شما مزدوران‌اند.

تا این غبار می‌مرد، یک بار تا همیشه
باید که می‌نوشتم، شعری برای رگبار

دو زاویه را زمانی مکمل گویند که مجموع‌شان 180 درجه شود. زاویة 180 درجه یک خط راست و مستقیم است،‌ مانند قطر یک دایره. مسلماً همه تعریف زوایای مکمل را می‌شناسند ولی هیچکس با تعریف نمازهای مکمل آشنا نیست. نمازهای مکمل هم مجموع‌شان‌همان 180 درجه می‌شود، منتهی این 180 درجه «سیاسی ـ عبادی» است! به عبارت دیگر نمازگزاران از طریق سردادن شعارهای مکمل همه روی یک خط راست قرار می‌گیرند یا بهتر بگوئیم از «راه راست» به درون چاه هدایت می‌شوند. مراسم نمازهای مکمل به صورت جداگانه و متفاوت در جمکران و در بلاد غرب و با شعارهای مکمل برپا می‌شود. شعارهای مکمل باید گلة گمشده را به سوی مسیر مطلوب چندملیتی‌ها هدایت کند: مسیر حماقت، پوچ پردازی و بیراهه.

برای برگزاری این مراسم لازم است ابتدا «ساتاس» در جمکران،‌ طبق فرامین سازمان ناتو شما را به قول شیخ احمد خاتمی با «مزة‌ فقه» آشنا کند، و از زبان دو جفت نعلین موجود مفلوکی به نام خامنه‌ای را هم در رأس سپاه سرکوب و در جایگاه خدایگان قرارداده به شما تفهیم کند که بدون «ولایت فقیه»، ایران نمی‌تواند وجود داشته باشد! پیشتر قرار بود نقش مرد قدرتمند را مهرورزی ایفا کند، ولی به دلیل حضور «ویلیام برنز» در کشورهای حوزة کاسپین قرار شد‌ خامنه‌ای در جایگاه خود به عنوان همه‌کاره و هیچکاره ابقاء شود تا بینند بعد چه خواهد شد! پس ما هم از فرصت استفاده کرده پاسخ به یکی از خوانندگان گرامی این وبلاگ را در مورد «بهترین تاریخ مشروطیت» به فرصت دیگری موکول می‌کنیم!

نخستین پیامد بهجت‌اثر حضور «مستر» برنز در منطقه قتل «ناتالیا استمیرووا»‌ و برچیده شدن دفتر حقوق بشر «بنیاد ساکاروف» در چچنی بود. به عبارت دیگر چنین گفتند که در چچنی نیازی به تحقیق پیرامون حقوق بشر آنهم از سوی یک سازمان غیرآمریکائی نیست. حقوق ‌بشر ارث پدری گاوچران‌هاست که با آن شرکت سهامی و فروشگاه‌ زنجیره‌ای حقوق بشر بازکرده‌اند که «فرانچایز» دارد و «رقابت» را به هیچ عنوان برنمی‌تابد. پس خداوند جبرئیل را فرمود، هر کس به رقابت با «ما» برخیزد به سرنوشت «آنا پولیتکووسکایا» دچار خواهد شد. «آنا پولیتکووسکایا» در تاریخ 7 اکتبر 2006 در مسکو به قتل رسید، چون او هم مانند «استمیرووا» در مورد نقض حقوق بشر در چچنی تحقیق می‌کرد. بله مدافعان حقوق‌بشر در روسیه زمانی که خارج از فروشگاه‌های زنجیره‌ای حقوق‌بشر یانکی‌ها فعالیت کنند به قتل می‌رسند. چون «حقوق‌بشر» دکان پر درآمدی است که در انحصار آنگلوساکسون‌ها قرار گرفته. و به همین دلیل است که گاری کاسپاروف در کمال آزادی و استقلال «فعالیت» می‌کند و هیچکس هم مزاحم او نمی‌شود. پس قبل از اینکه به سرنوشت مدافعان حقوق بشر غیر آمریکائی دچار شویم، بهتر است از این مطلب در گذریم و از سقوط هواپیماهای توپولف و ایلیوشین که با تخریب کابین خلبان آغاز می‌شود نیز اصلاً صحبتی به میان نیاوریم.

پس از انتشار «آمارمؤثق» معلوم شد چچن‌ها هم مانند ایرانیان فقط اسلام را می‌خواهند! پس حقوق‌بشرشان هم باید اسلامی باشد. از اینرو نمایندة «رمضان کادیروف» در اسلو با «زاکایف» ملاقات کرد و از این تروریست فرهیخته و مورد الطاف ویژة «وانسا ردگریو» و حاکمیت انگلستان درخواست کرد به چچنی بازگردد که همة «امکانات» از جمله امکان تعدد زوجات فراهم آمده. ولادیمیرپوتین هم بزرگ‌ترین مسجد مسلمانان را در شهر گروزنی برایشان ساخته که هر چقدر دوست دارند در برابر قادر متعال ابراز بندگی و بردگی کنند و به قولی «قامت بی‌قامتی» برافرازند.

این شهرواره زنده است،‌ اما بر آن مسلط
روحی شبیه چیزی، چیزی شبیه مردار
چیزی شبیه لعنت، چیزی شبیه نفرین
چیزی شبیه نکبت، چیزی شبیه ادبار

خلاصه همین روزهاست که دست‌های مقدس گاوچران‌ها یک «شیرین‌اوف عبادی‌اف» و یک «اکبراوف گنجی‌اوف» شاگرد «حاج فرج‌دباغ‌اوف» از چچنی استخراج کنند تا اینان دست به دست یکدیگر داده، «حقوق بشر اسلامی» را برای حکومت اسلامی «کادیروف» تدوین نمایند. و مسلماً «مسعوداوف بهنوداوف» هم هر هفته برای‌ اهالی چچن‌ستان چندین هزار مقاله در باب «دمکراسی دینی» منتشر خواهد کرد و از همه مهم‌تر نوآم چامسکی با آنان عکس یادگاری گرفته، از این «اوف‌ها» به عنوان تنها مدافعان حقوق‌بشر در چچنی یاد خواهد کرد. می‌دانیم که ساکنین مناطق نفتخیز نمی‌توانند دمکراسی داشته باشند، چون دمکراسی در راه چپاول مقدس نفت مانع جدی ایجاد می‌کند. از اینرو محفل نوبل در جایگاه «رهبر اوپوزیسیون» جمکران نشسته و حکومت گورکن‌ها برای تقویت حماقت و تشویق توحش به «حافظان قرآن» بورس می‌دهد! این خبر خجسته امروز در فارس نیوز، شاخة توحش اسلامی فاکس‌نیوز منتشر شده بود.

بله! اگر کسی نمی‌تواند وارد انجمن‌های اسلامی شود و با زدوبند و پدرسوختگی به عنوان بورسیه همة قوم و قبیله‌اش را در بلاد آنگلوساکسون‌ها اسکان دهد، می‌تواند برای سیر کردن شکم‌اش حداقل چرندیات الهی را حفظ کرده از رنج اندیشیدن هم رها شود. چند سال دیگر پنجاه درصد جمعیت ایران «حافظ قرآن» و پنجاه درصد دیگرشان در فرنگستان «بورسیه» خواهند بود. استخراج و فروش نفت را هم خداوند بر عهده خواهد گرفت که «عادل» است و پشت دخل بانک‌های غرب نشسته. چند سال دیگر هر جمعه حافظان قرآن در نماز جماعت شرکت کرده به زبان عربی شعار خواهند داد، ای رهبر فرزانه، آماده‌ایم، آماده! روز شنبه هم بورسیه‌ها با شعار «آزادی» خیابان‌های بلاد غرب را اشغال می‌کنند. اینگونه است که «دمکراسی» استقرار خواهد یافت البته در رادیوفردا و «بی‌بی‌سی» و به ویژه روی هوا!

روی هوا همه کار می‌توان انجام داد به ویژه معجزه. این نوع معجزات فقط در رادیو همبونه‌ها صورت می‌پذیرد. به عنوان نمونه پس از گذشت سه دهه سایت «بی‌بی‌سی» معجزات کرده به ما می‌گوید، همسر «روشنفکر» میرحسین موسوی در واقع «زهره» نام‌ دارد و پس از «انقلاب» زهرا شده! بله، این پیشرفت‌ها آسان به دست نمی‌آید. اگر نام میرحسین موسوی را از صندوق مارگیری بیرون کشیده بودند هرگز از طریق بی‌بی‌سی، مورخ 23 ژوئیه سالجاری نمی‌توانستیم «کشف» کنیم که زهراخانوم در واقع زهره بوده و برادرش هم به جرم سوءاستفادة مالی و هزار پدرسوختگی و پشت‌هم‌اندازی دیگر از ماه ‌گذشته بازداشت شده! البته همچنانکه زهرا رهنورد تأکید کرده «برادرش» هرگز جرمی مرتکب نشده! چون برادر زهراخانوم مثل دیگر اعضای طایفة آبمنگل‌ها از حقوق فراقانونی برخوردار است. و اگر جرم‌اش هم به اثبات برسد، نه زهرا خانوم و نه «ملت ایران» مجرم بودن او را «باور» نخواهند کرد.

می‌دانیم که در حکومت آبمنگل‌ها اصل بر «باورها» است نه بر واقعیت. به همین دلیل بود که پس از برگزاری یک «شبه‌انتخابات»، تظاهرات بر علیه «تقلب» به راه افتاد تا بدون کوچکترین سند و مدرکی، همه «باور» کنند تقلب شده و در حکومت چاه ‌جمکران «همه» به موسوی «رأی» داده بودند که «خط توحش» و کج و معوج امام روشن ضمیرش را همچنان دنبال کند. این دروغ بزرگ امروز برای جهانیان به یک واقعیت غیر قابل انکار تبدیل شده و هر روز آیات عظام از جمله آخوند صانعی در رادیوهمبونه‌ها برای «رفع تقلب» و آزادی بازداشت شدگان «خودی» فتوی می‌صدورند. در این گیرودار شیخ مهدی کروبی که برای برگزاری مراسم عزاداری و نوحه‌خوانی و شهید نوازی شکم‌اش را حسابی صابون زده، سروصدای‌اش درآمده که،‌ آقا! چند جسد بدهید، کسب و کارمان کساد نشود، بگذارید ما هم مزة شیرین «فقه» را بچشیم.

بله پس از اینکه روز گذشته آخوند احمد خاتمی مزة فقه را به «مردم‌ ما» چشاند و در کمال «استقلال» جمهوری اسلامی را مستقر کرد، روز شنبه اربابان حکومت اسلامی در غرب مجوز چشیدن مزة «آزادی» و «فریدام» و «لیبرته» و «لیبرتا» و غیره را برای «مردم ما» صادر کردند. تا دمکراسی ما شود تکمیل، جمعیت میلیونی «مردم ما» در پایتخت‌های اروپائی به راه افتاده شعار پوچ سردادند: آزادی، آزادی و خلاصه هیچکس از «دمکراسی» سخنی به میان نیاورد. تعجبی هم ندارد، چرا که «آزادی» اینان در کنار استقلال و جمهوری اسلامی آبمنگل‌ها ما را باز می‌گرداند به همان دوران رویائی و شیرین ریاست جمهوری جیمی کارتر که «مردم ما» در ایران، ‌ می‌گفتند «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»‍! و پس از گذشت سی‌سال، به دلیل پیشرفت فراوان امروز در داخل کشور «مردم ما» فقط می‌توانند بگویند، «استقلال، ‌جمهوری اسلامی!» و فقط در خارج از ایران است که «مردم ما» می‌توانند،‌ به اتفاق فاشیست سرشناسی به نام شیرین عبادی شعار پوچ «آزادی» سر ‌دهند.

رادیوفردا از اینان به عنوان «حامیان حقوق‌بشر» یاد کرده. نمی‌دانستیم غرب مدافع حقوق بشر در ایران است. شما که اینچنین عشق حقوق بشر دارید، در عراق و افغانستان چه می‌کنید؟ اشغال نظامی، تخریب و کشتار مردم برای رعایت حقوق بشر است؟ نه! برای چپاول بیشتر است. گردان‌های به اصطلاح آزادیخواه در غرب به همین منظور بسیج شده‌اند تا فضای سیاسی دو قطبی شود و «فاشیست ـ مسلمان‌های» محفل نوبل به جای مدافعان دمکراسی بنشینند.

همچنانکه می‌دانیم چنین شرایطی دست‌پخت محافل فاشیسم بین‌الملل است. کسانیکه شاهدند شرکت‌های نوکیا، ‌ زیمنس و ... ابزار سانسور در اختیار حکومت اسلامی قرار می‌دهند؛ کسانیکه حمایت آشکار استعمار غرب را از این حکومت منفور می‌بینند، به چه دلیل در پایتخت‌های اروپائی تجمع می‌کنند؟ برای استقرار دمکراسی در ایران؟ نه! فقط برای فراهم آوردن زمینة سرکوب هر چه بیشتر ایرانیان در داخل مرزها! چرا؟ چون از این پس هر که در ایران از آزادی سخن به میان آورد بلافاصله به همکاری و همیاری با غرب متهم خواهد شد. این است فواید نمازهای مکمل: ایجاد ابزار مناسب برای حکومت اسلامی جهت «هدایت» مردم ایران به «راه راست.»

بله! این چنین است که امروز ایرانیان به اصطلاح آزادیخواه و در واقع آزادی‌ستیز مراسم «عبادی ـ سیاسی» جمعة جمکران را تکمیل کردند:

ای رهبر فرزانه! بع بع،
آماده‌ایم، آماده! بع بع،
آزادی! بع بع،
فریدام! بع بع،
لیبرته! بع بع،
تقلب! بع ‌بع،

همچنانکه گفتیم حضرات در واقع برای «عاظادی» تظاهرات می‌کردند! مثل همان روزهای خوش که،

یکی بود یکی نبود
توی چاه جمکران، موسوی نشسته بود
خره، خراطی می‌کرد
خاتمی زاری می‌کرد
رهبرک هاری می‌کرد
اوباما یاری می‌کرد

به گزارش فیگارو، مورخ 25 ژوئیه 2009، سنای ایالات متحد اعطای 55 میلیون میلیون دلار برای کمک به «اوپوزیسیون ایران» را تصویب کرد تا ارتباطات مجازی و رسانه‌ای را توسعه دهد! البته این دلارها همه متعلق به ما ملت است که اینچنین سخاوتمندانه حیف و میل می‌شود. هدف از این تلاش‌های موذیانه و بشردوستانه فقط گسترش سرکوب مردم ایران است. می‌دانیم که ایالات متحد از طرفداران پروپاقرص آزادی بیان در ایران به شمار می‌رود. حضور نوآم چامسکی در جمع فاشیست‌های ایرانی‌نما شاهدی است بر این مدعا. باری به منظور دفاع از چنین آزادی‌هائی، 30 میلیون دلار دراختیار «رادیو آزادی» قرار خواهد گرفت تا برنامه‌های بیشتری در ایران به زبان فارسی پخش کند و ابتذال و حماقت را هر چه بیشتر گسترش دهد.

در بین خواب و مرداب، چشم و دهان گشوده است
گمراهه‌های باطل، بن‌بست‌های انکار
تا مرز بی‌نهایت، تصویر خستگی را
تکرار می‌کنند این، آئینه‌های بیمار

امروز فریادهای «آزادی» اهالی مرزپرگهر در بلاد فرنگ در واقع برای «رادیو آزادی» بود. می‌دانیم که این رادیو از مدافعان سرسخت «آزادی» است. به همین دلیل به مصداق مثل معروف «بر عکس نهند نام زنگی کافور»، آنرا «آزادی» نام نهاده‌اند. گذشته از 30 میلیون دلار کذا قرار است 20 میلیون دلار هم صرف دستیابی ایرانیان به «اخبار و اطلاعات» شود! به عبارت دیگر سنای آمریکا می‌خواهد از اعمال سانسور توسط دولت ایران جلوگیری کند. نه اینکه دولت جمکران بدون کمک شرکت‌های غربی سانسور را بر اینترنت اعمال می‌کند! بگذریم! سنای گاوچران‌ها 5 میلیون دلار در اختیار وزارت امور خارجه قرار می‌دهد تا موارد نقض حقوق بشر در ایران را گردآوری کرده منتشر کند! چون وزارت امور خارجة ایالات متحد هم از مدافعان سرسخت حقوق بشر در ایران است ولی به دلیل فروتنی بیش از حد به ما نگفته بود! این گاوچران‌ها به دلیل رفت و آمد و معاشرت با شیعی‌مسلکان «تقیه» و پدرسوختگی را نیک آموخته‌اند.

عشقت هوای تازه است، در این قفس که دارد
هر دفعه بوی تعلیق، هر لحظه رنگ تکرار
از عشق اگر نگیرم، جان دوباره، من نیز
حل می‌شوم در اینان، این جرم‌های بیزار

حال بپردازیم به اصل مطلب یعنی جنبش‌مدنی که از همة مسائل مهم‌تر است. همچنانکه پیشتر گفتیم جنبش مدنی از حمایت بیگانگان نمی‌تواند برخوردار باشد. تمام تلاش اینان به بیراهه کشاندن جنبش ملت ایران است. رنگ سبز، شعار پوچ «پس گرفتن رأی»، شعار خشن و پیشنهادهای ابلهانه از جمله برگزاری رفراندوم برای «تعیین مشروعیت دولت» فقط جهت به انحراف کشاندن جنبش مدنی است. ما به‌ پا خاسته‌ایم تا حقوق انسانی خود را مطالبه کنیم، ما برای آزادی به‌پا خاسته‌ایم، برای آزاد زیستن. به یاد داشته باشیم که در این مبارزه جز ما،‌ هیچکس با ما نخواهد بود. به یاد داشته باشیم که در این راه پرنشیب و فراز ما ملت تنهائیم. و به یاد داشته باشیم که آزادی جز در سایة یک حاکمیت دمکراتیک تأمین نخواهد شد. حاکمیت دمکراتیک با تجمع در خیابان و تکرار شعارهای پوچ به دست نمی‌آید. مطالبات خود را در چارچوب دمکراسی و اعلامیة جهانی حقوق‌بشر مطرح کنید. پیشنهاد مزورانة برپائی رفراندوم «حکومت اسلامی، آری یا نه» یک فریب بزرگ است. تنها رفراندومی که می‌تواند برگزار شود، همه پرسی تک گزینه‌ای «برای دمکراسی» است. کسانیکه مخالف استقرار دمکراسی در کشور ایران‌اند در این همه پرسی شرکت نخواهند کرد. حقوق‌شان در هر حال در یک نظام دمکراتیک رعایت خواهد شد. رفراندوم «برای دمکراسی» یک پاسخ بیشتر ندارد: آری!

(غزل از حسین منزوی)



...

جمعه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۸


هملت و ولایت!
...
به دلیل حضور نوآم چامسکی در جمع «فاشیست ـ مسلمان‌ها»، از امروز همة تجمعاتی که نوآم چامسکی در آن حضور یابد تحریم خواهیم کرد.

شبکة اینترنت امکان «تقیه» برای هیچکس باقی نمی‌گذارد. در تاریخ 19 ژوئیه سالجاری، رسماً به نوآم چامسکی اطلاع دادیم که تجمع در برابر دفتر سازمان ملل به دعوت فاشیست‌ها صورت گرفته. پس از این تماس خبر حضور چامسکی در تجمع کذا از روی بعضی سایت‌ها ناپدید شد. ولی فردای همانروز این خبر دوباره پدیدار شد، در نتیجه ما هم در وبلاگ «ندا و نارنج‌ها» اعلام کردیم، ‌ علیرغم حضور چامسکی تجمع نیویورک را تحریم می‌کنیم. روز گذشته از سوی یکی از خوانندگان گرامی این وبلاگ آدرس سایتی در اختیار ما قرار گرفت که تصاویر چامسکی را در محل تجمع فاشیست‌ها روی خط گذاشته بود. یادآور شویم هیچیک از این تصاویر در سایت‌های فارسی زبان آنگلوساکسون‌ها وجود ندارد. فرانس پرس هم در فیگارو هیچ اشاره‌ای به حضور «گل‌سرسبد» روشنفکران ایالات متحد در جمع «فاشیست ـ مسلمان‌های» جمکران نکرده! البته ما تعجب نمی‌کنیم! به چند دلیل.

نخست اینکه در بلاد غرب، به ویژه در فرانسه هر کس دوران دبیرستان را گذرانده باشد می‌داند «روشنفکر دینی»،‌ «آزادی دینی» و دیگر عبارات متناقض مشابه، ‌ فاقد انسجام منطقی است و به قول فرانسوی‌ها «سرپا نمی‌ایستد.» دیگر اینکه برای حفظ پرستیژ ایالات متحد، مصلحت نیست که حضور چامسکی در جمع فاشیست‌های ساکن ینگه دنیا در بوق و کرنا گذاشته شود. و خلاصه بگوئیم ابراز این الطاف ویژه فقط برای شیرین‌کردن کام بینوایان فقرفرهنگی در جهان‌سوم به ویژه در مناطق نفتخیز صورت می‌پذیرد. دلیلی ندارد کسی برای این مسائل پیش‌پاافتاده و پرستیز «بر باد ده» طبل بزند. ولی کور خوانده‌اند! ما نمی‌پذیریم فیلسوفی که به دلیل مخالفت‌اش با فاشیسم و حقوق بشرنسبی شهرت جهانی یافته این شهرت را در عمل به ابزار سرکوب ملت ایران تبدیل کند. همچنانکه گفتیم مرز ما با روشنفکران غرب منافع‌ ملی‌ ما است و از این مرز با تمام امکانات دفاع خواهیم کرد.

گفته بودیم که اطلاعات موجود روی شبکة مجازی را نمی‌توان «پاک» کرد! ما متن اصلی پیام ارسالی برای دفتر چامسکی را به همراه یکی از تصاویر ایشان روی شبکه می‌گذاریم تا همه بدانند شخص نوآم چامسکی‌ بیش از 40 سال است از آزادی‌ها و اصولی دفاع می‌کند که خود در عمل ناقض آن‌هاست.

پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است

بی‌پرده بگوئیم مرکز تحقیقات نظامی ماساچوست در «ام‌.آی‌.تی» و شخص نوآم چامسکی در یک مسیر واحد گام برمی‌دارند: حمایت از فاشیسم اسلامی. به یاد داریم که مرکز کذا چندی پیش برای استقرار دمکراسی در ایران همایشی با شرکت مرضیه مرتاضی،‌ شیخ بهنود و «برادر» فرخ نگهدار به راه انداخته بود. قرار بود چامسکی هم در نشست این جمع فرهیخته و اسلام فروش شرکت کند، ولی هیچ خبری در اینمورد منتشر نشد. اما اینبار دیگر امکان سکوت وجود ندارد.

ما مدارک‌مان روی شبکه می‌گذاریم تا روشن شود که ابزار تقیه و تکذیب و به ویژه «طفره» دیگر کارساز نخواهد شد. در هر حال ما این رخداد فرخنده را به فال نیک می‌گیریم چرا که با حضور چامسکی در جمع فاشیست‌ها آخرین دژ عوامفریبی گاوچران‌ها نیز بر سرشان فروریخت. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم در وبلاگ‌های «پدرپرستان» و «روح پوپر» از «نامه‌ای به نصرت رحمانی»،‌ سرودة نادر نادرپور استفاده شده. همچنین با پوزش از خوانندگان گرامی توضیح دهیم در وبلاگ «آوای اهریمن»، به اشتباه «فتحه»‌ را بجای «ضمه» بکار بردیم؛ دژآئینان، باید د[و]ژآئینان خوانده ‌شود. حال بپردازیم به اصل مطلب!

اصل مطلب هیاهوئی است که آنگلوساکسون‌ها با توسل به انتخابات جمکران به راه انداخته‌اند تا از طریق «عقیده سازی»، جنایتکاران مورد اعتماد خود همچون موسوی،‌ بهرمانی، ‌منتظری و خاتمی را به «رهبر اوپوزیسیون» تبدیل کنند. بهترین ابزار عقیده‌سازی همان «تظاهرات خیابانی» است. وقتی چند هزار نفر در خیابان شعار سر‌دهند، حتی اگر شعار کذا از پایه و اساس دروغ باشد، اکثریت قریب به اتفاق رهگذران و مردم شاهد تظاهرات همان شعار دروغ را «باور» خواهند کرد. حال اگر در یک حکومت «مقدس» سرکوبگر که سی‌سال است به بهانة استقرار حکومت عدل اسلامی مردم را چپاول و سرکوب می‌کند، و برای کسب مشروعیت از ارباب، روزی پنج نوبت «انتخابات» هم برگزار می‌کند، در اعتراض به یکی از همین نمایشات، ناگهان چندین هزار نفر به خیابان بریزند، چه پیش خواهد آمد؟

پاسخ روشن است «همه» تقلب را «باور» می‌کنند. به عبارت دیگر پیرامون «تقلب» در انتخابات یک اجماع گسترده در ابعاد جهانی ایجاد می‌شود. چه کسی با «تقلب» و به ویژه با تقلب در «انتخابات» که یکی از ابزار دمکراسی است مخالف است؟ همه! حتی در عربستان که مرکز تقلب در انسانی‌ات است،‌ تقلب در انتخابات را محکوم خواهند کرد. چرا؟ چون «تقلب» در جامعة بشری یک «ضدارزش» تلقی می‌شود. هیچکس با رضایت خاطر به تقلب خود اعتراف نخواهد کرد. روشن‌تر بگوئیم، هر متقلبی می‌کوشد تقلب خود را پنهان دارد. اجماع پیرامون «نفی تقلب» در انتخابات، آنهم در حکومتی که خود محصول تقلب استعمار به شمار می‌رود، چنان وسیع و گسترده خواهد بود که قدرت هر گونه تفکر منطقی را از انسان سلب خواهد کرد. این است دلیل واقعی «تظاهرات» گروه موسوی در اعتراض فرضی به تقلب.

هیچکس از خود نخواهد پرسید، میرحسین موسوی که موجودیت خود را مدیون سی‌سال تقلب و تاراج و جنایت است، چگونه ناگهان مخالف تقلب از آب در آمده؟ هیچکس از خود نخواهد پرسید، در حکومتی که موجودیت انسان را به رسمیت نمی‌شناسد، اصولاً برگزاری انتخابات چه مفهومی دارد؟ و هیچکس از خود نمی‌پرسد نتیجة این انتخابات چه اهمیتی می‌تواند داشته باشد؟ چه تفاوتی بین موسوی و احمدی نژاد می‌توان دید؟ جز اینکه احمدی نژاد در جنایت و تاراج هرگز به گرد میرحسین موسوی نخواهد رسید؟

عدم توسل به مجاری قانونی و دعوت از «مردم» به تظاهرات غیرمجاز برای برگزاری «جشن پیروزی» با چه هدفی صورت پذیرفت؟ با هدف دریافت شهید و برپائی مراسم سوگواری جهت «تولید انبوه» شهید! این روشی بود که در سال 1357 سازمان اسلام پرور ناتو را به نتیجة مطلوب رساند. ولی برخلاف ترهات فعلة فاشیسم از جمله مزخرفات فیروزآبادی خطاب به امام زمان‌اش، تاریخ جز به صورت مضحکه تکرار نخواهد شد. در نتیجه امروز نه تنها نوآم چامسکی مدافع فاشیسم شده که نعلین‌ها برای تداوم بحران بین ایران و اسرائیل به التماس و زاری افتاده‌اند. بهانة گورکن‌ها شخص «رحیم‌مشائی» است، ولی در پس پردة مخالفت با انتصاب «رحیم‌مشائی» تمایل آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک برای «حفظ وضع موجود» را می‌باید ببینیم. حفظ این بحران آنچنان اهمیت دارد که کارفرمایان «گاردین» به چشم‌پوشی از احداث خط لولة «نابوکو» و کاهش پیوند ترکیه به اروپا هم رضایت داده‌اند! چرا که تداوم بحران بین ایران و اسرائیل در میان مدت به جنگ منجر می‌شود. و چنین جنگی با توجه به اوضاع اسف‌بار عراق و افغانستان تجزیة کشور ایران را امکان‌پذیر خواهد کرد.

همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم تغییرات در کشور ایران،‌ کل منطقه را تحت الشعاع قرار خواهد داد. حال با دلائل واقعی حمایت اعضای ناتو از میرحسین موسوی بیشتر آشنا می‌شویم. موسوی می‌بایست زمینة نوعی فدرالیسم را ایجاد می‌کرد تا به محض شعله‌ور شدن آتش جنگ، استان‌های نفتخیز خوزستان و آذربایجان از یکسو و بلوچستان و کردستان و ... اعلام استقلال کنند. به این ترتیب نه تنها نفت جنوب نصیب آنگلوساکسون‌ها می‌شد که اینان سهمی هم از نفت خزر می‌بردند و با ضمیمه کردن بلوچستان ایران به بلوچستان پاکستان، تجارت برده، سلاح و مواد مخدر را وسعت می‌دادند و خلاصه اگر موسوی را از صندوق مارگیری بیرون کشیده بودند نان‌شان حسابی در روغن بود. خوشبختانه کودتای‌شان شکست خورد. ولی اشتباه نکنیم، کل حکومت جمکران دست‌نشاندة استعمار است و برای تحقق اهداف استعمار از هیچ خیانت و جنایتی رویگردان نخواهد بود. کافی است نگاهی داشته باشیم به تبلیغات امروز «ساتاس» در دانشگاه سابق تهران.

«پیش‌وقوقیة» امروز را آخوند سعیدی، نمایندة خامنه‌ای در سپاه ایراد کرده. آخوند سعیدی، ضمن مقایسة احمقانة براندازی 22 بهمن1357 با انقلاب فرانسه و روسیه چند انقلاب‌ الهی هم ردیف کرده؛ از آنجمله است انقلاب اسلامی! شیخ سعیدی سپس از زبان فوکویاما،‌ یکی از جغجغه‌های پنتاگون «ولایت فقیه» را عامل پایداری و استواری نظام خوانده می‌گوید، فوکویاما، برای نابودی «نظام» تخریب اصل ولایت فقیه را پیشنهاد کرده بود. به این ترتیب و بر اساس مزخرفات سعیدی، هر کس با ولایت فقیه مخالفت کند طرفدار فوکویاما خواهد بود! البته آخوند سعیدی برای تحریک افکار عمومی تأکید کرد، هیچ حکومتی بدون مشروعیت الهی نمی‌تواند مشروعیت داشته باشد. به عبارت دیگر حکومت الهی هیچ نیازی به مشروعیت مردمی ندارد. البته ما از این مطلب آگاه بودیم، احزاب «مردم‌پرست» و دارودستة خاتمی واژگون نمائی می‌کردند. سخنرانی سعیدی تلاشی است جهت ارائة‌ تصویری مشابه تصویر «شاهنشاه» قدرقدرت و خدایگان و فرماندة سپاه از خامنه‌ای مفلوک که دیگر هیچکس برای‌اش تره هم خرد نمی‌کند. پس چرندیات سعیدی را که در حنازرچوبه، ‌با کد: 601122 انتشار یافته در همینجا به پایان می‌بریم، و می‌رویم به سراغ وقوقیة این هفته که توسط شیخ احمد خاتمی ایراد شده و در همان حنازرچوبه با کد 601250 انعکاس یافته.

در این خطبه‌ها به دلیل تضعیف میزان دشمنی آمریکا، «ساتاس» به جنتلمن‌های‌ نزولخور «سیتی» متوسل شده تا حکومت قدرقدرت الهی به کمبود دشمن دچار نشود. می‌دانیم که «جاهل» و «جنتلمن» در عرصة چپاول کشورمان مثل دو کفة ترازو عمل می‌کنند. حال که خطر مذاکرات هسته‌ای بین جاهل و گورکن‌ها نظام مقدس را به افلاس افکنده، لازم است سید مهدی خاموشی یقة آنگلوساکسون‌های این سوی آب را بچسبد. ولی سیدمهدی نه تنها یقة انگلستان، که پاچة آلمان را هم گرفته و اصرار دارد قتل یک زن مصری را تهاجم به «نوامیس» اسلام جلوه دهد! آنهم در شرایطی که هنوز تعداد قربانیان آشوب‌های میرحسین موسوی و همکارانش مشخص نیست.
ولی یک موضوع مهم روشن شده، و آن اینکه دو «همسر شهید» که به جیغ و فریاد بر علیه احمدی‌نژاد مشغول بودند، توسط نمایندة خامنه‌ای «افشا» شدند!

به گزارش سایت زمانه، مورخ اول مردادماه سالجاری، جانشین نماینده خامنه‌ای در سپاه، ‌ مجتبی‌ذوالنور، نسبت به سوءاستفاده از نام جان باختگان جنگ هشدار داد. وی به طور خاص به همسران مهدی و حمید باکری اشاره کرد که هر دو ازدواج کرده و به عنوان «همسر شهید» به طرفداری از موسوی پرداخته‌اند. از قرار معلوم همسر مهدی باکری که اکنون همسر دوم یونسی، ‌ وزیر اطلاعات دوران خاتمی است با توسل به جسد همسرش «فعالیت سیاسی» می‌کند و خود را هنوز «همسر شهید» می‌داند. می‌بینیم که «شهید» چه فوایدی می‌تواند داشته باشد. البته در این گیرودار یکنفر در «عبرت نیوز» از اینکه «آبرو» و «حیثیت» خانوادة‌ باکری برباد رفته جیغ و فریاد به آسمان برده، می‌گوید، «چه اشکالی دارد که زنی خود را در پناه مرد قرار دهد؟» اگر اشکال ندارد چرا روسپی‌ها را سرزنش می‌کنید؟ آن‌ها هم خود را در کوتاه مدت «در پناه مرد» قرار می‌دهند، مگر اشکالی دارد؟ نه! اگر «انتخاب آزاد» باشد از نظر ما هیچ اشکالی ندارد. اما عمل کسی که پس از جان باختن همسرش در جبهة جنگ ازدواج می‌کند و برای پیشبرد اهداف سیاسی جسد همسرش را وسیله قرار می‌دهد مهوع است. بگذریم.

همچنانکه گفتیم گورکن‌ها و اوپوزیسیون دست‌سازشان در غرب شیوة تولید شهید و سوگواری قطره‌ای را برگزیده‌اند تا بتوانند مراسم زوزه و روضه را تداوم بخشند. می‌دانیم که اینان مانند اربابان‌شان در ناتو مردارخواراند و از جسد تغذیه می‌کنند. به همین دلیل هم عمرشان طولانی شده. از دوران شهید بخت‌النصر و سردار آشوربانی‌پال گفته‌اند، «عمر مردارخوران بسیار است.» بله شیخ احمد ضمن تأکید بر اقتدار نظام و طرفداری «مردم» از این حکومت منفور، ‌از همه خواسته رهبر قدرقدرت جمکران را که مثل پرکاه در تندباد استوار و پابرجا در برابر امپریاس ایستاده‌اند، «محترم» نیز بشماراند.

بین خودمان بماند ما خیلی می‌خواهیم به گورکن‌ها و اربابان‌شان بگوئیم با فوت کردن در آستین «رهبر»، آنهم در چنین شرایطی نمی‌توانند از پرزیدنت مهرورزی تصویر «مرد نیرومند» ارائه دهند. در هر حال شیخ‌احمد نوعی سرمایة‌ نوین برای ما ملت تعریف کرده که معنوی است و به عبارت دیگر هیچ و پوچ است. این «سرمایة فقر» ولایت فقیه نام دارد که به ادعای شیخ‌احمد پیش از ظهور خردجال «مردم‌ ما» آنرا پذیرفته بودند. خلاصه بیچاره کسی که اصل ولایت فقیه را انکار کند، سروکارش با «مردم» شیخ احمد می‌افتد که شعارشان را نیز شیخ مهدی خاموشی در آستین دارد:

«مردم ما حتی قبل از اینکه نظام جمهوری اسلام و قانون اساسی امروزی وجود داشته باشد، ولایت فقیه را پذیرفتند و ولایت فقیه با جان و دل مردم ما عجین شده[...] کسی که منکر اصل ولایت فقیه باشد، مزة فقه را نچشیده است و هیچ چیز از اهل بیت درک نکرده[...] مردم تا آخرین نفس و تا آخرین قطرة خون خود پای اصل ولایت فقیه و مصداق آن ایستاده‌اند[...] و شعار سر می‌دهند، ای رهبر آزاده، آماده‌ایم، آماده[...]»‌

بله می‌بینیم که سفارتخانه‌های غرب ویراست نوینی از «تاریخ ایران» ارائه داده‌اند تا به ما بگویند پیش از کودتای ژنرال هویزر «مردم ما» ولایت فقیه را پذیرفته بودند و خلاصه ما ملت را از مقدسات و مزخرفات گریزی نیست. ولی ما به شیخ مهدی خاموشی و اربابان‌اش می‌گوئیم، ما معتقدیم شما شکسته نفسی می‌کنید. پیش از تشکیل امپراطوری هخامنشی هم «مردم ما» ولایت فقیه را پذیرفته بودند، طفلک «هوپ شفر»، دبیرکل ناتو وقتی در حال ویراستاری همین تاریخ نوین بود که کارش به بیمارستان کشید. به ما گفتند یکی از شریان‌های مغز مقدس‌شان دچار انسداد شده. هر که خربزه می‌خوره پای لرزش هم می‌شینه! کسی که سیاست انسداد اعمال می‌کند مزة انسداد را هم در کلة پوکش می‌چشد.

مردم ما حتی قبل از اینکه خداوند منان فلات ایران را با یک حرکت دست خلق کند،‌ ولایت فقیه را پذیرفتند و ولایت فقیه با جان و دل «مردم ما» عجین شده[...] کسی که منکر اصل ولایت فقیه باشد، مزة فقه را نچشیده و تمام عمر را به سرگردانی و بطالت خواهد گذارند چون هرگز رمز جماع با مرغ و ماهی و سنگ و تیشه و ریشه را کشف نخواهد کرد و هرگز نمی‌فهمد با پای چپ وارد این حکومت شود یا با پای راست؟

یادش به خیر شهید هملت، اگر مزة‌ فقه را چشیده بود عمری را به شک و تردید سپری نمی‌کرد و مدام از خود نمی‌پرسید، بودن یا نبودن، بلکه مصمم و استوار از جای برخاسته فریاد می‌زد: ای رهبر وامانده، درمانده‌ایم، درمانده

پیش از شما
به ‌سان شما
بی‌شمارها
با تارعنکبوت
نوشتند روی باد
کاین دولت خجستة جاوید زنده باد!
شفیعی‌کدکنی


...

پنجشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۸


آوای اهریمن!
...
ای سیمرغ راز آموز
بنگر اینجا در نبرد این دژ آئینان
عرصه بر آزادگان تنگ است
کار از بازوی مردی و جوانمردی گذشته است
روزگار رنگ و نیرنگ است

«ما برای مردم هستیم»، با مردم نیستیم. تفاوت بین این دو عبارت، تفاوت بین «انسان‌محوری» دمکراسی و خشونت پوپولیسم است. تفاوت بین این دو، تفاوت بین «شهروند» و «بنده»، یا تفاوت بین «انسان‌آزاد» و «بندة مؤمن» است. در این راستا مقالة الکن و گوساله‌پسند استاد محمدرضا نیکفر را که با اختراع عبارت متناقض «شهروند مؤمن»،‌ در«دیوان حافظ» به دنبال «سکولاریسم ایرانی» می‌گردد، عوامفریبی و شیادی به شمار می‌آوریم.

ما «برای مردم» هستیم،‌ در نتیجه زمانیکه مشتی شارلاتان برای تأمین منافع اربابان خود با شعار پوچ «در کنار مردم»‌ قرار می‌گیرند، ما تلاش خواهیم داشت مردم را از دامی که شیادان و شارلاتان‌ها بر سر راه‌شان گسترده‌اند آگاه کنیم. در این راستا حتی اگر یک نفر هم از گسترة‌ فریب آگاه شود و از تل توده‌های ساده‌اندیش فاصله گیرد، برای ما اهمیت دارد. چرا که ما خواهان استقرار یک حاکمیت دمکراتیک در کشورمان هستیم. دمکراسی بنابرتعریف، ‌ انسان محور است بنابراین با هر نوع جمع‌گرائی و پوپولیسم دینی و بومی و به ویژه با جنبش‌های حفظ محیط زیست در تضاد کامل قرار می‌گیرد. چرا که این جنبش‌ها با رذالت فراوان، با اولویت دادن به «مکان» در واقع انسان را نفی می‌کنند. نفی انسان چیست؟

«نفی انسان» روندی است که با فریب آغاز می‌شود، سپس به تهدید، تحقیر و حذف فیزیکی می‌انجامد. زمانیکه بعضی‌ها با «عقیده‌سازی» در صدد «سربازگیری» و تشکیل گردان‌های ایدئولوژیک برمی‌آیند، مرحلة «فریب» آغاز ‌شده. گام بعدی ممانعت از خروج همین «سربازان» از «گردان‌ها» است. برای حفظ سربازان در جمع گله است که رهبران به تهدید و تحقیر متوسل می‌شوند. اینان می‌دانند که ترس و تحقیر فرد را متزلزل می‌کند و همین تزلزل امکان واکنش منطقی را از انسان سلب خواهد کرد. اگر تهدید و تحقیر مؤثر نیافتد، توسل به زور و خشونت نیز در دستور کار قرار خواهد گرفت. به همین دلیل ما از فعالان جنبش مدنی می‌خواهیم از پیوستن به «جمع» و تکرار شعارهای پوچ گله‌داران اکیداً خودداری کنند. گله‌داران، ‌ و در راس آن‌ها آنگلوساکسون‌ها چه می‌گویند؟

باد این چاووش راه کاروان گرد
نغمه‌پرداز شکست خیل مغرور سپاه من
می‌سراید در نهفت پرده‌های برگ
قصه‌های مرگ

می‌گویند، اعترافات تلویزیونی ارزش حقوقی ندارد. کاملاً درست است. در این راستا اعترافات بازداشت‌شدگان پس از کودتای 22 خردادماه «از نظر حقوقی» هیچ ارزشی ندارد، حتی اگر واقعیت را بگویند. به عنوان نمونه، فردی به نام بهزاد نبوی جزو دستگیرشدگان آشوب‌های اخیر است. بهزاد نبوی، یکی از همکاران دیرینة میرحسین موسوی است که سابقة بمب‌گذاری، فساد مالی و به ویژه سابقة «خدمت» برای اسرائیل را در کارنامه دارد. اگر چنین جنایتکاری در تلویزیون اعتراف کند که حقوق‌بگیر اسرائیل است، چه پیش می‌آید؟ پاسخ روشن است. مردم با تکیه بر این اصل اساسی که اعترافات تلویزیونی فاقد ارزش حقوقی است، مزدوری بهزاد نبوی را برای اسرائیل «دروغ» می‌انگارند. در حالیکه هر چه فاقد ارزش حقوقی باشد الزاماً دروغ نیست.

و آن دگر سو
کرکس پیری بر اوج آسمان سرد
گرم می‌خواند سرود فتح اهریمن

این امر واقعیت دارد که بهزاد نبوی در رأس یک سازمان مسلح به نام مجاهدین انقلاب اسلامی تحت نظارت اسرائیل فعالیت دارد. و اعضای مسلح این سازمان در تظاهرات غیر مجاز 25 خردادماه نیز شرکت داشتند. نبوی به این دلیل بازداشت شده که از طریق اعترافات تلویزیونی مردم همة جرم و جنایات‌اش را دروغ انگارند. در واقع پخش «اعترافات تلویزیونی» نمایشی است برای ارائة «چهرة دلپذیر» از اعضای محفل کودتای 22 بهمن 1357. به همین دلیل است که ساواک مفلوک جمکران با نامه‌نگاری از سوی دو فرزند بهزادنبوی، در واقع به «بازنویسی تاریخ» پرداخته، مزخرفات و پروپاگاند روس‌ستیز سایت «بی‌بی‌سی» را از زبان خمینی به خورد مخاطب می‌دهد. این نامة ابلهانه و مضحک در همة سایت‌های «مستقل» از جمله سایت «بالاترین» که گویا هیچ وابستگی سیاسی ندارد، منتشر شده!

زمانیکه نامه‌های سرگشادة و ابلهانة پاسداراکبر خطاب به رهبر فرزانه در سایت‌های فارسی زبان منتشر می‌شد گفتیم که هدف از انتشار این نامه‌های مبتذل و الکن پخش تبلیغات راست‌افراطی و نشاندن این پاسدار بی‌مقدار در جایگاه اوپوزیسیون حکومت اسلامی است. امروز هم می‌گوئیم، تمام مقالاتی که از سوی قلم به مزدهای استعمار در سایت‌های کذا منعکس می‌شود، تداوم پروپاگاند فاشیسم است که «توجیه ظاهراً فلسفی» آن‌ها را،‌ از طریق سفسطه و تناقض‌گوئی «استاد» محمدرضا نیکفر عهده‌دار شده.

فیلسوف‌کبیر عرصة فقرفرهنگی که مانند همة فاشیست‌ها راه حل مسائل امروز را در گذشتة رویائی خود می‌جوید، مقاله‌ای خطاب به پاسداراکبر و «همبستگان» قلمی کرده که در آن به تحریف سکولاریسم مشغول شده‌اند، تا از این راه مفاهیم دمکراتیک معاصر را به دین و ایمان وصله پینه بفرمایند. این مقاله در تاریخ 22 ژوئیه 2009،‌ در سایت «گویا نیوز» انتشار یافته. استاد نیکفر در کمال نبوغ بدون اینکه کوچکترین اشاره‌ای به مقدسات داشته باشد از «عوامفریبی» حکومت اسلامی انتقاد می‌کند، حکومتی که به زعم ایشان بر «مذهب» و «ناسیونالیسم» تکیه کرده. سپس ایشان ضمن انتقاد از «شعار پوچ» و با تأکید بر «آگاهی» مردم،‌ به تحمیق و عوامفریبی پرداخته، ابتدا از «جنبش فاشیسم دینی» انتقاد می‌کند تا چنین القا کند که «فاشیسم غیرمذهبی» هم گویا وجود دارد. البته ما با این ادبیات دبستانی و احمق‌فریب که کالای‌ مصرفی فلاسفة جهان‌سوم است و در کارگاه‌های «عقیده سازی» مغرب زمین سرهم می‌شود نیک آشنائیم.

این مهملاتی است که حاج فرج دباغ، محمد خاتمی، شیرین عبادی و دیگر فعلة‌ فاشیسم سی سال است نشخوار می‌کنند. و توسط علی شریعتی قبل از ظهور خردجال در حسینیه ارشاد به خورد دانشجویان محترم نظام «شاهنشاهی» داده می‌شد. به عبارت دیگر مهمل‌بافی، ‌ سفسطه، چرندبافی و تحریف تحت عنوان فریبندة «آزادیخواهی» در کشور ایران با تبلیغات فاشیسم «اتحادی است که از عهد قدیم‌ افتاده است». نثر شیوا و فارسی «سلیس» و کوچه‌باغی استاد نیکفر به یک‌سو، پوچ‌پردازی و مهمل‌بافی و شیادی ایشان به سوئی دیگر! از تعارفات و گزافه‌گوئی‌های کسالت‌آور این استاد «کلام»، و سوگواری و مرثیه خوانی مبتذل‌شان برای «سهراب و ندا» نیز صرفنظر می‌کنیم، و می‌پردازیم به اصل مطلب. اصل مطلب این است که «مستر» نیکفر ضمن اقتباس از «بعضی» وبلاگ‌ها می‌گویند، «ما از آنان نمی‌ترسیم،‌ آن‌ها از ما می‌ترسند.»

پیش از ادامة مطلب، «ما» هم در مقام خود به فیلسوف فرهیختة جمکران می‌گوئیم شما و همپالکی‌هایتان هم از «ما» می‌ترسید، و به همین دلیل است که همچون مار پوست انداخته‌اید، و مانند بوقلمون پیوسته رنگ عوض می‌کنید. سرکار پیشتر در اسلام و فلسفة بوعلی‌سینا نسخة «شفا» برای نجات همپالکی‌هایتا‌ن می‌پیچیدید، امروز برای نجات «فاشیست ـ مسلمان‌ها» در دیوان حافظ سکولاریسم رؤیت می‌کنید. این تغییر و تزلزل نشان «ترس از سکولاریسم» نیست؟ چرا! در غیر اینصورت نیازی نبود که سرکار برای تخریب سکولاریسم و شهروند، به بومی کردن این مفاهیم بپردازید، و موذیانه خواهان دخالت دین در سیاست شوید و دیوان حافظ را به عنوان منبع سکولاریسم معرفی کنید.

گفته بودی گاه سختی‌ها
در حصار شوربختی‌ها
پر تو در آتش اندازم به یاری خوانم‌ات باری
اینک اینجا شعله‌ای برجا نمانده در سیاهی‌ها
تا پر ات در آتش اندازم

تا آنجا که ما می‌دانیم حافظ نظریه‌پرداز علوم سیاسی نبوده. حافظ شاعر بوده و سروده‌های‌اش نمی‌تواند پشتوانة قانون اساسی و مقررات جامعة مدنی شود. برخلاف مدینه‌‌النبی اسلام فروشان، جامعة مدنی «دینی» نیست، «شهروند مؤمن» هم ندارد! آنکه مؤمن است می‌تواند به عنوان «بشر» در جامعة مدنی زندگی کند، ولی «شهروند» به شمار نخواهد آمد. چرا که شهروند به دلیل برخورداری از حق شرکت در قانونگزاری و نظارت بر اجرای قانون الزاماً می‌باید «لائیک» باشد و اعتقادات دینی خود را نگاه دارد برای خانه و معبد، نه جهت ابرازشان در سطح جامعه. از این جهت «مؤمن» حق دخالت در سیاست را ندارد، چون در یک نظام سکولار «جدائی دین از سیاست» الزامی است.

وقتی می‌گوئیم «جدائی دین از سیاست»، به این معناست که هیچکس، چه روحانی چه غیرروحانی به نام «دین» و «ایمان» حق دخالت در سیاست جاری کشور را ندارد. برادران دینی شما دهه‌هاست که «سیاست» را به «دین» پیوند می‌زنند، امروز هم سرکار برای پیوند سیاست به «ایمان» قلمفرسائی می‌کنید! چه کسی می‌ترسد، ما یا شما که «سکولاریسم ایرانی» اختراع می‌کنید که «مؤمن» را بجای آخوند بنشانید تا مبادا عرصة سیاست کشور ایران از تقدس پالایش شود؟ مسلماً شما می‌ترسید. چرا که توسل به «دروغ» فقط از روی ترس است و بس. ترس از اینکه جامعة ایران از اسارت تقدس‌ها رها شود و تفنگ‌فروشان تقدس‌گستر غرب خود را در برابر یک ایران دمکراتیک ببینند، که عربدة آزادی «قدس شریف» سر نمی‌دهد. آنوقت جیره ‌مواجب امثال شما هم قطع خواهد شد، ‌ و نمی‌توانید نان آخوند بجوید و از دیوان حافظ «فکر سکولار ایرانی» استخراج کنید.

پس ابتدا حضورتان عرض کنیم حافظ متفکر و فیلسوف نبوده، «فکر سکولار» هم ابداع نکرده. حافظ شاعر بوده، سروده‌های‌اش سرشار از تناقض است و انسان‌محور هم نیست. چنین انتظاری هم از یک شاعر کلاسیک نمی‌رود. با این وجود تفکر سکولار به دلیل انسان‌محوری و تکیه بر منطق از انسجام برخوردار است. خلاصه بگوئیم «سکولاریسم ایرانی» معجون مبهمی است مانند «جمهوری اسلامی» که می‌توان از آن هزاران چماق سرکوب بیرون کشید. آنچه کارفرمایان سرکار «سکولاریسم ایرانی» نامیده و می‌خواهند آنرا در لعاب مخالفت فرضی با «حکومت توحش» به خورد ملت ایران بدهند، به دلیل ابهام گستردة سروده‌های حافظ به مراتب انسان‌ستیزتر از نظام متحجر فعلی خواهد بود:

«اساس اندیشة سیاسی سکولارسیم لغو امتیازات [سیاسی دین است] سکولاریزاسیون ایرانی نیز لغو [امتیازات دین پیشگان] است [...] شهروند مؤمن طبعا رواست که در سیاست دخالت کند[...] فکر سیاسی سکولار ایرانی پشتوانه‌ای بس قوی در سنت فرهنگی دارد. مومنان نیز می‌توانند در متن‌های دینی توصیه‌های خوبی در مخالفت با تبدیل دین به تخت حکمرانی [...] پیدا کنند. فکر سکولار، فکری نیست که با فرهنگ ما بیگانه باشد. از حافظ هم می‌توان آنرا استخراج کرد.»

بله این است تعریف نوین سکولاریسم که «شهروند مومن» هم دارد و می‌توان آنرا از اشعار حافظ استخراج کرد! به عبارت دیگر سروده‌های همة شعرای کلاسیک ایران می‌تواند برای تدوین یک قانون اساسی خررنگ‌کن مورد استفاده قرار گیرد، چرا که همة این سروده‌ها «خدا محور» و انسان ستیزاند و می‌توانند مانند نهج‌البلاغه، حدیث مسلم و روایت معصوم توسط فرهیختگانی از قماش حاج سیدجوادی و کاتوزیان به قانون اساسی حکومت کشک و پشم تبدیل شوند. «پروفسور» نیکفر مقالة شیوای خود را با آرزوی موفقیت برای «آکسیون» پاسدار اکبر به پایان برده. و البته ما هم شاهد موفقیت آکسیون کذا بودیم. چشم‌تان روز بد نبیند، میلیون‌ها نفر در سیرک سیار عموسام شرکت داشتند. انبوه جمعیت چنان بود که «مرلین مونرو» نتوانست با پاسدار اکبر که از جنس زن متنفر است چاق سلامتی کرده و در فیلم آیندة «مهمل‌باف» نقشی برای خود دست و پا کند.

گفته بودی گاه سختی‌ها
در حصار شوربختی‌ها
پر تو در آتش اندازم، ‌ به یاری خوانمت باری

همة این مقالات «فلسفی» و سراپا تناقض یک چارچوب مشخص دارد: حفظ منافع آنگلوساکسون‌ها که فقط در سایة مقدسات و گسترش سرکوب و خشونت می‌توانند دامنة تاراج خود را وسعت بخشند. ایالات متحد جهت فروش سلاح و تجهیزات نظامی و در چارچوب سیاست گله‌پروری، دامداری و سربازگیری، ‌ در آمریکای جنوبی، کشورهای حوزة دریای کاسپین و کشورهای قفقاز سه سیاست به ظاهر متفاوت را در نظر گرفته که هر سه یک هدف واحد را دنبال می‌کنند: ایجاد بحران، گسترش خشونت و نهایتاً جنگ.

هیچش آن دستان خون‌آلوده پنداری به فرمان نیست
آنچه هر سو در افق گه‌گاه می‌بیند
شیهة‌ اسبان رعد و نیزه‌بار آذرخشان است
در گذار باد
می زند فریاد

سناریوی کشورهای حوزة خزر منطبق است بر الگوئی که آشوب میرحسین موسوی در ایران پیاده کرد و امروز به قرقیزستان رسید. این سیاست در آمریکای جنوبی بر «کودتای بدون خون‌ریزی» تکیه دارد که از هندوراس آغاز شد و ادامة آنرا کلنل چاوز با ایجاد بحران ساختگی تضمین خواهد کرد. بحران قفقاز را ساکاشویلی در گرجستان «رهبری» می‌کند. مرحلة دوم این بحران پس از جنگ سه روزة قفقاز درماه اوت 2008، با ترورهای سیاسی و قتل روزنامه‌نگار و مدافع حقوق‌بشر به ویژه در اینگوشی و چچنی، جهت خوشامد گوئی به جوزف‌ بایدن آغاز شده. یادآور شویم، دولت آمریکا اوپوزیسیون گرجستان را به کلی نادیده می‌گیرد، چرا که این اوپوزیسیون خواهان آزادی بیان و رعایت حقوق بشر است. حال آنکه ساکاشویلی خواهان در آغوش گرفتن آمریکاست.

در نتیجه جوزف‌بایدن هم صدای تظاهرکنندگان مخالف ساکاشویلی را نمی‌شنود. یا اینکه رابرت ردفورد کهن‌سال و شون‌پن،‌ که هنوز جوان است و جویای نام، ‌ برای‌ اینان نگران نخواهند شد. از بخت بد، این گرجی‌ها نه پاسداراکبر دارند، نه استاد عباس‌میلانی، نه شیرین عبادی و ... و روشن است که برنامة سوگواری و روضه و زوزه هم اجرا نمی‌کنند. در نتیجه دلیلی ندارد رادیو همبونه‌های پر از چرک و کثافت و مرض برای‌شان تبلیغات به راه بیاندازند. کسی نمی‌تواند به صرف مخالفت با یک دولت دست نشانده، از الطاف گاوچران‌ها، و همدردی رسانه‌ها و روشنفکران و لوطی و عنتر و مطرب‌های پنتاگون برخوردار شود. آمریکا هر جا حکومت تعیین کند،‌ «اوپوزیسیون» را هم خودش تعیین خواهد کرد، ‌ همچنانکه اوپوزیسیون حکومت اسلامی را هم با پاسداراکبر،‌ «استاد» نیکفر، عبادی و گوگوش و سروش تعیین کرده.

شعله‌ای گر نیست اینجا تا پر ات در آتش اندازم
و به یاری خوانم‌ات یک دم به بام خویش
بشنو این فریادها را بشنو ای سیمرغ!
و ز چکاد آسمان پیوند البرز مه آلوده
بال بگشای از کنام خویش

ما به همة جنگ‌فروشان غرب و جیره‌خواران‌شان در داخل و خارج جمکران اطمینان می‌دهیم سیاست‌های جنگ‌پرستان در دامان صلح به بن‌بست رسیده، شکست خواهد خورد‌. صلحی که از خاورمیانه طلوع می‌کند.

با حریر رازبفت قصه‌های دور
بال بگشای از کنام خویش
ای سیمرغ راز آموز
(شفیعی کدکنی)

دژ «به فتح دال»، به معنای کژ، زشت و پلید است!



...

چهارشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۸


گله و گریبایدوف!
...

علیرغم خوش‌رقصی‌های ایرانی‌نمایان خارج نشین و صدور بیانیة مضحک زندانیان سابق سیاسی خوشوقت‌ایم که تلاش موذیانة آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک برای «اوپوزیسیون سازی» و ایجاد «وحدت کلمه» پیرامون موسوی و بهرمانی و شرکاء در داخل و خارج ایران شکست خورده. البته برنامة‌ ایجاد «اجماع» به پایان نرسیده! برادران در سازمان فدائیان خلق‌های ستم‌دیده و همه چیز دیده،‌ به شیوة گوگوش و محمدخاتمی جهت ایجاد وحدت کلمه پیشنهاد سرشار از نبوغی ارائه داده‌اند. سران داس‌الله پس از سی سال خوش و بش با آخوند و نعلین و ریش و آفتابه خواهان «سرنگونی دیکتاتور» شده‌اند. چه کسی خواهان سرنگونی دیکتاتور است؟ همه!

در راستای بازگشت به دوران تزارها، سایت رعایای الیزابت دوم و سایت‌های وابسته، به شیوة معهود در پی گشودن جبهة نوین علیه روسیه در ایران برآمده‌اند، ولی اینکار را چنان ناشیانه انجام می‌دهندکه انسان در سلامت عقل گردانند‌گان‌شان شک می‌کند!

اگر رسانه‌های غرب می‌کوشند با تحریف تاریخ ایران از درون محفل کودتای 22 بهمن 1357 جنایتکارانی چون موسوی و بهرمانی را به عنوان «اوپوزیسیون» مطرح کنند، سخت کورخوانده‌اند. حضورشان عرض کنیم،‌ «بی‌بی‌گوزک» را نمی‌توان به «تاریخ» تبدیل کرد. رخدادهای تاریخی همواره «دلیل مادی» دارد، ‌ هر چند تحت لوای تلاش‌هائی «معنوی» صورت پذیرد. به عنوان نمونه تهاجم نظامی آنگلوساکسون‌ها به افغانستان و عراق برای چپاول منابع انرژی، تقویت حکومت طالبان شیعی‌مسلک در ایران و کنترل مسیر عبور انرژی صورت پذیرفت. ابراز «نگرانی» از وجود سلاح‌های کشتارجمعی، یک دروغ بزرگ بود که پروندة آن توسط البرداعی منفور برای حفظ منافع اربابان در سازمان ناتو ساخته و پرداخته شد. پیش از ادامة مطلب لازم است نگاهی داشته باشیم به شعارهای گوساله‌فریبی که چپ‌نمایان برای ایجاد «اجماع» مطرح می‌کنند.

شعارهای «حذف» و مرگ و «سرنگونی» حکومت اسلامی بسیار موذیانه است. پیش از سخن گفتن از «حذف»، می‌باید مشخص شود این حکومت با چه حکومتی جایگزین خواهد شد. به عبارت دیگر «رفقا» سخت اشتباه می‌کنند اگر می‌پندارند با شعار پوسیدة سی سال پیش و با توسل به «آکسیون» گوساله‌پسند می‌توان یک دیکتاتور فرسوده را با دیکتاتور تازه نفس جایگزین کرد. ما به هیچ عنوان از استقرار استالینیسم تولید بازار تهران پشتیبانی نخواهیم کرد. در واقع چریک‌های فدائی‌خلق که یک ماه پس از کودتای ناکام 22 خردادماه از خواب بیدار شده، جنایات موسوی را به یاد آورده و بیانیه می‌صدورند باید بدانند برای این صحنه‌سازی‌ها خیلی دیر شده.

اکنون حکومت اسلامی ناچار است برای حفظ خویش بعضی از سردمداران محفل کودتای22 بهمن را منزوی کند، تا بتواند از احمدی‌نژاد چهرة «مرد قدرتمند» ارائه دهد. به عبارت دیگر، رسانه‌ها چنین تبلیغ خواهند کرد که پرزیدنت مهرورزی آشکارا از فرامین رهبر فرزانه سرپیچی می‌کند و نه تنها به مطالبات آیات‌عظام که به درخواست پاسدار شریعتمداری، بازجوی شریف ساواک و همکار خبیث پاسدار محسن آرمین نیز وقعی نمی‌گذارد. جاروجنجال پیرامون مخالفت فرضی رهبر و آیات عظام با انتصاب رحیم مشائی به همین دلیل به راه افتاده. حال بپردازیم به تحریف تاریخ در ایران که به برکت ممنوعیت کتاب‌های فریدون آدمیت توسط وزارت ارشاد گوسفندان میسر شده!

تاریخ معاصر ایران توسط جیره‌خواران ناتو در خارج تنظیم شده، بعد هم به ایران صادر می‌شود. این شیوه بر اصل اقتصادی «مصرف کالای غرب در ایران، بدون هرگونه دخالت ایرانی در تولید» استوار است. همانگونه که در مورد نفت نیز همین سیاست اعمال می‌شود؛ مواد خام را از ایران به خارج برده، بجای آن کالاهای بنجل و بی‌مصرف به کشور صادر می‌کنند. در حوزة فرهنگی و سیاسی نیز همین سیاست اعمال می‌شود: صدور «رهبرکبیر انقلاب» و «تاریخ کشور» به ایران! اگر به یاد داشته ‌باشیم، روز 19 آوریل سال 2007، «کاندی رایس» آرزو کرده بود که ملت ایران بتواند «رهبران» خود را انتخاب کند! به عبارت دیگر ایشان تلویحاً گفته بودند: انتخاب «رهبر» با شما، «رهبری با ما!» مشاهده می‌کنیم که در همچنان بر همان پاشنة همیشگی می‌چرخد!

مصاحبة برژینسکی را که فراموش نکرده‌ایم، ایشان هم «نوعی دمکراسی» در حکومت توحش رویت کرده بودند. دلیل انتشار چنین ترهاتی این است که محفل فاشیسم از طریق «تحریف» و «واژگون‌نمائی»، تجمع مردم در برابر حوزه‌های شبه انتخابات حکومت آب‌منگل‌ها را نشان «دمکراسی» می‌خواند. در نتیجه همة فعلة فاشیسم از شیرین عبادی تا شیخ بهنود چنین ادعا می‌کنند که حضور احمدی‌نژاد در رأس قوة مجریة جمکران «دمکراسی» را تهدید می‌کند! کسی هم نمی‌پرسد چگونه یک حکومت خدا‌محور می‌تواند همزمان «انسان‌محور» هم باشد، چرا؟ چون گوسفندان عموسام جایگاه اوپوزیسیون را اشغال کرده و می‌پندارند هر چه تعدادشان بیشتر باشد، ‌ و بیشتر «بع‌بع» کنند می‌توانند مطالبات آزادیخواهان ایران را نیز مخدوش سازند و از اکبر بهرمانی و خاتمی و موسوی برای ما «رهبر» بسازند. همچنانکه در سال 1357 دقیقاً همین شد. همة فرهیختگان سرگذر، از هنرمندان «زپرتی» گرفته تا دانشگاهیان فزرتی، و ... دست در دست جبهة منفور ملی یک جانور وحشی به ‌نام خمینی را در جایگاه رهبر کشور قرار داده، مردم ایران را به تماشاچی تبدیل کردند.

جالب است که این روزها همین محفل منفور که پس از پایان وظایف‌اش در غرب خیمه زده، دست به‌کار تکرار توطئه علیه ملت ایران شده. از آنجمله است برادر اسماعیل‌خوئی که چند ماه پیش از خواب بیدار شده و ضمن مصاحبه با «بی‌بی‌سی» به یاد آوردند که خمینی، رهبرکبیر انقلاب ضدامپریالیست، به حضرات گفته، «امپریاس»‌ را خوب می‌شناسد و با آن مبارزه خواهد کرد! استاد اسماعیل خوئی، سپس لطف کرده،‌ چند بیت از سروده‌‌های خود را به ما تحویل داده فرمودند، «پشیمانم، پشیمان!»

ولی از قرار معلوم بابا اسماعیل پشیمان مثل رهبرشان تقیه کرده بودند، چون باز هم یک گلة خوب و پروار تشکیل داده برای رعایت حقوق بشر در ایران مراتب «بع بع» عاجزانة خود و دیگر «روشنفکران» خارج نشین را به درگاه ارباب ابراز می‌دارند. اینبار کار امثال اسماعیل خوئی و شرکاء ساده‌تر است. زمانیکه آبدارخانة‌ سازمان سیا یک «رهبر» مطلوب به ملت ایران تقدیم کرد، اسماعیل‌خوئی و شرکاء نیازی به فرار از ایران نخواهند داشت، چون همگی در غرب کنگر خورده و لنگر انداخته‌اند. خلاصه نتیجة کودتای مردمی هر چه باشد خسارتی متوجة روشنفکران سرقبرآقا نخواهد شد. این است فواید تحریف تاریخ! برای دومین بار طی سی‌سال اخیر، یک گروه مشخص با توسل به شعار پوچ «حقوق بشر» برای تأمین منافع سازمان‌ طالبان‌پرور ناتو بسیج شده. به همین دلیل است که آثار فریدون آدمیت، به ویژه کتاب «امیرکبیر و ایران» در کشور تلویحاً ممنوع است.

یکی از فواید ممنوعیت کتاب‌های فریدون آدمیت توسط وزارت ارشاد گورکن‌ها این است که ایرانیان، تاریخ معاصر ایران خود را نیز مانند کالاهای بنجل مصرفی از غرب وارد می‌‌کنند! بله، به دنبال جمع‌آوری کتاب‌های فریدون آدمیت در ایران، از این پس رعایای الیزابت دوم تاریخ معاصر برای‌مان می‌نویسند، ساواک هم یک ترجمة شیوا و دبستانی از آن ارائه داده، سایت «بی‌بی‌سی» جهت معرفی‌اش، شرحی بلیغ و شیوا از فصاحت فقرفرهنگی در دسترس مشتاقان قرار می‌دهد.

«امیرکبیر و ایران»، پس از براندازی سال 57، توسط وزارت ارشاد و تحت نظر محمد خاتمی منفور تحریف و تجدید چاپ شد،‌ تا کسی از فضاحت دستاربندان و مزدوری‌شان برای انگلستان آگاه نشود. یکی از مسائلی که فریدون آدمیت در این کتاب به آن پرداخته، تهاجم به سفارت روسیه و قتل گریبایدوف، سفیر روسیه در ایران است. یادآور شویم که گریبایدوف، تنظیم‌کنندة قرارداد ترکمانچای، بعد از این قرارداد به مقام سفارت روسیه در ایران منصوب شد، و در چنین شرایطی است که دولت انگلیس نیز خواهان برخورداری از امتیازاتی مشابه امتیازات ترکمانچای می‌شود! می‌دانیم که در این هنگام دولت تزارها با امپراطوری عثمانی در جنگ بود، و ایران و روسیه سعی در بهبود روابط خود داشتند. بنابراین، تهاجم به سفارت روسیه در ایران، در این برهة خاص جز توطئة بریتانیا جهت ممانعت از بهبود روابط ایران و روسیه، و اعمال فشار بر ایران هیچ دلیل منطقی دیگری نمی‌توانسته داشته باشد.

هر گاه روسیه در گیر جنگ بوده، انگلیس جبهة نوینی بر علیه این کشور در ایران گشوده، تا باعث تضعیف تزارها شود. این شیوه، حتی پس از انقلاب اکتبر، هنگامی که ارتش هیتلر لنینگراد را محاصره کرده بود، از طریق احداث راه آهن سراسری ایران، و حضور مستشاران نظامی و کارشناسان آلمانی در ایران «رضاشاهی» به کار گرفته شد. پس از پایان جنگ جهانی دوم نیز همین شیوه وسعت و تداوم یافت. هنگامی که ارتش سرخ در افغانستان می‌جنگید، جبهة نوینی که علیه اتحادجماهیر شوروی گشوده شد، شامل پاکستان، ایران و ترکیه بود! ناتو در این سه کشور کودتا کرد و افراطیون راستگرا را به قدرت رساند تا امنیت مرزهایش تأمین شود! بگذریم و بازگردیم به قتل گریبایدوف، سفیر روسیة تزاری در‌ ایران. همچنان که گفتیم زمانیکه سفیر روسیه در ایران به قتل رسید، این کشور درگیر جنگ با عثمانی بود! ابتکار حمله به سفارت روسیه را الله‌یارخان آصف‌الدوله، یکی از جیره‌خواران و نوکران سنتی انگلیس به خرج داد! کسی که‌ پیشتر به دلیل تسلیم تبریز، پس از عزل از وزارت چوب فلک هم شده بود!

در جریان قتل گریبایدوف، بنابر آنچه جهانگیرمیرزا در «تاریخ نو» آورده، شاه کسانی را برای متفرق کردن مردم فرستاد‌،‌ ولی فرستادگان شاه کاری از پیش نبردند. چرا که این آشوب با تبلیغات آصف‌الدوله انجام شده بود، و نوامیس اسلام، یعنی دو زن گرجی، به سفارت روس پناهنده شده بودند! آورده‌اند که این زنان «کالاهائی» متعلق به آصف‌الدوله بودند، و از اینرو اسلام به خطر افتاده بود. در این بلوا، گریبایدوف به قتل رسید و آنچنان که «واتسون» می‌نویسد، سفارت روسیه نیز غارت شد و اسب‌های این سفارتخانه سر از اصطبل سفارت انگلیس درآوردند! در مورد قتل سفیر روسیه در ایران، ‌ روایت فراوان است. ولی از آنجا که در آنزمان ایران صحنة رقابت روسیه و انگلیس‌ بود، باید اصل را بر حمایت بی‌قید و شرط انگلیس از عاملان فشار بر روسیه قرار دهیم. یادآور شویم اثر فریدون آدمیت،‌ تنها منبع قابل اطمینان برای تحلیل این واقعه است. فریدون آدمیت، علاوه بر مقایسه و بررسی منابع نیمه‌رسمی و غیررسمی، از قبیل شرح وقایع به نقل از مقامات ایرانی و خارجی، منابع متعدد رسمی فارسی، انگلیسی و فرانسه را نیز مورد استفاده قرار داده.

در هر حال به دلیل عدم دسترسی نسل جوان ایران به منابع معتبر تاریخی، ‌ سایت رعایای الیزابت دوم، امروز نیز به شیوة معهود در پی گشودن جبهة نوینی علیه روسیه در ایران است! سایت کذا چنین تبلیغ می‌کند که دولت فعلی روسیه حامی احمدی‌نژاد است، رهبر حکومت اسلامی از مهرورزی حمایت می‌کند، و خلاصة مطلب نکبت و ادبار حاکم بر ایران به دلیل حمایت فرضی روسیه از احمدی‌نژاد به بار آمده، که مورد الطاف ویژة رهبری نیز قرار دارد! این ادعای گوساله‌فریب را کسی می‌پذیرد که با استراتژی سازمان طالبان‌پرور ناتو بیگانه باشد و نداند کل حاکمیت ایران دست نشاندة سازمان ناتو است، و «جهاد باشوروی» از اهداف اصلی استقرار این حکومت در کشورمان بوده. چنین کسی الزاماً باید کوروکر و ابله باشد تا نداند آمریکا و انگلستان برای تقویت طالبان جمکران به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده‌اند و قصد داشتند با توسل به البرادعی منفور تهاجم نظامی به ایران را نیز توجیه کنند تا مرز خود را با روسیه به سواحل خزر برسانند و مانع از احداث شاهراه «شمال ـ جنوب» شوند.

زمانیکه برنامة تهاجم نظامی آنگلوساکسون‌ها با شکست روبرو شد، خرابکاری در دستورکار قرار گرفت. قتل کارشناس حقوقی روسیه در ایران، خرابکاری در هواپیماهای توپولف، و... و در تمام این موارد دولت جمکران خفقان اختیار کرد تا سیاست اربابان‌اش دچار وقفه نشود. افتضاح این «سکوت» نوکرموآبانه چنان بالا گرفت که امروز رسانة رسمی حکومت اسلامی ناچار شد دلیل خفقان اکبر بهرمانی پیرامون سقوط توپولف شرکت کاسپین را جویا شود! می‌دانیم که گورکن‌ها هرگز ابزار «مرگ» را از دست نمی‌دهند،‌ به ویژه در نماز جماعت‌شان که سی‌سال است بر پایة مطالبات سفارتخانه‌های طالبان‌پرور غرب و به عنوان «خواست خدا» یا «خواست مردم» تنظیم می‌شود.

ولی جالب‌تر از خفقان حاج اکبر در این مورد اظهارات مقامات امنیتی جمکران است که می‌گویند، هیچ ‌یک از قطعات مربوط به کابین خلبان هواپیما در محل یافت نشده! به عبارت دیگر هدف عملیات خرابکارانه کابین خلبان بوده. ولی این مطلب را از زبان ساواک جمکران نخواهیم شنید چرا که در اینصورت می‌باید از مسئولین تأمین امنیت فرودگاه تحقیق کنند و آنوقت خیلی بد خواهد شد.

اگر چنین شود، تمام سعی و کوشش لوطی و عنترهای پنتاگون از جمله «شون‌پن» و رابرت ردفورد و «روشنفکران» و فرهیختگان اسلام‌نواز عموسام برباد خواهد رفت. به ویژه آن هنرمند متعهد و مکتبی سانفرانسیسکو که برای اثبات حسن نیت حاکمیت آمریکا نسبت به ملت ایران، با دستان هنرمند‌اش، نیم‌تنة ندا را با رعایت «حجاب اسلامی» ساخته و پرداخته که امثال حقیقت‌جو و دیگر کنیزکان محمد خاتمی در ینگه دنیا بتوانند خود را با «ندای محجبه» شناسائی کنند! این هنرمند دلسوخته،‌ به دلائلی که بر ما واضح است، ترجیح داده زن ایرانی را در چارچوب کنیز و برده به هنردوستان ینگه دنیا تقدیم کند. البته فراموش کرده رنگ سبز طاعون موسوی را هم به شاهکار هنری خود بیفزاید.

بله اینان می‌پندارند روشنفکران و فرهیختگان و هنرمندان غرب را کسی نمی‌شناسد! کدام روشنفکر غربی با پدیدة طالبان مخالفت کرده؟ کدام یک از این «روشنفکران»، تهاجمات وحشیانة ایالات متحد به یوگسلاوی و پاک‌سازی‌های قومی را محکوم کرده‌اند؟ و مگر گل سر سبد روشنفکران انگلیس، لرد برتراند راسل، حامی بیقید وشرط اسرائیل نبود؟! امروز دیگر کسی به روشنفکرهای برگزیدة ناتو دخیل نخواهد بست. همه می‌دانند اینان بندگان تفنگ‌فروش‌های دو سوی آتلانتیک‌اند. هر قدر اینان قلم‌فرسائی کنند و کتاب و جزوه بنویسند، و هر قدر سازمان تبلیغات استعماری ساواک بر این تفکرات «فرهنگ بندگی» تفسیر و ترجمة «بی‌بی‌گوزکانه» ارائه دهد، نتیجه‌ای نخواهد داشت.

در روزنوشت‌های آقای پرویز رجبی، ‌ مورخ 30 فروردین‌ماه 86، به افتتاح تالاری از تابلوهای نقاشی توسط آقای پهلبد، وزیر فرهنگ و هنر پهلوی دوم اشاره شده. گویا جناب وزیر میزان شناخت خود از فرهنگ و هنر را نیک به نمایش گذاشته‌اند:

«وقتی جناب پهلبد وزیر وقت فرهنگ و هنر از موزه دیدن می‌کرد، هنگامی که رسید به تابلوی رنگ روغن تمام قد ناصرالدین شاه، که روی زمین به دیوار تکیه داشت، با کفش نک تیزش لگدی پراند به تابلو و آنرا پاره کرد که این قرمساق را کدام قرمساق به تالار راه داده است! ...»

بله، این یکی از نمونه‌های هنرپروری، پیش از ظهور دجالی به نام خمینی بود که از چشم مردم پنهان نگاهداشته شد، چرا که ساواک منفور، همین سازمانی که امروز بر رسانه‌ها و نشر کتاب نظارت و سانسور کامل اعمال می‌کند، اجازة پخش چنین صحنه‌هائی را از تلویزیون نمی‌داد. همچنانکه اجازة‌ پخش رساله‌های ابلهانة خمینی را هم ندادند. این ممنوعیت‌ها جهت حفاظت از منافع استعمار اعمال می‌شود. آنروز مردم ایران نمی‌بایست می‌دیدند که وزیر فرهنگ و هنر، ‌که داماد خانوادة سلطنتی هم بود ‌به خود اجازه می‌دهد، مانند ماشاالله قصاب رفتار کند، و هیچکس هم نمی‌تواند به رفتار ایشان اعتراض کند! مگر به همسر «شاهدخت شمس» کسی می‌توانست اعتراض کند؟! منافع ملی به خطر می‌افتاد! آنروزها، ملت ایران نمی‌بایست با نظریه‌های متحجر و مضحک روح‌الله خمینی نیز آشنا می‌شد، چرا که باز هم منافع «ملی» به خطر می‌افتاد!

حاکمیت سرسپردة ایران شرایطی ایجاد می‌کند تا ایرانی وقایع تاریخ خود را از نگاه بیگانگان بنگرد. این است دلیل جمع‌آوری کتاب‌های فریدون آدمیت. فریدون آدمیت پایه‌گذار تاریخ نگاری در مفهوم مدرن در کشور ایران بود و اکنون که دسترسی به کتاب‌های او امکانپذیر نیست، مشتی سیاست‌پیشه و روزی‌نامه‌نگار نانخور غرب برای ملت ایران نقش مورخ ایفا می‌کنند. اینان همه چیز می‌گویند، خاطرات نقل می‌کنند؛ دروغ می‌بافند، ‌اسناد ساختگی هم از یک یا دو منبع ارائه می‌دهند. حال آنکه جهت بررسی وقایع تاریخی، مقایسه و بررسی منابع مختلف الزامی است. به همین دلیل خاطرات جیمی کارتر، کیسینجر و ... و دیگران را نمی‌توان «سند تاریخی» به شمار آورد. به ویژه هنگامی که این خاطرات به زبان فارسی «ترجمه» می‌شود و ساواک محتوای آن‌ها را «بزک» می‌کند که با ابتذال مطلوب استعمار هماهنگ باشد.

خاطرات «بزک» شده، به دلائل شرایط موجود، به عنوان «منبع موثق» مورد استفاده قرارمی‌گیرد، چرا که منابع معتبر تاریخی از ایرانیان دریغ ‌شده. در واقع تلاش استعمار بر این است که ایرانی را در یک خلاء فرهنگی کامل قرار دهد، تا هر آنچه از رسانه‌های استعماری در داخل و خارج دریافت می‌کند، و یا هر شایعه‌ای را، به عنوان «واقعیت مستند تاریخی» بپذیرد.

مهم‌ترین تلاش استعمار جهت ایجاد خلاء در اجتماع ایران هویت ما را نشانه گرفته. هویت هر ایرانی شناختی است که او از واقعیات تاریخی کشور خود دارد. به همین دلیل جهت فراهم آوردن زمینه‌های تزلزل در جامعة ایران تاریخ کشورمان از چشم ایرانی پنهان داشته می‌شود؛ در این مرحله است که استعمار نسخه‌های ضدتزلزل و مبتذل برای ملت تجویز می‌کند. و مسلم است که همه، بی‌چون و چرا داروهای تجویز شده را مصرف خواهند کرد! چرا که هیچکس نمی‌تواند شرایط فرسایندة‌ «تزلزل» را تحمل کند. به عنوان نمونه سایت زمانه، ‌مورخ 30 تیرماه سالجاری مطلبی منتشر کرده تحت عنوان مضحک «بررسی کوتاهی پیرامون پدیدة نوظهور مزدک[...]» به قلم فردی به نام «ونداد زمانی». این مطلب در واقع برای توضیح مسائل کشکی ایرانیان خارج از کشور علامت اختصاری «مزدک» را هم در ادبیات مبتدی خود اختراع کرده. این مقالة «علمی» را بررسی نخواهیم کرد. فقط به نویسندة‌ مبتکر و دانشمند آن یادآوری می‌کنیم که با «حرف اضافه یا حرف ربط» علامت اختصاری نمی‌سازند! در نتیجه «مزدک» سرکار به عنوان علامت اختصاری «مردان زن درکانادا» غلط است! چنین عبارتی را به اختصار «مرزک» یا «مرزکا» می‌خوانند. جنابعالی هم جهت لجن‌پراکنی به مزدک، در مقام یک شخصیت تاریخی بهتر است راه دیگری بیابید! از مطلب دورافتادیم بازگردیم به تحریف تاریخ و به ویژه تاریخ دورة‌ قاجار.

امروز کسی نمی‌گوید که حماقت فتحعلیشاه و آصف‌الدوله ایران را به ذلت «ترکمانچای» کشید. کتاب‌های تاریخ را جمع کرده‌اند بجای‌اش «بی‌بی‌گوزک» برای‌مان چاپ می‌کنند، تا بگویند، مسئول حماقت قجرها گریبایدوف بود! یادآور شویم، نخستین مأموریت امیرکبیر، پس از جلوس ناصرالدین‌شاه بر تخت سلطنت، سفر به روسیه جهت عذرخواهی از توطئة بریتانیا و جیره‌خوارانش بود. در عوض رعایای الیزابت دوم، قتل گریبایدوف را در چارچوب یک قصة «بی‌بی‌گوزک» و اختراعی تحویل ایرانیان می‌دهند. اینان می‌کوشند مسئولیت قرارداد ترکمانچای از شانة فتحعلیشاه و آصف‌الدولة مزدور، که پیروزی سپاه ایران را به شکست تبدیل کردند، برداشته، همة مسئولیت‌ها را متوجة سفیر روسیه کنند! از سوی دیگر، همین پروپاگاند ابلهانه گریبایدوف را به عنوان یک روشنفکر غرب‌ستیز نیز محکوم می‌کند!

در قاموس کارفرمایان «بی‌بی‌سی»، ‌ روشنفکر نمی‌تواند «غرب‌ستیز» باشد! نه! روشنفکر یا «غرب‌پرست» است یا «زرپرست»! خلاصة مطلب، اهل «پرستش» است! به زبان ساده‌تر، روشنفکر مورد نظر اینان باید «بندگی» کند. مهم نیست بندگی غرب یا بندگی خداوند! همینکه «بندگی» پیشه کند، مدرک روشنفکری از دانشگاه لندن دریافت خواهد داشت، و در غیراینصورت، ‌ به زعم سایت رعایای الیزابت دوم باید به سرنوشت گریبایدوف دچار شود. غربی‌ها در سدة‌ اخیر، با استفاده از افراطیون راستگرا از قماش اسدآبادی‌ها، بن‌لادن‌ها، یوشکا فیشرها و روژه‌گارودی‌ها نوعی غرب‌ستیزی «خودی» به راه انداخته بودند که امروز در عراق و افغانستان گردن‌گیرشان شده، چرا که جنگ سرد به پایان رسیده و غرب‌ستیزی واقعی آغاز شده!




...

سه‌شنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۸


«ندا» و نارنج‌ها!
...
آه اگر فریادم از این خانه تا کوی و گذر می‌رفت
بانگ برمی‌داشتم
ای خفتگان هنگام بیداری است

گویا به دلیل عدم موفقیت مراسم نماز و روضه و زوزة سبز، آبدارخانة‌ سازمان سیا به میرحسین موسوی و همسر «روشنفکرشان» توصیه کرده بجای کوبیدن بر طبل «امام روشن ضمیر» و چاق سلامتی با قوم و قبیلة کنیزکان خارج نشین اکبربهرمانی، ‌ در مراسم یادبود «ندا» شرکت کنند تا شاید از این طریق بتوانند پیرامون یک چهرة غیراسلامی، میهن دوست، آزادی‌خواه و به ویژه چهرة دلپذیر یک زن برای گورکن‌ها نانی به تنور بچسبانند و حکومت مفلس جمکران را از این مخمصه برهانند. البته ساواک جمکران هم برگزاری این مراسم را ممنوع نکرده! خلاصة مطلب اگر طاعون‌های سبز از طریق «ندا» بتوانند نانی به کف آرند، هم احمدی‌نژاد نفسی به راحت می‌کشد هم حکومت گورکن‌ها.

امروز برژینسکی می‌گوید، آمریکا مدافع حقوق بشر و دمکراسی است؛ حکومت اسلامی می‌گوید، دمکراسی و حقوق بشر غربی است و ما غربی نیستیم؛ اوپوزیسیون مفلوک‌ حکومت جمکران هم،‌ با عرض ارادت به سران غرب و گدائی از آنان جهت تأمین حقوق بشر در ایران، در واقع فرمایشات برژینسکی و حکومت اسلامی را تأئید می‌کند! این وضعیت مضحک و شاید بهتر بگوئیم تأسف‌بار همان است که در «بهار عاظادی» شاهد بودیم.

بله! شعارهای حکومت اسلامی و مخالف‌نمایان‌اش در داخل و خارج همان شعارهای ابلهانة 32 سال پیش است! این حکومت از روز «خجستة» 23 خردادماه سالجاری به دو دستة کاذب تقسیم ‌شده و اوباش‌ آن عین سه دهة پیش می‌گویند، حقوق بشر آمریکائی است و شعار می‌دهند،‌ مرگ بر آمریکا، ‌مرگ بر شوروی، مرگ بر اسرائیل و مرگ بر شاه! البته بجای شاه، امروز «دیکتاتور» را گذاشته‌اند، و بجای «شوروی» هم روسیه مورد التفات ویژه قرار گرفته. برای خالی نبودن عریضه، «برادران» چینی هم از الطاف فعلة استعمار بی‌نصیب نمانده‌اند. همچنانکه می‌بینیم «خط سیاسی» سازمان ناتو نه تنها در ایران تغییرناپذیر و جاودان است که طیف خشونت و حماقت آن همچنان رو به گسترش است.

در خارج از ایران نیز اوضاع تفاوتی نکرده. مخالف‌نمایان همان مزخرفات عهد دقیانوس را پشت سر هم تکرار می‌کنند، و از «سران کشورهای غرب» می‌خواهند به دولت دست نشاندة خود فشار بیاورند که «حقوق بشر» را در ایران رعایت کند! ولی آیا سران کشورهای غرب مدافع حقوق‌بشراند؟ نه! پس اوپوزیسیون خارج نشین چرا از اینان می‌خواهد حکومت دست پروردة خود را تحت فشار بگذارند؟ این یک پرسش منطقی است. هر جور مایل‌ هستید به این پرسش ساده پاسخ دهید؛ با رعایت ادب و نزاکت یا بدون هیچ آداب و ترتیبی، ‌ هر چه دل تنگ‌تان می‌خواهد بگوئید!

می‌بینیم که اوپوزیسیون بینوای حکومت جمکران هم در گذشته‌ها در جا می‌زند و پس از سی سال هنوز می‌پندارد غرب، ‌ مدافع حقوق بشر است. به نظر می‌رسد اینان کوروکر شده و تجلی این «حقوق بشر» را در حکومت‌های اسلامی عراق و افغانستان نمی‌بینند،‌ و در این باب هیچ هم نمی‌شنوند. به همین دلیل مبارزات سیاسی‌شان به فعالیت اسب عصاری شباهت فراوان دارد، با این تفاوت که اسب برای تأمین منافع سازمان ناتو «عصاری» نمی‌کند.

ولی در این گیرودار مواضع جبهة ملی از همه جالب‌تر شده. این جبهه که با تحریم انتخابات جمکران برای نخستین بار در حیات سیاسی‌اش یک موضع منطقی اتخاذ کرده بود،‌ گویا اکنون خواهان باز پس گرفتن رأی خود شده! به گزارش خبرگزاری‌ها،‌ امروز در تهران بین «مردم» و نیروهای انتظامی زدوخورد و درگیری به راه افتاد و ... و مسلماً باز هم رسانه‌های رسمی خفقان می‌گیرند تا سایت‌های فارسی زبان بتوانند به شایعه پراکنی ادامه دهند و دکان مقدس ایجاد تشویش و نگرانی در اذهان عمومی هر چه بیشتر رونق گیرد.

گویند در میدان شهر کودکان به دور ملا جمع شده، برای او ایجاد مزاحمت می‌کردند. ملانصرالدین برای رهائی از آزار و اذیت کودکان به آنان گفت شما اینجا چه می‌کنید، مگر نمی‌دانید قاضی شهر همه را به میهمانی دعوت کرده؟ کودکان چون این بشنیدند ملا را رها کرده به سوی خانة قاضی شتافتند. نصرالدین ضمن نظارة جمع کودکان که دوان دوان به سوی خانة قاضی می‌رفتند،‌ ناگهان به خود نهیب زد: ای دل غافل! نکند واقعاً میهمانی باشد و من از سفرة رنگین آن محروم بمانم؟ پس خود نیز در پی کودکان شروع به دویدن کرد!

گویا زمینه برای براندازی مساعد شده که «جبهة ملی» هم پای به آشوب‌های خیابانی گذاشته. حضرات که انتخابات را تلویحاً تحریم کرده بودند، ظاهراً به بهانة‌ بزرگداشت «30 تیر»، و در واقع برای گسترش آشوب با «شعار موسوی رأی منو پس بده» در شهر تجمع کرده‌اند. شاید هم می‌پندارند مردم ایران سوابق درخشان این جبهة منفور را در براندازی سال 1357 فراموش کرده‌‌اند. البته جبهة کذا حق دارد. مردمی که سوابق جنایات موسوی و اکبر بهرمانی را فراموش کنند، و «از لج خامنه‌ای» پشت سر ایندو صف بکشند، مسلماً به یاد نخواهند آورد که همین جبهة ضدملی، شاپور بختیار را از خود راند،‌ چرا که او حاضر نشده بود با اوباش خیابانی و ناراضیان شوت و پرت هم‌صدا شود. مسلماً مردم به ‌یاد ندارند که همین دارودسته چند ماه پیش به شاپور بختیار افتخار عضویت دوباره در جبهة کذا ارزانی داشتند! البته این لطف «بزرگ» که سال‌ها پس از ترور بختیار صورت گرفت، هنوز در سایت‌های اینان با نامه‌های تشکر و سپاسگزاری بختیار از سران خودفروختة این جبهه همراه نشده! چند ماه صبر کنیم، حضرات این «اسناد» معتبر را به نقل از «سیدبن طاووس» منتشر می‌کنند.

در تاریخ اول ژانویه سال 1977 گروه برژینسکی جیمی‌کارتر را برای تحمیل «سیاست انسداد» در منطقه و «جهاد» با اتحاد شوروی به کاخ سفید آورد. پس از گذشت 32 سال، علیرغم فروپاشی بلوک شرق،‌ حاکمیت آمریکا همچنان بر تداوم سیاست‌های دوران جنگ سرد پافشاری می‌کند. آشوب‌های دست‌ساز حکومت ملایان جمکران و اسلام گرایان ترکیه، همچنین جنگ «خیالی» دولت پاکستان با طالبان، و اوضاع بحرانی افغانستان نشان از تداوم همین سیاست جنگ طلبانه دارد. عراق را از این بحث کنار می‌گذاریم، چرا که شرایط متفاوتی دارد.

پیرامون وبلاگ «رابرت و رفراندوم» لازم است توضیح دهیم حتی اگر نوآم چامسکی هم به صفوف اهالی مرزپرگهر ملحق شود از هیچ تجمعی حمایت نخواهیم کرد. چون ما رهبر و مرجع تقلید نداریم و هیچکس، حتی نوآم چامسکی بجای ما «فکر» نمی‌کند، به جای ما تصمیم نمی‌گیرد، و از زبان ما سخن نخواهد گفت. در این وبلاگ بارها به مطالب نوآم چامسکی ارجاع شده، فقط به این دلیل که چامسکی از منتقدان سرسخت «حقوق بشرنسبی» است و حقوق بشر «دینی» و «بومی» را «نفی عامل انسانی» یا گسترش فاشیسم معرفی می‌کند و در این مورد فراوان نوشته و گفته. حال اگر چنین فردی که به دلیل اتخاذ مواضع بشردوستانة خود شهرت جهانی دارد، به بهانة دفاع از حقوق شرکای جنایتکاری به نام میرحسین موسوی خود را در کنار مشتی پاسدار و ساواکی و چماقدار جمکران و لوطی و عنترهای پنتاگون قرار دهد مسلماً شایستة تقدیر نخواهد بود، و به بنظر ما اتخاذ چنین موضعی چامسکی را به عنوان «پیرو سیاست آمریکا»،‌ در تضاد با مواضع شناخته شدة وی قرار خواهد داد.

با اینهمه فراموش نکنیم که نوآم چامسکی به آلزایمر دچار نشده، صغیر نیست و می‌داند چه می‌گوید و چه می‌کند. به نظر ما اگر امثال چامسکی به حمایت از «فاشیست ـ مسلمان‌های» جمکران بپردازند می‌باید به حال ملت ایران تأسف خورد. در هر حال همچنانکه پیشتر هم گفته‌ایم مرز ما را با روشنفکران آزاده‌ای همچون نوآم چامسکی فقط «منافع ملی» مشخص می‌کند. و منافع ملی بر اقتصاد پای می‌فشارد.

حال بپردازیم به وبلاگ امروز و تلاش حکومت اسلامی برای بازگشت به گذشتة شیرین و به طور اخص، بازگشت به دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر در ایالات متحد. زمانیکه رژیم سابق ایران علیرغم پیوستن به منشور جهانی حقوق بشر، ‌ در کمال آزادی و استقلال این حقوق را همه روزه پایمال می‌کرد، زمانیکه مصطفی رحیمی به دلیل انتشار مقاله‌ای تحت عنوان «روشنفکران ایران محکوم‌اند» ممنوع‌القلم شده بود، شاهد بودیم که همین حکومت دانشجویان را برای شنیدن مزخرفات شریعتی و مطهری به حسینیة ارشاد هدایت می‌کرد. همزمان،‌ ساواک شایع کرده بود که آثار شریعتی ممنوع است!

همچنانکه گفتیم واکنش ایرانیان به چنین شایعاتی قابل پیش‌بینی است، چرا که ایرانیان نیز مانند مردم کشورهای مسلمان‌نشین خاورمیانه به دلیل تحمل سرکوب همه جانبه همواره در مرز شورش و قانون شکنی قرار دارند و قادر به حفظ تعادل درونی و بروز واکنش منطقی نیستند. امروز کافی است در جامعة ایران شایع شود که علی‌خامنه‌ای با فرد یا گروهی مخالف است، ‌ تا «مردم» همه شیفتة همان فرد یا آن گروه شوند. بدون اینکه کسی از خود بپرسد چه دلیل منطقی وجود دارد که خامنه‌ای فرضاً با اکبر بهرمانی یا موسوی مخالف باشد؟ این شیوة برخورد غیرمنطقی،‌ کار «هدایت افکار عمومی» در کشورمان را بسیار آسان کرده. در دورة شاه استعمار غرب دقیقاً همین شرایط را بر جامعه حاکم کرده بود، و همچنانکه دیدیم نتیجة مطلوب را نیز به دست آورد: استقرار مشتی جنایتکار خشونت‌پرست همچون خمینی، بهرمانی، چمران و... در رأس هرم قدرت در ایران، گوش به فرمان واشنگتن برای «جهاد» با اتحاد جماهیرشوروی.

ولی هدف واقعی از این «جهاد» همچنانکه امروز شاهدیم تاراج گسترده‌تر منابع انرژی در منطقه بود. ایالات متحد هیچ مشکلی با استالینیسم نداشت، امروز نیز در چین با مائوئیسم هیچ گرفتاری ندارد. دولت چین می‌تواند در چارچوب ایدئولوژی سرکوبگر «مائوئیسم» هر جور مصلحت می‌‌داند مخالفان خود را نقره‌داغ کند، آمریکا کک‌اش نخواهد گزید!‌ چنانکه شاهد بودیم دولت چین در میدان «تیان‌آن‌من» دانشجویان معترض را، که به خلاف عملة تحکیم وحدت و اوباش‌الله جمکران هیچ نوع درگیری هم با نیروی انتظامی نداشتند به زیر چرخ تانک‌ها انداخت. اما پس از گذشت حدود دو دهه، هنوز آمار دقیق این کشتار وحشیانه مشخص نشده. تا آنجا که ما به یاد داریم، رابرت ردفورد و هم‌قبیله‌ای‌های‌اش نیز نگران حال و احوال چینی‌ها نشده بودند.

در تاریخ 4 نوامبر 1976 جیمی کارتر به ریاست جمهوری ایالات متحد برگزیده شد و روز اول ژانویه 1977 پای به کاخ سفید گذارد. سه ماه از آغاز ریاست جمهوری ایشان نگذشته بود که در یک سخنرانی رسمی همه را به «رعایت حقوق بشر» فراخواندند! و خلاصه نتیجة رعایت حقوق بشر در تاریخ 22 بهمن 1357 عاید ملت ایران شد و هنوز که هنوز است ما در حقوق بشر شناوریم. اصولاً نویسندة این وبلاگ به دلیل رعایت بیش از حد حقوق بشر در ایران دیگر به عذاب آمد، مرز پرگهر اسلامی را به مقصد ایالات متحد ترک کرد! ولی به ارادة قادرمتعال سر از کشور فرانسه در آورد. چون به قول خاج‌پرست‌ها «راه‌های خداوند بی‌شمار است.» و خلاصه خداوند متعال یکی از همین راه‌ها را در اختیار «بندة خود» قرارداد تا امروز وبلاگ بنویسد، و به اهالی سرزمین گل و بلبل بگوید، اگر پیروزی جنبش مدنی را می‌طلبند، با ذهن خود بیندیشند،‌ از زبان خود سخن بگویند، واقعیت زمان و مکان را فراموش نکنند، و روی به زندگی و شادی داشته باشند! به ویژه از هرگونه تجمع و برگزاری مراسم سنتی سوگواری و مرده‌خوری بپرهیزند.

پیش از ادامة مطلب به آن‌ها که تأکید کردند، مرگ «ندا» صحنه سازی نبود، ‌می‌گوئیم ما یک «فرض» را مطرح کردیم نه یک «رخداد» را. ما گفتیم این تصاویر «می‌تواند» ساختگی باشد. همچنین گفتیم ترجیح می‌دهیم چنین باشد. ولی اگر چنین قتلی به وقوع پیوسته ما هم از این رخداد عمیقاً متاسف‌ایم. منتهی «تجمع» در مراسم سوگواری و ازدحام در گورستان را در هر حال توصیه نمی‌کنیم. چرا؟ چون این گونه برنامه‌ها بجای تسکین آلام، دردها را تشدید می‌کند. برای روشن شدن این مطلب ابتدا «مرگ» را بررسی می‌کنیم.

می‌دانیم که هر موجود زنده‌ای یک روز خواهد مرد، ‌ به عبارت دیگر از مرگ گریزی نیست، و هیچکس نمی‌داند چه مدت زندگی خواهد کرد. ذهن ما مرگ افراد سالخورده و بیمار و رنجور را آسان‌تر از مرگ کودکان و جوانان می‌پذیرد. به همین دلیل از مرگ یک جوان همه متأسف می‌شوند. البته در اینجا با امام روشن‌ضمیر موسوی و دیگر گورکن‌ها که مرگ جوانان را در جبهه به ملت ایران «تبریک» می‌گفتند و برای مرگ آخوند مطهری هزار سال است زوزه می‌کشند، کاری نخواهیم داشت.

گروه‌های خشونت‌طلب از مرگ «غیرخودی‌ها» نه تنها تأسف نمی‌خورند که خوشحال هم می‌شوند. چون مرگ دیگران زندگی اینان خواهد بود. به همین دلیل است که امروز سایت‌های «مستقل» فارسی با انتشار مطالب سایت اکبر بهرمانی مردم را به خشونت فرامی‌خوانند. گویا اکبر بهرمانی در سال 1348 گفته، «ما نمی‌ترسیم، هر نسلی باید آزمون خود را پس بدهد و...» خلاصه از همین دست مزخرفات صحرای کربلا که ساواک از دیرباز برای نعلین‌ها سر هم کرده بود تا اینان شهامت نداشته‌شان را به شوت وپرت‌ها به اثبات برسانند. در هر حال بهرمانی هم مانند همة‌ امامان شیعی مسلکان به زندان حاکم ظالم رفت، ولی متأسفانه شربت نخورد! چون ساواک اعضای خود را لت‌وپار نمی‌کند. از قضای روزگار میرحسین موسوی هم که موش شده بود و می‌خواست دکان حزب «توحید و توسعه» افتتاح کند، ‌ امروز شجاع شده و فرموده، «از هزینه دادن نمی‌ترسیم!»

البته در اینکه میرحسین موسوی هرگز از کشتار دیگران و تاراج ثروت‌های ملی نترسیده، هیچ تردید نداریم. موسوی، اکبر بهرمانی و شرکاء طی این سه دهه هیچ خسارتی متحمل نشده‌اند. اینان از فدا کردن جان و مال دیگران برای پیشبرد اهداف اربابان خود هیچ هراسی نداشته و ندارند. طی سه‌دهة اخیر شهامت اینان برای کشتار و چپاول ملت ایران کاملاً به اثبات رسیده و هیچ نیازی به تبلیغات نیست. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به مرگ.

زمانی که یکی از افراد خانواده یا دوست عزیزی را از دست می‌دهیم، در ذهن ما یک فضای تهی ایجاد می‌شود که ارتباط ما را با واقعیت سست می‌کند و می‌کوشیم جای خالی عزیز از دست رفته را با خاطرات گذشته پر کنیم. با نگریستن به تصاویرش با حفظ اشیائی که به او تعلق داشته، با زنده کردن خاطراتی که از او داشتیم و خلاصه ذهن ما بر همین «جای خالی» متمرکز خواهد شد. نیازی به توضیح نیست که اگر مرگ ناگهانی و غیرمنتظره باشد این فضای خالی تمام زندگی انسان را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد و گسست از واقعیت شدیدتر خواهد بود. واکنش افراد به چنین مسائلی متفاوت است. ممکن است بهت و سکوت بر انسان چیره شود و از گریستن برای از دست رفتة خود نیز عاجز بماند. باز هم بگوئیم سخن از افراد «بهنجار» است که از مرگ اطرافیان خود متأثر می‌شوند. در چنین مواقعی بهترین راه تسکین رنج و درد «سخن گفتن» است.

به این ترتیب در دراز مدت فضای خالی «بازسازی» می‌شود. به همین دلیل در بلاد غرب به سوگواران توصیه می‌شود بر مزار رفتگان خود حضور یابند و بجای گریستن، آنان را مخاطب قرارداده با آنان سخن بگویند تا، اگر چه فراموش کردن ممکن نیست، رفته رفته سنگینی «جای‌خالی» در ذهن‌شان سبک شود. این نوعی برخورد منطقی است با مرگ. در ایران چنین برخوردی «رسم» نیست. مسلمین با جیغ و فریاد و اشک و آه در گورستان تجمع می‌کنند و ورد می‌خوانند یا اگر خیلی مترقی باشند سرود انقلابی سر می‌دهند. با «تکرار» ورد، سرود یا شعر هیچ مشکلی حل نمی‌شود. این عمل احمقانه را سال‌های سال می‌توان ادامه داد،‌ و بار سنگین درد و رنج را همچنان به دوش کشید.

نارنج‌های باغ بالا را
دستی تواند چید و خواهد چید
و ز هر طرف فریادهای چید آوخ چید
خواهد در این‌ آسمان پیچید
آن باغبان خفته روی پرنیان عرش
آیا نخواهد دید؟
یا پرسید
کو ماه ؟ کو ناهید؟ کو خورشید؟
از سروده‌های فریدون مشیری


...

دوشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۸


رابرت و رفراندوم!
...
ما در هیچیک از تظاهرات و تجمعات مخالف‌نمایان حکومت اسلامی شرکت نخواهیم کرد،‌ هیچ بیانیه‌ای هم در حمایت از «پیروان خط امام» امضاء نمی‌کنیم، ‌ کسانی که پرچم مبارزه با تقلب فرضی در انتخابات مضحک جمکران را برافراشته‌اند به مراتب از حکومت اسلامی متقلب‌تراند.

روز گذشته دفتر نوآم چامسکی را در جریان استفادة ‌سوء «فاشیست‌ ـ مسلمان‌های» ایرانی‌نما از نام وی قرار دادیم. امروز بعضی از سایت‌های توده‌پرست خبر دروغ مبنی بر حمایت چامسکی از سیرک سیار عموسام در نیویورک را «حذف» کردند، بقیه از جمله سایت آخوند پرستان بینوای زمانه که مانند دیگر فعلة فاشیسم فریاد شکایت از «تقلب» به آسمان برده‌اند،‌ هنوز پای بر این دروغ می‌فشارند. پس حضور فعلة فاشیسم به ویژه سایت‌های چپ‌نما می‌گوئیم، اینبار اگر با توسل به نام چامسکی قصد بهره برداری سیاسی به نفع فاشیسم را داشته باشند، برخورد دیگری خواهیم داشت. به این ترتیب که از طریق حقوقی مسائل را پیگیری خواهیم کرد.

می‌‌دانید که این‌کار جرم است، در نتیجه جریمه و محکومیت هم به همراه خواهد داشت. شکایت‌نامه با سند و مدرک از جمله تصاویر مطالب مربوط به مصاحبة دروغین پاسداراکبر با چامسکی و خبر «مؤثق» اخیر آماده است. البته پیگیری حقوقی سریع به نتیجه نمی‌رسد، ولی اگر ادعا‌نامه را در دادگاه مطرح کنیم هر چه مقرری از حکومت گورکن‌ها دریافت می‌کنید باید خرج دادگاه شود. با توجه به سوابق حکومت اسلامی و با توجه به سوابق اوپوزیسیون متقلب و کلاهبردار این حکومت در داخل و خارج مرزها به شما متقلبان که مدعی مخالفت با تقلب هم شده‌اید اطمینان می‌دهیم کار به اینجا ختم نخواهد شد.

حال بپردازیم به لزوم پرهیز از خشونت در برخورد با حکومت اسلامی. پیش از پرداختن به این موضوع یادآور شویم خشونت، مانند پروپاگاند استعمار فقط به گسترش خشونت می‌انجامد. خشونت مراحل مختلفی دارد که از گفتار آغاز می‌شود و به خشونت در رفتار منتهی خواهد شد. و اوج خشونت همچنانکه می‌دانیم جنگ است. به عبارت دیگر زمانیکه گفتار و رفتار منطقی جای خود را به توپ و تانک و بمب می‌سپارد و گلوله بجای کلام می‌نشیند. ولی به طور کلی و به مفهوم «عام»‌، ‌ جایگزینی «گفتار منطقی» به هر صورت نوعی خشونت تلقی خواهد شد. چرا که انزوای «گفتار منطقی»،‌ به عنوان پایه و اساس هنجار دمکراتیک در ترادف با خشونت قرار می‌گیرد. به همین دلیل است که می‌گوئیم دمکراسی نه جنس دارد و نه رنگ. دمکراسی فقط قانون «انسان‌محور» دارد و نیروهای انتظامی یک دمکراسی موظف‌اند نظم قانونی را در جامعه تأمین کنند. و بر پایة همین تعریف از دمکراسی است که به فعالان جنبش مدنی توصیه می‌کنیم مراسم احمقانة سوگواری و سیاه‌پوشی در پارک‌ها را تحریم کنند و اجازه ندهند غم و اندوه و گریه‌زاری بر فضای اجتماعی کشور حاکم شود. جنبش مدنی با مرگ‌پرستی و لات‌بازی عزاداران حسینی در تضاد قرار می‌گیرد.

از اینرو به اهالی مرزپرگهر که همه روزه با سنگ و چوب و چاقو به زدوخورد با نیروهای انتظامی مشغول می‌شوند و عربدة الله‌اکبر سر می‌دهند، صریحا می‌گوئیم که دانسته یا ندانسته،‌ مانند سال 1357 زمینة‌ سرکوب جنبش مدنی را فراهم می‌آورند و از این منظر در سنگر خامنه‌ای و رفسنجانی نشسته‌اند. ما دچار توهم نمی‌شویم. مردم‌پرست و مردم‌محور هم نیستیم. در نتیجه به صراحت می‌بینیم که به دلیل پریشان احوالی لندن و واشنگتن، امروز خردجال در جمکران با خردجال در لندن و واشنگتن هم‌زبان شده. و بسیج دانشجوئی، ‌ اکبر بهرمانی، محمد خاتمی، علی‌خامنه‌ای و پاسدار شریعتمداری، حاکمیت اسرائیل و کارفرمایان بی‌بی‌سی و رادیو فردا هم‌صدا از یک مطلب واحد و مشخص ابراز نگرانی می‌کنند: انتصاب رحیم مشائی به معاونت احمدی‌نژاد! چرا؟ چون مشائی باید بر صلح با اسرائیل صحه بگذارد. و صلح در منطقه مترادف با مرگ آنگلوساکسون‌های اشغالگر است.

به همین دلیل است که «جاهل و جنتلمن» در دو سوی آتلانتیک با نوکران خود در جمکران، ‌ از رهبر و اکبر و بسیج و آیات عظام در یک صف ایستاده‌اند: صف قانون‌شکنی در ایران. اینهمه برای تداوم بخشیدن به حکومت اسلامی و ممانعت از استقرار صلح در فلسطین. روشن‌تر بگوئیم این همان «سیاست انسداد» است که گروه برژینسکی با توسل به نهضت عاظادی، اکبر بهرمانی، خمینی و دیگر اوباش اسلام‌گرا بر کل منطقه تحمیل کرد تا دست اسرائیل برای کشتار و سرکوب مردم لبنان و فلسطین و فروش سلاح به حکومت اسلامی باز باشد. این همان سیاستی است که می‌کوشد جهت ایجاد «اجماع» در بین ناراضیان شوت‌وپرت‌، انتخابات فرضی جمکران را مخدوش جلوه داده مطالبات مردم ایران را به نشستن موسوی بجای احمدی نژاد تقلیل دهد. پیام این سیاست را ابتدا از زبان برنار کوشنر شنیدیم که به رسمیت شناختن انتخابات جمکران را به صورت «مشروط» ممکن می‌دانست. متن وقوقیة اکبر بهرمانی بر اساس همین اظهارات تنظیم شده بود. گفتیم که هدف از برپائی آشوب تعلیق مذاکرات هسته‌ای با ایران و ممانعت از مذاکرات صلح در فلسطین است. روشن‌تر بگوئیم آنگلوساکسون‌ها به ویژه در لندن برای «حفظ وضع موجود» می‌کوشند. چون ایجاد هرج‌ومرج در ایران همزمان کارساز سیاست جنگ طلبانة انگلستان در ایران و اسرائیل خواهد بود.

طفلک جنتلمن‌های نزول‌خور «سیتی»! اینان رویای بازگشت به دوران تزارها را در سر می‌پرورانند و با توسل به واژگون‌نمائی می‌کوشند روسیه را مدافع احمدی نژاد معرفی کنند! به همین دلیل اوباش‌الله مدافع طاعون سبز روز جمعه در حوالی دانشگاه سابق تهران با شعار «مرگ بر روسیه» پرچم این کشور را آتش می‌زدند. حاج اکبر هم به «چین» نصیحت می‌کرد حقوق شهروندان‌اش را رعایت کند! این آخوندجماعت درست مانند اوباش دریده و وقیح است و در راه نوکری برای ارباب از هیچ پدرسوختگی و تقلبی دریغ نمی‌کند. امروز هم برای «مبارزه با تقلب» و رفع تردید فرضی «مردم» دروغ می‌گوید. چاقوکش‌های‌اش هم در خیابان به زدوخورد با پلیس مشغول‌اند تا شاید چند جسد دیگر به میرحسین و شیخ کروبی هدیه کنند و بساط روضه و زوزه رونق گیرد. باشد که شیرین عبادی بینوا هم بتواند سیرک «مادران سیاهپوش» در پارک‌ها به راه اندازد. گروه‌هائی که در داخل‌وخارج کشور به بهانة دفاع از حقوق مردم ایران بسیج شده‌اند در واقع خواهان تداوم همین حکومت‌اند.

این است آنروی سکة «انساندوستی» دارودستة‌ موسوی، گروه‌های مدعی دفاع از حقوق بشر، ‌ مطرب‌ و لوطی و عنتر پنتاگون که امروز رابرت ردفورد هم به آنان پیوست. بله سیرک‌های هزارة‌ سوم برای زدن جیب ملت‌ها «سینما» را هم به برنامة خود افزوده‌اند. بگذریم و بازگردیم به سیرک جمکران که نه شرقی و نه غربی، بلکه اسلامی است و با عربدة‌ الله اکبر و شعار مرگ بر این و آن و آتش زدن پرچم و نوحه و سوگواری و ستایش رهبر توام است. درست مثل برنامة‌ عزاداران حسینی‌ به روایت ایرج میرزا:

ای نره خر سبیل گنده
خجلت نکشی میان مردم
از این حرکات مثل ج...ده
تخم چه کسی بریده خواهی
با این قمه‌های نابرنده

آری! اوباش‌الله جمکران در خیابان‌های مرکزی تهران با روسیه می‌جنگند. پیشتر در همین مکان مقدس، به قول امام دجال و «روشن ضمیرشان» به «آمریکا و اذنابش» سیلی می‌زدند و هر روز «امپریاس» را شکست می‌دادند. امروز نوبت روسیه و چین فرا رسیده. بله در سینما «امپریاس» همة کارهای غیرممکن امکانپذیر می‌شود. پس از خطبه‌های اکبر بهرمانی در سینما امپریاس، نوبت به خطبه‌های «رابرت وود» رسید و بعد هم پیشنهاد ابلهانة «مجمع روحانیت» را از زبان محمد خاتمی، ‌ نابغة جمکران شنیدیم. اینان با تکیه بر پروپاگاند بی‌بی‌سی و رادیو فردا یک پیشنهاد «گوگوشی» ارائه کرده‌اند که همة ایرانیان در مورد آن به «اجماع» خواهند رسید.

گوگوش چه می‌خواست؟ آزادی و سرفرازی ایران. چه کسی خواهان آزادی و سرفرازی ایران است؟ همة ایرانیان. حال ببینیم خاتمی چه می‌گوید؟ خاتمی می‌خواهد برای کسب مشروعیت دولت یک رفراندوم برپا کند و از مردم بپرسد از وضعیتی که پیش آمده راضی هستند؟ چنین پرسش مزورانه‌ای نیز ایجاد «اجماع» می‌کند. اگر چنین پرسشی مطرح شود، همة مردم از رهبر و اکبر و مهرورزی و ... به آن پاسخ منفی خواهند داد چرا که هیچکس از این اوضاع رضایت ندارد. حتی رابرت ردفورد!

زمانی که متقلبان مخالف تقلب ناچار شدند دکان چامسکی فروشی را تعطیل کنند، بلافاصله رابرت ردفورد وارد میدان شد، البته در نقش «ساندنس کید»، رهبر سارقان مسلح بانک که جهت زدن «بانک ملت» بجای تفنگ، شعار«حقوق‌بشر» در دست دارد. بله این شعار، از هر سلاحی قتال‌تر است چون در ابعاد جهانی وحدت کلمه ایجاد می‌کند. هیچکس با حقوق بشر و آزادی زندانیان سیاسی مخالفت نخواهد کرد. جیمی کارتر خون‌آشام هم با توسل به همین شعار جادوئی یک موجود وحشی و روان‌پریش را به عنوان رهبر آزادیخوا‌هان ایران به شوت‌وپرت‌های ناراضی قالب کرد. آنروز هم «مردم» از وضعیت پیش آمده ناراضی بودند، و همة «مخالفان شاه» و زندانیان سیاسی را هم «آزادیخواه» تلقی می‌کردند. دیدیم که راه خطا رفتند. آنروز هم «مردم» با بختیار مخالفت می‌کردند چون بختیار خواهان فراهم آوردن سازوکار قانونی برای تغییر نظام سلطنتی به جمهوری «سوسیال ـ دمکرات» بود. آنروز هم «مردم» با چوب و چماق و عربدة «مرگ بر بختیار» با نیروی انتظامی درگیر می‌شدند، چون روسپی‌های سیاسی همچون نهضت عاظادی به پیروی از مصدق‌السلطنه و به رهبری امام «روشن ضمیر» در پی کسب مشروعیت خیابانی و تشکیل حکومت سرگذر بودند. موفق هم شدند، چون حمایت آمریکا و هم پیمانان‌اش را داشتند.

آنروز چند نفر از ایرانیان «نخبه» و حقوق‌دان و روشنفکر در داخل مرزها از حاکمیت قانون و تغییر قانونی سلطنت دفاع کردند؟ چند تن از ایرانیان در خارج از مرزها از پیشنهاد بختیار حمایت کردند؟ جز نام مصطفی رحیمی روشنفکر ممنوع‌القلم صدای کسی شنیده شد؟ نه! همه لات‌بازی و عربده‌جوئی درخیابان‌ها را «مبارزة سیاسی» می‌انگاشتند. امروز هم اوباش کودتاچی از جمله محمد خاتمی، اکبر بهرمانی و گروه ظاهراً «اصلاح‌طلب» می‌پندارند در بر همان پاشنة سابق می‌چرخد. دوباره کنیزکان جیره‌خوار حکومت توحش دست به قلم برده و همانطورکه سهراب را به سجاده و تسبیح پیوند زدند، اکبر بهرمانی را بیشرمانه با بختیار به قیاس کشید‌ه‌اند. چرا؟ چون بینوایان فرهنگی تفاوت «قانونگرا» و «قانون‌شکن» را نمی‌شناسند، یا مانند حزب انگلیسی توده سعی در مخدوش کردن مرز مفاهیم دارند. ظاهراً «مردم» چنین می‌پسندند. هر چند که مزخرفات بهرمانی تکرار مطالبات استعمار باشد: قانون شکنی و تشکیل حکومت خیابانی با تکیه بر «خدا» و «مردم» درست مثل روزهای نخست «انقلاب پرشکوه» ژنرال هویزر.

آنروزها هم مردم خواهان «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» بودند. در نتیجه روز 22 بهمن ماه 1357 عموسام وضعیت دلخواه را برای‌شان فراهم آورد. از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به رابرت ردفورد یا همان «ساندنس کید» خودمان که یک جشنوارة ساندنس هم به راه انداخته و خیلی، خیلی هنر دوست و اسلام نواز از آب در آمده. بله ایشان که به تازگی در هامبورگ با یک دلبرک 52 ساله پیمان زناشوئی بسته‌اند، برای گذراندن ماه عسل، قرار شده سیرک تابستانی عموسام در نیویورک را برگزینند و دست در دست گوگوش و ابی و پاسداراکبر حقوق بشر را برای ما ملت تأمین بفرمایند. افسوس که پل نیومن یا «بوچ کاسیدی»، ‌ در راه تأمین حقوق ملت ایران درهمان فیلم شهید شد! اگر نه ایشان هم در امر مقدس سرقت «بانک ملت» در کنار «ساندنس‌کید» قرار می‌گرفتند و مقداری آب‌دهان به زمین می‌انداختند. بعد هم همانطور که جون بائز در کنج آشپزخانه‌اش «ما یه روز پیروز می‌شیم» برای ما ملت می‌خواند، گوگوش برای حاضران «کاشکی این دیوار خراب شه» زمزمه می‌کند. آنگاه ما ایرانیان در استخر آزادی‌های «چارسو» و «پهنة بازار» و «لب بوم‌ما» شناور خواهیم شد. حال بپردازیم به مسائل جدی.

ما در هر حال با توسل به خشونت و تحرکات قانون‌شکنان در ایران مخالف‌ایم و دلائل آنرا امروز به تفصیل در همین وبلاگ توضیح خواهیم داد. یادآور شویم برخلاف سخنرانی‌های رهبر حکومت اسلامی، «قانون‌شکن» کل حاکمیت است، نه بخشی از آن. و حامیان حکومت قانون‌شکن جمکران در لندن و واشنگتن نشسته‌اند‌. اینان امروز به بهانة حمایت از «حقوق» مردم ایران رسماً با جیره‌خواران خود هم‌صدا شده ذکر «مردم» گرفته‌اند. و رهبر هم فقط در ظاهر بر طبل قانون می‌کوبد. در حالیکه هیچکس قانون را در حکومت اسلامی رعایت نمی‌کند.

اگر قانون در این حکومت رعایت می‌شد امروز میرحسین موسوی، کروبی و به ویژه، همسر بهرمانی که از مردم خواسته بود «به خیابان بریزند» به جرم دعوت به اغتشاش بازداشت شده بودند. امروز خامنه‌ای باز هم سخنرانی کرده و آشوب‌ها را به بیگانه نسبت داده در صورتی که، عمال بیگانه در مجمع تشخیص مصلحت و در رأس قوة قضائیه نشسته‌اند. اولی با نامه‌نگاری و مهمل‌بافی، و دومی با سکوت در برابر سردمداران آشوب، قانون شکنی را تشویق می‌کند. در این میان نقش دولت و رسانه‌های رسمی از همه جالب‌تر است. اینان با سکوت در مورد رخدادهای اخیر عملاً زمینة شایعه پراکنی را برای سایت‌های مخالف‌نما و به ویژه متقلب فراهم می‌آورند. تا شاید از این شایعات سراپا دروغ همان بهره‌ای نصیب‌شان شود که از «هزاران» شهید میدان ژاله!

روز 17 شهریورماه سال 1357، خفقان دولت و شایعه پراکنی ساواک باعث شد که مردم باور کنند نظامیان هزاران نفر را در یک تجمع مسالمت‌آمیز به قتل رسانده‌اند و خلاصه داستان «هزاران جسد» در سردخانه آنروز هم بر سرزبان‌ها افتاد. تا اینکه چند سال پیش معلوم شد، اولاً از داخل جمعیت به سوی نظامیان تیراندازی شده، ثانیاً ماجرای «هزاران کشته» از پایه و اساس دروغ بوده. یادآور شویم روز 17 شهریور قرار بود مردم در میدان ژاله تجمع کنند. ساعت هفت صبح همان روز،‌ زمانی که بسیاری از مردم به سوی میدان ژاله حرکت کرده بودند، رادیو دولتی ایران اعلام کرد، تجمع مذکور ممنوع است! این مختصر را گفتیم تا روشن شود حاکمیت و آشوب‌طلبان در یک مسیر واحد گام برمی‌داشتند: گسترش آشوب و خشونت. و در روز 17 شهریور برای تحمیل این شرایط «تجمع مردم» الزامی بود. حال به دلائل واقعی مردم پرستی فعلة فاشیسم بهتر پی می‌بریم. پیش از ادامة مطلب بازگردیم به سخنان مزورانة رفسنجانی در مراسم مضحک جمعة گذشته. بهرمانی در خطبه‌های نماز چه گفت؟ گفت ما به «خدا» و «مردم» تکیه داریم.

فواید دو پدیدة مبهم «خدا» و «مردم» این است که تا زمانی که تل انبوه «مردم» با حاکمیت هم‌صدا شده و عربده و شعار پوچ سر می‌دهد، خدا هم با مردم و حاکمیت هم‌سوئی خواهد داشت. زمانیکه مردم، به عنوان اقشار مختلف مطالبات انسانی و حقوق اجتماعی خود را مطرح می‌کنند، آنوقت است که همین حاکمیت با هی کردن ماشاالله قصاب‌ها به خیابان از زبان «خدا» به مردم تفهیم می‌کند که باید سکوت اختیار کنند، چون خدا با آنان مخالف است. این است فواید خدا و مردم! شارلاتان‌ها و جیره‌خوران استعمار می‌توانند از آن به عنوان «پوشش» استفاده کرده، در راستای منافع استعمار تغییر موضع دهند. در صورتیکه تکیه بر قانون، حتی قانون سراپا ابهام و تناقض حکومت اسلامی این امکان را از جیره‌خواران گاوچران‌ها سلب خواهد کرد.

دلیل اینکه ما بر منزوی کردن قانون‌شکنان طرفدار گروه موسوی و کروبی پای می‌فشاریم این است که حکومت اسلامی فقط در سنگر قانون خود در بن‌بست قرار خواهد گرفت. به عبارت دیگر روزی که خامنه‌ای قانون‌مدار شد کار حکومت اسلامی به عنوان میراث توحش و خشونت خمینی و اربابان‌اش در لندن و واشنگتن به پایان رسید. به همین دلیل است که اربابان این حکومت دست در دست طاعون‌سبز، ‌ انجمن‌های اسلامی و بسیج دانشجوئی تلاش می‌کنند دوام این حکومت را با توسل به قانون‌شکنی و ایجاد بحران امکانپذیر سازند. به همین دلیل است که از فردای شبه‌انتخابات 22 خردادماه سالجاری دست آشوب طلبان را باز گذارده‌اند تا زمینه را برای تکرار توطئة 22 بهمن فراهم کنند و مطابق میل اربابان اکبر بهرمانی باز هم «خدا» بماند و «مردم». چرا که انتخابات کذا یک مشروعیت 85 درصدی برای حکومت توحش تأمین کرده که هیچیک ازگورکن‌ها آنرا به زیر سوال نمی‌برد.

حال لازم است عملة استعمار برای توجیه قانون شکنی خود، شورای نگهبان، ‌ بالاترین مرجع قانونی حکومت را به زیر سئوال ببرند و کسب مشروعیت دولت را به «رفراندوم» بگذارند. با طرح این پرسش‌ ابلهانه: آیا از وضعیت پیش آمده راضی هستید؟ همچنانکه گفتیم این پرسش وحدت‌ کلمه ایجاد خواهد کرد. همه به این پرسش پاسخ منفی خواهند داد، حتی احمدی‌نژاد، برندة اجباری این انتخابات! ریاست جمهور «منتخب» با اینکار از زیر بار تغییرات گسترده که در ایران به دلیل تضعیف ارباب در آمریکا اجتناب ناپذیر می‌نماید شانه خالی خواهد کرد. پروفسو مولانا هم باز می‌گردد سر کار و زندگی‌اش در سازمان سیا.

حال فرض می‌کنیم 40 میلیون ایرانی عاقل و بالغ در این نمایشات شرکت کرده باشند. می‌دانیم که فرض محال هرگز محال نیست. در نتیجه این امر مسلم است که حکومت جمکران مورد تأئید اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران قرار دارد و همه در ولایت و امامت و حماقت ذوب شده‌اند. بسیار خوب! حاج‌ سید محمد خاتمی! مگر نمی‌خواهی رفراندوم برگزار کنی؟ خرج و مخارج یا به قول خودتان «هزینة» رفراندوم را که متحمل می‌شوید، نمی‌شوید؟ چرا! بجز بسیج دانشجوئی، عملة تحکیم وحدت و اوباش‌الله که هر شب عربدة الله اکبر سر می‌دهند، 40 میلیون فدائی و کشته مرده هم که در بین همین «مردم» دارید، ندارید؟ چرا! در خارج از کشور هم که اوضاع بر وفق مرادتان است، انواع کنیزکان و غلامان و نخبگان با حجاب و بی‌حجاب و نیم حجاب تبعیدی هم که برای‌تان قلم می‌زنند و مداحی می‌کنند. حتی رضا پهلوی هم هوای نعلین و دستارتان را دارد و ... و فقط مائیم که در اقلیت مطلق قرار گرفته‌ایم. نه طرفدار مبارزات مسلحانه‌ایم، نه خواهان اعدام و شکنجة شما جنایتکاران. نه از تجمع مضحک «مادران سیاهپوش» طرفداری می‌کنیم نه از استالینیست‌های جیره‌خوار لندن. به خداوند شما هم اعتقادی نداریم. خلاصه بگوئیم سیدمحمد اردکانی! ما طرفدار هیچ مرام و مسلکی نیستیم و نسبت ما به تعداد کثیر «مردم» طرفدار نظام مقدس ولایت فقیه شاید نسبت قطره به دریا باشد. پس وجود ما هیچ خطری برای مردم و حکومت «مردم محور» شما ایجاد نخواهد کرد. فوت کنید ما را باد خواهد برد. پس دلیلی ندارد از ما هراسی به دل راه دهید. شما که در هر حال رفراندوم برگزار می‌کنید، از «مردم» بپرسید، این حکومت را می‌‌خواهند،‌ یا دمکراسی را؟


...