شنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۷

جنگ و عاشقی!

...



بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» دوباره به تبلیغات مزورانة «جنگ بدون برنده و بازنده» روی آورده، و چنین ادعای پوچی را از زبان برنار کوشنر، وزیر امور خارجة فرانسه نقل می‌کند. بله، کوشنر راهی افغانستان شده تا بگوید، این جنگ نه برنده خواهد داشت، نه بازنده! و مسلم است که قلم به مزدهای سازمان ناتو از فردا چرندیات آیت‌الله کوشنر را در بوق و کرنا گذاشته، تخریب کشور و نابودی تدریجی ملت شریف افغانستان به این ترتیب به دست فراموشی سپرده خواهد شد. ولی بر خلاف مهملات حجت‌الاسلام کوشنر، این جنگ، مانند هر جنگ استعماری دیگر، هم برنده دارد، و هم بازنده! برندة این جنگ صاحبان صنایع نظامی در غرب، و بازندة آن ملت افغانستان و همه ملت‌های استعمارزد‌ه‌اند. چرا که، افزایش قدرت محافل جنگ افروز غرب، به مثابه تضعیف ملت‌ها ‌است. نوکران استعمار، به ویژه ملایان جمکران، «جنگ بدون برنده و بازنده» را در توصیف جنگ ایران و عراق هم به کار می‌برند، جنگی که بازندة آن نه تنها ملت ایران، که همة ملت‌های منطقه بوده‌اند. شرایط فعلی ایران، و همسایگان‌اش شاهدی‌است بر این مدعا. امروز در راستای ممانعت از احداث راه‌های ارتباطی در افغانستان، پادوهای سازمان سیا به کارمندان راه‌سازی یک شرکت راه‌وساختمان هندی نیز حمله کرده‌، و سه نفر را به قتل رسانده‌اند. به گزارش «بی‌بی‌سی»، این حملات در ایالت نیمروز رخ داده. می‌باید از کوشنر پرسید، برندة سیاست انسداد در افغانستان، بجز سازمان جنایتکار ناتو چه کسی می‌تواند باشد؟ بله، در جنگ‌ها همیشه برنده و بازنده وجود دارد، و فراموش نکنیم که گورکن‌های حکومت اسلامی مانند دیگر نوکران استعمار از جنگ ایران و عراق بسیار بهره‌مند شدند. و در راستای افزایش همین منافع است که «سند چشم‌انداز» تدوین شده.

آیات عظامند و ستون‌های نظام‌اند
جغدند و به ویرانة انسان سر بام‌اند
در چرخه تولید به جز یاوه نبافند
در بهره کشی از حمقا ختم تمام‌اند
عسگر آهنین

«سند چشم انداز» که اکبر بهرمانی و هاشمی شاهرودی برای‌اش سینه چاک می‌دهند، کلیة امور فرهنگی و اجتماعی کشور را در اختیار مساجد قرار خواهد داد! به محض اینکه محمد خاتمی خواستار سلطنت شد، و اکبر بهرمانی برای دفاع از نام خلیج فارس شهادت‌طلبی خود را اعلام داشت، سید مهدی خاموشی، رئیس مفتخور و یاوه گوی سازمان استحماری تبلیغات اسلامی اطمینان یافت که، سلطنت به ایران باز می‌گردد، و بساط لات پروری و آخوند نوازی رونق بیشتری خواهد یافت. در نتیجه سیدمهدی خواستار تسریع در توسعة مساجد شد. مهر نیوز مورخ 24 فروردینماه سالجاری به نقل از ایشان می‌نویسد:

«باید مساجد را در محور کلیة برنامه‌ها قرار داد [...] باید کلیة‌ برنامه‌های مدنی و شهری و کلان‌شهری [...] به سوی مساجد سوق یابند، تا بتوان از تاثیرات فرهنگی و معنوی به اهداف سند چشم‌انداز رسید[...]»

آری! این است سند چشم انداز، ‌که ارز حاصل از تاراج گاز و نفت را به تاراج ملایان می‌سپارد تا مسجد بسازند و توحش، شیادی و حماقت را توسعه دهند. سید مهدی برای توجیه سخنان ابلهانة خود به فیلم «ویلدرس» آویزان شده می‌گوید، اروپائی‌ها از مساجد واهمه دارند! این «ویلدرس» در خواب هم نمی‌دید که بتواند تا این حد به اسلام و مسلمین ضربه بزند! هر چند پورمحمدی نتوانست لات و اوباش ساواک را بسیج کند، در عوض سید مهدی امیدوار است با استفاده از فیلم «ویلدرس» کل بودجة کشور در اختیار آخوند جماعت قرار گیرد، تا ضمن تولید و پرورش طلاب، مسجد و امامزاده بسازند و دکان اربابان «ویلدرس» را هم رونق بخشند:

«آنان در فیلمی مثل فتنه [...] از آمار مسلمانان و مساجد ابراز نگرانی می‌کنند، زیرا اسلام واقعی از مساجد سرچشمه می‌گیرد.»

بله، سید مهدی حق دارد غربی‌ها به شدت از اسلام به هراس افتاده‌اند، چون همه نوکران‌شان مسلمان‌اند! و در همة کشورهای اسلام زده، نوکران غرب، «مادیات» را برای مردم مردود می‌شمارند، تا بساط «معنویت» رونق یابد. سید مهدی خاموشی درست می‌گوید، «اسلام واقعی» در مساجد است، همان مساجدی که زیر نظر ساواک اداره می‌شوند تا همگام با حوزه‌های فقر فرهنگی، به تولید انبوه تیغ کش و چماقدار بپردازند و منافع اربابان غربی حکومت‌های اسلامی را تأمین کنند.

نفس مکارت کجا باز زرقی تیز کرد
کز پی دنیا در او نفروختی صد بار دین
قدر دنیا را تو می‌دانی که گر دستت دهند
یک درم از وی به دست آری به صد دینار دین
سیف فرغانی

این روزها که روابط شیخ و شاه آشکار شده، مسلم است که تجار دین هم کارشان سکه خواهد بود. البته ما فکر می‌کردیم فقط شیوخ خواستار سلطنت شده‌اند؛ اشتباه می‌کردیم، چرا که در ابتدای امر رضاپهلوی برای امیرانتظام پیام فرستاده! هر چند می‌دانستیم که «حضرت والا» مانند مادر بزرگوارشان و دیگر زنان دربار به امور «خیریه» علاقة فراوان دارند، تاکنون ابراز عشق و علاقة ایشان را به اعضای دولت موقت «انقلاب اسلامی» شاهد نبوده‌ایم. در واقع ما هم نمی‌دانستیم که آقای امیرانتظام، همچون رضا پهلوی، از همرزمان «سکولاریسم، آزادی و سربلندی»، آنهم در «جبهة ملی ایران» به شمار می‌روند!

تا آنجا که ما شاهد بودیم، «جبهة ملی» با خیانت به ملت ایران، با آخوندهای مزدور و گروه خودفروختة مهدی بازرگان همگام و همداستان شد. و تا آنجا که به یاد داریم، جناب آقای امیرانتظام سخنگوی دولت مهدی بازرگان منفور بودند،‌ و چند صباحی پس از هیاهوی کودتای 22 بهمن، در مقام سخنگوی دولت موقت، زمانیکه روح‌الله خمینی خواستار رعایت حجاب اسلامی در ادارات شد، پیرامون تظاهرات و اعتراضات زنان در کمال وقاحت در تلویزیون فرمودند:

«اگر امام بفرمایند، خانم‌ها باید حجاب را رعایت کنند.»

حال بهتر است «حضرت والا»، و به قول خودشان پادشاه «سکولار»، برای ما شوت‌وپرت‌ها توضیح دهند، که ایشان در کدامین قسمت از زندگانی سیاسی «پرثمر» آقای امیرانتظام «سکولاریسم» رویت فرموده‌اند؟ و همچنین به ما بگویند خودشان که از محمد خاتمی شیاد و اصلاح طلبی‌های «مید.این. یو.کی» طرفداری می‌کردند، از چه ساعتی به صف «رزمندگان سکولار» پیوسته‌اند؟ بله این روزها «معجزات» فراوانی تحت نظارت مستقیم سازمان سیا به وقوع می‌پیوندد که نام واقعی آن، «معجزات استعماری» است. اینگونه معجزات دقیقاً مانند معجزات الهی در مسیر تأمین منافع زور و زورمداران حرکت می‌کند. آنروزها زور کذا را به خداوند نسبت می‌دادند، و این روزها هم جبهة زور به خدا و دین و مذهب نزدیک است، و در این راستا به شیوة شیعی مسلکان به تقیه متوسل شده، ادعای سکولاریسم هم دارد! بی‌جهت نیست که «فارس نیوز» اینهمه به رضاپهلوی علاقمند شده و سردار اکبر هم در خطبه‌های علفزار برای نام نامی «خلیج فارس» به سوگواری پرداخته. شیخ و پاسدار، در همان سنگر واحد «همایونی» قرار دارند، و مخالفت شیوخ با شاه فقط یک ترفند استعماری ‌است که به وسیلة آن بتوان دو بنیاد مکمل، «سلطنت» و «مذهب» را در تقابل کاذب با یکدیگر قرار داد، و از این راه به دور باطل و انسان‌ستیز حکومت شیخ و شاه تداوم بخشید.

بیرحم تر از سنگ بلا بر سر مردم
خونریز چو تیغی که بر آید ز نیام‌اند
جبارترین راهزن و گردنه گیرند
زیرا که مسلح به حلال‌اند و حرام‌اند

و در همین راستا است که در خطبه‌های علفزار، از کوروش بجای داریوش نام می‌برند! اینهم از کرشمه‌های سید مهدی خاموشی برای رضاسیروس باید باشد. مسلما اگر نام حضرت والا «رضاخشایار» بود، سردار اکبر در خطبه‌های علفزار ادعا می‌کرد، «خشایار» دریای سرخ را به دریای مدیترانه وصل کرد، و همان چرندیات را اینبار در مورد ملاقات خضر و موسی به دم خشایارشاه می‌چسباند. بهتر است بازگردیم به پیام حضرت والا برای همرزم و هم‌سنگر سکولارشان، امیرانتظام! این پیام که در «سایروس نیوز» یا همان «خبرگزاری کوروش» انتشار یافته، به ما تفهیم می‌کند که مانند رضاپهلوی، در راه مبارزه برای آزادی می‌باید از آقای امیرانتظام سرمشق بگیریم! از اینجا نتیجه می‌گیریم که آقای امیرانتظام که در دولت مهدی بازرگان افتخار حضور داشتند، آزادیخواه هم هستند! بله، با چنین آزادیخواهانی، امیدواریم ما ملت عاقبت به خیر شویم! اتفاقاً حضرت والا خودشان هم متوجه شده‌اند که ما را به چه چاهی رهنمون می‌شوند، چرا که در انتهای پیام‌شان کشور ایران را به خدا می‌سپارند!

«بدانید و آگاه باشید که تاریخ ممالک محروسه از پیشدادیان شروع می‌شود و به پسدادیان خاتمه می‌پذیرد.»

توپ مرواری،‌ ص. 105

و واقعاً کار دارد به پسدادیان هم می‌رسد! بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، مورخ 12 آوریل 2008، گزارش مفصلی از نبرد سهمگین قایق بادی‌های سپاه ضدامپریالیست و سلطنت طلب پاسداران با ناوجنگی «یو.اس تایفون» متعلق به گاوچران‌ها در آب‌های «مقدس» خلیج فارس، انتشار داده، تحت عنوان، «قایق‌های ایرانی به گشتی آمریکائی نزدیک شدند». به گزارش رعایای الیزابت دوم که شکم‌شان را برای جنگ صابون مفصلی زده‌اند، روز دهم آوریل، مقامات آمریکائی ادعا کردند که قایق‌های ایرانی به ناو آمریکائی «تایفون» نزدیک شدند، ولی به محض شلیک «منور» مسیر خود را تغییر داده از دید گشتی کابوی‌ها خارج شده‌اند!

به این می‌گویند قایق تندرو! با سرعت نور بر روی آب‌ها حرکت می‌کند، و می‌تواند از دید ناوگان الهی خارج شده، یا مثل مرغابی‌های صدراسلام «کلک مرغابی» زده، زیر آب پنهان شود! به احتمال زیاد این قایق‌ها باید زیردریائی تندرو هم باشند! و شاید به محض شلیک «منور» بادشان خالی شده و رفتند زیر آب! ولی این پرسش باقی است که قایق‌های کذا به چه دلیل به گشتی آمریکا نزدیک شده‌اند؟ حنازرچوبه در این مورد می‌نویسد، گشتی آمریکائی پس از پاسخ به مرزداران ایران از آبراه عبور کرده! ولی خبرگزاری آسوشیتدپرس ادعا کرده نبرد سهمگین خارج از آب‌های ایران روی داده! و از همه جالب‌تر اینکه بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» می‌گوید هیچ نشانه‌ای وجود نداشته که ثابت کند این قایق‌ها ایرانی بوده‌اند! ولی مقامات ناوگان پنجم آمریکا در بحرین اعتقاد دارند که این قایق‌ها ایرانی بوده‌اند! این است اهمیت اعتقادات و باورها! چرا که حماقت معتقدین را به اثبات می‌رساند:

«گفته می‌شود این قایق‌ها حامل پرچم ایران یا علامتی نبوده‌اند، اما مقام‌های ناوگان پنجم ارتش آمریکا در بحرین معتقدند این قایق‌ها ایرانی بوده‌اند.»


و آنچه مهم است «معتقدات» گاوچران‌های چهار ستاره ‌است، چرا که این «معتقدات» همواره در مسیر جنگ افروزی شکل می‌گیرد. کالین پاول هم به وجود سلاح‌های کشتار جمعی در عراق «معتقد» بود. البته آمریکائی‌ها اوائل ژانویة 2008، سیرک مشابهی در خلیج فارس به راه انداختند و بعد هم ناچار شدند بساط‌ تبلیغات‌شان را برچینند. چون با توجه به سخنان رحیم‌مشائی در فارس نیوز مورخ 12 آوریل، می‌توان گفت بدون تردید مقامات ناوگان پنجم یا گدا هستند یا عاشق! به دلیل اینکه، اهمیت «دستشوئی» را درک نمی‌کنند، و خلیج فارس را به کثافت کشیده‌اند!

رحیم مشائی، ‌ رئیس سازمان میراث فرهنگی و «غیره» امروز گفته، اسلام «دین شادی» ‌است، پیامبر ما هم شاد و مهربان بوده، لباس سیاه در دین ما مکروه است! و خلاصه شیعه اگر غم دارد محزون نیست. بسیار خوب ما هم می‌پذیریم! رحیم مشائی در ادامة چنین سخنانی می‌گوید:

«باید بتوانیم فضای شادی را مثل عزا مدیریت کنیم»

با خنده و شعر و هنر و طنز و لطیفه
این اهل عزا، دشمن و در جنگ مدام‌اند

به نظر می‌رسد دسته‌های عزاداران حسینی که فقط دو ماه از سال عربده می‌زدند، و فضای اجتماعی را با نوحه و ضجه اشغال می‌کردند، از این پس ده ماه دیگر سال را نیز ضمن اشغال فضای شهری، با عربده جوئی‌های اسلامی‌ به «شادمانی» پرداخته، کارشان تمام وقت خواهد شد! اینهم از سیاست‌های تولید مشاغل گورکن‌هاست که مسلما در «سند چشم انداز» پیش‌بینی شده. البته شیپور سازمان سیا، یا صداوسیمای کریه جمکران، از این برنامه پیروی نخواهد کرد. برنامه‌های جام جمکران کمافی‌السابق به تعزیه و سئوالات احمقانة حوزوی محدود می‌ماند، سئوالاتی از قبیل «وحیانی» بودن و یا «الهامی» بودن قرآن، عرفان اسلامی و اسلام عرفانی، و چرندیاتی از این دست، تا فروشندگان کلیه و کارتون‌خواب‌ها نادان از این جهان نروند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به «دستشوئی» در فارس نیوز.

رحیم مشائی پس از تأکید بر اینکه اسلام دین شادی ‌است، می‌گوید، ساخت سرویس‌های بهداشتی در بین راه‌های کشور اهمیت فراوان دارد و باید در خبرها درج شود:

«کسی که اهمیت دستشوئی را نمی‌فهمیده، یا گدا بوده یا عاشق»

البته ما از درک منطق آقای مشائی عاجزیم و نمی‌فهمیم به چه دلیل گدا از درک اهمیت دستشوئی عاجز است؟ از سوی دیگر شنید بودیم، «تنگت نگرفته که عاشقی یادت بره»! و اگر مسئله‌ای بتواند عشق را برای چند لحظه هم که شده از یاد انسان ببرد، می‌باید اهمیت به سزائی داشته باشد! ولی در ادامة سخنان آقای مشائی می‌توانیم به جرأت بگوئیم که شیوخ به پیروی از نکیر و منکر همه جا را به دستشوئی وسط راه تبدیل کرده‌اند، از جمله تمامی کشور ایران را.

برو یکروز بنشین پای منبر
مسائل بشنو از ملای منبر
شب اول که ماتحتت در آید
سر قبرت نکیر و منکر آید
چنان کوبد به مغزت توی مرقد
که می‌رینی به روی سنگ مرقد
ایرج میرزا






جمعه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۷

پیوند انگشتی!

...

آن که بگرفته از او تا کمر ايران گه
به مکافات، الا تا کمرش بايد ريد

میرزادة عشقی

محمد خاتمی در اسپانیا خواستار سلطنت شد، البته سلطنت الهی! گویا آخوند خاتمی هم پس از رایزنی با رضا پهلوی به این نتیجه رسیده که سلطنت «غیرالهی» هم وجود دارد! بله، آخوندجماعت همانطور که گفتیم سر از آستان «شاه» بر نمی‌دارد، چرا که تداوم سلطنت الهی در کشور استعمار زدة ایران همان حکومت الهی است، بهتر بگوئیم، همین لجنزاری که سه دهه است در آن گرفتاریم. به گزارش مهرنیوز، آخوند خاتمی در «کنفرانس ادیان و ایجاد صلح» در اسپانیا ‌یکی از همان سخنرانی‌های ابلهانه، که از سوی ساواک برای همة شیخک‌ها تهیه می‌شود ایراد کرده، و نیازی به تکرار مکررات نیست، چنین سخنرانی‌هائی با تکیه بر اصل مقدس «ترادف کلی» ساخته و پرداخته می‌شود، تا علاوه بر اثبات حماقت سخنران، مرزهای مفاهیم متضاد را مخدوش کرده فاشیسم را در ترادف با سوسیالیسم یا دموکراسی قرار دهد. دلیل شباهت سخنرانی‌های فعلة فاشیسم با فدائیان سناتور شهید «مک کارتی»، همین اصل جادوئی «ترادف کلی» ‌است. در وبلاگ دیروز ضمن بررسی نامة پرسوز و گداز و ابلهانة پاسدار باقی، مشاهده کردیم که فعلة قلم به مزد فاشیسم چگونه خود را با صوراسرافیل به قیاس می‌کشند، و با چه ترفندی فرضیة داروین را به ابزار توجیه توحش حکومت گورکن‌ها تبدیل می‌کنند. محمد خاتمی هم دقیقاً به همین شیوه، در کمال حماقت و شیادی «تاریخ» را به زیر سئوال برده، ادعا می‌کند، وقایع تاریخی با اصل دعوت پیامبران فاصلة بسیار دارد. به عبارت دیگر شیاد اردکان، مانند «پروفسور» نصر توصیه می‌کند، شواهد و مدارک تاریخی‌ای که توحش و سبعیت ادیان ابراهیمی، به ویژه خشونت‌های پیامبر گرامی اسلام را به ثبوت می‌رساند، «مهمل» است! و از این رو می‌باید اصل را بر «باورها» گذارد! چون «باورها» به ما می‌گوید اسلام، دین مهر و عطوفت است، و خداوند بخشندة مهربان، پیامبران،‌ به ویژه محمد را برای استقرار «عدالت» و «آزادی» فرستاده بود!

آمدند و کشوری شد مستراح دیو و دد
این هم از اعجاز ایمان و خدای واعظان

محمد خاتمی، در چارچوب سنتی سخنرانی‌های خود، همواره لنگ‌اش را هوا برده، جفتکی هم نثار سکولاریسم می‌کند. به زعم «حاج ممد»، مسبب دو جنگ جهانی و «جنگ سرد» همان سکولاریسم بوده! و دین در این میان هیچ نقشی نداشته! جهت پذیرفتن این «چرندیات» می‌باید واقعیت تاریخی حمایت آمریکا و متحدان‌اش، همچنانکه حمایت کلیسا و مسجد از هیتلر، موسولینی، فرانکو، سالازار، بن‌لادن،‌ خمینی و ملاعمر را تماماً نادیده گرفت، و دل به تبلیغات سازمان سیا، به ویژه به مهملات مادلن البرایت سپرد. چرندیاتی که به صورت منظم در «فارس نیوز» نیز منعکس می‌شود، تا به ما تفهیم کند، ارتش آمریکا هیچ مسئولیتی در قبال شرایط کنونی عراق ندارد؛ تقصیر از خود عراقی‌ها است که نمی‌گذارند دموکراسی مستقر شود! بله، این چرندیات دقیقاً از الگوی سخنان احمقانة خاتمی پیروی می‌کند، زمانیکه وی می‌گوید، میان وقایع تاریخی با «دعوت» پیامبران، تفاوت از زمین تا آسمان‌ است. به همین ترتیب، سازمان سیا نیز از زبان مادلن البرایت ادعا دارد،‌ آنچه در عراق مشاهده می‌کنید، با «دعوت» آمریکا فاصلة بسیار دارد! و «فارس نیوز»، «ایسنا» و دیگر رسانه‌های رسمی گورکن‌ها موظف‌اند «پروپاگاند» احمقانة سازمان سیا را از زبان حاجیه البرایت به صورت منظم برای ملت ایران انتشار دهند.

مادلن البرایت اخیراً در نقش موسی فرو رفته، «پیشگوئی» هم می‌کند! بر اساس این پیشگوئی‌ها سه کابوس در انتظار رئیس جمهور آیندة آمریکا خواهد بود، ولی اگر جرج بوش موفق شود به کمک نوکران‌اش در جمکران از عراق بگریزد، رئیس جمهور آینده نان‌اش در روغن خواهد افتاد. اما موسی مؤنث نمی‌داند که ما می‌دانیم، جرج بوش تمام مسائل عراق را باید به جانشین خود تقدیم کند، چرا که نه چین، نه هند و نه روسیه به گاوچران‌ها اجازة خروج از عراق را نخواهند داد، و این از نتایج مذاکرات «سوچی» است. البرایت ضمن پیشگوئی‌های مضحک خود، دروغ‌های شاخداری هم تحویل مخاطب داده و می‌گوید، ‌ ما صلح دوست‌ایم و بن‌لادن را هم دوست نداریم!

«هیچکس القاعده را تأیید نمی‌کند، هیچکس هم خواهان جنگ نیست.»

و این مادلن البرایت صلح طلب، که امروز از بن‌لادن هم دل خوشی ندارد، همان موجود بیشرمی‌ است که در تاریخ 12 ماه مه 1996، در پاسخ به خبرنگار «سی.بی.اس» که به او گفته بود نیم میلیون کودک عراقی در اثر تحریم‌ها جان سپرده‌اند، با وقاحت اظهار می‌دارد: «ما فکر می‌کنیم ارزش تحریم‌ها بیش از این‌ها است.»
ص. 64 از کتاب «در باب پروپاگاند»

بله یک جنایتکار جنگی، به نام مادلن البرایت، ‌اکنون در دانشگاه جرج تاون به «تدریس» قصه‌های خاله سوسکه مشغول شده، و مترسک‌هائی چون «کارلا دل‌پونته» و «لوئیزهاربور» هم برای‌اش پرونده تشکیل نمی‌دهند، چرا که این موجود نفرت‌انگیز عضو قبیلة «تفنگ فروشان دینی» است، و در انتظار تجزیة عراق به سه کشور روز شماری می‌کند. آنچه وی به عنوان «کابوس»، و جنگ شیعه و سنی در عراق مطرح کرده، خواست حاکمیت آمریکاست. شاهد بودیم که آمریکا به محض اشغال کشور عراق به آموزش نظامی اوباش شیعی مسلک مشغول شد، تا ضمن خروج از عراق، حاکمیت این کشور را به جنایتکارانی از قماش مقتدی صدر و حکیم بسپارد. و البته همانطور که دیدیم، خواب البرایت و اربابان‌اش تعبیر نشد. ولی «فارس نیوز»، به دلیل نوکری گورکن‌ها برای آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک ناچار است ترهات البرایت را همچنان انتشار دهد، تا به جهانیان ثابت کند که حاجیه مادلن البرایت مانند آخوند محمدخاتمی از جمله صلح طلبان‌اند.

نعرة تجار دین، ک... فلک را پاره کرد
خورده بر فرق سرت سنگ بلای واعظان

خاتمی پس از اینکه در کنفرانس ادیان، جنگ‌های جهانی و جنگ سرد را به «سکولاریسم» نسبت داد، تعاریف نوینی هم از علم تاریخ، عدالت و آزادی ارائه کرد، و ضمن آشکار کردن علم و دانش بیکران خود، واژة من‌درآوردی «استکمال» را نیز بر گنجینة فقر فرهنگی گورکنان افزود. خاتمی در این قسمت از سخنان‌اش در حال پرسه زدن در گورستان بود! آنهم چه گورستانی، گورستان فلسفه که در آن «لیبی‌نیتس» و «کانت» به بحث فلسفی مشغول‌اند! در مورد فلسفة لایبی‌نیتس، فقط می‌گوئیم که ایشان از طرفداران «وضع موجود» بودند، و عقیده داشتند که «بهترین اوضاع» در «بهترین جهان ممکن» برقرار است! در هر حال، محمد خاتمی به دلیل ویژگی گورکنانه‌اش، برای چنگ انداختن بر تابوت «کانت» نیازمند تابوت «لیبی‌نیتس» شده! چرا که اخیراً گورکن‌ها به دلیل پیشرفت‌های «علمی»، با یک جسد کارشان پیش نمی‌رود. همانطور که مهرورزی جهت بحران آفرینی هر روز به سانتریفوژهای موهوم و بیشتری نیاز دارد، گورکن‌ها هم جهت پیشبرد تبلیغات اربابان خود به اجساد بیشتری احتیاج پیدا کرده‌اند. به عنوان نمونه جهت لجن پراکنی به فروغ فرخزاد یا صادق هدایت، اخیراً به نقل خاطرات این مرحوم در بارة آن مرحوم می‌پردازند! و خلاصة مطلب خاتمی در اسپانیا گفته، کانت طرح‌های سیاسی و اخلاقی خود را از سر در گورستان برگرفته:

«کانت آنرا [صلح دائم] از سر در گورستان برگرفت و بر پیشانی طرح‌های سیاسی و اخلاقی خود بر افراشت.»

و همین حرکت موهوم و ساخته و پرداختة ذهن علیل ساواک را نه تنها می‌باید به عنوان «واقعیت» بپذیریم که آنرا نمونه‌ای از روند «استکمال» تاریخ و تمدن بشری به شمار آوریم. به زبان ساده‌تر گورکن‌ها می‌گویند تاریخ رو به «کمال» است! ولی مهم‌تر از این مهملات «آموختن تاریخ» از طریق «تجربه» است، که به رمالان امکان می‌دهد،‌ «تاریخ» را در ترادف با «اسطوره» قرار داده، به پیروی از ترهات فوکویاما، مدعی شوند «تاریخ» هم مانند اسطوره‌های مقدس «تکمیل» شده، و برای استقرار «صلح دائم» فقط باید آنرا آموخت:

«اگر می‌شد از متون مقدس و از تاریخ [...] تجربه آموخت، بسیاری از فجایع بزرگ ناشی از جنگ و خشونت قابل اجتناب بود[...]»


ولی ما به شیاد اردکان می‌گوئیم، تاریخ که قابلی ندارد، جغرافیا را نیز می‌توان از متون مقدس و حدیث و روایات «آموخت». و این مهم را امروز، اکبر بهرمانی در خطبه‌های علفزار به ما «آموخت»! سردار اکبر که مانند دیگر فعلة فاشیسم از بحران و تنش تغذیه می‌کند، نام «خلیج فارس» را به عنوان محور جدید بحران برگزیده، و در خطبه‌های علفزار جنگ زرگری شدیدی بر محور «فارس» بودن خلیجی که روح‌الله آن را «خلیج ‌اسلام» لقب داده بود، و در هر حال، دهه‌هاست در اشغال آنگلوساکسون‌ قرار دارد، آغاز کرده.

اکبر بهرمانی که اخیراً مانند دیگر رمالان نان خود را در جبهة «خدا، شاه، میهن» به تنور می‌چسباند، در روایات و احادیث قرآنی، اسنادی کشف کرده که «ثابت» می‌کنند، کوروش کبیر دریای مدیترانه و دریای سرخ را به هم وصل کرده! البته این نخستین بار است که ما می‌شنویم کوروش کانال زده! پیشتر می‌گفتند، به فرمان داریوش کبیر کانال حفر شد! بله، همانطور که فوکویاما پایان تاریخ را اعلام کرد، اکبر بهرمانی، پایان جغرافیا را در یک خطبه نوید داد! به گفتة رفسنجانی، در «سورة کهف» به دریائی اشاره شده که محل ملاقات حضرت موسی و حضرت خضر بوده! بی‌دلیل نبود که پیشتر گفتیم، «جغرافیا» هم در قرآن موجود است. و این دریا که محل ملاقات «تاریخی» دو موجود برخاسته ازبی‌بی‌گوزک‌های ادیان ابراهیمی است «مجمع البحرین» نام داشته! ‌ و چون مشخص نیست این مجمع البحرین کجاست، علمای حوزة فقر فرهنگی به تفسیر و تعبیر متوسل شده‌اند، تا معلوم شود که این دریای کذا، همان جبل‌الطارق، تنگة بسفر، باب المندب و یا نقطة تلاقی دریای سرخ با دریای مدیترانه باید باشد! می‌بینیم که کورگن جماعت، از نظر جغرافیائی چه مختصات دقیقی از مجمع‌البحرین به دست می‌دهد! و خلاصه، طبق یکی از تفسیرها که کارساز تبلیغات کنونی ساواک است، این محل به قول رفسنجانی همان «کانال کوروش کبیر»، محل تلاقی دریای روم و فارس به شمار می‌رود. بهرمانی در ادامة جغرافیای «توهم» چنین می‌گوید:

«95 درصد از این تفسیرها، از قرن اول تا قرن چهاردهم، می‌گویند که این دو دریا دریای فارس و دریای روم است.[...]»


و هاشمی جنایتکار می‌گوید اکنون که طبق چنین سند مهمی ثابت شد دریای فارس وجود داشته، طلبه‌ها اجازه ندهند نام خلیج فارس را تحریف کنند:

«ما طلبه‌ها و روحانیون وقتی سند به این مهمی در دست داریم اجازه ندهیم که دیگران تفرقه بیندازند[...]»
منبع: حنازرچوبه

بله همانطور که گفتیم آخوند جماعت مسیر باد را خوب تشخیص می‌دهد، و بلافاصله خود را با جماعت همرنگ می‌کند، تا «انا شریک» گویان، خود را «در کنار مردم» قرار دهد. در این راستا، حاج اکبر بهرمانی هم در همینجا جغرافیا را «استکمال» کرده‌اند! گویا گورکن‌ها به این توهم دچار شده‌اند که پس از انتخابات آیندة آمریکا، دمکرات‌ها به کاخ سفید می‌روند و یک براندازی دیگر در راه خواهد بود، و «سلطنت» به ایران باز می‌گردد! یا اینکه همین جرج بوش، از آنجا که در کاخ سفید هفت سین بازاری چیده، از طریق جنگ حکومت را تغییر خواهد داد. در نتیجه گورکن‌ها به پیشباز «شاه‌بازی» شتافته، نعلین‌های‌شان را کنار خلیج فارس ردیف کرده‌اند، و‌ آمادة شهادت، در راه خلیج پر افتخار «فارس» شده‌اند.

قومی از وارونه کارانند و دیوانند و بس
بگذر از هر لوح محفوظ و لوای واعظان

گر نمی‌خواهی که در گه چاله‌ها جا خوش کنی
پس مشو علاف لاف و ادعای واعظان

عسگر آهنین

و اتفاقا گاوچران‌ها با همکاری نوکران‌شان در جمکران در پی زمینه سازی برای یک برخورد نظامی در خلیج فارس برآمده‌اند. بله، به گزارش حنازرچوبه مورخ 23 فروردینماه سالجاری، باز هم شایع شده که یک قایق شکستة پادوهای ایالات متحد به ناوگان گاوچران‌ها در خلیج فارس برخورد کرده. و البته بلافاصله خبر چنین نبرد عظیمی میان پاسداران و کابوی‌ها تکذیب شد. در همین گیرودار هم «مهرنیوز» ادعا کرده که طبق «تحقیقات» پژوهشگران ایتالیائی، ثابت شده، مادر لئوناردو داوینچی یک عرب نابغه بوده! بله، پژوهشگران نابغة ایتالیائی از طریق «بازسازی اثر یک انگشت دست چپ لئوناردو»، موفق به چنین کشف سرنوشت سازی شده‌اند، تا با یک انگشت، فاشیست‌های مسیحی و مسلمان را به یکدیگر پیوند دهند!

بنگاه خبر پراکنی «بی‌بی‌سی» گزارش می‌دهد که، شوهر خواهر مقتدی صدر به قتل رسید. این خبر تکذیب نشده، و اگر گورکن‌ها دست از جنگ زرگری خود با آمریکا بر ندارند، ترورها به نزدیکان مقتدی صدر محدود نخواهد ماند. و این مسئله نه در اسناد معتبر اکبر بهرمانی و «سورة کهف» ذکر شده، و نه در تجربیات «تاریخی ـ گورستانی» محمد خاتمی. حتی محققان ایتالیائی هم قادر نخواهند بود از طریق بازسازی یک انگشت دست چپ شهید کذا، به این نتیجه برسند که مادر لئوناردو، یک عرب نابغه بوده! ولی ما می‌گوئیم آن انگشتی که برای ترور شوهر خواهر مقتدی صدر ماشه را چکانده، انگشتی است که بر «پیوند مقدس» فاشیست‌های مسیحی و مسلمان پایان خواهد داد.





پنجشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۷

پاسدار و «پاک‌کن»!

...


به نظر می‌رسد فناوری هسته‌ای هم افتضاحی باشد مشابه ملی کردن نفت، چون در راستای پیام نوروزی رهبر فرزانه جهت «نوآوری»، خواهر لاله افتخاری، نمایندة مؤنث مسجد جمکران توصیه کرده بجای 29 اسفند، از این پس 20 فروردین را جشن بگیریم! این «مادام کوری» جمکران به نمایندگی از سوی شش هزار مخترع، برای نوآوری اعلام آمادگی کرده و چرندیات‌اش، توسط پاسدار شریعتمداری در کیهان، مورخ 22 فروردین‌ماه انعکاس یافته. ولی برخلاف فرمایشات مقام معظم رهبری، محافل فاشیست‌پرور غرب که مدعی دفاع از انواع و اقسام آزادی‌ها در سراسر جهان بوده و هستند، هیچ «نوآوری» به خرج نمی‌دهند! آری! این چنین است که روند اهداء جوایز به فاشیست‌های مدعی اصلاح طلبی در جمکران همچنان ادامه دارد.

به گزارش «رادیو فردا»، پاسدار عمادالدین باقی و احمد بورقانی، برندگان خوشبخت جوایز امسال بودند. البته احمد بورقانی همانطور که می‌دانیم اخیراً در گذشت، و گورکن‌هائی که زیر پایش را کشیده بودند، از جمله شخص عطاالله مهاجرانی یک روضة مفصل و سراپا دروغ برایش خواندند. روضة مهاجرانی انصافاً خیلی خوب بود، و نشان داد که ایشان طی اقامت در لندن در زمینة شغل اصلی‌اشان مهارت بیشتری یافته‌اند. در مورد سوابق بورقانی پیشتر نوشته‌‌ایم، و گفتیم که آن مرحوم طی جنگ استعماری «ایران ـ عراق»، آداب تبلیغات جنگ را از محمد خاتمی آموخت و مانند سیدصادق خرازی و دیگر نخبگان جهان فاشیست‌ها، یک‌شبه ره صد ساله رفت.

و اما پاسدار عمادالدین باقی که دومین برندة خوشبخت امسال به شمار می‌رود، همان کسی است که راهی زندان شد تا به شیوة مرسوم در جمکران ضمن نامه نگاری‌های خنک و کسالت‌آور، زبان به ستایش از نظام و قوة قضائیه بگشاید. درست مانند پاسدار اکبر که در قالب گلایه از نظام، به تبلیغ برای راست افراطی مشغول بود. بله، پاسدار «باقی»، از پاسدارانی است که مانند اکبرگنجی لطف الهی یا توجهات اربابان غرب شامل حال‌شان شده، چرا که همچون هاشمی شاهرودی و معاون‌اش از مدافعان سرسخت «حقوق بشر دینی» به شمار می‌روند. و می‌دانیم که غربی‌ها به مصداق «مرگ خوب است، اما برای همسایه»، دین و مقدسات را فقط برای ما ملت‌های جهان سوم می‌خواهند و بس! به همین دلیل، جوایز دین‌پرستی را پیشتر به عزت‌الله سحابی، آخوند منتظری، حسین انصاری‌راد و اکبر گنجی اهداء کرده‌اند.

بگذریم! امروز سایت «رادیو فردا» و سایت‌های ریزه خوار سفرة اکبر بهرمانی، از اهدای جوایز کذا گزارش‌های پر آب و تابی انتشار دادند، و گفتند، عمادالدین باقی که فعلاً جهت مداوا از زندان آزاد شده، حق خروج از کشور ندارد، و یک نفر دیگر جایزة وی را دریافت خواهد کرد! در انتهای گزارش «رادیو فردا» کاشف به عمل می‌آید که «باقی»، از تاریخ 9 مردادماه سال1386، به سه سال حبس محکوم شده، ولی یکماه و نیم بعد، در تاریخ 22 مهرماه همان سال بازداشت می‌شود، و روز ششم دیماه سال 1386، از زندان به بیمارستان انتقال یافته. بله! این زندانی‌های دروغین ابتدا محکوم به زندان می‌شوند، سپس مدتی به گشت و گذار می‌پردازند و بعد هم بازداشت می‌شوند! و به محض ورود به زندان سلامت‌شان به خطر می‌افتد و زندان را به مقصد بیمارستان ترک می‌کنند.

به گفتة «رادیو فردا»، پاسدار باقی برای مداوا به مرخصی آمده و ممنوع الخروج است، و از آنجا که دروغ گو کم حافظه ‌است، به «رادیو فردا» یادآور شویم که اگر «باقی» بیمار است مسافرت به لندن در هرحال برایش امکانپذیر نخواهد بود، و از سوی دیگر، در ساعت هفده و 35 دقیقة نوزدهم فرووردین‌ماه سالجاری، «فارس نیوز»، در خبری تحت عنوان «موسویان با خاتمی دیدار کرد» از حضور پاسدار «باقی» در جمع شبه‌اصلاح‌طلبان خبر داده! بله، ظاهراً پاسدار باقی روز 19 فرووردینماه کسالتی نداشته، چون به میهمانی رفته بودند! در این میهمانی به غیر از موسویان که به دلیل تازه‌کار بودن در امور جاسوسی، قوة قضائیه در حق‌اش تخفیف قائل شده، «تاجگردون»، «باقی»، داوودی شمس و جمعی دیگر از شیادان گروه خاتمی هم حضور داشته‌اند.
کد خبر: 8701190529

آری! محمد خاتمی و عمله اکره‌ای که از سال 1357 به عنوان ساقدوش وی انجام وظیفه می‌کنند، همگی مورد الطاف محافل شناخته شدة غرب قرار دارند، چون بعضی‌ها می‌پندارند که در روند «تبدیل زباله به قهرمان» خواهند توانست اینان را نیز مانند محمدمهدی عبد خدائی به مقام و منزلتی برسانند. و البته ما هم ناچاریم در کمال نزاکت بار دیگر حضورشان عرض کنیم، کورخوانده‌اید! اگر همة قلم‌های طلائی موجود در بساط خود را بین فعلة فاشیسم توزیع کنید، از امامزادة فرسودة دین و مردم‌سالاری دینی دیگر معجزی نخواهید دید، چون هیچکس دوبار فریب «آزادی دینی» را نخواهد خورد. و اما بشنویم از پاسدار باقی که بلافاصله یک نامة پرسوز و گداز از آستین بیرون کشیده و در گویا نیوز انتشار داده‌اند.

پاسدار باقی، در نامة کذا به عقل و شعور و دانش و هوش کسانی که به وی جایزه داده‌اند، آفرین گفته! و پس از چسباندن حکومت جمکران به جنبش مشروطه، و پیوند زدن رسانه‌های حکومت گورکن‌ها به «مطبوعات» تعریف شده توسط منتسکیو، تأکید می‌کند، رسانه‌هائی که توسط دولت مهرورزی توقیف شده‌اند، هیچ مخالفتی با «نظام» یا همان حکومت توحش دینی نداشته‌اند!

البته پاسدار باقی، به شیوة همپالکی‌های فاشیست‌ خود، پای داروین را هم به این نامة «ادیبانه» باز کرده، تا در داروینیسم هم تحریفی کرده باشد! و فرضیة «بقای قوی‌تر» را به «بقای اصلح» تبدیل کند. چرا که به این ترتیب توحش احکام دینی جمکران در چارچوب نظریة علمی داروین «توجیه» خواهد شد. و هر کس نگاهی به قوم و قبیلة اکبر بهرمانی می‌اندازد و سری هم به خاوران می‌زند، اطمینان می‌یابد که دوام و «بقای» قوم و قبیلة سردار اکبر به دلیل «اصلح» بودنشان است، نه به دلیل جنایتکاری، فساد و وابستگی به اجنبی! بله، پاسدار باقی حق دارد به کسانی که وی را شایستة دریافت جایزة آزادی بیان تشخیص داده‌اند، درود بفرستد! چون پاسدار باقی در دفاع از «قانون جنگل» از حداکثر آزادی بیان استفاده می‌کند. و البته ناگفته نماند که «باقی» ماندن امثال پاسدار باقی فقط به دلیل «اصلح» بودن ایشان بوده. به راستی که در بین شیادان فاشیست‌، پاسدار باقی را می‌توان «اصلح» به شمار آورد. چون بر خلاف روزنامه نگارانی که پس از توقیف نشریات‌شان به مشکلات مالی دچار شده‌اند، اوضاع زندگی امثال «باقی» تکان نمی‌خورد!

پاسدار باقی در ادامة این نامة شیوا، هم‌پالکی‌های خود را در ترادف با روزنامه نگاران صدرمشروطه قرار می‌دهد و با بیشرمی خاص دارودستة خاتمی، به تحریف تاریخ پرداخته، حکومت اسلامی را تداوم «انقلاب مشروطه» می‌خواند! پاسدار باقی، جهت به هم بافتن چنین مهملاتی، سه کودتا، کودتای کلنل آیرون‌ساید، کودتای ژنرال شوایتزر، و بالاخره کودتای ژنرال هویزر را از تاریخ کشورمان بکلی «پاک» می‌کند. و ضمن سوگواری برای رسانه‌های توقیف شده، برای «تاریخ»، اشک تمساح فراوان هم می‌ریزد. پاسدار باقی، که در سال 1358، با توقیف روزنامه و تیرباران روزنامه نگاران هیچ مخالفتی نداشته، و خفقان گرفته بود، امروز در کمال شکسته نفسی و فروتنی خود را به صوراسرافیل و صدرمشروطه چسبانده، و از زبان دهخدا، «یاد آر، ز شمع مرده یاد آر» سر می‌دهد! «باقی» توصیه می‌کند، برای هر رسانة تعطیل شده مراسم سوگواری و روضه خوانی بر پا شود! چون به این ترتیب دکان روضه‌خوان‌ها هم کساد نخواهد شد!

شاید بهتر بود، «انجمن روزنامه نگاران» جهت قدردانی از پاسدار باقی و دیگر فعلة فاشیسم، به همراه قلم طلائی، یک پاک کن طلائی هم به آنان اهداء می‌کرد، تا بتوانند وقایع تاریخی، خصوصاً گذشتة پرافتخارشان را هم پاک کرده، با توسل به «آزادی بیان» بی‌حد و مرزی که همة فاشیست‌ها برای خود قائل‌اند، با قلم طلائی کذا، آزادانه به «بازنویسی» تاریخ و تاریخچة شخصی خود بپردازند. در هر حال به انجمن‌های دین‌پناه غرب توصیه می‌کنیم، اولویت را به اهدای «پاک کن» بدهند، چرا که در اینصورت می‌توانند به همة گورکن‌ها یک جایزه بدهند. به ویژه به کسانی که قصد «پاک کردن» آمریکا یا اسرائیل را از صحنة روزگار دارند.

پاسدار باقی در نامة خود پس از سپاسگزاری از انجمن مطبوعات انگلستان، چنین می‌نویسد:

«با آرزوی جهانی سرشار از صلح، مدارا و آزادی بیان»

مسلماً «جهان سرشار از صلح» مورد نظر پاسدار باقی همان جهانی است که مانند جنگل، «بقای اصلح» را تضمین می‌کند. بهتر بگوئیم، «جهان زورمداران». پس ما هم جهت سپاسگزاری از انجمن مطبوعات انگلستان، که مانند حاکمیت این کشور، جهت توسعة جنگل، چشم امید به اسلام و فاشیسم مذهبی دوخته، چند بیت از اشعار «عسگر آهنین» را که در سایت «اخبار روز»، مورخ 21 فروردین‌ماه سالجاری منتشر شده، تقدیم می‌کنیم:

در چو بگشایند مردم، از خلای واعظان
خود چنین گه‌گیجه می‌گیرند جای واعظان

درس تاریخ است، از تقویم این عصر سیاه
خوب‌اش از بر کن، نگردی مبتلای واعظان

سیلی از اشک ریا، شد جاری از هر منبری
حوض ملت پر شد از اشک ریای واعظان

و به امید جهانی عاری از قلم به مزدهای فاشیست، عوامفریب و شارلاتان!



چهارشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۷

سکة آشوب!

...


آنگلوساکسون‌ها، جهت کسب وجهه برای محمود احمدی نژاد بیشرمانه به جسد حسین فاطمی متوسل شده‌اند. ولی ظاهراً این امر به مذاق «پاسداران» فدائی رضا پهلوی، به ویژه مسئول سایت احمدی نژاد به هیچ عنوان خوش نیامده! چرا که، هنوز خبر ملاقات بسیار مهم وی با همسر فاطمی، در این سایت منعکس نشده! همانطور که می‌دانیم، روز 19 فروردین‌ماه سالجاری، خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی خبر ملاقات همسر حسین فاطمی وزیر امورخارجة دولت مصدق را با «مهرورزی» منتشر کرد. گفته می‌شود طی این ملاقات همسر حسین فاطمی دفترچة خاطرات وزیر اسبق را در اختیار ایشان قرار داده، و از ریاست جمهوری‌شان ابراز خرسندی فراوان کرده. این ملاقات سئوال‌برانگیز در شرایطی صورت می‌گیرد که طی سه دهة اخیر همسر حسین فاطمی کمترین دخالتی در تبلیغات رسانه‌ای سیاسی حکومت اسلامی نداشته! اما پیش از ادامة مطلب لازم است دو نکتة مهم را گوشزد کنیم.

نخست به مدعیان لائیسیته می‌باید یادآور شد، که جهت توضیح و تشریح «لائیسیته» به زبان فارسی، به هیچ عنوان نمی‌توان از واژة «حقیقت» استفاده کرد. همانطور که پیشتر هم گفتیم واژة «حقیقت» در چارچوب بحث‌های حقوقی در تقابل با «دروغ» قرار می‌گیرد، و بهتر است جهت پرهیز از سفسطه یا مغلطه از به کار بردن نابجای واژة «حقیقت» خودداری شود. لائیسیته برخاسته از نگرشی است که در تقابل با نگرش «خدا محور» قرار می‌گیرد، به همین دلیل توسل به مفاهیم فلسفی «خدا محور» از قبیل «حقیقت»، «ناب»، «جاودان»، «یگانه» و «غیر قابل تغییر» در بحث پیرامون لائیسیته، اگر نشان نوسوادی نباشد، مسلما دلیلی بر شارلاتانیسم خواهد بود.

دیگر آنکه، سه دهه پس از سرنگونی سلطنت محمدرضا پهلوی، شاهد رشد و شکوفائی استعدادهای درخشان علمی و ادبی در بین امت اسلامی هستیم. طی این سه دهه، فلاسفة بزرگی ظهور کرده‌اند، که بحث‌های فلسفی 12 سدة پیش در دربار خلفای بغداد را، به بحث‌های رایج امروز کشور تبدیل می‌کنند. از طرف دیگر، ادبا و فضلای برجسته‌ای که از میان «امت اسلام» برخاسته‌اند، به پیروی از پاسدار شریعتمداری، شهرنوش پارسی‌پور و عطاالله مهاجرانی، به صادق هدایت و فروغ فرخزاد هم گویا توجه ویژه‌ای مبذول می‌دارند! ویژگی فضلای «پساگورکن» این است که آثارشان تحت تأثیر توضیح‌المسائل آیات عظام، معمولاً بر «پائین‌تنة» شعرا و نویسندگان متمرکز می‌شود! همانطور که آیات عظام به احادیث و روایات «آویزان» شده‌اند، گورکنان فرهیخته، نخبه و «متخصص» نیز با توسل به «نقل خاطره» به پخش ابتذال توضیح المسائل‌ها مشغول‌اند. البته اینان فتوی نمی‌دهند، حکم هم صادر نمی‌کنند، فقط لجن‌پراکنی می‌کنند. بله، نتیجة سه دهه حکومت اسلامی برای هم‌میهنان مدعی هفت هزار سال تاریخ و فرهنگ و هنر و دیگر «محاسن»، همین زبان ابتذال و وقاحت و دریدگی است، که از سوی رسانه‌های حکومتی به ویژه کیهان، سایت هفتان، اعتماد ملی و «فارس نیوز» گسترش می‌یابد.

همانطور که بارها در این وبلاگ تکرار کرده‌ایم، یکی از اهداف مهم استعمار فرهنگی، گسترش ابتذال در سطح جامعة ایران است. اینان می‌خواهند به ما بباورانند که «آزادی بیان» در ترادف با ابتذال و هرزه‌درائی است. همچنانکه سعی دارند بی‌نظمی، آشوب و هرج و مرج را هم بجای «آزادی» به ما حقنه کنند. به عنوان نمونه، فیلم تبلیغاتی «گیرت ویلدرس» ممکن است امر را بر بعضی از هم‌میهنان مشتبه کند، و چنین برداشت کنند که «آزادی بیان» در تحریک افکار عمومی خلاصه می‌شود. در صورتی‌که «آزادی بیان» مجموعه‌ای است از آزادی‌های خلق آثار هنری و طرح مباحث علمی، اینهمه خارج از تهدید تقدس‌ها. این شرایطی است که در دموکراسی‌ها فراهم آمده، ولی تاکنون سرمایه‌داری با استفاده از آزادی‌های ایجاد شده در کشورهای دمکراتیک، برای فراهم آوردن زمینة سرکوب «آزادی بیان» در کشور ما و دیگر کشورهای منطقه استفاده ‌کرده. البته علیرغم چنین تحرکات موذیانه‌ای، ما همچنان از آزادی بی‌قید و شرط بیان پشتیبانی می‌کنیم، تا اربابان «ویلدرس» بدانند که کور خوانده‌اند، چرا که نه تنها ما از اهداف خود چشم پوشی نخواهیم کرد، که بیش از پیش بر دفاع از «آزادی بیان» پافشاری می‌کنیم.

همانطور که شاهد بودیم اربابان «ویلدرس» در اهداف خود ناکام ماندند، چرا که «وزیرکشور» مفلوک جمکران نه تنها نتوانست خیابان‌های پایتخت را به اشغال لات و اوباش همیشه در صحنه در آورد، که خود نیز ناچار به ترک صحنة سیاست شده، و باید جائی در کنار سردار زارعی دست و پا کند! پیشتر گفتیم که با جنجال پیرامون برکناری سردار زارعی، دولت گورکن‌ها قادر نخواهد بود تصفیه را به سرداران محدود سازد، و تصفیة ملایان اجتناب ناپذیر خواهد بود، چرا که سردار زارعی‌ها بر پایة اساسی حکومت اسلامی، یا همان شبکة تجارت زن، مشروبات الکلی، مواد مخدر، و ... و از همه مهم‌تر بر شبکة لات و اوباش نظارت مستقیم دارند. لات و اوباشی که مانند فدائیان اسلام پس از چند دهه کارآموزی در مکتب جنایت و رذالت با حمایت کارخانة رجاله پروری به رأس هرم قدرت صعود خواهند کرد. بله، بهتر است به یاد داشته باشیم که محمد مهدی عبدخدائی که امروز در عرصة سیاست ایران صاحب جاه و مقام شده، همان تیغ کشی است که در بهمن‌ماه سال 1330 به جان حسین فاطمی سوء قصد کرده! عبدخدائی در آن ‌هنگام 16 سال بیشتر نداشت، و همین فرد سه دهه‌ است که در حاکمیت اسلامی ایران حضور فعال دارد! در چنین شرایطی است که ملاقات همسر حسین فاطمی با احمدی نژاد ایجاد حیرت می‌کند. چون حسین فاطمی، هر چه بود، و هر چه کرد، بر خلاف محمد مصدق، و دیگر وزرای‌اش، آخوند پرست و شاه پرست نبود، و به همین دلیل، ابتدا از سوی فدائیان اسلام مورد تهاجم قرار گرفت، و پس از کودتا توسط ارتش شاهنشاهی تیرباران شد. حال آنکه چنین مجازاتی شامل حال مصدق و بسیاری دیگر از «دوستانش» نشد!

در این وبلاگ امکان پرداختن به دولت محمد مصدق و ملی کردن نفت وجود ندارد، ولی پیش از این در مورد محمد مصدق گفتیم که وی بخش فکل کراواتی فدائیان اسلام و حافظ منافع استعمار انگلیس در ایران بود. و خارج از همة مداحی‌های مضحکی که در مورد ایشان همه روزه منتشر می‌شود، باز هم تأکید می‌کنیم که ملی کردن نفت، خسارت بزرگی بر اقتصاد ایران وارد آورد، تا حاکمیت انگلستان بتواند از کلیة تعهدات‌اش در برابر ایران شانه خالی کرده، ادعای خسارت هم بکند. شرایط اسفبار فرهنگی و اقتصادی امروز، نتیجة خوش خدمتی محمد مصدق برای اربابان دین پناه‌اش در انگلستان است. یادمان نرود که، طی صدارت پرافتخار مصدق، مدارس مختلط در ایران بسته شد! بهتر است بدانیم که آنزمان مهدی بازرگان، معاون دکتر آذر، وزیر فرهنگ بود. و به یاد داریم که در سال 1357، همین مهدی بازرگان، زباله‌ای به نام رجائی را در رأس وزارت آموزش پرورش قرار داد، تا تخریب فرهنگی تداوم یابد. در مورد همکاری محمد مصدق با دربار پهلوی و شخص اسدالله علم در قتل رزم‌آراء پیشتر توضیح داده‌ایم، و این مختصر را گفتیم تا مشخص شود کوچکترین نظر موافقی به شخص مصدق و سیاست‌های خائنانه‌اش نداریم. مصدق پس از کودتای کلنل آیرون‌ساید به صحنة سیاست ایران وارد شد، ‌ و در جایگاه والی فارس و آذربایجان قرار گرفت. ما بر این عقیده‌ایم که حضور ایشان در چنین مقاماتی بدون تائید کارخانة رجاله پروری امکانپذیر نبوده. حال بازگردیم به حسین فاطمی و ملاقات همسرش با محمود احمدی نژاد.

بله همزمان با دم جنبانی پاسداران «فارس نیوز» برای رضاپهلوی، حنازرچوبه، خبر شگفت‌انگیز ملاقات همسر حسین فاطمی با احمدی نژاد را انتشار داد. طی این دیدار که در محل دفتر ریاست جمهوری انجام شد، احمدی نژاد زبان به تمجید از حسین فاطمی گشوده می‌گوید:

«دکتر فاطمی پایبند منافع ملت و نه منافع شخصی بود، و افتخار کشته شدن را بر ننگ وابستگی به بیگانگان ترجیح داد.»


از این سخنان ‌نتایج متعددی می‌توان گرفت، که در حوصلة این وبلاگ نمی‌گنجد، ولی نتیجة اساسی آن، همان موضع‌گیری سیاسی احمدی نژاد است که با تکیه بر «ستایش» از حسین فاطمی آشکار شده. حسین فاطمی حتی در کابینة مصدق نیز مواضع متفاوتی با شخص مصدق داشت. از جمله اینکه، خواهان اخراج خانوادة پهلوی از ایران بود. در این بررسی کوچکترین ارجاعی به خاطرات و اسناد به اصطلاح محرمانة وزارت امور خارجة آمریکا و یا انگلستان نخواهیم کرد، چرا که این «اسناد» پس از چند دهه انتشار یافته و خود را با شرایط زمان وفق ‌داده‌اند، تا مورخان استنتاجات مطلوب را از آن‌ها به عمل آورده، برای ما بنویسند که ملی کردن نفت، که در واقع به غارت کشور انجامید، به استقلال ملت ایران منجر شد! همانطور که براندازی 22 بهمن نیز به استقلال و آزادی ما انجامیده، هر چند فعلاً از آن بی‌خبریم! پس جهت بررسی شرایط به اسنادی که هرگز محرمانه نبوده اکتفا می‌کنیم، به مقالات و سخنرانی‌های حسین فاطمی در زمانی که وزارت امور خارجة ایران را بر عهده داشت، و به سرانجام حسین فاطمی پس از کودتای 28 مرداد.

حسین فاطمی از سوی فدائیان اسلام مورد سوء قصد قرار گرفت، و پس از کودتای 28 مرداد، به فرمان شاه تیرباران شد. پس احمدی نژاد که در این سه دهه حتی یک بار از حسین فاطمی سخنی بر زبان نیاورده، اینک ناچار خواهد بود که از یک سو مواضع خود را در برابر فدائیان اسلام، رمالان و پاسداران «سلطنت طلب» که اخیراً مراسم بزرگداشت باقرپرهام هم بر پا می‌کنند، روشن کند. و از سوی دیگر، خاطرات حسین فاطمی را به عنوان اسناد تاریخی منتشر سازد. خواهیم دید که در این خاطرات، جائی برای آخوندپروری نخواهد بود. کارخانة رجاله پروری بخوبی دریافته که دوران آخوندبازی در ایران به سر آمده، ولی گویا فراموش کرده که ما می‌دانیم نقش اساسی در کودتا و تیرباران حسین فاطمی بر عهدة انگلستان بوده. و اینک همین انگلستان با تحت فشار گذاشتن ‌خانوادة حسین فاطمی قصد دارد از جنایت‌اش یک بار دیگر سود سرشاری نصیب خود کند. باید به رعایای علیاحضرت ملکه یادآور شویم که مانند سروران‌شان در آنسوی آتلانتیک، واقعاً کور خوانده‌اند!

همانطور که گفتیم شرایط فعلی بازتاب گفتگوهای اخیر «بوش ـ پوتین» در روسیه است. جرج بوش در «سوچی» به رقص آمد، و از رقص ناشیانة خود هم ابراز تأسف کرد. بالاخره در سن و سال پرزیدنت بوش، لزگی رقصیدن کار ساده‌ای نیست، به ویژه وقتی دستتان در عراق و افغانستان زیر پای «پوتین» باشد. چنین رقصی، جز تصفیة دولت مهرورزی از پادوهای سنتی سازمان سیا پیامد دیگری ندارد. در چنین شرایطی، انتشار دفتر خاطرات حسین فاطمی مسلماً به مرگ حکومت اسلامی منجر خواهد شد؛ مرگی در آرامش کامل. «سکة آشوب» دیگر در ایران رایج نیست، کارخانة رجاله پروری، رویای بازگشت به آشوب‌های دوران محمد مصدق را با خود به گور خواهد برد.








سه‌شنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۷

مادلن و مقتدی!

....


اگر آخوندها هم دست از اسلام بردارند، مادلن البرایت دهنة شتر گرامی پیامبر را رها نخواهد کرد. چون این دین مبین، اگر برای ما جز نکبت و شاه عباس و روضه خوانی و سینه زنی هیچ نداشته برای اربابان البرایت و قوم و قبیله‌اش، که افتخار دلالی دارند، نعمت و برکت آورده. در نتیجه، مادلن البرایت مصلحت آن دیده که نقش آیات عظام بازی کند، و «سیاست ما عین دیانت ماست» را نصب‌العین خود کرده، رئیس جمهور آیندة آمریکا را نیز نصیحت کند. «فارس نیوز»، شیپور تبلیغات نظامیان آخوندپرست و برانداز هم بهترین مکان جهت بازتاب نصایح حاجیه البرایت و دیگر انواع مرغوب تبلیغات فاشیستی است. مادلن البرایت که با تمام قوا از جنایات ارتش آمریکا در یوگسلاوی و عراق «دفاع» می‌کرد، امروز به صفوف فشردة مسلمانان پیوسته، می‌گوید:

«دشمن آمریکا، دشمن اسلام نیز هست.»

البته ما هم در واقعیت این امر هیچ تردیدی نداریم، سرمایه سالاری نظامی است «انسان‌ستیز» که در هماهنگی کامل با تمامی گرایش‌های انسان‌ستیز، به ویژه ادیان ابراهیمی قرار خواهد گرفت. چرا که، ادیان ابراهیمی و سرمایه سالاری جهانی هر دو بر «تقدیس» تکیه دارند، اولی با تکیه بر تقدیس الهی در پی کسب قدرت مادی و سلطه بر انسان‌هاست، و دومی جهت افزایش قدرت سرمایه، «تقدیس» را گسترش می‌دهد. خلاصه بگوئیم، «انسان ستیزی» وجه مشترک سرمایه سالاری و دین است. حضور ارتش جنایتکار ناتو در افغانستان و عراق و همکاری صمیمانة سپاه پاسداران حکومت اسلامی با اشغالگران، شاهدی است بر این مدعا. البته نوکری پاسدار جماعت برای ارتش گاوچران‌ها، در تبلیغات گورکن‌ها «کمک» به مردم عراق و افغانستان عنوان می‌شود! همچنان‌که نوکری مقتدی صدر هم برای اشغالگران عراق، از طریق بمبگذاری در اماکن عمومی و شرکت فعال در باجگیری و قاچاق فراورده‌های نفتی، در تبلیغات، «کمک» به مردم عراق نامیده می‌شود.

مقتدی صدر که پس از دریافت توسری در بصره و امضاء آتش بس در قم، جهت خلع سلاح مزدوران شیعه در انتظار فتوای آیات عظام نشسته، امروز یک گام دیگر هم به عقب برداشت، و تظاهرات بر ضد اشغالگران را به وقت دیگری موکول کرد! می‌دانیم که مقتدی صدر از وقتی چند توسری الهی دریافت کرده، احساسات ملی میهنی‌اش بسیار تقویت شده! بله، همه کارهای خدواند حکمتی دارد که ما از آن بی‌خبریم!

حنازرچوبه مورخ 8 آوریل 2008، که این خبر را انتشار داده می‌نویسد، آخوند مقتدی صدر در بیانیة خود علت تعویق تظاهرات را «حفظ جان شهروندان عراقی» اعلام کرده! همانطور که می‌بینیم، مقتدی صدر که در حوزة جهل و تعصب قم به کسب «علم» مشغول است، طی این مدت کوتاه، آداب پدرسوختگی و شارلاتانی را خوب فرا گرفته! اصولاً آخوند جماعت استعداد سرشاری برای کسب شیوه‌های شارلاتانیسم دارد، ولی مقتدی صدر، به دلیل سابقة خانوادگی، در این زمینه از طلبه‌های استثنائی به شمار می‌‌روند. مقتدی در بیانیة کذا ادعا کرده از اینکه عراقی‌ها همدیگر را بکشند، «نگران» است ولی از اینکه عراقی‌ها به دست آمریکائی‌ها کشته شوند، هیچ نگرانی ندارد! دلیل این اظهارات سرشار از توحش این است که در پی کم شدن شر ژنرال فالون از سر مردم منطقه، شیعی مسلکان نوکر آمریکا تضعیف شده‌اند. چون شخص مقتدی صدر، که این چنین به عراقی‌ها ابراز عشق می‌کند، خود عامل بمبگذاری در اماکن مقدس شهر سامرا است. پیشتر گفتیم که در پی انفجار اماکن مقدس سامرا، دارودستة صدر به سرکوب سنی‌های ساکن این شهر پرداخته، و به حاکمیت سنی‌ها بر شهر پایان داد. اینان به دروغ ادعا می‌کردند سنی‌ها عامل بمب‌گذاری بوده‌اند، و امروز همین مقتدی صدر منفور می‌گوید از اینکه عراقی‌ها دستشان به خون یکدیگر آلوده شود «نگران» می‌شود!

بله در این مرحله به این نتیجه می‌رسیم، که مادلن البرایت و مقتدی صدر باید از یک خانواده باشند، خانوادة کرکس‌های دو سوی آتلانتیک، چون نگرانی هر دو ریشة واحدی دارد. البرایت نگران «اسلام» است، چون آمریکا بدون تکیه بر اسلام نمی‌تواند سلطة خود را بر منطقه تداوم بخشد، و مقتدی صدر هم از قتل عراقی‌ها به دست آمریکائی‌ها استقبال می‌کند، چون اربابان صدر می‌پندارند با همان معرکة شهیدپروری و روضه‌خوانی که در ایران به راه انداختند، می‌توانند در عراق هم یکه تاز میدان باشند. و اتفاقاً همینجاست که کور خوانده‌اند! دیروز یک نفر در ستون کاربران روزنامة لوموند نوشته بود، «این سازمان سیا که از همه چیز اطلاع دارد، چرا هنوز از پایان جنگ سرد مطلع نشده!» بله، آنگلوساکسون‌ها نمی‌توانند «واقعیت» را بپذیرند. به همین دلیل شبکة مزدوران خود را در سراسر منطقه فعال کرده‌اند.

در مصر شبکة جنایتکار «اخوان‌المسلمین» که توسط استعمار انگلیس پایه‌ریزی شده، با تکیه بر موج نارضایتی‌های مردم از افزایش بهای مواد غذائی با پلیس درگیر شده است! و طبیعی است که فعالیت‌های «مردمی» این شبکة استعماری در حنازرچوبه، مورخ 8 آوریل سالجاری با آب‌وتاب منعکس شود. چون هر چه باشد حکومت اسلامی هم شاخة شیعی‌مسلک همین اخوان‌المسلمین است، و نوکران جهت حفظ منافع ارباب می‌باید هوای یکدیگر را داشته باشند. بله، اربابان اخوان‌المسلمین که اوضاع را برای ایجاد آشوب در مصر مناسب دیده‌اند، نوکران‌شان را به تحریم انتخابات شوراهای شهر و درگیری با پلیس تشویق فرموده‌اند. و دیروز شبکة الجزیره صحنه‌هائی از پرتاب سنگ به سوی پلیس مصر را هم پخش کرد تا همه بدانند «مقاومت» در مصر آغاز شده! البته اینهم از قماش «مقاومت‌» برادر مسعود رجوی‌ است که شکم‌شان را برای خلافت الهی و بسیار دموکراتیک در تهران صابون مفصلی زده‌اند. خلافتی که به جمهوری خلق کارگرپرست و اسلام‌پناه هم می‌تواند شباهت فراوان داشته باشد. به ویژه در شرایط فعلی که به جز کارگران شرکت نفت، کار هیچ کارگری در ایران دیگر «استراتژیک» نیست، و معنا و مفهومی از نظر اقتصادی ندارد. و کارگران شرکت نفت هم همگی می‌توانند مستقیماً زیر نظر ساواک اعتصاب ‌کنند، همانطور که در سال 1357 شاهد بودیم. بله، خلاصه با بهره‌گیری از چنین ساختار دمکراتیکی در بطن «جنبش» کارگری، حکومت دیکتاتوری کارگری به مراتب از حکومت امام‌الله توحش بیشتری پیدا خواهد کرد، و ما ملت باید در تأسف از دست رفتن «دمکرات‌هائی» چون الله‌کرم‌ و رحیم صفوی تا ابد اشک بریزیم!

ولی از آنجا که آنگلوساکسون‌ها در افغانستان و به ویژه در عراق به گل نشسته‌اند، و برخلاف وعده‌هائی که جهت خروج از عراق به خود داده بودند، نمی‌توانند این کشور را به دست مقتدی صدر و عبدالعزیز حکیم سپرده، «امپراطوری آشوب» را در کل منطقه مستقر کنند، تمام تلاش خود را جهت انسداد طرح احداث کریدور «شمال ـ جنوب» به کار گرفته‌اند. و جهت اجرای چنین طرحی، گروه بن‌لادن قتل کارگران در افغانستان را بر عهده گرفته! به گزارش سایت «بی‌بی‌سی»، مورخ 8 آوریل 2008، امروز 17 کارگر راه‌سازی در زابل افغانستان کشته، و 16 ‌تن دیگر زخمی شدند! اینجاست که هم‌سوئی آمریکا و گروه بن‌لادن آشکار می‌شود. چرا که ممانعت از احداث راه‌های ارتباطی از طریق کشتار کارگران، باعث می‌شود که «کارگر» به فروشندة مواد مخدر در شهرها تبدیل شود. و به این ترتیب، ارتش ناتو با یک تیر چندین و چند نشان می‌زند. انسداد را بر مردم افغانستان تحمیل می‌کند، از گسترش کلیة ارتباطات زمینی جلوگیری به عمل می‌آورد، و سود تجارت مواد مخدر را هم برای ایادی خود افزایش می‌دهد. چرا که با افزایش «نیروی کار» در زمینة تجارت مواد مخدر، همزمان با کاهش دستمزدها، جرم و جنایت هم افزایش خواهد یافت. چون گروه‌های فروشندة مواد مخدر، جهت حفظ «قلمرو» خود ناچار به نابودی رقبا هستند. و اینجاست که به حکمت سخنان مادلن البرایت پی‌می‌بریم، آنجا که به رئیس جمهور آیندة یانکی‌ها پیشنهاد می‌کند، «پیرو خط بیل کلینتون باشید!»

بله، حاجیه البرایت، مانند دیگر فعلة فاشیسم می‌پندارد بازگشت به گذشته امری است «ممکن»، و دقیقاً به همین دلیل است که این فاشیست مؤنث در دانشگاه «جرج تاون» کرسی استادی هم دارد! این دانشگاه «جرج تاون» گویا مرکز تجمع فعلة فاشیسم است، و در آن انواع علوم و فناوری‌های «بازگشت به گذشته» و انواع شیوه‌های ترویج خرافه تدریس می‌شود. حضور گستردة هم‌میهنان اسلام پناه و عرفان پرست در این دانشگاه بی‌دلیل نیست. همگی زیر سایة البرایت، مادر معنوی بن‌لادن، در جریان آخرین پیشرفت‌های پروپاگاند فاشیسم قرار می‌گیرند، و آینده را در «گذشتة ایده‌آل» می‌جویند. این نوع برخورد اگر فردی باشد حماقت و بلاهت نام دارد، و اگر جمعی شود، و یک «رهبری‌» هم برای خود دست و پا کند، آن را فاشیسم می‌خوانند. و ترهات مادلن البرایت را در این راستا می‌توان بررسی ‌کرد.

فارس نیوز، به نقل از روزنامة «الحیات» نصایح مضحک البرایت به رئیس جمهور آینده را انتشار داده. سازمان سیا یک کتاب به قلم مادلن البرایت منتشر کرده، تحت عنوان «یادداشتی برای رئیس جمهور منتخب»؛ ارزش آن در حد کتاب‌هائی است که اخیراً به نام جیمی کارتر و برژینسکی به بازار عرضه شده‌اند. با رعایت حداکثر نزاکت می‌توان گفت این کتاب، تبلیغاتی‌ است برخاسته از توحش حاکمیت ایالات متحد، که جهت گسترش دامنة چپاول و غارت خود نه از تبلیغات یهودستیز، نه از دروغگوئی و نه از چرندبافی هیچ ابائی ندارد. البرایت پس از اینکه آمریکا را در سنگر اسلام قرار داده، می‌گوید، ما با آن‌هائی جنگ داریم که 11 سپتامبر 2001 به ما حمله کردند!

و می‌دانیم که طراحان حمله به برج‌های نیویورک، بن‌لادن مفلوک و دیگر نوکران سازمان سیا نمی‌توانستند باشند. چرا که برای پرواز بر فراز نیویورک و نزدیک شدن به برج‌های دوقلو، لازم بود خلبان نقاط‌ کور رادارهای شهر را بشناسد، و اگر چنین اطلاعاتی در اختیار خلبان هواپیمای مسافربری قرار گرفته، مسلماً با همکاری مقامات «امنیتی ـ نظامی» ایالات متحد بوده. در اینمورد پیشتر به تفصیل گفته‌ایم و نیازی به توضیح نیست که یک شاخه از نظامیان و امنیتی‌های آمریکا در این حوادث دست داشته‌اند. حال «مادر» البرایت هر چه دوست دارد می‌تواند بگوید. در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون نیز انفجار در ساختمان فدرال در ایالت اوکلاهما، کار گاوچران‌هائی بود که خواهان تحمیل «شرایط ویژه»، و نقض صریح قانون اساسی آمریکا بودند. «گور ویدال» هم در کتاب خود، «پایان آزادی‌ها»، به این مسئله اشاره کرده است. ولی پیش از «گور ویدال»، جان کنت گالبرایت، در «فرهنگ رضایت طلبی» بر «خودمختاری» تشکیلات نظامی ایالات متحد تأکید دارد. بنابراین رئیس جمهور ایالات متحد هر که باشد، می‌باید از فرامین حاکمیت نظامی پیروی کند. در نتیجه، به «مادر» البرایت یادآوری می‌کنیم که اگر در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون، به زعم سرکار «ایام به کام بود»، دلیل‌اش ضعف و فلاکت کشوری بود به نام روسیه که پس از شکست در برابر ارتش ناتو و نوکران‌اش در افغانستان، متحمل فروپاشی داخلی نیز شده بود. گویا مادلن آلبرایت، مانند بسیاری از فعلة فاشیسم به «آلزایمر» مادرزاد مبتلاست، و شرایط آن روزهای خوب را ناشی از سیاست مدبرانة دلقکی به نام «بیل کلینتون» می‌بیند!

افلاطون در نامة هفتم خود می‌نویسد:

«کسی که به دنبال سیم و زر است و روحی تهیدست دارد[...] مانند بهائم همین ‌که چیزی را خوردنی یا نوشیدنی پندارد بر آن حمله ور می‌گردد[...] چنین کسی البته نابینا است و نمی‌بیند که با آنگونه تمایلات چه بدی‌ها و نابکاری‌ها همراه است.»

منبع: دورةآثار افلاطون، جلد سوم، ترجمة محمد حسن لطفی.

باید بگوئیم البرایت و اربابان‌اش هم منطقه را خوردنی و نوشیدنی یافته، و می‌پندارند که اگر «بیل کلینتون» همراه با مونیکا لوینسکی به کاخ سفید باز گردند، باز هم می‌توان به شیوة گذشته و در سکوت، منطقه را خورد و نوشید و پوشید! و در این راستاست که البرایت می‌گوید:

« باید این واقعیت را بپذیریم که مأموریت ما تغییر دادن چهرة جهان عرب نیست.»

اتفاقاً البرایت کاملاً حق دارد، مأموریت آمریکا جلوگیری از هرگونه تغییر در منطقه است. همانطور که گفتیم اگر ترهات فعلة فاشیسم را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم، به عمق توحش و حماقت‌شان پی می‌بریم. مأموریت ایالات متحد، اعمال سیاست «انسداد» یا در واقع جلوگیری از هر گونه تغییر در جهان عرب و در کشورهای منطقه است، و دهه‌هاست که از طریق کودتا، جنگ و تشکیل طالبان و القاعده و سپاه مهدی و سپاه پاسداران چنین سیاستی از سوی غربی‌ها اعمال شده. ولی همانطور که گفتیم، بازگشت به گذشته و تداوم سیاست‌های دوران جنگ سرد دیگر امکانپذیر نیست، و هر چند ریزه خواران سازمان سیا و حامیان دیروز اشغال عراق از قماش مقتدی صدر و گورکن‌ها، امروز مخالفت خود را با اشغالگران «اعلام» کنند، تا به این وسیله مفری برای ارتش جنایتکار ناتو فراهم آورند، تنها راه «فرار» از عراق، تحت شرایط «مطلوب»، برای آنگلوساکسون‌ها تهاجم نظامی به ایران است. عملی که علیرغم خوش‌رقصی‌های گورکن‌ها برای ارتش آمریکا، امکانپذیر نخواهد بود! و بی‌دلیل نیست که مقتدی صدر سپاه جنایتکار مهدی را «عامل ثبات و امنیت و آزادی عراق» خوانده، و مانند گورکن‌ها با حضور اشغالگران مخالفت می‌کند. چون اگر عراق به دست صدر و حکیم بیفتد، همة جنایات‌شان مانند جنایات ملایان در ایران به سکوت برگذار خواهد شد. بهتر است مادلن البرایت و مقتدی صدر و اربابان‌شان بدانند، دکان اسلام را باید تعطیل کرد، چون چهرة منطقه در هر حال تغییر خواهد کرد، و اینبار بدون دخالت و علیرغم تمایل سازمان منفور سیا.




دوشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۷



از پهلوی تا «اشرف»!

...


ما با تحرکات براندازانة سازمان سیا همگام نخواهیم شد. جبهة لائیک در هیچیک از تظاهرات و تجمعات فعلة ساواک در ایران شرکت نخواهد کرد، و از همة مدافعان دموکراسی و آزادی بیان می‌خواهد که از پیوستن به تظاهرکنندگان حرفه‌ای ساواک منفور خودداری کنند. این آخرین فرصتی است که در اختیار ما قرار گرفته تا نقطة پایانی بر کودتای آخوندپرور کلنل آیرون‌ساید بگذاریم و خود را از بند یک سده حکومت استعماری شیخ و شاه آزاد کنیم.

سازمان سیا که سه دهه پیش جهت سازمان دادن «جنگ مقدس» بر علیه اتحادجماهیر شوروی حکومت پهلوی را با حکومت آخوندی جایگزین کرد، امروز رویای بازگشت به شرایط جنگ سرد در سر می‌پروراند، در نتیجه لازم آمده که حکومت دست نشاندة آخوندی جای خود را به سلطنت دست نشاندة پهلوی بسپارد، تا دامنة سرکوب و چپاول گسترش یابد. به همین منظور سازمان سیا جهت مطرح کردن مطالبات خود «فارس نیوز» را برگزیده. می‌باید این حسن انتخاب را به سازمان سیا تبریک گفت، چرا که «فارس نیوز» به سپاه پاسداران بسیار نزدیک است. همان تشکلی که توسط سازمان مقدس سیا در ایران ایجاد شد، تا با عربده‌های «مرگ بر آمریکا» و سرکوب و کشتار مردم ایران زمینه‌ساز اعمال سیاست آمریکا در کل منطقه شود.

آمریکا به دلیل شکست سیاست‌های‌اش در عراق و افغانستان، از جمله انحلال قریب‌الوقوع «سپاه المهدی»،‌ چماقداران مقتدی صدر، قصد تحمیل شرایط جنگ سرد بر کشورهای منطقه را دارد. و جهت اعمال چنین شرایطی رضاپهلوی و تشکل‌های فاشیست چپ و راست افراطی بهترین گزینة سازمان سیا هستند. فریب پیام «دموکراسی پرور» رضاپهلوی در «فارس نیوز» را نخوریم! رضا پهلوی در همان طیف سیاسی قرار گرفته که محمد خاتمی، اکبر رفسنجانی و داریوش همایون. اینان همگی نگهبانان منافع ایالات متحد در کشورمان‌اند. و خصوصاً فراموش نکنیم که «خودبراندازی» ویژه‌گی حکومت‌های دست نشانده است، و به همین دلیل در ایران پیام‌ها و مطالبات استعمار از طریق رسانه‌های حکومتی پخش می‌شود. در سال 1357، در آغاز نخست وزیری شریف‌امامی منفور، مسعود بهنود، برای نخستین بار در برنامة تلویزیونی خود تصویر روح‌الله خمینی را برای ایرانیان «پخش» کرد، و آنروزها بسیاری از ایرانیان نمی‌دانستند مسعود بهنود پادوی کارخانة‌ رجاله پروری در ایران است. ولی امروز همه می‌دانند «فارس نیوز» متعلق به سپاه منفور پاسداران حکومت اسلامی، نوکر مسلح سازمان سیا است. همین «فارس نیوز»، مورخ هفت آوریل، تصاویر رضاپهلوی را به همراه «پیام» وی انتشار داده!

بله امروز پیام رضا پهلوی خطاب به «اصلاح‌طلبان» شیاد و مجاهدین خلق در «فارس نیوز» انتشار یافته! ایشان در این پیام، از فاشیست‌های مخالف‌نمای حکومت رمالان یا همان اصلاح طلبان می‌خواهند تا در ایران بمانند و به «انقلاب» مخملین بپیوندند! رضاپهلوی همچنین تأکید کرده که در حکومت خود مجاهدین خلق را نیز شرکت خواهد داد. البته برای ما هیچ تعجبی ندارد که طرفداران رضاپهلوی، فدائیان اسلام راستین، مجاهدین خلق، مشروطه طلبان محمدی و کارگر پرستان اسلام پرور، همگی جبهة مشترک تشکیل دهند. همانطور که «مک‌فال» در پروژة گذار به دموکراسی برای ایران تأکید کرده بود، ما ملت بین سه گزینة فاشیستی حق انتخاب داریم: سلطنت، حکومت دینی و فاشیسم! گفتیم که هدف استعمار حفظ تقدس‌ها است، چرا که بدون «تقدس»، ‌ سرکوب و چپاول ما ملت امکانپذیر نخواهد شد. دلیل ارائة طرح «مشروطة محمدی» توسط داریوش همایون، لباس شخصی حکومت پهلوی نیز در همین امر نهفته. حفظ تقدس در حاکمیت ایران برای تأمین منافع استعماری غرب الزامی است. و جبهة فاشیسم یا «پاسداران تقدس‌ها»، همانطور که گفتیم در سیاست ایران پیوسته از اتحاد چپ و راست افراطی تشکیل می‌شود. نیازی به توضیح نیست که اعضای جبهة کذا، به دلیل الزامات ارباب، امروز همگی از جایگاه واقعی خود خارج شده، مطالباتی در تضاد کامل با اهداف واقعی اربابان خود مطرح می‌کنند. و همین امر وابستگی اینان به قدرت‌های بیگانه را آشکارتر کرده.

در مورد رضا پهلوی،‌ که خود را «دموکرات ـ سکولار» خوانده، پیشتر توضیح داده‌ایم. گفتیم که سلطنت، بنابرتعریف نمی‌تواند سکولار باشد، ولی دولتی که در یک حاکمیت سلطنتی تشکیل می‌شود، می‌تواند سکولار باشد، چرا که دولت جزئی از حاکمیت است، نه کل حاکمیت! نمونة حکومت‌های سلطنتی در ژاپن، انگلستان یا هلند برای دریافت این نکتة پیش پا افتاده کفایت خواهد کرد. اما در مورد سلطنت در کشور استعمارزدة ایران دچار توهم نشویم. اگر در ایران حاکمیت سلطنتی استقرار یابد همان روال سلطنت کلنل رضاخان را شاهد خواهیم بود: تضاد دروغین بین شیخ و شاه که حکومت شیخ را تنها آلترناتیو ممکن در برابر حکومت استبدادی شاه خواهد کرد. ساده‌تر بگوئیم، تداوم یک دور باطل که در آن از تقدس «خدا، شاه، میهن» به تقدس «خدا، آخوند، امت» خواهیم رسید.

بله ویژگی آخوندجماعت این است که ضمن جیره‌خواری «مبارزه» هم می‌کند. دوران «مبارزات» آخوند مطهری و خمینی را بسیاری از ایرانیان به یاد ندارند، و نمی‌دانند که مبارزان بزرگی چون آیت الله مطهری و استاد دکتر شریعتی، تحت نظارت ساواک در حسینیة ارشاد به شستشوی مغزی جوانان کشور مشغول بودند، و همزمان ساواک شایع کرده بود که اینان مغضوب «دستگاه» و درباراند، تا از اینراه ترهات‌شان بهتر به فروش برود! دقیقاً همانطور که امروز ساواک منفور، از سراسر جهان فیلم‌های صدمن یک‌قاز را در بازار سیاه به فروش می‌رساند، چون این فیلم‌ها «ممنوع» شده‌اند. بله، «ممنوعیت» همیشه باعث رونق تجارت «مافیا» و بازار سیاه ‌است. و کافی‌است نگاهی به ممنوعیت‌ها و اجناس ممنوعه در حکومت اسلامی بیافکنیم تا ببینیم در سایة بسیج و سپاه، چگونه تجار محترم فیلم، موسیقی مبتذل، مشروبات الکلی، زن و مواد مخدر ارکان اساسی حکومت ضدامپریالیست اسلامی را تشکیل داده‌اند. حکومتی که سه دهه ‌است در شعار، با آمریکا مبارزه می‌کند، و تجهیزات نظامی و بنزین خود را هم از دست همین آمریکا دریافت می‌دارد. و از همه جالب‌تر اینکه، امروز به گزارش حنازرچوبه،‌ «جهاد دانشگاهی» گورکن‌ها برای مزدورالله، باقرپرهام در دانشگاه تهران مراسم بزرگداشت هم برپا کرده! و از قضای روزگار، این همان مبارزاتی است که مقتدی صدر جنایتکار هم در عراق به آن مبادرت می‌ورزد.

می‌دانیم که مقتدی صدر پس از اشغال کشور عراق توسط ارتش ناتو، یک لشکر«شخصی» برای خود پایه‌ریزی کرده. این لشکر شامل ده هزار عضو مسلح و آموزش دیده ‌است که علاوه بر تجهیزات و مهمات، «حقوق» هم دریافت می‌کنند! می‌باید دید آخوند مفلوکی چون مقتدی صدر از کدام منبع هر ماه به ده هزار نفر «حقوق» می‌دهد، و سلاح و تجهیزات یک لشکر را از کدام «بازار» ابتیاع، و با کدام بودجه تأمین می‌کند!‌ و از همه مهم‌تر اینکه، می‌باید ببینیم ارتش‌های اشغالگر آمریکا و انگلستان به چه دلیل به مقتدی صدر اجازه داده‌اند زیر دماغ‌شان، یک لشکر خصوصی به راه بیاندازد؟ مگر نه اینکه آخوند صدر ادعا می‌کند با اشغالگران مخالف است؟ پس نتیجه می‌گیریم که این اشغالگران «مخالف نواز» و دشمن دوست‌اند! و آنها که راهی ابوغریب شدند، کسانی بودند که حاضر به شرکت در «سپاه» امثال مقتدی صدر نمی‌شدند، و نمی‌‌پذیرفتند که در اماکن عمومی غیرنظامیان را با بمب منفجر کنند!

بله اگر مبارزات مقتدی صدر را به دقت دنبال کنیم، خواهیم دید که به مبارزات گورکن‌ها شباهت فراوان دارد. و امروز همین مقتدی صدر به دلیل اصابت خمپاره‌های الهی به منطقة سبز در بغداد، ناچار است از سپاه کذا صرفنظر کند. به گزارش «فرانس پرس»، که در فیگارو مورخ 7 آوریل 2008 نیز انتشار یافته، امروز آخوند مقتدی صدر گفته، اگر «مراجع شیعه» فتوی دهند سپاهیان مهدی سلاح‌های خود را تحویل خواهند داد! بله، تصمیم خلع سلاح سپاه کذا با دیگران است. همان‌ها که در شهر قم توافقنامة آتش بس را با نیروهای عراقی به امضاء رساندند!

به گزارش روزنامة لوموند، مورخ سوم آوریل سالجاری، در تاریخ 30 مارس 2008، توافقنامة آتش‌بس میان سپاه مهدی و نیروهای دولتی عراق در شهر قم و با حضور قاسم سلیمانی، فرماندة «لشکر قدس» به امضاء ‌رسید. اکنون بهتر می‌توان به «استقلال» مقتدی صدر و اهداف مبارزات‌اش پی برد. البته گویا آتش‌بس کذا کفایت نمی‌کند، چرا که امروز پس از شلیک خمپاره به منطقة سبز بغداد، نخست وزیر عراق ضمن مصاحبه با «سی‌.ان.‌ان» خواستار خلع سلاح مزدوران شیعه در عراق شده. با در نظر گرفتن این مسائل می‌باید دید، شعارهای «کربلائی» مسعود رجوی، دال بر «مبارزه» و «مقاومت» در برابر جهانیان ریشه در کجا دارد؟

همزمان با «مشروطة محمدی» و «سلطنت سکولار»، برادر مسعود رجوی هم گویا از شهرک اشرف پیام «دمکراسی» صادر فرموده‌اند! متن کامل پیام این رهبر «دمکراسی پرور» در سایت «خبرگزاری کوروش» موجود است. اگر فراموش نکرده باشیم چندی پیش هم مریم رجوی در همایشی از «اسلام دمکراتیک» سخن‌ها گفته بود، و تا آنجا که ما می‌دانیم مریم و مسعود رجوی هر دو جزو «مقدسات» سازمان مجاهدین خلق به شمار می‌روند! حال «دمکراسی» پیشنهادی رجوی، و «اسلام‌دمکراتیک» مریم رجوی را چگونه می‌توان «تحلیل» کرد؟ چرا که این «عبارات» مفاهیمی کاملاً متفاوت و متضاد دارند. در ضمن برادر رجوی در پیام خود سخن از «بیست و هفتمین بهار سرخ‌فام و سرسبز مقاومت» به میان آورده‌اند، و تا آنجا که ما به یاد داریم از استقرار حکومت گورکن‌ها 29 «بهار» می‌گذرد، پس مبداء تاریخ «مبارزات» آقای رجوی نامعلوم است! حتماً از دورة «هجرت» ایشان ‌به پاریس آغاز شده! بگذریم!

شایعات شاه‌اللهی‌های ساکن غرب پیرامون رژیم «دموکراتیک» رجوی در شهرک اشرف را نادیده می‌گیریم، و از مسعود رجوی که زیر علم «امام» و «پدر طالقانی» سینه‌ می‌زد، می‌پرسیم خرج و مخارج مقاومت سرسبزشان از کدام منبع تأمین می‌شود؟ در شهرک محاصره شدة اشرف که هفته‌ای یکبار آب و برق شما را هم قطع می‌کنند، تا از نظر تبلیغاتی در شرایط حسین در کربلا قرار بگیرید، سلاح و تجهیزات مجاهدین خلق از کجا فراهم می‌آید، از آسمان؟ و از همه مهم‌تر اینکه چگونه ارتش ایالات متحد اجازه می‌دهد مجاهدین ضدامپریالیست «خلق»، در عراق مسلح باشند؟ ولی همة این مسائل به کنار، سازمان مجاهدین خلق با آن آیة کذائی قرآن که بالای همة نشریات‌اش چسبیده، و با آیات موجود در پیام اخیر برادر رجوی، چه نوع دموکراسی می‌خواهد مستقر کند؟ دموکراسی محمدی، یا سلطنت سکولار؟



یکشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۷

سبزالله!


...
بعد از تعریف «مشروطة محمدی» و «سلطنت سکولار»، که پس از سه دهه «مبارزه» توسط داریوش همایون و رضاپهلوی حضور ما ملت تقدیم شد، تا از این پس هفت سین‌مان بدون «سماق» نماند، یکی از مفتی‌های سوریه هم «اسلام سبز» را به مسلمین جهان معرفی کرده! و این خبر بهجت اثر در حنازرچوبه، مورخ 5 آوریل 2008، انتشار یافت، تا بدانیم حفظ محیط زیست در واقع ریشه در تعالیم عالیة اسلامی دارد. اتفاقاً در کتاب «پیامبر»، وقتی از معراج پیامبر گرامی اسلام سخن به میان می‌آید، به صحت سخنان مفتی مذکور پی‌ می‌بریم. و می‌بینیم که ایشان به هیچ عنوان حرف مفت نزده‌اند.

داستان معراج پیامبر اسلام از این قرار است که ایشان یک شب سوار بر اسبی الهی از مکه به بیت‌المقدس مشرف شده، سپس از همانجا به آسمان صعود می‌فرمایند! پیامبر گرامی هنگامی که به آسمان چهارم می‌رسند حضرت عیسی را هم می‌بینند. می‌دانیم که طبق باورهای بسیار علمی و دقیق پیروان ادیان ابراهیمی، آسمان هفت طبقه دارد. بله، آنوقت‌ها آسمانخراش نبود، و بسازبفروش‌ها خیلی که همت به خرج می‌دادند شش، هفت طبقه می‌ساختند. هر چند که همة علوم جهان در اسلام وجود داشته، دارد و خواهد داشت، به دلیل رعایت حال بندگان خیمه نشین، خداوند از علم آسمانخراش سازی پنهان در دل اسلام استفاده نکرد، و شرکت سهامی «الهیت و معنویت» را فقط در هفت طبقة حقیر احداث فرمودند. و از طریق شایعه پراکنی به شوت و پرت‌ها باوراندند که روح بندگان شایسته پس از مرگ به آسمان هفتم صعود خواهد کرد. بله، به این ترتیب وقتی «حاج محمد»، عیسی را در آسمان چهارم دید حیرت کرد، چون طبق بی‌بی‌گوزک‌های معنوی، عیسی هم می‌بایست در آسمان هفتم اقامت داشته باشد.

پس آنحضرت دهنة اسب الهی خویش را کشیده به سوی عیسی تاخت، لبخند ملیحی تحویل داده، و از آنجا که زبان «آرامی» نمی‌دانست، به زبان «عارابی» سره از عیسی می‌پرسد، «شما که ادعا می‌کرد پسر خدا است، چرا در آسمان هفتم نبود؟!» و در اینجا، عیسی مسیح بغض‌ محترم‌شان ترکید و در حالیکه های، های گریه می‌فرمودند، پاسخ دادند، «دست به دلم نگذار محمد!، کاش من هم مثل تو بی‌پدر بودم!» محمد که از سخنان عیسی مسیح، مانند همان «بیش از یک میلیارد مسلمان» که به گفتة مکارم شیرازی از فیلم ویلدرس «آزرده خاطر» شده بودند، دلخور شده بود، فرمود، «چون شما به مقدسات توهین کرد، امت ما در طهران تظاهرات می‌کند!» و اینجا بود که عیسی مسیح متوجه شد محمد، خاتم الانبیا، خیلی هم زود رنج است و از «آزادی بیان» اصلاً خوشش نمی‌آید. پس در صدد دلجوئی از محمد برآمده گفت، منظور بدی نداشتم، منظورم‌ این بود که ایکاش من هم مثل تو از پدری چون خدا محروم می‌شدم. چون وقتی مرا به صلیب کشیدند، سه روز به پدرم التماس می‌کردم تا مرا پهلوی خودش ببرد، ولی این خدای بی‌پدر بدون اینکه میخ‌های صلیب را از دست و پایم در آورد مرا به آسمان برد، و به دلیل وجود همین میخ‌ها من مجبور شدم در آسمان چهارم بمانم! محمد که به علامت تعجب ابروانش را بالا برده بود گفت، «آه،‌ نمی‌دانستم!» و عیسی افزود، کسی که نمی‌داند خواجه حافظ شیرازی است، حتی مولوی هم در مثنوی به این میخ‌ها اشاره کرده! و محمد که مولوی را نمی‌شناخت، سری به علامت تأئید تکان داده، سکوت کرد! البته عیسی متوجه شد که محمد از بیخ عرب است و از جریان مولوی و عرفان هیچ نمی‌داند چون هنوز مولوی وجود نداشت، ولی عیسی هم از روی پدر سوختگی ذاتی سکوت کرد. و محمد هم دهانة اسب الهی را کشیده به دنبال کار خود رفت.

ولی به محض اینکه محمد دور شد، عیسی توسط «گابریل»، یا همان جبرئیل به پیروان خود پیغام فرستاد، که این محمد از نظر ساختار شخصیتی خیلی ضعیفه، هر وقت هوس کردید اراذل را به خیابان‌های تهران بیاورید، در مورد محمد «رمان» بنویسید یا فیلم و کارتون بسازید، چون نان‌تان در روغن خواهد بود. ولی عیسی هم کور خوانده بود، چون نمی‌دانست «جنگ سرد» به پایان رسیده! و اینچنین است که پس از یکماه جنجال رسانه‌ای پیرامون فیلم «ویلدرس»، و سخنرانی‌های مضحک آیات عظام و خطبه‌های علفزار، دیروز گورکن‌ها توانستند یک بودجة کلان برای پاسخگوئی به فیلم «فتنه» اختصاص دهند! بله قرار شده یکی از نوابغ سینمای گورکنی یک فیلم در مورد محمد بسازد تا به جهانیان ثابت شود «ویلدرس» و شرکاء حق داشته‌اند،‌ و لازم است گورکن‌های ادیان ابراهیمی با جنجال و هیاهو پیرامون دین صدای لائیسیته را خاموش کنند. از این گذشته، پورمحمدی، وزیر کشور گورکن‌ها، 70 رأس از اراذل و اوباش را در برابر سفارت هلند در تهران «بسیج» کرد که به شیوة‌ روح‌الله به عربده‌جوئی و نفس‌کش طلبی بپردازند، تا حکومت مفلوک الهی یادی از روزهای خوش گذشته کرده باشد.

حنازرچوبه، مورخ 17 فروردین‌ماه سالجاری، خبر تجمع اوباش را انتشار داده و می‌نویسد «تظاهر کنندگان» این «اهانت» را نشانة ضعف غرب در مقابل «خدا پرستی» دانستند! البته ما هم می‌دانیم که اربابان حکومت اسلامی تضعیف شده‌اند و می‌کوشند از طریق جنجال و هیاهو نوکران خود را بسیج کنند، تا سرکوب در کشورهای منطقه تداوم یابد. ولی خداوندان حکومت‌های اسلامی با خداپرستی هیچ مشکلی ندارند، چون اینان خود حکومت‌های الهی را در منطقه مستقر کرده‌اند، ‌تا بتوانند دامنة چپاول را گسترش دهند. در واقع تضعیف جبهة اسلام‌پناهان غرب به تضعیف نوکران‌شان در جمکران منجر شده. به همین دلیل است که پورمحمدی مفلوک نمی‌تواند بیش‌ از 70 لات ‌و اوباش حرفه‌ای را روانة خیابان‌ها کند. نمایندة اوباش در این تظاهرات درافشانی مختصری هم صورت داده، و ثابت ‌کرده از دانش آموختگان محضر امام است. چون به همان شیوة «مستدل»، «منطقی» و «علمی» پریشان می‌گوید. به زعم نمایندة کذا، چون دین اسلام خیلی در جهان محبوبیت یافته، مخالفان به آن توهین می‌کنند! جالب اینجاست که اراذل و اوباش با تکیه بر مصوبة اخیر شورای مضحک حقوق بشر سازمان رسوای ملل تجمع کرده، ‌ و ساختن فیلم کذا را مخالف با منشور سازمان ملل خوانده‌اند. ولی جالب‌تر اینکه تظاهر کنندگانی که در ظاهر به خاطر اعتراض به فیلم «ویلدرس» تجمع کرده‌ بودند، بجای تهدید اربابان خود در هلند، زبان به تهدید کشورهای اسلامی گشوده‌اند! بله، و چنین گفته‌اند ماشاالله قصاب‌ها:

«به تمام کشورهای اسلامی هشدار می‌دهیم که نگذارید خون مسلمانان به جوش آید و[...] ریشة کسانی که به اسلام توهین می‌کنند را بخشکانند.»

می‌بینیم که تهدیدها مستقیماً متوجه مردم منطقه‌، به ویژه آزادی بیان در کشورهای اسلامی است، امثال «ویلدرس» فیلم می‌سازند تا گورکن‌ها بتوانند به ارعاب و سرکوب ادامه دهند. بله، با توجه به تعداد اندک لات و اوباشی که وزارت کشور گورکن‌ها توانسته به خیابان بیاورد، متأسفانه سفیر هلند «حق اعتراض» قابل توجهی از وزارت امور خارجة جمکران دریافت نخواهد کرد! البته تظاهرکنندگان در پایان چند تخم مرغ و چند شعار احمقانه هم تحویل سفارت هلند داده‌اند، ولی همانطور که گفتیم دوران لات بازی و سرکوب از طریق توهین به مقدسات دیگر به سرآمده و اربابان رمالان تهران باید با پیروی از پیام نوروزی رهبر فرزانه، چارة دیگری بیندیشند و «نوآوری» کنند!

به عنوان نمونه، با پیروی از حاج «آبراهام» یزدی، کابوی‌ها هم بجای جنگ زرگری، به همکاری‌‌های‌شان با گورکن‌ها اشاره کنند. حاج آبراهام، علیرغم مشکلات پروستاتی، جانفشانی کرده، با حضور در دانشگاه کلمبیا از همکاری سپاه ضدامپریالیست پاسداران با ارتش ایالات متحد در افغانستان سخن گفته.

سایت رادیو زمانه مورخ 17 فروردین‌ماه سالجاری، در این رابطه گفتگوئی با یزدی ترتیب داده. ابراهیم یزدی هم که پیشتر مأموریت داشت 2500 سال استبداد را «پاک کند»، و 1400 سال تحجر و یک سده استحمار را بجای آن قرار دهد، فرموده‌اند، اگر کودتای 28 مرداد نبود دمکراسی ما خیلی پیشرفت می‌کرد! ما خیلی از کودتای 28 مرداد صدمه دیدیم و پس از این کودتا 25 سال دچار «استبداد سلطنتی» بودیم. البته ابراهیم یزدی مانند همة گورکنانی که موجودیت خود را مدیون استعماراند، هرگز نامی از استعمار به زبان نمی‌آورد، همانطور که یهودیان معتقدند، به زبان آوردن نام خداوند، توهین به مقدسات است!

ولی حاج آبراهام شوت و پرت‌تر از آن است که بداند چه می‌گوید، ما هم اگر می‌گوئیم گورکن‌ها با کودتای کلنل آیرون‌ساید هیچ مخالفتی نداشته و ندارند، به همین دلیل است! چون کودتای آیرون‌ساید اسلام پناه، در واقع متضمن دوام و بقای رمالانی بود که در 28 مرداد 32، و 22 بهمن سال 1357، نتایج درخشان تداوم حضور سیاسی خود را علنی کردند. در واقع، مادر همة کودتاها در ایران، همان کودتای آیرون‌ساید بود، ولی از آنجا که رمالان زن‌ستیزند، هیچ احترامی برای مادرشان قائل نیستند، اما در مورد کودتای آیرون‌ساید استثناء قائل می‌شوند. ابراهیم یزدی در ادامة سخنان خود، از اینکه خاتمی نتوانسته در سازمان ملل به کلینتون حتی یک دست هم بدهد، ابراز تأسف کرده! بله مگر محمد خاتمی از مونیکا لوینسکی کمتر بود که نگذاشتند با کلینتون دیده بوسی کند؟ به این می‌گویند توهین به مقدسات اسلام! که از قدیم گفته‌اند، «چه مردی بود، کز زنی کم بود»؟ آنهم نه هر مردی، یک آخوند! در هرحال ابراهیم یزدی به این نتیجه رسیده که تنش به نفع آمریکا نیست، و به نفع نوکرانش در جمکران هم نیست، پس بهتر است آمریکا با ایران گفتگو کند! البته اخیراً تنش به نفع آمریکا نیست، چرا که اوضاع در عراق و افغانستان حسابی بحرانی شده. دلیل سپاسگزاری‌های صمیمانة جرج بوش از ولادیمیر پوتین در «سوچی» همین شرایط بحرانی ‌است.

امروز جرج بوش جهت دخالت پوتین در پروندة هسته‌ای ایران از وی تشکر کرده! ولی در واقع، جرج بوش از اینکه آمریکا دیگر نمی‌تواند به تنش آفرینی در منطقه ادامه دهد، ابراز تأسف کرده! پوتین هم با بدجنسی تمام جرج بوش را دلداری داده و طرفین دو عکس عاشقانه هم با یکدیگر گرفته‌اند، یکی در حال تماشای غروب آفتاب، و دیگری در حالیکه سرشان را به یکدیگر نزدیک کرده‌اند! خلاصه در «سوچی»، برای جرج بوش سنگ تمام گذاشته‌اند. می‌گویند جرج بوش سعی کرده همراه گروه رقص حاضر در محل «لزگی» هم برقصد، و از اینکه ناشیانه رقصیده باز هم ابراز تأسف کرده! ولی پوتین که از به رقص آوردن حضرت پرزیدنت چشمانش برق می‌زده، به جرج بوش گفته شما خیلی هم قشنگ ‌می‌رقصید! چقدر دلم می‌خواست رقص جرج بوش را می‌دیدم! همانطور که محمد هم وقتی با اسب الهی به آسمان رفت، دلش می‌خواست خداوند را ببیند.

بله، از آنجا که نمی‌توانیم در «سوچی» حضور داشته باشیم، بهتر است بازگردیم به معراج حضرت محمد. در روایات آمده که آنحضرت پس از عبور از آسمان چهارم، اقامتگاه عیسی مسیح، به سوی طبقات بالاتر آسمان حرکت کردند و آنقدر به خداوند نزدیک شدند که صدای قلم ایشان را می‌شنیدند، ولی خود خداوند را نمی‌دیدند! خداوند حتماً هم وبلاگ می‌نوشتند، و هم گفتار و کردار بندگان‌شان را ردیف می‌کردند. به زبان ساده‌تر خداوند بخشندة مهربان مشغول پرونده سازی برای مردم بودند تا به گفتة رمالان در آن دنیا پاداش نیکی‌ها و جزای بدی‌های‌شان را بدهند. خلاصة مطلب محمد هر چه نگاه کرد، هیچ ندید، فقط صدای قلم خداوند می‌آمد و بس! و طی این سفر بود که پیامبر گرامی رمز حفظ محیط زیست را از خداوند دریافت کرد، و آنرا به پیروان خویش آموخت.

خداوند محمد برخلاف خداوند موسی که با قلم لیزری ده فرمان بر سنگ حک می‌کرد، نه تنها قلم مجازی به کار می‌برد که کاغذ و کتیبه‌ای هم در کار نبود. فقط صدای نوشتن به گوش پیامبر گرامی می‌رسید. و ایشان هر چه فضولی کردند و سرک کشیدند حتی نتوانستند ببینند خدا چه می‌نویسد، چون اگر هم می‌دیدند در هر حال نمی‌توانستند بخوانند، ‌ولی خداوند تبارک و تعالی به این حرف‌ها کاری نداشت، خداوند وقتی متوجة سرک کشیدن محمد شد، وی را فرمود، «ای محمد! بدان و آگاه باش که جهت صرفه‌جوئی در مصرف سنگ و چوب و کاغذ، بر صفحة آسمان می‌نویسم. پس مؤمنان را بشارت ده، هر کس از حفظ محیط زیست سرپیچی کند، جزای‌اش جز مرگ نخواهد بود.» بله آن مفتی سوری اصلاً حرف مفت نزده، حفظ محیط زیست از «نوآوری‌های» پیامبر اسلام است که، به پیروی از پیام نوروزی رهبری، در قرآن اختراع و سپس کشف شده.