جمعه، مهر ۰۹، ۱۳۸۹


هشت‌تن!
...
«[حاجی‌آقا گفت] من توی فیلم دیدم، قشون آلمان مثل آهن و فولاد روئین تنه. مگر کسی می‌توانه جلوش را بگیره [...] آلمان‌ها آنقدر از روس‌ها کشتند که خودشان رحم‌شان گرفته [...] خوب آلمان‌ها مسلمان‌اند، دل رحیم‌اند، [...] غصه نخورید [...] همین روزها آلمان‌های خودمان وارد تهران می‌شند. من یک گاو دادم پروار بکنند که جلوی پای هیتلر قربانی بکنم [...]»
منبع: «حاجی‌آقا»

دولت آلمان به مناسبت فرخنده سالروز تولد ‌جیمی‌کارتر، تنور «سبزها» را روشن کرد. سبزها از اسلام‌نوازان اسرائیل‌پرست و از طرفداران تجهیز ملایان به سلاح هسته‌ای به شمار می‌روند. و با توجه به عقب‌نشینی محفل کاتولیک‌ها در برابر یهودیان اروپای شرقی در حزب کارگر انگلستان و انتقاد «اد میلیبند»، از تهاجم نظامی به عراق، محور آنگلوساکسون‌ها می‌باید کمبود جنگ‌طلبی را با محور آنگلوژرمن‌ها جبران نماید. و این امر مستلزم دمیدن در تنور سبزها خواهد شد. این است دلیل قطع درختان صد سالة پارک اشتوتگارت توسط شهرداری و خشونت بی‌سابقة پلیس با مردمی که در اعتراض به قطع درخت‌ها می‌گریستند!

این وحشیگری در کشور اشغال‌شدة آلمان «سیاست» نام دارد و اجرای چنین سیاستی بر عهدة شهرداری و پلیس محول شده. همانطور که برای تحمیل باورهای مقدس به مردم ترکیه تهاجم به گالری‌های هنر معاصر در دستورکار شهرداری و پلیس استانبول قرار گرفته و خلاصه شهرداری از اهمیت کلیدی برخوردار است! به همین دلیل است که باراک اوباما نیز از طریق «امانوئل راخم»، برای تسخیر شهرداری شیکاگو خیز برداشته.

نور به قبر پدر اوباما ببارد که «هشت تن» را تحریم کرد تا با یک تیر چند نشان زده باشد. هم آمریکا را مدافع حقوق‌بشر جلوه دهد و هم تنور مخروبة حکومت اسلامی را تا حد امکان گرم کند! البته این عملیات سوغات بده‌بستان‌های احمدی‌نژاد با گاوچران‌هاست. تفاهم یانکی‌ها با نوکران در جمکران همزمان دو الاغ مردة لازار را زنده کرد، سناتور جوزف لیبرمن و اوساما بن‌لادن. اولی سخن از به رسمیت شناختن «ایران هسته‌ای» به میان آورده، و دومی خواهان همکاری نظامی کشورهای «اسلامی» شده. به عبارت دیگر گاوچران‌ها رویای تشکیل سازمانی مشابه ناتو در سر می‌پرورانند. سازمانی که همچون حکومت‌های اسلامی در واقع نوکر ناتوست ولی در رسانه‌های غرب «مستقل» و به ویژه «ضداسرائیل» معرفی خواهد شد. و اگر خداوند بخواهد و «ناتوالله» تشکیل شود،‌ «صلح» در ترادف با خیانت قرار گرفته و راسموسن و نوادگان‌اش نفسی به راحت می‌کشند. حضور رومانو پرودی در تهران دلیل موجه داشت. ایشان که خود را «سوسیالیست» جا زده‌اند، دست‌دردست فاشیست‌های مخالف صلح می‌کوشند ایران را در سنگر مخالفت با مذاکرات صلح بنشانند و این مخالفت را به کشورهای همسایه نیز «صادر» کنند. ‌

شاهد بودیم که پس از امضاء قرارداد صلح میان مصر و اسرائیل، کل منطقه در بحران «اسلام‌گرائی» و نبرد فرضی با اسرائیل و آمریکا فروافتاد تا دست اسرائیل برای سرکوب فلسطینیان و تهاجم به لبنان، سوریه و بمباران نیروگاه اتمی عراق باز باشد. در واقع «صلح» میان مصر و اسرائیل، فرصتی فراهم آورد تا پروپاگاند غرب افکار عمومی در کشورهای مسلمان‌نشین را بر علیه صلح با اسرائیل تحریک کند، و شاهدیم که در این مسیر توحش موفق شده. همة‌ الاغ‌های طویلة مک‌کارتی به «وحدت کلمه» رسیده و «موجودیت» کشور اسرائیل را به زیر سئوال می‌برند. حال آنکه اسرائیل به عنوان عضو سازمان ملل متحد در عرصة بین‌المللی از حقوق قانونی برخوردار است و حکومت اسلامی و دیگر لوطی و عنترهای پنتاگون حق ندارند به بهانة دفاع از حقوق ساکنان فلسطین موجودیت یک کشور به نام اسرائیل را نفی کنند! تاکنون این طرفداری مزورانه از فلسطین در واقع کارساز سیاست‌های جنگ‌طلبانة دولت‌های پیاپی اسرائیل بوده! دولت‌های وابسته به پنتاگون در اسرائیل می‌باید توسط اسلام‌گرایان در انزوا قرار گیرند، چرا که بدون «دشمن» کارشان لنگ می‌ماند و به همچنین است در مورد حکومت جمکران که دوام و بقای خود را مدیون «تحریم» است، به ویژه تحریم اقتصادی که همزمان کارساز اربابان‌اش در آمریکا بوده، هست و خواهد بود.

«جونم براتون بگه»، دستگاه اوباما برای هموار کردن مسیر ترک‌تازی احمدی‌نژاد و فراهم آوردن زمینة شورش در ایران از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند. این است دلیل تحریم «هشت تن!» عجیب است که دولت آمریکا احمدی‌نژاد، صادق لاریجانی و علی‌خامنه‌ای را ناقض حقوق‌بشر نمی‌شناسد! هر چند اگر نیک بنگریم جای تعجب نیست! با تحریم 8 مقام حکومت جمکران به عنوان ناقض حقوق بشر، یک‌بار دیگر دست فریبکار آمریکا رو شد. این تحریم در واقع پیامد زدوبندهای احمدی‌نژاد با یانکی‌ها در نیویورک است و همزمان دو هدف مشخص را دنبال می‌کند، ارائة‌ «تصویر دلپذیر» از ایالات متحد، به عنوان حامی حقوق‌بشر، و حمایت از حکومت اسلامی جهت باز گذاشتن دست فعلة جنبش‌سبز برای سرکوب ملت ایران و تشدید بحران در کشورهای مسلمان‌نشین. در واقع آمریکا هوس بازگشت به دوران کارتر «روشن‌ضمیر» را در سر می‌پروراند. به همین دلیل است که پس از ملاقات وزیر دفاع روسیه با رابرت‌گیتس، همزمان شاهد تشدید عملیات تروریستی در قفقاز و کاهش همکاری‌های روسیه با ایران هستیم.

ابتدا اعلام کردند، روسیه هیچ نیروگاه دیگری در ایران نخواهد ساخت. سپس برنامة صدور فرمان آغاز شد. دیمیتری مدودف، هر هفته یک فرمان تحریم بر علیه ایران صادر می‌کند و سخنگوی وزارت امورخارجة مرده‌شویان نیز هفته‌ای یکبار به قول خودش روسیه را «از بازی در زمین آمریکا» منع می‌نماید! اما در ترکیه و پاکستان،‌ دیگر اعضای پیمان استعماری سنتو اوضاع به صورت دیگری متحول می‌شود.

در پی انعقاد قرارداد نفتی روسیه با چین، این کشور پاکستان را تحت فشار قرار داد تا مسیر ارسال تدارکات ناتو به افغانستان را مسدود کند. دولت پاکستان هم برای حفظ ظاهر «تهدید ناتو» را در بوق گذاشت، اما در واقع تردد کامیون‌ها همچنان ادامه دارد. امروز، اول اکتبر 2010، تعداد 27 کامیون حامل سوخت و مهمات که از پاکستان راهی افغانستان بودند به آتش کشیده شدند! می‌بینیم که اسلام‌نوازی یانکی‌ها پایان نمی‌پذیرد. اما در کنار این برنامة انسان‌ستیز، برنامة دیگری نیز در منطقة «خیبر» پاکستان در دست اجراست که هفتة گذشته به قتل «شیخ‌الفتاح»، رهبر مصری القاعده انجامید و دولت پاکستان را خشمگین کرد و حمید کرزای را نیز به گریه انداخت.

دولت پاکستان که نمی‌تواند صریحاً از نابودی تروریست‌ها ابراز تأسف کند، ضمن سرازیر کردن اشک تمساح برای «مردم» زبان به تهدید ناتو گشوده! حمید کرزای نیز در سوگ آن «شهید» اشک می‌ریخت اما اشک‌های خود را به حساب فرزندان این آب‌وخاک، یعنی افغانستان می‌نوشت! و اما پس از ملاقات جادوئی رابرت‌گیتس و آناتولی سردیوکوو، «گرگ‌های خاکستری» در ترکیه تهاجم به تجمعات «غیرمذهبی» را شدت بخشیده‌اند. اینبار جریان دیگر سیاسی نیست و هیچ ارتباطی هم به چپ‌گرایان و علویان و کردها ندارد. «گرگ‌های خاکستری» در پی تحمیل باورهای مقدس دین اسلام به جامعة ترکیه هستند. در تاریخ 21 سپتامبر 2010، آدمکش‌های ارتش ناتو مجهز به چاقو، باتوم و گاز اشک‌آور به گالری‌های «هنر معاصر» در قلب استانبول حمله بردند. نام این وحشیگری «واکنش مردم» به نوشیدن مشروب عنوان شده! حداقل گزارشگر لوموند چنین می‌گوید!

گویا «خارجی‌هائی که مشروب می‌نوشند» خشم «جوانان محله» را برانگیخته بودند! به عبارت دیگر، «ترک‌ها مشروب نمی‌نوشند، چرا که مسلمان‌اند و در اسلام نیز نوشیدن مشروب حرام است.» خلاصه تمامی سروده‌های شعرای کلاسیک ایران از جمله سروده‌های خیام و حافظ و غیره را یا فراموش باید کرد، یا باید پذیرفت که اینان نیز خارجی‌هائی بودند که «مشروب می‌نوشیدند» و شانس آوردند که خشم جوانان محله شامل حال‌شان نشد. بله، این است «هدف» پنهان کودتای کمالیست‌ها از زمان ژنرال کنعان اورن تا به امروز: انطباق ترکیه بر الگوی توحش حکومت اسلامی!

به گزارش لوموند، مورخ 29 سپتامبر 2010، تهاجم به مراسم «‌آرت واک» جامعة هنرمندان را شوکه کرد. البته لوموند این تهاجم را به «جوانان محله» نسبت داده، مبادا که پای ارتش ناتو و «حاکمیت ژرف» کمالیست‌ها به میان کشیده شود. بله، در مرکز شهر استانبول،‌ «جوانان محله» با چوب و چماق و چاقو و گاز اشک‌آور به افراد حاضر در سه گالری حمله می‌کنند و پلیس هم یک ساعت وقت می‌گذارد تا خود را به محل برساند! البته از مهاجمان کسی دستگیر نمی‌شود. لوموند در ادامه می‌افزاید، این برخورد «فرهنگ‌ها» در مرکز شهر است:

«برخورد ساکنان محل [ترک، عرب، کولی] تحت تأثیر سردستة باندهای تبه‌کار و امام افراط‌گرا با شیوة زندگی [...] لیبرال و اروپائی!»

نمی‌دانستیم چاقوکشی و نفس‌کش‌طلبی و حمله به مراکز هنر را «فرهنگ» می‌خوانند! اگر لوموند نبود چه کسی می‌توانست به این خوبی «فرهنگ» را برای ما «تعریف» کند؟ تا بدانیم که تبهکاران و افراط‌گرایان مجرم نیستند، و پلیس نیز نمی‌باید اینان را به زندان بیاندازد؛ این «برادران» متعلق به یک «فرهنگ» دیگر می‌باید به شمار آیند! باری یکی از همین فرهیختگان به گزارشگر لوموند می‌گوید، «این‌ها در ملاء‌عام آبجو می‌نوشند، و بچه‌های ما را گمراه می‌کنند!» خوشبختانه موادفروشی و چاقوکشی و آدمکشی توله‌های افراط‌گرایان را به هیچ عنوان گمراه نمی‌کند؛ «راه درست» دقیقاً همین است! به گزارش لوموند «اهالی محل» در وب‌سایت‌شان تهاجم به گالری‌های هنر را در راستای باورهای مقدس‌شان «توجیه» کرده‌اند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم! فکر نکنید لوموند در انتشار این پروپاگاند انسان‌ستیز تنهاست، به هیچ عنوان! تبلیغات پیرامون «انسان‌نسبی» در تمام کشورهای غرب به جریان افتاده و فعلة ایرانی‌نمای عموسام نیز از همین پروپاگاند تغذیه می‌کنند. عبارت متناقض «انسان مذهبی» در طویلة مک‌کارتی جهت تغذیة «فاشیست ـ ‌‌مسلمان‌ها» اختراع شده.

به عنوان نمونه، فردی به نام «دلخواسته»، از مداحان بنی‌صدر به بهانة «پاسخ» به ترهات پاسدار اکبر می‌نویسد، بنی‌صدر از روشنفکران استثنائی است،‌ اندیشه‌های او لنگه ندارد، به همین دلیل هم «ماسیمو کاچاری»، از فلاسفة‌ معتبر ایتالیا از او خیلی تعریف کرده! البته فیلسوف معتبر در واقع «ماسیمو کاسیاری» نام دارد و از شارلاتان‌های معتبری است که همچون دیگر فرهیختگان سازمان سیا «انسان اسلامی» رویت کرده و در ستایش بنی‌صدر مهملاتی نیز به هم بافته تا امثال «دلخواسته» بتوانند از آن برای بافتن «آسمان به ریسمان» استفاده کنند، و با این ترفند بنی‌صدر مفلوک را به عنوان «نظریه‌پرداز» به شوت‌وپرت‌ها بفروشند. «دلخواسته» می‌نویسد:

«بنی‌صدر[...] از جمله استثناء روشنفکران و انديشه‌ورزانی است که واجد يک دستگاه فکری جامع و فراگير است که تمام عناصر فلسفی، دينی، حقوقی و سياسی آن فرآورده خلاقيت‌های ذهن پويا و فردی خود اوست[...]»

ایشان در ادامة این ادعای مضحک و بی‌اساس می‌افزایند، برای آشنائی با «دستگاه فکری» بنی‌صدر بهتر است به اظهارات شهردار ونیز، ماسیمو کاسیاری بنگریم! بله، اگر کاسیاری نمی‌بود، جهت «درک» بنی‌صدر چه باید می‌کردیم؟ سازمان سیا می‌بایست برای اثبات نبوغ بنی‌صدر در جستجوی یک شارلاتان دیگر برمی‌‌آمد، و مگر به این سادگی می‌توان «فیلسوف معتبر» پیدا کرد که شهردار ونیز هم باشد! فیلسوفی که بتواند «توهم» و ابهام را با «اندیشه» در ترادف قرار دهد؟ به هیچ عنوان! اینکارها، به قول معروف «کار یک نفر و یک شب نیست.» طویلة ‌مک‌کارتی برای پروار کردن این قماش فیلسوف سال‌ها وقت گذاشته. جناب کاسیاری فرموده‌اند،‌ انديشة بنی‌صدر بر اصل خداشناسی بنا شده و فرهنگ، خداشناسی، سياست، آنتروپولوژی را به طور کامل در نظام توحيد بيان می‏کند و ترجمان «اومانيسم» اسلامی است!

بله این «شهردار» فیلسوف، اومانیسم را که اصل و اساس‌اش بر «انسان» قرار گرفته، با دست‌های الهی خویش «اسلامی» کرده‌اند. ولی اگر فیلسوفکی به نام کاسیاری چنین مزخرفاتی سر هم ‌کرده مسئله آنقدرها اهمیت ندارد؛ «اومانیسم» در هر حال نمی‌تواند «دینی» باشد، چرا که دین بخشی از «باورهای» انسان است و انسان را نمی‌توان به توهمات و باورهای‌اش تقلیل داد. خلاصه فروکاستن «انسان» به دین و بوم و نژاد، «نفی انسان» است. عبارت ابلهانة «انسان اسلامی»، انسان را با زمان و مکان در گسست قرار می‌دهد و از قضای روزگار امثال کاسیاری نان‌شان در گرو همین گسست جادوئی است. از اینرو برای کوفتن بر طبل «انسان اسلامی» هیچ فرصتی را از دست نمی‌دهند:

«ماسيمو کاچاری، يکی از فيلسوفان معتبر ايتاليائی [می‌گوید] سخنان پرزيدنت بنی‏صدر بيانگر اصالت انسان اسلامی است. اسلامی که معلم بردباری، گفتگو و تفاهم است. اين اسلام اسلامی نيست که در حال حاضر، در ايران، حکومت می‏کند. اسلامی نيست که در کشورهای اسلامی معمول است. تقصير کيست که آن اسلام اين اسلام گشته [...] تمام اين کشورها در اسلامی زندگی می‏کنند که با سخن بنی‏صدر فاصله بسيار دارد[...]»

در ابتدا حضور «دلخواسته»‌ و آن ایتالیائی شارلاتان بگوئیم،‌ «گفتگو» در مفهوم «دیالوگ» در اسلام اصولاً وجود ندارد؛ «گفتگو» دوسویه و انسانی است و نمی‌تواند عامل تعبد را توجیه کند. ولی از هر چه بگذریم سخن اسلام بنی‌صدر «خوش‌تر» است! هم‌میهنان گرامی! اسلام بنی‌صدر را از دست ندهید که بی‌اسلام می‌مانید و نان کاسیاری آجر می‌شود! باید بکوشیم که زندگی ما از «سخنان» بنی‌صدر «فاصله» نگیرد. کاسیاری هم در شهرداری ونیز فاصلة زندگی ما را با چرندیات بنی‌صدر محاسبه خواهد کرد. بله قرار است بجای «این اسلام»، اربابان کاسیاری «آن اسلام» را برای‌مان مستقر کنند؛ همان اسلام بنی‌صدر را! آنهم نه تنها در ایران، که در تمام کشورهای مسلمان‌نشین! اینگونه است که می‌توان دریافت پیام اوسامه بن‌لادن مبنی بر همکاری ارتش کشورهای اسلامی ریشه در لجن‌زارهای متعفن حوالی اتاق کار کاسیاری در شهرداری ونیز دارد! خلاصه ماسیمو کاسیاری و اربابان اشتهای‌شان خیلی صاف است که «آن» توهم را بجای «این» توهم می‌طلب‌اند و در کمال حماقت و وقاحت، برای تفکر انسان مرز تاریخی و جغرافیائی تعیین کرده‌ و بنی‌صدر را هم در این معرکه به «متفکر» تبدیل نموده‌اند. کاسیاری تلویحاً چنین می‌گوید که، «متفکران» مناطق مسلمان‌نشین می‌باید چرندیات بنی‌صدر را به عنوان نگرش فلسفی بپذیرند در غیراینصورت غرب‌زده و گمراه خواهند شد:

«تمام اين کشورها در اسلامی زندگی می‏کنند که با سخن بنی‏صدر فاصله بسيار دارد [...]در ديد مدرن غربی معاصر [...] سعی بر اينست که همه آنچه را بنی‏صدر سعی در توحيدشان می‏کند، از يکديگر جدا کنيم. سعی بنی‏صدر بر اينست که اينها به توحيد برسند در صورتی که ما غربي‌ها، بر عکس، همه را از يکديگر جدا می‏کنيم[...]»

جیب‌بر وکلاه‌بردار و زبان‌باز در ایتالیا فراوان دیده بودم، ولی باید بگویم «کاسیاری» از هر نظر یک استثناء است؛ درست مانند بنی‌صدر و پامنبری‌های‌اش! البته هیچیک از اینان به پای استاد ‌مزورشان یعنی عموسام نمی‌رسند! پس بازگردیم به حکایت «شیرین» تحریم هشت‌تن! در پی دیدارهای پنهانی گاوچران‌ها با هیئت نمایندگی حکومت مرده‌شویان، ‌ چندتن از مقامات حکومت اسلامی به دليل نقض حقوق بشر، آنهم «پس از انتخابات» تحریم شدند و معلوم شد که احمدی‌نژاد و خامنه‌ای جنایتکار و ریاست قوة قضائیه جمکران، پس از «انتخابات» حقوق بشر را در ایران نقض نکرده‌اند! بی‌جهت نبود که «بریتیش میویزیوم» برای‌شان «استوانة کوروش» فرستاد! این انگلیسی‌ها نیک می‌دانند که حکومت جمکران مدافع حقوق‌بشر است، کوروش پیامبر بوده و ... و خلاصه بقیة قضایا! قرار بود برای نگهبانی از مقدسات و ارزش‌های بومی، سپاه پاسداران کوروش، کمیته‌ها و انواع گشت‌های کوروش نیز بزودی تشکیل شود ولی دکان‌شان نگرفت و ناچار شدند بساط کوروش‌پرستی و کوروش‌ستیزی را برچینند و برای «دفاع از حقوق بشر» پیرامون «تحریم» جنجال به راه اندازند.

به گزارش رادیوفردا، مورخ 7 مهرماه 1389،‌ ایالات متحد چند مقام دولتی ایران از جمله فرماندة سپاه پاسداران و چند وزیر را در فهرست تحریم‌ها قرار داده، آنهم به دلیل نقض حقوق‌ دارودستة موسوی، یعنی «قانون‌شکنان» خودی! بله، وقتی «انسان اسلامی» باشد الزاماً قانون‌شکن هم خواهد بود، چرا که نظم قانونی با «حق‌طلبی» و این قماش مزخرفات در تضاد قرار می‌گیرد و هر چه دامنة‌ قانون‌شکنی وسعت یابد، منافع آمریکا بهتر تأمین خواهد شد. دوران جیمی‌کارتر را که فراموش نکرده‌ایم، اوباش ساواک با آتش زدن سینما و انفجار بمب در رستوران «اعتراض» می‌فرمودند، آمریکا هم مدافع حقوق «معترضین» شده بود، امروز هم همین حاکمیت در کنار «معترضین» قانون‌شکن قرار گرفته:‌

«ايالات متحده آمريکا [...] هشت مقام دولتی ايران [...] را به دليل نقض حقوق بشر در جريان اعتراض‌ها به نتايج انتخابات رياست جمهوری در ايران در فهرست تحريم‌ها قرار داد[...]»

اگر پوچ‌پردازی باعث مرگ می‌شد، بافندة چنین مهملاتی امروز در کنار خمینی دجال نشسته بود! در حکومت اسلامی «انتخابات» وجود ندارد، در نتیجه به نتایج آن نیز «اعتراضی» وارد نیست. قرار بوده نتایج این به اصطلاح انتخابات چگونه باشد؟ میرحسین با اکثریت آراء به ‌جای احمدی نژاد بنشیند و دولت مردمی تشکیل دهد تا از اینراه حضرت باراک اوباما بتوانند با همتای محبوب جمکرانی‌شان مذاکره فرمایند؟ چند در صد از ایرانیان در این معرکة ابله فریب شرکت کرده‌اند، و از همه مهم‌تر کدام انسان با وجدانی می‌تواند طرفدار جنایتکاری به نام میرحسین موسوی باشد؟ آمریکا مدافع حقوق چه کسانی شده؟ همان 85 درصدی که حضرت رابرت گیتس از لیفة تنبان‌شان بیرون کشیدند و به عنوان درصد شرکت‌کنندگان در این «رأی‌گیری» به تمامی جهانیان ابلاغ فرمودند؟ همان‌ها که شیفتة میرحسین موسوی و بازگشت به خط امام دجال هستند و می‌خواهند با خلخال آن زن یهودی و نهج‌البلاغه دمکراسی «کشک و عدالت» و 72 تن مستقر کنند؟ همان‌ها که ارواح شکم‌شان برای اعتراض و در واقع برای سرکوب مخالفان حکومت شب‌ها عربدة‌ الله اکبر سر می‌دادند؟ همان‌ها که سی‌سال عربدة استقلال و نبرد با آمریکا سر دادند و اینک همچون آخوند کدیور و حاج فرج دباغ سر از طویلة عموسام در آورده‌اند؟ آمریکا مدافع همین روسپی‌های تقدس فروش شده؟ بله! «بشر» در قاموس حاکمیت ‌آمریکا یعنی همین روسپی‌های تقدس‌فروش که مطالبات ارباب را در پس پردة‌ مقدسات‌شان پنهان می‌دارند.

حال این پرسش مطرح می‌شود که دولت آمریکا به چه دلیل از قانون‌شکنی و گسترش مقدسات در ایران حمایت می‌کند؟ پاسخ به این پرسش نیز روشن است؛ استقرار نظم قانونی در ایران منافع استعمار را تهدید می‌کند. بدون لشکرکشی خیابانی کارها پیش نخواهد رفت! زمانیکه دکان «قرآن‌سوزان» تخته شد، اوباما بلافاصله مدافع حقوق‌بشر از آب درآمد! همان اوباما که هم‌صدا با مرده‌شویان در مصاحبه‌اش با «بی‌بی‌سی» از بی‌اثر بودن تحریم‌ها بر ملت ایران داد سخن داده! ‌حتماً حمایت از برنامة هسته‌ای جمکران و تحمیل تحریم اقتصادی بر ملت ایران نیز «تلاشی» جهت رعایت حقوق‌بشر می‌باید به شمار آید، که با چنین دقتی از طرف عموسام به مورد اجرا گذارده شده:

«کاخ سفيد [...] اعلام کرد: حقوق بشر از مسائل اساسی و عملی و اخلاقی ايالات متحده است و آمريکا با آن دسته از مردم ايران که صدای آن‌ها سرکوب می‌شود، خواهد ايستاد [...]»

اولاً خدمت «کاخ سفید» بگوئیم، دفاع از حقوق‌بشر به هیچ عنوان دفاع از «صدای» سرکوب شده نیست. حقوق بشر چارچوب حقوقی دارد که ارتباطی با سرکوب و غیرسرکوب نخواهد داشت. در ضمن دفاع از قانون‌شکن با دفاع از حقوق انسانی در تضاد قرار می‌گیرد؛ خصوصاً که این «قانون‌شکنان» خود از اوباش سرکوبگر سازمان سیا باشند؛ پس بهتر است کاخ سفید دست از عوامفریبی بردارد. می‌گویند، مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید! آمریکا هرگز مدافع حقوق‌بشر نبوده و نیست، و با این لات‌بازی‌ها هم نمی‌تواند برای خود کسب وجهه کند. کارنامة «درخشان» دفاع آمریکا از حقوق‌بشر در سراسر جهان، به ویژه در ایران، عراق و دیگر مناطق خاورمیانه در برابر ما قرار گرفته.

به عنوان ایرانی، دفاع محفل ‌«کارترـ برژینسکی» را از خمینی مزدور و آدمکشان‌اش که با شعار دفاع از حقوق‌بشر یک حکومت قرون وسطائی بر ایرانیان حاکم کردند، هنوز فراموش نکرده‌ایم! شرایط اسف‌بار فعلی در کشورهای ایران، ترکیه، پاکستان، افغانستان و عراق نتیجة دفاع آمریکا و متحدان‌اش از ملغمه‌ای ضدبشری به نام «حقوق‌بشر اسلامی» است. ما هیچ نیازی نداریم که آمریکا در کنارمان بایستد. کاملاً بر عکس! برای تأمین حقوق انسانی در ایران لازم است حاکمیت آمریکا به اتفاق پادوهای جنایتکارش هر چه بیشتر از ما ملت فاصله بگیرد.

دست از سر ملت ایران بردارید! ما نمی‌خواهیم آمریکا در کنارمان بایستد. گورتان را گم کنید! ما تاوان تضعیف مافیای کاتولیک را نمی‌پردازیم. مافیای یهودی جایگزین مافیای کاتولیک شده؟ به ملت ایران هیچ ارتباطی ندارد. بروید به سراغ کارفرمایان «شپیگل»، در کنار حزب آیندة شهردار سابق مسکو بایستید که دست‌تان از دکان حزب‌کارگر بریتانیا کوتاه نشود. البته جناب تونی بلر سعی داشتند با ارسال «سارا بوث» به غزه دیگ پلوی واتیکان را در ایران سربار بگذارند ولی نشد! از اینرو «اد میلیبند»، ناچار شد مادرش را به مأموریت صلح بفرستد. نمی‌دانم چه پیش آمد که مادر میلیبندها ناگهان صلح‌طلب از آب درآمد؟ در هر حال، «اد میلیبند»، رهبر جدید حزب کارگر ضمن انتقاد از مواضع تونی بلر پیرامون لشکرکشی به عراق، خواستار کناره‌گیری برادرش از سیاست شده، چرا که دیوید میلیبند از تهاجم نظامی به عراق حمایت کرده بود!

بله این نخستین بار است که یک یهودی مهاجر اروپای شرقی در رأس حزب کارگر بریتانیا قرار می‌گیرد تا جنایات محفل کاتولیک این حزب را رفع و رجوع کند! به همین دلیل آمریکا هم برای «نخستین بار» به دلیل نقض حقوق‌بشر «تحریم» اعمال کرده. بین خودمان بماند، اصولاً گاوچران‌ها کاری ندارند در ایران چه می‌گذرد، اینان فقط «تحریم» می‌کنند. خمینی دجال هم فقط می‌گفت «اسلام!» رجائی، نوچة مهدوی کنی را پرسیدند، برنامة دولت شما چیست؟ پاسخ داد، فقط اسلام! کاسیاری شهردار ونیز را گفتند شما چه برنامه‌ای دارید؟ گفت برنامة ما در گرو اسلام بنی‌صدر است. پایه و اساس سیاست خارجی یانکی‌ها هم «تحریم» است، اینبار به بهانة «نقض حقوق‌بشر»:

«هيلاری کلينتون [...] نيز در يک کنفرانس خبری [...] گفت: اين نخستين باری است که ايالات متحده به دلیل نقض حقوق بشر، عليه ايران تحريم‌هائی را اعمال می‌کند[...]»


و این هم نخستین بار است که ایالات متحد علی‌خامنه‌ای، احمدی‌نژاد و علی لاریجانی را به عنوان مدافعان حقوق بشر شناسائی کرده، و اینگونه است که نقاب فریب از چهره‌اش می‌افتد. بیانیة وزارت امورخارجة آمریکا می‌گوید شهروندان ایرانی تحت نظارت این 8 تن «خودسرانه» بازداشت و شکنجه شدند یا به قتل رسیدند:

«[...] زير نظر يا فرماندهی اين مقامات، شهروندان ايرانی به طور خودسرانه بازداشت شدند [...] و به قتل رسيدند[...]»


می‌بینیم که این ‌آمریکائی‌ها خیلی زرنگ و بلا شده‌اند، و بیش از حد نیز خود را به خریت زده‌اند! در حکومت جمکران، بازداشت و شکنجه و قتل خودسرانه نداریم! نظامیان و لباس‌شخصی‌ها تصمیم گیرنده نیستند، مجریان فرامین‌اند. «رهبر مقدس» هم فرماندة کل قوا به شمار می‌آید و همه موظف‌اند از دستورات ایشان اطاعت کنند، حال این پرسش مطرح می‌شود که چگونه رهبر حکومت اسلامی و روسای قوای مجریه و قضائیه و شورای نگهبان و خبرگان رهبری مشمول تحریم‌های بشردوستانة آمریکا نمی‌شوند؟

من توی فیلم دیدم، ارتش آمریکا مدافع حقوق بشره مگر کسی می‌توانه جلوش را بگیره [...] [...] خوب آمریکائی‌ها مسلمان‌اند، دل رحیم‌اند، [...] غصه نخورید [...] همین روزها آمریکائی‌های خودمان وارد تهران می‌شن. من یک گاو دادم پروار بکنند که جلوی پای هیتلر قربانی بکنم [...]


سه‌شنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۹


میگرن و موسی!
...
ملاقات رابرت گیتس با آناتولی سردیوکوو، وزیر دفاع روسیه آب در لانة مورچگان افکند! به گزارش سایت انگلیسی زبان نووستی، مورخ 17سپتامبر 2010، دیدار رسمی وزیر دفاع روسیه از ایالات متحد به امضاء 2 توافقنامه منجر شد. اتخاذ مواضع نوین روسیه در برابر حکومت اسلامی و جنجال وزارت اطلاعات جمکران جهت بازار گرمی برای مشارکت‌چی‌ها و دارودستة بهزاد نبوی پیامد همین تو‌افق‌هاست. پاسخ به خوانندگان گرامی را به وبلاگ دیگری موکول می‌کنیم و نگاهی می‌اندازیم به مسکو! برکناری شهردار مسکو به ما ارتباطی ندارد، اگر نه می‌گفتیم که ایشان را در کمال ظرافت برای جذب آراء مخالفان مدودف و پوتین به صحنه آورده‌اند! شوت وپرت‌ها حواس‌شان راجمع‌ کنند؛ شهردار مطرود و نازنازی که در جایگاه شهید مظلوم قرار گرفته به مافیای یلتسین تعلق دارد. ‌

ناکامی سیاست استعمار در ایجاد فضای دوقطبی کاذب جهت تحریک افکارعمومی و گسترش خشونت کار را به پوچ‌پردازی پیرامون «انقلاب» 22 بهمن 1357 نیز کشاند! «مورخین»‌ پس از تحقیقات به این نتیجه رسیده‌اند که، اگر شاه در برابر «انقلابیون»، یعنی همان اوباش اسلام‌گرا مشت آهنین نشان ‌داده بود، سلطنت پا برجای می‌ماند. حزب آخوندپرست توده نیز بلافاصله در برابر این «خیانت بزرگ» موضع‌گیری کرده و می‌گوید، «ارتش قصد کودتا داشت اما شکست خورد»، و خلاصه «ما پیروز شدیم!» به عبارت دیگر باید بپذیریم که مسائل کشور ایران در «چاردیواری اختیاری» ارتش و انقلابیون حل و فصل ‌شده! حال آنکه به هیچ عنوان چنین نبوده و نیست. این مسائل برای پنهان داشتن اصل مطلب، یعنی حمایت آمریکا از کودتای ننگین 22 بهمن و استقرار حکومت اسلامی مطرح می‌شود، چرا که دوقطبی‌های کاذب پیشین از قماش اسلام سبز و سیاه، و مقدسات دینی و بومی کارآئی نداشته‌اند.

پس از ناکامی آنگلوساکسون‌ها در دو قطبی کردن کاذب فضای جامعه جهت برتخت نشاندن میرحسین موسوی، در مقام «رئیس جمهور»‌ مردمی، و کسب مشروعیت برای حکومت اسلامی در غرب، پروپاگاند آنگلوساکسون‌ها به دو شاخه تقسیم شد. آنگلوساکسون‌های آنسوی آتلانتیک بر «جهان اسلام» متمرکز شده و قرآن سوزان به راه انداختند، حال آنکه جنتلمن‌های نزول‌خور «سیتی» برای دستیابی به اهداف استعماری‌شان گسترش مقدسات بومی در ایران را در دستورکار قرار داده‌اند. ‌ این است دلیل ارسال استوانة کوروش هخامنشی به ایران! بسیج کوروش‌پرستان و کوروش‌ستیزان، یعنی همان دوقطبی کردن فضای جامعه جهت تخریب کوروش به عنوان یک شخصیت تاریخی و تبدیل وی به یک پرسوناژ اسطوره‌ای! گزافه‌گوئی‌ها و اغراق رسانه‌ها پیرامون کوروش هخامنشی، و ادعای پیامبری کوروش در هم‌سوئی کامل با «جنجال» پیرامون «علمی‌ات» اسطورة ‌شکافتن دریای سرخ قرار گرفته. اولی یک شخصیت تاریخی ایران باستان را از بعد انسانی‌اش تهی می‌کند تا او را به پرسوناژ اسطوره‌های سامی بدل نماید، ‌ دومی نیز با تخریب اسطوره، به اصطلاح به آن «علمی‌ات» اعطا می‌کند؛ ولی «تخریب انسان»، محور اصلی و مشترک هر دو پروپاگاند را تشکیل می‌دهد.

اسطوره‌زدائی و تبدیل انسان به اسطوره دو روی یک پروپاگاند انسان‌ستیز واحد است؛ اولی با هدف ایجاد تزلزل در تخیلات و باورهای انسان صورت می‌پذیرد، و دومی جهت تحریف تاریخ. تحقیقات گروه «کارل دروز» جهت «علمی‌ات» بخشیدن به اسطورة رهائی یهودیان از اسارت فرعون که در راستای تحقق اهداف مک‌کارتیست‌ها یعنی اختراع «دین عقلانی» صورت پذیرفته در هم‌سوئی کامل با هیاهوی «کوروش‌پرستی» مرده‌شویان و تبدیل تاریخ ایران به اسطوره‌های سامی قرار می‌گیرد. اینگونه بود که در پی تحرکات شرافتمندانة حاکمیت بریتانیا، یعنی ارسال استوانة کوروش کبیر در راستای گسترش «مقدسات بومی»، رسانه‌های جمکران به ژاژخائی پیرامون «اسلام» و «کوروش» پرداختند و سفر احمدی‌نژاد به نیویورک دامنة‌ این هیاهوی گوساله‌پسند را بخوبی گسترش بخشید. جنجال رسانه‌ای پیرامون اظهارات احمدی‌نژاد و «بازتولید» شعارهای پوچ حکومت جمکران مبنی بر «عدم‌کارآئی تحریم‌ها» توسط شخص باراک اوباما می‌باید از «معجزات» ملاقات وزرای دفاع آمریکا و روسیه باشد! اما مهم‌تر از همة معجزات، کشف «ژن عامل میگرن» است که بی‌بی‌سی، مورخ 27 سپتامبر به آن اشاره دارد!

این «اکتشاف» یا بهتر است بگوئیم این «اختراع» نیز توسط محققان ینگه دنیا صورت پذیرفته! اگر این «اختراعات» را بپذیریم می‌باید قبول کنیم معالجة میگرن، یعنی تغییر در ساختار ژنتیک! حال آنکه گروه کثیری از مبتلایان به میگرن از طریق روانکاوی درمان شده‌اند، چرا که میگرن ریشه در ترس‌های ضمیر ناخودآگاه دارد نه در ژن‌ها. اما به دلائلی همه باید بدانند و آگاه باشند که اگر به میگرن مبتلا شده‌اند، دلیل «فیزیکی» دارد و خلاصة‌ کلام «زیگموند فروید» اشتباه کرده! فراموش نکنیم که الاغ‌های طویلة مک‌کارتی برای تخریب نیچه، فروید و مارکس، نظریه پردازان «مدرنیته» از هیچ جفتکی فروگذار نمی‌کنند؛ اینان همچنین از لگدپرانی به داروین هم غافل نمی‌شوند، چرا که متفکران مدرنیته «خدامحوری» و به ویژه «اسطورة آفرینش» ادیان ابراهیمی را به زیر سئوال برده‌اند و این امر باعث نگرانی اعضای محفل فرانکفورت شده. به همین دلیل آنچه فروید در مورد میگرن مطرح کرده، می‌باید توسط گروه‌های تحقیق ینگه دنیا «نفی» شود تا به مرور زمان بتوانند با ماست‌مالی کردن ضمیر ناخودآگاه، برای «تخیلات» و باورهای انسان نیز «خط قرمز» تعیین کنند.

در مورد باورهای مقدس نیز شاهدیم که حضرات بیکار ننشسته‌اند؛ اینان «باد» را بجای «عصای موسی» نشانده و ادعا می‌کنند، یهودیان برای عبور از دریای سرخ به 4 ساعت وقت‌ و یک گذرگاه امن نیاز داشتند که این زمان و مکان را «وزش باد» برای‌شان فراهم آورده. و اما در مورد «آفرینش جهان» نیز دانشمندان بزرگ آنگلوساکسون پیشرفت‌های چشمگیری داشته‌اند. یک گروه از این عزیزان در ینگه‌دنیا ادعا می‌کنند جهان از «هیچ» به وجود آمده و بلافاصله مهرنیوز پاسخ‌شان را به نقل از فلاسفة انگلیسی منعکس می‌کند. البته گام نخست را در میدان شارلاتانیسم «رادیوفردا» برداشت.

رادیوفردا یقة یک فیزیکدان به نام «هاوکینگ» را چسبیده و از زبان او قوانین فیزیک را برای‌مان «نقل» می‌کند. روشن است که در علم فیزیک جائی برای خداوند بخشندة مهربان نمی‌تواند وجود داشته باشد، ‌چرا که علم با ابهامات الهی در تضاد قرار می‌گیرد. وقتی هاوکینگ می‌گوید «بیگ‌بانگ» ربطی به ارادة الهی ندارد، این مطلب را نه به عنوان اعتقاد شخصی که به عنوان موضع علمی یک فیزیکدان مطرح می‌کند. منطقی است که در علم فیزیک جائی برای خداوند یا ابهامات دیگر وجود نداشته باشد، چرا که در غیراینصورت فیزیک جنبة علمی خود را از دست می‌دهد. در هر حال، به محض اینکه رادیوفردا،‌ اظهارات هاوکینگ را منعکس می‌کند، مهرنیوز هم یک «اسکروتن» از آستین بیرون کشیده و از زبان وی توضیح واضحات می‌دهد و می‌گوید، علم نمی‌تواند «خلقت» را تبیین کند، ولی ایمان می‌تواند!

بله، «ایمان» به طریق مستدل و مبرهن می‌تواند به ما ثابت ‌کند که علم از «تبیین خلقت» عاجز است! ولی مسلم است که «علم» نمی‌تواند «خلقت» را در چارچوب باورها تبیین کند، چنین ادعائی هم نکرده؛ علم برای اثبات پیش‌فرض‌های خود می‌باید آن‌ها را در آزمایشگاه «مشاهده» کند، آنگاه شواهد خود را به جامعة علمی ارائه ‌دهد. اگر یک فیزیکدان ادعا کند به خواست خداوند «بیگ‌بانگ» صورت گرفته، نمی‌تواند ادعای خود را از نظر علمی به اثبات برساند. ولی همین فیزیک‌دان می‌تواند مذهبی باشد. به عبارت دیگر باورها و اعتقادات فردی وی هیچ ارتباطی با جایگاه اجتماعی‌اش به عنوان فیزیکدان ندارد.

باری مهرنیوز، مورخ 3 مهرماه 1389، در مطلبی تحت عنوان «اسکروتن در پاسخ به هاوکینک[...]»‌ می‌نویسد، او در یادداشتی برای وال‌ستریت جورنال فرموده که به «اعتقاد» وی دانش بشری محدود است و نمی‌تواند به همة مسائل پاسخ دهد و کانت و اینشتین هم از این محدودیت آگاه بوده‌اند! خلاصه فیلسوف کبیر دانشگاه آکسفورد «پنجه را گز نموده، گفته وجب» و شیره را خورده و گفته شیرین است! همة اهل علم از محدویت دانش بشر آگاه‌اند، و همه می‌دانند آنچه نامحدود و بی‌کران است، جز ابهام نیست، و برای دریافت این اصل مسلم نیازی به پوچ‌پردازی‌های «راجر اسکروتن» نداریم:

«راجر اسکروتن»، فیلسوف بریتانیائی [...] و استاد دانشگاه آکسفورد [...] معتقد است دانش بشری و علم فیزیک برای تبیین و توضیح آغاز خلقت با محدودیت مواجه است [...] تنها عامل برای پاسخگویی در این زمینه ایمان است[...]»


و «پاسخ» ایمان را نیز همه می‌شناسیم: ایمان بیاورید به خدا که به باور بعضی‌ها «وجود» دارد و همه چیز را آفریده. در حالیکه «ایمان» از نظر علمی قابل اثبات نیست و نیازی هم به استدلال منطقی ندارد. یا خدا را باور دارید، یا با چماق و چاقو به شما تفهیم می‌کنند که باید باورهای‌تان را در مسیر اهداف طویلة مک‌کارتی و محفل فرانکفورت تنظیم کنید و همین باورها را مترادف با «عینیت» و «علمی‌ات» رویت نمائید، در غیر اینصورت «گویانیوز» در هم‌سوئی کامل با شاه‌الله و شیخ‌الله و دیگر اوباش‌الله از زبان «انیس نقاش» در مورد شما هم «افشاگری» خواهد کرد. بله، اوباش‌الله و همة متخصصین «72 تن» سازی از زبان «انیس نقاش» سخن می‌گویند، چرا که شهامت ندارند خواسته‌های پست و تمایلات رذیلانة اربابان‌شان را مستقیماً بیان کنند.

حضور گوساله‌های ترسوی ننه‌حسن عرض کنیم، کارنامة‌ زندگی انیس نقاش چنان درخشان و براق است که اگر او را جنایتکار و «اهل‌چنج» هم بخوانیم از او تصویر دلپذیر ارائه داده‌ایم؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! بگذریم و بازگردیم به مهرنیوز و اظهارات فیلسوف‌نمایانة «اسکروتن». مبال‌نیوز در ادامة قصة شنگول و منگول می‌افزاید، پیشتر هاوکینگ به «نقش خدا» اشاره داشته،‌ ولی اخیراً ادعا کرده کهکشان‌ها از «هیچ» به وجود آمده! یادآور شویم «هیچ» در نظریة هاوکینگ، همچون «هیچ» در فلسفة سارتر عرصة فعل و انفعالات فیزیکی است و با هیچ و پوچ محاوره‌ای ارتباطی ندارد، ولی مهرنیوز مصلحت خویش در آن دیده که چارچوب «هیچ» در نظریة هاوکینگ را در پردة ابهام قرار دهد، باشد که بر تعداد الاغ‌های طویلة مک‌کارتی چندتائی بیافزاید:

«[در سال 1988] هاوکینگ در کتاب خود، تاریخچة زمان [...] نقش خدا در خلقت کهکشان‌ها را تأیید کرده بود [اما] در کتاب جدید خود که با لئونارد ملودینو، ‌ فیزیکدان آمریکائی تألیف کرده می‌گوید محتمل است کهکشان‌ها از هیچ به وجود آمده باشند[...]»


بله، «محتمل» است ولی آنچه مسلم است «هیچ» از جنبة‌ علمی نمی‌تواند کهکشان ایجاد کند و هیچ عقل سلیمی چنین ادعائی نمی‌کند و بهتر است اهالی مهرنیوز بجای «هیچ‌فروشی»، کتاب مذکور را به دقت مطالعه کنند تا دریابند «هیچ» کذا در واقع هیچ ربطی به هیچ «متعارف» ندارد! همانطور که کوروش کبیر، امپراتور هخامنشی هم به کوروش، فرستادة «یهوه» نمی‌تواند مرتبط شود، و کوتاه سخن، اسطوره‌سازی و اسطوره‌زدائی دو شیوة متفاوت «تخریب انسان» است. و از اینروست که مورد الطاف ویژة فعلة فاشیسم قرار گرفته.

پس جای تعجب نیست که «محققان» ینگه‌دنیا که در زمینة «اثر باد بر آب» فوق تخصص دارند به این نتیجه برسند که «اسطورة گذر قوم یهود از دریای سرخ»، راست یا دروغ اهمیت ندارد! مهم این است که «عصای موسی» معجزه نکرده، ‌بلکه باد به مدت 12 ساعت با سرعت 100 کیلومتر در ساعت وزیده و باعث شکافتن دریا شده! بله، این اسطورة خاص نظر «متفکران» پوچ‌پرداز آن آستان مقدس را به خود جلب کرده و دلیل دارد! چرا که در این حکایت، یهودیان که متحمل خشونت شده‌اند، بدون توسل به خشونت و توحش از زنجیر اسارت فرعون آزاد می‌شوند، و اشکال دقیقاً همینجاست!

می‌گویند فرعون قوم بنی‌اسرائیل را به مصر آورده و به بیگاری گرفته بود. یهودیان می‌خواستند مصر را ترک گفته به سرزمین موعود بازگردند. ولی قدرت مقابله با فرعون را نداشتند. یهودیان اسطوره شهادت طلب و مرگ‌پرست هم نیستند، و می‌خواهند در «سرزمین موعود» به زندگی ادامه دهند، پس تصمیم می‌گیرند علیرغم خطرات و دشواری‌ها پای پیاده مصر را ترک ‌گویند. موسی آنان را به سوی دریا رهنمون می‌شود، سواران فرعون هم به تعقیب‌شان می‌پردازند و در واقع مرگ از دو سو قوم بنی‌اسرائیل را تهدید می‌کند. یهودیان می‌باید بین غرق شدن در امواج دریا و یا کشته شدن به دست سپاهیان فرعون انتخاب کنند! اینجاست که عصای موسی راه برآنان می‌گشاید. قوم بنی‌اسرائیل «پاداش» تلاش‌ و کوشش خود را دریافت می‌کند و دژخیمان‌اش هم نابود می‌شوند.

حال ببینیم، «پیام» پنهان این اسطوره به مخاطب چیست؟ این داستان به ما می‌گوید که همه چیز از پیش تعیین نشده و برخلاف قانون توحش جنگل، سرنوشت محتوم «ضعیف» شکست نیست. این «پیام» می‌گوید، پیروزی با انسان‌ها است؛ ‌ آنگاه که بدون توسل به خشونت به سوی زندگی گام بردارند، بر هر نیروی انسان‌ستیزی پیروز خواهند شد و هر بن‌بستی را درهم می‌شکنند. به همین دلیل است که محققان ینگه دنیا بر این اسطورة خاص متمرکز شده‌اند. خلاصه بگوئیم، این بخش از کتاب مقدس خوشایند طویلة مک‌کارتی نیست، و می‌خواهد آنرا از نظر «علمی» توجیه کند تا «امید» انسان به رهائی از سلطه، خشونت و بیگاری نقش بر آب شود و انسان‌ها دست از تلاش برای گسستن زنجیرهای اسارت بشویند و خشونت را با خشونت پاسخ دهند. به این ترتیب سختی‌های «زمان حال» در آینده گسترش خواهد یافت و منافع خشونت‌طلبان نیز تأمین خواهد ‌شد.

اسطوره‌زدائی از شکافتن دریای سرخ، «آینده» و زندگی انسان را تحت نظارت آب و باد و عوامل طبیعی قرار می‌دهد، و نقش عامل انسانی را به طور کلی نفی می‌کند. در گفتمان علوم سیاسی، نفی عامل انسانی از نظریه‌پردازی را فاشیسم ‌گویند! نتیجة حرکت انسان به سوی زندگی و آینده را هرگز «وزش باد بر آب» رقم نخواهد زد؛ حرکت قوم بنی‌اسرائیل هم حرکتی عاری از خشونت برای زندگی و رهائی از سلطه بود. داستان حرکت قوم یهود به سوی سرزمین موعود، نشان از امید به زندگی و نفی خشونت دارد. به همچنین است موجودیت تاریخی کورش کبیر.

کوروش، به عنوان فرماندة پیروز سربازان خود را از تاراج اموال مغلوبان و تخریب معابدشان برحذر می‌دارد. کوروش برخلاف رسوم رایج، باورهای اهالی بابل را محترم می‌شمارد و آن‌ها که این برخورد انسانی را به موجودات مقدس و موهومی همچون «پیامبران» نسبت می‌دهند در عمل به ما می‌گویند که این برخورد انسانی در شأن «پیامبران» است، نه در حد انسان! حال آنکه کاملاً برعکس، همیشه توحش و خشونت و انسان‌ستیزی از ویژگی‌های پیامبران ادیان ابراهیمی بوده. حتی در گذر از دریای سرخ نیز شخص موسی هیچکاره است، عصای اوست که راهگشای بنی‌اسرائیل می‌شود. اینک که به «فواید» اسطوره‌سازی و اسطوره‌زدائی تا حدودی پی بردیم، بازگردیم به پیامدهای ملاقات وزرای دفاع روسیه و آمریکا، از جمله توفان در جمکران که چارچوب اقتصادی آن عبارت است از توقیف یک کشتی حامل بیش از دو میلیون لیتر سوخت ‌قاچاق!

به گزارش کیهان، مورخ 19 سپتامبر سالجاری، یک كشتي حامل 2 ميليون و 200 هزار ليتر سوخت قاچاق توقيف شده و عليرغم قوانین و مقررات، مالك محمولة قاچاق برای رفع توقيف آن به مذاکره با مقامات قوة قضائیه مشغول است و نتایج مذاکرات نیز مثبت بوده:

«يك فروند كشتي تانكر حامل 2 ميليون و 200 هزار ليتر سوخت قاچاق [...] با حكم مراجع قضائي بوشهر و توسط سپاه پاسداران [...] توقيف شد [...] گفته مي‌شود [...] مالك محموله [...] با رايزني‌هاي مختلف قصد خروج پرونده از مسير قانوني را داشته [...] و نتايج مثبتي نيز دريافت كرده[...]»


بله مذاکرات برای تشویق تجارت قاچاق جریان دارد و این است روند معمول در حکومت روسپی‌های تقدس‌فروش. حال باید ببینیم به چه دلیل باراک اوباما در مصاحبة خود با بی‌بی‌سی، هم‌صدا با خامنه‌ای و دیگر مقامات حکومت جمکران بر بیهودگی تحریم‌های اقتصادی تاکید می‌کند؟ تحریم‌های اقتصادی نتیجه نبخشیده که یک حکومت دست‌نشاندة استعمار سی سال است ضمن سرکوب و کشتار ملت ایران، همزمان با گسترش تجارت قاچاق و حراج نفت، ارز حاصل از چپاول ما ملت را از طریق آلمان، امارات، انگلستان و اخیراً از طریق کرة جنوبی به بانک‌های غرب سرازیر می‌کند؟ گسترش دامنة فقر در ایران پیامد تحریم‌ها نیست؟‌ در قاموس تاراجگران به هیچ ‌عنوان! این تحریم‌ها برای حکومت اسلامی و اربابان‌اش مفید بوده به همین دلیل باراک اوباما دقیقاً همان می‌گوید که خمینی می‌گفت. آن دجال روشن‌ضمیر می‌گفت،‌ «ما» از جنگ و تحریم هراسی نداریم. البته ضمیر اول شخص جمع به خمینی و اربابان‌اش ارجاع می‌دهد که از جنگ 8 ساله و 30 سال تحریم اقتصادی ملت ایران سود فراوان برده و می‌برند. چرا که به ادعای بعضی‌ها در ایران «انقلاب» شده! حداقل مقالة شیوای راه توده، ‌ مورخ 5 مهرماه 1389 چنین می‌گوید!

«داس‌الله» در مطلبی تحت عنوان «تاریخ نگاری یا انحراف در پژوهش‌های تاریخی» چنین القاء می‌کند که در ایران علیرغم کودتای ارتش،‌ انقلاب پیروز شد! این ادعا در واکنش به پژوهش‌های «ژرف» محققانی مطرح می‌شود که می‌فرمایند اگر شاه ناراضیان را «درست» سرکوب کرده بود شاهد انقلاب نمی‌بودیم! حزب شریف در پاسخ اینان می‌گوید، دارودستة میرحسین موسوی مانند همان ناراضیان دوران شاه هستند، اما حکومت اسلامی با بهره‌گیری از اینگونه پژوهش‌ها در برابر آن‌ها واکنش شدید نشان داده، در نتیجه جنجال سبز موفق نشده. چرا که بر اساس «تحقیقات» داس‌الله، خامنه‌ای و فرماندهان سپاه برخلاف شاه در سرکوب ناراضیان تزلزل به خرج نمی‌دهند، به همین دلیل اولی شکست خورده و دومی یعنی خامنه‌ای پیروز شده. پیش از ادامة مطلب باید بگوئیم از یکسو، مقایسة شاه ایران با علی خامنه‌ای ناشی از حماقت و نادانی است، و از سوی دیگر، ارتش ایران به عنوان زیر مجموعة ارتش ناتو نمی‌تواند مستقل باشد.

حضور داسیون متخصص «تاریخ» بگوئیم، پیش از برگزاری تظاهرات تاسوعا و عاشورا سران ارتش و سازمان امنیت به دفعات مخالفت خود را با برگزاری این مراسم اعلام داشتند، هر چند شیوه‌های پیشنهادی اینان یکسان نبود؛ نتیجه چه شد؟‌ علیرغم مخالفت منسجم مقامات «امنیتی ـ نظامی» راهپیمائی کذا انجام گرفت. از این مختصر نتیجه می‌گیریم که دستور برپائی این مراسم از جای دیگری صادر شده بود و حضرات ژنرال‌ها در عمل هیچکاره بودند! شهریور 1320 چه پیش آمد؟ ارتش «جاخالی» داد و زیر پای پهلوی اول را کشید. 28 مردادماه 1332 نیز یک کودتای بهداشتی محمد مصدق را در جایگاه رهبر اوپوزیسیون قرارداد. همین مضحکه را هم می‌خواستند با میرحسین موسوی در 22 خرداد تکرار کنند، که نشد! یعنی آن‌ها که پس از چند روز لات‌بازی حکومت به خیابان آمدند، شعارشان «مرگ بر حکومت اسلامی» بود، نه درود بر خمینی! در آشوب‌های سال 1357 نیز فریاد «مرگ بر شاه» را می‌شنیدیم، منتها در اوج جنگ سرد، قرار بر این شد که آخوند و اوباش شهری «تاجگزاری» کنند، که این امر مقدس بخوبی انجام پذیرفت و نتیجه هم در برابر ماست.

در پاکستان و ترکیه نیز شاهد جابجائی قدرت بودیم. ضیاء‌الحق و کنعان اورن را برای تحکیم پایه‌های اتحاد جماهیر اسلامی به میدان آوردند. این پس‌روی خواست ارتش ناتو بود که امروز در افغانستان و عراق لانه کرده و مایل است ترکیه را به حرمسرای سلطان عبدالحمید تبدیل کند، و حفاظت از نوامیس اسلام را بر عهدة «گرگ‌‌های خاکستری» بگذارد. خلاصه، ترکیه هر روز یک گام بلند به سوی اسلام برمی‌دارد و در این مسیر توحش چنان پیشرفت کرده، توگوئی در دوران امام روشن‌ضمیر سیر می‌کند. آخرین نمونة‌ پیشرفت دولت اردوغان لشکرکشی خیابانی جهت اعتراض به قرآن سوزان بود. از مطلب دورافتادیم بازگردیم به اعتراض «داس‌الله» به تحریف تاریخ:

«خامنه‌ای و فرماندهان سپاه، از تزلزل شاه و ارتش برای سرکوب مردم در سال 57 درس گرفته و اشتباه شاه را تکرار نمی‌کنند. [...] شاه و فرماندهان ارتش او منسجم و استوار مردم را نکشتند، اما آقای خامنه‌ای و فرماندهان سپاه چنین می‌کنند. نتیجه آن که: اولی شکست خورد و دومی موفق می‌شود!»

بله، و از تأکیدات حزب توده نتیجه می‌گیریم که هم خامنه‌ای مستقل است، هم اینکه فرماندهان سپاه که تجهیزات‌شان از خارج وارد می‌شود مستقل شده‌اند، و ذخایر ارزی هم در بانک‌های غرب نیست! خلاصه ‌حکومت اسلامی «مستقل» است. شاید به دلیل همین «استقلال» باشد که زهراخانوم در سایت «عصرنو» می‌گوید، خامنه‌ای و میرحسین موسوی در جریان کشتار زندانیان نبوده‌اند. از زهرا خانوم می‌پرسند، چرا سخن گفتن از وقایع دهة 60 اینقدر سخت است؟ ایشان می‌گویند راستش آقای موسوی و خامنه‌ای خبر نداشتند:

«به طوری که بارها گفته شده از این جنایت [کشتار زندانیان] نه آقای خامنه‌ای و نه آقای موسوی هیچ یک اطلاعی نداشته‌اند و در حوزة وظایف‌شان هم نبوده [...] البته سکوت و توجیهی هم در کار نیست[...]»

اگر توجیه و سکوت در کار نیست، پدرسوختگی فراوان در کار آمده. می‌بینیم که «استقلال» زهرا خانوم در عرصة بیشرمی و وقاحت بیکران است و ایشان خامنه‌ای دجال را نیز از این جنایات مبری کرده‌اند! حال باید از این گوساله‌های ننه حسن بپرسیم اگر قتل عام هزاران جوان در سلول‌ زندان‌های حکومت در حوزة وظایف نخست وزیر و رئیس قوة مجریه نیست، در این حکومت «خردرچمن» چه کسی تصمیم می‌گیرد؟ در ثانی، شما که هیچ مسئولیتی نمی‌پذیرید، چرا برای بازگشت به قدرت اینهمه سرودست می‌شکنید؟ یادآور شویم در این مصاحبه «زندانیانی» که قتل عام شدند، همگی فقط مجاهدین خلق بوده‌اند! و مسلماً این «دگردیسی» نیز دلیل موجه دارد که از حوزه وظایف زهراخانوم خارج خواهد بود! پس بازگردیم به سرمقالة «راه توده» که ادعا می‌کند ارتش کودتا کرد ولی در برابر انقلاب شکوهمند شکست خورد:

«واقعیت آن است که ارتش دست به کودتا زد و در این کودتا شکست خورد. زمانیکه معلوم شد کودتا شکست خورده [...]‌ ستاد ارتش [...] دولت جدید را به رسمیت شناخت[...]»

خلاصه اگر ادعای مستدل حزب توده را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم، می‌توانیم بگوئیم، ژنرال هویزر با فردوست و قره‌باغی خائن کنار نیامده بود، با نهضت عاظادی هم زد و بند نکرده، پا به فرار گذاشت! ساواک هم که بخار شده و به هوا رفته بود، و خلاصه «مردم» بودند و «مردم» که در یک قوطی در بستة «ساردین» سفارشی سازمان سیا انقلاب کردند. اتحاد شوروی هم که اصلاً وجود نداشت! خلاصه در چاردیواری اختیاری یک انقلاب شکوهمند صورت پذیرفت، آنهم فقط به خواست خدا! به احتمال قریب به یقین، وزش باد با سرعت 100 کیلومتر در ساعت یک گذرگاه امن ایجاد کرد که «توده‌های انقلابی» دست در دست ساواک و شهربانی از آن گذشتند، تا ملت ایران را در آنسوی دریا به زیر سم ستوران عموسام بیاندازند. «جونم براتون بگه» دلیل نگرانی «داس‌الله» از تحریف تاریخ این است که تاریخ تحریف شده، ویراست حزب توده ممکن است بی‌مشتری بماند:

«اگر یک نسل [...] با الهام از این نوع نظرات فارغ‌التحصیل شوند و نسل پژوهشگر و حاضر در صحنة انقلاب 57 سخن نگوید [...] یا در زندان‌های کودتا نابود شود، تکلیف تاریخ واقعی انقلاب 57 چه می‌شود؟»

داس‌های نازنازی! هیچ نگران نباشید. اگر کمی تأمل کنید «ویکی‌لیکس» با همکاری گاردین، شپیگل و نیویورک‌تایمز تکلیف تاریخ «واقعی» را به این شرح برای‌تان روشن می‌کند: آورده‌اند که در سال 1978 توده‌های مردم به رهبری خمینی کبیر استبداد را برای همیشه سرنگون کرده و آمریکا را به سختی شکست دادند، اینهم اسنادش! و ما هم ‌ ترهات ویکی لیکس و دیگر جنگ‌فروشان مدعی جنگ‌ستیزی را چنین ادامه خواهیم داد: آنگاه همان توده‌های «مردم»‌ تحت نظارت سازمان سیا تمام تشکل‌های سرکوبگر استبدادی و استعماری را به عنوان «ضد امپریاس» با ریش و چادر در خدمت خمینی کبیر قرار دادند. و 31 سال بعد، در تاریخ 28سپتامبر 2010، تفنگداران دریائی اسرائیل «مادر» اد و دیوید‌ میلیبند را که برای شکستن محاصرة‌ غزه آمده بود به همراه 72 تن از همراهان آنحضرت دستگیر کردند و... اینچنین بود که «آب بر اولاد علی بسته شد!»