شنبه، دی ۲۳، ۱۳۹۶

الگوریتم عنتر!




«[...] تیمسار که از همراهى یکشنبه به عیان جرأت و شهامت گرفته دوباره رشتة کلام را به دست مى‌گیرد و مى‌گوید:  [...] همانطور که قبلاً هم در گزارش خدمت‌تان گفته بودم یک عده از این دهاتى‌های بى‌سرو‌پای منطقه جمع شدند و دادوفریاد راه انداختند که برای تولید گندم و جو آب کم آورده‌اند.  البته دروغ می‌گویند [...]» 
منبع:  سعید سامان،  «‌آقای سخاوتمند!»  

یک‌بار دیگر کازینونژاد با چند تیز و آروغ «سیاسی ـ  عبادی» تبدیل شد به نُقل محفل رعایا و خادمان و نوکران و چاکران و کنیزمطبخی‌‌اش!   اتحادیة اروپا به شدت اظهارات نژادپرستانة ایشان را نکوهش کرد؛   اتحادیة کشورهای آفریقائی از ایشان خواست معذرت خواهی‌کنند،  و ... و اما جمکران،  کنیزمطبخی آمریکا که تنها  مأموریت‌اش «تقدیس» ماتحت آخوند شیعی و تقویت جایگاه آتلانتیسم از طریق تاراج و سرکوب ملت ایران است،‌  از بی‌ادبی ارباب خود ابراز انزجار نمود.   به این ترتیب یانکی‌ها با نشاندن دونالد ترامپ در جایگاه نژادپرست و هتاک و بی‌نزاکت،   موفق شدند رعایای اروپائی و نوکران جمکرانی‌شان را در کنار یکدیگر قرار داده،  هم‌سوئی این مجموعة فرمانبر و مطیع را با دو حزب رسمی ایالات متحد در عمل تأمین نمایند!    همانطور که می‌دانیم به ادعای بوق‌های آتلانتیسم،  دونالد ترامپ یک رئیس‌جمهور «فراجناحی» است!   ولی در واقع،  محافلی که ترامپ را به کاخ سفید پرتاب کرده‌اند،   شهامت ندارند مسئولیت حمایت از این پدیدة غرب‌وحشی را بپذیرند.   به این ترتیب،   دونالد ترامپ هم مانند آدولف هیتلر و خمینی و دیگر پادوهای محافل برتری‌طلب غرب،  یک تنه در برابر جهان ایستاده و نفس‌کش می‌طلبد!   ایشان ‌در مرز مکزیک دیوار می‌کشند؛  اورشلیم را به عنوان پایتخت اسرائیل تعیین می‌کنند؛  و ... و از همه مهم‌تر،  با توافق هسته‌ای 14 ژوئیه 2015  ـ  برجام ـ  که بر پایة حقوق بین‌الملل تنظیم شده و به تأئید شورای امنیت رسیده،  سخت مخالف‌اند.  جالب‌تر اینکه حکومت ملایان جهت لبیک‌ به نیازهای ارباب‌اش از چین و روسیه و آلمان و انگلستان و فرانسه فاکتور گرفته،‌   پایبندی به توافق 14 ژوئیه را به «تأئید آمریکا» منوط کرده!   بله،  مقامات حکومت نیازمندند آمریکا برجام‌شان را تأئید کند،  ولی هم‌اینان مطالبات مادی کارگران و کارمندان و مالباختگان را «توطئة آمریکا» ‌می‌خوانند،  و آن را تحت عنوان «اعتراضات فاقد مجوز» محکوم و سرکوب می‌کنند!

واکنش‌ها به «اعتراضات» ـ   این واژة مطلق اخیراً از اعماق چاهک متعفن روتچیلد به رسانه‌های آتلانتیست راه یافت ـ   به ادعای بی‌بی‌سی و شاخک‌های‌اش از 28 دسامبر آغاز شد.  ولی عجیب اینجاست که ارتباط اینترنتی نویسندة این وبلاگ با ایران،  یک روز پیش از اعتراضات کذا متوقف شد و 10 روز تمام ادامه یافت!   طی این مدت همچنانکه شاهد بودیم،  علاوه بر مصاحبه‌های پدرستایانة شاهزاده رضا پهلوی و پیام‌های مردستایانة شهبانو در حمایت از «خشونت خوب»،   یعنی تبدیل پوشش زن ایرانی به ابزار سیاستگزاری توسط پهلوی اول،  عربدة «مرگ بر این،  و درود بر آن» و شعارهای ابلهانة جنبش‌سبز از قماش «جمهوری ایرانی»    فضای سیاسی را اشغال کرد،‌  و تمامی مطالبات مادی و منطقی ایرانیان را به حاشیه راند.  در عوض امثال ملکی،  حاج سیدجوادی و پاسدار اکبر و دیگر موش‌های ناقل طاعون ـ   انقلاب اسلامی ـ  موفق شدند یک‌بار دیگر،  مانند دوران صدارت شاپور بختیار در جایگاه «اوپوزیسیون» لنگر انداخته،  با تکرار تبلیغات سازمان ‌سیا «الگوریتم ضددمکراسی و مدرنیته» را اینبار در فضای مجازی بازتولید کنند.   برای ساختن این الگوریتم نازنازی لازم است «متفکران مدرنیته» و هر آنچه به مدرنیته مرتبط می‌شود ـ  علم و تفکر و خلاقیت هنری و ... و به ویژه دمکراسی، آزادی‌بیان و برابری انسان‌ها و لائیسیته ـ  مورد تهاجم قرار گیرد.   و به این منظور لازم است جایگاه «پدر»،   به عنوان نماد زمینی قدرت الهی،  مورد «حمایت»‌ بی‌قید و شرط قرار گیرد.      

از اینرو محمد ملکی در جایگاه «پدر» لنگر انداخت؛‌   به همه «نصیحت» کرد که «به حرف روشنفکرنمایان گوش ندهند!»   خلاصه «راه درست»،  یعنی گام برداشتن در مسیر مطلوب آتلانتیست‌ها را محمد ملکی به همه نشان داد!  حاج سیدجوادی هم پس از خواندن روضة «ننه من غریبم»،  حمایت خود را از مخالفان «حکومت ظلم و ستم» اعلام داشت و از آنان درخواست نمود تا پای جان بایستند و به مبارزه ادامه دهند!   این «مبارز کبیر» و آمادة شهادت،  که پس از لیسیدن نعلین آخوند و حمایت از ضدجمهور،  یعنی «جمهوری اسلامی»،  از پاریس سر درآورد تا پروپاگاند فدائیان اسلام را بازنشخوار کند،   در انتهای روضة «ننه من غریبم» خود،   یادآور شد که جز خروج از کشور راه دیگری نداشته!   پاسدار اکبر هم به عادت همیشگی یک مطلب «روده سگی» سر هم کرد و ضمن لیسیدن نعلین آخوند منتظری،   از اینکه علی خامنه‌ای «احکام اولیه اسلام» را زیر پا گذاشته،  ‌ به شدت انتقاد نمود!  

بله ویژگی موش‌های ناقل طاعون فاشیسم این است که مخاطب را ابله می‌انگارند!  این جماعت فراموش کرده که 40 سال پیش،  «‌مصطفی رحیمی» در مقاله‌ای تحت عنوان «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟» توضیح داده که «جمهور»،   نسبیت پذیر نیست،  و نمی‌تواند «اسلامی» و یا به طور کلی «دینی» باشد.  در اوج جنجال لات‌ها و بوق‌های آتلانتیسم در مخالفت با دولت لائیک شاپور بختیار و حمایت از روح‌الله خمینی،   این مقاله در روزنامة‌آیندگان انتشار یافت و محورهای آن همچنان معتبر باقی مانده.

در هرحال،  چه آنروز و چه امروز،  «جمهور» نسبیت پذیر نیست.  جمهوری ایرانی یا عرب و زرد و سرخ و سفید و سیاه و یهودی و اسرائیلی و ژاپنی و غیره «ضدجمهور» شمرده می‌شود!   و با نیم نگاهی به متن مقالة ‌مصطفی رحیمی،  به صراحت می‌توان مشاهده کرد که درک این اصل اساسی ـ  نسبیت‌ناپذیری جمهور ـ  به نبوغ اینشتین نیاز ندارد.   در نتیجه اگر امثال حاج سیدجوادی و ملکی و پرهام و بنی‌صدر و شرکاء از درک این موضوع عاجز مانده‌اند،   فقط می‌تواند یک دلیل داشته باشد،‌ ‌ منافع محفلی اینان همچون منافع نژادپرستان غرب،   با لائیسیته و «برابری حقوق انسان‌ها» ـ  انسان محوری ـ  در تضاد است.  اینان حامیان استبدادند و مأموریت‌شان همان مأموریت آخوند است:   نشستن در کنار «تل موهوم مردم»،  سر دادن شعار پوچ و نفی مطالبات منطقی و مادی ملت‌ ایران.  ‌ بعد هم اگر عمری برای‌شان باقی ماند،  همچون حاجیه سیمین بهبهانی،   شعارسرای محبوب فدائیان اسلام،  رِنگ «اشتباه کردیم» خواهند گرفت.   البته این رِنگ منحصر به حاجیه سیمین «راحل» نیست؛   خیلی‌ها این رِنگ را یاد گرفته‌اند و روز و شب برای‌مان می‌زنند،  ‌ پس بگذریم و بازگردیم به جلوس رضا پهلوی بر تخت ابهام و عوام‌فریبی!    

این روزها،  جای شما خالی،  شاهزاده از «دمکراسی سکولار و ائتلاف بزرگ و تعیین مجلس موسسان و غیره» برای‌مان قصه‌های شیرین می‌گفت؛   ولی در واقع همچون روح‌الله خمینی، خود را در ابهام قرار داده بود.   بی‌اغراق اگر چشم‌‌ها را می‌بستیم و بیانات «شاهانة»‌ ایشان را بدون رویت «نمای کاخ‌سفید» که معلوم نبود به چه دلیل پشت سر ایشان نورافشانی می‌کرد می‌شنیدیم،  به یاد خمینی می‌افتادیم.   «من مجلس موسسان تشکیل می‌دهم؛   من انتخابات برگزار می‌کنم؛   من ملت را آزاد می‌خواهم؛   در اسلام همه آزادند!»  آن‌ها که بلبل زبانی‌های روح‌الله یادشان رفته چه بهتر که نیم‌نگاهی به تیترهای درشت «کیهان برادرز» و «اطلاعات مسعودی‌ها» بیاندازند،  تا ما هم بپردازیم به شاهزاده رضا پهلوی.

ایشان طی این مدت مدید که «فعالیت سیاسی» می‌فرمایند،  حتی یک‌بار هم با تعدد زوجات،  و دیگر احکام تحجر دین مبین مخالفت نکرده‌اند،‌  و هرگز پایه و اساس زن‌ستیزی و خشونت ـ  نشستن آخوند در جایگاه برتر ناظر بر تدوین و اجرای قوانین ـ  را به زیر سئوال نبرده‌اند!  به ویژه آنحضرت هرگز از شعار ضددمکراتیک و فاشیستی «جمهوری ایرانی» انتقاد نکرده‌اند،‌  چرا؟ چون حکومت آخوند،   فرزند خلف دستگاه پهلوی است؛‌  استقرار دمکراسی در ایران،  نان آخوند و بابای آخوند و اربابان آتلانتیست‌اش را آجر می‌کند!

پیشتر به دفعات گفته‌ایم و باز هم می‌گوئیم،   هدف نهائی آتلانتیسم تبدیل جهان به لجنزار ـ آرمانشهرهای قومی و دینی و بومی ـ  است و دلیل هم از روز روشن روشن‌تر؛  ‌ «آرمان‌شهر» یعنی حکومت آنان که خود را «نخبه» و برتر می‌انگارند،  و سرکوب اقلیت‌ها و غیرخودی‌ها را در راه تأمین «صلاح و فلاح» نهائی توجیه کرده،  راه بر بحران و جنگ می‌گشایند!  آنان که ادعا می‌کنند در دورة پهلوی‌ها «جنگی» در کار نبوده،  دروغ می‌گویند.  طی 57 سال حکومت پهلوی،  ارتش ایران گوش به فرمان لندن و واشنگتن در جبهة «جنگ نیابتی» تیغ بر کف در برابر مسکو ایستاده بود.  همان جنگی که پس از کودتای 22 بهمن 57 با توسل به آخوند و اوباش،  تحت عنوان «انقلاب اسلامی» و با هدف تبدیل کشورمان به «آرمان‌شهر اسلامی» بازسازی شد.  سناریوی «آرمان‌شهر» طی سدة اخیر،  بارها و بارها در کشورمان توسط آتلانتیسم به مورد اجرا در آمده.  از  «بست نشستن» جماعت به اصطلاح مشروطه‌‌طلب در سفارت بریتانیا،  تا ‌خلع سلاح سرداران مشروطه،  و‌ از ارسال «مورگان شوستر» برای سازمان دادن به تاراج ایران،  تا کودتای آیرون ساید و ارسال «آرتور میلیسپو» برای تداوم مأموریت شوستر،  همه و همه نمونه‌های چشمگیری است از سیاست آرمان‌شهرسازی استعمار در ایران.   سیاستی که محفل «شیخ‌وشاه» در مورد جزئیات‌اش هیچگونه افشاگری‌ای صورت نمی‌دهد.   چرا که لوتی و عنترهای آتلانتیسم از چماقداران هوادار میرزای شیرازی و آخوند مدرس گرفته تا چپ‌نمای مدعی روشنفکری،  جملگی پیرامون اهداف «نیک و برحق» استعمار در ایران به اجماع رسیده‌اند!   به عنوان نمونه،   اینان «مورگان شوستر» را به عنوان «ناجی» معرفی می‌کنند:

«[...] در سال 1910 وزیرمختار ایران در آمریکا از دولت آمریکا خواست که کارشناسی برای استخدام در دولت ایران به منظور اصلاح امور مالی دولت نوپای مشروطه معرفی کند[...]»
منبع: ویکی‌پدیا

بله به درخواست وزیرمختار دربار قاجار در ینگه‌دنیا،   مورگان شوستر را برای «اصلاح» امور مالی دولت نوپای مشروطه به ایران  فرستادند!   آنهم مشروطه‌ای که قانون اساسی‌اش در سفارت انگلستان تنظیم شده بود،   تا آخوند شیعه در جایگاه برتر «ناظر بر تدوین و اجرای قوانین» بنشیند و یک آخوند وحشی به نام «مدرس» که با همه کس و همه چیز،   و به ویژه با جمهوری «مخالف» بود،   و زنان و فرودستان را «ناقص‌العقل» می‌خواند در «مجلس» شلنگ تخته بیاندازد و وعظ کند:

«[...] از کسانی که حق انتخاب ندارند نسوان هستند [...] خداوند قابلیت در این‌ها قرار نداده‌ است که لیاقت حق انتخاب داشته باشند،   مستضعفین و مستضعفات و آن‌ها از این نمره‌اند که عقول آن‌ها استعداد ندارد[...]»
همان منبع

همچنانکه می‌بینیم آخوند مدرس با «حق انتخاب» فرودستان ـ  زن یا مرد ـ  مخالف بوده و جای تعجب نیست که این جانور وحشی را به عنوان «عضو ناظر» به مجلس فرستاده باشند. ‌ ولی فراموش نکنیم که آخوندجماعت،  چه همراه فرودست و چه غیر،   در هر حال متجاوز ـ  ضداجتماعی ـ  و «جمع پرست» است؛‌    لائیسیته و حقوق برابر انسان‌ها را نفی می‌کند؛  خود را «برحق» می‌شمارد،  و دیگران را «باطل و ناحق و ناقص‌العقل و صغیر.»   و در قانون اساسی مشروطه،  «جایگاه برتر» ناظر بر تدوین و اجرای قوانین به چنین موجودات متجاوزی تعلق گرفت،   تا آتلانتیسم‌ با یک تیر چندین و چند نشان بزند.   هم ارتباط ملت ایران را با روسیه بگسلاند،   هم «بهارستان» را به چاهک آتلانتیسم تبدیل کند.  مجلسی که حضور مورگان شوستر را تأئید می‌کرد و بعد هم به محل جفتک‌پرانی امثال مدرس تبدیل شده بود و در عمل هیچ ارتباطی با مطالبات صدرمشروطه ـ  جدائی دین از سیاست،‌  عدالت‌خانه بجای محاکم شرع،   و به ویژه آزادی و استقلال  ـ  نداشت.   به همین دلیل وق‌وق‌ساهاب‌های آتلانتیسم از مخالفان این مجلس «شیطان» ساخته‌اند.   

از قضای روزگار،  سناتور کروز هم که این روزها در کمال وقاحت «در کنار مردم ایران» جا خوش کرده،   «شیطان» کذا را در جبین مسکو رویت نموده و جای تعجب نیست که مقامات حکومت زال‌ممد ـ اصلاح طلب و اصولگرا ـ   از مخالفان‌شان «شیطان» ساخته‌ و آنان را اغتشاشگر و مزدور بیگانه بخوانند!   و باز هم جای تعجب نیست که وزارت اطلاعات طویلة مشروعه بلافاصله در مناطق کردنشین کشور،   «مواد منفجره و تروریست» پیدا کند و یک «اطلاعیه» بصدورد تا  همه بدانند،   آن‌ها که به گرانی و تنگدستی و عدم پرداخت حقوق‌شان اعتراض داشتند،  به منظور خرابکاری از مرزهای غربی وارد کشور شده بودند:

«[...] وزارت اطلاعات [جمهوری اسلامی] ایران با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد: « در سردشت، ورامین،  ایذه و استان فارس عوامل آشوب و اغتشاش همراه با مقادیری اسلحه،  مواد منفجره و چاشنی انفجاری دستگیر شده‌اند [...]»
منبع:  رادیوفردا،‌  مورخ مورخ 10 ژانویه سالجاری 

باید بپذیریم آن‌ها که در «ایذه» با تصاویر علی خامنه‌ای و در اعتراض به محروم شدن از آب شرب تجمع کرده بودند،  از آنسوی مرزها آمده‌ بودند!  و همه بدانند که حکومت بحران‌ساز و بحران‌پرست زال‌ممد که 40 سال است به سرکوب و تاراج سازمان یافتة ‌ملت ایران «اشتغال» دارد،   در آشوب‌های اخیر ـ  اعزام کاسور به تظاهرات مسالمت‌آمیز ـ  هیچ نقشی نداشته!   این روزها هم مانند دوران نورانی آریامهر،  «عده‌ای از آنسوی مرزها» آمده بودند و ... و در همان اواخر دوران آریامهر دیدیم که سرانجام عده‌ای لات‌واوباش که با هزینة ملت ایران در خارج کشور لنگر انداخته بودند و مخالف‌خوانی می‌کردند،  واقعاً «از آنسوی مرزها» آمدند؛   اعلیحضرت هم بجای ایستادن در برابر گلة اوباش،   در کمال شجاعت «فرار را بر قرار» ترجیح دادند تا ارتش آمریکائی شاهنشاهی بتواند مانند آخوند «در کنار مردم» قرار گیرد!

گویا اینبار هم سناریوی مشابهی در چاهک روتچیلد تنظیم شده باشد.   به همین دلیل علی خامنه‌ای چند روز به علامت «رضا» در سکوت فرو رفت و بعد هم بکس‌وباد کرد تا رضا پهلوی بتواند دور بردارد و حسابی بر علیه «فرقة تبهکار» بلبل‌زبانی کند،  ‌ بدون آنکه به ارتباط «فدائیان اسلام»،‌  دست‌پرورده‌های دربار پهلوی با فرقة کذا اشاره نماید! 

خلاصه،  حکایت همان حکایت قدیم است!   در لجنزار فدائیان اسلام،   وظیفة شاه دم بریده پاسداری از اسلام و ارائة تصویر «مظلوم و حق‌طلب» از شیخ زیردم دریده است!  بی‌دلیل نیست که در مصاحبه‌های متعددی که این‌روزها با رضا پهلوی صورت می‌گیرد،   خبرنگاران هیچ پرسشی در مورد تعدد زوجات و دیگر احکام تحجر اسلام مطرح نمی‌کنند!  رضا پهلوی هم بدون اشاره به این مسائل ناخوشایند،   مرتب از «دمکراسی سکولار و ائتلاف بزرگ و تعیین مجلس موسسان و غیره» برای‌مان «قصه» می‌گوید و خود را در ابهام قرار می‌دهد تا همانطور که بوق‌های جمکران از خمینی و جانشین‌اش «رهبر مقدس» ساختند،   لوتی و عنترهای هوادار سلطنت هم بتوانند به تقدیس رضا پهلوی بنشینند! 

صحنه بسیار جالب شده،   چرا که پاسدار شریعتمداری در کیهان جمکران به «میلیون‌ها انسان مومنی» اشاره دارد که گویا پشت سر خامنه‌ای ایستاده‌اند!   «رامین پرهام» هم،  در شاخک لندنی همان کیهان،   یک نویسندة برزیلی را به جرم «توهین به شاهزاده» به باد ناسزا گرفته! مطلب کیهان لندن در کمال «ادب و نزاکت و اجتماعی‌ات» تحت عنوان «خفه شو کوئیلو!» انتشار یافت،   و رضا پهلوی هنوز از راه نرسیده،  توانست از برکت «پائولو کوئیلو» که سر در آخور شیخ‌الله و عرفان دارد،‌  با اعجاز تولة باقر پرهام،  مهر «قدیس» برپیشانی بگذارد!  بله،  این همان «تقدیسی» است که به صورتی دیگر،  در مطلب به اصطلاح ضد تقدیس مستر  «دوشوکی» رضا پهلوی را بر اریکة خردمندی و بزرگواری می‌نشاند.  نیازی نیست که بگوئیم  داس‌الله هم به شیوة همیشگی در این میانه همچون کبک سر در برف فروبرده،   به این امید که «انشاالله گربه است!»  باید به این جماعت دستمال‌ابریشمین به دست تبریک گفت؛  شیوه‌های‌شان را «آپ‌دیت» کرده‌اند!  حال باید ببینیم برنامة این حضرات دستمال به دست و مخالف حکومت جمکران چیست؟  هیچ!

این جماعت نه برنامه‌ای برای حکومت دارد،  و نه نگران ملت است. کاملاً بر عکس، همگی خواهان اعمال تحریم‌های شدیدتر بر علیه ملت ایران‌اند!   البته می‌گویند غرب باید دولت ایران را بیشتر تحریم کند،   ولی کیست که نداند، تحریم شامل ملت ایران می‌شود،  نه دولت دست نشاندة استعمار!   اگر همه از این نکتة پیش‌پاافتاده آگاه باشند،  هوچی‌های حرفه‌ای از جمله «فرزند خلف» باقر پرهام،  حتی در این حد نیز قادر به درک مسائل نیستند!   و به همین دلیل است که این جماعت کودن در شیپورهای غرب،  به مقام شامخ «اوپوزیسیون» منصوب شده‌اند.   اینان را به خیابان هی می‌کنند تا بگویند «دموکراسی می‌خواهند،  و حاکمیت دینی باید برود!»  همانگونه که خمینی دجال می‌گفت «ملت آزادی می‌خواهد؛  شاه دیکتاتور است و باید برود!» و همانقدر که خمینی طرفدار آزادی ملت بود،  این جانوران وحشی هم با دموکراسی آشنائی دارند!  

یکشنبه، دی ۱۷، ۱۳۹۶

دیگ و دیکتاتور!




کاسورها اوباش‌ وابسته به «حاکمیت» هستند،  از اینان برای سرکوب مطالبات «مادی و ملموس» تظاهرکنندگان در تمامی حکومت‌های جهان استفاده می‌شود.  زمانیکه مطالبات مادی تظاهرکنندگان به مذاق محافل حاکم خوش نمی‌آید،   به ارادة قادر متعال،  کاسورها با سنگ و کوکتل مولوتف به اموال عمومی  ـ  بانک‌ها،  مغازه‌ها،  اتومبیل‌ها،  ایستگاه‌های اتوبوس و... حمله‌ور شده،  دست پلیس را جهت حمله و سرکوب تظاهرکنندگان باز می‌کنند.  تظاهرات در چنین شرایطی بر هم می‌خورد؛  به همین سادگی!  بعد از این عملیات «ابراهیمی» رسانه‌ها پیرامون «خرابکاری» و دستگیری واندال‌ها ـ خرابکاران ـ  جنجال به راه می‌اندازند، بدون آنکه هیچکدام به «اتحاد طبیعی» حاکمیت و همین واندال‌ها اشاره کند!  در ایران «اتحاد طبیعی» آتلانتیست‌ها با محفل «شیخ‌وشاه» می‌کوشد مطالبات مادی و منطقی ایرانیان را با شعارهای پوچ و عملیات خرابکارانه به حاشیه براند!
                                     
سفر «لودریان»،   وزیرامورخارجة فرانسه به تهران تا اطلاع ثانوی به تعویق افتاد!  طی دو ماه اخیر،  این دومین بار است که سفر وی به تهران لغو می‌شود.   ظاهراً دلیل لغو سفر «لودریان»،  اینبار شرایط اسف‌باری است که حکومت ملایان با ارسال کاسور ـ‌ تظاهرشکن ـ  به میدان اعتراضات،  جهت توجیه سرکوب وحشیانة تظاهرکنندگان به وجود آورده.   

در نخستین جمعة‌ سال 2018،   مراسم خودارضائی «عبادی ـ  سیاسی» حکومت «مسجد ـ روسپی‌خانه» و ارباب یانکی‌اش با «موفقیت» انجام شد.   در ایران،  گلة‌وحش با شعار «مرگ بر آمریکا و اسرائیل» از حکومت محتضر زال‌ممد حمایت «جانانه» به عمل آورد!  حکومتی که با اسرائیل روابط گرم و داغ نفتی و گازی هم دارد ـ  منبع،  سایت فرانسه زبان ولترنت، مورخ 2 ژانویه سالجاری!   در نیویورک هم،   «نیکی هیلی» بالای منبر رفت و یک انشاء دبستانی برای‌مان خواند که بسیار مفرح بود!  

نیکی هیلی،  همچون آخوند در کنار «مردم معترض» قرار گرفت؛  از پوپولیسم فرسوده به شدت انتقاد کرد و به پوپولیسم تازه نفس خوشامد گفت.  ایشان هم‌صدا با تولة آخوند خلخالی،   ‌لگدی هم نثار لائیسیته در سوریه کرد!  نمایندة ایالات متحد که ایرانیان را ابله و فراموشکار انگاشته،   تفسیری بسیار شکمی و دقیق از اعتراضات اخیر ایران ارائه داد،  که از قضای روزگار به بیانیة آخوند دستغیب ـ  پیک نت،  ‌مورخ 6 ژانویه سالجاری ـ شباهت عجیبی داشت!   نیکی هیلی از «لائیسیته و استقرار دمکراسی در ایران»،   فاکتور گرفت،  مانند آخوند درکنار «تل موهوم مردم» نشست و فرمود:‌

 «[...] مردم ایران چون صدای‌شان به حکومت نرسیده،  خسته شده‌اند و با شجاعت به خیابان آمده‌اند و حاضرند جان‌شان را در این راه به خطر بیاندازند [...] دنیا باید شهامت‌شان را تحسین کند[...]»
منبع: گزیدة بیانات «نیکی هیلی» در شورای امنیت سازمان ملل،  ‌رادیو فردا، مورخ 6 ژانویه سالجاری ‌   

بله طبق معمول برای نمایندة یانکی‌ها در سازمان ملل مسئله جنبة «حقوقی و انسانی» ندارد؛‌ جنبة‌ «معنوی و حماسی» و به ویژه ابعادی «مبهم و گله‌ای» پیدا کرده!   باری «نیکی هیلی» پس از اینکه چند هندوانه زیر بغل «مردم ایران» گذاشت،  با یک چرخش زبان،‌ حکومت دست نشاندة‌ آمریکا را تطهیر کرد و 39 سال سرکوب و کشتار و تاراج سازمان یافتة این حکومت را با «بی‌توجهی» در ترادف قرار داد:‌

«[...]‌ مردم می‌دانند نرسیدن صدای‌شان باعث بی‌توجهی حکومت به آنان شده [...]»                   
همان منبع

خلاصه ایشان به ما «حالی» می‌کنند که کشتار و تاراج و سرکوب ملت ایران توسط نوکران آمریکا،  بازتاب یک سیاست سازمان یافته نیست،  ریشه در «نرسیدن صدای مردم» به مترسک آمریکا،  یعنی همین آخوندک‌ها دارد!   در آستانة وعظ و خطابة ابله‌پسند «نیکی هیلی» در شورای امنیت سازمان ملل،  حکومت زال‌ممد نیز سیاهی لشکر آتلانتیسم را با شعار «مرگ برآمریکا و مرگ بر اسرائیل» به خیابان هی کرد،  و در فرنگ‌ستان اوباش صادراتی‌اش با شعار «مرگ بر روسیه» خیابان‌ها را به اشغال خود درآوردند.   به این ترتیب شیخ‌الله در ایران،   و شاه‌الله در فرنگ،  یک‌بار دیگر «نه شرقی،  نه غربی» شده،  شعار محوری دستگاه آلمان نازی را بازنشخوار کردند و هزاران کلیپ،   از «اعتراضات مردم ایران» روی شبکة مجازی اوفتاد.   برخلاف اعتراضات کارگران و معلمان و تولیدکنندگان،  که در روز روشن و با شعارهای منطقی و صنفی صورت می‌گرفت،   تظاهرات شاه‌الله شامگاهی بود و با شعارهای مبهم و فاشیستی از قماش «رضاشاه روحت شاد؛  رضاشاه معذرت و ...» جریان پیدا کرد.   ولی پروسة ذکاوتمندانة به انحراف کشاندن مطالبات انسانی ملت ایران به این مختصر محدود نماند.

همزمان با انتشار سیل «فیک کلیپ‌»،   سیاهی لشکر فاشیسم،  شبکة توئیتر را با شعارهای «اگر انقلاب نشده بود، اینجوری شده بود؛‌  اگر انقلاب نشده بود، ‌ 1360 سال جلوتر بودیم؛  اگر انقلاب نشده بود، پدرم زنده بود؛  و ...» مورد تهاجم گله‌ای قرار داد.   و باز هم از قضای روزگار مصاحبة بی‌بی‌سی با رضاپهلوی نیز در این گیرودار برگزار شد و جبهة «ابهام» را تقویت کرد!  رضا پهلوی فرمودند،  «پدربزرگم و پدرم طرفدار مدرنیته بودند؛   پدرم چنین می‌گفت و...»  خلاصه بخش ارجاع به «سخنان پدر»،  همچون دکان ارجاع به «فرمایشات» محمد و علی و امام راحل و غیره به راه بود و رونق داشت!  بخش دیگری از سخنان رضا پهلوی همان بود که بارها و بارها در وبلاگ‌های ما مطرح شده:  «در اتحاد شوروی هم که دیکتاتوری بود،‌   انتخابات برگزار می‌شد.»   و اما بخش لاپوشانی سخنان رضا پهلوی آنجاست که با تکیه بر واقعیت ـ  دیکتاتوری حکومت اسلامی ـ ‌ از محکوم کردن خشونت  ـ شعار مرگ بر دیکتاتور ـ  شانه خالی کرد،   و راه را برای پوپولیسم و حماقت جمع هموار نمود!

واقعیت این است که شعار «مرگ بر دیکتاتور» یک شعار پوپولیستی است و به هیچ عنوان به معنای طرفداری از دمکراسی و مخالفت با دیکتاتوری نیست!  اگر رضا پهلوی این نکتة پیش‌پا‌افتاده را نمی‌داند،  هنوز فرصت دانستن و آگاهی هست.   اگر هم می‌داند و برای خوشامد جمع «تقیه» می‌کند،  می‌باید به حال کسانی که او را طرفدار دمکراسی انگاشته‌اند، افسوس خورد!  چرا که دمکراسی با «تقیه» و هر نوع روش آخوندی و عوام‌پسندانه در تضاد آشکار قرار گرفته، ‌ می‌گیرد و خواهد گرفت!  و توسل شاهزاده به شیوة آخوند،  نشان می‌دهد که «شاه» با «شیخ» هیچ مشکلی ندارد!  به ویژة که نمایندة کاخ باکینگهام در بریتانیای صغیر، آخوند علم‌الهدی نیز به بهانة نکوهش آتش زدن پرچم،  به هخامنشیان دخیل بسته و به یاد آورده که «از زمان هخامنشیان تاکنون هیچکس به پرچم ایران چنین اهانتی نکرده بود!»   به استنباط ما بعضی‌ها برای تداوم تاراج و سرکوب یکصدسالة ملت ایران توسط آنگلوساکسون‌ها و رعایای اروپائی‌شان،  بر محور «هخامنشیان» با یکدیگر به تفاهم رسیده‌اند! از اینرو همزمان با درافشانی‌های آخوند علم‌الهدی،  آخوند دستغیب،  یکی از پشم‌الدین‌های نابغة حکومت «مسجد ـ روسپی‌خانه»،  ریشة ناآرامی‌های اخیر و به طور کلی دلیل اوضاع نابسامان کشور را کشف فرمودند!   شیخ پشم‌الدین نابغه به این مناسبت یک بیانیه هم صدورید و توضیح داد که «شکاف» میان اکثریت مردم و مسئولان رده بالا باعث شده «مردم  به سوی بیدینی و فحشاء و منکرات کشیده ‌شوند،  یا از کشور بگریزند»:

«[...]  شکاف بین مسؤولان رده‌بالا و اکثریت مردم [...]‌ موجب شده آن‌ها به سوی بی‌دینی و یا گریز از وطن و یا فحشا و منکرات و یا اعتیاد کشیده شوند[...]»
منبع:  پیک‌نت،  مورخ 6 ژانویه 2018  

به احتمال زیاد،  این «شکاف» همان است که در انشاء دبستانی نیکی هیلی «مانع رسیدن صدای مردم به مسئولان شده!»   نیازی نیست که بگوئیم بوق «مردمی» ساواک با آغوش باز از  خودارضائی سیاسی شیخ پشم‌الدین استقبال کرد:‌

«[...] اگر امثال آیت‌الله صانعی و آیت‌الله دستغیب و چند آیت‌الله مغضوب دیگر در جمهوری اسلامی نبودند،  مردم فاتحه روحانیون و مداحان را با هم خوانده بودند[...]»
همان منبع

آری،  این «بوق» درست می‌گوید!  چه خوب شد که این پشم‌الدین‌ها «مغضوب» شدند؛   وجود پلیدشان مانعی است در برابر لائیسیته و استقرار دمکراسی در ایران و از فروپاشی ارکان حکومت «مسجد ـ روسپی‌خانه» جلوگیری می‌کند!   به ویژه که پس از بکس‌وباد مقام معظم در سربالائی تظاهرات اخیر،  ‌ رئیس‌جمهور فرانسه هم نتوانست دستی به سروگوش حسن روحانی بکشد،  و از «دمکراسی دقیق» ایشان حمایت کند‌!

در تاریخ 2 ژانویه سالجاری،   همزمان با افشای روابط نفتی جمکران و اسرائیل،  حسن روحانی شیون‌کنان به دامان امانوئل ماکرون پناه برده،   ضمن «تعیین تکلیف» برای رئیس جمهور فرانسه،  وی را در جریان «دمکراسی دقیق» جمکران قرار داد!

بله «دمکراسی دقیق» هم مانند «جمهوری ایرانی،   دمکراسی دینی،  جمهوری اسلامی و ...» از جمله فضولاتی است که فقط در چاهک محفل روتچیلد تولید می‌شود.   به یاد داشته باشیم،   در این «چاهک توحیدی»،  مادیت و مادیات نفی می‌شود،   و مرز مفاهیم متضاد در هم می‌شکند.  همة مفاهیم مطلق همچون «جمهور،  دمکراسی،  حقوق بشر و...» با انواع آویزه‌های ابله‌پسند و دهان‌پرکن ـ  بومی،  دینی،  قومی و ارزشی  ـ  تحریف و مخدوش و پوچ می‌شود و محتوی خود را از دست می‌دهد.   به عنوان مثال در «دمکراسی دقیق»،  عبارتی که از چاهک روتچیلد بر زبان رئیس دولت جمکران جاری شده،  ده‌ها منهیات وجود دارد که مسلماً در تماس تلفنی بین روحانی و ماکرون از آن‌ها سخن به میان نیامده.   

به طور مثال در این دمکراسی دقیق مدارس مختلط و «میهمانی مختلط» ممنوع است؛   تولید کنندة داخلی از خوراک و پوشاک گرفته تا میز و مبل و صندلی،   با تلاش بی‌وقفة «دولت» ورشکست می‌شود،   تا راه واردات و گسترش «شبکة دلالی» هموارتر شود.  در این «دمکراسی دقیق» کارگرانی که حقوق خود را مطالبه می‌کنند اگر مانند دوران هویدا تیرباران نشوند،‌  باتوم می‌خورند، ‌ اخراج می‌شوند و به زندان می‌افتند!  حقوق کارمندان پرداخت نمی‌شود و مأموران انتظامی بجای حفظ نظم و امنیت‌ افراد و جامعه،  برای مردم ایجاد مزاحمت می‌کنند.  در این «دمکراسی دقیق» هر ایرانی که بخواهد زندگی انسانی داشته باشد،  «دشمن نظام» به شمار می‌رود!   همه می‌باید تحت قیمومت آخوند باشند؛  به آخوند زیردم دریده باج بدهند،  خنزرپنزرهای وارداتی از حوزة «یورو ـ دلار» مصرف کنند،  رسمیت پدوفیلی و تعدد زوجات و حجاب و سنگسار و قصاص را بپذیرند،  سوء استفادة مالی آخوند و قوم و قبیله‌اش را ببینند و دم نزنند،  چرا که،  ایرانی‌اند و الزاماً باید به تحجر اسلام و توحش آخوند و اربابان‌اش احترام بگذارند!

برای نسلی که طی آخرین سال‌های آریامهریسم،  تحولات اجتماعی و سیاسی را با دقت دنبال ‌کرده،   شناخت مسائل امروز حکومت جمکرانی آنقدرها مشکل نیست؛   رژیم ملائی دقیقاً پای در مسیر آریامهر گذارده.  در نتیجه،   دکان شیعی‌مسلکی نیز همچون آریامهری‌ها،  تمامی تلاش خود را به خرج خواهد داد تا در برخوردهای اولیه با معضلات فعلی کشور،‌  واقعیات اجتماعی،  فرهنگی و اقتصادی را به حاشیه براند.  این رژیم همچون همزادان گذشته‌اش فراگرفته که ایران و ایرانی «مشکل اصلی» اوست.   دلیل نیز روشن است،   به او یاد داده‌اند که می‌توان ایرانی را به راحتی سرکوب و مقهور و «مطیع» کرد.  خلاصه بگوئیم،  رژیم دست‌نشانده،  وضعیت شاگرد کودنی را دارد که جدول ضرب «سیاسی» را  فرا نگرفته؛   برای این نوع رژیم،  «مشکل» همیشه از خارج می‌آید،   در نتیجه بکلی فراموش می‌کند که نهایت امر می‌باید در داخل،  و در زمان حال «حکومت» کند و مسائل جامعه را با در نظر گرفتن واقعیت در زمان و مکان مشخص حل کند!  

در این حکومت نخست با عوامل «خرفت» برخورد می‌کنیم که هیچگاه از خود نخواهند پرسید چرا «مشکل» از خارج باید بیاید؟  چرا رژیم،   همچون دوران آریامهر نگران توطئه‌گرانی است که از آنسوی مرزها ـ آنروزها مقصود اتحاد شوروی بود ـ  به ایران آمده‌اند!  و چرا در دوران خمینی،  همین رژیم  نگران توطئة آمریکاست؟  اینان هیچگاه به این صرافت نمی‌افتند که اگر «مشکل» از خارج می‌آید،  به این دلیل است که «قدرت عملیاتی» هم از خارج آمده.   اینان فرانگرفته‌اند که رژیم،   جامعه را در رابطة بده‌بستان مداوم با قدرت‌های خارجی درگیر کرده،   و لحظه‌ای که این بده‌بستان کارآئی‌اش را از دست بدهد،  رژیم فلج می‌شود.  بر اساس «جدول ضرب» سیاسی «خرفت‌های» این نوع رژیم،   همیشه می‌توان مسائل را با طرح‌های ساده‌لوحانه و جابجائی چند مهره؛  با افشاگری در مورد چند عامل منفور و شناخته شده؛  و با تهدید و تشویق چند گروه درون رژیمی «حل» کرد!   به عبارت ساده‌تر،  با چند مانور کودکستانی می‌توان واقعیت‌ها و رخدادها را پاک کرد و از یاد برد که رژیم از کجا آمده و به کجا رفته؟   «خرفت‌ها» خاصیت دیگری هم دارند،  نبود آلترناتیو معتبر سیاسی در جامعه را نتیجة سیاست‌های خردمندانة خویش «تحلیل» می‌کنند.

ولی در دکان رژیم فقط «خرفت‌ها» ننشسته‌اند؛  چند سر «عالم» هم داریم!   هر چند همینجا صادقانه بگوئیم،   «عالمان» این رژیم‌ها از «خرفت‌ها» به مراتب خرفت‌ترند.   اینان در رژیمی که محصول برنامه‌ریزی‌های استعماری است و از خود هیچ اختیار و استقلالی ندارد،‌   به دنبال «اصلاح» امورند!  بله،  در رژیمی که سراپا در خدمت خارجی است و با کوچک‌ترین تغییر  سیاست‌های جهانی،  سر عوامل و سردمداران‌اش در برابر حریفان بین‌المللی به قمار گذارده خواهد شد،  اینان نقش مصلحان و دانایان و عقلا را ایفا می‌کنند.  در برابر این سیاهی لشکر، یک اوپوزیسیون هم وجود دارد و اینجاست که قضیه شیرین‌تر می‌شود!

اوپوزیسیون در این نوع رژیم چیست؟  مشتی علاف‌ پرمدعا،  که نه از سیاست سررشته‌ای دارند،   و نه اصولاً از شعورکافی برای کار سیاسی برخوردارند.  «علافان» کذا معمولاً مشتی حواریون هم زیر بال‌وپر گرفته‌ و در انتظارند تا چرخة تقدیر بر وفق مرادشان بچرخد و ارباب دست‌شان را گرفته بگذاردشان «سر کار!»  کارشان چیست؟   دنباله‌روی از برنامه‌های همان رژیم سابق،  البته با رنگ‌ولعابی متفاوت. 

به طور مثال،‌  آریامهر در شعارهای‌اش «ایران مدرن» می‌خواست،   ولی بیش از آنچه به فرهنگ و هنر و ادبیات و تئاتر و شعر و موسیقی بپردازد،   لات‌های مذهبی را پروار می‌کرد، تا تکفیرش کنند!  رژیم ملائی هم خیلی «صدراسلامی» است،  ولی فکر و ذکرش را داده به مسابقات جام جهانی فوتبال،  و پر کردن جیب بنفش‌های شمال شهری،  باشد تا از فوتبالیست گرفته تا «بدحجاب» از صبح تا شب فحش‌کش‌اش کنند.   این رژیم‌ها فحش‌خورشان حسابی ملس است؛  فحش که می‌خورند،  کیف می‌کنند. 

برنامة سیاسی اوپوزیسیون چیست؟   پدر آمرزیده «برنامه» چیه؟   لات‌بازی!   مثلاً هر وقت آریامهر قصد هارت‌و‌‌پورت داشت،   جبهة ملی یا حمایت می‌کرد،   یا تکفیر!  کسی هم نبود به این حضرات بگوید،  شما که در دوران بروبیای مصدق‌السلطنه از ده‌ سر بیشتر نبودید،  سر پیاز هستید یا ته پیاز؟  به طور مثال،   وقتی انگلستان بحرین را داد به همین شیخ «مشنگ ابن‌الدمپائی»‌،   جبهة ملی «مخالف» بود؛   ولی وقتی آریامهر به دستور کندی،  فرمان به انقلاب سفید داد،  جبهة ملی «موافق» بود!  احدی هم برای اینان ارزشی قائل نبود؛  ولی «این‌ها» موافق و مخالف می‌شدند!  و از شما چه پنهان در حال حاضر هم قضیه همینجور است.  

ولی زمانیکه اربابان‌ این رژیم‌ها به صرافت می‌افتند که باید حضرات را روی تختة مرده‌شویخانه دراز کرد،  داستان شیرین‌تر می‌شود.   به‌یک‌باره در رژیمی که آب خوردن هم بدون اجازة شرته‌ها امکانپذیر نیست،  «انقلاب» به راه می‌افتد.    حسن و حسین،   تقی و نقی،  اصغر و اکبر،  خلاصه عالم و آدم می‌آیند توی خیابان!   فریاد فریاد که،   «رژیم باید برود!»  ملت از همه‌جا بیخبر اول جا می‌خورد؛   از خود می‌پرسد «چی شده، چه خبره؟!»   بعد چند تا شوت‌وپرت و خنگ و هالو پیدا می‌شود تا بروند سرکوچه ببینند «چی شده!»  همین کافیه!   کتک خورده یا کتک‌نخورده برمی‌گردند خانه،   و برای همه تعریف می‌کنند که چه مبارزاتی کرده‌اند!  در مملکتی که همه چیز در گنداب سکون به لجن نشسته،   همه دوست دارند مثل فلانی و بهمانی «مبارزه» کنند!   پس نَنِه‌ و بَبِه،   مادر و پدر،   شوهرخواهر و عمه و خلاصه همسایة بالا و پائین همه جمع می‌شوند؛  «آقا! چی‌شده؟  اصغری مبارزه کرده؟!» چشم‌تان روز بد نبیند،   دیگ حسادت همگی به جوش می‌آید؛   داد و فریاد،  «مگر ما نمی‌توانیم مبارزه کنیم؟!»   بیاین!  بیاین!  اینا باید برن!

ـ خوب اینا که برن چکار می‌خواهید بکنید؟
  
این دیگر از آن سئوالات است که جنبة «کفر و سب نبی» پیدا می‌کند و بلافاصله مچت را می‌گیرند که «پس تو می‌خوای اینا بمونن!   تو با مردم نیستی!   با رژیمی؟!  آهای مردم این ساواکیه،  ...»  بله،   بهتره از این سئوالات نکنید.  اگر هم طرف خیلی فیلسوف‌مسلک باشد،  و یا به اصطلاح آتش انقلاب‌اش هنوز گُر نگرفته باشد،   لطف کرده برای‌تان «توضیح» خواهد داد که چه «کارها» خواهند کرد!    

در همین حیث‌وبیث ترق‌وتورق!  از کوچه صداهائی به گوش می‌رسد.  دیگ‌ودیگ‌بر صغراخانم هم با صدائی مهیب بر زمین می‌افتد،  با عجله به آشپزخانه می‌دوید: 
ـ صغراخانم!  صغراخانم!  حال‌تون خوبه؟
ـ آره ننه!  از دست این رژیم!   حال و حواس برای کسی نگذاشته.

فریاد همگان به آسمان بلند می‌شود،   «می‌بینید با این زن چه کردند؟  نامسلمونا خجالت نمی‌کشن،  دیگه کسی حق نداره از این رژیم ددمنش حمایت بکنه،  دیگه اگر کسی  ... »   

البته کسی از این رژیم حمایت نمی‌کرد.  حامی این رژیم همان اکبرآقا شوهر صغراخانم بود که با هم رفته بودند مسجد، کوپن داده بودند و دیگ زودپز گرفته بودند.   ولی حالا که دیگ اوفتاده و ترک برداشته،  و امکان گرفتن دیگ دیگری نیست،  حمایت از رژیم مشکل شده:

زودپزمو شکستی،  سوریه رو رها کن،  فکری به حال ما کن! مرگ بر دیکتاتور!   
زودپزمو تو کشتی؛   نه غزه،  نه لبنان،  جانم فدای ایران!  رضا شاه روحت شاد!    
کشور که شاه نداره،  صغرا زودپز نداره!
زودپزمو پس بده؛  ما آریائی هستیم،  عرب نمی پرستیم!   
می‌جنگیم،  می‌میریم،  زودپزو پس می‌گیریم!  
ایران وطن ماست،  ‌کوروش پدر ماست،   زودپز هدف ماست!   
دانشجو می‌میرد،  زودپزو پس می‌گیرد!