جمعه، آذر ۱۹، ۱۳۸۹


دیملر و کنفسیوس!
...
«امام حسين [...] روز پنجشنبه دوم محرم‌الحرام سال 61 هجري به کربلا وارد شد [...] سيد بن طاووس نقل کرده است که [...] ‌چون به کربلا رسيد، پرسيد: نام اين سرزمين چيست؟ گفتند: غاضريه، فرمود: نام ديگري ندارد؟ گفتند: نينوا، فرمود: ديگر چه نام دارد؟ گفتند: شاطي الفرات، فرمود ديگر چه؟ گفتند: كربلا. همين‌که نام کربلا را شنيدند فرمودند: اين مکان جاي فرود آمدن ما و محل ريختن خون ما و جايگاه قبور ماست. اين خبر را جدم رسول خدا [...] به من داده است[...]»
منبع: ایسنا، مورخ 17 آذرماه 1389، کد خبر: 11042ـ 8909

مسلماً بزودی ساعت دقیق ورود امام سوم‌ شیعیان به کربلا، و شمارة پروازشان نیز مشخص خواهد شد! شاید گورکن‌ها می‌پندارند به این ترتیب می‌توانند به «قصة» حسین در کربلا «تاریخی‌ات» بخشند؛ حال آنکه اینگونه اعمال فقط توحش و تاریخ‌ستیزی‌شان را در تاریخ به ثبت خواهد رساند. توحش، بنابرتعریف با «تاریخ»، به مفهوم پویائی انسان در زمان و مکان مشخص در تقابل قرار می‌گیرد. در عرصة واقعیت و به صورت منطقی، «حرکت انسان» روی به زندگی و آینده دارد، حال آنکه در عرصة انسان‌ستیز «تقدس»، هدف نهائی از حرکت جز «مرگ» نیست. بنابراین آراستن اسطوره‌های مقدس به روز و ماه و سال، نشان بارز حماقت و توحش دستگاه تبلیغاتی حکومت اسلامی است. حکومتی که از بدو استقرار، با ستایش مرگ، و نفی «انسان» و «زندگی انسانی»، توحش خود را به اثبات رسانده. امروز که این حکومت پوشالی فرسوده شده، اربابان‌اش می‌‌کوشند «توحش نیک» را بجای «توحش بد» به ما ملت بفروشند.

«توحش بد»، همان «ولایت فقیه» است، و «توحش نیک» آخوندی است که با ولایت فقیه مخالف باشد! فروشندگان توحش نوین اعضای همان محافلی هستند که با اختراع «دین ضداستبداد» و استقرار حکومت‌های اسلامی از طریق کودتا و جنگ کشورهای منطقه را چپاول می‌کنند. 31 سال پیش به کوشش همین توحش‌فروشان دولت خیابانی مهدی‌ بازرگان در کشورمان به قدرت رسید. دولت «چماق‌محور» بازرگان که مدت 8 ماه با کمک ماشاالله قصاب و زهراخانوم تهران را به اشغال خود در آورده بود، اینک در نامه‌ای منسوب به خانوادة‌ ابراهیم یزدی، دگردیسی یافته و به دولت «قانون‌محور» تبدیل شده! بله، با گذشت زمان می‌باید جنایات دولت بازرگان را فراموش کنیم، و شخص ابراهیم یزدی را نیز به عنوان «مدافع قانون»‌ بشناسیم، چرا؟ چون در آستانة کریسمس طویلة مک‌کارتی می‌خواهد یک‌بار دیگر سگ‌های ‌هار خود را به عنوان شخصیت‌های «محبوب» و «مردمی» به ملت ایران حقنه کند. در نتیجه، بی‌بی‌سی و رادیوفردا، جارچی‌های توحش، بازاریابی برای کارفرمایان‌شان را آغاز کرده‌اند.

توحش، روندی است که در بی‌بی‌سی و رادیوفردا جهت نشاندن آیت‌الله وحید خراسانی بجای علی‌خامنه‌ای، و تحمیل جنبش منفور سبز به ملت ایران آغاز شده. پس جای تعجب نیست که لوطی و عنترهای آنگلوساکسون‌ها برای تأمین منافع ارباب پای به میدان بگذارند؛ از یکسو، جنگ زرگری به راه اندازند و از سوی دیگر با ارسال نامه به دبیرکل سازمان ملل،‌ دولت «چماق محور» شیخ مهدی بازرگان را «قانون‌مدار» معرفی کنند. نمایش جنگ زرگری برای «اجتهاد مترقی» با شرکت شکوری‌راد، صادق لاریجانی، آخوند کدیور و ‌احمد توکلی، پسرخالة لاریجانی‌ها در بی‌بی‌سی به روی صحنه آورده شده، حال آنکه «قانون‌مداری» دولت خیابانی شیخ مهدی در سایت‌های دیگر، از جمله در سایت «اخبار روز» مطرح می‌‌شود، سایتی که همزمان، از زبان پاسدار اکبر به «تطهیر» اکبر بهرمانی پرداخته.

اگر علائم ابتلای سازمان سیا به وبای سیاسی، یعنی افشاگری‌های ویکی‌لیکس را کنار بگذاریم، در بین مبتلایان به این بیماری حال و روز چین، انگلستان و حکومت جمکران و مخالف‌نمایان‌اش در داخل و خارج از همه وخیم‌تر است. پس مطلب را با «چین»‌ آغاز ‌کنیم که به رقابت با محفل نوبل برخاسته و جایزة صلح «کنفسیوس» اختراع کرده؛ می‌دانیم که حاکمیت چین خیلی خیلی مدافع صلح است؛ آموزش طالبان در خاک چین شاهدی است براین مدعا! طی 31 سال اخیر دولت چین نه تنها در داخل مرزهای خود به سرکوب مشغول بوده، که با حمایت زیرجلکی از «سیاست انسداد» محفل «کارتر ـ برژینسکی»، ‌ سرکوب و کشتار را در خارج از مرزهای خود، به ویژه در پاکستان و افغانستان تشویق کرده. حال همین حکومت جنایتکار و تاراجگر، «جایزة صلح» هم می‌دهد! زمینه‌ساز این حرکات بیشرمانه محفل نوبل است که با اهداء نوبل صلح به امثال مناخیم بگین، البرادعی، عبادی و باراک اوباما از این جایزه ابزاری جهت پیشبرد سیاست سرکوب حاکمیت آمریکا ساخت، و اینک برای مائوئیست‌ها فرصت‌سازی هم می‌کند. چینی‌ها که همه چیز را با نسخه‌برداری،‌ به صورت تقلبی می‌سازند و می‌فروشند، به حساب خود جایزة «نوبل تقلبی» هم درست کرده‌اند! این است دلیل «سیاسی کردن» جایزة صلح نوبل: گسترش خشونت و توحش.

اگر جایزة صلح نوبل به جنایتکاران و دین‌فروشان نظیر البرادعی و عبادی تعلق نمی‌گرفت، مائوئیست‌های چین با سوابق ننگین‌شان در داخل و خارج مرزها نمی‌توانستند اینچنین جسارت به خرج داده و «جایزة‌ صلح» توزیع کنند. دولت مائوئیست چین، طی 31 سال گذشته در تمام جنایات تروریست‌های جیره‌خوار سازمان سیا به ویژه در افغانستان شریک بوده و در جایگاهی نیست که بتواند دم از «صلح» و جایزة ‌صلح بزند؛ این شرایط ممتاز را محفل دین‌پرور نوبل برای حاکمیت چین فراهم آورده. همچنانکه حکومت اسلامی جمکران با پختن «کیک زرد»‌، باد در بادبان اسرائیل انداخت و جان تازه در کالبد وزارت امورخارجة انگلستان دمید.

نخستین «پیامد» مذاکرات گروه «1+ 5» با حکومت «مستقل» مرده‌شویان، شاخ و شانه کشیدن نتانیاهو برای فلسطینیان بود؛ سپس نوبت به بلبل‌زبانی «مارستن»، سخنگوی وزارت امورخارجة انگلستان رسید که برای تداوم وضع موجود و کش دادن بحران دست‌ساز غرب، خواهان «راه حل واقع‌بینانه»‌ برای این مشکل جهانی شود.

خلاصه بازار معجزات پررونق است، و الاغ‌ مرده‌های لازار یکی پس از دیگری زنده می‌شوند. فراموش نکنیم که رستاخیز الاغ‌مرده‌‌ها مدیون معجزات «ویکی‌لیکس» است که سازمان سیا جهت بازاریابی برای آن، دستگیری بنیانگذارش را نیز به مورد اجرا درآورده. به این ترتیب ژولین اسانژ هم مانند خمینی بت‌شکن و نوری‌زاد و آورام یزدی و دیگر اوباش جیره‌خوار استعمار تبدیل می‌شود به پرسوناژ «آزادیخواه»، و شیپورهای مرگ‌فروشان یک «سنگرحق» فراگیر برای‌اش درست می‌کنند. هم اکنون مینیاتور سنگر کذا برای آیت‌الله وحید خراسانی، ابراهیم یزدی،‌ نوری‌زاد، امیرعباس هویدا‌ و شرکاء بر پا شده. در این راستا سایت «بی‌بی‌سی» نیز برای اعمال فشار به مراجع غیرسیاسی تبلیغات خود را آغاز کرده. بی‌دلیل نیست که مارستن، سخنگوی وزارت امورخارجة بریتانیا از «منافع مشترک» با حکومت جمکران سخن به میان می‌آورد.

می‌گویند «مارستن» به زبان فارسی هم تسلط دارد، اما با توجه به آنچه در اینترنت از زبان ایشان شنیدیم، باید بگوئیم این فرد از فارسی فقط «زبان توجیه» را در محضر آخوند فرا گرفته. زبانی که همة مرده‌شویان، از اعضای نهضت عاظادی گرفته تا مخالف‌نمایان فرنگ‌نشین حکومت جمکران و خبرنگاران بوق‌های استعمار به آن تسلط کامل دارند. سایت حنازرچوبه، مورخ 18 آذرماه 1389، در مطلبی با کد: 30117439 اظهارات گنگ و مبهم سخنگوی وزارت امور خارجة بریتانیا را منعکس کرده و می‌نویسد، مارستن گفت، ما آماده‌ایم مذاکرات را در بارة مسائل و «منافع مشترک» ادامه دهیم، و اگر نشست استانبول بر مبنای توافق‌های ژنو باشد، موفقیت‌آمیز خواهد بود!

توافق‌های ژنو چه بوده؟ مشخص نیست! ولی پیامد توافق‌های مذکور، یعنی جفتک‌پرانی دوبارة دولت اسرائیل برای جامعة‌ جهانی ثابت می‌کند که در مورد گسترش تحریم‌های اقتصادی بر ملت ایران «توافق» حاصل شده. چرا که گسترش تحریم‌ها، همان منافع مشترک انگلستان است با حکومت اسلامی؛ ‌ ملت ایران با دولت بریتانیا هیچ منافع مشترکی نداشته و ندارد. به همین دلیل است که سخنگوی این دولت چپاولگر خواهان تداوم مذاکرات بر اساس «منافع مشترک» شده:

«مارستن [...] گفت [...] آمادگي داريم [...] در بارة مسائل و منافع مشترك مذاكرات خود را با ايران ادامه دهيم [...] نشست استانبول اگر بر مبناي توافقات نشست ژنو در بارة گفت و گو براي همكاري حول نقاط مشترك دنبال شود، مي‌تواند موفق باشد [...]»


بله سخنگوی وزارت امور خارجة بریتانیا به زبان دیپلماتیک به نوکران در جمکران می‌گوید، اگر به همین ترتیب ادامه دهید، نشست استانبول هم «موفق» خواهد بود! البته این سخنان پیش از شکستن شیشة «دیملر» عتیقة پرنس چارلز در لندن بر زبان مارستن جاری شده. باری، حنازرچوبه در ادامة گزارش خود از زبان سعید جلیلی، دبیر شورای‌عالی امنیت چنین می‌نویسد:

«[به گفتة‌ سعید جلیلی] در اين مذاكرات تأكيد شد كه حقوق ملت ايران نمي‌تواند موضوع گفت‌وگوها باشد [...] مذاكرات در ساية فشار نمي‌تواند انجام شود [...]»

این است اقتدار حکومت اسلامی: پنهان داشتن مزدوری برای غرب از طریق گزافه‌گوئی برای ملت ایران. اتفاقاً سعید جلیلی مفلوک درست می‌گوید، از یکسو، موضوع گفتگوها نه حقوق ملت ایران که حقوق حقة اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن است، و از سوی دیگر، حکومت پوشالی جمکران می‌تواند برای پای‌مال کردن هر چه بیشتر حقوق ملت ایران همچنان به جفتک‌پرانی ادامه دهد. می‌دانیم که این حکومت «مستقل» است؛ مستقل از قوانین و مقررات؛ مستقل از تمامی هنجارهای انسانی و خلاصه مستقل از انسانی‌ات. شرط لازم و کافی برای استقلال از «انسانی‌ات‌» چیست؟ حمایت از انسان ستیزی، یا تحمیل سنگر حق و باطل بر افراد. در راستای همین شیوة‌ انسان‌ستیز است که سایت «بی‌بی‌سی» ناشیانه می‌کوشد، زمینه را برای نشاندن آیت‌الله وحید خراسانی، پدر زن شیخ صادق لاریجانی بجای خامنه‌ای فراهم آورده، سلطنت قوم و قبیلة لاریجانی را بر کشور ایران تضمین کند. چرا که لاریجانی‌ها، همچون پدرشان غلام خانه‌زاد هیزاکسلنسی هستند و به ویژه طی 31 سال اخیر، در توحش و تحجر و چپاول گوی سبقت از دیگران ربوده‌اند؛ و خلاصه حضرت «سایمون‌گاس» که یکبار در کودتاسازی شکست خورده، به هیچ عنوان نمی‌باید چنین فرصت طلائی‌ای را از دست‌ بدهد.

باری پروپاگاند تعیین جانشین برای خامنه‌ای، با انتشار اظهارات «شکوری‌راد»، یکی از مشارکت‌چی‌ها در باب تبریک گفتن شیخ‌ صادق به میرحسین موسوی آغاز شد، سپس قوة قضائیه که در برابر قانون شکنی‌های محفل سبز کور و کر و لال مانده، فرد مذکور را به جرم نشر اکاذیب دستگیر و زندانی کرد؛ حداقل در رسانه‌ها چنین گفته شد. در گام بعدی، به «ابراز وجود» آخوند وحید خراسانی، پدر زن شیخ‌صادق نیاز داشتند که این امر با فضولی ایشان در امور نمایش محقق شد. یادآور شویم، پدر عیال شیخ صادق تاکنون سرش به کار خودش گرم بود، ولی مسافرت الیزابت دوم به امارات ایشان را خواب غفلت بیدار کرد. آورده‌اند، چون الیزابت دوم در امارات با سرگذشت این آیت‌الله «نازنازی» آشنا شد، ویلیام هیگ را فرمود تا «نعلین پارة» ایشان را وصله کند. ویلیام چون این بشنید، های‌های گریست و گفت «مجری» پینه دوزی‌ام را «پنجه‌باشی» دزدیده.

«پنجه باشی که [...] روی مجری پینه دوزی‌اش چرت می‌زد [...] و قندران می‌جوید [...] گفت: حیف نباشه برای مال دنیا آدم وصلة جونشو به آب و آتیش بندازه[...] عصمت سادات [...] نگاهی به مدافع خود، پنجه‌باشی کرد و چادر را محکم‌تر بخودش پیچید[...]»
منبع: «علویه‌خانم»، ص. 6

بله اینچنین بود که قرار شد نعلین آیت‌الله وحید خراسانی را در «بی‌بی‌سی» وصله کنند، تا بتوانند با یک تیر دو نشان بزنند؛ هم او را مخالف خامنه‌ای معرفی کنند، هم از او تصویری مشابه آخوند سیستانی ارائه دهند. به این ترتیب وحید خراسانی که با ولایت فقیه هم مخالف است، نور چشم اوباش طرفدار میرحسین موسوی خواهد شد و از آنجا که طبق آمار «موثقی» که رابرت گیتس منتشر کرده، 85 درصد از مردم ایران در مسابقات مارگیری جمکران شرکت کرده و اکثریت‌شان هم به موسوی منفور رأی داده‌اند، پس همان اکثریت نیز خواهان «اجتهاد مترقی»‌ این آیت‌الله دوست‌داشتنی خواهند شد.

البته ممکن است اکثریت ایرانیان چشم دیدن آخوند جماعت را نداشته باشند، ولی اکثریت واقعی هیچ اهمیتی ندارد، اکثریت «حقیقی» مهم است که در طویلة مک‌کارتی تعیین می‌شود. این همان «اکثریتی» است که همواره طرفدار آخوند و گوش به فرمان عموسام است. در نتیجه، یا برای ولایت فقیه و آیات عظام مترقی سینه می‌زند، یا هم‌صدا با عیال سیامک پورزند بر طبل اجتهاد پویا خواهد کوبید. قرار است اینبار، چماق اجتهاد پویا توسط حضرت آیت‌الله‌ وحید خراسانی، پدر عیال شیخ صادق لاریجانی بر فرق ملت ایران فرود آید.

البته ایشان نخست با دخالت در عرصة هنر، پویائی خود را در زمینة تحجر به ثبوت رسانده‌اند. به همین دلیل قرار شده این مجتهد پویا به عنوان نسخة دوم سیستانی در جمکران بجای خامنه‌ای مفلوک بنشیند. نیازی به توضیح نیست که «بی‌بی‌سی» نیز همچون رادیو فردا و دیگر بوق‌های استعمار این عمل را از طریق لوتی و عنترهای ایرانی‌نمای خود انجام می‌دهد، باشد که دست‌اش کثیف نشود.

سایت بی‌بی‌سی، مورخ 8 دسامبر 2010، در گزارشی تحت عنوان «مرجع تقلید خاموش میان دو منگنه» ضمن تأکید بر این امر که «آیت‌الله وحید خراسانی در سیاست دخالت نمی‌کند،‌ با ولایت فقیه مخالف است و حاضر نشده با خامنه‌ای ملاقات کند»، از زبان لوطی و عنترهای استعمار، نظیر احمد توکلی و آخوند کدیور، زبان به سرزنش آیت‌الله مذکور گشوده که شما چرا در امور سیاسی دخالت نمی‌فرمائید، چرا دو سال پیش در مورد فلسطین «مردم» را ارشاد نفرمودید، و از همه مهم‌تر چرا در برابر «ظلم» ‌ساکت نشسته‌اید، و خلاصه مزخرفاتی از این قبیل. جالب اینجاست که «بی‌بی‌سی» از قول کدیور ادعا کرده، آیت‌الله مذکور وارد سیاست نمی‌شود. ولی همین آخوند کدیور کودن از او می‌خواهد در سیاست دخالت کند و در برابر اعمال شیخ ‌صادق نیز پاسخگو باشد.

شیخ کدیور که نیازی به معرفی ندارد. ایشان از چماقداران صدر کودتای حکومت اسلامی هستند و همچون دیگر مبارزان «ضداستکبار» فعلاً در طویلة ارباب لنگر انداخته و می‌خواهند از خلخال آن زن یهودی و «عدالت علوی»، ارواح شکم‌شان به «دمکراسی» راه یابند. کدیور که همچون دیگر شارلاتان‌ها، قیاس به نفس کرده و مخاطب را ابله می‌انگارد، وحید خراسانی را به غفلت از «اصول»‌ متهم کرده و می‌پرسد، چرا شاگرد شما «قضاوت» را به سیاست فروخته؟! بله، آقای کدیور در ضمن به شوت‌وپرت‌ها حالی می‌کنند که در حکومت اسلامی که همه برای تامین منافع استعمار، دیانت‌شان عین سیاست‌شان است، «قضاوت» هرگز در خدمت سیاست نبوده! فقط از سال گذشته است که کارهای «بد» باب شده، و خلاصه از «اصول» غفلت کرده‌اند! اصول کذا چیست؟ مرزشکنی مضاعف، یعنی گسترش توحش و دخالت آخوند ساکن خارج از کشور در امور حکومت آخوندی. از اینروست که هذیانات کدیور در «بی‌بی‌سی» انعکاس یافته:

«آقای کدیور [...]‌ با اشاره به وقایع [...] سال گذشته و دادخواهی زندانیان سیاسی [...] از مراجع تقلید، از آقای وحید خراسانی انتقاد کرده [...] که با نادیده گرفتن ظلم و استبداد دینی [...] از تضییع اصول غفلت کرده[...]»

کدام زندانی سیاسی به آخوند جماعت متوسل شده؟ چماقدارانی همچون «نوری‌زاد» و شرکاء که می‌باید توسط عمال حکومت «تطهیر» شوند و جایگاه اوپوزیسیون را اشغال کنند. برای تطهیر فعلة ‌فاشیسم کافی است شایعة زندانی شدن‌شان بر سر زبان‌ها بیفتد، تا سوابق‌ جنایات‌شان از اذهان مردم زدوده شود! در زمان شاه نیز روال اوپوزیسیون‌سازی همین بود. ساواک لات و اوباش آخوندپرست و گله‌نواز را در آب‌نمک می‌خواباند، و حضرات بلافاصله تبدیل می‌شدند به پرسوناژ حماسة مقدس کربلا! چرا؟ چون در تبلیغات استعمار، زندان رفتن «ارزش» معرفی می‌شد، و اگر زندانی به «افتخار شهادت» نائل می‌آمد، که چه بهتر! ولی این برنامة استعماری چندین دهه است که ادامه یافته و فرسوده شده، در نتیجه کارآئی خود را از دست داده. اما از آنجا که، پیروان مکتب «مرگ» و «سکون» با فرسایش و گذشت زمان بیگانه‌اند؛ اینان جز «تقلید» از پرسوناژهای اسطوره‌های مقدس ـ دینی یا بومی، هیچ نمی‌شناسند و با پویائی «انسان» در زمان و مکان مشخص بیگانه‌اند. در نتیجه، برای اعمال‌شان به دلایل منطقی نیاز ندارند؛ برای اینان «حجت شرعی» کفایت می‌کند، چرا که به این ترتیب از پاسخگوئی در برابر اعمال‌شان نیز معاف خواهند بود. همانطور که امیرعباس هویدا نیز هیچگونه مسئولیتی برای خود نمی‌شناخت.

هویدا ادعا می‌کرد، «فرمان اعلیحضرت» را اطاعت کرده، حال آنکه در بسیاری از موارد، برای ممانعت از اجرای برنامه‌های ایران‌ستیز این فرد به اعلیحضرت مراجعه شده بود! این مختصر را گفتیم تا مشخص شود، پناه گرفتن در قفای «فرمان اعلیحضرت» تا چه حد کارساز امثال هویدا و دیگر مترسک‌های هم محفلی احسان نراقی بوده. اینرا گفتیم تا مشخص شود که گذشت زمان مشروعیت نخواهد آورد، نه برای فعلة فاشیسم آخوندی، و نه برای پادوهای استعمار در دوران سلطنت که برای تمجید از امثال هویدا و میرحسین موسوی جلاد، مطالب این وبلاگ را دستاویز خود قرار داده‌اند!

در مطالب این وبلاگ روی سخن ما با طرفداران دمکراسی در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌بشر است. و این حقوق «انسان‌محور» است، از اینرو با «تحریف» و «توجیه» و با «تکرار» در تضاد قرار دارد. از آن‌جمله است، تکرار برنامة‌ ابلهانة‌ «شاه‌سازی» که با هدف «انتقال مسئولیت» مقامات حکومت به یک فرد صورت می‌گیرد. 31 سال پیش همین برنامه به مورد اجرا درآمد؛ همة جنایات ساواک و شهربانی به شخص شاه منسوب شد، و خمینی هم از زبان اربابان‌اش گفت، «شاه باید برود.» شاه یکنفر بود و اگر سرکوب ساواک و شهربانی به دستور شاه صورت می‌گرفت، منطقاً با رفتن شاه می‌بایست این سرکوب کاهش یابد؛ دیدیم که اصلاً چنین نشد، کاملاً بر عکس! با استقرار دولت «چماق‌محور» بازرگان دامنة سرکوب همچنان افزایش یافت.

امام [...] روز اول فوریه سال 1979 میلادی به فرودگاه مهرآباد وارد شد [...] سيدبن سالوس نقل کرده است که [...]‌ چون به تهران رسيد، پرسيد: نام اين سرزمين چيست؟ گفتند: ایران، فرمود: نام ديگري ندارد؟ گفتند: سرزمین پارس، فرمود: ديگر چه نام دارد؟ گفتند: سرزمین نفت! همين‌که نام نفت بشنيد،‌ فرمود: اين مکان جاي فرود آمدن ما و محل ريختن خون ایرانیان است. اين خبر را جدم، رسول خدا، جیمی‌کارتر [...] به من داده [...]


سه‌شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۹


شاخ‌الله!
...
خبرگزاری‌ها از شیوع وبا در هائیتی گزارشات مفصلی می‌دهند، ولی هیچکس از شیوع «وبای سیاسی» سخن به میان نمی‌آورد. علائم وبای سیاسی همان «اسهال» و «استفراغ» است که به صور مختلف خود را نشان می‌دهد. در رسانه‌های غرب این بیماری در قالب افشاگری‌های ویکی‌لیکس بروز کرده. اما وبای سیاسی در سایت‌های حکومت جمکران و مخالف‌نمایان‌اش جنبش «شاخ الله» را آفریده. شاخ‌الله، همان شیخ‌الله است که پس از 30 سال تغذیه از آخور اسلام و سر دادن زوزه و عربده برای اسلام علوی و عدالت و غیره دگردیسی یافته، اینک خواهان بازگشت به دوران هویدای روشن‌ضمیر شده! به عبارت دیگر اینان عرق‌سگی و رقص‌شکم را به برنامة‌ روضه و زوزه و آش‌نذری افزوده‌اند. مطالبات «شاخ‌الله» عبارت است «آزادی» هرت کشیدن عرق سگی، تماشای خانوادگی «رقص‌شکم» و از همه مهم‌تر، بازگشت به آن گذشتة‌ نورانی است که سرکوب ساواک ابعاد «محدودتری» داشت. خلاصه بگوئیم همة گوسفندان عموسام می‌خواهند به گذشته بازگردند، منتهی در مورد این گذشته، هنوز به اجماع نرسیده‌اند؛ البته در ظاهر امر! در واقعیت همة این گوسفندان به یک گلة مقدس تعلق دارند و صاحب اصلی‌‌شان که در واشنگتن نشسته به اینان یونجة بازگشت به گذشته می‌دهد.

پیش از ادامة مطلب لازم است به بعضی‌ها یادآور شویم، روی سخن ما فقط با طرفداران استقرار دمکراسی در ایران است و به همین دلیل گسست را چه در قالب توهم «بازگشت به گذشته» و چه به صورت پرش و جهش به سوی آیندة مبهم محکوم می‌کنیم. هدف ما خروج از دور باطل استعماری است که با ایجاد تقابل کاذب میان «شیخ و شاه»، مهملاتی نظیر «دین ضداستبداد» و «مدرنیزاسیون سلطنتی» اختراع کرده.

حال که دکان دین ضداستبداد کساد شده، فعلة فاشیسم شیفته و فریفتة‌ «عرق‌سگی»، رقص‌شکم و چشمان شهلای امیرعباس هویدا شده، و از آن دوران نورانی برای‌مان چه داستان‌ها که سر هم نمی‌کنند؛ گویا می‌پندارند که «بازگشت به گذشته»، که جز توهم نیست، می‌تواند انواع نیک و بد هم داشته باشد! حال آنکه «ابهام» را منطقاً نمی‌توان «توصیف» کرد، و خوب و بد و متوسط هم ندارد. سخن به میان آوردن از گذشتة درخشان و نورانی و غیره، یک هدف مشخص را دنبال می‌کند: ایجاد پراکندگی در نیروهای دمکراتیک و به بیراهه کشیدن جنبش مدنی. جالب اینجاست که در پی شکست هیاهوی سبز این برنامة مقدس با شدت و حدت از سوی حکومت ملایان و مخالف‌نمایان‌اش دنبال می‌شود. همزمان با فرسایش معرکة «جنبش سبز» و فروکش کردن بحران دست‌ساز ‌هسته‌ای، حکومت مرده‌شویان می‌کوشد با دروغ‌پراکنی، خود را «قدرقدرت» و مخالف نمایان‌اش را نیز «روشنفکر» جلوه دهد! در هم‌سوئی کامل با حکومت آخوندها، تلاش مخالف‌نمایان نیز بر گسترش هر چه بیشتر ابتذال تمرکز یافته. و اما در ابعاد وسیع‌‌تر، طویلة مک‌کارتی برای گسترش سرکوب، روند دمکراتیک «انتخابات» را برگزیده. آنهم انتخابات در کشورهائی‌که فاقد هر گونه نظام دمکراتیک‌اند!‍

طویلة ‌مک‌کارتی برای تداوم «سیاست انسداد» در کشورهای جهان سوم و تحمیل انزوای مالی و اقتصادی بر ملت‌ها به ابزار «انتخابات» و «آراء مردم» متوسل شده. این است دلیل جنجال پیرامون «انتخابات» در مصر، هائیتی و ساحل عاج؛ کشورهائی که هرگز ارتباطی با دمکراسی نداشته و ندارند! کاربرد جنجال و هیاهو پیرامون «انتخابات» در چنین کشورهائی، ‌ فراهم آوردن «طعمه» برای شبکة موازی یا همان شبکة پنهان است. شبکه‌ای که پس از اشغال سفارت آمریکا و گروگان‌گیری در تهران، اقتصاد کشورمان را تماماً به «گروگان» گرفت. این شبکه همچنانکه در وبلاگ‌های پیشین نیز گفتیم، تحت نظارت سازمان سیا فعالیت می‌کند؛ رسوائی «ایران ـ کنترا» قطره‌ای است از دریای جنایات همین شبکه و افشاگری‌های ویکی‌لیکس، همچون عملیات القاعده و طالبان در راستای تأمین منافع همین محفل صورت می‌پذیرد.

هدف‌ نهائی شبکة مذکور جهانی کردن اقتصاد مافیا از طریق فروپاشاندن بانک‌هاست. اگر این فروپاشی صورت پذیرد، تخریب ساختارهای زیربنائی و استراتژیک کشورهای صنعتی به سادگی امکانپذیر خواهد شد. این است دلیل انتشار اسناد مربوط به محل استقرار مراکز صنعتی استراتژیک و مسیر عبور لوله‌های نفت و گاز! در واقع سازمان سیا با انتشار این اسناد می‌تواند به باج‌گیری از دولت‌ها پرداخته و هر گونه تهاجم به این مراکز را نیز به جیره‌خواران‌اش، یعنی اسلام‌گرایان تندرو نسبت دهد. به همین دلیل است که وزارت امور خارجة ایالات متحد و پنتاگون ویکی‌لیکس را تحت پیگرد قانونی قرار نمی‌دهند؛ اینان قصد دارند از طریق «نمایشات» روحوضی دادستانی سوئد برای ژولین اسانژ بازاریابی کنند.

می‌گویند لنین «مید این سویتزرلند»، یعنی «ژولین اسانژ» در انگلستان دستگیر شده. البته ذوق‌زده نشویم، بازداشت ایشان صرفاً بر اساس اتهامات وارده از سوی دادستانی سوئد صورت گرفته، و هیچ ارتباطی به جرم مسلم ویکی‌لیکس یعنی تجاوز به حریم خصوصی و آلودن فضای رسانه‌ای جهان ندارد؛ ‌ وزارت امورخارجة ایالات متحد و پنتاگون از ویکی‌لیکس شاکی نشده‌اند! دلیل هم روشن است «ویکی‌لیکس»، همچون القاعده و دیگر تشکل‌های تروریست،‌ صورتکی است بر چهرة‌ پلید سازمان سیا. انتشار اسناد مربوط به محل استقرار مراکز صنعتی استراتژیک و محل عبور لوله‌های نفت و گاز و فیبرهای نوری شاهدی است بر این مدعا.

همزمان با انتشار اسناد «خیلی‌خیلی» مهم و بسیار محرمانه، اسنادی که فقط می‌تواند کارساز صورتک تروریست سازمان سیا باشد، ویکی‌لیکس اعلام داشت، ‌ «اوباما باید استعفا دهد!» می‌بینیم که «ژولین اسانژ» ضمن رد گم کردن، یعنی نشان‌ دادن «راه» به جیره‌خوار سازمان سیا، خود را در جایگاه «رهبر خیابانی» جهان مستقر کرده،‌ و همچون امام «روشن‌ضمیر» برای همه از جمله ملت آمریکا تعیین تکلیف می‌کند! آگاهی از محل عبور خطوط نفت و گاز، یا آشنائی با محل استقرار مراکز صنعتی استراتژیک مشکلی از مشکلات ملت‌های جهان را حل خواهد کرد؟ به هیچ عنوان! مهم‌ترین کاربرد انتشار اسناد مربوط به خطوط انتقال انرژی، محل عبور فیبرهای نوری و غیره، تهدید مستقیم «بعضی کشورها» از سوی سازمان سیاست. اکنون این سازمان می‌تواند تخریب اهداف مذکور را به گردن مزدوران واژگون‌نمای خود از قماش «القاعده»، طالبان و شرکاء بیندازد، یا اینکه با تهدید شرکای ضعیف‌تر خود بساط باج‌گیری به راه اندازد.

این برنامة تخریبی چند ماه پیش به صورت «آزمایشی» در فرانسه به مورد اجرا در آمد. گروهی خطوط آهن فرانسه را هدف گرفتند، عده‌ای دستگیر شدند، و رسانه‌ها از زبان سردسته‌شان چنین گفتند: «ما با تخریب این خطوط در پی فروپاشاندن سیستم از درون هستیم!» پس از مدتی رسانه‌ها شیپورزدن برای این نظریه‌پردازان بازار توحش را متوقف کردند و خلاصه نگذاشتند کسی بفهمد اصل مطلب چه بوده، تا اینکه در پی کودتاهای پیاپی صندوق بین‌المللی پول، پیامبر دیگری سر از لجنزار به درآورده، پیامبری که «راه راست» را به گمراهان نشان می‌دهد.

این حضرت کسی نیست جز «اریک کانتونا»، فوتبالیست سابق تیم منچستر یونایتد که پای به عرصة نمایش و تبلیغات تجاری گذارده! ایشان در «فتوی» اخیر خود فرمودند، برای فروپاشاندن سیستم کافی است روز 7 دسامبر، «مردم» پول‌های‌شان را از بانک‌ها خارج کنند! این عمل بدون خشونت و خونریزی حکومت‌ها را به پایان خط خواهد رساند. چرا که این نظام «بانک محور» است، و ورشکستگی بانک‌ها، به معنای فروپاشی سیستم خواهد بود. این پیشنهاد خردمندانه در «فیس‌بوک» چنان توفانی به راه انداخت که وزیر اقتصاد فرانسه ناچار شد به صورت «سافت» در برابر آن موضع‌گیری کرده و بدون اشاره به جنبة عوامفریبانة آن بگوید، «من فوتبال بازی نمی‌کنم و چنین قصدی هم ندارم؛ هر کس در زمینة تخصصی خود اظهار نظر می‌کند.» البته «فتوی» حضرت اریک کانتونا به مراتب از یک اظهارنظر ساده فراتر می‌رفت. برای دریافت ابعاد این اظهارنظر خیرخواهانه و مردم‌پسندانه بهتر است نگاهی به «شرایط واقعی» داشته باشیم.

فرض کنیم که همة فرانسوی‌ها هالو و ابله باشند و به پیروی از فرمایشات «کانتونا»، سپرده‌های خود را از بانک‌های فرانسه خارج کنند و در پی این امر همة بانک‌های این کشور ورشکسته شوند، آیا نظام بانکی جهان نیز فرو می‌ریزد؟ به هیچ‌ عنوان! نابودی سیستم بانکی فرانسه فقط به تقویت نظام بانکی دیگر کشورها، از جمله انگلستان منجر می‌شود. همچنانکه اعتصاب مزورانة اخیر کارگران شرکت «توتال» به نشانة همبستگی با مخالفان طرح بازنشستگی در فرانسه نه تنها به افزایش بهای سوخت و مواد غذائی منجر شد که واردات روزانة‌ بنزین کشور را نیز 5 برابر کرده، آنرا از 20 میلیون، به صد میلیون تن در روز رساند! حال اگر ببینیم کدام شرکت نفتی کمبود بنزین را در فرانسه تأمین کرده،‌ می‌توانیم به «علت واقعی» همبستگی کارگران شرکت توتال با سندیکاهای فرانسه پی ببریم! به همچنین است در مورد «مبارزات» اریک کانتونا!

اگر محل حساب‌های بانکی این فرد را بشناسیم، می‌توانیم بفهمیم سخنگوی کدام محافل است! با توجه به اینکه «کانتونا» در استخدام «منچستر یونایتد» بوده، می‌توان حدس زد که ایشان برای «شبکة موازی» سازمان سیا پستان به تنور چسبانده‌اند. همان شبکه‌ای که از «تحریم اقتصادی» و «سیاست انسداد»، یعنی از جنگ و کودتا و به طور کلی از «تخریب» و «آشوب» و تحمیل «انزوا» بر ملت‌ها تغذیه می‌کند. حضرت کانتونا بدون مشخص کردن نظام جایگزین خواهان فروپاشی نظام فعلی هستند!‌ باری، روز گذشته اتحادیة اروپا پس از دریافت چراغ سبز سازمان ملل، با تصویب تحریم‌های اقتصادی بر علیه «ساحل عاج» طعمة لذیذی برای شبکة مذکور فراهم آورد. چون «به فرموده»، در ساحل‌عاج هم انسداد سیاسی بروز کرد! بهانة اعمال تحریم‌ها چیست؟ عدم احترام به «آراء مردم» در انتخابات ریاست جمهوری!

بله، در پی برگزاری نمایش «انتخابات» در «ساحل عاج»، بازتولید لات‌بازی حکومت جمکران را در این کشور شاهد بودیم؛ همزمان دو نفر خود را برندة انتخابات می‌دانستند که طبق روال معمول یکی از آنان مردمی و محبوب بود، و دیگری پلید و منفور! اما اینبار صحنه گردانان این نمایش مهوع مهارت بیشتری از خود نشان دادند. به این ترتیب که دبیرکل سازمان ملل بلافاصله وارد معرکه شد و برندة واقعی انتخابات را تعیین کرد! اینهمه در شرایطی که آن پرسوناژ پلید، با برخورداری از حمایت ارتش، به عنوان ریاست جمهور «سوگند» یاد کرده بود! باید پرسید، کدام ارتش از پرسوناژ پلید مذکور حمایت می‌کند؟ پاسخ روشن است، همان ارتشی که همچون نیروهای نظامی ایران، سلاح و تجیهزات‌اش از غرب وارد می‌شود، و فرماند‌هان‌اش افتخار جیره‌خواری ناتو را دارند؛ چنین ارتشی بدون اجازة‌ ناتو آب هم نمی‌خورد. اما همین ارتش در بوق‌های رسانه‌ای ناتو تبدیل شده به «سد سکندر» در برابر جامعة جهانی و مردم ساحل عاج! پرسش منطقی این است که کدام ارتش می‌تواند همزمان در برابر جامعة‌ جهانی و خواست ملت خود ایستادگی کند؟ هیچ ارتشی قادر نیست همزمان در دو جبهه بجنگد، پس این بساط، ‌ همچون «استقلال» حکومت اسلامی یک خیمه‌شب‌بازی است.

یادآور شویم پرسش فوق در عالم واقعیت، یعنی در جهان کنونی و در زمان حال مطرح می‌شود و منطقاً نمی‌تواند فراتر و یا فروتر از دورة معاصر قرار گیرد. اما شاهدیم که شرایط در کشورهائی همچون ساحل عاج یا در حکومت‌ اسلامی «واقعیت» را به چالش می‌طلبد! نظامیان ساحل عاج با حمایت از پرسوناژ پلید و منفور و «متقلب»، هم برای اکثریت مردم شاخ و شانه می‌کشند هم در برابر اربابان‌شان در غرب قدرت‌نمائی می‌کنند! خلاصه بگوئیم این قدرت نمائی‌ها همچون نبرد بی‌امان امام سیزدهم با «امپریاس» به معجزات ‌الهی در بی‌بی‌گوزک‌های ادیان ابراهیمی بیشتر شباهت دارد تا به واقعیات سیاسی و استراتژیک. در عالم واقعیت امکانات «مادی» قدرت حاکم است. حال آنکه در پوچ‌ستان «معنویت» فقط با پوچ‌پردازی می‌توان بر هیچ و پوچ جهان حکومت کرد؛ آرمان‌شهر در واقع «ژاژآباد» خودمان ‌است، مکان مطلوب ژاژپردازان.

اگر شرایط به همین منوال ادامه یابد، بزودی سازمان سیا برای «مردم» گشت‌های تفریحی و آموزشی به «ژاژآباد» ترتیب می‌دهد، ژولین اسانژ «اسناد» بیشتری برای‌مان منتشر می‌کند و قدرت‌های جهانی در برابر سعید جلیلی و منوچهر متکی سر تعظیم فرود خواهند آورد. و حنازرچوبه و دیگر رسانه‌های «نارسای» جمکران از ابهت و اقتدار حکومت مرده‌شویان داستان‌ها برای‌مان نقل خواهند کرد.

اینان همزمان تلاش می‌کنند مطالبات دمکراتیک ما را به صورت نصفه و نیمه و «شکسته، بسته» از زبان مخالف‌نمایان صادراتی‌ به فرنگ نقل کنند، تا برای‌شان کسب وجهه‌ کرده باشند. اما از آنجا که این امور، برخلاف امور دینی «تقلیدی» نیست، و شناخت می‌طلبد حضرات هم خود را به مضحکه تبدیل می‌کنند و هم فرهیختگان‌شان را. از آنجمله ‌است مطلب مضحک «تابناک» که به بهانة گلایه از حاج فرج دباغ و در واقع با هدف استقرار وی در جایگاه «مدافع علم» به رشتة تحریر کشیده شده. سایت «محسن‌آقا»، ضمن گلایه، از حاج فرج دباغ به نقل از ایشان می‌گوید، «علم با تاریخ آغاز شده!» از مشاهدة این جملة حکیمانه کم مانده بود از خنده روده‌بر شده، شربت شهادت بنوشیم!

برای پرهیز از اطاله کلام، مطلب شیوا و کشکی «تابناک» را بررسی نمی‌کنیم، فقط به اهالی «ژاژآباد» یک نکتة مهم را یادآوری می‌کنیم و آن اینکه، «علم» با «تاریخ» آغاز نشده! تنها علمی که با «تاریخ» در مفهوم معاصر کلمه آغاز شده، همان «علم تاریخ» است! پس بهتر است سایت نورانی «تابناک» را رها کرده بپردازیم به ارائة تصویر «قبلة عالم» از متکی، توسط حنازرچوبه. این عمل کاسه کوزه «رادیوفردا» را نیز در هم ریخته. طفلک «رادیوفردا» از سه روز پیش از زبان کلینتن تکرار می‌کرد، «متکی با من حرف نزد!» اما حنازرچوبه به نقل از متکی می‌نویسد، «با پادشاه اردن صحبت می‌کردم که هیلاری کلینتن سلام کرد، و منهم به پیروی از سنت به او پاسخ دادم!» به عبارت دیگر، «منوچ» و هیلاری بر اساس سنت اسلامی با یکدیگر سلام علیک کرده‌اند:

«يكي از خبرنگاران پرسيد [...] شما با وزير امورخارجه آمريكا در ضيافت شام احوالپرسي كرده‌ايد [...] منوچهر متكي گفت، خانم كلينتون در زمان احوال پرسي من با شاه اردن [...] ابتدا به من سلام كرد و من نيز بر اساس سنت اسلامي جواب سلام ايشان را دادم»


البته اگر هیلاری کلینتن به وزیر امور خارجة مرده شویان عرض ادب نکرده بود، منوچهر متکی حتی به کلینتن نگاه هم نمی‌کرد. می‌دانیم که خارج از مبارزات مرده‌شویان با «امپریاس»، هیلاری کلینتن به متکی «نامحرم» است، و در حکومت مرده شویان نگریستن به زن نامحرم «گناه»‌ شمرده می‌شود. چرا که در قاموس آخوند جماعت، ارتباط زن و مرد هرگز از چارچوب منطق‌ستیز غرایز جنسی، آنهم در معنا و مفهوم «جنگلی» نمی‌تواند فراتر رود. باری به گزارش حنازرچوبه، مورخ 14 آذرماه 1389، در ضیافت شام در منامه، پادشاه اردن سمت راست هیلاری کلیتنن نشسته بود! به عبارت دیگر پروتکلی که وزرای امورخارجه را از سران کشورها جدا می‌کند، در منامه رعایت نشده! حداقل حنازرچوبه چنین ادعا می‌کند:

«منوچهر متكي [...] و هيلاري كلينتون بر اساس برنامه ريزي ميزبان بر سر ميز [...] اختصاص يافته براي سران هيئت‌ها [...] نشستند [...] شاه اردن در سمت راست وزير امور خارجة‌ آمريكا نشسته بود [...]»


حال آنکه در سمت راست خانم کلینتن از پادشاه اردن خبری نیست؛ بر اساس پروتکل دیپلماتیک سران کشورها با وزرای امور خارجه بر سر یک میز نمی‌نشینند! باری دروغ‌های شاخدار حنازرچوبه با کد: 30108992 انتشار یافته. نمونة دیگر ارائة تصویر قدرقدرت از «مرده‌شویان»، روایت عرض اندام ‌اینان در برابر روس‌هاست. دردسرتان ندهم، گورکن‌ها برخلاف حکومت ساحل عاج که همزمان در دو جبهه می‌جنگد، همزمان در سه چهار جبهه به نبرد مشغول‌ شده‌اند. اینان هم در برابر آمریکا و روسیه و اتحادیه اروپا ایستاده‌اند و هم ملت ایران را سرکوب می‌کنند، و این معجزات فقط از «اسلام» ناشی می‌شود.

اقتدار حکومت پوشالی جمکران ریشه در پوچیات اسلام دارد که همچون دیگر ادیان ابراهیمی بر باد «بی‌بی‌گوزک‌های» مقدس تکیه کرده. به همین دلیل است که گزارش‌های «خبری» رسانه‌های حکومت همچون خاطرات مخالف‌نمایان‌اش به بی‌بی‌گوزک‌های منطق‌ستیز شباهت یافته.

به عنوان نمونه طی دو روز گذشته، سایت‌های جمکران از افلاس هیئت‌های روسی و آمریکائی در برابر اقتدار سعید جلیلی داستان‌هائی نوشتند که بیا و ببین! دل آدم برای این روس‌ها و یانکی‌ها کباب می‌شه! حنازرچوبه، مورخ 15آذرماه 1389، در مطلبی با کد: 30110087 می‌نویسد، آمریکائی‌ها برای ملاقات با جلیلی چندین بار خواهش و تمنا کردند، روس‌ها در برابر ایشان زانو زدند،‌ تا سرانجام تقاضای ملاقات‌شان، آنهم از سوی «معاون» جلیلی پذیرفته شد:

«به گزارش خبرنگار اعزامي ايرنا، سرگئي ريابکوف [...] درخواست ملاقات با دکتر سعيد جليلي [...] را داشت که با برگزاري اين ديدار ميان وي و دکتر علي باقري معاون [جلیلی] موافقت شد [...]»


بله! این است اقتدار اسلام در حنازرچوبه! و اما سایت «رجانیوز» که از مراکز معتبر لجن‌پراکنی ساواک به شمار می‌رود این اقتدار موهوم را چندین برابر کرده. به ادعای رجانیوز، مورخ 15 آذرماه‌ سال‌جاری، پس از مذاکرات رسمی، نمایندة آمریکا آنقدر شیون و زاری کرد، تا جناب «دکتر» سعید جلیلی او را به حضور پذیرفته‌ و 45 دقیقه به وی «افتخار» دادند:

«در مذاكرات ژنو 2، پس از مذاكرات رسمي [...] نمايندة‌ امريكا پس از پنج بار درخواست توانست به مدت 45 دقيقه با دكتر جليلي به ‌طور خصوصي گفت‌وگو كند [...] سپس نمايندگان سه كشور اروپائي و در مرحلة‌ بعد نمايندگان روسيه و چين به ديدار با دبير شورايعالي امنيت ملي كشورمان رفتند [...]»


حال این پرسش مطرح می‌شود که اگر به ادعای حنازرچوبه، ‌ «دکتر» سعید جلیلی، نمایندة روسیه را به حضور نپذیرفته‌اند، نمایندة روسیه چگونه با ایشان ملاقات کرده؟! اما هنوز به قسمت جالب داستان نرسیده‌ایم. رجانیوز در ادامة‌ همین مزخرفات فراموش می‌کند که چند سطر بالاتر، از ملاقات نمایندگان روسیه با سعید جلیلی گزارش داده، در نتیجه با تکرار مطلب حنازرچوبه می‌نویسد:

«دکتر جلیلی [...] درخواست ریابکوف برای دیدار را نپذیرفته و وی با [...]‌معاون [ایشان] ملاقات کرده.»

بله از قدیم گفته‌اند، «سگ در خانة ارباب شیر است»، هیئت جمکران هم از حضور ارباب قوت قلب یافته و قدرت‌نمائی کرده، البته در رسانه‌ها. می‌گویند «ریابکف» از اینکه نتوانسته به درگاه سعید جلیلی شرفیاب شود آنقدر گریست که آب دریاچة «لمان» بالا آمد و هتل هیلتون که هیچ، هتل انترکنتینانتال ژنو را هم غرق کرد. اصلاً دروغ چرا؟ در شربورگ فرانسه هم سیل راه افتاد:

«دکتر باقری [...] تأکید کرده [...] که [...] مبنای مذاکرات نامة [...] جلیلی به کاترین اشتون است و این مبنا تغییر نخواهد کرد [...] ریابکوف سعی کرده فضای ناشی از شهادت دکتر شهریاری را اندکی تلطیف کند که با برخورد قاطع هیئت ایرانی مواجه شده [...]»


بله، سرگی ریابکوف یک برنامة رقص کازاچوک برای هیئت مرده‌شویان اجرا کرده که شدیداً مورد نکوهش اینان قرار گرفته، چرا که ماه مبارک محرم از اینکارها نمی‌‌باید کرد. تفاوت نمی‌کند،‌ معاون جلیلی یا خود جلیلی، حسین‌وار در برابر «ریابکف» ایستاده و گفته هر چه نمایندة آمریکا فرمود، همان است.

به گزارش «الجزیره» یکی از سربازان بریتانیا روز گذشته بر اثر «فرندلی فایر» در افغانستان کشته شده. بله این «فرندلی فایر» چه جنایاتی که نمی‌کند! روز گذشته همین «فرندلی‌فایر» در ژنو به جان سعید جلیلی و «کاترین اشتون‌» هم افتاده بود. هر دو را برای ایفای «رل نعش» در فیلم بسیار مهیج «بحران هسته‌ای» به ژنو آورده بودند؛ هر دو بیچاره و ناچار و بلاتکلیف در برابر دوربین قرار گرفتند، و گزارشگر اعلام داشت که اهداف برنامة هسته‌ای حکومت اسلامی برای جهانیان ناشناخته است! در واقع آنچه برای جهانیان ناشناخته است اهداف اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن است که برای تداوم سیاست انسداد و تحکیم پایه‌های القاعده، «لنین» آفریده‌اند و در ویکی‌لیکس «افشاگری» می‌کنند. بدون در نظر گرفتن اینکه «حفظ وضع موجود» در منطقه و دمیدن در شیپور حماقت‌پرور «شاخ‌الله»، به عنوان آلترناتیو حکومت «شیخ‌الله» فقط کوفتن آب در هاون است.




یکشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۹


افشای ابهام!
...
بالاخره دادستانی سوئد موفق شد «حکم بازداشت» ژولین اسانژ را به نحوی صادر کند که از نظر حقوقی فاقد اشکال باشد! بر اساس اظهارات این دادستانی اتهام بنیانگزار ویکی‌لیکس تجاوز جنسی است، اما از نظر ما جرم مسلم «ژولین اسانژ» تهاجم همه جانبه به حریم‌خصوصی دولت‌ها است. ویکی‌لیکس با انتشار اسناد ـ این اسناد از منظر دیپلماتیک و حقوق‌بین‌الملل فاقد ‌ارزش است ـ و یادداشت‌های محرمانة وزارت امورخارجة‌ آمریکا و متحدان‌اش در اروپای غربی و یا نقل سخنان پادوهای ایالات متحد در منطقه، همچون اوباش پیرو خط‌امام، به شیپور زدن برای حاکمیت آمریکا مشغول شده.

در هم‌سوئی کامل با مک‌کارتیست‌ها،‌ ویکی‌لیکس با خبرچینی، شایعه‌پراکنی و تهاجم به حریم خصوصی در واقع اصل اساسی حقوق انسانی یعنی «آزادی بیان» را نشانه گرفته. انتشار اسناد و یادداشت‌های محرمانة‌ دولتی از منظر حقوقی «جرم» شناخته می‌شود، و اگر حاکمیت ایالات متحد در برابر این جرم آشکار واکنش مناسب از خود نشان نمی‌دهد، می‌باید بدانیم که «همدست» مجرم است. این حاکمیت از طریق جنجال ویکی‌لیکس اهداف مختلفی را دنبال می‌کند که مهم‌ترین‌شان عادی جلوه دادن «قانون‌شکنی» و «تجاوز به حریم خصوصی» افراد از طریق شایعه‌پراکنی است، آنهم در سطح جهانی.

سه دهة پیش،‌ حاکمیت ایالات متحد از طریق جنجال و هیاهوئی که با سازمان دادن به اشغال سفارت آمریکا در ایران به راه انداخت توانست ضمن استقرار نوکران خود در جایگاه دشمنان آمریکا، آن‌ها را «مستقل» نیز جلوه دهد و در نتیجه پاسخگوی قانون‌شکنی‌های‌شان نباشد. اکنون که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشیده، سازمان سیا رویای اعمال همین سیاست را در ابعاد بین‌المللی در سر می‌پروراند. این است دلیل تشابه عملکرد ژولین اسانژ با اوباش پیرو خط امام. دانشجونمایان «پیرو خط‌امام» پس از نقض قوانین بین‌المللی با تهاجم به سفارت آمریکا، دولت خیابانی «انقلاب» را به دیپلماسی خیابانی نیز مجهز کردند و به این ترتیب ارباب را از پاسخگوئی در برابر خوش‌رقصی‌های‌ اوباش در ایران معاف داشتند. عملیات ویکی‌لیکس نیز بر الگوی همین تشکل «دانشجوئی» منطبق شده.

طویلة مک‌کارتی، حضرت ژولین اسانژ و سایت ویکی‌لیکس را به منظور تحمیل لات‌بازی و مرزشکنی بر دیپلماسی جهانی علم کرده و اگر اینروزها صدای اعتراض شکمی نوکران ارتش ناتو در ترکیه و جمکران به گوش‌مان می‌رسد، فقط‌ به این دلیل است که معرکة ویکی‌لیکس با شکست مواجه شده. هر چند هیلاری کلینتن همچنان برای گرم کردن تنور ویکی‌لیکس عرق شرافت می‌ریزد و نشست مطبوعاتی به راه می‌اندازد. دو روز پیش هیلاری کلینتن در «منامه» معرکة‌ مطبوعاتی گرفته بود و در پاسخ به خبرنگاران،‌ اطلاعات پخش شده توسط ویکی‌لیکس را تکذیب می‌کرد. وزیر امورخارجة آمریکا سعی داشت به این ترتیب بر کنجکاوی شوت‌وپرت‌ها دامن ‌زند.

وزیر امورخارجة ایالات متحد نیک می‌داند که سایت ویکی‌لیکس به دلیل تجاوز به حریم خصوصی دولت می‌باید تحت پیگرد قانونی قرار گیرد، ولی در سخنان‌اش به این امر کوچک‌ترین اشاره‌ای نمی‌کند. دلیل هم روشن است؛ در وبلاگ‌های پیشین هم گفتیم که محافل افراط‌گرای غرب، جهت گسترش سرکوب و عادی نمایاندن نقض «حقوق بشر»، از طریق رسانه‌ها در مورد زندگی خصوصی شخصیت‌های سرشناس «افشاگری» می‌کنند، بدون اینکه شخصیت‌های مذکور از اینان شاکی شوند، و یا اینکه دادستانی‌های مربوطه واکنشی به این تحرکات نشان دهند.

خبرچینی و افشای یاداشت‌های محرمانة دیپلمات‌های ینگه‌دنیا و شرکای اروپائی‌شان «جرم» است؛ و از منظر حقوقی آقای ژولین‌اسانژ و شرکای‌شان مجرم شناخته می‌شوند. هدف آنگلوساکسون‌ها از این معرکه‌گیری مهوع، ‌ همچنانکه گفتیم تشویق قانون‌شکنی و ضعیف نمایاندن «قدرت»، جهت تحمیل «شرایط ویژه» بر ملت‌هاست. در وبلاگ «دیپلماسی خیابانی» هم تأکید کردیم که عملیات «قهرمانانة» ژولین اسانژ که از سوی محفل «دانیل السبرگ» و دیگر کهنه‌فروش‌های نیویورک مورد حمایت قرار گرفته، «بازتولید» سناریوی مهوع اشغال سفارت آمریکا در ایران است.

در ایران، این عملیات باعث شد تا رسانه‌های غرب بتوانند حکومت دست‌نشاندة آمریکا را «دشمن آمریکا» معرفی کنند، و ایالات متحد هم دیگر در برابر لات‌بازی نوکران‌اش «پاسخگو» نباشد. به عبارت دیگر، اشغال سفارت آمریکا که به دستور مستقیم وزارت امورخارجة‌ ایالات متحد صورت پذیرفت، هدفی جز گسترش سرکوب و تاراج در کشورمان نداشت و برای تحقق همین «هدف مقدس» واژگون نمایاندن واقعیت، و پنهان داشتن وابستگی تام حکومت اسلامی به غرب الزامی می‌نمود.

اکثریت جمعیت ایران کمتر از 30 سال دارد. این گروه نه آشوب‌های کشور در دوران ریاست جمهوری جیمی‌کارتر را شاهد بوده، نه از چگونگی تشکیل دولت خیابانی شیخ مهدی بازرگان آگاه است؛ اشغال فرمایشی سفارت آمریکا در تهران را نیز به چشم ندیده. چند هفته پس از حملة «داس‌الله» به سفارت آمریکا و تخلیة‌ فوری سفارت توسط نیروهای انتظامی و عذرخواهی آورام یزدی از ارباب، زمزمة تهاجم به سفارت آمریکا به گوش می‌رسید و همه، حداقل در شهر تهران می‌دانستند که چنین عملیاتی در دستورکار قرار گرفته. این همهمه از شایعات بازار تهران به مراتب فراتر رفته و به گوش «ازمابهتران» در شمال شهر تهران نیز رسیده بود.

«جونم براتون بگه»، یکی از منشی‌های سفارت آمریکا، مشتری یکی از آرایشگاه‌های معروف تهران بود، و صبح شنبة هر هفته در این آرایشگاه حضور می‌یافت. البته فکر نکنید منشی سفارت کسی را در جریان قرار داده بود، به هیچ عنوان. این‌ فرد تنها مشتری آرایشگاه بود که با هیچکس خودمانی نمی‌شد و درد دل هم نمی‌کرد. منشی سفارت را ندیده می‌شناختم؛‌ ‌از زبان تمام اقوام و آشنایان. اواخر تابستان سال 1978،‌ دوبار موفق شدم این پرسوناژ تاریخی را از نزدیک ببینم!

زن میان‌سالی بود، نگاه سرد و غمزده‌ای داشت، رنگ لباس‌های‌اش مثل آب‌دهن مرده بود؛ آنطور که می‌گفتند، همیشه ساکت می‌نشیند و در آینة روبرو مثل سگ نگهبان بقیه را می‌پاید. وقتی هم آرایش موهای‌اش به پایان می‌رسد، بدون تشکر از آرایشگر و بدون خداحافظی، کیف دستی را برداشته عین آدم آهنی دم صندوق می‌رود. بعد هم روپوش‌ا‌ش را در می‌آورد و بارانی «آبی ـ خاکستری‌اش» را تحویل می‌گیرد و مثل گاومش‌حسن از در خارج می‌شود، بدون اینکه به کسی انعام بدهد. همه از او به نام «منشی سفارت» یاد می‌کردند؛ البته با لحن تحقیرآمیز! از آنجا که اکثریت قریب به اتفاق مشتریان آرایشگاه از زهرمارسلطنه‌های بیکار و بیعار و فرزندان دل‌بندشان تشکیل شده بود، «منشی سفارت» در زبان اینان با پیشخدمت و مستخدم در ترادف قرار می‌گرفت و خلاصه بی‌دلیل نبود که منشی سفارت همزبانی نمی‌یافت. کسی این شخصیت کلیدی را به قول معروف «تحویل» نمی‌گرفت، حتی آرایشگر که مرد بسیار خوش‌صحبت و مودبی بود، به حداقل گفتگو با ایشان اکتفا می‌کرد. طی دو نوبتی که «منشی سفارت» را دیدم آرایشگر فقط از او ‌پرسید، «قهوه میل دارید؟» و بقیة وقت به سکوت سپری ‌شد. باری این مختصر را گفتیم تا به اهمیت استراتژیک آرایشگاه زنانه در فرهنگ سیاسی کشور ایران اشاره کرده باشیم!

اوایل پائیز سال 1358، به برکت فعالیت‌های «فرهنگی» زهراخانوم و ماشاالله قصاب، فرسایش دولت خیابانی بازرگان شدت ‌گرفته و نفرت عمومی از حکومت «محبوب» و امام «عزیز» به نقطة مطلوب رسیده بود، از اینرو اربابان حکومت با تشویق قانون‌شکنی و یکجانبه‌گرائی در عرصة بین‌المللی، زمینه‌سازی برای فریب افکارعمومی در غرب، و تبدیل حکومت مترسک‌های‌شان به یک حکومت «مستقل»، «ضدآمریکائی» و به ویژه یک «حکومت غیرمسئول» را آغاز کردند؛ همان برنامه‌ای که در دوران نکبت‌بار صدارت محمد مصدق، از طریق ملی کردن نفت و تحمیل تحریم‌های اقتصادی بر ملت ایران با موفقیت تمام به اجرا درآمده بود. در دوران مصدق «نفرت از انگلستان» کارساز بریتانیا شد، اینبار می‌بایست «نفرت از آمریکا» مورد بهره‌برداری قرار می‌گرفت، که گرفت! نفرتی که ساواک با استفاده از شعارهای «داس‌الله» و تکیه بر تزلزل دولت موقت هر لحظه بر آن دامن می‌زد.

فعلة ساواک به ویژه چپ‌نمایان در دانشگاه شایع کرده بودند که شیخ مهدی و شرکاء «لیبرال» هستند و همة کمبودها ناشی از «لیبرالیسم» اینان است، و خلاصه اگر لیبرال‌ها از دولت اخراج شوند، «انقلاب» که همه با چراغ به دنبال معجزات آن می‌دویدند، به «ثمر» خواهد رسید! البته انتساب آخوندهای فکل‌کراواتی جیره‌خوار سازمان سیا به لیبرالیسم نشان حماقت و بی‌شعوری ساواکی‌های جمکران بود؛‌ همان گوساله‌های ننه حسنی که سال گذشته نیز ملاممد خاتمی را «لیبرال» می‌خواندند، ولی چه می‌توان گفت؟ امروز هم جواد لاریجانی ادعا کرده، «حقوق‌بشر فرهنگی است!» اظهارات ابلهانة این بچه‌آخوند را حنازرچوبه، مورخ 13 آذرماه سالجاری در بوق گذارده.

پس از اینکه آخوند رئیسی کشف کرد، حقوق‌بشر اگر «در راه خدا» و «برای خدا» نباشد حقه و فریب است، لاریجانی، آفتابه‌دار سرشناس «روتاری کلاب» نیز موفق شد «حقوق بشر» تولید ارباب را برای فروش در بازار حماقت عرضه کند. لاریجانی می‌گوید، «حقوق‌بشر» فرهنگی است. می‌دانیم که فرهنگ‌ در قاموس مرده‌شویان،‌ بر خلاف «فرهنگ» در مفهوم متعارف‌اش فاقد پویائی است، و از لجنزار «تکرار» و «سکون» مقدسات فراتر نخواهد رفت، در نتیجه «حقوق‌بشر» مطلوب غلام‌بچة‌ هیزاکسلنسی الزاماً دینی و بومی خواهد شد. حال آنکه برخلاف توهمات جواد لاریجانی، حقوق بشر نه دینی است، نه بومی و نه «فرهنگی»؛ حقوق‌بشر، «حقوق انسانی» است. این حقوق خارج از چارچوب ذلت و حقارت و توحش‌های بومی و دینی و سنتی قرار گرفته. «توله‌‌آخوندهای» جیره‌خوار سفارت انگلستان در جایگاهی نیستند که برای ما «حقوق بشر» تعریف کنند؛ چرا که سگ‌های‌هار استعمار، همچون استعمارگران با حقوق انسانی بیگانه‌اند.

جواد لاریجانی، پس از شرفیابی به آستان مقدس ارباب و شرکت در آن مصاحبة سرشار از بلاهت با فرید زکریا، قوت قلب گرفته و اعتماد به نفس‌اش افزایش یافته؛ چرا که رایحة براندازی به مشام‌اش رسیده و خلاصه «اندر آن ظلمت شب، آب حیات‌اش داده‌اند.» به همین دلیل است که قبیلة لاریجانی هفته‌ای یکبار خامنه‌ای را به قم می‌فرستد، تا میرحسین موسوی و جنبش منفور سبز را به بعضی مراجع حقنه کند. نیروهای نظامی هم که افسارشان به دست آمریکاست، و به محض اینکه ارباب اراده کند، اینان از جایگاه خود خارج شده، «در کنار مردم» قرار می‌گیرند، کودتای مردمی به راه می‌اندازند، و خلاصه روز از نو روزی از نو، و خصوصاً «افشاگری از نو!» از مطلب دور افتادیم بازگردیم به دوران شیرین صدارت شیخ مهدی منفور که به خطا «لیبرال» خوانده می‌شد.

آنروزها یعنی در سال 1358،‌ خیلی‌ها این مزخرفات باورشان شده بود و می‌پنداشتند «لیبرالیسم» یعنی مهدی بازرگان و آورام یزدی منفور. در نتیجه هرج‌ومرج و سرکوب حاکم بر جامعه را به حساب «لیبرالیسم» می‌نوشتند، بدون اینکه بدانند، ‌ پیوند آخوندهای نهضت منفور عاظادی به لیبرالیسم،‌ در واقع بهره‌برداری سیاسی ساواک از فقرفرهنگی «داس‌الله»‌ است که با هدف لجن‌پراکنی به لیبرالیسم و تخریب آن صورت می‌پذیرد. بله، اینچنین بود که شوت‌وپرت‌ها با تغذیه از شایعات ابلهانة ساو‌اک اطمینان یافتند که شیخ مهدی بازرگان به اندازة‌ کافی «انقلابی» نیست و اصلاً با آمریکا مبارزه نمی‌کند. و اینگونه بود که حزب توده و لات‌های حزب‌الله دوباره مزخرفات دوران مصدق را در باب «استقلال» بر سرزبان‌ها انداختند. حضرات اگر چه می‌دانستند که 22 بهمن 1357، در مرزهای اتحاد شوروی «کودتا» شده، ولی این کودتا را به عنوان «انقلاب» به فروش رسانده، و چنین شایع کرده بودند که اگر این «انقلاب» به اهداف «مبهم» و بسیار مهم‌اش‌ یعنی همان «آزادی و استقلال» گنگ و پوچ نرسیده‌، فقط به این دلیل است که «دولت آمریکائیه و مردم از دولت جلوتراند!» این سخنان احمقانه را نخستین بار از زبان یکی از دانشجویان دانشکدة فنی شنیدم که در دوران شاه مادرش نمایندة مجلس شورای‌ ملی بود! این «جوجه انقلابی» پاک‌نهاد، هنوز طعم شیرین چماق «انقلاب فرهنگی»‌ حاج فرج‌دباغ و نیش چاقوی دیگر اوباش صادراتی از انگلستان را نچشیده، و به قول معروف خیال کرده بود، «علی‌آباد هم دهی‌ است!» بله این تبلیغات سرشار از بلاهت همچون باروت در تهران پراکنده شده بود. برای انفجار فقط به یک جرقه نیاز داشتیم که همان اشغال سفارت بود. جالب اینکه پیش از حمله به سفارت آمریکا و به راه افتادن امواج تبلیغاتی ساواک مبنی بر «حمله به سفارت آمریکا»، غیبت «منشی سفارت»، مشتریان آرایشگاه را در جریان قرار داد!

روز شنبه 27 اکتبر 1979، «منشی سفارت» به آرایشگاه نیامد و همة مشتریان آرایشگاه فهمیدند ایشان به محل کارشان هم نرفته‌اند. پیش از اینکه هیاهوی «حمله به سفارت» به راه افتد، غیبت منشی سفارت برای اینان یک هشدار بود؛ همه منتظر فاجعه بودند! چند روز پس از این غیبت استراتژیک، زمانیکه به بهانة ملاقات بازرگان با برژینسکی، اوباش ساواک جمکران در خیابان تخت‌جمشید به سفارت یانکی‌ها حمله کردند، همة زهرمارسلطنه‌ها به دلیل واقعی غیبت منشی سفارت پی بردند. اما کسی نمی‌توانست حدس بزند که تهاجم به سفارت آمریکا و نقض آشکار قوانین بین‌المللی، نتیجه‌ای جز تحکیم پایه‌های حکومت وحشی‌های جیره‌خوار واشنگتن بر ملت ایران نخواهد داشت؛ کسی نمی‌دانست که یانکی‌ها با توسل به این ترفند در عمل سایة شوم‌شان را تحت عنوان «انقلاب دوم» به حاکمیت ایران تبدیل خواهند نمود.

با «اشغال لانة جاسوسی»، اسناد و یادداشت‌های «محرمانه» و کشکی در اختیار اوباش‌الله قرار گرفت و سیمای جذام‌زدة حکومت اسلامی، هر شب مشتی لات و لوت را برای اجرای شو «افشاگری» جلوی دوربین می‌آورد! در صحت اسناد کذا نیز هیچ تردیدی نبود، و همه می‌بایست می‌پذیرفتند که حمله به سفارت آمریکا و گروگانگیری و لات‌بازی یک عمل قهرمانانه و شایان تقدیر بوده. در نتیجه، بلندگوها هم از زبان رهبرکبیر «انقلاب» به ما گفتند، اشغال لانة جاسوسی «انقلاب دوم» است، و می‌باید آنرا مهم‌تر از انقلاب اول به شمار آوریم! کوتاه سخن زمانیکه کودتای فردوست و قره‌باغی «انقلاب اول» باشد، حملة اراذل و اوباش بازار تهران به سفارت آمریکا هم می‌بایست «انقلاب دوم» می‌شد، که شد!

دردسرتان ندهم؛ آنروزها از یک انقلاب به انقلاب دیگر می‌رفتیم، و با هر انقلاب دامنة تحریم‌های اقتصادی و سرکوب ملت ایران فزونی می‌گرفت و فقر گسترش می‌یافت، اما «اقتدارمان» بیشتر می‌شد و به همان نسبت نیز دشمنی آمریکا با «انقلاب‌» و «اسلام» افزایش می‌یافت! تا اینکه پس از تصویب قانون اساسی بی‌دروپیکر، متناقض و احمقانة ولایت فقیه در «مجلس خبرگان» ـ ریاست این مجلس مضحک را شیخ منتظری منفور بر عهده داشت ـ آمریکا آنقدر از نیروی «انقلاب» ما به هراس افتاد که صدام «کافر» را به جنگ امام سیزدهم فرستاد تا اوباش و لات‌ولوت‌های خط امام از «نعمت الهی» بی‌بهره نمانند. ما فراموش نکرده‌ایم که همة این «معجزات» در سایة خودفروختگی سران نیروهای نظامی و انتظامی و جنجال «افشاگری» اسناد لانة جاسوسی به وقوع پیوست. بی‌دلیل نیست که امروز دانیل السبرگ قدم رنجه کرده و ضمن حضور در نشست مطبوعاتی ویکی‌لیکس در لندن، ژولین اسانژ را «قهرمان» می‌خواند!

چنین به نظر می‌رسد که به راه انداختن معرکة افشاگری از طریق توسل به یک صورتک «قدرقدرت» خیابانی و غیرمسئول، و انتشار مشتی ورق‌پاره تحت عنوان «اسناد»، چنان به دهان آنگلوساکسون‌ها و به ویژه به دهان کهنه فروش‌های نیویورک شیرین آمده که هوس کرده‌اند آنرا به دیپلماسی بین‌المللی تبدیل کنند. این است دلیل ظهور ویکی‌لیکس و افشاگری‌های صدمن یک‌قاز این تشکیلات. این نمایش مهوع نقض آشکار «آزادی بیان» است و اتهام ژولین اسانژ در سوئد هر چه باشد از تهاجم به آزادی بیان در شبکة اینترنت سنگین‌تر نخواهد بود.