دیملر و کنفسیوس!
...
«امام حسين [...] روز پنجشنبه دوم محرمالحرام سال 61 هجري به کربلا وارد شد [...] سيد بن طاووس نقل کرده است که [...] چون به کربلا رسيد، پرسيد: نام اين سرزمين چيست؟ گفتند: غاضريه، فرمود: نام ديگري ندارد؟ گفتند: نينوا، فرمود: ديگر چه نام دارد؟ گفتند: شاطي الفرات، فرمود ديگر چه؟ گفتند: كربلا. همينکه نام کربلا را شنيدند فرمودند: اين مکان جاي فرود آمدن ما و محل ريختن خون ما و جايگاه قبور ماست. اين خبر را جدم رسول خدا [...] به من داده است[...]»
منبع: ایسنا، مورخ 17 آذرماه 1389، کد خبر: 11042ـ 8909
مسلماً بزودی ساعت دقیق ورود امام سوم شیعیان به کربلا، و شمارة پروازشان نیز مشخص خواهد شد! شاید گورکنها میپندارند به این ترتیب میتوانند به «قصة» حسین در کربلا «تاریخیات» بخشند؛ حال آنکه اینگونه اعمال فقط توحش و تاریخستیزیشان را در تاریخ به ثبت خواهد رساند. توحش، بنابرتعریف با «تاریخ»، به مفهوم پویائی انسان در زمان و مکان مشخص در تقابل قرار میگیرد. در عرصة واقعیت و به صورت منطقی، «حرکت انسان» روی به زندگی و آینده دارد، حال آنکه در عرصة انسانستیز «تقدس»، هدف نهائی از حرکت جز «مرگ» نیست. بنابراین آراستن اسطورههای مقدس به روز و ماه و سال، نشان بارز حماقت و توحش دستگاه تبلیغاتی حکومت اسلامی است. حکومتی که از بدو استقرار، با ستایش مرگ، و نفی «انسان» و «زندگی انسانی»، توحش خود را به اثبات رسانده. امروز که این حکومت پوشالی فرسوده شده، ارباباناش میکوشند «توحش نیک» را بجای «توحش بد» به ما ملت بفروشند.
«توحش بد»، همان «ولایت فقیه» است، و «توحش نیک» آخوندی است که با ولایت فقیه مخالف باشد! فروشندگان توحش نوین اعضای همان محافلی هستند که با اختراع «دین ضداستبداد» و استقرار حکومتهای اسلامی از طریق کودتا و جنگ کشورهای منطقه را چپاول میکنند. 31 سال پیش به کوشش همین توحشفروشان دولت خیابانی مهدی بازرگان در کشورمان به قدرت رسید. دولت «چماقمحور» بازرگان که مدت 8 ماه با کمک ماشاالله قصاب و زهراخانوم تهران را به اشغال خود در آورده بود، اینک در نامهای منسوب به خانوادة ابراهیم یزدی، دگردیسی یافته و به دولت «قانونمحور» تبدیل شده! بله، با گذشت زمان میباید جنایات دولت بازرگان را فراموش کنیم، و شخص ابراهیم یزدی را نیز به عنوان «مدافع قانون» بشناسیم، چرا؟ چون در آستانة کریسمس طویلة مککارتی میخواهد یکبار دیگر سگهای هار خود را به عنوان شخصیتهای «محبوب» و «مردمی» به ملت ایران حقنه کند. در نتیجه، بیبیسی و رادیوفردا، جارچیهای توحش، بازاریابی برای کارفرمایانشان را آغاز کردهاند.
توحش، روندی است که در بیبیسی و رادیوفردا جهت نشاندن آیتالله وحید خراسانی بجای علیخامنهای، و تحمیل جنبش منفور سبز به ملت ایران آغاز شده. پس جای تعجب نیست که لوطی و عنترهای آنگلوساکسونها برای تأمین منافع ارباب پای به میدان بگذارند؛ از یکسو، جنگ زرگری به راه اندازند و از سوی دیگر با ارسال نامه به دبیرکل سازمان ملل، دولت «چماق محور» شیخ مهدی بازرگان را «قانونمدار» معرفی کنند. نمایش جنگ زرگری برای «اجتهاد مترقی» با شرکت شکوریراد، صادق لاریجانی، آخوند کدیور و احمد توکلی، پسرخالة لاریجانیها در بیبیسی به روی صحنه آورده شده، حال آنکه «قانونمداری» دولت خیابانی شیخ مهدی در سایتهای دیگر، از جمله در سایت «اخبار روز» مطرح میشود، سایتی که همزمان، از زبان پاسدار اکبر به «تطهیر» اکبر بهرمانی پرداخته.
اگر علائم ابتلای سازمان سیا به وبای سیاسی، یعنی افشاگریهای ویکیلیکس را کنار بگذاریم، در بین مبتلایان به این بیماری حال و روز چین، انگلستان و حکومت جمکران و مخالفنمایاناش در داخل و خارج از همه وخیمتر است. پس مطلب را با «چین» آغاز کنیم که به رقابت با محفل نوبل برخاسته و جایزة صلح «کنفسیوس» اختراع کرده؛ میدانیم که حاکمیت چین خیلی خیلی مدافع صلح است؛ آموزش طالبان در خاک چین شاهدی است براین مدعا! طی 31 سال اخیر دولت چین نه تنها در داخل مرزهای خود به سرکوب مشغول بوده، که با حمایت زیرجلکی از «سیاست انسداد» محفل «کارتر ـ برژینسکی»، سرکوب و کشتار را در خارج از مرزهای خود، به ویژه در پاکستان و افغانستان تشویق کرده. حال همین حکومت جنایتکار و تاراجگر، «جایزة صلح» هم میدهد! زمینهساز این حرکات بیشرمانه محفل نوبل است که با اهداء نوبل صلح به امثال مناخیم بگین، البرادعی، عبادی و باراک اوباما از این جایزه ابزاری جهت پیشبرد سیاست سرکوب حاکمیت آمریکا ساخت، و اینک برای مائوئیستها فرصتسازی هم میکند. چینیها که همه چیز را با نسخهبرداری، به صورت تقلبی میسازند و میفروشند، به حساب خود جایزة «نوبل تقلبی» هم درست کردهاند! این است دلیل «سیاسی کردن» جایزة صلح نوبل: گسترش خشونت و توحش.
اگر جایزة صلح نوبل به جنایتکاران و دینفروشان نظیر البرادعی و عبادی تعلق نمیگرفت، مائوئیستهای چین با سوابق ننگینشان در داخل و خارج مرزها نمیتوانستند اینچنین جسارت به خرج داده و «جایزة صلح» توزیع کنند. دولت مائوئیست چین، طی 31 سال گذشته در تمام جنایات تروریستهای جیرهخوار سازمان سیا به ویژه در افغانستان شریک بوده و در جایگاهی نیست که بتواند دم از «صلح» و جایزة صلح بزند؛ این شرایط ممتاز را محفل دینپرور نوبل برای حاکمیت چین فراهم آورده. همچنانکه حکومت اسلامی جمکران با پختن «کیک زرد»، باد در بادبان اسرائیل انداخت و جان تازه در کالبد وزارت امورخارجة انگلستان دمید.
نخستین «پیامد» مذاکرات گروه «1+ 5» با حکومت «مستقل» مردهشویان، شاخ و شانه کشیدن نتانیاهو برای فلسطینیان بود؛ سپس نوبت به بلبلزبانی «مارستن»، سخنگوی وزارت امورخارجة انگلستان رسید که برای تداوم وضع موجود و کش دادن بحران دستساز غرب، خواهان «راه حل واقعبینانه» برای این مشکل جهانی شود.
خلاصه بازار معجزات پررونق است، و الاغ مردههای لازار یکی پس از دیگری زنده میشوند. فراموش نکنیم که رستاخیز الاغمردهها مدیون معجزات «ویکیلیکس» است که سازمان سیا جهت بازاریابی برای آن، دستگیری بنیانگذارش را نیز به مورد اجرا درآورده. به این ترتیب ژولین اسانژ هم مانند خمینی بتشکن و نوریزاد و آورام یزدی و دیگر اوباش جیرهخوار استعمار تبدیل میشود به پرسوناژ «آزادیخواه»، و شیپورهای مرگفروشان یک «سنگرحق» فراگیر برایاش درست میکنند. هم اکنون مینیاتور سنگر کذا برای آیتالله وحید خراسانی، ابراهیم یزدی، نوریزاد، امیرعباس هویدا و شرکاء بر پا شده. در این راستا سایت «بیبیسی» نیز برای اعمال فشار به مراجع غیرسیاسی تبلیغات خود را آغاز کرده. بیدلیل نیست که مارستن، سخنگوی وزارت امورخارجة بریتانیا از «منافع مشترک» با حکومت جمکران سخن به میان میآورد.
میگویند «مارستن» به زبان فارسی هم تسلط دارد، اما با توجه به آنچه در اینترنت از زبان ایشان شنیدیم، باید بگوئیم این فرد از فارسی فقط «زبان توجیه» را در محضر آخوند فرا گرفته. زبانی که همة مردهشویان، از اعضای نهضت عاظادی گرفته تا مخالفنمایان فرنگنشین حکومت جمکران و خبرنگاران بوقهای استعمار به آن تسلط کامل دارند. سایت حنازرچوبه، مورخ 18 آذرماه 1389، در مطلبی با کد: 30117439 اظهارات گنگ و مبهم سخنگوی وزارت امور خارجة بریتانیا را منعکس کرده و مینویسد، مارستن گفت، ما آمادهایم مذاکرات را در بارة مسائل و «منافع مشترک» ادامه دهیم، و اگر نشست استانبول بر مبنای توافقهای ژنو باشد، موفقیتآمیز خواهد بود!
توافقهای ژنو چه بوده؟ مشخص نیست! ولی پیامد توافقهای مذکور، یعنی جفتکپرانی دوبارة دولت اسرائیل برای جامعة جهانی ثابت میکند که در مورد گسترش تحریمهای اقتصادی بر ملت ایران «توافق» حاصل شده. چرا که گسترش تحریمها، همان منافع مشترک انگلستان است با حکومت اسلامی؛ ملت ایران با دولت بریتانیا هیچ منافع مشترکی نداشته و ندارد. به همین دلیل است که سخنگوی این دولت چپاولگر خواهان تداوم مذاکرات بر اساس «منافع مشترک» شده:
«مارستن [...] گفت [...] آمادگي داريم [...] در بارة مسائل و منافع مشترك مذاكرات خود را با ايران ادامه دهيم [...] نشست استانبول اگر بر مبناي توافقات نشست ژنو در بارة گفت و گو براي همكاري حول نقاط مشترك دنبال شود، ميتواند موفق باشد [...]»
بله سخنگوی وزارت امور خارجة بریتانیا به زبان دیپلماتیک به نوکران در جمکران میگوید، اگر به همین ترتیب ادامه دهید، نشست استانبول هم «موفق» خواهد بود! البته این سخنان پیش از شکستن شیشة «دیملر» عتیقة پرنس چارلز در لندن بر زبان مارستن جاری شده. باری، حنازرچوبه در ادامة گزارش خود از زبان سعید جلیلی، دبیر شورایعالی امنیت چنین مینویسد:
«[به گفتة سعید جلیلی] در اين مذاكرات تأكيد شد كه حقوق ملت ايران نميتواند موضوع گفتوگوها باشد [...] مذاكرات در ساية فشار نميتواند انجام شود [...]»
این است اقتدار حکومت اسلامی: پنهان داشتن مزدوری برای غرب از طریق گزافهگوئی برای ملت ایران. اتفاقاً سعید جلیلی مفلوک درست میگوید، از یکسو، موضوع گفتگوها نه حقوق ملت ایران که حقوق حقة اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن است، و از سوی دیگر، حکومت پوشالی جمکران میتواند برای پایمال کردن هر چه بیشتر حقوق ملت ایران همچنان به جفتکپرانی ادامه دهد. میدانیم که این حکومت «مستقل» است؛ مستقل از قوانین و مقررات؛ مستقل از تمامی هنجارهای انسانی و خلاصه مستقل از انسانیات. شرط لازم و کافی برای استقلال از «انسانیات» چیست؟ حمایت از انسان ستیزی، یا تحمیل سنگر حق و باطل بر افراد. در راستای همین شیوة انسانستیز است که سایت «بیبیسی» ناشیانه میکوشد، زمینه را برای نشاندن آیتالله وحید خراسانی، پدر زن شیخ صادق لاریجانی بجای خامنهای فراهم آورده، سلطنت قوم و قبیلة لاریجانی را بر کشور ایران تضمین کند. چرا که لاریجانیها، همچون پدرشان غلام خانهزاد هیزاکسلنسی هستند و به ویژه طی 31 سال اخیر، در توحش و تحجر و چپاول گوی سبقت از دیگران ربودهاند؛ و خلاصه حضرت «سایمونگاس» که یکبار در کودتاسازی شکست خورده، به هیچ عنوان نمیباید چنین فرصت طلائیای را از دست بدهد.
باری پروپاگاند تعیین جانشین برای خامنهای، با انتشار اظهارات «شکوریراد»، یکی از مشارکتچیها در باب تبریک گفتن شیخ صادق به میرحسین موسوی آغاز شد، سپس قوة قضائیه که در برابر قانون شکنیهای محفل سبز کور و کر و لال مانده، فرد مذکور را به جرم نشر اکاذیب دستگیر و زندانی کرد؛ حداقل در رسانهها چنین گفته شد. در گام بعدی، به «ابراز وجود» آخوند وحید خراسانی، پدر زن شیخصادق نیاز داشتند که این امر با فضولی ایشان در امور نمایش محقق شد. یادآور شویم، پدر عیال شیخ صادق تاکنون سرش به کار خودش گرم بود، ولی مسافرت الیزابت دوم به امارات ایشان را خواب غفلت بیدار کرد. آوردهاند، چون الیزابت دوم در امارات با سرگذشت این آیتالله «نازنازی» آشنا شد، ویلیام هیگ را فرمود تا «نعلین پارة» ایشان را وصله کند. ویلیام چون این بشنید، هایهای گریست و گفت «مجری» پینه دوزیام را «پنجهباشی» دزدیده.
«پنجه باشی که [...] روی مجری پینه دوزیاش چرت میزد [...] و قندران میجوید [...] گفت: حیف نباشه برای مال دنیا آدم وصلة جونشو به آب و آتیش بندازه[...] عصمت سادات [...] نگاهی به مدافع خود، پنجهباشی کرد و چادر را محکمتر بخودش پیچید[...]»
منبع: «علویهخانم»، ص. 6
بله اینچنین بود که قرار شد نعلین آیتالله وحید خراسانی را در «بیبیسی» وصله کنند، تا بتوانند با یک تیر دو نشان بزنند؛ هم او را مخالف خامنهای معرفی کنند، هم از او تصویری مشابه آخوند سیستانی ارائه دهند. به این ترتیب وحید خراسانی که با ولایت فقیه هم مخالف است، نور چشم اوباش طرفدار میرحسین موسوی خواهد شد و از آنجا که طبق آمار «موثقی» که رابرت گیتس منتشر کرده، 85 درصد از مردم ایران در مسابقات مارگیری جمکران شرکت کرده و اکثریتشان هم به موسوی منفور رأی دادهاند، پس همان اکثریت نیز خواهان «اجتهاد مترقی» این آیتالله دوستداشتنی خواهند شد.
البته ممکن است اکثریت ایرانیان چشم دیدن آخوند جماعت را نداشته باشند، ولی اکثریت واقعی هیچ اهمیتی ندارد، اکثریت «حقیقی» مهم است که در طویلة مککارتی تعیین میشود. این همان «اکثریتی» است که همواره طرفدار آخوند و گوش به فرمان عموسام است. در نتیجه، یا برای ولایت فقیه و آیات عظام مترقی سینه میزند، یا همصدا با عیال سیامک پورزند بر طبل اجتهاد پویا خواهد کوبید. قرار است اینبار، چماق اجتهاد پویا توسط حضرت آیتالله وحید خراسانی، پدر عیال شیخ صادق لاریجانی بر فرق ملت ایران فرود آید.
البته ایشان نخست با دخالت در عرصة هنر، پویائی خود را در زمینة تحجر به ثبوت رساندهاند. به همین دلیل قرار شده این مجتهد پویا به عنوان نسخة دوم سیستانی در جمکران بجای خامنهای مفلوک بنشیند. نیازی به توضیح نیست که «بیبیسی» نیز همچون رادیو فردا و دیگر بوقهای استعمار این عمل را از طریق لوتی و عنترهای ایرانینمای خود انجام میدهد، باشد که دستاش کثیف نشود.
سایت بیبیسی، مورخ 8 دسامبر 2010، در گزارشی تحت عنوان «مرجع تقلید خاموش میان دو منگنه» ضمن تأکید بر این امر که «آیتالله وحید خراسانی در سیاست دخالت نمیکند، با ولایت فقیه مخالف است و حاضر نشده با خامنهای ملاقات کند»، از زبان لوطی و عنترهای استعمار، نظیر احمد توکلی و آخوند کدیور، زبان به سرزنش آیتالله مذکور گشوده که شما چرا در امور سیاسی دخالت نمیفرمائید، چرا دو سال پیش در مورد فلسطین «مردم» را ارشاد نفرمودید، و از همه مهمتر چرا در برابر «ظلم» ساکت نشستهاید، و خلاصه مزخرفاتی از این قبیل. جالب اینجاست که «بیبیسی» از قول کدیور ادعا کرده، آیتالله مذکور وارد سیاست نمیشود. ولی همین آخوند کدیور کودن از او میخواهد در سیاست دخالت کند و در برابر اعمال شیخ صادق نیز پاسخگو باشد.
شیخ کدیور که نیازی به معرفی ندارد. ایشان از چماقداران صدر کودتای حکومت اسلامی هستند و همچون دیگر مبارزان «ضداستکبار» فعلاً در طویلة ارباب لنگر انداخته و میخواهند از خلخال آن زن یهودی و «عدالت علوی»، ارواح شکمشان به «دمکراسی» راه یابند. کدیور که همچون دیگر شارلاتانها، قیاس به نفس کرده و مخاطب را ابله میانگارد، وحید خراسانی را به غفلت از «اصول» متهم کرده و میپرسد، چرا شاگرد شما «قضاوت» را به سیاست فروخته؟! بله، آقای کدیور در ضمن به شوتوپرتها حالی میکنند که در حکومت اسلامی که همه برای تامین منافع استعمار، دیانتشان عین سیاستشان است، «قضاوت» هرگز در خدمت سیاست نبوده! فقط از سال گذشته است که کارهای «بد» باب شده، و خلاصه از «اصول» غفلت کردهاند! اصول کذا چیست؟ مرزشکنی مضاعف، یعنی گسترش توحش و دخالت آخوند ساکن خارج از کشور در امور حکومت آخوندی. از اینروست که هذیانات کدیور در «بیبیسی» انعکاس یافته:
«آقای کدیور [...] با اشاره به وقایع [...] سال گذشته و دادخواهی زندانیان سیاسی [...] از مراجع تقلید، از آقای وحید خراسانی انتقاد کرده [...] که با نادیده گرفتن ظلم و استبداد دینی [...] از تضییع اصول غفلت کرده[...]»
کدام زندانی سیاسی به آخوند جماعت متوسل شده؟ چماقدارانی همچون «نوریزاد» و شرکاء که میباید توسط عمال حکومت «تطهیر» شوند و جایگاه اوپوزیسیون را اشغال کنند. برای تطهیر فعلة فاشیسم کافی است شایعة زندانی شدنشان بر سر زبانها بیفتد، تا سوابق جنایاتشان از اذهان مردم زدوده شود! در زمان شاه نیز روال اوپوزیسیونسازی همین بود. ساواک لات و اوباش آخوندپرست و گلهنواز را در آبنمک میخواباند، و حضرات بلافاصله تبدیل میشدند به پرسوناژ حماسة مقدس کربلا! چرا؟ چون در تبلیغات استعمار، زندان رفتن «ارزش» معرفی میشد، و اگر زندانی به «افتخار شهادت» نائل میآمد، که چه بهتر! ولی این برنامة استعماری چندین دهه است که ادامه یافته و فرسوده شده، در نتیجه کارآئی خود را از دست داده. اما از آنجا که، پیروان مکتب «مرگ» و «سکون» با فرسایش و گذشت زمان بیگانهاند؛ اینان جز «تقلید» از پرسوناژهای اسطورههای مقدس ـ دینی یا بومی، هیچ نمیشناسند و با پویائی «انسان» در زمان و مکان مشخص بیگانهاند. در نتیجه، برای اعمالشان به دلایل منطقی نیاز ندارند؛ برای اینان «حجت شرعی» کفایت میکند، چرا که به این ترتیب از پاسخگوئی در برابر اعمالشان نیز معاف خواهند بود. همانطور که امیرعباس هویدا نیز هیچگونه مسئولیتی برای خود نمیشناخت.
هویدا ادعا میکرد، «فرمان اعلیحضرت» را اطاعت کرده، حال آنکه در بسیاری از موارد، برای ممانعت از اجرای برنامههای ایرانستیز این فرد به اعلیحضرت مراجعه شده بود! این مختصر را گفتیم تا مشخص شود، پناه گرفتن در قفای «فرمان اعلیحضرت» تا چه حد کارساز امثال هویدا و دیگر مترسکهای هم محفلی احسان نراقی بوده. اینرا گفتیم تا مشخص شود که گذشت زمان مشروعیت نخواهد آورد، نه برای فعلة فاشیسم آخوندی، و نه برای پادوهای استعمار در دوران سلطنت که برای تمجید از امثال هویدا و میرحسین موسوی جلاد، مطالب این وبلاگ را دستاویز خود قرار دادهاند!
در مطالب این وبلاگ روی سخن ما با طرفداران دمکراسی در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوقبشر است. و این حقوق «انسانمحور» است، از اینرو با «تحریف» و «توجیه» و با «تکرار» در تضاد قرار دارد. از آنجمله است، تکرار برنامة ابلهانة «شاهسازی» که با هدف «انتقال مسئولیت» مقامات حکومت به یک فرد صورت میگیرد. 31 سال پیش همین برنامه به مورد اجرا درآمد؛ همة جنایات ساواک و شهربانی به شخص شاه منسوب شد، و خمینی هم از زبان ارباباناش گفت، «شاه باید برود.» شاه یکنفر بود و اگر سرکوب ساواک و شهربانی به دستور شاه صورت میگرفت، منطقاً با رفتن شاه میبایست این سرکوب کاهش یابد؛ دیدیم که اصلاً چنین نشد، کاملاً بر عکس! با استقرار دولت «چماقمحور» بازرگان دامنة سرکوب همچنان افزایش یافت.
امام [...] روز اول فوریه سال 1979 میلادی به فرودگاه مهرآباد وارد شد [...] سيدبن سالوس نقل کرده است که [...] چون به تهران رسيد، پرسيد: نام اين سرزمين چيست؟ گفتند: ایران، فرمود: نام ديگري ندارد؟ گفتند: سرزمین پارس، فرمود: ديگر چه نام دارد؟ گفتند: سرزمین نفت! همينکه نام نفت بشنيد، فرمود: اين مکان جاي فرود آمدن ما و محل ريختن خون ایرانیان است. اين خبر را جدم، رسول خدا، جیمیکارتر [...] به من داده [...]
منبع: ایسنا، مورخ 17 آذرماه 1389، کد خبر: 11042ـ 8909
مسلماً بزودی ساعت دقیق ورود امام سوم شیعیان به کربلا، و شمارة پروازشان نیز مشخص خواهد شد! شاید گورکنها میپندارند به این ترتیب میتوانند به «قصة» حسین در کربلا «تاریخیات» بخشند؛ حال آنکه اینگونه اعمال فقط توحش و تاریخستیزیشان را در تاریخ به ثبت خواهد رساند. توحش، بنابرتعریف با «تاریخ»، به مفهوم پویائی انسان در زمان و مکان مشخص در تقابل قرار میگیرد. در عرصة واقعیت و به صورت منطقی، «حرکت انسان» روی به زندگی و آینده دارد، حال آنکه در عرصة انسانستیز «تقدس»، هدف نهائی از حرکت جز «مرگ» نیست. بنابراین آراستن اسطورههای مقدس به روز و ماه و سال، نشان بارز حماقت و توحش دستگاه تبلیغاتی حکومت اسلامی است. حکومتی که از بدو استقرار، با ستایش مرگ، و نفی «انسان» و «زندگی انسانی»، توحش خود را به اثبات رسانده. امروز که این حکومت پوشالی فرسوده شده، ارباباناش میکوشند «توحش نیک» را بجای «توحش بد» به ما ملت بفروشند.
«توحش بد»، همان «ولایت فقیه» است، و «توحش نیک» آخوندی است که با ولایت فقیه مخالف باشد! فروشندگان توحش نوین اعضای همان محافلی هستند که با اختراع «دین ضداستبداد» و استقرار حکومتهای اسلامی از طریق کودتا و جنگ کشورهای منطقه را چپاول میکنند. 31 سال پیش به کوشش همین توحشفروشان دولت خیابانی مهدی بازرگان در کشورمان به قدرت رسید. دولت «چماقمحور» بازرگان که مدت 8 ماه با کمک ماشاالله قصاب و زهراخانوم تهران را به اشغال خود در آورده بود، اینک در نامهای منسوب به خانوادة ابراهیم یزدی، دگردیسی یافته و به دولت «قانونمحور» تبدیل شده! بله، با گذشت زمان میباید جنایات دولت بازرگان را فراموش کنیم، و شخص ابراهیم یزدی را نیز به عنوان «مدافع قانون» بشناسیم، چرا؟ چون در آستانة کریسمس طویلة مککارتی میخواهد یکبار دیگر سگهای هار خود را به عنوان شخصیتهای «محبوب» و «مردمی» به ملت ایران حقنه کند. در نتیجه، بیبیسی و رادیوفردا، جارچیهای توحش، بازاریابی برای کارفرمایانشان را آغاز کردهاند.
توحش، روندی است که در بیبیسی و رادیوفردا جهت نشاندن آیتالله وحید خراسانی بجای علیخامنهای، و تحمیل جنبش منفور سبز به ملت ایران آغاز شده. پس جای تعجب نیست که لوطی و عنترهای آنگلوساکسونها برای تأمین منافع ارباب پای به میدان بگذارند؛ از یکسو، جنگ زرگری به راه اندازند و از سوی دیگر با ارسال نامه به دبیرکل سازمان ملل، دولت «چماق محور» شیخ مهدی بازرگان را «قانونمدار» معرفی کنند. نمایش جنگ زرگری برای «اجتهاد مترقی» با شرکت شکوریراد، صادق لاریجانی، آخوند کدیور و احمد توکلی، پسرخالة لاریجانیها در بیبیسی به روی صحنه آورده شده، حال آنکه «قانونمداری» دولت خیابانی شیخ مهدی در سایتهای دیگر، از جمله در سایت «اخبار روز» مطرح میشود، سایتی که همزمان، از زبان پاسدار اکبر به «تطهیر» اکبر بهرمانی پرداخته.
اگر علائم ابتلای سازمان سیا به وبای سیاسی، یعنی افشاگریهای ویکیلیکس را کنار بگذاریم، در بین مبتلایان به این بیماری حال و روز چین، انگلستان و حکومت جمکران و مخالفنمایاناش در داخل و خارج از همه وخیمتر است. پس مطلب را با «چین» آغاز کنیم که به رقابت با محفل نوبل برخاسته و جایزة صلح «کنفسیوس» اختراع کرده؛ میدانیم که حاکمیت چین خیلی خیلی مدافع صلح است؛ آموزش طالبان در خاک چین شاهدی است براین مدعا! طی 31 سال اخیر دولت چین نه تنها در داخل مرزهای خود به سرکوب مشغول بوده، که با حمایت زیرجلکی از «سیاست انسداد» محفل «کارتر ـ برژینسکی»، سرکوب و کشتار را در خارج از مرزهای خود، به ویژه در پاکستان و افغانستان تشویق کرده. حال همین حکومت جنایتکار و تاراجگر، «جایزة صلح» هم میدهد! زمینهساز این حرکات بیشرمانه محفل نوبل است که با اهداء نوبل صلح به امثال مناخیم بگین، البرادعی، عبادی و باراک اوباما از این جایزه ابزاری جهت پیشبرد سیاست سرکوب حاکمیت آمریکا ساخت، و اینک برای مائوئیستها فرصتسازی هم میکند. چینیها که همه چیز را با نسخهبرداری، به صورت تقلبی میسازند و میفروشند، به حساب خود جایزة «نوبل تقلبی» هم درست کردهاند! این است دلیل «سیاسی کردن» جایزة صلح نوبل: گسترش خشونت و توحش.
اگر جایزة صلح نوبل به جنایتکاران و دینفروشان نظیر البرادعی و عبادی تعلق نمیگرفت، مائوئیستهای چین با سوابق ننگینشان در داخل و خارج مرزها نمیتوانستند اینچنین جسارت به خرج داده و «جایزة صلح» توزیع کنند. دولت مائوئیست چین، طی 31 سال گذشته در تمام جنایات تروریستهای جیرهخوار سازمان سیا به ویژه در افغانستان شریک بوده و در جایگاهی نیست که بتواند دم از «صلح» و جایزة صلح بزند؛ این شرایط ممتاز را محفل دینپرور نوبل برای حاکمیت چین فراهم آورده. همچنانکه حکومت اسلامی جمکران با پختن «کیک زرد»، باد در بادبان اسرائیل انداخت و جان تازه در کالبد وزارت امورخارجة انگلستان دمید.
نخستین «پیامد» مذاکرات گروه «1+ 5» با حکومت «مستقل» مردهشویان، شاخ و شانه کشیدن نتانیاهو برای فلسطینیان بود؛ سپس نوبت به بلبلزبانی «مارستن»، سخنگوی وزارت امورخارجة انگلستان رسید که برای تداوم وضع موجود و کش دادن بحران دستساز غرب، خواهان «راه حل واقعبینانه» برای این مشکل جهانی شود.
خلاصه بازار معجزات پررونق است، و الاغ مردههای لازار یکی پس از دیگری زنده میشوند. فراموش نکنیم که رستاخیز الاغمردهها مدیون معجزات «ویکیلیکس» است که سازمان سیا جهت بازاریابی برای آن، دستگیری بنیانگذارش را نیز به مورد اجرا درآورده. به این ترتیب ژولین اسانژ هم مانند خمینی بتشکن و نوریزاد و آورام یزدی و دیگر اوباش جیرهخوار استعمار تبدیل میشود به پرسوناژ «آزادیخواه»، و شیپورهای مرگفروشان یک «سنگرحق» فراگیر برایاش درست میکنند. هم اکنون مینیاتور سنگر کذا برای آیتالله وحید خراسانی، ابراهیم یزدی، نوریزاد، امیرعباس هویدا و شرکاء بر پا شده. در این راستا سایت «بیبیسی» نیز برای اعمال فشار به مراجع غیرسیاسی تبلیغات خود را آغاز کرده. بیدلیل نیست که مارستن، سخنگوی وزارت امورخارجة بریتانیا از «منافع مشترک» با حکومت جمکران سخن به میان میآورد.
میگویند «مارستن» به زبان فارسی هم تسلط دارد، اما با توجه به آنچه در اینترنت از زبان ایشان شنیدیم، باید بگوئیم این فرد از فارسی فقط «زبان توجیه» را در محضر آخوند فرا گرفته. زبانی که همة مردهشویان، از اعضای نهضت عاظادی گرفته تا مخالفنمایان فرنگنشین حکومت جمکران و خبرنگاران بوقهای استعمار به آن تسلط کامل دارند. سایت حنازرچوبه، مورخ 18 آذرماه 1389، در مطلبی با کد: 30117439 اظهارات گنگ و مبهم سخنگوی وزارت امور خارجة بریتانیا را منعکس کرده و مینویسد، مارستن گفت، ما آمادهایم مذاکرات را در بارة مسائل و «منافع مشترک» ادامه دهیم، و اگر نشست استانبول بر مبنای توافقهای ژنو باشد، موفقیتآمیز خواهد بود!
توافقهای ژنو چه بوده؟ مشخص نیست! ولی پیامد توافقهای مذکور، یعنی جفتکپرانی دوبارة دولت اسرائیل برای جامعة جهانی ثابت میکند که در مورد گسترش تحریمهای اقتصادی بر ملت ایران «توافق» حاصل شده. چرا که گسترش تحریمها، همان منافع مشترک انگلستان است با حکومت اسلامی؛ ملت ایران با دولت بریتانیا هیچ منافع مشترکی نداشته و ندارد. به همین دلیل است که سخنگوی این دولت چپاولگر خواهان تداوم مذاکرات بر اساس «منافع مشترک» شده:
«مارستن [...] گفت [...] آمادگي داريم [...] در بارة مسائل و منافع مشترك مذاكرات خود را با ايران ادامه دهيم [...] نشست استانبول اگر بر مبناي توافقات نشست ژنو در بارة گفت و گو براي همكاري حول نقاط مشترك دنبال شود، ميتواند موفق باشد [...]»
بله سخنگوی وزارت امور خارجة بریتانیا به زبان دیپلماتیک به نوکران در جمکران میگوید، اگر به همین ترتیب ادامه دهید، نشست استانبول هم «موفق» خواهد بود! البته این سخنان پیش از شکستن شیشة «دیملر» عتیقة پرنس چارلز در لندن بر زبان مارستن جاری شده. باری، حنازرچوبه در ادامة گزارش خود از زبان سعید جلیلی، دبیر شورایعالی امنیت چنین مینویسد:
«[به گفتة سعید جلیلی] در اين مذاكرات تأكيد شد كه حقوق ملت ايران نميتواند موضوع گفتوگوها باشد [...] مذاكرات در ساية فشار نميتواند انجام شود [...]»
این است اقتدار حکومت اسلامی: پنهان داشتن مزدوری برای غرب از طریق گزافهگوئی برای ملت ایران. اتفاقاً سعید جلیلی مفلوک درست میگوید، از یکسو، موضوع گفتگوها نه حقوق ملت ایران که حقوق حقة اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن است، و از سوی دیگر، حکومت پوشالی جمکران میتواند برای پایمال کردن هر چه بیشتر حقوق ملت ایران همچنان به جفتکپرانی ادامه دهد. میدانیم که این حکومت «مستقل» است؛ مستقل از قوانین و مقررات؛ مستقل از تمامی هنجارهای انسانی و خلاصه مستقل از انسانیات. شرط لازم و کافی برای استقلال از «انسانیات» چیست؟ حمایت از انسان ستیزی، یا تحمیل سنگر حق و باطل بر افراد. در راستای همین شیوة انسانستیز است که سایت «بیبیسی» ناشیانه میکوشد، زمینه را برای نشاندن آیتالله وحید خراسانی، پدر زن شیخ صادق لاریجانی بجای خامنهای فراهم آورده، سلطنت قوم و قبیلة لاریجانی را بر کشور ایران تضمین کند. چرا که لاریجانیها، همچون پدرشان غلام خانهزاد هیزاکسلنسی هستند و به ویژه طی 31 سال اخیر، در توحش و تحجر و چپاول گوی سبقت از دیگران ربودهاند؛ و خلاصه حضرت «سایمونگاس» که یکبار در کودتاسازی شکست خورده، به هیچ عنوان نمیباید چنین فرصت طلائیای را از دست بدهد.
باری پروپاگاند تعیین جانشین برای خامنهای، با انتشار اظهارات «شکوریراد»، یکی از مشارکتچیها در باب تبریک گفتن شیخ صادق به میرحسین موسوی آغاز شد، سپس قوة قضائیه که در برابر قانون شکنیهای محفل سبز کور و کر و لال مانده، فرد مذکور را به جرم نشر اکاذیب دستگیر و زندانی کرد؛ حداقل در رسانهها چنین گفته شد. در گام بعدی، به «ابراز وجود» آخوند وحید خراسانی، پدر زن شیخصادق نیاز داشتند که این امر با فضولی ایشان در امور نمایش محقق شد. یادآور شویم، پدر عیال شیخ صادق تاکنون سرش به کار خودش گرم بود، ولی مسافرت الیزابت دوم به امارات ایشان را خواب غفلت بیدار کرد. آوردهاند، چون الیزابت دوم در امارات با سرگذشت این آیتالله «نازنازی» آشنا شد، ویلیام هیگ را فرمود تا «نعلین پارة» ایشان را وصله کند. ویلیام چون این بشنید، هایهای گریست و گفت «مجری» پینه دوزیام را «پنجهباشی» دزدیده.
«پنجه باشی که [...] روی مجری پینه دوزیاش چرت میزد [...] و قندران میجوید [...] گفت: حیف نباشه برای مال دنیا آدم وصلة جونشو به آب و آتیش بندازه[...] عصمت سادات [...] نگاهی به مدافع خود، پنجهباشی کرد و چادر را محکمتر بخودش پیچید[...]»
منبع: «علویهخانم»، ص. 6
بله اینچنین بود که قرار شد نعلین آیتالله وحید خراسانی را در «بیبیسی» وصله کنند، تا بتوانند با یک تیر دو نشان بزنند؛ هم او را مخالف خامنهای معرفی کنند، هم از او تصویری مشابه آخوند سیستانی ارائه دهند. به این ترتیب وحید خراسانی که با ولایت فقیه هم مخالف است، نور چشم اوباش طرفدار میرحسین موسوی خواهد شد و از آنجا که طبق آمار «موثقی» که رابرت گیتس منتشر کرده، 85 درصد از مردم ایران در مسابقات مارگیری جمکران شرکت کرده و اکثریتشان هم به موسوی منفور رأی دادهاند، پس همان اکثریت نیز خواهان «اجتهاد مترقی» این آیتالله دوستداشتنی خواهند شد.
البته ممکن است اکثریت ایرانیان چشم دیدن آخوند جماعت را نداشته باشند، ولی اکثریت واقعی هیچ اهمیتی ندارد، اکثریت «حقیقی» مهم است که در طویلة مککارتی تعیین میشود. این همان «اکثریتی» است که همواره طرفدار آخوند و گوش به فرمان عموسام است. در نتیجه، یا برای ولایت فقیه و آیات عظام مترقی سینه میزند، یا همصدا با عیال سیامک پورزند بر طبل اجتهاد پویا خواهد کوبید. قرار است اینبار، چماق اجتهاد پویا توسط حضرت آیتالله وحید خراسانی، پدر عیال شیخ صادق لاریجانی بر فرق ملت ایران فرود آید.
البته ایشان نخست با دخالت در عرصة هنر، پویائی خود را در زمینة تحجر به ثبوت رساندهاند. به همین دلیل قرار شده این مجتهد پویا به عنوان نسخة دوم سیستانی در جمکران بجای خامنهای مفلوک بنشیند. نیازی به توضیح نیست که «بیبیسی» نیز همچون رادیو فردا و دیگر بوقهای استعمار این عمل را از طریق لوتی و عنترهای ایرانینمای خود انجام میدهد، باشد که دستاش کثیف نشود.
سایت بیبیسی، مورخ 8 دسامبر 2010، در گزارشی تحت عنوان «مرجع تقلید خاموش میان دو منگنه» ضمن تأکید بر این امر که «آیتالله وحید خراسانی در سیاست دخالت نمیکند، با ولایت فقیه مخالف است و حاضر نشده با خامنهای ملاقات کند»، از زبان لوطی و عنترهای استعمار، نظیر احمد توکلی و آخوند کدیور، زبان به سرزنش آیتالله مذکور گشوده که شما چرا در امور سیاسی دخالت نمیفرمائید، چرا دو سال پیش در مورد فلسطین «مردم» را ارشاد نفرمودید، و از همه مهمتر چرا در برابر «ظلم» ساکت نشستهاید، و خلاصه مزخرفاتی از این قبیل. جالب اینجاست که «بیبیسی» از قول کدیور ادعا کرده، آیتالله مذکور وارد سیاست نمیشود. ولی همین آخوند کدیور کودن از او میخواهد در سیاست دخالت کند و در برابر اعمال شیخ صادق نیز پاسخگو باشد.
شیخ کدیور که نیازی به معرفی ندارد. ایشان از چماقداران صدر کودتای حکومت اسلامی هستند و همچون دیگر مبارزان «ضداستکبار» فعلاً در طویلة ارباب لنگر انداخته و میخواهند از خلخال آن زن یهودی و «عدالت علوی»، ارواح شکمشان به «دمکراسی» راه یابند. کدیور که همچون دیگر شارلاتانها، قیاس به نفس کرده و مخاطب را ابله میانگارد، وحید خراسانی را به غفلت از «اصول» متهم کرده و میپرسد، چرا شاگرد شما «قضاوت» را به سیاست فروخته؟! بله، آقای کدیور در ضمن به شوتوپرتها حالی میکنند که در حکومت اسلامی که همه برای تامین منافع استعمار، دیانتشان عین سیاستشان است، «قضاوت» هرگز در خدمت سیاست نبوده! فقط از سال گذشته است که کارهای «بد» باب شده، و خلاصه از «اصول» غفلت کردهاند! اصول کذا چیست؟ مرزشکنی مضاعف، یعنی گسترش توحش و دخالت آخوند ساکن خارج از کشور در امور حکومت آخوندی. از اینروست که هذیانات کدیور در «بیبیسی» انعکاس یافته:
«آقای کدیور [...] با اشاره به وقایع [...] سال گذشته و دادخواهی زندانیان سیاسی [...] از مراجع تقلید، از آقای وحید خراسانی انتقاد کرده [...] که با نادیده گرفتن ظلم و استبداد دینی [...] از تضییع اصول غفلت کرده[...]»
کدام زندانی سیاسی به آخوند جماعت متوسل شده؟ چماقدارانی همچون «نوریزاد» و شرکاء که میباید توسط عمال حکومت «تطهیر» شوند و جایگاه اوپوزیسیون را اشغال کنند. برای تطهیر فعلة فاشیسم کافی است شایعة زندانی شدنشان بر سر زبانها بیفتد، تا سوابق جنایاتشان از اذهان مردم زدوده شود! در زمان شاه نیز روال اوپوزیسیونسازی همین بود. ساواک لات و اوباش آخوندپرست و گلهنواز را در آبنمک میخواباند، و حضرات بلافاصله تبدیل میشدند به پرسوناژ حماسة مقدس کربلا! چرا؟ چون در تبلیغات استعمار، زندان رفتن «ارزش» معرفی میشد، و اگر زندانی به «افتخار شهادت» نائل میآمد، که چه بهتر! ولی این برنامة استعماری چندین دهه است که ادامه یافته و فرسوده شده، در نتیجه کارآئی خود را از دست داده. اما از آنجا که، پیروان مکتب «مرگ» و «سکون» با فرسایش و گذشت زمان بیگانهاند؛ اینان جز «تقلید» از پرسوناژهای اسطورههای مقدس ـ دینی یا بومی، هیچ نمیشناسند و با پویائی «انسان» در زمان و مکان مشخص بیگانهاند. در نتیجه، برای اعمالشان به دلایل منطقی نیاز ندارند؛ برای اینان «حجت شرعی» کفایت میکند، چرا که به این ترتیب از پاسخگوئی در برابر اعمالشان نیز معاف خواهند بود. همانطور که امیرعباس هویدا نیز هیچگونه مسئولیتی برای خود نمیشناخت.
هویدا ادعا میکرد، «فرمان اعلیحضرت» را اطاعت کرده، حال آنکه در بسیاری از موارد، برای ممانعت از اجرای برنامههای ایرانستیز این فرد به اعلیحضرت مراجعه شده بود! این مختصر را گفتیم تا مشخص شود، پناه گرفتن در قفای «فرمان اعلیحضرت» تا چه حد کارساز امثال هویدا و دیگر مترسکهای هم محفلی احسان نراقی بوده. اینرا گفتیم تا مشخص شود که گذشت زمان مشروعیت نخواهد آورد، نه برای فعلة فاشیسم آخوندی، و نه برای پادوهای استعمار در دوران سلطنت که برای تمجید از امثال هویدا و میرحسین موسوی جلاد، مطالب این وبلاگ را دستاویز خود قرار دادهاند!
در مطالب این وبلاگ روی سخن ما با طرفداران دمکراسی در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوقبشر است. و این حقوق «انسانمحور» است، از اینرو با «تحریف» و «توجیه» و با «تکرار» در تضاد قرار دارد. از آنجمله است، تکرار برنامة ابلهانة «شاهسازی» که با هدف «انتقال مسئولیت» مقامات حکومت به یک فرد صورت میگیرد. 31 سال پیش همین برنامه به مورد اجرا درآمد؛ همة جنایات ساواک و شهربانی به شخص شاه منسوب شد، و خمینی هم از زبان ارباباناش گفت، «شاه باید برود.» شاه یکنفر بود و اگر سرکوب ساواک و شهربانی به دستور شاه صورت میگرفت، منطقاً با رفتن شاه میبایست این سرکوب کاهش یابد؛ دیدیم که اصلاً چنین نشد، کاملاً بر عکس! با استقرار دولت «چماقمحور» بازرگان دامنة سرکوب همچنان افزایش یافت.
امام [...] روز اول فوریه سال 1979 میلادی به فرودگاه مهرآباد وارد شد [...] سيدبن سالوس نقل کرده است که [...] چون به تهران رسيد، پرسيد: نام اين سرزمين چيست؟ گفتند: ایران، فرمود: نام ديگري ندارد؟ گفتند: سرزمین پارس، فرمود: ديگر چه نام دارد؟ گفتند: سرزمین نفت! همينکه نام نفت بشنيد، فرمود: اين مکان جاي فرود آمدن ما و محل ريختن خون ایرانیان است. اين خبر را جدم، رسول خدا، جیمیکارتر [...] به من داده [...]
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت