پنجشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۹

اشک کرکس!
...
چند روز پس از تهاجم وحشیانه به «اولگ کاشین»، خبرنگار روزنامة «کامرسانت»، این نشریه علیرغم هشدار مافیا با انتشار گزارشی، از جاسوسی کلنل «چرباکوف»، مسئول ادارة برونمرزی سرویس‌های مخفی روسیه برای ایالات متحد پرده برداشت. انتشار این گزارش نشان می‌دهد که محافل حامی بازگشت به روابط «جنگ سرد» در روسیه با ناکامی روبرو شده‌اند. با توجه به اینکه تهاجم به اولگ کاشین با گزارش وی در مورد افراط‌گرایان از جمله «حزب ملی بلشویک» مرتبط شده و نظر به شیفتگی بولشویک‌ها به سرکوب و بازگشت به دوران جنگ سرد، در پایان وبلاگ امروز به گزارش کامرسانت و پیامدهای آن می‌پردازیم.

هیاهوی «حنازرچوبه» پیرامون تظاهرات بزرگ ضدجنگ در لندن، پاسخ کاردینال راتزینگر به نامة احمدی‌نژاد، سرایت جنجال پیرامون اظهارات شیخ حسن نصرالله از بی‌بی‌سی و رادیوفردا به کیهان، و از همه مهم‌تر هذیان‌گوئی‌های بنیامین نتانیاهو و پاسدار علی‌ لاریجانی همزمان با استقرار «کارل مارکس» در جایگاه «پیغمبر»، همه و همه بازتاب افلاس محفل فاشیسم جهانی است. می‌بینیم که نیاز بانک‌های سوئیس به «لنین» و تهاجم به خبرنگاران در روسیه دلیل موجه دارد. محافلی که با حمایت از کودتای بلشویک‌ها کشتار و سرکوب را در شوروی تشویق کردند، «آزادی بیان» را برنمی‌تابند. تهاجم به خبرنگاران و قتل مدافعان حقوق‌بشر در روسیه، بازتاب تمایل آشکار محافل مذکور به بازگشت به دوران رویائی استالین روشن‌ضمیر می‌باید تلقی شود. چرا که استالینیسم اگر برای ملت‌های منطقه جز سرکوب و کشتار و ارعاب ره‌آورد دیگری نداشت، برای محافل راست افراطی در غرب، به ویژه در ایالات متحد منافع فراوان به دنبال آورد. به همین دلیل است که همزمان با اوج گرفتن تب تظاهرات ضدجنگ در لندن، کاردینال ژوزف راتزینگر نیز پس از ناکامی در اسپانیا به یاد علی‌خامنه‌ای و نامة احمدی‌نژاد افتاده.

مطلب را با جوش‌و‌خروش «حنازرچوبه» برای تظاهرات ضدجنگ لندن آغاز می‌کنیم، سپس نگاهی خواهیم داشت به چرخش همزمان واتیکان و مخالف‌نمایان جمکران به جانب انسان‌ستیزی جناح احمدی‌نژاد. همان انسان‌ستیزی‌ای که در آثار جلال آل‌احمد به چشم می‌خورد و سایة شوم‌اش همچنان بر سر «نخبگان» وطنی سنگینی می‌کند. جلال آل‌احمد با حذف عامل انسانی از پدیدة «فرهنگ»، سنت‌های بومی را بجای «فرهنگ» نشانده‌ بود. امروز نیز «نخبگان» مخالف‌خوان حکومت جمکران دانسته یا ندانسته بر همین طبل توحش می‌کوبند.

جنگ زرگری الاغ‌های طویلة مک‌کارتی همواره به یک نتیجة جادوئی می‌رسد و آن عبارت است از ترادف «انسان‌محوری» با مقدسات انسان‌ستیز «دین!» به این ترتیب است که فعلة فاشیسم موفق می‌شود با تحریف «فرهنگ» آنرا مترادف با ابتذال «جمع» و سنت‌ها و رسم و رسوم عامیانه «تعریف» کند. اینگونه است که «کارل مارکس» به عنوان فیلسوف، با یک چرخش قلم تبدیل می‌شود به «پیغمبر!» پس از اینکه فیلسوف و متفکر انسان‌محوری همچون مارکس از جایگاه واقعی خود به بیرون پرتاب شد، می‌توان با توسل به اصل جادوئی ترادف کلی، جسد لنین و استالین را نیز از قبر بیرون آورده، مارکسیست‌ها را با اوباش حزب‌الله به قیاس کشید! ولی هدف اصلی صاحبان طویلة مک‌کارتی هنوز محقق نشده! هدف اصلی چیست؟ تکرار دور باطل شیخ و شاه در ایران. یعنی پروپاگاند «تمدن پارس» همزمان با کوفتن بر طبل عوام‌گرائی و تثبیت مراسم آش‌نذری، کاباره و رقص‌شکم و هرت کشیدن عرق‌سگی در جایگاه «فرهنگ» از یکسو، و از سوی دیگر ارائة «تصویر دلپذیر» از جنگ‌طلبان غرب!

حنازرچوبه، مورخ 19 آبان‌ماه 1389، در مطلبی با کد 30067396 از «کارشکنی» مقامات لندن «بر سر راه» تظاهرات بزرگ ضدجنگ در این شهر یک قصة «حسین در کربلا» برای‌مان نقل کرده. بله، کم کم به میعاد شیرین «تظاهرات ضدجنگ در لندن» نزدیک می‌شویم. همة قراردادهای لازم و مفید در عراق و افغانستان منعقد شده، در نتیجه وقت آن رسیده که جنگ‌طلبان غرب با صورتک فریب در جایگاه والای «مخالف جنگ» مستقر شوند. و طبق معمول، پادوئی برای این معرکة مهوع، یعنی بازارگرمی برای ارباب بر عهدة جیره‌خواران استعمار یعنی اوباش حکومت اسلامی قرار گرفته.

حنازرچوبه به نقل از «یک سخنگوی ائتلاف بزرگ ضدجنگ انگلیس» می‌نویسد، مقامات لندن به دلیل «ملاحظات تجاری» از صدور مجوز برای تجمع ما در «سپیکرز کرنر» هاید پارک خودداری می‌کنند و این غیر قابل قبول است! به این ترتیب باید بپذیریم که «ائتلاف بزرگ ضدجنگ» ارواح شکمش درویش است و مال دنیا را به پشیزی نمی‌گیرد! این «ائتلاف» فقط به امور «معنوی» علاقه دارد و خلاصه سیاست‌اش عین دیانت‌اش شده، در نتیجه جز پدرسوختگی و فریب در کارش نیست:

«[...] به هيچ وجه قابل پذيرش نيست كه [...] برنامه تظاهرات سراسري فقط به خاطر برخي ملاحظات تجاري لغو شود [...]»


همچنانکه می‌بینیم سخنگوی ائتلاف «جنگ را متوقف کنید»، همچون امام سیزدهم، به «تکلیف» عمل می‌کند و نتیجه هم «البته در ظاهر» برای‌اش اهمیت ندارد، حال آنکه در واقع، هدف از برپائی این نمایشات مهوع ارائة «تصویر دلپذیر» از «مردم» انگلستان است. «پیام» تظاهرات مذکور این است که مردم انگلستان با جنگ مخالف‌اند، در صورتیکه همین مردم بخوبی از منافع اقتصادی جنگ تغذیه می‌فرمایند. ابراز مخالفت اینان با جنگ، شیون و زاری کرکس هنگام تغذیه از جسد را تداعی می‌کند. نمی‌گوئیم اشک تمساح، چون این عبارت حق مطلب را ادا نمی‌کند.

راهپیمائی و لشکرکشی خیابانی بر ضد جنگ هیچ اهمیتی ندارد، حضرات اگر ریگی به کفش‌شان نیست و «ملاحظات تجاری» را نکوهش می‌کنند، بهتر است به مصداق «ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا»، در تظاهرات 20 نوامبرشان بجای «خروج نیروهای نظامی از افغانستان»، خواهان انتشار متن قراردادهای تجاری‌ای شوند که دولت بریتانیا از طریق اشغال نظامی بر عراق و افغانستان تحمیل کرده! قراردادهائی که همچون حکومت اسلامی، با زور سرنیزة نظامیان خارجی و انفجار بمب در اماکن عمومی بر ملت‌ها تحمیل شده. باری در ادامه، سخنگوی ائتلاف «خررنگ‌کن» لاف فراوان زده و حنازرچوبه نیز مفصلاً دم‌جنبانی کرده تا تبلیغات ارباب را تکمیل نماید. همه بدانند و آگاه باشند که «جمعی از نمایندگان پارلمان بریتانیا» نیز از این تظاهرات ابله‌فریب «پشتیبانی» می‌کنند:

«[...]‌ علاوه بر ائتلاف ضدجنگ انگليس [...] سازمان مبارزه براي خلع سلاح هسته‌اي، ابتكار مسلمانان بريتانيا، جمعي از نمايندگان پارلمان انگليس و خانواده‌هاي نظاميان كشته شده در عراق و افغانستان نيز از [...] تظاهرات ضدجنگ [...] حمايت كرده‌اند [...]»



به طور مثال، می‌بینیم که خانوادة نظامیان «کشته نشده» از تظاهرات مذکور حمایت به عمل نمی‌آورند! به عبارت دیگر حضرات به دلیل مرگ نزدیکان‌شان تظاهرات «ضدجنگ» را تأئید می‌کنند. مسلم بدانیم اینان هرگز با تاراج، یعنی با قراردادهای تجاری‌ای که به برکت همین جنگ‌ها منعقد می‌شود مخالفتی نخواهند داشت. کوتاه سخن، ائتلاف ضدجنگ دکانی است که برای بزک چهرة کریه جنگ‌طلبان افتتاح شده، و تشکل «ابتکار مسلمانان بریتانیا» نیز شعبة دیگر همین «آرایشگاه مرگ» است. آرایشگران مرگ در آستانة تهاجم وحشیانة آنگلوساکسون‌ها به کشور عراق، بزرگترین تظاهرات ضدجنگ در تاریخ بریتانیا را سازمان دادند تا همة شوت و پرت‌ها بدانند و آگاه باشند که «مردم» انگلستان با این جنگ «مخالف‌اند!» حال این پرسش مطرح می‌شود که این انسان‌های شریف و پاک و بی‌ریا و خیلی صلحدوست طی 20 سال تحریم ملت عراق که منطقاً پیامدی جز جنگ نمی‌توانست داشته باشد، کجا تشریف داشتند؟

نیازی به پاسخ نیست! این نمایشات بازتولید همان معرکه‌گیری صرافی‌های نیویورک بر ضد «جنگ ویتنام» از طریق «افشاگری‌ها» است. حدیث مبارزات حضرت دانیل السبرگ را که فراموش نکرده‌ایم! اردوگاه ناتو مدت‌هاست که پروپاگاند خود را از طریق بمباران رسانه‌ای آغاز کرده و مخاطبان را هدف تولیدات مبتذل هولیوود قرار داده. انواع فیلم‌های جنگی، از جنگ دوم گرفته تا جنگ ویتنام در اختیار مشتاقان قرار دارد. از آنجمله است «پلاتون»، شاهکار هنری «اولیورستون.» پیام فیلم کذا این است که جوانان مرفه از «خشونت» گریزان‌اند! جریان از اینقرار است که یکی از جوانان طبقة‌ مرفه برای انجام وظیفة‌ «میهنی» خویش به جبهة جنگ ویتنام می‌رود و از وحشی‌گری هم‌رزمان‌اش در جبهه به شدت پریشان و آزرده خاطر می‌شود و... و اما این جوان برومند و متمدن هرگز از خود نمی‌پرسد، به چه دلیل برای جنگ به کشور ویتنام آمده، مگر ویتنامی‌ها به خاک آمریکا تجاوز کرده‌اند؟ این پرسش‌های ساده و دردسرساز در هیچیک از فیلم‌ها مطرح نمی‌شود، دلیل هم روشن است: نظام توحش سرمایه‌سالاری در غرب بیش از خداوند تقدس دارد و هرگز نمی‌باید به زیر سئوال رود، ‌ حتی در فیلم!

فیلم‌ساز موظف است خشونت سرمایه‌سالاری را در ویتنام و در دیگر نقاط به افراد و گروه‌ها نسبت دهد! به عنوان نمونه جنایات فجیعی که در کامبوج روی داد، تقصیر «پل پت» بود؛‌ ایالات متحد هیچ نقشی در این مسائل نداشت. یا آنچه در عراق می‌گذرد، به ویژه تهاجم به مسیحیان کار افراط‌گرایان مسلمان است، و می‌باید بپذیریم که آنگلوساکسون‌ها و به ویژه واتیکان هیچ نقشی در این جنایات نداشته و ندارند، اما واقعیت جز این است. هدف از اقلیت‌زدائی، یکدست کردن جامعه جهت تحمیل حکومت‌های «مردمی» و فاشیسم است.

حکومت مردمی، مجموعه‌ای است سرکوبگر متشکل از نیروهای «نظامی ـ امنیتی» وابسته به استعمار و گروه‌های اراذل و اوباش که از آنان به عنوان «مردم» نام می‌برند. وظیفة‌ «مردم» کذا در واقع ارعاب و سرکوب ملت‌ها در راستای پیشبرد سیاست‌های استعماری است. در ایران این «مردم» از فتوی آخوند پیروی می‌کنند. ویژگی «فتوی» نیز مرزشکنی است؛ به همین دلیل شعار استعماری «سیاست‌ ما عین دیانت ماست» در کشورمان بر سر زبان‌ها افتاده. پیش از سرنگونی سلطنت قاجار، فتوی خائنانة میرزای شیرازی همین سیاست را به مورد اجرا گذارد. پیشتر در این مورد توضیح داده‌ایم، پس بازگردیم به سیاست‌های «مردمی» که تحت نظارت اشغالگران در عراق به اجرا درمی‌آید و کوچاندن مسیحیان به غرب را در دستورکار خود قرار داده. یادآور شویم که قدمت کلیسای عراق به مراتب از کلیسای اروپا بیشتر است، از اینرو می‌باید تاریخچة آن به نفع کلیسای اروپا پاک شده، و اموال‌اش در اختیار واتیکان قرار گیرد، همچنانکه اموال کنیساهای افغانستان نیز به برکت حکومت طالبان سر از اسرائیل در آورد؛ اینهم بخشی است از تاراج استعمار. و حکومت جمکران به عنوان پادوی استعمار غرب همچون حکومت اسلامی پاکستان برای چنین سیاست‌هائی زمینه‌سازی می‌کند. شاید به خمپاره بستن خانه‌های مسیحیان عراق با حمایت واتیکان از خامنه‌ای بی‌ارتباط نباشد، اما به جرأت می‌توان گفت که تارومار کردن مسیحیان عراق با لات‌بازی حکومت پاکستان در هم‌سوئی کامل قرار گرفته.

به گزارش فیگارو، مورخ 11 نوامبر 2010، دادگاهی در پاکستان یک مسیحی را به جرم «توهین به پیامبر اسلام» محکوم کرده! بله، قوة قضائیة پاکستان، همچون قوة قضائیه حکومت جمکران و دیگر حکومت‌های دینی و بومی «انسان» را به رسمیت نمی‌شناسد. به همین دلیل است که واتیکان پس از فرسایش جنجال فاشیست‌های دارودستة محمد خاتمی، به نامة احمدی‌نژاد در باب مبارزه با لائیسیته «پاسخ» می‌دهد. بالاخره احمدی نژاد هم هر چه باشد از مخالفان دمکراسی و انسان‌محوری است، در نتیجه همچون دیگر فاشیست‌ها در «سنگر حق» واتیکان نشسته و به مرزشکنی و مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد مشغول است.

به عنوان مثال، حکومت مرده شویان جمکران برای تشخیص «حق» از «باطل» کرسی آزاداندیشی برپا کرده، بدون اینکه در نظر داشته باشد «آزاد اندیشی»، انسانی است و از اینرو فراتر از دو قطب حق و باطل قرار می‌گیرد. مخالف‌نمایان حکومت مرده‌شویان نیز در نظر نمی‌گیرند که فیلسوف و متفکر «انسان‌محوری» همچون کارل مارکس را نمی‌توانند در جایگاه مقدس پیامبری بنشانند،‌ یا لنین را ـ هر چند کودتاچی، پیرو «دین» مارکس بخوانند! مارکس یک فیلسوف است و هرگز حکومت ویژه‌ای برای جهانیان تعیین نکرده. از این گذشته نظریة اقتصادی مارکس جامعة صنعتی انگلستان در یک برهة مشخص را مد نظر داشته، در نتیجه پرتاب مارکس به جایگاه پیامبری جز پریشان‌گوئی و مهمل‌بافی نیست. این هذیانات به دفاعیة «راسکول نیکوف» در دادگاه می‌ماند.

پرسوناژ رمان «جنایت و مکافات» داستایوسکی، روان‌پریشی است که همزمان در جایگاه «مدعی»، «قاضی» و «مامور اجرای حکم» نشسته، از اینرو در توجیه جنایت خود، محمد و ناپلئون بناپارت را نیز با یکدیگر در ترادف قرار می‌دهد. حال آنکه بناپارت، یک پرسوناژ تاریخی است که سال‌ها پس از انقلاب فرانسه در این کشور قدرت را به دست می‌گیرد. ناپلئون نه ادعای پیامبری داشت، نه در صحرای عربستان می‌زیست. خلاصه اگر پرسوناژ «راسکول نیکوف» امپراطور فرانسه را با پرسوناژ اسطوره‌ای و مقدس به قیاس می‌کشد، به دلیل خروج از جایگاه واقعی‌اش به عنوان دانشجو است. خروجی که منجر به استقرار همزمان وی در سه جایگاه «مدعی»، «قاضی» و «مامور اجرای حکم» می‌شود. می‌بینیم که نخبگان جمکران که در کمال حماقت «مارکس» را پیامبر چپ‌گرایان می‌خوانند، از نظر مرزشکنی و هذیانگوئی با پرسوناژ روان‌پریش رمان داستایوسکی چندان تفاوتی ندارند. ریشه‌های روشنفکرنمائی در ایران، یعنی مزخرف‌گوئی، مرزشکنی و انسان‌ستیزی به نگرش آشفتة‌ جلال آل‌احمد بازمی‌گردد.

این فرد که در هیاهوی تبلیغاتی ساواک «روشنفکر» معرفی می‌شد، همان مزخرفاتی را می‌گفت که امروز از زبان علی‌خامنه‌ای و حاج فرج‌دباغ و دیگر سردمداران فرهنگ‌ستیز حکومت آخوندیسم می‌شنویم. اینان «فرهنگ» را سنتی و بومی می‌پندارند و به زبان روشنتر جهان‌شمولی انسان را نفی می‌کنند. مطلبی از فریبرز رئیس دانا در سایت «عصرنو»، مورخ 19 آبان‌ماه 1389، انتشار یافته. آقای رئیس‌دانا در کمال احتیاط به «فقر فرهنگی» استاد جلال آل‌احمد و دخالت‌های خمینی‌وار ایشان در سیاست اشاره کرده‌اند. جلال ‌آل‌احمد باورها و سنت مقدس را با روشنفکری اشتباه گرفته بود و به شدت از علوم انسانی مدرن انتقاد می‌کرد. گویا از منظر ایشان علوم انسانی کهن نیز وجود داشته! ایشان نوعی علوم انسانی مبتنی بر سنت‌های بومی و دینی رویت کرده بودند! حال آنکه انسان نه دینی است و نه بومی:

«آل احمد [...] آموزش علوم انسانی مدرن [...] و مبتنی بر نظریه‌‌های غیر بومی را شدیداً نقد می‌کند. او خواستار آن می‌شود که از غرب فقط علوم مهندسی و صنعتی [...] و از شرق و ایران سنت، باورهای روشنفکری کاملاًٌ بومی و به میراث رسیده از فلسفة‌ اسلامی و آموزه‌های روحانیت، که [...] ریشه در ذات روح و خودمانی دارند [...] آموخته شود.»


همچنانکه می‌بینیم «روشنفکربومی»‌ با «تفکر» بیگانه است‌ و در لجنزار تعبد و باورها و بی‌بی‌گوزک‌های دستاربندان دست و پا می‌زند، از اینرو توحش «ذات خودمانی» را بجای علوم انسانی نشانده! اینهم قطره‌ای است از دریای فقر فرهنگی حاکم بر جامعة ایران. حال که با «روشنفکری»، ویراست جلال آل‌احمد بیشتر آشنا شدیم نگاهی داشت باشیم به گزارش «کامرسانت» پیرامون خیانت یک کلنل سرویس‌های مخفی روسیه. این گزارش که در سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 11 نوامبرسالجاری منعکس شده، در تمام شبکه‌های معتبر خبری غرب بازتاب یافته و شاید پاسخی باشد به تهاجم وحشیانه به «اولگ کاشین»‌، خبرنگار کامرسانت.

در تاریخ 5 نوامبر، «اولگ کاشین» در نزدیکی محل سکونت‌اش مورد تهاجم قرار گرفت؛ به گزارش «دیلی‌میل»، مورخ 8 نوامبر2010، مهاجمین دست و پای او را شکسته و یک انگشت او را قطع کردند. چند روز پس از این تهاجم وحشیانه، روزنامة کامرسانت «کلنل چرباکوف»، ریاست ادارة امور مأموران مخفی برون‌مرزی روسیه را به عنوان جاسوس آمریکا معرفی کرد. به گزارش کامرسانت، کلنل چرباکوف 11 مأمور مخفی روسیه را در آمریکا لو داده و چند روز پیش از مسافرت دیمیتری مدودف به ایالات متحد، کشور را به مقصد آمریکا ترک گفته. گویا مسئولان سرویس اطلاعات برون‌مرزی اقامت دختر کلنل چرباکوف را در ایالات متحد نادیده گرفته‌ بودند! همچنین حدود یکسال پیش از جنجال «جاسوس‌گیری»، زمانیکه کلنل چرباکوف ارتقاء درجة خود را نمی‌پذیرد، گویا احدی به ایشان مشکوک نمی‌شود! به گفتة ‌کامرسانت، مخالفت کلنل چرباکوف صرفاً برای گریز از آزمایش‌های اجباری «سنجش دروغ» بوده، و این فرد از همان هنگام در خدمت بیگانه قرار داشته. باری ایشان سه روز پیش از مسافرت رئیس جمهور روسیه به آمریکا، کشور را ترک می‌کنند و چند روز پس از مسافرت دیمیتری مدودف جنجال «جاسوس‌گیری» به راه می‌افتد.

یادآور شویم، همزمان با لو رفتن شبکة ماموران مخفی روسیه، ولادیمیر پوتین، طی یک نشست مطبوعاتی اعلام داشت، «سرویس‌های مخفی مقررات ویژة خود را دارند، ولی خیانتکاران مجازات خواهند شد.» با انتشار گزارش کامرسانت در مورد تساهل و تسامحی که شامل حال کلنل چرباکوف شده، می‌توان دریافت روی سخن با چه کسانی بوده. باید بگوئیم اینهمه سهل‌انگاری در مورد کلنل مذکور عجیب به نظر می‌رسد. مسلماً فعالیت‌های ایشان مورد تأئید محافلی قرار داشته که از جمله شیفتگان روابط جنگ سرد بوده و هستند. گروه‌هائی که در هم‌سوئی کامل با افراط‌گرایان غرب از گسترش سرکوب در روسیه نیز حمایت می‌کنند. تهاجم به فعالان مدافع حقوق‌بشر و روزنامه‌نگاران کارساز همین محافل شیفتة‌ بازگشت به گذشته‌هاست. انتشار گزارش کامرسانت نشان می‌دهد که محفل گذشته‌پرستان در روسیه به شدت متزلزل شده. تضعیف استالینیست‌های نازنازی را به فال نیک می‌گیریم؛ اطمینان داریم که این تحولات از مرزهای روسیه به مراتب فراتر خواهد رفت.



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت