کربلالیکس!
...
سرانجام نروژ، دانمارک و از همه مهمتر، سوئد از خواب خوش چند دهساله بیدار شده و دریافتند که ایالات متحد «یواشکی» در مورد شهروندانشان به جمعآوری اطلاعات میپردازد! به عبارت دیگر دولتهای سه کشور مذکور که تاکنون به مصداق «سکوت علامت رضاست»، در غار اصحاب کهف لنگر انداخته و خود را به خواب زده بودند، به دلایلی ناچار شدند از خواب شیرین برخیزند و به جاسوسی «حلال» عموسام در کشورهای متبوعشان اشاره کنند. ولی همزمان با بیداری فرخندة این سه کشور اروپای شمالی که تاکنون ملکطلق آنگلوساکسونها به شمار میرفتند، و همچنین با تضعیف چپنمایان در آمریکای لاتین، بعضیها به این خیال خام افتادهاند که برای جبران مافات میتوان واتیکان را فعالتر کرد!
اینگونه بود که مسیحیان عراق در کلیسا مورد تهاجم قرار گرفتند؛ پاپ راهی اسپانیا شد و ضمن انتقاد از آخوند ستیزی جمهوریخواهان در سالهای 1930، در کمال بیشرمی به تأئید فرانکیستها پرداخت. خلاصه اگر زمام کاردینال راتزینگر را رها کنند به ستایش هیتلر و موسولینی مینشیند. این است پیشرفت و ترقی کلیسای کاتولیک که در لهستان یک تندیس 36 متری از مسیح به آسمان برده. چه تندیسی! 3 متر از نوع آرژانتینی آن رفیعتر است! به موازات پیشرفتهای چشمگیر کلیسای کاتولیک، «ژولین اسانژ» هم در سوئیس از ابعادی اسطورهای و تاریخی و خصوصاً «کمونیستی ـ کربلائی» برخوردار شد. فراموش نکنیم که این معجزات در پی جنجال محور «برزیل ـ فرانسه» پیرامون «سکینه» به وقوع پیوسته.
جنجال و هیاهوی غرب پیرامون «سکینه آشتیانی» از یکسو به تحکیم محور «تفلیس ـ تهران» و موافقت عبداللهگل با نصب سپر دفاعی در ترکیه انجامید و از سوی دیگر علی خامنهای و احمدینژاد را در جایگاه مدافعان پروپاقرص اشغال سفارت آمریکا مستقر کرد. به این ترتیب سازمان سیا توانست مهدی بازرگان را به عنوان مخالف سرسخت حکومت امام سیزدهم در دکة خود برای فروش عرضه کند، و شیخ مسعود بهنود هم موفق شد «تاریخ» را با قصه و بیبیگوزکهای ساخته و پرداختة خبرچینهای ساواک در ترادف قرار دهد. این مرزشکنیها را تلویزیون فرانسه زبان سوئیس به اوج رساند. چه نشستهاید! مجری نیمه ایرانی تلویزیون سوئیس «ژولین اسانژ» را با «لنین» در ترادف قرار داد!
بینالملل الاغهای طویلة مککارتی تمام تلاش خود را برای گسترش پروپاگاند «مرزشکنی» به کار گرفته. این مرزشکنی که در غرب با شایعهپراکنی پیرامون همسر نیکولا سرکوزی و گرایش جنسی ویلیام هیگ، وزیر امور خارجة بریتانیا آغاز شد، در سوئد به «افشاگری» در مورد پادشاه این کشور رسید. جالب اینجاست که نه ویلیام هیگ و نه پادشاه سوئد از تهاجم به حریم خصوصیشان شاکی نشدهاند! ویلیام هیگ به تکذیب شایعات اکتفا کرد، و پادشاه سوئد هم اعلام داشت این مسائل مربوط به گذشته بوده! به عبارت دیگر اینان از قانونشکنی حمایت به عمل آوردهاند. اما تهاجم به حریم خصوصی به فرد محدود نمیشود، دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر نیز نوعی مرزشکنی میباید تلقی شود.
به عنوان نمونه جنجال پیرامون یک زندانی موهوم به نام «سکینه آشتیانی» نوعی مرزشکنی است. به این دلیل که حکومت اسلامی این فرد را «متهم به قتل» معرفی میکند، حال آنکه دارودستة «بوتول» به سنگسار قریبالوقوع وی اشاره دارند! میدانیم که در حکومت مرده شویان قاتل را به سنگسار محکوم نمیکنند؛ مجازات وحشیانة سنگسار دخالت دولت است در حریم خصوصی افراد بالغ. خلاصه بگوئیم، از منظر حقوقی در سراسر جهان «قاتل» مجرم است و میباید مجازات شود، بنابراین اگر سکینه یک شایعه نباشد و «جرم» او، یعنی قتل همسر به اثبات رسیده، هیچ دلیلی وجود ندارد که محافل غرب به ویژه در فرانسه چنین جاروجنجالی به راه اندازند.
یادآور شویم در پی عملیات خرابکارانه در عراق، مقامات فرانسه برای مداوای بعضی مسیحیان و پذیرش اعضای خانوادة آنان اعلام آمادگی کردند. به عبارت دیگر، دولت فرانسه در برخورد با قربانیان عراقی هیچ تفاوتی با حکومت اسلامی ندارد. اولی به عنوان یک دولت لائیک از کاتولیکهای عراق حمایت میکند، و دومی از شیعیان این کشور. حال آنکه برخلاف حاکمیت فرانسه، حکومت جمکران یک حکومت بدوی و انسانستیز است که علوم انسانی و دمکراسی را «غربی» به شمار میآورد و نفی میکند. ولی شاهدیم که حاکمیت قوانین انسانمحور در کشور فرانسه، باورهای مردم فرانسه را تغییر نداده. این قوانین فقط میتواند از تحمیل انسانستیزی یا «باورها» بر افراد جامعه ممانعت به عمل آورد. برای مشاهدة ابعاد توحش باورها به دو نمونه از پیام کاربران رسانههای معروف فرانسه اشاره میکنیم.
زمانیکه کمکهای مالی حکومت جمکران به کرزای فاش شد، یکی از کاربران فیگارو «کرزای» را در گام نخست با کشور افغانستان و سپس با کشورهای منطقه در ترادف قرار داده و ضمن ابراز انزجار از «فساد این کشورها» میپرسد، «چرا برای کمک به این کشورهای فاسد نیروی نظامی اعزام میکنیم؟» خلاصه بعضیها میکوشند ارتباط مستقیم اعزام نیرو را با تاراج اقتصادی انکار کنند و اتفاقاً ویکیلیکس هم در همین مسیر مقدس گام برمیدارد. به همین دلیل در سوئیس «ژولین اسانژ» در ترادف با «لنین» قرار گرفته، و شاید همین روزها به افتخار «شهادت» نیز نائل آید تا از ابعاد حسینی و کربلائی برخوردار شود. پیش از پرداختن به این مطلب بهتر است نگاهی داشته باشیم به پیام یکی دیگر از کاربران فیگارو در رابطه با عملیات تروریستی عراق. کاربر مذکور میگوید، بهتر است به کشتار خودشان سرگرم باشند تا مزاحم دیگران نشوند:
«گفتناش تأسفآور است، اما تا وقتی که بین خودشان به کشت و کشتار مشغولاند، آسایش بقیه را در هم نمیریزند.»
این پیام «تأسفآور» در تاریخ 3 نوامبر 2010، در سایت فیگارو انتشار یافته. بله، فکر نکنید در فرانسه «مردم» با توحش و باورها بیگانه شدهاند؛ به هیچ عنوان! تنها عاملی که در کشور فرانسه مانع از بروز چنین توحشی در سطح جامعه میشود، حاکمیت قوانین انسانمحور بر روابط میان انسانها است. قوانینی که از حاکمیت «باورها» و توهمات مرزشکن جلوگیری میکند. به عنوان نمونه، حاکمیت فرانسه هرگز چرندیاتی از قبیل «دین ضداستبداد» و «جدائی دین از حکومت» را تبلیغ نمیکند. این وظیفة مقدس بر عهدة الاغهای چموش طویلة مککارتی گذاشته شده. اینان تمام تلاش خود را برای تحریف «جدائی دین از سیاست» به کار گرفته و میکوشند «جدائی دین از حکومت» را بجای آن بنشانند، تا دکان امثال «فوکویاما» کساد نشود و سازمان سیا بتواند، دست در دست حزب توده و دیگر اعضای «داسالله»، کالای بنجل «دین ضداستبداد» را بفروش برساند، چرا که مهمترین ویژگی «دین ضداستبداد» مرزشکنی آن است.
به عنوان مثال، در پی تقاضای یکی از شیوخ قم، علی خامنهای دستور آزادی یکی از زندانیان خودی حکومت را صادر کرد. شرح دخالت آشکار خامنهای در قوة قضائیه در رادیوفردا، مورخ 6 نوامبر 2010 موجود است. رادیوفردا همچنین از سفر مجدد خامنهای به قم و ملاقات وی با مکارم و شرکاء خبر داده. به نظر میرسد تغییراتی در برنامة اربابان حکومت اسلامی پیش آمده باشد، در غیر اینصورت دلیلی برای سفر مجدد مقام معظم رهبری به قم وجود نداشت؛ این فرد 10 روز در شهر قم لنگر انداخته بود. شهری که رسانههای جمکران مدتی است آن را شهر «علم و قیام» میخوانند!
خلاصه اگر جویای «علم» و تکنولوژی هستید حتماً سری به قم بزنید چرا که مراکز فناوری شکمچرانی، مردهپرستی و تقدیس و توحش در همین شهر مقدس قرار گرفته. به عبارت دیگر، شهر قم همزمان «سیلیکن ولی» و «هاروارد» شیعیمسلکان است. شهری است که استعمار در آن کارگاه و کارخانه بر پا کرده و جهت گسترش انسانستیزی و قانونشکنی، آیات عظام «مترقی» و «دین ضداستبداد» تولید میکند.
بیدلیل نیست که جوزف مک کارتی، سناتور شهید راه «حق» و «عدالت» زنده شده و در دانمارک و سوئد به فعالیتهای خود همچنان ادامه میدهد. بله، درست حدس زدید! باز هم معجزه شده و هیچ تعجبی هم ندارد! مگر قادر متعال نمیتواند معجزه کند؟ از روزی که خداوند حضرت آدم را آفرید، تا همین هزار و پانصدسال پیش پشت سر هم معجزه کرده، پس دلیلی وجود ندارد که دکان معجزات الهی تعطیل شود، مگر اینکه بپذیریم خداوند مرده و دیگر کاری از دستش برنمیآید.
ولی زنده یا مرده، بحث ما بر سر خداوند نیست، از نظر ما اصل و اساس «انسان» است و اعلامیة جهانی حقوق بشر نیز بر حقوق انسان، خارج از هرگونه تعلقات قومی، دینی و نژادی تأکید دارد. در نتیجه، در یک نظام دمکراتیک باورهای انسان، مقدس یا غیر میباید از سیاست به عنوان «حریم عمومی» جدا باشد، چرا که «باورها» در هر حال «غیرمنطقی» است. به زبان سادهتر باورها و سلیقهها در چارچوب «حریم خصوصی» افراد قرار میگیرد. اما حریم خصوصی هم «مطلق» نیست. پیشتر گفتیم تا زمانیکه از منظر قانونی جرم صورت نپذیرفته، دولت حق ندارد به حریم خصوصی افراد دخالت کند. اما در صورت وقوع جرم و قانونشکنی در حریم خصوصی، دولت موظف به دخالت در این حریم نیز خواهد بود. در نتیجه «حریم خصوصی» هرگز نمیتواند خارج از «حکومت» و یا خارج از «قوانین» قرار گیرد!
در یک نظام دمکراتیک، حاکمیت بر کل جامعه «نظارت قانونی» اعمال میکند، و تمام بنیادهای اجتماعی، از جمله «بنیاد دین» تحت نظارت حاکمیت قرار دارند، بنابراین کوفتن بر طبل جدائی دین از دولت، یا از «حکومت» نشان حماقت است، یا بهترین دلیل بر شارلاتانیسم و شیادی. در یک جامعة بهنجار یا دمکراتیک، هرگز دین خارج از حکومت و دولت قرار نمیگیرد، حتی اگر آن سناتور «شهید» هم زنده شده باشد! برای آگاهی از معجزات اخیر مککارتی بهتر است سری به دانمارک و سوئد بزنیم. پس از کسادی دکان «کاریکاتور محمد» و تحریک افکار عمومی در کشورهای مسلمان نشین، تهاجم به حریم خصوصی افراد سرشناس در دستور کار فاشیستها قرار گرفته و جالب اینجاست که هیچکس از این جرم مسلم شکایتی ندارد!
در دانمارک «کنت پلامر»، مدیرعامل شبکة خصوصی «دی.آر» پس از یک گفتگوی تلفنی استعفا میدهد! به گزارش فرانسپرس، مورخ 28 اکتبر 2010، «پلامر» به یک نویسنده وعده میدهد که اگر از انتشار زندگی خصوصی او منصرف شود، خبرهای دست اول در مورد زندگی خصوصی دیگران در اختیارش خواهد گذاشت! فرانسپرس در ادامه میافزاید، از آنجا که این گفتگوی تلفنی بر ملا شده، «کنت پلامر» از پست خود استعفا داده! گویا این داستان را ویژة شوتوپرتها ساخته و پرداخته باشند. چرا که هیچکس حق ندارد زندگی خصوصی افراد حقیقی و حقوقی را بدون کسب مجوز از آنان به صورت فیلم و یا کتاب منتشر کند؛ همچنین هیچکس از این حق توحش برخوردار نیست که با تهدید افراد به افشاگری از آنان باج بگیرد. خلاصه اگر در کشور دانمارک چنین داستانهائی سر هم میشود، مسلماً دلیل «موجه» دارد؛ دلیلی که همواره اقتصادی است، حتی اگر در ظاهر سیاسی جلوه کند. و از آنجا که فرانسپرس به «دلیل موجه» ماجرای استعفای «کنت پلامر» اشاره نکرده، بهتر است وقتمان را بیش از این در دانمارک تلف نکنیم که از قدیم گفتهاند «وقت طلاست!»
و از شما چه پنهان، خاندان سلطنتی سوئد به این فلز کمیاب علاقة فراوان دارد. به همین دلیل مخارج ازدواج خاندان جلیل سلطنت از جیب مردم سوئد پرداخت شد و یک میلیاردر سوئدی مقیم سوئیس نیز از زوج خوشبخت برای گذراندن ماه عسل در سوئیس دعوت به عمل آورد. شاید «ژولین اسانژ» را هم ایشان به ژنو دعوت کرده باشند. امان از این میلیاردرهای سوئدی ساکن سوئیس! اینان برای فرار از پرداخت مالیات سنگین، این کشور را برای اقامت برمیگزینند، در آفریقای جنوبی «فعالیت» اقتصادی میکنند و درآمد حاصل از فعالیتشان را به بانکهای سوئیس سرازیر میفرمایند. بیدلیل نیست که نگاههای پرمهر و محبت این کشور «بیطرف» به ژولین اسانژ دوخته شده.
روز گذشته تلویزیون فرانسهزبان سوئیس از ایشان، یعنی از «مستر» اسانژ خواست به این کشور پناهنده شوند! مجری برنامه گفت، شما جانتان در خطر است، جای ثابت زندگی نمیکنید و ... و هیچ فکر کردهاید که همچون «لنین» در سوئیس اقامت کنید؟ ایشان هم فرمودند، بله در همین فکر هستم، تهدیدهای زیادی متوجه ماست و ... و خلاصه اگر روزی از این روزها ژولین اسانژ به قتل رسید، بدانید و آگاه باشید که بعضیها یک سناریوی خوب و خر رنگ کن برایمان تنظیم کردهاند که در راه اجرای آن به «شهید» راه حق و «مسیح» نیاز دارند و چه کسی بهتر از ژولین اسانژ؟ این پرسوناژ به عنوان «گوشت دم توپ» بسیار مناسب به نظر میرسد.
اسانژ در سال 1971 متولد شده؛ نه ثروتمند است، و نه خانوادة صاحب نفوذی دارد و از همه مهمتر زندگی آشفتهای داشته. به گفتة ویکیپدیا، ژولین اسانژ طی دوران تحصیل در 37 مدرسه ثبت نام کرده! در اواخر ماه اوت سالجاری، پس از انتشار اسناد فوقمحرمانة پنتاگون در مورد جنگ افغانستان، قوة قضائیه سوئد اسانژ را به تجاوز جنسی متهم میکند و ایشان هم اتهامات را تکذیب میفرمایند، همین! نه سوئد برای دستگیری ایشان حکم صادر میکند، و نه ژولین اسانژ برای وارد آوردن تهمت و افترا از قوة قضائیة سوئد شاکی میشود! از اینجا نتیجه میگیریم که مستر اسانژ نمیتوانند بیاساس بودن اتهامات قوة قضائیه سوئد را به اثبات برسانند! چرا که اگر سوئد به دلیل شایعه پراکنی رسوا میشد، این رسوائی بر اعتبار جهانی ویکیلیکس میافزود و شاید ما هم میپذیرفتیم که جایزه باران شدن مستر اسانژ دلیل موجه دارد! ایشان در برابر پنتاگون ایستادهاند! از افشای پولشوئی بانکهای سوئیس سخن میگویند، و همزمان میخواهند از دولت سوئیس که اختیارش به دست همین بانکهاست، تقاضای پناهندگی کنند! راستش ما که مات و مبهوت شدهایم!
البته در این دریای تردید، ما تنها نیستیم! «مارک روش»، در لوموند، مورخ 25 اکتبر سالجاری پیرامون «نشست خبری» اسانژ و شرکاء در لندن چنین مینویسد:
«ژولین اسانژ، بنیانگزار سایت ویکیلیکس [...] به تنهائی یک فیلم ژنریک است. ما با حرفهایهای دوستداشتنی و کلکی سروکار داریم. اینان در قفای ظاهر رک و صریحشان میکوشند شما را به سوئی برانند، تا آنان را آنچنان که خود مایلاند توصیف کنید، نه آنگونه که شما آنها را میبینید؛ هنر استادانه[...]»
بله همچنانکه گفتیم «ویکیلیکس» آنچنان که مینماید، نیست! «مارک روش» در ادامة گزارش خود مینویسد، «سرباز راهب، همچون پلیسمخفی و جاسوس راهب وجود دارد»، و این سئوال را مطرح میکند:
«ورود به جرگة ویکیلیکس، همچون تشرف به دین است؟»
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت