در کربلای وین!
...
«[...] میگن هیتلر مسلمان شده و روی بازویاش لاالهالالله نوشته [...] جداً به ایران علاقمند است [...]»
پس از سخنرانی باراک اوباما در نشست «گروه 20»، شیخ ژوزف راتزینگر از گرایش جوانان به اینترنت و غرق شدنشان در «توهم» ابراز نگرانی فرمودند! طبیعی است که در چنین شرایطی میباید توهم و پوچپردازی بر جامعة ایران نیز تحمیل شود و ابهام واژة گنگ «عدالت» بجای دمکراسی بنشیند. این عملیات خداپسندانه از طریق توزیع جایزه به آشفروشها، شایعهپراکنی پیرامون سخنرانی شیخ نصرالله و برپائی مراسم «شاهنامهپرستی» صورت میپذیرد.
افتتاح قریبالوقوع نیروگاه بوشهر نه تنها حکومت مردهشویان را در ماتم و سوگ فرو برده، که مخالفنمایان این حکومت را نیز به هذیانگوئی انداخته، و این «معجزات» البته دلیل دارد! از منظر «کلان ـ استراتژیک» نیروگاه بوشهر نمادی است از تضمین تمامیت ارضی ایران. تمامیتی که از سواحل دریای خزر تا خلیج فارس تداوم دارد! به عبارت دیگر، آغاز فعالیت نیروگاه بوشهر شکست برنامة تجزیة ایران است. برنامهای که سازمان سیا در راه تحقق آن در منطقه چند کودتای شیرین، از جمله یک «انقلاب اسلامی» در ایران سازمان داد. کودتائی که از هر نظر فرسوده شده و همچنانکه در خردادماه سال گذشته شاهد بودیم، از «بازتولید» خود عاجز ماند. این است دلیل پرتاب «کارل مارکس» به جایگاه «پیامبر»، و معرفی مارکسیسم به عنوان «دین»! یادآور شویم تمامی متفکران «مدرنیته» ـ با مدرنیزاسیون اشتباه نشود ـ هدف این لجنپراکنی قرار گرفتهاند. تمام الاغهای طویلة مککارتی به رهبری محمد خاتمی تهاجم به مدرنیته را در دستورکارشان دارند، چرا که مدرنیته به گسستی که اصحاب کلیسا در «تداوم تاریخی» ایجاد کرده بودند پایان داد، و تاریخ را از «ابهام» مقدسات کلیسا زدود.
پیشتر در مورد روند ابهامزدائی یا «تقدس زدائی» توضیح دادهایم، پس بازگردیم به تحرکات مزورانة اصحاب هیتلر جهت تحمیل ابهام و مقدسات بر مفاهیم انسانمحور. اینان با توسل به مرزشکنی، یعنی همان اصل جادوئی «ترادف کلی»، میکوشند «روایت» را بجای «رخداد تاریخی» و «عدالت» را بجای «دمکراسی» بنشانند تا جامعة ایران همچنان در اسارت ارزشهای مقدس باقی بماند. و اکنون که مقدسات ادیان ابراهیمی در ایرانیان ایجاد نفرت و انزجار کرده، حضرات در اتریش دست نیاز به سوی شاهنامة فردوسی دراز کرده و مقدسات شیعیمسلکان را به آن افزودهاند.
پس از فرسایش حکومت «شیخ»، پروپاگاند انسانستیز استعمار بر «شاه» و «تمدن پارس» متمرکز شده. برای گسترش تاراج ما ملت، ابعاد مرزشکنی فاشیسم بینالملل نیز گسترش یافته و حضرات اینبار قرآن را در ترادف با «شاهنامه» قرار دادهاند! اینگونه است که در شهر وین «یزدان» را بجای الله و یهوه و شرکاء نشاندهاند تا در امر مقدس تأمین علوفة الاغهای طویلة مککارتی هیچگونه خللی ایجاد نشود. اما این پروپاگاند در عمل تبلیغات استعمار بر محور «شیخ» را تکمیل میکند، چرا که در نظام سلطنت سنتی «شیخ و شاه» همواره مکمل یکدیگرند.
همچنانکه پیشتر هم گفتیم، سلطنت، بنابرتعریف یک نظام فئودال و متکی بر مقدسات است. در این نظام، شاه «مشروعیت الهی» دارد و دست در دست شیخ بر «رعایا» و بندگان خدا حکومت میکند. حاکمیت انگلستان، بهترین نمونة «نظام مقدس» و بیمسئولیت است. در بریتانیا، «شاه» فرماندة کل قواست، اما در قبال سیاستهای نظامی اتخاذ شده، هیچ مسئولیتی نمیپذیرد! کافی است به جنجال پیرامون جنگ عراق بنگریم؛ در رسانهها، «مردم» انگلستان مخالف جنگ و «تونی بلر» هم مسئول این جنگ معرفی میشود! حال آنکه این دولت از منظر همان تبلیغات، «منتخب» مردم است، و به همین دلیل سیاستهایاش میباید مورد تأئید الیزابت دوم قرار گیرد. از شرایط مضحکی که پیرامون بحران جنگ در عراق به راه افتاده، میباید نتیجه بگیریم که «مردم» انگلستان با دولت منتخبشان مخالفاند، و الیزابت دوم نیز همچون دولت تونی بلر در تقابل با «مردم» قرار گرفته! حال آنکه در واقع چنین نیست. انتشار قصههای خاله سوسکه در مورد تظاهرات «ائتلاف ضدجنگ» فقط برای فریب افکارعمومی است؛ در وبلاگ «اشک کرکس» به تفصیل در اینمورد توضیح دادهایم، پس بازگردیم به اصل مطلب یعنی پروپاگاند استعمار بر محور «شیخ و شاه!» از آنجا که پروپاگاند «تمدنپارس» تازهنفس و پرقدرت است، مطلب را از پروپاگاند فرسودة «شیخ» آغاز میکنیم.
این پروپاگاند مهوع بر گسترش توحش و نفی مادیات و مادیات تمرکز یافته. مجری بخش توحش این پروپاگاند در رادیوفردا کسی نیست جز همپالکی پاسدار شریعتمداری یعنی «نوریزاد.» این فرد خواهان پاسخگوئی شکنجهگران در برابر «خدا» و «مردم» شده و در واقع «پاسخگوئی» در برابر دادگاه صالحه را نفی میکند. از این رو سایت رادیوفردا، مورخ 21 آبانماه 1389، اظهارات شکمی ایشان را تحت عنوان «محمد نوریزاد از شکنجة خود در زمان بازجوئی و بازداشت خبر داده است» منتشر میکند. رادیوفردا، نوریزاد را به عنوان «هنرمند» به مخاطب حقنه فرموده، و پس از ذکر مصیبت برای این قماش زندانیهای تزئینی حکومت، با نقل یک قصة «کدوقلقلهزن» از هنرمند کذا به ما میگوید، نوریزاد در برگة پرسش و پاسخ قاضی نوشته، به امید روزی که آن گروه از مأموران خطاکار وزارت اطلاعات «در پیشگاه عدل خدا و مردم» پاسخگوی عملکرد خود باشند:
«[...] نوریزاد [...] در انتهای برگة پرسش و پاسخ [...] نوشته [...] به اميد روزی که آن عده از ماموران خطاکار [...] وزارت اطلاعات در پيشگاه عدل خدا و مردم پاسخگوی رفتار شنيع خود باشند[...]»
بله پاسخگوئی در پیشگاه «عدل خدا» و «مردم» یعنی بیخیال مسئولیت و پاسخگوئی! یعنی همان کشک خودمان که در قاموس الاغهای طویلة مککارتی «عدالت» خوانده میشود. بیدلیل نیست که در حکومت توحش اسلامی محمد نوریزاد به عنوان «زندانی» از چنین آزادیهائی برخوردار میشود، و منبرش نیز در «رادیوفردا» پا برجاست. رابطة رادیوفردا با نوریزادها رابطة عاشق بیعار است با معشوق بیمار. رادیوفردا هرگز هذیانات معشوق بیمار خود را از نظر منطقی بررسی نخواهد کرد، و آنها را به زیر سئوال نمیبرد، چرا که در هر حال «عشق»، و از جمله عشق به دلار «منطقستیز» است. اتفاقاً پریشانگوئی پاسدار شریعتمداری در کیهان نیز از همین «عشق» سرچشمه میگیرد.
کیهان، مورخ 22 آبانماه سالجاری، شیرین عبادی و مهرانگیز کار، ماچهشیخهای خارجنشین حکومت جمکران را «سکولار» معرفی کرده و میکوشد میرحسین موسوی و شیخ کروبی منفور را به عنوان طرفداران دمکراسی به شوت و پرتها بفروشد. پاسدار شریعتمداری مینویسد، موسوی و کروبی از ترس «مردم» مخالفتشان را با خمینی و انقلاب اسلامی پنهان میدارند! به عبارت دیگر، میباید بپذیریم که موسوی و کروبی که پوست و استخوانشان از همین «انقلاب» است با خمینی مخالفاند، و مخالفت با خمینی و کودتای 22 بهمن 57، شرط لازم و کافی جهت طرفداری از دمکراسی در ایران شناخته میشود!
حضور اربابان کیهان در «هریتیج کلاب» بگوئیم، بازار فروش این مزخرفات در ایران دیگر کساد شده. گذشت آن روزهای خوب که بوقهایتان در غرب «مخالفت با شاه» را نشان آزادیخواهی میدانست! خارج از چارچوب دمکراسی، هر گونه آزادی و آزادیخواهی سرکوبگر خواهد بود. در دمکراسی اصل و اساس «انسان» است، و این انسان خارج از هر گونه تعلقات سیاسی و مذهبی و نژادی قرار میگیرد. ابراز مخالفت با خمینی و کودتای ننگین 22 بهمن 57 هیچ ارتباطی با دمکراسی نداشته، ندارد و هرگز نخواهد داشت. هرکس طرفدار دمکراسی است، صریحاً مواضع خود را مشخص خواهد کرد؛ دمکراسی بر اساس تنظیم خواستهای «انسانمحور» احزاب و گروههای سیاسی شکل میگیرد، نه در مسیر نفی این و یا آن «پدیده.»
دمکراسی «دین» نیست که «تقیه» و «تکفیر» و «انسانستیزی» و نفی دیگران را به رسمیت بشناسد! در دمکراسی محور «انسان» است، در همان چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوقبشر. بنابراین مدافع دمکراسی هرگز انسان را نفی نمیکند. بارها به این نکتة اساسی اشاره کردهایم ولی چه کنیم که الاغهای طویلة مککارتی با انسان و منطق انسانی اصولاً بیگانهاند و هر فرصتی را برای نفی انسان به عنوان موجودی که «نیازهای مادی» غیر قابل تقلیل دارد غنیمت میشمارند. به عنوان نمونه «محسنآقا»، کاندیدای خوشتیپ افتضاحات اخیر در سایت تابناک، مورخ 20 آبانماه سالجاری، ضمن استقبال از تحریمهای اقتصادی بر علیه ملت ایران فرمودهاند که، این تحریمها جز افزایش قیمتها هیچ تأثیری نداشته!
بله افزایش بهای کالا برای پاسدار محسن رضائی گویا اهمیتی ندارد، چرا که ایشان به «مادیات» علاقه نشان نمیدهند، و اصولاً نیازهای مادی هم ندارند. در واقع محسن رضائی همچون خمینی دجال و شرکاء «آدم» نیست، در غیراینصورت چنین مزخرفاتی بر زبان نمیآورد:
«تحريمها تاكنون جز افزايش كمي در قيمتها تأثيري در زندگي مردم ايران نداشته [...]»
پاسدار مذکور که در اقتصاد هم «دکترا» گرفته، در ادامه میافزاید، «اگر» این تحریمها با بسیج عمومی در افزایش تولید همراه شود، یک فرصت خوب اقتصادی خواهد بود! خلاصه، محسن رضائی با یک «اگر» تحریمها را به فرصت خوب تبدیل کرده. هممیهنان گرامی! درنگ جایز نیست؛ جهت برخورداری از فرصت خوب اهدائی پروفسور محسن رضائی بشتابید به سوی مطلبی که با کد: 130233 در سایت تابناک انتشار یافته و در آن تمام مشکلات جامعه نیز حل شده. علاوه بر حل مشکلات اقتصادی ایران، پاسدار رضائی تعریف نوینی از «رابطة دوسویه» نیز ارائه دادهاند که بدون تردید از لیفة تنبان حضرت ابراهیمشان استخراج شده.
محسنآقا همچون پاسدار اکبر کشف کرده که «رابطة دوسویه»، رابطة «تابع و متبوع» است! نمیخواستیم علامت تعجب بگذاریم ولی نشد که نشد! ارتباط مقامات حکومت مردهشویان با مخالفنمایانشان به ارتباط ظروف مرتبطه میماند، پروپاگاند تولید طویلة عموسام بارعایت «عدالت» بین جیرهخواراناش «توزیع» میشود. به همین دلیل است که اظهارات بیشرمانة محسن رضائی در سایت تابناک، تداوم خود را در سایت گویانیوز مییابد.
یکی از پامنبریهای حاجاکبر بهرمانی در سایت گویا فرمودهاند، «ما مردم خیلی متمدن هستیم، چون هیچ اعتراضی به گرانی قیمتها نمیکنیم، برای افزایش یکی دو سال ناقابل به بازنشستگی به خیابان نمیریزیم و...» و اینهم تعریف «نوینی» است از تمدن که بیشتر توحش و تزویر گوینده را به اثبات میرساند. کسی که از حقوق انسانی خود صرفنظر میکند متمدن نیست، توسریخور و مفلوک و حقیر است؛ ملت ایران چنین صفاتی ندارد. قلم به مزدهای حکومت مفلوک جمکران قیاس به نفس میکنند:
«[...] مردم جهان متمدن [...] اگر این آشفتگی اقتصادی [...] آنها را به فقر بکشاند [...] آنوقت معلوم میشود چه کسانی متمدن هستند، ما فقیران جهان سومی یا آنها [...] خاصه ما ایرانیان که [...] با همه فلاکت و بدبیاریهای تحمیلی از سوی زمامدارانمان، آنقدر تحمل متمدنانه از خود نشان دادهایم که هیچ ملت متمدنی از خود نشان نمیدهد[...] مردم کداميک از کشورهای متمدن و پيشرفته را سراغ داريد که سعة صدرشان مثل ما ايرانيان باشد[...]»
این «ژاژها» که از قلم فردی به نام بیژن صفسری تراوش کرده همزمان چند پیام به مخاطب ارسال میکند. نخست حضرت نویسنده به ما میگوید، «تمدن» یعنی انفعال در برابر تاراج و سرکوب و استبداد! بنابراین کسانیکه، به عنوان نمونه، در فرانسه و انگلستان در چارچوب قوانین جاری به تصمیمات دولت اعتراض میکنند، به اندازة ما ایرانیان متمدن نیستند! مرزشکنی چیست؟ در ترادف قرار دادن «تمدن» با حقارت و ذلت! اما دامنة این چارچوبشکنی گستردهتر از آن است که مینماید. صفسری در ادامه، آشوبهای به اصطلاح دانشجوئی دوران شاه را که تحت نظارت ساواک صورت میگرفت، با «تظاهرات قانونی» در دمکراسیهای اروپا در ترادف قرار داده و میگوید، «ما که حتی مثل پدرانمان هم نیستیم که برای یک ریال افزایش بهای بلیط اتوبوس مزاحم دولت شویم! شهامت خودکشی هم نداریم، ولی برخلاف اظهارات آن شیخ لبنانی ما ایرانیها از قدیم متمدن بودهایم و هرکس باور ندارد به تاریخمان مراجعه کند.» خلاصه همه با توسل به شایعة ساخته و پرداختة «بیبیسی» و رادیوفردا به لیفة تنبان «تمدن پارس» چسبیدهاند:
«خاطرتان جمع باشد که ما متمدنتر از مردم کشورهای پیشرفتة جهان هستیم، حال بگذریم شیخی در لبنان شکری خورده [...] ما که خودمان میدانیم از قدیم الایام ملت متمدنی بودیم [...] آنهائی هم که باور ندارند بروند نگاهی به تاریخمان بیاندازند.»
میبینیم که اگر بوقهای ارتش ناتو شایعهپراکنی نمیکردند، «تمدن» این ایرانینمایان چگونه مفت و مسلم بر باد میرفت و عموسام از این نمد کلاهی برای خود نمیساخت. و اتفاقاً برای ممانعت از نابودی همین تمدن است که بعضیها در وین مراسم هزارة شاهنامه برگزار کردهاند! حضورشان بگوئیم، اولاً مشک آن است که خود ببوید؛ ثانیاً تمدن ایران باستان هر چه بوده و یا نبوده، به نام «یزدان پاک» آغاز نمیشود! از منظر تاریخی، موجودیت امپراتوری ایران با آغاز سلطنت کوروش کبیر پیوند دارد، نه با سنتها و مقدسات و باورها! عبارت معروف «منم، کوروش شاه شاهان» نشان میدهد که این امپراتوری به نام انسان و جایگاه واقعی اجتماعی وی پایه ریزی شده؛ کوروش پس از تأکید بر هویت فردی و جایگاه اجتماعی خود، به جایگاه «پدر» اشاره دارد. اما این مسائل نشان «تمدن» ایرانیان امروز نمیتواند تلقی شود.
آنچه در هزارة سوم «تمدن» تعریف میشود، با تمدن ایرانیان در گذشتههای دور، چه پیش از اسلام و چه پس از آن هیچ ارتباطی نمیتواند داشته باشد. تمدن «انسانی» در هزارة سوم مؤلفههائی از آن خود دارد، مفاهیماش نیز از «کنونیات» برخوردار است؛ پس بجای کوبیدن بر طبل توخالی «افتخارات» بهتر است نگاهی به زمان حال بیاندازیم و از «سخنرانی» شادی صدر، یکی از آشفروشهای مبلغ توحش «اندرون» حاجآقا «متمتع» شویم که در همان سایت گویانیوز انتشار یافته. سخنرانی کذا حامل چندین پیام انسانستیز است که مهمترینشان استقرار واژة مبهم «عدالت» در جایگاه «دمکراسی» است. از قضای روزگار در اتریش هم، کاردار حکومت مردهشویان بر طبل «عدالت» میکوبد، البته عدالت در «شاهنامه!» چه نشستهاید که آخوند تحت فشار ارباب امروز شاهنامهشناس هم شده! خلاصه فعلة فاشیسم از حکومتی و آشفروش گرفته تا سبز و مردمی و غیره آبشخور واحدی دارند. پس بازگردیم به سخنرانی شیوای خواهر شادی صدر!
در این لجنپراکنی ابلهپسند، علاوه بر جایگزینی تاریخ با روایت، و تقلیل شکنجه به تجاوز جنسی، شاهد حذف زندانیان مرد از جرگة زندانی سیاسی، تأئید ضمنی حکم اعدام، حذف گذشته با توسل به دروغ، و سرانجام تأکید بر مبهماتی نظیر انتخابات، «شجاعت» و «عدالت» هستیم. اما تأکید بر اینکه در حکومت خدامحور میتوان «انتخابات» نیز برگزار کرد، وجه مشترک دوختودوز شادی صدر با چرندبافیهای پاسدار شریعتمداری، پاسدار اکبر و شرکاء است. همچنانکه گفتیم جنگ زرگری فعلة فاشیسم همواره به نفی انسان و تحریف مفاهیم انسانمحور خواهد انجامید، و اصولاً این جنگ زرگری را برای نفی «انسان» به راه میاندازند.
در مورد مرزشکنیهای «شادی صدر» پیشتر هم گفتهایم؛ جهت پرهیز از اتلاف وقت فقط به دو نمونه از پشتکزدن نوچة عبادی اکتفا میکنیم. این فرد میگوید، به دلیل سانسور حاکم بر جامعه، ویراست رسمی از وقایع دهة 60 را «باور» کرده بود! به عبارت دیگر این فرد نه تنها طی سالیان دراز کور و کر بوده، که از قدرت «تفکر» و تحلیل شرایط سیاسی جامعه نیز بهرهای نداشته و ندارد. ولی مهمتر از همه اینکه شادی صدر با «گذشته» نیز در گسست کامل قرار میگیرد. گویا افراد خانوادة شادی صدر هم به او نگفتهاند که در ایران چه گذشته! چطور ممکن است کسی در حکومت اسلامی زندگی کند و توحش روزانة این حکومت را نبیند و نشنود و به فرزنداناش هشدار ندهد؟ از دو حال خارج نیست، یا شادی صدر خارج از جامعة ایران در یک «حباب» میزیسته، یا اینکه همچون دیگر آشفروشها بیشرمانه دروغ میگوید، و عمری را در خدمت سرکوب ولایتفقیه گذرانده و امروز هم به فرمان محافل ارباب «مقنعهاش» را وارونه کرده. او به مخاطب چنین القاء میکند که بزرگترها و افراد خانوادهاش نیز از توحش حکومت اسلامی به ویژه از فجایع 30 خردادماه کاملاً بیاطلاع بودهاند:
«نسل من [...] اطلاعات بسيار اندکی در بارة نقض گسترده حقوق زندانيان سياسی در دهة 60 دارد [...] سانسور کامل [...] باعث شده بيشتر نسل من، همان روايتهای رسمی را باور کنند[...]»
همینجا بگوئیم که چنین وقاحت و بیشرمی و دروغگوئیای از ویژگیهای طرفداران و سردمداران جنبش سبز است. به یاد داریم که سایت متقلب «جرس» به تحریف مصاحبة روزنامة لوموند با آخوند کدیور دست زده بود، و چندی پیش هم زهراخانوم، رهبر مؤنث سبزها ادعا کرد که میرحسین و شرکاء همچون علی خامنهای از جنایات حکومت بیاطلاع بودهاند! خلاصه پدرسوختگی جیرهخواران استعمار مرز و کران ندارد. به عنوان نمونه کیهان مورخ 23 آبانماه سالجاری از زبان «دکتر» فواد ایزدی همان مزخرفات داریوش همایون را به ما انتقال داده و میگوید، «آمریکا یک لیبرال ـ دمکراسی است!» حال آنکه در ایالات متحد لیبرالیسم اقتصادی حاکم نیست؛ و به گواهی تاریخ معاصر و شرایط کنونی، دولت آمریکا همواره به نفع مؤسسات بزرگ مالی و بانکها و تولیدات داخلی در امور تجارت و صنعت دخالت مستقیم کرده و از رقابت در «بازار آزاد» ممانعت به عمل آورده. اگر محفل کیهان با «داماد سرتیپ زاهدی» آبشخور مشترک دارد، نمیتواند واقعیات سیاست اقتصادی آمریکا را نیز واژگونه جلوه دهد.
خوشبختانه در ایالات متحد متفکران صاحبنام با تکیه بر اسناد و شواهد ابعاد دخالت دولت در «اقتصاد» را آشکار کردهاند و کسی نمیتواند با توسل به «روایت» و مهمل و ادعای شکمی، به نفی شواهد بپردازد. پس بازگردیم به دوخت و دوز «چل تیکه» در اندرون توسط شادیصدر. وی در ادامة دروغهای ابلهانهاش میافزاید، از آنجا که تبلیغات رسمی را «باور» کرده، اعدام تروریستها را نیز «حق» میشمرده تا اینکه پس از «انتخابات» خردادماه 1388 از خواب غفلت بیدار میشود و نقض حقوق بشر را به چشم میبیند:
«[...] ما میپنداشتيم سرکوب [...] نيروهای مخالف حکومت [...] در دهة 60 [...] ديگر تکرار نخواهد شد. اما آنچه [...] پس از انتخابات رخ داد ...»
بله آنچه پس از «انتخابات» رخ داد نشان داد که فاشیسم بینالملل خیلی دوست دارد که حکومت توحش «خدامحور» را به عنوان دمکراسی به افکار عمومی جهان بفروشد و به همین دلیل برنامة توزیع جوایز بین «فاشیست ـ مسلمانها» در اروپا و آمریکا همچنان ادامه دارد. باری، نهایتاً نوبت به شادی صدر رسید که به پیروی از شیخ مسعود بهنود «تاریخ» را با «روایت» و دوخت و دوز چل تیکة «حقیقت» در ترادف قرار داده، خواهان «اجماع» پیرامون لحاف کذا شود. حاجیه صدر ضمن نفی اسناد و شواهد، «روایت» را با رخداد همسنگ شمرده و میگوید، برای دستیابی به اجماع پیرامون حقیقت «یکدست» و معتبر میباید نخ و سوزن به دست گیریم. این برندة خوشبخت جایزة «سانتاکلارا» سوزن و نخ برداشته و با مبهماتی چون «روایت» و «حقیقت» و «عدالت» پوششی از شیادی و حماقت سر هم میکند که در آن «اعدامیان» پس از انتخابات اخیر زندانی سیاسی و قربانی نقض حقوق بشر شناسائی میشوند. جالب اینجاست که پذیرش این «حقیقت» برای «همه» الزامی است، چرا که شادی صدر خود را با «افکارعمومی» در ترادف قرار داده، و ضمن شایعهپراکنی، همچون کروبی شیاد، شکنجة زندانیان سیاسی را به تجاوز جنسی تقلیل میدهد:
«شکنجه جنسی در زندانها [...] چون روايت نشده بود، چون حقيقت در مورد آن روشن نشده بود و چون عدالت در مورد عاملان و آمران آن برقرار نشده بود، باز هم تکرار شد. از نظر ما، افکار عمومی، همه زندانيان سياسی که پس از انتخابات اعدام شدند، قربانيان نقض حقوق بشر بودند [...]»
از اینجا حتماً میباید نتیجه بگیریم، آنها که طی این مدت اعدام شدهاند و طرفدار جنبش لعنتی سبز هم نبودند، زندانی سیاسی به حساب نمیآیند! مگر اینکه باز هم 30 سال بعد خانم «صدر» در طرفهالعینی چشمشان «باز» شود و «حقیقت» را ببینند! در نتیجه تا کشف «حقیقت» از جانب ایشان، اعدام «غیرخودیها» حق است! چشمشان کور «سیاسی» باشند و خصوصاً طرفدار میرحسین موسوی تا حقوقدانان اندرون «حاجیآقا» ضمن دوخت و دوز و وصله پینه از آنان حمایت «پس از اعدام» به عمل آورند:
«ما از آنها اعادة حيثيت کرديم [...] اگر نسل گذشته در روايت تاريخ خود [...] موفق نبوده و نسل ما [...] در معرض روايتهای معتبر قرار نگرفته [...] وقت آن است که يک بار برای هميشه، تکههای مختلف تاريخمان را به هم بدوزيم و از آن، مجموعهای يکپارچه يا دست کم مورد توافق اکثريت جامعه فراهم آوريم [...]»
چه فرمایشات عمیقی! به این میگویند زن حقوقدان! حقوق میگیرد تا مفاهیم دمکراتیک و انسانمحور، از جمله «تاریخ» را در ابهام فرو افکند. ماچه شیخ جمکران پنداشته «تاریخ» همان بیبیگوزک و باورها و اعتقادات عامیانه است که با روایات «معتبر» و «یکبار برای همیشه» تکلیفاش روشن شود، آنهم توسط کنیزکان اندرون که واژة مبهم عدالت را بجای دمکراسی مینشانند. خلاصه برادران در «بیرونی» نشسته و تماشای رقص شکم را با «فرهنگ» در ترادف قرار میدهند و مارکس را پیامبر میخوانند، خواهران هم در اندرون به دوخت ودوز «تکههای تاریخ» مشغولاند تا «عدالت» را حاکم کنند! برای استقرار عدالت کذا «خلخال آن زن یهودی» نیز الزامی مینماید، چرا که خارج از چارچوب حقوق انسانمحور، عدالت، همچون آزادی انسانستیز خواهد بود. بیدلیل نیست که فعلة فاشیسم بر طبل واژگان موهوم نظیر «برابری» و «عدالت» میکوبد:
«[...] برای من مسجل است که بدون عدالت، آنهم همين حالا، هيچ دموکراسی در ايران محقق نخواهد شد [...] به اميد اجرای عدالت برای ايران!»
یادش به خیر حاجی ابوتراب! راوی میگفت، هر وقت یکی از صیغههای حاجی دهان میگشود، تنها پاسخی که میگرفت این بود: «خفه شو ضعیفه!» ما که در برابر اینهمه وقاحت زبانمان قاصر است، کاش راوی «حاجیآقا» اینجا بود و برایمان از شیفتگی شیخ و شاه به هیتلر و «تمدن پارس» چند کلامی میگفت!
روزگاری میگفتند «همة راهها به رم ختم میشود»، این روزها هم باید بگوئیم همة راهها به وین ختم میشود! حداقل برای حکومت جمکران آنچه در وین میگذرد سرنوشتساز است. در این شهر دلگیر، از یکسو برنامة ابلهفریب تزریق اسطورههای مقدس سامی به «ارزشهای حماسی پارس» در دست اجراست، و از سوی دیگر قرار شده مذاکرات حکومت مستقل جمکران با گروه «1+5» در همین شهر جادوئی برگزار شود. این است دلیل حضور علیاصغر سلطانیه در مراسم بزرگداشت هزارة شاهنامه در شهر وین!
حنازرچوبه، مورخ 22 آبانماه 1389، در مطلبی با کد: 30072413 مینویسد، رایزنی فرهنگی ایران با همکاری موسسة خاورشناسی «هامربورگشتال» و انستیتوی ایرانشناسی اتریش، مراسم بزرگداشت «هزارة شاهنامه» را در وین برگزار کرد. در این مراسم «دکتر شیبانی»، سفیر حکومت اسلامی یک سخنرانی مبسوط ایراد کرده و آنقدر در لجنزار مقدسات و مبهمات دستوپا زده که بیا و ببین! ایشان فرمودهاند، زبان فارسی «نعمت» است و شاهنامه تاریخ ایران شمرده میشود؛ و اگر چه در آن اسطوره و افسانه وجود دارد، ولی هر تاریخی با اسطوره و افسانه آغاز شده:
«شاهنامه [...] شناسنامه و تاريخ ايران است، [...] بخشي از آن افسانه و اساطير است، اما [...] ابتداي تاريخ يونانيان، روميان، مصريان، چينيان [...] همه اساطير است، چون [درگذشته] خط و کتاب نبود [...] تاريخ سينه به سينه نقل ميشد و افسانه به آن راه مييافت [...]»
البته سفیر ایران از یک نظر درست میگوید. پیش از «تاریخ»، به مفهوم بررسی و تحلیل رخدادهای جوامع، در گذشته کار مورخین نقل «روایت» بوده. بررسی و تحلیل «تاریخ»، به عنوان پویائی انسانها در زمان و مکان مشخص، ریشه در علوم انسانی معاصر دارد. اما سفیر حکومت جمکران یک اصل اساسی را نادیده گرفته، و آن اینکه فردوسی حماسهسرا، هنرمند و شاعر است، نه «مورخ» و نه «پیامبر!» از سوی دیگر، اسطورههای پارسی فاقد «تقدس» است، از اینرو شاهنامه را نمیتوان به تشیع علوی و مزخرفات آخوندهای شیعیمسلک آلود و چنین نتیجه گرفت که فردوسی مبلغ اعتقادات شیعیان بوده:
«[...] سومين حق بزرگي كه فردوسي بر گردن ما دارد آموزش پايداري و استواري در ابراز اعتقادات ديني است [...] اين روزها كه پرچم سرخ تشيع علوي در دنيا در اهتزاز است ابراز عقايد شيعي آسان [مینماید]، اما [...] در زمان فردوسي چنين نبوده [...]»
میبینیم که حکومت مردهشویان با کمک آکادمی «علوم» اتریش، حماسه سرای ایران را به آخوند مبلغ باورهای شیعیمسلکان تشبیه نموده، و با تحریف منظومهای گرانسنگ آن را به ابزار حکومت آخوند و تبلیغات شیعة اثنیعشری تبدیل کرده! البته با شناخت از وقاحت اینان جای تعجب نیست، ولی باپوزش از خوانندگان گرامی باید بگوئیم، خاک بر سر آن موسسة خاورشناسی و آکادمی «علوم» که اسطورههای اقوام ایرانی را با «اسطورة مقدس» و ضد ایرانی در هم میآمیزند. حتماً تحقیقات پرارزششان را در طویلة سازمان سیا تکمیل کردهاند. کدام اسطورهای از بستر «جهانبینی» ویژة خود خارج شده که اسطورههای ایرانی بتواند از نگرش ایرانی فاصله گرفته و به توحش و مرگپرستی اقوام سامی نزدیک شود؟ مثل این است که یک زبانشناس ادعا کند، زبان فارسی ریشه در زبانهای سامی دارد. اگر اوضاع به همین منوال ادامه یابد، علی و محمد هم بجای کورش هخامنشی مینشینند و لوح حقوقبشرشان در صحرای عربستان کشف میشود. باری پس از این عملیات قهرمانانه، یعنی پرتاب فردوسی به جایگاه آخوند شیعه، ورزش باستانی نیز با مراسم روضه و زوزه و گریه و «یاد پدر» به اجرا در آمده:
«پس از آن، موسيقي سنتي [...]همراه با ضرب، ورزش پهلواني و زورخانهاي [...] اجرا شد [...] برخي از [ايرانيان مقیم اروپا] پس از ديدن برنامه [...] گريه كردند و گفتند [خاطرات دورانی که در کودکی به همراه پدرشان به زورخانه ميرفتند] دوباره زنده شده[...]»
از فعالیتهای «فرهنگی» مردهشویان و شرکای اتریشیشان نتایج درخشانی حاصل شده! از آنجمله است: شاهنامه فقط یک اثر «تاریخی» نیست، بلکه درس اخلاق و زندگی فردی و اجتماعی نیز میباید به شمار آید:
«[ملکیان، رایزن فرهنگی ایران] گفت، [...] شاهنامه تنها يك اثر [...] افسانهای و تاريخي نيست بلكه درس اخلاق و زندگي فردي و اجتماعي است [...] شاهنامه [...] حاوي پيامهای اخلاقي [...] محبت، صلح، دوستي، عدالت، مهرورزي و همزيستي مسالمتآميز با تمام جهانيان است[...]»
کوتاه سخن، قرار است ملت ایران از یکسو به پیروی از «حسین» در صحرای کربلا بر ضد معاویه و اسلام سیاه و این مزخرفات شورش کند، و از سوی دیگر همچون رستم به نبرد با دیوها مشغول باشد، تا حضرات با خیال آسوده و در کمال محبت، صلح، دوستي، عدالت و مهرورزي جیباش را بزنند.
پس از سخنرانی باراک اوباما در نشست «گروه 20»، شیخ ژوزف راتزینگر از گرایش جوانان به اینترنت و غرق شدنشان در «توهم» ابراز نگرانی فرمودند! طبیعی است که در چنین شرایطی میباید توهم و پوچپردازی بر جامعة ایران نیز تحمیل شود و ابهام واژة گنگ «عدالت» بجای دمکراسی بنشیند. این عملیات خداپسندانه از طریق توزیع جایزه به آشفروشها، شایعهپراکنی پیرامون سخنرانی شیخ نصرالله و برپائی مراسم «شاهنامهپرستی» صورت میپذیرد.
افتتاح قریبالوقوع نیروگاه بوشهر نه تنها حکومت مردهشویان را در ماتم و سوگ فرو برده، که مخالفنمایان این حکومت را نیز به هذیانگوئی انداخته، و این «معجزات» البته دلیل دارد! از منظر «کلان ـ استراتژیک» نیروگاه بوشهر نمادی است از تضمین تمامیت ارضی ایران. تمامیتی که از سواحل دریای خزر تا خلیج فارس تداوم دارد! به عبارت دیگر، آغاز فعالیت نیروگاه بوشهر شکست برنامة تجزیة ایران است. برنامهای که سازمان سیا در راه تحقق آن در منطقه چند کودتای شیرین، از جمله یک «انقلاب اسلامی» در ایران سازمان داد. کودتائی که از هر نظر فرسوده شده و همچنانکه در خردادماه سال گذشته شاهد بودیم، از «بازتولید» خود عاجز ماند. این است دلیل پرتاب «کارل مارکس» به جایگاه «پیامبر»، و معرفی مارکسیسم به عنوان «دین»! یادآور شویم تمامی متفکران «مدرنیته» ـ با مدرنیزاسیون اشتباه نشود ـ هدف این لجنپراکنی قرار گرفتهاند. تمام الاغهای طویلة مککارتی به رهبری محمد خاتمی تهاجم به مدرنیته را در دستورکارشان دارند، چرا که مدرنیته به گسستی که اصحاب کلیسا در «تداوم تاریخی» ایجاد کرده بودند پایان داد، و تاریخ را از «ابهام» مقدسات کلیسا زدود.
پیشتر در مورد روند ابهامزدائی یا «تقدس زدائی» توضیح دادهایم، پس بازگردیم به تحرکات مزورانة اصحاب هیتلر جهت تحمیل ابهام و مقدسات بر مفاهیم انسانمحور. اینان با توسل به مرزشکنی، یعنی همان اصل جادوئی «ترادف کلی»، میکوشند «روایت» را بجای «رخداد تاریخی» و «عدالت» را بجای «دمکراسی» بنشانند تا جامعة ایران همچنان در اسارت ارزشهای مقدس باقی بماند. و اکنون که مقدسات ادیان ابراهیمی در ایرانیان ایجاد نفرت و انزجار کرده، حضرات در اتریش دست نیاز به سوی شاهنامة فردوسی دراز کرده و مقدسات شیعیمسلکان را به آن افزودهاند.
پس از فرسایش حکومت «شیخ»، پروپاگاند انسانستیز استعمار بر «شاه» و «تمدن پارس» متمرکز شده. برای گسترش تاراج ما ملت، ابعاد مرزشکنی فاشیسم بینالملل نیز گسترش یافته و حضرات اینبار قرآن را در ترادف با «شاهنامه» قرار دادهاند! اینگونه است که در شهر وین «یزدان» را بجای الله و یهوه و شرکاء نشاندهاند تا در امر مقدس تأمین علوفة الاغهای طویلة مککارتی هیچگونه خللی ایجاد نشود. اما این پروپاگاند در عمل تبلیغات استعمار بر محور «شیخ» را تکمیل میکند، چرا که در نظام سلطنت سنتی «شیخ و شاه» همواره مکمل یکدیگرند.
همچنانکه پیشتر هم گفتیم، سلطنت، بنابرتعریف یک نظام فئودال و متکی بر مقدسات است. در این نظام، شاه «مشروعیت الهی» دارد و دست در دست شیخ بر «رعایا» و بندگان خدا حکومت میکند. حاکمیت انگلستان، بهترین نمونة «نظام مقدس» و بیمسئولیت است. در بریتانیا، «شاه» فرماندة کل قواست، اما در قبال سیاستهای نظامی اتخاذ شده، هیچ مسئولیتی نمیپذیرد! کافی است به جنجال پیرامون جنگ عراق بنگریم؛ در رسانهها، «مردم» انگلستان مخالف جنگ و «تونی بلر» هم مسئول این جنگ معرفی میشود! حال آنکه این دولت از منظر همان تبلیغات، «منتخب» مردم است، و به همین دلیل سیاستهایاش میباید مورد تأئید الیزابت دوم قرار گیرد. از شرایط مضحکی که پیرامون بحران جنگ در عراق به راه افتاده، میباید نتیجه بگیریم که «مردم» انگلستان با دولت منتخبشان مخالفاند، و الیزابت دوم نیز همچون دولت تونی بلر در تقابل با «مردم» قرار گرفته! حال آنکه در واقع چنین نیست. انتشار قصههای خاله سوسکه در مورد تظاهرات «ائتلاف ضدجنگ» فقط برای فریب افکارعمومی است؛ در وبلاگ «اشک کرکس» به تفصیل در اینمورد توضیح دادهایم، پس بازگردیم به اصل مطلب یعنی پروپاگاند استعمار بر محور «شیخ و شاه!» از آنجا که پروپاگاند «تمدنپارس» تازهنفس و پرقدرت است، مطلب را از پروپاگاند فرسودة «شیخ» آغاز میکنیم.
این پروپاگاند مهوع بر گسترش توحش و نفی مادیات و مادیات تمرکز یافته. مجری بخش توحش این پروپاگاند در رادیوفردا کسی نیست جز همپالکی پاسدار شریعتمداری یعنی «نوریزاد.» این فرد خواهان پاسخگوئی شکنجهگران در برابر «خدا» و «مردم» شده و در واقع «پاسخگوئی» در برابر دادگاه صالحه را نفی میکند. از این رو سایت رادیوفردا، مورخ 21 آبانماه 1389، اظهارات شکمی ایشان را تحت عنوان «محمد نوریزاد از شکنجة خود در زمان بازجوئی و بازداشت خبر داده است» منتشر میکند. رادیوفردا، نوریزاد را به عنوان «هنرمند» به مخاطب حقنه فرموده، و پس از ذکر مصیبت برای این قماش زندانیهای تزئینی حکومت، با نقل یک قصة «کدوقلقلهزن» از هنرمند کذا به ما میگوید، نوریزاد در برگة پرسش و پاسخ قاضی نوشته، به امید روزی که آن گروه از مأموران خطاکار وزارت اطلاعات «در پیشگاه عدل خدا و مردم» پاسخگوی عملکرد خود باشند:
«[...] نوریزاد [...] در انتهای برگة پرسش و پاسخ [...] نوشته [...] به اميد روزی که آن عده از ماموران خطاکار [...] وزارت اطلاعات در پيشگاه عدل خدا و مردم پاسخگوی رفتار شنيع خود باشند[...]»
بله پاسخگوئی در پیشگاه «عدل خدا» و «مردم» یعنی بیخیال مسئولیت و پاسخگوئی! یعنی همان کشک خودمان که در قاموس الاغهای طویلة مککارتی «عدالت» خوانده میشود. بیدلیل نیست که در حکومت توحش اسلامی محمد نوریزاد به عنوان «زندانی» از چنین آزادیهائی برخوردار میشود، و منبرش نیز در «رادیوفردا» پا برجاست. رابطة رادیوفردا با نوریزادها رابطة عاشق بیعار است با معشوق بیمار. رادیوفردا هرگز هذیانات معشوق بیمار خود را از نظر منطقی بررسی نخواهد کرد، و آنها را به زیر سئوال نمیبرد، چرا که در هر حال «عشق»، و از جمله عشق به دلار «منطقستیز» است. اتفاقاً پریشانگوئی پاسدار شریعتمداری در کیهان نیز از همین «عشق» سرچشمه میگیرد.
کیهان، مورخ 22 آبانماه سالجاری، شیرین عبادی و مهرانگیز کار، ماچهشیخهای خارجنشین حکومت جمکران را «سکولار» معرفی کرده و میکوشد میرحسین موسوی و شیخ کروبی منفور را به عنوان طرفداران دمکراسی به شوت و پرتها بفروشد. پاسدار شریعتمداری مینویسد، موسوی و کروبی از ترس «مردم» مخالفتشان را با خمینی و انقلاب اسلامی پنهان میدارند! به عبارت دیگر، میباید بپذیریم که موسوی و کروبی که پوست و استخوانشان از همین «انقلاب» است با خمینی مخالفاند، و مخالفت با خمینی و کودتای 22 بهمن 57، شرط لازم و کافی جهت طرفداری از دمکراسی در ایران شناخته میشود!
حضور اربابان کیهان در «هریتیج کلاب» بگوئیم، بازار فروش این مزخرفات در ایران دیگر کساد شده. گذشت آن روزهای خوب که بوقهایتان در غرب «مخالفت با شاه» را نشان آزادیخواهی میدانست! خارج از چارچوب دمکراسی، هر گونه آزادی و آزادیخواهی سرکوبگر خواهد بود. در دمکراسی اصل و اساس «انسان» است، و این انسان خارج از هر گونه تعلقات سیاسی و مذهبی و نژادی قرار میگیرد. ابراز مخالفت با خمینی و کودتای ننگین 22 بهمن 57 هیچ ارتباطی با دمکراسی نداشته، ندارد و هرگز نخواهد داشت. هرکس طرفدار دمکراسی است، صریحاً مواضع خود را مشخص خواهد کرد؛ دمکراسی بر اساس تنظیم خواستهای «انسانمحور» احزاب و گروههای سیاسی شکل میگیرد، نه در مسیر نفی این و یا آن «پدیده.»
دمکراسی «دین» نیست که «تقیه» و «تکفیر» و «انسانستیزی» و نفی دیگران را به رسمیت بشناسد! در دمکراسی محور «انسان» است، در همان چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوقبشر. بنابراین مدافع دمکراسی هرگز انسان را نفی نمیکند. بارها به این نکتة اساسی اشاره کردهایم ولی چه کنیم که الاغهای طویلة مککارتی با انسان و منطق انسانی اصولاً بیگانهاند و هر فرصتی را برای نفی انسان به عنوان موجودی که «نیازهای مادی» غیر قابل تقلیل دارد غنیمت میشمارند. به عنوان نمونه «محسنآقا»، کاندیدای خوشتیپ افتضاحات اخیر در سایت تابناک، مورخ 20 آبانماه سالجاری، ضمن استقبال از تحریمهای اقتصادی بر علیه ملت ایران فرمودهاند که، این تحریمها جز افزایش قیمتها هیچ تأثیری نداشته!
بله افزایش بهای کالا برای پاسدار محسن رضائی گویا اهمیتی ندارد، چرا که ایشان به «مادیات» علاقه نشان نمیدهند، و اصولاً نیازهای مادی هم ندارند. در واقع محسن رضائی همچون خمینی دجال و شرکاء «آدم» نیست، در غیراینصورت چنین مزخرفاتی بر زبان نمیآورد:
«تحريمها تاكنون جز افزايش كمي در قيمتها تأثيري در زندگي مردم ايران نداشته [...]»
پاسدار مذکور که در اقتصاد هم «دکترا» گرفته، در ادامه میافزاید، «اگر» این تحریمها با بسیج عمومی در افزایش تولید همراه شود، یک فرصت خوب اقتصادی خواهد بود! خلاصه، محسن رضائی با یک «اگر» تحریمها را به فرصت خوب تبدیل کرده. هممیهنان گرامی! درنگ جایز نیست؛ جهت برخورداری از فرصت خوب اهدائی پروفسور محسن رضائی بشتابید به سوی مطلبی که با کد: 130233 در سایت تابناک انتشار یافته و در آن تمام مشکلات جامعه نیز حل شده. علاوه بر حل مشکلات اقتصادی ایران، پاسدار رضائی تعریف نوینی از «رابطة دوسویه» نیز ارائه دادهاند که بدون تردید از لیفة تنبان حضرت ابراهیمشان استخراج شده.
محسنآقا همچون پاسدار اکبر کشف کرده که «رابطة دوسویه»، رابطة «تابع و متبوع» است! نمیخواستیم علامت تعجب بگذاریم ولی نشد که نشد! ارتباط مقامات حکومت مردهشویان با مخالفنمایانشان به ارتباط ظروف مرتبطه میماند، پروپاگاند تولید طویلة عموسام بارعایت «عدالت» بین جیرهخواراناش «توزیع» میشود. به همین دلیل است که اظهارات بیشرمانة محسن رضائی در سایت تابناک، تداوم خود را در سایت گویانیوز مییابد.
یکی از پامنبریهای حاجاکبر بهرمانی در سایت گویا فرمودهاند، «ما مردم خیلی متمدن هستیم، چون هیچ اعتراضی به گرانی قیمتها نمیکنیم، برای افزایش یکی دو سال ناقابل به بازنشستگی به خیابان نمیریزیم و...» و اینهم تعریف «نوینی» است از تمدن که بیشتر توحش و تزویر گوینده را به اثبات میرساند. کسی که از حقوق انسانی خود صرفنظر میکند متمدن نیست، توسریخور و مفلوک و حقیر است؛ ملت ایران چنین صفاتی ندارد. قلم به مزدهای حکومت مفلوک جمکران قیاس به نفس میکنند:
«[...] مردم جهان متمدن [...] اگر این آشفتگی اقتصادی [...] آنها را به فقر بکشاند [...] آنوقت معلوم میشود چه کسانی متمدن هستند، ما فقیران جهان سومی یا آنها [...] خاصه ما ایرانیان که [...] با همه فلاکت و بدبیاریهای تحمیلی از سوی زمامدارانمان، آنقدر تحمل متمدنانه از خود نشان دادهایم که هیچ ملت متمدنی از خود نشان نمیدهد[...] مردم کداميک از کشورهای متمدن و پيشرفته را سراغ داريد که سعة صدرشان مثل ما ايرانيان باشد[...]»
این «ژاژها» که از قلم فردی به نام بیژن صفسری تراوش کرده همزمان چند پیام به مخاطب ارسال میکند. نخست حضرت نویسنده به ما میگوید، «تمدن» یعنی انفعال در برابر تاراج و سرکوب و استبداد! بنابراین کسانیکه، به عنوان نمونه، در فرانسه و انگلستان در چارچوب قوانین جاری به تصمیمات دولت اعتراض میکنند، به اندازة ما ایرانیان متمدن نیستند! مرزشکنی چیست؟ در ترادف قرار دادن «تمدن» با حقارت و ذلت! اما دامنة این چارچوبشکنی گستردهتر از آن است که مینماید. صفسری در ادامه، آشوبهای به اصطلاح دانشجوئی دوران شاه را که تحت نظارت ساواک صورت میگرفت، با «تظاهرات قانونی» در دمکراسیهای اروپا در ترادف قرار داده و میگوید، «ما که حتی مثل پدرانمان هم نیستیم که برای یک ریال افزایش بهای بلیط اتوبوس مزاحم دولت شویم! شهامت خودکشی هم نداریم، ولی برخلاف اظهارات آن شیخ لبنانی ما ایرانیها از قدیم متمدن بودهایم و هرکس باور ندارد به تاریخمان مراجعه کند.» خلاصه همه با توسل به شایعة ساخته و پرداختة «بیبیسی» و رادیوفردا به لیفة تنبان «تمدن پارس» چسبیدهاند:
«خاطرتان جمع باشد که ما متمدنتر از مردم کشورهای پیشرفتة جهان هستیم، حال بگذریم شیخی در لبنان شکری خورده [...] ما که خودمان میدانیم از قدیم الایام ملت متمدنی بودیم [...] آنهائی هم که باور ندارند بروند نگاهی به تاریخمان بیاندازند.»
میبینیم که اگر بوقهای ارتش ناتو شایعهپراکنی نمیکردند، «تمدن» این ایرانینمایان چگونه مفت و مسلم بر باد میرفت و عموسام از این نمد کلاهی برای خود نمیساخت. و اتفاقاً برای ممانعت از نابودی همین تمدن است که بعضیها در وین مراسم هزارة شاهنامه برگزار کردهاند! حضورشان بگوئیم، اولاً مشک آن است که خود ببوید؛ ثانیاً تمدن ایران باستان هر چه بوده و یا نبوده، به نام «یزدان پاک» آغاز نمیشود! از منظر تاریخی، موجودیت امپراتوری ایران با آغاز سلطنت کوروش کبیر پیوند دارد، نه با سنتها و مقدسات و باورها! عبارت معروف «منم، کوروش شاه شاهان» نشان میدهد که این امپراتوری به نام انسان و جایگاه واقعی اجتماعی وی پایه ریزی شده؛ کوروش پس از تأکید بر هویت فردی و جایگاه اجتماعی خود، به جایگاه «پدر» اشاره دارد. اما این مسائل نشان «تمدن» ایرانیان امروز نمیتواند تلقی شود.
آنچه در هزارة سوم «تمدن» تعریف میشود، با تمدن ایرانیان در گذشتههای دور، چه پیش از اسلام و چه پس از آن هیچ ارتباطی نمیتواند داشته باشد. تمدن «انسانی» در هزارة سوم مؤلفههائی از آن خود دارد، مفاهیماش نیز از «کنونیات» برخوردار است؛ پس بجای کوبیدن بر طبل توخالی «افتخارات» بهتر است نگاهی به زمان حال بیاندازیم و از «سخنرانی» شادی صدر، یکی از آشفروشهای مبلغ توحش «اندرون» حاجآقا «متمتع» شویم که در همان سایت گویانیوز انتشار یافته. سخنرانی کذا حامل چندین پیام انسانستیز است که مهمترینشان استقرار واژة مبهم «عدالت» در جایگاه «دمکراسی» است. از قضای روزگار در اتریش هم، کاردار حکومت مردهشویان بر طبل «عدالت» میکوبد، البته عدالت در «شاهنامه!» چه نشستهاید که آخوند تحت فشار ارباب امروز شاهنامهشناس هم شده! خلاصه فعلة فاشیسم از حکومتی و آشفروش گرفته تا سبز و مردمی و غیره آبشخور واحدی دارند. پس بازگردیم به سخنرانی شیوای خواهر شادی صدر!
در این لجنپراکنی ابلهپسند، علاوه بر جایگزینی تاریخ با روایت، و تقلیل شکنجه به تجاوز جنسی، شاهد حذف زندانیان مرد از جرگة زندانی سیاسی، تأئید ضمنی حکم اعدام، حذف گذشته با توسل به دروغ، و سرانجام تأکید بر مبهماتی نظیر انتخابات، «شجاعت» و «عدالت» هستیم. اما تأکید بر اینکه در حکومت خدامحور میتوان «انتخابات» نیز برگزار کرد، وجه مشترک دوختودوز شادی صدر با چرندبافیهای پاسدار شریعتمداری، پاسدار اکبر و شرکاء است. همچنانکه گفتیم جنگ زرگری فعلة فاشیسم همواره به نفی انسان و تحریف مفاهیم انسانمحور خواهد انجامید، و اصولاً این جنگ زرگری را برای نفی «انسان» به راه میاندازند.
در مورد مرزشکنیهای «شادی صدر» پیشتر هم گفتهایم؛ جهت پرهیز از اتلاف وقت فقط به دو نمونه از پشتکزدن نوچة عبادی اکتفا میکنیم. این فرد میگوید، به دلیل سانسور حاکم بر جامعه، ویراست رسمی از وقایع دهة 60 را «باور» کرده بود! به عبارت دیگر این فرد نه تنها طی سالیان دراز کور و کر بوده، که از قدرت «تفکر» و تحلیل شرایط سیاسی جامعه نیز بهرهای نداشته و ندارد. ولی مهمتر از همه اینکه شادی صدر با «گذشته» نیز در گسست کامل قرار میگیرد. گویا افراد خانوادة شادی صدر هم به او نگفتهاند که در ایران چه گذشته! چطور ممکن است کسی در حکومت اسلامی زندگی کند و توحش روزانة این حکومت را نبیند و نشنود و به فرزنداناش هشدار ندهد؟ از دو حال خارج نیست، یا شادی صدر خارج از جامعة ایران در یک «حباب» میزیسته، یا اینکه همچون دیگر آشفروشها بیشرمانه دروغ میگوید، و عمری را در خدمت سرکوب ولایتفقیه گذرانده و امروز هم به فرمان محافل ارباب «مقنعهاش» را وارونه کرده. او به مخاطب چنین القاء میکند که بزرگترها و افراد خانوادهاش نیز از توحش حکومت اسلامی به ویژه از فجایع 30 خردادماه کاملاً بیاطلاع بودهاند:
«نسل من [...] اطلاعات بسيار اندکی در بارة نقض گسترده حقوق زندانيان سياسی در دهة 60 دارد [...] سانسور کامل [...] باعث شده بيشتر نسل من، همان روايتهای رسمی را باور کنند[...]»
همینجا بگوئیم که چنین وقاحت و بیشرمی و دروغگوئیای از ویژگیهای طرفداران و سردمداران جنبش سبز است. به یاد داریم که سایت متقلب «جرس» به تحریف مصاحبة روزنامة لوموند با آخوند کدیور دست زده بود، و چندی پیش هم زهراخانوم، رهبر مؤنث سبزها ادعا کرد که میرحسین و شرکاء همچون علی خامنهای از جنایات حکومت بیاطلاع بودهاند! خلاصه پدرسوختگی جیرهخواران استعمار مرز و کران ندارد. به عنوان نمونه کیهان مورخ 23 آبانماه سالجاری از زبان «دکتر» فواد ایزدی همان مزخرفات داریوش همایون را به ما انتقال داده و میگوید، «آمریکا یک لیبرال ـ دمکراسی است!» حال آنکه در ایالات متحد لیبرالیسم اقتصادی حاکم نیست؛ و به گواهی تاریخ معاصر و شرایط کنونی، دولت آمریکا همواره به نفع مؤسسات بزرگ مالی و بانکها و تولیدات داخلی در امور تجارت و صنعت دخالت مستقیم کرده و از رقابت در «بازار آزاد» ممانعت به عمل آورده. اگر محفل کیهان با «داماد سرتیپ زاهدی» آبشخور مشترک دارد، نمیتواند واقعیات سیاست اقتصادی آمریکا را نیز واژگونه جلوه دهد.
خوشبختانه در ایالات متحد متفکران صاحبنام با تکیه بر اسناد و شواهد ابعاد دخالت دولت در «اقتصاد» را آشکار کردهاند و کسی نمیتواند با توسل به «روایت» و مهمل و ادعای شکمی، به نفی شواهد بپردازد. پس بازگردیم به دوخت و دوز «چل تیکه» در اندرون توسط شادیصدر. وی در ادامة دروغهای ابلهانهاش میافزاید، از آنجا که تبلیغات رسمی را «باور» کرده، اعدام تروریستها را نیز «حق» میشمرده تا اینکه پس از «انتخابات» خردادماه 1388 از خواب غفلت بیدار میشود و نقض حقوق بشر را به چشم میبیند:
«[...] ما میپنداشتيم سرکوب [...] نيروهای مخالف حکومت [...] در دهة 60 [...] ديگر تکرار نخواهد شد. اما آنچه [...] پس از انتخابات رخ داد ...»
بله آنچه پس از «انتخابات» رخ داد نشان داد که فاشیسم بینالملل خیلی دوست دارد که حکومت توحش «خدامحور» را به عنوان دمکراسی به افکار عمومی جهان بفروشد و به همین دلیل برنامة توزیع جوایز بین «فاشیست ـ مسلمانها» در اروپا و آمریکا همچنان ادامه دارد. باری، نهایتاً نوبت به شادی صدر رسید که به پیروی از شیخ مسعود بهنود «تاریخ» را با «روایت» و دوخت و دوز چل تیکة «حقیقت» در ترادف قرار داده، خواهان «اجماع» پیرامون لحاف کذا شود. حاجیه صدر ضمن نفی اسناد و شواهد، «روایت» را با رخداد همسنگ شمرده و میگوید، برای دستیابی به اجماع پیرامون حقیقت «یکدست» و معتبر میباید نخ و سوزن به دست گیریم. این برندة خوشبخت جایزة «سانتاکلارا» سوزن و نخ برداشته و با مبهماتی چون «روایت» و «حقیقت» و «عدالت» پوششی از شیادی و حماقت سر هم میکند که در آن «اعدامیان» پس از انتخابات اخیر زندانی سیاسی و قربانی نقض حقوق بشر شناسائی میشوند. جالب اینجاست که پذیرش این «حقیقت» برای «همه» الزامی است، چرا که شادی صدر خود را با «افکارعمومی» در ترادف قرار داده، و ضمن شایعهپراکنی، همچون کروبی شیاد، شکنجة زندانیان سیاسی را به تجاوز جنسی تقلیل میدهد:
«شکنجه جنسی در زندانها [...] چون روايت نشده بود، چون حقيقت در مورد آن روشن نشده بود و چون عدالت در مورد عاملان و آمران آن برقرار نشده بود، باز هم تکرار شد. از نظر ما، افکار عمومی، همه زندانيان سياسی که پس از انتخابات اعدام شدند، قربانيان نقض حقوق بشر بودند [...]»
از اینجا حتماً میباید نتیجه بگیریم، آنها که طی این مدت اعدام شدهاند و طرفدار جنبش لعنتی سبز هم نبودند، زندانی سیاسی به حساب نمیآیند! مگر اینکه باز هم 30 سال بعد خانم «صدر» در طرفهالعینی چشمشان «باز» شود و «حقیقت» را ببینند! در نتیجه تا کشف «حقیقت» از جانب ایشان، اعدام «غیرخودیها» حق است! چشمشان کور «سیاسی» باشند و خصوصاً طرفدار میرحسین موسوی تا حقوقدانان اندرون «حاجیآقا» ضمن دوخت و دوز و وصله پینه از آنان حمایت «پس از اعدام» به عمل آورند:
«ما از آنها اعادة حيثيت کرديم [...] اگر نسل گذشته در روايت تاريخ خود [...] موفق نبوده و نسل ما [...] در معرض روايتهای معتبر قرار نگرفته [...] وقت آن است که يک بار برای هميشه، تکههای مختلف تاريخمان را به هم بدوزيم و از آن، مجموعهای يکپارچه يا دست کم مورد توافق اکثريت جامعه فراهم آوريم [...]»
چه فرمایشات عمیقی! به این میگویند زن حقوقدان! حقوق میگیرد تا مفاهیم دمکراتیک و انسانمحور، از جمله «تاریخ» را در ابهام فرو افکند. ماچه شیخ جمکران پنداشته «تاریخ» همان بیبیگوزک و باورها و اعتقادات عامیانه است که با روایات «معتبر» و «یکبار برای همیشه» تکلیفاش روشن شود، آنهم توسط کنیزکان اندرون که واژة مبهم عدالت را بجای دمکراسی مینشانند. خلاصه برادران در «بیرونی» نشسته و تماشای رقص شکم را با «فرهنگ» در ترادف قرار میدهند و مارکس را پیامبر میخوانند، خواهران هم در اندرون به دوخت ودوز «تکههای تاریخ» مشغولاند تا «عدالت» را حاکم کنند! برای استقرار عدالت کذا «خلخال آن زن یهودی» نیز الزامی مینماید، چرا که خارج از چارچوب حقوق انسانمحور، عدالت، همچون آزادی انسانستیز خواهد بود. بیدلیل نیست که فعلة فاشیسم بر طبل واژگان موهوم نظیر «برابری» و «عدالت» میکوبد:
«[...] برای من مسجل است که بدون عدالت، آنهم همين حالا، هيچ دموکراسی در ايران محقق نخواهد شد [...] به اميد اجرای عدالت برای ايران!»
یادش به خیر حاجی ابوتراب! راوی میگفت، هر وقت یکی از صیغههای حاجی دهان میگشود، تنها پاسخی که میگرفت این بود: «خفه شو ضعیفه!» ما که در برابر اینهمه وقاحت زبانمان قاصر است، کاش راوی «حاجیآقا» اینجا بود و برایمان از شیفتگی شیخ و شاه به هیتلر و «تمدن پارس» چند کلامی میگفت!
روزگاری میگفتند «همة راهها به رم ختم میشود»، این روزها هم باید بگوئیم همة راهها به وین ختم میشود! حداقل برای حکومت جمکران آنچه در وین میگذرد سرنوشتساز است. در این شهر دلگیر، از یکسو برنامة ابلهفریب تزریق اسطورههای مقدس سامی به «ارزشهای حماسی پارس» در دست اجراست، و از سوی دیگر قرار شده مذاکرات حکومت مستقل جمکران با گروه «1+5» در همین شهر جادوئی برگزار شود. این است دلیل حضور علیاصغر سلطانیه در مراسم بزرگداشت هزارة شاهنامه در شهر وین!
حنازرچوبه، مورخ 22 آبانماه 1389، در مطلبی با کد: 30072413 مینویسد، رایزنی فرهنگی ایران با همکاری موسسة خاورشناسی «هامربورگشتال» و انستیتوی ایرانشناسی اتریش، مراسم بزرگداشت «هزارة شاهنامه» را در وین برگزار کرد. در این مراسم «دکتر شیبانی»، سفیر حکومت اسلامی یک سخنرانی مبسوط ایراد کرده و آنقدر در لجنزار مقدسات و مبهمات دستوپا زده که بیا و ببین! ایشان فرمودهاند، زبان فارسی «نعمت» است و شاهنامه تاریخ ایران شمرده میشود؛ و اگر چه در آن اسطوره و افسانه وجود دارد، ولی هر تاریخی با اسطوره و افسانه آغاز شده:
«شاهنامه [...] شناسنامه و تاريخ ايران است، [...] بخشي از آن افسانه و اساطير است، اما [...] ابتداي تاريخ يونانيان، روميان، مصريان، چينيان [...] همه اساطير است، چون [درگذشته] خط و کتاب نبود [...] تاريخ سينه به سينه نقل ميشد و افسانه به آن راه مييافت [...]»
البته سفیر ایران از یک نظر درست میگوید. پیش از «تاریخ»، به مفهوم بررسی و تحلیل رخدادهای جوامع، در گذشته کار مورخین نقل «روایت» بوده. بررسی و تحلیل «تاریخ»، به عنوان پویائی انسانها در زمان و مکان مشخص، ریشه در علوم انسانی معاصر دارد. اما سفیر حکومت جمکران یک اصل اساسی را نادیده گرفته، و آن اینکه فردوسی حماسهسرا، هنرمند و شاعر است، نه «مورخ» و نه «پیامبر!» از سوی دیگر، اسطورههای پارسی فاقد «تقدس» است، از اینرو شاهنامه را نمیتوان به تشیع علوی و مزخرفات آخوندهای شیعیمسلک آلود و چنین نتیجه گرفت که فردوسی مبلغ اعتقادات شیعیان بوده:
«[...] سومين حق بزرگي كه فردوسي بر گردن ما دارد آموزش پايداري و استواري در ابراز اعتقادات ديني است [...] اين روزها كه پرچم سرخ تشيع علوي در دنيا در اهتزاز است ابراز عقايد شيعي آسان [مینماید]، اما [...] در زمان فردوسي چنين نبوده [...]»
میبینیم که حکومت مردهشویان با کمک آکادمی «علوم» اتریش، حماسه سرای ایران را به آخوند مبلغ باورهای شیعیمسلکان تشبیه نموده، و با تحریف منظومهای گرانسنگ آن را به ابزار حکومت آخوند و تبلیغات شیعة اثنیعشری تبدیل کرده! البته با شناخت از وقاحت اینان جای تعجب نیست، ولی باپوزش از خوانندگان گرامی باید بگوئیم، خاک بر سر آن موسسة خاورشناسی و آکادمی «علوم» که اسطورههای اقوام ایرانی را با «اسطورة مقدس» و ضد ایرانی در هم میآمیزند. حتماً تحقیقات پرارزششان را در طویلة سازمان سیا تکمیل کردهاند. کدام اسطورهای از بستر «جهانبینی» ویژة خود خارج شده که اسطورههای ایرانی بتواند از نگرش ایرانی فاصله گرفته و به توحش و مرگپرستی اقوام سامی نزدیک شود؟ مثل این است که یک زبانشناس ادعا کند، زبان فارسی ریشه در زبانهای سامی دارد. اگر اوضاع به همین منوال ادامه یابد، علی و محمد هم بجای کورش هخامنشی مینشینند و لوح حقوقبشرشان در صحرای عربستان کشف میشود. باری پس از این عملیات قهرمانانه، یعنی پرتاب فردوسی به جایگاه آخوند شیعه، ورزش باستانی نیز با مراسم روضه و زوزه و گریه و «یاد پدر» به اجرا در آمده:
«پس از آن، موسيقي سنتي [...]همراه با ضرب، ورزش پهلواني و زورخانهاي [...] اجرا شد [...] برخي از [ايرانيان مقیم اروپا] پس از ديدن برنامه [...] گريه كردند و گفتند [خاطرات دورانی که در کودکی به همراه پدرشان به زورخانه ميرفتند] دوباره زنده شده[...]»
از فعالیتهای «فرهنگی» مردهشویان و شرکای اتریشیشان نتایج درخشانی حاصل شده! از آنجمله است: شاهنامه فقط یک اثر «تاریخی» نیست، بلکه درس اخلاق و زندگی فردی و اجتماعی نیز میباید به شمار آید:
«[ملکیان، رایزن فرهنگی ایران] گفت، [...] شاهنامه تنها يك اثر [...] افسانهای و تاريخي نيست بلكه درس اخلاق و زندگي فردي و اجتماعي است [...] شاهنامه [...] حاوي پيامهای اخلاقي [...] محبت، صلح، دوستي، عدالت، مهرورزي و همزيستي مسالمتآميز با تمام جهانيان است[...]»
کوتاه سخن، قرار است ملت ایران از یکسو به پیروی از «حسین» در صحرای کربلا بر ضد معاویه و اسلام سیاه و این مزخرفات شورش کند، و از سوی دیگر همچون رستم به نبرد با دیوها مشغول باشد، تا حضرات با خیال آسوده و در کمال محبت، صلح، دوستي، عدالت و مهرورزي جیباش را بزنند.
نسخة پیدیاف ـ گوگل
نسخة پیدیاف ـ گوگل(بارگیری)
نسخة پیدیاف ـ سکریبد
نسخة پیدیاف ـ فایلدن
نسخة پیدیاف ـ داکستاک
نسخة پیدیاف ـ ایشیو
نسخة پیدیاف ـ باکسنت
نسخة پیدیاف ـ ایدرایو
نسخة پیدیاف ـ کلمهئو
نسخة پیدیاف ـ زیدو
نسخة پیدیاف ـ مدیافایر
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت