شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۸


رنگ غروب!
...
تیرگی می‌آید
[...]‌
قصة رنگی روز
می‌رود رو به تمام
شاخه‌ها پژمرده است
سنگ‌ها افسرده‌ست

«مخالفت با اعدام» هیچ ارتباطی با «آزادیخواهی» ندارد! انسان‌ستیزان و شیادان حرفه‌ای جمکران به ویژه میرحسین موسوی و شیخ کروبی که اینروزها «مخالف اعدام» از آب درآمده‌، و هم‌صدا با اربابان‌شان در غرب از مردم می‌خواهند برای «مخالفت با اعدام‌ها» در راهپیمائی 22 بهمن شرکت کنند، کور خوانده‌اند! 22 بهمن سالروز کودتای ننگینی است که هدفی جز اعدام جوانان و سرکوب ملت ایران نداشته و ندارد. مسلماً هیچ ایرانی با وجدانی برای اعتراض به اعدام جوانان این سرزمین در کنار جلادان و جنایتکارانی که دست‌شان به خون هزاران جوان ایرانی آغشته است نخواهد ایستاد.

غم بیامیخته با رنگ غروب
می‌تراود زلبم قصة سرد
دلم افسرده در این تنگ غروب
کوه خاموش است

آرش رحمانی‌فر و محمدرضا علی‌زمانی از مخالفان حکومت اسلامی بودند و هیچ ارتباطی با جنبش منفور سبز نداشتند. رحمانی‌فر و ‌علی‌زمانی را در زندان به قتل رساندند تا شاید حکومت اسلامی بتواند با استفاده از نفرت عمومی31 امین سالروز کودتای 22 بهمن را با همکاری رهبران خودفروختة جنبش سبز به صورتی آبرومندانه برگزار کرده، چند صباحی به زندگی ننگین خود بیفزاید. به همین دلیل است که مخالف‌نمایان جیره‌خوار استعمار، ‌ از دارودستة‌ داریوش همایون تا فدائیان اکثریت هم‌صدا با اکبر رفسنجانی، کروبی و موسوی برای شرکت در مراسم 22 بهمن به التماس افتاده‌اند، و سرداران مفلوک جمکران نیز برای تشویق شوت‌وپرت‌ها به شرکت در این مراسم، زبان به تهدید و در واقع تشویق گشوده‌اند. جالب اینجاست که تداوم حکومت طالبان جمکران برای حفظ منافع آنگلوساکسون‌ها از چنان اهمیتی برخوردار شده که نانخورهای اینان آشکارا «توقف اعدام‌ها» را به «شرکت مردم» در تظاهرات 22 بهمن منوط ‌کرده‌اند!

جغد برکنگره‌ها می‌خواند
لاشخورها سنگین
از هوا تک تک آیند فرود

رادیوفردا، مورخ 10 بهمن‌ماه 1388، مطالبات حاکمیت ایالات متحد را از زبان «فرخ نگهدار»، پادوی حکومت اسلامی در لندن چنین بیان می‌کند که اگر مردم برای اعتراض به اعدام‌ها به صورت گسترده در تظاهرات 22 بهمن شرکت کنند، نشان می‌دهد که «آزادیخواه» و از پیروان موسوی و کروبی‌اند، در نتیجه امکان دارد که اعدام‌ها متوقف شود: ‌

«اگر 22 بهمن مردم پاسخ محکمی به حاکميت بدهند، اين پاسخ انعکاس سخنان آقايان موسوی و کروبی است و می‌توانيم آن را به حساب اعتراض همگانی آزادی‌خواهان ايران عليه اين اعدام‌ها بنويسيم. اگر 22 بهمن تظاهرات بسيار وسيعی داشته باشيم ممکن است احکام اعدام قطع شود [...]»


بله، هم‌میهنان گرامی! اگر در اعتراض به اعدام‌ها در تظاهرات 22 بهمن شرکت کنید، گاوچران‌ها متوجه خواهند شد که شما از طرفداران پروپا قرص میرحسین موسوی و خط توحش امام روشن‌ضمیرش هستید، در نتیجه «زندانیان تزئینی» را اعدام نخواهند کرد‌، چرا که «خودی‌ها» در هر حال اعدام نمی‌شوند.‌ در عوض شرکت شما در تظاهرات 22 بهمن، راه ورود فرزندان‌تان را به مسلخ حکومت تازه‌نفس جنبش سبز هموار خواهد کرد. و اما حضور اهالی رادیوفردا بگوئیم، فرخ نگهدار، به عنوان رهبر فدائیان اکثریت و طرفدار «فاشیست ـ مسلمان‌ها» اصولاً در جایگاهی قرار ندارد تا بتواند از آزادی و آزادیخواهی کلامی بر زبان راند. امثال «نگهدار»‌ با مفهوم «آزادی» بکلی بیگانه‌اند، همچنانکه رهبرشان، روح‌الله خمینی نیز خواهان «آزادی» سرکوب و کشتار ملت ایران بود. انسان‌ستیزان مخالف دمکراسی، آن‌هنگام که از «آزادی» سخن به میان می‌آورند در واقع گسترش دامنة توحش و انسان‌ستیزی مد نظرشان است.

اگر آنگلوساکسون‌ها دیگر نمی‌توانند برای طالبان‌پروری و وحشیگری در منطقه از کمک‌های بی‌دریغ دولت چین بهره‌مند شوند، به طریق اولی سیاست طالبان‌نوازی‌شان در جمکران نیز به اشکال برخورد خواهد کرد، و این اشکالات را نمی‌توانند با توسل به جیره‌خواران شناخته شده‌شان همچون میرحسین موسوی و شیخ کروبی رفع و رجوع کنند. پس بهتر است «رادیوفردا» هم بی‌جهت «برادر» فرخ نگهدار را به صحنه نیاورد. سابقة این فرد درخشان‌تر از آن است که بیان مطالبات‌تان از زبان او برای شما کارساز شود!

رادیوفردا، مورخ 10 بهمن‌ماه، در پروپاگاند استحماری خود تحت عنوان ابله فریب، «فرخ نگهدار: با تظاهراتی وسیع در 22 بهمن، ممکن است اعدام‌ها قطع شود»، دقیقاً همان می‌گوید که دیگر رسانه‌های طالبان‌پرور غرب. شاخک سازمان سیا، ‌ در تبلیغات مزورانة خود قصد دارد همزمان چند دروغ بزرگ را به مخاطب بباوراند. نخست اینکه،‌ میرحسین موسوی و کروبی که سوابق جنایات‌شان شناخته شده ‌است، با اعدام زمانی و رحمانی‌پور مخالف‌اند! دیگر اینکه به زعم همة مخالفان این جنایات وحشیانه، حکومت اسلامی با چنین جنایتی می‌خواهد مردم را از شرکت در تظاهرات 22 بهمن بترساند! حال آنکه هدف از قتل دو جوان ایرانی همچنانکه در وبلاگ‌ «سلاخ و خلخال» هم گفتیم «پولاریزاسیون»‌ یا دوقطبی کردن فضای سیاسی برای هی کردن همة مخالفان حکومت اسلامی به سوی جنبش‌سبز است.

سازمان سیا در سال 1357 موفق شد با تحمیل هرج‌ومرج، ترور و ارعاب، پیرامون شعار مبهم «استقلال، آزادی، ‌جمهوری اسلامی» به نفع خمینی ایجاد «اجماع» کرده، «سربازگیری» کند. امروز نیز این سازمان جنایتکار همان شیوة «تمرکز بر یک نقطه» را اعمال می‌کند تا با ایجاد اجماع پیرامون «نفی» و «ابهام» یک بار دیگر همچون سال 1357، کودتاچیان «پیرو خط‌امام» را در جایگاه رهبر مخالفان قرار دهد.

لاشه‌ای مانده به دشت
کنده منقار ز جا چشمانش
زیر پیشانی او
مانده دو گود کبود
تیرگی می‌آید

پیشتر برادران دینی گاوچران‌ها همین سیاست را با توسل به «محمد مصدق» اعمال کرده بودند، و پس از کودتا، خادم وفادار خود را به عنوان «قهرمان ملی» به ملت ایران فروختند. سپس نوبت به «خمینی» رسید تا ضمن جیره‌خواری از دست‌های دربار به جایگاه «مخالف شاه» اسباب‌کشی کرده، سرانجام بتواند نقش رهبرکبیر «انقلاب» را ایفا کند! رهبری که ضمن مبارزه با امپریالیسم شرق و غرب، با کمال افتخار قرارداد خفت‌بار کنسرسیوم را نیز تمدید کرد. جالب اینجاست که اکنون مجلس چاه جمکران خواهان قطع رابطه با انگلستان، سهامدار عمدة کنسرسیوم کذا شده، بدون اینکه «روابط اقتصادی» با انگلستان را مد نظر قرار دهد! می‌دانیم که گورکن‌ها اهل معنویت‌ و اینجور چیزها هستند و مادیات بر‌ای‌شان هیچ اهمیتی ندارد، به همین دلیل ارز حاصل از چپاول نفت را در همان بانک‌های غرب «رها» کرده‌اند!

به گزارش حنازرچوبه، مورخ 10 بهمن ماه سالجاری، «نقوی»، ‌ نمایندة ورامین امروز به خبرنگار رسانة حکومت می‌گوید، «قطع رابطه با انگلیس خواست اغلب نمایندگان است!» بهتر است بدانیم نقوی همان جانور وحشی است که در مسجد خاوه «از طرف مردم» به صورت بختیاری، بخشدار جوادآباد ورامین سیلی زد و مهرنیوز، مورخ 26 دیماه 1388، خبر وحشیگری او را منتشر کرد. خلاصه حکومتی که خمینی بنیان‌گزار آن باشد، نماینده‌اش هم نقوی‌ها خواهند بود. بگذریم، این جانور وحشی، یعنی همین «نقوی» که عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس چاه جمکران نیز هست، به حنازرچوبه تاکید کرده، ‌ «خواست همة‌ مردم» قطع رابطه با انگلیس است. می‌بینیم که نقوی همچون دیگر گورکن‌ها خواست اربابان حکومت و لات‌بازی‌های خود را «خواست مردم» معرفی می‌کند. باری نقوی اظهار داشته به دلیل دخالت‌های انگلیس در امور داخلی کشور، نمایندگان «برای احقاق حق مردم» برای قطع روابط با انگلستان یک طرح یک فوریتی به مجلس تقدیم کردند که مورد استقبال رئیس مجلس، علی لاریجانی نیز قرار گرفت!

مسلم است که غلامبچة سفارت از قطع رابطة سیاسی ایران با اربابان‌اش در لندن استقبال خواهد کرد. با این نوع «قطع روابط»، جایگاه انگلستان در کنسرسیوم هیچ تغییری نخواهد کرد، در عوض لندن می‌تواند روابط خود را با گورکن‌ها در همان چارچوب «ارتباط پنهان» قرار داده در برابر لات‌بازی حکومت اسلامی در منطقه از خود سلب مسئولیت کند، دقیقاً همان شرایطی که گاوچران‌ها از صدقة سر عملیات «قهرمانانة» دانشجویان پیروخط امام ایجاد کردند. اینگونه است که آنگلوساکسون‌ها به زعم خود خواهند توانست شرایط رویائی افغانستان در دوران حکومت ملاعمر را در ایران «باز تولید» کنند. البته در همینجا بگوئیم اینان سخت اشتباه می‌کنند! کافی است نگاهی به دعوای چین با یانکی‌ها بیاندازیم! دعوائی که نشان می‌دهد پشت جبهة‌ طالبان در منطقه فرو ریخته!

نخستین نشانه‌های رسمی افول جبهة طالبان در سرمقالة روزنامة «خلق» چاپ پکن آشکار شد. این روزنامه در تاریخ 24 ژانویه 2010، در سرمقالة خود رسماً آمریکا را مسبب آشوب‌های پساانتخاباتی در ایران معرفی کرد. البته در اینکه آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک ایران را به صحنة‌ آشوب تبدیل کرده‌اند تردیدی نداریم، حکومت اسلامی نوکر خودشان است، آشوب‌ها را نیز به فرمان ارباب «مدیریت» می‌کند. ولی اینکه روزنامه نگاران فرهیختة چین تاکنون چشم بر این واقعیت بسته بودند، مسلماً دلیل داشته! گویا هنوز درگیری‌های یمن برای سازمان القاعده دردسرساز نشده بود! و همه با خاطر آسوده به زندگی «شیرین» خود در دامان دیپلماسی یانکی‌ها ادامه می‌دادند. به ویژه چینی‌ها که حدود 1500 میلیارد دلار اوراق قرضة ایالات متحد را به دست گرفته‌اند، حتماً می‌پنداشتند، «در» همچنان بر همین پاشنه خواهد چرخید!

ولی شاهدیم که «در» کذا از چارچوب کنده شد، و دیگر بر هیچ پاشنه‌ای نخواهد چرخید. از اینرو دومینیک دوویلپن، نخست وزیر سابق فرانسه، پس از شهادت جانگداز «المبحوح»، 4 روز در امارات متحد حمام آفتاب گرفت. و نتیجه این شد که رئیس مجلس کشور امارات ـ کشوری که سه جزیرة کذا را می‌خواست پس بگیرد ـ در اوگاندا به پاسدار علی‌کوچیکه گفت، «ایران همسایة بزرگ ماست!» همچنین منوچهر متکی، جاروکش سازمان ناتو، در نشست داووس گزافه‌گوئی‌های «هسته‌ای» را پس گرفت. خلاصه بگوئیم به نظر می‌رسد «در» کذا دیگر بر هیچ پاشنه‌ای نخواهد چرخید. به همین دلیل است که روضه‌خوان‌ها برای گرم کردن بازار میرحسین در جمکران زوزة «قتلو تقتیلا» سر داده، رادیوفردا نیز از زبان موسوی جلاد و کروبی شیاد به ما «اسلام خوب» معرفی می‌کند!

البته فرخ نگهدار نیز در همین رادیوفردا برای‌مان یک «فال‌قهوه» گرفته و به زبان تزویر، خطبه‌های دیروز آخوندجنتی را «بازتولید» کرده! جنتی گفته بود بکشید، نگهدار هم می‌گوید،‌ اعدام مقاومت را نیرومندتر می‌کند. جنتی گفته بود، ‌ «مردم» به صحنه بیایند، نگهدار هم همین را می‌گوید. سخنان خشونت‌گستر جنتی و نگهدار در هم‌سوئی کامل قرار گرفته، هر دو در کمال حماقت راه آینده را در «بازگشت به گذشته» می‌جویند با این تفاوت، که جنتی به فضای کودتای سال 1360،‌ و نگهدار به دوران 1357 بازگشته.

باری، به گفتة‌ رادیوفردا، کروبی و موسوی گفته‌اند، ترویج خشونت از تریبون نماز جمعه خیلی کار بدی است؛ از این تریبون «مردم» را به «تقوی»‌ دعوت می‌کنند! خلاصه برنامه این است که جناح به اصطلاح طرفدار مهرورزی «اسلام خشن» ارائه کند، تا گورکن‌های جنبش سبز بتوانند ضمن انتقاد از اینان، به تمجید و ستایش از «اسلام خوب» بنشینند. و این است الگوی سیاست گورکن‌ها که از سناریوی فیلم‌های صدمن یک قاز پلیسی هولیوود اقتباس شده. در این فیلم‌ها همکاری «پلیس بد» و «پلیس خوب» سرانجام «مجرم» را به چنگ قانون گرفتار خواهد کرد. با این تفاوت که در جمکران، ملت ایران در جایگاه «مجرم» نشسته، جنایتکار و تاراجگر و مزدور نیز در جایگاه پلیس و قانون و «مفسر سیاسی» قرار گرفته‌اند و در رادیوفردا با توسل به جنایات حکومت، برای‌مان از فواید «اسلام سبز» و شرکت در تظاهرات 22 بهمن افسانه‌سرائی می‌کنند:

«میرحسین موسوی و مهدی کروبی [...] به [دو اعدام‌ اخیر] اعتراض کردند [...] و اجرای این احکام را [جهت] ایجاد ترس برای شرکت نکردن مردم در راهپیمائی روز 22 بهمن ارزیابی کردند [...]»


ما هم می‌گوئیم «ارزیابی» میرحسین موسوی و کروبی واژگون‌نمائی و عوامفریبی است. هدف از اعدام مخالفین حکومت ـ اینان صرفاً مخالفین فرضی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد نبودند ـ تشویق مردم به شرکت در راه‌پیمائی دولتی 22 بهمن است، جهت کسب مشروعیت برای طاعون سبز. باری در ادامة گزارش «رادیوفردا»، تعریف نوینی از نمایش مهوع نماز سیاسی نیز ارائه شده. «رادیو» می‌گوید، خطیب جمعه باید مهربان باشد و مردم و مسئولان را به مهرورزی دعوت کند:

«آن‌ها [موسوی و کروبی] با اشاره به خطبه‌های احمد جنتی [...] می‌گویند، بجای آنکه از تریبون نماز جمعه برای دعوت مردم به تقوا استفاده شود، خطیب نماز جمعه [...]مسئولان را به [...]‌ کشتار مردم ترغیب می‌کند [...]»


اگر اشتباه نکنیم این میرحسین موسوی و این شیخ کروبی همین امروز وارد جمکران شده‌اند، و از وقوقیه‌های دوران امام روشن‌ضمیر هیچ اطلاعی ندارند! گویا این دو پرسوناژ همان شنگول و منگول «ترانس ژنیک» جمکران باشند که هم امروز متولد شده‌اند. به گزارش مهرنیوز، مورخ 10 بهمن‌ماه سالجاری، نخستین حیوانات «تراریخته» خاورمیانه در پژوهشکدة «رویان» متولد شدند:

«این بزغاله‌ها بر اساس قصه‌های ایرانی شنگول و منگول نامگذاری شده‌اند.»


البته برخلاف شنگول و منگول مهرنیوز، شنگول و منگول جمکران در پژوهشکدة سازمان سیا «چشم به جهان» گشوده‌‌اند، و به همین دلیل است که شیفته و فریفتة‌ اسلام‌اند و هر لحظه به رنگی در می‌آیند، و خلاصه «همه چیز» را در ابهام اسلام می‌جویند و مسلم است که به مصداق «عاقبت جوینده یابنده بود» همه چیز را در همین ابهام اسلام و هر ابهام دیگر، نظیر ابهام جنبش سبز خواهند یافت! همه چیز، جز دمکراسی که «انسان‌محور» است و فاقد ابهام. پس یک بار دیگر حضور هوچی‌های سبز می‌گوئیم، دمکراسی، نمی‌تواند پیرو خط امام و «عدالت علوی» و حدیث و روایت باشد. جنبش سبز، هر چه هست، به دلیل ابهام در تضاد کامل با دمکراسی قرار گرفته و انسان‌ستیز به شمار می‌رود. بهترین نمونة ابهام در این جنبش موذی و انسان ستیز، اظهارات ناشیانة برادر فرخ نگهدار در رادیوفردا است.

فرخ نگهدار همانطور که فالگیر با نگریستن به ورق‌ها یا ته فنجان قهوه به کنایه و رمز و ابهام سخن می‌گوید تا مخاطب نتواند برداشت صریحی از سخنان‌اش داشته باشد، از موسوی و کروبی و جنبش کذا سخن می‌گوید، تا برای شیخ مهدی بازرگان و آخوند منتظری هم بازار گرمی کرده باشد:‌

«این مسئله نشاندهندة قدرت و استقامت جنبش سبز است، يعنی يک صدائی در جنبش سبز در حال قوام يافتن است [...] کسانی در ايران به جرم‌های ساختگی اعدام شدند [...] حال آقايان کروبی و موسوی هم‌صدا با آقای منتظری [...] و يا آقای بازرگان [...] به اعدام‌های اخير اعتراض می‌کنند [...] اولين بار است که می‌بينيم جنبش سبز [...] اعدام مخالفين حکومت را محکوم کرده [...] اين مسئله موضع‌گیری بسيار مهم و اميدوار کننده است.»

بله این قماش «موضع‌گیری» یعنی انتخاب «سنگر حق» خیلی خیلی خوب است، چرا که خلق‌الله را به همان مسیری می‌کشاند که اربابان حکومت می‌خواهند؛ استقرار در سنگر سبز سیا. نگهدار در ادامة فال، هم‌صدا با بوق‌های استعمار «پیش‌بینی» کرده که «تندروها» برای ممانعت از شرکت مردم در راهپیمائی 22 بهمن دست به چنین جنایتی زده‌اند و اگر مردم از لج تندروها در این مراسم شرکت کنند، بر اثر فشار رهبران جنبش سبز یعنی همان «شنگول و منگول» تولیدی سازمان سیا، ممکن است اعدام‌ها متوقف شود! در ادامة این مصاحبه رادیوفردا، شنگول و منگول را مدافع «آزادی بیان، آزادی احزاب، آزادی زندانیان سیاسی و به ویژه مدافع «برگزاری انتخابات آزاد» معرفی کرده، و نظر حبة انگور، یعنی همان فرخ نگهدار را نیز در این مورد جویا می‌شود.

آن‌ها غریق وحشت خود بودند
و حس ترسناک گنهکاری
ارواح کور و کودن‌شان را
مفلوج کرده بود

حاج فرخ نگهدار هم هر چه رادیوفردا می‌طلبد، طوطی‌وار تکرار می‌کند. از آنجمله‌ است، مزخرفاتی در باب اینکه جناح تندرو، می‌خواهد مطالبات مردم را از ذهن آنان بیرون کرده خانه‌نشین‌شان کند. حبة انگور با تکیه بر این ادعای فریبکارانه و بی‌اساس،‌ خواهان آن می‌شود که «مردم» همانطور که شنگول و منگول می‌گویند در صحنه بمانند. نگهدار در ادامة چنین مهملاتی، مهم‌ترین راه برای خروج از بحران را نیز برگزاری «انتخابات آزاد» معرفی می‌کند و ... و مزخرفاتی از این دست. گویا در چارچوب قانون اساسی توحش خدامحور نه تنها می‌توان انتخابات برگزار کرد که این انتخابات «آزاد» هم خواهد بود. خلاصه به زعم کارفرمایان رادیوفردا، ملت ایران نه کمبود مسکن دارد، نه مطالبات مادی و صنفی. ملت ایران فقط می‌خواهد در چارچوب قانون الکن مبتنی بر نهج‌البلاغه و حدیث و روایت معصوم و ... «انتخابات آزاد» برگزار شود،‌ تا سازمان سیا یک‌بار دیگر در افکار عمومی غرب برای حکومت توحش «مشروعیت» مطلوب و عمومی ایجاد کرده، جیره و مواجب برادر فرخ نگهدار، یا همان حبة انگور را در لندن افزایش دهد:

«جناح تندرو تصميم گرفته [مطالبات جامعه] را از ذهن مردم بيرون کرده و آنها را خانه‌نشين کند. در پاسخ به فشار حاکميت [...] موسوی و کروبی [می‌گویند] اگر در صحنه باشيم پيروز می‌شويم [...] مهم‌ترين مسئله‌ [...] تأکيد بر انتخابات آزاد به عنوان راه برون رفت از بحران است [...]»


البته حبة‌انگور تا حدودی درست می‌گوید، برگزاری انتخابات در جمکران در واقع ایالات متحد را از بحران مذاکره با دولت احمدی‌نژاد بیرون خواهد برد، ولی برای ملت ایران جایگزینی «افراد» و «اسلام‌ها» با یکدیگر دردی را درمان نمی‌کند. به عبارت دیگر میرحسین موسوی و احمدی‌نژاد هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند، جز اینکه سابقة موسوی در جنایت و چپاول و آدمکشی از مهرورزی به مراتب هولناک‌تر است. باری در پایان این مصاحبه فرخ نگهدار، پیام ارباب را جهت گسترش خشونت و تقویت طاعون سبز به حکومت اسلامی ابلاغ می‌کند و تلویحاً می‌گوید، «بکشید ما را اسلام زنده می‌شود!»

پیشتر در همین وبلاگ گفتیم که جنبش سبز از مرگ و خشونت تغذیه می‌کند، پس بهترین راه تقویت این جنبش استعماری بفزونی خشونت و جنایت است، چرا که گسترش خشونت پولاریزاسیون را شدت خواهد بخشید. دلیل حمایت سازمان سیا از جنبش سبز این است که سازمان مقدس می‌پندارد مردم ایران همان مردم خام و از همه جا بیخبر سی ‌سال پیش‌اند، که ساده‌لوحانه غرب را مدافع دمکراسی و حقوق بشر می‌پنداشتند، ‌ پس می‌توان یکبار دیگر توحش مردم‌سالاری و پوپولیسم را بجای دمکراسی به اینان فروخت:‌

«آن‌ها تأکيد می‌کنند [...] اعدام [...] بر عزم ملت بر ايستادگی [...]‌می‌افزايد [...] بايد صدای مردم را بشنويد [...] انعکاس اين سخن در جامعه اين است که ما اکنون در همان شرايطی قرار داريم که در سال‌های قبل از انقلاب قرار داشتيم و با فشار بيشتر می‌توانيم به خواسته‌های خود دست يابيم. اين سخنان پيوند بسيار خوبی با روان‌شناسی مردم و شرايط خاص کشور ما برقرار می‌کند[...]»


بله حبة انگور،‌ شکمش را برای یک کودتای «مردمی» دیگر صابون زده. می‌بینیم که مزدوران استعمار چقدر با «روان‌شناسی مردم» آشنائی دارند، تا حدی که می‌پندارند ملت ایران در سال 1357 یخ زده! در واقع آنکه در دوران جیمی‌کارتر رذل و دادوستدهای جنگ‌سرد منجمد شده، آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک‌‌اند، نه جامعة ایران.

آبادی‌ام ملول شد از صحبت زوال
بانگ سرور در دلم افسرد کز نخست
تصویر جغد زیب تن این خراب بود
(سهراب سپهری و فروغ فرخزاد)




...

جمعه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۸


سلاخ و «خلخال»!
...
ما، ‌ طرفداران دمکراسی در ایران با تحریم هرگونه تظاهرات، به اربابان جنایتکار حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن تفهیم خواهیم کرد که با گسترش خشونت و وحشیگری، از جمله کشتار زندانیان، نمی‌توانند حداقل آزادی موجود در جامعه، یعنی «حق بی‌طرفی» را از ملت ایران سلب کرده، «انتخاب» میان دو سنگر حق و باطل را با تحریک احساسات و فضاسازی‌های استعماری بر ما تحمیل کنند.

قتل دو زندانی توسط حکومت اسلامی دو هدف مشخص را در داخل و خارج مرزها دنبال می‌کند. اربابان حکومت جمکران با توسل به اعدام‌های اخیر قصد دارند از طریق تحریک افکار عمومی «مردم» را به شرکت در تظاهرات برای مخالفت با حکومت اسلامی تشویق کنند تا بازار فاشیست‌های «جنبش سبز» را گرم نگاه دارند. به این ترتیب هیچکس متوجه نخواهد شد که ملایان دست‌نشاندة استعمار دریای خزر و خاک ایران را برای نقل و انتقالات در اختیار ارتش ناتو گذاشته‌اند! بله، سفر منوچهر متکی به جمهوری آذربایجان و «لغو روادید» برای اتباع این کشور جهت تحقق همین سیاست مزورانه صورت پذیرفت. در واقع حکومت اسلامی کشور ایران و دریای خزر را به «راهروی پنتاگون» تبدیل کرده. پیامد گسترش دامنة مزدوری ملایان جمکران برای یانکی‌ها همچنانکه شاهدیم جز گسترش سرکوب و جنایت در ایران هیچ نخواهد بود.

اعدام‌های روز گذشته فقط با هدف دو قطبی کردن فضای سیاسی کشور و تشویق مخالفان «بی‌طرف» حکومت اسلامی به موضع‌گیری در سنگر فاشیسم و شرکت در تظاهرات 16 و 22 بهمن به طرفداری از خشونت‌طلبان مزور «جنبش سبز» صورت گرفت. همچنانکه پیشتر هم گفتیم تمام تلاش اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن دوقطبی کردن کاذب فضای سیاسی، یا ایجاد سنگر حق و باطل است، اینهمه با هدف لگدمال کردن حداقل آزادی موجود در جامعة ایران، یعنی «حق بی‌طرفی» در دعوای دروغین بین دو جناح حکومتی.

پس از سفر متکی به آذربایجان و لغو یک جانبة روادید بین آذربایجان و ایران، همة شیپورهای استعمار، از صدای آمریکا، لوموند،‌ بی‌بی‌سی، و ... با توسل به واژگون‌نمائی و از طریق ارائة تفسیرهای عوامفریبانه قصد باوراندن این دروغ بزرگ را دارند که، «هدف حکومت از اعدام‌های روز پنجشنبه ترساندن مخالفان از شرکت فعال در تظاهرات بهمن‌ماه است.» حال آنکه هدف اصلی از اعدام‌ها، تحریک افکار عمومی،‌ جهت تشویق شوت‌وپرت‌ها به شرکت در این تظاهرات به نفع فاشیست‌های جنبش سبز است. در سایة جنجال پیرامون این جنایات است که از یک سو، حضور ارتش ناتو در دریای خزر و ایجاد محور استعماری «تفلیس ـ باکو ـ تهران ـ تل آویو» به سکوت کامل برگزار شده، از سوی دیگر، عدم شرکت گورکن‌ها در «نشست لندن» برای افغانستان «استقلال» فرضی اینان را نیز به اثبات می‌رساند. حال آنکه تحریم نشست لندن از سوی حکومت اسلامی برای ارائة خدمات بیشتر به ارباب بوده. در واقع حکومت جمکران با لغو روادید برای اتباع جمهوری آذربایجان کشورمان را به کریدور ارتش ناتو برای اعزام خرابکار، صدور مواد مخدر و دیگر کالاهای ویژة جنگ‌فروشان پنتاگون تبدیل کرده است.

به گزارش سایت فرانسه زبان «نووستی» مورخ 29 ژانویه 2010، دیمیتری روگزین، نمایندة‌ دائم روسیه در مقر ناتو، به زبان دیپلماتیک با حضور ناتو در دریای خزر مخالفت کرده، اعلام داشت:

«راه حمل و نقل غیرنظامی ناتو به افغانستان در غرب که از اوکراین، دریای سیاه، گرجستان، آذربایجان و دریای خزر می‌گذرد، نامناسب است [...] خطوط آهن روسیه برای نقل و انتقالات غیرنظامی به افغانستان از امنیت بیشتری برخوردار است [...]»


بله می‌بینیم که عدم شرکت روضه‌خوان‌ها در نشست لندن، در واقع «رد گم کردن» جهت نوکری بیشتر برای آنگلوساکسون‌ها بوده. در راستای خوشخدمتی برای یانکی‌ها،‌ منوچهر متکی پیشتر در ملاقات با وزیر امورخارجة گرجستان، ضمن ابراز نارضایتی از تعطیلی دکان «اردبیلی»،‌ ‌ همان دلال اسلحه، خواهان گسترش روابط اقتصادی با این کشور می‌شود. البته گسترش روابط اقتصادی گورکن‌ها با گرجستان فقط در چارچوب سیاست‌های ناتو صورت می‌پذیرد. می‌دانیم که روضه‌خوان‌ها «مستقل» و «آزاد» هستند، البته در راه نوکری برای ناتو. خبر مربوط به ملاقات متکی با وزیر امورخارجة گرجستان در ایلنا، مورخ 28 دیماه 1388 منتشر شده. همچنین به گزارش مهرنیوز مورخ، 27 دیماه 1388، منوچهر متکی برای مذاکره با دیگر پادوهای آمریکا یک سفر سه روزه به لیبی و پاکستان نیز داشته. خلاصه هر کجا ناتو حضور دارد، منوچهرمتکی به عنوان جاروکش «مستقل» و «آزاد» انجام وظیفه می‌کند. در عوض پاسدار علی لاریجانی، غلام‌بچة‌ سفارت کذا، برای داغ نگاه داشتن بازار «نبرد با اسرائیل» و ایجاد «امت اسلام» فعالیت می‌فرمایند. به گزارش حنازرچوبه، مورخ 9 بهمن ماه 1388، علی‌کوچیکه امروز در اوگاندا، با رئیس مجلس ابرقدرت امارات در راستای مطالبات انگلستان سخنان شیوائی ردوبدل کرده که با کد خبر: 926084 در حنازرچوبه انتشار یافته. رئیس مجلس امارات ضمن «سلام علیک» با لاریجانی می‌گوید: «ایران همسایة بزرگ ماست!» علی کوچیکه نیز مسلسل‌وار تبلیغات محفل اسرائیل‌پرستان یهودستیز را تحویل همتای خود می‌دهد. به گزارش حنازرچوبه، لاریجانی می‌گوید، «ما باید به امت واحدی تبدیل شویم، این خواست امام خمینی بوده، و اسرائیل مخالف اتحاد ماست!»

می‌بینیم که اسرائیل، عضو محفل جنگ‌فروشان که منتفع اصلی استقرار حکومت اسلامی در ایران بوده، به ادعای علی‌کوچیکه خیلی با حکومت اسلامی و ایجاد اتحاد جماهیر اسلامی مخالف است. حتماً به دلیل همین دشمنی با حکومت وحش بود که آریل شارون، سازمان حماس را به راه انداخت! باری، ‌لاریجانی همچنین رژیم پهلوی را «هم‌پیمان» اسرائیل خوانده می‌گوید، پس از «انقلاب»، ایران در کنار دیگر کشورهای «اسلامی» قرار گرفت و پیشتاز مبارزه با اسرائیل شد. البته علی‌کوچیکه از آنجا که همچون دیگر مقامات جمکران به واژگون‌نمائی و مزخرف‌گوئی عادت دارد، فراموش کرده که پس از کودتای ننگین 22 بهمن، روابط سیاسی و اقتصادی آمریکا و اسرائیل با حکومت «مستقل» و خیابانی جمکران تحت نظارت شبکة پنهان سازمان سیا به روابط زیرزمینی تبدیل شد. همان روابطی که همچون رابطه با روسپی، می‌باید پنهان باقی بماند.

در واقع پس از «انقلاب» پاسدار لاریجانی، حکومت کشورمان از هم‌پیمانی با ایالات‌متحد و اسرائیل، ‌ به مرتبة کنیز مطبخی ارتقاء یافت که هر روز از ارباب اردنگی و توسری می‌خورد، و در کوچه و خیابان ادعا می‌کند در برابر ارباب «ایستاده» و با «سلطه» مبارزه کرده. مسلماً به دلیل مبارزات بی‌امان حکومت جمکران بود که اسرائیل همچون سگ‌هار به فلسطین و لبنان حملة نظامی می‌کرد! به هر تقدیر تلاش‌های پاسدار لاریجانی برای دوقطبی کردن کاذب منطقه پیرامون سنگر حق و باطل قابل تقدیر است، ‌چرا که این تلاش مقدس در راستای تأمین منافع محفل «رابرت کاگان» صورت می‌پذیرد:‌ ‌

«ما کشورهای اسلامی مشترکات زيادی داریم [...] هدف دشمنان [...] تضعیف ملت‌های مسلمان است [...] وحدت کشورهای اسلامی بزرگترین آرمان انقلاب اسلامی و امام خمینی بود[...] رژیم قبلی ایران از هم پیمانان [اسرائیل] بود، اما پس از پیروزی انقلاب [...] ایران در کنار همه کشورهای عربی و اسلامی [...] پیشتاز مبارزه با رژيم [اسرائیل] شد [...]»


شاید لازم باشد به این پاسدار بی‌مقدار گوشزد کنیم که ایجاد «اتحادجماهیراسلامی» طرح سازمان سیا برای تبدیل اسرائیل به ارباب منطقه از یک سو، و از سوی دیگر جهت مقابله با اتحاد جماهیر شوروی سابق بود. در نتیجه، امام سرکار در چارچوب همین سیاست اجازة جفتک پرانی و عربده‌جوئی پیدا کردند. سیاستی که در پی جنگ 33 روزه و جنگ قفقاز عملاً از هم فروپاشید! ولی پنتاگون در جایگاه فرماندة ارتش ناتو هنوز بر این سیاست شکست‌خورده پای می‌فشارد.

در پی سفر سناتورمک‌کین به گرجستان، راسموسن دبیرکل ناتو نیز راهی این کشور خواهد شد. به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 29 ژانویه 2010، دیمیتری روگزین، در رابطه با صدور تجهیزات نظامی به گرجستان اظهار داشت:

«روسیه از نزدیک سفر دبیرکل ناتو به گرجستان را زیر نظر دارد [...] بر اساس اطلاعات ما اکنون توانائی نظامی گرجستان از آغاز جنگ سه روزة قفقاز در سال 2008 نیز فراتر رفته. پس چه دلیلی برای افزایش کمک‌های نظامی به این کشور وجود دارد؟[...]»


واقعاً چه دلیلی وجود دارد که آمریکا کشور گرجستان را از تجهیزات نظامی اشباع کند؟ یکی از دلائل آن تبدیل گرجستان به دکان تفنگ‌فروشی است! همچنانکه نشست لندن نیز برای تبدیل افغانستان به تفنگ‌فروشی اسلامی برگزار شد. صدها میلیون دلار در اختیار دولت حمید کرزای می‌گذارند تا شرکای «پشتون» خود را به عنوان «طالبان نیک» برای سرکوب ملت افغانستان وارد صحنه کند. حال آنکه هم اکنون در حومة کابل هزاران تن از مردم افغانستان در چادر زندگی می‌کنند، و هر روز تعدادی از آنان بر اثر سرما و گرسنگی جان می‌سپارند. ولی این مسائل پیش‌پاافتاده هیچ اهمیتی ندارد. مهم این است که آنگلوساکسون‌ها کل منطقه را به یک طویلة «نظامی ـ اسلامی» تبدیل کنند تا هم بزرگترین شبکة تولید مواد مخدر خود را در جهان حفظ کرده باشند، هم از آن به عنوان سکوی پرش جهت فروش تولیدات مواد مخدر غرب در منطقه استفاده کنند. هدف «نشست لندن» برای افغانستان حفظ همان شبکة‌ پنهان بین‌المللی است که یک شاخه‌اش در دوبی و شاخه دیگرش در عربستان و سومالی و نوار غزه فعال شده.

البته در حال حاضر و تحت فشار دولت‌های بزرگ منطقه، مصر و اسرائیل نیز ناچار شده‌اند، فعالیت این شبکه را در غزه محدود کنند. و به همین دلیل بود که «محمود عبدالرئوف المبحوح»، بنیانگزار شاخة نظامی حماس برای تأمین «مایحتاج» سازمان خود هفتة گذشته به دوبی سفر کرد و در محل به افتخار شهادت نائل آمد. حال که از گرجستان تا دوبی با گوشه‌ای از سیاست انسان‌ستیز ارتش ناتو آشنا شدیم، بازگردیم به ایران و نماز دشمن‌شکن جمعه تا هم‌سوئی وقوقیه‌های «ساتاس» را با پروپاگاند رسانه‌های غرب جهت دوقطبی کردن کاذب فضای جامعه مشاهده کنیم.

به گزارش حنازرچوبه، مورخ 9 بهمن‌ماه 1388، آخوند جنتی در دانشگاه سابق تهران می‌گوید، بهتر است قوة قضائیه تعداد بیشتری از زندانیان را به عنوان «محارب» اعدام کند و در برابر دشمن قاطعیت نشان دهد. جنتی که به دلیل تضعیف اربابان‌اش در غرب عملاً به هذیانگوئی افتاده، ادعا می‌کندکه «در 18 تیرماه سال 1378 چند نفر اعدام شدند تا حوادث عاشورا تکرار نشود!» وی در ادامه چند آیه از همان آیه‌های اسلام «خوب» و مترقی و پیشرفته برای‌مان نقل می‌کند، آنگاه ضمن تأکید بر «رأفت» و «عطوفت» امام‌علی می‌گوید، ایشان در یک روز هفتاد نفر را با یک ضرب گردن زدند! می‌بینیم که امام علی همزمان با احاطه بر سیاست و جامعه‌شناسی و اقتصاد و دیگر علوم، از نظر فناوری قصابی نیز پیشتاز بوده‌اند، چرا که در حالت عادی اگر 70 گوسفند را می‌خواستند سر ببرند، مسلماً چند روز طول می‌کشید، ولی ایشان با حمایت قادر متعال، با یک‌ضرب 70 تن از «خوارج» را سر ‌بریده‌اند! و این آخوندهای خبیث «سجایای» آنحضرت را تا حال از ما پنهان داشتند.

باری آخوند جنتی در وقوقیة امروز تمام تلاش خود را برای تحریک افکارعمومی به کار می‌برد تا مخالفان را به خشم آورده برای تظاهرات «مقدس» به خیابان‌ها بکشاند. از اینروست که در مزخرف‌بافی سنگ تمام گذاشته و در حد امکان برای «داس‌الله» و جوانان خط‌ونشان می‌کشد،‌ آنان را «منافق»، «بیماردل» و «شایعه‌ساز» می‌خواند، و فرمان قتل‌شان را البته از زبان خداوند «بخشندة‌ مهربان» صادر می‌کند، و از داداش کوچیکة علی لاریجانی می‌خواهد تا فرمایشات الهی را «بر سر در دادگاه‌ها بیاویزد»! عین گوشواره:

«خداوند می‌‌فرماید به سه گروه [...] چنانچه دست از اعمال خود برنداشتند، سخت حمله کن و آن‌ها را بکش [...] خطیب جمعه [گفت آویختن این آیات ] بر سر در دادگاه‌ها [...] به قضات يادآوري [می‌کند که] خداوند [...] با استفاده از صیغة‌ مبالغه در خصوص سه گروه مذکور می‌فرماید: قتلوا تقتيلا»


بله همین روزهاست که نیویورک‌تایمز از زبان لاله بختیار، یا «پرفسور» نصر و یا فرزند دانشمندشان، «ولی نصر» به ما بگوید، «قتلوا تقتیلا»‌ یعنی برای‌شان قهوه بیاورید تا خواب از سرشان بپرد، غذائی میل فرمایند تا از گرسنگی تلف نشوند! بالاخره هر چه باشد نان کارفرمایان نیویورک تایمز و هاآرتز در همین «قتل» و «تقتیل‌ها»ست! جنتی مزدور در ادامة تهدید و «قتلوا تقتیلا» مثل پیرزنان به نفرین و ناله می‌پردازد که، خدا مرگش بده هرکس به مفسد فی‌الارض رحم کنه. و خلاصه بگوئیم، گورکن‌ها مطابق میل میرحسین به همان دوران امام روشن‌ضمیر بازگشته و ضمن نشخوار استفراغات امام در صدرانقلاب، از «مردم» هم برای «حضور در صحنه» استمداد می‌کنند:

«خدا رحم نکند به آن‌ها که به مفسدین فی‌الارض رحم می‌کنند [...] در این موارد، جای رأفت اسلامی نیست، بلکه برعکس، جای غلظت است. چنانچه [حضرت علی] برخورد با خوارج، هفتاد نفر را یک ضرب گردن زدند. مگر ممکن است علي (ع) که برای یک بچة یتیم گریه می‌کرد، رأفت نداشته باشد؟»


بله گویا امام علی خارج از گریه برای خلخال آن زن یهودی، برای یک کودک یتیم هم اشک‌شان سرازیر شده بود. البته از نظر ما ایشان پس از قصابی آن 70 نفر در واقع از شدت خستگی اشک‌شان در آمده. مگر شوخی است؟ امام علی در حالیکه برای یک کودک یتیم اشک می‌ریختند، به تنهائی یک سلاخ‌خانة مجهز و مدرن هم بودند؛ قدرشان را ندانستیم! آن علی کجا و این‌علی کجا! امروز علی خامنه‌ای نصیب‌مان شده، که آفتابه هم نمی‌تواند به دست بگیرد. فیروزآبادی برای‌شان آفتابه می‌برد، یکی هم ماتحت مقدس‌شان را می‌شوید، خطیب جمعه هم با رأفت و عطوفت خشک‌شان می‌کند! گویا آنهفته گروه نخبگان درگاه ولایت کارشان را درست انجام نداده بودند، چون اکبر بهرمانی می‌گفت «بوی توطئه» می‌آید!

آن هفته احمد خاتمی مجری وقوقیه بود و خلاصه وساطت کرده کار نیمه‌کاره را به اتمام رساند. ببینیم این‌هفته جنتی چه می‌کند! بله، این است اجرای عدالت در حکومت اسلامی که در همة صحنه‌ها باید صورت گیرد، می‌بینیم که حتی در آبریزگاه «ولی‌فقیه» هم «مردم» حضور فعال دارند، و بر «حاکمیت»،‌ یعنی «ماتحت» ولی‌فقیه نظارت مستقیم اعمال می‌کنند:

«دشمن همواره تجربه کرده است که مردم ایران از ابتدای انقلاب اسلامی تا شرایط فعلی همواره در صحنه هستند و در شرایطی [...] که نیروی نظامی نتواند اقدامی شایسته بکند، خود به صحنه مي‌آیند و کار را تمام می‌کنند.»


بهتر است فیروزآبادی بداند که اگر نتواند آفتابه را درست نگهدارد، «مردم» به صحنه خواهند آمد! جنتی در این خطبه‌های جان‌پرور که با کد خبر: 926032،‌ انتشار یافته، یک خمینی نوین هم به ما معرفی کرده که مطابق مزخرفات فوکویاما، اسلام ضداستبداد به بازار می‌آورد:

«امام خمینی در شرایطی که اسلام در جهان منزوی شده بود، اسلام واقعی را که ضد ظلم، علم پرور و عالم پرور، حامی مستضعفان، دشمن مستکبران و مخالف قانون شکنی است زنده کرد.»

بله ما هم شاهد زندة این علم‌پروری و عالم‌پروری! این خطبه‌ها در واقع زوزه‌های اربابان این حکومت در لندن واشنگتن است که از حلقوم جنتی شنیده می‌شود. این سخنان «فراخوان به شورش» است. استعمار می‌خواهد تعادل اجتماعی را بر هم زده، به نفع جنبش سبز در سطح شهرها تجمع ایجاد کند. جنبشی که همچون گروه خمینی در سال 1357، خواسته‌هایش «مبهم» باقی مانده، و ظاهراً از «خط امام» تا «دمکراسی»‌ و سکولاریسم در آن یافت می‌شود! خلاصه در اسلام همه چیز هست!‌ در جنبش سبز هم به همچنین! بهوش باشیم که بار دیگر پای در تلة استعمار نگذاریم. جنبش سبز یک جنبش مزور و خشونت‌طلب است که می‌کوشد همچون سال 1357، پیرامون آنچه همه نمی‌خواهند ایجاد اجماع کند. این جنبش مخالف سرسخت دمکراسی است.





...

پنجشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۸


«کامو» و کفتار!
...

در رویاروئی خونین بین گروه‌ها [...] فجیع‌ترین اتحادها شکل می‌گیرد و شکسته می‌شود. اختلافات شخصی، کینه‌های کهنه‌ و پلیدترین منافع با صورتک «اعتقادات خالصانة‌» سیاسی پای به میدان می‌گذارد. در این نمایش گنگ، جنایات فجیع در ذهن عاملان‌شان ضربات ثانوی و حاشیه‌ای جلوه می‌کند. اینان می‌پندارند، آینده را می‌بینند‌ و به ذهن‌شان هم خطور نمی‌کند که فردا خود قربانی همین روند جهنمی خواهند شد که امروز دیگران را به کام آن می‌فرستند.
رنو کامو، «شاه رمان»، انتشارات پ. او. ال، 1983

این مختصر را برای ایالات متحد و نوکران‌اش در داخل و خارج مرزهای ایران، به ویژه برای آدمخواران مدافع «جنبش سبز» آوردیم، تا بدانند دیگر نمی‌توان روند مقدس کودتا را ادامه داد. جنبش مدنی ایران ارتباطی با «جمهوری ایرانی»، «خط‌ امام» و دیگر شعارهای پوچ و ابلهانة‌ گله‌پرور ادیان ابراهیمی ندارد، و حاکمیت آمریکا را به عنوان مدافع دمکراسی و حقوق بشر به رسمیت نخواهد شناخت. یانکی‌ها به خیال خود یک صورتبندی جادوئی و جاودان ساخته‌اند، ‌ ولی این صورتبندی دیگر کارساز سیاست‌شان نخواهد بود. ایالات متحد، از یکسو ملایان جمکران و پاسداران آدمخوار را حمایت می‌کند، از سوی دیگر، به سرکوب ملت ایران توسط نوکران‌اش معترض است،‌ و نهایت امر آلترناتیو حکومت جمکران را در انحصار همان پیشخدمت‌های محفل برژینسکی می‌طلبد که اینک به عنوان «مخالف» در ینگه دنیا انبار کرده. یعنی همان اراذل و اوباش همکار نهضت عاظادی، ‌ سپاه پاسداران و گروه بهزاد نبوی که سی سال است با توسل به مثلث «یزدی، میرحسین‌موسوی و بهزاد نبوی» تحت نظارت «موساد» به خرابکاری و جنایت و تاراج اشتغال دارند. البته اینهمه با شعار دفاع از حقوق مردم فلسطین! به عبارت دیگر، به نام فلسطین و به کام اسرائیل.

در «شاه رمان» ـ رمان، نام پرسوناژ اصلی است ـ «رنو کامو» ظهور و رشد فاشیسم را به عنوان زمینة اثر خود برگزیده. در این رمان، یهودیان، جمهوریخواهان و کمونیست‌ها قربانی فاشیست‌ها می‌شوند، اما گروهی از یهودیان نیز برای مبارزه با کمونیسم به فاشیست‌ها سخاوتمندانه کمک می‌رسانند. و به همین دلیل رمان مذکور در اروپا «مغضوب» واقع شد، چرا که در تضاد با «باورهای» سیاست‌های ویژة عوام‌‌ قرار می‌گیرد. باور عام چیست؟ همة یهودیان بدون استثناء مخالف هیتلر بودند،‌ و فاشیست‌ها با همة یهودیان دشمنی داشتند. اینکه به دلیل تبلیغات مزورانة کلیسا در اروپا یهودیان منفور به شمار می‌روند، یک واقعیت تأسف‌آور تاریخی است، ولی از یکسو، قربانیان فاشیسم فقط یهودیان نبودند و از سوی دیگر، همة یهودیان به اردوگاه‌ها ارسال نمی‌شدند. در اردوگاه‌های هیتلر چپ‌گرایان، کولی‌ها، معلولین، فراماسون‌ها، و ... در کنار بعضی از یهودیان قرار داشتند. به همین دلیل بود که در وبلاگ «کاگان و کیهان» گفتیم، سخنرانی شیمون پرز در پارلمان آلمان فاقد هر گونه اهمیتی است.

فجایع فاشیسم به یهودیان محدود نمی‌شود، و بعضی از یهودیان هیچ مشکلی با فاشیسم نداشته و ندارند. همین گروه فاشیسم‌نواز است که طی دوران جنگ سرد، «در خدمت پنتاگون» و مک‌کارتیسم، به دمکراسی و سوسیالیسم در سراسر جهان اعلان جنگ داده. کودتای شیلی، تحریم کوبا، و یا ایجاد سازمان‌های خرابکار القاعده و طالبان توسط ارتش ناتو، در هم‌سوئی کامل با منافع همین محفل جنگ‌فروش قرار می‌گیرد. منافع محفل مذکور هیچ ارتباطی با دین و مذهب ندارد، ولی دین اسلام را به ابزار اعمال سیاست خود تبدیل کرده. هستة اصلی انقلابیون جمکران از پیشخدمت‌های همین محفل‌اند که علیرغم شعارهای پوچ‌‌شان برای دفاع از حقوق فلسطینیان، تحت نظارت «موساد» در کشورمان فعال شده‌اند. از آنجمله است، نهضت عاظادی و سازمان منفور مجاهدین انقلاب اسلامی که از «جنبش سبز» طرفداری می‌کنند و مدتی است پاسدار محسن سازگارا، از اعضای شناخته شده‌شان، رهبری جنبش کذا را در ینگه‌دنیا بر عهده گرفته!

سازگارا از نوچه‌های ابراهیم یزدی است که سر از دستگاه حیف‌ومیل بهزاد نبوی در وزارت صنایع در آورد، و از آنجا که عمله و اکرة سازمان سیا همه‌فن‌حریف‌اند و جایگاه مشخص اجتماعی هم ندارند، سازگارا نیز در کنار حاج فرج دباغ، پاسدار اکبر و آرش‌ نراقی، در حلقة کیان به امور «فلسفه» می‌پردازد! این «حلقه» در واقع شعبة جمکرانی حلقة فرانکفورت است. حلقه‌ای که در چارچوب منطق‌ستیز فاشیسم «دین عقلانی» اختراع کرده و «عقل» را در چارچوب «توهمات» و «باورها» در تضاد با «منطق انسانی» قرار می‌دهد. پیشتر گفتیم که حلقة فرانکفورت با هدف «توجیه» «شبه‌فلسفی» فاشیسم به راه افتاد، ولی در واقع فلسفه‌اش جز «سفسطه» و مهمل هیچ نیست. با اینهمه یورگن هابرماس را نمی‌توانیم در کنار حاج فرج دباغ‌ها و نیکفرها قرار دهیم. هابرماس آگاهانه سفسطه می‌کند و می‌داند چه می‌گوید، حال آنکه فلاسفة خیابانی جمکران در چارچوب فقر و افلاس فرهنگی، ویژة عملة سازمان سیا سخن می‌گویند. پس بگذریم و بازگردیم به «رابرت کاگان» که در «واشنگتن پست»، خیلی خیلی طرفدار ایران آباد و «آزادی» و اینجور چیزها شده بود.

در وبلاگ دیروز گفتیم که «مخالفان دمکراسی» و دیگر انسان‌ستیزان بین‌الملل فاشیسم جهت عوامفریبی به واژة جادوئی «آزادی» متوسل شده‌اند. و در تبلیغات هم اینان است که سلطنت پهلوی دوم «استبدادی سکولار» معرفی می‌شود. به عبارت دیگر روضه‌خوان‌های جمکران دست در دست فلاسفة خیابانی و بوق‌های آنگلوساکسون‌ها‌ نظیر شیخ مسعود بهنود گروه هم‌سرایان تشکیل داده، می‌پندارند اگر بر طبل «سلطنت سکولار» بکوبند، نهایت امر و به مرور زمان می‌توان همین مزخرفات را به ملت ایران حقنه کرد. چرا که در اینصورت مهملات فوکویاما در مورد «دین ضداستبداد»، ‌ حکومت دینی را به عنوان «حکومت آزادی‌بخش» به آلترناتیو سلطنت کذا تبدیل می‌کند. به عبارت دیگر چرندیات فوکویاما همان تأکید بر تضاد دروغین «شیخ و شاه» است که ما را از سلطنت پهلوی به حکومت توحش جمکران رهنمون شد، چرا که در تبلیغات ساواک خمینی دجال از مخالفان سرسخت شاه «معرفی» می‌شد. دقیقاً همانطور که جلال آل‌احمد و علی‌شریعتی هم روشنفکر «معرفی» می‌شدند یا همانطور که پاسدار شریعتمداری در کیهان شیخ مسعود بهنود و حاج‌فرج‌دباغ را «سکولار» می‌خواند! طرفداری «رابرت کاگان» از آزادی در ایران در راستای همین تبلیغات قرار می‌گیرد.

روشن‌تر بگوئیم، رابرت‌کاگان از آزادی‌ستیزان شناخته شده و از پیشخدمت‌های سرشناس آستان مقدس مک‌کارتیسم جهانی است. چنین فردی زمانی که از «آزادی» ایران سخن به میان می‌آورد، هدفی جز تخریب و ویرانی ایران دنبال نمی‌کند. سیاست کارفرمایان کاگان، حفظ وضع موجود در منطقه، یعنی حمایت از یکجانبه‌گرائی اسرائیل در جایگاه متجاوز و اشغالگر است.

چرا که فقط با توسل به همین سیاست است که می‌توان در کشورهای منطقه تقابل افکار عمومی را با مذاکرات صلح تشدید کرده، مذاکره با اسرائیل را در ترادف با «خیانت» به منافع فلسطینیان قرار داد. حال آنکه خیانت به منافع فلسطین، ممانعت از شرکت دولت‌های منطقه در مذاکرات صلح است، یعنی همان سیاستی که نوکران آمریکا در جمکران از بهمن‌ماه 1357 مأمور اجرای آن شده‌اند. از قضای روزگار، رابرت کاگان هم طرفدار همین سیاست است.

بد نیست بدانیم که در تاریخ 26 ژانویه 1998، پادوهای پنتاگون: فرانسیس فوکایاما، ریچارد پرل، جان بولتون، پل ولفویتز، رابرت کاگان، ریچارد آرمیتاژ، ‌ پائولا دوبریانسکی، ویلیام بنت، الیوت آبرامز، جفری برگنر، پیتر رودمان، ‌ زلمای خلیل‌زاد، ‌ ویلیام شنایدر، وین وبر، جیمز ولسی، رابرت زلتیک، ویلیام کریستول و دونالد رامسفلد، به رئیس جمهور وقت ایالات متحد،‌ بیل کلینتون نامه نوشته از وی خواستند برای حفظ منافع آمریکا در منطقه سیاست خود را در عراق تغییر داده و صدام حسین را سرنگون کند!

می‌بینیم که همین جانور وحشی‌ یعنی رابرت کاگان و محفل اوست‌ که اکنون خواهان «ایران آزاد» و «آباد» شده! در واقع برای حفظ جایگاه ممتاز اسرائیل لازم است ایران هم مانند عراق آزاد و آباد شود.

باری بی‌دلیل نیست که این یونانی‌تبار «نابغه» در ایالات متحد، یک‌شبه ره صد ساله می‌رود. کاگان که در سال 1958 در یونان متولد شده، در سال 1983، یعنی در سن 25 سالگی، مشاور «جک کمپ» در امورخارجه است و از سال 1984 تا سال 1985، سخنرانی‌های جرج شولتز، وزیر امورخارجة ریگان را تنظیم می‌کند! باید گفت «صدآفرین» به اینهمه استعداد. چنین استعدادهائی همچون استعداد امثال زلمای خلیل‌زادها در زمینة پااندازی،‌ دلالی و جنایت شکوفا می‌شود. کاگان امروز ساکن بروکسل است چرا که همسر «محترمه‌شان»، ویکتوریا نولاند، سفیر ایالات متحد در مقر ناتو در بروکسل، از تاریخ دوم ژوئیه 2008،‌ به عنوان نمایندة «دائم» آمریکا در ناتو انجام وظیفه می‌فرمایند. خلاصه پیشخدمتی برای جنگ فروشان امری است خانوادگی. ویکتوریا نولاند، از سال 2003 تا سال 2005، ‌مشاور امنیتی دیک چنی بوده و به ادعای ویکی‌پدیا «برای ارتقاء دمکراسی و امنیت در افغانستان، عراق، لبنان و کل منطقه تلاش کرده» و عرق جبین ریخته!

ویکتوریا نولاند، از سال 1997 به مدت دو سال در وزارت امورخارجه ریاست بخش اتحاد جماهیر شوروی سابق و فدراسیون روسیه را برعهده داشت. و از سال 93 تا 96 میلادی به عنوان مسئول دفتر «ستراب تالبوت» بر خلع‌سلاح هسته‌ای در اوکراین، قزاقستان، ‌ و بیلوروس، و تهاجم نظامی به کوسوو و هائیتی نظارت کرده و ... و خلاصه هر کجا ضیافت جنگ و جسد بوده، خانوادة محترم کاگان جهت تغذیه در صف نخست مدعوین نشسته‌اند. با در نظر گرفتن سوابق درخشان این خانوادة شریف، به ویژه سوابق رابرت کاگان در حمایت از «دمکراسی» و «آزادی» می‌توانیم به دلائل الطاف ویژة گاوچران‌ها نسبت به امثال سازگارا پی ببریم. سازگارا نوع جهان سومی کاگان‌ها است، که رادیوفردا و دیگر بوق‌های سازمان سیا می‌کوشند او را به عنوان «روشنفکر» به ملت ایران حقنه ‌کنند.

اگر بخواهیم اهداف عموسام را در چند جمله خلاصه کنیم، می‌توانیم بگوئیم حاکمیت آمریکا سی سال پیش یک گله از سگ‌های هار خود را با شعار استقلال، آزادی در ایران به حکومت رساند، و پس از چند کودتای پیاپی، جنگ با عراق را برای تجزیة ایران سازمان داد، و از آنجا که ناکام ماند 8 سال سازندگی و 8 سال اصلاحات را هم ضمیمة وحشیگری‌های خود کرد!‌ پس از پایان یافتن نمایش مهوع و روحوضی سیرک هسته‌ای،‌ اکنون نوبت به برنامة «ایران آزاد» و «آباد» رسیده! و چه کسی شایسته‌تر از رابرت کاگان که تجربة‌ دفاع از عراق آباد و آزاد را در کارنامة درخشان خود دارد!

«در این نمایش گنگ، جنایات فجیع در ذهن عاملان‌شان ضربات ثانوی و حاشیه‌ای جلوه می‌کند[...]»



...

چهارشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۸


کاگان و کیهان!
...
واژة فریبندة‌ «آزادی» به ابزار شارلاتانیسم و عوام‌فریبی گروه‌های انسان‌ستیز نظیر اصلاح‌طلبان و فدائیان‌ اکثریت تبدیل شده. حضور فاشیست‌های جمکران بگوئیم مخالفان دمکراسی نمی‌توانند از آزادی‌های دمکراتیک و حقوق‌بشر دفاع کنند. فاشیست‌ها همچون دیگر انسان‌ستیزان، «آزادی» را فقط برای گسترش انسان‌ستیزی و توحش می‌‌خواهند، همچنانکه خمینی هم در نوفل‌لوشاتو خواهان «آزادی» و «استقلال» بود و دیدیم که آزادی و استقلال مطلوب «فاشیست ـ مسلمان‌ها» در تضاد با حقوق و آزادی‌های انسان در جامعة بشری قرار می‌گیرد.

امروز به مناسبت 65 امین سالگرد فروپاشی اردوگاه فاشیسم، نگاهی خواهیم داشت به سوء‌استفادة فاشیست‌ها از واژة جادوئی «آزادی». در این راستا می‌پردازیم به انعکاس پروپاگاند استعماری محفل جنگ‌طلبان در واشنگتن پست و اشپیگل.


«رابرت کاگان»، کارشناس ارشد بنیاد «کارنگی» برای صلح بین‌المللی در «واشنگتن پست» می‌فرمایند، بهتر است بجای مذاکرات هسته‌ای با دولت فعلی ایران، رژیم این کشور را عوض کرده، بعد آنرا به سلاح هسته‌ای مجهز کنیم! می‌بینیم که هدف ایالات متحد، تجهیز ایران به سلاح اتمی برای تهدید روسیه است و از آنجا که نتوانسته با کودتای «میرحسین موسوی» این سیاست را اعمال کند، اکنون خواهان «ایران آباد»، «آزاد» و پیشرفته شده! ترجمة مقالة واشنگتن پست، در سایت «صدای آمریکا»، ‌ مورخ 27 ژانویه 2010 موجود است. در واقع رابرت کاگان، با چند روز تأخیر، همان مطالبات کارفرمایان «اشپیگل» را مطرح کرده. این محفل جنگ‌طلب برای تثبیت جایگاه اسرائیل، به عنوان «داور منطقه» خواهان تجهیز روضه‌خوان‌ها به سلاح هسته‌ای است، و یوشکافیشر، یکی از نانخورهای وفادار همین محفل برای حمایت از «فاشیست ـ مسلمان‌ها» کنفرانس رسوای برلین را به راه انداخته بود. ترجمة مقالة اشپیگل 4 روز پیش، تحت عنوان، «دستی که رژیم ایران برای مذاکره دراز‌ کرده به خون تظاهرکنندگان آغشته است»، با کد: 12544 در سایت پیک ایران، مورخ 23 ژانویه 2010 انتشار یافت.

نویسندة مقالة اشپیگل در کمال بیشرمی چنین القاء می‌کند که اروپا هرگز از حکومت جنایتکار جمکران حمایت نکرده! خوب است ‌که شرکت زیمنس همین امروز دکان پردرآمد صادرات، به ویژه صادرات ابزار سانسور اینترنت را به حکومت روضه خوان‌ها تعطیل کرد! افتتاح سوپرمارکت‌های «هیپرستار» در تهران و اسلام آباد به کنار، چپاول نفت به همچنین! بله در این مقالة بیشرمانه، از وزیر امور خارجة اتحادیة اروپا،‌ «کاترین اشتون» درخواست شده،‌ با حفظ صورتک دفاع از حقوق انسانی، در سنگر «حق استعماری» لنگر انداخته و با حفظ «پرستیژ» اتحادیة اروپا ملت ایران را همچنان تاراج کنند. در تداوم چنین سیاستی است که فدائیان خلق اکثریت، هم‌صدا با فاشیست‌های جنبش سبز و با هدف به بیراهه کشاندن مطالبات جنبش مدنی، خواهان برگزاری «انتخابات آزاد» می‌شوند.

البته جای تعجب نیست! این گروه شاخه‌ای از حزب عوام‌فریب و آخوندپرست «توده» است و به پیروی از مشی حزب کذا طی سه دهة اخیر به آخوندنوازی و برگزاری مراسم روضه و زوزه در «سنگر حق» مشغول بوده. حضور فاشیست‌های «چپ‌نما» بگوئیم، برگزاری «انتخابات» فی‌نفسه هیچ اهمیتی ندارد، چرا که هیتلر و موسولینی هم با «رأی مردم» و از طریق «انتخابات» به قدرت رسیدند و امروز 65 سال از شکست مفتضحانة ارتش «برحق» اینان می‌گذرد.

65 سال پیش در چنین روزی «ارتش سرخ» اردوگاه «آشویتس» ‌را در جنوب لهستان آزاد کرد. امروز 27 ژانویه 2010، رئیس جمهور اسرائیل، «شیمون‌ پرز» در مجلس آلمان سخنانی ایراد فرمودند که نشنیدیم، چرا که فاقد اهمیت است. امروز همچنین کرة شمالی، با حمایت چین به تبادل آتش توپخانه با کرة جنوبی پرداخت و سایت‌های فارسی زبان «شیخ‌زده»، همچنان در لرزش و تزلزل بودند، چرا که اربابان‌شان هنوز بلاتکلیف مانده‌اند. در هر حال، آنچه به صراحت مشاهده می‌کنیم لغزش ملایم «شیخ پرستان» به سوی «شاه‌پرستان» است، البته با چاشنی جنگ زرگری بین آبمنگل‌ها. از آنجمله است، «حاج اکبر سازندگی خامنه‌ای را تهدید کرده، خامنه‌ای در برابر کودتاچیان عقب نشسته، و عملیات قهرمانانة کروبی و...» و مزخرفاتی از ایندست. البته «فراخوان» طرفداران دروغین حقوق‌بشر را از دست ندهیم که از آشنائی با «حقوق وحش» بکلی محروم می‌شویم.

یک گروه برای تظاهرات روز 29 ژانویه در ژنو، فراخوانی داده که در سایت «عصرنو» مورخ 4 بهمن‌ماه 1388 انتشار یافته. گروه کذا برداشت «شکمی» خود را از اعلامیة جهانی حقوق‌بشر ارائه کرده می‌گوید، حقوق‌بشر یعنی هر کس «حق» دارد خارج از قوانین زمینی و آسمانی هر کار دلش خواست انجام دهد! به عبارت دیگر جامعة بشری همان جنگل است که همه از «حق طبیعی» برخوردارند و دلیلی ندارد که از نظم قانونی پیروی کنند. مسلم است که در چارچوب چنین توحشی تل موهوم «مردم»‌ نقش مهمی ایفا خواهد کرد. از اینرو حقوق‌بشرفروشان کذا می‌گویند،‌ مردم باید بر قدرت «حاکمیت» داشته باشند. بله، به این ترتیب یک جنگل خوب و یگانه و «برحق» خواهیم داشت که در برابر آن به صراحت می‌توان «جنگل وحوش» را «جهان متمدن» به شمار آورد.

حداقل در جنگل «نظم طبیعی» حاکم است، یعنی وحوش حد و مرز خود را تعیین می‌کنند، ولی در «جنگل» پیشنهادی حقوق بشرفروشان هیچ حد و مرزی وجود ندارد، و خلاصه قانون و مقرراتی در کار نیست، در نتیجه حقوقی نیز وجود نخواهد داشت. دلیل هم اینکه «باور» حضرات بر این افتاده که اعلامیة جهانی حقوق‌بشر را مطابق جهت باد و در مسیر منافع یانکی‌ها می‌باید «تعبیر» کرد:

«به باور ما اعلامیة جهانی حقوق‌بشر بر این مساله تصریح دارد که حق تعیین سرنوشت هر فرد به خود وی سپرده شده و نه هیچ فرد و نیروی دیگری در زمین وآسمان [...] از این نگاه این حق، بر برابری حقوقی و سیاسی هر فرد [...] و از سوی دیگر برمناسبات زندگی اجتماعی[...] مردم ناظر است [...] بیان مشخص حقوق بشر در ساختار سیاسی یعنی حاکمیت مردم بر قدرت[...]»

ما که به هر ترتیب شده، روز 29 ژانویه برای تماشای «تظاهرات» شما خود را به ژنو می‌رسانیم تا به شما بگوئیم مزخرفات‌تان در متن اعلامیة‌جهانی حقوق‌بشر وجود ندارد. این اعلامیه برای خشنودی گله‌پرستان و مردم محوران و «جمع‌گرایان» تدوین نشده! به «باور»ما، شما بیانیه‌های طاعون سبز را با اعلامیة جهانی حقوق‌بشر اشتباه گرفته‌ و خلاصه ضمن قیاس به نفس، مخاطبان را ابله انگاشته‌اید. اعلامیة جهانی حقوق بشر صراحت حقوقی دارد و «انسان‌محور» است،‌ به همین دلیل نمی‌توان آنرا با توهمات و باورهای مشتی فاشیست بی‌مایه «تفسیر» کرد.

امروز 65 سال از آزادی اردوگاه «آشویتس» می‌گذرد. به گزارش نووستی مورخ،‌ 27 ژانویه 2010،‌ مجمع عمومی سازمان ملل متحد، در تاریخ اول نوامبر 2005 میلادی با صدور قطعنامه‌ای سالگرد شکست فاشیست‌ها را «روز جهانی قربانیان هولوکوست» نامید. در این تاریخ، شهر «اسونتسیم»، بزرگترین کارخانة‌ مرگ در تاریخ بشریت توسط ارتش سرخ آزاد شد. نووستی می‌افزاید، دیمیتری مدودف، رئیس جمهور روسیه، از جامعة جهانی دعوت کرد برای مبارزه با «تحریف تاریخ» جنگ جهانی دوم تلاش کنند.

یادآور شویم، یکی از گروه‌هائی که به امر مقدس «تحریف تاریخ جنگ دوم» اشتغال دارد، حکومت خیابانی جمکران است که نخبگان و فلاسفة خیابانی‌اش نظیر «محمد نیکفر» تلاش می‌کنند فاشیسم را در ترادف با «سکولاریسم» قرار داده، هیتلر و استالین را در یک سنگر بنشانند. به گزارش دفتر مطبوعاتی کرملین، در پیام تبریک مدودف خطاب به شرکت کنندگان در مراسم بزرگداشت 65 امین سالگرد شکست اردوگاه هیتلر چنین آمده:

«امروز صدای کسانی به گوش می‌رسد که تلاش می‌کنند جنایات نازی‌ها را توجیه کنند. [کسانی] قربانیان و جلادان، آزاد کنندگان و اشغالگران را در یک صف قرار می‌دهند. چنین گام‌هائی که در جهت بازنگری تاریخ صورت می‌گیرد غیر قابل قبول است.»


بهتر است بدانیم بعضی‌ از روشنفکران انسان‌دوست ینگه دنیا که همچون نوآم چامسکی از طرفداران «فاشیست ـ مسلمان‌های» جمکران به شمار می‌روند، با اشاره بر «انسان‌ستیزی» استالین ادعا می‌کنند، «تفاوتی بین استالین و هیتلر وجود نداشته.» ولی دیدیم همین نوآم چامسکی که اینچنین برای «انسان‌محوری» سینه چاک می‌دهد، به بهانة طرفداری از «مردم» ایران در کنار آدمخوارانی قرار گرفت، که هم‌صدا با علی‌خامنه‌ای طرفداران دمکراسی را «کافر» می‌خوانند. بله، وقتی پای منافع تفنگ فروش‌ها در میان است، امثال چامسکی با همة انسان‌ستیزان ایرانی‌نما در یک سنگر واحد می‌نشینند. چرا که اینان نیز مانند حسین «حق‌طلب» و عدالت پرست‌اند. با این تفاوت که حضرات برخلاف قهرمان بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان هیچ عنوان آمادة شهادت نیستند، اینان ترجیح می‌دهند دیگران به جایشان در راه «حق» و «آزادی» شهید شوند. بله برای تأمین منافع تفنگ‌فروش‌های ینگه دنیا، و برای احقاق حق و حقوق‌شان باید حقوق ملت ایران، و دیگر ملت‌های منطقه پایمال شود. پس بازگردیم به مقالة رابرت کاگان در «واشنگتن پست»، که تحت عنوان «چگونه اوباما می‌تواند مسير خطرناک ايران را عوض کند»، در سایت صدای آمریکا منتشر شده.

نویسنده همچنانکه در ابتدای همین وبلاگ گفتیم توصیه می‌کند، یک حکومت خوب برای ایرانی‌ها بیاوریم که اگر بمب هم داشتند، برای جامعة جهانی نگرانی ایجاد نشود! ایشان کشف کرده‌اند که نوکران آمریکا در جمکران «ضدغربی» و «جاهل» بوده و مذاکره و توافق با چنین افرادی غیرممکن است. می‌بینیم که سخنرانی‌های «ضدآمریکائی» علی‌خامنه‌ای در آمل، که در وبلاگ «منقل فرزانه» به آن اشاره شد، بازتاب تمایلات ارباب در ایالات متحد است. در واقع خامنه‌ای و شرکاء باید اربابان را «دشمن» بخوانند، تا اربابان بتوانند با تکیه بر سخنان مطلوب نوکران‌شان آن‌ها را ضدغربی معرفی کنند.

حکومتی که توسط ارتش ناتو برای تبدیل منطقه به طویلة القاعده و طالبان سی سال پیش در ایران استقرار یافته و همة بورسیه‌ها و ذخائر ارزی‌اش در غرب انباشته شده، در واشنگتن پست «ضدغربی» خوانده می‌شود، چرا؟ چون اگر این جانوران وحشی با یانکی‌ها مذاکره کنند، نه تنها پرستیژ گاوچران‌ها بر باد می‌رود که برنامه‌شان برای تجهیز ایران به سلاح اتمی نیز ابتر خواهد شد. به همین دلیل است که رابرت کاگان مذاکرات و توافق با دولت ایران را بی‌اهمیت معرفی می‌کند و تهاجم اسرائیل به مراکز هسته‌ای ایران را نیز عامل تقویت ملایان می‌داند:

«تغيير رژيم مهم‌تر از هر گونه معامله‌ای خواهد بود [...] دولت اوباما ممکن است با دولت کنونی ايران بر سر برنامه اتمی‌اش به توافق برسد [...] اين موافقت گامی کوچک در مسيری [...] نامعلوم است [...] امتيازی اين چنين جزئی ارزش آن را ندارد که فشار برای تغيير واقعی را کنار [بگذاریم] اگر اسرائيل [به تأسيسات اتمی ايران حمله کند] چنين اقدامی به تهران [...] قدرتی عظيم مي‌دهد، و اصولاً برای چه؟»


رابرت کاگان گویا فراموش کرده که تأسیسات هسته‌ای ایران با توافق ایالات متحد و تحت نظارت چین، صرفاً با هدف تهدید روسیه ایجاد شده، و اسرائیل به هیچ عنوان به تأسیسات کذا حمله نخواهد کرد، به چند دلیل. نخست اینکه اسرائیل بدون اجازة آمریکا هیچگاه قدمی برنداشته و برنمی‌دارد، دیگر آنکه، اتمی شدن ایران آرزوی اسرائیل است و هاآرتز، همچون گاردین و نیویورک تایمز و دیگر بوق‌های محفل جنگ‌فروشان،‌ بارها و بارها ایران هسته‌ای را به رسمیت شناخته، و از قضای روزگار رابرت کاگان نیز خود اهل همین محفل مرگ‌فروش است؛ اگر به روی خودش نمی‌‌آورد، ما آبشخور ایشان را می‌شناسیم.

کاگان می‌نویسد، بهترین راه برای متوقف کردن ایران «تغییر رژیم» است، وی سپس می‌افزاید، اگر رژیم ایران عوض شود، ممکن است شتاب برای دستیابی به سلاح اتمی را کاهش دهد و اصولاً چنین دولتی اگر بمب هسته‌ای هم داشته باشد ایجاد نگرانی نخواهد کرد. حال می‌بینیم مخالف‌خوانی‌های ساتاس در وقوقیه‌های جمعه، ‌ مخالفت پاسدار علی لاریجانی و کیهان، بوق هریتج کلاب با «مذاکرات ژنو» و «توافق‌های وین» از کجا سرچشمه می‌گیرد. نوکران غرب‌ستیز آمریکا، جهت برآورده شدن خواسته‌های ارباب زمینة خودبراندازی را فراهم می‌آورند:

«تغيير رژيم در تهران بهترين سياست منع گسترش و اشاعه تسليحات اتمی است. حتی اگر دولت بعدی ايران از کنار گذاشتن برنامة‌ تسليحات اتمی امتناع کند[...] ممکن است برنامه را برای مدتی به بايگانی بسپارد [...]‌علاقه [...] به ورود مجدد به صحنه اقتصاد جهانی [...]‌ وادارش مي‌کند شتاب [...] در تکميل برنامه را ملايم کند[...]‌ ايران [در چنین شرایطی] حتی با داشتن اسلحة‌ اتمی نيز بسيار کمتر ترسناک خواهد بود.»

البته ما حضور رابرت کاگان بگوئیم کورخوانده‌اید! اسرائیل را دیگر نمی‌توان در جایگاه رویائی دهة هشتاد قرار داد! جنگ سرد به پایان رسیده!






...

سه‌شنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۸


منقل «فرزانه»!
...
فاشیست‌های جنبش سبز که طی 8 ماه اخیر نتوانستند با «شایعة» ‌تقلب و شعارهای ابلهانة «مرگ» و «ابهام»، از قبیل «رأی من کو»، «جمهوری ایرانی» و «مرگ بر خامنه‌ای» کاری از پیش ببرند، پس از مصاحبة هیزاکسلنسی دریافتند که باید دامنة محدود شایعه پراکنی را از «تقلب» به «آزادی‌خواهی» گسترش دهند تا اصل‌مطلب، یعنی «تداوم حکومت اسلامی» و «خط توحش امام» را در این پهنة فریبنده، فاقد چارچوب و بی‌حد و مرز دست‌نخورده نگاه دارند. بله، با تغییر مسیر باد، فاشیست‌های سبز در خواسته‌های تل موهوم «مردم» بازنگری فرموده، از قضای روزگار «متوجه» شدند «مطالبات مردم» کمی تغییر کرده! از اینرو شایعة‌‌ «تقلب» را در شایعة مطالبات نوین مردم بسته بندی کرده، عربدة‌ «آرمان‌های آزادیخوانة مردم» سرداده‌اند. به عبارت دیگر پیشخدمت‌های هیزاکسلنسی، برای «عقیده‌سازی» و «سربازگیری» و گسترش اجماع، اکنون به شعارهای پوچ‌تر و عوام‌فریبانه‌تری روی آورده‌اند و مزخرفات گوساله‌پسندشان را از زبان زهرا خانوم، عیال میرحسین، در سایت «روز‌آن‌لاین»، یکی از شاخک‌های «بی‌بی‌سی» منتشر می‌کنند.

البته دگردیسی اینان با تغییرات دیگر جیره‌خواران هیزاکسلنسی در طیف حکومتی تفاوت دارد. «جنبش سبز» که پیشتر خواهان «بازگشت به دوران امام روشن ضمیر» بود و هم‌صدا با عملة ساواک روی پشت بام عربدة «الله‌اکبر» سر می‌داد، امروز «دگردیسی» یافته و ضمن برافراشتن پرچم «سبز»‌ فاشیسم، سخن از «دمکراسی» هم به میان می‌آورد. چنین گفت عیال میرحسین، زهراخانوم:

«آرمان‌های آزادیخواهانه، دموکراسی‌طلبی، قانون‌گرایی و مردمسالاری دینی، پایه‌های خواسته‌های مردم است که رأی نیز در درون همان قرار می‌گیرد.»


بله زهراخانوم با چادرسیاه پیرو خط امام است و قانون‌شکنی می‌کند، ولی با چادرسبز، همین زهراخانوم‌ توحش مردم‌سالاری دینی را در آرمان‌های آزایخواهانة «مردم» جاسازی کرده و قانون‌گرا می‌شود. می‌بینیم که فارین پالیسی بی‌دلیل این موجود حقیر و مزور و مزخرفگو را به عنوان «روشنفکر برتر» انتخاب نکرده! سفله‌پروری آنگلوساکسون‌ها حکمت عمیقی دارد. ولی ما فریب سخنان بلاهت‌گستر عمله و اکرة سفارت‌ کذا را نمی‌خوریم. جنبش سبز،‌ همچون امام روشن‌ضمیر موسوی، خشونت‌طلب، متقلب و دروغگوست و همچون دیگر اعضای بین‌المل پفیوزی، نان را به «نرخ روز» میل می‌کند.

پیش از ادامة‌ مطلب در تأئید وبلاگ «تصورات دیپلماتیک» تکرار می‌کنیم، جنبش مدنی با «جنبش سبز» هیچ ارتباطی ندارد. مطالبات جنبش مدنی «انسان‌محور» ‌است، از اینرو با مطالبات «مردم‌محور»، «خدا‌محور» و «جمع محور»‌ در تضاد قرار خواهد گرفت. و به همین دلیل جنبش مدنی را نمی‌توان در خم رنگرزی سازمان سیا به رنگ سبز درآورد! جنبش‌مدنی «رنگ» نمی‌گیرد، در سنگر «ننگ» فاشیسم هم نمی‌نشیند.

باری، در پی تأکید هیزاکسلنسی بر مطالبات دولت بریتانیا مبنی بر «تداوم راهپیمائی‌های مسالمت‌آمیز»‌ در ایران، «ساتاس»، شاخک اسلامی سازمان سیا برای سازمان دادن به کودتای «شانزدهم بهمن‌ماه 1388» اعلام آمادگی کرد. البته به گفتة مهرنیوز، مورخ 6 بهمن‌ماه 1388،‌ «سازمان تبلیغات اسلامی‌ برگزاری مراسم پرشکوه اربعین را بر عهده خواهد گرفت»! ولی در واقع «ساتاس» قصد دارد، ‌ دست‌دردست خشونت‌طلبان «جنبش سبز» دامنة آشوب و بحران را گسترش دهد. به همین دلیل است که خامنه‌ای برای اربابان در اسرائیل و آمریکا پارس می‌کند، ‌ و سایت‌های فارسی‌زبان مخالف‌نما و قلمزن‌های طرفدار «جنبش‌سبز» ژلاتینی شده، و به لرزه افتاده‌اند. البته جای تعجب نیست! دورنمای تغییرات وسیع در منطقه رعشه بر اندام جمله پیشخدمت‌های سازمان سیا انداخته. از آنجمله است تقاضای عاجزانة‌ آتش‌بس «الحوثی» در یمن که چرت بعد از وافور رهبری و پاسدار شریعتمداری را حسابی پاره کرد.

مقام معظم رهبری، پس از پاره شدن چرت مقدس‌‌شان، به پیشگوئی پرداخته آیندة سیاسی منطقه را در خاکستر «منقل فرزانه» رویت کرده و از «نابودی اسرائیل» در آینده «خبر مؤثق» داده‌اند. اصولاً گورکن‌ها برای پنهان داشتن «زمان حال» و ابتر کردن «آینده»، به غیب‌گوئی متوسل می‌شوند. اینان توانائی‌های شگفت‌انگیزی دارند. مسائل زمان حال را با تمام جزئیات آن در گذشتة موهوم اسطوره‌های ادیان ابراهیمی رویت می‌کنند و برای‌شان «راه حل» عقلانی هم ارائه می‌دهند؛ یا اینکه با ارجاع به چند آیة قرآن از رخدادهای «آینده»، «خبرمؤثق» برای‌مان می‌آورند! خبرهای موثق گورکن‌ها در واقع همان حدس و گمان اربابان‌شان در لندن و واشنگتن است. همانطور که هیزاکسلنسی «تصور نمی‌فرمودند» که ایرانیان بخواهند از تاریخ معاصر آگاه شوند، ‌ و حکومت گورکن‌ها بر «اسلام» به عنوان «خواست مردم»‌ تأکید می‌کند، علی‌خامنه‌ای هم «اطمینان» دارد که روزی، روزگاری اسرائیل نابود خواهد شد.

در وبلاگ «تصورات دیپلماتیک» گفتیم که هدف از «تهدید» اسرائیل توسط نوکران سازمان سیا، رونق‌ بخشیدن به بازار فروش اسلحه در منطقه است. چرا که تمام کشورهای منطقه را آنگلوساکسون‌ها و دلالان‌شان تجهیز می‌کنند. به همین جهت امروز مقام معظم در ملاقات با رئیس‌جمهور موریتانی فرموده‌اند، «بی‌تردید ملت‌های منطقه شاهد نابودی اسرائیل خواهند بود!» البته ایشان روز و ساعت مشخص نابودی اسرائیل را هنوز تعیین نفرموده‌اند، ولی اشکالی ندارد، پیری است و هزار درد بی‌درمان! باری مزخرفات رهبر حکومت روضه‌خوان‌ها با کد: ‌921126 در حنازرچوبه، مورخ 6 بهمن‌ماه 1388 انتشار یافته. ولی آنچه در تحولات اخیر اهمیت دارد، هم‌سوئی سخنان رهبر گورکن‌ها در آمل با مقالة شیخ مسعود بهنود است. هر دو به رموز و فنون رویاروئی در «میدان» اشاره دارند، هر دو از سنگر سنتی‌شان فاصله گرفته و خلاصه بگوئیم هر دو «انقلاب» کرده‌اند، یکی در لندن، دیگری در آمل و ما هم از «داووس» شاهد انقلاب‌شان هستیم.

بله شیخ مسعود که همواره از امامزاده، مسجد، لات، ‌آخوند، پیشنماز، دامن کبریائی، وقف و زیارت و مردنگی و مقدسات برای‌مان قصه و حکایت می‌گفت، امروز به «استادیوم ورزشی» رفته و از مسابقة فوتبال و پاس دادن توپ به «دروازه‌بان خودی»‌ برای‌مان می‌گوید، و خلاصه آخوند و تابوت و روضه و زوزه و لات و قمه‌زن جای‌شان را به «مهندس اسفندیاری» و بازیکنان فوتبال دوران سلطنت سپرده‌اند! البته این به خودی خود گام بزرگی است به پیش، زیرا مخاطب را از فضای زوزه و روضه و مرگ و ماتم بیرون می‌برد. ‌ ولی به ‌هوش باشیم، علیرغم خروج از زمینة سوگواری، همچنان در فضای توحش «مردمی» و لات‌بازی و زدوبند باقی ‌مانده‌ایم. روشن‌تر بگوئیم قصة مسعود بهنود در واقع یک گام به عقب برای «بازتولید» گذشته است!

آنزمان که «مردم» سرشان به فوتبال گرم بود و «ممدبوقی» گوش‌شان را کر می‌کرد، و آنگلوساکسون‌ها جیب خود را پر می‌کردند، در پس پردة فضاسازی‌های سیاسی، بازار آخوند نوازی و حسینیه‌سازی و انتشار مزخرفات شریعتی و آل‌احمد گرم و داغ بود. بله خلاصه امروز شیخ مسعود بهنود، از فدائیان امام روشن ضمیر به ما می‌گویند، موسوی جلاد با انتشار بیانیة هفدهم در واقع توپ را به دروازه‌بان خودی پاس داده تا او شوت کند! اتفاقاً ما هم با بی‌صبری منتظریم روز 16 بهمن، ساواک جمکران با پیروی از منویات داهیانة هیزاکسلنسی «توپ» را به دروازة حریف وارد کرده، یکبار دیگر توحش استعمار همچون بهمن‌ماه 1357 بر خواست‌های ملت ایران پیروز شود. تردیدی نیست که در میانة این میدان، چپ‌نمایان همچنان در سنگر «حق استعماری» یعنی در کنار حزب‌الله خواهند نشست. هر چند دست‌های «مقدس» بعضی‌ها مقالة «اشرف دهقان» پیرامون جنایات آخوندمنتظری را از سایت «پیک ایران» غیب کرد!

ولی داس‌الله بلندنظرتر از این حرف‌هاست. «داسیون»، همچون اسلام‌پرستان معتقدند، هر چه بیشتر کشته شوند و به زندان بروند، محبوبیت‌شان بیشتر خواهد شد! حال آنکه تاواریش‌ها سخت در اشتباه‌اند. در سیاست، هیچکس شهادت و حماقت را تأئید نمی‌کند. فعالیت سیاسی برای «شهادت» نیست برای تغییر شرایط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... در مسیر مطلوب و مورد قبول است! خلاصه فعالیت سیاسی برای دستیابی به اهداف و نهایت امر، پیروزی است نه برای مرگ. تا آنجا که ما به یاد داریم قربانیان چپ‌گرای حکومت اسلامی اکثراً به دلیل گرایشات سیاسی‌شان از دانشگاه‌ها راهی زندان شدند! هزاران زندانی سیاسی که بعدها توسط موسوی جلاد و هم محفلی‌های‌اش قتل عام شدند، جرم‌شان هیچ ارتباطی با مبارزة‌ مسلحانه، یا اصولاً یک مبارزة سازماندهی شدة سیاسی بر علیه نظام مقدس نوکران ارتش ناتو نداشت. اینان را به قتل رساندند تا سکوت سیاسی بر فضاهای آموزشی ـ دانشگاه و دبیرستان ـ حاکم شود. ولی در جمکران چپ‌نمایان همچنان شعارهای‌شان را در هم‌سوئی کامل با روضه‌خوان‌ها تنظیم می‌کنند، «بکشید ما را ...»! خلاصه، در جمکران «چپ» هم به نوعی از انواع دردهای «کربلائی» دچار شده،‌ به همین جهت داس‌الله در تظاهرات «عاشورا» هم شرکت کرد. بله اینان پای در همان راه سی سال پیش گذاشته‌اند بدون اینکه در نظر آورند، اوضاع منطقه با سال 1979 تفاوت‌های چشم‌گیری دارد. دلیل ایستائی فکری داسیون این است که، اینان همچون عزاداران حسینی با واقعیت زمان و مکان بیگانه‌اند و می‌پندارند ایران یک جزیرة منزوی است که مردم، خلق‌ها و غیره در آن مستقلاً سرنوشت خود را رقم خواهند زد!

از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به سخنرانی علی خامنه‌ای در آمل که با کد: 920574 در حنازرچوبه، مورخ 6 بهمن‌ماه 1368 انتشار یافته. ایشان نیز از «میدان» سخن می‌گویند ولی در میدان رهبر فرزانه، همچون میدان عمل «سگ نگهبان» فقط «دوست» و «دشمن» وجود دارد. جالب است که اینبار خامنه‌ای به جای جهش به گذشته‌های اسطوره‌ای مطلوب هیزاکسلنسی، چندین بار بر «حرکت رو به جلو» تأکید کرده. ولی «حرکت» کذا هم مانند مسابقة شیخ مسعود فقط نوعی «بازگشت به گذشته» است. شیخ مسعود به گذشتة پیش از کودتای 22 بهمن بازگشته و خامنه‌ای به گذشتة پیش از کودتای 1360!

خامنه‌ای در سخنرانی خود ادعا کرده، «در اوائل انقلاب برخی از روشنفکران و طرفداران خلق شعار دمکراسی می‌دادند، و به مبارزة مسلحانه با مردم برخاستند.» ایشان با وقاحت ویژة‌ آخوند جماعت اینچنین دروغ به هم می‌بافند. رهبر مفلوک جمکران با تکرار مزخرفات همان پاسدار ساواکی و ارسالی به ینگه دنیا ادعا کرده، «کافران» طرفدار دمکراسی بودند. وی مجاهدین‌خلق، و همة مخالفان را وابسته به بیگانه دانسته! همچنانکه گفتیم پیری است و هزار درد بی‌درمان، از جمله خرفتی! البته خامنه‌ای در جوانی هم کم خرفت نبود.

باید از این شیخ دروغ‌پرداز پرسید، کدام روشنفکر و گروه طرفدار خلق مدافع «دمکراسی» بوده؟ خوب است که به برکت سازمان سیا، بساط آخوند و روضه و زوزه در پایتخت ایران به فعالیت «فرهنگی» جوانان تبدیل شده بود. حسینیة ارشاد را می‌گویم! مرکز گسترش فاشیسم. خوب است که پس از خروج شاه از ایران، فقط یکنفر حقوقدان رسماً با «جمهوری اسلامی» مخالفت کرد، و همه در سنگر «حق» برای «رفتن شاه» جشن گرفته بودند! سازمان مجاهدین‌ خلق نیز همچون داس‌الله با دمکراسی مخالف بود و هنوز هم با دمکراسی سر جنگ دارد! امروز هم بوق‌های سازمان سیا برای جنبش سبز جنجال و هیاهو به راه انداخته‌اند تا صدای مدافعان دمکراسی را خاموش کنند. دشمنان دمکراسی در لندن و واشنگتن نشسته و در ایران هم با نوکران‌شان حکومت «ضدامپریالیست» تشکیل داده‌اند. اما خامنه‌ای وظیفه دارد اربابان‌اش را در لندن و واشنگتن مدافع دمکراسی و حقوق‌بشر معرفی کند، تا بتواند مدافعان دمکراسی را در ایران «مزدور بیگانه»‌ بخواند، حال آنکه طی سدة‌ اخیر، شاهدیم نه آمریکا مدافع دمکراسی بوده نه انگلستان. در عوض هر دو از استقرار حکومت‌های دینی با چنگ و دندان دفاع کرده و می‌کنند، پس شیخ‌علی فرزانه بهتر است نعل وارونه نزند، و دست از بازار گرمی و دم‌جنبانی برای اربابان بردارد. این مزخرفات را دیگر نمی‌توان به ملت ایران فروخت:

«در اوائل انقلاب [منافقین، افراد کافر، طرفداران غرب، و حتی متظاهرین به دین] که مدعی روشنفکری و طرفداری از [...] خلق بودند و شعار دموکراسی می‌دادند، در مقابل خلقی که نظام اسلامي را [...] بر سر کار آورده [...] بودند، ایستادند و با مردم مقابلة‌ مسلحانه کردند [...] اين جریان‌ها ابتدا با سخنان روشنفکرانه به مبانی امام [...]‌ و جمهوری اسلامی اعتراض کردند و سپس به تدریج ميدان مبارزة‌ فکری و سیاسی را به میدان مبارزة مسلحانه و اغتشاش‌گری تبدیل کردند[...]»

نمی‌دانستیم خمینی «مبانی»‌ هم داشته! جز توهم و استعمار، مبانی امام و نظام مقدس چیست؟ بگذریم! شیخ‌علی ادعا می‌کند در اوائل انقلاب شکوه‌مندشان که زهرا خانوم و ماشاالله قصاب یعنی همان «مردم» در خیابان حکومت می‌کردند، جامعه پای در دوران «تبادل اندیشه» گذاشته بود، ولی مخالفان کار را به درگیری مسلحانه کشاندند! در قاموس فعلة فاشیسم، تفکر و اندیشه همان «توهم» و «باور» است که به ضرب چماق به طرف مقابل «منتقل» می‌شود. و امروز هم رهبرکبیر می‌پندارند به خواست قادر متعال، باز هم «مردم» در صحنه حاضر شده «کفار» مخالف نظام مقدس را لت‌وپار خواهند کرد. البته آرزو بر جوانان عیب نیست، حتی اگر نوکر استعمار باشند. اتفاقاً زهراخانوم، عیال میرحسین هم در سایت «روزآنلاین» ضمن ابراز آمادگی برای شهادت آرزوهای ارباب را به زبان آورده و خواهان «مردمسالاری دینی» شده بودند! بگذریم، خامنه‌ای در سخنرانی خود از مردم همیشه در صحنه می‌خواهد توطئه‌ها را همچون دوران امام روشن‌ضمیر یعنی همان «اوائل انقلاب» خنثی کنند، چرا که «هویت» حکومت توحش همان هویت «مردم» است و توطئه هم تمامی ندارد:

«هویت جمهوری اسلامی ایران همان هویت مردم و عزم و ایمان آن‌ها است [...] آن زمان با لطف و هدایت الهی مردم در صحنه حاضر شدند و همه توطئه‌ها را خنثی کردند [...] این به معنای تمام شدن توطئه‌ها نبود [...]»


بله توطئه همچنانکه می‌بینیم ادامه دارد، و از آنجمله است شخصیت‌‌سازی از شیخ مهدی بازرگان و آخوند منتظری در ینگه دنیا. به علاوه انتشار سخنان عوام‌پسند زهرا خانوم که بجای چادرسیاه معمول یک ملحفة سبز روی روسری‌اش انداخته و «سازش» هم نمی‌پذیرد، خود بهترین نشانة‌ توطئه است! همسر شیاد و متقلب میرحسین موسوی که پیش از برگزاری مراسم مارگیری با چادرسیاه خواهان «تحویل حکومت به امام زمان» بود، اینک با چادر سبز از «آرمان‌های آزادیخواهانه» و مطالبات «مردم» سخن به میان آورده و می‌گوید «رأی مردم» هم توی همین شعارهاست. خلاصه هر کس می‌خواهد بداند «رایش» چه شده نگاهی به چادرسبز و پوچ‌پردازی‌های زهرا خانوم بیندازد که پیرانه سر هوای «شهادت» کرده و می‌پندارد اگر ترور شود، نان پیروان خط توحش امام در روغن خواهد افتاد و بازار «نبرد با اسرائیل» گرم می‌شود. اتفاقاً خامنه‌ای هم در هم‌سوئی کامل با اهداف پنهان محفل کودتا سخن می‌گوید:

«[طی ] سی‌سال گذشته دولت امریکا و رژیم صهیونیستي و صهیونیست‌های دنیا، دشمن‌ترین دشمنان ملت ایران بوده‌اند و امروز هم حقاً و انصافاً دشمن‌ترین دشمنان هستند و دل بستن به این دشمنان خطای بزرگی است.»


البته اینجا را رهبر فرزانه راست و درست گفته، فقط یادش رفته که این «دشمن‌ترین»، در واقع دشمن ملت ایران است، نه دشمن آخوند و چادرسیاه و ریش و عمامه و مردم‌سالاری دینی!




...

دوشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۸


«تصورات» دیپلماتیک!
...
محفل کودتا بیهوده می‌کوشد مطالبات جنبش مدنی ایران را در خم رنگرزی عموسام به رنگ «سبز» در آورد. جنبش مدنی ایران، هیچ ارتباطی با «جنبش سبز»‌، یعنی با «پیروان خط امام» و «بازگشت به گذشته» و پیروان شعارهای انحرافی «جدائی دین از دولت و حکومت» ندارد. جریانی که خود را «جنبش سبز» می‌خواند یک حرکت مزور و خشونت‌طلب است که با توسل به شعارهای «مبهم» می‌کوشد همچون سال 1357، پیرامون «نفرت» و «مرگ» ایجاد اجماع کند.

مطالبات جنبش‌مدنی «انسان‌محور» است، روی به زندگی و آینده دارد، و در چارچوب واقعیت زمان و مکان مطرح می‌شود. این مطالبات را با هیچ سریشمی نمی‌توان به مزخرفات «دین‌پرستانه» و «دین‌ستیزانة» ‌به اصطلاح «جنبش سبز» چسباند. ادعای «فراگیری جنبش سبز» از توهمات فعلة فاشیسم سرچشمه می‌گیرد، افرادی که می‌پندارند پس از سی سال جنایت و سرکوب با شعار پوچ و ابلهانة «نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی»، امروز هم می‌توانند برنامة خود را با «جمهوری ایرانی‌» تداوم بخشند، و ابهام دینی «اسلام» را در فریب سبز بپوشانند. اگر مصاحبة سفیر انگلستان را با رسانة رسمی حکومت اسلامی با دقت «مطالعه» کنیم، خواهیم دید که هیزاکسلنسی، پدر معنوی جنبش سبز، پادوهای‌شان، یعنی رهبران معرکة سبز را به سخره گرفته‌‌اند.

پاسخ‌های سفیر بریتانیا به پرسش‌های رسانة‌ رسمی حکومت اسلامی که در وبلاگ «تف دیپلماتیک» به بخشی از آن اشاره داشتیم،‌ ابعاد گستردة روابط موهن استعمارگر با استعمارزده را بازتاب می‌دهد. سفیر انگلستان در مصاحبة خود نه تنها حکومت ایران، که رهبران «معترض» به «انتخابات» کذا، و معترضین شوت‌وپرت را نیز به مضحکه گرفته. و به این عمل می‌گویند دیپلماسی ظریف استعماری.

از پیامدهای مصاحبة سفیر انگلستان می‌توان به تزلزل و لرزش در سایت «گویا نیوز» اشاره کرد. مسئول سایت کذا پس از انتشار این مصاحبه، مقاله‌ای را که در باب سکولاریسم از اسماعیل نوری‌علا در رأس مقالات قرار داده بود به پائین صفحه منتقل کرد و یک مطلب قدیمی‌تر پیرامون «توده‌های خشمگین و روحانیت زمین‌خوار» را به جای آن گذاشت. پس از انتشار خبرویژة کیهان در انتقاد از شیخ صادق صبا و اسماعیل‌خوئی، سایت گویا دو مقاله در مورد جنگ و جدل‌های «معنوی» بر محور شاعر محبوب چپ‌نمایان، «احمد شاملو» را در صدر مطالب قرار داد و سرانجام با چسباندن یک مطلب کشکی و پوچ در مایة «بر ما واضح و مبرهن است که جنبش سبز فراگیرترین جنبش پس از انقلاب شکوهمند می‌باشد...» و چرندیات «مستدل» دینی، مقالة «سکولاریسم» را به پشت صحنه پرتاب کرد!

و اما خارج از پوچ‌پردازی‌های فعلة فاشیسم، لازم است به چند نکتة‌ اساسی پیرامون «اهداف» جنبش مدنی اشاره کنیم. نخست اینکه «آزادی» به هیچ عنوان «هدف» نیست! آزادی «وسیله» است جهت رشد و شکوفائی انسان در جهان هستی. دیگر اینکه خارج از چارچوب حقوقی مشخص، «آزادی» شعاری است پوچ برای ایجاد اجماع و سربازگیری. چه کسی با «آزادی» مخالف است؟ هیچکس! اما همة کسانی که با طرح مطالبات غیردمکراتیک، شعار «آزادی» سر داده‌اند مشتی شارلاتان و عوامفریب‌‌اند. به همچنین است درمورد «فیلسوف» عرصة فقرفرهنگی که سلطنت پهلوی را «استبداد سکولار» خوانده، و آنرا در ترادف با حاکمیت حزب بعث عراق قرار می‌دهد.

همزمان با مصاحبة سرنوشت‌ساز هیزاکسلنسی، سایمون گاس، سایت زمانه، ‌ مورخ 3 بهمن‌ماه سالجاری متن مصاحبة تأسف‌آور «خلجی ـ نیکفر» را منتشر کرده. نیکفر همان کسی است که دیوان حافظ را با ایدئولوژی سیاسی اشتباه گرفته بود، پس به جرأت می‌توان گفت که از نخبگان حکومت گورکن‌ها باید باشد. ایشان که همچون حاج‌فرج دباغ به عنوان «فیلسوف» به امت همیشه در صحنه حقنه شده‌اند، جهت تحریف سکولاریسم، «تعریف» نوین و خیابانی از آن ارائه داده تا بتواند همچون محمد خاتمی، فاشیسم را در ترادف با سکولاریسم قرار دهد!

بله مصاحبة ارباب حکومت اسلامی با حنازرچوبه، فعلة فاشیسم را در داخل و خارج مرزها حسابی به «خلجان» درآورده، بهتر بگوئیم به هذیانگوئی واداشته. ترهات نیکفر را بررسی نمی‌کنیم، فقط به این «فیلسوف» خیابانی می‌گوئیم کسی که الگوی اخلاق جامعة‌ امروز ایران را در آثار ابن‌سینا جستجو می‌کند، بهتر است از اظهار نظر درمورد دمکراسی و سکولاریسم به شدت بپرهیزد! برخلاف ادعای نوکران سازمان سیا،‌ حکومت پهلوی به هیچ عنوان «سکولار» نبود، چرا که بنا بر تعریف، هیچ نوع حکومت سلطنتی در جهان نمی‌تواند سکولار باشد! ولی در سکولاریسم حزب بعث عراق نمی‌توان تردید کرد. در عمل خارج از چپاول نفت و تقویت حکومت گورکن‌ها، ‌ یکی از دلائل لشکرکشی آنگلوساکسون‌ها به عراق، جایگزین کردن حاکمیت سکولار با حکومت دینی بود. ولی ما با اعتقادات دینی مردم کاری نداریم. آنچه ما می‌گوئیم این است که باورها و توهمات دینی «حریم خصوصی» افراد است و باید از عرصة «سیاست»‌ خارج شود. دوران سرکوب و چپاول ملت ایران با آیات قرآن و توضیح المسائل امام دجال و روشن‌ضمیرتان دیگر به سرآمده، مانیفست مارکس را هم نمی‌توان بجای قرآن نشاند. به عبارت دیگر شرکای چپ‌نمای‌تان که تحت نظارت عالیة موساد با فالانژهای گروه بهزاد نبوی همکاری نزدیک دارند، بی‌جهت خیز برداشته‌اند.

یکی از شیوه‌های جنجال نانخورهای محفل کودتا جهت گرم کردن بازار «توهین به مقدسات»، بحث و جدل بی‌پایه پیرامون «مبهمات» است. به عنوان مثال یکنفر ادعا می‌کند، «مدیریت حضرت نوح بر جامعه ایراد داشته!» حال این نوح اصولاً کیست؟ یکی از موجودات افسانه‌ای ادیان ابراهیمی. یعنی پرسوناژی تخیلی و مقدس، فاقد زمان و مکان مشخص! «جامعة» آنحضرت چه ویژگی‌هائی داشته؟ همسر و پسرشان در جبهة «باطل» بودند، در نتیجه وقتی طوفان شد، نوح آنان را به کشتی خود راه نداد! بعضی‌ها این بی‌بی‌گوزک را برای مدیریت جامعه مناسب نمی‌دانند! و همینکه چنین ادعای منطق‌ستیزی مطرح می‌شود فریاد و فغان گورکن‌ها در تمام رسانه‌های جمکران طنین انداز می‌شود! یا اینکه ادعا می‌شود، «وجود خدا را نمی‌توان اثبات کرد»، یا قرآن «وحی»‌ نشده و ... و همین مزخرفات تبدیل می‌شود به بحث سیاسی! بحثی که در جوامع بهنجار بر مسائل «مادی» و ملموس تمرکز یافته. ولی فرهیختگان محفل کودتا می‌کوشند بحث سیاست در جامعة استعمارزده را به جدال «باورها» تبدیل کرده مطالبات جنبش مدنی را از این طریق به بیراهة مغلطه بکشانند. از آنجمله است، عدم اثبات «فرضیة» ترادف دینداری با «استبداد» که به «استاد» نیکفر امکان می‌دهد تا استالین را بجای هیتلر نشانده فاشیسم را «سکولار» معرفی کند. این لگدپرانی‌های متداول در سخنرانی‌های ابلهانة محمد خاتمی مکرر است، ولی خوب همه می‌توانند در دریای شیادی و مغلطه و عوامفریبی شناور شوند، و با طرح پرسش‌های ابلهانه، حمایت استعمار غرب را از حکومت طالبان جمکران پنهان داشته، حاکمیت دینی را مورد تأئید قرار دهند.

روند کار چنین است که پیوند مستقیم فاشیسم را با توهمات و باورها، و جستجوی آینده در گذشتة موهوم انکار کرده، ضمن تأکید بر «بی‌دینی» هیتلر و موسولینی، «بازگشت به گذشتة رویائی» را به حساب استالینیسم بنویسند، و در مورد همکاری نزدیک کلیسا با فاشیست‌ها نیز خفقان اختیار کرده و استقبال جهان اسلام از نظم نوین هیتلر را نادیده انگارند! پس از ابتلا به چنین بیماری لاعلاج کوری و کری مطلوب آستان مقدس سازمان سیا، دست‌های مقدس همین سازمان «معجزه» کرده، برایتان «امکانات» فراهم می‌آورد. از آنجمله است، «هنر» بلبل زبانی در عرصة سبک‌مغزی و شارلاتانیسم، آموزش رموز و فنون «پیوند گوز به شقیقه» و انتشار آن «هنر» و این «پیوندمقدس» در بلندگوهای جهانی:

«آیا در ایرانِ پیش از انقلاب استبداد سکولار برقرار نبود؟ همة اشکالات فقط از اسلام بود که بر صحنه آمد؟ آیا صدام حسین مصداق اسلام بود [...] آیا سکولاریسم در همة‌ دنیا برابر دموکراسی، و [دین‌داری] در طول تاریخ برابر استبداد بوده [....] کجا ما این دو فرضیه را اثبات کرده‌ایم؟ آیا همة رژیم‌های فاشیست رژیم‌های دینی بوده‌اند؟ آیا استالین از ادیان ابراهیمی دفاع کرد؟ آیا هیتلر حاکمی دین‌دار بود؟ آیا موسولینی از این زاویه برخاست[...]»


بله این قطره‌ای است از دریای بیکران توهمات «نیکفر» که در کمال بیشرمی و وقاحت ویژة آخوند جماعت نقش حکومت دینی را در سرکوب‌ ملت ایران نادیده می‌انگارد. دلیل فوران این هذیانات تمایل آنگلوساکسون‌ها به تداوم حکومت دینی در ایران است. هدف آشوب‌های پس از انتخابات نیز سازمان دادن به یک کودتا به نفع جنبش سبز یا همان «پیروان خط امام» بود که ناکام ماند. به عبارت دیگر اربابان حکومت جمکران برای دمیدن جان تازه در پیکر الاغ مردة لازار، رهبری آشوب را به میرحسین موسوی و شیخ کروبی سپردند. و پس از شکست چند تلاش کودتائی، روز سوم بهمن‌ماه، هیزاکسلنسی در مصاحبه با حنازرچوبه تأکید کردند، ما هرگز قصد تضعیف حکومت اسلامی را نداشتیم! و ایشان کاملاً حق دارند؛ هدف از آشوب‌ها سازمان دادن به کودتا جهت تقویت همین حکومت بود که به افلاس افتاده:‌

«بریتانیا نقشی در هیچ توطئه‌ای برای تضعیف جمهوری اسلامی بعد از انتخابات نداشته است.»


بله مگر ممکن است انگلستان دست از حکومت دینی بشوید؟ تازه در مصر راه را برای «اخوان‌المسلمین» باز کرده و «طارق رمضان» دوباره مورد الطاف ویژة ایالات متحد قرار گرفته. به همین جهت کودتا در ایران الزامی می‌نمود. سیاست انگلستان ایجاد «اتحاد جماهیر اسلامی» از قاهره تا تهران را با هدف تقویت اسرائیل در دستورکار دارد. هر چه وزنة اسلام‌گرایان در منطقه سنگین‌تر شود، سازمان ناتو می‌تواند قدرت نظامی اسرائیل را افزایش دهد، چرا که اسلام‌گرایان برای تأمین منافع ارباب، با تکرار همان شعارهای ابلهانة خمینی خواهان محو اسرائیل خواهند شد و به این ترتیب نان تفنگ‌فروش‌های دو سوی آتلانتیک همچون دهة هشتاد میلادی باز هم در روغن شناور خواهد شد. هدف کودتای انتخاباتی در جمکران، نشاندن میرحسین موسوی بجای احمدی‌نژاد نبود. هدف از این کودتا که هنوز روند آن به پایان نرسیده، زنده کردن خط توحش امام و ‌ایجاد مشروعیت 85 درصدی برای وحشیگری‌های «تشیع علوی» در افکار عمومی جهان بود. و برای اعمال چنین سرکوب شیرین و پیاده کردن چنین سیاستی چه کسی بهتر از موسوی، خادم وفادار شبکة اقتصاد و سیاست پنهان، یا همان شبکة قاچاقچیان و دلالان تحت نظارت سازمان سیا؟

اگر بخواهیم خطوط اصلی صحنه را ترسیم کنیم، می‌توانیم بگوئیم، شش ماه پیش از برگزاری انتخابات دولت ایران با گشایش شبکة تلویزیونی حاکمیت بریتانیا موافقت می‌کند. سپس سایمون گاس به ایران می‌آید، و بدون اینکه استوارنامة خود را به دولت تقدیم کند، به صورت غیرقانونی در تهران ساکن می‌شود. طی اینمدت شاهد آشوب‌های خردادماه هستیم، اتباع بریتانیا در تظاهرات غیرقانونی شرکت می‌کنند، ولی حکومت اسلامی بجای بازداشت و اخراج اینان، اقدام به دستگیری کارکنان «ایرانی» سفارت انگلستان می‌کند، و از آنجا که انگلستان قانوناً در ایران سفیر هم ندارد هیچ اعتراضی به حضرت «سایمون گاس» وارد نخواهد بود!

ولی جالب اینجاست که وزارت امور خارجة حکومت «مستقل» برای اعتراض به حضور اتباع انگلستان در تظاهرات غیرمجاز حتی شهامت ندارد کنسول بریتانیا را به وزارت امورخارجه احضار کند. به همین دلیل است که سایمون گاس از حضور اتباع بریتانیا در تظاهرات خردادماه اظهار بی‌اطلاعی می‌کند، چرا که وزارت امورخارجة جمکران از هرگونه اعتراض رسمی به این فعالیت‌های غیرمجاز خودداری کرده! در نتیجه، هیچکس نمی‌تواند حاکمیت بریتانیا را به دلیل شرکت اتباع‌اش در آشوب‌های کشور ایران نکوهش کند. می‌بینیم که وزارت امورخارجة حکومت اسلامی برای حفظ پرستیژ ارباب همة تمهیدات لازم را انجام داده‌ و مطمئن باشیم که در آینده نیز انجام خواهد داد. چنانچه سفیر بریتانیا حضور اتباع کشورش را در تظاهرات عاشورا انکار می‌کند، و از آنجا که دولت قدر قدرت جمکران در اینمورد هیچ اقدام قانونی صورت نداده، حرفی هم برای گفتن نخواهد داشت. به عبارت دیگر بیگانگان حاضر در تظاهرات عاشورا بازداشت هم نشده‌اند:

«مقامات ایران هیچگونه اطلاعاتی مبنی بر آنکه اتباع بریتانیائی [...] طی اعتراضات در عاشورا بازداشت شده‌اند، به ما اعلام نکرده‌اند.»

مسلم است! مقامات حکومت جمکران در کنار بیگانگان برای کودتا عرق می‌ریختند ولی کارشان نگرفت! البته هیزاکسلنسی به همراهی و همیاری حکومت‌ دینی برای کودتا هیچ اشاره‌ای نکرده‌اند. ایشان فقط به پادوهای‌شان در حکومت اسلامی و جنبش سبز نیش زده‌اند که بر «حق‌طلبی» و پیروزی موسوی تأکید کرده‌اند. به عبارت دیگر سفیر بریتانیا پادوهای خود را با ظرافت تمام مسخره می‌کند. همان کسانی را که با حمایت سفارت انگلستان فریاد اعتراض به «تقلب» سر داده، عده‌ای شوت‌وپرت را به خیابان کشاندند. طی این اعتراضات چندین نفر جان باختند، دهها تن به زندان افتادند، ولی از آنجا که برنامة کودتا با شکست روبرو شد، سفیر بریتانیا ضمن تأکید بر این امر که در یک دمکراسی نتیجة انتخابات را نمی‌توان پیش از برگزاری انتخابات تعیین کرد، واکنش معترضین و رهبران‌شان را نیز «غیر دمکراتیک» می‌خواند. چرا که در یک دمکراسی جبهة حق و باطل نداریم! در نتیجه، مردم هم مجبور نیستند در جبهة حق بنشینند. در یک دمکراسی احزاب سیاسی «قانونی» با برنامه‌های ملموس و مادی وجود دارند، مردم می‌توانند به برنامه و به حزبی که می‌خواهند رأی دهند، ‌ می‌توانند به هیچیک از احزاب هم رأی ندهند. حق انتخاب و حق عدم انتخاب برای مردم محفوظ است.

حال می‌توان دریافت چرا در یک جامعة بهنجار، گرایش سیاسی مردم عادی همچون باورهای‌شان «حریم خصوصی» شناخته می‌شود. سیاست و باورهای مردم بخش «انتخابی» زندگی اجتماعی است. افراد هیچ اجباری برای آشکار کردن گرایشات سیاسی و باورهای خود ندارند. در صورتیکه در یک حکومت دینی چنین نیست. چرا که یک جبهة حق داریم که «دینی» و «سیاسی» است و «حق انتخاب» و «حق بی‌طرفی» را برای هیچکس به رسمیت نمی‌شناسد. این مختصر را جهت توجه همان گوساله‌های ننه حسن آوردیم که سکولاریسم را در ترادف با فاشیسم قرار می‌دهند. سکولاریسم، به دلیل عدم تقدس، فاقد جبهة‌ حق و باطل است. حال که تفاوت سکولاریسم با فاشیسم روشن شد، بپردازیم به بخش پایانی مصاحبة سفیر انگلستان.

حنازرچوبه در پایان این مصاحبه توضیح می‌دهد که سفیر انگلستان حاضر نشد به پرسش ما مبنی بر اینکه «انگلستان چه وقت برای کودتای 28 مرداد 1332 و سرنگونی دولت دمکراتیک مصدق از مردم ایران عذرخواهی می‌کند؟» پاسخ دهد! به گفتة حنازرچوبه، سفیر انگلستان نوشته، «فکر نمی‌کنم ایرانیان به رویدادهای گذشته علاقمند باشند.» البته ادعای اینکه دولت محمد مصدق ملی و دمکراتیک بوده نیز از اختراعات نوین بازار تهران باید باشد. تا آنجا که ما می‌دانیم محمد مصدق خود از عوامل کودتا بود و «بی‌بی‌گوزک‌سازی» از ایشان دیگر امکانپذیر نیست. با توجه به این مهم که ملی کردن نفت در راستای تأمین منافع انگلستان صورت گرفت، مشکل می‌توان در همراهی مصدق با کودتا تردید کرد. اما اگر سایمون گاس در این‌مورد صحبتی نمی‌کند، دلیل دارد!

نخست اینکه محمد مصدق در برنامة کودتا شکست نخورد، بنابراین به عنوان خادم سفارت کذا حفظ احترام‌اش لازم است، و حاکمیت انگلستان قدر خادمان خود را خوب می‌داند. ولی بین خودمان بماند، هیزاکسلنسی در مورد مصدق چه بگویند؟ بگویند از نوجوانی در استخدام خودمان بوده؟ در اینصورت تصویر «قهرمان ملی» که با این زحمت به ملت ایران حقنه شده فرو می‌پاشد! و از همه مهم‌تر نقش فدائیان اسلام در لات‌بازی‌های «حق طلبانة» مصدق بر همگان آشکار می‌شود و همة شوت‌وپرت‌ها به ارتباط خمینی و بازرگان با کودتا پی می‌برند و نهضت عاظادی می‌شود سکة یک پول! سفیر بریتانیا هرگز با فاش کردن واقعیت‌های تاریخی خادمان «پیروز» امپراتوری را تخریب نخواهد کرد، این عمل ناشایست کارگاه بی‌بی‌گوزک‌سازی و بازار گرم «تبدیل نوکر به قهرمان» را کساد می‌کند:

«تصور نمی‌نمایم که ایرانیان واقعاً در مورد رویدادهای تاریخی که قبل از تولد پدران‌شان اتفاق افتاده است، علاقمند باشند.»

بله به عبارت دیگر ایرانیان بهتر است تاریخ معاصر را فراموش کنند! در همان معرکة زمان‌گریز و منطق‌ستیز صحرای کربلا خیمه بزنند و آمادة شهادت باشند! می‌دانیم که «حماسة مقدس» کربلا «قبل از تولد پدران‌شان» اتفاق نیافتاده، توهمی است «مقدس»، خارج از زمان و مکان که در هر زمان و مکان، به ویژه در ایران می‌تواند «اکنونی‌ات» یافته و «بازتولید» ‌شود. از اینرو نوکران حضرت گاس پیوسته با بوق و کرنا و قمه و زنجیر و غداره این «واقعة‌ موهوم» را از نو زنده می‌کنند، هر روز هم پروبال بیشتری می‌گیرد. برای آن‌ها که تفاوت فاشیسم را با سکولاریسم نمی‌دانند، به این روند رنگ و لعاب دادن به «گذشتة موهوم»، جهت فراموش کردن واقعیت زمان حال و آینده می‌گویند: فاشیسم!

البته جناب سفیر جرأت نمی‌کنند در مصاحبه با روزنامه‌های انگلستان چنین جسارتی به جوانان انگلستان روا دارند. اما سایمون‌گاس که «تصور نمی‌کند»، ایرانیان به دانستن تاریخ معاصر علاقمند باشند، چه می‌گوید؟ سفیر بریتانیا در تمایلات «ایرانیان» برای آگاهی از تاریخ معاصر ابراز تردید کرده! سایمون‌گاس به نرمی همان می‌گوید که خادمان بریتانیا در ایران به سختی بر آن پای می‌فشارند. اینان برخلاف اربابان‌شان «کاملاً» از «خواست مردم» ایران مطلع‌اند و از سوی «مردم» سخن می‌گویند، همچنانکه خمینی می‌گفت:‌ «مردم» اسلام را می‌خواهند، برای اسلام انقلاب کردند. همچنانکه خامنه‌ای می‌گفت، ستارخان برای ابوالفضل قیام کرد. می‌بینیم که سفیر انگلستان وقتی می‌گوید «تصور نمی‌کنم» جای حداقل «تردید» را باقی می‌گذارد، ولی نوکران‌اش در جمکران یک گام از ارباب فراتر رفته، ‌ با وقاحت تمام بر سخنان مهمل خود به عنوان یک «واقعیت مسلم»، غیرقابل انکار و همگانی «تأکید»‌ می‌کنند. در واقع حکومت «مستقل» اسلامی با «تشدید» زبان استعمارگر، آنرا در قالب «اصل الهی» و غیرقابل انکار به ملت ایران تحمیل می‌کند.





...