شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۵


نفت و شغال!
...
چه شد که ناگهان نفت «بد» شد؟! نفت تا همین چند روز پیش بسیار عزیز و دوست داشتنی بود. و مصدق نیز به دلیل «ملی» کردن نفت، عزت و احترام فراوان داشت. ولی از چند روز پیش، با آنکه عزت و احترام مصدق به جای خود باقی است، نفت، خوار و ذلیل و باعث دردسر «نخبگان» و «فرهیختگانی» شده، که انگشت اتهام را به سوی ملت ایران گرفته‌اند! اینان اگر بخواهند به صورتی منطقی با مسائل برخورد کنند، باید هر چه دل تنگ‌شان می‌خواهد نثار محمد مصدق کنند که این «اسباب» دردسر را برای ملت ایران فراهم آورد. داستان این «دردسر» در واقع از روز هشتم اوت سال 1944، آغاز شد. روزی که ایالات متحد و انگلستان، جهت تقسیم منابع نفتی در مناطق نفت خیز به توافق رسیدند. و می‌دانیم که در این تاریخ، ارتش آلمان نازی در جبهة اتحادجماهیر شوروی شکست خورده بود، و به همین دلیل، رضامیرپنج، با حمایت انگلیس و ایالات متحد، یک تنه در برابر جهانیان سینه سپر کرده، حاضر نمی‌شد مستشاران نظامی آلمان را از ایران اخراج کند! شرایطی تقریباً مشابه امروز، که حکومت «چاه جمکران»، با حمایت اربابان غربی، به نفس‌کش طلبی در عرصة فناوری هسته‌ای پرداخته و قصد «پاک» کردن اسرائیل از نقشه جهان را دارد! ولی در آنروزها ایالات متحد و انگلستان در اوج قدرت بودند، و به محض وخیم شدن اوضاع و تهدید روسیه، رضامیرپنج از ایران اخراج شد. و معلوم شد که «هارت و پورت‌های» اعلیحضرت ریشه در سفارت انگلیس داشته! البته فکر بد نکنید، به قول آقای کاتوزیان، «توطئه‌ای» در کار نبود! انگلیس و آمریکا، جهت توسعه فناوری بازیافت زباله، نیازمند «جا و مکان» بودند!

در قارة اروپا، کشورهای پرتقال و اسپانیا، و در خاورمیانه، کشور ایران، چشمشان را حسابی گرفته بود! خاطرخواهی که «توطئه» نیست! کار دله! بله، در این گیرودار بود که اتحادجماهیر شوروی نیز خواستار امتیاز استخراج نفت در شمال ایران شد. و اینجا بود که محمد مصدق، جهت حفظ استقلال ایران، طرح معروفش را به تصویب مجلس «فرمایشی» رضامیرپنج رساند، و زمینة اشغال آذربایجان را در دسامبر سال 1945 فراهم آورد. و در این زمینه نیاکان ما قصه‌های فراوانی برایمان گفته‌اند. گفته‌اند که، شم سیاستمداری قوام‌السلطنه باعث شد که روس‌ها ناچار شوند آذربایجان را ترک کنند. ولی، ما نوادگان «ناخلفی» از کار در آمده‌ایم، و امروز در این وبلاگ می‌نویسیم که خروج ارتش سرخ از آذربایجان، مانند برچیدن پایگاه‌های موشکی شوروی در کوبا، در برابر اعطای امتیازاتی صورت گرفت. در ایران، استخراج نفت در آذربایجان ممنوع شد، و در مورد کوبا، ناتو ناچار شد پایگاه‌های موشکی خود را در ترکیه، که مسکو را نشانه گرفته بودند برچیند. بله، واقعیت این بود، نه آن قصه‌های خاله سوسکه که نیاکان می‌گفتند! حال بازگردیم به نفتی که تا دیروز «عزیز»، بود، و مصدقی که هنوز عزیز است!

6 سال پس از فراهم آوردن زمینة اشغال آذربایجان، محمد مصدق، با ملی کردن نفت، به گفتة نیاکان ما، گام مهمی در راه «استقلال» ایران برمی‌دارد. ولی در واقع بزرگترین خیانت به منافع ملی را همین قهرمان استقلال صورت می‌دهد. در وبلاگ‌های قبلی به این مطلب پرداخته‌ام و تکرار مکررات لزومی ندارد. با نگاهی به شرایط امروز، در می‌یابیم که «اختیار» نفت به دست ملت ایران نیست و نخواهد بود، ولی زیان «ملی‌» شدنش گریبانگیرمان ا‌ست. فناوری، استخراج و پالایش نفت، بازاریابی، و ارز حاصل از فروش نفت، همه و همه در اختیار چند ملیتی‌هاست. با ملی کردن نفت، محمد مصدق نه تنها از شرکت‌های نفتی انگلیس در ایران سلب مسئولیت کرد، ‌که سخاوتمندانه، سهم ایران در منافع این شرکت‌ها را نیز به خود آنان واگذار کرد، بگذریم! فرض کنیم که با ملی شدن نفت، گامی به سوی استقلال برداشته شد ـ فرض محال که محال نیست ـ در اینصورت چگونه می‌توانیم پس از نیم قرن، هیاهو، جنجال و پرستش مصدق را فراموش کرده، به شیون و زاری بپردازیم که «ایکاش نفت نداشتیم!»، «یا امام زمان! نفت را از ما بگیر! صنعت گردشگری را به ما اعطا کن! چون دارودسته اکبرهاشمی انحصارش را به دست گرفته!» و از همه مهمتر، سخنان رئیس دولت جمکران است! بله او نمی‌تواند بگوید کاش نفت نبود، او ناچار است به «لات بازی» در عرصة سیاست ادامه دهد! بجز خط و نشان کشیدن برای اربابانش در اسرائیل، می‌تواند به قول خودش، با یک «یا حسین»، بمب اتمی ساخته و ـ به قول «مهران رفیعی» معلوم نیست با چند «یا حسین» ـ جمعیت ایران را دو برابر هم بکند! به این دلیل که با دو برابر شدن جمعیت ایران واردات از کشورهای «دوست و ارباب» دو برابر خواهد شد، و ارز حاصل از فروش نفت، به جای آنکه نصیب «دشمنان» شود، در «چیس‌مانهاتان بانک» و صرافی روچیلد‌ها باقی می‌ماند. نوش جانشان! چون فعلاً که هستی‌ما، ز هستی آن‌هاست! حال بازگردیم به «استقلال طلبان» مخالف نفت!

این حضرات نیز، که ارتباط مهرورزی و محمدرضاپهلوی با عالم بالا را به سخره گرفته‌اند، خود در ارتباط مستقیم با «عالم غیب» قرار دارند. در غیر اینصورت چگونه شیون و زاری اینان از «باز توزیع» ارز حاصل از فروش نفت را در داخل می‌توان توجیه کرد؟ مگر این ارز ارث پدری فدائیان سردار اکبرسازندگی است که اینچنین به تب و تاب افتاده‌اند، شعار «نفت افیون توده‌ها» سر می‌دهند و به بهانة دلسوزی، بیشرمانه به ملت ایران توهین هم می‌کنند؟ چه شده که «داریوش همایون» و «کیهان لندن»، ضدابتذال و ضدتاراج شده‌اند؟ چه شده که از چپ حسینی تا بی‌بی‌سی و ارگان تحجر کروبی و هاشمی، جبهة متحد تشکیل شده؟ چه پیش آمده که منافع بنگاه بی‌بی‌سی، رسانة حاکمیت انگلستان، و منافع ملت ایران در رسانه‌های «مستقل»، «اصلاح طلب» و «تند رو» در داخل و خارج همسو شده‌اند؟ احمدی نژاد دلارهای نفتی را بین مردم تقسیم کرده؟

کدام ارز به سفرة مردم ایران آمده که زوزة کفتاران فضای رسانه‌ای را پوشانده؟ اگر پول نفت در میان مردم توزیع شده، پس فروش کلیه‌ها از برای چیست؟ از این گذشته، مگر اختیار پول نفت به دست دولت مفلوک ایران است که هر جور دلش خواست آنرا توزیع کند؟ برای هر یک دلار حاصل از این «نفت ملی شده»، هزاران ایرانی به خاک و خون غلطیده‌اند! مگر دولت ایران در مصرف ذخائر ارزی «مختار» است؟! نه! آن‌ها که امروز نفت را نمی‌پسندند، مانند همان‌ها که امروز آرزوی براندازی در سر می‌پرورانند، به این دلیل است که ارز حاصل از فروش نفت دارد از دکة روچیلدها خارج می‌شود، بدون آنکه دولت جمکران در این «فرار دلار» نقشی داشته باشد! آن‌ها که امروز نفت را «افیون توده‌ها» می‌خوانند، نمی‌توانند با تشبیه خود به طاووس مثنوی، مدعی خیرخواهی برای ملت ایران باشند.

در دفتر پنجم مثنوی، حکایت طاووسی آمده که به منقار پرهای زیبای خود را می‌کند، و تن خود را زشت می‌کرد. از او پرسیدند، دریغ‌ات نمی‌آید؟ گفت می‌آید، ولی جان من از پر عزیزتر است. ولی حکایت آنان که ناگهان نفت را بلای جان پنداشته‌اند، بیشتر به حکایت آن شغال دفتر سوم مثنوی ماند که ادعای طاووسی می‌کرد!

مولوی گوید، شغالی در خم رنگرزی رفته بود و ساعتی در خم درنگ کرد. چون از خم در آمد، پوستش رنگین شده بود و در آفتاب برق می‌زد. پس ادعای طاووسی کرد:

آن شغالی رفت اندر خم رنگ
اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ
پس بر آمد پوستش رنگین شده
کی منم طاووس علیین شده
پشم رنگین رونق خوش یافته
آفتاب آن رنگ‌ها بر تافته
دید خود را سبز و سرخ و فور و زرد
خویشتن را بر شغالان عرضه کرد «ص. 418»

بله این «حضرات» هم، که از کودتای 28 مرداد، تا انتشار گزارش تحقیق کنگرة آمریکا در مورد فروش سلاح روسیه، در خم رنگرزی استعمار جا خوش کرده بودند امروز، ادعای طاووسی می‌کنند، خواهان اقتصاد غیر نفتی شده‌اند! و ما هم ناچاریم به اینان همان گوئیم که مولوی به آقا شغاله گفت:

جمله گفتند ای شغالک حال چیست
کی ترا در سر نشاط ملتویست
از نشاط از ما کرانه کرده‌ای
این تکبر از کجا آورده‌ای
................................
شید کردی تا به منبر بر جهی
تا زلاف این خلق را حسرت دهی
بس بکوشیدی ندیدی گرمیئی
پس ز شید آورده‌ای بی‌شرمیئ

بله همانطور که مولوی می‌گوید، «بیشرمی پناه هر دغاست»، و اینهم نخستین بیشرمی نیست که شاهدیم. ولی برای اقتصاددانان «نورسیده» و سیاستمداران «نخبه» و «ضد ابتذال»، و همة شغالان دیگر که مدعی طاووسی هستند، خبر بدی آورده‌ام. اگر امروز ایران نفت هم نداشته باشد، باز هم سیاست‌های دوران جنگ سرد را نمی‌توان بر اینکشور اعمال کرد.

جمعه، آبان ۱۲، ۱۳۸۵


گذرگاه بیشرمی!
...

امروز، کلید واژه‌های تبلیغات سیاست استعمار در ایران عبارتند از: «تقصیر مردم»، «قصور مردم»، «ساده‌انگاری مردم»، «فقرفرهنگی و اقتصادی مردم»، «مفت‌خواری مردم» و بالاخره «حماقت مردم»! از سخنرانی‌های غلامان و کنیزان «فرهیختة» بارگاه خاتمی، تا «وبلاگ‌‌نویس‌های» پوشالی ساواک در داخل و خارج از کشور، همه پیکان حمله را به سوی مردم گرفته‌اند، تا دست خون‌آلود استعمار از چشم خلق پنهان ماند. و البته که همگی اینان، ‌میهن‌دوست و خیرخواه ایران‌اند! به زعم این خیرخواهان، امروز اگر مضحکه‌ای به نام «دولت احمدی نژاد» در ایران به راه افتاده، مقصر نه استعمار است، و نه فعلة استعمار؛ مقصر دارودستة سرداراکبر و دیگر عمله اکره پادوی غرب هم نیستند که 27 سال است راه بر چپاول و کشتار گشوده‌اند، مقصر اصلی ملت ایران است! و تأسف‌آور اینکه پامنبری‌های این جماعت نیز تازیانة انتقاد را بر ملت ایران فرود می‌آورند. کلید واژه‌های پامنبری‌‌های استعمار، در توصیف ملت ایران عبارتند از: «عوام، توسری‌خور، دروغگو، مردم مفتخور، نقد فرهنگ مردم، مردم‌ عقب افتاده، تراژدی نفت، نفت افیون توده‌ها، مردم قدر ناشناس»، و بالاخره یکنفر، با نقل قول از شریعتی، رسماً از «نعمت عظیم خریت» سخن می‌گوید!‌

حال ببینیم چگونه می‌توان بیشرمی را تا به ‌این پایه رساند!؟ بهترین راه، به بیراهه زدن است! به عنوان مثال، واژگونه جلوه دادن تاریخ، و واقعیات تاریخی ایران! با وانمود کردن اینکه، دولت ایران دولتی است مانند «هر دولت دیگر» در جهان، و وظیفه‌اش نیز مانند «هر دولت دیگری» در جهان است! به عبارت دیگر مسئلة بی‌ارزشی به نام «مشروعیت دموکراتیک» را به دست فراموشی سپردن! در این برخورد «نظریه‌پردازانه»، دولت فرانسه و دولت کنگو هیچ تفاوتی با یکدیگر نخواهند داشت، همچنان که دولت ایران نیز با ایندو یکسان تصور می‌شود! این «نظریه» تلقین می‌کند که دولت ایران همان وظیفه‌ای را به عهده دارد که دولت فرانسه! (اگر دولت فرانسه را مثال می‌زنم به این دلیل است که با جامعه، تاریخ و قوانین حاکم بر فرانسه آشنائی بیشتری دارم.)

فرانسه، همانطور که بارها اشاره کرده‌ام، کشوری است صنعتی، مجهز به نیروی اتمی، عضو سازمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، عضو دائم شورای امنیت و بهره‌مند از منافع استعماری وسیع در آمریکای لاتین، آفریقا و خاور نزدیک. این خلاصه‌ای است از جایگاه بین‌المللی کشوری به نام فرانسه. حال بپردازیم به جایگاه بین‌المللی کشور ایران. ایران کشوری است که از سال 1921، استعمار انگلیس و روسیه حاکمیت‌اش را تعیین کرده‌اند، و هر چند قبل از این تاریخ نیز، حدوداً از زمان قدرت گیری «گروه‌شیعه‌پناهان» در صدارت امیرکبیر، استعمار حضور غیررسمی خود را بر منافع ملت ایران تحمیل می‌کرده است، با وقوع کودتای رضامیرپنج، این دخالت آشکارا به رأس هرم قدرت در ایران می‌رسد و تبدیل به «سیاستگذاری» می‌شود. و مسلم است که اعمال سیاست استعماری، منجر به تضعیف روز افزون بنیادهای ملت ایران شده. از سال 1921، تا به امروز، وظیفة دولت ایران، از طریق سرکوب ملت، چپاول ثروت‌های ملی، تشویق و گسترش فساد اداری، ایجاد شرایط متزلزل اجتماعی، ارعاب مداوم توده‌ها وممانعت از هرگونه سازمان‌یابی، همان حفظ منافع استعمار بوده است. اینچنین است که ایران بنا بر منافع استعمار، یا دولتی قدرتمند و سرکوبگر دارد که «حقوق بشر را نقض می‌کند و جهانیان در برابرش گویا عاجز و درمانده‌اند، یا اینکه دولتی قدرتمند و سرکوبگر دارد که باید در اسرع وقت جایگزینی برای آن پیدا شود!»

به این ترتیب است که، همانطور که در سال 57 شاهد بودیم، «ساواک» آشوب و بلوا سازماندهی می‌کند، و در مملکتی که هیچ سازمانی وجود ندارد، عامل پراکندگی‌های اجتماعی که به دست استعمار جایگیر شده، خود مهم‌ترین مانع در راه اعمال ارادة ملت خواهد شد. کافیست «ساواک» اراذل و اوباش خود را مجهز به چوب، چماق و چاقو روانه خیابان‌ها کند، در چنین شرایطی، مردم عادی هیچگاه قادر به مقاومت در برابر دارودستة اوباش نخواهند بود. و روزی که روح‌الله خمینی بنی صدر را بر کنار کرد، حدود ساعت پنج بعد از ظهر، دسته‌هائی معدود متشکل از چهار یا پنج نفر، از همین اراذل در خیابان‌های شاهرضا و پهلوی، فریاد مرگ بر بنی‌صدر می‌زدند، و هیچ جمعیتی در برابر اینان وجود نداشت. البته این جماعت لات و اوباش، زمانی که حاکمیت قصد شکستن حرکت‌های مردمی را دارد، در فرانسه هم به میدان می‌آیند و به تخریب اماکن عمومی مشغول می‌شوند، ولی مردم همه می‌دانند که اینان کارمندان دولت‌اند! و در برابر اعمال اینان، احزاب موضع‌گیری می‌کنند، نه افراد. در نتیجه در کشور فرانسه، «چماقداران» دولتی از آزادی چماقداران دولتی ایران برخوردار نیستند! ولی همانطور که گفتم فرانسه را با ایران نمی‌توان مقایسه کرد. روند تاریخی ملت فرانسه مختص ملت فرانسه است، و نمی‌تواند با هیچ ملتی جز فرانسه مقایسه‌ شود. دولت فرانسه را به هیچ عنوان نمی‌توان با دولت «منتخب ملت ایران»، یا با دولت «چاه جمکران» و دولت «عدل علی» به قیاس کشید. حال بازگردیم به حملات تبلیغاتی علیه ملت ایران.

این حملات ادامة جنجال رسانه‌ای در غرب است که از طریق «گلوبال ریسرچ، ایل‌جورناله، نیویورکر»، و دیگر رسانه‌های محافل راست افراطی سازماندهی می‌شود، تبلیغاتی که هدف واقعی آن، ایرانیان مقیم خارج از کشورند و در این تبلیغات جذابیت فراوان می‌بینند. آشنائی از آمریکا به من تلفن کرد و گفت: «مقالة سیمور هرش در نیویورکر را حتماً بخوان، آنالیز خوبی کرده!» منظور ایشان همان 48 پاراگرافی بود که بیشتر به هذیان‌گوئی شباهت داشت، و در یکی از وبلاگ‌هایم در مورد آن مطالبی نوشته‌ام. بله «محاکمة» ملت ایران که این روزها نقل محافل مزدوران استعمار شده، ریشه در همین «آنالیزهای خوب و دقیق» دارد.

همة ابواب‌جمعی جبهة استعمار جمع شده‌اند تا به ملت «ساده دل و محروم» ایران، اسلام پویای عبادی، اسلام چابک و بی‌اسطورة سروش، اسلام مدرن شریعتی، اسلام دموکراتیک خاتمی، و اسلام خیلی دموکراتیک منتظری را بیاموزند! دلیل این پافشاری بر آموزش اسلام نوین، این است که دولت «چاه جمکران»، که استعمار غرب برای جنگ‌افروزی به صحنه آورده بود، نمی‌تواند به وظیفه‌اش عمل کند؛ جنگ سرد پایان یافته و سیاست‌های رایج آنزمان را دیگر نمی‌توان اعمال کرد. این نکتة پیش‌پاافتاده چنان عیان است، که به قول صادق هدایت، حتی «خاله شلخته‌های» حکومتی هم آنرا دریافته‌اند. معصومة ابتکار، در سالگرد اشغال سفارت آمریکا در ایران، که توسط مشتی اوباش به نام «دانشجو» انجام شد، ضمن ابراز تأسف از اینکه چنین اقدامی را نمی‌توان تکرار کرد، گفته:

«تصمیمی که در شرایط و موقعیت خاص زمانی خود توجیه دارد، لزوما قابل تعمیم به شرایط و موقعیت زمانی دیگر نیست.»

بله گرفتاری عمله اکره استعمار از همین امر ناشی ‌شده! «براندازی»، «کودتا» و دیگر شیوه‌های رایج و کارساز دوران جنگ سرد، به صراحت کارآئی خود را از دست داده‌اند! و هر چه «دولت چاه جمکران»، به لات‌بازی‌های خود بیفزاید، «امامزادة استعمار» برای دارو دسته محمد خاتمی معجزه‌ای نخواهد کرد! و علت تهاجم بیشرمانة فعله استعمار به ملت ایران، فرسودگی ارباب است. این حضرات توقع دارند کاری را که استعمار دیگر از پس آن برنمی‌آید، ‌ملت ایران برایشان انجام دهد، تا بتوانند همچنان «سخنگویان برگزیدة ملت» باقی بمانند! در پاسخ به چنین افراد خوش خیالی، فقط می‌توان گفت: «خوشبخت آنکه کره خر آمد، الاغ رفت!»

پنجشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۵


در بارگاه استعمار!
...
امروز، اگر چه «فراخوان لغو مجازات سنگسار» را امضاء کردم، ولی با تأسف فراوان این کار را صورت دادم، چرا که نام من در کنار نام توجیه کنندگان توحش اسلام در ایران‌ قرار گرفت. در کنار نام شیرین عبادی‌ها، و در کنار نام بسیاری از کنیزکان و غلامان خیمه و خرگاه محمد خاتمی در داخل و خارج ایران، ‌همان‌ها که «امروز» هیچگونه تضادی میان دموکراسی و اسلام نمی‌بینند، از آنجا که منافع بیگانه امروز چنین ایجاب ‌کرده. از اینرو، چنین فراخوانی را صرفاً به دلایل انسانی امضاء کردم و نه سیاسی. چرا که «فعالان رسمی سیاسی» ایران، از چپ تا راست افراطی سر در آخور استعمار داشته و دارند. ولی آنکه در زندان «عدالت اسلامی»، پای در زنجیر، در انتظار سنگسار شدن است، فعال سیاسی نیست. اینان از بد روزگار در کشوری چشم به جهان گشوده‌اند، که طی پانزده سده، از توحش «کرتیرهای» دربار بهرام ساسانی، به توحش «امیرالمومنین‌های» سنی و شیعه، سامانی، سلجوقی، غزنوی، صفوی و ... به توحش «امیرالمومنین» استعمار گرفتار آمده. و اینجا نقطة اوج فاجعه و مصیبت است.

اینجاست که وزرای ارشاد، حرمسرادار می‌شوند، و مقیم فرنگستان، و مردم عادی، محکوم به سنگسار‌اند و در بند زندان! بله، اوج فاجعه همینجاست. همینجا که گروهی به بهانه دفاع از آزادی، خود، آزادی را نفی می‌کنند، و ارتباط جنسی «جرم» به شمار می‌آید. امضا کنندگان فراخوان می‌گویند:

«ما امضا کنندگان زیر ضمن تأکید بر لزوم تغییر تمام قوانین خلاف حقوق بشر، و تبعیض آمیز، بر این باوریم که هیچ جرمی مستحق مجازات سنگسار نیست و بدینوسیله لغو این مجازات غیر انسانی را خواستاریم»


به امضاء کنندگان محترم یادآور شویم که «تغییر تمام قوانین خلاف حقوق بشر»، مترادف است با تغییر تمام قوانین اسلامی. «حقوق بشر»، به عرصة «اخلاقیات و معنویات» وارد نخواهد ‌شد. «حقوق بشر»، ارتباط جنسی میان دو فرد عاقل و بالغ را «جرم» به شمار نمی‌آورد. پس «امضا کنندگان بسیار محترم»! وقتی برای «گرفتار آمدگان» در «عادل‌آبادهای» حکومت «تحجر ـ توحش» ایران فراخوان می‌نویسید، به این نکتة پیش پا افتاده توجه کنید که جملة «هیچ جرمی مستحق مجازات سنگسار نیست»، تلویحا بر مجرم بودن ساکنین «عادل‌آباد» مهر تائید می‌زند! و از مقامات قضائی حکومت اسلامی تقاضا می‌کند، تا مجازات دیگری برای جرم «پریسا‌ها» در نظر گیرند که «غیرانسانی» هم نباشد، آبروی اسلام و مسلمین هم حفظ شود! هر چه باشد در این گیرودار فعالیت‌های سیاسی غلامان و کنیزان خاتمی، و زمین ادب بوسیدن شخص خاتمی در لندن، لازم است چهرة کریه توحش ادیان ابراهیمی را با نمایشات روحوضی «خاتمی ـ شاهرودی» و پا منبری‌هایشان آراست.

بله امضا کنندگان محترم! لازم است برای دفاع از حقوق پریسا، کبرا، زهرا و ... و آن دو مرد بی‌نام و نشان، موضع خود را در مورد روابط جنسی نیز مشخص کنید. به نظر شما، آیا روابط جنسی میان افراد عاقل و بالغ به دولت مربوط می‌شود؟ اگر چنین است، به جای فراخوان‌هائی اینچنین، از دولت اسلام و مسلمین بخواهید، در مورد غذا خوردن مردم نیز قوانینی بگذراند! چه بخورند، چه وقت بخورند و ...

ولی چه جای عصبانیت است!؟ وقتی شیرین عبادی «حقوقدان» است، فراخوان دفاع ازحقوق هم باید نقض همان حقوق شود! نوبل صلح ایران، در مصاحبه با «لوموند، مورخ 27 اکتبر»، وکیل مدافع اسلام شده و کشورهای غربی را به شناخت عمیق‌تر ازدین اسلام فرا می‌خواند! خانم عبادی ظاهراً حقوقدان‌اند، و در اسلام گرایش‌هائی کشف کرده‌اند که به «حقوق بشر» احترام می‌گذارد! حال اگر به «نوادة کوروش» بگویم، سرکار خانم، اسلام همان است که اسلام شناسان، یعنی آیت‌الله‌ها می‌گویند، نه آنکه محفل نوبل می‌خواهد که شما بگوئید! سیل پیام‌های اسلامی از کنیزان و غلامام اعزامی خاتمی به سویمان روان خواهد ‌شد!

خانم عبادی که به مصداق «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»، در ایران حجاب دارند و در فرانسه، به هیبت «روزالوکزامبورگ» در می‌آیند، به عنوان نماد «آزادی»، فقط یک تکه پارچه را می‌شناسند! که در ایران و فرانسه باعث ناخشنودی زنان شده!

«حجاب در کشورهای اسلامی تحمیلی است، و زنان [...] ناخشنودند[...] در فرانسه بر عکس است و زنان ناخشنودترند»


سپس خانم عبادی به شیوة همپالکی‌های فاشیست خود، ناگهان خواستار شکستن حد ومرز قوانین می‌شود، تا «اصل مطلب»، یعنی حقوق زنان در پس پردة همان حجاب ناپدید شود:

«چرا نباید به زنان اجازه داد هر گونه که دوست دارند لباس بپوشند؟»

چون به زعم امثال عبادی، مسئله زنان در کشورهای مبتلا به طاعون اسلام فقط همان پوشش است! که آنهم نیاز به کسب اجازه دارد! ولی فعالیت‌های فرهنگی خانم عبادی، به اینجا ختم نمی‌شود. در تداوم فعالیت‌های نخبگانی چون سروش، شریعتی، کاتوزیان و ... شیرین عبادی «اسلام پویا» کشف کرده، اسلامی که دموکراسی را نیز می‌پذیرد! راه افتادن در تلة نوین استعمار را نیز «نوادة کوروش» به این ترتیب بیان می‌کند:

«مهمترین مساله برای تکامل فرهنگی این است که اصول دین اسلام را به درستی فرا گیریم!»‌

بله، ایرانیان عزیز، در این 27 سال، چون اصول دین اسلام را به درستی فرا نگرفتید، به این شرایط اسفبار گرفتار شدید! می‌بینید که همانطور که کاتوزیان گفته بود، عبادی هم می‌گوید، «تقصیر شماست!» و محمد خاتمی به این دلیل به لندن آمده که «اصول اسلام پویا» را از اسقف کانتربوری بیاموزد و به شما نیز آموزش دهد! همانطور که شیرین عبادی گفته:

«باید مسلمانان را آموزش داد که چگونه به سوی یک اسلام پویا حرکت کنند [...] که می‌توان مسلمان بود و به حقوق بشر و دموکراسی احترام گذاشت [...] بدین ترتیب حکومت‌های دینی مجبور خواهند شد که به حقوق مردم خود احترام بگذارند و دیدگاه های شخصی خود را به نام دین برآن‌ها تحمیل نکنند»

بله در این 27 سال، چون محفل نوبل به مسلمانان آموزش نداده بود، حکومت‌های دینی مجبور نبودند به حقوق مردم خود احترام بگذارند، و دیدگاه‌های شخصی خود را به مردم تحمیل می‌کرده‌اند. به عنوان مثال، وقتی به بهانة کودتای نوژه، نیروی هوائی ایران را ابتر کردند تا لذت و نعمت جنگ طولانی‌ترشود، نظر شخصی روح الله خمینی از دین بر شما تحمیل شد! وقتی دفتر آیت‌الله پسندیده، املاک و دارائی عامل توطئه نوژه را به او باز می‌گرداند، به دلیل عدم شناخت شما از اسلام پویا بوده! بله ایرانیان عزیز! در این 27 سال چپاول، سرکوب، کشتار و آوارگی، استعمار هیچ نقشی نداشته، روح‌الله خمینی و علی‌خامنه‌ای، دیدگاه شخصی خودشان را بر شما تحمیل کرده‌اند! و دلیلش نیز همان است که «نوادة کوروش» می‌گوید! یعنی اسلام خوب است، اشکال از شما مسلمانان است که اصول اسلام را نمی‌شناسید! خانم عبادی توصیه کرده‌اند که:

« باید به یک جامعه آرمانی اندیشید، و به آن تحقق بخشید!»

جامعة آرمانی، همان «یوتوپیا» یا مدینة فاضله است، که بجز فاجعه برای بشریت هیچ نداشته و نخواهد داشت، چرا که ویژگی تمامی جوامع آرمانی، یک گسست همه جانبه در زمان و در مکان‌است! به عبارت دیگر، خانم عبادی منادی همان شرایطی‌اند که با براندازی سال 57 تجربه شد! ایران، به عنوان یک جزیرة بریده از دیگر کشورهای جهان، که از نظر زمانی، پانزده سده به عقب بازگشت تا خود را در شرایط صحرای عربستان و در قرن هفتم میلادی قرار دهد. به زعم شیرین عبادی:

«پیروزی‌های بزرگ در تاریخ بشر، همیشه از چنین تفکراتی به وجود آمده‌اند!»

در اینکه «شیرین» عبادی حرف دهانش را نمی‌فهمد، بحثی نیست. «نوادة کوروش» به همین دلیل نوبل دریافت کرده که مبلغ منافع استعمار باشد. به همین دلیل هم حقوقدان حاکمیت متحجر تهران، فجایع بشریت را پیروزی‌های بزرگ در تاریخ می‌نامد! چرا که براندازی سال 57، اگر برای ملت ایران فاجعه بود، برای استعمار یک پیروزی تمام عیار بود! و شیرین عبادی هم به دلیل عدم ‌آشنائی با اصول حقوقی، قادر نیست تفاوت میان «منافع استعمار» و منافع بشریت را بشناسد!

چهارشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۵

Posted by Picasa
جنگ،‌آش و فانتزی!
...

نووستی، به نقل از گازتا، مورخ 8 آبانماه سال‌جاری، گزارش تحقیقاتی کنگره آمریکا را در مورد صادرات سلاح‌های متعارف منعکس کرده است. بنابراین گزارش، در پایان سال 2005، برای نخستین بار روسیه در صدور سلاح به کشورهای در حال توسعه، از آمریکا پیشی گرفته. گازتا می‌نویسد، در این گزارش، آمریکا، روسیه، ژاپن، استرالیا، زلاندنو و کشورهای اروپا در رده کشورهای در حال توسعه قرار نمی‌گیرند. بنا بر گزارش کنگره، آلبانی و مقدونیه جزو کشورهای پیشرفته به شمار می‌آیند! تحقیقات کنگره حاکی از آن است که از سال 2002 تا سال 2004، ایالات متحد مقام نخست در صدور سلاح به این کشورها را داشته. ولی در سال 2005، روسیه با 7 میلیارد دلار بر فرانسه با 6،3 میلیارد دلار، و ایالات متحد با 6،2 میلیارد دلار، پیشی گرفت. نخستین خریدار سلاح‌های روسیه، کشور چین است. ولی کارشناسان روس در صحت این گزارش تردید دارند. دیمیتری واسیلیف، سردبیر مجلة صادرات تسلیحاتی می‌گوید، در این گزارش قراردادهای رایگان منظور نشده.

منظور از «قراردادهای رایگان»، ارسال تسلیحات به کشورهای متفق آمریکاست. به گفتة این کارشناس روس، طی دهسال اخیر، ایالات متحد آمریکا، تسلیحات و تجهیزات فراوانی به قزاقستان، گرجستان، مولداوی و دیگر کشورهای شوروی سابق «اهداء» کرده، که در این گزارش از آن‌ها سخنی به میان نیامده. وی می‌افزاید، روسیه فعلاً در موقعیتی نیست که چنین هدایائی به دیگران بدهد. بنا بر گزارش ادارة فدرال همکاری‌های «فنی ـ نظامی» کشور روسیه، در حال حاضر، شاخص صادرات تسلیحاتی روسیه، به 23 میلیارد دلار بالغ می‌شود، مبلغی که می‌تواند با شاخص مشابه در زمان شوروی سابق قابل قیاس باشد. حال بپردازیم به بازتاب گزارش کنگرة آمریکا در رسانه‌های خیمة ایالات متحد.

همین گزارش، در رسانة حاکمیت در تبعید، یا «روزآن‌لاین»، به صورت دیگری و به نقل از «ایل جورناله» آورده شده! که «روزآن‌لاین»، آنرا در تاریخ 9 آبان‌ماه منتشر کرده. به گفته «ایل جورناله» روسیه با این رفتار بی‌ادبانه باعث عصبانیت آمریکا شده و ممکن است که تهاجم نظامی آمریکا به ایران را تسریع کند! و اگر چه تهاجم قبلی که قرار بود انجام شود، به وقوع نپیوست، ولی «ایل جورناله» تاریخ تهاجم به ایران را نیز مشخص کرده می نویسد:

«تاریخ اعلام شدة بعدی برای حمله به ایران اواخر دسامبر 2006 و یا تابستان 2007، پیش بینی شده. در هر صورت آمریکا که تحت فشار اسرائیل هم قرار دارد، مدت زیادی منتظر نمی‌ماند تا تهدید ایران اتمی را تجزیه و تحلیل کند!»

بله، اسرائیل که پول توجیبی‌اش را ناتو پرداخت می‌کند، و در آستانه فروپاشی قرار گرفته ـ تا بدان حد که «سوسیالیست‌هایش» ناچار به ائتلاف با راست افراطی شده‌اند، هنوز در این روزنامة ایتالیائی چنان قدر قدرت است که آمریکا را هم تحت فشار قرار داده! و به قول «دائی‌جان ناپلئون» آمریکا هم گریه کنان زمزمه می‌کند: «در کف شیر نر خون‌خواره‌ای، غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟!» حال ببینیم این روزنامة ایتالیائی از کجا نان می‌خورد! بهتر است بدانیم همزمان با انعکاس پریشانگوئی‌های «ایل جورناله»، «تیه‌ری دماره»، مدیر عامل شرکت «توتال فینا» که 20 درصد سهامش متعلق به ایالات متحد است، به فغان آمده که ایران را تحریم نکنید، خودمان ضرر می‌کنیم! و وزیر دفاع روسیه در نروژ، با اشاره به حمایت غرب از حاکمیت روضه خوانان تهران، صریحاً اعلام کرد که روسیه حضور یک کشور اتمی در مرزهای خود را نخواهد پذیرفت. و در همین گیرودار، اعلام شد، جرج بوش که قرار بود عازم ویتنام شود، تصمیم گرفته سر راه به مسکو رفته در مورد مسائل ایران و کره شمالی با رئیس جمهور روسیه گفتگو کند!

ولی ظاهراً دارودستة «ایل جورناله» در دنیای دیگری سیر می‌کنند، چرا که فروش سلاح از سوی روسیه را حمل بر جسارت کرده می‌نویسند دلیل مخالفت سرسختانه پوتین با تحریم ایران این است که هرچه زمان بگذرد قیمت فروش سلاح بالاتر رفته و روس‌ها پولدارتر می‌شوند! بله، اگر به یاد داشته باشید چند روز پیش هم «توماس فریدمن» ساکن نیویورک تایمز، رسانه‌ای که به اصطلاح متعلق به جنبش «روشنفکری» ایالات متحد است، نگران «حقوق بشر» شده بود و می‌گفت هر چه قیمت نفت افزایش یابد، آزادی در روسیه و کشورهای نفتی کمتر می‌شود! و امروز هم «ایل جورناله»، ارگان مافیای ایتالیا، نگران حقوق بشر شده!

«ایل جورناله»، در سال 1974، توسط «ایندرو مونتانلی» در میلان بنیان گزارده شد، و ویژگی آن مخالفت شدید و بی‌قید و شرط با جناح‌های چپ در آنزمان بود. لازم به یادآوری است که در دهة هفتاد در ایتالیا، جناح‌های راست افراطی، جهت محدود کردن آزادی‌های اجتماعی، به بمبگذاری در اماکن عمومی و حتی آدم‌ربائی متوسل شده بودند. و «مونتانلی» که جهت باد را درست تشخیص داده بود، از همکاری با رسانه به اصطلاح مترقی «کوریره دلاسرا» منصرف شده، به «محافظه‌کاری» متمایل شد! بله،‌ کسی چه می‌داند، حتماً شب در خواب جبرئیل به مونتانلی ظاهر شده و گفته بود «بنویس به نام ... » و صبح که روزنامه نگار مترقی ما از خواب بیدار شد، احساس ‌کرده بود که باید در راه خدا بنویسد. ولی خوب گام نهادن در راه خدا به قول نخبگان بازار تهران «هزینه» دارد و پس از 3 سال قلم زدن در راه خدا، «مونتانلی» در مضیقة مالی قرار گرفته ناچار به پذیرش کمک مالی «سیلویو‌برلوسکونی» می‌شود! در دسامبر 1993، پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، دجالی چون برلوسکونی نیز پای به جهان سیاست گذارده، روزنامه‌ای به نام «لاوچه» منتشر می‌کند. و یک سال بعد، جناب برلوسکونی، «ایل جورناله» را به برادرش پائولو و «ویتوریو فلتری» فروخته، آقای «موناتنلی» را به سمت «مسئول انتشارات» می‌گمارد.

با مقایسة فریاد و فغان «توماس فریدمن» از نیویورک‌تایمز، و ضجه و شیون روزنامة قبیله برلوسکونی در میلان، و با در نظر گرفتن اظهارات وزیر دفاع روسیه در نروژ، که در واقع پایگاه نظامی ایالات متحد در اروپاست، می‌توان گفت که حکومت دستاربندان تهران، بزودی چنان کشیده محکمی دریافت خواهد کرد که کبودی‌اش همزمان بر گونه‌های «نیویورک تایمز، ایل جورناله و روزآن‌لاین» تا مدت‌ها مشهود خواهد بود. به امید آن روز!

سه‌شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۵


حافظ و ودکا!
...

امروز، را باید به فال نیک گرفت! هالوین سال 2006، ناکامی سفر رایس و جیمز رابین، یک ودکا ابسولوت می‌طلبد! ودکا ابسولوت تنها مشروبی است که طعم آتش دارد؛ فردایش هم به خماری و سر درد نمی‌گذرد. و به احتمال زیاد حافظ آنرا می‌شناخته، بله! حال که سروش و اکبرپاسدار و رهبر فرزانه و جناب خرمشاهی، در مورد تعهد حافظ به اسلام، اظهار نظر عالمانه و کشکی کرده‌اند، بهتر است جبهة «لائیک‌ها» هم نظرش را بگوید، تا آن‌ها بدانند جبهه لائیک هم می‌تواند تفسیر کشکی از حافظ ارائه دهد! جبهة لائیک، یا نویسنده این وبلاگ، در گردهمائی لندن هم شرکت نخواهد کرد. و در هیچ گردهمائی دیگری نیز. همراهی با سازمان‌هائی که هنوز تکلیف خود را با «کلام الهی» روشن نکرده‌اند، اشتباه بزرگی است.

سازمان‌های مدافع حقوق زنان، سازمان‌های مدافع حقوق بشر، و همة سازمان‌های مشابه، باید چند مسئله را صریحاً روشن کنند. مثلاً در مورد سنگسار، آیا این حضرات تنها با سنگسار زنان مخالف‌ا‌ند یا بطور کلی با دخالت دولت در زندگی خصوصی مردم مخالفت می‌کنند؟ باید مشخص شود که زنانی که محکوم به سنگسار می‌شوند، از نظر اینان مجرم‌اند، ولی نباید سنگسار شوند، یا هیچ دولتی حق دخالت در مسائل خصوصی مردم را ندارد؟ و سازمان‌های‌سیاسی محترم «لیبرال»، «دموکرات»، نهضت‌های رنگارنگ مدعی «آزادی»، و همة گروه‌های سیاسی، چرا موضع خود را در مورد حقوق همجنس‌گرایان، بهائیان و همة اقلیت‌های مذهبی به روشنی بیان نمی‌کنند؟ حال باز گردیم به حافظ و ودکا ابسولوت!

وقتی حافظ در «ساقی‌نامه» می‌گوید، «بده ساقی آن آتش تابناک، که زرتشت می‌جویدش زیر خاک»، مسلماً منظورش همین ودکا ابسولوت بوده که در آن زمان نام دیگری داشته، ولی طعم آن همیشه همین طعم آتش است. نام و عنوان که اهمیتی ندارد، یک پوسته است. درون و محتواست که اهمیت دارد. همانطور که مولوی می‌گوید، «ما برون را ننگریم و قال را، ما درون را بنگریم و حال را.» و در همین راستا، طنزنویسان حکومتی فراموش نکنند که طنز هرگز به مسائل غیراختیاری نمی‌پردازد. ریخت و قیافة پرزیدنت «مهرورزی»، مانند همة موجودات روی زمین انتخابی نیست، ولی به عنوان شخصیت سیاسی، سخنان و اعمالش انتخابی است. پس بهتر است وقتی خصوصیات فیزیکی پرزیدنت مهرورزی را به عنوان طنز ارائه می‌فرمائید، به یاد داشته باشید که اکبرهاشمی هم «مارلون براندو» نیست. ثانیا، چنین شیوه‌ای را اصلاً طنز نمی‌نامند! حال باز هم برویم سراغ حافظ!

در «ساقی‌نامه»، حافظ تاکید دارد که وقتی ودکا ابسولوت، یعنی آتش، بنوشید، نوعی تساوی حقوق بشر هم رعایت خواهد شد:
بیا ساقی آن آتش تابناک
که زرتشت می‌جویدش زیر خاک
به من ده که در کیش رندان مست
چه آتش پرست و چه دنیا پرست

از این گذشته، حافظ به احتمال زیاد نویسنده وبلاگ را نیز می‌شناخته:
چنان بر کش آواز خنیاگری
که ناهید چنگی به رقص آوری

اتفاقاً امروز به رقص هم آمده‌ام! هالوین روز خوبی است! شنیده‌ام که حجاریان و کدیور، دو تن از عاملان اصلی سرکوب دانشگاه‌ها را از شورای سیاسی دانشگاه اخراج کرده‌اند و عمله و اکره این «نخبگان» در دفاتر «تحکیم وحدت»، فریاد سرکوب و استبداد سر داده‌اند! با توجه به نقش فعال نخبگان «مفلوک» ساواک مانند سروش، حجاریان و کدیور در تصفیه‌های خونین «انقلاب فرهنگی»، باید گفت، در پی ناکامی سفر جیمز رابین، «بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم!»

بله، سفر جیمز رابین به ایران، پس از یک سلسله دید و بازدیدهای سیاسی رخ داد. در نخستین هفته شهریورماه سالجاری، وزرای دفاع روسیه و ایالات متحد، در «فربنکس» آلاسکا با یکدیگر ملاقات کردند. طی این ملاقات، روسیه با استفاده از موشک‌های قاره پیما، مجهز به کلاهک متعارف جهت «مبارزه با تروریسم» مخالفت کرد. به عبارت دیگر، روسیه با استقرار دموکراسی مدل عراق و افغانستان در ایران و سوریه مخالفت کرد. چرا که در واقع ایالات متحد، به منظور مبارزه با تروریسم و استقرار دموکراسی، قصد آزمایش موشک‌های قاره پیمای خود را در ایران و سوریه داشت. ولی از آنجا که تهاجم اسرائیل به لبنان با شکست مفتضحانه‌ای روبرو شده بود، به سادگی می‌توان تصور کرد که آمریکا در این مذاکرات از موضع قدرت برخوردار نبود. ولی مگر چنین مسائل پیش پا افتاده‌ای به گوش تفنگ فروش‌ها و پادوهایشان در پنتاگون فرو می‌رود؟ هرگز! اینان با واقعیات کاری ندارند، منافع بر واقعیات راه می‌بندد، و می‌بینیم که فعلة آمریکا در ایران هم با واقعیت‌ها بیگانه‌اند و به هر ترتیب می‌کوشند «کودتا» را سامان دهند. حال بازگردیم به دیدار در فربنکس!

پس از دیدار ناموفق در فربنکس، ساواک آن نامة کذا را به اسم اکبرهاشمی منتشر کرد، تا شاید سپاه پاسداران «عصبانی» شده، کودتای «کوچکی» به راه اندازد. به ویژه که جنگ زرگری پاسدار مهرورزی با خاتمی و سردارسازندگی از طریق پریشانگوئی‌های همسر الهام تنور گرمی داشت! برنامة سیرک هاشمی، خاتمی، مهرورزی در روز 28 مهر، هیجان‌انگیزتر شد! به این ترتیب که ساواک اقدام به پخش شبنامه‌هائی نمود که ظاهراّ «گروهی ناشناس» در مخالفت با رهبری و بقیة عمله و اکرة استعمار پخش کرده بودند! از قضای روزگار، این هیاهو، با حضور جیمز رابین، مامور امنیتی ایالات متحد و سخنگوی وزارت امور خارجه دورة کلینتون در ایران، و سفر رایس به منطقه همزمان شد! و در این گیرودار، ناگهان دفتر مقام فرزانه رهبری احساس کردند که عید فطر مسلمانان روز سه شنبه دوم آبانماه است، و مملکت تا روز ششم آبان باید «تعطیل» شود!

علت تعطیلات غیرمنتظره را در وبلاگ «تنبان و براندازی» نوشته‌ام، ولی برای آنکه ببینیم مسئله تا چه حد جدی بوده، بهتر است بدانیم که دو روز پس از آنکه قرار شد «رهبر فرزانه» روز دوم آبانماه را عید فطر اعلام کنند، یعنی 4 آبانماه، دبیر کل ناتو، در مسکو، با رئیس جمهور، وزیر دفاع و دبیر شورای امنیت روسیه ملاقات کرد، روز 5 آبانماه، فرمانده نیروی زمینی آمریکا وارد آنکارا شد و روز شنبه 6 آبانماه، دبیرکل ناتو مسکو را ترک کرد. و اتفاقاً در همین روز، به پیشنهاد فرماندة کل ارتش، علی خامنه‌ای، امیر سرتیپ کریم قوامی، فرمانده نیروی هوائی، را بر کنار کرد و امیر سرتیپ احمد میقانی را بجای وی منصوب نمود!

می‌دانیم که هرکودتا، علاوه بر حمایت خارجی، نیازمند دخالت و حمایت نیروی هوائی نیز هست. بدون دخالت نیروی هوائی، سازمان دادن به کودتا عملاً غیرممکن است. اگر سال براندازی را به یاد آوریم، خواهیم دید که روز 19 بهمن‌ماه، همافران به پشتیبانی از براندازی راه‌پیمائی کرده و درگیری‌های مسلحانه از یک پادگان نیروی هوائی در شرق تهران آغاز شد. در آنزمان، به دلیل حمایت ناتو و موافقت اتحادجماهیر شوروی با براندازی، همة امور به سرعت «سر و سامان» گرفت. ولی امروز موافقت اتحاد جماهیر شوروی و ناتو کافی نیست. امروز شرایط منطقه متفاوت است و به دلیل اهمیت استراتژیک ایران، امروز ناتو می‌باید جهت براندازی، موافقت مجموعه روسیه، هند و چین را «یکجا» کسب کند. چنین توافقی هنوز حاصل نشده ولی دستاربندان مزدور با پشت‌گرمی از حمایت ایالات متحد و اعضای ناتو به تلاش خود برای سازمان دادن به کودتا همچنان ادامه خواهند داد.

ولی باز هم به دلیل تغییر شرایط منطقه تلاش‌های اینان محکوم به شکست خواهد بود. بهترین نشانة شکست، پایان سیرک موسوی خوئینی‌ها در اوین و اخراج حجاریان و کدیور از شورای سیاسی دانشگاه است. در واقع حاکمیت ناچار شده مهره‌های سرکوب در دانشگاه را کنار بگذارد. این حرکت ابتدا با بازنشسته کردن استادانی آغاز شد که در تصفیه‌های خونین «انقلاب فرهنگی» نقش عمده‌ای داشتند. ولی به دلیل دخالت مستقیم استعمار، این حرکت به خرده‌پاها محدود مانده بود. اکنون با اخراج حجاریان و کدیور می‌توان گفت که رأس هرم سرکوب در دانشگاه هدف قرار گرفته و بر خلاف مرثیه خوانی‌های «ادوار نیوز»، دانشگاه می‌رود که از چنگ فعلة استعمار و تحجر آزاد شود. دفتر تحکیم وحدت و انجمن‌های اسلامی حدود 25 سال است که وحشت را بر دانشگاه حاکم کرده‌اند، اعضای تحکیم وحدت و تمامی تشکل‌های اسلامی، بازوی سرکوب استعمار در فضای دانشگاهی ایران بوده‌اند. امروز با فرو ریختن رأس هرم سرکوب در دانشگاه، حرکتی در ایران آغاز شده، که چون توفان روشنائی، اهریمن تاریکی‌ها را در هم خواهد شکست. مرگ استعمار دور نیست.



دوشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۵


تنبان و براندازی!
...
همه به یاد داریم آن روز را که یک فروند هواپیمای خطوط هوائی فرانسه، خمینی و همراهان را در مهرآباد تخلیه کرد. در آن دوره، به درخواست جناب کاتوزیان، ملت ایران، ، نخبگان و گروه‌های ضدامپریالیست، به آلزایمر دچار شده و «توطئه» را فراموش کرده بودند. در نتیجه اراذل و اوباش هر روز با شعار دشمن شکن «مرگ بر بختیار» خیابان‌های مرکز شهر را قرق می‌کردند. البته پیش از ارسال دارودستة خمینی به ایران، «تئوری توطئه» از سوی حاکمیت به شدت تبلیغ می‌شد. ولی نه در جهت آگاه کردن مردم از واقعیت توطئه‌ای که در جریان بود، که در جهت گمراه کردن آنان و واژگونه جلوه دادن همان «واقعیت». در این راستا، محور جنجال تبلیغاتی این بود که سرنگونی حکومت پهلوی مترادف با «سلطة» کمونیست‌ها بر ایران خواهد بود!

و از آنجا که دهه‌ها بود اهالی «شوت آباد» را حسابی از «بلشویک‌ها» ترسانده بودند، پس از رای اعتماد مجلس به شاپور بختیار، بعضی‌ها از ترس «سلب مالکیت» شب‌ها خواب به چشمانشان نمی‌آمد! و البته فراموش نکنیم که رادیوهای بیگانه نیز مرتباً به «آیت‌الله سرخ» و دستاربندان کمونیست اشاراتی داشتند، و تبلیغات دوران پهلوی را در خارج از مرزها ادامه می‌دادند! این تبلیغات از آن جهت لازم بود، که ملت ایران حاکمیت نوین را حاکمیتی در تضاد کامل با امپریالیسم غرب شناسائی کند! حال آنکه واقعیت، درست عکس این بود. ولی مردم ایران رسانه‌های بیگانه را «جدی» می‌گرفتند، صدای بیگانه، صدای «خداوند» شده بود. و شاید امروز نیز بسیارند کسانی که مسیر تبلیغات استعمار را نمی‌بینند و هرچه از رسانه‌های غربی می‌شنوند باور می‌کنند.

چندی پیش یکنفر به من گفت «قراره آمریکا روز 29 اکتبر به ایران حمله کنه، گلوبال ریسرچ هم نوشته.» پرسیدم چه ساعتی؟ صحبت را ادامه نداد. دیروز که از پنجره برگ‌های پائیز را تماشا می‌کردم، به یاد خبر سایت جنجالی «گلوبال ریسرچ» افتادم. و اینکه دیروز «قرار بوده» آمریکا به ایران حمله کند! ولی همین دیروز، جیمز جفری، مسئول گروه سیاست‌گذاری ایران در وزارت امور خارجة ایالات متحد، در مصاحبه با بنگاه خبرپراکنی بی‌بی‌سی، آب پاکی را روی دست پادوهای آمریکا در ایران ریخته گفت:

«ما هیچ مشکلی با وجود جمهوری اسلامی نداریم [...] ما هیچ تمایلی به تهاجم به ایران نداریم[...] آمریکا به دنبال تغییر حکومت در ایران نیست[...] در جریان حمله به عراق این پنتاگون بود که بیش از وزارت امور خارجه تصمیم گیرنده بود[...] تعامل میان مراکز قدرت در آمریکا از یکسو و شرایط و واقعیت های حاکم بر منطقه، از سوی دیگر نهایتا تعیین کننده سیاست واشنگتن در قبال تهران خواهد بود. سیاستی که روز به روز بیشتر به سمت واقع‌گرایی پیش می‌رود.»

بله حکومت دستاربندان گویا ول معطل است! «پدر» ناچار به کنار آمدن با «واقعیت‌های» منطقه است! به عبارت دیگر «رهبر فرزانه» و «دولت فرهیخته» بی‌جهت پنج روز مملکت را تعطیل کرده بودند! «امداد‌های غیبی» به فریاد حکومت پوسیدة «تحجر ـ توحش» نیامد و کودتائی هم نشد! هر چه باشد، ما اگر از تایلند کمتر نیستیم! فعلاً یک کمی کم‌تر هستیم! چه می‌شود کرد؟ کودتا نیاز به حمایت خارجی دارد، در غیر اینصورت شکست خواهد خورد. و چه می‌توان کرد؟ زمانی می‌رسد که «پدر» هم به افلاس می‌افتد! «پدر»، در چارچوب تعاریف فروید، نماد قدرت الهی بر روی زمین است. به عبارت دیگر، زمانی می‌رسد که «خداوند» نیز درمانده و بیچاره خواهد شد! و خداوند حکومت مفلوک ایران، همان ایالات متحد است، که امروز ناچار شده با حضور روسیه در خلیج فارس مانور نظامی برپا کند؛ دیروز هم نتوانست به ایران حمله کند! نمی‌دانم فردا چه خاکی باید بر سرش بریزد! ولی این شرایط باعث نمی‌شود که «پدر» از خواسته‌ها و تمایلاتش چشم پوشی کند. حال که «پدر» ناتوان شده، فرزند خلفش باید آستین‌ها را بالا زده، رضای خاطر «ابوی» را فراهم آورد. به عبارت دیگر اوضاع «پیشنماز» اگر خراب شده، «پس نماز» هنوز امیدش را از دست نداده!

و به زعم «پس نماز»، در شرایط فعلی بهترین راه همان سازمان دادن به «شورش» مردمی از طریق تحریک افکار عمومی است. مردم ایران پس از تجربه 27 سال نکبت و ادبار اسلام سیاسی، شدیداً به نمادهای «میهنی ـ فرهنگی» غیراسلامی ایران حساسیت پیدا کرده‌اند. نوروز، چهارشنبه سوری، جشن‌مهرگان، بابک خرمدین، مازیار و... و بهترین راه شوراندن مردم، به زعم نخبگان مفلوک ساواک، تهاجم تبلیغاتی علیه همین نمادهاست. به همین دلیل، پس از ناکام ماندن طرح کودتا، و اظهارات آقای جفری، سرمقاله نویس روزی‌نامه جمهوری اسلامی، در نقش پس‌نماز ، «نوروز» را هدف گرفته می‌نویسد:

«[...] به دولت برای افزودن بر تعطیلات عید فطر باید حق داد ولی با دو پیش شرط، اول آن که تعطیلات نوروز [...] کاهش داده شود...»

باید به سرمقاله نویس روزی نامه جمهوری اسلامی، که از فرهیختگان ساواک ایران است، یادآور شویم، در دوره‌ای چنین تحریکات ابلهانه کارساز بود که حکومت، با برخورداری از حمایت بی‌قید و شرط اربابان، در اوج قدرت سیر می‌کرد، یعنی همان زمان که اوباشی چون رجائی و قطب‌زاده به تاخت و تاز در عرصة سیاست کشور مشغول بودند. امروز، نه تنها ارباب به افلاس افتاده، که ملت ایران نیز با شگردهای استعمار و جنجال تبلیغاتی آشناتر شده است. نگارش سرمقاله جمهوری اسلامی، خصوصاً پس از اظهارات آقای جفری، مصداق آن ضرب‌المثل معروف است که می‌گوید، اگر بادی از پیش نماز حادث شود، پس نماز حتماً تنبانش را کثیف خواهد کرد. و حتی اگر از آقای کاتوزیان هم بپرسید، به شما خواهند گفت که «کثیف کردن تنبان»، هیچ ترادفی با «براندازی» نخواهد داشت!

یکشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۵


و اکنون هالوین!
..

در مراسم هالوین، آخرین شامگاه ماه اکتبر، کودکان با لباس‌ها و ماسک‌های ترسناک به در خانه‌ها می‌روند، و می‌گویند، «یا آب نبات، یا کلک!» امروز حدود 30 تا 40 بچة قد و نیم قد با ماسک، شنل و کلاه جادوگری توی پارک جمع شده بودند. بزرگترها برای هالوین تمرین می‌کردند، کوچک‌ترها هم، پا به پای برگ‌های هزار رنگ پائیزی به دویدن و بازیگوشی روی چمن‌های سبز مشغول بودند. می‌خواستم امروز را به تماشای رقص برگ‌ها روی چمن‌ها بگذرانم. می‌خواستم فراموش کنم که در تبعید زندگی می‌کنم. ولی برگ‌های پائیزی در پاریس رنگ دیگری دارند، رنگ شیطنت و بازیگوشی، رنگ قرمز و قهوه‌ای و نارنجی، رنگ آتش. پائیز تهران برگ‌هایش یک رنگ بیشتر نداشت. رنگ ناامیدی، رنگ پایان، رنگ پژمردگی، رنگ افسردگی. تنها رنگی که در تبعید در خاطرم مانده. امروز نمی‌خواستم بنویسم. نه امروز و نه روزهای گذشته. هر روز که می‌نویسم، هر یک از واژه‌ها زخم این تبعید را عمیق‌تر می‌کند، ولی هر روز که می‌نویسم، هر واژه گامی است به سوی ایران، به سوی آفتاب، به سوی امید. و امروز، امروز که نمی‌خواستم بنویسم، برگ‌های پائیزی تهران، برگ‌هائی که به آهنگ نسیم البرزکوه می‌رقصیدند، صدایم کردند: «ناهید بیا بازی کنیم ...»

بله باید به بازی‌ها بازگشت. باید بازی را ادامه داد، این بازی، تا پایان زندگی ادامه خواهد داشت و پس از آن‌هم در دیگر سو ... کسی چه می‌داند؟!

امروز مصاحبه‌ای تحت عنوان، «استثنای انقلاب، قاعدة اصلاحات» خواندم که جهت بازی بد نیست به تحلیل آن بپردازیم. مصاحبه‌ای با آقای محمدعلی همایون کاتوزیان، که مصاحبه کننده، ایشان را از پژوهشگران برجستة تاریخ معاصر می‌خواند:

«وي از معدود پژوهشگراني است كه در كنار اقتصاد، تاريخ و جامعه‌شناسي ايران به ادبيات نيز توجه نشان داده است و [...] اکنون در دانشگاه آکسفورد به پژوهش و تدريس مشغول است»

در این مصاحبه از آقای کاتوزیان، راه غلبه بر دور باطل «استبداد ـ هرج و مرج» را می‌پرسند. می‌دانیم که در ایران، تا هنگام کودتای رضامیرپنج، حاکمیت، همواره استبدادی بوده. و حاکمیت استبدادی را در هر چارچوبی که تعریف کنیم، با حاکمیت استعماری ترادفی نخواهد داشت. و در مورد ایران یک نکتة مهم را نباید فراموش کنیم، و آن اینکه حاکمیت استبدادی تا قبل از کودتا، سنتی بوده. حال آنکه پس از کودتای رضامیرپنج، حاکمیت ایران دیگر استبدادی، خود کامه و جبار نیست، استعماری است و چپاولگر! به این معنا که موظف است، ملت را جهت حفظ منافع استعمار سرکوب کند. در واقع، حاکمیت رضامیرپنج در ایران گسستی است استعماری که تداوم آن تنها از طریق ایجاد گسست های پی در پی امکان پذیر می‌شود. لازمة تداوم حاکمیت استعماری، ممانعت از هر گونه تداوم در کشور استعمارزده است. همچنان که طی حدود یک سده، استعمار در ایران چنین شرایطی را حاکم کرده. ایجاد تزلزل مداوم توسط استعمار، پدیده‌ای است شناخته شده، و شاید مطلبی پیش پا افتاده، ولی در کمال تعجب مشاهده می‌کنیم که آقای کاتوزیان آنرا نادیده می‌انگارد! گوئی ایشان هیچ تفاوتی میان سلطنت نادرشاه افشار و رضا میرپنج نمی‌بیند! و همانطور که نادرشاه صفویه را از قدرت کنار زد، رضامیرپنج نیز، به زعم ایشان به سلطنت قاجار پایان داد. آقای کاتوزیان بدون اشاره به پدیدة استعمار، ادعا می‌کند:

«ويژگي کوتاه مدت بودن جامعة ايراني، برخاسته از فقدان تداوم و به علت ساختار بي‌ثبات و ناامن آن است. معمولاً در اين جامعه، سرمايه‌گذاري بلند مدت انجام نمي‌شود. انباشت بلند مدت سرمايه واقعاً در تاريخ ايران وجود نداشته است.[...] ماهيت کوتاه مدت جامعه با تمامي ابعاد عمومي و خصوصي زندگي ارتباط دارد.»

ولی کاتوزیان نمی‌گوید چه عواملی ناامنی و بی‌ثباتی را در جامعه ایجاد کرده‌اند! می‌دانیم که هر گسست در تاریخ ایران، علاوه بر کشتار و ارعاب، فرار سرمایه و فرار مغزها را به همراه دارد. و اینهمه، خارج از فرار تدریجی سرمایه و اعزام یا اخراج دانشجویان به خارج از طرف دولت است! به عبارت دیگر حدود یک سده است که استعمار با هر گسست، روند موجود را تشدید می‌کند. به دلیل اینکه بی‌ثباتی و تزلزل مداوم خود عامل فرار سرمایه‌ خواهد بود.

چند سال قبل از بر اندازی سال 57، بسیاری از سرمایه‌داران، به دلیل بی‌ثباتی، خانواده‌های خود را در اروپا و آمریکا اسکان داده بودند. و به محض مشاهدة آشوب‌های خیابانی در تهران، خود نیز به خانواده‌هایشان ملحق شدند. اکثر این افراد صاحبان صنایع «استعماری» یا «کمپرادورها» بودند. نتیجه خروج اینان از کشور، تنها به وخامت اوضاع انجامید. «صنایع» ایران در همان ردة صنایع مونتاژ ولی با شرایطی به مراتب بدتر به موجودیت خود ادامه داد. به عنوان مثال به شرکت ایران ناسیونال اشاره کنیم که امروز ایران خودرو نامیده می‌شود. رؤسای این شرکت برای تهیه قطعات یدکی پیکان دست به دامان خیامی‌های فراری می‌شوند، که پیشتر خود در رأس ایران ناسیونال قرار داشتند! یا به طور مثال، کوکاکولا حاضر نشد امتیاز تولید این نوشابه را به «مسلمانان» واگذار کند. در گذشته، امتیاز کوکاکولا به یک خانواده مهاجر ارمنی تعلق داشت که پس از اشغال ارمنستان به ایران پناهنده شده بودند و در تبریز با سختی و فقر فراوان زندگی می‌کردند. این خانواده پس از صعود ناگهانی به قله ثروت، با ارامنة ایرانی، رابطة دوستانه‌ای نداشتند، همچنان که پس از خروج از ایران نیز! حال بهتر است باز گردیم به سخنان آقای کاتوزیان در باب تئوری توطئه.

آقای کاتوزیان معتقدند ابداً توطئه‌ای در کار نیست! و این طرز فکر بسیار مخرب است! به عبارت دیگر از حدود یک سده پیش تا به امروز، آنچه بر ملت ایران گذشته، ازچپاول و کشتار و سرکوب که با هر براندازی تشدید شده، حتماً به زعم ایشان خواست خداوند بوده! و آنچه در برابر چشمان ما در ایران، عراق و افغانستان می‌گذرد، واقعیت نیست، بلکه «طرز فکر» است:

«تئوري توطئه يکي از مخرب‌ترين طرز فکرها دربارة زندگي فردي و اجتماعي است. اين تئوري منحصر به افسانة "انگليسها" نيست، بلكه نوعي بيگانه‌ترسي است [...] امروزه ميدان نفوذ اين طرز تفکر بسيار گسترده‌تر شده [...] در جامعة ايراني يک باور فراگير وجود دارد که بر اساس آن پشت هر حادثه و پديده‌اي بايد يک انگيزة شيطاني يا توطئه‌اي سري نهفته باشد.»

به زبان ساده‌تر، ما ایرانی‌ها، که یک سده است غارت می‌شویم، دچار توهم هم شده‌ایم! توطئه‌ای در کار نیست! حمایت همه جانبه غرب، و به ویژه دولت بریتانیا از بن‌لادن، طالبان، حاکمیت مفلوک دستاربندان، بر اساس «نظریة» آقای کاتوزیان اصلاً «واقعیت» ندارد، «طرز فکر» مخربی است که می‌باید فراموشش کنید، تا بتوانیم «بهتر» زندگی کنیم! چرا که ایشان معتقدند، همین «طرز فکر مخرب» باعث بی‌اعتمادی هم می‌شود:

«اين اخلاق و عادات طبيعتاً بر رفتار فردي و اجتماعي، ازجمله طرز تفکر دربارة احزاب، تأثير مي‌گذارند. جدا از بي‌اعتمادي رايج، حتي هنگامي که يک حزب سياسي (يا حتي يک رهبر خاص) مورد اعتماد مردم قرار مي‌گيرد، بايد دركوتاه مدت بهشت برين را ايجاد كند، و اگر نه هواداران‌شان خواهند گفت که اين‌ها هم دروغگو هستند و خواسته‌اند از ما سواري بگيرند»


بله، هم میهنان عزیز شنیدید که آقای کاتوزیان چه فرمودند؟ فرمودند در ایران «احزاب» وجود دارد! در حاکمیتی که چند لحظه پیش «استبدادی» خوانده شده بود، احزاب موجودیت پیدا کرده‌اند! همان تشکیلات حکومتی که زیر نظر سفارتخانه‌های غربی فعالیت «سیاسی» دارند تا منافع استعمار محفوظ بماند! ولی فراموش نکنید، اینهم توطئه نیست، غربی‌ها از روی حسن نیت این عمله اکره را سازمان می‌دهند! اصغرزاده‌ها، محسن‌رضائی‌ها، خاتمی‌ها و رفسنجانی‌ها موجودیت و دوام خود را مدیون «توطئه» نیستند، حتماً مدیون معجزات الهی‌اند! و همین خاتمی، کی دروغ گفته؟! ما دروغ می‌گوئیم، خمینی، خاتمی و بازرگان هرگز به اربابان دروغ نگفته‌اند، و آقای کاتوزیان این سخنان را از مکانی به نام «آکسفورد» حضور ملت ایران عرض می‌کنند، و به قول مش‌قاسم دروغ چرا؟ تا قبر «آ.آ.آ» اگر جز این بگویند، دیگر جایشان در آکسفورد نخواهد بود!

و اگر شما از شنیدن سخنان آقای کاتوزیان ناخشنودید، هیچ اهمیتی ندارد، سخنان آقای کاتوزیان برای حفظ منافع ویژه‌ای ایراد می‌شود که اصلاً توطئه به شمار نمی‌آید! این منافع ویژه ایجاب می‌کند که اخراج رضامیرپنج از ایران در شهریور 20، مترادف با فرو ریختن رژیم‌های استبدادی «معرفی» شود، و اگر پس از این تاریخ دیکتاتوری بر ایران حاکم شد، حتماً تقصیر ملت ایران بود:

«شما از خودسري دولت و بي‌مسئوليتي ملت به عنوان دو روي يک سکه نام برده‌ايد و معتقديد پس از شهريور20 که رژيم‌هاي استبدادي فرو ريختند، بي‌مسئوليتي ملت در بازگشت ديکتاتوري و استبداد، نقش بزرگي ايفا کرد. در اين گفته به صراحت، مردم و ملت را نقد مي‌كنيد، اما به نظر مي‌رسد روشنفکران ايراني علاقة چنداني به نقد مردم ندارند، صرفاً مجيزشان را می گويند و معمولاً در ادبيات روشنفکري ايران مردم بي‌عيب و نقص معرفي مي‌شوند. به نظر شما چرا چنين نقدي در ميان روشنفکران ايراني شکل نمي‌گيرد و اين پديده چه عواقبي دارد؟»

بله این مصاحبه هم جزو توطئه نیست! همین مصاحبه که تلویحاً می‌گوید، دولت دست‌نشانده استعمار «مختار است» و خودسرانه، بدون صلاحدید اربابانش دست به عمل می‌زند! اگر استعمار برای حفط منافعش رضامیرپنج را به سلطنت رساند، اگر استعمار برای حفظ منافعش رضامیرپنج را از سلطنت خلع کرد، و اگر جنوب ایران به اشغال انگلیس در آمد و ارتش سرخ در شمال مستقر شد، اولاً همانطور که با جعل تاریخ ادعا می‌شود، دعوا بر سر نفت نبوده، ثانیاً کوتاهی از ملت ایران ‌است! چرا که به زعم جناب کاتوزیان، در ایران، دولت به طور طبیعی، و نه با دخالت استعمار، در تضاد با جامعه قرار می‌گیرد! و در ایران همیشه استبداد بوده و شاه هم با شاه تفاوتی ندارد! بله بی‌خیال مشروعیت، اگر احمد شاه نباشد، رضاشاه که هست! چه تفاوتی دارد؟ اصل مطلب این است که در ایران از برکت امدادهای غیبی، دولت متکی بر طبقات نبود و دلیل پیروزی «انقلاب‌ها» در ایران همین امر است:

«اين مسأله به تضاد فراگير و بنيادي دولت و جامعه در ايران اشاره دارد. در ايران، دولت مبني بر استبداد بود. دليلش هم بد بودن اين شاه يا آن شاه نبود. در تاريخ ايران هم شاه‌هاي خوب و هم شاه‌هاي بد وجود داشته‌اند. اين مسأله در مورد جامعه هم صادق بود. دولت متکي بر طبقات نبود[...] جامعه از دولت بيگانه بود. به اين دليل است که در انقلاب‌های ايران، هم انقلاب‌های سنتي و هم انقلاب‌های مدرن، حتي يک طبقه به طرفداري از دولت در مقابل انقلاب مقاومت نمي‌کرد. انقلاب‌ها در ايران، برخلاف انقلاب‌هاي اروپايي که در آن‌ها طبقات بالاتر مخالف انقلاب بودند، نمونه‌اي از قيام كل جامعه عليه دولت هستند.»

مسلم است که انقلاب‌های اروپا برخلاف «انقلاب‌های ایران» بوده‌اند! در ایران، «براندازی استعماری» رخ‌ می‌دهد، نه انقلاب! یادآور شویم که آقای کاتوزیان، تفاوتی میان شورش و انقلاب هم نمی‌بینند! شورش، بنا بر تعریف، واکنشی است طبیعی، بر پایة احساسات و غرائز، فاقد برنامه و نظریه‌پرداز. به زبان ساده‌تر، شورش حرکتی است مخرب که نخستین قربانی‌اش شورشگران‌اند. حال آنکه انقلاب، یک برنامة حساب شده است که با استفاده از شورش، یعنی تحریک افکار عمومی و کشاندن مردم به خیابان‌ها، سعی دارد به اهدافی از پیش تعیین شده دست یابد. ولی به نظر می‌رسد، در بلاد آکسفورد، تعاریف ویژه از شورش و انقلاب مخصوص «شوت آبادی‌ها» ابداع شده باشد! بنابراین تعاریف، مسئول شکست انقلاب مشروطه و فجایع پس از آن نیز جامعه ایران است:

«بنابراين جامعه يا مردم در واقع ضددولت و هرج‌ومرج‌طلب بودند [...] اگر جامعه بعد از انقلاب مشروطه به گرايشات هرج‌ومرج‌طلبانة خود رجعت نمي‌کرد، آن انقلاب شکست نمي‌خورد و مشروطه از دست نمي‌رفت. برهمين اساس اگر جامعه در دهة 1320 به روشي هرج‌ومرج‌طلبانه رفتار نمي‌کرد، ديکتاتوري و متعاقب آن استبداد، قدرت بازگشت نداشت.»


ولی گذشته از تأئید بر «قصور» مردم، پیام اصلی مصاحبه با آقای کاتوزیان به خوانندة ایرانی این است که «شاخه حکومتی مدعی‌اصلاح طلبی» یعنی شیادان گروه محمد خاتمی، که امروز وابستگی مستقیم‌شان به استعمار غرب بر همه آشکار شده، مزدور استعمار نیستند، بلکه به گفته مصاحبه کننده، بدنامی اینان، میراث برخورد «روشنفکران چپ» است! البته آقای کاتوزیان هم چنین مهملاتی را مردود نمی‌دانند و در تأیید چنین ترهاتی مردم ایران را به برخورد افراطی هم متهم می‌کنند:

«عده‌اي چنين پديده‌اي را ميراث چپ‌ها مي‌دانند[...] فقط اصلاح‌طلبي نيست که مهر "سازش‌کاري" و سپس خيانت‌کاري بر آن حک شده، بلکه بر پيشانی هرگونه تلاش براي رسيدن به توافق- هر نوع مصالحه‌اي - چنين مهری می‌خورد. اين مسأله تا حدودي به روابط دولت - جامعه ارتباط دارد و ناشي از تضاد بنيادي دولت- جامعه است که در بالا به آن پرداختيم. اما مسأله فراتر از اين بوده و هست. جامعة ايراني [...] نسبت به همه چيز ديدگاهي آرمان‌گرايانه دارد.»

بله ملت شریف ایران، این مصاحبه دنباله سخنان تاسفبار پارسی‌پور در رادیو زمانه، دنبالة سخنرانی مضحک سروش در خانه نوری، و در راستای سیاست استحمار ملت ایران قرار می‌گیرد. همانطور که خانم پارسی‌پور در باب طنز هدایت فرموده بودند، ایرانیان، باید نگاه خود را به جهان تغییر دهند، و همانطور که سروش امر کرده، مردم باید مطابق توضیح‌المسائل نوین استعمار، اعتقادات دینی خود را شکل دهند، و اکنون همانطور که کاتوزیان می‌گوید، مردم باید چشم خود را بر واقعیت دخالت استعمار فرو بندند، تا ببینند دولت دست‌نشاندة جنایتکاران ناتو در ایران، با دولت فرانسه، یا انگلیس تفاوتی ندارد. پس از اینکه ملت ایران «خودش را اصلاح کرد»، آقای کاتوزیان به عنوان اقتصاددان، به او می‌گویند که «اختیار» نفت هم به دست دولت‌هاست، نه به دست چند ملیتی‌ها:

«من يکي از نخستين اقتصادداناني بودم که گفتم درآمدهاي نفتي نوعي بهرة مالکانه (رانت) هستند که مستقيماً به وسيلة دولت‌ها دريافت و خرج مي‌شوند.[...] علاوه بر اين متذکر شدم که با توجه به گرايش تاريخي دولت‌ به حکومت مطلقه و استبدادي، درآمدهاي نفتي با ارائة تسهيلات مالي[...] گرايش به تقويت قدرت دولت دارند.»

و اگر ملت ایران بچة خوب و مؤدبی هم باشد، و نگاهش را مطابق فرامین استعمار به جهان تغییر دهد، آقای کاتوزیان به او خواهند گفت که اختیار ارز حاصل از فروش نفت، و اینکه چگونه این درآمد مصرف شود نیز، نتیجة ویژگی‌های جامعه ایرانی است. به عنوان نمونه، نروژ را برایمان مثال می‌زنند، که ده‌کوره‌ای است در شمال اروپا، که محل پایگاه‌های ارتش آمریکا جهت مقابله با اتحاد جماهیر شوروی بوده، و امروز نیز جهت حفظ منافع ایالات متحد، حتی حق پیوستن به اتحادیة اروپا را هم ندارد!

«اين خصوصيات تاريخي جامعه و نه درآمدهاي نفتي است که نتيجة اين درآمدها را تعيين مي‌کند. نروژ هم درآمد نفت قابل ملاحظه‌اي دارد، اما اين درآمد به افزايش گسترة نفوذ دولت در آن کشور منجر نشده است. در مقابل، مردم نروژ هم از دولت توقع ندارند که آسايش روز افزوني براي آن‌ها فراهم آورد و دائماً نق نمي‌زنندکه چرا بدون اين‌که تلاش بيشتري براي افزايش توليد داخلي بکنند، از امکانات بيشتر بهره‌مند نمي‌شوند.»

بله مردم نروژ که بالاترین سطح رفاه در اروپا را دارند، با ملتی مقایسه می‌شوند که «فقر» و «غارت» چندملیتی‌ها مردمش را به زانو در آورده؛ جوانانش را در چهار راه ابتذال، زندان، اعتیاد و تبعید سرگردان کرده، زنان و کودکانش به امارات صادر می‌‌شوند، و بقیه نیز جهت ارتزاق، به تجارت کلیه‌های‌شان مشغول شده‌اند! بله، ملت شریف ایران، از مردم نروژ یاد بگیرید! نق نزنید! در این شب‌های «هالوین»، اگر کاتوزیان با ماسک «پژوهشگر» استعمار به در خانه شما آمده، آب‌نبات نمی‌خواهد، هزاران فریب و نیرنگ برایتان به ارمغان‌آورده!



منبع: هنوز، وبلاگ گروهی چند روزنامه‌نگار معمولی
7 آبانماه 1385 / علی اصغر سیدابادی