شنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۹


پپسی و کربلا!
...

اشغال سفارت آمریکا در تهران آنقدر به مذاق محفل «کارتر ـ برژینسکی» شیرین آمده که نیویورک‌تایمز، بوق محفل کذا تمام تلاش خود را به خرج می‌دهد تا آلترناتیو حکومت جمکران، هر آنچه هست جایگاه ممتاز «دشمن» را برای ایالات متحد محفوظ نگاه دارد. این است دلیل انتشار افشاگری‌های نیویورک‌تایمز در سایت رادیوفردا، مورخ 3 دیماه 1389. بله، جایگاه «دشمن»، به ویژه در دوران «جنگ سرد»، هم برای استالینیست‌ها و هم برای کهنه‌فروش‌های نیویورک و تفنگ‌فروش‌های ینگه‌دنیا مزایای فراوان داشت، و اینان به هیچ قیمتی حاضر نیستند از این منافع چشم پوشی کنند. حضرات که «سنگر حق» خود را در مسکو از دست داده‌اند، بدون اینکه بتوانند در سواحل خزر حضور یابند، می‌کوشند این سنگر را در ایران تقویت نمایند؛ باشد که تجزیة ایران کارسازشان شود.

به گزارش نووستی مورخ، 21 دسامبر 2010، دیمیتری مدودف برای یک سفر دو روزه عازم هند شد. در فردای ورود مدودف به هند، خبر پرتاب دو موشک «پریت‌وی ـ 2» انتشار یافت،‌ و همان روز سنای ایالات متحد پیمان «ستارت ـ 3» را نیز به تصویب رساند. یادآور شویم در گیرودار چانه‌زدن آمریکا و روسیه بر سر تصویب «ستارت ـ 3»، موشک‌های میانبرد هسته‌ای به ارادة ‌الهی و به نام «غوری» در اختیار نوکران‌ آمریکا در پاکستان قرار گرفت، و خبر آزمایش موفقیت‌آمیز یک «غوری» نیز توسط بوق‌های ناتو انعکاس یافت. همزمان با مسافرت مدودف به هند، امیر قطر هول‌هولکی وارد تهران شد و ... و روز دوم دیماه 1389، نشست سران «اکو» در استانبول گشایش یافت. فردای همان روز، مهرنیوز از برگزاری مانور مشترک دریائی «جمکران ـ قطر» خبر داد، بدون اینکه توضیح دهد در قطر یانکی‌ها در پایگاه نظامی «العدید» لنگر انداخته‌اند‌!

چند روز پیش سری به سایت عرب زبان نووستی زدم، در یکی بخش‌ها نوشته بود، «اهم‌الاخبار، 11 دیسمبر، الساعة 15.00 بتوقیت موسکو.» پس نگاهی داشته باشیم به «اهم‌الاخبار»‌ خودمان، به توقیت الفرانسیه در وبلاگ ناهید رکسان!

طویلة مک‌کارتی چنین شایع کرده که قانون‌شکنی، لات‌بازی و عربده‌جوئی در داخل و خارج مرزها یعنی «مبارزه» و «ایستادگی»، و رعایت قوانین و مقررات ‌بین‌المللی به معنای «سازش» و زدوبند است‌! این الگوی توحش‌گستر را استعمار از بی‌بی‌گوزک‌های شیعیان در باب «مبارزات» فرضی امام حسین «عین» اقتباس کرده. برای تأمین منافع استعمار در ایران، همة «مبارزان» موظف‌اند، بدون در نظر گرفتن زمان و مکان، از آنحضرت در صحرای کربلا پیروی کنند، در غیراینصورت «لیبرال» و «سازشکار» تلقی خواهند شد. دلیل مخالفت سازمان سیا با «سازش‌کاران» روشن است؛ استعمار برای تاراج ملت‌ها به یکجانبه‌گرایان «حسینی» از قماش مصدق و خمینی نیاز دارد، تا بتواند تحریم اقتصادی و جنگ را در برابر افکارعمومی «موجه» جلوه دهد. حال آنکه این به اصطلاح «سازش‌کاران» پلید در برابر تحمیل سیاست پرسود انزوای سیاسی و اقتصادی بر ملت‌ها مانع ایجاد می‌کنند. در نتیجه، هر کس برای حل مشکلات ایران «راه‌های قانونی» را برگزیند، راه بندی خواهد بود در برابر منافع نامشروع استعمار و می‌باید همچون رزم‌آرا «حذف» شود.

روند رایج این است که ابتدا یک برچسب «سازش‌کار» بر «عناصر» نامطلوب الصاق ‌شود، سپس یکی از سگ‌های زنجیری لندن «فتوی» ترور اینان را صادر می‌کند؛ همچنانکه در مورد شخص رزم‌آرا چنین شد. برچسب کذا را محمد مصدق الصاق کرد، بقیة امور هم تحت نظارت کارخانة رجاله‌پروری سازمان یافت و در پی تحریم اقتصادی، و حیف و میل سهام ایران در بریتیش پترولیوم، یک کودتای «نازنازی» نیز بر ملت ایران تحمیل شد و خیانتکاری به نام محمد مصدق در جایگاه «قهرمان ملی» ایرانیان نشست! جایگاهی که هنوز استعمار می‌کوشد آن را برای جیره‌خواران خود محفوظ نگاه دارد.

عملکرد مصدق به تفصیل در این وبلاگ بررسی شده و نیازی به تکرار «خدمات» ایشان نداریم. فقط این نکتة اساسی را یادآوری ‌کنیم که الگوی مصدق و تمام همپالکی‌های‌اش، همان بی‌بی‌گوزک «حسین در کربلا»، یعنی شورش و قانون‌شکنی و مخالفت اصولی با مذاکره و گفتگو است. این است محور اصلی پروپاگاند استعمار در ایران: تجلیل از شورش، حمایت از قانون‌شکنی، و نکوهش مذاکرات. این پروپاگاند را نه تنها در رادیوفردا و بی‌بی‌سی که در حنازرچوبه، کیهان و اطلاعات و دیگر بوق‌های استعمار، از جمله ورق‌پارة «جمهوری اسلامی» می‌توان مشاهده کرد. به عنوان نمونه مذاکرات صلح فلسطین با اسرائیل در رسانة رسمی حکومت جمکران «مذاکرات سازش» خوانده می‌شود، چرا که تداوم بحران فلسطین، منافع اسرائیل را تأمین می‌کند و دست این دولت را برای تجاوز در فلسطین، لبنان و سوریه باز خواهد گذاشت. به همین دلیل است که افشاگری‌های خاله‌زنکی ویکی‌لیکس بر ضد سازمان «الفتح» و در دفاع از حماس، یعنی همان تشکل ساخته و پرداختة اسرائیل منتشر می‌شود.

به محض اینکه به سکوت ویکی‌لیکس در مورد اسرائیل اشاره کردیم، سایت رادیوفردا، مورخ 23 دسامبر سالجاری اعلام داشت، ویکی‌لیکس بزودی در مورد اسرائیل نیز افشاگری خواهد کرد! کم کم دارم به این توهم دچار می‌شوم که ژولین اسانژ و همکاران‌اش نیز همچون ساواکی‌های پلید جمکران از خوانندگان پروپاقرص این وبلاگ شده‌اند! شاید هم ما این وبلاگ را به زبان انگلیسی «سره» می‌نویسیم و خود خبر نداریم؛ شاید اصلاً اهالی مرزپرگهر از دوران باستان و از بدو تولد انگلیسی زبان بوده‌اند و ما در جریان امر نبودیم؛ و شاید سه نقطه! اما بی‌خبری ‌ما از تمامی این «حقایق الهی» باعث شد تا به این واقعیت‌ پی ببریم که یانکی‌ها تمایل دارند جایگاه خود را به عنوان «دشمن» حاکمیت ایران ـ حکومت فعلی و حکومت آینده ـ همچنان محفوظ نگاه دارند!

به همین دلیل است که داماد سرتیپ زاهدی نیز همچون جناب پروفسور شاهین فاطمی به صف «اصولگرایان» جمکران پیوسته. البته جای تعجب نیست،‌ داریوش همایون همچون مسعود بهنود و شرکاء جایگاه اجتماعی خود را مدیون سرکوب و کودتا در ایران است. پیشتر در مورد سوابق درخشان این فرد توضیح داده‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نمی‌بینیم. آنچه اهمیت دارد، استقرار مخالف‌نمایان حکومت اسلامی در صفوف اراذل و اوباش پیرو خط امام است.

بله مهم این است که بدانیم وزیر اطلاعات دولت جمشید آموزگار همان می‌گوید که میرحسین موسوی جلاد! چرا که هر دو جیره‌خوار یک محفل استعماری‌اند: محفل کودتای 22 بهمن 57! به همین دلیل است که پروپاگاند رادیوفردا، شاخک سازمان سیا نیز همزمان بر افشاگری نیویورک‌تایمز پیرامون ارتباط تجاری آمریکا با حکومت جمکران و شعارهای پوچ و ابلهانة «اصولگرایان» حکومت اسلامی متمرکز شده. پیش از بررسی مطلب نیویورک‌تایمز بهتر است ببینیم «اصولگرایان» جمکران «اصولاً» چه می‌گویند؟

برخلاف مقامات حکومت جمکران، مخالف‌نمایان این حکومت که در فرنگستان لنگر انداخته‌اند، هرگز در مورد سیاست‌های ارباب اظهار نظر نمی‌کنند! این است ویژگی جیره‌خواران برون‌مرزی سازمان سیا. اینان تلاش دارند حکومت دست‌نشاندة آمریکا را به عنوان یک حکومت «مستقل» و «ضدآمریکائی» به مخاطب حقنه کنند. به عبارت دیگر، مواضع اوپوزیسیون فرنگ‌نشین حکومت جمکران در واقع همان مواضع «اصولگرایان» حکومت مرده‌شویان است. حکومت جمکران با توسل به واژگون‌نمائی خود را ضدآمریکائی معرفی می‌کند، اوپوزیسیون دست‌ساز آن نیز تلویحاً بر ضدامپریالیست بودن حکومت توحش مهر تأئید می‌گذارد. شگرد مخالف‌نمایان حکومت اسلامی این است که در مورد سیاست ایالات متحد در ایران خفقان اختیار می‌کنند؛ تو گوئی آمریکا و متحدان‌اش در ایران هیچکاره‌اند! اینگونه است که مخالف‌نمایان حکومت اسلامی در هم‌سوئی کامل با اراذل و اوباش پیرو خط امام قرار می‌گیرند. شاید آن‌ها که کودتای 22 بهمن 1357 را شاهد نبوده‌اند با شعارهای کلیدی اصولگرایان بیگانه باشند.

در روزهای خوب «بهار عاظادی»، ساواکی‌ها چنان شایع کردند که شیخ مهدی بازرگان «لیبرال» و «سازشکار» هستند! در نتیجه اعدام‌های گروهی، لات‌بازی‌های ابراهیم یزدی و آخوند غفاری و ... و حملة چماقداران ساواک به دفاتر روزنامه‌ها و به ویژه سرکوب اهل قلم از چشمان تیزبین «انقلابیون» پنهان ماند! اینگونه بود که اشغال سفارت آمریکا و استعفای شیخ مهدی همة شوت‌و‌پرت‌ها را دل‌شاد کرد. تظاهرات در برابر سفارت یانکی‌ها و سردادن عربدة «مرگ بر آمریکا» از «تفریحات سالم» انقلابیون، به ویژه زینب‌های زمان بود که در آن دوره از «حق» سر کردن چادرسیاه محروم مانده بودند، و «تکلیف الهی» خود را با گیسوان پریشان به انجام می‌رساندند. خوشبختانه این‌روزها «خواهران» از تمام «حقوق» خود برخوردار شده‌اند و باعث سرفرازی امت اسلام‌اند، و هر هفته نیز بر گنجینة علم و دانش‌شان افزوده می‌شود؛ اینهمه به برکت خطبه‌های علفزار.

مجری نمایش جمعة این هفته امامی کاشانی بود. به گزارش مهرنیوز، مورخ سوم دی‌ماه 1389، آخوند کاشانی برای اجرای کودتای بانک ‌جهانی که در جمکران آنرا «قانون هدفمند کردن یارانه‌ها» می‌خوانند خواهان کمک همگان شده. بله، این آخوندهای مفتخور و بی‌مصرف همواره برای پیاده کردن نقشه‌های ارباب دست به التماس برمی‌دارند و به مصداق، «همسایه‌ها یاری کنین، تا من شوور داری کنم» به گدائی «وحدت‌کلمه» می‌نشینند. اما آخوند کاشانی فقط دست گدائی به سوی «امت» دراز نکرده، ایشان همزمان در نقش پزشک متخصص هم ظاهر شده و یک جراحی بزرگ برای درمان بیماری‌های «اقتصادی» توصیه کرده‌اند تا ایران به یک کشور اسلامی تبدیل شود؛ بله هنوز اسلامی نشده‌ایم و تا زمانی که تفنگ‌فروش‌ها زنده‌اند و آتش طمع‌شان شعله می‌کشد، اسلامی نخواهیم شد؛ که گفته‌اند «چشم تنگ دنیادار را یا قناعت پر کند، یا خاک گور.» و کاشانی هم گفته کشور هنوز اسلامی نشده:

«ما بیماری‌های مختلفی در اقتصاد خود داریم که باید برطرف شود [...] مسئله یارانه‌ها یک جراحی بزرگ است [...] ملت ایران با انقلابی که کرده [...] می‌تواند این کشور را به کشور اسلامی‌ تبدیل کند [...]»


این است نتیجة‌ 31 سال مزدوری برای آمریکا و زدن نعل وارونه. بانک جهانی ما ملت را تاراج می‌کند، «ساتاس» هم جیب‌بری بانک‌های غرب را به حساب درمان بیماری‌های اقتصادی می‌نویسد، و آخوند کاشانی را از توی پستو می‌آورند تا ضمن تمجید از طرح‌های ارباب برای غارت ایران، آمریکا را دشمن اسلام معرفی کند! بله، آمریکا آنقدر با اسلام دشمنی داشت که برای استقرار حکومت‌های اسلامی در عراق و افغانستان حتی به این دو کشور لشکرکشی هم کرد. به راستی که ادعای دشمنی آمریکا با اسلام خیلی وقاحت و حماقت می‌طلبد و خوشبختانه در این دو زمینة خاص آخوندها همچون اربابان‌شان در لندن و واشنگتن، استعدادشان را به اثبات رسانده‌اند.

کاشانی در ادامة مزخرفات‌اش، برای ایرانیان «هویت» تعیین کرده و می‌گوید از آنجا که «دشمن» می‌خواهد هویت اسلامی را از ما بگیرد در جامعه اختلاف ایجاد می‌کند. در قاموس ایشان «اختلاف»، یعنی عرب و عجم و فارس! به عبارت دیگر اقوام مختلف وجود خارجی ندارند، اینان را «دشمن» به وجود آورده:

«[...] دشمنان در طول تاریخ عرب و عجم و فارس را درست کرده‌اند [...] این چنین حرف‌ها را در جهان اسلام برای ایجاد اختلاف مطرح کرده‌اند[...]»

می‌بینیم که تبلیغات ساتاس با چه تردستی «هدایت» مخالفان حکومت اسلامی به مسیر «قوم‌گرائی» و نهایت امر تجزیة ایران را مد نظر دارد؛ همان بیراهه‌ای که دارودستة میرحسین موسوی و دیگر پیروان خط توحش در آن گام برمی‌دارند. پیشتر هم به کرات در این وبلاگ گفته‌ایم هدف محفل «کارترـ برژینسکی» از استقرار حکومت اسلامی در کشورمان تجزیة ایران جهت دستیابی به سواحل خزر بود و این سیاست همچنان فعال است. به همین دلیل است که داماد سرتیپ زاهدی هم «اصولگرا» شده. اصول کذا جز تجزیة ایران هیچ نیست و همة جیره‌خواران طویلة مک کارتی به این «اصول مقدس» پای‌بندند. البته برای راه گم کردن این اصول در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته؛ هر نامی بر آن می‌گذارند، جز نام واقعی‌اش.

این اصول پوشالی مجموعه مبهماتی است نظیر، عدالت، مردم، حق، آزادی، ظلم، ستم، دشمن و پیشرفت و ترقی و پوچیاتی از این قبیل. و گروه‌هائی که این «اصول» را در بوق گذارده‌اند، خود را ملزم به ارائه چارچوب‌های مشخص جهت این «اجزاء فریبنده» نمی‌بینند. دلیل هم روشن است اینان اگر تعریف مشخصی، به عنوان نمونه از «حقوق انسانی» و «عدالت» ارائه دهند، دست‌شان رو خواهد شد، و همه متوجه می‌شوند که «اصول» حکومت جمکران همان اصول اوپوزیسیون دینی، بومی و خلقی است که توسط سازمان سیا تعیین شده! در نتیجه جهت رعایت «سکوت» پیرامون «اصول»، همه «طوطی‌وار» به تکرار واژة «اصول» پرداخته و ذکر «اصول» گرفته‌اند. به عنوان نمونه، داریوش همایون در مطلب بی‌سر و تهی، تحت عنوان مضحک، «همکاری بر اصول، نه با کسان» یک قصة خاله سوسکه سر هم کرده و طبق معمول «رژیم پادشاهی» و «ساواک» را متهم می‌کند که خطر مسجدسازی و حسینیه‌بازی را نادیده گرفته‌اند. حال آنکه اسلام‌پروری و آخوندنوازی در دستور کار ساواک و دولت کودتا بود، و داریوش همایون نمی‌تواند با مزخرف‌بافی و دروغ‌پردازی این سیاست استعماری را «مستقل» و جدا از حاکمیت وقت جلوه دهد. پس مطلب وزین ایشان را که در سایت «اطلاعات نت» منعکس شده بررسی نخواهیم کرد؛ اتلاف وقت خواهد بود. فقط مهم‌ترین و مضحک‌ترین و گوساله‌پسندترین بخش مطلب کذا را نقل می‌کنیم چرا که در آن گله‌پروری، ابهام و پوچ‌گوئی به اوج رسیده:

«جنبش سبز درست‌ترین راه را برای آیندة ایران برگزیده [...] در ترکیبی از مبارزه توقف‌ناپذیر و آمادگی برای مصالحه [...] آنچه را که ممکن و به مصلحت عمومی است انجام می‌دهد[...]»


می‌بینیم که در این راه «درست»، جز ابهام و توحش «مصلحت جمع» هیچ نیست؛ این ترهات در واقع بازتولید مزخرفات خمینی دجال و پیروان خط توحش اوست که همچون داریوش همایون از سرکوب و کودتا و براندازی تغذیه می‌کنند. به عبارت دیگر، داماد سرتیپ زاهدی به اصل خود رجوع کرده و ماهیت واقعی خود را آشکار می‌کند. البته این اصولگرائی‌ها ریشه در ماه محرم و نمایش عاشورا دارد! در این ماه مبارک همه زینب‌وار پرچم اسلام به دست گرفته و حق‌طلبی می‌کنند، چرا که در بی‌بی‌گوزک‌ها چنین آمده. آخوند کاشانی در «تاچریة»‌ روز گذشته در باب زینب «سین» چنین می‌گوید:

«[...] حضرت زینب (س) پرچمدار نهضت حسینی است [...] وقتی پرچم اسلام در روز عاشورا از دست امام حسین (ع) به زمین افتاد این بانوی گرانقدر اسلام پرچم را در دست گرفت و مانند پیامبر (ص) حرکت کرد[...]»


بله این ماجرای خیلی خیلی «تاریخی» در سه مرحله صورت پذیرفته و از سین به عین و سپس به «صاد» ختم شده! پرچم حسین «عین» می‌افتد، زینب «سین» آن را بر می‌دارد و عین پیامبر «صاد» حرکت می‌کند! «صاد» چگونه حرکت می‌کرد؟ همانطور که سین حرکت کرده! حال سه پرسش حداقل مطرح می‌شود. نخست اینکه مگر حسین «عین» پرچمدار نداشته؟ دیگر آنکه ایشان با پرچم خود چگونه حرکت می‌کرده‌اند، و نهایت امر چرا زینب «سین» با پرچم حسین «عین» مثل پیامبر «صاد» حرکت می‌کند؟! اگر پاسخی برای این پرسش‌های «اصولی» یافتید ما را هم در جریان بگذارید که سخت مبهوت شده‌ایم، البته دلیل دارد!

سایت ایسنا مورخ 18 آذرماه 1389 در مطلبی با کد: 11714 ـ 8909 می‌نویسد، یک روز پس از ورود کاروان حسین به کربلا، عمربن سعد به همراه 4 هزار تن از لشکریان خود به این محل آمد و «کثیر بن عبدالله» را با پیامی نزد امام حسین فرستاد. «کثیر» پیش از عزیمت به عمرسعد می‌گوید اگر می‌خواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم ولی عمرسعد که نه سین دارد، نه صاد و نه عین به او می‌گوید چنین قصدی ندارد! باری وقتی «کثیر» به حوالی خیمه‌ها می‌رسد، «ابوثمامه صیداوی» همین که چشم‌اش به او می‌افتد، به عمق خباثت وی پی می‌برد! یادآور شویم، صیداوی نقش «ساعت شماته‌ای» امام حسین را هم ایفا می‌کند؛‌ صیداوی است که ظهر عاشورا آنحضرت را از «وقت نماز» آگاه می‌نماید و امام او را دعا می‌فرمایند! همة این حکایات در سایت ایسنا انتشار یافته.

خلاصة مطلب صیداوی نمی‌گذارد «کثیر» پیام را به امام برساند پس عمرسعد پیک دیگری می‌فرستد که گویا مورد پسند صیداوی قرار می‌گیرد. پیک از امام می‌پرسد برای چه ‌‌آمده؟ امام حسین «عین» پاسخ می‌دهند، به دعوت مردم کوفه آمده‌ام و اگر حضورم باعث ناخشنودی شماست بازمی‌گردم:

«[...] عمربن‌سعد با فرستادن پيكي ديگر از امام پرسيد: براي چه به اينجا آمده‏اي؟ حضرت [...] فرمود، مردم كوفه مرا دعوت كرده‏اند و پيمان بسته‏اند، بسوي كوفه مي‏روم و اگر خوش نداريد بازمي‏گردم.»


اینجاست که پرسش‌های بسیاری مطرح می‌شود. نخست اینکه این امام حسین که به ادعای اینان برای شهادت و نجات بشریت و اینحرف‌ها آمده بود، چرا اینچنین فروتنانه از بازگشت سخن به میان آورده؟ دیگر آنکه به چه دلیل عمرسعد که یک سپاه 4 هزار نفره هم داشته، بجای کشتن حسین و همراهان‌اش در همان روز سوم محرم، 7 روز در صحرای کربلا لنگر انداخته؟ مگر یک فرمانده می‌تواند چنین حماقتی به خرج دهد و سپاهیان‌اش را بدون دلیل یک هفته در صحرا نگاه دارد؟ این «جمعیت» طی 7 روز آب و غذا از کجا می‌آورد و ... و خلاصه هر که این بی‌بی‌گوزک‌ها را بهم بافته، نه تنها از قدرت تخیل، که از عقل سلیم هم بی‌بهره بوده. البته بسیاری از افراد به این حکایات بی‌سروته «اعتقاد» دارند و اعتقاد مذهبی همچنانکه پیشتر هم گفتیم منطق‌گریز است. و آن‌ها که در هزارة سوم این مزخرفات را «مبارزة سیاسی»، «تاریخ» و فلسفه می‌خوانند،‌ می‌باید به آسایشگاه روانی ارسال شوند. از جمله مسئولان سایت ایسنا که علیرغم اعلام آمادگی حسین برای بازگشت، چنین مهملاتی را بهم بافته و ادعا می‌کنند، حسین می‌خواست با شهادت خود بشریت را به مسیر صحیح هدایت کند؛ حسین می‌خواست امر به معروف و نهی از منکر کند و ... و خلاصه بگوئیم، حسین خواهان شهادت و بازگشت به دوران جد روشن‌ضمیرش بود و به هیچ عنوان قصد بازگشت نداشته:

«اين كاروان آمده تا بشريت را از لغزش نجات دهد و با شهادت خود انسان‌ها را به مسير صحيح و نوراني هدايت كند، اين كاروان [...] اهداف بزرگي را دنبال مي‌كند او مي‌خواهد دين جدش را احيا كند و امر به معروف و نهي از منكر را زنده سازد و يزيد و يزيديان را رسواي تاريخ كند و بگويد: اي انسان‌ها اگر دين نداريد لااقل آزاده باشيد.»


می‌بینیم که این «ژاژپردازی‌ها» هیچ ارتباطی با روایات مسافرت حسین فرضی به کربلا ندارد، در واقع این چرندیاتی است که استاد علی شریعتی پس از خروج از زندان و دریافت بورس دولت هویدا برای «تحصیل» در فرانسه سر هم کرد تا شورش و مرگ‌پرستی را به عنوان «الگو» به جوانان نگون‌بخت ایران حقنه کند. راه انسان‌ستیزی شریعتی همچنان ادامه دارد و با هر خطبة نمازجمعه بر توحش آن افزوده می‌شود.

به عنوان مثال روز گذشته آخوند کاشانی «تفکر» را با «غریزه» در ترادف قرار داده و آن را دلیل «اختیار انسان» معرفی می‌کند:

«افکار درست و غلط جزو ذات انسان‌ها است و [...] دلیل بر مختار بودن [آنان] است [...] بنابراین باید درست فکر کرد [...] درست تحلیل کرد. زندگی را باید درست فهمید [...]»

و آخوند کاشانی هم زندگی را، ‌البته زندگی در طویلة مک‌کارتی را خیلی «درست» فهمیده که هم «تفکر» درست و غلط اختراع می‌کند، و هم اختراعات ذهن علیل خود را نشانة «اختیار انسان» می‌خواند. حال آنکه «تفکر»، انسانی است و نیک و بد و حق و باطل نمی‌شناسد، و از سوی دیگر، «آزادی بیان» و «حق انتخاب آزاد» هیچ ارتباطی با توهمات حق و باطل افراد ندارد! بله، آخوند کاشانی هم مانند داریوش همایون زندگی را «درست» فهمیده، چرا که هر دو هم «درست» فکر می‌کنند و هم درست تحلیل می‌نمایند و خلاصه همه چیزشان درسته، بجز خودشان که نادرست‌اند و البته نادرستی‌شان دلیل دارد: قدرت قابیلی بر آنان چیره شده!

کاشانی ادعا می‌کند «قدرت» بر دو نوع است، هابیلی و قابیلی! و برای رهائی از قدرت قابیلی انسان باید دست به دست خدا بدهد تا بتواند از عقل‌اش استفاده کند:

«[...] دو قدرت هابیلی و قابیلی در وجود انسان‌ها نهفته است [...] وقتی قدرت قابیلی بر انسان چیره می‌شود هنگامی انسان می‌تواند از این قدرت فرار ‌کند که دست به خدا دهد و از عقلش استفاده نماید آن وقت است که این عقل و استعداد آدمی به درد می‌خورد[...]»

اتفاقاً نیویورک‌تایمز هم دست در دست خداوند گذارده و خوب از عقل‌اش استفاده کرده که در مورد روابط تجاری حکومت جمکران با آمریکا دست به افشاگری زده! به همچنین است در مورد رادیوفردا که با انتشار مطالب نیویورک‌تایمز عقل و استعداد خود را به کار انداخته.

سایت رادیوفردا، مورخ 3 دی‌ماه 1389 به نقل از نیویورک تایمز، مورخ 23 دسامبر 2010 می‌نویسد، وزارت خزانه‌داری آمریکا طی دهة گذشته ـ یعنی از دوران ریاست «شیاد اردکان» بر قوة‌ مجریه جمکران، 10 هزار پروانة ویژه برای شرکت‌های آمریکائی صادر کرده تا این شرکت‌ها بتوانند تولیدات خود را به ایران و دیگر کشورهای شامل تحریم اقتصادی بفروشند! جالب اینجاست که بوق کهنه فروش‌های نیویورک «اهم الاخبار»، یعنی صدور تجهیزات نظامی به جمکران را نادیده گرفته و از آن حرفی نمی‌زند.

ایالات متحد با توسل به تحریم‌ اقتصادی تجهیزات نظامی را به چند برابر قیمت به نوکران در جمکران می‌فروشد و با توسل به همین تحریم‌ها از فروش قانونی سلاح توسط کشورهای دیگر به حکومت ملایان نیز ممانعت به عمل می‌آورد! آنگلوساکسون‌های اینسوی آتلانتیک هم از طریق «امارات» رونق دکان قاچاق را تأمین می‌فرمایند. در عوض حکومت اسلامی، به بهانة نبرد با آمریکا، ارزش‌های «توحش اسلام» را با چماق به ملت ایران تحمیل می‌کند. پس از کودتای ناکام میرحسین موسوی، انگلستان هم هوس کرده مانند آمریکا از امتیازات «قطع روابط دیپلماتیک» برخوردار شود تا هم دامنة جیب‌بری خود را گسترش دهد هم جان تازه‌ای در کالبد محفل کودتای 22 بهمن بدمد.

می‌بینیم که تحریم‌های اقتصادی، هم نان یانکی‌ها را در روغن شناور کرده، هم جیره‌خواران جمکرانی‌شان را در جایگاه «ضدامپریالیست» نشانده و اینگونه است که آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک با ایجاد بحران دست‌ساز هسته‌ای، همزمان مذاکرات پیرامون بحران مذکور را در ترادف با «سازش» قرار می‌دهند، تا دست اسرائیل برای شهرک‌سازی و تجاوز به حقوق فلسطینی‌ها باز بماند. به یاد داریم که حکومت ملایان با تکیه بر تبلیغات اربابان‌اش در باب «اصول»، از اکتبر سال گذشته مذاکرات هسته‌ای را قطع کرد و پس از دور دوم مذاکرات در ژنو نیز رسانه‌های جمکران چنین وانمود کردند که گروه «1 + 5» فقط برای عرض ارادت و بندگی به شخص سعید جلیلی در ژنو حضور یافته!

خلاصه بگوئیم آمریکا همچون انگلستان از ادامة این مذاکرات سخت دلخور است و می‌خواهد به هر ترتیب حکومت جمکران را در جایگاه «دشمن آمریکا» نگاه دارد؛ این حکومت نشد، حکومت بعدی! این است دلیل بازداشت دکتر فریبرز رئیس‌دانا، رهبر زحمت‌کشان و محرومان و ... و به ویژه رهبر مزدوران استعمار و محرومان از شعور! همان‌ها که 31 سال پیش با شعار ابله فریب، «نه سازش، نه تسلیم، نبرد با آمریکا»، ثروت‌های ملی و سرمایه‌های انسانی کشور را به تاراج غرب سپردند، و هنوز هم دست‌بردار نیستند. همان‌ها را می‌گوئیم که دوام خود و قوم قبیلة‌ خود را در حفظ روایات مبهم حسین در کربلا و زندگی «در میان محرومان می‌جویند. گویا برای هدایت همین بینوایان باشد که سایت «رادیوفردا» به «پپسی» اشاره دارد:

«شرکت پپسی [...] برای صادارت خود به ایران از تبصرة کالاهای بشردوستانه استفاده کرده [...]»

آخوندها در دوران شاه «پپسی» را نجس می‌دانستند، چرا که امتیاز کارخانة پپسی‌کولا به یک بهائی تعلق داشت! مخالفان ملایان نیز برای تلافی بر وزن نوحه و زوزة عاشوراپرستان در بزم چنین می‌خواندند: «در کربو بلا آب نبود، پپسی کولا بود!»

حال باید ببینیم هنگام مانور مشترک با قطر، ‌ برادران سپاه برای پرکردن آفتابه‌های خود از آب‌های نیلگون خلیج همیشه فارس استفاده می‌کنند یا از پپسی‌های بشردوستانة ارباب!

اين كاروان آمده تا بشريت را از لغزش نوشیدن پپسی نجات دهد و با شهادت خود انسان‌ها را به مسير صحيح و نوراني کوکاکولا هدايت كند، اين كاروان [...] اهداف بزرگي را دنبال مي‌كند او مي‌خواهد دين جدش را احيا كند و امر به کوکا و نهي از پپسی را زنده سازد [...] و بگويد: اي انسان‌ها اگر دين نداريد، لااقل پپسی‌کولا ننوشید!
اهم‌الاخبار، 25 دیسمبر، الساعة 22.00 بتوقیت الفرانسیه.




سه‌شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۹


سوزشکاران!
...

عاقبت معلوم شد مخالفت خمینی‌دجال و پیروان خط توحش با «صلح» ناشی از هم‌سوئی رهبرکبیر با سازمان سیا بوده، و مبارزه با لائیسیته محور اصلی تبلیغات مزورانة‌ ویکی‌لیکس است.

در دوران جنگ با عراق، فعلة فاشیسم «صلح» و مذاکرات صلح را در ترادف با «سازش» قرار داده و با شعار «صدای صلح و سازش خاموش باید گردد»، به مخالفان تداوم جنگ برچسب «لیبرال»،‌ «آمریکائی» و «سازشکار» الصاق می‌کردند. می‌دانیم که در ایران صلح و آرامش، نظم و امنیت و خلاصه خروج از «شرایط ویژه» تهدید مستقیم منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک است. در نتیجه، سایت بی‌بی‌سی و رادیوفردا با توسل به شعار اراذل و اوباش جمکران به الصاق برچسب روی آورده‌اند؛ اولی دولت احمدی‌نژاد را «لیبرال»، و دومی همین دولت را «سازشکار» می‌خواند! ‌ این معجزات با بهره‌برداری از دو «اقتصاد‌دان» صورت پذیرفته: فریبرز رئیس‌دانا و شاهین مصباح فاطمی.

به ادعای بی‌بی‌سی، فریبرز رئیس‌دانا به دلیل ابراز مخالفت با برنامة اقتصادی «لیبرال» دولت مهرورزی بازداشت شده! یادآور شویم برنامة لغو یارانه‌ها در واقع تحت نظارت بانک‌جهانی و صندوق بین‌المللی پول بر ملت ایران تحمیل می‌شود، و اقتصاددان محبوب بی‌بی‌سی بهتر است این نکتة پیش‌پاافتاده را به یاد داشته باشند! و اما اقتصاددان دوم، یعنی جناب پروفسور شاهین فاطمی‌ که هم‌صدا با پاسدار شریعتمداری از برکناری منوچهر متکی دست به شیون و زاری برداشته،‌‌ کودتای آشکار محافل اقتصادی غرب را دلیل «سازشکاری» دولت جمکران تحلیل کرده‌اند! به یاد داشته باشیم، ایشان صریحاً می‌فرمایند «سازش»! به عبارت دیگر، جناب پروفسور فاطمی تلویحاً مواضع فرضی ضدآمریکائی و شعار «نبرد با آمریکا» در تشکیلات حکومت جمکران را مورد تأئید قرار می‌دهند، حال آنکه این حکومت با کودتای ارتش ناتو و ارتش شاهنشاهی به قدرت رسیده.

واژگان «لیبرال» و «سازشکار» بخشی است از گنجینة‌ پروپاگاند سازمان سیا که در آن به مزخرفاتی از قماش دین ‌ضداستبداد، حق‌طلبی، مبارزه با ظلم و ستم و دیگر مبهمات ابله فریب استعماری خواهیم رسید. بوق‌های استعمار همواره با توسل به این مبهمات دو قطب کاذب «نیک» و «بد» بر فضای جامعة‌ ایران تحمیل کرده‌اند.

الاغ‌های طویلة‌ مک‌کارتی همواره به واژة‌ «لیبرال» نیاز دارند. اگر چه کاربرد این واژه بر حسب زمان و مکان متفاوت بوده، هدف فعلة فاشیسم از توسل به این واژه حتی امروز نیز انسان‌ستیزی و ایجاد «سنگر حق» است. به عنوان نمونه، طی دوران «جنگ سرد» و پیش از کودتای 22 بهمن، آخوند مطهری و دیگر تیغ‌کش‌های فرهیختة سازمان سیا برای نفی مارکسیسم به خشتک «لیبرالیسم» چنگ انداخته، از آن «سنگر حق»‌ جهت مبارزه با «کفر» ساخته بودند! پس از کودتای شکوهمند 22 بهمن 1357، عوامل همین کودتا در درون مرزهای کشور «لیبرال» را در «سنگر باطل» قرار دادند، و دولت «چماق‌محور» شیخ مهدی بازرگان «لیبرال» معرفی شد! سپس نوبت به اکبر بهرمانی رسید، و در اواخر دوران نکبت‌بار اصلاحات نیز حکومت اسلامی با ارسال اراذل و اوباش مخالف‌نما به فرنگ، با هدف تهاجم به مارکسیسم، واژة «لیبرال» را نزد مهاجران «تقدس» بخشید؛ اخیرا نیز داماد «خوشنام» سرتیپ زاهدی برای تخریب دمکراسی، «لیبرال» را به آن چسبانده! خلاصه آسیاب به نوبت؛ گویا اینک نوبت مهرورزی رسیده که «نئولیبرال» خوانده شود. باشد که از این طریق «چپ‌نمایان» بتوانند یک‌بار دیگر خر لنگ انگلستان را به سر منزل مقصود برسانند.

بازداشت «فریبرز رئیس‌دانا» با هدف ایجاد یک «سنگر حق» نوین صورت پذیرفته؛ انتشار بیانیة ابلهانة ساواک در سایت «اخبارروز»،‌ مورخ 29 آذرماه 1389 شاهدی است بر این مدعا. بیانیة مذکور که تحت عنوان مضحک «رئیس‌دانا زندانی شد تا قیمت‌ها آزاد شود» در ظاهر از سوی «جمعی از فعالین چپ ایران» صادر شده، ولی از قضای روزگار شیوة نگارش آن بر پروپاگاند گوساله‌فریب سازمان‌های وابسته به ساواک منطبق است. این بیانیة الکن همچون بیانیه‌های احمقانة خمینی دجال «همة آزادیخواهان» را به اجماع فرا می‌خواند:

«بر همة‌ آزادی‌خواهان است که در برابر صف ملارشی ـ نظامی نولیبرال با دفاع از دکتر فریبرز رئیس دانا صف‌آرائی کنند[...]»


بله با انفجار بمب در چاه‌بهار، روند رهبرسازی، سربازگیری و سنگرسازی آنگلوساکسون‌ها در ایران از سرگرفته شد و الاغ‌های طویلة مک‌کارتی به آرزوی دیرینة خود یعنی بحران‌آفرینی جهت تحمیل انزوای «سیاسی ـ اقتصادی» بر ملت ایران رسیدند. چند روز پس از انتشار مطلب شهادت‌ستائی در روزی‌نامة مهوع «جمهوری اسلامی»، شاهد انفجار بمب در چاه‌بهار بودیم. در گام بعدی رسانة رسمی حکومت اسلامی به ستایش از این جنایت پرداخت، و سپس رادیوفردا و بی‌بی‌سی از دستگیری یک اقتصاددان به دلیل مخالفت وی با هدفمند کردن یارانه‌ها خبر دادند. در این گیرودار، در واکنش به اظهارات «صالحی» پیرامون برقراری «روابط متین» با اتحادیة اروپا، کمیسیون روابط خارجی مجلس جمکران پای پیش گذاشت و «قطع رابطه با انگلستان» را به تصویب رساند، و قوة قضائیه با از سر گرفتن اعدام‌های گروهی در واقع به امیر قطر خوشامد گفت. این است چارچوب سیاست استعمار در ایران: بحران آفرینی و افزایش سرکوب با هدف گسترش چپاول. انفجار بمب در چاه‌بهار در راستای همین سیاست انسان‌ستیز صورت پذیرفته.

پس از این جنایت فجیع، حنازرچوبه، مورخ 28 آذرماه سالجاری در دو مطلب جداگانه از زبان «همسر» و «فرزند» دو تن از قربانیان فاجعة چاه‌بهار برنامة تمجید از مرگ و مزخرف‌بافی‌های رایج دوران جنگ با عراق را از سر گرفت. این رسانة مرگ‌فروش در مطلبی با کد: 301131916، از زبان «همسر شهید»، مرضیه طالبی می‌نویسد، هر مسلمانی آرزو دارد در روز تاسوعا و در میان عزاداران حسینی شهید شود، خداوند به خاطر اخلاق نیک همسرم او را به چنین سعادتی رساند:

«[...] شهادت در روز تاسوعا و در ميان عزاداران حسيني، آرزوي هر مسلماني است [...]»


و اینگونه است که بوق طویلة مک‌کارتی بیش از یک میلیارد مسلمان جهان را به سنگر مرگ‌پرستان «شیعه» پرتاب می‌کند؛ باشد که همگی در کنار امثال نوری‌زاد به جفنگ‌گوئی و عاشوراپرستی مشغول شوند و حماقت و توحش «بوم‌پرستان» را به ابزار توجیه توحش خود و دیگر «دین‌پرستان» تبدیل کرده و بگویند، از آنجا که الاغ‌های بوم‌پرست با ما دشمن‌اند، ما در سنگر حق نشسته‌ایم! خلاصه همانطور که خمینی دجال با توسل به «مخالفت دروغین آمریکا با اسلام» خود را ضدامپریالیست، و مخالفان‌اش را طرفدار آمریکا معرفی می‌کرد، مرگ‌پرستان شیعی‌مسلک نیز در کمال بیشرمی و وقاحت جهت توجیه «تعصبات دینی» خود، به «تعصبات بومی» دیگران متوسل شده‌اند! بدون در نظر گرفتن این امر که «تعصب» و «تقدس» چه دینی باشد و چه بومی، در هر حال انسان‌ستیز و منطق‌گریز باقی خواهد ماند. نتیجتاً سخن گفتن از «تقدس نیک» و توحش پسندیده اگر نشان حماقت نباشد، بدون تردید گواهی است بر شارلاتانیسم!

بین خودمان بماند، الاغ‌های طویلة مک‌کارتی هرگز منطقی نبوده و نخواهند بود،‌ چرا که این گوساله‌های ننه‌حسن باورهای مقدس بومی و یا اعتقادات مذهبی خود را «برحق» شمرده و می‌خواهند آنرا بر دیگران تحمیل کنند. حال آنکه در یک نظام دمکراتیک و منطقی، باورهای افراد «حریم خصوصی» شمرده می‌شود. حقوق ‌انسانی در یک نگرش دمکراتیک خارج از عرصة‌ «باورها» قرار می‌گیرد. در این چارچوب است که به راه انداختن دسته‌های «تقدس‌پرور» سوگواری در سطح جامعه ضددمکراتیک تلقی خواهد شد. به همچنین است درمورد حضور «مادران عزادار» در پارک‌ها. عملیات اینان که تحرکات سیاسی خود را به «تقدس عشق مادری» می‌آرایند همانقدر ضددمکراتیک است که اجرای برنامة خردجال محرم در سطح شهرها. به ویژه در شهرهائی که همچون چاه‌بهار اکثریت جمعیت‌شان را سنی‌مذهب‌‌ها تشکیل می‌دهند.

این دسته از مسلمانان ایرانی که در حکومت توحش جمکران از حقوق ابتدائی خود محروم شده و حتی نمی‌توانند در شهرهای بزرگ مسجد بر پا کنند، حال می‌باید گسترش بساط آخوندپروری شیعیان در مناطق سنی‌نشین را نیز به عنوان «حق مسلم» دولت جمکران بپذیرند. جالب اینجاست که رسانه‌های تفنگ‌فروشان در غرب، از جمله روزنامة لوموند،‌ مدافع پروپاقرص برپائی مراسم توحش عاشورا در سطح جامعه شده‌اند!

سایت لوموند، مورخ 17 دسامبر 2010 چنین تیتر زده: «مراسم عاشورا در تمام محله‌های بغداد برگزار شد!» باید پرسید مگر بغداد شیعه‌نشین است که اراذل و اوباش در «تمام محله‌های آن» برای حسین شهیدشان مراسم سوگواری به راه می‌اندازند؟ به هیچ عنوان! به راه انداختن خردجال محرم آنهم در شهر بغداد فقط با هدف «ارعاب» توده‌های مردم صورت می‌پذیرد. در ایران هم کاربرد این کاروان مرگ و نفرت و حماقت جز این نبوده و نیست. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به پروپاگاند ابلهانة‌ حنازرچوبه که از زبان «مرضیه طالبیان»، ‌ به عنوان «همسر شهید» نقل می‌شود، و در نتیجه از «تقدس» نیز برخوردار شده!

حنازرچوبه از زبان این فرد، تعریف نوینی از «ساختار شخصیت» انسان ارائه می‌دهد که از «پویائی» و «فرهنگ» کاملاً بی‌بهره است. در چارچوب تبلیغات بیشرمانة رسانة رسمی حکومت، شخصیت انسان به «تکرار» مراسم دینی محدود می‌شود:

«[مرضیه طالبیان] در مورد ابعاد شخصيتي شهيد رضاخواه گفت: اين شهيد بزرگوار [...] پايبند به اصول و سجاياي اخلاقي، ارزشي و ديني بود و نماز را اول وقت مي‌خواند [...]»


بله خواندن نماز آنهم در «اول وقت» مسلماً بهترین دلیل بر این امر است که همسر طالبیان به همة سجایای اخلاقی و ارزشی و دینی که جز «ابهامات» هیچ نیست، پایبند بوده. و چرا راه دور برویم؟ تبلیغات استعماری با افزودن همین قماش مزخرفات به قصة حسین در کربلا، این پیکرة «تقدس» را در واقع به مضحکه تبدیل کرده.

مهرنیوز، مورخ 25 آذرماه 1389 در مطلبی تحت عنوان «با حضور دلسوختگان حسینی نماز باشکوه ظهر عاشورا اقامه شد»، می‌نویسد، ‌ «حماسة حسینی» برای مقابله با تحریف دین صورت گرفت. مهرنیوز سپس از همین «پیش‌فرض» بی‌پایه و مضحک نتیجه می‌گیرد که مهم‌ترین «ارزش» اسلام نماز به شمار می‌رود، و دلیل هم اینکه نماز، تجلی بندگی است! پس از ردیف کردن این ترهات، مهرنیوز با افزودن یک قصة خاله سوسکه به روایات کربلا موفق می‌شود «شهید نماز» نیز اختراع کند!

«مهرنیوز» می‌نویسد، در کارزار عاشورا امام حسین در «سنگر حق» قرار داشت و در میانة‌ جنگ به نماز ایستاد، چندتن از یاران وفادارش اطراف وی قرار گرفتند و یکی از آنان در «جبهة حق» کربلا در راه نماز به شهادت رسید:

« امام حسین [...] در زیر بارش خصمانة تیرهای جفا، نماز ظهر عاشورا را اقامه کرد [...] اهمیتی که [او برای] این فریضه عبادی در میدان نبرد حق و باطل قائل شد [...] اهمیت آن را به خوبی روشن می‌کند [...] برای اقامه نماز [...] چندتن از یاران وفادار ایشان خود را سپر قرار دادند [...] سعیدبن عبدالله حنفى [...] اولین شهید نماز در جبهه کربلا و خلق حماسه عاشورا شد [...]»


در اینکه امام حسین «عین» بر علیه «باطل» می‌جنگید، نمی‌توان تردید کرد، چرا که میرحسین موسوی و زهراخانوم نیز به پیروی از ایشان قیام کردند و عده‌ای هم در راه «حق» اربابان اینان تاکنون به قتل رسیده‌اند. به همین دلیل است که شیخ صادق لاریجانی، رئیس قوة قضائیه جمکران جرم مسلم موسوی و کروبی را نادیده می‌گیرد؛ آخورشان مشترک است. این جانوران وحشی همیشه در سنگر حق نشسته‌ و بر طبل مقدسات می‌کوبند، ارزش‌های‌شان نیز در تظاهر و تقیه و تاراج خلاصه می‌شود. «سنگر حق» اینان با سنگر «حق حسین» یک تفاوت عمده دارد، میرحسین منفور و زهراخانوم به عنوان سگ‌های هار استعمار، موجودیت تاریخی دارند، حال آنکه امام سوم شیعیان از پایه و اساس حکایت و قصه است. از‌ این حکایت برای تأمین منافع نامشروع همه روزه هزاران «داستان» و داستانک می‌سازند. همانطور که مرگ فجیع علی ‌رضاخواه،‌ همسر مرضیه طالبیان در چاه‌بهار به ابزار تأمین همین منافع سیاسی و محفلی تبدیل شده.

بد نیست بدانیم که حکومت اسلامی «رضاخواه» را به عنوان کارشناس مرکز تحقیقات «شیلات» از شمال کشور به چاه‌بهار ارسال کرده بود! این روند ستیز با اقوام در تمامی مناطق سنی‌نشین ایران به مورد اجرا در می‌آید؛ الویت همواره با شیعی‌مسلکان است! باری، از آنجا که رضاخواه می‌باید در شمال ایران دفن شود، حنازرچوبه برای فروش مرگ از امام جمعة رودسر نیز کمک گرفته و ایشان ضمن هارت‌وپورت‌های متداول «شهادت این عزیزان» را مایة بیداری و انسجام ملت ایران دانسته‌اند! به عبارت دیگر آنگلوساکسون‌ها چنین می‌پندارند که همچنان می‌توانند پیرامون مرگ ایجاد «اجماع» کرده و «سنگرحق» به راه اندازند.

در این راستا، حنازرچوبه، مورخ 28 آذرماه سالجاری برای فروش هر چه بیشتر تولیدات طویلة مک‌کارتی به سراغ محسن پازوکی، «فرزند شهید» ربابه رستمی رفته تا زندگانی این زن را نیز بر الگوی توحش و حماقت زنان اسطوره و داستان‌های «مقدس» شیعیان منطبق کند. جالب اینجاست که محسن پازوکی از اهالی مازندران است! این ‌فرد مادرش را «همسر نمونه» خوانده و می‌گوید او آگاهانه به استقبال مرگ شتافت:

«[...] روزي كه مادرم براي شركت در عزاداري [...] امام حسين از خانه خارج شد، براي شهادت آماده بود [...] مادر شهيدم از نظر صبر، بردباري، مردم‌داري، همسري مهربان بودن و فرزندداري نمونه و الگو بود[...]»


می‌بینیم که در حکومت اسلامی همة زنان از «فاطمة فرضی» نسخه‌برداری شده و به همین جهت است که برخلاف آدمیزاد، هیچ عیب و نقصی ندارند. باری، حنازرچوبه این مزخرفات را با کد: 30132125 منتشر کرده و از زبان محسن پازوکی می‌نویسد:

«[...] اي‌كاش [...] من هم مانند مادرم شهيد مي‌شدم و اين يك افتخار بزرگ برايم بود [...]»

بله، ما هم حیرت کردیم! مشکل می‌توان دریافت پس از مرگ چگونه می‌توان مفتخر بود؟! حتماً اینهم از معجزات همکاری صمیمانة لوطی و عنترهای واتیکان با ساواک جمکران است! در هر حال، اشغال چاه‌بهار با اراذل و اوباش شیعی‌مسلک حکومت اسلامی همچون انفجار بمب در میان غیرنظامیان یک سیاست استعماری است و ما آن را محکوم می‌کنیم. هدف این سیاست تقدس‌گستر فقط تجزیة ایران است و همچنانکه به کرات گفته‌ایم حکومت توحش اسلامی فرزند خلف همین سیاست به شمار می‌رود، و هیچیک از مقامات حکومت جمکران نمی‌توانند خود را از توحش آن مبری بدانند.

امثال میرحسین‌موسوی، ابراهیم یزدی، نوری‌زاد، حاج‌فرج‌دباغ و شرکاء که امروز نقش حسین مظلوم برعهده گرفته‌اند، نه تنها مزیتی بر چماقداران و تیغ‌کش‌های ساواک ندارند که به مراتب از آنان پست‌تر و منفورترند. پس بهتر است پامنبری‌های وقیح و بیشرم‌شان به یاد داشته باشند که، توسل به قلم برای توجیه جنایت به مراتب از نفس جنایت فجیع‌تر است؛ به یاد داشته باشند که مخالفت با احمدی‌نژاد برای زدودن سوابق جنایت کفایت نخواهد کرد. ما اعدام‌های گروهی «بهار عاظادی»، کشتار و سرکوب اقوام ایرانی، اشغال سفارت آمریکا، تصفیة خونین دانشگاه‌ها، قتل‌عام تابستان 1360‌، و جنگ 8 ساله‌ای که «خط امام» و میرحسین موسوی به ملت ایران تحمیل کرد فراموش نکرده‌ایم. ما انقلاب 22 بهمن شما را کودتای ارتش جنایتکار ناتو می‌دانیم، و کودتا همچون استعمار فاقد نیک و بد است. از نظر ما انفجار چاه‌بهار پیام همان سیاستی است که طی 31 سال بر ملت ایران تحمیل شده: سیاست انسداد. این سیاست برای گسترش دامنة توحش خود باز هم به الصاق برچسب «لیبرال» نیازمند شده و این است حکمت صدور بیانیة مضحک به اصطلاح «فعالین چپ» در سایت اخبار روز.

این بیانیة آخوندی ادعا می‌کند، فریبرز رئیس‌دانا، از منتقدان نئولیبرالیسم به شمار می‌رود و به همین دلیل نیز دستگیر شده! به این ترتیب چپ‌نمایان با یک تیر چندین و چند نشان می‌زنند. اینان چنین القا می‌کنند که، احمدی‌نژاد «نئولیبرال» است، سیاست‌های حکومت اسلامی را لندن و واشنگتن تعیین نمی‌کنند و... و حضرات در نهایت نانی هم برای حکومت اسلامی به تنور چسبانده و ادعا دارند در حکومتی که هزاران نفر به دلیل عقاید سیاسی‌شان قتل‌عام شده‌اند، یک اقتصاددان نه تنها «چپ‌گرائی» می‌کند، که سال‌ها و سال‌ها در دانشگاه‌های همین طویلة مقدس تدریس می‌نماید! به این ترتیب حضرت مهرورزی نه تنها «مستقل» می‌شوند، و بدون دخالت و حمایت استعمار دولت جاویدشان سر پا می‌ماند، که حکومت اسلامی نیز در دانشگاه‌های‌اش پذیرای یک «پروفسور» چپ‌گرا خواهد شد. «داس‌الله» چنین استدلال می‌کند که، نظامیان و شبه‌نظامیان طرفداران «واقعی» این دولت «لیبرال» هستند:

«[...] دولت احمدی‌نژاد از ابتدا به یاری نیروهای نظامی و شبه نظامی [...] عزمی جدی در اجرای برنامه‌های نولیبرالی [...] داشت.[...]


در ادامة بیانیه چنین آمده که آقای رئیس دانا به دلیل چپ‌گرائی دستگیر شده‌اند، حال آنکه این حضرت بیشتر «چپ‌نما» هستند. اما به ادعای داس‌الله آقای رئیس‌دانا از روشنفکران متعهد و طرفدار «زحمت‌کشان» به شمار می‌روند و در راه آرمان‌های‌شان، ‌ حضور در کنار مردم را به تدریس در دانشگاه ترجیح داده‌اند و ... و خیلی داستان‌های «حسینی» دیگر:

«[...] رئیس‌دانا روشنفکر متعهدی است که [...] دفاع از حقوق زحمتکشان و کارگران [...] را در اولویت گفتار و کردار خود قرار داده [...] در راه این آرمان انسانی [...] حضور در میان طبقات و اقشار محروم جامعه [...] را به حضور در کلاس‌های رخوت‌آور دانشگاه ترجیح داد و راز پرشکوه انسانی زیستن را درک کرده [...]»


چه خوب! نمی‌دانستیم انسانی‌زیستن، یعنی جیب پر، شکم انباشته از چلوکباب دولتی و شعار زیستن در میان محرومین! حتماً آن‌ها که در این شرایط در میان محرومین نیستند، به راز پرشکوه «انسانی زیستن» پی نبرده‌اند، و این خیلی خیلی بد است! حال باید از ساواک مفلوک جمکران بپرسیم به چه دلیل «زیستن در میان محرومین» را انسانی برآورد می‌کند؟ زندگی در کنار محرومین به هیچ عنوان انسانی نیست، ‌آخوندی است! این شیوة زندگی آخوند است نه روشنفکر. در مقابل، هر گونه تلاش برای پایان دادن به فقر و محرومیت و بهره‌کشی عملی انسانی شمرده خواهد شد. پس «فعالین» بسیار محترم «چپ جمکرانی» بهتر است قصة زندگی امامان شیعه را با این تف و سریشم به نگرش «چپ معاصر» وصله نزنند.

و اما در ادامة این بیانیة مضحک، «داس‌الله» با اشاره به کودتای اقتصادی مهرورزی، رئیس‌دانا را در سنگر حق نشانده و می‌گوید، او در برابر این کودتا ایستاد! بله دقیقاً همانطور که خمینی هم در برابر «امپریاس» ایستاده بود و با تداوم جنگ، جیب ارباب را در لندن و واشنگتن پر می‌کرد. گویا حضرات به دلیل کوری و کری مصلحتی از کودتای مالی در اروپا بی‌خبر مانده و نمی‌دانند این کودتا به ایران محدود نمی‌شود و احمدی‌نژاد فقط مجری این عملیات جهانی در کشور ایران است! در هر حال، چپ‌نمایان با استفاده از این فرصت طلائی یک سنگر حق برای «رهبر زحمت‌کشان» برپا داشته و خواهان اجماع وجدان‌های بیدار پیرامون آزادی سخنگوی زحمت‌کشان شده‌اند:

«[...] دکتر فریبرز رئیس‌دانا [...] نمایندة‌ زحمتکشان جامعه است [...]ما [...] از [...] شهروندان ایرانی با هر گرایش سیاسی و تمامی وجدان‌های بیدار جهان می‌خواهیم ...»


اتفاقاً ما هم خواهان آزادی آقای رئیس‌دانا هستیم، ولی ایشان نه سخنگوی فرودستان‌اند نه مخالف سرمایه‌سالاری! متن سخنرانی ایشان در مخالفت با نیروگاه بوشهر ماه‌ها پیش در همین وبلاگ بررسی شده! دکان عوامفریبی‌تان را بهتر است تعطیل کنید و مخاطب را ابله نیانگارید. برخلاف ادعای شارلاتان‌های چپ‌نما، سرمایه‌سالاری در ایران با اکبر بهرمانی آغاز نشده؛ بازنویسی تاریخ شیوة شناخته شدة الاغ‌های طویلة مک‌کارتی است. به همین دلیل است که سایت رادیوفردا، مورخ 29 آذرماه 1389، مزخرفات چپ‌نمایان را از زبان یک «اقتصاد‌دان» در بوق گذارده و دولت مهرورزی را «سازش‌کار» می‌خواند.

آرش سبحانی از پروفسور فاطمی می‌پرسد، دولت از طرح هدفمند کردن یارانه‌ها سوءاستفاده خواهد کرد؟ جناب «پروفسور» پاسخ می‌دهند، این کار با مذاکرات هسته‌ای ارتباط دارد، این‌ها می‌خواهند «سازش» و عقب‌نشینی کنند. به همین دلیل وزیرامور خارجه ‌را هم برکنار کردند تا دولت یکدست شود و ... و می‌بینیم که پروفسور فاطمی هم از ته دل می‌گویند، «صدای صلح و سازش خاموش باید گردد!» و البته دلیل موجه هم دارند؛ تداوم بحران هسته‌ای در ایران برای ایشان هیچ اشکالی ایجاد نمی‌کند، چون در پاریس لنگر انداخته‌اند و آنطور که به نظر می‌رسد، اینروزها اصولگرائی هم پیشه کرده‌اند. به همین دلیل ضمن تأکید بر «استقلال» حکومت جمکران از «لیبرال» و «سازشکار» به شدت ابراز انزجار می‌فرمایند. از شما چه پنهان پس از مطالعة مصاحبة گهربار ایشان پنداشتیم که حضرت فاطمی (عین) خواهان بازگشت به دوران نورانی امام روشن‌ضمیر هستند؛ البته این مطلب بین خودمان بماند! به زعم جناب پروفسور تاکنون چنددستگی مانع «تصمیم‌گیری» در سیاست خارجی جمکران بوده، و برکناری متکی به این امر پایان داده زمینه سازش و عقب نشینی را فراهم می‌آورد؛ به عبارت دیگر نوچة نگونبخت ولایتی، منوچهر متکی بوده که طی اینمدت در برابر غرب ایستادگی کرده:

«جنگ قدرت در داخل رژيم [...] مستقيماً ارتباط دارد با مذاکرات هسته‌ای [...] دليل اين که رژيم در گذشته هيچگاه نمی‌توانست در مورد سياست خارجی تصميم بگيرد همين چند دستگی و اختلاف نظری بود که وجود داشت [...] حال اين‌ها [...] می‌خواهند [...] قدرت را قبضه کنند تا بتوانند در مسايل خارجی [...]سازش و عقب‌نشينی کنند [...] برکناری وزير امور خارجه هم نشان می‌دهد...»


این هم درسی است از «اقتصاد»، هر چند هیچ ارتباطی با علم اقتصاد نداشته باشد. ولی به صورت غیرمستقیم با اقتصاد غرب ارتباط پیدا می‌کند و در واقع «بازتولید» شعارهای حزب‌الله در جمکران است؛ همان شعارهای جادوئی که در راستای تأمین منافع یانکی‌ها ساخته و پرداخته شده و قادر است در یک چشم بر هم زدن مزدور استعمار را در جایگاه مبارز ضدامپریالیست بنشاند. در واقع برکناری متکی نشان می‌دهد که آمریکا دیگر نمی‌تواند برای تداوم شهرک‌سازی در فلسطین و تقویت حماس، بر بحران‌سازی پیرامون «بمب هسته‌ای» فرضی حکومت جمکران تکیه کند!

بی‌دلیل نیست که ویکی‌لیکس در مورد ارتباط حماس با اسرائیل خفقان گرفته، ولی بر ضد سازمان لائیک الفتح بسیار «افشاگری» می‌کند و رسانه‌های غرب هم می‌کوشند این عملیات مزورانه را به عنوان مبارزة «حسینی» ژولین اسانژ با آمریکا به ملت‌ها بفروشند. برخلاف ادعای جناب پروفسور فاطمی «سازش» در کار نیست، چرا که دولت جمکران دست نشاندة غرب بوده و هست. فقط شرایط نوین دست حضرات را از بعضی مزایا در ایران کوتاه کرده؛ در نتیجه آنچه تحت عنوان «سازش» دولت به اصطلاح لیبرال مطرح می‌شود در واقع نشاندهندة «سوزش» بعضی‌ها در پاریس و لندن است. این «صدای سوزش» است که به گوش می‌رسد!

امروز آخرین روز پائیز است، و کوتاه‌ترین روز سال؛ به امید آزادی آفتاب از زنجیر سیاهی‌ها.