شنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۸


رومئو و «رهبر»!
...
آنچه امروز از توحش، وقاحت، ابتذال، فریب و نیرنگ حکومت اسلامی در داخل و خارج مرزها در برابر دیدگان جهانیان قرارگرفته، چهرة واقعی حکومت اسلامی یا بهتر بگوئیم چهرة اربابان‌اش در غرب است. اینان می‌کوشند جهت نجات حکومت محتضر طالبان شیعی‌مسلک جمکران برای‌اش در خارج «دشمن»، و در داخل «مخالف دروغین» دست و پا کنند. این در حالی است که رسانه‌های جمکران همچون مهرنیوز، از ابراز عشق اکبر بهرمانی به خامنه‌ای خبر می‌دهند! بله مقامات حکومت آب‌منگل‌ها پس از کشت و کشتاری که به راه انداختند، چشمشان که به خون و جسد افتاد به دو دسته تقسیم شدند. موسوی گویا همچنان به «مخالفت» ادامه می‌دهد تا «مراجع» را بجای قانون و شورای نگهبان بنشاند، ولی اکبربهرمانی پیرانه سر یاد جوانی کرده آتش عشق‌اش زبانه کشید؛ شیفته و فریفتة رهبری شد. بعد هم اعلام داشت، «میک لاو، نات وار!»

در پی شکست کودتای سازمان ناتو و نوکران‌اش در حکومت اسلامی، «جاهل» یا همان واشنگتن، از جرگة دشمنان حکومت توحش خارج شده جای خود را به متحدان‌اش در اتحادیة اروپا به ویژه به انگلستان، فرانسه، ایتالیا و سوئد سپرد. سوئد، کشوری است که بزودی ریاست دوره‌ای اتحادیة اروپا را به مدت شش‌ماه بر عهده خواهد گرفت. و این است دلیل دخالت اعضای اتحادیة اروپا در مسابقات مارگیری؛ این است دلیل «پارسیدن» احمدی‌نژاد و «ساتاس» و همین‌ است دلیل اشغال «ناخواستة» سفارت‌خانه گورکن‌ها در استکهلم، تحت نظارت پلیس سوئد!

گفتیم که پس از برگزاری مراسم مهوع شبه ‌انتخابات و شکست پروژة براندازی، «نظام مقدس» دست پروردة سازمان سیا در تمامیت خود متزلزل شده و اربابان این حکومت در سازمان ناتو نهایت امر ناچار خواهند بود با لولوی دست‌ساز خود، احمدی‌نژاد بر سر میز مذاکره بنشینند. ولی از آنجا که سازمان مرگ‌پرور ناتو سیاستی خارج از ایجاد بحران، جنگ و خشونت و تنش نمی‌شناسد، سران این سازمان جنایتکار تمام «نبوغ» خود را به کار گرفتند و به اصطلاح «پولیتیک» زدند تا دکان دشمن‌پروری نوکران‌شان در جمکران تعطیل نشود. به این ترتیب بود که به مصداق «کله پز برخاست سگ جای‌اش نشست»، «جنتلمن» نزولخور لندن جای «جاهل» واشنگتن را گرفت. همچنانکه گفتیم آمریکا ناچار است با نوکران‌اش در جمکران باب مذاکره را بگشاید. و اگر چنین شود حکومت جمکران بی‌دشمن‌ می‌ماند و کارش زار خواهد شد. در نتیجه انگلستان، آلمان و فرانسه، شرکت‌کنندگان اروپائی نشست گوادالوپ برای ایفای نقش دشمن بجای گاوچران‌ها نشستند. به همین دلیل در روزهای اخیر شاهد یک ترفند زیرکانه در «سیاست انسداد» بودیم. ترفندی که از فرضیة فروید پیرامون عملکرد ضمیرناخودآگاه بهره‌ می‌گیرد.

طی دورة روانکاوی هر بار که ضمیر ناخودآگاه یک نقطة اتکاء خود را از دست بدهد، آناً آنرا با تکیه‌گاه «ضعیف‌تری» جایگزین خواهد کرد. این روند آنقدر ادامه می‌یابد تا تکیه‌گاه ضمیر ناخودآگاه از «حداقل سلطه» بر ضمیر خودآگاه برخوردار شود و دیگر نتواند تعادل منطقی فرد را بر هم زده او را در تقابل با هنجارهای اجتماعی قرار دهد. یادآور شویم، هنجارهای اجتماعی در نظریة فروید انسان‌محور و فاقد تقدس‌الهی به شمار می‌روند. همچنین یادآور می‌‌شویم که فرد نمی‌تواند از این روند جایگزینی «آگاه» باشد، چرا که هیچکس به ضمیر ناخودآگاه خویش دسترسی ندارد. این روانکاو است که به دلیل آشنائی با کلید واژه‌های ضمیر ناخودآگاه فرد تحولات آنرا مشاهده کند. چون «بیان» ضمیر ناخودآگاه از طریق «تصاویر»، «تداعی معانی» و به صورت سمبلیک صورت می‌پذیرد. در نتیجه «تغییر بیان» یا تغییر زبان ناخودآگاه نشان از «جایگزینی» دارد. پس بازگردیم به «جایگزینی» در سیاست سازمان ناتو که در شیوة بیان سران حکومت جمکران منعکس ‌شده.

اگر بخواهیم حکومت اسلامی را در چارچوب فرضیة فروید تعریف کنیم باید بگوئیم که زبان این حکومت در واقع «زبان تمایلات پنهان» اربابان‌ا‌ش در سازمان ناتو است که برای تأمین منافع غیرمشروع‌شان به زبان منطق گریز، خشونت‌پرست و خلاصه بگوئیم زبان «انسان‌ستیز» متوسل می‌شوند. می‌دانیم که ویژگی زبان «ضمیر برتر» و «ضمیرناخودآگاه»، انسان‌ستیزی‌شان است. هر دو روی به «گذشتة موهوم» دارند. ضمیر ناخودآگاه خواهان بازگشت به آرامش دوران کودکی در پناه «پدر و مادر» است. همین «نیاز» به آرامش در «ضمیر برتر» به صورت تمایل به آسودن در سایة توهمی به نام «خداوند» یا «پدر آسمانی» بروز می‌کند. پیشتر در این مورد به تفصیل سخن گفته‌ایم پس تکرار مکررات نخواهیم کرد، فقط یادآوری می‌کنیم که ضمیر خودآگاه برای «حفظ تعادل» و حرکت به سوی زندگی باید بتواند به یکسان از هر دو «توهم» زمینی و آسمانی فاصله گیرد. حال بازگردیم به جمکران تا ببینیم آب‌منگل‌ها برای جمع‌وجور کردن افتضاح اربابان خود چه می‌کنند. پیشتر گفتیم که پس از 4 روز آشوب و سرکوب خیابانی، بالاخره رهبر فرزانه به موجودیت پدیده‌ای به نام «قانون» پی برده، دو دستی به آن چسبیده‌اند!

و خلاصه از همانروز، همگی از جمله پاسدار «ال‌لاریجانی»، از غلام‌بچگان وفادار کارخانة رجاله پروری مدافع قانون شدند و برای رد گم کردن چند ناسزا هم نثار ارباب در لندن فرمودند. ولی یک‌ میلیارد و 600 میلیون دلار ما ملت در این میان سگ‌خور شد و دولت قدرقدرت جمکران که با رساله و توضیح‌المسائل و روضه و زوزه سی‌سال است در برابر جهانیان «ایستاده» و در واقع ملت ایران را سرکوب کرده، جرأت نکرد به این جیب‌بری آشکار ‌اعتراض کند. در عوض اوباش‌الله ساواک به تخریب و آتش زدن اماکن عمومی پرداختند، تا نیروهای انتظامی «مردمسالاری دینی» بتوانند چند نفر را با خیال آسوده به قتل برسانند. و پس از حدود دو هفته هنوز مشخص نیست از روز 23 خردادماه تاکنون در ایران چه می‌گذرد؟ چند نفر کشته شده‌اند، نام و مشخصات‌شان چیست و در چه شرایطی به قتل رسیده‌اند.

دلیل همانطور که گفتیم این است که حکومت اسلامی به شیوة «بایکوت خبری» متوسل شده، تا از این طریق ابهام «شایعه پراکنی» بتواند جای «خبر‌رسانی» شفاف را بگیرد و همان شرایط سال 1357 تکرار شود. خوشبختانه گورکن‌ها و اربابان‌شان سخت کور خوانده بودند. اینان به دلیل بلاهتی که همة سلطه‌گران از آن برخوردارند، می‌پنداشتند هیچکس از طرح کودتا خبر ندارد. حال آنکه دولت هند، یک روز پس از ملاقات متکی با نیکولا سرکوزی در تاریخ چهارم ژوئن 2009، یعنی هشت روز پیش از برگزاری مراسم «انتخابات» 22 خرداد، به عنوان هشدار به گورکن‌ها صدور بنزین به ایران را به حال تعلیق در آورده بود. این خبر در سایت نووستی، مورخ 14 خردادماه سالجاری انتشار یافت. پیش از ادامة‌ مطلب یادآور شویم،‌ نام «لاله خلیلی» در وبلاگ «ندا و پروپاگاند» به اشتباه «شعله خلیلی» نوشته شده بود.

پریشانی منوچهر متکی و احمدی‌نژاد و همراهان که روز 26 خردادماه در نشست شانگهای حضور یافته بودند دلیل داشت! زیر پای ارباب‌شان چنان پوست خربزه‌ای گذاشته بودند که پس از گذشت چندین روز از برگزاری انتخابات کودتائی، همچنان در حال سر خوردن است! روز 25 ژوئن، برژینسکی ضمن مصاحبه با فیگارو ـ مصاحبه‌ای که در وبلاگ « دروغ‌پرستان» به بخشی از آن اشاره کردیم ـ تأکید می‌کند که علیرغم شرایط ایران آمریکا با گورکن‌ها مذاکره خواهد کرد. ایشان همچنین تأکید کردند که حکومت اسلامی اصلاً «تئوکراسی» نیست، چون تعداد زنان در دانشگاه از مردان بیشتر است! می‌بینیم که استادان زبردست پیوند گ... به شقیقه در سازمان سیا نشسته‌اند و گورکنان نخبه در واقع به نشخوار استفراغات ارباب مشغول‌اند.

بله به ادعای برژینسکی قانون اساسی جمکران و به ویژه پنج اصل اولیة آن که توسط ریزه‌خواران استعمار تدوین شده، هیچ ارتباطی با «تئوکراسی» ندارد! حکومت توحش جمکران یک دمکراسی تمام عیار است که بخش دمکراتیک آن را برژینسکی طی آشوب‌های اخیر در چهرة دلربای موسوی و روسری گل‌منگلی زهره رهنورد زیر چادرسیاه «آزادی» رویت کرده. ولی از آنجا که سر خوردن روی پوست خربزة کذا همچنان ادامه دارد، یک روز پس از مصاحبة برژینسکی، پرزیدنت اوباما در آلمان اظهار داشتند، ممکن است آمریکا در مواضع خود برای گفتگو با ایران تجدید نظر کند!

به گزارش فیگارو، مورخ 27 ژوئن 2009، به نقل از ایرنا، پرزیدنت احمدی‌نژاد از رئیس جمهور آمریکا به دلیل دخالت در امور ایران انتقاد کرده، می‌گوید، علیه سران کشورهای غرب اقامه دعوی خواهد کرد. تعجب نکنیم! احمدی‌نژاد هم مانند دیگر گورکن‌ها اهل قانون و مقررات شده. ولی فراموش کرده که 4 سال پیش برای حفظ منافع اربابان پاک‌کن به دست گرفته بود تا اسرائیل را از نقشة جغرافیا «پاک» کند! ولی هیچکس علیه او اقامه دعوی نکرد، چون در هیچ کجای دنیا کسی نمی‌تواند از صغیر و مهجور و دیوانه شاکی شود. بگذریم. فیگارو می‌افزاید پرزیدنت احمدی نژاد از عدم رعایت عرف و «ادب» و «هنجار» توسط سران غرب ابراز ناخرسندی کرده. می‌دانیم که مهرورزی، خودش خیلی مؤدب و بهنجار است. در همین نشست دوربان2 شاهد بودیم! اصلاً چرا راه دور برویم؟ همین شبه‌ انسان‌ مردم ایران را در کمال «ادب» خس و خاشاک هم خوانده. و به دلائلی که در بالا آوردیم کسی در ایران از این کالای تولیدی محفل «لولوسازی» ینگه‌دنیا نمی‌تواند شاکی شود، کسی هم که یک جو عقل داشته باشد، به سخنان احمدی‌نژاد توجهی نخواهد کرد، که از قدیم گفته‌اند، «جواب ابلهان خاموشی است.»

بازگردیم به سر خوردن اربابان حکومت جمکران روی پوست خربزه! یک روز پس از تأکید برژینسکی بر آغاز گفتگو با آب‌منگل‌ها، ‌ اوباما در آلمان از اعمال خشونت بر ضد تظاهرکنندگان در ایران شدیداً انتقاد کرده، برای حفظ ظاهر به تهدید متوسل شده، می‌گوید، ممکن است فقط در مورد مسائل هسته‌ای به مذاکرات چند جانبه اکتفا کنیم! البته این سخنان همچنانکه گفتیم برای حفظ «پرستیژ» نداشتة گاوچران‌ها ایراد می‌شود. آموزش «زبان فارسی» توسط «جون بائز» دلیل دارد.

حضرات علیرغم پوزة غرقة به خون‌شان می‌پندارند که باز هم پیروز خواهند شد. البته آرزو بر جوانان عیب نیست، ولی بسیاری از هنرمندان پنتاگون با سوابق «پیروزی» در یوگسلاوی، دیگر یک پای‌شان لب گور است. با این وصف همین «جون بائز» در «وودستاک» هم حاضر بود و می‌گفت همسرش زندانی است و ... و خلاصه از دیروز که ایشان نغمة پیروزی سردادند، سران جمکران هم یک پا هیپی شده، با شعار «جنگ نکن، عشق بورز» به مبارزة «امپریاس» شتافتند. بله پس از شکست کودتای سازمان ناتو در ایران و تزلزل مواضع کودتائی، نبرد بی‌امان رفسنجانی با خامنه‌ای به ناگاه به «عشقی» عمیق تبدیل شده، و آوازة این عشق و عاشقی تا مسکو هم رسیده.

به گزارش نووستی، مورخ 6 تیرماه سالجاری، به نقل از «مهرنیوز»، حسین ابراهیمی، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی ایران اطلاع داد که ناطق‌نوری، هاشمی رفسنجانی و میرحسین موسوی خواهان «ختم غائله و مسائل موجود» شده‌اند! ابراهیمی به نقل از هاشمی رفسنجانی می‌افزاید:

«دلبستگی وی به آیت الله خامنه‌ای پایان ناپذیر است [...] رابطة ایشان با مقام معظم رهبری همچنان رابطة عاشق و معشوق است و از هم جدا شدنی نیستند.»


بله لازم بود یک میلیارد و 600 میلیون دلار از دارائی‌های ما ملت سگ‌خور شود، چندین نفر به قتل برسند، رادیوهمبونه‌ها هر چه آخوند پلید و جیره‌خوار در کربلا و نجف و قم در چنته داشتند به عنوان «مدافعان راه‌ آزادی» به خورد ما ملت بدهند، تا جنگ زرگری گورکن‌ها با آمریکا به جنگ دروغین با انگلستان تبدیل شود، و رئیس کمیسیون امنیت ملی آب‌منگل‌ها مراتب عشق و عاشقی اکبر بهرمانی و علی‌خامنه‌ای را رسماً به رسانه‌های جهان «اعلام» کند.

از قدیم گفته‌اند، «عشق پیری گر بجبنبد سر به رسوائی زند». بازتاب عشق رومئو و ژولیت صحرای کربلا در برابرمان قرار گرفته: فروپاشی حکومت اسلامی! رهبر تضعیف شده، شورای نگهبان متقلب، وزارت‌کشور متقلب، رئیس جمهور متقلبی که انسان‌ها را «خس و خاشاک» می‌خواند، رهبر اوپوزیسیون متخلف و ترسو که تا چند روز پیش آمادة شهادت بود و امروز همچنان نق می‌زند یا شاید تقیه می‌کند و خواهان ختم غائله است، و ... و از همه مهم‌تر بی‌آبروئی دولت آمریکا، که ناچار خواهد شد با سران چنین حکومتی ـ احمدی نژاد یا موسوی ـ سر میز مذاکره هم بنشیند.

همچنانکه گفتیم سران «قانون‌شکن» و سرکوبگر حکومت اسلامی و اوپوزیسیون کاذب‌شان که در سنگر «قانون» و حمایت از آراء فرضی مردم پناه گرفته‌اند، نمی‌توانند به حضور خود در این «سنگر ابهام» ادامه دهند. جنبش‌ مدنی انسان‌محور است و «خشونت‌گریز»؛ جنبش مدنی روی به «زندگی» و «آینده» دارد. کودتای ناتو قصد داشت موسوی، کروبی و دیگر جنایتکاران حکومت اسلامی را در جایگاه رهبری جنبش مدنی قرار دهد. ولی دیدیم که اینان نمی‌توانند رهبری چنین جنبشی را بر عهده گیرند. این است مهم‌ترین پیامد شکست کودتا:‌ پایان واژگون‌نمائی!

البته ما نمی‌خواهیم در سیاست بزرگان دخالت کنیم ولی اطمینان داریم پایان واژگون نمائی به جمکران محدود نخواهد شد. اگر حسین ابراهیمی با رابرت گیتس و باراک اوباما هم دیدارهائی داشته باشد، باراک اوباما به او خواهد گفت:

دلبستگی من به آیت الله خامنه‌ای پایان ناپذیر است [...] رابطة من با مقام معظم رهبری همچنان رابطة عاشق و معشوق است، ما از هم جدا شدنی نیستیم و ... و «ما یه روز پیروز می‌شیم»...




...

جمعه، تیر ۰۵، ۱۳۸۸


دروغ‌پرستان!
...
«خشم و سنگدلی و درشتی و زور مرا به ستوه آورد[...] می‌پرسم،‌ ای اهورا! چه باشد سزای آن بدکنشی که جز به آزار چارپایان، کارگران و کشاورزان مایة زندگی خویش نیابد و از برای دروغ‌پرست شهریاری فراهم‌ آورد؟»
یسنا، 29، 31، بندهای 1 و 15.

سه ماه پس از تهاجم وحشیانة ارتش ناتو به کشور یوگسلاوی، این ارتش در تاریخ سوم ژوئن 1999، به دولت صربستان اعلام آتش بس داد و «جون بائز»، خوانندة معروف آمریکائی را دیدیم که در نفربرهای ارتش آمریکا در خیابان‌های یوگسلاوی ویران جولان می‌داد و برای «پیروزی» جشن گرفته بود. البته برنار هانری لوی، یکی دیگر از اعضای محفل «پیروزی» کذا هم در محل حضور یافت و یک مستند کشکی نیز سرهم کرد. در این مورد پیشتر توضیح داده‌ایم و به واکنش منفی سوزان‌سونتاگ، ‌ نوآم چامسکی و دیگر روشنفکران صلح‌طلب آمریکا به این تهاجم وحشیانه نیز اشاره کرده‌ایم. امروز همین جون بائز، با یک تصنیف نیمه انگلیسی و نیمه فارسی زود، سریع، فوری از «جنبش مدنی» ایران نیز حمایت کرده!

«کدام است بزرگتر؟ پیرو راستی یا آنکه به دروغ گروید؟ دانا باید دانائی را بیاگاهاند. مبادا نادان پس از این بفریبد. مبادا کسی از شما به گفتار [...] دروغ‌پرست گوش دهد. چه او به خان‌و‌مان و روستا و کشور ویرانی و تباهی دهد.»
یسنا، 31،‌ بندهای 17 و 18

پیش از کودتای ژنرال هویزر که در پناه تظاهرات خیابانی، عنوان «انقلاب پرشکوه اسلامی» بر خود گذارد، همه ساله در اواخر اسفندماه، یکی از کفاشی‌های معروف رم در «ویا ونه‌تو» برای خوشامد مشتریان ایرانی خود یک تابلوی «عید شما مبارک» در ویترین خود می‌گذاشت و ما هم از اینکه فرهنگ و تمدن ایران تا ویترین کفاشی‌های معروف شهر رم «نفوذ» کرده احساس غرور نموده، بدون خوردن پرتقال به ایرانی بودن خود بسی «افتخار» می‌کردیم. این جریان همچنان به راه بود تا اینکه جیمی کارتر به ایران آمد و یک بیت شعر سعدی برای‌مان «تلاوت» کرد و متوجه شدیم سازمان سیا هم دل در گروی ادبیات فارسی دارد! ولی نمی‌دانستیم این عشق و دلدادگی به جون بائز هم سرایت می‌کند و ایشان که از «وودستاک» گذارشان به نفربرهای ارتش آمریکا در یوگسلاوی افتاده بود، امروز هم‌صدا با طالبان‌پروران اتحادیة اروپا «مدافع جنبش مدنی در ایران» می‌شود و برایمان «ما یه روز پیروز می‌شیم» سر می‌دهد.

البته ما بدون ایشان، از روز جمعه 29 خرداد که مقام رهبری ناچار شدند ذکر «قانون» بگیرند «پیروز» شده‌ایم! و امروز که اظهارات دیوید میلیبند، وزیر امورخارجة انگلستان را در نشست وزرای امورخارجة «گروه هشت» در ایتالیا شنیدیم یکبار دیگر طعم شیرین پیروزی را چشیدیم. پیروزی شکست کودتای ناتو و نوکران‌اش در حکومت جمکران، یا بهتر بگوئیم شکست توطئة ناتو و طایفة «آب‌منگل»!

به دلیل همین شکست، اعضای ناتو که با پیروی از سیاست لولوسازی، 4 سال پیش احمدی‌نژاد را برای جنگ افروزی از صندوق‌های مارگیری بیرون کشیده بودند، پس از شکست کودتای «انتخابات»‌ ناچار خواهند بود با لولوی دست پروردة خود پشت میز مذاکره هم بنشینند. این است پیروزی ما: شکست کودتاچیان سازمان ناتو! سازمانی که از بحران و جنگ و خشونت و مرگ و ویرانی تغذیه می‌کند. و به همین دلیل است که ما پیوسته از مخالفان حکومت اسلامی می‌خواهیم پای به میدان آشوب و خشونت نگذارند. سیاست استعمار تداوم خود را مدیون گسترش خشونت است. و آن‌ها که در داخل و به ویژه در خارج از مرزها شما مردم را به شورش و قانون‌شکنی دعوت می‌کنند، خواهان گسترش خشونت و تأمین منافع اربابان‌شان‌اند. اینان همان روسپی‌های سیاسی قانون‌گریزاند که مشروعیت خود را در «خیابان» می‌جویند نه در «قانون.»

امروز، پس از گذشت سی‌سال، دارودستة میرحسین موسوی همزمان با رادیوفردا، کشف کرده‌اند که برای برپائی تظاهرات مسالمت‌آمیز در کشور ایران بر اساس همان اصل 27 کذا، می‌باید از وزارت کشور «مجوز» دریافت کرد. به گزارش رادیوی کذا به نقل از وزارت کشور گورکن‌ها مسئولین هر تجمعی باید یک‌هفته پیش از برپائی تظاهرات خود به وزارت کشور مراجعه فرموده، تعهداتی هم بدهند. البته ما از جزئیات مقررات امنیتی گورکن‌ها بی‌خبریم. چون هر وزارتخانه مقرراتی دارد که آنرا «مقررات درونی» گویند. در کشور فرانسه اگر برای تجمع و راهپیمائی به وزارت کشور مراجعه کنید، باید «مسیر» و روز و ساعت راهپیمائی مشخص باشد، و از همه مهمتر باید روشن شود «تأمین امنیت» راهپیمائی بر عهدة کیست. چون تجمع مردم در خیابان‌ها در هر حال باید تحت کنترل باشد. چراکه خطرات زیادی می‌تواند جان تظاهرکنندگان و یا اموال عمومی را تهدید کند.

در نتیجه میرحسین موسوی و دیگر پیروان خط امام «روشن ضمیر»‌ باید بدانند که «عصر طلائی» سی ساله، یا همان دورة «تظاهرات خودجوش» ماشاالله قصاب‌های مونث و مذکر و بوزینه‌های کفن‌پوش دیگر سپری شده و خیابان‌های شهر را نمی‌توان با نفس‌کش‌طلبی و عربده‌جوئی اشغال کرد. این گام مثبتی است که دولت جمکران موظف به اجرای قوانین خود باشد. چرا که طی سی سال اخیر حکومت جمکران بجز قانون‌شکنی و سرکوب مردم هیچ «سیاست»‌ دیگری اعمال نکرده. امروز وزیر امورخارجة انگلستان در نشست گروه هشت از خواب بیدار شده می‌فرمایند، «ما نمی‌خواهیم در امور ایران دخالت کنیم، ولی حفظ جان مردم ایران به عهدة دولت این کشور است!»

بله طی سی سال اخیر که دولت به سرکوب و کشتار و سنگسار و قصاص اشتغال داشت، گویا حاکمیت انگلستان «کور و کر» بوده، امروز که مخالفان حکومت اسلامی تهدیدی برای منافع اربابان حکومت به شمار می‌روند، آقای میلیبند و شرکاء تلاش می‌کنند، میرحسین موسوی را به عنوان «رهبر جنبش مدنی» ایران معرفی کنند! ایشان هم شناخته شده ‌است و هم مطمئن! پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، مطلب «گویانیوز» که در وبلاگ «ندای مرگ» به آن اشاره داشتیم، از «فرانکفورتر آلگماینه» ترجمه شده بود.

بله به یاد داریم که به ادعای رسانة مذکور یک دختر ایرانی که مانند ندا طرفدار هیچیک از دو طایفة آب‌منگل‌ها نیست، برای «آزادی جامعه از فشار مذهبی» به «دفاع از خود» مشغول است. شعارهای زیبائی است! در مورد شعار عوامفریب «رهائی جامعه از فشار مذهب» گفتیم که این فشار به سادگی می‌تواند با فشار دیگری جایگزین شود، چرا که در عرصة سیاست «فضای تهی» وجود ندارد. در واقع در مبارزة سیاسی همواره هدف وجود دارد و باید راهکارهای رسیدن به آن مشخص شود. هدف مذکور هرگز در مرحلة «نفی» و «نابودی» متوقف نمی‌ماند، بلکه پس از سرنگونی، فروپاشی و ... همواره یک «گزینة مطلوب» مطرح می‌شود. به عبارت دیگر «هدف» از یک جنبش انسان‌محور فراهم آوردن زمینة استقرار حاکمیت و شرایط انسان‌محور خواهد بود. خشونت و نابود کردن نمی‌تواند «هدف» باشد، ابزار خشونت طلبان برای گسترش خشونت، در عمل به معنای جایگزینی یک استبداد فرسوده با استبدادی است تازه نفس. همچنانکه در سال 1357 نیز دقیقاً چنین شد. حال ببینیم کسی که برای «رهائی جامعه از فشار مذهب» خود را در برابر سگ‌های‌هار تا بن دندان مسلح حکومت آب‌منگل‌ها قرار می‌دهد و به استقبال مرگ می‌شتابد، از «خود» دفاع می‌کند یا از منافع اربابان طالبان‌پرور این حکومت؟

پاسخ به این پرسش را سی سال پیش دریافت کرده‌ایم. تشویق مردم ایران به مرگ پرستی ابزار سیاست استعمار است. این سیاست از طریق بر هم زدن «تعادل»، انسان‌ها را به سوی مرگ و ابتذال سوق می‌دهد. تعادل افراد جامعه چگونه برهم می‌خورد؟ زمانیکه «احساسات» بر آنان چیره شود: خشم، نفرت، تأثر، انتقامجوئی، کینه و ... از جمله «احساساتی» است که برخورد منطقی با مسائل را برای اکثریت افراد جامعه غیرممکن می‌سازد. همچنانکه «مناظره‌های» شبه انتخابات و برگزاری مراسم مارگیری و صحنه‌سازی‌های بعدی بسیاری از مردم ایران را به خشم آورد. حتی آن‌هائی که به خیابان‌ها نیامدند، خشمگین بودند. این احساس کاملاً طبیعی است. چون هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که رأی دهندگان فرضی که به ادعای بوق‌های استعمار تعدادشان بر 40 میلیون نفر بالغ می‌شد، بین «جناح مبتذل» و «جناح مفتضح» آب‌منگل‌ها، جناح مبتذل را برگزینند. دیدیم که وزارت کشور جمکران چنین آمار گوساله‌پسندی را ارائه داد تا آشوب به راه افتد. چند روزی هم آشوب به‌پا شد ولی روز جمعه به اربابان حکومت تفهیم شد که بساط آشوب‌طلبی را باید برچینند. و اینگونه بود که علی خامنه‌ای یک باره مدافع «قانون» شد. حال بپردازیم به بررسی منطقی جنجال مارگیری.

با در نظر گرفتن قانون اساسی جمکران و اختیارات محدود رئیس قوة مجریه چه تفاوتی می‌توان میان موسوی و احمدی‌نژاد قائل شد؟ جنایات موسوی و روسری گل‌منگلی زهره رهنورد! مردم ایران باید به خیابان‌ها بیایند و کشته شوند تا میرحسین موسوی با «مشروعیت مردمی» ضمن تحمیل «خط توحش» بر ما ملت نفت رایگان به اتحادیة اروپا تقدیم کند؟ چنین برخوردی فقط کارساز اربابان این حکومت خواهد بود که منافع‌شان با مرگ و نابودی ما مردم تأمین می‌شود. حال ببینیم در چنین شرایطی چگونه می‌توان «تعادل» را حفظ کرد و پای به میدان آشوب نگذارد.

حفظ تعادل، با روی‌گرداندن از خشونت، ارزش‌دادن به زندگی و شادی و از همه مهم‌تر با پیروی از «نظم» میسر می‌شود. به یاد داشته باشیم که هدف استعمار و حکومت دست‌نشانده‌اش در ایران، تبدیل انسان‌ها به موجودات وحشی، نظم ستیز و خشونت‌پرست است. تشکل‌های دانشجوئی حکومت اسلامی، نظیر تحکیم وحدت از چنین الگوئی پیروی می‌کنند، گروه حقوق‌دان شیرین عبادی نیز همین ویژگی را دارد. در نتیجه اگر کسی به عنوان «انسان» برای خود ارزش قائل است، می‌باید بتواند «نظم انسانی» را بر زندگی فردی خود حاکم کند. به عبارت دیگر مهم این است که فرد خود را موظف به پیروی از برنامه‌ای بداند که برای خود تنظیم کرده. هر برنامه‌ای که روی به زندگی انسانی و آینده داشته باشد. ورزش، مطالعه، فعالیت هنری، شرکت در بحث و گفتگوی منطقی، یا توسل به نگارش و ... و همة فعالیت‌هائی که ذهن را از مرگ و ابتذال به دور نگاه می‌دارد، می‌تواند در برنامة یک «زندگی انسانی» گنجانده شود. همة فعالیت‌هائی که در تضاد با برنامه‌های مبتذل «فرهنگی» حکومت قرار می‌گیرد، همة فعالیت‌هائی که به یکسان از احکام توحش الهی، توضیح‌المسائل و منهیات دین مبین فاصله دارد، برای حفظ تعادل می‌تواند به انسان کمک کند. فراموش نکنیم که اعتیاد به مواد مخدر نیز در راستای همان سیاست مرگ و نابودی قرار ‌گرفته. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به اعضای شهیدپرور ناتو که نهایت امر ناچار خواهند بود با لولوی دست‌ساز خود، پرزیدنت احمدی‌نژاد «مذاکره» هم بکنند.

در این راستا، فیگارو مورخ 25 ژوئن 2009، مصاحبة فرستادة ویژة خود با برژینسکی را منعکس کرده. به گفتة برژینسکی، اگر چه اوباما از خشونت‌های اخیر «شوکه» شده، ولی همچنان آمادة گفتگو با ایران است! برژینسکی که از طالبان‌پروران مهم ینگه دنیا و از طراحان «سیاست انسداد» به شمار می‌رود، طرفدار «دمکراسی» در ایران شده می‌گوید ما ضمن حمایت از دمکراسی باید با دولت ایران مذاکره کنیم. به این ترتیب چارچوب سیاست گاوچران‌ها کاملاً مشخص می‌شود: تداوم آشوب، باج‌گیری و اعمال فشار به ملت ایران.

ولی آنچه در سخنان برژینسکی جالب است مقایسة نوکران واشنگتن در جمکران با استالین و مائوتسه‌تونگ است! با توجه به هذیانات این نابغة بزرگ محفل «ترادف‌کلی» می‌توان دریافت که مقالات ابلهانة امثال پاسدار سازگارا و پاسدار گنجی و مزخرفات سازمان تبلیغات اسلامی، «ساتاس» در جمکران از منبع الهام واحدی برخوردار است.

همچنین وقتی دفاع آتشین این پادوی لهستانی‌الاصل سازمان سیا از ترقی و پیشرفت زنان ایران را مشاهده می‌کنیم متوجه می‌شویم ایشان همزمان منبع الهام آش‌پرستان جمکران نظیر مریم بهروزی و مرضیه مرتاضی هم به شمار می‌روند. برژینسکی می‌گوید:‌

«طی سالیان دراز رسانه‌ها چنین القاء کرده‌اند که ایران یک کشور قرون وسطائی، عقب افتاده و منزوی و برخوردار از حاکمیتی است تئوکراتیک که زنان در آن هیچ نقشی ندارند. در حالیکه چنین نیست. دو ایران وجود دارد، ایران آیت‌الله‌ها [...] و ایران قرن بیست‌ویکم که در روزهای اخیر مشاهده کردیم [...] کشوری که می‌خواهد شبیه ترکیه و اروپا باشد. کشوری که [...] در دانشگاه‌های‌اش تعداد زنان از مردان بیشتر است[...] برژینسکی [با رد توسل به سیاست چماق و هویج تأکید کرد] چماق و هویج را برای خر استفاده می‌کنند، ایرانیان خر نیستند[...]»

بله اتفاقا! در این مورد حق با برژینسکی است، ایرانیان خر نیستند، ولی آن‌ها که دولت جمکران را در ترادف با ایرانیان قرار می‌دهند، خیلی، خیلی خر تشریف دارند.

«ای مزدا! به یاد سپرده‌ام که روان را با همراهی منش‌نیک نگهبانی کنم [...] ای مزدا! از آزادگان دور دارند مرا [...] از فرمانروایان دروغ‌پرست ناخشنودم[...] بامداد روز کی فراز آید؟»

یسنا 28 تا 46





...

پنجشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۸


«ندای» مرگ!
...

برای ما دمکراسی و آزادی فقط در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌بشر می‌تواند محقق شود، در نتیجه صفوف ما از «فاشیست ـ مسلمان‌ها» و دیگر گروه‌های تقدس‌پرور «دینی» و «بومی» و «عقیدتی» جدا خواهد بود.

«کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همة اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهدة فقهاء‌ شورای نگهبان است.»


این اصل چهارم قانون اساسی جمکران، شاهکار حقوقدانان برجسته‌ای چون صدرحاج سیدجوادی و کاتوزیان است که به ما می‌گوید در ایران، چارچوب انسان‌ستیز اسلام طبق تفسیر جیره‌خواران کارخانة رجاله‌پروری بر همة اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر می‌باید حاکم باشد. و به همین دلیل، پس از شکست کودتای 22 خرداد، اربابان حکومت اسلامی راه سوم کودتا را با توسل به شعار پوچ «آزادی جامعه از فشار مذهب» در پیش گرفته‌اند.‌

«آزادی جامعه از فشار مذهب» و «دفاع از خود» شعارهای پوچ راه سوم کودتا است. هیچکس با آزادی جامعه از فشار مذهب و دفاع از خود مخالفتی نخواهد کرد، ولی هیچکس نمی‌داند زمانیکه جامعه از فشار مذهب رها شود، چه پدیده‌ای جایگزین آن خواهد شد. همچنانکه گفتیم در عرصة سیاسی «فضای تهی» وجود ندارد، چرا که سیاست عرصة «واقعیات» است. در نتیجه می‌توان بجای فشار مذهب، فشار میهن را بر جامعه تحمیل کرد! هم مذهب و هم میهن با «پرستش» و «مرگ» ارتباطی تنگاتنگ دارند. به این ترتیب پرستش «دینی» جای خود را به پرستش «بومی» خواهد سپرد و ما ملت از «حماسة کربلا» به «حماسة فردوسی» می‌رسیم. خلاصة مطلب اعضای سازمان ناتو اجازة خروج از حماسه را برای ملت ایران به هیچ عنوان صادر نمی‌کنند. چرا که حماسه مانند «اسطوره» انسان‌ستیز و منطق‌گریز است و همواره در تقابل با حاکمیت دمکراتیک قرار می‌گیرد. می‌دانیم که «دمکراسی»، بنا بر تعریف «انسان‌محور» است.

آرام، آرام رسانه‌های استعمار غرب پروپاگاند «ندا» را در قالب‌های مختلف گسترش می‌دهند. الگوی راه سوم به «ندا» شباهت عجیبی یافته! دختر جوانی است که نه طرفدار احمدی نژاد است، نه طرفدار موسوی و فقط برای «آزادی» جامعه از فشار مذهب و «دفاع از خود» به «مبارزات» ادامه می‌دهد! البته همانطور که گفتیم دو شعار عوامفریب «آزادی جامعه از فشار مذهب» و «دفاع از خود» هیچ چارچوب مشخصی ندارد.

پس حضور اهالی مرزپرگهر در داخل و خارج بگوئیم، هیچ اتحادی با فاشیست‌های مدافع حکومت اسلامی و دیگر گروه‌های مدافع «حماسه» از جمله با «میهن‌پرستان» در کار نخواهد بود. شعار ما «حقوق بشر، دمکراسی و آزادی» است. و دمکراسی و آزادی را فقط در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر می‌پذیریم. در نتیجه در صفوف ما جائی برای «فاشیست ـ مسلمان‌ها» و دیگر گروه‌های تقدس‌پرور «دینی» و «بومی» وجود ندارد. اصلاح‌طلبان و اصولگرایان «مدافع قانون»، بجای جاروجنجال بهتر است مراقب باشند میرحسین موسوی «ترور» نشود. چرا که ترور موسوی می‌تواند جان تازه‌ای در پیکر بیجان «فاشیست ـ مسلمان‌ها» بدمد.

با شکست کودتای ناتو، حکومت اسلامی در تمامیت خود متزلزل شده و جنجال دارودستة موسوی در واقع برای تضمین دوام این حکومت ننگین به راه افتاده. بی‌دلیل نیست که تمام بوق‌های استعمار مردم ایران را به شورش کور و بی‌هدف، صرفاً برای سرنگونی حکومت فرا‌ می‌خوانند. سازمان ناتو و نوکران‌اش در جمکران شکم‌شان را برای شورش و براندازی صابون زده بودند. پس از شکست این توطئه، کودتاچیان در داخل و خارج از مرزها به دو دستة کاذب تقسیم شده‌اند. در داخل، مؤسسة کیهان، بوق هریتیج کلاب، مدافع «قانون» شد، سپس نوبت به علی خامنه‌ای و آخوند اژه‌ای رسید که فواید قانون کذا را به نوبة خود «کشف» کنند. امروز هم میرحسین موسوی طرفداران خود را به رعایت قانون فرا می‌خواند. در نتیجه، احمدی‌نژاد، به نفس‌کش طلبی پرداخته آمریکا را تهدید کرد و خواهان عذرخواهی اوباما از ملت ایران شد!

البته ما هم می‌دانیم که دخالت آمریکا و متحدان‌اش در امور داخلی ایران مزورانه است. ولی می‌دانیم که مشاور احمدی‌نژاد در امور بین‌المللی، حمیدمولانا، پادوی سازمان سیا است. در نتیجه به پرزیدنت مهرورزی می‌گوئیم هارت وپورت‌های «ملی ـ میهنی» را برای عمه‌جان‌شان نگهدارند، ما می‌دانیم سران غرب به چه زبانی با نوکران‌شان حرف می‌زنند. مذاکره با آمریکا «الزامی» است، چرا که پای ارباب‌تان در گل گیر کرده و دیگر نمی‌تواند به جنگ «زرگری» سی‌ساله با حکومت اسلامی ادامه دهد.

و اما در خارج از مرزها چه می‌گذرد؟ تمام اعضای ناتو، مزورانه مدافع «آراء مردم ایران» شده‌اند تا به ما بگویند، حکومت اسلامی، نظامی است «دمکراتیک» و برخوردار از 85 درصد مشروعیت مردمی! حکومتی که در آن «انتخابات آزاد» برگزار می‌شود، و فقط اینبار نتایج انتخابات کمی دستکاری شده! در نتیجه، همانطور که می‌بینیم «مردم» به طرفداری از میرحسین موسوی «تظاهرات» می‌کنند.

در راستای این سیاست فریبکارانه است که مجمع پارلمانی شورای اروپا، ضمن ابراز نگرانی از شرایط ایران، تظاهرات طرفداران موسوی را نشانة‌ دمکراسی در ایران دانست. به گزارش نووستی، مورخ 4 تیرماه سالجاری، ‌ مجمع کذا از اعمال خشونت در ایران ابراز نگرانی کرده. البته مجمع مذکور هیچ اشاره‌ای به قانون شکنی طرفداران موسوی نمی‌کند. همانطور که گفتیم، طالبان پروران تلاش می‌کنند قانون شکنی را در ایران تشویق کنند، تا سرکوب و خشونت گسترش یابد. اینان امروز با صدور بیانیه‌ای فتوی دادند که هر کس در ایران با نتایج انتخابات مخالف است باید تظاهرات کند و «تظاهرات آرام» و غیرمجاز در حمایت از میرحسین موسوی قانونی است و نیازی به مجوز وزارت کشور ندارد! طبق بیانیة کذا در یک تئوکراسی عصرحجر، برپائی تظاهرات طرفداران موسوی نشان از دمکراسی،‌ حقوق بشر و قانون سالاری دارد. به عبارت دیگر دمکراسی و حقوق بشر در ایران در اشغال خیابان‌ها توسط دارودستة‌ موسوی خلاصه می‌شود: ‌

«مجمع مطمئن است که تنها راه حل [...] دائم اوضاع کنونی [...] احترام به ارزش‌های دمکراسی، حقوق بشر و قانون‌سالاری [است]»


پس ما هم حضور مجمع کذا چند نکتة مهم را عرض کنیم. در یک تئوکراسی نمی‌توان از طریق قانون‌سالاری حقوق‌بشر را رعایت کرد! چون قوانین تئوکراسی بنابرتعریف در تضاد با حقوق بشر قرار می‌گیرد. در ضمن دمکراسی «قانون» و مقررات انسان‌محور دارد، نه «ارزش!» از این گذشته کسی که خواهان رعایت «ارزش‌های» دمکراسی در یک حکومت الهی می‌شود، اگر ابله نباشد، مسلماً شارلاتان است. اطمینان داریم که مجمع اتحادیه از حقوقدان محروم نیست، بنابراین بلاهت بیانیه‌های‌اش ناشی از شارلاتانیسم باید باشد! ولی آنچه مجمع کذا باید بداند این است که «راه حل دائم» برای مشکلات این جهان وجود ندارد، چرا که انسان و جامعة انسانی ساکن و ایستا نیست. آن‌ها که خلاف این می‌گویند، اعضای محفل فاشیسم‌اند و ارتباطی با دمکراسی و حقوق بشر نمی‌توانند داشته باشند.

پس اعضای محترم اتحادیة‌ اروپا! به نعل و به میخ نزنید! ما هیچ نیازی نداریم که طالبان‌پروران اتحادیة اروپا برای‌مان قانون‌سالاری، حقوق‌بشر و دمکراسی را «تحریف» کنند. اگر با روسیه بر سر بهای نفت و گاز اختلاف دارید، با صدور بیانیه‌های بیشرمانه و تحریف مفاهیم انسان‌محور برای ما مشکل‌تان حل نخواهد شد. ملت ایران ابزار حل اختلاف شما با روسیه نیست، از اهداف واقعی شما نیز بخوبی آگاه است. بگذریم و بازگردیم به شکست کودتای حکومت اسلامی و اربابان‌اش در سازمان ناتو.

12 روز پس از «انتخابات» ‌کذا، به دلیل کسادی بازار طرفداران موسوی و عدم حمایت چین ، هند و روسیه از کودتای سازمان ناتو، رسانه‌های غرب ناچار شدند با توسل به شعار پوچ «آزادی» و تصاویر «ندا»، پروپاگاند انسان‌ستیز «مرگ در راه میهن» را بجای لات‌بازی مذهب بنشانند. چرا که استقرار یک حکومت انسان‌محور در ایران تهدیدی خواهد بود برای منافع طالبان‌پروران ناتو در کل منطقه.

از اینرو، «اشپیگل»، از زبان «یک دختر ایرانی» ما را به «تکرار تاریخ» فرا می‌خواند. تعجب نکنیم! سی‌سال پیش چپ‌نمایان با توسل به این استدلال عوامفریب که، «خمینی رهبر ما نیست، او یک فرصت است برای سرنگونی سلطنت، باید از این فرصت استفاده کنیم»، ‌ هم‌صدا با فالانژهای شیعی‌مسلک مردم ایران را به مسلخ حکومت اسلامی هدایت کردند. امروز همین استدلال گوساله‌پسند را «اشپیگل» از زبان «یک دختر ایرانی» که از قضای روزگار مانند «ندا» مخالف هر دو گروه یعنی احمدی‌نژاد و موسوی است، به عنوان طرفدار «آزادی» برای‌مان از نو تکرار می‌کند:

«برای این دختر جوان [...] تظاهرات در ایران [...] به طرفداری از موسوی و علیه احمدی نژاد نیست. او برای یک جامعة آزاد [...] مبارزه می‌کند. هدف او در هم شکسته شدن این نظام است[...]»

منبع: گویانیوز

بله این دختر جوان که برای نویسندة ‌اشپیگل یک ای‌میل فرستاده از قضای روزگار همان ترهات سی سال پیش داس‌الله را تکرار می‌کند. منتهی اینبار موسوی مفلوک به جای خمینی منفور نشسته و حضرات با قرار گرفتن در برابر نیروهای سرکوبگر انتظامی و شتافتن به پیشواز مرگ، ارواح شکم‌شان «به دفاع از خود» مشغول‌اند:

«موسوی رهبر ما نیست. او تنها یک فرصت است. ما امیدی به این نظام نداریم و شروع کرده‌ایم خودمان از خود دفاع کنیم[...]»


در ایران، مردم چگونه باید از حقوق انسانی خود دفاع کنند؟ با تن دادن به مرگ! بله رسیدیم به همان قصة صحرای کربلا، مزخرفات شریعتی و بی‌بی‌گوزک‌های روضه خوان‌های شیعه: باید بمیریم تا زنده بمانیم! خون بر شمشیر پیروز است، مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است، ما از مرگ و خشونت نمی‌هراسیم، بکشید ما را اسلام زنده می‌شود، و خلاصة مطلب می‌جنگیم، می‌میریم تا در واقع منافع آنگلوساکسون‌ها همچنان تأمین شود. به همین دلیل است که رادیوفردا، بی‌بی‌سی و دیگر رادیو همبونه‌های غرب نعلین و دستار را رها نمی‌کنند.

آنگلوساکسون‌ها ملت ایران را مستحق یک حاکمیت انسان‌محور نمی‌دانند، چون ایرانی را انسان به شمار نمی‌آورند. به زعم اینان مردم ایران فقط به درد کشته شدن می‌خورند. ایرانی یا باید در راه حسین به شهادت برسد، یا در راه میهن جان ببازد. روشن‌تر بگوئیم «مرگ» تنها گزینه‌ای است که استعمارگران در برابر ملت ایران قرار داده‌اند. مهم نیست ایرانی در چه راهی جان می‌بازد، مهم این است که ایرانی بداند برای رسیدن به آزادی، دمکراسی، استقلال و ... فقط یک راه در برابر خود دارد: مرگ! به همین دلیل است که دستاربندان و دین‌پرستان بی‌دستار در چشم اعضای ناتو اینچنین عزیز و گرامی‌ شده‌اند. زندگی ما مرگ اینان است.

امروز رادیوفردا پای پیاده از قم تا نجف و کربلا را طی کرده تا از انواع و اقسام آخوندها برای‌مان مجوز «شورش» بگیرد. آخوند جماعت هم که می‌دانیم همواره نان به تنور «مرگ» می‌چسباند. در نتیجه از آخوند منتظری تا مشاور آخوند سیستانی، نوکران سرشناس کارخانة رجاله پروری طرفدار مردم ایران شده و برای شتافتن ما به سوی مرگ فتوی صادر می‌کنند. چرا؟ چون دژ مستحکم طالبان‌پروران ناتو در ایران واقع‌ شده. اگر حکومت توحش اسلامی در ایران جای خود را به یک حکومت دمکراتیک بسپارد، همة «زحمات» آمریکا و متحدان‌اش در افغانستان و عراق بر باد خواهد رفت و امثال سیستانی و منتظری باید به دامان ارباب پناهنده شوند و مراسم روضه و زوزه و مرده‌پرستی را در لندن و واشنگتن برپا کنند.

«چنگ و چغانه می‌فروشند، و صورت حیوانات [اسباب‌بازی] فروشند برای کودکان در عید و شمشیر و سپر چوبین فروشند برای نوروز و بوق سفالین برای سده ... و این چیزها بعضی حرام است و بعضی مکروه. اما صورت حیوانات [اسباب‌بازی] حرام است و آنچه برای سده و نوروز فروشند چون شمشیر و سپر چوبین و بوق سفالین، این در نفس خود حرام نیست، ولیکن اظهار شعار گبران است، که مخالف شرع است و از این جهت نشاید [...] افراط کردن در آراستن بازار به سبب نوروز [...] نشاید. بلکه نوروز و سده باید که مندرس شود و کسی نام آن نبرد. [حتی] گروهی از سلف گفته‌اند، که [باید] روزه بپا داشت، تا از طعام‌ها خورده نیاید و شب سده چراغ فرا نباید گرفت، تا اصلاً آتش نبیند [...] و محققان گفته‌اند [...] نشاید که نام این روز برند به هیچوجه! بلکه با روزهای دیگر برابر باید داشت و شب سده همچنین، چنان که از او خود نام و نشان نماند[...]»
منبع: «کیمیای سعادت»، چاپ هفتم، جلد اول ص. 407 به نقل از «جشن‌های ایرانی» نوشتة پرویز رجبی.



...

چهارشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۸


«ندا» و پروپاگاند!
...
امروز هم بدون در نظر گرفتن واقعیت یا صحنه‌سازی ماجرای «ندا» به بررسی پروپاگاند برخاسته از آن ادامه خواهیم داد. چرا که از نظر سیاسی، واقعیت این ماجرا در قیاس با پروپاگاندی که بر اساس آن ساخته و پرداخته شده اهمیت چندانی ندارد. پروپاگاند برای هدایت افکار عمومی در «مسیرمطلوب» و جهت دستیابی به اهداف ویژه به راه می‌افتد. حال باید پرسید، اهداف استعمار در ایران چیست؟ تشویق تقدس، مرگ‌پرستی و از همه مهم‌تر سرکوب مطالبات انسانی مردم ایران. پس ابتدا نگاهی داشته باشیم به تحرکات به اصطلاح مخالفان خامنه‌ای و شعارها و بیانیه‌هائی که از روز 23 خردادماه در بوق‌های استعمار گذاشته شده تا ببینیم جنجالی که بر فضای اجتماعی کشورمان سایه افکنده فقط برای انحراف افکار عمومی است.

نخستین پیامد شبه‌انتخابات جمکران در واقع «قانون‌شکنی» میرحسین ‌موسوی بود که پیش از اعلام نتایج انتخابات توسط وزارت کشور پیروزی خود را اعلام داشت و پس از اعلام رسمی این نتایج خواهان ابطال انتخابات شده، تجمع غیرمجاز به راه انداخت و طرفداران‌اش نیز به پایگاه بسیج حمله کردند. البته حضرات ادعا می‌کنند، مسلح نبوده‌اند و حمله به پایگاه بسیج کار طرفداران متمدن‌شان نیست. ولی ما حضورشان بگوئیم که خارج از «اوباش‌الله» پیرو خط‌امام، مجاهدین انقلاب اسلامی، یعنی همان دارودستة بهزاد نبوی هم مسلح‌اند. پیش از ادامة مطلب یک اصل مهم را به خاطر داشته باشیم که «مردم عادی» هرگز در یک تجمع مسالمت‌آمیز به اماکن عمومی حمله نمی‌کنند. در یک تجمع مسالمت‌آمیز هرگز خشونت از طریق شعار تشویق نمی‌شود و از همه مهم‌تر تظاهرات مسالمت‌آمیز نیاز به «مجوز وزارت کشور» دارد. و تا آنجا که ما به یاد داریم وزارت کشور برای هیچ گروهی مجوز تظاهرات صادر نکرده بود. در نتیجه، اگر طبق فرمایشات رهبر فرزانه همه موظف به رعایت «قانون» بودند، میرحسین موسوی، شیخ کروبی و همة کسانی که از 23 خردادماه سالجاری با صدور بیانیه مردم را به تجمع غیرمجاز دعوت کرده، آنان را رو در روی نیروهای انتظامی قرار داده‌اند، می‌بایست در برابر همان قانون پاسخگوی اعمال خود باشند. چرا که این اعمال به خسارت جانی و تخریب اموال عمومی نیز منجر شده.

و چرا راه دور برویم؟ اگر همان روزی که آخوند کروبی و عمله اکره همراهش با شکستن در ورودی دانشگاه به سخنرانی در پلی‌تکنیک تهران پرداخت به جرم قانون‌شکنی دستگیر می‌شد، ما هم می‌پذیرفتیم که حکومت اسلامی «قانون» را محترم می‌شمارد. ولی شاهدیم که چنین نشد. نه تنها کسی به آخوند کروبی که فعالیت انتخاباتی خود را بر الگوی گاو حاج میرزاآغاسی منطبق کرده بود اعتراض نکرد، که «شهامت»‌ ایشان در وحشی‌گری و لات‌بازی مورد تشویق برخی افراد نیز قرار گرفت! بله همچنانکه در بررسی سناریوی فیلم «قیصر» هم اشاره کردیم، وظیفة نیروی انتظامی در ایران هرگز تأمین نظم قانونی در اجتماع نبوده.

به دلیل ماهیت حکومت دست‌نشاندة استعمار وظیفة این نیروها فقط «سرکوب مردم» است. و تا زمانیکه استعمار از حاکمیت پشتیبانی می‌کند، اینان بیرحمانه به سرکوب ادامه خواهند داد. به محض اینکه برنامة براندازی آغاز می‌شود، همین نیروها به آشوب دامن می‌زنند و در مرحلة نهائی برای فراهم آوردن استقرار حاکمیت نوین بلافاصله مانند روحانیت در کنار مردم قرار می‌گیرند! صحنه‌ای که در 28 مرداد 1332 و در 22 بهمن ماه 1357 شاهد بودیم. حال بازگردیم به تحرکات گروه «موسوی ـ کروبی» از 23 خردادماه تا امروز.

این گروه از یکسو، با تکیه بر عدد جادوئی «40 میلیون» شرکت کننده در انتخابات جمکران موفق شده «خط امام» را به ارزش بگذارد، و به دنبال آن تجمع چند هزار تن از طرفداران‌اش را دلیل «قانونی بودن» مطالبات «غیرقانونی» خود بداند. و از سوی دیگر با سردادن عربدة الله‌اکبر شبانه به «عصرطلائی» پس از 17 شهریور 1357 بازگردد و سفرة پر رونق سوگواری و هفته و چهلم را بگستراند. خوشبختانه اجساد مورد نیاز در اختیار اینان قرار نگرفت. می‌دانیم که کار پیروان «خط امام» با 10 دوازده جسد «ناقابل» پیش نخواهد رفت. اینان برای موفقیت به خشونت گسترده نیاز دارند. هر چه خشونت بیشتر، بهتر! چون با گسترش خشونت جسد فراوان تولید خواهد ‌شد، و می‌توان برنامة سوگواری «میلیونی» به راه انداخت، و در پایان هر مراسم روضه و زوزه، برای به دست آوردن اجساد نوین می‌توان با پلیس درگیر شد و این دور باطل تا براندازی تداوم خواهد یافت. پس از سرنگونی حکومت نیز برنامة دولت جدید برپائی مراسم بزرگداشت «شهدا» خواهد بود، و ... و این برنامه‌ای است که در سال 57 با «موفقیت» اجرا شد،‌ ولی امروز امکان تکرار آن بعید به نظر می‌رسد.

نخست به این دلیل که تکرار تاریخ، فقط به صورت مضحکه امکانپذیر است. از سوی دیگر هم مردم ایران از توهم «ناجی» به در آمده‌اند، هم جنگ سرد به پایان رسیده و از همه مهم‌تر به دلیل وجود شبکة مجازی، ارتباطات از انحصار شبکة تفنگ‌فروش‌ها و نوکران‌شان خارج شده. در نتیجه حکومت ایران و اربابان‌اش در لندن و واشنگتن دیگر نمی‌توانند ارتباط مردم ایران را با خارج از مرزها به طور کامل قطع کنند تا «بی‌بی‌سی» و شرکاء در نوفل لوشاتو از زباله «رهبر کبیر انقلاب» بیافرینند و در فرودگاه مهرآباد تخلیه کنند. به همین دلیل نیز کودتای 40 میلیون نفری در ایران شکست ‌خورد و پتة همة دست‌اندرکاران بر آب افتاد. به ویژه پتة مقام معظم که تا چندی پیش از دانشجویان می‌خواستند «عدالت» را در جامعه برقرار کنند، و امروز سخت قانون‌مدار شده‌اند! پتة اعضای سازمان ناتو نیز بر آب افتاد، اینان ضمن حمایت از موسوی و کروبی، تلاش فراوان کردند ما مخالفان حکومت اسلامی را در جبهة ایندو قرار دهند، تا حکومت اسلامی که خود مزدور استعمار است بتواند مخالفان را وابسته به بیگانه بخواند! اینهم از موفقیت‌های بزرگ گروه «موسوی ـ کروبی» بود.

و اما به دلیل ناکامی کودتای کذا، آن‌ها که در غرب به حمایت از موسوی مشغول بودند، از عدم دخالت روسیه در مسائل انتخابات جمکران سخت دلخور شدند. ابتدا رسانه‌های اطریش، کشوری که پس از جنگ دوم پیوسته در خط مقدم فاشیسم در اروپا قرار گرفته، و چندی پیش هم به عزای یورگ‌هایدر نشسته بود، ادعا کردند، احمدی نژاد در قتل سران حزب دمکرات کردستان دست داشته! ولی از آنجا که کسی به این ادعای مضحک توجهی نکرد، روز گذشته در شهر وین به وزیر امورخارجة روسیه، سرگئی لاوروف گفته شد، «دعوت از احمدی نژاد برای شرکت در نشست شانگهای صحنه‌سازی بود.» امروز هم این مطلب در «بی‌بی‌سی» منعکس شد. بعد یکی از نخبگان مرزپرگهر ساکن لندن به نام «شعله خلیلی» اظهار داشتند، درست است که غرب نباید در مسائل مربوط به انتخابات ایران دخالت می‌کرد، ولی روسیه و چین می‌بایست دولت ایران را برای رعایت حقوق مردم تحت فشار می‌گذاشتند. سخنان «زیبای» خلیلی در سایت نووستی، مورخ 4 تیرماه سالجاری موجود است.

بله دولت چین با آن سابقة درخشانی که در کشتار فجیع میدان «تیان‌آن‌من» دارد حال می‌باید به حکومت اسلامی فشار بیاورد که «حقوق بشر» و دمکراسی را در ایران رعایت کند! یا دولت روسیه باید به سران یک حکومت قرون وسطائی و دست نشاندة آنگلوساکسون‌ها توصیه می‌کرد انتخابات آزاد برگزار کند! به این ترتیب دولت‌های چین و روسیه می‌بایست خود را به ابزار پروپاگاند حماقت‌پرور و بی‌شرمانة اعضای ناتو تبدیل می‌کردند‌ و می‌پذیرفتند که در یک تئوکراسی متحجر و متعفن می‌توان انتخابات دمکراتیک هم برگزار کرد!‌ تلویحاً توقع آنگلوساکسون‌ها از چین و روسیه زدن مهر تائید بر دمکراتیک بودن حکومت اسلامی جمکران در برابر جهانیان است! روشن‌تر بگوئیم، اینان خواهان حمایت آشکار چین و روسیه از مواضع استعماری ‌آنگلوساکسون‌ها در ایران شده‌اند.

این همان هدفی است که رسانه های غرب هم‌صدا با «فاشیست ـ ‌مسلمان‌ها» دنبال می‌کنند. اینان می‌کوشند حکومت اسلامی را به عنوان یک حاکمیت دمکراتیک به ملت ایران حقنه کنند. و دلیل دمیدن در شیپور «مشارکت 85 درصدی» نیز همین بود. ولی هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که یک «تئوکراسی» بتواند «دمکراتیک» هم بشود. هر چند گوش کسی به این مسائل بدهکار نیست؛ همة گاوهای حاج میرزاآغاسی در داخل و خارج جمکران با نادیده گرفتن پنج اصل‌اساسی قانون توحش، به اصل 27 این قانون متوسل شده‌اند و ادعا دارند، تجمعات مسالمت‌آمیز «مجاز» است! ولی از حق نباید گذشت شیرین عبادی بیش از همه جهت کسب مشروعیت برای حکومت آب‌منگل‌ها پستان به تنور می‌چسباند.

حاجیه عبادی هوس کرده ناظران سازمان ملل بر «انتخابات» در جمکران نظارت کنند تا این حکومت نفرت و خشونت به «مشروعیت بین‌المللی» نیز دست‌ یابد و دیگر هیچکس نتواند موجودیت این نماد توحش و بربریت را به زیر سئوال برد. ولی همچنانکه گفتیم برنامة کودتا با شکست روبرو شد و به همین دلیل آرایش صفوف «مخالف‌نمایان» در داخل و خارج اینگونه در هم ریخته.

محسن آقا، نامزد خوش‌تیپ مسابقات مارگیری امروز در حالیکه زیر لب زمزمه می‌کرد، «خر ما از کره‌گی دم نداشت»، شکایت خود را از شورای نگهبان پس گرفت و از خیر بازشماری آراء دمکراتیک خود گذشت! موسوی ضمن سردادن ناله‌‌ ‌ریزه و پشت چشم نازک کردن صحنه را به دست زهره رهنورد سپرده که مثل کنه به اصل 27 قانون اساسی چسبیده و مانند آخوند عبدالله نوری فراموش کرده، که این اصل در تضاد با 5 اصل کذا قرار می‌گیرد. و اما آخوند کروبی، ضمن پارس کردن، فقط خواهان برگزاری مراسم سوگواری برای شهداست! در حالیکه رضوی فقیه، چماقدار فرهیخته‌اش انتخابات را رها کرده به تشکیل «شورای رهبری» چسبیده. بین خودمان بماند ولی ما نمی‌دانستیم برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در چاه جمکران برای جایگزین کردن «رهبر» با «شورای رهبری» بوده! معمولاً انتخابات ریاست جمهوری برای انتخاب رئیس جمهور برگزار می‌شود، نه؟ و اما در این گیرودار مواضع نوین رضا پهلوی از همه جالب‌تر است.

شاهزاده رضا پهلوی که چندی پیش انتخابات را تحریم کرده بودند، امروز در صف طرفداران موسوی قرار گرفته خواهان «احترام به آراء مردم» شده‌اند! و ما مات و متحیر مانده‌ایم که چه پیش آمده که مواضع سلطنت‌طلبان به مواضع «پیروان خط امام»‌ نزدیک شده؟! پاسخ این پرسش را در پروپاگاند «ندا» می‌توان یافت. شیوخ کودتاچی برای نجات خود باز هم به دامان «شاه» پناه برده‌اند. می‌دانیم که شاه سایة خداست و سایة خدا اول از همه بر سر دین‌فروشان دستاربند می‌افتد تا تحت عنایات ملوکانه از گزند روزگار در امان بمانند. سخنان نامزد فرضی «ندا» را به یاد آوریم که می‌گفت، «هدف» ندا «وطن» بود! کسی که چنین سخنانی بر زبان رانده چه نام دارد؟ «کاسپین ماکان»! نامی که به دریای کاسپین و «ماکان»، «آنچه در او هست» ارجاع می‌کند! البته این مسائل همه می‌تواند اتفاقی باشد، ولی اینکه «ندا» در سه رسانة‌ مختلف، سه نام خانوادگی متفاوت پیدا کرده دیگر اتفاقی نیست! فارس نیوز، از «ندا صالحی» سخن می‌گوید، فیگارو به «ندا سلطانی» اشاره دارد، و «بی‌بی‌سی» نام خانوادگی ندا را «آق‌سلطان» می‌نویسد!

بگذریم! به فرض که ندا هم وجود داشته و در این گیرودار به قتل رسیده باشد، جنبش مدنی را نمی‌توان با یک جسد میهن‌پرست و آمادة «مرگ» در راه «وطن» رهبری کرد. جنبش مدنی انسان‌محور است، مطالبات‌اش انسانی است و روی به زندگی دارد. پس در تجمعات روضه خوان‌ها شرکت نکنیم، و از تکرار شعارهای خشونت‌طلبان و شهیدپرستان نیز خودداری کنیم. نیاکان ما برای شادی آرامش ‌«روان» رفتگان خود شادی می‌کردند. به سنت نیاکان‌مان بازگردیم که زندگی را با شادی درهم‌ می‌آمیختند. مرگ هم قسمتی است از زندگی. به یاد داشته باشیم که شعار ما «حقوق بشر، دمکراسی، آزادی» است. و «هدف» ما «زندگی» در همین جهان است.




...

سه‌شنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۸


«ندا» و راه سوم!
...


امروز می‌پردازیم به بررسی منطقی ماجرای مرگ «ندا»، چرا که این ماجرا ـ واقعی یا ساختگی ـ به ابزار فاشیسم برای ایجاد «تمرکز بر یک نقطه» تبدیل شده. به عبارت دیگر همه پیرامون فردی به نام «ندا» که «طرفدار آزادی» بود به «اجماع» رسیده‌اند.

همچنانکه در وبلاگ «ندا و آزادی» گفتیم،‌ گروه «موسوی ـ ‌کروبی» می‌پندارد با توسل به سکة‌ جادوئی «سوگ و سرکوب» می‌تواند مانند گذشته «معجزات» کرده و یک براندازی دیگر در پوشش «وحدت کلمه» سازمان دهد. دلیل پافشاری فعلة فاشیسم بر «اجماع» همین است و بس. از فواید «اجماع» یکی اینکه با توسل به شیوة فاشیستی «تمرکز بر یک نقطه»، گروه‌های مختلف مردم را بر چند «شعار پوچ» و «کلی» متمرکز کرده، آنان را از طرح «مجموعه مطالبات» انسانی خود باز می‌دارد. همچنانکه در بهمن‌ماه 1357 دقیقاً چنین شد. تحریک احساسات مردم از طریق اعمال «خشونت» عامل اصلی جهت تحقق شرایط سحرآمیز «تمرکز بر یک نقطه» به شمار می‌رود.

واکنش مردم نسبت به خشونت چیست؟ نفرت، ترس و نهایتاً خشونت. دلیل «شهادت طلبی» فعلة فاشیسم و اعمال خشونت حکومت در واقع تحقق شرایطی است که «تمرکز بر یک نقطه» را ممکن می‌سازد. همچنانکه در سال 1357، مردم را با اعمال خشونت پیرامون «نفرت از شاه» بسیج کردند و با شعار پوچ «استقلال، آزادی»، استقرار حکومت خردستیز «‌جمهوری اسلامی» را «هدف» ملت ایران جلوه دادند. و ما ایرانیان برای آنکه از بازتولید شرایط جادوئی 22 بهمن جلوگیری کنیم لازم است با تکیه بر مطالبات انسانی و صنفی از ذوب شدن در جمع فاشیست‌های بحران‌پرست جمکران بپرهیزیم.

بحرانی که بر کشورمان حاکم شده فقط کارساز حکومت،‌ کودتاچیان گروه موسوی و اربابان‌شان در لندن و واشنگتن خواهد بود. ما تحرکات گروه «موسوی ـ کروبی» را به شدت محکوم می‌کنیم. اینان برای به بیراهه کشاندن جنبش مدنی و مطالبات آزادیخواهانة مردم ایران شعار انحرافی «ابطال انتخابات» سر داده‌اند! برگزاری نمایشات مضحک جهت استقرار میرحسین موسوی در جایگاه رئیس قوة مجریه و سردادن عربدة‌ الله‌اکبر نمی‌تواند از جمله مطالبات مردم تلقی شود. ما حمایت ظاهری و مزورانة دبیرکل سازمان ملل و اعضای سازمان ناتو را به عنوان صدور مجوز سرکوب مخالفان واقعی حکومت اسلامی ارزیابی می‌کنیم. و در این راستا معتقدیم که اتحادیة اروپا و گاوچران‌ها بهتر است به همان دمکراسی‌ای که در عراق و افغانستان به راه انداخته‌اند اکتفا کنند.

امروز رادیوفردا، از زبان آخوند عبدالله نوری، یکی از اعضای فعال طایفة آب‌منگل‌ به ما تفهیم کرد که حکومت توحش جمکران «دمکراسی» است! و در همة دمکراسی‌ها به اقلیت مجوز راه‌پیمائی می‌دهند و ... و آخوند عبدالله نوری که گویا گذشتة «درخشان» خود را در سپاه پاسداران فراموش کرده، ویراست نوینی از دمکراسی ارائه می‌دهد که بیشتر به حکومت گاو حاج میرزاآغاسی شباهت دارد:

«در همة دمکراسی‌ها اجازة راهپیمائی یا اعتصاب و تحصن را به اقلیت می‌دهند و مسئولیت حفظ امنیت از آنرا نیز حکومت بر عهده می‌گیرد[...]»


پس حضور نمایندة خمینی در سپاه پاسداران بگوئیم که حکومت جمکران «تئوکراسی» است؛ نه تنها دمکراسی نیست، که در تضاد کامل با «دمکراسی» هم قرار دارد! به همین دلیل است که اصل 27 قانون اساسی بسیار مترقی‌ حکومت اسلامی را 5 اصل اساسی قانون توحش نقض می‌کند. پس اینبار که قلمفرسائی می‌فرمائید نگاهی هم به آن 5 اصل درخشان بیفکنید تا دیگر حکومت عصرحجر را دمکراسی نخوانید. احمدی‌نژاد هم اگر از این شکرخوری‌ها می‌کند، به این دلیل است که سخنرانی‌های ابلهانه‌اش را یک آمریکائی پادوی سازمان سیا، به نام حمید مولانا می‌نویسد. نکند بیانیة سرکار هم دستپخت «پروفسور» مولانا است؟ بگذریم!

از قضای روزگار ما خواهان برکناری خامنه‌ای و احمدی‌نژاد هم نیستیم. در برابر ما ملت کل حاکمیت برخاسته از کودتای 22 بهمن قرار گرفته، که یک شاخة آن در پوشش «آزادیخواهی» در ایالات متحد حضور فعال دارد. ما با کل حکومت اسلامی مخالف‌ایم. و به همین دلیل از مخالفان حکومت دست‌نشاندة استعمار می‌خواهیم پای به میدان آشوب‌های حکومتی نگذارند. میرحسین موسوی، احمدی‌نژاد و مخالف‌نمایان‌شان در ینگه دنیا همه در یک سنگر نشسته‌اند، سنگر استعماری تاراج و سرکوب ملت ایران.

پس اگر طرفدار حکومت اسلامی نیستید، صفوف خود را از گروه‌ «موسوی ـ کروبی» جدا کنید. شعارهای آن‌ها را تکرار نکنید، و از شرکت در تجمعات‌شان خودداری کنید. ما در هر حال، با فاشیست‌ها هم‌صدا نخواهیم شد، حتی برای سرنگونی این حکومت. شعار ما «حقوق بشر، آزادی، دمکراسی» است. این شعار انسان‌محور،‌ هیچ ارتباطی با دین و مذهب و «وحدت کلمه» و دیگر مهملات مقدس «دینی» و «بومی» ندارد. این شعار «اعتقادات شخصی» افراد را محترم می‌شمارد، در نتیجه با شعارهای گله‌پرور و ابله‌پسند فاشیست‌ها نیز در تضاد قرار می‌گیرد. مطالبات ما انسانی است و در چارچوب قانون اساسی حکومت اسلامی تحقق نخواهد یافت. تکرار می‌کنیم مواضع ما هیچ تغییری نکرده. هدف ما استقرار یک حاکمیت دمکراتیک در ایران است. چنین حکومتی شاید همان باشد که «ندا» هم می‌خواسته، ولی مسلماً «ندا» نمی‌تواند «رهبری» چنین حکومتی را بر عهده گیرد، چون هدف او را «وطن» تعریف ‌کرده‌اند، و در ادامه خواهیم دید که این هدف با اهداف انسان‌محور در تضاد قرار می‌گیرد. پس بازگردیم به ماجرای «ندا» و بررسی منطقی آن.

گفتیم که حکومت اسلامی و اربابان‌اش در پی سازمان دادن به یک کودتای سبز و بسیار «مردمی» و اسلامی بودند. به همین دلیل پیش از اعلام نتایج رسمی «انتخابات» از یکسو میرحسین موسوی پیروزی خود را اعلام داشت و از سوی دیگر رهبر فرزانه، قبل از تأئید نتیجة انتخابات توسط شورای نگهبان، هول‌هولکی «پیروزی» احمدی‌نژاد را تبریک گفتند! و قرار شد «شبکة خوب» میرحسین موسوی که «برنار هورکاد» در فیگارو به آن اشاره داشت، دست به کار شده کودتائی را که در 18 تیر ناتمام مانده بود به اتمام برساند. اینبار دیگر مسئله به عملة تحکیم وحدت ـ تشکل سرکوبگری که به تنهائی در جایگاه کل «دانشجویان» نشسته ـ محدود نمی‌شد، بلکه به ادعای بوق‌های استعماری موضوع احترام به آراء 40 میلیون ایرانی مطرح بود! 40 میلیون ایرانی که حکومت توحش و تاراج اسلامی را تأئید می‌کنند و فقط به نتایج «انتخابات» نمایشی اخیر در این حکومت معترض‌اند! به عبارت دیگر ملت ایران می‌خواهد موسوی بجای احمدی‌نژاد بنشیند تا همة مشکلات‌ مملکت حل شود! همچنانکه روشنفکران بارگاه مقدس عموسام «فاش می‌گویند و از گفتة خود دل‌شاداند»، ملت ایران در انتظار یک «ناجی» است! پس وقت آن رسیده که خردجالی به راه‌ اندازیم و خشونت ورزیم و «می در ساغر اندازیم»، تا مردم به «وحدت کلمه» برسند و «ناجی» کذا ظهور فرماید.

ولی هر چه خردجال به راه انداختند، فایده نکرد. به چند دلیل! نخست‌ اینکه مردم ایران از اوباش طایفة آب‌منگل اصولاً دل خوشی ندارند، فراموشی هم نگرفته‌اند. سوابق موسوی، کروبی و گلة اصلاح‌طلبان را نیز به خوبی به یاد دارند. دیگر اینکه مطالبات مردم با سردادن زوزة «الله اکبر» و شعارهای صحرای کربلا نظیر «می‌کشم، می‌کشم، و می‌جنگیم، ‌می‌میریم و...» و مزخرفاتی از این دست حل نمی‌‌شود. و از همه مهم‌تر مردم خواهان مرگ نیستند،‌ خواهان زندگی‌اند. جنبش مدنی، همانطور که پیشتر هم گفتیم روی به زندگی و آینده دارد و گروه موسوی هیچ برنامه‌ای جز برپائی مراسم سوگواری و برگزاری «سوم و هفته و چهلم» در دفتر خود به ثبت نرسانده!

اینگونه بود که روز پنجشنبه علیرغم دریافت چند جسد، «طاعون سبز» از نفس افتاد و رهبر فرزانه و دیگر مقامات حکومت دریافتند که در مملکت چیزی به نام «قانون» هم وجود دارد. پس یک خطبة قانونمدارانه برای رهبر محتضر جمکران سر هم کردند. سپس چندتن از «فاشیست ـ مسلمان‌های» جنایتکار نظیر بهزاد نبوی و حجاریان و شرکاء نیز به عنوان «شهید مظلوم» و «طفلان مسلم» بازداشت شدند! و برنامة جنگ زرگری با ارباب نیز آغاز شد. البته در این گیرودار یک میلیارد و 600 میلیون دلار از دارائی‌های ما ملت نیز توسط جنتلمن‌های نزولخور سگ‌خور شد. ولی گورکن‌ها همچنانکه گفتیم «نظر بلند» و «سخاوتمنداند» و اصلاً به مال دنیا اهمیت نمی‌دهند. ملت ایران شاهد است که طی سی سال اخیر چگونه «معنویت» اینان به آبادانی کشورهای غرب و ویرانی ایران منجر شده. ولی چه غم؟ در عوض صنایع فروش کلیه، تجارت مواد مخدر و فناوری رونق روسپی‌خانه‌های امارات و عربستان پیشرفت فراوان داشته. پس این یک میلیارد و 600 میلیون دلار هم فدای سر «آقا امام‌زمان»! باید به پیشرفت‌ها و دستاوردهای سی سالة این حکومت بحران و تهدید و عزاداری و ماتم به درستی بیندیشیم تا بینیم ماجرای «ندا» چه فوایدی برای گورکن‌ها خواهد داشت.

در طرح کودتای 40 میلیون نفری، ماجرای «ندا» در واقع «راه سوم» کودتاست، که می‌تواند مخالفان غیرمذهبی حکومت، یعنی اکثریت گستردة مردم را به خود جذب کند. به همین دلیل است که «ندا» از زبان نامزد‌اش به عنوان «طرفدار آزادی برای همه» معرفی می‌شود. ندا، طرفدار هیچیک از گروه‌های سیاسی نیست، در تظاهرات شرکت نمی‌کند، و طرفداران موسوی سعی کرده‌اند او را به خود نسبت دهند، ولی ندا فقط طرفدار آزادی بوده.

پیش از ادامة مطلب نگاهی داشته باشیم به تصاویر ندا. یک زن جوان با چهرة خوشایند، و نگاه گرم در برابر دیدگان‌‌مان جان می‌سپارد. همه از مشاهدة چنین تصویری متأثر می‌شوند. ولی ایرانیان و به ویژه زنان بیشتر متأثر خواهند شد. چرا که زنان ایران به مراتب از مردان سرکوب‌شده‌تراند. به همین دلیل اکثرشان در نقطة «شورش»‌ برای آزادی قرار دارند و طبیعی است که خود را با «ندا» شناسائی کنند. و اما به دلیل عدم حضور خبرنگاران، از جمله خبرنگاران غربی، صحنة مرگ «ندا» هم می‌تواند واقعیت داشته باشد،‌ و هم می‌تواند کاملاً ساختگی باشد. همچنانکه گفتیم حکومت اسلامی حضور خبرنگاران خارجی و داخلی را در صحنة تظاهرات ممنوع کرده تا بازار شایعه‌پراکنی گرم و داغ شود.

دقیقاً به همین دلیل است که نمی‌توانیم فرض ساختگی‌ بودن صحنة مرگ ندا را نادیده انگاریم. به چند دلیل! نخست آنکه ارسال‌کنندة این ویدئو خبرنگار یک خبرگزاری معتبر نیست. دیگر آنکه، ندا را نمی‌شناسیم از افراد خانواده‌اش هم هیچ نمی‌دانیم. یکنفر به نام «کاسپین ماکان» که خود را نامزد ندا می‌خواند به ما مطالبی را می‌گوید که بیشتر به پروپاگاند سیاسی «صحرای کربلا» در ویراست لائیک، زنانه و میهن‌پرستانه‌اش شباهت دارد: ندا خواهان آزادی بود، هدف‌اش وطن‌اش بود و در راه رسیدن به این هدف از مرگ هم نمی‌هراسید. جالب است که در تمام گزارش‌هائی که به زبان‌های فارسی، فرانسه، انگلیسی، ‌ ایتالیائی و اسپانیولی در این مورد منتشر شده، ادبیات میهن‌پرستانه دقیقاً جای ادبیات صحرای کربلا را گرفته. هیچ اشاره‌ای نیز به «شهادت» نمی‌شود. ندا، در راه وطن جان خود را از دست داد:

«ندا بهمن ماه امسال 27 ساله می‌شد[...] هدف ندا آقای موسوی یا احمدی نژاد نبود، هدفش وطنش بود و برای‌اش اهمیت داشت که در این راه قدم بردارد. بارها اشاره کرده بود که حتی اگر جانش را از دست بدهد و گلوله به قلبش بخورد‌، که اتفاقاً به قلبش خورد، در همین راه قدم برخواهد داشت. ندا با سن کمش درس بزرگی به خیلی‌ها داد[...]»

منبع: «بی‌بی‌سی»، مورخ اول تیرماه سالجاری

البته 27 سال سن کمی نیست! ولی می‌بینیم که «ندا» همانند قهرمانان کربلا آمادة جان باختن در راه «هدف» خویش ‌است! ولی هدف ندا بر خلاف قهرمانان کربلا دین نیست، «وطن» است! مگر وطن می‌تواند «هدف» باشد؟ نه! وطن «هدف» نیست، همچنانکه دین نیز نمی‌تواند «هدف» باشد. وطن، «مکان» است. و مکان‌پرستی به همان اندازه خطرناک است و می‌تواند انحراف در جنبش‌های مردمی ایجاد کند که دین‌پرستی. چرا که ایندو «تقدس»، عامل انسانی را «نفی» می‌کنند. در حالیکه «آزادی» برای انسان است، نه برای «مکان»! اگر بعضی‌ها به دلیل نخ‌نما شدن الگوی زینب و فاطمه قصد الگوسازی با «زینب وطن‌پرست» دارند، در همینجا بگوئیم که سخت کور خوانده‌اند. یا اگر بعضی‌ها «گردآفرید» را در شاهنامة فردوسی نشانه گرفته‌اند، باز هم کور خوانده‌اند. گردآفرید آمادة مرگ نبود، برای دفاع از میهن لباس رزم بر تن کرد. گردآفرید می‌خواست بر دشمن پیروز شود، نمی‌خواست بمیرد. الگوی زنان حتی در حماسه‌های ایرانی، روی به «زندگی» دارد.




...

دوشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۸


«ندا» و آزادی!
...
«[...] به نظر می‌رسد طرفداران آقای موسوی ندا را به او ربط داده‌اند[...] ندا هرگز طرفدار هیچیک از ایندو گروه نبود، ندا خواهان آزادی بود، آزادی برای همه [...]»

«ندا»‌ آقاسلطان، مانند هزاران ایرانی دیگر نه تنها قربانی جنگ زرگری بین دو جناح تبهکار طایفة‌ آب‌منگل شده، که دارودستة میرحسین موسوی تصاویر دلخراش مرگ نابهنگام‌اش را نیز به ابزار تبلیغات بیشرمانة خود تبدیل کرده‌اند:

«[کاسپین ماکان، نامزد ندا در گفتگو با بخش فارسی بی‌بی‌سی گفت] وقتی این اتفاق افتاد ندا از درگیری‌ها دور بود در خیابان‌های فرعی نزدیک امیرآباد بود [...] در ماشین نشسته بود، از گرما و خستگی پیاده می‌شود و [...] و بعضی از سایت‌ها ازجمله آی‌ریپورت عکسی از یک دختر خانم با علامت‌های سبز در تظاهرات قبل از این درگیری [...] گذاشته بودند و گفته بودند که عکس ندا قبل از درگیری است. در حالیکه این تصاویر ربطی به ندا ندارد [...] به نظر می‌رسد طرفداران آقای موسوی ندا را به او ربط داده‌اند[...] ندا هرگز طرفدار هیچیک از ایندو گروه نبود، ندا خواهان آزادی بود[...]»


این بخشی است از سخنان کاسپین ماکان، نامزد «ندا» که در سایت «بی‌بی‌سی»، مورخ اول تیرماه سالجاری منعکس شده و نشان می‌دهد میرحسین موسوی و دارودسته‌‌اش تا چه حد برای رونق بازار خود نیازمند جسد‌اند. به دلیل بحرانی که آب‌منگل‌ها به راه انداخته‌اند، نه تنها ندا جان خود را از دست داد که خانواده‌اش هم نتوانستند برای او مراسم سوگواری برپا کنند. این سرکوب و خشونتی است که در پی شکست طرح کودتای 40 ‌میلیون نفری بر ملت ایران تحمیل می‌شود. سرکوبی که رهبری آنرا اعضای سازمان ناتو و به ویژه ایالات متحد، آلمان، فرانسه و انگلستان، ‌ شرکت کنندگان در نشست گوادالوپ برعهده دارند.

پس به ایرانی‌نمایانی که با عربدة دمکراسی در تجمع پاریس شرکت داشتند، به ویژه آنان که همچون مخملباف، سابقة چاقوکشی را در کارنامة درخشان خود دارند یا جناب لاهیجی،‌ کارمند بازنشستة وزارت امورخارجة فرانسه و مدافع «حقوق بشر» یادآور شویم، افرادی چون جک‌لانگ یا برنارهانری‌لوی و شرکاء به هیچ عنوان خواهان دمکراسی و آزادی در ایران نیستند. منافع اینان فقط با بحران و آشوب و جنگ تأمین شده و خواهد شد. بهتر است برنار کوشنر بداند ما ایرانیان از «نسل‌کشی» در رواندا که تحت نظارت عالیة ارتش فرانسه و «نیروهای صلح» سازمان ملل انجام شد آگاه‌ایم. ما از تجارت مواد مخدر، برده فروشی و فروش اعضای بدن زندانیان صرب در دوران فرمانداری کوشنر در «کوسوو» بی‌خبر نیستیم. و از همه مهم‌تر بهتر است به موازات جنگ زرگری آب‌منگل‌ها در جمکران، اعضای اسلام‌پرور سازمان ناتو با نوکران‌شان در جمکران جنگ زرگری به راه نیاندازند. ما نیک می‌دانیم حکومت نفرت و توحش ملایان جمکران سی سال است افتخار نوکری برای غرب را دارد. منتهی امروز که طرح کودتای «چهل میلیون نفری» با شکست روبرو شده، دمکراسی‌پروران غرب از خشونت سگ‌های هار خود گلایه می‌کنند تا سگ‌های هار تفنگ‌فروش‌ها برای رد گم کردن دوباره «ضدامپریالیست» شده، ‌ مطالبات آزادیخواهانة ملت ایران را به «بیگانگان» منسوب کنند. گفتیم که «واژگون‌نمائی» از معجزات کودتا است، و «آفتاب آمد دلیل آفتاب.»

روز گذشته، منوچهر متکی، وزیر امورخارجة گورکن‌ها ادعا کرد رسانه‌های غرب، به ویژه «بی‌بی‌سی»، به تبلیغ برای «تحریم» انتخابات مشغول بودند! البته ما نمی‌دانیم کدام «بی‌بی‌سی» تبلیغات برای تحریم انتخابات می‌کرد، چون رادیوهمبونه‌ها، و به ویژه «بی‌بی‌سی» تمام نیروی خود را به کار بسته بودند تا شوت وپرت‌ها را به شرکت در مسابقات مارگیری تشویق کنند. و به همین دلیل، این رادیوها ادعای دروغ «شرکت 40 میلیون نفر» در این نمایشات مهوع را هرگز به زیر سئوال نبرده‌اند. چون مشروعیت نظام توحش در گرو همین دروغ بزرگ است. کودتا ریشه در همین دروغ دارد. امروز خاویر سولانا،‌ که لقب پرافتخار «جلاد یوگسلاوی» را یدک می‌کشد، از شرکت گستردة ایرانیان در «انتخابات» ابراز حیرت فرمود! و مهرنیوز، ‌مورخ اول تیرماه سالجاری هم بلافاصله ابراز حیرت ارباب را منعکس کرد تا همه بدانند و آگاه باشند که حکومت سنگسار و قصاص مورد تأئید اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان است. بله، به گزارش مهرنیوز، جناب سولانا در گفتگو با روزنامة «الاهرام»‌ فرموده‌اند،‌ رویدادهای ایران را به دقت دنبال می‌‌فرمایند و «شدیداً از سطح مشارکت گستردة مردم در انتخابات ریاست جمهوری» بهت زده شده‌اند.

بین خودمان بماند، ما از خبر شرکت 40 میلیون ایرانی در مسابقات مارگیری جمکران به هیچ عنوان شگفت‌زده نشده‌ایم. آنچه شگفتی ما را برانگیخت، بیشرمی و وقاحت رسانه‌های غرب از انعکاس چنین دروغ بزرگی بود. حال بپردازیم به بررسی منطقی «مشارکت 85 درصدی» کذا!

فرض می‌کنیم، 40 میلیون ایرانی عاقل و بالغ حکومت سگ‌های‌هار سازمان ناتو را تأئید کرده‌اند و می‌پذیرند که در چنین حکومتی می‌توان انتخابات هم برگزار کرد. پس طبیعی است که روز 22 خرداد 40 میلیون نفر کذا برای رأی دادن در برابر حوزه‌های انتخاباتی تجمع کنند و به یکی از 4 جنایتکار مورد تأئید شورای نگهبان رأی دهند. همچنین طبیعی است که گلة اراذل و اوباش صادراتی حکومت به غرب نیز در همین انتخابات شرکت کند.

می‌دانیم که در ینگه دنیا حدود 40 حوزة رأی‌گیری در اختیار چماقداران انجمن اسلامی، تبعیدی‌نمایان جیره‌خوار سرداراکبر و غلامبچگان و کنیزکان محمدخاتمی گذاشته شد تا ارواح شکم‌شان «رأی» بدهند و به جهانیان ثابت کنند حکومت سنگسار یک «جمهوری» به تمام معنا است. می‌دانیم که حکومت سگ‌های‌هار ناتو «جمهوری اسلامی» نام دارد که در ذات خود «دو قطبی» و مبهم است. چرا که هم «جمهور» با «اسلام» در تضاد قرار دارد و هم اسلامی‌ات و جمهوری‌ات حکومت کذا فاقد هرگونه چارچوب صریح قانونی است. منبع قانون اساسی این حکومت همچنانکه می‌دانیم «حدیث مسلم»، «روایت معصوم»‌ و خلاصه بی‌بی‌گوزک است و بس. در نتیجه هر گاه منافع استعمار ایجاب کند افسار رهبر را به سوی «جمهوری‌ات» فرضی و یا «اسلامی‌ات» موهوم می‌کشند و اینجاست که بازار بحث‌های «روشنفکرانه» برای حاج فرج دباغ‌ها و جلائی‌پورها و بازرگان‌ها رونق فراوان می‌گیرد. چندی پیش «بی‌بی‌سی» با حاج فرج دباغ و مهاجرانی، دو روشنفکر «دینی»‌ و در تبعید مصاحبه‌ای ترتیب داده و خلاصه بگوئیم برای گریستن به حال ملت ایران فرصت مناسبی فراهم آورده بود.

حاج فرج‌دباغ که از طریق تلفن نظرات «روشنفکرانة» خود را بیان می‌کرد، سخت از بی‌عدالتی و ضعف قوة قضائیه شکایت داشت. البته ما هم نفهمیدیم کسی که مدافع کروبی چپاولگر و جنایتکار است با «عدالت» چه ارتباطی می‌تواند داشته باشد. در هر حال آنچه از این مصاحبة مضحک به یاد داریم این است که حاج‌فرج، «آشکار» را «آشه‌کار» تلفظ می‌کردند و شاید نظرشان در مورد «عدالت» با «آش» ‌ارتباطی داشته باشد. و اما بپردازیم به سخنان مهاجرانی که از خانه‌شاگردهای اکبر بهرمانی است و دلیل حضورشان در لندن مبارزه در راه «جمهوری‌ات» نظام عنوان می‌شود. ایشان به عنوان وزیر ارشاد محمد خاتمی کم مانده بود در راه جمهوری‌ات مطلوب‌شان راهی زندان شوند، چرا که با هفت همسر عقدی یک حرمسرای غیرقانونی به راه انداخته بودند و در واقع از ترس اوباش‌الله جیره‌خوار شیخ محسن کدیور، برادر عیال اول‌شان فرار را برقرار ترجیح داده و فعلاً مبارزات خود را در لندن ادامه می‌دهند. باری ایشان که لهجة آخوندی مهوعی هم دارند پس از بافتن آسمان به ریسمان و نقل قول از خواجه نظام‌الملک و قرقره کردن آیات الهی به زبان شیرین عربی به این نتیجه رسیدند که «در دورة احمدی نژاد جمهوری‌ات نظام به خطر افتاده و...» و باید انتخابات باطل شود.

البته اینگونه استنتاج‌ها همواره از طریق پیوند گ... به شقیقه امکانپذیر می‌شود و نخبگان جمکران متخصص این نوع «پیوند» به شمار می‌روند. به هر روی مهاجرانی که در لندن به مفتخواری و مفت‌گوئی مشغول است تأکید می‌کند،‌ که «ما» در دورة مشروطیت «شهید» داده‌ایم، برای ملی شدن نفت شهید داده‌ایم و خلاصه امروز هم حاضریم شهید بدهیم. البته می‌دانیم که امثال مهاجرانی و حاج فرج‌دباغ که جایگاه خود را مدیون جنایت و سرکوب‌اند مانند امام دجال‌شان برای جان انسان‌ها هیچ ارزشی قائل نیستند. اینان برای حفظ جایگاه خود «شهادت» دیگران را می‌طلب‌اند. و به یاد داریم که مفسر «نوول اوبسرواتور» هم به این نکته اشاره داشت که «ایران جوانان فراوانی برای شهادت دارد.» پس چرا امثال مهاجرانی از این امکانات بهره‌برداری نکنند؟ تشویق به خشونت و مرگ‌پرستی و برپائی مراسم روضه و زوزه در ایران نان بسیاری را در روغن انداخته به ویژه نان جنتلمن‌های نزولخور لندن را. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به بررسی منطقی «مشارکت 85 درصدی.»

گفتیم که رسانه‌های غرب در مورد این مشارکت شگفت‌انگیز با حکومت اسلامی به اجماع رسیده‌اند. همچنین ادعا می‌شود که اکثریت شرکت کنندگان به موسوی رأی داده‌اند ولی وزارت کشور تقلب کرده! بسیارخوب! وزارت کشور آراء مردم را دستکاری کرده، خود مردم را که نمی‌تواند دستکاری کند! پس حداقل 20 میلیون نفر از افراد بالای 18 سال در ایران طرفدار موسوی‌اند. پس چرا روز دوشنبه، 25 خردادماه که دارو دستة موسوی، کروبی و خاتمی در تهران به صورت غیرمجاز تجمع کرده بودند، جمعیت‌شان به یک میلیون نفر هم نمی‌رسید؟ شهرستانی‌ها و روستائیان به موسوی رأی داده بودند؟ نه! این طوفان نوح را در یک لیوان آب به راه انداخته‌اند تا برای «حکومت سنگسار» کسب مشروعیت شود و منافع سازمان طالبان‌پرور ناتو در کل منطقه محفوظ بماند. چون حکومت طالبان شیعی مسلک جمکران پایگاه اصلی سازمان اسلام پرور و جنگ طلب ناتو است.

در نتیجه حضرات می‌خواهند مخالفان حکومت توحش اسلامی را در اسارت اسلام نگهدارند. به این جهت است که میرحسین موسوی را مناسب تشخیص داده‌اند. موسوی از پادوهای وفادار استعمار است که طی سی سال توحش و مزدوری خود را به ارباب ثابت کرده. در نتیجه گزینة مناسب ناتو به ویژه اعضای اروپائی آن طاعونی است به نام موسوی که 8 سال نفت رایگان در خلیج فارس به ارباب تحویل داد تا میلیون‌ها ایرانی را به پناهنده، جنگ‌زده، معلول، زندانی سیاسی و دانشجوی اخراجی تبدیل کند. امروز همین طاعون است که با تکیه بر اربابان در غرب، معترض به «تقلب» در انتخاباتی می‌شود که در حکومت اسلامی هرگز وجود نداشته. همین طاعون است که از روز 23 خردادماه سالجاری فرصت داشت تا براندازی نرم را با یک اوپوزیسیون «مسلمان، پیرو خط‌امام، و به ویژه خشونت‌طلب» سازمان دهد.

ولی همچنانکه شاهد بودیم پس از چهار روز جنجال، میرطاعون موسوی موفق به بسیج توده‌های میلیونی نشد. در نتیجه رهبر فرزانه در نماز جمعه، پاسدار شریعتمداری در کیهان و پاسدار لاریجانی در مجلس ناگهان مدافع «قانون» شدند! و گروه میرحسین موسوی هم با تکیه بر همین «قانون» نه تنها خواهان ابطال انتخابات می‌شود، که هم‌صدا با اعضای سازمان ناتو،‌ فقط آزادی تجمع معترضین به نتایج شبه‌انتخابات را طلب می‌کند. چون موسوی هم مانند اربابان‌اش می‌پندارد، ما ملت حکومت اسلامی و امام دجال‌اش را قبول داریم و مشکل ما خامنه‌ای و احمدی‌نژاداند. موسوی می‌پندارد که تنها خواست ملت ایران «انتخابات مجدد» است!‌ اربابان موسوی هم می‌پندارند ما «قانون» حکومت توحش نعلین و پاسدار را باید بپذیریم، چرا که بین خود توافق کرده‌اند موسوی بجای احمدی‌نژاد همین «قانون» مبهم را بر ایران اعمال کند.

نتیجة قانون‌مداری ریاکارانة مشتی جنایتکار قانون‌شکن و اربابان‌شان امروز در برابر ماست: مرگ «ندا». ندا که طرفدار هیچیک از ایندو گروه نبود، ندا که خواهان آزادی بود... ندا که در برابر دیدگان ما جان سپرد.

گرمی از سرزمین هستی‌ها
همسفر با تو پرگشود و پرید
آهوی دشت‌های سبز نیاز
ره دیگر گرفت و رفت و رمید

چه کسی پاسخگوی مرگ نداست؟ «بی‌بی‌سی» که از زبان مهاجرانی ما را به «شهادت» دعوت می‌کند؟ رادیو فردا، که از زبان مخملباف، چاقوکش مقیم فرنگ به ما می‌گوید، «مردم از خشونت‌ها نمی‌هراسند»؟ ‌ موسوی جنایتکار که در خانة خود نشسته‌ و بیانیه‌های ضدونقیض صادر می‌کند، تفاله‌های اکبربهرمانی که برای تظاهرکنندگان سخنرانی می‌کنند؟‌ یا سفارتخانه‌هائی که آشکارا برای مقابله با نیروی‌های انتظامی فراخوان می‌دهند؟ پس کجاست این قانون که شامل حال قانون‌شکنان نمی‌شود و فقط ندای آزادی را به سکوت می‌کشاند؟

...

یکشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۸


طاعون یا وبا؟
...

«مشکل اصلی زنان، به گفتة موسوی، تصویری است که اینان از نقش اجتماعی در ذهن خود دارند [...] باید این تصویر غلط تغییر کند. به این ترتیب دیگر مشکل عدم تساوی حقوق وجود نخواهد داشت.»
منبع: سایت فرانسه زبان «تریبون آزاد»، مورخ 15 ژوئن 2009

شایع کرده‌اند که 40 میلیون ایرانی در شبه‌انتخابات حکومت جمکران شرکت کرده‌ و اکثریت‌شان هم به چنین موجود ابلهی رأی داده‌اند. ما را تا این حد کودن پنداشته‌اید؟!‌

«جنبش مدنی»، روی به زندگی و آینده دارد نه روی به مرگ و شهادت. ایجاد آشوب‌های خیابانی و برپائی مراسم سوگواری و شهیدپرستی دو روی یک سکه‌اند: تحریک افکار عمومی و سرازیر کردن اشک تمساح جهت به بیراهه کشاندن مطالبات واقعی مردم. گورکن‌ها سه دهة پیش با توسل به همین سکة جادوئی به کودتای 22 بهمن پوشش مناسب دادند و می‌پندارند امروز هم سکة کذا برایشان «معجزه» خواهد کرد. البته ما حضورشان عرض می‌کنیم که سخت کور خوانده‌اند. دکان عزاداری و مرده‌خوری‌شان را باید تعطیل کنند.

همچنانکه گفتیم مهم‌ترین «معجزة کودتا» واژگون‌نمائی است. در پی جایگیر شدن این دروغ بزرگ که 40 میلیون ایرانی «عاقل» و «بالغ» و دانا در مراسم مارگیری جمکران شرکت کرده‌اند، یک جناح از طایفة آب‌منگل، به رهبری خامنه‌ای به «خط امام» بازگشته و به شاخ و شانه کشیدن برای اربابان در غرب پرداخته. بله اینچنین بود که امروز پاسدار ال‌‌لاریجانی، غلام‌بچة سفارت، ولینعمت خویش در لندن را به دلیل دخالت در امور کشور ایران سرزنش فرمود. ولی هیچ سخنی از بالا کشیدن یک میلیارد و ششصد میلیون دلار از دارائی‌های ملت ایران به میان نیامد! پاسدار علی‌کوچیکه برخلاف اربابان‌اش خیلی نظربلند است، به مال دنیا اهمیتی نمی‌دهد. اصولاً طایفة آب‌منگل‌ها اهل معنویت‌اند. اهمیت دادن به مادیات در شأن اینان نیست. «لیبرال دمکراسی شکست خوردة غرب» و «سوسیالیست‌های شکست خوردة‌ شرق» به مادیات اهمیت می‌دهد؛ «حکومت اسلامی»، نه شرقیه و نه غربی، «نوکر امپریاسه.»

جنجال و بحرانی که دارودستة میرحسین موسوی برای حفظ منافع اربابان در لندن و واشنگتن به راه انداخته‌اند، برای حذف مخالفان حکومت دینی است. به همین دلیل حکومت اسلامی برای گسترش بحران و تنش دست‌ اینان را برای آشوب‌طلبی باز گذاشته. همانطور که گفتیم موسوی و طرفداران‌اش بدون جسد در سراشیب افلاس قرار می‌گیرند، در نتیجه روز گذشته چند جسد دیگر در اختیارشان قرار گرفت تا بتوانند کشور را به صحنة سوگواری و عزاداری و سینه زنی برای شهدای فرضی تبدیل کنند و مطالبات مردم را هم به بیراهه بکشانند.

به این ترتیب، حکومت اسلامی در داخل و خارج فقط دو «اوپوزیسیون دینی» خواهد داشت. در داخل «فاشیست ـ مسلمان‌ها» و فالانژهای مسلح مجاهدین انقلاب ‌اسلامی، و در خارج، گروه مریم رجوی. مریم رجوی نیز امروز رسماً خواهان «حمایت فرانسه» شد و «استقلال» خود را با اینکار به اثبات رساند. البته عمله و اکرة صادراتی حکومت اسلامی به غرب نیز در ردیف همین اوپوزیسیون ‌دینی قرار خواهند گرفت. جای تعجب نیست که گروه‌های «دینی» در کنار داس‌الله ساکن فرنگ‌ همواره برای بازتاباندن جنجال «فاشیست ـ مسلمان‌های» داخلی مجوز تظاهرات در برابر سفارت‌خانه‌های حکومت جمکران را از وزارت کشور محل اقامت خود دریافت می‌دارند. چرا که تظاهرات اینان در غرب، دامنة جنجال و تحریک افکار عمومی در داخل کشور را گسترش می‌دهد.

در این راستا رهبری جمکران از امروز به آخوند منتظری محول شد تا بساط روضه و زوزه و عزاداری و شهیدپروری را در سراسر کشور گسترش دهند و مطالبات مردم را با روضه خوانی برای شهدا عملاً ماست‌مالی بفرمایند. برای تکمیل برنامة روضه و زوزة گروه موسوی و تحمیل عزاداری بر فضای اجتماعی، یا بهتر بگوئیم برای تبدیل ایران به مسجد، آخوند منتظری سه روز عزای عمومی اعلام کردند تا گریه‌زاری و مرده‌پرستی از رونق نیفتد. البته باید متوجه باشیم که آخوند منتظری در جایگاهی قرار ندارند که بتوانند برای کشور تعیین تکلیف کنند. ولی از آنجا که ایشان مانند میرحسین موسوی، سفارت‌پناه‌اند،‌ و برخوردار از الطاف ویژة کارخانة رجاله‌پروری، می‌توانند در کمال «استقلال» و «آزادی» از الگوی گاو حاج میرزاآغاسی پیروی کنند.

بحران ایجاد شده توسط حکومت آب‌منگل‌ها در ایران برای سرکوب و ارعاب مردم و به بیراهه کشاندن مطالبات واقعی‌شان صورت می‌گیرد. به برکت همین جاروجنجال «الهی» است که امروز در رسانه‌های غرب و رسانه‌های حکومت جمکران، مطالبات مردم ایران به «ابطال انتخابات» محدود شده! رسانه‌ها ادعا می‌کنند، «مردم» برای ابطال انتخابات آمادة «شهادت‌اند.» بله! و به این ترتیب در حکومتی که به دلیل ادعای تقدس الهی اصولاً نمی‌تواند انتخابات به مفهوم دمکراتیک داشته باشد، جنایتکاری به نام میرحسین موسوی مدافع «آزادی انتخابات» و احترام به آراء مردم شده؛ تظاهرات غیرمجاز برپا می‌کند و مردم را در برابر نیروهای انتظامی قرار می‌دهد تا بتواند برای‌ «شهدا» مراسم هفته و چله برگزار کند. هیچکس هم مزاحم آقای موسوی نمی‌شود! البته پیشتر گفتیم که بسیج سیاهی‌لشکر در خیابان‌ها در واقع به منظور ارعاب مخالفان حکومت صورت‌ گرفته، مخالفانی که با کل حکومت اسلامی مخالف‌اند نه صرفاً با علی‌ خامنه‌ای و احمدی‌نژاد.

ولی طبق پروپاگاند ابله‌پسند استعمار، در ایران «انتخابات آزاد» وجود دارد، و فقط در اعلام نتایج این انتخابات تخلفاتی صورت پذیرفته! و لازم آمده میرحسین موسوی از آراء مردم حمایت کند. نمی‌دانیم این «رابین هود» صحرای کربلا پیشتر کجا بود؟ گویا ایشان در غار اصحاب کهف به «نقاشی» مشغول بودند. هر چند یکبار به دلیل «نگرانی برای کودکان بیخانمان تهران» سروپابرهنه از غار کذا خارج شده، هم‌صدا با «بی‌بی‌سی» با احداث «خط لولة صلح» مخالفت کردند. بعد هم به غار کذا خزیده دوباره به خواب زمستانی فرو رفتند. البته ایشان در خواب خیلی خوب نقاشی می‌کنند، و شاهکارهای هنری‌شان در «بی‌بی‌سی» کشته مردة فراوان دارد.

پشم‌الدین تفتازانی به نقل از «مسلم ابن‌خبیث» می‌گوید، شیخ صادق صبا و پیشوای‌اش، شیخ مسعود بهنود هنگام تماشای آثار این مهندس «دینی» که «هنر» را به زیور «فرصت‌طلبی» و «شقاوت» آراسته حداقل دوبار از شدت هیجان شهید شده‌اند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به خواب زمستانی موسوی در غار اصحاب کهف.

«مسلم ابن‌خبیث» گوید، شیخ عبدالله سفیرش را در جمکران فرمود تا برای حفظ حسن همجواری، غاری مشابه غار اصحاب کهف در کنار سفارت صحرای عربستان شبیه‌سازی کند تا این «هنرمند» دینی بتواند آثاری «دینی‌تر» از دیگر هنرمندان جمکران «بیافریند». به گفتة ابن‌خبیث، موسوی در این غار به دفاع از حقوق کودکان بیخانمان تهران ادامه داد تا اینکه شبی گابریل در هیبت غلام سفارت ظاهر شده گفت، «های! چنج، وی نید، بای!» این بگفت و ناپدید شد. و میرحسین از خود بی‌خود به رقص و سماع درآمد. روایات تأئید نشده از پشم‌الدین تفتازانی حاکی از آن است که چون سپیده دمید، میرحسین نامزدی خود را برای «انتخابات» اعلام کرد و خاتمی به فرمودة خداوند استعفا بدادی، و دست مشارکتچی‌ها در حنا بگذاشتی.

بله این بود حکایت نامزدی رابین‌هود صحرای کربلا که تاکنون چندین بار بیانیه‌ها و سخنان همسر بسیار روشنفکرش را بررسی کرده‌ایم. «میررابین موسوی»، دیشب هم یک بیانیة گوساله‌پسند منتشر کرده که بیشرمی و وقاحت خود را در آن به اثبات رساند.

موسوی ادعا می‌کند در دوران نکبت‌بار رهبری خمینی،‌ مردم به «آزادی» رسیده بودند و امروز هم خواهان بازگشت به همان عصرطلائی‌اند! رابین‌موسوی ضمن تأکید بر رعایت قانون می‌فرمایند، «دروغ و فساد و عقب‌افتادگی سرنوشت ما نیست، من آمده بودم که بار دیگر به انقلاب اسلامی دعوت کنم و ...» و مزخرفاتی از این دست. گویا موسوی می‌پندارد ما «دوران وحشت»، «جنگ‌طلبی» و کشتارها را فراموش کرده‌ایم. نه! ما فراموش نکرده‌ایم و فراموش هم نخواهیم کرد.

جنایات خمینی، میرحسین موسوی و کل مقامات «انقلاب اسلامی» در تاریخ به ثبت رسیده. ما بی‌صبرانه منتظر بودیم تا حضرت میرحسین به عنوان رئیس جمهور منتخب از صندوق مارگیری استخراج شود، تا چند برگ «مختصر» از اسناد و مدارک جنایات 8 سال نخست وزیریش را در همین اروپا به دادگاه ارائه کنیم تا همگان ببینند که امثال میلوسویچ در مقایسه با وی و «امام روشن‌ضمیر» و دجالش «کبوتران صلح» و دوستی‌اند. به همین جهت شخصاً از اینکه میرحسین در این نمایشات مهوع پیروز نشد متأسف‌ام. اگر ما در ایران به این فرد دسترسی نداریم، امکان ممنوع‌الخروج کردن وی، به عنوان رئیس «دولت توحش» برای‌مان وجود دارد. همچنانکه از امکان آگاه کردن بسیاری از اروپائیان از جنجال مهوع رسانه‌ای پیرامون تقابل کاذب «موسوی ـ احمدی نژاد» و سوابق جنایات میرحسین موسوی برخورداریم.

روز 25 خردادماه سالجاری، «ژان هرون»، مقاله‌ای تحت عنوان «احمدی نژاد یا موسوی: کلاه‌سبز و سبزکلاه!» [به زبان فارسی، چه علی خواجه، چه خواجه علی] در «تریبون آزاد» مورخ 15 ژوئن 2009 منتشر کرد.

در این مقاله، ‌ ژان هرون می‌نویسد، «رسانه‌های غرب دروغ می‌گویند. در ایران دمکراسی وجود ندارد، و به طریق اولی انتخابات دمکراتیک نمی‌تواند در این کشور وجود داشته باشد. در این راستا تقابل «موسوی ـ احمدی نژاد» یک تقابل کاذب است. وی سپس با اشاره به قانون اساسی حکومت اسلامی به ماهیت ضددمکراتیک این حکومت اشاره می‌کند. ژان هرون، می‌افزاید در برابر جنایات موسوی که از سال 1979 در رأس هرم قدرت قرار داشته، کارنامة احمدی‌نژاد درخشان است:

«پس به این ترتیب فقط یک مسئلة انتخابات در ایران وجود دارد، شاید کمی آراء دستکاری شده؟ رأی «دمکراتیک» محترم شمرده نشده؟ پس در ایران یک دمکراسی وجود دارد، به ادعای رسانه‌های ما ... تظاهراتی به راه افتاده و یک مجری برنامة خبری مسئله انقلاب نارنجی را مطرح کرده؟

ما در مدیریت رسانه‌ها و عدم آگاهی تا این حد سقوط کرده‌ایم که [چنین] سناریوی مبتذلی را به ما بفروشند: یک طرف، محافظه‌کاری خبیث به نام احمدی نژاد، و در طرف دیگر اصلاح‌طلبی دوست داشتنی به نام موسوی؟

ما در چنین سطحی از بی‌فرهنگی و ناآگاهی رسانه‌ای و مردمفریبی [...] قرار گرفته‌ایم؟ به نظر می‌رسد [پاسخ] مثبت است. پس چند واقعیت را که از چشم «خبررسانک‌های» [تلویزیون] ما پنهان مانده یادآور شویم:‌

رژیم تهران ذاتاً دمکراتیک نیست. یک تئوکراسی اسلامی است. برای این رژیم قرآن و شریعت منابع «قانون» است و این دستگاه توسط یک «رهبر معنوی» هدایت می‌شود. دیروز خمینی، امروز هم آیت‌الله خامنه‌ای. از این گذشته به اصل دوم قانون اساسی ایران اشاره کنیم که می‌گوید:

جمهوری اسلامی نظامی است مبنی بر اعتقاد به خدای یکتا [...] اطاعت مطلق از احکام الهی [...] قوای سه گانه تحت نظارت مطلق رهبر [...] و رهبری امت قرار دارند[...]

این حکومت خود را پیوسته در انقلاب می‌داند و هدف‌اش مسلمان کردن مردم جهان است، حتی به زور [...] در این حکومت «تکثر سیاسی» وجود ندارد [...] نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری همه نامزد رسمی به شمار می‌روند.

در نتیجه موسوی، به عنوان نامزد رسمی، هر چند خود را اصلاح‌طلب می‌خواند، تازه از راه نرسیده. او از آغاز استقرار حکومت خمینی در قدرت شریک بود. خمینی را که
می‌شناسید، همان «اومانیست» کبیر! موسوی به دلیل نقشی که در سال‌های 1980 در کشتار زندانیان داشته معروف است: 30 هزار زندانی سیاسی در سراسر ایران. موسوی حدود دو سال پس از انقلاب خمینی، از سال 1981 تا 1989 نخست وزیر ایران بوده. «سخت‌ترین» عملیات رژیم اسلامی را با «شوق» و به بهترین نحو ممکن انجام داده. طی این مدت موسوی یکی از عاملان اصلی سرکوب اوپوزیسیون دمکراتیک بوده. او رئیس دولتی بود که طی جنگ ایران و عراق کودکان را با یک کلید پلاستیکی برای بهشت الله به میدان‌های مین می‌فرستاد. طی سی سال حکومت ملایان 120 هزار مخالف سیاسی نابود شده‌اند.

موسوی از سال 1979 یکی از ارکان اصلی این رژیم نفرت انگیز است. پس از 8 سال نخست وزیری، به مدت 8 سال مشاور اکبر هاشمی رفسنجانی بوده، از 1989 تا سال 1997 میلادی و 8 سال نیز مشاورت محمد خاتمی را بر عهده داشته از 1997 تا سال 2005 میلادی.

در برابر چنین کارنامه‌ای، تحرکات احمدی نژاد، محافظه‌کار خبیث بیرنگ می‌نماید[...] پس رسانه‌ها بهتر است سناریوئی را که وجود ندارد به ما نفروشند. بین طاعون و وبا حق‌انتخاب وجود ندارد.»


بله جناب میرحسین موسوی! اگر رادیو همبونه‌ها با حاج‌فرج دباغ‌ها، مهاجرانی‌ها و دیگر «کرم و کثافت و مرض‌های» صادراتی جمکران به غرب مصاحبه می‌کنند تا از سرکار چهرة دلپذیر ارائه دهند، سوابق و شواهد جنایات شما و امام دجال‌تان در اروپا به سه زبان زنده موجود است. پس عمله اکرة سبزپوش خود را از خیابان‌های شهر جمع کنید. تهران 12 میلیون نفر جمعیت دارد، گلة صدهزار نفری سرکار با پرچم عربستان در برابر این دوازده‌ میلیون کاری از پیش نخواهد برد. دوران شیرین عربده‌جوئی و شهادت‌طلبی «امام روشن ضمیرتان» دیگر سپری شده. بساط شهید‌پروری و روضه و زوزه‌تان را بر چینید. کشور ایران جنگل نیست که هر که صدای‌اش را بلندتر می‌کند، بیشتر «حق» داشته باشد.